آخرین بروز رسانی : دوشنبه
6 آبان 1398 تاریخچه مقاله
جُغْرافیا[۱]، یا
جغرافی، نامی یونانی که از دو واژۀ گئو[۲]،
به معنای زمین و گرافی (گرافین[۳]) به معنای
نگاره، رسم، وصف و یا نقشه ترکیب یافته است ( بریتانیکا،
ذیل جغرافی[۴]).
مقدمه
جغرافیا دانشی است دربارۀ طبیعت
و جامعه. دانش جغرافیا مجموعهای است از علوم شناخت طبیعت
(جغرافیای طبیعـی) شـامل زمینشناسی، اقلیمشناسی،
آبشناسی، اقیانوس ـ شناسی، خاکشناسی، زیستشناسی،
هواشناسی، جامعهشناسی و بسیاری دیگر. نخستین
آگاهیهای جغرافیایی هزارۀ چهارم تا هزارۀ نخست
قم برخاسته از تصورات و اندیشههای دینی و اساطیری
دربارۀ خلقت، و غرقه شدن کرۀ خاکی در آب و سر برآوردن زمین از درون آب است که گمان میرفت
حاصل زمینلرزه بوده است. در سدۀ ۶ قم روابط بازرگانی
از طریق دریا سبب شد کسانی چون طالس
(۶۲۵-۵۴۷قم) و آناکسیماندر
(۶۱۰-۵۴۶ قم) و متعاقب آنان هکاتۀ میلتی[۵]
(۵۴۶-۴۸۰قم) سرزمینهایی
را که تا آن زمان شناخته بودند، به شرح آورند. در سدۀ ۴قم
ارسطو (۳۸۴-۳۲۲قم) نظریۀ خود
را دربارۀ هواشناسی عرضه کرد.
در سدههای ۳-۲قم
دانشمندان مکتب اسکندریه، بهویژه اراتستن
(۲۷۵-۱۹۵قم) به شکل کرۀ زمین،
نقاط مختلف و طرح و نقشۀ آن توجه کردند. اراتستن نخستین دانشمندی بود که کوشید
همۀ جهات و جوانب علمی مربوط به زمین را در مجموعهای به
نام «جغرافیا» گرد آورد (BSE۳, II / ۲۷۰-۲۷۱).
جغرافیای کلاسیک قدیم طی سدههای
۱-۲م در آثار استرابن (۶۴ یـا ۶۳ قم ـ
۲۴ یـا ۲۳م) و کلـودیوس بطلمیوس
(۹۰-۱۶۸م) به مراتب والایی دست یافت
(همانجا) و بعدها در آثار مؤلفان سدههای بعد و نیز مؤلفان اسلامی
مؤثر افتاد. اصطلاح جغرافیا، عنوان آثار مارینوس از اهالی صور
(ح ۷۰-۱۳۰م) و بطلمیوس، در متون جغرافیایی
عربی به شکل «صورة الارض» ترجمه شده است (EI۲؛ نیز نک : ه
د، اقلیم). به عنوان نمونه، کتاب جغرافیای خوارزمی، ریاضیدان
سدۀ ۳ق / ۹م نام صورةالارض داشته است. ترجمۀ اصطلاح یونانی
جغرافیا ظاهراً صورتهای دیگری نیز داشته است. یعقوب
کندی این اصطلاح را «رسم المعمور من الارض» نوشته است (کراچکوفسکی،
IV / ۹۳؛ نیز نک : EI۲). در آغاز این
اصطلاح مانند دورههای متأخر دارای حدود و مشخصات دقیق و روشنی
نبود. از اینرو، مؤلفان با نامهای متفاوتی چون المسالک
والممالک، ممالک و مسالک، علم الطرق، البلدان و جز آنها آثار جغرافیایی
خود را معرفی میکردند.
مسلمانان طی سدههای میانه
در پیشرفت علوم نقش مؤثری داشتهاند که هنوز در میراث فرهنگ
جهانی درخشندگی خود را محفوظ داشته است. آثار مؤلفان مسلمان در فیزیک،
ریاضیات، نجوم، شیمی، زیستشناسی و زمینشناسی
چشمگیر بوده است. در میان رشتههای علمی یادشده،
آثار مؤلفان مسلمان در علوم تاریخ و جغرافیا نیز مورد توجه است.
بیگمان این دستاوردها بهخود نیامده، بلکه مسبوق به سوابقی
است که نمیتوان از دیده دور داشت. این سوابق را میتوان
در فرهنگ ایرانی، هندی، یونانی و تأثیر آنها
بر عرب مشاهده کرد. همین امر سبب شد که
قلمرو نوشتههای جغرافیایی
منحصر به کشورهای عرب نباشد، بلکه محدودۀ بسیار
وسیعتری را دربر گیرد که اسلام بدانجا راه یافت.
مسلمانان علوم را بر پایۀ سیر تکامل تاریخی به «علوم قدیم» و «علوم جدید»
(العلوم القدیمه و العلوم الحادثه) تقسیم کردند (کراچکوفسکی، IV / ۱۶).
در این تقسیمبندی، جغرافیا بخشی از علوم دقیقه
محسوب میشد. به جز بررسیهای دقیق جغرافیایی،
رشتهای با عنوان جغرافیای توصیفی نیز پدید
آمد که شامل سفرنامهها و شرح شگفتیهای نواحی مختلف با نام
عجائب البلدان است. اینها همه از آثاری که پیش از اسلام در اراضی
هند، ایران، یونان و دیگر کشورها وجود داشته، متأثر شدهاند
(همانجا).
پیش از اسلام، عربها در مبادلۀ
بازرگانی میان هند و شرق افریقا، اراضی اطراف رودهای
دجله و فرات، امپراتوری روم شرقی (بیزانس) و ایران، نقش
واسطه و میانجی داشتند و بازرگانان عرب در سفرهای دور و دراز
خود دربارۀ نواحی، راهها، منابع آب و قبایلی که از محدودۀ آنها
میگذشتند، مطالبی ارائه کردهاند. ایسیدُروس خاراکسی
که گویا عربنژاد بوده، از راههای کاروانرو میان انطاکیه
و مرزهای هند خبر داده است (سارتن، I(۱) / ۲۳۰).
بدویان عرب به سبب سفر دائم و راهپیماییهای
شبانه به منظور فرار از گرما، اطلاعاتی از جغرافیای نجومی
داشتند. اطلاعات عرب پیش از عهد اسلامی بسیار ابتدایی
و از مقولۀ اطلاعاتی بود که سینه به سینه و دهان به دهان نقل میشد
و از طریق تجربه از نسلی به نسل دیگر میرسید. عمدۀ این
اطلاعات شامل مواقع بروج، منازل قمر و عقایدی دربارۀ احکام
نجوم بود (صفا، ۱ / ۲۹). عربها نه تنها در جریان راهپیماییهای
شبانه، رهیابی به کمک ستارگان را آموختند، بلکه به کمک طلوع و غروب
ستارگان، ساعات شب را هم مشخص میکردند. قرص ماه نزد آنان مقام خاصی
داشت؛ آنان ۲۸ منزل برای ماه معین کردند و آنها را «منازل
القمر» نامیدند و به هریک از منزلها نام خاصی دادند (نالینو،
۱۱۲).
ظاهراً عربهای عهد جاهلیت
برجهای فلکی را نمیشناختند و «ابراج» یا «بروج» را به
معنای ستارگان به کار میگرفتند (کراچکوفسکی، IV / ۴۰).
آنان در نتیجۀ تجربههای طولانی، توجه به برآمدن و پنهان شدن ستارگان و
غروب منازل قمر، در کار پیشبینی هوا و تعیین فصول
به توفیقهایی دست یافتند که در زندگیشان نقش مهمی
داشت. آنها این تغییرات نجومی را «نوء» و در حالت جمع
«انواء» نامیدند و آن را به رسم متعارف در قالب شعر ریختند. امروزه نیز
اوصاف مختصری دربارۀ انواء بیست و هشتگانه از این اشعار برجا مانده است. انواء
با پدیدههای جوّی مرتبط بودهاند. در قدیم «نوء» معنی
باران داشته، ولی در اصطلاح کنونی به معنای طوفان دریایی
است. گاه نیز نزول باران را به ستارههای معینی نسبت میدادند
که پیامبر اسلام(ص) با عقاید آنان به مخالفت برخاست (همو، IV / ۵۹).
بعدها گروهی از مؤلفان به کتابهای الانواء روی آوردند و یکی
از اهل نجوم از وجود ۲۲ کتاب عربی در این باب یاد
کرد (نالینو، ۱۲۸-۱۳۳).
اعراب دوران جـاهلیت از جملـه
غسانیان و لخمیان ــ که در محیط دو تمدن ایرانی و
رومی به سر میبردند ــ هیچ اثری به زبان عربی که
مختص علم جغرافیا باشد، از خود باقی نگذاشتند. اطلاعات جغرافیایی
اعرابِ عهد جاهلیت به ندرت از حدود شبهجزیرۀ عربستان تجاوز
میکرد. گروههایی از مردم یهود و نصارا که با مردم بومی
دمساز بودند، به انتقال اندیشههایی در میان مردم
پرداختند. اطلاعات بدویان از جهان کموبیش در اشعار دوران جاهلی
آمده است. در این اشعار نامهایی از دجله، فرات، شام، بعلبک،
دمشق، روم، عجم (ایرانی) و جز آن میتوان یافت. پس از
ظهور اسلام برخی نامها و نیز مسائل جغرافیایی در
قرآن کریم به میزان اندک آمده است؛ از آن جمله است اهمیت
ستارگان به عنوان راهنما (انعام / ۶ / ۹۷؛ نحل / ۱۶
/ ۱۶). عنوان بروج به صورت جمع نیز در قرآن کریم مذکور
است (نساء / ۴ / ۷۸). آسمان، زمین، مشرق، ستارگان (صافات
/ ۳۷ / ۵، ۶) و نیز مغرب گاه به صورت مشرقین
(الرحمٰن / ۵۵ / ۱۷) و مغربین ذکر شده است.
نام آسمان اغلب به صورت جمع «سماوات» و زمین به صورت مفرد «ارض» آمده است.
همچنین اصطلاحات دیگری چون کوه، دریا و نامهای
مکانها چون مدینه (یثرب)، بدر، حنین، صفا، مروه و عرفات را میتوان
یافت که همگی در محدودۀ شبهجزیرۀ عربستان واقعاند. در خارج از جزیرةالعرب به نامهای ارض مقدس
(فلسطین)، روم، سبا و مصر نیز برمیخوریم. در قرآن کریم
نام قبایلی چون یهود، نصارا، صابئه، مجوس، سبا، تُبَّع، عاد،
ثمود، یأجوج و مأجوج نیز آمده است.
تا آنجا که میدانیم در
روزگار حجاج بن یوسف، عربها نخستینبار از نقشه سخن گفتهاند که گمان
میرود حاصل نفوذ عنصر ایرانی در میان اعراب است. در
۸۹ ق / ۷۰۸م قتیبة بن مسلم باهلی به
جنگ وردان خداه، امیر بخارا رفت، اما تاب وی را نداشت و ظفر نیافت
و به مرو بازگشت و ماجرا را برای حجاج نوشت. حجاج پاسخ داد که نقشۀ
(صورت) بخارا را برای من بفرست (طبری، ۶ /
۴۳۹-۴۴۰). مشابه این مطلب را ابن فقیه
دربارۀ حادثهای دیگر نقل کرده است، مبنی بر اینکه حجاج
از مردم دیلم خواست که مسلمان شوند یا جزیه دهند. چون آنها نپذیرفتند،
فرمان داد تا نقشۀ دیلم را از دشت و کوه و رود و دریاچه برای او فراهم
کنند و چون آماده شد، دیلمیانی را که در مقرّ او بودند، فرا
خواند و گفت صورت سرزمین شما را برای من کشیدهاند و کار تصرف
آن را دشوار نمیبینم. آنگاه سپاه وی به سرزمین دیلم
حمله برد، ولی کاری نساخت و لشکریان به قزوین بازگشتند
(ابن فقیه، ۵۴۶-۵۴۷). واژۀ نقشه
در متن عربی به شکل «صورت» آمده است. بعدها عنوانهای المصور الجغرافی،
صورةالارض، رسم الارض، اشکال الارض، و صفات الدنیا جایگزین واژۀ نقشۀ جغرافیایی
شد («دائرةالمعارف دیانت[۶] ... »، XVI / ۲۰۵). گمان
میرود عنوان «صورةالارض» و عناوین مشابه آن برگرفته از واژۀ عربی
صورت (نقشه) عهد امویان در سدۀ نخست هجری بوده باشد. عنوان «صورت» قرنها معمول بود تا اینکه
در سدههای متأخر جای خود را به «خریطه» داد.
در اوایل دوران خلافت، اطلاعات
جغرافیایی در نوشتهها کمتر انعکاس داشت. بیگمان فتوحات
عرب موجبات سفر آنان را به سرزمینهای مختلف فراهم آورد. در تصور اعراب،
دربارۀ جهان دگرگونیهایی پدید آمد و دید جغرافیایی
آنان گسترش یافت. مسعودی مطالبی ارائه کرده است که نمودار نیاز
عربها به آگاهیهای جغرافیایی است. وی به گفتۀ اهل
روایت مینویسد: وقتی خداوند عراق، شام، مصر و سرزمینهای
دیگر را بر مسلمانان گشود، عمربن خطاب به یکی از حکیمان
عصر نوشت که ما مردمی صحرانشین بودهایم و خدا ولایتها را
به روی ما گشوده است و میخواهیم در زمین جای گیریم
و در شهرها مقیم شویم. برای من، شهرها را با هوا و سکونت آن و
اثری که خاک و هوا در مردم آنجا دارد، وصف کن. حکیمْ وصف شام، مصر،
حجاز، عراق، جبال، خراسان، فارس و جزیره را در جواب نوشت، ولی دربارۀ هند،
چین و سرزمین روم سکوت کرد. نکتۀ مهم در پاسخ حکیم
توجه به ۴ جهت اصلی در کرۀ زمین بود. وی نوشت:
خدای تعالى زمین را به قسمتهای شرق و غرب و شمال و جنوب قسمت
کرد. آنچه در شرق واقع شده، به محل طلوع خورشید نزدیکتر است (مسعودی،
مروج ... ، ۲ / ۳۴-۳۸).
روایات تاریخی حاکی
از توجه خلیفۀ دوم به مسائل جغرافیایی است. وی پس از جنگ قادسیه،
در ۱۶ق / ۶۳۶ م به سعد بن ابی وقاص دستور داد
جاهای مجاور آن را وصف کند. این وصف در نوشتۀ یاقوت
محفوظ مانده است ( بلدان، ۴ / ۷-۸). نخستین اشارههای
مبهم از جغرافیای توصیفی و نقشههای جغرافیا
در زمینۀ ادارۀ اقتصادی سرزمینهای مفتوح، متعلق به سدۀ
۱ق / ۷م است. در این دوره پُست (برید) سازمان یافت
و در راهها سنگهایی برای نشان دادن مسافتها نصب شد. برخی
از این سنگها که در فلسطین به دست آمده، متعلق به دوران خلافت
عبدالملک بن مروان، پیش از ۸۶ ق / ۷۰۵م بوده
است. سنگ دیگری نیز در تفلیس پیدا شده که مربوط به
همین دوره است (کراچکوفسکی، IV / ۶۲).
منابع جغرافیای اسلامی
در متون اسلامی مطالب بسیاری
وجود دارد، حاکی از اینکه دانشمندان ایرانی در علوم جغرافیایی،
نقشهکشی، هیئت، نجوم و ریاضیات آگاه و کارآزموده بودند.
آثار بسیاری از عهد اسلامی بیانگر نفوذ جغرافیای
ایرانی بر دانش جغرافیایی عرب و دیگر اقوام
مسلمان بوده است. وجود زیجهایی چون زیج شهریار (زیگ
شَتریار) و دیگر رصدخانهها، مورد تقلید گروههای وسیعی
از منجمان مسلمان قرار گرفته است. پیشرفت ایرانیان در ریاضیات،
نجوم، هیئت و ترجمۀ آثار آنان به عربی دلیل روشن پیشرفت ایرانیان
در عهد ساسانی است (صفا، ۱ / ۲۵).
ابومعشر بلخی خدمات ایرانیان
را در تدارک تنظیم ادوار عالم ستوده، و در قیاس با دانشمندان بابل، چین
و هند نوشته است که درستترین ادوار، دوری است که ایرانیان
تنظیم کرده، و «سنی العالم» نامیدهاند (همانجا). ابومعشر بلخی
در کتاب اختلاف الزیجات مینویسد که شاهان ایران به آثار
علمی و حفظ آنها توجه داشتند و برای مصون ماندن آنها از گزند زمانه،
گنجینههای محکم و استواری پدید میآوردند و در
آنها کتابهایی از پیشینیان را در علوم گوناگون جای
میدادند که به خط پارسی کهن بود (ابن ندیم،
۳۰۱-۳۰۲). حبش بن عبدالله مروزی از
آثاری چون گاهنامه، آییننامه و خداینامه در خزاین
پادشاهان یاد کرده است (EI۲).
ابن مقفع آییننامه و خداینامه
را از فارسی به عربی ترجمه کرد. دیگر از مترجمان خداینامه،
اسحاق بن یزید بود. علی بن زیاد تمیمی زیج
شهریاری را از فارسی به عربی برگرداند (ابن ندیم،
۱۳۲، ۳۰۵). ابوریحان بیرونی
ضمن بحث دربارۀ نصفالنهار، به مؤلف ناشناختۀ زیج شهریاری
اشاره کرده، و نوشته است که برخی آغاز شبانهروز را از ظاهر دایرۀ نصفالنهار
محاسبه میکنند و برخی دیگر نصفالنهار ناپیدای آن
را برگزیدهاند و شبانهروز را از نیمهشب آغاز میکنند، چنان
که صاحب زیج شهریاری بر این رأی بوده است. این
طریق عاری از نقص، و بیعیب است ( الآثار ... ، ۸).
در جزوهای جغرافیایی
که به موسى خورنی، مورخ ارمنی سدۀ ۵ م
نسبت داده شده، همۀ مشخصات و جای جای متعدد کشور ایران درج گردیده
است. یوزف مارکوارت این جزوه را به تصویر کشیده، و آن را
ایرانشهر نامیده است. این کتاب یکی از عمدهترین
آثار جغرافیایی کشور ایران در عهد ساسانیان است.
برخی تاریخ این جزوه را سدۀ ۷م
دانسته، و در تعلق آن به موسى خورنی تردید کردهاند (نک : مارکوارت،
ایرانشهر، ۶ ff.).
جغرافیای علمی اسلامی
در سدۀ ۲ق / ۸ م پدید آمد که حاملان آن بیشتر ایرانی
بودند. در عهد عباسیان ارتباط با فرهنگ ایرانی وسعت گرفت.
منجمان در دربار ساسانی شناخته بودند، ولی در دربار اموی نامی
از منجم در میان نیست (کراچکوفسکی، IV / ۶۴). در اواخر سدۀ
۲ و اوایل سدۀ ۳ق / ۸ و ۹م دانش جغرافیایی هند و ایرانی
از طریق دانشمندان ایرانی و گاه هندی به درون جامعۀ عرب
راه یافت. نفوذ دو مکتب هندی و ایرانی مقدم بر نفوذ مکتب یونانی
بود، زیرا دانش یونانی از اواخر سدۀ ۲ و اوایل
سدۀ ۳ق اندک اندک به میان عربها نفوذ کرد. مکتب هند و ایرانی
حدود ۲ سده اعتبارِ خود را ــ حتى در سرزمینهای دوردست چون
اندلس ــ حفظ کرد، تا اینکه امویان با انطاکیه و اسکندریه،
این دو مرکز تمدن یونانی نزدیک شدند. با این وصف
حاملان جغرافیای علمی یونانی نیز اغلب ایرانی
بودند. اگرچه ایرانیان در علم هیئت و نجوم مشهور، و در دربار
شاهان ساسانی شناخته بودند، با این وصف، در دورۀ امویان
نامی از آنان نمییابیم.
پیش از ۱۳۲ق /
۷۵۰م، در اشعار عربی نامی از منجم دیده نشده
است (همو، IV / ۶۴, ۶۵)،
ولی در دورۀ عباسیان نفوذ منجمان و علمای جغرافیای ریاضی
وسعت گرفت، چنان که منجمان در نهادن سنگ بنای شهر بغداد در
۱۴۵ق / ۷۶۲م نقشی مؤثر داشتند و منصور
خلیفۀ عباسی برای انتخاب محل پایتخت، از طالعشناسی
بهره گرفت (همانجا). نام دو تن از هیئتشناسان آن روزگار شهرت داشت: یکی
از آن دو ابوسهل بن نوبخت بود که خاندان و اعقاب وی شهرت داشتند و نام
خاندان نوبختی در ادبیات ایران دارای جایگاه بلندی
است؛ دیگری مردی یهودی با شهرت ماشاءالله بود که
جدولهای زیج شهریاری متعلق به دوران ساسانی را به
کار گرفت (نالینو، ۱۴۴-۱۴۸؛ ابن ندیم،
۳۳۳).
اثر هندی سیدهانتا[۱]
(سِدْهانتا) از براهماگوپتا که در ۶۲۸ م تألیف شده بود،
به نام عامیانۀ سندهند در عربی شهرت یافت که شامل شماری جدولهای
نجومی دربارۀ حرکت اجرام سماوی و طلوع و غروب بروج بود (کراچکوفسکی، IV / ۶۶؛
نالینو، ۱۵۰-۱۵۱). بعدها ابومعشر بلخی
ضمن استفاده از نوشتههای کهن پارسی که در میان عربها علوم اوایل
و کتب الاوایل نام گرفته بود، این جدولها را دراثر خود به کار گرفت
(ابن ندیم، ۳۰۱-۳۰۲،
۳۳۵-۳۳۶)، ولی متأسفانه اثری از
کتاب سیدهانتا و ترجمۀ عربی آن برجا نمانده است. تنها دانستهایم که ابراهیم
بن حبیب فزاری و یعقوب بن طارق به ترجمۀ این
کتاب همت گماشتند. ابن ندیم از نقش فزاری در ترجمۀ این
کتاب نامی برده و تنها یعقوب بن طارق را مؤلف کتاب الزیج محلول
فی السند هند لدرجة درجة نوشته (ص ۳۳۶)، ولی نالینو
(همانجا)، به فزاری و اثر او دربارۀ کتاب سدهانتا (سند هند) اشاره
کرده است.
بیگمان کوشش فزاری در
تکامل علم نجوم در جغرافیای اسلامی اندک نبوده است. اسطرلاب
نخستینبار از سوی او و ماشاءالله در جهان اسلام شناخته شد (همو،
۱۴۶-۱۴۸؛ سارتن، I(۲) / ۵۳۰-۵۳۱). یعقوب بن
طارق جز رسالۀ هندی براهماگوپتا آثار دیگری نیز داشته که
متأسفانه باقی نمانده است. یکی از این آثار، کتاب ترکیب
الفلک ظاهراً بسیار مهم بوده است (همانجا). بیرونی در تحقیق
ماللهند مینویسد: آنچه نزد ما به کلمۀ سندهند معروف
است در اصل سدهاند بوده، یعنی مستقیمی که کج نمیشود
(ص ۱۱۰). مولانا ابوالکلام آزاد در مقالۀ «ابوریحان
بیرونی و جغرافیای عالم» نوشت: در عهد منصور عباسی
(۱۵۴ق / ۷۷۱م) هیئتی از اهالی
سند به خدمت خلیفه آمدند و کتاب براهم سپهت سدهانت را که منجم معروف هند
براهماگوپتا در ۱۷ق / ۶۳۸ م نوشته بود، ارمغان
آوردند و چون این کتاب به عربی ترجمه شد، جزء اول حذف و جزء دوم به
سند هند مبدل شد که معنایش دانش و بینش است و بیرونی
سندهانت را که معنایش دانش و بینش است، از کلمۀ سندهند گرفته
که معنایش راست و بدون خمیدگی است (داناسرشت، ۱۰،
حاشیۀ ۱).
در عهد خلافت منصور عباسی
(۱۳۶-۱۵۸ق /
۷۵۴-۷۷۵م)، پایۀ نظام سندهند
در نجوم اسلامی بر پایۀ رسائل هندی استوار شد و تا زمان خلافت مأمون
(۱۹۸-۲۱۸ق /
۸۱۳-۸۳۳ م) و ظهور مکتب یونانی
ادامه یافت (نالینو، ۱۵۰، ۱۷۴)،
ولی یکباره از میان رفت، زیرا خوارزمی در عهد مأمون
جدولهای سندهند صغیر را بر پایۀ نجوم هندی
تدوین کرد (همو، ۱۷۴-۱۷۵؛ ابن ندیم،
۳۳۳). چنانکه میدانیم مکتب هندی تا سدۀ
۵ ق / ۱۱م در جغرافیای اسلامی متداول بود و
ابوریحان بیرونی از آن بهره گرفت. یکی از قواعد اصلی
این مکتب محاسبۀ نصفالنهار بود که در جهان اسلام درجات طول را از خط نصفالنهار «اَرین»
یا «قبةالارض» در مشرق محاسبه میکردند. نقطۀ تقاطع خط
استوا با خط نصفالنهار نزد جغرافینویسان مسلمان قبةالارض نام داشت
که فواصل آن از شرق و غرب و شمال و جنوب یکسان بود. در محاسبۀ هندیان
خط نصفالنهار لَنْکا (لانکا، سراندیب) از شهر اُجین در هند میانی
میگذشت. نام اُجین در عربی به صورت اُزین درآمد که با
نام اوزنه در جغرافیای بطلمیوس نزدیک است. بعدها در خط و
کتابت عربی اُزین به اَرین بدل شد و به خلط میان اَرین
و قبةالارض منجر گشت و درنتیجه مسلمانان به خطا اَرین و قبّه را یکی
پنداشتند و اصطلاح «قبۀ اَرین» را به کار گرفتند و سرانجام واژۀ اَرین
به عنوان مرکز بهکار گرفته شد. جرجانی (سدۀ ۸ ق /
۱۴م) در کتاب التعریفات، ارین را نقطهای در زمین
دانسته که در آن ارتفاع دو قطب برابر، و ساعات شب و روز یکسان است و لذا
عرفاً به معنی اعتدال آمده است (نالینو،
۱۵۴-۱۵۵، نیز حاشیۀ
۴).
جغرافیای هندی از طریق
مؤلفان ایرانی با دگرگونیهایی به جغرافیای
عربی اسلامی راه یافت. بیرونی نصفالنهار عمود بر
خط استوا را با °۱۸۰ شرق جزایر خالدات و °۹۰
فاصله از قبۀ اَرین بنیاد نهاد (کراچکوفسکی، IV
/ ۷۰).
نظریات نجومی و جغرافیایی هند اغلب از طریق
مؤلفان ایرانی به جهان عرب راه یافت. دلیل روشن بر این
مدعا وجود اصطلاحات نجومی فارسی در زبان عربی است. به عنوان
نمونه واژۀ زیج که بنا بر معمول بر جدولهای نجومی اطلاق میشد
و جمع آن به صورتهای زیجات، زیجه و ازیاج آمده، مأخوذ از
واژۀ زیگ فارسی و زیک پهلوی است (همو، IV / ۷۲؛
نالینو، ۴۲). پس از نفوذ مکتب یونانی، استفاده از زیج
شهریاری یکباره از میان نرفت. حبش بن عبدالله مروزی
منجم اغلب بر جدولهای زیج شهریاری تکیه داشت (قفطی،
۱۷۰؛ نالینو، ۱۸۸). زیج یکی
از آثار ابومعشر بلخی بود. وی در آثار خود از جمله کتاب زیج
الهزارات، رصدهای هندی را به قالب فارسی درآورده بود که هر دو
نام آن (زیج و هزارات) از زبان فارسی است (همو،
۱۸۷-۱۸۸؛ ابن ندیم،
۳۳۵-۳۳۶). حاجیخلیفه که زیج
ابومعشر را دیده بود، آن را کتابی بزرگ نامید که بر پایۀ مکتب
ایرانیان نوشته شده بود (۲ / ۹۶۵). به اتفاق
نظر اهل محاسبه بهترین ادوار، دورۀ این گروه است که آن را
سالهای جهان مینامیدند و مردم دوران ما آن را «سالهای ایرانی»
نامیدهاند. در اندلس تا پایان سدۀ ۵ ق /
۱۱م درجات طول جغرافیایی را طبق اصول مکتب ایرانی
محاسبه میکردند (کراچکوفسکی، IV / ۷۴).
از اواخر سدۀ ۲ق /
۹م مکتب یونانی به محدودۀ جغرافیایی
اسلامی راه یافت و رفته رفته به صورت مکتبی رایج درآمد.
ترجمۀ آثار بطلمیوس و دیگر منجمان و فیلسوفان یونانی
گاه بیواسطه از زبان یونانی، و گاه از زبان سریانی
به عربی ترجمه شد. هنگامی که مسلمانان با آثار بطلمیوس و اقلیدس
آشنا شدند، احساس کردند که جای این آثار در محدودۀ اسلامی
خالی بوده است. بهترین شاهد مدعا سخن بتّانی دربارۀ بطلمیوس
است که ضمن توجه به براهین هندسی و ریاضی مدعی بود
که باید آزمون شوند، زیرا ممکن است رصدهای او نیازمند تجدیدنظر
و اصلاح باشد، چنان که او خود در مورد هیپارخوس[۲] (ابرخُس) چنین
کرده است و دریافتن آنها جز به تقریب میسر نیست (ص
۷، نیز حاشیۀ ۱؛ نالینو، ۲۱۵). تفاوت این مکتب با
مکتب هندوایرانی در آن بود که در دو مکتب یادشده جزمگرایی
و تقلید به مراتب نیرومندتر از مکتب یونانی بود که در آن
قاطعیت صرف مشاهده نمیشد. از اینرو، مکتب یونانی
بیش از دو مکتب ایرانی و هندی مورد توجه قرار گرفت.
خزانةالحکمه یا بیت الحکمه به صورت فرهنگستانی برای ترجمۀ آثار یونانی
درآمد. این کار در عهد هارونالرشید آغاز شد و در عهد مأمون به صورت
رسمی درآمد. گروههای علمی به روم شرقی (بیزانس)
رفتند و کتابهایی را به بغداد آوردند و پس از چندی کار ترجمۀ آثار یونانی
بالا گرفت. در مدتی کوتاه آثار بقراط، جالینوس، ارسطو، اقلیدس،
ارشمیدس، مارینوس صوری و دیگران به عربی ترجمه شد
(کراچکوفسکی، IV / ۷۶).
از تألیفات بطلمیوس کتاب
مجسطی[۳] دربارۀ نجوم و مدخلهای آن، کتاب مقدمه بر جغرافیا ( المدخل الی
الجغرافیا)، چهار مقاله ( المقالات الاربعة) و کتاب الانواء دربارۀ مناظر
ثوابت مورد استفادۀ دانشمندان مسلمان قرارگرفت. آثار دیگری نیز از مارینوس
صوری به عنوان جغرافیا همراه با نقشۀ جهان به عربی
ترجمه شد. نخستین ترجمۀ مجسطی بطلمیوس با عنوان نقل القدیم به دستور یحیى
برمکی (د ۱۹۰ق / ۸۰۵ م) پیش از
سقوط برمکیان از متن سریانی صورت پذیرفت و در اختیار
منجمانی چون بتانی و دیگران قرار گرفت. بعدها ترجمۀ دیگری
از این اثر توسط حنین بن اسحاق (ح
۱۹۴-۲۶۰ق / ۸۱۰-۸۷۲
م)، ثابت بن قرۀ صابی حرّانی (۲۲۱-۲۸۸ق
/ ۸۳۶-۹۰۱م) پدید آمد و اصلاحاتی
بر ترجمۀ نخستین ارائه شد (همو، IV / ۷۷, ۷۸). کتاب جغرافیای بطلمیوس
حاوی جدولهای نجومی و عرض و طول نواحی مهم و مسکون جهان
است. ابن خردادبه به ترجمۀ دیگری از این کتاب اشاره میکند (ص ۳). از
نوشتۀ وی چنین بر میآید که ترجمه از خود او ست. وی
مینویسد: دریافتم بطلمیوس مرزها را به شرح آورده، و در
وصف آنها دلایلی ارائه کرده است. من آنها را به زبان درست ترجمه کردم
(همانجا). ترجمههای کتاب بطلمیوس دارای پیچیدگیهایی
است. تنها یک ترجمۀ دستکاریشده از محمد بن موسى خوارزمی، منجم و ریاضیدان
بزرگ نیمۀ اول سدۀ ۲ق / ۸ م، برجا مانده است که آن را میتوان نخستین
رسالۀ اصیل در جهان اسلام به شمار آورد.
ضعف مکتبهای هندی و ایرانی
در آن بود که اغلب رنگ عملی داشت و تنها به قواعد میپرداخت و به
برهان و دلیل چندان توجهی مبذول نمیشد (کراچکوفسکی، IV / ۷۵).
جغرافینویسان مسلمان با فرا گرفتن دانش یونانی، آن را در
عمل با پژوهشهای خود مطابقت دادند. اهمیت این کار چندان بود که
توانستند به محاسبۀ خط نصفالنهار و ضبط طولها و عرضهای جغرافیایی
توفیق یابند و با برخوردی نقادانه با حاصل کار گذشتگان، زیجهای
مستقلی بنا نهند و نقشههایی رسم کنند که به کمال از نمونههای
یونانی فراتر میرفت (همو، IV / ۸۲).
۳ تجربۀ مستقل دربارۀ
اندازهگیری زمین وجود داشت که یکی از اراتستن، دیگری
از بطلمیوس و سومی از مسلمانان بود و همۀ اطلاعات اروپاییان
در سدههای میانه ملهم از این تجربهها ست. طبق محاسبات جغرافینویسان
مسلمان، صحرای میان تدمر (پالمیرا) و رقّه بر ساحل فرات و درهای
نزدیک سنجار در سرزمین جزیره میان °۳۵
و°۳۶ عرض شمالی محاسبه شد. حسابگران پس از اجتماع در نقطۀ مرکزی
دو دسته شدند: یکی بر خط نصفالنهار با بعد یک درجه، راه جنوب
را در پیش گرفتند، و دیگری راهی شمال شدند. آنگاه در این
مطالعه هر دو گروه به نقطۀ آغاز بازگشتند و نتیجۀ نهایی به دست آمد. این
تجربۀ بزرگ در ۲۱۲ق / ۸۲۷ م انجام گرفت که
در آن یک گروه اندازۀ هر درجه را ۵۶ میل و ¼ ، گروه دیگر
۵۷ میل دانستند. هنگامی که اختلاف به نظر مأمون رسید،
رقم میانی را برگزید که ۵۶ میل و ۳/
۲ بود. از محاسبات معلوم شد که هر میل عربی ۴ هزار واحد
بوده که آن را ذراع سیاه (کمتر از نیم متر) مینامیدند که
طبق محاسبۀ نالینو ۹۳۳‘۴ متر و بنا بر محاسبۀ شوی[۴]
۹۳۲‘۴ متر بوده است. علت اختلاف در محاسبه آن بود که برخی
ذراع نیل را که در قاهره رایج بود، مورد محاسبه قرار دادند که اندکی
از نیم متر بیشتر است. بنا بر این میل عربی که در
محاسبه به کار رفته، قریب ۲ کمـ است که در محاسبۀ نالینو
۲ / ۹۷۳‘۱ متر و در محاسبۀ شوی
۸ / ۹۷۲‘۱ متر است. بنا بر این طول یک
درجۀ خط نصفالنهار به حساب نالینو ۶۷ /
۸۱۴‘۱۱۱ متر و به حساب شوی ۹ /
۷۲۰‘۱۱۱ متر است که با محاسبۀ دقیق
سدۀ ۱۹م (۹۳۸‘۱۱۰ متر) کمتر
از یک متر اختلاف دارد (همو، IV / ۸۲, ۸۳).
این اختلاف اندک را میتوان
به نقص دستگاههای سدۀ ۳ق / ۹م مربوط دانست. در محاسبات ایرانی فرسنگ
به کار میرفت کـه معـادل ۳ میل عربـی و حـدود ۶
کمـ بـود. محاسبۀ نصفالنهار ــ که بدان اشاره شد ــ رویدادی بینظیر
بود که در نتیجۀ آن اماکن جغرافیایی مهم از نو مشخص و معین شد.
دربارۀ خط مبدأ نصفالنهار، برخی محاسبات خود را از اقصای مغرب در
جهت مشرق تا °۱۸۰ معمورۀ ربع مسکون، و برخی از قبۀ اَرین
در مرکز خط استوا آغاز میکردند و °۹۰ به سوی مشرق یا
مغرب پیش میرفتند. ولی این اختلاف مانع از رسیدن
به نتایج دقیق نبود، چنانکه فرزندان موسی بن شاکر عرض جغرافیایی
محلۀ باب الطاق بغداد را °۳۳ و ´۲۰ شمالی تعیین
کرده بودند که منطبق بر واقع است (همو، IV / ۸۵).
مسلمانان از جمله ایرانیان
در محاسبات خود بسیاری از خطاهای جغرافینویسان یونانی
را اصلاح کردند. برای نمونه یونانیان به پیروی از
بطلمیوس طول دریای مدیترانه را °۶۲ دانستند،
در حالی که محمد بن موسى خوارزمی این محاسبه را به
°۴۲ تقلیل داد. سرانجام زرقالی در زیج طلیطله
آن را به °۴۴ رسانید که تقریباً معادل طول واقعی دریای
مدیترانه است (همانجا). احمد بن محمد بن کثیر فرغانی که آخرین
بار در ۲۴۷ق / ۸۶۱ م از او یاد شده
است، جدولی به رسالۀ خود افزود و در آن مکانهای مهم را به ترتیب ۷ اقلیم
از شرق به غرب با تعیین محل جغرافیایی آنها مشخص
کرد (سارتن، I(۲)
/ ۵۶).
تقسیمبندی اراضی سطح
زمین برگرفته از سابقهای بسیار کهن در جغرافیای ایرانی
است. در گاتها که کهنترین سرودۀ اوستا در ایران باستان است
از اراضی زمین با عنوان ۷ بوم[۵] یاد شده و نامهای
این ۷ بوم نیز آمده است ( یشتها، ۱ /
۷۵، ۴۳۱). در گاتها (ص ۴۰) به بوم هفتم
اشاره شده که مقصود خونیرَث (خونیرس) است ( ویسپرد،
۱۱۰). سرزمین ایران کهن جزئی از خونیرث
بود. بعدها در اوستا (همانجا) ۷ بوم، ۷ کشور نامیده شد. در یشتها
(۱ / ۳۴۳) هر دو نام ۷ بوم و ۷ کشور آمده
است. کشور به هریک از ۷ سطح قسمت زمین گفته میشد ( زند
بهمن یسن، ۱۳۸). در عهد اسلامی واژۀ کشور
در فرهنگها به اقلیم برگردانده شد. زمخشری اقلیم را بهر یا
یک حصه از ۷ حصه یا ۷ بخش زمین دانسته است (ص
۳۸). یاقوت در ذکر اقلیم به نقل از ابوریحان بیرونی
نوشته است که ایرانیان ممالک پیرامون ایرانشهر را به
۷ کشور بخش کرده، خطوط ممالک را در دایرههایی پیرامون
دایرۀ مرکزی رسم نمودند و آن مناطق را کشور خواندند. بیرونی
در التفهیم به ۷ کشور اشاره کرده، و آنها را در بحث پیرامون اقلیم
آورده است (ص ۱۹۶-۲۰۰). بنا به نوشتۀ او
هندوان زمین را به ۹ حصه تقسیم میکردند.
هپتوکرشور[۶] در اوستا و سپتادویپا[۷]
در سنسکریت به همین مفهوم مؤید آن است که تقسیم زمین
به ۷ بخش و ۹ بخش نزد ایرانیان و هندوان هر دو از یک
منشأ پدید آمده (همان، ۱۹۶؛ ویسپرد،
۱۱۵-۱۱۶) که نموداری از نزدیکی
نگرش جغرافیایی این دو قوم است که بعدها به مکتب هندوایرانی
شهرت یافت.
در سدۀ ۳ق /
۹م، با حمایتی که مأمون از دانش جغرافیا کرد، زمینۀ مساعدی
برای تحولی بزرگ در علم جغرافیا و نگارش آثار جغرافیایی
در میان دانشوران مسلمان فراهم آمد. گمان میرود انگیزههای
سیاسی، مشوق مأمون در این زمینه بوده باشد. به هر روی،
در سدۀ ۳ق / ۹م جدولهای نجومی معروف به «الزیج
الممتحن» به کوشش گروهی از اخترشناسان پدید آمد و نقشهای جهانی
به نام «الصورة المأمونیه» ترسیم شد که مسعودی آن را برتر از
نقشههای بطلمیوس و مارینوس صوری دانسته است (EI۲).
یکی از پرسشهایی
که دربارۀ منابع جغرافیایی اسلامی بیجواب مانده،
مربوط به نفوذ و اثر برتر جغرافیای ایرانی بر جغرافیای
علمی اسلامی است. کراچکوفسکی ضمن اشاره به این مطلب مینویسد:
چرا جغرافیای علمی اسلامی تنها در عهد عباسیان نیمۀ دوم
سدۀ ۲ق / ۸ م پدید آمد و چرا حاملان جغرافیای
علمی غالباً ایرانی بودهاند؟ حال آنکه امویان به انطاکیه
و اسکندریه که در آنجا سریانیان نقش واسطه داشتند، به تمدن یونانی
نزدیکتر بودند. این پرسش هنوز در انتظار پاسخ است! (IV / ۶۵).
دورههای اول و دوم جغرافیای
اسلامی
مسائل مربوط به دورۀ اول
جغرافیای علمی اسلامی به زبان عربی تاکنون روشن
نشده است، زیرا نخستین آثار جغرافیایی این
دوره به زبان عربی برجا نمانده و به دست ما نرسیده است. تنها از اشارههای
جغرافینویسان سدۀ ۳ق / ۹م میتوان اندکی دربارۀ مضمون
نوشتههای جغرافینگاران سدههایی که دستکاریهای
بسیاری در مطالب آنان صورت گرفته است، تصوری ناقص حاصل کرد. یگانه
اثر باقیمانده از آن دوران اثر دستکاری شدۀ محمد بن موسى
خوارزمی از جغرافیای بطلمیوس به زبان عربی است که میتواند
موجب آشنایی بسیار اندک با نخستین دورۀ جغرافیایی
علمی اسلامی شود.
دورۀ جدید یا
دورۀ دوم در جغرافیای علمی اسلامی با نام خوارزمی
مرتبط است. سارتن (I(۲) / ۵۶۳-۵۶۴)
نیمۀ اول سدۀ ۳ق / ۹م را «عصر خوارزمی» نامید و نوشت که او نه
تنها بزرگترین ریاضیدان عصر خود، بلکه یکی از
بزرگترین ریاضیدانان همۀ قرون و اعصار
بوده است. رسالۀ او با عنوان کتاب المختصر فی حساب الجبر و المقابله ــ که نسخۀ منحصر
به فرد آن موجود است ــ بر روش مکتب بابلی یا ایرانی
ابداع شده است (میهلی، ۸۴-۸۵). زیج
خوارزمی نیز همانند جبر و مقابلۀ او مرتبط با میراث
هندوایرانی است که خط نصفالنهار آن از اَرین میگذرد. او
در محاسبۀ زمان از تقویم یزدگردی استفاده کرده است (کراچکوفسکی،
IV / ۲۲). کتاب جغرافیای خوارزمی عنوان
صورة الارض داشته است، ولی ظاهراً عنوانهای دیگری نیز
به آن داده شده است (مژیک، مقدمه بر صورة ... ، ۵,
۹-۱۰).
ابوالفدا از کتاب خوارزمی با
عنوان رسم الربع المعمور یاد کرده، و آن را منسوب به بطلمیوس دانسته
که برای مأمون به عربی ترجمه شده است (ص ۲۲). بارتولد بر
این عقیده است که کتاب بدانگونه که به دست ما رسیده است، نمیتواند
متعلق به عهد خلافت مأمون باشد، زیرا در کتاب از شهر «سرمن رآ» (سامره) به
عنوان پایتخت یاد شده است («مجموعه[۱]»، VIII
/ ۵۱۱-۵۱۲).
این شهر در عهد خلافت معتصم (۲۱۸-۲۲۷ق
/ ۸۳۳-۸۴۲ م) پدید آمد که آغاز بنای
آن ۲۲۱ق / ۸۳۶ م بود. بنای شهر حدود
۱۰ سال به طول انجامید. آخرینبار از خوارزمی در
داستان مرگ خلیفه واثق (۲۲۷-۲۳۲ق /
۸۴۲-۸۴۷ م) با نام محمدبن موسى خوارزمی
مجوسی یاد شده است (طبری، ۹ / ۱۵۱).
بنا بر این تاریخ تألیف کتاب باید پس از مرگ مأمون در
فاصلۀ سالهای ۲۲۱-۲۳۲ق /
۸۳۶-۸۴۷ م بوده باشد.
این کتاب که مانند دیگر تألیفات
خوارزمی وضعی نامناسب دارد، در کتابخانۀ قاهره پیدا
شد و سپس به کتابخانۀ استراسبورگ منتقل گردید. به جز مقاله یا فصلهای اول و
هشتم کتاب، دیگر فصول از دوم تا هفتم مبتنی بر تقسیمات جغرافیایی
و کاملاً خلاف تقسیمات بطلمیوسی است. بطلمیوس از
۲۱ منطقه بحث کرده، ولی اثر خوارزمی مبتنی بر اساس
۷ اقلیم است. از این نکته چنین بر میآید که
صورة الارض خوارزمی ترجمۀ دقیق مجسطی بطلمیوس نیست، بلکه متن دستکاری
شدۀ کتاب المدخل الی الجغرافیا و کتاب مستقلی است
(کراچکوفسکی، IV / ۹۴-۹۵).
در نقشههای خوارزمی نیز
ابتکار فراوان به کار رفته که حاکی از اصالت آن است. نقشههای خوارزمی
از کهنترین آثار موجود در نقشهنگاری اسلامی است. در نسخۀ خطی
استراسبورگ تنها ۴ نقشه وجود دارد که پراکنده و نامرتباند و با وجود کوششهای
دانشمندان هنوز بخشهایی از این نقشهها مبهم و نامفهوم باقی
ماندهاند (همو، IV / ۹۳-۹۶). نقشۀ رود نیل
در کتاب خوارزمی واجد اهمیت خاصی است. چنین برمیآید
که مسیر رود کاملاً شناختهشده بوده است. این نقشه با مکتب جغرافیای
نجومی هماهنگ است، زیرا حدود اقالیم بر آن نمایان است.
هیچ قوم اروپایی کتابی
نداشته است که بتواند با کتاب خوارزمی، این قدیمترین اثر
جغرافیای اسلامی قابل قیاس باشد. کتاب صورة الارض در
اروپا طی سدههای میانه نقشی محدود داشت، اما در سدۀ ۵
ق / ۱۱م بخشی از مطالب آن دربارۀ عرضها و طولها
به جدولهای زرقالی راه یافت. کتاب زرقالی به لاتین
ترجمه شد و در سدۀ ۶ ق / ۱۲م از شهرت فراوان برخوردار گردید (همو، IV / ۹۷).
در نیمۀ اول سدۀ ۴ق / ۱۰م در سایۀ نفوذ کتاب
خوارزمی، اثر دیگری مشابه آن پدید آمد که نام مؤلف آن در
ابهام باقی مانده است. نسخهای از این کتاب که در موزۀ بریتانیا
موجود است، تاریخ ۷۰۹ق / ۱۳۰۹م
دارد. مؤلف در مقدمه به اختصار، خود را «افقرالورى سهراب» (بندۀ فقیر
سهراب) معرفی کرده است که در میان عربها کمسابقه است (سهراب،
۵). دربارۀ نام مؤلف آشفتگیهایی وجود دارد. برخی نام ابن
سرابیون به او دادهاند (نک : سارتن، I(۲) / ۶۳۵؛ لسترنج، «سرزمینها[۲] ... »،
۱۳). عنوان کتاب در نسخۀ خطی عجائب الاقالیم السبعه آمده است که مشکوک مینماید،
زیرا در کتاب از عجایب جهان مطلبی نمییابیم.
مژیک آن را الاقالیم السبعه دانسته است (مقدمه بر عجائب ... ،
۵؛ کراچکوفسکی، IV / ۹۷, ۹۸).
مؤلفْ معاصرِ ابوزید بلخی،
بنیانگذار مکتب قدیم جغرافیای اسلامی بوده، ولی
روشی مخالف روش او داشته است. در برخی از موارد متن سهراب برتر از متن
خوارزمی به نظر میرسد. با این وصف، کتاب سهراب به اثر خوارزمی
نزدیک است. این نشانۀ نفوذ اندیشههای خوارزمی بر معاصران است که از آن جملهاند:
یعقوب کندی (د ۲۶۰ق / ۸۷۴ م)،
بتانی (۲۳۷-۳۱۷ق /
۸۵۲-۹۲۹م) زرقالی، هشام کلبی (د
۲۰۶ق / ۸۲۰ م)، اصمعی (د
۲۱۶ق / ۸۳۱ م)، جاحظ (د
۲۵۵ق / ۸۶۹ م)، ابن خردادبه (د ح
۳۰۰ق / ۹۱۳م) و دیگران. یکی
از نخستین ترجمههای جغرافیای بطلمیوس با نام کندی
مرتبط است. کتاب او با عنوان رسم المعمور من الارض ــ که مسعودی ( التنبیه
... ، ۲۳) بدان اشاره کرده است ــ ظاهراً تحت تأثیر جغرافیای
بطلمیوس بوده است. متأسفانه مطلبی از متن کتاب در دست نیست.
رسالۀ دیگر او با عنوان رسالة فی البحار والمد والجزر (همان،
۴۶) است که مسعودی از آن بهره گرفته و مربوط به اقیانوس
است. بتانی که انتساب او به مکتب صابیان حرّان بیش از مکتب
بغداد است، مدتها عمر خود را در رصدخانۀ رقه و رصد اجرام سماوی
گذراند. او که خود را مسلمان مینامید در اصل به صابیان حران
تعلق داشت که از میان آنان دانشورانی چون ثابت بن قره برخاسته بودند.
دستکاری بعضی آثار بطلمیوس بهویژه کتاب المقالات الاربع
با نام بتانی مرتبط است. از مجموع آثار او تنها الزیج الصابی
بر جا مانده که مقدمۀ آن بالغ بر ۶۰ فصل شامل همۀ مسائل نجومی
است. مؤلف در فصل ششم مقدمه به وصف کلی زمین بهویژه دریاها
پرداخته است. به نوشتۀ نالینو همۀ این فصل برگرفته از متن دستکاریشدۀ بطلمیوس
است (بتانی، ۲۱-۲۸؛ نالینو، مقدمه، I / ۲۰-۲۳؛
GAL, S, I / ۳۹۷؛ کراچکوفسکی، IV
/ ۱۰۰).
این فصل کاملترین توصیف
جهان به پیروی از جغرافیشناسان مکتب یونان است. از
معاصران بتانی کسانی که طرفدار جغرافیای توصیفی
بودند، از جمله ابن رسته، مسعودی، قدامة بن جعفر و جیهانی از
نوشتههای وی بهره جستند. وی نوشت که زمین مدور، و مرکز
آن در میان فلک است و هوا از هر سو آن را احاطه کرده است و در قیاس با
فلک البروج همانند نقطهای است ناچیز. حدود معمورۀ زمین
را از جزایری که خالدات نامیده میشود و جزیرهای
آباد در بحر اقیانوس غربی است، گرفتهاند. غروب این جزایر
همزمان با آغاز طلوع در اقصای چین است و این نصف دایرۀ زمین
است.
بتانی سپس به شرح دریاها و
اقیانوسها میپردازد و از دریای هند (اقیانوس هند)،
اقیانوس غربی (اطلس)، دریای روم (مدیترانه)، دریای
پونتوس (سیاه)، دریای گرگان (جرجان / خزر) با شرح اجزاء مشخصات
و محدودۀ آبها میپردازد و سپس اقلیمها و ولایتها را با طول و
عرض آنها به وصف میآورد (ص ۲۵-۲۸؛ کراچکوفسکی،
IV / ۱۰۱-۱۰۵). البته این
فصل شامل همۀ مطالب جغرافیای بتانی نیست. جدول اقالیم
او با فرغانی یکی است، ولی با جدول طول خوارزمی
اختلاف دارد. جدول بتانی شامل فهرستی از نام ۲۷۳
شهر با تعیین عرض و طول آنها ست (نالینو، مقدمه، I / ۴۲،
نیز II / ۳۳-۵۴).
در جریان بحث دربارۀ نخستین
دورههای جغرافیای اسلامی، نمیتوان جغرافیای
لغوی را از دیده دور داشت. چنان که پیشتر اشاره شد، اعراب قدیم
«انواء» را با منازل قمر پیوند میدادند و به صورتی مسجع عرضه میکردند.
سلسله رسالههای انواء در فاصلۀ سدۀ ۲ و
۳ق / ۸ و ۹م با مؤرِّج سدوسی (د ۱۹۵ق /
۸۱۰ م)، در عهد مأمون آغاز شد که در فرهنگنامههای عربی
بدان اشاره شده است (GAL, I / ۱۰۰-۱۰۱; GAL, S, I / ۱۶۰؛ نالینو،
۱۲۸). معروفترین این فرهنگنامهها کتاب ابوحنیفۀ دینوری،
مورخ مشهور (د ۲۸۲ق / ۸۹۰ م) است.
منجمان مؤلفات لغتشناسان را که رسالههایی
دربارۀ منازل قمر نوشتهاند، به دیدۀ تردید
نگریستهاند (همو، ۱۳۴-۱۳۶).
عبدالرحمان صوفی، منجم معروف (د ۳۷۶ق /
۹۸۶م) مینویسد: اثر دینوری کاملترین
کتاب دربارۀ انواء است؛ نمیدانم آگاهی او دربارۀ ستارگان طبق
نظر اعراب چگونه بوده است (همو، ۱۳۱). دیگر از لغتشناسان
نضر بن شُمیل بود که ابن ندیم چند اثر از او یاد کرده است (ص
۵۷-۵۸). یکی از نوشتههای او کتاب الصفات
است که در آن دربارۀ خورشید، ماه، شب و روز، کشاورزی و مردم ایران (خلق
الفرس) سخن گفته، و در کتاب الجیم دربارۀ خورشید
و ماه مطالبی نوشته است.
لغتشناسان در زمینۀ جغرافیای
ناحیهای، تنها به جزیرةالعرب پرداختهاند. یاقوت ضمن تحلیل
فرهنگنامه، متذکر شده که مؤلفات مربوط به نام مکانها دو دسته است: یکی
متوجه شهرهای آباد و سرزمینهای مسکون عمده است و دیگری
شامل مطالبی دربارۀ بادیهها و صحراها ست ( بلدان، ۱ / ۷). در عرصۀ جغرافیای
لغوی، هشام کلبی (د ۲۰۶ق / ۸۲۰
م) برتر از همه است. ابن ندیم از چندین کتاب او در جغرافیا نام
میبرد که از آن جملهاند: کتاب البلدان الکبیر، کتاب البلدان الصغیر،
تسمیة مَن با الحجاز من احیاء العرب، قسمة الارضین، الحیرة،
کتاب العجائب الاربعة، اسواق العرب، کتاب الاقالیم و ... (ص
۱۰۹). نوشتههای هشام کلبی به خلاف معمول گذشتگان،
از محدودۀ جزیرةالعرب خارج شد. بنابراین میتوان او را نخستین
مؤلفی دانست که به شرح مناطقی خارج از عربستان پرداخته است. یاقوت
کتاب جزیرةالعرب هشام کلبی را منبع اصلی کتاب خود در این
زمینه دانسته است (نک : کراچکوفسکی، IV / ۱۲۰).
دیگر از جغرافیدانان لغتشناس،
عَرام بن اصبع بود که در کتاب اسماء جبال تهامه به مکانهای تهامه نیز
پرداخته است. اطلاعات دقیق او موجب شد کسانی چون سیرافی
دریانورد مشهور، روایات او را مورد توجه قرار دهند (GAL, S, I / ۱۷۵).
از کتاب او مطالبی در فرهنگنامههای بکری و یاقوت نیز
آمده است. یکی از معاصران دینوری به نام ابن لُغْذَۀ
اصفهانی کتابی دربارۀ آبها، کوهها و نواحی عربستان نوشته که دارای اهمیت نسبی
است و اطلاعات جغرافیایی آن با شواهدی از شعر قدیم
همراه است (همان، I / ۱۸۸).
در نیمۀ دوم سدۀ
۳ق / ۹م، آثار جغرافیایی لغتشناسان مسلمان از
محدودۀ عربستان خارج شد. به عنوان نمونه وَکیع قاضی کتابی با
عنوان الطریق داشته است که آن را النواحی نیز نامیدهاند.
این کتاب شامل اخبار شهرها و راهها بود که گویا ناتمام ماند (ابن ندیم،
۱۲۷). در تألیفات جاحظ (د ۲۵۵ق /
۸۶۹ م) نیز مطالب جغرافیایی بسیاری
میتوان یافت. در کتاب الحیوان او ــ با آنکه رنگ ادبی
دارد ــ به انسانشناسی، حیوانشناسی و نژادشناسی نیز
توجه شده است. کتاب جغرافیای جاحظ به دست نیامده است، ولی
از نوشتههای دیگران میتوان به مطالب کتاب پی برد. مسعودی
آن کتاب را الامصار و عجائب البلدان نامیده است (مروج ... ، ۱ /
۱۱۴-۱۱۶). این کتاب با نام البلدان
(ابن ندیم، ۲۱۱) و نیز الامصار (حاجیخلیفه،
۲ / ۱۳۹۸) معرفی شده است. قسمتی از یکی
از نسخههای خطی کتاب جاحظ در موزۀ بریتانیا
وجود دارد که عنوانش کتاب الاوطان و البلدان است. کراچکوفسکی (IV / ۱۲۷)
بر این نظر است که نام ارائه شده از سوی مسعودی باید درستتر
از همه باشد، زیرا عنوانی که در نسخۀ موزۀ بریتانیا
آمده است، به واقعیت چندان نزدیک نیست. جاحظ مطالبی دربارۀ شهرهای
بیرون از محدودۀ اسلامی نیز آورده است. گاه برخی نوشتههای جغرافیایی
او از دیدگاه جغرافینویسان کلاسیک اسلامی به نقد
کشیده شده است. به عنوان نمونه جاحظ سرچشمۀ دو رود بزرگ نیل
و سند را یکی دانسته که مورد مخالفت مسعودی (همان، ۱ /
۱۱۴) قرار گرفته است. وی کتاب جاحظ را نیکو میداند،
ولی سخنش دربارۀ یکی بودن سرچشمۀ رودهای نیل و سند را
سخت نکوهش میکند (همانجا). رسالۀ کوتاه جاحظ زیر عنوان
التبصر بالتجارة که توسط حسن حُسنی عبدالوهاب در تونس به دست آمد، نمودار
توجه فراوان وی به جغرافیا ست.
ترتیب تاریخی جغرافیای
توصیفی در دوران نخستین حتى برای عربها نیز چندان
روشن نبود. ابن ندیم ابوالعباس جعفر بن احمد مروزی را نخستین
مؤلف کتاب المسالک والممالک دانسته است (ص ۱۶۷)؛ حال آنکه وی
به سال ۲۷۴ق / ۸۸۷ م در اهواز درگذشت. این
زمان ابن خردادبه دومین رونویس کتاب خود را به پایان رسانیده
بود (هادی، ۱۴). متأسفانه از کتاب مروزی اطلاعی در
دست نیست. ابن ندیم احمد بن طیب سرخسی (د
۲۸۶ق / ۸۹۹ م) را از زمرۀ نخستین
مؤلفان کتاب المسالک و الممالک معرفی کرده است (ص ۱۶۶).
وجود تألیفاتی زیر این
عنوان نمودار توجه مسلمانان به راهها بوده است که از نیاز آنان به مبادلات
بازرگانی میان اقوام ساکن سرزمینهای مختلف حکایت
دارد. همین نیاز سبب توجه به جغرافیای توصیفی
در سدۀ ۳ق / ۹م گردید که سفرنامهنویسان به آن
پرداختند. سرخسی شاگرد و دوست کندی، فیلسوف عرب بود (مسعودی،
همان، ۱ / ۱۳۳،
۱۴۳-۱۴۵). او به مکتب جغرافیای ریاضی
با تمایلات یونانی تعلق داشت که مسعودی بدان اشاره کرده
است. از آثار جغرافیای توصیفی او رسالة فی البحار و
المیاه و الجبال است که در آن طول و عرض دریای مدیترانه
به شرح آمده، و مطالبی نیز از کندی ارائه شده است (همانجا).
در سدۀ ۳ق /
۹م، توجه به تنظیم و ترتیب راهها، موجب ظهور کتابهای
مسالک و ممالک شد. در این قرن داستانهای خرافی از توصیف
راهها و منازل تا وصف علمی دقیق، همهگونه پدید آمد. شمار
سفرنامهها فزونیگرفت که یکی از آنها سفرنامۀ مترجمی
به نام سلام الترجمان در عهد خلافت واثق بوده است. روایت سفرنامه موثق است،
زیرا ابن خردادبه آن را از گفتۀ سلام نقل کرده است (ص
۱۶۲، ۱۷۰). دیگر از سفرنامهها،
داستانهای سفرهای دریایی این دوره است که با
نام ابوزید سیرافی مرتبط است. یکی از حلقههای
این داستانها، قصۀ سندباد است که شهرتی جهانگیر دارد و در کتاب هزار و یک
شب آمده است. گویا این داستان پیش از آن نیز به صورتی
مستقل وجود داشته است (کراچکوفسکی، IV / ۱۴۰-۱۴۱).
دورۀ جغرافیای
عمومی و کلاسیک
سدۀ ۳ق /
۹م آغاز نگارش جغرافیای عمومی در محدودۀ شرقی
و مرکزی دارالاسلام است. در این سده کتابهای جغرافیایی
با عنوان عام المسالک و الممالک از سوی جغرافینگاران تألیف شد.
سرسلسلۀ این گروه از جغرافینویسان ابن خردادبه بوده است. ابن
خردادبه مؤلف ۱۰ کتاب بوده که ابن ندیم تنها ۸ اثر او را
معرفی کرده است (ص ۱۶۵). مسعودی ضمن شرح چیرهدستی
ابن خردادبه در کار تألیف و پیروی مؤلفان معتبر از او، به اثر دیگری
به نام کتاب الکبیر فی التاریخ اشاره کرده است (مروج، ۱ /
۲۲) و گردیزی از کتاب الاخبار او نام برده است (ص
۵۴۵). شاید این کتاب همان کتاب الکبیر فی
التاریخ بوده باشد (نک : ه د، ابن خردادبه).
بنا به نوشتۀ کراچکوفسکی
(IV / ۱۴۷) ابن خردادبه نخستین تألیف کامل
جغرافیایی را فراهم آورد که نسخۀ اصلی آن
باقی نمانده، و تنها از طریق خلاصههایی که پس از وی
بدان اشاره شده است، میتوان به محتوای اثر او پی برد. ظاهراً
کتاب المسالک و الممالک او اثری درجه دو بوده، زیرا در تألیف آن
مقام دولتی وی مؤثر افتاده است. اگرچه ناهماهنگی مطالب کتاب
المسالک و الممالک او سبب بروز اختلاف جغرافیشناسان در ارزشیابی
آن شد (دخویه، مقدمه بر المسالک[۱] ... ،
۱۲-۱۳). با این وصف، نفوذ او بر جغرافینویسانی
چون یعقوبی، ابن رسته، ابن حوقل، مقدسی، جیهانی و
مسعودی که از او بهره گرفتهاند، مشخص است. ادریسی، ابن خلدون،
مؤلف کتاب حدود العالم، حمدالله مستوفی، میرخواند، خواندمیر و
بسیاری دیگر، با اثر او الفتی داشتهاند (کراچکوفسکی،
IV / ۱۵۰). ابن خردادبه در کتاب خود مطالبی
آورده که کسان بسیاری از آن بهره گرفتهاند (فران، «روابط
[۲]... »، I / ۲۱-۲۳؛ برای آگاهی
بیشتر، نک : ه د، ابن خردادبه).
یعقوبی مورخ و جغرافینویس
معاصر ابن خردادبه که در خانوادهای شیعیمذهب پا به عرصۀ زندگی
نهاد، مدتی از عمر خود را به سفر گذرانید و یکچند در ارمنستان
و خراسان اقامت گزید و به هند، فلسطین، مصر و مغرب سفر کرد و از توجه
طولونیان برخوردار شد. کتاب جغرافیای او عنوان البلدان دارد که
تاریخ تألیف آن را ۲۷۸ق / ۸۹۱ م،
و در سالهای آخر زندگی وی دانستهاند. تاریخ درگذشت او را
برخی ۲۸۴ق / ۸۹۷ م و بعضی
۲۹۲ق / ۹۰۵م نوشتهاند (کراچکوفسکی، IV / ۱۵۱؛
GAL, S, I / ۴۰۵).
یعقوبی کار خود در زمینۀ جغرافیا
را در کتاب خویش چنین به شرح آورده که شامل نام شهرها، شهرستانها و نیز
بخشها، شهرهای نواحی هر ولایت با زندگی مردم و نام حکام و
بزرگان آنها از عرب و غیرعرب و فاصلۀ شهرها و شهرستانها از یکدیگر
با تاریخ فتح و میزان خراج آنها و دشت و کوه و خشکی و دریا
و آسمان و حرارت هوا ست (نک : ص ۲۳۲-۲۳۳).
با این وصف، قالب کلی کتاب تا اندازهای ناهماهنگ است، زیرا
شرح بغداد و سامره به خلاف انتظار، حدود ¼ متن کتاب را دربر گرفته است (کراچکوفسکی،
IV / ۱۵۱-۱۵۳).
یعقوبی ۴ جهت اصلی
را بر پایۀ جغرافیای ایرانی مورد توجه قرار داده است. بخش
اول کتاب شامل ایران، ترکستان و اراضی شرقی ایران کنونی
با فصلهایی جدا دربارۀ حکام خراسان و سیستان است. بخش دوم شامل غرب عراق و غرب و جنوب
عربستان است. بخش سوم از جنوب و شرق عراق و شرق
عربستان، هندوستان و چین حکایت
دارد، و بخش چهارم شامل روم شرقی (بیزانس)، مصر، نوبه و شمال افریقا
ست. متأسفانه بخشهای سوم، چهارم و مطالب مربوط به خوزستان، فارس، هند، سرزمینهای
شمالی و جز آن از میان رفته است. تقسیم به ترتیب ولایتها
ابتکار یعقوبی است، ولی منازل به گونهای که ابن خردادبه
آورده است، دقیق نیستند. یعقوبی به عوارض زمین نیز
توجه داشته است. امانت علمی یعقوبی درخور ستایش است. روش یعقوبی
به شیوۀ کلاسیک ــ که در سدۀ ۴ق / ۱۰م در المسالک و الممالک معمول شد ــ نزدیک،
و اسلوب آن تا اندازۀ قابل توجهی ساده و علمی است (همانجا؛ دخویه، حاشیه
بر البلدان[۳]، ۳۲۳).
بلاذری (د ۲۷۹ق
/ ۸۹۲ م) مؤلف کتاب فتوح البلدان، مورخ برجستهای است که
به جز تاریخ مشهورش، دارای نوشتههای جغرافیایی
نیز بوده است. ابن ندیم ضمن ذکر آثار او به کتاب البلدان الصغیر،
اثر ناتمام کتاب البلدان الکبیر و ترجمۀ منظوم کتاب
عهد اردشیر از فارسی به عربی اشاره کرده است (ص
۱۲۵-۱۲۶). بلاذری در زمینۀ جغرافیای
تاریخی مطالب مهمی بر جا نهاده است که نمیتوان نام وی
را در شمار جغرافینگاران ذکر نکرد. اثر کوچک او فتوح البلدان خلاصۀ کتاب بزرگی
است که از دیدگاه جغرافیایی دارای اهمیت است
(کراچکوفسکی، IV / ۱۵۴). کتاب او تنها تاریخ
نظامی صرف نیست، بلکه شامل اخبار محلی، مهاجرتها، بناهای
مشهور و گزارش در زمینۀ تاریخ تمدن، خراج، مسکوکات و تاریخ خط و کتابت عربی
است. وی کمتر از منابع مکتوب یاد میکند، از اینرو، برخی
مطالب کتاب او عاری از خطا نیست (همو، IV / ۱۵۴-۱۵۵).
در حدود سال ۲۹۰ق /
۹۰۳م کتاب بزرگی با عنوان البلدان پدید آمد که مؤلف
آن ابن فقیه همدانی است. ابن ندیم نامش را احمد، و دانشوری
اهل ادب نامیده و کتاب البلدان او را بسیار مفصل و شامل
۱۰۰۰ برگ دانسته است. کتاب آمیخته با شعر، قصه و دیگر
مطالب ادبی است (ص ۱۷۱). مقدسی در احسن التقاسیم
آورده است که این کتاب شامل ۵ مجلد بوده است. وی اثر ابن فقیه
را کتابی فاقد نظم و ترتیب نوشته است (ص ۵). چون متن کامل کتاب
به دست نیامده، داوری دربارۀ آن دشوار است.
ابن رسته احمد بن عمر اصفهانی
مؤلف کتاب الاعلاق النفیسة از جغرافینگاران بزرگ این دوره است
که کتاب خود را در فاصلۀ سالهای ۲۹۰-۳۰۰ق /
۹۰۳-۹۱۳م نوشت. مارکوارت در «خطوط
[۴]... »، تاریخ تألیف کتاب را ۳۱۰ق /
۹۲۳م نوشته است (ص ۲۶). کتاب ابن رسته متأثر از
کتاب اشکال العالم منسوب به جیهانی جغرافینگار ایرانی
و وزیر امیران سامانی بوده است. از اینرو، تاریخ
تألیف کتاب او را میتوان اندکی پس از ۲۹۰ق
دانست (همان، ۲۵-۲۶). محمد مقدسی مینویسد
که در کتابخانۀ عضدالدولۀ دیلمی کتاب او را در ۷ جلد بینام مؤلف یافتم
که برخی آن را از ابن خردادبه میدانستند. در کتاب به مستدیر
بودن فلک، کروی بودن زمین و حرکت کل آسمان، حرکت خورشید و
ستارگان اشاره شده است. مطلب دیگر کتاب دربارۀ اجرام سماوی،
ابعاد و فاصلۀ ستارگان منظومۀ شمسی با زمین است (ص ۳-۴، نیز حاشیۀ
۱).
ابن رسته مطالب مربوط به ریاضیات
و جغرافیای نجومی را با استناد به آثار احمد بن محمد فرغانی
و ابومعشر بلخی ارائه کرده است؛ سپس به شکل و اندازۀ زمین و
چگونگی آن، و وصف دریاها و رودها پرداخته است (ص
۸۲-۹۶). مؤلف بر پایۀ سنت ایرانی،
زمین را به ۷ اقلیم بخش کرده (ص ۹۶)، و شهرها و
نواحی مشهور آن را به شرح آورده است. یکی از جالبترین
بخشهای کتاب مربوط به قسطنطنیه و روم شرقی (بیزانس) است
(ص ۱۱۹-۱۲۰،
۱۲۶-۱۲۷). میان نوشتۀ ابن
رسته و حمدالله مستوفی نزدیکی بسیاری وجود دارد؛ از
اینرو، او را استاد کیهاننگاری حمدالله مستوفی دانستهاند
(کراچکوفسکی، IV / ۱۵۹؛ برای آگاهی بیشتر،
نک : ه د، ابن رسته).
قدامة بن جعفر از مسیحیان
آرامی بود که به توصیۀ مکتفی خلیفۀ عباسی (۲۸۹-۲۹۵ق /
۹۰۲-۹۰۸م) اسلام آورد. ابن ندیم از
۱۲ اثر او نام برده است (ص ۱۴۴). قدامه کتاب جغرافیایی
به معنای دقیق ندارد. از کتاب الخراج و صنعة الکتابة او نمیتوان
به عنوان کتاب جغرافیایی صرف یاد کرد. ظاهراً تألیف
کتاب در ۳۱۶ق / ۹۲۸م به انجام رسید که
شامل ۸ قسمت بوده و تنها ۴ قسمت آن موجود است (کراچکوفسکی، IV / ۱۶۰).
وی در کتاب به شرح مراکز پستی و راهها پرداخته، و هدفش مشخص کردن
مرزهای «مملکت اسلامی»، بهویژه مرزهای روم شرقی
بوده که آن را بزرگترین دشمن اسلام معرفی کرده است (ص
۲۵۲). در کتاب او وصف مردم و سرزمینهای خارج از
محدودۀ اسلامی نیز آمده است. وی به ذکر جغرافیای
عمومی میپردازد. گمان میرود اطلاعات او دربارۀ جغرافیای
محلی و توصیفی، برگرفته از منابع یونانی بوده باشد
(EI۲). کتاب قدامه را میتوان تکملهای بر کتاب ابن
خردادبه دانست.
در این دوره، جغرافیای
اقلیمی رواج فراوان داشت. همین امر سبب شد که جغرافیای
اقلیمی در سدۀ ۴ق / ۱۰م به سوی غرب راه بگشاید. در این
دوره محمد بن یوسف ورّاق (د ۳۶۳ق /
۹۷۴م) دربارۀ وصف مغرب، کتابی با عنوان مرسوم المسالک و الممالک نوشت. این
کتاب موجود نیست، ولی ابوعبید بکری در المسالک و الممالک
(۲ / ۶۲۷-۶۲۸،
۶۵۳-۶۵۶) نه تنها عنوان، بلکه قطعاتی
از آن را در کتاب خود آورده است (GAL, S, I / ۲۳۳).
احمد بن محمد رازی (د
۳۴۴ق / ۹۵۵م) برای آگاهی از
اوضاع جغرافیایی اندلس آثاری به رشتۀ تحریر
کشید که یکی از آنها ویژۀ قرطبه با
عنوان فی صفة قرطبه است (کراچکوفسکی، IV / ۱۶۵-۱۶۶).
از مجموع مؤلفات سدۀ ۴ق کتاب صفة جزیرةالعرب اثر حسن بن احمد همدانی درخور
توجه است. همدانی با جغرافیای لغوی خاص جزیرةالعرب،
و نیز جغرافیای نجومی و ریاضی از جمله نظریات
بطلمیوس و نیز مکتبهای گوناگون تعیین طول و عرض و
توصیف مناطق به ترتیب ۷ اقلیم آشنا بود (همو، IV / ۱۶۸-۱۷۰).
در سدۀ ۴ق /
۱۰م جغرافیای اسلامی در مسیر تکامل خود به
اوج رسید و در زمینۀ جغرافیای اقلیمی آثار معتبر بسیاری
پدید آمد. در همین سده مکتب جغرافیای کلاسیک اسلامی
سامان یافت و اصلیترین آثار نقشهکشی اسلامی (اطلس
اسلام) پدید آمد. شمار جهانگردان نیز فراوان شد. دانش جغرافیا
در دیگر نوشتهها نفوذ کرد، فرهنگنامهها شکل گرفتند و شخصیتهایی
پدید آمدند که در میان آنان علی بن حسین مسعودی (د
۳۴۵ق / ۹۵۶م) جایگاه نخست را دارا ست.
کارشناسان بزرگ جغرافیا، مسعودی را اصیلترین جغرافیشناس
سدۀ ۴ق دانستهاند (همو، IV / ۱۷۱).
مسعودی عرب، و از اخلاف عبدالله
بن مسعود از صحابۀ پیامبر اسلام(ص) بوده است که در سدۀ ۴ق در
بغداد تولد یافت. وی با مواریث فرهنگی و دانشهای
زمان خود آشنا بود. مسعودی مورخ، جغرافینویس و جهانگرد بود،
چنان که ویژگیهای مورخ و جغرافینگار را همزمان در خود
داشت. وی آثار متعددی نوشت که متأسفانه برخی از آنها به دست نیامده
است؛ از آن جملهاند: کتاب بزرگ ۳۰ جلدی اخبار الزمان و من
اباده الحدثان من الامم الماضیة و الاجیال الخالیة و الممالک
الدائرة، کتاب الاوسط، نظم الاعلام فی اصول الاحکام، نظم الادلة فی
اصول الملة، المسائل و العلل فی المذاهب و الملل، و الاستذکار لماجری
فی سالف الاعصار. از دو کتاب مشهور او مروج الذهب و معادن الجوهر و نیز
التنبیه و الاشراف که بر جا مانده است، میتوان به حدود اطلاعات این
دانشمند پی برد. کتابهای دیگری چون الاستبصار، سرالحیاة،
و الصفوة فی الامامة (همو، IV / ۱۷۱-۱۷۶؛ نیز
نک : مسعودی، مروج، ۱ / ۱۷-۲۳)، نیز
منسوب به او ست.
مسعودی در کتاب اخبار الزمان به
شرح مشخصات زمین، دریاها، کوهها، رودها، معادن، اقسام مصبها، اخبار
بندرها، جزیرهها، دریاچهها و بناهای مهم، اختلاف اقالیم
به سبب خواص کواکب و تأثیر کوهها، نژادها، طبقات، ادیان و نیز
مسائل تاریخی پرداخته است. وی در دنبالۀ سخن دربارۀ کتاب
مروج الذهب از مندرجات معتبر و گرانقدری یاد کرده است که نمونهای
از کتابهای پیشین و خلاصهای از آنها ست (کراچکوفسکی،
همانجا). مطالب تاریخی کتاب مروج الذهب بیش از آوردهها و نظریات
جغرافیایی او ست. با این وصف، مطالب قابل توجهی در
آن، دربارۀ زمین، دریاها، رودها، کوهها، اقالیم هفتگانه،
ستارگان، رودهای بزرگ، وسعت برخی خلیجها، اختلاف نظرهای
مربوط به جزر و مد، دریای روم (مدیترانه) و طول و عرض آن، دریای
سیاه، خلیج قسطنطنیه، دریای کاسپی (خزر)، مصر
و رود نیل، اسکندریه، طوایف سیاهپوستان و نژاد آنان،
صقلابیان (اسلاوها)، یمن و مردم آن، سال و ماه نزد ایرانیان
و عربها و دیگر اقوام، ماهها و روزهای ایرانیان، ۴
جهت اصلی و تأثیر کواکب و نیز آگاهیهای معتبری
دربارۀ بناهای بزرگ و جز آنها مشهود است (نک : جم ).
مسعودی بهترین تصویر
از زندگی فرهنگی دوران خلافت را عرضه کرده است. ملاحظات وی
دربارۀ قبایل عرب، کرد، ترک، بلغار، قفقاز، هند، زنگیان و مهاجرت
قبایل، شایان توجه است. فصل مربوط به صقلابیان (اسلاوها) بعدها
مورد پژوهش مارکوارت قرار گرفت (مارکوارت، «خطوط»،
۱۴۵-۱۴۶).
آخرین کتاب مسعودی التنبیه
والاشراف در مجموعۀ آثار جغرافیای اسلامی دارای جایگاهی
است. این کتاب اگرچه کتاب جغرافیای صرف نیست، در مقدمۀ آن
مطالب قابل توجهی دربارۀ جغرافیای طبیعی و نجومی میتوان یافت.
نظر مؤلف دربارۀ بادها، انقباض و انبساط هوا در رابطه با خورشید و تأثیر آن
بر معدل النهار درخور توجه است (نک : ص ۶-۱۱، ۱۶،
۲۱). فعالیت علمی و ملاحظات تجربی مسعودی
دربارۀ اقوام و ادیان مردم جهان امری است مسلّم. نظریات بیطرفانۀ او
نسبت به مسیحیان، یهودیان، صابیان نیز اهمیت
بسیار دارد (همان، ۸۲، ۹۴،
۱۰۰-۱۰۱). مؤلف پیرامون حملۀ قرمطیان
به بغداد، تعلیمات و کتابهای آنان، اطلاعات ارزشمندی به دست میدهد
(همان، ۳۳۶-۳۳۹). مسعودی از پیوستگی
دریای سیاه با دریای کاسپی (خزر) نیز یاد
کرده است (همان، ۵۳-۵۹). عرصۀ اطلاعات مسعودی
بهویژه در زمینۀ نژادشناسی وسیع بوده است.
مسعودی از جغرافیشناسان
متقدم و پیش از خود و مؤلفان کتابهای المسالک و الممالک چون سرخسی،
جیهانی، ابن خردادبه و ابوزید سیرافی نام برده، و
دربارۀ کسانی که نامشان را نیاورده، نیز با احترام یاد
کرده است. وی مینویسد: هریک از آنان رنجی برده و
کوششی کردهاند و چهبسا کسی از آنان چیزی یافته که
دیگری نیافته است (مروج، ۱ / ۱۳۳،
۱۶۴، ۴ / ۱۳۱-۱۳۲،
التنبیه، ۶۵).
به سبب کثرت تألیفات، برخی
آثار مجعول نیز به مسعودی نسبت داده شده که یکی از آنها
عجائب البلدان یا مختصر العجائب است. نسخههای مکرری از این
کتاب در کتابخانۀ ملی پاریس موجود است. کراچکوفسکی تعلق این کتاب
به مسعودی را نادرست میشمارد، بهویژه آنکه مؤلف در معرفی
آثار خود هیچ نامی از آن نبرده است (IV / ۱۸۹). عرصههای
سفر مسعودی بسیار وسیع بوده است و جز مقام مورخ و جغرافینگار،
میتوان او را جهانگردی بنام دانست.
در این دوره جهانگردان دیگری
نیز شهرت یافتهاند که از میان آنان میتوان به احمدبن
فضلان، ابودُلف مِسعَر بن مهلهل و ابراهیم بن یعقوب اشاره کرد که در میان
آنان احمد بن فضلان مقام نخست را دارا ست، زیرا رسالۀ مشهور او
اطلاعات جالبی را در اختیار اهل تحقیق قرار داده است. تصویر
زندۀ او از بلاد اسلام و رابطۀ آن با سرزمینهای آسیای مرکزی و نواحی
دوردستی چـون حوضـۀ رود ولگا ــ کـه در روزگار او انتهـای جهـان متمدن به شمـار میرفتـه
ــ درخـور توجـه است. مطالب رساله از دیدگاه نژادشناسی دربارۀ
گروههایی از قبایل ترک و دیگر اقوام چون خزران، روسها و
بلغارهای حوضۀ رودهای ولگا و دُن بسیار بااهمیت و منحصر به فرد است.
ابن فضلان همراه با گروهی از سفیران خلافت عباسی در
۳۰۹ق / ۹۲۱م، بغداد را ترک گفت و در
۳۱۰ق / ۹۲۲م پس از قریب یک سال طی
طریق، به منطقۀ بلغار رسید. وی با جیهانی دانشمند جغرافینگار
و وزیر مشهور آل سامان دیدار کرد و پس از عبور از آمودریا و
خوارزم و سواحل دریاچۀ آرال سرانجام به کرانۀ رود ولگا (اتل) رسید. متأسفانه از ماجرای بازگشت او اطلاعی
در دست نیست (نک : دهان، ۱۳، ۱۹، ۲۵،
۵۶؛ ابن فضلان، ۶۷-۶۹، ۷۶، جم ؛
نیز نک : ه د، ابن فضلان). یاقوت در کتاب بلدان بخشی از
سفرنامۀ او را آورده است (۱ / ۱۱۲، ۲ /
۴۳۶-۴۳۷).
دیگر از جهانگردان و سفرنامهنویسان
سدۀ ۴ق ابودلف ینبعی خزرجی مشهور به مسعر بن مهلهل
است (ثعالبی، ۳ / ۴۱۳)، که در بخشهایی
از اراضی شرقی سرزمین خلافت روزگار گذرانید و دست سرنوشت
او را به صورت شاعری مدیحهسرا به دربار نصر بن احمد سامانی
(۳۰۱-۳۳۱ق /
۹۱۴-۹۴۳م) کشانید (کراچکوفسکی، I / ۲۸۰).
از ابودلف با عنوان جهانگرد، جغرافینویس، معدنشناس و شاعر یاد
شده است. ابن ندیم که با ابودلف همزمان و آشنا بود، او را جوّال (بسیار
سفرکرده) نامیده است (ص ۴۱۰). زکریای قزوینی
در آثارالبلاد او را جهانگردی مشهور نامید که به سرزمینهای
بسیاری سفر کرد (ص ۹۷). شرح سفر ابودلف تا چندی پیش
شناخته نشده بود. نسخۀ خطی رسالۀ ابودلف توسط زکی ولیدی طوغان در
۱۳۰۲ش / ۱۹۲۳م در کتابخانـۀ
آستـان قدس رضوی در مشهد کشف شد (طوغان، شم ۱، ص
۴۵-۴۸، شم ۳، ص
۱۶۴-۱۶۸، شم ۴، ص
۲۳۵-۲۴۰؛ نیز نک : ه د، ۴ /
۴۰۴).
یاقـوت در بلدان دربارۀ رسالۀ
ابودلف مینویسد که آن را در کتابی کهنه خوانده است (۳ /
۴۴۵). وجود نسخۀ خطی مشهد مؤید صحت مطالب یاقوت است. وی به تقریب
همۀ رسالۀ نخست ابودلف را در کتاب خود نقل کرده است (همان، ۳ /
۴۴۵-۴۵۸) و این نشانۀ توجه یاقوت
به سفرنامۀ ابودلف بوده است. ابودلف در رسالههای خود کوشیده است تا رسم
و سنت جغرافینویسان اسلامی پیش از خود را رعایت
کند و همانند آنان به شرح مسافتها، نواحی مسکونی، آبها، محصولات و
بناهای قابل توجه بپردازد. از جالبترین نکاتی که ابودلف در
رسالۀ خود بدان اشاره کرده، وجود هلالی از نقره بر بالای گنبد
آتشکدۀ شیز در آذربایجان بوده است (ص
۴۰-۴۱). بارتولد ضمن اشاره به این مطلب چنین
اظهار نظر کرده است که به احتمال بسیار، هلال فراز گنبد بیش از آنکه
نمادی دینی باشد، نمادی دودمانی بود که بعدها در
جهان اسلام گسترش یافت («مجموعه»، VI / ۴۹۰).
ابودلف پیرامون آثار معماری عهد ساسانی و نخستین سدههای
اسلامی در ایران اشارههایی دارد که درخور توجه است (نک
: ص ۶۵-۶۶؛ نیز نک : ه د، ابودلف).
دربارۀ سفر جهانگردان
سدۀ ۴ق به سرزمینهای قارۀ اروپا میتوان
متذکر شد که این جهانگردان از دو سوی مشرق و مغرب به اروپا راه یافتند.
اگر ابن فضلان از مشرق به حوضۀ رود ولگا و سرزمین اسلاوها راه یافت، ابراهیم بن یعقوب
از غرب اروپا، اندلس و سپس گذر از جنوب آلمان به منطقۀ امیرنشینهای
اسلاو در اروپای وسطا و سپس بلغارستان و لهستان و سرزمین چک سفر کرد.
دربارۀ نام این شخص آشفتگیهایی وجود دارد. ابن دلایی
(ص ۷) او را ابراهیم بن یعقوب اسرائیلی طرطوشی،
زکریای قزوینی، در آثارالبلاد (ص ۵۵۶)
ابراهیم بن احمد طرطوشی، و ابن عبدالمنعم حمیری (ص
۵۱۲) او را ابراهیم بن یوسف طرطوشی نامیدهاند.
ابوعبید بکری در کتاب المسالک و الممالک بخشهایی از
سفرنامۀ او را نقل کرده است (۱ / ۳۳۰،
۳۳۴، ۳۳۵، ۲ / ۹۱۳؛
نیز نک : ه د، ابراهیم بن یعقوب).
سفرهای جهانگردان مسلمان در سدۀ
۴ق تنها به شرق و شمال محدود نمیشد، بلکه نواحی غرب و جنوب نیز
مورد توجه جهانگردان بوده است. یکی از این سفرها، سفر سُلَیم
اسوانی به سرزمین نوبه در حدود سال ۳۶۵ق /
۹۷۵م بوده است. وی کتابی با عنوان اخبارالنوبة و
المقره و عَلْوه و البجه و النیل نوشت که قطعاتی از آن در کتاب مقریزی
و ابن ایاس به جا مانده است (GAL, S, I / ۴۱۰). گزارش
وی دربارۀ رود نیل دقیق است. این تنها گزارشی است که
درنوشتههای عربی آن زمان دربارۀ نیل علیا
ارائه شده است. بعدها ادریسی مطالب کاملی را دربارۀ بستر
نیل علیا ارائه کرد (کراچکوفسکی، IV / ۱۹۹).
سدۀ ۴ق
دوران نوآوری در زمینۀ جغرافینگاری اسلامی بود. این اثرها که طی
نیم سده یکی از پی دیگری پدید آمدند،
صورتی منسجم و مشخص یافتند. این نظر از کتابهای المسالک و
الممالک به خوبی آشکار است. این رشته تألیفات با گزارشهای
جغرافیایی ابوزید بلخی و متعاقب آن با اثر اصطخری
رونق گرفت و به حق آثار این جغرافینگاران و نیز جغرافینویسان
پس از آنها، مکتب جغرافیای کلاسیک نامیده شد. کراچکوفسکی
مینویسد که این آثار بر اساس یک سلسله نقشه پایهگذاری
شد که جا دارد آن را اطلس اسلامی بنامیم، زیرا نمایانگر
اوج کار نقشهکشی در اسلام است (IV / ۱۹۴).
در پایهگذاری کتابهای
جغرافیای کلاسیک اسلامی از ۳ دانشمند جغرافینگار:
ابوزید احمد بن سهل بلخی (د ۳۲۲ق / ۹۳۴م)،
ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری (نیمۀ اول
سدۀ ۴ق)، ابوالقاسم محمد بن حوقل (ح نیمۀ سدۀ
۴ق) و در پی آنان از ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی (د
۳۹۰ق / ۱۰۰۰م) یاد شده است
(همانجا؛ نیز دخویه، «مسئله[۱] ... »، ۴۲).
از ابوزید بلخی (ز
۲۵۶ق / ۸۷۰ م) اثری بر جا نمانده است.
وی کتاب جغرافیای خود را حدود سال
۳۰۸-۳۰۹ق /
۹۲۰-۹۲۱م تألیف کرد. این کتاب در
منابع مختلف با نامهای صورالاقالیم، اشکال البلاد و تقویم
البلدان شناخته شده است. ابن ندیم تألیف آثار بسیاری را
به ابوزید بلخی نسبت داده (ص ۱۵۳)، ولی نامی
از صور الاقالیم نبرده است. چنین به نظر میرسد که حتى در دوران
نزدیک به حیات بلخی نیز چنان که باید وی
شناخته نبوده است. کتاب بلخی، اطلسی جغرافیایی
همراه با توضیحات بوده است. این نکته را از نوشتۀ مقدسی
که نیم سده پس از او میزیسته است، میتوان دریافت
(کراچکوفسکی، IV / ۱۹۵-۱۹۶). به
نوشتۀ محمد مقدسی (ص ۴) هدف کتاب ابوزید بلخی نمودار و
صورت زمین بود و آن را ۲۰ قسمت کرد و نمودارها را به شرح آورد،
مطالب مفید را به ترتیب و تفصیل ارائه کرد و به شرح شهرهای
بزرگ پرداخت. پس از مطالعۀ دقیق معلوم شد که برخی از نسخههای خطی منتسب به
بلخی، در واقع رونویسهایی از کتاب اصطخری و یا
ابن حوقل بوده است (بارتولد، «مقدمه بر[۲] ... »،
۱۶-۱۹).
ابواسحاق فارسی اصطخری از
مردم ایران بود که به فرارود (ماوراءالنهر)، ایران، جزیرةالعرب،
شام و مصر سفر کرد. وی کتاب را بنا بر رسم و سنت موجود المسالک والممالک نامید.
رونویس اول کتاب، مربوط به حدود سالهای
۳۱۸-۳۲۱ق /
۹۳۰-۹۳۳م است. از این رونویس چنین
برمیآید که در آن زمان هنوز اصطخری زنده بوده است. تاریخ
رونویس دیگر کتاب را حدود سال ۳۴۰ق /
۹۵۰م دانستهاند (زرکلی، ۱ / ۵۸).
اصطخری در کتاب خود تنها جهان اسلام را وصف، و آن را به ۲۰ اقلیم
و درواقع ۲۰ منطقۀ وسیع جغرافیایی بخش کرد و پس از بحث کلی
دربارۀ ربع معمور و مساحت زمین و دریاها، به وصف جزیرةالعرب،
دریای فارس (اقیانوس هند)، مغرب (اندلس و سیسیل)،
مصر، شام، دریای روم (مدیترانه)، جزیره، عراق، ایران
جنوبی، هند، ایران میانی و شمالی به ضمیمۀ
ارمنستان و آذربایجان و دریای کاسپی (خزر) پرداخت. شرح
اصطخری دربارۀ قوم خود دشواریهایی پدید آورد، زیرا وی
دو روایت مختلف را با هم جمع کرده بود؛ اما پس از کشف نسخۀ خطی
رسالۀ ابن فضلان، مشکل تا اندازهای برطرف شد، زیرا معلوم گردید
بخش مربوط به قوم خزر که یاقوت به ابن فضلان نسبت داده، درواقع از اصطخری
بوده است (بارتولد، «مجموعه»، VIII / ۵۸؛ دخویه، مقدمه بر مسالک ... ،
۷-۸، «مسئله»، ۴۲-۵۸؛ کراچکوفسکی، IV / ۱۹۷).
کتاب اصطخری در محدودۀ عرب
محصور نماند، بلکه چند ترجمۀ فارسی از آن پدید آمد. نسخۀ عربی
کتاب که در سدۀ ۹ق / ۱۵م به کتابخانۀ شاهرخ راه یافته
بود، انگیزۀ تألیف کتاب جغرافیای حافظ ابرو شد. در عهد سلطان محمد
سوم نیز این کتاب در حدود سال ۱۰۰۳ق /
۱۵۹۶م به ترکی ترجمه شد (همو، IV / ۱۹۷-۱۹۸؛
تـشـنـر، ۳۹-۴۰؛ بـرای آگـاهـی بیشتـر،
نک : ه د، اصطخری).
دیگر از جغرافینویسان
مکتب کلاسیک، ابوالقاسم ابن حوقل نصیبی، از مردم نصیبین
بر ساحل رود فرات بود. وی به شمال افریقا، اندلس، ناپل، پالرمو، عراق،
ایران و بخشی از هندوستان سفر کرد. وی در جوانی به جغرافیا
علاقهمند شد و دیدار با اصطخری در ۳۴۰ق /
۹۵۲م انگیزۀ او برای کنکاش در مسائل جغرافیایی گردید.
ابن حوقل چنان که خود نوشته کتابهای ابن خردادبه، جیهانی و
قدامة بن جعفر را همواره مطالعه میکرد. دربارۀ اصطخری
مینویسد که نقشۀ او از سرزمین هند آشفته بود، ولی فارس را خوب کشیده
بود و من آذربایجان را بدان گونه کشیدم که نیکو شمرد و نقشۀ جزیره
را که رسم کرده بودم، پسندید (ابن حوقل، ۱ / ۵-۷، ۲
/ ۳۲۹-۳۳۰؛ نیز نک : تصویر
۱). کتاب ابن حوقل که از سلسله کتابهای المسالک و الممالک است با نام
صورة الارض نیز شهرت دارد که گویا نخستین رونویس آن به سیفالدولۀ حمدانی
(د ۳۵۶ق / ۹۶۷م) تقدیم شده است (GAL, S, I / ۴۰۸).
کهنترین نسخۀ خطی
کتاب ابن حوقل، نسخۀ موجود در استانبول است که تاریخ آن صدی و اندی سال پس
از تألیف در ۴۷۹ق / ۱۰۸۲م بوده
است. در ۳ رونویس از کتاب ابن حوقل اختلافهایی وجود دارد.
به نظر میرسد بخشهای مربوط به مصر، افریقا، اسپانیا و سیسیل،
دستکاری شده، و در بخشهای مربوط به عراق، ارمنستان و ماوراءالنهر، تغییرات
عمدهای روی داده است. بخش مربوط به ایران همچنان دستنخورده
باقی مانده است. وی کتاب خود را از دیار عرب به عنوان اقلیمی
جداگانه آغاز کرد. سبب این امر وجود کعبه و مکه بود که آن را امالقرای
اسلام نامید و مرکز اقلیمها خواند. وی مینویسد: پس
از ذکر دیار عرب ناحیهای که شرح آن لازم است، دریای
فارس است که بیشتر حدود آن را دربر میگیرد و دیار عرب و
نیز بلاد اسلام به وسیلۀ آن به یکدیگر متصل میشوند (کراچکوفسکی، IV / ۱۹۸-۱۹۹).
تصویر ۱: نقشۀ اقلیم
فارس در ترجمۀ فارسی ممالک و مسالک اصطخری («خلیج فارس (Persian Gulf.)»، ۷۱)
از نوشتۀ ابن حوقل چنین
برمیآید که وی همانند دیگر پیروان مکتب کلاسیک،
بیشترِ توجه خود را به وصف دارالاسلام بهویژه ایران معطوف
داشته است، ولی در مواردی از محدودۀ دارالاسلام
گذشته، به وصف سرزمینهایی چون بلغار، خزر، رومن، بجّه، اریتره
و برخی نواحی افریقای سیاه پرداخته است. وی
طول مملکت اسلام از فرغانه تا خراسان و جبال، عراق و دیار عرب تا سواحل یمن
را حدود ۵ ماه راه، و عرض آن را از روم تا شام و جزیره و عراق و فارس
و کرمان تا دیار ساحل دریای فارس را حدود ۴ ماه راه نوشته
است (نک : ۱ / ۷-۱۲، ۱۷).
از ویژگیهای مکتب
کلاسیک، توجه به نقشهها بوده است. وجود این نقشهها در کتاب ابن حوقل
جالب توجه است. در این کتاب نقشههایی از دریای
فارس، سرزمین فارس، کرمان، ارمنستان، اران و آذربایجان، جبال (ماد)، دیلم،
طبرستان، سیستان، خراسان و دیگر نواحی میتوان یافت.
به نوشتۀ کراچکوفسکی دربارۀ متن آثار کلاسیک جغرافیای اسلامی و نیز
نقشهها هنوز بسیاری از مشکلات، حل نشده باقی ماندهاند، ولی
تردید نیست که تقسیم مطالب در نوشتههای جغرافینویسان
مکتب کلاسیک، تابع نقشهها بوده است (کراچکوفسکی، IV / ۲۰۹).
آخرین نمایندۀ معتبر
مکتب کلاسیک جغرافیای اسلامی، ابوعبدالله محمد بن احمد
بشاری مقدسی است که اشپرنگر او را بزرگترین جغرافیدان
تاریخ انسانی علی الاطلاق میشمارد (همو، IV / ۲۱۰).
مقدسی در ۳۳۵ق / ۹۴۶م در بیتالمقدس
دیده به جهان گشود. مادرش از مردم روستای بِیر از توابع قومس در
خراسان بود. مقدسی با نیمی از جهان اسلام آشنایی
داشت. او جز اندلس و سند و شاید سیستان، از همۀ مناطق اسلامی
دیدن کرد و به سیسیل رفت (همو، IV / ۲۱۰-۲۱۱).
کراچکوفسکی به نقل از آماری، ضمن تحلیل نوشتههای او
دربارۀ جزیرۀ سیسیل به این نکته اشاره کرده است (IV / ۲۱۱).
مقدسی در ۴۰ سالگی
کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم را نوشت. این کتاب
دو رونویس داشت که به اشارۀ مؤلف یکی مربوط به ۳۷۵ق /
۹۸۵م و دیگری که مورد استفادۀ یاقوت
بوده (بلدان، ۱ / ۶۵۳)، ۳ سال پس از آن نوشته شده
است. مقدسی نسخۀ اول کتاب خود را به سامانیان، و نسخۀ دوم را به
فاطمیان تقدیم کرد (کراچکوفسکی، همانجا، نیز حاشیۀ
۶). کتاب مقدسی با رشتهای که ابوزید بلخی آغاز
کرده بود، پیوند دارد و میتوان اثر مقدسی را آخرین
نمودار مکتب کلاسیک اسلامی به معنای دقیق کلمه دانست. پیوند
کتاب مقدسی با این مکتب در نقشهها بیش از متن کتاب نمایان
است. نقشههای کتاب حالت ابتدایی نقشههای اصطخری
را به یاد میآورد. پیشرفت اطلاعات جغرافیایی
در متن کتاب مقدسی معلوم و مشخص است (همو، IV / ۲۱۲-۲۱۳).
مقدسی در کتاب خود ضمن شرح مناطق،
شهرها و نواحی مسکون، زمین را به ۷ اقلیم بخش کرده، و سپس
به وصف بلاد با تقسیم نابرابر و سهگانه میپردازد. قسمت اول شامل تقسیمات
نواحی، شهرها و سکونتگاهها ست. در قسمت دوم از آب و هوا، کشاورزی، قبایل،
زبان، تجارت، نقود و اوزان، عادات، آبها، معادن، اماکن مقدس، اخلاق، سیاست و
میزان خراج بحث میکند. در قسمت سوم به فاصلهها و راههای
ارتباطی میپردازد. وصف مناطق از جزیرة العرب آغاز میشود،
سپس از مشرق سخن میگوید و سرزمین هیاطله، خراسان، دیلم،
ارمنستان به ضمیمۀ آذربایجان، خوزستان، فارس، کرمان، سند و بیابان فارس را در این
قسمت جای میدهد (مقدسی، محمد، ۱۰-۲۴،
۵۸، ۲۹۳، ۳۵۳،
۳۶۰، ۳۶۱).
تألیفات جغرافیایی
سدۀ ۴ق منحصر به آثار نمایندگان کلاسیک مکتب جغرافیای
اسلامی نیست. به جز سفرنامهنویسان، مؤلفان دیگری نیز
بودند که نمیتوان آنان را نمایندگان مکتب کلاسیک نامید.
برای نمونه از ابوعبدالله محمدبن احمد جیهانی میتوان نام
برد. اگرچه ابوزید بلخی بنیانگذار مکتب کلاسیک، مدتها در
حمایت وی بود و در عهد او ابودلف سفر خود را آغاز کرد، اما چون اثر او
به دست نیامده، داوری دربارۀ تعلق وی به مکتب کلاسیک
دشوار است (کراچکوفسکی، IV / ۲۱۹).
مهمترین منبع برای داوری
دربارۀ جیهانی، نوشتۀ محمدمقدسی است. او در مقدمۀ کتاب خود مینویسد:
ابوعبدالله جیهانی وزیر امیر خراسان، فلسفه و نجوم و هیئت
میدانست و کوشید تا علم نجوم و گردش فلک را دریابد. او جهان را
به ۷ اقلیم بخش کرد. گاه از نجوم و هندسه سخن آورد. او ولایتها
و وصف شهرها را نادیده گرفت و تنها از راههای شمال و جنوب و شرق و غرب
یاد کرد و از بیشتر شهرهای نیکو غافل شد. مقدسی در
ادامۀ سخن مینویسد: کتاب ابن خردادبه تنها مأخذ جیهانی
بوده است. دو کتاب در مخزن کتاب عضدالدوله دیدم در ۷ مجلد که عنوان
نداشت. گفتند از ابن خردادبه است. در نیشابور دو کتاب مختصر دیدم، یکی
از جیهانی و دیگری از ابن خردادبه که مطالب آنها یکسان
بود و جیهانی اندکی بر آن افزوده بود (نک : ص ۳-۹،
نیز حاشیه).
نظر مسعودی دربارۀ جیهانی
معتدلتر از مقدسی است. وی مینویسد ابوعبدالله محمد بن
احمد جیهانی کتابی در وصف جهان و عجایب آن، شهرها، دریاها،
رودها، اقوام و سکونتگاههای آنان نوشته است. وی سپس سخنی از ابن
خردادبه ارائه کرد ( التنبیه، ۶۵-۶۶). هرگاه مطالب
این دو کتاب به گونهای که مقدسی آورده، میبود، قطعاً
دربارۀ آن سکوت نمیکرد. کراچکوفسکی (IV / ۲۲۱) مدعی
است که نوشتۀ جیهانی با نخستین اثر جغرافیایی
مکتب کلاسیک در یک زمان پدید آمده، ولی با آن مرتبط نبوده
است، زیرا با جغرافیای ریاضی رابطۀ آشکار
دارد و معمورۀ زمین را به ۷ اقلیم از شرق به غرب مشخص کرده است. اقالیم
مورد نظر او نیز با کواکب مقارنه دارد. متأسفانه نمیتوان دربارۀ اثر جیهانی
نظر دقیقی ابراز داشت. استشهاد مؤلف معتبری چون ابوریحان
بیرونی نشانهای از رابطۀ جیهانی با جغرافیای
ریاضی است ( الآثار، ۲۸۳، ۳۲۸،
۳۵۲).
دیگر از تألیفات برجستۀ سدۀ
۴ق کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب است که مؤلف آن شناخته نشده
است. این کتاب که از تألیفات جغرافیای عمومی است،
به زبان فارسی نوشته شده است. تنها نسخۀ شناختهشدۀ این
کتاب از سوی تومانسکی، خاورشناس روس در ۱۳۱۰ق
/ ۱۸۹۲م کشف شد (ستوده، مقدمه بر حدود ... ، ۴).
چاپ تصویری کتاب در ۱۳۴۹ق /
۱۹۳۰م توسط بارتولد انتشار یافت؛ سپس ترجمۀ
انتقادی آن به زبان انگلیسی با حواشی به قلم مینورسکی
منتشر گردید (همان، ۸). در کتاب یکی دوبار از ارسطو و
بطلمیوس یاد شده است. معلوم میشود مؤلف از ترجمۀ عربی
آثار آنها بهره جسته است. ارتباط کتاب با بطلمیوس مسلم است، زیرا ولایتها
بر پایۀ روش بطلمیوس تقسیم شدهاند. در کتاب از طول و عرضها سخنی
نیست. گزارش کتاب دربارۀ دریاهای هفتگانه از اصالت برخوردار است. مؤلف چند بار از
نقشهای که پیش از تألیف کتاب فراهم آمده است، سخن میگوید.
از اینرو، دور نیست توصیف سرزمینها بر پایۀ نقشهها
صورت گرفته باشد. کتاب پس از مقدمهای کوتاه از مسائل عمومی چون شکل
زمین و ساکنان آن، دریاها، جزیرهها، کوهها، رودها و صحراها و
تقسیم زمین به قطعهها اشاره دارد. بیتردید گردیزی
در بخش جغرافیایی کتاب زین الاخبار بر کتاب حدودالعالم تکیه
داشته است (کراچکوفسکی، IV / ۲۲۶؛ نیز نک : حدودالعالم،
۹، ۱۱، ۲۱، جم ).
دیگر از آثار مؤلفان سدۀ
۴ق فرهنگنامۀ البدء و التاریخ است که برخی آن را به ابوزید بلخی،
بنیانگذار مکتب کلاسیک جغرافیای اسلامی نسبت دادهاند،
ولی بعدها این نظر ابراز شد که مؤلف کتاب، مطهر بن طاهر مقدسی
بوده است که در شهر بُست در سیستان میزیسته، و این کتاب
را در ۳۵۵ق / ۹۶۶م به یکی از وزیران
سامانی تقدیم کرده است (کراچکوفسکی، همانجا). علاقۀ مؤلف
به ریاضیات و نجوم در این کتاب مشهود است. وی در وصف زمین،
میزان عمر آن، شمار اقلیتها، وضع دریاها، رودها و عجایب
زمین بر روال مکتب یونانی یعنی وصف اقالیم
هفتگانه، دریاها، رودها و اقطار معروف جهان عرضه شده است. مطالب کتاب بسیار
متنوع است. با این وصف، پیوستگی آن با مکتب کلاسیک مشهود
است. مؤلف دوبار از ایران با عنوان ایرانشهر یاد کرده است (مقدسی،
مطهر، ۱ / ۸-۱۷، ۴ / ۵۴،
۹۷-۹۸).
دیگر از آثار این دوره،
رسائل اخوان الصفا ست. در ایام تیمور این رسائل از عربی
به فارسی ترجمه شد و به اروپا راه یافت. گرچه این رسالهها با
جغرافیا رابطۀ مستقیم ندارد، اما علاقه به جغرافیا در آن روزگار از متن
نوشته پیدا ست (بستانی، ۵؛ ترجمۀ رسائل ... ،
۳؛ کراچکوفسکی، IV / ۲۳۲-۲۳۳).
در مغرب اسلامی، طی سدۀ
۴ق / ۱۰م آثار جغرافیایی برجستهای پدید
آمد که نشانهای از سهم مؤثر مصر، مغرب و اندلس در زمینۀ جغرافیای
اقلیمی است. یکی از این تألیفات کتاب آکام
المرجان فی ذکر المدائن المشهوره فی کل مکان اثر شخصی به نام
اسحاق بن حسین است. ترتیب مطالب کتاب روشن نیست. پس از معرفی
مراکز دینی چون مکه و مدینه و بیتالمقدس، از بغداد و سپس
از سرزمین مشرق چون عراق، جزیرة العرب، فلسطین، ایران،
ماوراءالنهر و سپس از مغرب چون مصر، مغرب (مراکش)، اندلس، روم و قسطنطنیه
سخن رفته است (سعد، ۵-۱۷).
از آثار دورۀ مورد نظر میتوان
به کتاب مفاتیح العلوم ابوعبدالله محمد بن احمد خوارزمی اشاره کرد. در
این کتاب، جغرافیا در درجۀ اول اهمیت قرار ندارد. مؤلف
در این اثر تنها از جنبۀ ریاضی به سخن پرداخته که جزء باب نجوم است. مؤلف اطلاعات
سودمندی دربارۀ اصطلاحات عربی در زمینۀ جغرافیای
ریاضی و نجومی ارائه کرده است (خوارزمی،
۲-۷).
سدۀ ۴ق دورۀ پیشرفتهای
مهم جغرافیای اسلامی بوده است که در سدۀ بعد با آثار
جغرافینگاران و سفرنامهنویسانی چون ابوریحان بیرونی،
گردیزی، ناصرخسرو، ابن بطلان، محمود کاشغری، طاهر مروزی و
کسان دیگر به پیشرفتهایی نایل آمد (کراچکوفسکی،
IV / ۲۱۹).
ابوریحان محمد بن احمد بیرونی
(۳۶۲-۴۴۰ق /
۹۷۳-۱۰۴۸م)، از دانشوران بزرگ سدۀ
۵ ق / ۱۱م بود که دانشمندان، به حق آن را عصر بیرونی
نامیدهاند. در متون، بیرونی را دانشمندی والامقام در زمینۀ جغرافیا
دانستهاند (GAL, I / ۴۷۳)؛ حال آنکه دانش بیرونی
به جغرافیا محدود نمیشد. او دانشمندی با معرفتی گسترده
در دانشهای زمان خویش از جمله ریاضی، فیزیک،
طبیعتشناسی، نجوم، گاه شماری، هواشناسی، معدنشناسی
و بسیاری دیگر بود. بیرونی در زمینۀ جغرافیا
تنها به جهات ریاضی و نجومی آن بسنده نکرد. از کتابهای
الآثار الباقیة و تحقیق ماللهند بیرونی چنین بر میآید
که وی با همۀ علوم دوران خویش آشنا بوده است. بنا به نوشتۀ کراچکوفسکی
مطالبی که ابوریحان بیرونی دربارۀ تقسیم
دریاها آورده، حاکی از وسعت اطلاعات جغرافیایی او
بوده است (IV / ۲۴۸-۲۵۹).
به نوشتۀ ابوریحان
بیرونی، دریایی که در معمورۀ مغرب بر ساحل
طنجه و اندلس واقع است، دریای محیط نامیده میشود
که یونانیان آن را اقیانوس مینامند. عبور از آن ممکن نیست،
تنها به نزدیک ساحل آن میتوان رفت. این دریا به محاذات
سرزمین صقلابیان (اسلاوها) کشیده شده است. در شمال سرزمین
صقلابیان خلیج بزرگی است که تا نزدیک سرزمین بلغار
که سرزمین مسلمانان است، امتداد دارد و آن را دریای درنگ ــ که
نام قومی است بر ساحل آن ــ مینامند. سپس از ورای آنها به شرق
منحرف میشود. میان ساحل آن و اقصای بلاد ترکان، زمینها و
کوهها، ناشناس، بایر و غیرقابل گذر است. ادامۀ دریای
محیط غربی از سرزمین طنجه به سوی جنوب، و از جنوب سرزمین
سودان مغرب به ماورای کوههای ماه (جبال القمر) که چشمههای نیل
از آن برمیآید، منحرف میشود. دریای محیط از
جهت شرق تا آن سوی سرزمین چین غیرقابل عبور است. در آغاز دریای
چین و سپس دریای هند، خلیجهای بزرگ از آن جدا میشود
که نام هریک جدا ست. چون دریای فارس و بصره و دیگر مکران
که در مشرق آن است. در مغرب و روبهروی آن بندر عمان است که تا خلیج
عدن امتداد دارد و از آنجا دو خلیج بزرگ جدا میشود، یکی
به نام قُلْزُم (دریای سرخ) که سرزمین عرب را احاطه میکند
تا شام که از آنجا قلزم باریک میشود. حبشه بر ساحل آن و روبهروی
یمن است که جنوب را دریای حبشه، و شمال را دریای یمن
مینامند. بعد از آن، جزایر بسیاری وجود دارند که بزرگتر
از همه سراندیب است که به هندی آن را سیلان دیب مینامند.
میان معمورۀ سرزمین صقلاب و روس، دریایی است که یونانیان
آن را بنطس (پونتوس = دریای سیاه) گویند و ما آن را دریای
طرابزنده (طرابوزان) مینامیم. از اینجا خلیجی جدا
میشود که از باروی قسطنطنیه میگذرد تا دریای
شام، اسکندریه و مصر. آب دریا در آن به دریای محیط
روان میشود و جزایر معروف آن قبرس، رودس و سیسیل است.
نزدیک طبرستان دریای گرگان و سوی طبرستان و دیلم و
شروان و باب الابواب (دربند) و ناحیۀ لان (آلان) کشیده شده است
که رود اتل (ولگا) به آن میریزد. نام این دریا به نزد
قدما، گرگان بوده است. بطلمیوس آن را دریای رارگانیا (هیرکانیا)
نامیده است و این به دریای دیگر پیوسته نیست
(نک : بیرونی، التفهیم،
۱۶۶-۱۷۰).
بیرونی این مطالب را
با اختصار، ولی با همۀ خطوط اصلی در کتاب القانون المسعودی آورده است (کراچکوفسکی،
IV / ۲۵۰). میان نوشتۀ بیرونی
و اثر بتانی اختلاف اساسی وجود دارد. بتانی که یک سده پیش
از او میزیسته، روایت مکتب کلاسیک یونانی را
بدون تفسیر ارائه کرده است، ولی بیرونی آن را با نوشتههای
جغرافینویسان مسلمان نیز درآمیخته است. در نوشتۀ بیرونی
که خلاصهای از اطلاعات جغرافینویسان مسلمان است، با برخی
واقعیات میتوان آشنا شد (همانجا).
نظریۀ دریاهای
بیرونی تا مدتی دراز در جغرافیای اسلامی
معمول و مورد توجه بود. یاقوت دو سده پس از بیرونی دریاها
را بیتفسیر به همانگونه نقل کرده است ( بلدان، ۱ /
۲۰). ابوالفدا پس از یاقوت همان شیوه را دنبال کرده، و به
تقریب همان نظریات بیرونی را ارائه نموده است (ص
۲۵-۳۷). بیرونی در زمینۀ جغرافیای
ریاضی نیز تألیفاتی داشته که عناوین آنها
نشانۀ توجه وی به مسائل جغرافیایی بوده است. یاقوت
( ادبا، ۱۷ / ۱۸۰) از یک اثر او به نام تقاسیم
الاقالیم نام برده که متأسفانه به دست نیامده است. کتاب الآثار الباقیة
عن القرون الخالیة از معروفترین آثار بیرونی در زمینۀ گاهشماری
است که خلاصهای در همۀ تقویمهای معمول اقوام و ادیان از جمله یونانیان،
رومیان، ایرانیان، سغدیان، خوارزمیان و جز آن را
ارائه میکند. کتاب دیگر او زیر عنوان تحدید نهایات
الاماکن لتصحیح المسافات المساکن دربارۀ عرضهای
جغرافیایی و اختلاف در تعیین طولها ست. دیگر
از آثار او القانون المسعودی فی الهیئة والنجوم است. فصل نهم این
کتاب در وصف ساکنان زمین و حدود اقلیمها به ترتیب درجات طول و
عرض جغرافیایی است. در فصل دهم نیز جدول طول و عرض نقاط
مختلف به شرح آمده است. در قسمت سوم کتاب دیگر بیرونی زیر
عنوان التفهیم لاوائل صناعة التنجیم به مطالبی دربارۀ جغرافیا
برمیخوریم. جز از تقسیم دریاها، بیرونی
دربارۀ تعیین عرضها، طولها، اقلیمها، خط استوا، اوج خورشید،
قبة الارض و دیگر مسائل بحث کرده است. به جز فصول جغرافیایی،
مطالبی دربارۀ شهرهای موجود در اقالیم نیز به چشم میخورد
(کراچکوفسکی، IV / ۲۵۶-۲۵۷؛ برای
آگاهی دربارۀ آثار بیرونی، نک : ه د، بیرونی).
بیرونی گمان داشت که زبان
فارسی برای شرح مراتب علمی نارسا ست (نک : صیدنه،
۱۴). با افسوس باید گفت که این دانشمند نسبت به زبان فارسی
ستم روا داشته است. حال آنکه وقایع روزگار خلاف نظر او را به اثبات رسانده
است. شاید بیرونی به کتاب جغرافیایی
حدودالعالم که پیش از او در سدۀ ۴ق به زبان فارسی تألیف
شده بود، توجه نکرده است. دلایلی وجود دارد که علوم طبیعی
در زبان فارسی کاربرد داشته است. موفق هروی در نیمۀ سدۀ
۴ق کتاب داروشناسی خود را به زبان فارسی نوشت. این کتاب
نه تنها از لحاظ تاریخ پزشکی و علم شیمی، بلکه برای
تاریخ زبان فارسی نیز دارای اهمیت بسیار است.
ظاهراً هیچیک از کسانی که در محیط بیرونی میزیستهاند،
با نظر وی دربارۀ زبان فارسی همداستان نبودهاند (کراچکوفسکی، IV / ۲۶۰-۲۶۲).
آنچه خلاف نظر بیرونی را
ثابت میکند وجود آثاری است که در سدۀ ۵ ق به
زبان فارسی نوشته شده است. یکی از این آثار کتاب زین
الاخبار یا تاریخ گردیزی اثر عبدالحی گردیزی
است که دربارۀ اقوام و ساکنان آسیای مرکزی و نواحی دورتر
اطلاعات ارزشمندی را در اختیار خوانندگان قرار داده است. این
کتاب جز از ذکر مطالب تاریخی، درواقع گونهای جغرافیای
تاریخی بهویژه در زمینۀ قومشناسی
است. گردیزی در کتاب خود از اقوام آسیای مرکزی و
نواحی شرقی آن و نیز از اقوام ترک، و جایگاه و محل سکونت
آنان خبر داده است که از دیدگاه جغرافیایی مهم است. وی
در فصل مربوط به هند به تکرار از بیرونی شاهد آورده (ص
۵۰۸-۵۱۱؛ نیز نک : حبیبی،
۲۰-۲۲) و از جیهانی با احترام یاد کرده
است (ص ۳۳۰).
گردیزی در فصل مربوط به
ترکان از برخی منابع خود بهویژه نوشتههای ابن خردادبه و جیهانی
یاد و نقل قول کرده است (ص ۳۳۰، ۵۴۵).
در کتاب او به خزران، بلغارها، مجارها، اسلاوها، روسها، مردم داغستان و آلان، چگل
و تورکش و نیز جایگاههای آنان توجه خاصی شده است (نک : ص
۵۴۸ بب )، ولی هیچ اشارهای به ابن رسته در
کتاب او نمییابیم. گردیزی در بخش مربوط به چین
به وصف راههایی که به تورفان میپیوندد، پرداخته که واجد
اهمیت است (ص ۵۷۲-۵۷۸).
سفرنامۀ ناصرخسرو کتاب
دیگری است که در سدۀ ۵ ق به زبان فارسی نوشته شده است. ناصرخسرو
(۳۹۴- ح ۴۸۱ق /
۱۰۰۳-۱۰۸۸م) که در ادب فارسی
و تاریخ نهضتهای دینی و فلسفه دارای جایگاه
معتبری است، سفر خود را در ۴۳۷ق /
۱۰۴۶م آغاز کرد که چند سال ادامه داشت. وی از مرو
آغاز سفر کرد و با گذر از نیشابور، ری، قزوین، تفلیس، میافارقین،
آمد (دیار بکر)، حلب و طرابلس در معرة نعمان با ابوالعلاء معرّی دیدار
کرد (دبیرسیاقی، مقدمه بر سفرنامۀ ناصرخسرو،
۱۳-۱۴؛ ناصرخسرو، ۱۷-۱۸). سپس از
بیروت به عکا رفت و از حیفا و رمله گذشت (همو،
۲۲-۲۶). مدتی نیز در بیتالمقدس بود.
وصف بیتالمقدس از مهمترین بخشهـای کتـاب او ست (ص
۳۴ بب ). سپس نخستین سفر حج خود را انجام داد (ص
۶۱). آنگاه از مکه به قدس بازگشت و از راه خشکی از رمله به
عسقلان و سپس به مصر رفت که عمدهترین بخش سفرنامۀ او به مصر در
دوران مستنصر، خلیفۀ فاطمی اختصاص دارد (ص ۶۳ بب ). پس از آن از طریق
نیل به اسوان و بعد به عیذاب و از آنجا به جده رفت. او ۴ سفر به
حج داشت که طی آنها گزارش مشروحی از مکه بهویژه کعبه ارائه
کرده است. او سپس از کوه طویق و یمامه گذشت و از طریق خلیجفارس
به بحرین و از آنجا به بصره رفت. اگرچه سفرنامۀ ناصرخسرو جنبۀ جغرافیایی
ندارد، ولی گزارش او در این سفر دراز از شهرها و نواحی مختلف و
راههای دریایی درخور توجه و اهمیت است (نک : جم
).
دیگر از کسانی که به عنوان
جغرافینویس شهرت یافته، ابنبُطلان (د
۴۵۸ق / ۱۰۶۶م) است. وی مشاهدات
خود از عراق تا شام را ضمن نامهای به دوست مورخ خود هلال بن محسن صابی
شرح داده که در کتاب الربیع نیز آمده است (GAL,
S, I / ۵۵۶-۵۵۷).
یاقوت به این نکته اشاره کرده است (بلدان، ۱ /
۳۸۲-۳۸۵، ۲ /
۳۰۶-۳۰۸). اهمیت رساله بیشتر به
زندگی اجتماعی و فرهنگی مردمی است که عربهای مسلمان
کمتر به آنها توجه داشتند.
اثر دیگری که در این
دوره پدید آمد، کتاب دیوان لغات الترک محمود کاشغری است. این
کتاب که در فاصلۀ سالهای ۴۶۴-۴۶۶ق /
۱۰۷۲-۱۰۷۴م در بغداد به زبان عربی
نوشته شده، و از دیدگاه جغرافیایی دارای اهمیت
است، زیرا اطلاعات کافی از سکونتگاههای قبایل ترک همراه
با مطالبی در زمینۀ جغرافیای تاریخی در خور اعتماد به دست میدهد.
نقشۀ مدوری که در کتاب او آمده، دارای اهمیت است. ظاهراً
اصل آن میتواند به نقشۀ مدور اطلس اسلام مربوط باشد. با این وصف، نقشهنگار، خود را آزاد
پنداشته، و به جای مکه، شهر کاشغر، منطقۀ هفت رود (یدی
سو) و شهر بلاساغون را مرکز نقشه قرار داده است. نقشه از دقت کافی برخوردار
نیست (نقشۀ ضمیمۀ ۱ / ۱۵۰).
اثر دیگر کتاب طبایع الحیوان
طاهر مروزی متعلق به اواخر عهد سلجوقی است. گر چه کتاب دربارۀ دانش
جانورشناسی است، مؤلف در بخش اول کتاب از نژادهای انسانی و
جغرافیا بحث میکند. مهمترین مطالب کتاب دربارۀ خاور
دور، هند، تبت و چین است (کراچکوفسکی، IV / ۲۷۰).
در این دوره در غرب جهان اسلام،
به ویژه اندلس، جغرافینویسانی پدید آمدند که کارهایشان
بیشتر رنگ محلی داشت. برخی از آنان چون ابراهیم بن یعقوب
طرطوشی، بیشتر بـه وصف سرزمیـنهای اروپایی پرداختند
(نک : ه د، ابراهیم بن یعقوب). در این دوران، نیمۀ شرقی
جهان اسلام گرفتار هجوم ترکان سلجوقی شد که ضربههای سنگینی
به وحدت جهان اسلام وارد آورد. در غرب سیسیل، بخش مهمی از اسپانیا
و گاه و بیگاه قسمتهایی از سواحل شمالی افریقا زیر
سلطۀ مسیحیان درآمد، و اندیشهای در اروپا شکل گرفت
که به ظهور صلیبیان انجامید و موجب کشف تدریجی جهان
اسلام از سوی اروپاییان گردید. همین عامل زمینۀ کشمکش
میان مسلمانان و صلیبیان را فراهم آورد. سیر تکامل دانش
جغرافیا در غرب کندتر از شرق اسلامی بود (کراچکوفسکی، IV / ۲۷۳).
از مؤلفان ایندوره میتوان
به احمد بن عمر عذریمعروف به ابندلایی (ه م؛
۳۹۳-۴۷۸ق /
۱۰۰۳-۱۰۸۵م) جغرافیدان
اندلسی اشاره کرد. وی ۹ سال از عمر خود را در مکه به سر برد. همین
عامل سبب آشنایی بیشتر او با آثار جغرافینگاران ممالک
شرق اسلامی شد. از عنوان کتاب او، نظام المرجان فی المسالک و الممالک،
میتوان به حدود این آشنایی پی برد. تا کنون نسخهای
از این کتاب به دست نیامده است، ولی مؤلفان پس از عذری
مطالبی از کتاب او را نقل کردهاند که مؤید این نظر است. گفته میشود
متنی از عذری دربارۀ جغرافیا، در مصر به دست آمده که ناتمام است (یاقوت، بلدان،
۲ / ۵۸۲؛ هاشم، ۲۹۵، نیز حاشیۀ
۹).
ابوعبید عبدالله بکری، از
بزرگان دانش جغرافی اندلس که شاگرد عذری بوده، یکی از دو
کتاب خود را بر پایۀ سنت جغرافینگاران شرق اسلامی المسالک و الممالک نامیده
است که در آن طبق روش قدیم به وصف راهها، منازل و بلاد مختلف جهان اسلام
پرداخته است (وان لون، ۱۳-۱۸؛ سوسه،
۲۰۷-۲۰۸). کتاب دیگر ابوعبیدبکری،
فرهنگ جغرافیایی او معجم ما استعجم فی اسماء البلاد و
المواضع است که میتوان گفت تا حدودی برتر از آثار لغتشناسان سلف است.
ابوعبید بکری نخستین کسی است که در فرهنگ جغرافیایی
حروف ابجد را به کار برده است. جنبۀ لغوی فرهنگ معجم ما استعجم ابوعبید بکری برتر از جنبۀ جغرافیایی
آن است و در آن به جزیرة العرب بیش از دیگر سرزمینهای
اسلامی توجه شده است (سقا، «ج»، برای آگاهی بیشتر، نک :
ه د، ابوعبید بکری).
در سدۀ ۶ ق /
۱۲م مسیری تازه پدید آمد که هدف آن پیوند
دادن میان جغرافیای توصیفی و جغرافیای
نجومی بود. در این زمینه میتوان به مؤلفانی چون
زهری، ادریسی و خرقی اشاره کـرد. محمد بـن ابوبکر زهری
از اهالی غرناطه که در ۵۳۲ ق /
۱۱۳۷م حیات داشته است، زمین را به ۶ اقلیم
تقسیم کرد که محیط بر اقلیم هفتم بود و هر اقلیم ۳
قسمت داشت. محتملاً این قضیه از نظریات قدیم ایرانی
دربارۀ ۷ کشور مایه گرفته است که در یکی از نقشههای
بیرونی انعکاس دارد. متأسفانه نکتههای مبهم دربارۀ مؤلف،
و وجود اشتباهات در نسخههای خطی کتاب الجغرافیای او تحلیل
دربارۀ آن را دشوار میکند (کراچکوفسکی، IV / ۲۸۰ ؛ GAL, I / ۴۷۶).
مهمترین کتاب برای مطالعۀ نزدیک
شدن جغرافیای توصیفی و جغرافیای فلکی
به هم، کتاب نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق ابوعبدالله محمد بن محمد ادریسی،
از خاندان ادریسیان علوی
(۴۹۳-۵۶۵ ق /
۱۱۰۰-۱۱۷۰م) است. ادریسی
درکتاب خود نخست زمین را به صورتی مختصر وصف، و آن را به شکل کرهای
تصویر میکند. هر یک از گزارشهای او همراه با نقشه است و
شمار نقشهها به ۷۰ میرسد. در نسخههای خطی کتاب
گاه یکی دو نقشه افتاده است. در آغاز کتاب یک نقشۀ مدور
جهان هست که میتوان آن را با اطلس اسلام مکتب کلاسیک مرتبط دانست. در
کتاب، بخش افریقای شمالی، اسپانیا و سیسیل از
همه مهمتر و مبتنی بر مشاهدات مؤلف است (نک : ۱ /
۸-۱۱، ۲ / ۵۲۵ بب ؛ کراچکوفسکی،
IV / ۵۸۶؛ نیز نک : ه د، ادریسی).
ادریسی کتاب دیگری با عنوان روض الانس و نزهة النفس داشته
که ابوالفدا از آن با نام المسالک و الممالک یاد کرده است (سارتن، II(۲) / ۱۰۶۵). در آغاز سدۀ
۲۰م در استانبول نسخۀ خطی کتابی با عنوان روض الفَرَج و نزهة المُهَج به دست آمده
است که ۷۳ نقشه دارد و ظاهراً قسمتی از همین کتاب است.
تاریخ کتاب ۵۸۸ ق / ۱۱۹۲م است که
در محافل علمی با نام الادریسی الصغیر شناخته شده است تا
با کتاب نزهة المشتاق اشتباه نشود (کراچکوفسکی، IV / ۲۹۴).
در این دوره جز آثار جغرافیایی،
سفرنامههایی نیز پدید آمدند که از دیدگاه شناختن
جهان و احوال مردم در خور توجهاند. در میان سفرنامهها میتوان به
رحلۀ ابن جبیر اشاره کرد (ابنخطیب، ۲ /
۲۳۰-۲۳۲) تا آنجا که میدانیم
محمد بن احمد بن جبیر (۵۴۰-۶۱۴ ق /
۱۱۴۵-۱۲۱۷م) در
۵۷۸ ق / ۱۱۸۲م به عزم سفر، غرناطه را
ترک گفت (ابنجبیر، ۷، ۱۳، ۱۲۰) و
۸ روز پیش از محرم ۵۸۱ / مارس
۱۱۸۵ به غرناطه بازگشت. وی در سفرنامه تصویر
زندهای از مصر و شام، وصف زندگی مسلمانان سیسیل و بسیاری
دیگر ارائه کرده است (ص ۲۱۰-۲۲۰،
۲۹۶-۲۹۷،
۳۱۶-۳۱۹، جم ).
جغرافینگاران سدۀ
۶ ق که از آنان نام برده شد، بیشتر متمایل به تقرب جغرافیای
ریاضی با جغرافیای توصیفی بودند، ولی
در این سده یکی از مردم خیوه به نام خَرَقی (د
۵۳۳ ق / ۱۱۳۸م) کوشید تا همانند
جغرافینویسان مغرب اسلامی، جغرافیای ریاضی
را به جغرافیای توصیفی نزدیک کند. کتاب مهم او منتهی
الادراک فی تقاسیم الافلاک ــ چنان که از عنوانش پیدا ست ــ رنگ
نجومی دارد. ظاهراً کتاب، مدتی دراز در اراضی شرق اسلامی
شهره بود، زیرا حاجی خلیفه تحلیلی کوتاه از مندرجات
آن ارائه کرده که به احتمال از روی متن اصلی بوده است. کتاب دارای
۳ مقاله است: یکی دربارۀ ترکیب و حرکت افلاک، دوم
شکل زمین و تقسیم آن به معمور و غیر معمور و تعیین
نقاط بر پایۀ طول و عرض، و سوم تقویمهای مختلف و شکل مجموعۀ
کواکب. فصل دوم از مقالۀ دوم از دریاها بحث میکند که از لحاظ جغرافیای
توصیفی واجد اهمیت است (نالینو، مقدمه،I / ۶۶-۶۷
، نیز I / ۱۷۳-۱۷۵).
یاقوت در مقدمۀ بلدان
ضمن اشاره به فهرست منابع خود از کتاب ابوالفتح نصر بن عبدالرحمان اسکندری
(د ۵۶۰ ق / ۱۱۶۵م) با عنوان فیما
اختلف و ائتلف من اسماء البقاع یاد کرده است (۱ / ۸). بعدها
نسخهای خطی از کتاب اسکندری در موزۀ بریتانیا
با عنوان کتاب الامکنة و المیاه و الجبال و الآثار و نحوها المذکور فی
اخبار و اشعار به دست آمد که نشانهای از یک فرهنگنامۀ جغرافیایی
است (کراچکوفسکی، IV / ۳۲۰).
نوشتههای جغرافیایی
به زبان فارسی در سدۀ ۶ ق دارای اهمیت ویژهای است. کراچکوفسکی
ضمن اشاره به این مطلب مینویسد که در برخی از ادوار در
زبان فارسی آثاری معتبرتر از تألیفات به زبان عربی ارائه
شده است (IV / ۳۲۲). یکی از این کتابها،
فارسنامۀ ابن بلخی است. از مؤلف آگاهیهای چندانی در دست نیست.
تاریخ تألیف کتاب در ۱۰ سال اول سدۀ ۶ ق /
۱۲م بوده است. کتاب با یک قسمت تاریخی دربارۀ شاهان
ایران پیش از اسلام آغـاز میشود (نیکلسن، مقـدمه،
۹ ؛ نیـز نک : لسترنج، «توصیف [۱]... »،
۳۱۱). بخشی از کتاب دربارۀ فتح فارس از
سوی عربها ست (نک : ص ۱۱۳-۱۲۰)، ولی
به دنبال آن مطالب بسیار ارزشمند جغرافیایی ارائه شده است
(ص ۱۲۰ بب ). این کتاب در واقع نموداری از ادامۀ مکتب
جغرافیای کلاسیک اسلامی است. فارس نامه در محیط ادبیات
فارسی نیز اثر فراوان داشته است، زیرا در سدۀ
۸ ق / ۱۴م حمدالله مستوفی مطالب بسیاری از آن
نقل کرده (ص ۱۱۲)، و در سدۀ ۹ق /
۱۵م حافظ ابرو بهرۀ فراوان از آن برده است (کراچکوفسکی، IV / ۳۲۳).
کتاب عجائب المخلوقات احمد طوسی
نمونۀ دیگری از تألیفات جغرافیایی به زبان
فارسی و نخستین کتاب فارسی در زمینۀ جهانشناسی
است که ظاهراً از دوران طغرل دوم (۵۷۳- ۵۹۰ ق
/ ۱۱۷۷-۱۱۹۴م) تألیف شده
است. بنا به نوشتۀ کراچکوفسکی تاریخ تألیف کتاب حدود سال
۵۷۶ ق / ۱۱۸۰م بوده است (IV / ۳۲۳-۳۲۴).
برخی چون حاجی خلیفه (۲ / ۱۱۲۷)
تاریخ تألیف کتاب را ۵۵۵ ق /
۱۱۶۰م نوشتهاند. برخی دیگر از محققان
معتقدند که سال تألیف کتاب را نمیتوان با دقت مشخص کرد (ستوده، حاشیه
بر عجائب ... ، ۱۶) از کتاب احمد طوسی نسخههای متعددی
موجود است. در برخی نسخهها بهویژه نسخۀ مختصر،
۶ نقشه از دریای کاسپی (خزر) و مدیترانه، ولایات
سند، خلیج فارس و بلاد عرب وجود دارد (کراچکوفسکی، همانجا).
کتاب دیگری به زبان فارسی،
در زمینۀ جغرافیای عمومی نوشته شده و آن جهان نامۀ محمد
بن نجیب بکران است که برای سلطان محمد خوارزمشاه
(۵۹۶-۶۱۷ق /
۱۲۰۰-۱۲۲۰م) تألیف شد.
دربارۀ محمد بن نجیب بکران اطلاع جامعی در دست نیست، تنها میدانیم
که در ۶۰۵ ق / ۱۲۰۸م میزیسته
است (بکران، ۳؛ برشچفسکی، ۱۴). این کتاب که جغرافیای
عمومی است، در میان تألیفات جغرافیایی بیاثر
نبوده، و حافظ ابرو در سدۀ ۹ق / ۱۵م بدان مراجعه کرده و نقشۀ کتاب خود را
بر روال نقشۀ محمد بن نجیب بکران پدید آورده است (همو، ۲۲). وی
در شرح طول و عرض، به خطوط نصفالنهار که از قطب شمال میگذرد و خط استوا را
قطع میکند، اشاره کرده است. بکران در این زمینه به منابع خود
از جمله ابن خردادبه، ناصر خسرو، شرفالدین طوسی و محمد بـن بحـر رهنی
اشاره دارد (نک : ص ۶، ۷، ۸). متأسفانه اثری از دو شخصیت
اخیر به دست نیامده است. کتاب بکران شامل ۲۰ فصل است که
در آنها طول و عرضها، کیفیت ربع معمور، مسافتها، دریاها و جزر و
مد، دریاچهها و جز آن مورد بررسی قرار گرفته است (همو، ۴،
۵). در اواخر سدۀ ۷ق / ۱۳م سعید گرگانی خلاصهای از این
کتاب را ضمن کتاب مسالک و ممالک خود آورده است (کراچکوفسکی، IV / ۳۲۶).
دیگر، کتاب جوامع الحکایات
و لوامع الروایات محمد عوفی است که پس از هجوم مغولان، تألیف شد
و متضمن بسی فواید تاریخی و ادبی است و همچنین
حاوی اطلاعات جغرافیایی نیز هست که نویسندگان
متأخر چون حمدالله مستوفی و قاضی احمد غفاری قزوینی
صاحب تاریخ جهانآرا آن را به خوبی میشناختند. این کتاب
چندبار به زبان ترکی ترجمه شد که ابن عربشاه (د ۸۵۴ ق /
۱۴۵۰م) از جمله مترجمان آن بوده است. کتاب معرّف رواج
اطلاعات جغرافیایی پیش از عهد مغول است. در این عهد
تألیفات فارسی بیش از گذشته به صورت چشمگیری در زمینۀ جغرافیا
پدید آمد که شامل همۀ مطالب جغرافیایی پیش از عهد مغولان است (قزوینی،
محمد، مقدمه بر جوامع ... ، «الف» ـ «ه »؛ کراچکوفسکی، VI / ۳۲۸-۳۲۹).
حملۀ مغول در تاریخ
بخش شرقی جهان اسلام، انقطاع بزرگی پدید آورد. بغداد که تا آن
زمان مرکزی علمی محسوب میشد، راه سقوط و انحطاط در پیش
گرفت و جای خود را به حلب، دمشق و سرانجام قاهره واگذاشت. یاقوت حموی
از مردم حماه در روم شرقی (۵۷۵-۶۲۶ ق /
۱۱۷۹-۱۲۲۹م) با فرهنگنامۀ جغرافیایی
بزرگ خود، خدمت بسیار شایستهای به جغرافیای اسلامی
کرد. بازرگانی از مردم حماه، یاقوت را به غلامی خرید و
چون از استعدادش آگاهی یافت، او را در فراگیری علم و دانش
یاری کرد و در بیشتر سفرها یاقوت را به همراه میبرد.
سفر مکرر به جزیرۀ کیش، افق دید جغرافیایی یاقوت را
وسعت بخشید. در یکی از سفرها در ۵۹۶ ق /
۱۱۹۹م، مالکش درگذشت و یاقوت خبر یافت که
بازرگان او را آزاد کرده است.
یاقوت از ۶۱۰ ق
/ ۱۲۱۳م جهانگردی را آغاز کرد که ۱۶
سال ادامه داشت. وی در راه شام و مصر از تبریز و موصل گذشت. در
۶۱۳ ق / ۱۲۱۹م به دمشق و سپس به حلب و
بار دیگر به تبریز و اورمیه و شرق ایران رفت.
۱۰ سال در نیشابور ماند، از آنجا عازم هرات، سرخس و مرو شد و دو
سال در مرو ماند و از کتابخانۀ مرو بهره گرفت و در ۶۲۵ ق /
۱۲۱۸م فکر تألیف فرهنگنامۀ جغرافیایی
به ذهن او خطور کرد که از نوع فرهنگنامـههای لغـوی است (ابـنخلکان،
۶ / ۱۲۷-۱۳۹؛ نیـز نک :
«ترجمه»، ۱۸-۴۰). این نکته از نوشتۀ یاقوت
در مقدمۀ معجمالبلدان معلوم میشود.
معجم البلدان بعد از مقدمه، شامل
۵ باب هست که در واقع مدخل کتاب است. باب نخست به نظریات مختلف دربارۀ شکل
زمین بر اساس جغرافیای ریاضی اختصاص دارد. مؤلف زمین
را به شکل کرهای دانسته که فلک چون مغناطیس از هر طرف آن را به سوی
خود میکشد. باب دوم دربارۀ تقسیم اقالیم، بروج دوازدهگانه و راههای عملی
برای تعیین قبله در هر شهر است. باب سوم در تفسیر
اصطلاحات جغرافیایی است که از برید، فرسنگ، میل و
عنوان نواحی چون کوره، ولایت، استان، رستاق، طسوج (تسوج)، جند، آباد،
سکه و سپس از جغرافیای نجومی چون طول، عرض، درجه، دقیقه و
جز آن بحث میکند. باب چهارم فهرست سرزمینهای گشودهشده از سوی
مسلمانان به ترتیب خراج آنها ست. باب پنجم بحثی مقدماتی در
اخبار سرزمینها، مردم و طبقهبندی کشورها بر پایۀ مقام،
مرتبت و اهمیت آنها ست که در آن بابل در مقام نخست و سپس هند، چین،
ترک و روم است (نک : ۱ / ۱ بب ). در پیاین بابها،
فرهنگنامه به مفهوم دقیق آن آغاز میشود که تا پایان ادامه
دارد.
جز کتاب معجمالبلدان، یاقوت دو
کتاب دیگر در زمینۀ جغرافیا نوشته که یکی المشترک وضعاً و المفترق صقعاً
(فرهنگ جاهای مشترک الاسامی)، و دیگر مراصدالاطلاع علی
الاسماء الامکنة و البقاع است که برخی محققان در تعلق آن به یاقـوت
تردیـد کـردهانـد (بجـاوی، مقدمـه، «ج» ـ «و»؛ کراچکوفسکی، IV / ۳۴۱).
ابنیونس موفقالدین
عبداللطیف (د ۶۶۸ ق / ۱۲۷۰م)، از
معاصران یاقوت و زیستشناس، رسالهای دربارۀ مصر
نوشت که دارای ارزش جغرافیایی است (همو،IV / ۳۴۳).
دیگر ازشخصیتهای این دوره، ابنمجاور یوسف بن یعقوب
دمشقی (د ۶۹۰ق) کارشناس برجستۀ جنوب جزیرةالعرب
را میتوان نام برد. اطلاعات یوسف بن یعقوب دربارۀ هند
بهویژه در زمینۀ نژادشناسی قابل توجه است.
کتاب الجغرافیا فی الاقالیم
السبعة اثر ابن سعید مغربی، از مؤلفان نیمۀ دوم سدۀ
۷ق / ۱۳م قابل توجه است (عربی، ۵-۱۵،
۲۴-۲۸). قسمتی از این کتاب با عنوان بسط
الارض فی طولها و العرض در خور توجه است. ابوالفدا نسخهای از این
کتاب را مورد بررسی قرار داده، و بر آن حاشیه نوشته که در کتابخانۀ پاریس
موجود است (GAL, I / ۳۳۷؛ خینس،
۷-۹). جغرافیای ابنسعید در فصلبندی و مطالب
عمده، متکی بر کتاب ادریسی است، زیرا زمین را به
۷ اقلیم و هر اقلیم را به ۱۰ جزء تقسیم کرده
است (ص ۷۹). در کتاب اطلاعاتی ارزشمند از اروپای غربی،
فرانسه، مجارستان و نیز آسیای صغیر، منطقۀ
قسطمونی، صقلابیان غربی (اسلاوها) و سواحل دریای
بالتیک میتوان یافت. بیشتر اطلاعات مربوط به چین
بر مبنای کتاب ادریسی است با این تفاوت که مؤلف نام ترکی
پکن را به صورت خان بالغ آورده است (مثلاً نک : ص
۱۹۳-۱۹۴،
۱۹۹-۲۰۱، ۲۰۶، جم ).
مؤلف دیگر سدۀ
۷ق، زکریای قزوینی است که نباید با مورخ همنامش
حمدالله قزوینی اشتباه شود. زکریای قزوینی
فرزند محمد (۶۰۰-۶۸۲ ق /
۱۲۰۳-۱۲۸۳م) است. وی حدود
سال ۶۳۰ ق / ۱۲۳۳م به دمشق سفر کرد و
تحت تأثیر ابنعربی قرار گرفت. شهرت قزوینی به سبب تألیف
دو کتاب او ست که یکی با عنوان مجازی «کیهان نگاری»
شهرت دارد و دیگری کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات است که آن
را به عطاملک جوینی تقدیم کرد. کتاب شامل مقدمه و دو قسمت
است. در مقدمه طبقهبندی موجودات بر پایۀ مکتب یونانی،
بهويژه ارسطو آورده شده است. قسمت اول که ویژۀ عالم علوی
است از اجرام سماوی، خورشید، ماه، ستارگان و ساکنان جهان علوی،
فرشتگان و نیز وقتشناسی و گاهنامههای عربی، سریانی،
اعیاد و روزهای مشخص بحث میکند (ص۱۶ بب ؛ نیز
نک : تصویر ۲؛ کراچکوفسکی، IV / ۳۶۱-۳۶۴؛
سبوحی ۲-۴). قسمتدوم در وصف زمین و پدیدههای
آن است که بهطورکلی از عناصر اربعه، و سپس به صورتی جداگانه از آتش،
هوا، آب، شهابها و بادها مطالبی ارائه شده است. در این قسمت از تقسیم
معموره به ۷ اقلیم، علت وقوع زمینلرزه، پیدایش
کوهها، رودها، چشمهها و علتهای طبیعی و زمینشناختی
سخن رفته است. آنگاه از مناطق سهگانۀ طبیعت معدنی، گیاهی
و حیوانی بحث میکند که شامل مشخصات اقوام مختلف نیز هست
(ص ۸۹ بب ).
تصویر ۲: تصویر سیارۀ زهره
در عجائب المخلوقات (کراچکوفسکی، صفحۀ روبه روی IV/۳۵۸
)
قزوینی کتاب دیگری
نیز دارد که یکی از متنهای آن به فارسی ترجمه شده
است. برخی از روی مجاز، نام جغرافیا بر آن نهادهاند. دو متن
شناختهشدۀ کتاب قزوینی با نامهای عجائب البلدان و آثار البلاد و
اخبار العباد شناخته و منتشر شده است که دومی نسبت بـه متن اول دارای
اضافات و اختلافاتی است (نک : آثار ... ، ۵-۶؛ شرفکندی،
۳-۴؛ سبوحی، ۳؛ EI۱, IV / ۸۴۱-۸۴۴).
از مؤلفان این دوره عزالدین
ابن شداد (۶۱۳-۶۸۴ ق /
۱۲۱۷-۱۲۸۵م)، مؤلف کتاب الاعلاق
الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة است که در واقع شامل
مطالب نیمهتاریخی و نیمه جغرافیایی
است. جلد اول کتاب به شام و جلد دوم آن به جنوب شام اختصاص دارد. مطالب کتاب دربارۀ دمشق،
کاملترین و دقیقترین کار آن دوران است (نک :
۱(۱) / ۱-۱۰).
دیگر از مؤلفان این دوره،
عطاملک جوینی مؤلف تاریخ جهانگشای است که تاریخ تألیف
آن ۶۵۸ ق / ۱۲۶۰م بوده است (قزوینی،
محمد، مقدمـه بـر جهانگشای، «ج» ـ «ی»). بارتولد او را نخستین
مورخ فارسیزبان دانسته که مغولستان را از نزدیک دیده و شرق آسیا
را بر اساس مشاهدات شخصی خویش وصف کرده است («مجموعه»، VII / ۴۹۸-۴۹۹).
ابنعبری از بزرگترین رجال
این دوره است که بزرگترین فرهنگنامۀ سریانی
آن زمان را تألیف کرد. در آثار او رسالهای کامل دربارۀ نجوم
و کیهاننگاری وجود دارد که اختصاری از مجسطی بطلمیوس
است و اضافاتی نیز بر آن دارد که یکی دربارۀ شکل
آسمان، اجرام سماوی و افلاک، و دیگری دربارۀ شکل
زمین و پدیدههای جوّی است. مؤلف در این قسمت، از
تقسیم زمین به ۷ اقلیم، از دریاها، جزیرهها،
رودها، محاسبۀ وقت، فواصل ستارگان از زمین و حجم آنها نسبت به زمین بحث میکند.
کتاب ابن عبری رسالهای دربارۀ جغرافیای نجومی
به زبـان سریانـی است (صالحـانی، «ه » ـ «ز»؛ شیـخو،
شم ۷، ص ۲۸۹- ۲۹۵، شم ۸، ص
۳۶۵-۳۷۰، شم ۹، ص
۴۱۳-۴۱۴، شم ۱۰، ص
۴۴۹-۴۵۳، شم ۱۱،
۵۰۷-۵۰۸؛ GAL, I / ۳۴۹؛
کراچکوفسکی، IV / ۳۷۳-۳۷۴).
در سدۀ ۷ق در
زمینۀ تألیفات جغرافیایی، اندیشۀ تازهای
پدید نیامد و راهی نوگشوده نشد، ولی دانش مورد نظر در برخی
موارد چون کیهاننگاری، کمال پذیرفت. با این وصف، میتوان
گفت که در این سده تألیفات جغرافیایی بسیاری
پدید آمد (همو، IV / ۳۷۶).
پس از حملۀ مغول، نفوذ
زبان عربی از اراضی شرق اسلامی برچیده شد و زبان فارسی
جای آن را گرفت و تألیفات متعددی در زمینۀ تاریخ
و جغرافیا به زبان فارسی نوشته شد. اما در ممالک غرب اسلامی
زبان عربی همچنان باقی بود. اگر بخواهیم محدودۀ تألیفات
فارسی و عربی را مورد نظر قرار دهیم، میتوانیم شام
را به عنوان مرکزی میان شرق و غرب اسلامی عنوان کنیم. از
شام به سوی شرق، نوشتهها چون آثار رشیدالدین فضلالله،
حمدالله مستوفی، خواجه نصیرالدین طوسی و دیگران در
قالب زبان فارسی بود و از شام به سوی غرب اسلامی، تألیفات
همچنان به زبان عربی ارائه میشد. اندلس دیگر آن رونق پیشین
را نداشت. تنها غرناطه به عنوان قلمرو عرب در شبهجزیرۀ ایبری
باقی مانده بود. نفوذ اروپا و مسیحیت بر شبهجزیرۀ ایبری
همواره افزونتر میشد. سلطۀ ممالیک بر مصر موجب توجه بیشتری به همۀ رشتههای
جغرافیا از نوع «فضایل» و «خِطَط» شد که چند سده ادامه یافت.
مغرب نیز توانست در رشتۀ سفرنامهها گام بزرگی به پیش بردارد. در این مورد میتوان
به سفرنامههای ابن بطوطه و محمد بن رشید فهری، و نیز در
زمینۀ مسائل تاریخی و جغرافیایی به آثار کسانی
چون صفدی، مقریزی، دمشقی، ابوالفدا و دیگران اشاره
کرد. رشتۀ «خطط» که گونهای مستقل از جغرافیای تاریخی
است، در مصر پدید آمد. در ضمن، تألیف فرهنگنامههای جغرافیایی
را نیز نمیتوان از نظر دور داشت. محمد بن رشید فهری
(۶۵۷-۷۲۱ق /
۱۲۵۹-۱۳۲۱م) دو رسالهدربارۀ دوسفر
خود نوشته که آن را بهنام الرحلتان شناختهاند (همو، IV / ۳۷۷-۳۷۸؛
GAL, II / ۲۴۵-۲۴۶). حسن بن عبدالله صفدی
کتابی دارد به نام نزهة الممالک و المملوک فی مختصر سیرة من ولی
مصر من الملوک. در بخش اول کتاب از فضایل مصر و اوضاع طبیعی و
معنوی آن سخن رفته است (کراچکوفسکی، IV / ۳۷۸-۳۸۰).
شمسالدین محمد بن ابوطالب دمشقی
(۶۵۴-۷۲۷ق /
۱۲۵۶-۱۳۲۷م)، مؤلف کتاب نخبة
الدهر فی عجائب البر و البحر دربارۀ شکل زمین، فصول سال، معادن،
سنگهای گرانبها، رودها، چشمهها، دریاها، دریای مدیترانه،
بندر اسکندریه، دریای جنوب (اقیانوس هند)، خشکیها
از شرق دور به غرب، هند، ایران، شرق نزدیک و غرب زمین، کشورهای
مغرب، مصر، سواحل افریقای شمالـی از برقـه تـا اقیانـوس،
مراکش، بربر، سودان و سرزمین زنگیان بحث میکند و سخن خود را با
اندلس پایان میدهد (نک : ص ۵-۱۳). ترتیب
مطالب کتاب دمشقی همانند مطالب کتاب آثار البلاد و اخبار العباد قزوینی
است، ولی تکرار مطالب از روی دقت است. در کتاب دمشقی، به جغرافیای
ریاضی کمتر توجه شده، ولی از نظر کیهاننگاری و تاریخ
طبیعی در خور توجه است. وصف او از شام و فلسطین واجد اهمیت
بسیار، و منبع اصلی تاریخ و جغرافیای این
منطقه است (کراچکوفسکی، IV / ۳۸۲).
ابوالفدا
(۶۷۲-۷۳۲ق /
۱۲۷۳-۱۳۳۲م)، معاصر دمشقی
در زمینۀ جغرافیا مقامی برتر از او یافت و دو کتاب در زمینۀ تاریخ
و جغرافیا از خود بر جای نهاد و در محافل علمی اروپا شهرت یافت
(نک : بلاشر، ۲۹۰). وی جغرافیشناسی روایتگر
بود که جز ممالک اسلامی، مطالب تازۀ بسیاری دربارۀ اراضی
غیراسلامی نیز ارائه کرد که از آغاز سدۀ
۱۰ق / ۱۶م در محافل خاورشناسان جهان جایگاه مهمی
یافت. کتاب جغرافیای او با عنوان تقویم البلدان، دو بخش
است که بخش نخست شامل مطالبی در کیهاننگاری، اطلاعات عمومی
دربارۀ تقسیم زمین، خط استوا، ۷ اقلیم، معمورۀ زمین
و مساحت آن، دریاها، دریاچهها، رودها و کوهها ست (همو،
۲۹۱). بخش دوم از ۱۸ قسمت و به تعبیر مؤلف،
۱۸ جدول تشکیل یافته که در آن بلاد عرب، مصر، مغرب،
سودان، اندلس، جزایر مدیترانه و اقیانوس اطلس، بلاد اروپا، ترک،
شام، جزیره، عراق، خوزستان، فارس، کرمان، سیستان، سند، هند، چین،
جزایر دریای شرقی، روم، ارمنستان عراق عجم، دیلم،
طبرستان، خراسان، زابلستان، طخارستان، خوارزم و ماوراءالنهر مورد بررسی
قرارگرفته است.
فصلبندی کتاب ابوالفدا، نموداری
از مکتب کلاسیک بلخ است. در ضمن توجه او به جغرافیای ایران،
نشانهای از نفوذ اطلس اسلام در کتاب او ست. ابوالفدا در کتاب خود تقسیم
به اقالیم فلکی را از نظر دور داشته، و تقسیم به مناطق جغرافیایی
را مورد توجه قرار داده است. در کتاب او مناطق ۱۸ گانه، یکسان
تنظیم شده و هر یک از مناطق، دو قسمت است. در قسمت دومِ هر منطقه،
جدولی شامل نام منطقه، نواحی مسکونی، عرض و طول، اقلیم
نجومی و جغرافیای آن قید شده است. ابوالفدا نخستین
جغرافینگاری بود که ترتیب جدول را در دانش جغرافیا بهکارگرفت.
تأثیر آثار اصطخری، ابنحوقل، ادریسی، یاقوت و ابنسعید
مغربی را در اثر او میتوان مشاهده کرد. ابوالفدا به جغرافیای
توصیفی توجه داشت. با این وصف جغرافیای ریاضی
نیز در کتاب او جایگاهی شایسته دارد. کتاب ابوالفدا از
جمله آثاری است که در اروپا مورد توجه اهل دانش قرارگرفت (ابوالفدا، ۱
بب ؛ بلاشر، ۲۹۲؛ کراچکوفسکی، IV /
۳۸۹-۳۹۰).
لسترنج در کتاب «سرزمینهای خلافت شرقی[۱]» اثر ابوالفدا
را «کتاب جغرافیایی منظم» نامیده است (ص ۱۵).
از نیمۀ دوم سدۀ
۷ق تألیف آثار جغرافیایی به زبان فارسی به
کمال رسید. در این زمان جامع التواریخ رشیدالدین
فضلالله (۶۴۵-۷۱۸ق /
۱۲۴۷-۱۳۱۸م) پدید آمد که
در عین حال اثر برجستهای در زمینۀ جغرافیای
تاریخی است و از لحاظ شمار منابع و وسعت زمینه، بینظیر
است و کتابی همانند آن در آن دوران نمیشناسیم (کراچکوفسکی،
IV / ۳۹۵). برخی از مطالب رشیدالدین
در حیطۀ تألیفات جغرافیایی اسلامی، کمسابقه است و
چه بسا برخی مطالب آن از منابع اروپایی و نیز اراضی
غیر اسلامی شرق، اقتباس و ارائه شده است (همانجا).
حمدالله مستوفی (د
۷۵۰ق / ۱۳۴۹م) معاصر رشیدالدین
فضلالله بود. از او ۳ اثر میشناسیم: یکی تاریخ
گزیده که تاریخ آن ۷۳۰ق /
۱۳۳۰م است. این کتاب اگرچه اثری تاریخی
و شامل یادداشتهای مهمی دربارۀ حکومت مغولها
ست، غالباً شامل اطلاعات جغرافیایی مهمی نیز هست
(لسترنج، همان، ۱۶). ظفرنامه کتاب دیگر او ست که به سیاق
شاهنامه نوشته شده است. آخرین اثر او کتاب نزهة القلوب است که به سال
۷۴۰ق / ۱۳۳۹م تألیف شده، و در زمینۀ جغرافیا
ست. این کتاب را میتوان مکمل کیهاننگاری مکتب عربی
و ایرانی دانست (کراچکوفسکی، IV / ۳۹۵-۳۹۶).
در نزهة القلوب ملاحظات نجومی و
طبیعی و جغرافیایی بر آثار گذشتگان افزوده شده است.
کتاب یک مقدمه، ۳ مقاله و یک خاتمه دارد. مقدمه شامل اطلاعات
عمومی دربارۀ کواکب، وقتشناسی، فصول سال و گزارشی از زمین، طولها،
عرضها و ۷ اقلیم است. مقالۀ اول از معادن، گیاهان و جانوران
بحث میکند. مقالۀ دوم ویژۀ آسمان، و مقالۀ سوم ویژۀ جغرافیا و شامل ۴ قسمت است. قسمت اول دربارۀ مکه،
مدینه و مسجدالاقصى است. قسمت دوم شامل مطالبی دربارۀ جغرافیای
ایران و سرزمینهای مجاور است. قسمت سوم دربارۀ سرزمینهایی
است که روزگاری تابع ایران بودهاند، و چهارم شامل مناطقی است
که تابع ایران نبودهاند. در خاتمه، مؤلف از عجائب جهان بحث میکند.
فصل مربوط به ایران از همۀ بخشهای کتاب ارزشمندتر است، زیرا مبنای آن بر مشاهدات
و مطالعات اداری و دیوانی است (نک : ص ۱ بب ،نیز،
۲۴۳-۲۵۵؛کراچکوفسکی، IV / ۳۹۶-۳۹۷).
وی ازگذشتگان در اثر خودبهرۀ فراوان گرفت که از آن جملهاند: ابن خردادبه، زکریایقزوینی
و یاقوت. اتکای اوبرمتن فارسنامۀ ابـنبلخـی
نیز چشمگیر است (نک : ص۱۱۲؛ EI۱, IV / ۸۴۴-۸۴۵). کتاب
گزارشی از ایران به دست میدهد که زمان آن پس از سفر مارکوپولو
به ایران بوده است (کراچکوفسکی، همانجا).
در سدۀ ۸ ق /
۱۴م عرصۀ تألیفات جغرافیایی به زبان فارسی وسعت بسیار
یافت. تألیفات تنها منحصر به مراکز معتبر نبود، بلکه در شهرستانها و
نواحی دوردست نیز کسانی در این رشته به کار پرداختند. برای
نمونه، شخصی به نام محمد بن یحیى در کرمان در
۷۴۸ق / ۱۳۴۷م کتابی با عنوان صور
اقالیم سبعه نوشت و آن را بـه مبارزالدین محمد ــ یکی از
امیران کرمان از آلمظفر (۷۱۲-۷۵۹ق /
۱۳۱۴-۱۳۵۸م) ــ تقدیم کرد.
بدین روال، نفوذ جغرافیای فارسی تا شرق دور گسترش یافت
(همو، IV / ۳۹۷-۳۹۸).
در سدۀ ۸ ق مصر
نیز در دوران حکومت ممالیک به پیشرفتهایی نایل
آمد. در این دوره در مصر فرهنگنامههایی پدیدار گشت که
از آن جملهاند: فرهنگنامههای نویری، ابن فضل الله عمری
و دیگران. شهابالدین احمد بن عبدالوهاب بکری نویری
(۶۷۷-۷۳۲ق /
۱۲۷۹-۱۳۳۳م)، یکی از
برجستهترین فرهنگنامهنویسان مصر بود. بخش جغرافیایی
دائرةالمعارف او با عنوان نهایة الارب فی فنون ادب شامل اطلاعاتی
دربارۀ خلقت جهان، عناصر، پدیدههای جوی، اندازۀ زمان،
فصول سال، زمین و ابعاد آن، ۷ اقلیم، کوهها، دریاها، دریاچهها،
جزیرهها، رودها، ولایات، شهرها، مردم، آثار، منازل و کویها ست.
نویری برای تألیف کتاب خود ۲۰ سال زمان صرف
کرد که از دیدگاه جغرافیا و جغرافیای تاریخی
عصر او بسیار ارزشمند است. دائرةالمعارف نویری از سدۀ
۱۲ق / ۱۸م در اروپا مورد توجه قرار گرفت. مطالب کتاب او
دربارۀ شمال افریقا، اندلس و سیسیل از منابع معتبر است (همـو،
IV / ۴۰۲-۴۰۳ ؛ نویری،
۲ / ۱۹۸ بب ،
۳۵۴-۳۵۹).
کتاب شهابالدین احمد بن فضلالله
عمری (۷۰۰-۷۴۹ق /
۱۳۰۱-۱۳۴۹م)، معاصر نویری،
نیز دارای اهمیت است. فرهنگنامۀ عمری با
وجود حجم بسیار، از فرهنگنامۀ نویری محدودتر است و چنان که از نام آن، مسالک الابصار فی
ممالک الامصار پیدا ست، بیشتر مربوط به تاریخ و جغرافیا ست.
مؤلف در بخش جغرافیایی، ابعاد زمین، اقالیم هفتگانه
و دریاها را مورد بحث قرار داده (سریحی، ۵،
۱۲-۱۴)، و به قطبنما نام «قنباص» داده که معرب نام لاتینی
«کومپاس» است. مؤلف کشورها را از شرق به غرب مورد بررسی قرار داده، و به
اظهارنظر دربارۀ هند، سند، خاندان چنگیز، گیل (گیلان)، جبال، ترکان روم
(آسیای صغیر)، مصر، شام، حجاز، یمن، مسلمانان حبشه،
سودان، بربر، افریقا، مراکش (برالعدوه)، اندلس، عرب، بدویان معاصر،
مردم زمین، اقوام و قبایل پرداخته است (کراچکـوفسکی، IV / ۴۰۷
؛ نک : ابن فضـل الله، ۴ / ۶۱، ۸۱،
۹۳، ۱۳۱ بب ، ۵ /
۱۶۲-۱۶۵، ۱۷۶).
تصویر ۳: نقشۀ جهان
در مسالک الابصار («خلیح فارس»، ۵۰-۵۱)
آخرین دائرةالمعارف بزرگ دوران
ممالیک، اثر قلقشندی است که با عنوان صبحالاعشى فی صناعة
الانشاء مشهور است. در این کتاب به نام جغرافینویسانی
چون ابنخردادبه، ابنحوقل، مسعودی، همدانی، مهلبی، سمعانی،
ابوعبیدبکری، ادریسی، غرناطی، ابنسعید، یاقوت
و ابوالفدا برمیخوریم. مطالب جغرافیایی کتاب و
اطلاعات مؤلف از ممالکی که میشناخته، در خور توجه است (کراچکوفسکی،
IV / ۴۱۰-۴۱۲). با کتاب قلقشندی،
سلسلۀ دائرةالمعارفهای دوران ممالیک پایان پذیرفت.
متعاقب آن در ایران، آسیای مرکزی، هند و سپس در قلمرو
عثمانی، تألیفات محلی به زبانهای فارسی و ترکی
پدید آمدند. با اینوصف، درسدههای ۷و۸ ق /
۱۳و۱۴م سفرنامهنویسی همچنان رواج داشت. در
سدۀ ۸ ق سفرنامۀ جهانگرد بزرگ، ابن بطوطه پدید آمد که از برجستهترین
نمونههای سفرنامهنویسی است. به جرئت میتوان گفت که
پژوهندگان تاریخ اردوی زرین و آسیای مرکزی
تاکنون نیز از مراجعه به سفرنامۀ او بینیاز نیستند.
ابوعبدالله محمد بن عبدالله لواتـی
طنجی از قبیلۀ لواتۀ بربر افریقا (۷۰۳-۷۷۹ق /
۱۳۰۴-۱۳۷۷م) بود. وی با
نام خاندانی خود، بطوطه، شهرت یافته و ابن بطوطه نام گرفته است (فیشر،
۲۸۹-۲۹۰). او همزمان با مارکوپولو
(۶۵۲-۷۲۴ق /
۱۲۵۴-۱۳۲۴م) میزیست
و از وی جوانتر بود. سفرنامههای این دو جهانگرد توسط خودشان
نوشته نشده است، بلکه دیگران به این کار مبادرت ورزیدند. سفرنامۀ ابن بطوطه
به نام تحفة النظار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار نوشتۀ ابنبطوطه
نیست، بلکه ابنجزی روایت او را به صورت مکتوب ارائه کرده است.
سلطان ابوعنان، از خاندان بنیمرین در فاس
(۷۴۹-۷۵۹ق /
۱۳۴۸-۱۳۵۹م) وسیلۀ این
کار شد و مقرر گردید که ابنجزی سفرنامۀ ابن بطوطه را
تدوین کند. این مطلب را ابنجزی در مقدمۀ سفرنامه آورده
است (ص ۲۳-۲۷).
مقایسۀ سفرنامههای
ابنبطوطه و مارکوپولو گاه مبالغهآمیز به نظر میرسد. مارکوپولو شرق
دور را بهتر از ابنبطوطه میشناخت، ولی مطالب ابنبطوطه از سرزمینهایی
که بدانجا سفر کرده، روشنتر از مطالب مارکوپولو ست. بنابراین میتوان
این دو سفرنامه را مکمل یکدیگر دانست. به نوشتۀ
کراچکوفسکی (IV / ۴۱۷) گزارش جهانگرد مسلمان دربارۀ مسیر
سفر خویش، از شرح جهانگرد معاصر مسیحی او موثقتر است، اما نباید
گزافهگوییهای او دربارۀ سرزمین «ظلمات» و از این
قبیل را از نظر دور داشت. داستان دیدار ابنبطوطه از چین هنوز پیچیده
است. فران بر اینعقیده بود که ابنبطوطه خود چین و هند و چین
را ندیده و مطالبی را به هم بافته است («روابط»، II / ۴۳۲-۴۳۳)،
ولی یاموموتو، محقق ژاپنی مینویسد: گزارش ابنبطوطه
دربارۀ چین دارای نکات پیچیدهای است، ولی
برخی از مطالب آن مبتنی بر مشاهدات مستقیم است (کراچکوفسکی،
IV / ۴۲۵). ابنبطوطه جغرافیشناس نبود، اما
دست سرنوشت از او جغرافیشناسی کمنظیر پدید آورد. طول
سفرهای او که متجاوز از ۱۷۵ هزار میل بوده، به
عنوان گزارشی از جامعۀ اسلامی و شرقی سدۀ ۸ ق / ۱۴م
منحصربهفرد است (همو، IV / ۴۱۷-۴۲۸).
بنا به نوشتۀ ابنجزی
در خاتمۀ سفرنامۀ ابنبطوطه، بر اهل خرد پوشیده نیست که این شیخ، یگانه
جهانگرد روزگار ما ست و هرکس وی را یگانه جهانگرد ملت اسلام بنامد،
سخن به گزافه نگفته است (ص ۷۰۷-۷۰۸).
جغرافیای اسلامی
اواخر سدۀ ۸ و اوایل سدۀ ۹ق / ۱۴ و ۱۵م با تألیفات
عبدالرحمان بن محمد ابن خلدون (۷۳۲-۸۰۸ ق /
۱۳۳۲-۱۴۰۶م) آغاز میگردد،
زیرا مقدمۀ کتاب دارای عنوان متکلف او العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی
ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر در
۷۸۰ق / ۱۳۷۸م تألیف شد و مؤلف تا
پایان زندگی همواره بخشهایی را بدان میافزود
(کراچکوفسکی، IV / ۴۳۱-۴۳۳). از این
رو، میتوان مقدمۀ کتاب العبر را جزو تألیفات سدۀ ۸ ق به
شمار آورد. مقدمۀ دوم از باب اول کتاب نخستِ ابنخلدون، دربارۀ جغرافیا
ست که در آن مؤلف به قسمت آباد و مسکون زمین، دریاها، رودها، اقلیمها
و اینکه ربع شمالی زمین آبادتر و پرجمعیتتر از ربع جنوبی
است و شرحی دربارۀ ۷ اقلیم پرداخته است (۱ /
۵۷-۶۳).
بخش جغرافیا با بیان کرهای
بودن زمین و اینکه اطراف آن را آب فراگرفته است، آغاز میشود.
ابنخلدون مدعی است که نیمی از سطح زمین خشکی و
تنها ¼ آن آباد و مسکون است. این بخش مسکون به ۷ اقلیم و هر
اقلیم به ۱۰ جزء تقسیم شده است (۱ /
۵۷-۵۸). از مطالب کتاب به سهولت میتوان دریافت
که دو منبع اساسی آن، تألیفات بطلمیوس و ادریسی است
(۱ / ۵۸، حاشیه). گاه نیز به نوشتههای ابنسعید
مغربی و المشترک یاقوت اشاره دارد و مطالب آنها را از قول ادریسی
نقل میکند (۱ / ۷۰-۷۱). برخی از بخشهای
مقدمه و باب دوم از دیدگاه جغرافیای اقتصادی، واجد اهمیت
بسیار است (۱ / ۱۴۹-۱۵۰،
۱۵۲-۱۵۳ بب ).
عبدالله محمد بن عبدالمنعم حمیری
(د ۹۰۰ق / ۱۴۹۴م)، از اهالی مغرب
و یکی دیگر از فرهنگنامهنویسان است که در حدود سال
۸۶۶ ق / ۱۴۶۱م به تألیف آن
پرداخت. حاجی خلیفه تاریخ پایان فرهنگنامۀ او را
در همان سال وفات نوشته است (عباس، مقدمه بر الروض ... ، «ر»). عنوان کتاب وی
الروض المعطار فی خبرالاقطار است. این کتاب به همت لوی
پرووانسال کشف شد و به چاپ رسید. خود در کتاب متذکر میشود که هدفش
ارائۀ سرزمینهای عرب و عجم بوده است. کتاب به ترتیب حروف
الفبا ست که در آن شرح مناطق و نیز اخبار و وقایع آنها آمده است. مؤلف
میکوشد تا مطالب جغرافیایی را با استشهاد به قرآن کریم
توجیه کند (ابنعبدالمنعم، ۱-۲). کتاب او بیشتر جغرافیای
توصیفی است که با اشعار و مطالب ادبی آمیخته است. مؤلف در
کتاب خود از نظریات ادریسی انتقاد کرده است (همانجا)، ولی
کراچکوفسکی معتقد است که وی مطالب مربوط به اسپانیا را از نزهة
المشتاق ادریسیگرفته است و ابنعبدالمنعم از کتاب المسالک و الممالک
ابوعبید بکری نیز استفاده کرده است (IV / ۴۴۳).
دیگر از مؤلفان منطقۀ مغرب اقصای
اسلامی، ابوالحسن علی ابن محمد تمجروتی
(۹۶۷-۱۰۰۳ق /
۱۵۶۰-۱۵۹۴ یا
۱۵۹۵م) از دهکدۀ تمجروت مراکش، مؤلف کتاب النفحة
المسکیة فی السفارة الترکیة است که راههای سفر خود را به
شرح آورده است (همو، IV / ۴۵۶-۴۵۷).
از سدۀ ۹ق /
۱۵م، مغرب اقصای اسلامی جای خود را به مغرب میانی
واگذارد. در این دوره مصرِ عهد ممالیک تا دوران فتح عثمانی، یکی
از مراکز عمدۀ ادب عربی از جمله آثار جغرافیایی بود. فرهنگنامههای
چندی در این عصر پدید آمدند و راه تکامل در پیش گرفتند.
جغرافیای اقلیمی که در محیط حکومت ممالیک رشد
یافته بود، توجه بسیاری را به خود معطوف داشت. در زمینۀ جغرافیای
علمی، رشتۀ تاریخی و اقلیمی «خطط» پدید آمد که با اثر
مقریزی زیرعنوان المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و
الآثار به اوج رسید. از مشاهیر مصر در این زمینه میتوان
به صارم الدین ابراهیم مشهور به ابن دُقماق (د ۸۰۹
ق / ۱۴۰۷م) مؤلف کتاب الانتصار لواسطة عقد الامصار اشاره
کرد. دو جلد چهارم و پنجم الانتصار عنوان جداگانه دارد که الدرة المضیة فی
فضل مصر و الاسکندریة است (حاجیخلیفه، ۱ /
۱۷۴، ۷۴۳؛ عزالدین، ۱۰، نیز
حاشیۀ ۳).
دیگر از مؤلفان مصری خلیل
بن شاهین ظاهری (د ۸۷۲ ق /
۱۴۶۸م) است که در حکومت ممالیک مصر به مقامی
بزرگ دست یافت. کتاب او با عنوان زبدة کشف الممالک فی بیان
الطرق و المسالک شهرت دارد. مؤلف در باب اول کتاب (ص ۵)، جغرافیای
حجاز و قسمتی از فلسطین و مصر و سوریه را به شرح آورده است (نک
: ص ۳-۷). دیگر از مؤلفان این دوره ابنجیعان (د
۹۰۲ق / ۱۴۹۷م) مؤلف کتاب تقویم
البلدان المصریة فی الاعمال السلطانیة است که به ترکی
ترجمه شده است (تشنر، ۴۰-۴۱؛ GAL,
II / ۳۰؛
کراچکوفسکی، IV / ۴۶۴).
دورانممالیک مصر اگرچه عصر رواج
و رونق فرهنگنامهها بود، اما مؤلفان دیگری نیز پدید
آمدند که با فرهنگنامهنویسی سر وکاری نداشتند. یکی
از این مؤلفان تقیالدین احمد بن علی مقریزی
(۷۶۶-۸۴۵ ق /
۱۳۶۴-۱۴۴۲م) از مردم قاهره، و
مورخی بزرگ و شایسته بود که در وسعت پژوهش و توجه به جوامع، جمعیتنگاری
و تاریخنویسی سرآمد اقران در مصر اسلامی بود. وی
در دقتنظر مؤلفی شاخص بود، و مکتبی پدید آورد که بعدها کسانی
چون ابنحجر، عینی، سخاوی، سیوطی و ابنایاس
از آن بهره گرفتند. مقریزی مطالب جغرافیایی را نیز
در تألیفات خویش آورده است. یکی از کارهای او تاریخ
نقشهنگاری و محلی مصر است که در آن همسایگان مصر از جمله حبشه
و عربستان را از نظر دور نداشته است (EI۱, V / ۱۷۵-۱۷۶؛ ویت،
۲۵۷-۲۵۸؛ کراچکوفسکی، IV / ۴۶۵-۴۶۶).
کتاب الخطط او با تاریخ و جغرافیا
پیوند دارد. این اثر شامل ۷ جزء است. جزء اول مشتمل بر اخبار
مصر، وضع نیل، کوهها و نیز خراج مصر است. جزء دوم دربارۀ بسیاری
از شهرهای مصر، نژاد و مردم آن است. جزء سوم شامل اخبار فسطاط، جزء چهارم
شامل اخبار قاهره است. بخشهای بعدی در لابهلای مسائل تاریخی،
شامل برخی از مسائل جغرافیایی نیز هست (نک :
۱(۱) / ۱۰). مقریزی در کتاب خود از منابع بسیاری
بهره جسته، و دستکم به نام ۳۰ مؤلف اشاره کرده است. او در مسائل
مربوط به دوران اول مصر اسلامی، در تاریخ به ابنعبدالحکم، در جغرافیا
به مسعودی، و در نقشهنگاری به کندی تکیه داشته است
(کراچکوفسکی، IV / ۴۷۸).
در میان معاصران مقریزی
کسانی بودند که به جغرافیا توجه داشتند، ولی اینان هرگز
به پایۀ مقریزی نرسیدند؛ از میان این گروه میتوان
به بدرالدین عینی (۷۶۲-۸۵۵
ق / ۱۳۶۰-۱۴۵۱م) اشاره کرد. جلالالدین
عبدالرحمان سیوطی از خاندان ایرانیتبار
(۸۴۹-۹۱۱ق /
۱۴۴۵-۱۵۰۵م)، یکی دیگر
از معاصران مقریزی است. وی مردی دانشمند بود که تألیفات
جغرافیایی نیز داشت. برای نمونه، مختصری از
فرهنگنامۀ جغرافیایی یاقوت را فراهم آورده بود. وی
دو مقاله دربارۀ حبشیان دارد که تا اندازهای با نژادشناسی در ارتباط
است. یکی از تألیفات او حسن المحاضرة فی اخبار مصر و
قاهرة است که برخی از قسمتهای آن رنگ جغرافیایی
دارد (همو، IV / ۴۷۸-۴۷۹؛ نیز نک :
ابراهیم، ۳-۸).
از مؤلفان این دوره، محمد بن احمد
بن ایاس حنفی (۸۵۲-۹۳۰ق /
۱۴۴۸-۱۵۲۴م) است که به ابنایاس
شهرت داشته است. ابنایاس تاریخنگاری چیرهدست بود که به
تألیف کتاب جغرافیایی نیز پرداخت، عنوان کتاب او
نشق الازهار فی عجائب الاقطار است که نسخۀ خطی آن
در قاهره موجود است و در آن اخبار نیل، اهرام، عجایب ولایتهای
تابع مصر و نواحی اقطار و نیز از اخبار بلاد، دریاها، جزیرهها،
کوهها، چشمهها، چاهها، دیرها، کلیساها و کاخها، سخن رفته است.
کراچکوفسکی که با نسخۀ خطی کتاب ابنایاس آشنایی داشته، دربارۀ مطالب
آن مینویسد که بنا بر معمول، جغرافیای نجومی، تقسیم
زمین به ۷ اقلیم و وصف مطالبی به ترتیب از مغرب
اقصى و مغرب میانی تا مغربِ نزدیک است. در کتاب، گزارشی
از راه مصر به شام ارائه شده است (IV / ۴۸۶-۴۸۸).
در سدههای ۸ و۹ق /
۱۴و۱۵م در شام و فلسطین و شرق مصر، برخی از
آثار جغرافیایی پدید آمد که بیشتر در زمینۀ جغرافیای
اقلیمی است. یکی از تألیفات این دوره متعلق
به عمر ابن وردی (د ۸۶۱ ق /
۱۳۴۹م و به روایتی دیگر
۸۵۰ ق / ۱۴۴۶م) است. عنوان کتاب او خریدة
العجائب و فریدة الغرائب است (GAL, II / ۱۳۱-۱۳۲; GAL, S, II / ۱۶۲-۱۶۳).
این کتاب از نوع کیهاننگاری زکریای قزوینی
است که یک نقشۀ جهان با توضیحات کافی در آغاز آن آمده است. کتاب شامل
۱۴ و در برخی نسخهها ۱۵ فصل است که در آن از سرزمینها،
خلیجها، دریاها، جزیرهها، عجایب، رودها، چشمهها، کوهها،
معادن و سنگهای گرانبها، سخـن رفتـه است (نک : ص ۲-۹؛ فران،
«روابط»، II / ۴۰۸-۴۲۵).
حاجی خلیفه با نظری
منفی دربارۀ این کتاب داوری کرده است. او نقشۀ کتاب را مایۀ گمراهی
نوشته، و آن را با نقشههای دیگر قابل قیاس ندانسته است
(۱ / ۷۰۱). ابنوردی در ذکر منابع کتاب از بطلمیوس،
بلخی، مسعودی، مراکشی، خواجهنصیرالدین طوسی
و دیگران نام برده است (ص ۳). در کتاب، تأثیر نوشتۀ زکریای
قزوینی را میتوان مشاهده کرد. تأثیر دمشقی و ادریسی
نیز تا اندازهای در کتاب مشهود است (کراچکوفسکی، IV / ۴۹۰-۴۹۱).
کراچکوفسکی داوری حاجیخلیفه دربارۀ نقشۀ ابنوردی
را بیطرفانه نمیداند. وی مینویسد که این
نقشه در اوایل سدۀ ۱۳ق / ۱۹م در اروپا شهرت داشت. همو در ادامه مینویسد:
بیگمان شیوۀ نقشۀ ابنوردی برگرفته از شیوۀ اصطخری
است؛ بنا بر این داوری سختگیرانۀ حاجیخلیفه
را نمیتوان درست دانست (IV / ۴۹۴). وی در پایان
مقاله اظهار میدارد که در سدههای ۸ و۹ق در مناطق شرق
شام و فلسطین تألیف ارزشمندی در زمینۀ جغرافیا
به زبان عربی پدید نیامد (همو، IV / ۵۱۱).
نوشتههای جغرافیایی
فارسی، همان مسیر آثار مؤلفان ایرانی و عرب را که آثارشان
به زبان عربی بود، طی کرده، و در واقع نقش مکمل آن را داشته است. پس
از حملۀ مغول، تألیفات جغرافیایی به زبان فارسی،
طریق مستقلی در پیش گرفت و آثار مهمی به زبان فارسی
پدید آمد (سجادی، ۲۲)، اما از تأثیر آثاری که
به زبان عربی وجود داشت، فارغ نماند. پس از رشیدالدین و حمدالله
مستوفی میتوان حافظ ابرو را از مؤلفانی دانست که آثار خود را
به زبان فارسی نوشتهاند. شهابالدین عبدالله خوافی مشهور به
حافظ ابرو در دیباچۀ کتاب جغرافیای خود نوشت: «کتابی عربی در معرفت
مسالک الممالک و صور الاقالیم به حضرت با رفعت (شاهرخ نوادۀ تیمور)
به محل عرض رسید. این کمترین بندگان عرضه داشت که آن را به فارسی
گردانیده، از کتب دیگر آنچه تعلق بدین فن داشته باشد بدان اضافت
کند» (حافظ ابرو، جغرافیا، ۱ / ۴۹).
حافظ ابرو (د ۸۳۳ ق /
۱۴۳۰م) در روزگار تیمور جزو درباریان بود و
در زمان شاهرخ، همراه او به سفرهای خشکی و دریا میرفت.
از جمله وظایفی که برعهده داشت، تألیف کتابی جغرافیایی
بود که در ۸۱۷ ق / ۱۴۱۴م آغاز شد و جلد
نخست آن در ۸۲۲ ق / ۱۴۱۹م، و جلد دوم
آن ظاهراً در ۸۲۳ ق / ۱۴۲۰م به پایان
رسید (سجادی، ۱۸). این کتاب که نامی بر آن
نهاده نشده بود، تا اواسط سدۀ ۱۳ق / ۱۹م ناشناخته بود (همو، ۱۹).
کتاب تحت تأثیر مکتب کلاسیک بلخی و اصطخری نوشته شده، زیرا
ترتیب مطالب برگرفته از جغرافینویسان سدۀ ۴ق /
۱۰م است (بارتولد، «مجموعه»، VIII / ۶۰۰). او در
بخش مربوط به دیار عرب خود به این نکته چنین اشاره کرده است:
«ابتدا کردیم به دیار عرب که قبله آنجا ست و ام القرى».
هدف حافظ ابرو تألیف یک
کتاب جغرافیای ترکیبی بود که شامل رسوم رایج در تألیفات
عربی و فارسی باشد (حافظ ابرو، همان، ۱ /
۱۹۹). نکتۀ جالب آنکه حافظ ابرو جز آثار مؤلفان اسلامی یک کتاب مفقود
دوران فاطمیان با عنوان مسالک الممالک العزیزی تألیف حسن
بن احمد مُهَلّبی را در اختیار داشته است (همان، ۱ /
۱۰۳؛ بارتولد، همان، VIII / ۷۷؛ سجادی،
۲۹). حافظ ابرو از جغرافینویسانی که تألیفاتشان
به زبان عربی بوده، چون بلخی، اصطخری، ابنحوقل، ابنسعید
مغربی، ادریسی، و ازمیان فارسینویسان از رشیدالدین
فضلالله، حمدالله مستوفی، ابنبلخی مؤلف فارسنامه، محمد بن نجیب
بکران و محمد بن مسعود مسعودی منجم ایرانی سدۀ
۷ق / ۱۳م بهره گرفت (همو، ۲۲-۳۶).
کتاب جغرافیای حافظ ابرو
مکمل ویژگیهای مکتب جغرافیای کلاسیک اسلامی
است. مقدمۀ کتاب در زمینۀ کیهاننگاری است. آنگاه مؤلف دربارۀ شکل زمین،
اقلیمها، دریاها، دریاچهها، رودها و کوهها و در پی آن
دربارۀ اقطار مختلف از غرب به شرق به بحث پرداخته است. وی زمین را
به شکل کره دانسته، و دربارۀ جاذبه اشاره کرده است که «میل همۀ اجسام ثقیل
به سوی مرکز زمین باشد» (همان، ۱ / ۸۹). مؤلف مقرر
داشته بود که نقشههای کتاب او معرف بلاد اسلام باشد. این نکته بارها
در کتاب مطرح شده، ولی در نسخههای خطی تنها ۴ نقشه به
دست آمده است: یکی دو نقشۀ مدور جهان که ریشۀ آن از
ابوزید بلخی است، با این تفاوت که در آن طول و عرضها به صورت
ابتدایی رسم شده است، و دیگر دو نقشۀ مربوط به دریای
مدیترانه و خلیجفارس که از اطلس اسلام گرفته شده است (کراچکوفسکی،
IV / ۵۱۶-۵۱۷).
حافظ ابرو مؤلف کتاب تاریخی
با عنوان زبدة التواریخ نیز هست. در کتاب تاریخ او مطالب جغرافیایی
و در کتاب جغرافیای او مطالب تاریخی دیده میشود.
بخشی از کتاب تاریخ او مربوط به سفیر اعزامی شاهرخ به چین
در سالهای ۸۲۲-۸۲۵ ق /
۱۴۱۹-۱۴۲۲م است که عبدالرزاق
سمرقندی آن را درکتاب خود آورده است ( زبدة ... ، ۲ /
۸۱۷-۸۱۹؛ عبدالرزاق، ۲(۱) /
۳۲۷-۳۳۲). در شرح سفر، مطالب ارزشمندی
دربارۀ چین، مردم آن سامان، اخلاق، عادات و مراسم آنها ارائه شده است.
خواندمیر، مورخ مشهور نیز گزارش چینِ حافظ ابرو را در کتاب خود
نقل کرده است (۴ / ۶۳۴-۶۳۸). همین
امر سبب شد که نویسندۀ ترک، اسماعیل عاصم چلبیزاده (د
۱۱۷۳ق-۱۷۶۰م) این مطالب را
با عنوان عجائب اللطایف به ترکی ترجمه کند (بابینگر،
۲۹۳-۲۹۴). این گزارش موجب گردید
که شخصی به نام علیاکبر که عنوان درویش و قلندر دورهگرد داشت،
به تنظیم این گزارش مبادرت ورزد و کتابی دربارۀ چین
تألیف کند. او مدتی دراز در چین اقامت داشت. این شخصیت
گمنام کتاب خود را به سلطان عثمانی سلیمان قانونی
(۹۲۶-۹۷۴ق /
۱۵۲۰-۱۵۶۶م) تقدیم کرد. علیاکبر
کتاب خود را به زبان فارسی نوشت. این کتاب در عهد سلطان مراد به ترکی
ترجمه شد (همو، ۴۰۴؛ دنی، ۳۷۸). حاجی
خلیفه کتاب علیاکبر را در فرهنگ کتابشناسی خود با عنوان
«قانون نامۀ چین و ختا» معرفی کرده است (۲ /
۱۳۱۴).
در سدۀ
۱۰ق / ۱۶م هندوستان یکی از مراکز ادب فارسی
بود. در پایان همین سده کتابی زیرعنوان آیین
اکبری پدید آمد که در محدودۀ تألیفات جغرافیایی
قرار گرفت. این کتاب که به نام اکبرنامه نیز شهرت دارد، توسط
ابوالفضل علامی (۹۵۸-۱۰۱۱ق /
۱۵۵۱-۱۶۰۲م) در ۳ مجلد
بزرگ تألیف شد. نگارش جلد سوم کتاب که دارای عنوان مستقل آیین
اکبری است، اندکی پیش از درگذشت مؤلف در
۱۰۱۱ق / ۱۶۰۲م به پایان رسید.
این کتاب شامل گزارش مفصلی از اوضاع هند در آن روزگار است. مؤلف در
تألیف کتاب به مسائل اداری، آمار و نژادشناسی پرداخته است. آیین
اکبری شامل ۵ قسمت است که در آنها از سلطان و دربار، دستگاه دولت از
کشوری و لشکری، نظامهای اداری وقانونی، میزان
درآمد، وضع اقتصادی ـ اجتماعی هندوان و تعلیمات سلطان اکبر حکایت
دارد. کتاب شامل گزارش کاملی دربارۀ دولت از دیدگاه جغرافیایی
و طبیعی با جدولهای آماری، شرح ولایتهای
شانزدهگانۀ هند، شهرها و نواحی مختلف، محصولات طبیعی و صنعتی،
نام قبیلهها و فرقههای محلی است. آیین اکبری
همچنین فهرست مفصلی از ۷ اقلیم با تعیین خطوط
طولها و عرضها دارد و پیدا ست که در این قسمت به نوشتههای بیرونی
متکی است. مؤلف ترتیب فصلبندی کتاب ماللهند ابوریحان بیرونی
را تقلید کرده است (رنو، ۱۶۷-۱۶۹؛
بلوخمان، ۱-۶؛ فران، «روابط» II / ۵۴۲-۵۵۵).
در همین دوره، کتاب دیگری
به زبان فارسی تألیف شد که عنوان آن هفت اقلیم و مؤلف آن امین
احمد رازی است. تألیف این کتاب مفصل در
۱۰۰۲ق / ۱۵۹۴م پایان یافت
که شامل ۵۶۰‘۱ سرگذشت از مشاهیر، بزرگان، شاعران،
نویسندگان و عارفان است. محل تولد شخصیتهای کتاب به ترتیب
بر اساس مناطق مختلف ۷ اقلیم تقسیم شده است. در آغاز کتاب جدولی
هست که نواحی جغرافیایی را در اقلیمهای مختلف
نشان میدهد. پس از آن هر اقلیم به صورت جداگانه مقدمۀ مختصری
دارد که مطالب آن تلفیقی از تاریخ و جغرافیا ست. کتاب از
اقلیم اول یمن، سرزمین زنگیان، نوبه، چین و سراندیب
آغاز میشود و به اقلیم هفتم سرزمین بلغارهای اطراف رود
ولگا، سرزمین اسلاوها (صقلاب)، روم و سرزمین یأجوج و مأجوج پایان
میپذیرد. مؤلف اقلیم اول را به جابلسا و اقلیم هفتم را
به جابلقا ختم کرده، ولی از مردم این دو شهر افسانهای مطلبی
ارائه نداده است. معلوم میشود افسانههای مکتب کهن هنوز معمول بوده
است، حال آنکه کشف قارۀ آمریکا ۱۰۰ سال پیش از تألیف کتاب
رازی روی داده بود. چنین برمیآید که هنوز شیوۀ جغرافینویسی
اروپا به شرق راه نیافته بود. در کتاب رازی فهرست دیگر نواحی
بهجز جابلقا و جابلسا رنگ واقعی دارد که از آن جملهاند: مکه، مدینه،
یمامه، هرمز، دکن و دیگر نواحی. در نوشتۀ مؤلفْ هند از
موقعیتی ممتاز برخوردار، و همپایۀ ایران
است (نک : ۱ / ۳۰-۳۱، ۳ /
۵۱۸؛ رنو، ۱۶۹؛ براون، IV
/ ۴۴۸).
طی سدۀ
۱۰ق / ۱۶م در ممالک شرق عربی از جمله سوریه
آثاری در رشتۀ جغرافیا پدید آمدند که بیشتر کمرنگ و بیرونق
بودند. در این محدوده نمونههای جغرافیای اقلیمی
از نوع فضایل و نیز سفرنامهها بیش از دیگر رشتهها رواج
داشت. معروفترین مؤلف جغرافینویس این دوره، عبدالقادر
بن محمد نعیمی (د ۹۲۷ق /
۱۵۲۱م) است که از مردم دمشق بود. عنوان طویل کتاب
او تنبیه الطالب و ارشاد الدارس لاحوال مواضع الفوائد بدمشق کدور القرآن و
الحدیث و المدارس است. یکی از شاگردان او به نام محمد بن علی
بن طولون (د ۹۵۳ق / ۱۵۴۶م) که از
دودمان طولونیان بود، کتاب او را خلاصه کرد (GAL, II /
۳۶۰; GAL, S, II / ۱۶۴, ۴۸۸). سپس دمشقیِ دیگری
به نام عبدالباسط علماوی (د ۹۸۱ق /
۱۵۷۳م) متنی از این کتاب را فراهم آورد. چندی
بعد محمود بن محمد عَدَوی (د ۱۰۳۳ق /
۱۶۲۳م) در کتاب خود زیرعنوان الاشارات فی
اماکن الزیارات از نوشتۀ نعیمی بهرهگرفت (GAL, II / ۲۹۰; GAL, S, II / ۹۶۴). نعیمی
از معروفترین نویسندگانی است که دربارۀ فضایل
دمشق نوشته است. ابنطولون شاگرد نعیمی، مؤلف کتابهای متعددی
بهویژه در زمینۀ تاریخ است. وی به تألیف مطالب جغرافیایی
نیز توجه داشت و دربارۀ مساجد و مدارس دمشق و مراکز تعلیم قرآن و حدیث اشاراتی
دارد. از آثار او رسالههای بهجة الانام فی فضل دمشق الشام و نزهة
الافکار فیما قیل فی دمشق من الاشعار را میتوان نام برد
(کراچکوفسکی، IV / ۶۵۰).
از معاصران ابنطولون محمد بن عبدالعزیز
بن فهد قرشی هاشمی (د ۹۵۴ق /
۱۵۴۷م) از خاندان بنیهاشم بود که کتابی با
عنوان السلاح و العدة فی فضائل بندر جدة دربارۀ جده نوشت (GAL, II / ۳۹۳; GAL, S, II / ۵۳۸؛
کراچکوفسکی، IV / ۶۶۳). دیگر از تألیفات
او کتاب التحفة اللطیفة فی ابناء المسجد الحرام و الکعبة الشریفة
است (حاجیخلیفه، ۱ / ۳۷۳). شخصیت دیگر،
عبدالله بن صلاحالدین دائر است که یک کتاب جغرافیا نوشته است.
عنوان کتاب السنی المطالب و انس اللبیب الطالب است. نسخۀ
منحصربهفرد کتاب در استانبول موجود است. کتاب دارای عناوین فرعی
دربارۀ جغرافیا ست که در آن امتزاج جغرافیای ریاضی
و توصیفی مشهود است. در مقدمه از کروی بودن زمین، و در
مقالۀ اول از تقسیم زمین به ۷ اقلیم و توضیح ربع
مسکون، در مقالۀ دوم دربارۀ حدود اقلیمها و مساحت زمین، و در مقالۀ سوم از شهرهای
بزرگ بر پایۀ جغرافیای ریاضی، فواصل شهرها از مکه و خط استوا
و نیز از بلاد عرب، مصر، مغرب، اندلس، جزایر، دریای مغرب،
سوریه و عراق و نیز دریاها بحث میکند (کراچکوفسکی،
IV / ۶۶۴؛ GAL, II / ۴۲۲).
نسخۀ یک کتاب
چاپی از سدۀ ۱۰ق / ۱۶م وجود دارد که در ایتالیا
به چاپ رسیده است. نام کتاب البستان فی عجائب الارض و البلدان است.
دربارۀ نام مؤلف اختلاف نظر وجود دارد. برخی او را استفان عواد سمعانی،
و برخی شمعون سمعانی دانستهاند (GAL, S, II / ۴۹۸). وجود
مسیحیان در ممالک اسلامی را نمیتوان از محدودۀ فعالیتهای
علمی در ممالک اسلامی جدا دانست، زیرا اینان در محیط
اسلامی پرورش یافته، و دانش آموختهاند.
دربارۀ جهانگردان سوریه
در سدۀ ۱۰ق / ۱۶م، چنین میتوان گفت که
سفرنامههای آنان با دولت عثمانی که بر این سرزمین تسلط
داشت، مرتبط بوده است. یکی از جغرافینویسان این
دوره قطبالدین نهروالی
(۹۱۷-۹۹۰ق /
۱۵۱۱-۱۵۸۲م) است که سفر خود را
از مکه آغاز کرد. پدرشاهل گجراتبود، ولیخود درمکه تولدیافت. وی
درپایانزندگی عنوانمفتیداشت. دوبار بهاستانبول سفر کرد و
گزارش سفر خود را در کتابی با عنوان الفوائد السنیة فی الرحلة
المدنیة و الرومیة به شرح آورد. تاریخ تألیف این
کتاب ۹۶۵ق / ۱۵۵۷م بوده است که نسخهای
از آن به خط مؤلف در یکی از کتابخانههای استانبول کشف شد
(کراچکوفسکی، IV / ۶۶۶-۶۶۷؛ GAL,II / ۵۰۰-۵۰۱; GAL, S, II / ۵۱۴-۵۱۵, ۹۳۴).
دیگر از سفرنامهنویسان سوریه،
بدرالدین محمدغزی عامری (د ۹۸۴ق /
۱۵۷۷م) است (GAL, II / ۳۶۰-۳۶۱; GAL, S, II / ۴۸۸). عنوان
کتاب او المطالع البدریة فی المنازل الرومیة است که ادب ممزوج
با جغرافیا ست (کراچکوفسکی، IV / ۶۶۷- ۶۶۸). محمد بن احمد سُکَیکر
دمشقی (د ۹۸۷ق / ۱۵۷۱م)، مؤلف
کتاب زبدة الآثار فیما وقع لجامعة فی الاقامة و الاسفار از معاصران
نهروالی است (همو، IV / ۶۶۹؛ GAL,
II / ۳۵۱; GAL, S, II / ۴۸۹).
کتاب اسفار الاسفار فی ابکار
الافکار تألیف محمد بن احمد ابن حافظ الدین قدسی (د
۱۰۵۵ق / ۱۶۴۵م)، آخرین
کتاب از سفرنامههای مؤلفان سوریایی است که مؤلف در آن از
سفرهای قاهره، قدس، دمشق، طرابلس، صوفیه و سفر دریایی
خود از دمشق تا قاهره خبر داده است (GAL, II / ۲۷۵).
از سدۀ
۱۰ق / ۱۶م ترکان عثمانی در رشتۀ جغرافیا
به پیشرفتهای قابل ملاحظهای نایل آمدند. فرهنگ اسلامی
و زبان عربی نزد ترکان عثمانی از اهمیت فراوان برخوردار، و در
واقع همانند نقش فرهنگ یونانی برای اروپای لاتین در
روزگار کهن بود؛ در نتیجه، ترکان عثمانی به سبب نیاز، بیش
از هر چیز به آثار جغرافیایی عربی و ترجمۀ آنها
به زبان ترکی روی آوردند. جغرافیای بطلمیوس دو بار
از عربی به ترکی ترجمه شد. در اواخر سدۀ
۱۰ق شریف افندی کتاب اصطخری را به ترکی ترجمه
کرد (بابینگر، ۸۶-۸۷؛ تشنر،
۳۹-۴۰). به تقریب در همان زمان علی چلبی
خلاصۀ ترجمهای دستکاریشده از صورالاقالیم اصطخری را
در کتاب کنه الاخبار خود جای داد. علی قوشچی
(د۸۷۹ ق / ۱۴۷۴م) که یکی
از دستیاران الغبیگ در رصدخانۀ سمرقند بود، پس از مرگ استادش به
سرزمین عثمانی رفت، چنانکه رسالۀ جغرافیای
ریاضی و نجومی او مورد توجه قرار گرفت و به ترکی ترجمهشد.
کتاب علیاکبر دربارۀ چین، و نیز گزارش جغرافیایی مصر اثر ابنجیعان
به ترکی برگردانده شد. از کتابهای ترجمهشده به ترکی میتوان
به عجائب المخلوقات و ترجمۀ مختصر کتاب خریده العجائب ابن وردی و کتاب تقویم
البلدان ابوالفدا اشاره کرد (تشنر، ۴۰؛ کراچکوفسکی، IV / ۵۹۰-۵۹۱).
ترکان عثمانی که بر بسیاری
از سرزمینهای عرب آسیا تسلط یافته بودند، با سرعت بهسوی
میراث اسلامی که به زبان عربی و گاه فارسی بود، روی
آوردند. نسخههای خطی از مصر و دیگر نواحی به استانبول
وارد میشد که از آن جملهاند: فرهنگنامههای بزرگ دوران ممالیک.
ترجمۀ آثار به زبان ترکی رواج یافت که شامل تألیفات کیهاننگاری
و جغرافیایی بود. در ضمن کسانی به تألیف کتابهایی
به زبان ترکی مبادرت ورزیدند. نخستین مؤلف در رشتۀ جغرافیا
احمد بیجان یازیچی اوغلو بود که در ۸۵۷
ق / ۱۴۵۳م مختصری از عجائب البلدان را به ترکی
ترجمه کرد (همو، IV / ۵۹۳؛ تشنر، ۳۷).
آنگاه رسالهای مستقل زیرعنوان دُرّمکنون نوشت. رسالۀ کوچک
دیگری با عنوان مرآة العوالم نیز به او نسبت داده میشود
(کراچکوفسکی، همانجا). برخی از تألیفات بیزانسی
(رومی) نیز مورد توجه قرار گرفت.
به دنبال کوششهای نخستین در
زمینۀ کیهاننگاری افسانهای، رفتهرفته آثار کوچکی در
این زمینه پدید آمد. یکی از این آثار تحفة
الزمان و خریدة الاوان نام دارد که مؤلف آن شخصی به نام مصطفى فرزند
علی بود. در کتاب دیگر او، تحفة المجالس ۱۰۰ شهر و
ناحیۀ اطراف استانبول مورد بررسی قرار گرفته است (تشنر،
۳۷-۳۸؛ کراچکوفسکی، IV / ۵۹۶).
در اواخر سدۀ
۱۰ق مهمترین تألیفات جغرافیایی به
زبان ترکی با عنوان کنهالاخبار تألیف علی مصطفی بن احمد
چلبی (د ۱۰۰۸ق / ۱۵۹۹م) پدید
آمد که برگرفته از کتابهای تقویم البلدان ابوالفدا، صورة الارض ابنحوقل
و صور الاقالیم اصطخری است. کتاب دیگر، مناظر العوالم اثر محمد
عاشق است که در ۱۰۰۶ق / ۱۵۹۸م در
دمشق تألیف شد. این اثر، کتاب عمدهای به زبان ترکی محسوب
میشد و بیانگر دوران جدیدی از رونق زبان ترکی بود
(بابینگر، ۱۲۶-۱۲۹؛ تشنر،
۴۷؛ کراچکوفسکی، IV / ۵۹۷,۵۹۸).
پس از محمد عاشق در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م دو شخصیت جغرافیشناس
بزرگ پدید آمدند که یکی حاجیخلیفه و دیگری
اولیا چلبی بود.
حاجی خلیفه (۱۰۱۷-۱۰۶۸ق
/ ۱۶۰۹-۱۶۵۸م)، جغرافیشناس
و نویسندۀ بزرگ ترک با ۳ رشتۀ فرهنگ اسلامی: عربی، فارسی و ترکی به خوبی
آشنا بود، چنان که او را بزرگترین مورخ ادب و آثار در قلمرو عثمانی
دانستهاند (همو، IV / ۶۰۳). او در رشتۀ جغرافیا
۴ کتاب دارد. یکی فرهنگنامۀ کتابشناسی
با عنوان کشف الظنون که به زبان عربی است. دیگر کتاب جغرافیای
عمومی با عنوان جهان نما به زبان ترکی و دو کتاب دیگر او با
عنوان تحفة الکبار فی اسفار البحار است که یکی دستکاری یک
اطلس اروپایی و دیگری کتابی تاریخی است
که با جغرافیای دریانوردی مرتبط است (بابینگر،
۲۰۲). کتاب کشف الظنون نه تنها مرجعی معتبر برای
کتابشناسی است، بلکه شامل اطلاعاتی دربارۀ علوم مختلف نیز
هست.
حاجی خلیفه برای
جغرافیای نجومی اهمیت خاصی قائل بود و جغرافیا
را دانشی بطلمیوسی میدانست. وی علم نجوم، تقویم
و زیج را دارای اهمیت میشمرد و در هندسه نیز بخشی
دربارۀ دریانوردی نوشت (یالتقایا،
۷-۱۱؛ حاجیخلیفه، ۱ /
۵۹۰-۵۹۱، ۲ /
۲۰۴۶). حاجیخلیفه پیش از تألیف
نخستین جلد کشفالظنون به سبب بروز جنگ کرِت (اقریطش) در
۱۰۵۵ق / ۱۶۴۵م به دانش جغرافیا
روی آورد. ۳ سال بعد تألیف کتاب جهاننما را آغاز کرد
(کراچکوفسکی، IV / ۶۱۵). از مقدمۀ جهاننما
میتوان دریافت که حاجیخلیفه در نگارش کتاب از منابع عربی
بهره جسته است. اشارات متعدد وی به مقدسی، ابوزید بلخی،
مؤلفان کتابهای المسالک و الممالک، ابنحوقل، مسعودی، ابوعبیدبکری،
زکریای قزوینی، ابنسعید مغربی، مهلبی
و عذری (ابنوردی)، یاقوت، ادریسی، ابوالفدا، و
فرهنگنامۀ ابنعبدالمنعم حمیری مؤید این نظر است. حاجی
خلیفه فرصت نیافت متن دوم کتاب جهاننما را کامل کند. این کار
همان زمان توسط ابوبکر بن بهرام (د ۱۱۰۳ق /
۱۶۹۱م) انجام شد (همو، IV / ۱۹, ۶۲؛ تشنر،
۶۲-۶۴؛ بابینگر،
۱۹۹-۲۰۰,
۲۲۰-۲۲۵) بعدها در سدۀ
۱۲ق / ۱۸م محمد سعید شهریزاده کتابی
به نام روضة الانفس فی تاریخ نوشت که گفته شده، تکملۀ کتاب
جهاننما ست (همو، ۲۲۷-۲۲۸).
دیگر از جغرافیشناسان ترک
در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م، جهانگرد مشهور، اولیاچلبی
است که در ۱۰۲۰ق / ۱۶۱۱م تولد یافت.
تاریخ درگذشت او روشن نیست. آخرین تاریخی که در سیاحتنامۀ وی
آمده ۱۰۸۹ق / ۱۶۷۸م است و گمان میرود
کمی پس از این تاریخ در ۱۰۹۰ق /
۱۶۷۹م درگذشته باشد (همو، IV / ۶۲۴-۶۲۵؛
بروسهلی، ۳ / ۱۵-۱۶؛ بابینگر،
۲۲۰؛ تشنر، ۶۴). این جهانگرد بیشتر به
کشورهای اروپایی سفر کرد. سفرنامۀ او شامل سفر
به والاکیا (افلاق)، بوسنی، اتریش، مجارستان، آلمان، ایران،
قفقاز، بغداد، سوریه، مکه، مصر، جنوب روسیه و دیگر جایها
ست.
سیاحتنامۀ اولیاچلبی
شامل ۱۰ مجلد و بسیار گسترده است. این سفر از
۱۰۴۱ق / ۱۶۳۱م آغاز شد و حدود
۴۱ سال با اندک فاصلههایی ادامه یافت. جلد اولِ
سفرنامه مربوط به استانبول و اطراف آن است. جلد دوم حاوی گزارش سفر به
بروسه، نیکومدیا (ازمید)، باطوم، طرابوزان، ابخاز، کرت، ارزروم،
آذربایجان و گرجستان است. جلد سوم گزارش سفر به دمشق، سوریه، فلسطین،
اورمیه، سیواس، کردستان، ارمنستان، روم ایلی بهویژه
بلغارستان و منطقۀ دوبروجا ست. جلد چهارم مربوط به گزارشِ سفرِ وان، تبریز، بغداد و
بصره است. در جلد پنجم ادامۀ این سفر و نیز مطالب مربوط به جنگ با روسیه و پیکارهای
ترانسیلوانی، بوسنی و دالماسی آمده است. جلد ششم بار دیگر
شامل جنگ ترانسیلوانی، سفارت آلبانی، جنگ مجارستان، سفر اتریش،
آلمان و هلند و رسیدن به ساحل دریای شمال و جنگ مونتنگرو و
کروآسی است. در جلد هفتم گزارش مربوط به اتریش، مجارستان، بُغدان
(مولداوی)، افلاق، کریمه (قرم)، داغستان، دشت قپچاق، آستاراخان (حاجی
طرخان) و راهِ دریای آزوف آورده شده است. جلد هشتم به آزوف، کرت،
سالونیک و روم ایلی اختصاص دارد. جلد نهم ویژۀ سفر
حج است که از استانبول آغاز میشود و شامل گزارشی مفصل از آناتولی،
سوریه و حجاز است. جلد دهم نیز شامل آخرین گزارش مصر و مطالبی
دربارۀ سودان و حبشه است.
این سفرنامه یک منبع تاریخی
است که شامل گزارش منحصر به فرد دربارۀ مناطق و اقوامی است که مؤلف
از آنها دیدن کرده است. کتاب حاوی مطالب جالبی دربارۀ تمدن
مردمان سرزمینهای مختلف است. متأسفانه شرح مطالب گاه با اغراقگویی
همراه است، ولی در عین حال، مطالب ارزشمندی در زمینۀ جغرافیای
توصیفی و انسانی و زندگی اجتماعی و ادب عامیانه
ارائه شده است. وجود اغراق در مطالب و برخی خیالپردازیها سبب
شده است که تنی چند از محققان از اظهار نظر منفی دربارۀ آن
خودداری نکنند (عاصم، «ا» ـ «و»).
به نوشتۀ بارتولد، اولیاچلبی
در سدۀ ۱۱ق / ۱۷م نگارش سفرنامۀ مفصل خود را
به پایان رسانید. این اثر اگرچه با خیالپردازیهایی
همراه است، از نظر گستردگی و جامع الاطراف بودن اطلاعات، بر بهترین
آثار جغرافینویسان عرب برتری دارد («مجموعه»، VI / ۲۰۱).
کراچکوفسکی با این نظر بارتولد موافقت نکرده، و داوری او را سختگیرانه
دانسته است (IV / ۶۲۷). مطالب کتاب اولیا چلبی
دربارۀ جغرافیای محلی و اقلیمی را نمیتوان
صرفاً نقل قول دانست، زیرا نوشتههای او بهویژه دربارۀ قارۀ
اروپا، سرشار از مشاهدات شخصی است، اما در عین حال، ترتیب تقسیمات
جغرافیایی او به «اقلیمهای واقعی» که مقصود
از آن «اقلیمهای بطلمیوسی» و «اقلیمهای عرفی»
یعنی مناطق جغرافیایی است، نشانۀ اطلاع
او از روش ابوالفدا ست. ظاهراً او با کتاب مناظر العوالم محمد عاشق به خوبی
آشنایی داشته است. بیگمان اولیاچلبی در زمینۀ جغرافیای
توصیفی ترکان از دیگر جغرافینویسان برتر است (همو،
IV / ۶۲۷-۶۲۸؛ تشنر،
۶۸-۹۹؛ بابینگر،
۳۲۴-۳۲۵).
از دیگر مؤلفان شبهجزیرۀ
آناتولی، صفیالدین عیسای قادری از طایفۀ
نقشبندی است. وی اصالتاً ایرانی بود و در
۱۰۷۷ق / ۱۶۶۶م کتاب جامع الانوار
فی مناقب الاخبار را به زبان ترکی تألیف کرد. بخشی از
کتاب دربارۀ شرح احوال اولیا و پارسایان و مطالب تاریخی است
که به دو نویسندۀ ایرانی جامی و میرخواند تکیه دارد. در
کتاب مطالب جغرافیایی بسیاری وجود دارد و این
اثر در واقع یک منبع درجۀ اول جغرافیای اقلیمی و نژادنگاری است
(بابینگر، ۲۱۵ ؛ GAL, S, II / ۵۷۴؛
کراچکوفسکی، IV / ۶۳۲).
از مؤلفان ترک میتوان به منجمباشی،
مؤلف کتاب جامع الدول (۱۱۱۳ق /
۱۷۰۲م) اشاره کرد. وی ترکزاده و از مردم سالونیک
بود. کتاب جامع الدول به زبان عربی است، و مؤلف از منابع فارسی و عربی
بهره گرفته است. در سدۀ ۱۲ق / ۱۸م کتاب مفصل او با عنوان صحائف الاخبار
به ترکی برگردانده شد. بخش هفتم از فصل چهارم کتاب که به شدادیان
اختصاص دارد، دارای اطلاعاتی از جغرافیای قفقاز است که آن
را با ذکر طول و عرضها و دیگر مشخصات مربوط به شهرها و نواحی مختلف در
اقلیم پنجم جای داده است. از متن کتاب پیدا ست که مؤلف با آثار
جغرافینویسان مغرب اسلامی از جمله ابنسعید مغربی
آشنا بوده است (بروسهلی، ۳ /
۱۴۲-۱۴۴؛ هامرپورگشتال، VII / ۵۴۵-۵۵۰؛
مینورسکی، «پژوهشها[۱] ... » ۵-۶، نیز،
۳-۸). در بخش شروان و دربند مؤلف ملاحظات خود را در زمینۀ جغرافیایی
و قوم شناسی ارائه کرده است (نک : همو، ۱۴۳ بب ).
کتاب حدیقة الجوامع حسین بن
اسماعیل ایوانسرایی (د ۱۲۰۱ق /
۱۷۸۶م) از نظر اقلیمشناسی و جغرافیای
تاریخی در خور توجه است (بابینگر،
۳۱۵-۳۱۶). در این کتاب گزارش جامعها،
مساجد، معابد، زاویههای درویشان، مدارس، تکایا، بیمارستانها
و گورهای معروف استانبول و مناطق نزدیک آن آمده است. این کتاب
جزو رشتۀ خطط قدیم، و از دیدگاه تاریخ معماری و هنر در
خور توجه است. دیگر از کتابهای مربوط به جغرافیای تاریخی
در دوران حکومت عثمانی، یادداشتهای سفیران و کارکنان
سفارتخانهها ست (کراچکوفسکی؛ IV / ۶۴۰-۶۴۱؛
تشنر، ۷۱-۷۲).
در اواخر سدۀ
۱۲ق / ۱۸م مرحلۀ جدیدی در زمینۀ
استفادۀ ترکان از دانش اروپایی آغاز شد که با کار چاپ مرتبط است. در
این دوره چاپ و انتشار فرهنگنامهها قوت گرفت. در رشتۀ نقشهبرداری
جغرافیایی نیز اندک اندک دگرگونیهایی
پدید آمد. به جغرافیای منطقهای بهویژه در محدودۀ
امپراتوری عثمانی توجه خاصی مبذول شد. باید افزود که با
وجود آشنایی دانشوران ترک با شیوۀ تحقیق
نو، مکتب قدیم اسلامی تا دهۀ سوم سدۀ
۲۰ م پابرجا بود (کراچکوفسکی، IV / ۶۵۱).
در سدههای ۱۱ و
۱۲ق / ۱۷ و ۱۸م در زمینۀ جغرافیای
عربی آثار مهمی پدید نیامد (بابینگر،
۷۹). در این دو سده، کشورهای عربی شرقی و برخی
از ممالک میانی، تابع دولت عثمانی بودند. اما مغرب اقصای
اسلامی از جمله مراکش مستقل مانده بود. در آن منطقه تألیفاتی در
زمینۀ جغرافیا فراهم آمد که بیشتر شامل جغرافیای اقلیمی
و سفرنامهها بود. سفرنامهها مانند گذشته منحصر به مراکز اسلامی نبود، بلکه
مناطق مسیحینشین را نیز شامل میشد. یکی
از سفرنامهها گزارش اسقف ماکاریوس انطاکی، از عربهای مسیحی،
به مولداوی (بغدان)، افلاق، اوکرائین و ولایت مسکو بود
(کراچکوفسکی، IV / ۶۷۹-۶۸۱).
سفرنامه دیگر مربوط به طور سینا ست که کشیشی به نام افرام
آن را تألیف کرد.
برخی مسیحیان شرق به
تبعیت از اروپاییان راه سفر به آمریکا و گذر از دریاها
را درپیش گرفتند (همو، IV / ۶۸۱-۶۸۳). از
مسلمانان این دوره میتوان به فضلالله بن محبالدین محبی
(د ۱۰۸۲ق / ۱۶۷۱م)، از خاندان
محبی دمشق اشاره کرد. وی مدتی از عمر خود را در حلب، مصر و قسطنطنیه
گذرانید و یادداشتهایی دربارۀ سفر و اقامت
خود در این دیار نوشت که ووستنفلد با ۳ نام الرحل الحلبیة،
الرحلة المصریة، و الرحلة الى قسطنطنیة آن را معرفی کرده است
(همو، IV / ۷۰۸؛ EI۱, VI / ۷۰۰).
به زحمت میتوان در سدۀ
۱۱ق در مصر نامهای معتبری در زمینۀ جغرافیا
و حتى سفرنامهنویسی پیدا کرد. با این وصف، گاه و بیگاه
کسانی چون شهابالدین قلیوبی فقیه (د
۱۰۶۹ق / ۱۶۵۸م) بودند که در رشتۀ فضایل
به شرح مکانهای مقدس پرداختند. یکی از نوشتههای او رسالۀ کوچکی
با عنوان اسماء البلاد و اطوالها و انحرافها ست که از شهرهای مهم با عرض و
طول و انحراف آنها یاد کرده است (GAL, II / ۳۶۴-۳۶۵; GAL, S, II / ۴۹۲-۴۹۳; EI۱, II / ۷۵۳).
بزرگترین شخصیت این سده احمد بن محمد مقری تلمسانی
بود که مهمترین کتاب او نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب و ذکر
وزیرها لسانالدین بن الخطیب است. کتاب دارای دو قسمت است
که هر قسمت ۸ باب دارد. قسمت اول (جلد اول) ویژۀ جغرافیای
اندلس و نیز شهر و تاریخ آن ولایت است. باب سوم کتاب مربوط به
رونق اندلس و غرناطه، و باب چهارم دربارۀ قرطبه است (نک : عباس، مقدمه بر
نفح الطیب ... ، ۵-۱۰، ۱۴-۱۹).
در سدۀ
۱۲ق / ۱۸م، وضع همانند سدۀ پیشین
بود. در این دوره نیز بیشتر آثار جغرافیایی
شامل سفرنامهها و فضایل شهرها و مکانها بوده است. در این دوره
سفرنامههای عربهای مسیحی رونق داشت. با این وصف،
مؤلفان مسلمان نیز آثاری را پدید آوردند. یکی از
آنان محمد بن شرفالدین خلیلی مقدسی، منسوب به شهر حبرون
الخلیل بود که کتابی با عنوان تاریخ بناء البیت المقدس
تألیف کرد. باب اول کتاب از فضایل، و باب دوم از چشمهها و چاههای
قدس سخن دارد (GAL, II / ۳۶۲- ۳۶۸; GAL, S, II / ۹۰۹). از دیگر مؤلفان، مصطفى اسعد احمد دمیاطی
(۱۱۰۵-۱۱۷۸ق /
۱۶۹۲-۱۷۶۵م)، مؤلف کتاب لطائف
انس الخلیل فی تحائف القدس و الخلیل است که در آن از حدود فلسطین
و شهرهای آن، مسجد الاقصى، الخلیل و مکانهای اطراف قدس بحث کرده
است. کتاب دیگر او موانح الانس برحلتی بوادی القدس است که در آن
مؤلف سفر از دمیاط تا قدس را به شرح آورده است (کراچکوفسکی، IV / ۷۳۲- ۷۳۳).
دیگر از مؤلفان این دوره
عبدالرحمان بن احمد الخطیب، مؤلف رسالۀ حدائق الانام
فی فضائل دمشق و الشام است که در آن از فضایل دمشق و شام سخن رانده
است (همانجا). محمد بن عیسى دمشقی (د ۱۱۵۳ق /
۱۷۴۰م) کتابی جغرافیایی با عنوان
المواکب الاسلامیة فی الممالک و المحاسن الشامیة نوشته که در آن
مطالب جغرافیایی و هنری را درآمیخته است. کتاب در
وصف شهرهای بزرگ چون حلب، دمشق، حماه، طرابلس و صَفد است (همو، IV / ۷۳۳-۷۳۴).
احمد بن علی منینی (د
۱۱۷۲ق / ۱۷۵۱م) از دیگر
کسانی است که در زمینۀ فضایل مکانها کتاب الانعام بفضائل الشام را تألیف کرد که از
دیدگاه اقلیمشناسی دارای اهمیت بود. متن عربی
کتاب اگر چه در جریان جنگ جهانی اول از میان رفت، ولی شخصی
به نام شریف محمد آن را به ترکی ترجمه کرد که خود نشانهای از پیوند
نوشتههای عربی و ترکی است. منینی در
۱۱۵۸ق / ۱۷۴۵م کتاب دیگری
دربارۀ جنگ ترکان و ایرانیان در زمان نادرشاه افشار نوشت که نشان میدهد
این ماجرا در مناطق عربی انعکاس داشته است (GAL,
II / ۲۸۲, ۲۹۱; GAL, S, II / ۳۹۱-۳۹۲).
عبدالغنی بن اسماعیل نابلسی
(۱۰۵۰-۱۱۴۳ق /
۱۶۴۱-۱۷۳۱م)، استاد منینی
نخستین سفر خود را در ۱۰۷۵ق /
۱۶۶۴م به بغداد و دیگر نواحی آغاز کرد. این
سفرها به ترتیب تا ۱۱۱۴ق /
۱۷۰۲م ادامه یافت. وی آنگاه به دمشق بازگشت و
تا پایان زندگی در آن شهر زیست. ظاهراً نابلسی گزارش
سفرهای مهم خود را به صورت منظم نوشت و نام صغرى، وسطى و کبرى بر آنها نهاد.
او نخستین سفرنامۀ خود را حلة الذهب الابریزفی رحلة بعلبک العزیز نامیده،
و طی آن اماکن متبرکه، بهویژه قبور پیامبران و اولیا را
در دهها صفحـه ارائه کـرده است (EI۱, I / ۳۷-۳۸; GAL, II / ۳۴۸; GAL, S, II / ۴۷۵). دیگر
از تألیفات او الحضر الانسیة فی الرحلة القدسیة و نیز
الحقیقة و المجاز فی رحلة الشام و مصر و الحجاز است که مطالبی
دربارۀ سوریه، مصر و حجاز ارائه کرده است (GAL, S,
II / ۴۷۴).
نابلسی گزارشی دربارۀ سفر به طرابلس دارد که عنوان التحفة النابلسیة فی الرحلة
الطرابلسیة است (EI۱، همانجا؛ GAL, II / ۳۴۸).
از دیگر مؤلفان میتوان به
مرتضى بک مصطفێ بن حسن کردی (د ۱۱۳۳ق /
۱۷۲۱م)، مؤلف تهذیب الاطوار فی عجائب الامصار
و عباس بن علی بن نورالدین مکی موسوی حسینی
مؤلف نزهة الجلیس و امنیة الادیب الانیس اشاره کرد. در این
زمان در عراق دانشمندی عراقی به نام عبدالله حسین سویدی
(ز ۱۱۰۴ ق / ۱۶۹۲م) دو بار به حج
رفت و سفرنامهای با عنوان النفحة المسکیة فی الرحلة المکیة
نوشت که قطعهای از آن در کتاب الحجج القطعیة لاتفاق الفرق الاسلامیة
نوشتۀ همین مؤلف آمده است که در ۱۳۲۳ق /
۱۹۰۶م در قاهره به چاپ رسید و ۳ سال بعد به
ترکی ترجمه شد. در کتاب، اطلاعات جالبی دربارۀ اندیشۀ
نادرشاه افشار (۱۱۴۸-۱۱۶۰ق /
۱۷۳۶-۱۷۴۷م) به منظور توافق میان
پیروان دو فرقۀ مذهبی شیعه و سنی ارائه شده که دارای اهمیت
است (کراچکوفسکی، IV / ۷۳۸-۷۴۰).
در این سده، منظرۀ کلی
نوشتههای جغرافیایی در محدودۀ عربی
شرق سوریه کممایه و بیرونق است. در این دوره بیشتر
سفرنامهها را عربهای مسیحی نوشتند که از موضوع بحث ما خارج
است. اما در مغرب اقصای اسلامی برخی تألیفات جغرافیایی
پدید آمد که بیشتر مربوط به سفرها ست. یکی از این
سفرنامهنویسان، ابوالقاسم احمدبن علی زیانی
(۱۱۴۷-۱۲۴۹ق /
۱۷۳۴-۱۸۳۳م) است که اصل او از
فاسِ مراکش و از خاندانی بربر بود. وی به ایتالیا سفر
کرد، ۴ ماه دربندر لیورنو زیست و سپس از سواحل فرانسه و اسپانیا
گذشت؛ آنگاه به بارسلون رفت و از آنجا با کشتی عازم جبل الطارق شد. وی
در ۱۲۰۰ق / ۱۷۸۶م از راه تونس به
استانبول رفت و گزارش مبسوطی از پایتخت دولت عثمانی و راه
بازگشت به طنجه بر جا گذاشت. او ۱۵ کتاب تألیف کرد که بیشتر
آنها جنبۀ تاریخی دارند. وی در سالخوردگی تألیف
جغرافیای عمومی خود را آغاز کرد که عنوان مختصر آن الترجمان
الکبری التی جمعت اخبار (مدن) العالم براً و بحراً است و در آن گزارشی
از مغرب و سپس از استانبول دارد و به اختصار شامل مطالبی دربارۀ الجزایر
و تونس است. در کتاب مطالبی از ایران قدیم آمده است. مؤلف در زمینۀ نقشهکشی
از سنت قدیم پیروی کرده، و نقشۀ ادریسی
را بـه صورت ابتدایی بـا تقسیم جهان بـه ۷ اقلیم
آورده است (نک : همو، IV / ۲۵۰-۲۵۷).
از جغرافینویسان سدۀ
۱۲ق، محمد مرتضى زبیدی
(۱۱۴۵-۱۲۰۵ق /
۱۷۳۳-۱۷۹۱م) است که از خاندان
عرب عراق بود، ولی در هند تولد یافت. وی استاد دانشگاه الازهر
مصر بود و شرح مبسوطی بر احیاءالعلوم امام محمدغزالینوشتکه
درممالک اسلامی شناخته شده است (GAL, II, ۲۸۷-۲۸۸; GAL, S, II / ۳۹۸-۳۹۹؛
فراج، «وی»، «بک»، «جک»). گویا زبیدی سفرنامهای
داشته که از میان رفته است، ولی فرهنگنامۀ بزرگ او تاج
العروس من (شرح) جواهر القاموس است که شرح قاموس فیروزآبادی، لغتشناس
سدۀ ۸ ق / ۱۴م را دربر دارد. کتاب شامل برخی از
نامهای جغرافیایی است که در دیگر فرهنگنامهها
کمتر آمده است. برای نمونه مؤلف زیرکلمۀ «قسط »
۵ مکان جغرافیایی را معرفی کرده است: قسطانه در ایران،
قسنطانه در اندلس، قسطون نزدیک حلب، قسنطینه در افریقا، و
قسطنطنیۀ بیزانس (استانبول) که دربارۀ شهر اخیر به تفصیل
سخن گفته است (همو، «ا»، «ط »).
تا اواخر سدۀ
۱۱ق شیوۀ تحقیق و پژوهش جدید که در اروپا رایج شده بود، به ایران
راه نیافت. جغرافینویسان برپایۀ سنن قدیم
به نوشتن آثار میپرداختند. حتى یک سده پس از تألیف کتاب هفت
اقلیم امین احمد رازی، مطالب و شیوههای نو در میان
جغرافیشناسان فارسیزبان، جایگاهی نداشت و اثر ملموسی
در محتوا و روش تألیفات جغرافیایی بر جای نگذاشت.
نمونۀ آشکار این مدعا دو کتاب کوچک میرزا محمد صادق اصفهانی
آزادانی (د ح ۱۰۹۱ق /
۱۶۸۰م) در زمینۀ جغرافیا
ست (رنو، ۱۷۳, ۴۵۴). مؤلف جز این دو
کتاب کوچک، اثر بزرگتری نیز در تاریخ عمومی دارد. عنوان
نخستین کتاب جغرافیایی او تقویم البلدان است که
مؤلف به تقلید از ابوالفدا آن عنوان را برگزیده است. عنوان کتاب دوم
او تحقیق الاعراب فی اسماء البلاد است. هر دو کتاب از نوع جدولهای
نجومی است. کتاب تقویم البلدان او شامل فهرست الفبایی از
ولایتها، شهرها، رودها و سایر مطالب جغرافیایی است.
در کتاب میرزا محمدصادق، جزایر
خالدات به عنوان مبدأ طول و عرض جغرافیایی منظور شده است. مطالب
کتاب دوم به کتاب اول نزدیک است (همو، ۴۵۴). مؤلف ظاهراً
هندوستان را نیک میشناخته است، زیرا جز ایران، نامهای
جغرافیایی هند بیش از دیگر سرزمینها ست. کتاب
دوم تا اندازهای مفصلتر، و هدف از نگارش آن ضبط نامهای جغرافیایی
کتاب اول است؛ نیز در کتاب دوم مطالبی از خطوط طول و عرض جغرافیایی
دیده نشده است. شخصی به نام اوزلی هر دو کتاب جغرافیایی
میرزا عباس محمد صادق را به انگلیسی ترجمه کرده است. این
دو رساله، نه مقدمه دارد و نه اینکه مؤلف به منابع کتاب خود اشارهای
کرده است. چنین مینماید که مؤلف جز از ابوالفدا به زیجهای
خواجه نصیرالدین طوسی و الغبیگ در مسائل نجومی
اشاره کرده است. هدف مؤلف از این اشارهها مشخص نیست. در آخر فهرست
کتاب دوم، میرزا محمد صادق از «ینگیدنیا» نام برده است
که نام ترکی آمریکا به مفهوم «دنیای جدید» است. از
این نکته میتوان دریافت که این نام نخستین بار از
سرزمین عثمانی به ایران راه یافت. رابطۀ ترکان
عثمانی با اروپا سبب آشنایی آنان با دنیای جدید،
و پیشرفتهای آنان در رشتههایی از دانش جغرافیا شد،
اما در ایران هنوز جغرافیای سنتی قدیم مرسوم و پا
برجا بود. گاه و بیگاه در مطالب کتاب به حمدالله مستوفی استناد شده
است. مؤلف در کتاب به برخی از شخصیتهای تاریخی چون
مزدک نیز اشاره میکند که هدفش مشخص نیست. در نوشتههای میرزا
محمدصادق ویژگیهای مرسوم سنت قدیم جغرافیایی
تا اندازهای مشهود است (کراچکوفسکی، IV / ۵۳۲- ۵۳۳).
یکی از تألیفات قابل
توجه که در سرزمین فرارود (ماوراءالنهر) پدید آمد کتاب بحرالاسرار فی
معرفة مناقب الاخبار اثر محمود بن امیر ولی بلخی است که در
بخارا میزیسته، و نگارش کتاب خود را به دستور نذر محمدخان، امیربخارا
(۱۰۵۱-۱۰۵۵ق /
۱۶۴۲-۱۶۴۵م) در ۷ جلد تألیف
کرد (مایل هروی، ۳-۱۶؛ ریاض الاسلام، مقدمه،
۱۷-۱۸). مؤلف مدتی از عمر خود را در هند به سر برد
و در ۱۰۳۳ق / ۱۶۲۴م به مطالعۀ آثار
جغرافیایی از جمله صورالاقالیم ابوزید بلخی،
مسالک الممالک ابنخردادبه، کتاب البیان ابوموسى سلیمان بن محمد خالعی،
عجائب المخلوقات زکریای قزوینی، بحرمحیط اسماعیل
بن عباد، روضة الصفای میرخواند، جامع التواریخ رشیدی
و جهانگشای جوینی و بسیاری دیگر پرداخت. در
اواخر سال ۱۰۴۰ق / ۱۶۳۱م از هند
به بخارا بازگشت (مایل هروی، ۱۱-۱۳). او به
تاریخ آغاز نگارش کتاب خود اشاره کرده است، که به گمان
۱۰۴۴ق / ۱۶۳۴ یا
۱۶۳۵م بوده است (کراچکوفسکی، IV
/ ۵۳۴).
هر یک از جلدهای کتاب به ۴ رکن بخش شده است. جلد اول در زمینۀ افلاک
و نجوم (کیهاننگاری)، ربع مسکون، طول و عرض اقالیم و برخی
مسائل جغرافیایی است. مطالب کتاب بر پایۀ نوشتههای
قدیمی است. کتاب شامل مطالبی دربارۀ خاناتکاشغر
استکه بهنظر میرسد مؤلف از تاریخ
در سدۀ
۱۳ق / ۱۹م مکتب کهن در تألیفات جغرافیایی
به زبان فارسی، اندکاندک کنار زده شد. در اوایل این سده کتابی
با عنوان تحفة العالم پدید آمد که مؤلف آن عبداللطیف شوشتری
است. وی مدتی از عمر خود را در هند بوده است. نفوذ بریتانیا
در هند، و نفوذ اروپاییان بر عثمانی دو جریانی
بودند که از شرق و غرب بر ایران تأثیر گذاشتند. عبداللطیف خان
موسوی شوشتری
(۱۱۷۲-۱۲۲۰ق /
۱۷۵۸-۱۸۰۵م) کتاب خود را به میرعلم
خان بهادر، وزیر حیدرآباد دکن تقدیم کرد (موحد،
۱۲-۱۳، ۱۶-۱۸؛ شوشتری،
۳۱). در کتاب، گزارشهایی از شهرهای شوشتر، اهواز،
دزفول و مداین آمده است. مؤلف از اروپاییان اطلاعاتی به
دست آورده، و در کتاب نقل کرده است (موحد، ۱۴،
۱۸-۱۹). مطالب کتاب تا اندازهای به جغرافیای
عمومی جهان نزدیک است و در بخشهای نخستین کتاب از غرب ایران
بحث شده، و مطالبی در زمینۀ جغرافیای تاریخی
مطرح گردیده است (همو، ۱۷). دربارۀ شوشتر، احمد
کسروی مطالب کتاب را برگرفته از تذکرۀ شوشتر نوشتۀ
عبدالله شوشتری، عموی مؤلف دانسته است (ص ۲۵۷)، ولی
مصحح کتاب مینویسد: قسمتهایی را که مؤلف از تذکرۀ شوشتر
برداشته است، همۀ مطالب آن کتاب نیست (موحد، ۲۲). بخشهای پایانی
کتاب توصیفهای ارزشمندی از هند، کلکته، بنگال و حیدرآباد
دکن دارد. مؤلف در فصل ۱۵ کتاب به اقوال نیوتن دربارۀ اوضاع
سیارات اشاره کرده است (شوشتری، ۳۰۳).
همزمان با تحفةالعالم، سفرنامهای
از میرزا ابوطالب خان در هند پدید آمد که شامل گزارش سفر مؤلف به
اروپا بود. وی پس از سیاحت در اروپا و انگلستان از راه استانبول به
کلکته بازگشت و گزارش سفر خود را با عنوان مسیر طالبی فی بلاد
افرنجی نوشت که در زبان فارسی با عنوان مسیر طالبی چاپ و
منتشر شده است. متن اصلی سفرنامه در ۱۲۲۸ق /
۱۸۱۲م به تصحیح میرزا حسین علی،
فرزند میرزا ابوطالب در کلکته چاپ و منتشر شد. شگفت آنکه ترجمۀ انگلیسی
سفرنامه در ۱۸۱۰م دو سال قبل از چاپ متن فارسی توسط
چارلز استوارت در انگلستان به چاپ رسید. آنگاه کتاب در
۱۸۱۳م به زبان هلندی، و در
۱۸۱۹م به زبان فرانسوی ترجمه و چاپ شد (افشار،
مقدمه بر مسیر ... ، ۶-۸؛ خدیو جم، مقدمه،
۱۵-۱۶). کتاب شامل اطلاعات جغرافیایی
جالبی از کشورهای اروپا، دریای مدیترانه و جزایر
آن و نیز مطالبی دربارۀ جزایر اقیانوس هند و دریای فارس است. بخشی
از سفرنامه مربوط به فضایل کشورها ست (ابوطالب خان،
۵۰-۵۱، ۴۳۹-۴۴۰).
مؤلف در این کتاب به ذکر محامدمیرعبداللطیف شوشتری نیز
پرداخته است (نک : ص ۴۵۲).
دیگر از این گونه سفرنامهها
کتاب بستان السیاحة زینالعابدین شیروانی (ز
۱۱۹۴ق / ۱۷۸۰م) است که محافل علمی
اروپا با عنوان ریاض السیاحة با این مؤلف آشنا شدند (کراچکوفسکی،
IV / ۵۳۶). تألیف کتاب در
۱۲۴۸ق / ۱۸۳۲م به پایان رسید
و نسخۀ چاپ سنگی از روی نسخۀ خطی
۱۳۱۰ق، در ۱۳۱۵ق منتشر شد (زینالعابدین،
۷۰۳). مؤلف در شماخی قفقاز تولد یافت. در ۵
سالگی با پدرش به کربلا رفت و تا ۱۷ سالگی مقیم
کربلا بود. آنگاه شوق سفر بر او مستولی گشت، به بغداد و سپس به گیلان
و شروان سفر کرد و از مناطق آذربایجان و قفقاز گذشت. آنگاه راه خراسان و
افغانستان در پیش گرفت، به هند، کشمیر و بدخشان و از آنجا به
ماوراءالنهر (فرارود) سفر کرد و سپس عازم سواحل خلیج فارس شد و از آنجا به یمن،
حبشه، حجاز، مصر، سینا، فلسطین، سوریه، آسیای صغیر،
جزایر مدیترانه و مراکش رفت. آنگاه در راه ایران از ارمنستان
گذشت و مدتی در تهران، همدان، اصفهان، شیراز و کرمان اقامت کرد و
سرانجام در قمشۀ اصفهان درگذشت (حامد، ۳-۵). باب چهارم کتاب شامل مطالبی
دربارۀ نامهای جغرافیایی و نواحی واقع در ایران،
آسیای مرکزی، افغانستان، برخی از ممالک اروپا، چین،
ترکیه، سوریه، مصر و دیگر جایها ست. مطالب کتاب به جز
گزارش جغرافیایی، شامل شمهای از تاریخ هر شهر است.
در برخی موارد مؤلف از منابعی بهره جسته است که در دسترس نیست
(براون،IV / ۴۵۰-۴۵۷). روایتهای
وی از سرزمینهایی چون قهستان، زابل، حبشه و سودان از اهمیت
خاصی برخوردار است (کراچکوفسکی، IV / ۵۳۸).
در دوران حدود نیم قرن سلطنت
ناصرالدین شاه قاجار
(۱۲۶۴-۱۳۱۳ق /
۱۸۴۸-۱۸۹۶م) عصر تازهای
در تألیفات جغرافیایی ایران پدید آمد. اگر چه
هنوز در آن زمان نگارش سفرنامهها، فرهنگنامهها و جغرافیای اقلیمی
مورد توجه بود، اما ابتدا در شیوۀ نگارش و گرایش به سادهنویسی
و سپس به سبب آشنایی بیشتر با قارۀ اروپا، دگرگونیهایی
در تألیفات جغرافیایی پدیدار شد. اگر چه هنوز این
دگرگونیها چندان محسوس نبود، ولی گامی برای آشنایی
با روش تحقیقات جدید بود که بهتدریج صورت پذیرفت (هرن،
۲۱۶-۲۲۲ ۲۱۳,).
یکی از تألیفات این
عصر، سفرنامۀ رضاقلیخان هدایت
(۱۲۱۵-۱۲۸۸ق /
۱۸۰۰-۱۸۷۱م)، از نخستین مدیران
مدرسۀ دارالفنون و یکی از مورخان و ادیبان دربار ناصرالدین
شاه بود. وی در ۱۲۶۸ق /
۱۸۵۲م مأمور سفارت به خوارزم شد (هدایت، ۶،
۷؛ حصوری، «الف») و به عنوان سفیر به خانات خیوه و آسیای
مرکزی رفت تا اختلاف موجود میان دولت ایران و خانات خیوه
را حل کند. او سفر خود به خیوه را به صورت یادداشتهای روزانه
نوشت که حواشی و ضمایم بسیار دارد و شِفر، خاورشناس، متن اصلی
و ترجمۀ فرانسوی آن را یکجا به چاپ رسانید که به صورت اثری
برای مطالعۀ زبان فارسی در قارۀ اروپا درآمد (EI۱, VI / ۱۱۵۳-۱۱۵۴؛
کراچکوفسکی، همانجا).
هدایت به جز مطالب منحصر به خیوه،
گزارشی از کوه البرز، بومهن و نواحی اطراف تهران، دماوند، فیروزکوه،
طبرستان، گرگان (استراباد)، آبسکون، بیابان خوارزم، ترکمنستان کنونی و
بخارا دارد و در بخش پایانی کتاب به وصف فرغانه، ترکستان چین،
هرات و مرو پرداخته، و از روابط خیوه و اران سخن آورده که از نظر تاریخ
خیوه بسیار معتبر است و کسانی چون محمدحسن خان اعتمادالسلطنه،
شاگرد رضا قلی خان از نوشتۀ او بهره گرفتهاند. به جز مطالب تاریخی، ارزش جغرافیایی
و باستانشناسی کتاب اندک نیست و داوری منصفانۀ مؤلف
را در سراسر کتاب میتوان مشاهده کرد. مؤلفْ جغرافیای اقلیمی
را با تاریخ درآمیخته است. از این رو، میتوان کتاب را
اثری در زمینۀ جغرافیای تاریخی به شمار آورد (EI۱،
همانجا).
دیگر از مؤلفان این دوره میرزا
عبدالغفارخان نجمالملک (نجمالدوله) است. تولد او را
۱۲۵۵ق و به روایتی
۱۲۵۹ق / ۱۸۳۹ یا
۱۸۴۳م در اصفهان نوشتهاند (کتابی، ۱۳؛
دبیرسیاقی، مقدمه بر سفرنامۀ خوزستان،
۱۰). وی مدتی معلم ریاضی مدرسۀ
دارالفنون تهران بود و به جز علم ریاضی، در هیئت، نجوم، استخراج
تقویم، جغرافیا، نقشهبرداری و برخی رشتهها فعالیت
داشت. از آثار جغرافیایی او کتاب علم جغرافیا، اصول جغرافیای
طبیعی و سیاسی، کفایة الجغرافیا و فروع علم
جغرافیا را میتوان نام برد. وی نقشههایی نیز
از دارالخلافۀ تهران و شهرهای قم، کاشان، بروجرد، خرم آباد، شوشتر، دزفول و دیگر
شهرها تدارک کرد (کتابی، ۱۵-۲۵؛ دبیرسیاقی،
همان، ۱۳).
نجمالدوله سفرنامههایی نیز
داشته که از جمله گزارش دو سفر او به خوزستان است. سفرنامههای او شامل
اطلاعات سودمند دربارۀ شهرها، قصبهها و روستاهایی است که مؤلف از آنها دیدن
کرده است. نجمالدوله در مسیر سفر، به مشخصات جغرافیایی،
شرایط اقلیمی، مسافتها، آثار تاریخی، زیارتگاهها،
اماکن عمومی، کاروانسراها، مساجد، میزان جمعیت، شمار خانوار،
فرهنگ عامه و جز آن اشاره دارد (کتابی، ۳۳-۳۴) که
متمایز از بسیاری سفرنامههای ادوار گذشته است. سفرنامه
با گزارشهای روزانه و مطالب تاریخی همراه است. وی کتابی
نیز در دو جلد دربارۀ علم نجوم نوشته که نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ ملی ایران موجود است (همو، ۲۳). درگذشت مؤلف در
۱۳۲۶ق / ۱۹۰۸م در تهران بوده است
(همو، ۲۵).
در اشتیاق ناصرالدین شاه به
جغرافیا تردید نیست. از او سفرنامههایی نیز
به خراسان، گیلان، اروپا و عتبات عالیات بر جا مانده است. وی به
مازندران، خوزستان، عراق و دیگر جاها نیز سفر کرده است. ناصرالدین
شاه بر خلاف زمامداران پیشین، ۳ سفر به اروپا داشت که هر یک
از آنها گزارشی جداگانه دارد (قاضیها،
۱۵-۱۹).
گزارشهای سفر با نام شاه به عنوان
مؤلف است، ولی بعید مینماید این گزارشها را شخص
شاه نوشته باشد. در سفر به عتبات عالیات محمدحسن اعتمادالسلطنه با شاه همراه
بوده است. از این رو، برخی گزارش سفر شاه به عتبات را به وی
نسبت میدهند. اسلوب نگارش یکنواخت است، ولی در زمینۀ قومشناسی،
زندگی اجتماعی، آثار باستانی و جغرافیای طبیعی
شامل اطلاعات وسیعی است که گمان نمیرود تنها حاصل اطلاعات شخصی
مؤلف بوده باشد. در این سفرنامهها بیشتر به جغرافیا و اقلیمشناسی
توجه شده، و به تفصیل از راهها، مسافتهای منزلها، دهکدهها، کوهها و
رودها سخن رفته است. سفرنامههای اروپا و یادداشتهای روزانۀ
ناصرالدین شاه برای آشنایی خوانندگان با اروپا و تصویری
که از زندگی مردم آن سامان ارائه شده، دارای اهمیت است (همو،
۱۶-۱۷؛ نیز نک : ناصرالدین شاه،
۹-۱۳).
نقش محمدحسن اعتمادالسلطنه (د
۱۳۱۳ق / ۱۸۹۶م) در این
دوره دارای اهمیت است. تألیف کتابهای بسیاری
را به او نسبت دادهاند. وی به مقام معتبر دولتی رسید و عناوینی
چون صنیعالدوله و اعتمادالسلطنه داشت. اعتمادالسلطنه از نخستین فارغالتحصیلان
مدرسۀ دارالفنون بود. نام وی با فعالیت این مؤسسۀ علمی
آن زمان مرتبط است. محمدحسن خان سه سال و نیم در فرانسه اقامت داشت و در
سفارت ایران در پاریس مشغول خدمت بود (نوایی، مقدمه بر
مرآة ... ، ۱-۶). سپس به ایران بازگشت و در سفر خراسان و سفر
اول ناصرالدین شاه به اروپا همراه وی بود. آشنایی با
زبانهای بیگانه و آگاهی از آثار مؤلفان اروپایی در
مطالعات جغرافیایی او تأثیر فراوان بر جای نهاد که
حاصل آن تألیف کتابی دربارۀ کشف قارۀ آمریکا
و سفرهای استنلی در افریقا بود. کتاب تاریخ همراه با نقشۀ او
دربارۀ مازندران و سوادکوه با عنوان التدوین فی جبال شروین که
در ۱۳۱۱ق / ۱۸۹۳م تألیف
شد، با نام اعتمادالسلطنه مربوط است (نک : خانملک، ۱ /
۱۶۹، ۱۷۱،
۱۷۸-۱۷۹؛ بامداد، ۳ /
۳۳۰، ۳۳۳-۳۳۷؛ آرینپور،
۱ / ۲۶۶؛ اعتمادالسلطنه، ۲-۴؛ نیز نک
: ه د، اعتمادالسلطنه).
مهمترین اثر اعتمادالسلطنه فرهنگنامۀ مفصل
جغرافیایی او با عنوان مرآة البلدان است که به جز اطلاعات جغرافیایی،
شامل مطالبی تاریخی دربارۀ شهرستانها،
شهرها و روستاها ست. مطالب کتاب به ترتیب حروف الفبا تدوین شده است
(نوایی، همان، ۳۱؛ آرینپور، همانجا)، متأسفانه
مؤلف نتوانست این وظیفۀ مهم را به انجام رساند. کار انتشار فرهنگنامه متوقف ماند و از محدودۀ
۵ حرف اول الفبای فارسی تجاوز نکرد. وی در تدوین
فرهنگنامۀ خود متکی بر سنت فرهنگنامهنویسی مرسوم و کهن اسلامی
بود و در تألیف آن از منابع فارسی و عربی بهره گرفت. با این
وصف، مؤلف در جلد چهارم اطلاعاتی دربارۀ دولتهای
اروپا و آمریکا ارائه کرده است. بخشهای تألیف شده، بهویژه
در مسائل مربوط به ایران به عنوان مرجع جغرافیایی، معتبر
است (نوایی، همان، ۳۱-۳۲).
اعتمادالسلطنه پس از سفر ناصرالدین
شاه به خراسان کتاب بسیار مفصلی در ۳ جلد با عنوان مطلع الشمس
نوشت که تألیفی مهم است و آن را میتوان مکمل مرآة البلدان
دانست. این کتاب که به گزارش سفر مربوط است، از نوع آثار جغرافیای
اقلیمی است، ولی در عین حال، به شیوۀ فرهنگنامه
نوشته شده، و شامل گزارشی از خراسان و تاریخ آن است. این کتاب
دربارۀ خراسان سدۀ گذشته منبع مهمی است، زیرا مؤلف ضمن شرح و گزارش هر مکان، به
رجال و مشاهیر آن ناحیه و آثار ادیبان و شاعران با ذکر نمونههایی
از اشعار آنان، اشاره کرده است. او ضمن گزارش مربوط به راه مشهد از جمله دماوند، فیروزکوه،
بسطام، بجنورد و قوچان، به وصف منازل بین راه پرداخته است. جلد دوم شامل وصف
مشروحی از مشهد و تاریخ آن تا ۱۳۰۲ق است با
ذکر مشاهیر و اشاره به فهرست موجود در کتابخانۀ آستان قدس رضوی.
در این جلد، اعتمادالسلطنه شمهای دربارۀ شاه طهماسب
صفوی نوشته که قابل توجه است. جلد سوم کتاب شامل راه بازگشت شاه و ذکر نیشابور،
شاهرود، دامغان و سمنان است که مؤلف به صورتی گسترده به شرح نواحی
مسکون آن سامان میپردازد. میتوان مدعی شد که بخشهای
بزرگ اطلاعات جغرافیایی این دوره مرهون فعالیت
محمدحسن اعتمادالسلطنه است. کتاب دیگر او تاریخ منتظم ناصری
است. اگرچه کتاب شامل گزارشهای تاریخی است، با این وصف
اطلاعات ارزشمندی در زمینۀ جغرافیا به دست میدهد
(پیمان، ۱۰، ۱۴-۱۹).
در ۱۳۰۵ق /
۱۸۸۸م کتاب دیگری با عنوان گنج دانش تألیف
شد که مؤلف آن محمدتقیخان بود و با چاپ سنگی انتشار یافت. این
کتاب به یک دائرةالمعارف جغرافیایی شباهت دارد که تا
اندازهای نفوذ مکتب جدید در آن دیده میشود، زیرا
مؤلف در پایان کتاب فهرستی از همۀ منابع مورد
استفاده، ارائه کرده است (صوتی، ۵-۷؛ نوایی، مقدمه
بر گنج دانش، ۹-۱۶).
حدود ۱۰ سال پس از تألیف
گزارش خراسان اعتمادالسلطنه، کتاب دیگری با عنوان فارسنامۀ ناصری
منتشر شد که میتوان آن را از زمرۀ کتابهای مربوط به جغرافیای
اقلیمی به شمار آورد. کتاب به استان فارس اختصاص دارد و مؤلف آن حاجی
میرزا حسن شیرازی فسایی است. کتاب شامل دو قسمت تاریخی
و جغرافیایی است. بخش اول شامل مطالب تاریخی، و
قسمت دوم، جغرافیایی و شامل گزارشهای مرسوم دربارۀ ولایتها
و شهرها ست. در آغاز کتاب مطالبی در زمینۀ جغرافیای
عمومی، و در پی آن گزارشی از شهر شیراز ارائه شده است.
آنگاه مؤلف به معرفی دانشمندان، شاعران، نویسندگان و بزرگان شهر
پرداخته است. دربارۀ دیگر شهرها نیز همین وضع ادامه مییابد.
شماری نقشه در کتاب وجود دارد که ابتدایی است، ولی روش
اروپایی را در کتاب میتوان دید (رستگار،
۹-۱۲). کراچکوفسکی به نقل از لسترنج ضمن ذکر مطالبی
دربارۀ فارسنامۀ ابن بلخی، از ارزش فارسنامۀ ناصری یاد کرده، مینویسد
که این کتاب به تعیین و تصحیح نام و موقعیت مکانهایی
که در فارسنامۀ ابن بلخی موجود بوده و بهتدریج از میان رفته است، کمک
میکند (IV / ۵۴۴). او ضمن اشاره به آثار جغرافیایی
این عصر مینویسد که با وجود پیروی از نمونههای
کهن و مرسوم اسلامی، کتاب فارسنامۀ ناصری شامل مطالب ارزشمندی
است که برخی از نقائص مندرج در نوشتههای عربی را برطرف میسازد
(IV / ۵۴۵).
با گذشت زمان، رفته رفته نفوذ روش تحقیق
اروپایی فزونی گرفت و برتری یافت. در روزگار سلطنت
مظفرالدین شاه قاجار
(۱۳۱۳-۱۳۲۴ق) محمدحسن میرزا
کمالالدوله به همراهی دکتر مرل فرانسوی و محمدکریمخان قاجار
معتمدالسلطان معاون نظام، کتابی دربارۀ جغرافیای
ایران به رشتۀ تحریر کشیدند که شامل دیباچه و ۳ بخش: جغرافیای
طبیعی، جغرافیای سیاسی، شرح شهرستانها و
بلوکهای عمده و نواحی آن بوده است. در کتاب به نقشۀ صحیح
هر یک از نقاط کشور ایران اشاره شده است، ولی در نسخۀ موجود
اثری از نقشه نیست. نام کتاب جهاننمای مظفری است (کمالالدوله،
۲-۵).
چندی بعد ماژور مسعودخان کیهان
در ۱۳۱۱ش / ۱۹۳۳م کتاب بزرگ
جغرافیای مفصل ایران را تألیف کرد. در این کار الگوی
وی تألیفات جدید اروپایی بود. کتاب ۳ جلدی
او شامل جغرافیای طبیعی، سیاسی و اقتصادی
ایران با توالی منطقی و شماری نقشه، طرح و فهرست اقتصادی
است. اگرچه نقشههای کتاب از لحاظ فنی در حد کارهای اروپایی
نیست، اما مطالب، ترتیب فصلبندی و وضوح عنوانها در حد متون درسی
اروپا ست (یادداشتهای مؤلف).
دریانوردی
از روزگاران کهن بهویژه عهد
ساسانیان و دوران پیش از ظهور اسلام، عربها در امر بازرگانی میان
شرق و غرب تقریباً نقش واسطه را برعهده داشتند. دولت امپراتوری روم
شرقی از دیرباز خواستار گسترش روابط بازرگانی با چین و
هند و بهویژه دستیابی به ابریشم چین و ادویۀ هند
بود. دولت ساسانی که از انحصار فروش کالاهای چینی و هندی
سود سرشار میبرد، مانع دستیابی روم شرقی به بازارهای
چین و هند میشد. از اینرو، همۀ راههای
خشکی میان ایران و چین را در اختیار داشت. رومیان
که از این رهگذر محروم مانده بودند، ناگزیر به دریا روی
آوردند. بدینسبب دریای سرخ در سیاست اقتصادی رومیان
اهمیت یافت و کوشیدند تا از این طریق به سواحل جنوبی
عربستان و از آنجا به سرزمینهای شرق دست یابند (اوسپنسکی،
I / ۴۹۳-۴۹۴).
یوستی نیانوس (ژوستی
نین) امپراتور بیزانس (۵۲۷-۵۶۵م)
به فکر افتاد تا با حبشیها و حمیریها متحد شود و به ایرانیان
آسیب رسانَد (پروکوپیوس، I / ۱۷۹). یوستی
نیانوس به هلستیوس، پادشاه حبشه و سمیفع (پیگولوسکایا،
۲۷۴)، فرمانروای حمیر که پروکوپیوس او را ازیمیفوس
نامیده است، پیشنهاد اتحاد کرد. بندری که حمیریها
از آنجا به سفر دریایی میرفتند، به نوشتۀ
پروکوپیوس، بولیکاس و بندر مهم حبشه آدولیت / آدولیس
(عدولیه) نام داشت. در زمانی که هلستیوس پادشاه و نجاشی
حبشه بود و سمیفع زمام امور حمیر را در دست داشت، یوستینیانوس
امپراتور روم شرقی توسط فرستادهای با نام یولیانوس (ژولین)
به حبشیان پیشنهاد کرد که هرگاه ابریشم از خوزستان بخرند و به
رومیان بفروشند، هم خود سود فراوان خواهند برد و هم از انتقال پول رومیان
به خزانۀ دشمن (ایران) جلوگیری خواهد شد. از حمیریها
نیز خواست تا به جنگ با ایران بشتابند. هر دو وعده دادند، ولی هیچیک
نتوانستند به وعدۀ خود وفا کنند. حمیریان که تاب جنگ با ایران را
نداشتند، از پیکار منصرف شدند. دربارۀ تجارت ابریشم نیز همین
مؤلف مینویسد چون ایرانیان به هندوستان نزدیکترند،
همیشه بار کشتیها را در بندرها زودتر میخرند و مجالی برای
بازرگانان حبشی باقی نمیگذارند (پروکوپیوس، I / ۱۸۹, ۱۹۱, ۱۹۳, ۱۹۵)؛
چنان که مؤلف رومی خود نوشته است، لشکرکشی به ایران در حیطۀ قدرت
حبشیان و حمیریان نبود (همو، I / ۱۹۳).
حوضۀ بحر احمر از دیدگاه
اقتصادی دارای دو مرکز بود، یکی در عربستان جنوبی و
دیگری در سواحل حبشه (اوسپنسکی، همانجا؛ پیگولوسکایا
«اعراب[۱] ... »، ۱۶۲). دولت روم شرقی با وجود
استفاده از دریانوردان حبشی نتوانست در دستیابی به بنادر
هند و ابریشم چین توفیق یابد، از اینرو، درصدد
برآمد راه نزدیکتری را برگزیند و آن راه مستقیم از جنوب
عربستان تا شمال بود که آن را «استراتا» مینامیدند. این واژۀ یونانی
در عربی با نام «صراط» شهرت یافت و اکنون در برخی زبانهای
اروپایی نیز به صورتهای گونهگون به کار میرود.
استراتا جادۀ مهمی بود که از جنوب پالمیر (تدمر) میگذشت و یک
رشته نواحی عمده را به یکدیگر پیوند میداد و در
واقع شریان بازرگانی و اقتصاد روم شرقی بود. شیوخ عرب بر
سر این راه بزرگ منازعه داشتند (همان، ۹۱-۹۲). دولت
ساسانی نیز از این اختلاف بهره میجست تا رومیان را
از دستیابی به کالاهای چینی و هندی محروم
کند. برای انجام این هدف دو بار بندر آدولیس (عدولیه) که
مهمترین بندر دریای سرخ بود، مورد حمله قرار گرفت و ویران
شد (پیگولوسکایا، ۳۶۱؛ رضا،
۳۶۱).
گابریل فران («مطالعاتی[۲]
... »، II / ۳۰۲-۳۰۳) ضمن بحث دربارۀ دریانوردی
ایرانیان مینویسد که عربها در ادوار کهن به کشتیرانی
در نزدیک و طول سواحل بسنده میکردند و از علم دریانوردی
بیخبر بودند. بعدها و به مرور زمان اصطلاحات مربوط به دریانوردی
را از ایرانیان آموختند و سپس رفته رفته در اقیانوس هند به رقیبان
معتبری مقابل دریانوردان ایرانی بدل شدند (همان، II / ۳۱۲-۳۲۲).
تصرف یمن خود یکی از نشانههای پیکار اقتصادی
میان دو دولت ایران و روم شرقی بود که تا ۶ ق /
۶۲۷ م ادامه داشت. در آن سال بازان، فرمانروای ایرانی
یمن از خسروپرویز فرمان گرفت (حسن، ۱۲۶)؛ ولی
پس از ظهور اسلام با پیامبر(ص) بیعت کرد (همانجا).
چینیان ایران را با
نام «پوـ سه» میشناختند که همان پارس است، زیرا ایران مهمترین
صادر کننده و وارد کنندۀ کالا در ارتباط با چین بود. چینیها عربها را با عنوان
«تا ـ شی» میشناختند که مشابه واژۀ تازی
است. معلوم میشود چینیان از طریق ایرانیان
با عربها آشنا شده بودند (همو، ۱۲۹-۱۳۰؛
فران، همان، II / ۳۰۹-۳۱۰).
داستانهای دریانوردی
در ادوار نخستین اسلامی از سدۀ ۳ق / ۹م با داستان سلیمان
بازرگان از بندر سیراف بر ساحل شمالی خلیج فارس آغاز میگردد.
سیراف از بنادر مهم بازرگانی در خلیج فارس و رقیب بصره
بود. این شهر روزگاری دراز مرکز تجارت دریایی بود و
کشتیها از آنجا به جنوب آسیا، جزایر شرقی اقیانوس
هند و سواحل شرق افریقا رفت و آمد داشتند. در حدود سال
۳۲۰ق / ۹۳۲م با شروع تسلط آل بویه، و
به ویژه پس از وقوع زلزلههای بزرگ سالهای
۳۶۶-۳۶۷ق / ۹۷۷
-۹۷۸م، سیراف اهمیت پیشین را از دست
داد و گروهی آن بندر را ترک کرده، به عمان مهاجرت نمودند (نک : همان، II / ۳۱۸- ۳۲۵). سلیمان بازرگان سفر
خود را در ۲۳۷ق / ۸۵۱ م بهسوی
هندوستان و چین آغاز کرد (همو، «روابط»، I / ۳۵). مسیر دریایی
سلیمان چنان دقیق است که فران توانست این مسیر را بر روی
نقشههای جدید دنبال کند (نک : «مطالعاتی»، II / ۴۶۰-۴۶۱؛سارتن،
I(۲) / ۵۷۲). او نخست به مسقط، و از آنجا
به کُلَم در ساحل مالابار رفت و از شمال جزیرۀ سیلان و
خلیج بنگال، کَلَبره بر ساحل غربی مالایا، جنوب غربی
مالاکا، نزدیکی سایگون گذشت و به جزیرۀهای
ـ نان و سرانجام به بندر خان ـ فو (کانتون کنونی) رسید. این سفر
دریایی حدود ۴ ماه به درازا کشید (فران، «روابط»، I / ۳۸-۳۹).
چون از سلیمان آگاهی چندانی
باقی نمانده است، گروهی سفرنامۀ او را مجعول دانسته، و در انتساب
آن به سلیمان تردید کردهاند (خوری، مقدمه بر اخبار ... ،
۱۰-۱۳)، ولی ابن فقیه به صراحت داستان سفر را
به سلیمان نسبت میدهد (ص ۶۶). معلوم میشود که
داستان سفر، حتى ۵۰ سال پس از درگذشت سلیمان مورد تردید
نبوده است. ۲۰ سال بعد جهانگردی به نام ابن وهب قرشی
مطالبی بر داستان سلیمان سیرافی افزود. در زمان او حمدان
(سیان ـ فو) تختگاه چین بود (رنو، ۷۴,
۳۹۹). مسعودی این شخص را ابن هبار قرشی نامیده
است. وی از ابوزید حسن ابن یزید سیرافی
عموزادۀ حاکم وقت سیراف به نقل از ابن وهب و یا به نوشتۀ او
ابن هبار مطالبی دربارۀ حمدان مقر پادشاهی چین شنید که نمودار سفر دریانوردان
ایرانی به آن سرزمین بوده است (مروج، ۱ /
۱۶۴).
داستانهای سفر سلیمان سیرافی
و ابن وهب در آغاز سدۀ ۴ق / ۱۰م توسط ابوزید سیرافی مدوّن
شد که نسخۀ منحصر بهفرد آن در پاریس موجود است. پس از انتشار ترجمۀ آن در
۱۱۳۱ق / ۱۷۱۸م، برخی در
درستی آن تردید کردند، ولی گابریل فران آن را با برخوردی
دقیق، تحقیق و بررسی کرد (کراچکوفسکی، I / ۱۴۲).
یکی از حلقههای
سلسله داستانهای دریایی، قصۀ سندباد بود که
شهرتی جهانگیر یافت و به صورت داستانهایی از کتاب
هزار و یک شب درآمد. در حدود سال ۳۳۹ق /
۹۵۰م کتاب عجائب الهند تألیف بزرگ بن شهریار
رامهرمزی پدید آمد. در کتاب داستانهای دریانوردانی
چون محمد بن بابشاد سیرافی، داربزین سیرافی، اسماعیل
بن ابراهیم بن مرداس، احمد بن علی ناخدای سیرافی،
محمد بن مسلم سیرافی، راشد غلام بابشاد، محمد عمانی، جعفر بن
راشد و دیگران نقل شده است (طریحی، ۵-۱۱). به
نوشتۀ فران برخی از داستانهای این مجموعه متعلق بهاواخر سدۀ
۴ق است («روابط»، II / ۵۶۵). مسعودی از تاجری
سمرقندی یاد کرده است که از طریق دریا به شهر خانفو (خان
ـ فو) رفت ( مروج، ۱ / ۱۵۸-۱۵۹).
به جز داستانهای دریایی،
از دریانوردان خلیج فارس، بحر احمر و اقیانوس هند نوشتههایی
در زمینۀ راهنمایی دریایی پدید آمدند که
عنوان «راهنامه» داشتند و شامل تجربههای دریانوردان در مسائل دریانوردی،
از جمله نقشههای دریایی بودند. در این زمینه
نقش برتر از آن دریانوردان ایرانی بوده است. دلیل این
مدعا، اصطلاحات دریانوردی فارسی است که آنها را تا سدههای
متمادی، دریانوردان عرب و دیگر اقوام مسلمان به کار میبردند.
از آن جملهاند واژۀ «راهنامه» که به نوشتۀ فران ریشۀ آن از واژۀ پهلوی «رهنامک» بوده است («مطالعاتی»، II
/ ۲۸۱-۲۸۲, ۳۲۵). این واژه در میان
دریانوردان عرب به صورت «رهنامج» و شکل مقلوب «رهمانج» (جمع آن رهمانجات) و
سپس «رمانی» آمده است (همو، «درآمدی بر[۳] ... »،
۲۳۷).
به جز رهنامج، در متون عربی به
اصطلاحاتی چون راهدان، راهدار، ناخدا، ناخذاة، ناوخذة، ناخوذة، ناخوذا و جمع
آن نواخذه که همه معرب واژۀ ناخدا یا ناوخدا (فرمانده کشتی) بودهاند (همو، «مطالعاتی»،
II / ۳۰۶-۳۰۷)، رهبان، ربان (جمع
آن ربابنه)، اشتیام (جمع آن اشاتمه)، خانههای قطبنما که به صورت خن
(جمع آن اخنان)، باشی به معنای اوج ستاره، بندر (بند در، جمع آن
بنادر) شاه بندر، میخ و از این قبیل برمیخوریم.
گاه واژههای دریانوردی فارسی عیناً به عربی
ترجمه شده، و بهکار رفته است، چون بادنما یا گلباد که به صورت وردة الریاح
آمده است (کراچکوفسکی، IV / ۵۵۳-۵۵۴). ابن
مجاور دربارۀ جغرافیای دریانوردی و مردم جنوب عربستان کتابی
تألیف کرده است که حاوی مطالبی از مؤلف کتابی به نام
راهنامه است که در زبان عربی الرهمانج آمده است (فران، همان، II / ۲۸۰-۲۸۱, ۳۲۵). احمد بن ماجد در مجموعهای
از نسخههای خطی که متعلق به نوادۀ یکی
از دریانوردان بود، رهنامهای دید که تاریخ آن
۵۸۰ ق / ۱۱۸۴م بوده است (همو، «درآمدی
بر»، ۲۲۳).
نظامی گنجوی ۷ سال پس
از تاریخ نگارش رهنامۀ یادشده در منظومۀ اسکندرنامه ( اقبالنامه) از وجود رهنامهای دریایی
یاد کرده و چنین آورده است (ص ۲۰۷): «نواحی
شناسان آب آزمای / هراسنده گشتند از آن ژرف جای / / ز رهنامه چون
بازجستند راز / سوی باز پس گشتن آمد نیاز». این شاعر بزرگ دو
واژۀ دیگر به کار برده که از دیدگاه جغرافیای لغوی
و فرهنگنامۀ جغرافیایی دارای اهمیتی بسزا ست. او
واژههای غیرمتداول ژئوگراف (ژئولوگ[۴]) و هیدروگراف (هیدرولوگ)
را به صورت «نواحیشناس» و «آب آزما» به کار برده، که شایان دقت است.
احمد بن ماجد در اثر مشهور خود با عنوان
الفوائد فی اصول علم البحر و القواعد از ۳ مؤلف دریانورد عهد
خلافت عباسیان با نامهای محمد بن شادان، سهل بن آبان و لیث بن
کهلان نام برده، و آنان را ۳ معلم بزرگ دریانوردی نامیده
است. متأسفانه از آثار این ۳ دریانورد چیزی بر جا
نمانده است. ولی از نوشتۀ ابن ماجد چنین برمیآید که تا سدۀ
۹ق / ۱۵م موجود بوده و مؤلف اگرچه آنها را با دیدۀ
انتقاد نگریسته، در ضمن بهرۀ فراوان برده است (فران، «درآمدی بر»،
۲۱۹-۲۲۰، «مطالعاتی» II / ۲۶۳-۲۶۴).
تاریخ تألیف نخستین
راهنامهها روشن نیست. گمان میرود در سدههای ۳ و
۴ق / ۹ و ۱۰م همراه با داستانهای دریانوردی
و چهبسا در سیراف و عمان پدید آمده باشند. یکی از این
داستانها سفرنامۀ خواشیر بن یوسف ارکی است که در سدۀ ۵
ق / ۱۱م با کشتی دَبَوْکَرَۀ هندی به
دریا رفت (کراچکوفسکی، IV / ۵۵۲؛ فران،
همان، II / ۲۷۵، «درآمدی بر»،۲۲۵).
در ۱۵ مارس
۱۴۹۵م / ۱۸ جمادی الآخر
۹۰۳ق واسکودُگاما، دریانورد پرتغالی پس از دور زدن
بخش غربی و جنوبی قارۀ افریقا به ملیندی[۵] در کرانۀ شرقی
افریقا در °۳ عرض جنوبی از خط استوا رسید (همان،
۱۹۱) و در آنجا با دریانوردی مسلمان به نام احمد بن
ماجد آشنا شد و از او خواست تا ناوگان پرتغالی را راهنمایی کند
و به هندوستان برساند. ابن ماجد او را از حرکت در نزدیکی ساحل شرقی
افریقا که اغلب دستخوش طوفان میشود، برحذر داشت و توصیه کرد تا
کشتیها دور از ساحل، مسیر حرکت به سوی هند را طی کنند.
ابن ماجد در ۲۴ آوریل همان سال پرتغالیان را به بندر کالیکوت
در ساحل غربی هند رسانید (همان،
۱۹۲-۱۹۵).
واسکودگاما هنگامی که با ابن ماجد
ملاقات و گفت و گو کرد، از میزان اطلاعات وی در اصول دریانوردی
دچار شگفتی شد (شوموفسکی، ۷۴). آنگاه که ابن ماجد نقشۀ سواحل
هند را عرضه داشت، آدمیرال پرتغالی سرشار از رضایت خاطر گردید،
زیرا نقشه حتى در جزئیات نیز بسیار دقیق بود. نقشه
با تصویر مدارات و نصفالنهارات همراه بود. واسکودگاما دستگاه چوبی
آسترولوژی را که برای تعیین میزان اوج خورشید
و ستارگان بود، به ابن ماجد عرضه کرد. در مقابل ابن ماجد بیآنکه ابراز شگفتی
کند، در پاسخ گفت که دریانوردان مسلمان و عرب دریای سرخ، از
ابزارهایی سه گوشه و چهار گوشه برای اندازهگیری
اوج خورشید، به ویژه ستارگان قطبی استفاده میکنند
(همانجا؛ نیز نک : فران، «مطالعاتی»، I / ۵۴۰-۵۴۱؛
برای آگاهی بیشتر، نک : ه د، ابن ماجد). این گفت و گوها
مؤید پیشرفت دانش و تجارب دریانوردی در میان
مسلمانان بود.
یکی از وسایل دریانوردی
و دانش جغرافیایی مسلمانان، قطبنما برپایۀ تقسیمبندی
خاص آن بود که درجات قطبنما بر مبنای انگشت (اصابع) محاسبه میشد.
قطبنما به خانههایی تقسیم میشد که شمار آنها به
۳۲ و شمار منازل قمر در جدول ۲۸ منزل بود (کراچکوفسکی،
IV / ۵۶۱؛ ابن ماجد، ۲۶-۲۷).
دو اثر عمدۀ ابن ماجد کتاب الفوائد فی اصول البحر و القواعد و حاویة
الاختصار فی اصول علم البحار است. او جز این دو کتاب، دارای
آثار منظوم و منثور دیگری است (فران، «درآمدی بر»،
۲۱۹-۲۲۰، «مطالعاتی»، I / ۲۹۵-۲۹۹؛
نیز نک : ه د، ابن ماجد).
کتاب الفوائد شامل ۱۲ فایده
در جغرافیای دریانوردی است که در آن به اصول مربوط به
فنون دریانوردی، وسایل ناوبری دریایی،
منازل قمر و خانههای قطبنما پرداخته شده است. خط عرض در کتاب ابن ماجد با
درجه تعیین نمیشود، بلکه به وسیلۀ چیزی
که در اصطلاح وی انگشت نام دارد، مشخص میشود. در محاسبۀ
انگشتها هر انگشت برابر ۹۷ میل دریایی، و یک
روز دریانوردی با سرعت متوسط است که هر ساعت ۴ گره یا
۴ میل دریایی است. نیز در این اثر نیازمندیهای
حرفۀ دریانوردی، راههای دریایی، وقتشناسی
و بادهای موسمی (مواسم)، باشیها و متعلقات آنها (باشیّات
و قیاسات)، اشارهها و سیاستها شامل نشانهها و تدابیر دریانوردی
و ترتیب ناوگان و ملوانان، سواحل دریاها در سراسر جهان، جزیرههای
بزرگ و مشخصات دریای سرخ و توضیح واژۀ «زام» مورد
بحث قرار گرفته است (خوری، مقدمه بر الفوائد ... ،
۱۰-۱۱؛ ابن ماجد، ۱۰، ۳۴۳،
۳۶۸؛کراچکوفسکی، همانجا).
حدود نیم سده پس از نخستین
سفر دریایی پرتغالیها به هند، قطبالدین نهروالی
(۹۱۷-۹۹۰ق /
۱۵۱۱-۱۵۸۲م) کتابی با
عنوان البرق الیمانی فی الفتح العثمانی نوشت که مربوط به
فتح یمن از سوی دولت عثمانی است. او در کتاب مطالبی دربارۀ ظهور
پرتغالیها در اقیانوس هند ارائه کرده است. وی با خشم از «حوادث
نکبتبار دخول پرتغال لعین از قوم فرنگان ملاعین به دیار هند» یاد
کرده، مینویسد که پرتغالیان پس از تصرف بندر گوآ در هند عزم خلیج
فارس کردند و جزیرۀ هرمز را گرفتند و راه را بر مسلمانان بستند و اسیر گرفتند و غارت
کردند و کشتیها را بردند و ضرر و آزارشان بر مسلمانان بسیار شد (فران،
«درآمدی بر»، ۱۸۴-۱۹۰).
از مطالب قطبالدین نهروالی
چنین برمیآید که گویا فتح جزیرۀ هرمز
در عهد واسکودگاما و دریانوردان او صورت گرفته است. این نظر خطا ست، زیرا
فتح جزیرۀ هرمز در ۹۱۳ق / ۱۵۰۷م توسط
آلبوکرک صورت گرفت و رابطهای با سفر دریایی واسکودگاما
نداشت (همان، ۱۹۰).
دیگر نمایندۀ
مسلمان جغرافیای دریانوردی سلیمان بن احمد مهری
از ناحیۀ شحر بر ساحل جنوبی حضرموت بود که مردم آن از عهد کهن با دریانوردی
سر و کار داشتند. از سرگذشت این دریانورد مطلبی در دست نیست.
ظاهراً دوران فعالیت وی در نیمۀ دوم سدۀ
۱۰ق / ۱۶م پس از نفوذ پرتغالیها در اقیانوس
هند بوده است. ۵ اثر از او بر جای مانده که بیشتر تکرار مطالب
ابن ماجد است. مهمترین اثر او العمدة المهرّیة فی ضبط العلوم
البحریة است که تألیف آن در ۹۱۷ق /
۱۵۱۱م بوده است. کتاب ۷ باب دارد که هر یک به
چند فصل تقسیم شده است. باب اول در قواعد نجوم دریایی،
باب دوم در نجوم و مسائل دریانوردی مرتبط با آن، باب سوم راههای
دریایی، «بالای باد و زیر باد»، باب چهارم در مقیاسهای
عرض جغرافیایی چون ستارۀ قطبی، دب اصغر و اکبر و
بنات النعش است. دیگر از بابهای کتاب مربوط به بادهای موسمی
اقیانوس هند است. سرانجام گزارشی دربارۀ دریای
سرخ و ۳۰ راه دریانوردی و مخاطرات دریایی
دارد.
کتاب دیگر او با عنوان المنهاج
الفاخر فی علم البحر الزاخر است که آن نیز شامل ۷ باب و یک
مقدمه در توضیح معنی «زام» و «ترفا» است. در این کتاب مطالبی
دربارۀ سواحل اقیانوس هند، عرض برخی از بنادر مشهور، جزایر
بزرگ و معروف، فاصلۀ بلاد عرب تا ساحل هند غربی و بندرهای خلیج بنگال و
ساحل افریقای شرقی و بندرهای سوماترا، جاوه، بالی،
نیز بادها، طوفانهای مخاطرهآمیز، نشانههای ظهور خشکی،
حلول خورشید و ماه در منطقة البروج و ۵ راه دریایی
است (کراچکوفسکی، IV / ۵۶۴-۵۶۷؛ فران،
همان، ۲۴۳-۲۴۴؛ خوری، مقدمه بر العمدة
... ، ۷-۱۵؛ مهری، ۳-۷).
با آثار ابن ماجد و سلیمان مهری
دانش جغرافیایی دریانوردی اسلامی به مراحل
عالیتری نسبت به گذشته دست یافت. این دریانوردان
از نقشههای دریایی پیشرفتهای بهره میجستند
و به تدارک نقشه میپرداختند. ظاهراً بر نقشههای آنان مدارات و نصفالنهارات
ترسیم شده بود. چنانکه در ارتباط با واسکودگاما یاد شد، آلات و ادواتی
که دریانوردان مسلمان به کار میبردند، به تحقیق از آلات و
ادوات مورد استفادۀ دریانوردان پرتغالی و چه بسا اروپاییان در آن
زمان دقیقتر، کاملتر و همراه با دستاوردهای نجومی بود، و به این
نکته در تألیفات آنان اشاره شده است.
اگرچه دریانوردان مسلمان در اقیانوس
اطلس رفت و آمد نداشتند، مبدأ قرار دادن جزایر خالدات از سوی جغرافیدانان
مسلمان نشانۀ آگاهی آنان از غرب افریقا و اقیانوس اطلس بوده است.
اما در اقیانوس هند و شرق دور، موقعیت دریانوردان مسلمان ممتاز
بود و شرح راههای دریایی تا بنادر جنوب شرقی چین
به استثنای ژاپن و فیلیپین، وضع بندرها، کرانهها، جزیرهها
و کشورهای آن منطقه، نشانۀ آگاهی آنان بوده است. ماجرای شورش کانتون و محروم شدن دریانوردان
مسلمان از دستیابی به بنادر و شهرهای شمالیتر چین،
مؤید نفوذ آنان در جزایر و سرزمینهای اقیانوس هند و
دریای چین بوده است (فران، «همان»،
۲۴۶-۲۵۰؛ کراچکوفسکی، IV / ۵۶۷-۵۷۰).
کوشش دولت عثمانی برای نفوذ
در قفقاز، غرب آسیا و اروپا و درگیری با دولتهای اروپای
شرقی و مرکزی، بهویژه دولتهای اروپایی حوضۀ دریای
مدیترانه و نیز رقابت با پرتغالیان به منظور نفوذ در حوضۀ دریای
عمان و خلیج فارس، سبب توجه آن دولت به امور دریانوردی نظامی
در دریای سیاه، مدیترانه، دریای سرخ و حوضۀ اقیانوس
هند و شرق افریقا و دریای عدن شد. نیاز این دولت
سبب آشنایی با اصول دریانوردی اروپاییان در
دریای مدیترانه و روسها در دریای سیاه گردید.
همین امر سبب شد که برخی اصطلاحات دریانوردان اروپایی
چون قبودان (کاپیتان) و امثال آن به زبان ترکی راه یابد و جای
واژهها و اصطلاحات رایج در زبانهای فارسی و عربی را بگیرد.
برای نمونه خلیل ادهم، باستانشناس ترک در
۱۹۲۹م با همراهی پروفسور دیسمان، در کتابخانۀ «سرای»
استانبول یک نیمۀ بریده از نقشۀ جهان را کشف کرد که این نقشه در موزۀ توپکاپیسرای
محفوظ است و در آن نامها ایتالیایی و توضیحات به
زبان ترکی آمده است (همو، IV / ۵۸۶؛ EI۱, VI / ۱۰۷۰؛ آقچورا، ۱). این نقشه
که از دیدگاه هنری ارزشمند است، نشانگر بخش شمال غربی اقیانوس
اطلس، قارۀ افریقا، ونزوئلا و نیز نواحی جنوبی جزیرۀ
گروئنلند است (سلن، ۵۱۸).
نام احمد بن ماجد و سلیمان مهری
در سدۀ ۱۳ق / ۱۹م از طریق کتاب سیدعلی
رئیس، شاعر و نویسندۀ نیمه سدۀ ۱۰ق / ۱۶م به اروپا راه یافت، زیرا
نظریات اقیانوس نگاری وی بیشتر به آثار این
دو مؤلف تکیه داشت. سیدعلی رئیس که مقام «قبودان» و
عنوانهای «چلبی» «کاتب رومی»، «کاتبی» و «رومی»
داشت در اشعار خود چنین تخلص میکرد و در ادب عثمانی چهرهای
شناخته بود. رسالۀ نجوم که تألیف آن در ۹۵۶ق /
۱۵۴۹م انجام گرفته و گویا از نوشتههای علی
قوشچی، یکی از دستیاران الغ بیگ بوده، منسوب به او
ست (تشنر، ۴۰؛ کراچکوفسکی، IV / ۵۶۹؛ تفضلی،
۹-۱۰). سیدعلی رئیس آثاری نیز در
مسائل دریانوردی دارد.
در سدۀ
۱۰ق / ۱۶م توجه دولت عثمانی به دریانوردی
به حد کمال رسیده بود. سیدعلی رئیس در چند نبرد دریایی
در دریای اژه و نیز فتح جزیرۀ قبرس در
۹۲۸ق / ۱۵۲۲م و پیکارهای خیرالدین
بارباروس، دریاسالار مشهور ترک در سواحل افریقا شرکت داشت. هنگامی
که ناوگان عثمانی در ۹۴۴ق /
۱۵۳۸م از سوی پرتغالیها در خلیج فارس
آسیب دید، سیدعلی رئیس مأموریت یافت
کشتیهای عثمانی را از بصره به حدود آبراه سوئز برساند. وی
در ۹۵۸ق / ۱۵۵۱م با ناوگان جنگی
عثمانی به عمان رفت که به تصرف مسقط انجامید، ولی تلاش نیروی
دریایی عثمانی برای تصرف جزیرۀ هرمز
با شکست مواجه گردید. ۱۵ فروند کشتی ناگزیر به بندر
بصره پناه بردند. سیدعلی رئیس مأموریت یافت این
۱۵ ناو آسیب دیده را به سوئز برساند، اما در این
کار توفیق نیافت و راه گجرات هند را در پیش گرفت که تنها توانست
۹ فروند کشتی را به آنجا برساند. امیر گجرات آن ۹ کشتی
فرسوده را خرید و ناویان آنها را مرخص کرد.
سیدعلی رئیس توانست
با ۵۰ نفر از راه خشکی به کشورش بازگردد. وی پس از بازگشت
در محرم ۹۶۲ق / دسامبر ۱۵۵۴م کتاب مهم
خود با عنوان المحیط فی علم الافلاک و البحر را نوشت. کتاب شامل یک
مقاله و ۱۰ باب است که هر باب به فصلهای متعدد و نامتساوی
تقسیم شده است. مؤلف در مقدمۀ کتاب به گفتوگوهای ثمربخشی که طی ۸ ماه اقامت
در منطقۀ خلیج فارس با معلمان ماهر دریانوردی داشته، اشاره کرده
است. او از ۵ کتاب عربی نیز یاد کرده که دو کتاب از ابن
ماجد و ۳ کتاب از سلیمان مهری بوده است (کراچکوفسکی، IV / ۵۷۰-۵۷۱؛
تفضلی، ۱۰-۱۳).
سیدعلی در باب اول کتاب
المحیط از مکتبهای جغرافیایی، قبۀ
آسمان، ابعاد و اوج کواکب بحث کرده، و برای نخستینبار اصطلاح
«انگشت»، مذکور در اثر ابن ماجد را برای دانشمندان اروپایی به
شرح آورده است. باب دوم شامل موضوع زمان و سالهای شمسی و قمری و
نیز سالهای بیزانسی (رومی)، قبطی و ایرانی
است. باب سوم دربارۀ تقسیم قطبنما و خانههای آن، و باب چهارم مربوط به راههای
دریایی است که مؤلف در آن اطلاعات خود دربارۀ «ینگه
دنیا» (دنیای نو = آمریکا) را ارائه کرده است. باب پنجم ویژۀ
محاسبات و اصطلاحات فنی دریانوردی است. باب ششم دربارۀ اوج
کواکب، عرض جغرافیایی بندرها و جزایر، ستارۀ قطبی،
فرقدان، بنات النعش و مقیاس اساسی او «انگشت» است. باب هفتم دربارۀ فاصلۀ
بندرها و شیوۀ تعیین فواصل و مقیاس «زام» است. باب هشتم به بادهای
موسمی و زمان وزش باد اختصاص دارد و مؤلف در باب نهم از ۳۰ راه
دریایی در بخش جنوبی دریای سرخ، سواحل افریقا،
آسیا و اقیانوس هند بحث کرده است. باب دهم مربوط به مخاطرات دریانوردی
و طوفانها ست (کراچکوفسکی، IV / ۵۷۱-۵۷۲).
برخی، از جمله فران مطالب کتاب سیدعلی
رئیس را ترجمهای از آثار ابن ماجد و سلیمان مهری دانستهاند
(«روابط»، II / ۴۸۵). حاجی خلیفه همۀ مطالب
باب چهارم کتاب المحیط دربارۀ جاوه، سوماترا، سیلان و نیز گزارش جزایر نیکوبار
و مالدیو را در کتاب جهاننمای خود آورده است (کراچکوفسکی، IV / ۵۷۴).
سیدعلی رئیس کتاب دیگری
با عنوان مرآة الممالک نوشته است که تا اندازهای رنگ جغرافیایی
دارد. وی شرح سفر و گرفتاریهای خود را در جریان جنگهای
ایران و عثمانی و روس و عثمانی به شرح آورده است. تا زمان تألیف
این کتاب واژۀ «مرآة» در معرفی آثار جغرافیایی به کار نرفته
بود. محتمل است که عنوان مرآة البلدان اثر جغرافیایی
اعتمادالسلطنه، به پیروی از شیوۀ عنوان گزینی
سیدعلی رئیس انتخاب شده باشد. سیدعلی رئیس طی
۳ سال از گجرات روانۀ خراسان و ماوراءالنهر شد. از چند شهر ایران از جمله قفقاز گذشت و
در ۹۶۴ق / ۱۵۵۷م به استانبول رسید.
تاریخ درگذشت او ۹۷۰ق / ۱۵۶۲م
است (همو، IV / ۵۷۴-۵۷۵؛ تفضلی،
۱۸-۲۰).
مشابه کارهای سیدعلی
رئیس در اقیانوس هند توسط معاصر جوانترش، پیری رئیس
در دریای مدیترانه و دریای اژه دنبال شد. تفاوت عمدۀ آنها
در رویکرد آنان به مسائل دریانوردی بود. فعالیت سیدعلی
رئیس صرفاً بر نظریات و تجارب دریانوردان شرق متکی بود،
ولی پیری رئیس نظریات و تجارب دریانوردان شرق
و غرب را درهم آمیخت، چنانکه آثار وی را اوج دانش جغرافیا و
نقشهکشی ترکان عثمانی در سدۀ ۱۰ق /
۱۶م دانستهاند. نام اصلی پیری رئیس مشخص نیست،
زیرا «پیری رئیس» عنوان او بوده است. ظاهراً او را محییالدین
بن محمد نامیدهاند (کراچکوفسکی، IV / ۵۷۶؛ EI۱, VI / ۱۰۷۰-۱۰۷۱).
پیری رئیس به همراه عمویش، کمال رئیس و چون هموطن
معروفش خیرالدین بارباروس، به ماجراجویی دریایی
دست زد. وی پس از مرگ عمویش فرماندهی ناوگان عثمانی را در
نبرد با پرتغالیها برعهده گرفت و از آبراه سوئز به خلیج فارس رفت. او
در جریان سفر جنگی دریایی در
۹۵۵ق / ۱۵۴۸م عدن را به اطاعت آورد
(«دائرة المعارف ترک[۱]»، XXVII / ۳۱؛
ارخنلو[۲]، ۲۳۷-۲۳۸؛ بیات،
۱۶) و در ۹۵۹ق / ۱۵۵۱م جزیرۀ هرمز
را محاصره کرد، ولی از پرتغالیها شکست خورد. وی از مجموع جهازات
زیرفرمان خویش تنها ۳ کشتی را نجات داد و به سوئز
بازگرداند. او در قاهره محاکمه، و در حـدود سـال ۹۶۲ق /
۱۵۵۳م اعـدام شـد (بیـات، ۱۸؛ اوزون ـ
چارشیلی، II / ۳۹۷؛ پچوی، ۱ /
۳۵۰-۳۵۲؛ IA, IX / ۵۶۳؛
آلپاگوت، ۱۵-۱۶؛ نیز نک : ه د، پیری
رئیس).
پیری رئیس با وجود
زندگی پر ماجرای خویش، توانست به تألیف آثاری در زمینۀ جغرافیا
بپردازد و شهرتی کسب کند. شهرت عمدۀ او به سبب تألیف یک
اطلس بزرگ دریایی با عنوان بحریه و یک نقشۀ بزرگ
جهان است که اصل آن برجای نمانده است. کتاب بحریه اگرچه اطلسی
بزرگ ویژۀ دریانوردی است، ولی هدف آن راهنمایی دریایی
ناوگان شراعی در دریاهای اژه و مدیترانه بوده است. در این
اطلس همۀ سواحل، جریانهای دریایی، زبانهها،
لنگرگاهها، خلیجها، بندرها، تنگهها، منابع آب شیرین، مواضع
مستحکم، دژها، بناها و جز آن منعکس است (لویس، ۲۰۷؛ اوزون
چارشیلی، II / ۶۰۵-۶۰۶؛ EI۱،
همانجا؛ شاو، ۱ / ۲۵۷). اطلس پیری رئیس
از منابع جغرافیایی غرب مایه دارد و اثری از سنتهای
اسلامی بر این نقشهها مشهود نیست (EI۱، همانجا).
جغرافیای دریانوردی
ترکان عثمانی در سدۀ ۱۰ق / ۱۶م اندکاندک از حدود مشرق دور شد و رابطۀ آن با
مکتب اسلامی ـ عربی سستی گرفت، ولی تمام و کمال قطع نشد.
پیری رئیس از منابع اروپایی آن زمان با مهارت تمام
بهره گرفت. ابن ماجد و پیری رئیس با وجود اختلاف در روش و بیان
مطالب، یکی به درستی در صدر جغرافیای دریانوردی
اسلامی، و دیگری در صدر جغرافیای دریانوردی
عثمانی قرار دارد. از این پس نوشتههای مؤلفان ترک عثمانی
بهتدریج متوجه روش و منابع اروپایی شد و با گذشت دو سه سده،
آهسته آهسته از روش مرسوم اسلامی فاصله گرفت. این نظر به ویژه
در زمینۀ نقشهها صادق است (کراچکوفسکی، IV / ۵۸۷-۵۸۸).
نقشۀ جغرافیایی
نقشه واژهای است متأخر، که
ظاهراً از نیمۀ سدۀ ۱۳ق / ۱۹م در زبان فارسی متداول شده است.
گرچه این واژه برگرفته از عربی است، ولی در آن زبان کاربرد وسیعی
ندارد. واژۀ نقشه در قاموسهای عربی چون المنجد، لاروس عربی و برخی
دیگر نیامده است، و در آثار تنی چند از مؤلفان نیز آن را
به مفهوم نقشۀ جغرافیایی ارائه نکردهاند (دوزی، II / ۷۲۰)؛
برای مثال، دوزی این واژه را کندهکاری، طراحی، رنگآمیزی
و گراور تعریف کرده است (همانجا). تا آنجا که میدانیم واژۀ نقشه
در سفرنامۀ رضاقلی میرزای نایبالایاله در
۱۲۵۲ق / ۱۸۳۶م آمده است (ص
۲۲۷، ۲۷۴، ۲۹۲،
۶۲۴). ممتحنالدوله (ص
۲۸۳-۲۸۴) و نجمالملک یا نجمالدوله نیز
از نخستین کسانی بودند که پس از رضاقلی میرزا این
واژه را به کار بردند (نک : کتابی، ۱۹-۲۰؛ دبیرسیاقی،
مقدمه بر سفرنامۀ خوزستان، ۱۳). معلوم نیست در جنگهای ایران
و عثمانی، جنگهای نادرشاه افشار و جنگهای ایران و روس این
واژه به کار رفته است یا نه؟
پیش از اسلام در زبان پهلوی
این مفهوم به صورت نگارگ[۳] یا نگاره به معنای تصویر
به کار میرفته است (راشدمحصل، ۸۰، ۴۰۱؛ فرهوشی،
۵۲۵). به احتمال بسیار واژۀ «صورت» که از
اوایل فتوحات مسلمانان به مفهوم نقشه در زبان عربی معمول شد، ترجمهای
از واژۀ «نگارگ» پهلوی بوده است؛ چنانکه در ۸۹ ق /
۷۰۸م حجاج بن یوسف ثقفی در نامههای خود به
«صورت بخارا» (طبری، ۶ /
۴۳۹-۴۴۰)، و «صورت دیلم» (ابن فقیه،
۵۴۶-۵۴۷) اشاره کرده است.
جغرافینویسان ایرانی
و دیگر مؤلفانی که به عربی آثاری از خود برجای
نهادهاند، چندین سده واژه «صورت» را به مفهوم نقشۀ جغرافیا
در نوشتههای خود آوردهاند. این واژه، بعدها در زبان فارسی نیز
متداول گردید، چنانکه مترجم ناشناختۀ اثر جغرافیای اصطخری
که تاریخ کتابت ترجمۀ نسخه خطی او ۷۲۶ق /
۱۳۲۶م بوده، (افشار، مقدمه بر مسالک ... ،
۱۱، نیز حاشیۀ ۱) واژۀ صورت
را به مفهوم نقشه در ترجمۀ کتاب آورده است (اصطخری، ۳-۴). حافظ ابرو که در سدۀ
۹ق / ۱۵م میزیسته، عنوان کشیده شدن صورت
(نقشه) را به کار گرفته است (جغرافیا، ۱ / ۵۱). بدین
روال تا پیش از پدید آمدن عنوان «نقشه»، واژۀ «صورت» در
آثار جغرافیایی فارسی معمول و متداول بوده است. در زبان
عربی نیز چنین بود و تا روزگاری دراز عنوان صورت در نوشتههای
عربی به کار میرفت. به جز واژۀ «صورت» در زبان عربی، واژۀ جغرافیا
(جغرافیه) که ترکیبی از دو واژۀ گیا[۴]
(زمین) و گرافین[۵] (رسم) است، نیز از سوی جغرافینویسان
مسلمان پیرو مکتب بطلمیوس به کار گرفته شد که حاصل آن نوشتههایی
با نامهای صورت الارض، رسم الارض، اشکال الارض و از این قبیل پدید
آمد. طی سدههای متأخر در دوران امپراتوری عثمانی، واژۀ «خریط»
و «خارطه» (جمع آن خرائطه) جایگزین صورت شد. خریطه تصحیفی
است از واژۀ یونانی ـ بیزانسی خارتیس[۶] که صورت
لاتینی آن (کارتا) به معنای نقشه است (نک : المنجد، ذیل
خریطه). این واژه در زبان یونانی متقدم به مفهوم کاغذ و
پاپیروس بود، ولی بعدها برای بیان نقشۀ جغرافیایی
به کار گرفته شد («دائرة المعارف دیانت»، XVI / ۲۰۵). واژۀ خریطه
از زبان عربی به زبانهای اقوام ترکی زبان آسیای صغیر،
قفقاز و آسیای مرکزی راه یافت، چنانکه اکنون نیز
متداول است.
پیش از اسلام ایرانیان
زمین را به ۷ پاره (کشور) بخش کردند (بندهش، ۷۰). بعدها
۷ کشور را برخی از مؤلفان با نام ۷ اقلیم مشخص کردند. در
نقشهای که رسم میشد ۷ کشور به صورت ۷ دایره بود
که ایرانشهر (کشور ایران) در مرکز آنها قرار داشت و دیگر کشورها
در پیرامون ایرانشهر رسم میشدند. تفاوت میان واقعیت
و پندار بر نقشهکشی ابتدایی عرب خالی از تأثیر
نبود. در عهد اسلام جغرافینویسان رغبتی چندان به این
نقشهها نشان ندادند («دائرةالمعارف دیانت»، همانجا). نقشهنگاری از
عهد باستان رایج و مرسوم بود. نمونههایی از این نقشهها
که در کشور روم شرقی پدید آمد و بر جغرافیای بطلمیوس
خالی از تأثیر نبود، همچنان موجود است (پیگولوسکایا، «بیزانس[۷]
... »، ۹۹-۱۰۲).
متأسفانه از نقشههای پیش
از اسلام ایران نمونهای برجا نمانده است. تنها از نوشتههای
مؤلفان، بهویژه آثار جغرافینویسانی چون ابن خردادبه (ص
۱۰۹-۱۱۵، جم ) و قدامة بن جعفر (ص
۲۱۴-۲۱۷، جم ) که راهها و فواصل شهرها و
نواحی مختلف را با دقتی زائد الوصف ارائه کردهاند و نیز از طریق
نوشتههای مؤلفان یونانی دربارۀ خطوط مرزی
میان دو دولت ایران و روم شرقی میتوان به وجود نقشههای
عمومی و محلی در سطح کشور پی برد. با توجه به محاسبۀ فریدریش
ویلهلم بسل، ستارهشناس آلمانی در سدۀ
۱۳ق / ۱۹م ــ که از محاسبات دقیق طول و عرضهای
جغرافیایی است ــ معلوم شده است که خطای محاسبۀ جغرافینگاران
اسلامی سدۀ ۳ق / ۹م در اندازهگیری درجات طول و عرض کمتر از
یک کیلومتر بوده است (کراچکوفسکی، IV / ۶۸).
در عهد منصور خلیفۀ عباسی
(۱۳۶-۱۵۸ق /
۷۵۴-۷۷۵م) نقشهای از باتلاقهای
بصره تدارک شد (EI۲) که نموداری از وجود نقشههای
ناحیهای و محلی است. در زمان خلافت مأمون
(۱۹۸-۲۱۸ق /
۸۱۳-۸۳۳ م) دو رصدخانه، یکی در
کوی شماسیۀ بغداد و دیگری بر کوه قاسیون نزدیک دمشق بنا شد که
یکی از وظایف آنها تعیین دقیق اماکن جغرافیایی
بود. در این دوره یک اثر جغرافیایی ممتاز به نام
«الصورة المأمونیة» (نقشۀ مأمونی) پدید آمد. نقشههای مأمونی با نقشههای
مارینوس از اهالی صور قرابت داشت (EI۱, I / ۴۹۵).
مسعودی دربارۀ نقشۀ مأمونی
مینویسد: من این اقلیمها را در بیش از یک
کتاب دیدهام که آنها را به رنگهای مختلف کشیده بودند، جهان را
با کیهان و ستارگان و خشکی و دریا و آبادی و ویرانیها
و محل اقوام و شهرها و غیره رسم کردهاند و این بهتر از جغرافیای
بطلمیوس و مارینوس و دیگران بود (مروج، ۱ /
۱۰۲-۱۰۷).
معلوم میشود که در نقشۀ مأمونی
نواحی شهرهای معروف هر کشور (اقلیم) مشخص شده، و تنها تفاوت در
آن بود که نام جایهای قدیمی را نامهای عربی
گرفته بود. در این نقشه حدود آبادیها به شیوۀ یونانی
و درجات طول جغرافیایی براساس مکتب ایرانی از مشرق
آغاز شده بود (کراچکوفسکی، IV / ۸۷). گویا زهری، جغرافیشناس
سدۀ ۶ ق / ۱۲م این نقشه را دیده بود (همو، IV / ۸۸؛
زهری، ۲، ۵). در این نقشه ۶ اقلیم، اقلیم
هفتم را در میان گرفته که موافق نظر ایرانی مربوط به ۷
کشور (اقلیم) است که بیرونی آن را در التفهیم ارائه کرده
است (ص ۱۶۹). این نقشه به شیوۀ معمول در ایران
پیش از اسلام و عصر ساسانی بوده است (کراچکوفسکی، همانجا). محمد
بن موسى خوارزمی (د پس از ۲۳۲ق / ۸۴۷
م) که بر خلاف معمول اقلیمهای هفتگانه را برپایۀ درجات
عرض تقسیم کرد، در تدارک نقشه نیز مبتکر بزرگی بود. به زعم برخی
محققان کتاب صورة الارض خوارزمی براساس نقشهای از جهان و نیز
نقشههایی از ۷ اقلیم تألیف شده است. متأسفانه این
نقشهها به دست نیامده است. در نسخۀ خطی استراسبورگ تنها
۴ نقشه از جزیرة الجوهر، دریاها و دیگر نواحی رود نیل
و دریای آزوف باقی مانده است (مژیک، مقدمه بر صورة الارض،
۶-۱۳؛ نیز نک : نالینو، ۱۵۰،
۱۶۳، ۱۷۷) این امر نشان میدهد
که مسیر رود نیل در آن روزگار شناخته بوده است. ظاهراً نقشۀ
خوارزمی کهنترین نقشههای موجود در جغرافیای
ممالک اسلامی است.
ابن ندیم
(ص۳۴۳) ضمن اشاره به ثابت بن قره (د ۲۸۸ق /
۹۰۱م)، منجم معروف که کتاب دارای نقشۀ صفة
الدنیا به او منسوب است، مینویسد که او یک نقشۀ زمین
(صفة الدنیا) را که تألیف یک حرّانی دیگر جز او
بود، از تألیفات خود معرفی کرده است. من این نقشه را دیدهام
که بر پارچۀ دبیقی خام ترسیم، و رنگهای آن با موم ثابت شده
بود.
روایت دیگری حاکی
از آن است که وقتی خزانۀ مستنصر، خلیفه فاطمی
(۴۲۷-۴۸۷ق /
۱۰۳۶-۱۰۹۴م) به غارت رفت، نقشهای
به دست آمد که در ۳۵۳ق / ۹۶۴م برای
معز، خلیفۀ فاطمی (۳۴۱-۳۶۵ق /
۹۵۳-۹۷۵م) بر پارچۀ شوشتری،
قلابدوزی شده بود. بر آن پارچه، نواحی مختلف، کوهها، دریاها، رودها،
شهرها و راهها نقش، و نامهای آنها با نخهای زرین و سیمین
و ابریشمین دوخته شده بود (کراچکوفسکی، IV
/ ۲۰۶).
این نقشه که بهای آن را ۲۲ هزار دینار نوشتهاند،
صرفنظر از تفاوتهایی در ساحل جنوب شرقی عربستان و ساحل شمالی
افریقا، با نقشۀ خوارزمی نزدیک بود. در این نقشه مکه و مدینه به
صورتی متمایز از دیگر شهرها مشخص شده بود.
نقشههای اسلامی آن دوره تا
اندازهای با نقشههای بطلمیوسی تفاوت داشتند. برای
نمونه اقیانوس هند در نقشههای بطلمیوسی صورت دریایی
محصور داشت، ولی در نقشههای اسلامی اقیانوس هند با اقیانوس
آرام متصل است (EI۲).
با ظهور کتاب صور الاقالیم ابوزید
بلخی در حدود سال ۳۰۸-۳۰۹ق /
۹۲۰-۹۲۱م که نام اشکال البلاد و جز آن نیز
بر آن نهاده بودند، مکتب جدیدی در جغرافیا پدید آمد که در
آنها نقشه از اهمیت فراوان برخوردار بود. هدف کتاب ابوزید بلخی
معرفی نقشۀ زمین بود (کراچکوفسکی، IV / ۱۹۶). نیم
قرن پس از او محمد مقدسی (ص ۴-۶) دربارۀ اثر بلخی
نوشت: کتاب المسالک و الممالک اصطخری که گویا اصل آن به فارسی
بوده، باقی نمانده است. متن عربی کتاب بعدها چند بار به فارسی
برگردانده شد که حاوی نقشههای متعدد است (افشار، مقدمه بر مسالک،
۲۲-۲۳).
ابن حوقل نمایندۀ دیگر
مکتب ابوزید بلخی است که در کتاب خود به ترسیم نقشه توجه داشته
است. وی در ۳۴۰ق / ۹۵۲م به دیدار
اصطخری رفت. خود در این باره مینویسد که ابواسحاق فارسی
را دیدم که صورت سرزمین هند را کشیده بود که آشفته مینمود،
ولی فارس را خوب رسم کرده بود، من نیز آذربایجان را بدینگونه
رسم کردم که نیکو خواند و رسم جزیرۀ (عراق) مرا
پسندید. صورتی از مصر و مغرب کشیده بود که خطای آن بسیار
بود و من چند نقشۀ او را اصلاح کردم. ابن حوقل نقشۀ مکه و دیار عرب را در همسایگی
خلیج فارس و سپس فارس و خلیج فارس، مسقط، عمان، رأس الخیمه،
مغرب و اندلس و دریای مدیترانه، خوزستان، بلاد هند، اران،
ارمنستان و جاهای دیگر را بر روی نقشه آورد که آنچه شناخته شده
شامل ۲۲ نقشه از نسخههای مختلف است و خود دربارۀ آنها
به شرح پرداخته است (۱ / ۲-۴، ۴۵، ۲ /
۳۲۹-۳۳۰؛ دخویه، «مسئله»،
۴۶؛ میلر، I(۱) / ۱۹-۲۰).
یکی از خصوصیات مکتب
ابوزید بلخی، توجه به نقشه بوده است. نقشههای این گروه
از جغرافینویسان همانند است، ولی کتابهایی که در
دورانهای بعد پدید آمد، به جز کتاب نزهة المشتاق ادریسی،
دارای شیوههای مستقلی در ترسیم نقشه است. مقدسی
یکی دیگر از پیروان مکتب بلخی، چه بسا اصیلترین
جغرافینویس مسلمان در سدۀ ۴ق / ۱۰م است.
وی در کتاب خود احسنالتقاسیم فی معرفة الاقالیم، نقشۀ
۱۲ سرزمین از جهان اسلام را رسم کرد. به نظر میرسد نمایندگان
مکتب بلخی همواره نقشههای بهتری نسبت به نقشههای
گذشتگان ارائه میکردند. یکی از آنها نقشۀ دقیقتر
وی از دریای پیرامون عربستان بوده است (مقدسی،
محمد، ۴-۱۰؛ میلر، I(۱) / ۲۰-۲۱, ۳۰).
کراچکوفسکی (IV / ۲۰۶-۲۰۹)
ضمن بیان عدم ارتباط مکتب جغرافیای کلاسیک اسلامی
با برخی از نمونههای مکتب بطلمیوسی، آن را نموداری
از اطلس اسلامی میداند که به صورتی مشخص شامل ۲۱
نقشۀ متوالی است که در آغاز، نقشۀ مدور جهان و در پی آن نقشۀ جزیرة
العرب، دریای فارس، مغرب، مصر، شام، دریای روم (مدیترانه)،
و سپس ۱۴ نقشه شامل نواحی مرکزی جهان اسلام، جزیره،
عراق، خوزستان، فارس، کرمان، سند، ارمنستان، اران، آذربایجان، جبال (سرزمین
ماد بزرگ)، گیلان، طبرستان، دریای شمال ایران، صحرای
فارس، سیستان، خراسان و ماوراءالنهر (فرارود) است. در اینجا هر یک
از شهرستانهای ایران نقشههای جدا دارند، حال آنکه نواحی
مغرب با وجود وسعت بیشتر دارای نقشههای کمتری است.
کراچکوفسکی در ادامۀ سخن چنین نتیجه میگیرد که به احتمال، این
نقشهها از یک اطلس ایرانی قدیمی با اندک دستکاری
اقتباس شدهاند تا با جهان آن روز اسلام سازگار باشند. به نظر میرسد که
اطلس در اصل برای دولت ساسانی تدارک شده بود. بعدها این اطلس
جهت سازگاری با نیازمندیهای مسلمانان در سدۀ
۴ق دستکاری و اندکی اصلاح شد. دربارۀ اصل نقشه میتوان
گفت که مطالب جغرافیایی آنها نسبت به وضع اروپای آن روزگار
اندکی دقیقتر است (همانجا).
در تنها نسخۀ خطی
کتاب فارسی برجسته و ممتاز حدود العالم من المشرق الی المغرب از مجموعۀ
تومانسکی، خاورشناس روس اثری از نقشه نیست (نک : ستوده، مقدمه
بر حدود، ۴-۵). کراچکوفسکی (IV / ۲۲۶) مدعی
است که مؤلف ناشناختۀ کتاب چند بار به نقشهای که پیش از تألیف کتاب تدارک و
آماده شده بود، اشاره کرده است. وی آنگاه نتیجه میگیرد
که محتمل است، شرح سرزمینها براساس نقشهای بوده است که در دسترس نیست.
در تأیید نظر کراچکوفسکی باید افزود، این کتاب که
«حدود عالم از شرق تا غرب» نام گرفته است، نشان میدهد که مطالب آن نمیتوانسته
است، بدون استفاده از نقشه بوده باشد. مینورسکی در نقدی که بر
کتاب حدود العالم نوشته، متذکر شده است که مؤلف «برپایۀ نقشهای
قدیمی» و چه بسا به صورت دستکاری شدۀ نقشههای
ابوجعفر خازن، کار خود را آغاز کرده، و کیفیت آنها را بهبود بخشیده
است (نک : «مقدمه بر حدود العالم»، ۱۴-۱۵). متأسفانه
نقشهای که این مؤلف ناشناس بر روی آن کار کرده است، در دست نیست.
مینورسکی این نظر را بر نوشتۀ بارتولد مبتنی
ساخته است که کتاب ابوزید بلخی شاید توصیفی از نقشههای
ابوجعفر خازن بوده است (همانجا؛ نیز نک : بارتولد، «مجموعه»، VIII / ۵۱۸-۵۱۹).
چنین به نظر میرسد که
جغرافینویسان مکتب بلخی اغلب در بهبود کیفیت نقشههای
گذشتگان میکوشیدند (EI۲). سنت جدید نقشهنگاری مکتب بلخی
چه از نظر ظاهر نقشه و چه از نظر مضمون و محتوا، با سنت یونانی ـ
اسلامی تفاوت داشت و چه بسا بازتابی از دیدگاههای سیاسی
مسلمانان آن عهد محسوب میشد. در نقشههای یونانی ـ اسلامی
بنابر معمول، عراق در اقلیم چهارم یا اقلیم مرکزی قرار
داشت، ولی در مکتب بلخی مکه در مرکز نقشه تصویر شده است. شاید
این به سبب احترامی بود که مسلمانان برای مکه و مدینه
قائل بودند. در نقشههای مکتب بلخی جنوب در بالا و شمال در زیر
نقشه مشخص شده، و ربع مسکون در اقیانوس محاط گردیده است. دریای
مدیترانه و اقیانوس هند به صورت دو خلیج تصویر شده است که
در برزخ سوئز کمترین فاصله را پیدا میکند. بدین روال با
مفهوم قرآنی «بحرین» (دو دریا) که در برزخ به یکدیگر
میپیوندند، همخوانی دارد (EI۲؛ نیز نک :
فرقان / ۲۵ / ۵۳). میلر نقشههای مکتب بلخی
را به محمد بن احمد جیهانی، وزیر آل سامان نسبت داده است (II(۵) / ۱۲۳-۱۲۴).
سدۀ ۵ ق /
۱۱م دورۀ درخشانی برای دانشهای اسلامی از جمله جغرافیا
بود. در این سده، ابوریحان بیرونی مفاهیم تازهای
در جغرافیای طبیعی جهان وارد کرد که دگرگونیهایی
در نقشهنگاری پدید آورد. برپایۀ این
نوآوریها، نقشههای جدیدی توسط نقشهنگاران مسلمان ترسیم
شد. بیرونی نخستین دانشمندی بود که رابطۀ اقیانوس
هند (بحر الکبیر یا بحر الاعظم) را با اقیانوس محیط (اطلس
یا دریای غربی) از طریق تنگههایی در
جنوب جبال القمر عرضه کرد (EI۲؛ «دائرة المعارف دیانت»، XVI / ۲۰۸).
وی بر آن بود که «اقیانوس محیط» اطراف ربع مسکون و خشکیهای
زمین را فرا گرفته است ( القانون ... ، ۲ /
۲۷-۲۹؛ «دائرة المعارف دیانت»، همانجا). ابوالفدا
(ص ۱۱-۱۳) از بیرونی اثر پذیرفته، و این
نظر را در کتاب خود آورده است (نک : بیرونی، التفهیم،
۱۶۹). این نظر بیرونی سرآغاز جدیدی
در کار نقشهنگاری مسلمانان شد. در این دوره مکتب بلخی در امر
نقشهنگاری شرق به پیشرفتهایی دست یافته بود. در
اروپا شیوۀ نقشهنگاری یونانی ـ اسلامی که به تدریج
نفوذ خود را از دست میداد، همچنان رواج داشت (EI۲).
محمود کاشغری در سدۀ
۵ ق نقشۀ مدوری ارائه کرد که در کتاب او آمده است (۱ /
۱۵۰، صفحۀ روبهرو؛ کمال، III(۳) / ۷۴۱).
این نقشه توسط میلر و هرمان مورد بررسی قرار گرفت، ولی نمیتوان
همۀ مسائل آنرا حل شده دانست. به احتمال، یکی از نامهای
موجود در نقشۀ کاشغری مربوط به ژاپن است که قابل تردید به نظر میرسد.
نقشهنگار خود را آزاد میپنداشته، و به جای مکه شهر کاشغر و منطقۀ هفت
رود (یدّی سو) و شهر بلاساغون را مرکز نقشه قرار داده است. معلوم میشود
نگارندۀ نقشه این منطقه را مرکز قبایل ترک میدانسته است (نک
: کاشغری، همانجا؛ میلر، II(۵) / ۱۴۲-۱۴۸).
در غرب جهان اسلام به تبعیت از
ممالک شرق اسلامی با مدتی تأخیر، جریان تازهای پدید
آمد که هدف آن پیوند جغرافیای توصیفی با جغرافیای
نجومی بود. این جریان در اثر شریف ادریسی با
عنوان نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق آشکار است (میلر، I(۱) / ۳۵,۴۳-۴۴). وی
در قرطبۀ اسپانیا علم آموخت، سپس به سیسیل رفت و به کار تألیف
پرداخت. نسخههای متعدد کتاب او، گاه با نقشه و گاه بینقشه است. برخی
معتقدند که ادریسی نقشههای بطلمیوس را مبدأ کار خود قرار
داد (همو، I(۱)
/ ۴۸-۵۰)،
ولی کراچکوفسکی (IV / ۲۹۳) بر آن است که مشکل بتوان
دربارۀ اصل نقشههای ادریسی و ارتباط آن با سنت بطلمیوسی،
نظری قطعی ارائه کرد.
اطلس ادریسی ۷۰
نقشه دارد که در نسخههای خطی برخی از آنها افتاده است. در آغاز
کتاب نقشۀ مدوری از جهان است که میتوان آن را با اطلس مکتب کلاسیک
جغرافیای اسلامی مرتبط دانست (همانجا). سواحل مدیترانه در
نقشۀ ادریسی از دیگر نقشهها به واقع نزدیکتر است
(همانجا). دوران سوم نقشهشناسی اسلامی با نام ادریسی
مرتبط، و در واقع اوج نقشهکشی در میان عربها ست (همانجا). نقشۀ ادریسی
را میتوان مهمترین اثر نقشهشناسی عرب در سدههای میانه
به شمار آورد. در استانبول نسخۀ خطی کتابی با عنوان روض الفرج و نزهة المهج شناخته شده که تاریخ
آن ۵۵۸ ق / ۱۱۹۲م، و دارای
۷۳ نقشه است که در محافل علمی با نام الادریسی الصغیر
شهرت یافته تا با نزهة المشتاق اشتباه نشود (همو، IV /
۲۹۴؛
میلر، I(۱)
/ ۱, ۳, ۴۴).
در کتابی با عنوان مختصر ابن
حوقل، تألیف نویسندهای ناشناس نقشۀ جالبی
از اواسط سدۀ ۶ ق / ۱۲م وجود دارد که در آن شکل جهان به جای
نقشههای مدور معمول، به صورت بیضی کشیده شده است. از
۳ نسخۀ این کتاب دو نسخه با این عنوان معرفی شده است: کتاب هیئة
اشکال الارض و مقدارها فی الطول و العرض المعروف بجغرافیا. یکی
از این نسخهها تلخیصی از نسخۀ شم
۳۳۴۶ ابن حوقل در توپکاپیسرای و متعلق به
سالهای ۵۳۴-۵۸۰ ق /
۱۱۴۰-۱۱۸۳م است. میلر نقشههای
مبین شکل عالم را به ابن سعید مغربی منسوب دانسته است، و گمان میرود
که نقشهها متعلق به مؤلف ناشناختۀ کتاب مختصر ابن حوقل باشد (کمال، III(۴) / ۸۰۴-۸۱۷؛ میلر، I(۱) / ۲۵, ۳۱ ؛ EI۲).
احمد طوسی از جملۀ نخستین
کیهان نگارانی بود که در دوران طغرل دوم میزیست. کتاب
عجائب المخلوقات او که به زبان فارسی نوشته شده، یادآور کتاب غرناطی،
ولی سنگینتر از آن است. در مؤسسۀ مطالعات شرقی
روسیه دو نسخه از این کتاب موجود است که هنوز دربارۀ آنها
بررسیهای لازم صورت نگرفته است. معروفترین نسخۀ این
کتاب، نسخۀ گوتا در اروپا ست که برخی از محققان از جمله فون هامر دربارۀ آن به
تحقیق پرداختهاند. کتاب دارای ۶ نقشه است که به سنت بلخی
کشیده شده است. این نقشهها شامل دریای کاسپی
(خزر)، مدیترانه، نواحی اطراف جبال سند، خلیج فارس و عربستان
است. روزنِ دانشمند روس نقشۀ دریای خزر را ترسیمی برپایۀ روش
اصطخری دانسته است (حاجیخلیفه، ۲ /
۱۱۲۷-۱۱۲۸؛ سارتن، II(۱) / ۴۱۳؛ نیز کراچکوفسکی،
IV / ۳۲۵).
در سدۀ ۷ق /
۱۳م چند نقشۀ جهان تدارک شد که برخی به سنت یونانی ـ اسلامی،
و برخی به مکتب ابوزید بلخی تعلق داشتند. در
۶۴۶ ق / ۱۲۴۸م در قطعهای از یک
رسالۀ جغرافیایی به زبان پارسی نقشهای پیدا
شد که در آن اقیانوس هند از جبال القمر میگذرد و با چرخش به سمت شمال
به اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه میپیوندد
و قارۀ افریقا را دربر میگیرد. مؤلف ظاهراً از بیرونی
تأثیر پذیرفته است. نقشه گویا به ابن عبری، کشیش سریانی
منسوب بوده، و به سنت یونانی ـ اسلامی تعلق داشته است (کمال، III(۴) / ۹۹۶؛ میلر، II(۵) / ۱۶۹؛ کراچکوفسکی، IV / ۳۷۳-۳۷۴؛
EI۲).
نقشۀ جهانی
موجود در کتاب زکریای قزوینی، برگرفته از سنت مکتب بلخی
است، با این تفاوت که در آن کوه افسانهای قاف اقیانوس محیط
را در بر گرفته است و از سمت جنوب این کوه نیز چشمۀ
افسانهای آب زندگی (عین الحیاة) به سوی سرزمین
ناشناختهای جاری است (میلر، II(۵) / ۱۲۷-۱۲۹)؛ اما نقشۀ او از
دریاها، به پیروی از نقشۀ ابوریحان بیرونی
و طبق سنت یونانی ـ اسلامی کشیده شده است. برخی،
نقشۀ جهان در اثر ابن وردی را مشابه نقشۀ زکریای
قزوینی و به پیروی از سنت بلخی در نقشهنگاری
دانستهاند (همو، II(۵) / ۱۲۹-۱۳۳؛
EI۲).
در مقدمۀ برخی از نسخههای خطی کتاب نخبة الدهر فی عجائب
البر و البحر اثر شمسالدین محمد بن ابوطالب دمشقی به یک نقشۀ پیوست
اشاره شده که در هیچ نسخهای نیامده است (میلر، II(۵) / ۱۳۹-۱۴۱؛
کراچکوفسکی، IV / ۳۸۴). باید افزود که در همۀ
کتابهای کیهاننگاری چون تألیفات زکریای قزوینی،
حرانی و ابن وردی یک نقشۀ مدور جهان هست، ولی در کتاب
دمشقی این نقشه تا اندازهای قویتر است. برخی از
نسخههای خطی دارای چند نقشه است که میلر ۳ نقشه را
تحلیل کرده است: یکی معرف تقسیم زمین به ۷
اقلیم، دیگری دربارۀ اقوام جهان، و سومی نقشۀ مدیترانه
است (همانجاها).
در سدههای ۷ و ۸ ق /
۱۳ و ۱۴م، در نقشهنگاری اسلامی گرایشهای
تازهای پدید آمد که در برخی از آنها، نقشهنگاران مسلمان شبکهای
از خطوط عمودی و افقی در حکم طول و عرض جغرافیایی
رسم کردهاند که به صورت خانههای مربع با ذکر نام مکانها بوده، و مواضع
آنها مشخص شده است. معلوم نیست این شیوه، اقتباسی از نقشهنگاری
چینی بوده است، یا اینکه نقشهنگاران مسلمان خود به چنین
ابتکاری دست زدهاند.
در چین نمونههایی از
نقشههای مغولی به دست آمده که تاریخ یکی از آنها
۷۳۹ق / ۱۳۲۹م است. این نقشه که
مربوط به حکومت دودمان یوآن است، حدود دولت خان بزرگ و دولتهای سهگانۀ مطیع
چنگیزخان، یعنی دولت جغتای آسیای مرکزی،
دولت ازبک دشتهای قبچاق و دولت ابوسعید در ایران را مشخص میکند.
در نقشه نامهایی وجود دارد که به نظر میرسد نامهای
قسطنطنیه، دمشق و مصر است. نقشه دارای خانههای مربع و طرحی
خشک به رسم هندسی است که اختلاف اساسی آنها با نقشههای کهن چین
مشهود است. توجیه نقشه از جنوب به شمال همانند نقشههای رایج در
جهان اسلامی است و با نقشهکشی چینی در دوران مغول چندان
سازگاری ندارد. توضیح این نقشه تنها با در نظر گرفتن نفوذ نقشهنگاری
اسلامی در نقشهنگاری چینی امکانپذیر است، و میتوان
چنین پنداشت که طراح نقشه از نمایندگان مکتب ایرانی و عرب
بوده است. نام نقشه نیز در آغاز عربی بوده که بعدها به چینی
ترجمه شده است (کراچکوفسکی، EI۲; IV / ۳۹۸-۳۹۹).
نقشۀ حمدالله مستوفی
نمونهای قابل توجه از این گونه نقشهها ست. در نقشۀ وی،
ربع مسکون به ۱۸ بخش طولی مساوی تقسیم شده است که
در آن طولها گویی از سطحی برابر میگذرند و صورت خطوط
مستقیم دارند، ولی این خطوط در قطب به یک نقطه نمیرسند.
ربع مسکون به ۹ بخش موازی تقسیم شده است که از خط استوا تا شمال
امتداد دارد. بدین روال، هر یک از خانههای مربع نقشه با ابعاد
۱۰×۱۰ درجه مشخص شدهاند که مساحت هر یک از درجات،
طبق محاسبۀ منجمان عهد مأمون معادل ۳/ ۲ ۵۶ میل عربی
است. در این نقشه، جنوب افریقا به شکل چنگال و نیز شبکهای
با خانههای مستطیل، رسم شده که هر خانه نمودار یک درجه است و
اسامی شهرها و قصبات در هر یک از آنها آمده است. نقشه شامل
°۶۴ تا °۱۱۱ طول شرقی و °۱۶ تا
°۴۵ عرض شمالی است. طبق محاسبۀ منجمان
مسلمان، طول جغرافیایی از جزایر قناری با صفر درجه
آغاز، و تا °۱۸۰ امتداد مییابد که سرزمین چین
است.
در نقشۀ حمدالله مستوفی
اقلیمهای اول تا ششم در شمال خط استوا واقع شدهاند که برپایۀ حدس و
گمان است و ارتباطی با تقسیم اقالیم پذیرفته شده از سوی
منجمان ندارد، زیرا با تقسیمِ پنداری مدارهای عرض جغرافیایی
و در نظر داشتن اصل کرهای بودن زمین، مواضع مکانها و نواحی
مختلف در نقشه نمیتواند منطبق بر محاسبهای باشد که منجمان مسلمان میشناختند
(میلر، II(۵)
/ ۱۷۸-۱۸۲؛
نیز EI۲).
نقشۀ حافظ ابرو نیز
نمونۀ دیگری از این نقشهها ست. این نقشۀ جهان
در آغاز چاپ فارسی کتاب آمده است (نک : جغرافیا، نقشه)، ولی
۳ نقشۀ دیگری که ضمیمۀ کتاب او بوده، و به پیروی
از سنت مکتب بلخی کشیده شده است، در متن چاپی و ظاهراً در نسخۀ خطیِ
مورد استفاده، موجود نیست. نقشۀ جهان حافظ ابرو که از بسیاری
جهات به نقشۀ حمدالله مستوفی نزدیک است، شامل شبکهای از خانههای
مربع است که هر خانه ۵×۵ درجه است. خطوط عمودی نقشه، نمایانگر
طول جغرافیایی، و خطوط افقی نمایشگر عرض جغرافیایی
است. طول جغرافیایی از صفر درجه (کرانۀ غربی افریقا)
آغاز میشود و تا °۱۸۰ امتداد مییابد و در
فاصلۀ °۱۷۰ و °۱۷۵ از ناحیهای
به نام گنگدز میگذرد که یادآورگنگ دژ افسانهای است. این
نسخه با دو موضع به نام سراندیب آمده است: یکی در طول
°۱۰۰ و عرض حدود °۶۵ و دیگری در طول
حدود °۹۵ و عرض حدود °۸۰ (نک : همانجا). بنا بر سنت
معمول، جنوب در بالا، شمال در پایین، مغرب در سمت راست و مشرق در سمت
چپ واقع است. ربع جنوبی کرۀ زمین را که در بالای نقشه مشخص شده، آب فرا گرفته است. در
نقشۀ حافظ ابرو، ساحل جنوبی افریقا به خلاف نقشههای کهنتر
که شکل چنگال دارد، مدور و نشانۀ پیشرفتی در کار نقشهکشی سدۀ ۹ق /
۱۵م است (همانجا؛ نیز نک : میلر، II(۵) / ۱۱۱-۱۱۲).
از اوایل سدۀ
۱۰ق / ۱۶م، نام خاندان شرفی صفاقسی (سفاقسی)
در تونس شناخته شده بود. طی دو نسل، از این خاندان کسانی
برخاستند که طبق رسوم آن سامان به کار نقشهکشی میپرداختند. از
۹۵۸ تا ۱۰۰۹ق /
۱۵۵۱ تا ۱۶۰۱م، خانوادۀ شرفی
چند نقشه پدید آوردند که در میان آنها ۴ نقشۀ بزرگ
جهان بود. اینها نقشههای دستکاری شده به شیوۀ نقشههای
ادریسی بودند. قدیمیترین عضو این خانواده،
علی بن احمد بن محمد در ۹۵۸ق /
۱۵۵۱م اطلسی در ۸ برگ تهیه کرد که نسخۀ دستی
آن در کتابخانۀ ملی پاریس موجود است. این نقشهها بیشتر سواحل
دریای مدیترانه را نشان میدهند. میلر نقشۀ جهانِ
ساخته و پرداختۀ علی بن احمد را ترکیبی از نقشۀ دریایی
کاتالونیایی با نقشۀ ادریسی دانسته که به
منظور تهیۀ نقشۀ دریایی عربی جدید، تدارک شده است. محمد بن
علی شرفی صفاقسی (سفاقسی) نقشهای از جهان کشیده
که تاریخ آن ۱۰۰۹ق / ۱۶۰۱م
است. نیمۀ شرقی این نقشه از نقشۀ ادریسی اقتباس شده، و
نیمۀ غربی که حوضۀ دریای مدیترانه، سواحل اقیانوس اطلس و دریای
سیاه را نشان میدهد، زیر نفوذ نقشههای دریایی
کاتالونیایی است (کراچکوفسکی، IV / ۴۵۱-۴۵۲؛
میلر، II(۵)
/ ۱۷۵-۱۷۷).
برخی این نقشه را نشانۀ انحطاط مکتب نقشهکشی تونس دانستهاند. این نموداری از
نفوذ اروپا بر نقشهکشی مغرب است. علائم نفوذ اروپا بر نقشهکشی مغرب
را میتوان در نقشههای حاج احمد تونسی مشاهده کرد. کلیشۀ نقشۀ جهان
او در کتابخانۀ مارکوس مقدس در شهر ونیز موجود، و شامل ۶ لوح است که بر روی
چوب سیب حکاکی شده است(کراچکوفسکی، IV / ۴۵۳).
تا آنجا که میدانیم کهنترین
نقشۀ دریایی اسلامی در کتابخانۀ آمبروزیان
شهر میلان موجود است (میلر، II(۵) / ۱۷۳-۱۷۵). گمان میرود
این نقشه در سبته یا بجایه تدارک شده و شامل ۳ برگ نقشۀ مدیترانه
است (همو، II(۵)
/ ۱۷۳-۱۷۴).
در نقشه هیچ مطلبی حاکی از تاریخ آن وجود ندارد (همو، II(۵) / ۱۷۴). ابعاد نقشه بر حسب میل
است که نشانۀ تفاوت آن با نقشههای عربی، و قرابت آن با شیوۀ ایتالیایی
است. تنها وجود نامهای عربی در نقشههای مغربی، نشانهای
از شدت مقاومت و نفوذ عربی است. نقشه از نظر طرح و رسم سواحل، به شیوۀ ایتالیایی
است، ولی در بخشهای کرانهای افریقا و جنوب شرق اسپانیا
نامهایی وجود دارد که بیانگر استقلال طراح آن در این
محدوده است (همانجا؛ کراچکوفسکی، IV / ۴۵۰-۴۵۱).
گمان میرود تاریخ نگارش نقشه، سدۀ ۹ق /
۱۵م بوده است (همانجا).
دربارۀ آثار و تألیفات
احمد بن ماجد و سلیمان مهری در امر راهنماییهای دریایی
پیشتر اشاره شد، اما دربارۀ نقشهکشی، جا دارد به کتاب سیدعلی رئیس با عنوان
المحیط فی علم الافلاک و الابحر اشاره شود، زیرا اهمیت
کتاب او بیشتر از این جهت است که مؤلف به کمک آن، رسم نقشۀ همۀ سواحل
اقیانوس هند و همۀ مجمع الجزایر شرقی را با چنان دقت و صحتی تدارک نموده
که از نقشههای کهن اسلامی برتر است (بیتنر،
۲۱-۲۲). نقشههای پرتغالی تا اندازهای
زیر نفوذ نقشههای شرقی بود (همو، ۲۲). کتاب محیط
نیز تا اندازهای نمودار گذر از عرصۀ مشاهدات و رصدیابیهای
پراکندۀ سدههای گذشته به عرصۀ معرفت منظم دوران جدید است.
نقشهای که با توجه به مطالب کتاب
محیط رسم شده، واجد اهمیت بسیار و نشانۀ اعتلای
نقشهکشی در مشرق زمین است (همو، ۲۲-۲۴؛
کراچکوفسکی، IV / ۵۷۰-۵۷۶؛ فران،
«روابط»، II / ۴۸۵، «در آمدی بر»،
۱۱۴-۱۱۸). کاری که سیدعلی
رئیس دربارۀ اقیانوس هند انجام داد، توسط معاصر او پیری رئیس
دربارۀ دریای مدیترانه و دریای اژه صورت گرفت. پیری
رئیس برخلاف سیدعلی رئیس که تکیهاش تنها بر منابع
شرقی بود، تجارب شرقی و غربی را درهم آمیخت و یک
اطلس بزرگ دریایی با عنوان «بحریه» و یک نقشۀ بزرگ
جهان پدید آورد که متأسفانه تنها نقشۀ نیمکرۀ غربی آن
باقی مانده است (کراچکوفسکی، IV / ۵۸۱-۵۸۲؛
تشنر، ۴۲). این بخش شامل شبه جزیرۀ ایبری،
شمال غرب افریقا، اقیانوس اطلس و سواحل جزایر قارۀ آمریکا
ست که بر پوست آهو کشیده شده است. نقشه در واقع یک راهنمای کشتیرانی
برپایۀ دانش ریاضی بود که پیری رئیس برای
تدارک آن از ۲۰ نقشه بهره جست. متن اول کتاب شامل
۱۳۰ نقشه و متن دوم شامل ۲۰۰ نقشه بوده است (EI۲).
اگرچه پیری رئیس در تدارک نقشه، از نمونۀ نقشههای
استادان ونیزی تقلید کرده، ولی این تقلید چشم
بسته صورت نگرفته است. برای نمونه، دستکاری و تصحیحات او بر
نقشۀ دریای اژه قابل توجه است، به گونهای که در برخی
از موارد میتوان منابع پیری رئیس را با اطمینان کامل
دنبال کرد (کراچکوفسکی، IV / ۵۸۲).
تا آنجا که میدانیم آشنایی
با نقشههای اروپایی از حدود نیمۀ سدۀ
۱۳ق / ۱۹م آغاز گردید. رضاقلی میرزای
نایبالایاله (ص ۲۲۶-۲۲۷)، نوۀ فتحعلیشاه
قاجار هنگام سفر به اروپا در شام و در خانۀ شخصی به نام بالیوز
با نقشۀ فارسی و روستاهای آن که در کتابی ارائه شده بود، آشنا
شد. به نظر میرسد پیش از این تاریخ اصطلاح نقشه، به محیط
ایرانی راه یافته بود که رضاقلی میرزا آن را به کار
برده است. همین مؤلف سپس در بیروت در خانۀ شخصی به
نام اسمیت پردهای را که نقشۀ جهان به صورتی روشن بر آن
تصویر شده بود، مشاهده نمود. متعاقب آن دو کره (کرۀ زمین و
کرهای شامل تصویر کیهان) از نظر او گذشت. وی دربارۀ کرۀ دوم مینویسد
که در آن ۱۲ برج و اشکال کواکب ثوابت را به طوری که نزد منجمان
و متقدمان در ایران مشهور است، و به همان تصویری که ایشان
در نظر داشتند، دیدیم. از نوشتۀ او میتوان به نزدیکی
تصویرهای اروپایی با تصویرهای نجومی ایرانی
پی برد (همو، ۲۷۳، ۲۷۴).
با تأسیس مدرسۀ
دارالفنون در ۱۲۶۸ق / ۱۸۵۲م،
دانش جغرافیای جدید و نقشهکشی به سبک اروپایی
در ایران شناخته شد (گنجی، ۲۵-۲۶) و به کوشش
میرزا عبدالغفارخان نجمالملک (نجمالدوله) (د
۱۲۹۸ق / ۱۸۸۱م) گسترش یافت.
این منجم دورۀ قاجار ضمن تألیفات متعدد، دو کتاب جغرافیای کوچک و
جغرافیای بزرگ با نقشۀ رنگین برای تدریس در مدرسۀ دارالفنون تألیف
کرد. از جملۀ خدمات او کار در زمینۀ نقشهبرداری، نقشهکشی
و مساحی (دبیرسیاقی، مقدمه بر سفرنامۀ
خوزستان، ۱۳)، و از معروفترین نقشههای او نقشۀ
شهرها، راهها و نیز نقشۀ تهران بود (کتابی، ۱۹). از جمله شاگردان او، میرزا
رضاخان نجمی مهندس الممالک بود که شیوۀ نقشههای
جدید به سبک اروپایی از جملۀ کارهای
او ست. از این دوره به بعد، در ایران و کشورهای اسلامی،
نقشهکشی و جغرافینویسی به شیوۀ اروپایی
جایگزین سنت قدیم در این رشته شد.
مآخذ
آرینپور، یحیى، از
صبا تا نیما، تهران، ۱۳۷۲ش؛ ابراهیم،
محمدابوالفضل، مقدمه بر حسن المحاضرۀ سیوطی، قاهره، ۱۴۱۸ق /
۱۹۹۸م؛ ابن بلخی، فارسنامه، به کوشش لسترنج و نیکلسن،
کیمبریج، ۱۳۳۹ق /
۱۹۲۱م؛ ابن جبیر، محمد، رحلة، بیروت،
۱۴۰۴ق / ۱۹۸۴م؛ ابن جزی،
مقدمه و حاشیه بر رحلۀ ابن بطوطه، به کوشش طلال حرب، بیروت،
۱۴۰۷ق / ۱۹۸۷م؛ ابن حوقل، محمد،
صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن،
۱۹۳۸-۱۹۳۹م؛ ابن خردادبه، عبیدالله،
المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن،
۱۳۰۶ق / ۱۸۸۹م؛ ابن خطیب،
محمد، الاحاطة، به کوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، ۱۳۷۵ق
/ ۱۹۵۵م؛ ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و
سهیل زکـار، بیروت، ۱۴۰۱ق /
۱۹۸۱م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن دلایی،
محمد، ترصیع الاخبار، به کوشش عبدالعزیز اهوانی، مادرید،
۱۹۶۵م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به کوشش
دخویه، لیدن، ۱۳۰۹ق /
۱۸۹۱م؛ ابن سعید مغربی، علی، الجغرافیا،
به کوشش اسماعیل عربی، بیروت، ۱۹۷۰م؛
ابن شاهین ظاهری، خلیل، زبدة کشف الممالک، به کوشش پل راوس، پاریس،
۱۸۹۴م؛ ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به کوشش
سوردل، دمشق، ۱۹۵۳م؛ ابن عبدالمنعم حمیری،
محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت،
۱۹۸۰م؛ ابن فضلالله عمری، احمد، مسالک الابصار،
ابوظبی، ۲۰۰۲-۲۰۰۴م؛ ابن
فضلان، احمد، رسالة، به کوشش سامی دهان، دمشق، ۱۳۷۹ق
/ ۱۹۶۰م؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، به کوشش یوسف
هادی، بیروت، ۱۴۱۶ق /
۱۹۹۶م؛ ابن ماجد، احمد، الفوائد، به کوشش ابراهیم
خوری، دمشق، ۱۳۹۰ق /
۱۹۷۱م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابن وردی، عمر، خریدة
العجائب و فریدة الغرائب، قاهره، ۱۳۰۳ق؛ ابودلف،
مسعر، رحلة، به کوشش بولگاکف و خالدوف، ترجمه و حاشیۀ محمد منیر
مرسی، قاهره، ۱۹۷۰م؛ ابوطالبخان، مسیر طالبی
فی بلاد افرنجی، به کوشش و مقدمۀ ایرج
افشار و حسین خدیوجم، تهران، ۱۳۵۲ش؛ ابوعبید
بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لِون و ا. فره، تونس،
۱۹۹۲م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و
دوسلان، پاریس، ۱۸۴۰م؛ ادریسی، محمد،
نزهة المشتاق، بیروت، ۱۴۰۹ق /
۱۹۸۹م؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش
دخویه، لیدن، ۱۸۷۰م؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن،
التدوین فی احوال جبال شروین، تهران،
۱۳۱۱ق؛ افشار، ایرج، مقدمه بر مسالک و ممالک اصطخری،
ترجمۀ فارسی قرنهای ۵ و ۶ ق، تهران،
۱۳۶۸ش؛ همو، مقدمه بر مسیر طالبی ... (نک :
هم ، ابوطالبخان)؛ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران،
۱۳۵۷ش؛ بتانی، محمد، الزیج الصابی، به
کوشش ک. آ. نالینو، رم، ۱۸۹۹م؛ بجاوی، علیمحمد،
مقدمه و حاشیه بر مراصد الاطلاع عبدالمؤمن بن عبدالحق، بیروت،
۱۳۷۳ق / ۱۹۵۴م؛ برشچفسکی، ی.
آ.، مقدمه بر جهاننامه (نک : هم ، بکران)؛بروسهلی، محمدطاهر، عثمانلی
مؤلفلری، استانبول، ۱۳۴۲ق؛ بستانی، بطروس،
مقدمه بر رسائل اخوان الصفا، قم، ۱۴۰۵ق؛ بکران، محمد،
جهان نامه، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران،
۱۳۴۲ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار،
تهران، ۱۳۶۹ش؛ بیرونی، ابوریحان،
الآثار الباقیة، به کوشش پرویز اذکایی، تهران،
۱۳۸۰ش؛ همو، تحقیق ماللهند، ترجمه و به کوشش اکبر
داناسرشت، تهران، ۱۳۳۴ش؛ همو، التفهیم، به کوشش
جلالالدین همایی، تهران، ۱۳۵۲ش؛ همو،
الصیدنة فی الطب، به کوشش عباس زریاب، تهران،
۱۳۷۰ش؛ همو، القانون المسعودی، به کوشش عبدالکریم
سامی جندی، بیروت، ۱۴۲۲ق /
۲۰۰۲م؛ پچوی، ابراهیم، تاریخ،
استانبول، ۱۹۸۰م؛ پیگولوسکایا، ن.و.، اعراب
حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی،
ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۷۲ش؛ پیمان،
محمد، مقدمه بر مطلع الشمس اعتمادالسلطنه، تهران، ۱۳۶۲ش؛
ترجمۀ رسائل اخوان الصفا، به کوشش میرزا محمدملک الکتاب، چسنگی،
۱۳۰۴ق؛ «ترجمۀ صاحب الکتاب»، مقدمۀ معجم
الادبا (نک : هم ، یاقوت)؛ تفضلی، محمود، مقدمه بر مرآة الممالک علی
کاتبی، ترجمۀ محمود تفضلی و علی گنجوی، تهران،
۱۳۵۵ش؛ ثعالبی، عبدالملک، یتیمة الدهر،
به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، ۱۴۰۳ق
/ ۱۹۸۳م؛ حاجیخلیفه، کشف؛ حافظ ابرو،
عبدالله، جغرافیا، به کوشش و مقدمۀ صادق سجادی، تهران،
۱۳۷۵ش؛ همو، زبدة التواریخ، به کوشش کمال حاج سیدجوادی،
تهران، ۱۳۷۲ش؛ حامد، اصغر، مقدمه بر ریاض السیاحۀ زینالعابدین
شیروانی، تهـران، ۱۳۳۹ش؛ حبیبی،
عبدالحـی، مقدمه بر زینالاخبار (نک : هم ، گردیزی)؛
حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۰ش؛ حسن،
هادی، سرگذشت کشتیرانی ایرانیان، ترجمۀ امید
اقتداری، به کوشش احمد اقتداری، مشهد، ۱۳۷۱ش؛
حصوری، علی، مقدمه بر سفارت نامۀ خوارزم (نک :
هم ، هدایت)؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن،
۱۳۳۱ق / ۱۹۱۳م؛ خان ملک ساسانی،
احمد، سیاستگران دورۀ قاجار، تهران، ۱۳۳۸ش؛ خدیوجم، حسین،
مقدمه بر مسیر طالبی ... (نک : هم ، ابوطالبخان)؛ خوارزمی،
محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، لیدن،
۱۸۹۵م؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب
السیر، بهکوشش جلالالدین همایی، تهران،
۱۳۳۳ش؛ خوری، ابراهیم، مقدمه بر اخبار الصین
و الهند، بیروت، ۱۴۱۱ق /
۱۹۹۱م؛ همو، مقدمه بر العمدة المهریة فی ضبط
العلوم البحریۀ سلیمان مهری، دمشق، ۱۳۹۰ق /
۱۹۷۰م؛ همو، مقدمه بر الفوائد (نک : هم ، ابن ماجد)؛ خینس،
خوان ورنت، مقدمه بر بسط الارض فی الطول و العرض ابن سعید مغربی،
بارسلون، ۱۹۵۸م؛ داناسرشت، اکبر، ترجمه و مقدمه بر تحقیق
ماللهند (نک : هم ، بیرونی)؛ دبیرسیاقی، محمد،
مقدمه بر سفرنامۀ خوزستان نجمالملک، تهران، ۱۳۸۵ش؛ همو، مقدمه بر
سفرنامه (نک : هم ، ناصرخسرو)؛ دمشقی، محمد، نخبة الدهر، بیروت،
۱۴۰۸ق / ۱۹۸۸م؛ دهان، سامی،
مقدمه بر رساله (نک : هم ، ابن فضلان)؛ رازی، امین احمد، هفت اقلیم،
به کوشش جواد فاضل، تهران، ۱۳۴۰ش؛ راشد محصل، محمدتقی،
وزیدگیهای زادسپرم، تهران، ۱۳۸۵ش؛
رستگار فسایی، منصور، مقدمه بر فارسنامۀ ناصری
فسایی، تهران، ۱۳۶۷ش؛ رضا، عنایتالله،
حاشیه بر اعراب ... (نک : هم ، پیگولوسکایا)؛ زرکلی،
اعلام؛ زمخشری، محمود، پیشرو ادب یا مقدمة الادب، به کوشش
محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۴۲ش؛ زند بهمن یسن، به
کوشش و ترجمۀ محمدتقی راشد محصل، تهران، ۱۳۷۰ش؛ زهری،
محمد، الجعرافیة، به کوشش محمدحاج صادق، پورت سعید، مکتبة الثقافة الدینیه؛
زینالعابدین شیروانی، بستان السیاحه، تهران،
۱۳۱۵ق؛ سبوحی، نصرالله، مقدمه بر عجائب المخلوقات
(نک : هم ، قزوینی، زکریا)؛ ستـوده، منوچهر، مقدمه بر
حـدودالعالـم (هم )؛ همو، مقدمه بر عجائب المخلوقات محمد طوسی، تهران،
۱۳۸۲ش؛ سجادی، صادق، مقدمه و ضمیمۀ جغرافیا
(نک : هم ، حافظ ابرو)؛ سریحی، عبدالله، مقدمه بر مسالک الابصار (نک
: هم ، ابن فضلالله عمری)؛ سعد، فهمی، مقدمه بر آکام المرجان اسحاق
بن حسین، بیروت، ۱۴۰۸ق /
۱۹۸۸م؛ سقا، مصطفى، مقدمه بر معجم ما استعجم ابوعبید
بکری، قاهره، ۱۳۶۴ق /
۱۹۴۵م؛ سوسه، احمد، الشریف الادریسی فی
الجغرافیا العربیة، مکتب صبری، ۱۹۷۴م؛
سهراب، عجائب الاقالیم السبعة، به کوشش هانس فون مژیک، وین،
۱۳۴۷ق / ۱۹۲۹م؛ شاو، ا. ج. و
ا.ک. شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیۀ جدید،
ترجمۀ محمود رمضانزاده، مشهد، ۱۳۷۰ش؛ شرفکندی،
عبدالرحمان، ترجمه و مقدمه بر آثار البلاد قزوینی، تهران،
۱۳۶۶ش؛ شوشتری، عبداللطیف، تحفة العالم، به
کوشش صمد موحد، تهران، ۱۳۶۳ش؛ شیخو، لویس،
«غریغوریوس ابوالفرج، المعروف بابن العبری»، المشرق، بیروت،
۱۸۹۸م، شم ۷-۱۱؛ صالحانی،
انطون، مقدمه بر تاریخ مختصر الدول ابن عبری، حازمیه،
۱۴۰۳ق / ۱۹۸۳م؛ صفا، ذبیحالله،
تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تهران،
۱۳۵۶ش؛ صوتی، محمدعلی، مقدمه بر گنج دانش
محمدتقی حکیم، به کوشش محمدعلی صوتی و جمشید کیانفر،
تهران، ۱۳۶۶ش؛ طبری، تاریخ؛ طریحی،
محمدسعید، مقدمه بر عجائب الهند بزرگ بن شهریار، بیروت،
۱۴۰۷ق / ۱۹۸۷م؛ طوغان، احمد زکی
ولیدی، «نسخۀ خطی کتاب ابن فقیه»، ایرانشهر، تهران،
۱۳۶۴ش، س ۴، شم ۱، ۳، ۴؛ عاصم،
نجیب، مقدمه بر سیاحتنامۀ اولیا چلبی، به کوشش
احمد جودت، استانبول، ۱۳۱۴ش؛ عباس، احسان، مقدمه بر الروض
المعطار (نک : هم ، ابن عبدالمنعم حمیری)؛ همو، مقدمه بر نفح الطیب
مقری، بیروت، ۱۴۰۸ق /
۱۹۸۸م؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع
بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران،
۱۳۸۳ش؛ عربی، اسماعیل، مقدمه بر الجغرافیا
(نک : هم ، ابن سعید)؛ عزالدین، محمد کمالالدین، مقدمه بر
الجوهر الثمین ابن دقماق، بیروت، ۱۹۸۳م؛
فراج، عبدالستار احمد، مقدمه بر تاج العروس زبیدی، کویت،
۱۳۸۵ق / ۱۹۶۵م؛ فرهوشی،
بهرام، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران، ۱۳۵۸ش؛
قاضیها، فاطمه، مقدمه بر سفرهای ناصرالدین شاه به قم، سازمان
اسناد ملی ایران، تهران، ۱۳۸۱ش؛ قدامة بن
جعفر، «الخراج»، همراه المسالک و الممالک (نک : هم ، ابن خردادبه)؛ قرآن کریم؛
قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت،
۱۴۰۴ق / ۱۹۸۴م؛ همو، عجائب
المخلوقات، به کوشش و مقدمۀ نصرالله سبوحی، تهران، ۱۳۴۰ش؛ قزوینی،
محمد، مقدمه بر جوامع الحکایات عوفی، به کوشش محمد رمضانی،
تهران، ۱۳۳۵ش؛ همو، مقدمه بر جهانگشای جوینی،
لیدن، ۱۳۲۹ق / ۱۹۱۱م؛ قفطی،
علی، تاریخ الحکماء، لایپزیگ،
۱۳۲۱ق / ۱۹۰۳م؛ کاشغری،
محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۳ق؛ کتابی،
احمد، مقدمه بر سفرنامۀ دوم نجمالدوله به خوزستان، تهران، ۱۳۸۶ش؛ کسروی،
احمد، کاروند، به کوشش یحیى ذکاء، تهران،
۱۳۵۲ش؛ کمالالدولۀ قاجار، محمدحسن، جهاننمای
مظفری، تهران، چ سنگی؛ گاتها، ترجمۀ ابراهیم
پورداود، بمبئی، ۱۹۵۲م؛ گردیزی، عبدالحی،
زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران،
۱۳۶۳ش؛ گنجی، محمدحسن، جغرافیا در ایران،
تهران، ۱۳۸۰ش؛ لویس، برنارد، نخستین مسلمانان
در اروپا، ترجمۀ م. قائد، تهران، ۱۳۷۴ش؛ مایل هروی،
نجیب، مقدمه بر تاریخ بحر الاسرار محمود امیرولی، بخش
بلخ، کابل، ۱۳۶۰ش؛ مسعودی، علی، التنبیه
و الاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره،
۱۳۵۷ق / ۱۹۳۸م؛ همو، مروج الذهب،
به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۳۸۵ق /
۱۹۶۵م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش
دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م؛ مقدسی، مطهر،
البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس،
۱۸۹۹-۱۹۰۷م؛ مقریزی،
احمد، الخطط، قاهره، ۱۹۱۱م؛ ممتحنالدولۀ شقاقی،
مهدی، خاطرات، به کوشش حسینقلی شقاقی، تهران،
۱۳۶۲ش؛ المنجد، بیروت،
۱۹۷۳م؛ موحد، صمد، مقدمه بر تحفة العالم (نک : هم ،
شوشتری)؛ مهری، سلیمان، المنهاج الفاخر فی علم البحر
الزاخر، به کوشش ابراهیم خوری، دمشق، ۱۳۹۰ق /
۱۹۷۰م؛ مینورسکی، و.، تاریخ شروان و
دربند، ترجمۀ محسن خادم، تهران، ۱۳۷۵ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به
کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۵۶ش؛
ناصرالدین شاه، سفرنامۀ خراسان، تهران، ۱۳۶۱ش؛ نالینو، ک. آ.، علم
الفلک، رم، ۱۹۱۱م؛ نایبالایاله، رضاقلی
میرزا، سفرنامه، به کوشش اصغر فرمانفرمایی قاجار، تهران،
۱۳۶۱ش؛ نظامیگنجوی، اقبالنامه، به کوشش وحید
دستگردی، تهران، ۱۳۳۵ش؛ نوایی، عبدالحسین،
مقدمه بر گنج دانش محمدتقیخان حکیم، به کوشش محمدعلی صوتی
و جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۶۶ش؛ همو، مقدمه
بر مرآة البلدان اعتمادالسلطنه، به کوشش عبدالحسین نوایی و هاشم
محدث، تهران، ۱۳۶۷ش؛ نویری، احمد، نهایة
الارب، قاهره، ۱۳۴۶ق / ۱۹۲۸م؛
وان لون، مقدمه بر المسالک و الممالک (نک : هم ، ابوعبید بکری)؛ ویسپرد،
ترجمۀ ابراهیم پورداود، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران،
۱۳۴۳ش؛ هادی، یوسف، مقدمه بر البلدان (نک :
هم ، ابن فقیه)؛ هاشم، صلاحالدین عثمان، ترجمه و حاشیه بر
تاریخ الادب الجغرافی العربی کراچکوفسکی، بیروت،
۱۴۰۸ق / ۱۹۸۷م؛ هدایت،
رضاقلی، سفارتنامۀ خوارزم، به کوشش علی حصوری، تهران،
۱۳۵۶ش؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ یالتقایا،
محمد شرفالدین، مقدمه بر کشف الظنون (نک : هم ، حاجیخلیفه)؛
یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، ۱۹۲۸م؛ یعقوبی،
احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسة (نک : هم ، ابنرسته)؛ یادداشتهای
مؤلف؛ نیز:
Akçura, Y., Piri Reis haritası,
Istanbul, 1966; Alpagut, H. and F. Kurtoğlu, introd. Piri Reis kitabı
bahriye, Istanbul, 1935; Babinger, F., Die Geschichtsschreiber der Osmanen und
ihre Werke, Leipzig, 1927; Barthold, W.W., introd. Ḥudūd al-ʿālam, tr. V.
Minorsky, Oxford, 1937; id, Opisanie arkhiva, introd N.N. Tumanovich, Moscow,
1976; id, Sochineniya, Moscow, vol. VI, 1966, vol. VII, 1971, vol. VIII, 1973;
Bayat, M., introd. Kitab-ı bahriye Pirî Reis, Istanbul, 1988; Bittner, M.,
«Zum, Indischen Ocean des Seidî ʿAlî», Wiener Zeitschrift für die Kunde des Morgenlandes, Paris, 1896,
vol. X; Blachère, R. and H. Darmaun, Extraits des Principaux géographes arabes
du moyen âge, Paris, 1957; Blochmann, H., introd. The Āʾin-i-Akbarī by Abū’l Fazl-i-ʿallāmī,
Calcutta, 1872; Britannica, 2005; Browne, E.G., A Literary History of Persia,
Cambridge, 1959; BSE3; De Goeje, M.J., introd. Masalik-ul-Mamalik (vide: PB,
Estaxrī); id, introd. Al Masalik wal Mamalik (vide: PB, Ebne Khordadhbeh); id,
«Die Istakhrī-Balkhī Frage», ZDMG, 1891, vol. XXV; id, notes on Al-boldān (vide:
PB, Yaʿghūbī); Deny, J., «Ali Emiri Efendi (mort à Constantinople, le 23 Janvier
1924)», JA, 1924, vol. CCIV; Dozy, R., Supplément aux dictionnaires arabes,
Leiden, 1884; EI1; EI2; Ferrand, G., Etudes sur la géographie arabo-islamique,
Frankfurt, 1986; id, Introduction à l’astronomie nautique arabe, Paris, 1928;
id, Relations de voyages et textes géographiques arabes, persans et turks,
Frankfurt, 1986; Fischer, A., «Baṭṭūṭa, nicht Baṭūṭa», ZDMG, 1918, vol. LXXII; GAL; GAL,S; Hammer- Purgstall, J.,
Geschichte des osmanischen Reiches, Graz, 1963; Horn, P., Die Litteraturen des
Ostens in Einzeldarstellungen, Leipzig, 1901; IA; Kamal Youssouf, Monumenta
cartographica africae et aegypti, Frankfurt, 1987, vol. III, 1934, vol. IV;
KrachkovskiĮ, I. Yu., «Arabskaya geograficheskaya literatura», Izbrannye
sochineniya, Moscow / Leningrad, 1957; Le Strange, G., «Description of the
Province of Fars in Persia at the Beginning of the Twelfth Century A.D.», JRAS,
1912; id, The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Markwart, J., Erānšahr,
Berlin, 1901; id, Osteuropäische und ostasiatische Streifzüge, Darmstadt,
1961; Mieli, A., La Science arabe, Leiden, 1966; Miller, K., Mappae arabicae,
Frankfurt, 1994; Minorsky, V., introd. Ḥudūd al-ʿĀlam, Oxford,
1937; id, Studies in Caucasian History, London, 1953; Mžik, H.von, introd.
ʿAğā’ib al-Aḳālīm (vide:
PB, Sohrāb); id, introd. Ṣūrat al-arḍ of al Khuwārizmī, Leipzig, 1926; Nallino, C.A., Al-Battani sive Albatenii opus
astronomicum, Milan, vol. I, 1903, vol. II, 1907; Nicholson, R.A., introd. The
Farsnama of Ibnu’l-Balkhī, Tehran, 1384 Sh.; Orhunlu, C., «Hint kaptanliği ve Pîrî Reis»,
Belleten, Ankara, 1970, vol. XXXIV, no. 134; Persian Gulf, ed. Mohammad-Reza
Sahab et. al, Tehran, 2005; Pigulevskaya, N.V., Araby u granitsa Vizantii i
Iran v IV-VI vv., Moscow / Leningrad, 1964; id, Vizantiya na Putyakh v India,
Mocow / Leningrad, 1951; Procopius, History of the Wars, tr. H.B. Dewing,
London, 1954; Reinaud, J.T., intord. Géographie d’Aboulféda, Frankfurt, 1998;
Riazul Islam, introd. Baḥrul Asrār of Maḥmūd b. Amīr Walī Balkhī, Karachi, 1980; Sarton, G., Introduction to the History of Science,
Baltimore, 1947; Selen, S., «Piri Reisin Şimalî Amerika Haritası»,
Belleten, Ankara, 1937, vol. I; Shumovskii, T., Tri neizvestnye losii Ahmada
ibn Madjida arabskogo lotsmana Vasko da Gamy, Moscow / Leningrad, 1957;
Taeschner, F., «Die geographische Literatur der Osmanen», ZDMG, 1923, vol.
LXXVII(2); Türk ansiklopedisi, Ankara, 1978; Türkiye diyanet vakfı İslâm
ansiklopedisi, Istanbul, 1997; Uspenskii, F.I., Istoriya VizantiiskoĮ
imperii, Petersburg, 1916; UzunçarŞılı, İ.H., Osmanlı tarihi, Ankara, 1983; Wiet, G., Introduction à la
littérature arabe, Paris, 1966.