responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 544

اسروشنه


نویسنده (ها) :
علی میرانصاری
آخرین بروز رسانی :
دوشنبه 19 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اُسْروشَنه‌، یا اشروسنه‌، سروشنه‌، نام‌ كهن‌ منطقه‌ای‌ در ماوراءالنهر واقع‌ در میان‌ سمرقند و رود سیحون‌ كه‌ هم‌اكنون‌ آثاری‌ از آن‌ در نزدیكی‌ خجند تاجیكستان‌ باقی‌ است‌ (GSE, XXVII/ 702). بارتولد ویرانه‌هایی‌ را كه‌ در نزدیكی‌ محلی‌ به‌ نام‌ شهرستان‌ و در جنوب‌ غربی‌ اوراتپه‌ برپاست‌، از آنِ اسروشنه‌ می‌داند ( گزیدۀ مقالات‌...، 105).
نام‌ اسروشنه‌ در سده‌های‌ پیشین‌ و در منابع‌ گوناگون‌ به‌ شكلهای‌ مختلف‌ آمده‌ است‌. منابع‌ كهن‌ فارسی‌ آن‌ را به‌ همین‌ صورت‌، یا سروشنه‌ آورده‌اند (جیهانی‌، 178، 180، 184؛ حدود العالم‌، 27، 43، جم‌ ؛ تاریخ‌ سیستان‌، 27)، اما برپایۀ منابع‌ موجود، قدیم‌ترین‌ منبع‌ عربی‌ كه‌ در آن‌ از این‌ منطقه‌ نام‌ برده‌ شده‌، صورۀ الارض‌ خوارزمی‌ است‌ كه‌ این‌ منطقه‌ را اُشروسنه‌ نامیده‌ است‌ (ص‌ 27). پس‌ از آن‌ و به‌ویژه‌ در سده‌های‌ نخستین‌، این‌ نام‌ در كتابهای‌ جغرافیایی‌ و تاریخی‌ تكرار شده‌ است‌ (بلاذری‌، 594؛ قدامه‌، 172؛ اصطخری‌، 322)، اما برخی‌ منابع‌ عربی‌ نیز آن‌ را اسروشنه‌ خوانده‌اند (ابن‌ خردادبه‌، 29؛ بتانی‌، 241).

ویژگیهای‌ جغرافیایی‌

اسروشنه‌ منطقه‌ای‌ است‌ كوهستانی‌ و برپایۀ تقسیم‌بندیهای‌ جغرافی‌دانان‌ قدیم‌، این‌ منطقه‌ با طول‌ جغرافیایی‌ 91 و 10 و عرض‌ 36 و 40 در اقلیم‌ پنجم‌ و در كورۀ خراسان‌ قرار داشته‌ است‌ (خوارزمی‌، 23، 27؛ اصطخری‌، 325؛ سهراب‌، 35؛ قدامه‌، همانجا). منطقۀ اسروشنه‌ از مشرق‌ به‌ فرغانه‌، از مغرب‌ به‌ سمرقند، از شمال‌ به‌ چاچ‌ و فرغانه‌ و از جنوب‌ به‌ واشجرد، كش‌، چغانیان‌، شومان‌ و راشت‌ محدود می‌شده‌ است‌ (جیهانی‌، 189؛ اصطخری‌، همانجا؛ ابن‌ حوقل‌، 503؛ یاقوت‌، 1/ 278). در محدودۀ این‌ منطقه‌، شهرهایی‌ چون‌ ساباط، مانك‌، كركت‌، زامین‌، خرقانه‌، دیزك‌، ارسمانكت‌ و باركث‌ وجود داشته‌ است‌ (یعقوبی‌، 60؛ جیهانی‌، 190؛ اصطخری‌، 325-326؛ یاقوت‌، 1/ 279، 464، 755، 2/ 710، 4/ 1001). ظاهراً شهرهای‌ یاد شده‌، همه‌ دارای‌ دژ و بارو بوده‌اند، زیرا این‌ منطقه‌ را به‌ داشتن‌ دژهای‌ فراوان‌ كه‌ شمار آنها به‌ 400 می‌رسیده‌، وصف‌ كرده‌اند (یعقوبی‌، همانجا؛ ابوالفدا، 497).
در منطقۀ اسروشنه‌، شهری‌ كه‌ به‌ همین‌ نام‌ خوانده‌ شده‌ باشد و مركز آن‌ هم‌ به‌شمار آید، وجود نداشته‌ است‌ (اصطخری‌، 325؛ ابن‌ حوقل‌، همانجا؛ ادریسی‌، 1/ 503 -504)، ولی‌ شهر یا بونجیكت‌ (كه‌ با ضبطهای‌ دیگر نیز آمده‌)، از شهرهای‌ بزرگ‌ و امیرنشین‌ منطقۀ اسروشنه‌ بوده‌ است‌ كه‌ 10 هزار مرد در آن‌ می‌زیسته‌اند و مانند بسیاری‌ از شهرهای‌ ماوراءالنهر، ساختار آن‌ از 3 قسمت‌ شارستان‌، باره‌ و ربض‌ تشكیل‌ می‌شده‌ است‌ (جیهانی‌، 189، 190؛ اصطخری‌، 326؛ ابن‌ حوقل‌، همانجا؛ حدود العالم‌، 111). با وجود بیابانهای‌ وسیع‌ در منطقۀ اسروشنه‌ (یعقوبی‌، همانجا؛ بكران‌، 59، 65)، شهرهای‌ این‌ ناحیه‌ از نوعی‌ آبادانی‌ و فراوانی‌ نعمت‌ برخوردار بوده‌اند (جیهانی‌، 178؛ اصطخری‌، 288، 295؛ حدود العالم‌، 110).

رویدادهای‌ تاریخی‌

توجه‌ بدین‌ نكته‌ ضروری‌ است‌ كه‌ اسروشنه‌ منطقه‌ای‌ گسترده‌ بوده‌، و بخشی‌ مهم‌ از ماوراءالنهر را تشكیل‌ می‌داده‌، و حوادث‌ آن‌ نیز با ماوراءالنهر در بستری‌ واحد شكل‌ می‌گرفته‌ است‌؛ از این‌رو، در بررسی‌ رویدادهای‌ تاریخی‌ این‌ منطقه‌ باید با اندكی‌ توسع‌ به‌ حوادث‌ ماوراءالنهر نگریست‌.
پیش‌ از گشایش‌ ماوراءالنهر به‌ دست‌ مسلمانان‌، دهقانان‌، یعنی‌ اشراف‌ زمین‌دار، هریك‌ در گوشه‌ای‌ از این‌ سرزمین‌ حكومت‌ می‌كردند و پیوسته‌ با یكدیگر در ستیز بودند (بارتولد، تركستان‌ نامه‌، 1/ 402-403، 405). نخستین‌ حملۀ مسلمانان‌ به‌ این‌ منطقه‌ در نیمۀ سدۀ 1ق‌ روی‌ داد كه‌ به‌ شكل‌ تاخت‌ و تازهای‌ پراكنده‌ بود (همان‌، 1/ 407). در نیمۀ دوم‌ همین‌سده‌،چند تن‌ از نمایندگان‌خلفای‌ اموی‌ بر بخشهایی‌از ماوراءالنهر دست‌ یافتند. در 85ق‌/ 704م‌ قتیبۀ بن‌ مسلم‌ باهلی‌ به‌ حكومت‌ خراسان‌ منصوب‌ گردید و روانۀ این‌ منطقه‌ شد. این‌ زمان‌ مصادف‌ با اوج‌گیری‌ دشمنی‌ و كشمكش‌ میان‌ حكام‌ محلی‌ ماوراءالنهر بود. قتیبه‌ از این‌ اختلافات‌ به‌ خوبی‌ سود جست‌ و برای‌ حمله‌ به‌ هر یك‌ از امیران‌ محلی‌ از نیروی‌ دشمنان‌ وی‌ بهرۀ فراوان‌ برد (همان‌، 1/ 409-411). از جمله‌ مناطقی‌ كه‌ قتیبه‌ بدانها تاخت‌، سغد و اسروشنه‌ بود. بلاذری‌ از این‌ حمله‌ خبر داده‌ (ص‌ 593 -594)، اما از چگونگی‌ و پایان‌ آن‌ سخنی‌ نگفته‌ است‌.
با مرگ‌ قتیبه‌ در 97 ق‌/ 716م‌، مردم‌ ماوراءالنهر به‌ مخالفت‌ با اعراب‌ برخاستند و در این‌ میان‌، مردم‌ اسروشنه‌ تحت‌ رهبری‌ حاكم‌ خود كه‌ لقب‌ افشین‌ داشت‌، بیش‌ از سایر مناطق‌ از پذیرش‌ اعراب‌ و سنتهای‌ ایشان‌ خودداری‌ می‌كردند (یعقوبی‌، 60). به‌ گفتۀ بارتولد این‌ موضوع‌ سبب‌ شده‌ بود تا ویژگیهای‌ فرهنگ‌ آریایی‌ در این‌ منطقه‌ بیشتر پایدار ماند ( گزیدۀ مقالات‌، 104- 105).
پس‌ از قتیبه‌، حكام‌ متعددی‌ از طرف‌ خلفا روانۀ ماوراءالنهر شدند، تا سرانجام‌ در 117ق‌/ 735م‌، اسد بن‌ عبدالله‌ به‌ حكومت‌ این‌ منطقه‌ منصوب‌ شد. او نخست‌ متوجه‌ تركان‌ كه‌ قدرتی‌ به‌ هم‌ زده‌ بودند، شد و ایشان‌ را كه‌ بر بسیاری‌ از نواحی‌ ماوراءالنهر چیره‌ شده‌ بودند، تا منطقۀ اسروشنه‌ عقب‌ راند (همو، تركستان‌نامه‌، 1/ 421-423). در این‌ زمان‌ جدّ اعلای‌ افشین‌ یعنی‌ خرابغره‌، حاكم‌ اسروشنه‌ بود. او خاقان‌ ترك‌ را كه‌ به‌ هزیمت‌ از مقابل‌ اسد می‌گریخت‌، در اسروشنه‌ پناه‌ داد (طبری‌، 7/ 124- 125؛ ابن‌اثیر، 5/ 205). این‌ موضوع‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ تا این‌ زمان‌، اسد نتوانسته‌ بوده‌ است‌ سلطۀ خود را تا اسروشنه‌ گسترش‌ دهد.
در 121ق‌/ 739م‌، نصر بن‌ سیار به‌ جای‌ اسد به‌ حكومت‌ ماوراءالنهر منصوب‌ شد. مردم‌ اسروشنه‌ در دورۀ حكومت‌ وی‌ نیز به‌ سلطۀ اعراب‌ تن‌ ندادند و حتی‌ در نبردی‌ توانستند نصر را ناكام‌ سازند (بلاذری‌، 603؛ قدامه‌، 411). این‌ حالت‌ ظاهراً چندان‌ دوام‌ نیافت‌ و اندكی‌ بعد میان‌ نصر و حاكم‌ اسروشنه‌، سازش‌ برقرار گردید، زیرا به‌ گفتۀ طبری‌ در 121ق‌، 20 هزار نفر از مردم‌ سمرقند، كش‌ و اسروشنه‌ در جنگ‌ سوم‌ میان‌ نصر ابن‌ سیار و تركان‌، به‌ جانبداری‌ از نصر وارد كارزار شدند و او هم‌ پس‌ از پیروزی‌ در اسروشنه‌ مورداستقبال‌ اباراخره‌ حاكم‌ این‌ منطقه‌ قرار گرفت‌ (7/ 173-176).
پیروزیهای‌ نصر و آرامشی‌ كه‌ در پی‌ آن‌ در ماوراءالنهر پدید آمده‌ بود، دوام‌ چندانی‌ نیافت‌ و از 128ق‌/ 746م‌، منطقه‌ شاهد فعالیتهای‌ طرفداران‌ آل‌ عباس‌ و چینیان‌ شد. از یك‌سو، چینیان‌ به‌ تحریك‌ حكام‌ محلی‌ و از آن‌ جمله‌ حاكم‌ اسروشنه‌ پرداختند و حتی‌ یك‌بار در 135ق‌ او را در برابر اعراب‌ یاری‌ دادند و از سوی‌ دیگر، ابومسلم‌ به‌ طرفداری‌ عباسیان‌ در 133ق‌ منطقه‌ را از سلطۀ امویان‌ خارج‌ ساخت‌ (بارتولد، همان‌، 1/ 426-432). ظاهراً مردم‌ اسروشنه‌، سیادت‌ ابومسلم‌ را نپذیرفتند، زیرا در همین‌ زمان‌ یكی‌ از نمایندگان‌ او در یكی‌ از شهرهای‌ این‌ منطقه‌ به‌ نام‌ باركث‌ به‌ دست‌ دهقان‌ آن‌ شهر كشته‌ شد (نسفی‌، 64).
پس‌ از استقرار عباسیان‌، قیامهای‌ بسیاری‌ سراسر ماوراءالنهر را فرا گرفت‌ (بارتولد، همان‌، 1/ 435). سرانجام‌ در 178ق‌/ 794م‌، فضل‌ ابن‌ یحیی‌ برمكی‌ از طرف‌ خلیفۀ عباسی‌ به‌ حكومت‌ خراسان‌ و ماوراءالنهر گمارده‌ شد. فضل‌ توانست‌ در این‌ منطقه‌ آرامشی‌ نسبی‌ برقرار سازد. از جمله‌ كسانی‌ كه‌ نزد او آمدند و حكومتش‌ را پذیرا شدند، خاراخره‌، حاكم‌ اسروشنه‌ بود كه‌ تا آن‌ زمان‌ به‌ فرمان‌ هیچ‌ حاكمی‌ گردن‌ ننهاده‌ بود (گردیزی‌، 287؛ طبری‌، 7/ 257).
از اقدامات‌ فضل‌ در این‌ دوران‌ تشكیل‌ سپاهی‌ بود از مردم‌ ماوراءالنهر كه‌ شمار آنان‌ تا 500 هزار نفر می‌رسید. او بخشی‌ از این‌ سپاه‌ را برای‌ نگاهبانی‌ از خلافت‌ عباسی‌ به‌ بغداد گسیل‌ داشت‌ (بارتولد، تركستان‌نامه‌، 1/ 445). بسیاری‌ از مردم‌ اسروشنه‌، سغد، فرغانه‌ و چاچ‌، با این‌ لشكر خود را به‌ بغداد رساندند و به‌ خدمت‌ عباسیان‌ درآمدند؛ چنانكه‌ در سالهای‌ بعد هستۀ اصلی‌ لشكریان‌ خلفایی‌ چون‌ معتصم‌ و مستعین‌ از میان‌ مردم‌ این‌ مناطق‌ بود (بلاذری‌، 606؛ طبری‌، 9/ 256؛ ابن‌ اثیر، 6/ 452).
در این‌ دوره‌ در شهرها و مناطق‌ مختلف‌ ماوراءالنهر سكه‌هایی‌ به‌ نامهای‌ غطریفی‌، مسیبی‌ و محمدی‌ ضرب‌ می‌شد كه‌ در منطقه‌ رواج‌ داشت‌ و بیشتر مالیاتهای‌ ماوراءالنهر با همین‌ سكه‌ها پرداخت‌ می‌شد. مثلاً از مجموع‌ 50 هزار سكه‌ای‌ كه‌ برای‌ مالیات‌ اسروشنه‌ تعیین‌ شده‌ بود، 48 هزار سكۀ آن‌ از نوع‌ محمدی‌ و دو هزار سكه‌ از نوع‌ مسیبی‌ بود (ابن‌ خردادبه‌، 38-39؛ بارتولد، همان‌، 1/ 449).
مأمون‌ به‌ هنگام‌ اقامت‌ خود در خراسان‌، متوجه‌ مناطقی‌ چون‌ اسروشنه‌، سغد و فرغانه‌ شد و كاووس‌ خاراخره‌ پدر افشین‌ كه‌ نمی‌توانست‌ در مقابل‌ وی‌ پایداری‌ كند، به‌ وساطت‌ فضل‌ بن‌ سهل‌، و در برابر پرداخت‌ خراج‌، با خلیفه‌ از در سازش‌ درآمد (بلاذری‌، 603 - 604؛ قدامه‌، 412). مأمون‌ پس‌ از خروج‌ از خراسان‌، این‌ ناحیه‌ را در 204ق‌/ 819م‌، میان‌ 4 تن‌ از فرزندان‌ اسد سامانی‌ - نوح‌، احمد، یحیی‌ و الیاس‌ - تقسیم‌ كرد كه‌ حكومت‌ اسروشنه‌ و چاچ‌ به‌ یحیی‌ رسید (گردیزی‌، 322؛ ابن‌ جوزی‌، 10/ 126، 12/ 331).
چند پاره‌ شدن‌ خراسان‌ و خروج‌ خلیفه‌ از این‌ منطقه‌، فرصتی‌ مناسب‌ برای‌ خاراخره‌، حاكم‌ اسروشنه‌ فراهم‌ آورد تا به‌ عهدشكنی‌ دست‌ یازد. از این‌رو، از پرداخت‌ خراجی‌ كه‌ پیش‌تر تعهد كرده‌ بود، سرباز زد (قدامه‌، همانجا). در این‌ زمان‌ فرزند خاراخره‌ به‌ نام‌ كیدر (خیذر، خیدر) كه‌ بعدها به‌ افشین‌ معروف‌ شد، به‌ واسطۀ اختلافی‌ كه‌ با پدرش‌ داشت‌، پنهانی‌ روانۀ بغداد شد و سرپیچی‌ پدرش‌ را بهانه‌ ساخت‌ و مأمون‌ را به‌ گرفتن‌ اسروشنه‌ ترغیب‌ كرد و این‌ امر را آنچنان‌ برای‌ خلیفه‌ آسان‌ جلوه‌ داد كه‌ وی‌ در 207ق‌/ 822م‌، یكی‌ از سردارانش‌ را به‌ نام‌ احمد بن‌ ابی‌ خالد احول‌، همراه‌ افشین‌ روانۀ اسروشنه‌ كرد. لشكر خلیفه‌ به‌ راهنمایی‌ افشین‌ توانست‌ به‌ سهولت‌ بر اسروشنه‌ دست‌ یابد. خاراخره‌ كه‌ تاب‌ برابری‌ با این‌ سپاه‌ را نداشت‌، اسلام‌ آورد و بار دیگر به‌ حكومت‌ این‌ ناحیه‌ گمارده‌ شد (بلاذری‌، 604 - 605؛ قدامه‌، همانجا؛ طبری‌، 8/ 595).
از تاریخ‌ نخستین‌ درگیری‌ میان‌ عربها و مردم‌ اسروشنه‌ (85ق‌) تا 207ق‌ در هیچ‌یك‌ از منابع‌ از تغییر مذهب‌ حاكمان‌ اسروشنه‌، سخنی‌ نرفته‌ است‌ و تنها در این‌ زمان‌ از اسلام‌ آوردن‌ خاراخره‌ سخن‌ می‌رود و این‌ نشانۀ آن‌ است‌ كه‌ تا سالهای‌ نخستین‌ سدۀ 3ق‌، دست‌ كم‌ حاكمان‌ این‌ منطقه‌ بر دین‌ پیشینیان‌ خود استوار بودند.
پس‌ از مرگ‌ احمد بن‌ اسد سامانی‌ (250ق‌/ 864م‌)، حكومت‌ ماوراءالنهر به‌ فرزندش‌ نصر رسید و خلیفه‌ نیز منشور حكومت‌ را به‌ نام‌ وی‌ صادر كرد (فرای‌، 120)، از این‌ زمان‌ منطقه‌ شاهد درگیری‌ میان‌ فرزندان‌ احمد بود. نصر و اسد از یك‌ سو، و اسماعیل‌ و اسحاق‌ از سوی‌ دیگر به‌ رویارویی‌ با یكدیگر پرداختند كه‌ در 275ق‌/ 888م‌ به‌ برتری‌ اسماعیل‌ انجامید. تا این‌ زمان‌ افراد خانوادۀ افشین‌ همچنان‌ بر اسروشنه‌ فرمان‌ می‌راندند. سكه‌ای‌ كه‌ در 279ق‌ در منطقه‌ به‌ نام‌ سیار ابن‌ عبدالله‌ آخرین‌ فرد خانوادۀ افشین‌ ضرب‌ شده‌، گواه‌ این‌ مدعاست‌ (بارتولد، تركستان‌نامه‌، 1/ 459).در 280ق‌منشور حكومت‌ماوراءالنهر از طرف‌ خلیفه‌ به‌نام‌ اسماعیل‌ سامانی‌ صادر شد. وی‌ فرصتی‌ مناسب‌ یافت‌ تا به‌ برچیدن‌ حكومتهای‌ كوچك‌ محلی‌ دست‌ یازد و منطقه‌ را به‌طور كامل‌ تحت‌ سلطۀ خود درآورد. اسماعیل‌ بدین‌سیاست‌ عمل‌ كرد و از جمله‌ به‌ حكومت‌ خانوادۀ افشین‌ در اسروشنه‌ پایان‌ داد و در همان‌ سال‌ در اسروشنه‌ به‌نام‌ خود سكه‌ زد (همان‌، 1/ 459، 483؛ همو، گزیدۀ مقالات‌، 105؛ فرای‌، 121، 131).
از این‌ زمان‌ تا پایان‌ دورۀ سامانیان‌، اطلاعی‌ از رویدادهای‌ اسروشنه‌ در دست‌ نیست‌، ولی‌ بی‌گمان‌ این‌ منطقه‌ مانند سایر مناطق‌ ماوراءالنهر شاهد درگیریهای‌ سامانیان‌، غزنویان‌ و ایلك‌ خانیان‌ بوده‌ است‌. آخرین‌ خبر در این‌ زمینه‌ مربوط به‌ سال‌ انقراض‌ حكومت‌ سامانیان‌ و آخرین‌ امیر ایشان‌، یعنی‌ اسماعیل‌ بن‌ نوح‌ است‌ كه‌ در 394ق‌/ 1004م‌ برابر ایلك‌خان‌ به‌ سختی‌ شكست‌ خورد و به‌ مرو گریخت‌ (ابن‌اثیر، 9/ 158؛ ابن‌ خلدون‌، 4(4)/ 834).
از سدۀ 5 تا سدۀ 10ق‌، سخنی‌ از اسروشنه‌ در منابع‌ موجود دیده‌ نمی‌شود و هریك‌ از آنها در ذكر حوادث‌ تاریخی‌ اسروشنه‌، تنها از شهرهای‌ بزرگ‌ این‌ منطقه‌ چون‌ فرغانه‌، سمرقند و چاچ‌ یاد كرده‌اند. اما با استناد به‌ گفتۀ بابر (ص‌ 6)، ظاهراً از سدۀ 10ق‌ و یا نزدیك‌ به‌ این‌ سده‌، اسروشنه‌ را اوراتپه‌ نامیده‌اند.
منطقۀ اسروشنه‌، خاستگاه‌ بسیاری‌ از علما و محدثان‌ بوده‌ است‌ كه‌ از آن‌ جمله‌ می‌توان‌ به‌ ابوطلحه‌ حكیم‌ بن‌ نصر، ابوسعید یونس‌ بن‌ فضل‌، ابوجعفر محمد بن‌ عمرو، ابوبكر مطرف‌ بن‌ جمهور، حامد بن‌ ابی‌حامد و احمد بن‌ یوسف‌ بن‌ عبدالعزیز، اشاره‌ كرد (نسفی‌، 308؛ سمعانی‌، 1/ 219-221).

مآخذ

ابن‌اثیر، الكامل‌؛
ابن‌ جوزی‌، عبدالرحمان‌، المنتظم‌، به‌كوشش‌ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی‌ عبدالقادر عطا، بیروت‌، 1412ق‌؛
ابن‌ حوقل‌، محمد، صورۀ الارض‌، به‌كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1939م‌؛
ابن‌ خردادبه‌، عبیدالله‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1889م‌؛
ابن‌ خلدون‌، العبر؛
ابوالفدا، تقویم‌ البلدان‌، به‌كوشش‌ رنو و دوسلان‌، پاریس‌، 1840م‌؛
ادریسی‌، محمد، نزهۀ المشتاق‌، بیروت‌، 1409ق‌/ 1989م‌؛
اصطخری‌، ابراهیم‌، مسالك‌ الممالك‌، به‌كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1927م‌؛
بابر، ظهیرالدین‌ محمد، بابرنامه‌، بمبئی‌، 1308ق‌؛
بارتولد، و.و.، تركستان‌نامه‌، ترجمۀ كریم‌ كشاورز، تهران‌، 1352ش‌؛
همو، گزیدۀ مقالات‌ تحقیقی‌، ترجمۀ كریم‌ كشاورز، تهران‌، 1358ش‌؛
بتانی‌، محمد، الزیج‌ الصابی‌، به‌كوشش‌ ك‌. نالینو، رم‌، 1899م‌؛
بكران‌، محمد، جهان‌نامه‌، به‌كوشش‌ محمدامین‌ ریاحی‌، تهران‌، 1342ش‌؛
بلاذری‌، احمد، فتوح‌البلدان‌، به‌كوشش‌ عبدالله‌ انیس‌ الطباع‌، بیروت‌، 1407ق‌/ 1987م‌؛
تاریخ‌ سیستان‌، به‌كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، 1314ش‌؛
جیهانی‌، محمد، اشكال‌ العالم‌، ترجمۀ علی‌ بن‌ عبدالسلام‌ كاتب‌، به‌كوشش‌ فیروز منصوری‌، تهران‌، 1368ش‌؛
حدود العالم‌، به‌كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1340ش‌؛
خوارزمی‌، محمد، صورۀ الارض‌، به‌كوشش‌ هانس‌ فون‌ مژیك‌، وین‌، 1345ق‌/ 1926م‌؛
سمعانی‌، عبدالكریم‌، الانساب‌، حیدرآباد دكن‌، 1382ق‌/ 1962م‌؛
سهراب‌، عجائب‌ الاقالیم‌، به‌كوشش‌ هانس‌ فون‌ مژیك‌، وین‌، 1347ق‌/ 1929م‌؛
طبری‌، تاریخ‌؛
فرای‌، ر.ن‌.، تاریخ‌ ایران‌، ترجمۀ حسن‌ انوشه‌، تهران‌، 1363ش‌، ج‌ 4؛
قدامۀ بن‌ جعفر، الخراج‌، به‌كوشش‌ محمدحسین‌ زبیدی‌، بغداد، 1971م‌؛
گردیزی‌، عبدالحی‌، تاریخ‌، به‌كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، 1363ش‌؛
نسفی‌، عمر، القند فی‌ ذكر علماء سمرقند، به‌كوشش‌ نظرمحمد فاریابی‌، مكتبۀ الكوثر، 1412ق‌/ 1991م‌؛
یاقوت‌، بلدان‌؛
یعقوبی‌، احمد، البلدان‌، بیروت‌، 1988م‌؛
نیز:

GSE.
علی‌ میرانصاری‌

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 544
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست