responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 600

جند


نویسنده (ها) :
عنایت الله رضا
آخرین بروز رسانی :
دوشنبه 6 آبان 1398
تاریخچه مقاله

جَنْد، ولایت و شهری کهن در آسیای مرکزی و جمهوری کنونی قزاقستان. بارتولد نام این شهر و ناحیه را به کسر حرف اول جِنْد نوشته است (نک‍ : I / 235, III / 48, V / 61، جم‍‌ ). مشخص نیست چرا بارتولد این شهر و ولایت را جِند دانسته، حال آنکه در آثار مؤلفان قدیم و معاصر، نام شهر و ناحیۀ مذکور جَنْد (به فتح حرف اول) آمده است. ابن حوقل (2 / 461، 512)، حازمی (1 / 262)، سمعانی (2 / 95)، یاقوت (2 / 127)، دمشقی (ص 291)، ابوالفدا (ص 488، 489)، بازورث (نک‍ : EI2) و دیگران جملگی این شهر و ناحیه را با نام جَند معرفی کرده‌اند.
در ایران نیز ناحیه‌ای به نام جَنْدَک، معرب آن جَنْدَق (نک‍ : لسترنج، 325) وجود دارد که از نظر مشخصات محلی به جند نزدیک است. در کنار جند ناحیه‌ای به نام خواره بوده است (ابن حوقل، 2 / 461؛ بیهقی، 682-684). در کنار جندک (جندق) نیز ناحیه‌ای با نام خور هست. به احتمال بسیار باید نام جندک برگرفته از نام جند و مصغر آن باشد؛ زیرا وجود نامهای مصغر در دوران حکومت اسلامی مسبوق به سابقه بوده است. یکی از این نامها مربوط به قریه‌ای است در آسیای مرکزی میان جند و خوارزم که برگرفته از نام بغداد است. یاقوت (1 / 698) آن را بُغَیدید (مصغر بغداد)، و بارتولد (III / 48, 49) آن را بغدادک نامیده است.
از سدۀ 4ق / 10م نام جند در منابع اسلامی دیده شده است. پایین‌تر از سوران (صوران) محلی است در دو سوی رود سیحون (سیردریا) که از سدۀ 4ق در اختیار ترکان اوغوز (غز ـ ترکمانان) بود. در محدودۀ غزان 3 قریۀ (شهر) مسلمان‌نشین وجود داشت که گمان می‌رود جایگاه بازرگانان مسلمانی بود که از ماوراء‌النهر به آنجا می‌آمدند. مهم‌ترین آنها از میان 3 شهر مذکور، دِه نو نامیده می‌شد که عربها آن را «قریة الحدیثة» (ابن حوقل، همانجا)، «قریة الحادثة» (بارتولد، III / 226) و «قریة الجدید» (لسترنج، 486)، و ترکان «ینگی کنت» (ینی کند) می‌نامیدند. این شهر در فاصلۀ دو روز راه تا مصب سیر دریا، 10 روز راه تا خوارزم و 20 روز راه تا فاراب (پارآب) واقع بود. دو شهر دیگر، جند و خواره (خوار / جوواره؟) نامیده می‌شدند. به نظر می‌رسد که دو شهر جند و خواره در نزدیکی ده نو واقع بودند (بارتولد، III / 226, 227؛ حسینی، 23، حاشیۀ 2؛ حدود ... ، 123).
معلوم نیست که جند و خواره در بخش شمالی و یا جنوبی مسیر سفلای سیر دریا واقع بوده‌اند؛ زیرا مسیر این رود در گذر زمان تغییر کرده است. لسترنج محل جند را در شمال سُغْناق نوشته است که در سرزمین قپچاقها بود (همانجا)؛ اما مرز میان قپچاقها و همسایگان مسلمان آنان مشخص نیست، زیرا قپچاقها نیز بعدها به این سرزمین آمدند. تنها چیزی که می‌دانیم آن است که طبق اسناد و مدارک سدۀ 6 ق / 12م مغولان در فاصلۀ میان سغناق و جند، 3 شهر اوزکند، پارچین لی‌کند (پارچکند) و اَشناس را تصرف کردند (بارتولد، I / 80, III / 227). طبق همین اسناد معلوم شده است دو شهر پارچین‌لی‌کند و اشناس تابع سغناق نبوده، بلکه تابع جند بوده‌اند (همانجا).
لِرْخ در گزارش باستان‌شناسی، محل جند را نزدیک گورستان خورخوت آتا تخمین زده است (همو، III / 228). اسکایلر جهانگرد آمریکایی نیز نظر لرخ را تأیید کرده، و محل گورستان خورخوت را در مسیر راه‌آهن اورنبورگ ـ تاشکند نوشته است (EI2). کالّائور چنین اظهارنظر کرده است که ویرانه‌های کیس‌قلعه یا خیش‌قلعه (قلعۀ سنگی، به احتمال خشت‌قلعه) در ساحل چپ سیردریا و فاصلۀ 25 تا 30 کیلومتری از شهر پروفسک که راه کاروان رو خیوه ـ بخارا از آنجا می‌گذرد، باید محل شهر جند باشد. گروسه محل جند را نزدیک پروفسک نوشته است (ص 204).
کالائور نخستین بار نقشۀ ویرانه‌های سغناق را ارائه کرده، و در آن به درستی محل شهر اشناس (ویرانه‌های کنونی آساناس) در شهرستان گولوواچفسک در جهت چپ رود سیحون (سیردریا) در جنـوب آق ـ اریک در فاصلۀ 33 کیلومتری از ایستگاه بـر ـ غازان مشخص شده است. او در پایان محل شهر کهن کیس‌قلعه را مشخص کرده است. این ویرانه‌ها در سمت چپ رود سیحون (سیردریا) روبه‌روی شهر پتروفسک در فاصلۀ 30-35 کیلومتری از تومار ـ اوتکول و حدود 5 کیلومتری از ناحیۀ خان واقع است. به نظر کالائور اینجا محل شهر جند بوده است که ویرانه‌های آن باقی است. کالائور دربارۀ ویرانه‌های شهر کهن جند چنین اظهارنظر کرده که طول شهر جند حدود 4 کمـ و عرض آن حدود 3 کمـ بوده است. بناها از آجر پخته بوده‌اند. در ویرانه‌، قطعه‌های آجر با بریدگیهای منظم یافت شده است. شهر بر سر راه بخارا ـ خوارزم واقع بوده، و ویرانه‌ها مؤید وجود شهر جند و خان قلعه است کـه در فـاصلۀ 115 کیلـومتری جنـوب شهر قیزیل ـ اوردا (اردوی زرین) بوده است (بارتولد، III / 229، نیز IV / 125، حاشیۀ2). تولستوف ویرانه‌های جان ـ قلعه یا جان ـ کنت (جان ـ کند) حدود 25 کیلومتری کازالینسک و 5-6 کیلومتری ساحل مسیر جنوبی سیردریا را محل شهر جند دانسته است (همو، II(1) / 240)؛ ولی ماسون، باستان‌شناس روس استنتاج کالائور را بر دیگران مرجح می‌شمارد (ص 125، حاشیۀ 3).
محققان ظهور شهر جند را با دورۀ اسلامی مربوط دانسته‌اند. هنگامی که اسلام در ماوراء‌النهر رواج یافت، 3 شهر مسلمان‌نشین یاد شده در مسیر سفلای سیردریا پدید آمد. به نوشتۀ جغرافی‌نویسان مسلمان، این شهرها به خلاف دیگر شهرهای مسلمان‌نشین، در محدوده و تابع ترکان غیرمسلمان اغوز (غز) بودند و به غزان مالیات می‌پرداختند. شهرهای مذکور با اجازه و موافقت ترکان احداث شدند. این 3 شهر مسلمان‌نشین در خارج از قلمرو دولت سامانی بودند و صورت شهرهای مهاجرنشین را داشتند. از این شهرها جاده‌ای به سوی ایرتیش، منطقۀ تابع ترکان کیماک (به ترکی کیمک) کشیده شده بود. کیماکها تابع چین نبودند. بعدها از این سرزمین وسیع، قپچاقها سر برآوردند (بارتولد، V / 61, 549, 551).
به نوشتۀ گردیزی راه بازرگانی از ینگی کنت (ده نو) تا سرزمین کیماکها و کرانۀ رود ایرتیش (قرقیزستان کنونی) امتداد داشت (ص 258-259). در نزدیکی این شهرها سرزمین خوارزم واقع بود که از جمله مراکز اسلامی به شمار می‌رفت. گمان بر این است که خوارزمیان در احداث مجموعه‌های مهاجرنشین مسلمان در محدودۀ سیردریا دخالت داشتند (بارتولد، V / 90).
شهر بغیدید یا بغدادک، زادگاه شیخ مجدالدین بغدادی و برادرش بهاء‌الدین محمد مؤید بغدادی میان جند و خوارزم واقع بود (یاقوت، 1 / 698؛ حمدالله، 788). بهاء‌الدین بغدادی جند را بزرگ‌ترین و استوارترین شهر مرزی در برابر کفار دانسته است (ص 14-15). جند از مراکز مهم در محدودۀ حاکمیت غزان بود. شاید به سبب نزدیکی جند با دریاچۀ آرال بوده است که مؤلفان دریاچۀ مذکور را دریاچۀ جند (بحیرة الجند) نامیده‌اند (بکران، 34). چون در گذشته دریاها و دریاچه‌ها با نام سرزمین و مردم مجاور آنها نامیده می‌شدند و دو شهر جند و خوارزم نیز اهمیت اقتصادی زیادی داشتند، از این رو دریاچۀ کنونی آرال به دو نامِ دریاچۀ جند و دریاچۀ خوارزم مشهور بود. بعدها از اوایل سدۀ 17م / 11ق روسها این دریاچۀ را «دریاچۀ آرال» نامیدند که در نقشه‌ها و مآخذ روسی 1697م / 1109ق آمده است. در نقشه‌های کشورهای اروپایی نیز از 1723م / 1135ق دریاچۀ جند و خوارزم با نام دریاچۀ آرال معرفی شده است (بارتولد، III / 332, 333).
ابوالغازی بهادرخان دریاچۀ جند را «سیرتنگیزی» (دریای سیر) نامیده است (ص 291). چنین به نظر می‌رسد که وی با نام سیردریا که به رود سیحون گفته می‌شده، آشنا نبوده است. ظاهراً چند قرن پیش از او مسیر این رود تغییر یافته بود (بارتولد، III / 230). همین تغییر مسیر سبب گمراهی باستان‌شناسان در شناختن محل ویرانه‌های شهر جند شده است.

تاریخ

حرکت توسعه‌طلبانۀ غزان با توسعه‌طلبیهای قراخانیان متفاوت بود. قراخانیان پیش از گسترش دولت سامانی، دولت خاص خود را داشتند، ولی غزان از سرزمین خود دور شدند؛ از این رو، فاقد امکاناتی مشابه قراخانیان بودند. به خلاف قارلوقها، در رأس غزان خان وجود نداشت. بعدها چنان که محمود کاشغری و دیگران نوشته‌اند: شخصی با عنوان سوباشی در رأس لشکریان غز قرار داشت که عربها او را سلجوق نامیدند. کاشغری سوباشی را با نام سَلْجُکْ معرفی کرده است (1 / 397). رئیس غزان به نوشتۀ بارتولد (II(1) / 559) عنوان یبغو (جبغو) داشت (نیز نک‍ : حسینی، 23، حاشیۀ 2). یبغو زمستانها را در محلی واقع در مسیر سفلای سیردریا می‌گذراند. سوران (صوران) شهر مرزی میان غزان و دولت سامانیان در محدودۀ سیردریا بود. به نظر لئون کائن، منتصر اسماعیل دوم امیر سامانی (390-395ق / 1000-1005م)، حکومت جند در پایین سیردریا را به سلجوق واگذارد و او در این شهر اسلام را پذیرا شد. بارتولد این نظر لئون کائن را خلاف واقع دانسته، و مدعی شده است که در آن زمان جند حتى در اوج قدرت دولت سامانی تابع امیران آن دولت نبود. منتصر که در دوران حکومت کوتاه خویش شهرهایی را تصرف کرده است، نمی‌توانست آن شهرها را به دیگران واگذارد. کائن قراخانیان را بت‌پرست نامیده، و حال آنکه از عهد آنان سکه‌هایی با نامهای اسلامی برجا مانده است (بارتولد، II(1) / 556, V / 245).
در سدۀ 4ق / 10م نخستین بار دولت مسلمان ترک ایلک خانیان یا قراخانیان در ترکستان پدید آمد که ریاست آن با قراخان بود. بغراخان فرزند قراخان در 383ق / 993م بخارا را مسخر کرد و در همان سال درگذشت. جانشین او ایلک خان در 389ق / 999م قدرت را در دست گرفت (همو، II(2) / 288, 289). شاخه‌ای از ترکمانان به ریاست سلجوق فرزند دقاق (تقاق) از غزان جدا شد و اسلام را پذیرا گشت. سلجوق به حمایت همدینان مسلمان خود برضد کافران قبیلۀ خویش به پیکار برخاست. تا آن زمان یبغوهای غز از ساکنان مسلمان شهر جند در نزدیکی مصب سیردریا مالیات می‌گرفتند. سلجوق مسلمانان را از پرداخت مالیات معاف کرد و عامل غزان را از جند بیرون راند. سلجوق در جند درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد (ابن اثیر، 9 / 473-474).
فرزندان سلجوق ظاهراً پس از مرگ پدر در 375ق / 985م تابعیت سامانیان را گردن نهادند، به بخارا رفتند و در روستای نور سکنا گزیدند (نک‍ : حمدالله، 434). این نکته مؤید آن است که توافق میان غزان و اهالی جند زمان درازی دوام نیافت. چه، بیهقی در بیان حوادث سال 425ق / 1034م از شخصی به نام شاه ملک یاد می‌کند که حکمران ولایت جند بود و میان او و سلجوقیان کینه و دشمنی کهن وجود داشت (ص 682-684). وی در ذیحجۀ 425 / اکتبر 1034 برضد ترکان لشکر کشید؛ 7-8 هزار نفر از آنان را کشت، مقادیری زر و شماری اسب به غنیمت گرفت و کسان بسیاری از ترکمانان را اسیر کرد. بیهقی از دودمان شاه ملک، حاکم جند مطلبی بازگو نکرده است. دربارۀ عنوان یبغو که بارتولد (II(1) / 567) سلجوق را بدین عنوان نامیده بود، اختلاف نظر وجود دارد؛ به نظر پریتساک، یبغو عنوان پدر شاه ملک، نخستین حکمران جند از غزان بوده است که پس از تشرف به دین اسلام، علی نامیده شد و سلجوق عنوان نیغو داشته است (همو، II(1) / 568، حاشیۀ 58). فرزند او شاه ملک (388ق / 998م) طبق رسم سامانیان ابوالفوارس لقب یافت (حسینی، 23، حاشیۀ 2).
ساکنان مسیر سفلای سیردریا مدتی استقلال داشتند. در پایان سدۀ 4ق / 10م مصب رود از سوی مسلمانان تصرف شد، ولی محدودۀ دشت میان جند و فاراب تا سدۀ 6 ق / 12م قلمرو کفار نامیده می‌شد و از متصرفات قپچاقهای غیرمسلمان بود (بارتولد، I / 236). الب ارسلان سلجوقی (455-465ق / 1063-1073م) پس از پیروزی در غرب، به نواحی سیردریا روی نهاد و در 457ق / 1065م جند و سوران را مسخر کرد. در این سال غزان از رود دانوب گذشتند و به شبه‌جزیرۀ بالکان هجوم بردند (همو، II(1) / 574).
در 491ق / 1098م قطب‌الدین محمد، فرزند انوشتکین حکومت خوارزم داشت. در 521 یا 522 ق / 1127 یا 1128م، آتسز فرزند قطب‌الدین محمد قائم‌مقام پدر شد. وی در حقیقت بنیادگذار سلسلۀ خوارزمشاهیان بود و در دوران حکومت بر جند، بخش سفلای سیردریا و شبه جزیرۀ منقشلاق را تصرف کرد و از جند به دیگر سرزمینهای ولایت ترکستان لشکر کشید. پس از چندی سر به عصیان برداشت و عمال سلطان سنجر سلجوقی را به زندان افکند و راههای خوارزم را مسدود کرد. سنجر در صدد برآمد آتسز را سرکوب و جند را مسخر کند، زیرا جند در دیدگاه سلجوقیان از اهمیت و حتى قداست برخوردار بود. در واقع جند مهم‌ترین و استوارترین شهر مرزی میان مسلمانان و کفار به شمار می‌رفت (همو، I / 387, 388؛ نیز نک‍ : بهاء‌الدین، 14-15). آتسز ناگزیر از ترک جند شد؛ ترک جند سبب گشت که او نتواند بر خراسان دست یابد. وی ناگزیر بار دیگر توجه خود را به کرانه‌های سیردریا معطوف کرد (بارتولد، I / 391).
یکی از دلایل عدم موفقیت آتسز در پیکار با سنجر از دست دادن شهر جند بود. در آن زمان جند در قلمرو کمال‌الدین پسر ارسلان‌خان از دودمان قراخانیان بود (همانجا). در 547 ق / 1152م آتسز پس از اتحاد با کمال‌الدین، با سپاه خویش به جند آمد تا با کافران قپچاق که مرکزشان شهر سغناق بود، پیکار کند. کمال‌الدین که از انبوهی لشکریان آتسز خوارزمشاه به هراس افتاده بود، جند را ترک گفت. سرانجام، جند بی‌آنکه پیکاری روی دهد، در اختیار حکومت خوارزمشاه قرارگرفت. بدین سان، آتسز جند و منقشلاق را ضمیمۀ متصرفات خویش کرد و حکومت خوارزم را بر صحرانشینان همسایه مسلط گردانید و فرزند خود ایل ارسلان را به حکومت آنجا گماشت (همو، I / 392, 395).
پس از مرگ آتسز در جمادی‌الآخر 551 / ژوئیۀ 1156، ایل ارسلان در 3 رجب همان سال بر تخت نشست و حکومت جند را به فرزندش علاء‌الدین تکش سپرد (جوینی، 2 / 13-14؛ ابن اثیر، 11 / 209). پس از مرگ ایل‌ارسلان در 567 ق / 1171م، علاء الدین تکش جند را ترک گفت و نزد قراختاییان رفت و سپس به یاری آنها در ربیع الآخر همان سال بر تخت نشست (رشیدالدین، 1 / 342-343؛ جوینی، 2 / 12-13، 17-18؛ ابن اثیر، 11 / 377).

علاء‌الدین تکش در رمضان 596 / ژوئن 1200 درگذشت. پس از مرگ او قطب‌الدین محمد که سپس علاء‌الدین محمد لقب یافت، در 20 شوال همان سال به سلطنت رسید. این شخص همان سلطان محمد خوارزمشاه است. وی با قراختاییان به جنگ پرداخت و آنان را درهم شکست؛ سپس به خوارزم، و از آنجا به جند رفت (جـوینی، 2 / 46-47؛ قس: ابـن اثـیر، 12 / 156-158؛ نیـز نک‍ : بارتولد، I / 420).
سلطان محمد پس از پیروزی بر قپچاقها در 607 ق / 1210م، از جند به بخارا رفت و سپس در نزدیکی بلاساغون با نایمانها که کوچلک خان در رأس آنان قرار داشت، پیکار کرد و پیروز شد (همو، I / 428). سلطان محمد اغلب در جنگ با نایمانهای ساکن شمال و دشتهای قرغیز لشکرکشیهای خود را از جند آغاز می‌کرد. گویا در یکی از این لشکرکشیها با لشکریان چنگیزخان مغول درگیر شد (جوینی، 1 / 51؛ نسوی، 43-45؛ نیز نک‍ : بارتولد، I / 433). چنین به نظر می‌رسد که سلطان محمد از راه بخارا رهسپار جنگ با قپچاقها شد. وی در جند آگاهی یافت که لشکریان چنگیز در تعقیب مرگیتیان به آن سرزمین وارد شده‌اند. سلطان محمد با نیروی بیشتری به جند بازگشت. در این زمان مرگیتیان به دست مغولان تارومار شده بودند. برخی از مؤلفان این گروه را پیش‌قراولان لشکر چنگیز نامیده‌اند (رشیدالدین، 1 / 475-477؛ بارتولد، I / 435).
در اواخر سدۀ 6 و اوایل سدۀ 7ق چند بار سرزمین قپچاقها از جند مورد حمله قرار گرفت (خواندمیر، 3 / 30). در 617 ق لشکریان چنگیز به فرماندهی الوش ایدی راهی تصرف جند شدند و نخست سغناق و سپس جند را مسخر کردند (جوینی، 1 / 66-68). در همین سال چنگیز فرزند ارشد خود جوچی را مأمور تصرف جند کرد (جوینی، 1 / 66، نیز حاشیه؛ رشیدالدین، 1 / 490-491). جوینی (1 / 66-69) و رشیدالدین فضل الله (1 / 491) تاریخ جمله به جند را 616 ق / 1219م نوشته‌اند، ولی بارتولد با احتمال بسیار تاریخ این حمله را 14 صفر 617 ق / 20 آوریل 1220م دانسته است (I / 473). در جریان حملۀ مغولان، اهالی جند دروازه‌ها را بستند، ولی مقاومتی ابراز ننمودند. مغولان با نردبانها از دیوار محافظ شهر بالا رفتند، شهر را مسخر کردند و از مردم خواستند که از شهر به صحرا روند. مغولان 9 شبانه روز اهالی شهر جند را در صحرا و خارج از خانه و کاشانه نگاه داشتند تا تمام و کمال شهر را غارت کنند و تاراج پایان پذیرد (جوینی، 1 / 68-69؛ رشیدالدین، 1 / 490-491). لشکریان جوچی پس از تاراج جند روی به خوارزم نهادند.
لسترنج می‌نویسد که شهر جند پس از حملۀ مغول دیگر روی آبادی به خود ندید و همچنان ویرانه باقی ماند (ص 486)؛ ولی از نوشته‌ها و آثار دیگر مؤلفان می‌توان دریافت که این نظر از دقت کافی برخوردار نبوده است، زیرا یاقوت حموی که در نخستین دهه‌های سدۀ 7ق / 13م می‌زیست، جند را شهر بزرگ و مشهور بلاد ترک نامید که در زمان او تحت حاکمیت تاتارها بود. وی از وضع اهالی آن سامان مطلبی بازگو نکرده، ولی دربارۀ معتقدات مذهبی آنان نوشته است که مسلمان و پیرو مذهب ابوحنیفه (حنفی) بودند (2 / 127).
در اوایل سدۀ 8 ق / 14م آسیای مرکزی میان خانهای مغول تقسیم شد. در این دوره برخی از امیران محلی ــ که اجدادشان پیش از مغولان بر آن منطقه فرمانروایی داشتند ــ به قدرت رسیدند. آگاهیهایی از جمال قرشی و نیز نوشته‌هایی بر سنگ قبرها به زبان عربی برجا مانده است. بر سنگ برخی از قبرها عنوان عربی «ملک» نقر شده است. ملک عنوانی است که پیش از عهد مغول در ایران و آسیای مرکزی معمول بود. گاه بر کتیبه‌های گورستانها عنوانهای سلطان و خان نیز دیده شده است. در یکی از نوشته‌های جمال قرشی، ملحقات الصراح، از قول برهان‌الدین قلیچی ــ روحانی اورگنج ــ آمده است که فرمانروای فرغانه عنوان ایلچی ملکشاه داشته است. در اوزکند گوری وجود دارد که متعلق به ساقیلمیش (بنده) ملکشاه فرزند و جانشین او بوده است. در سنگ‌نوشتۀ گور، سال درگذشت او 665 ق / 1267م است. جمال قرشی اثر خود را در جند نوشت. کتیبۀ سنگ قبری در جند وجود دارد که متعلق به کمال‌الدین خوارزمی سغناکی (سغناقی) است. سال درگذشت این شخص که نزد ترکان شیخ بابا شهرت داشته، 671 ق / 1272م بوده که در 85 سالگی وی روی داده است (بارتولد، I / 150). جمال قرشی مدتی از عمر خود را در کاشغر گذراند و پس از سقوط اقتصادی کاشغر به جند رفت که در گذشته شهری بزرگ و مرکز بازرگانی پر جنب‌وجوشی بود (همو، V / 155). در زمان دمشقی (سدۀ 8 ق / 14م) از جند به عنوان شهری مشهور یاد شده است (ص 291). این نکته مؤید آن است که هنوز جند در آن روزگار به ویرانه بدل نشده بود.
از بزرگان و مشاهیر جند می‌توان از یعقوب بن شیرین جندی دانشمند، ادیب و نحوی، ابوالقاسم زمخشری مقیم خوارزم (یاقوت، 2 / 127)، شرف الملک فخرالدین علی بن ابوالقاسم جندی (د 628 ق)، وزیر جلال الدین منکبرنی (نسوی، 175-176) و ابونصر احمد بن فضل بن موسى مذکر جندی (سمعانی، 2 / 95) نام برد.

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛
ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938-1939م؛
ابوالغازی بهادر خان، شجرۀ ترک، به کوشش دمزن، سن پترزبورگ، 1287ق / 1871م؛
ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛
بکران، محمد، جهان نامه، به کوشش محمد امین ریاحی، تهران، 1342ش؛
بهاء‌الدین بغدادی، محمد، التوسل الی الترسل، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1385ش؛
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش قاسم غنی و علی اکبر فیاض، تهران، 1324ش؛
جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1329ق / 1911م، ج 1، 1334ق / 1916م، ج 2؛
حازمی، محمد، الاماکن، به کوشش حمد جاسر، حجاز، 1415ق؛
حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛
حسینی، علی، زبدة التواریخ، به کوشش محمد نورالدین، بیروت، 1405ق / 1985م؛
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، لندن، 1328ق / 1910م؛
خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، تهران، 1333ش؛
دمشقی، محمد، نخبة الدهر، بیروت، 1408ق / 1988م؛
رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛
سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق / 1988م؛
کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، 1333ق؛
گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛
نسوی، محمد، سیرة السلطان جلال الدین منکبرتی، به کوشش حافظ احمد حمدی، قاهره، 1953م؛
یاقوت، بلدان؛
نیز:

Barthold, W.W., Sochineniya, Moscow, 1963-1966;
EI2;
Grousset, R., L’
Empire des steppes
, Paris, 1948;
Le Strang, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966;
Masson, M.E., notes on Sochineniya (vide:Barthold).

عنایت الله رضا

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 600
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست