آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اِبْنِ خُرْدادْبِهْ، ابوالقاسم
عُبَيدالله بن عبدالله بن خردادبه (د ح ۳۰۰ ق/
۹۱۳ م). مؤلفان نام و نام پدر او را به گونههای
متفاوت آوردهاند: مسعودی (۱/ ۲۲) نام او را عبيدالله
بن عبدالله به خرداذبه و ابننديم (ص ۱۶۵) عبدالله بن
احمد خرداذبه و ابنحجر عسقلانی (۴/ ۹۶) عبيدالله بن
احمد آورده است، ولی به احتمال قوی نام وی عبيدالله و
نام پدرش عبدالله بوده است. محمد بن جرير طبری
(۲۲۵-۳۱۰ ق/ ۸۴۰
-۹۲۲ م) كه در زمان حيات ابن خردادبه میزيسته،
نام پدر او را عبدالله بن خرداذبه نوشته است (۸/
۵۵۶) و گمان نمیرود كه نام پدرش احمد بوده باشد.
نام جدّ او را به صورت خرداذبه (خردادبه) آوردهاند. خرداذبه يا خُرَّداذبه
ظاهراً به معنای «دادۀ نيك خورشيد» يا «آفريدۀ خورشيد نيك» است (EI2). كراچكوفسكی برپايۀ تحقيقات آماری[۱]،
نالينو[۲] و اسكياپارِللی[۳] پيرامون نوشتۀ
ابوعبدالله محمد بن محمد ادريسی اين نام را به همين صورت پذيرفته
است (IV/ 283)، اما در نسخهای منحصر به فرد از مختار من كتاب اللّهو
و الملاهی ابنخردادبه كه اغناطيوس عبده خليفه، روحانی يسوعی
و مدير مجلۀ المشرق آن را در ۱۹۶۱ م در بيروت به چاپ
رسانده، اين نام به شكل خُرزادبِهْ نيز آمده است (محمد، ۳۱۶).
نام خرزاد در نوشتههای كهن پارسی مسبوق به سابقه است. يزدگرد
سوم آخرين پادشاه ساسانی خرزاد پسر هرمزد را در جلولا جانشين خويش كرد
(مقدسی، البدء، ۵/ ۱۷۷). يكی از
فرمانروايان ايرانی يمن نيز خرزاد نام داشت كه شش ماه در آن سرزمين
پادشاهی كرد (مسعودی، ۲/ ۶۳). محمد محمدی
دربارۀ نام جدّ اين جغرافینگار ترديد روا داشته است (صص،
۳۱۶-۳۱۷)، ولی ساير مؤلفان او را
خردادبه ناميدهاند. به هر تقدير اين نام چه خردادبه بوده باشد و چه
خُرزادبه، گفته شده كه خردادبه ايرانی و نخست به آيين زرتشت بوده و
از سوی برمكيان دين اسلام را پذيرفته است (ابننديم،
۱۶۵). از پدر ابنخردادبه، عبدالله آگاهی اندكی برجای
مانده و آن نوشتۀ طبری پيرامون حوادث سال ۲۰۱ ق/ ۸۱۶
م است كه گويد وی در اين سال والی طبرستان بود، دو ناحيه از
ولايت ديلم را گشود و آن را به ولايات اسلامی افزود. وی جبال طبرستان
را نيز فتح كرد و شهريار پسر شروين را از تخت شاهی طبرستان فرود آورد.
عبدالله بن خردادبه، مازيار پسر قارن را نزد مأمون فرستاد و ابوليلی
شاه ديلم را بیپيمان به اسيری گرفت (۸/
۵۵۶). شاعری به نام سلاّم خاسر، عبدالله بن خردادبه
را مردی امين و استوار ناميده است (همانجا). از اسلام آوردن خردادبه كه
به دست برمكيان صورت پذيرفته، چنين برمیآيد كه وی از مردم
خراسان بوده است. عبيدالله بن عبدالله بن خردادبه نيز در خراسان و در
خاندانی ايرانی ديده به جهان گشود. در مورد سال ولادت و مرگ
او اختلاف است. مؤلفان در تاريخ، سال ۲۰۵ ق/
۸۲۰ م (زركلی، ۴/ ۳۴۳) و سال ۲۱۱
ق/ ۸۲۶ م (محمدی، ۳۱۷) را به عنوان
زمان ولادت ابنخردادبه ذكر كردهاند. وی در اوايل زندگی به بغداد
رفت و در سايۀ توجه و مراقبت پدر به تحصيل دانش پرداخت و مدتی نيز نزد
اسحاق موصلی موسيقیدان بزرگ و مشهور آن عصر به فراگرفتن هنر
موسيقی اشتغال ورزيد (كراچكوفسكی، IV/ 146). چنين به نظر میرسد
كه ابنخردادبه در روزگار خلافت الواثق بالله (۲۲۷-۲۳۲
ق/ ۸۴۲ -۸۴۷ م) از امكانات پرورشی و
مطالعاتی گستردهای برخوردار بوده و مدتی در بخشی از
سرزمين ماد قديم كه جغرافینويسان آن را جبال میناميدند، «صاحب
البريد و الخبر» يعنی رئيس پُست و اطلاعات بود. گمان میرود وضع دربار
عباسيان موجب انتصاب وی به مقام صاحب البريد شده باشد و شايد همين
شغل سبب تأليف اثر جغرافيايی او پيرامون راهها و كشورها بوده است.
جبال يا جبل شامل منطقۀ وسيعی از ماد كهن بود كه محتمل است جايگزين نام ماد غربی
شده باشد، زيرا در بيشتر نوشتهها نام جبال در كنار آذربايجان آمده است. در
روزگار جانشينان مأمون كه همزمان با دوران زندگی ابنخردادبه بوده،
امارت ولايت جبل همراه با آذربايجان بوده است (حمزه اصفهانی،
۱۴۶). سالهای خدمت و زمان انتصاب ابنخردادبه در سمت
«صاحبالبريد و الخبر» دقيقاً مشخص نيست (كراچكوفسكی، IV/ 148)،
ولی جای ترديد نيستكه وی در عهد خلافت معتمد خليفۀ عباسی
(۲۵۶- ۲۷۹ ق/ ۸۷۰
-۸۹۲ م) مدتی اين سمت را داشته است (ابنحجر،
۴/ ۹۶). چنين به نظر میرسد كه اين شغل موجب آگاهی
وسيع ابنخردادبه پيرامون وضع راهها، ميزان خراج و اوضاع جغرافيايی
و اداری ايران و سرزمينهای اسلامی و غيراسلامی و نيز
سبب تأليف كتاب شده باشد. او يكی از نديمان و خاصّانِ با نفوذ معتمد
خليفۀ عباسی به شمار میرفت (ابننديم، ۱۶۵؛
كراچكوفسكی، همانجا). مقدسی مینويسد كه ابنخردادبه «وزير
خليفه بود و به دانشهای انباشته در گنجينههای اميرالمؤمنين دست
داشت» ( احسنالتقاسيم، ۳۶۲). بیگمان نزديكی او
با خليفه و شركت در خوشگذرانيها و سرگرميهای ادبی و هنری
سبب شد كه ابنخردادبه جز از رشتۀ جغرافيا به مطالعه و نوشتن آثاری در زمينههای ادب،
موسيقی، طباخی، و غيره نيز بپردازد. ايننكته را از نامهای نوشتههای
او میتوان يافت.
تاكنون ۱۰ اثر از ابنخردادبه
شناخته شده است كه ۸ اثر آن با نامهای: كتاب ادب السّماع،
كتاب جمهرة انساب الفرس و النّوافل (يا النّواقل)، كتاب المسالك و الممالك،
كتاب الطبيخ، كتاب اللّهو و الملاهی، كتاب الشراب، كتاب الانواء،
كتاب الندام و الجلساء (يا النّدماء و...) در الفهرست ابننديم آمده است (ص ۱۶۵).
نام دو كتاب ديگر ابنخردادبه را ابننديم ذكر نكرده است، ولی در
نوشتههای مسعودی و گرديزی نامآنها آمده است. مسعودی
در شرح ملاحت تصنيف و چيرهدستی ابنخردادبه در كار تأليف و پيروی
مؤلفان معتبر از او، از اثر وی به نام كتاب الكبير فی التاريخ ياد
كرده است (۱/ ۲۲). گرديزی در شرح احوال و انساب تركان
از كتاب اخبار نوشتۀ ابنخردادبه سخن به ميان آورده است (ص۵۴۵).
آنچه گرديزی بدان اشاره میكند، در كتاب المسالك و الممالك و
رسالۀ مختار من كتاب اللهو و الملاهی نيست. به نظر عبدالحی
حبيبی، گرديزی مطالب خود را از كتاب جمهرة انساب الفرس او گرفته
است (حبيبی، ۷). اما آنچه محتمل به نظر میرسد اين است كه
منظور كتاب اخبار در تاريخ گرديزی همان كتاب الكبير فی التاريخ
باشد.
از مجموع آثار ابنخردادبه متأسفانه جز
دو اثر المسالك و الممالك و مختار من كتاب اللهو و الملاهی بقيه از
بين رفته است. مؤلفان قديم غالباً به آثار ابنخردادبه اشاره میكنند
و گاهی منقولاتی از آنها را به دست میدهند. مسعودی
دربارۀ كتاب الكبير او چنين مینويسد: «مؤلفان معتبر پيرو او شدند و از
او اقتباس كردند و به راه وی رفتند و اگر خواهی صحت اين گفتار بدانی
كتاب الكبير فی التاريخ او را بنگر كه از همۀ كتابها جامعتر
و منظمتر و پرمايهتر است و اخبار بيشتری دربارۀ اقوام و سرگذشت
ملوك عجم و ديگران دارد. از جملۀ كتابهای گرانقدر وی المسالك و كتابهای ديگر است
كه اگر بجويی توانی يافت» (۱/ ۲۲). از نوشتۀ مسعودی
چنين برمیآيد كه اين اثر ابنخردادبه عمدتاً به تاريخ ايران پيش از
اسلام اختصاص داشته است. گويا شخصيتی از عباسيان در تأليف كتاب المسالك
مشوق ابنخردادبه بوده است (كراچكوفسكی، همانجا) و تنی چند از
جغرافینگاران عهد اسلامی آثار خود را زير عنوانالمسالك و الممالك
نوشتهاند. ابننديم، ابوالعباسجعفر بن احمد مروزی را نخستين نويسندۀ كتاب المسالك
دانسته و نوشته است كه اثر او پايان نپذيرفت و خود او در اهواز درگذشت،
كتاب وی را به بغداد بردند و به سال ۲۷۴ ق/
۸۸۷ م در آنجا فروختند (ص ۱۶۷). از نوشتۀ ابننديم
میتوان چنين نتيجه گرفت كه نگارش كتاب ناتمام مروزی
احتمالاً مربوط به همين تاريخ بوده است، اما بارتولد معتقد است كه همين نوشتۀ ابننديم
موجب میشود كه نسبت به قدمت نگارش كتاب المسالك و الممالك مروزی
ترديد روا داشت (VIII/ 513). در الفهرست از كتاب المسالك و الممالك ابنخردادبه
نيز ذكری به ميان آمده است، ولی ابننديم از زمان حيات ابنخردادبه
سخنی به ميان نياورده و تنها وی را از زمرۀ نديمان و
خاصّان معتمد خليفۀ عباسی شمرده است (ص ۱۶۵). ابنخردادبه اثر
خود را به يكی از شخصيتهای سلسلۀ عباسيان تقديم
داشته و بیآنكه به ذكر نام شخصيت مذكور بپردازد او را به عنوان دوم
شخص مخاطب قرار داده است (بارتولد، ۱۳). زندگی ابنخردادبه
و زمان تدوين اثر او را دخويه در ديباچۀ طبع وی از كتاب المسالك به
تفصيل آورده است. دخويه میكوشد ثابت كند كه ابنخردادبه نخست كتاب
خود را در حدود ۲۳۲ ق/ ۸۴۷ م آخرين سال
خلافت الواثقبالله نوشت و پس از آن به تناوب مطالبی بر آن افزود و
سرانجام «تحرير دومی» از آن به دست آمد، اما پيش از
۲۷۲ ق/ ۸۸۵ م در دوران خلافت معتمد كامل
نشد (دخويه، مقدمه، 20). هر گاه تاريخ ارائه شده از سوی دخويه درست
باشد، آنگاه دو نكته مشخص میگردد: نخست آنكه ابنخردادبه در روزگار
الواثق بالله به رياست ديوان بريد و خبر منصوب گرديده، ديگر آنكه كتاب المسالك
وی قبل از كتاب ابوالعباس جعفر بن احمد مروزی نوشته شده است.
ماركوارت خلاف نظريۀ دخويه را ابراز داشته و معتقد است كه تاريخ نخستين تحرير كامل
كتاب ابنخردادبه پيش از ۲۷۲ ق نبوده است (ص 390).
ماركوارت معتقد است كه ابنخردادبه در كتاب خود كه دخويه آن را تأليف مقدم
و متعلق به سال ۲۳۵ ق/ ۸۴۹ م میداند
از وجود تُغُزْغُزْ در اراضی تورفان آگاهی داشته است. اين مطلب علیرغم
نظر دخويه نمیتواند مربوط به دوران پيش از ۲۵۲ ق/
۸۶۶ م باشد. بارتولد استدلال ماركوارت مبنی بر ردّ
نظر دخويه را كافی و قانعكننده نمیشمارد. وی معتقد است
محلی كه جغرافینگاران عرب جايگاه تُغُزْغُز میناميدند،
بنا بر مآخذ چينی اقامتگاه ايغوران بود كه پس از ۲۲۵
ق/ ۸۴۰ م توسط قرغيزان از سرزمين مغولستان بيرون رانده شدند
و در حدود ۲۵۲ ق در اراضی نزديك تورفان سكنی
گزيدند. از اينجا چنين نتيجه گرفته شده كه گويا تغزغز مندرج در مآخذ عربی
و اويغوران در مآخذ چينی يكی هستند. بعضی دانشمندان ازجمله
ماكوارت اين نكته را محقق و ثابت شده میپنداشتند. حال آنكه در
مآخذ عربی نام تُغزغز مدتها پيش از اين تاريخ وجود داشته. در نخستين اثر
جغرافيايی عربی كه دستكم متعلق به نيمۀ نخست سدۀ
۹ م است به سرزمين تغزغز اشاره شده است. طبری نيز از وجود
تغزغز در ۲۰۵ ق/ ۸۲۰ م در ناحيۀ
اسروشنه ياد كرده است (بارتولد، II(I)/ 554-555, VIII/
514). كراچكوفسكی
مینويسد بعضی از محققان بر اين عقيدهاند كه اثر جغرافيايی
ابنخردادبه تنها يكبار نوشته شده و گويا تاريخ نگارش آن حدود
۲۷۲ ق بوده است، حال آنكه اكثر محققان نظر دخويه را
مقرون به حقيقت میشمارند (IV/ 148). به هر حال نمیتوان پيرامون
اين نكتهنظر قاطعی ابراز داشت؛ امّا اثر مروزی زود به دست
فراموشی سپرده شد، و اثر ابنخردادبه انتشار وسيع يافت و از سوی
دانشمندان و جغرافینگاران پس از او مورد استفادۀ فراوان قرار
گرفت. حل اين مسأله كه مؤلفان قديم از كدام اثر ابنخردادبه بهرهگرفتهاند،
تا اندازهای دشوار است. زيرا بنا بر نوشتۀ دخويه تنها
نسخۀ مختصر شدهای از كتاب المسالك و الممالك وی به دست ما
رسيده است. از نقل قول ديگر مؤلفان از ابنخردادبه، چنين استنباط میشود
كه متن كاملتری از اين كتاب وجود داشته است (بارتولد، VIII/ 514؛
دخويه، «شرح لغات مشكل[۴]»، 7). چنين به نظر میرسد كه كتاب
جمهرة انساب الفرس و النوافل بيش از ديگر آثار ابنخردادبه، به كتاب المسالك
نزديك بوده است و محتمل است بعضی نقل قولها از اين كتاب باشد. از
اينرو بايد مسأله با دقت بيشتری مورد مطالعه قرار گيرد (بارتولد،
همانجا). محمد مقدسی به وجود كتاب مختصری از ابنخردادبه اشاره كرده
است، ولی معلوم نيست كه همان كتاب المسالك باشد، وی پيرامون
نوشتههای جيهانی چنين اشارهای دارد: «كتاب او را در
۷ مجلد در كتابخانۀ عضدالدوله بیترجمه (بینام مؤلف) يافتم. برخی
آن را از آنِ ابنخردادبه میدانستند. سپس دو كتاب مختصر در نيشابور با
ترجمه (نام مؤلف) ديدم كه يكی از آنِ همين جيهانی و ديگری
از آن ابنخردادبه بود و هر دو در مطالب هماهنگ بودند، ولی جيهانی
اندكی افزايش داشت ( احسنالتقاسيم، ۴).
سدههای ۳ و ۴ ق/
۹ و ۱۰ م عصر شكوفايی ادب جغرافيايی اسلامی
بود. بخش اعظم آثار جغرافيايی اين دوره توسط دخويه در مجموعهای
زير عنوان «كتابخانۀ جغرافینگاران عرب[۵]» به طبع رسيد. بنا به نوشتۀ
بارتولد از مجموعۀ متعلق به سدۀ ۳ ق/ ۹ م كتاب ابنخردادبه واجد اهميت بسزايی است
و میتوان گفت به تقريب از همه مهمتر است (IX/
255) و اين دوره
را بايد عصر كلاسيك ادب جغرافيايی به شمار آورد (همو، V/ 53).
اكنون به سختی میتوان منكر اين نكته شد كه به ويژه كتاب
المسالك و الممالك ابنخردادبه ارزشمندترين اثر در ادب جغرافيايی
اسلام است. با مطالعۀ كتاب المسالك میتوان از كيفيات ارضی آسيای
مقدّم اسلامی در سدۀ ۳ قآگاهی يافت. اطلاعات جغرافيايی جهان اسلامی
در اين عصر به مراتب غنیتر از مطالب جغرافيايی جهان باستان و
آثار جغرافینگاران يونانی است. در ميان آثار به دست آمده از
عهد باستان تنها میتوان به نوشتۀ ايزيدوروس خاراكسی[۶]
جغرافینگار سدۀ نخست ميلادی پيرامون راهها و تا اندازهای دربارۀ دريای
سياه و اقيانوس هند اشاره كرد (همو، VIII/ 515).
تأثيری كه ابنخردادبه بر
جغرافینگاران پس از خود بر جای گذارد، بسيار حائز اهميت است. از
مؤلفان قديمی كه از ابنخردادبه متأثر شدهاند، میتوان يعقوبی،
ابنفقيه، ابنرسته، ابنحوقل، مقدسی، جيهانی و مسعودی را
نام برد (كراچكوفسكی، IV/ 150). ابنفقيه در نوشتههای خود بارها از ابنخردادبه
ياد كرده و از آثار او بهرهگرفته است. وی خط سير بازرگانان يهودی
و روسی در قفقاز و آسيای مركزی مندرج در نوشتۀ ابنخردادبه
را به كوتاهی، اما نه چندان موفقيتآميز ارائه كرده است (همو، IV/ 159).
معلوم میشود ابنرسته نيز از تأثير نوشتههای ابنخردادبه بر
كنار نبوده است (همانجا).
محمد مقدسی پيرامون جغرافینگاران
سلف خود مینويسد: «در كتاب جيهانی همۀ مطالب اصلی
مندرج در آثار ابنخردادبه آمده» ( احسنالتقاسيم، ۲۴۱)، ولی
احتمالاً در اينجا تا اندازهای غلّو شده است (كراچكوفسكی، IV/ 23).
اصطخری هرگز كتابهای ابنخردادبه و جيهانی را از خود دور نمیكرد
(همو، IV/ 198). گرديزی در فصل مربوط به تركان ضمن شرح مآخذ مورد
استفادۀ خويش از نوشتۀ ابنخردادبه ياد كرده است (ص۵۴۵-۵۴۶).
ادريسی ضمن مطالعات خود پيرامون آب و هوای «اقاليم سبعه» از
نوشتههای كسانی چون مسعودی، جيهانی، ابنخردادبه و
ديگران بهره گرفته است (ص ۵). حمدالله قزوينی نيز در نوشتههای
خود دربارۀ آسيای صغير، بينالنهرين و بهويژه ايران كاملاً متكی
به آثار پيشينيان خاصه ابنخردادبه، ياقوت و زكريای قزوينی بوده
است (كراچكوفسكی، IV/ 397). از اثر اسحاق بن حسين جغرافینگار عرب
تبار اسپانيا (سدههای ۴ و ۵ ق) با عنوان كتاب آكام
المرجان فی ذكر المدائن المشهورة فی كل مكان كه در اندلس نوشته
شده و تنها نسخۀ خطی آن در شهر ميلان به دست آمده، چنين معلوم میگردد
كه جغرافینگار نامبرده به صورتی روشن تحت تأثير محمد بن موسی
خوارزمی و ابنخردادبه قرار داشته است (همو، IV/
234). بارتولد
ضمن اشاره به نوشتۀ مقدسی و هماهنگی مطالب جيهانی با نوشتههای
ابنخردادبه چنين نتيجه گرفته است كه جيهانی كتاب خود را برپايۀ
اطلاعات گردآوردی شده نوشته، ولی در ضمن از تأليفات ابنخردادبه
نيز به مقياس وسيع بهره جسته است (I/ 58). ادريسی و ابنخلدون
اثر ابنخردادبه را نيك میشناختند. جغرافینگاران ايرانی
طی سدههای متمادی از آثار ابنخردادبه بهرهمند میشدند
كه مؤلف ناشناختۀ كتاب حدود العالم، ميرخواند و خواندمير از آن جملهاند. ابنخردادبه مكتب
جغرافيايی خاصی پديد نياورد، ولی مطالب مندرج در آثار وی
مورد استفاده بسياری از جغرافینگاران بود (كراچكوفسكی، IV/ 150).
دانشمندان اروپايی از سالهای ۶۰ سدۀ
۱۹ م از طريق دو نسخۀ خطی با كتاب المسالك و الممالك ابنخردادبه آشنا شدند. سومين
و بهترين نسخۀ خطی با ترجمۀ فرانسوی به كوشش دخويه در ۱۳۰۶ ق/
۱۸۸۹ م طبع و نشر يافت. در روسيه دانشمندانی
چون كونيك[۷] و روزن[۸] در سالهای ۷۰ سدۀ
۱۹ م پيرامون كتاب ابنخردادبه به ويژه در زمينۀ مطالبی
كه با خطِ سير بازرگانان روسی ارتباط داشت، به تحقيق پرداختند
(همانجا). بارتولد نيز در اين زمينه اظهار نظرهايی دارد (VIII/ 513-515).
دخويه را بايد از برجستهترين محققانی دانست كه تاكنون به تحقيق پيرامون
اين اثر ابنخردادبه پرداختهاند. اين كتاب كه بيشتر حاوی اطلاعات
جغرافيايی است، با شرح چگونگی زمين با بهرهمندی از نوشتۀ
بطلميوس آغاز میگردد. مؤلف در مقدمه متذكر میشود كه جغرافيای
بطلميوس را از زبانی ديگر ترجمه كرده است (ص ۳)، ولی از
زبانهای يونانی و سريانی كه متن جغرافيايی بطلميوس بدان
زبانها موجود بوده، نامی نبرده است. بارتولد از قول نالينو چنين
اظهار عقيده كرده است كه ابنخردادبه جغرافيای بطلميوس را برای
رفع نيازمنديهای خويش ترجمه كرده بوده، ولی به انتشار آن
نپرداخته است (VIII/ 515). ابنخردادبه در باب ترجمۀ اثر بطلميوس
چنين نوشته است: «دريافتم كه بطلميوس مرزها را معلوم كرده و آنرا به زبان
اعجمی (بيگانه) نوشته است، ولی من آن را به زبان صحيح (عربی)
نوشتهام» (ص ۳). مؤلف در حالی كه خود را مترجم كتاب بطلميوس
معرفی میكند، به نقل خبری از وی میپردازد كه
در متن يونانی كتاب موجود نيست و آن اين است كه در دوران حيات او
در زمين جمعاً ۲۰۰‘ ۴ شهر وجود داشته (ص ۵)، حال
آنكه در كتاب بطلميوس اين سخن ديده نمیشود (بارتولد، VIII/ 515).
ابنخردادبه گرچه اثر بطلميوس را مورد مطالعه و بررسی قرار داده، با
اينهمه كتاب خود را به شيوۀ ديگری نگاشته كه مغاير با نوشتۀ بطلميوس است.
در المسالك ابنخردادبه تقسيمات نجومی به كناری نهاده شده است.
در المسالك راهها مقام نخست را احراز نمودهاند. مؤلف با دقتی وافر به شرح
جادههايی پرداخته است كه ايالات و شهرها را به يكديگر پيوند میدهند.
بخش عمدۀ كتاب شامل شرح راهها با درجات مختلف است. مؤلف پس از شرح كوتاهی
پيرامون جهت قبله در كشورهای گوناگون (ص ۵)، صفحاتی را
به بحث در پيرامون ناحيۀ سواد در جنوب بينالنهرين اختصاص داده و در آنها از تقسيمات اداری
و وضع مالياتها (ص۵ - ۱۵) و تاريخچۀ آنها (در
بخشهای مختلف) ياد كرده است. بر اثر اين اطلاعاتِ ارزشمند میتوان
بودجۀ خلافت را در سدۀ ۳ ق / ۹ م معلوم و مشخص كرد (كراچكوفسكی، IV/ 149).
كتاب حاوی شرحی از شاهان اساطيری است. مؤلف ضمن استفاده
از مآخذ ايرانی به ذكر القاب شاهان ايران، روم، ترك، چين، هند و
ديگر كشورها پرداخته است. يكی از نكات قابل توجه در اين بخش عنوان فرمانروايان
روسيه و اسلاوهاست كه تلفظ روسی آن به صورت «كنياز[۹]» بوده و
ابنخردادبه آن را «قناز» نوشته است (ص ۱۶-۱۷). از
اينرو وی را میتوان در زمرۀ نخستين مطّلعان در پيرامون
اقوام اسلاو و روسيه دانست كه تا روزگار وی به درستی شناخته نشده
بودند. يكی ديگر از خدمات برجستۀ ابنخردادبه آن است كه وی
از وجود فرمانروايانی در روزگار اردشير كه جدا جدا بر بخشهايی از
سرزمين ايران و توابع آن فرمان میراندند، خبر داده است. اين نكته خود
نشانهای از وجود گونهای حكومت فدرال در آن روزگار بوده است.
بعضی از شاهان محلی بر
حسب وضع سرزمين و منطقۀ تحت فرمانروايی آنان، عنوان بزرگ داشتند و برخی فاقد
اين عنوان بودند. نكتۀ مهم آنكه ابنخردادبه با ذكر عناوين فرمانروايان، نامهای
سرزمينهای تابع دولت مركزی ايران را نيز ارائه كرده است (صص
۱۷- ۱۸). اين نكته از ديدگاه تحقيقات اجتماعی
و سياسی ارزشمند است. ابنخردادبه در آغاز از راههايی بحث میكند
كه از شمال بغداد تا آسيای مركزی و جنوب آن تا هندوستان كشيده
شده بود. وی از مطالبی پيرامون نواحی بين راهها، تقسيمات
اداری و ميزان خراجها بحث میكند و گاه به نقل اشعاری
دربارۀ نام نواحی مورد اشاره میپردازد. شرح راه دريايی
به هندوستان و چين با جاذبيت بيشتری ارائه شده است. مؤلف در اين شرح
از داستانهای دريايی نيز استفاده كرده است. در كتاب از كالاهای
درياها و جزيرهها و نيز از حيواناتی چون فيل و كرگدن سخن رفته است
(ص۶۰-۷۱). مؤلف از آيين مردم جاوه و فرقههای
مذهبی هند نيز سخن رانده است (ص۶۶- ۶۸؛ فران،
I/ 21-23). وی در وصف راههای نواحی شرقی به شرح
راههايی كه از مدينه به خراسان منتهی میشوند، پرداخته
و جزئيات راهها را از بغداد به نهروان، خانقين، قصرشيرين، شهرزور، كرمانشاه،
نهاوند، اصفهان با ذكر روستاها، همدان، قزوين، ابهر، زنجان، ری، خوار،
سمنان، قومس، هفتكند، بهمنآباد، خسروگرد، نيشابور، كهندز (قهندز)، باخزر، جوين،
بيهق، طوس، سرخس و غيره آورده است (ص ۱۸- ۲۵). وی
در اين بخش به نكتۀ مهمی دربارۀ سرزمين ماد اشارهكرده و مینويسد سرزمين ماد (كورالجبل) به دو
بخش منقسم میشود و خراج آن به دو ناحيه ارسال میشود. بخش
نخست شامل ماسَبَذان، مهرگان كَدَك (مِهْرِجانْ قَذَق) و دينور است كه
خراج آن به كوفه فرستاده میشود و ديگری خراج نهاوند و همدان و
قم است كه به بصره ارسال میشود (ص ۲۰). بخش ديگر كتاب شرح
راههايی است كه از چاچ به سرزمين تركان منتهی میشد و
تا مرز چين امتداد داشت (ص۲۵- ۲۹). بخش بعد از آن
شامل راههايی است كه تا سرزمين تركان توغوذ ـ اوغوذ (تُغُز غز)، تبت،
قارلوق (خَرْلُخ)، كَيْماك، غُزّ، پچناك (بَجاناك) و قرقيز (خِرخيز) كشيده شده
بود (صص ۲۹-۳۱). ابنخرداد به نام قپچاقها را به موازات
كيماكها ذكر كرده و آنها را قومی جدا شمرده است (بارتولد، V/ 550).
وی سپس جزئيات راه ميان مروشاهگان (مروالشّاهجان) تا طخارستان و راه
چغانيان و راه بلخ به طخارستان و سغد و ميزان خراج هر يك از نواحی
را ياد كرده است (ص ۳۲- ۳۹). بنا به نوشتۀ
بارتولد مفصلترين نوشتۀ قديمی پيرامون راههايی كه از تركستان غربی به تركستان
شرقی منتهی میشوند، از ابنخردادبه و قدامة بن جعفر است (V/ 53).
ابنخردادبه سپس به شرح راههای داخل ايران و نواحی جنوبیكشور
و ميزان خراج آنها از جمله اهواز و راه آن تا فارس، اردشير خُرّه، اصطخر،
ارگان (ارّجان)، دارابگرد، فسا و راه شيراز به كرمان و سيستان و شيراز ـ
نيشابور و شيراز ـ دارابگرد، اصطخر ـ سيرجان و كرمان و مكران تا سند پرداخته است
(ص ۴۱-۵۷). او ری، اصفهان، همدان، نهاوند،
مهرگان كدك، ماسبذان، قزوين، زنجان، ابهر، خمسه، طالش و ديلم را به نام سرزمين
پهلويان (بلاد البهلوّيين) ناميده و سپس راه اهواز ـ اصفهان، فارس ـ اصفهان،
اصفهان ـ ری، بغداد ـ بصره و بصره ـ عمان را مشروحاً آورده است (صص ۵۷-۶۰).
متعاقب آن به راههايی دريايی از بصره و آبادان به سوی شرق
تا عمان و هند و سرنديب و چين با ذكر كالاها و آيين و معتقدات مردم نواحی
مختلف اشاره كرده است (صص ۶۰-۷۲). در كتاب شرح راههای
غرب آسيا و شمال افريقا تا اروپا و اسپانيا نيز آمده، ولی راههای
سرزمينهای تابع روم شرقی با تفصيل بيشتری ارائه شده است.
وی در اين بخش عمدتاً به اظهار نظرهای مسلم بن ابی مسلم
جَرْمی اشاره كرده و به نقل مطالب وی پرداخته است (ص
۱۰۵). پس از آن راههای شمال از ارمنستان و گرجستان و
ارّان تا دربند و سرزمين خزران و شهرهای خزر و سمندر و رابطۀ آنها
با سرزمين اسلاوها را مورد بحث قرار داده است (ص ۱۲۲-۱۲۴).
در كتاب به راه آذربايجان و قفقاز در جهت جنوب تا بغداد و مكه و مدينه و
جنوب عربستان نيز اشاره شده و در اين طريق نام منازل از بصره تا مكه،
يمامه تا مكه، عمان تا مكه، مصر تا مكه و دمشق تا مكه آمده است (صص ۱۴۶-۱۵۰).
ابنخردادبه مطالب بسيار مهم و ارزشمندی پيرامون دو خط سير بازرگانان يهودی
از اروپا به هندوستان و چين از طريق بندر قلزم و بحر احمر و نيز از طريق
انطاكيه و فرات ارائه كرده است (ص ۱۵۳-۱۵۴)،
حال آنكه در مآخذ اروپايی آگاهی مشروحی پيرامون اين
راههای بازرگانی نمیيابيم (بارتولد، VI/
369). در كشورهای
اسلامی بازرگانان مشهور را كه بنا به نوشتۀ ابنخردادبه
يهودی بودند و به زبانهای عربی، فارسی، رومی،
اروپايی (الافرنجية)، اندلسی و اسلاوی (الصقلبية) گفت و گو
میكردند و ميان دريای مديترانه، دريای سرخ، هندوستان و
چين رفت و آمد داشتند، «الراذانية» میناميدند (ص ۱۵۳).
برخی اين واژه را به صورت رهدانيه يا راهدانيه (راهدانان) آورده و
آن را فارسی دانستهاند (بارتولد، VI/ 346؛ دخويه، «شرح لغات مشكل»،
3). ابنخردادبه تصويری از راههای دريايی ارائه كرده است
كه سواحل جنوب و شرق آسيا تا شبهجزيرۀ كره را دربرمیگيرد. بنا
به نوشتۀ او گروهی از مسلمين در اين نواحی سكنی داشتند
(بارتولد، VI/ 369). يكی از مطالب ديگر كتاب مربوط به خط
سير بازرگانان روسی از راه رودهای دُن ( تنيس، نهر الصقاليه) و
ولگا، خمليج (شهر خزر) و دريای مازندران به سوی جنوب است (ابنخردادبه،
۱۵۴؛ كراچكوفسكی، IV/ 149).
در كتاب المسالك بخشهايی نيز
وجود دارد كه بنا بر نوشتۀ كراچكوفسكی احساس میشود بهتدريج و با گذشت زمان
افزوده شده است. يكی از آنها بخش مربوط به زمين است كه بسياری
از مطالب آن ناروشن به نظر میرسد (همانجا) و از آن جمله است مطالب مربوط
به عجايب جهان و بناهای مشهور كه در آن به كاوشهايی در اهرام
مصر در زمان احمد بن طولون اشاره كرده است (ابنخردادبه،
۱۵۹). شرحی كه پيرامون سفر سلاّم التُّرجُمان ارائه شده
است در بعضی موارد ناروشن است (همو، ۱۶۲-
۱۶۸). كتاب ابنخردادبه از دو عنصر بالنسبه متفاوت ترتيب
يافته است. از يكسو میتوان در آن اطلاعات رسمی و بسيار مهمی
را پيرامون راهها، مسافات، ميزان خراج، القاب، عناوين و غيره مشاهده نمود،
و از سوی ديگر با مطالبی پيرامون شگفتيها آشنا گرديد كه تا اندازهای
دور از باور است. او از ميان جغرافینگاران عهد اسلامی نخستين كسی
بود كه راه خشكی بغداد تا چين را در كتابش معين كرد (بارتولد، V/ 54).
ياقوت بعدها ضمن اشاره به سفر تميم بن بحر از همين خط سير ياد كرده است،
ولی متأسفانه به زمان اين سفر اشاره ندارد (۱/
۸۴۰). گرچه ابنخرداد به طبق نوشتۀ مقدسی
به بايگانی خليفه دست داشته ( احسن التقاسيم،
۳۶۲)، با اينهمه بيشتر به دريافتها و نوشتههای خود
استناد كرده است. اشتياق او به جهانگردی نيز سبب ارائۀ
اطلاعات جالبی بهويژه در مسيرهای قديمی شده است. عدميكدستی
در تدوين المسالكو الممالك از اظهارنظرهای متفاوت جغرافینگاران عرب
پيرامون آن معلوم و مشخص میگردد (كراچكوفسكی، IV/ 150).
كتاب ديگرِ ابنخردادبه يعنی
مختار من كتاب اللهو و الملاهی يكی از اسناد مفيد و معتبر دربارۀ تاريخ
موسيقی و شعر فارسی پيش از اسلام است. در اين رساله نام برخی
آلات موسيقی ايرانی و غيرايرانی و بعضی اصطلاحها و
مقامها و نيز يك سرود فارسی (پهلوی) از باربد، مركّب از سه مصراع
ديده میشود (محمدی، ۳۱۶-۳۱۷).
بخشهايی از مطالب اين رسالۀ كوتاه به صورت پراكنده و گاه با تحريفهايی در بعضی
مآخذ عربی آمده است (همو، ۳۱۷). ابنخردادبه در اين
رساله از چهار پرده در موسيقی بحث كرده كه مطالب آن به نقل از وی
با اندك تغييری در كتاب مروجالذهب مسعودی (۴/
۱۳۳) آمده است.
ابنخردادبه مطالب مذكور را به نقل
از شخصيتی رومی به نام فيذرس يا فندروس ارائه كرده است كه برخی
آن را به احتمال ثودروس میدانند و صورت لاتينیآن تئودروس[۱]
است (محمدی، ۳۱۸؛ مسعودی، همانجا؛ ابنخردادبه،
۳۱۸، حاشيه).
نكتۀ جالب آنكه با
وجود نقل قول از شخصيت رومی در متون عربی، اصطلاحات فارسی
چون زير و بم ديده میشود (مسعودی، همانجا).
ابنخردادبه در اين رساله افزون بر
ذكر نام آلات موسيقی، شيوۀ نواختن نوازندگان ايرانی و هماهنگی در نواختن آلات
موسيقی را ياد كرده و به ذكر سازهايی چون عود، طنبور، نای،
زنامی، سرنای (سورنای ـ زورنای)، مستج (مشته) كه
احتمالاً همان چغانه است (ملاح، ۲۹)، صنج (چنگ)، ونج كه هفت تار
سيم دارد و در زبان هندیآن را «ونيا» گويند، پرداخته است (همان،
۲۹، ۳۲). وی در اين رساله به سازی اشاره
كرده كه نزد نبطيان و جرامقه متداول بوده و آن را «غندور» میناميدند
و گويا شبيه طنبور بوده است (محمدی، ۳۱۹). مسعودی
اين ساز را «غيروار» و جمع آن را «غيروارات» نوشته است (۴/
۱۳۲)، نيز از نوازندۀ معروف ايرانبهلبذ (باربد؟) ياد
كرده كه اهل مرو و بزرگترين موسيقیدان زمان خسرو دوم (خسروپرويز)
بود و عود را نيك مینواخت و همراه با كلام موزون، تغنّی و
تركيب الحان میكرد (محمدی، ۳۱۹). مسعودی در
مورد موسيقیدانان با اعتقاد و اطمينان به نقل قول از ابنخردادبه پرداخته
است (۴/ ۱۳۱- ۱۳۸)، ولی
ابوالعلاء معری (ص ۵۰۹) و ابوالفرج اصفهانی
(۱/ ۱۹، ۵/ ۳) در صحت مطالب ارائه شده از سوی
ابنخردادبه ابراز ترديد كردهاند.
مآخذ
ابنحجر، احمد بن علی، لسانالميزان،
حيدرآباد دكن، ۱۳۳۰ ق؛ ابنخردادبه، عبيدالله بن عبدالله،
المسالك و الممالك، به كوشش دخويه، ليدن، ۱۸۸۹ م؛
ابننديم، الفهرست؛ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی،
بيروت، ۱۳۹۰ ق/ ۱۹۷۰ م؛
ابوالعلاء معرّی، رسالة الغفران، به كوشش عائشة عبدالرحمن، قاهره،
۱۹۶۹ م؛ ادريسی، محمد بن محمد، نزهة المشتاق فی
اختراق الآفاق، ناپل ـ رم، ۱۹۷۰ م؛ بارتولد، و.و.
مقدمه بر حدودالعالم، به كوشش مينورسكی، ترجمۀ ميرحسين شاه،
كابل، ۱۳۴۲ ش؛ حبيبی، عبدالحی (نک :
گرديزی در همين مآخذ)؛ حمزۀ اصفهانی، حمزة بن حسن، تاريخ سنی ملوك الارض و
الانبياء، برلين، ۱۳۴۰ ق /
۱۹۲۱ م؛ زركلی، اعلام؛ طبری، تاريخ، به كوشش
محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، ۱۹۶۰-
۱۹۶۸ م؛ گرديزی، عبدالحی بن ضحاک، تاريخ گرديزی،
به كوشش عبدالحی حبيبی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛
مسعودی، علی بن حسین، مروجالذهب، به كوشش يوسف اسعد
داغر، بيروت، ۱۳۸۵ ق/ ۱۹۶۵ م؛
محمدی، محمد، «يادداشتهای پراكنده»، الدراساتالادبية، س۳،
شم ۳، بيروت، ۱۹۶۱ م؛ مقدسی، محمد بن
احمد، احسنالتقاسيم، به كوشش دخويه، ليدن، ۱۹۰۶ م؛
مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، به كوشش كلمان هوار، پاريس،
۱۹۱۶ م؛ ملاح، حسينعلی، «موسيقی دورۀ ساسانی»،
مجلۀ موسيقی، شم ۷۳-۷۴،
۱۳۴۱ ش، ياقوت، بلدان، نيز:
Bartold, V.V., Sochineniia, Moskva,
1963-1977; EI2; De Goeje, M. J., Préface à Kitâb al-masâlik wa’l-mamâlik de Ibn
Khordâdhbeh et glossaire, Leiden, 1889 (نک : ابن خردادبه در همین مآخذ); Ferrond, Gabriel. Relations de voyages ettextes géographiques arabes,
persansetturks, relatifs à L’Extrême-orient de VIII au XVIII e Siècles, Paris,
1913-1914; Krachkovski, I. Iu., Arabskaia geograficheskaia literatura, Moskva /
Leningrad, 1957; Marquart, J., Osteuropäische und Ostasiatische
Streifzüge, Darmstadt, 1961.