responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 532

استان


نویسنده (ها) :
ابوالفضل خطیبی
آخرین بروز رسانی :
دوشنبه 19 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اُسْتان‌، يا اِستان‌، از تقسيمات‌ كهن‌ كشوری و اداری ايران‌.
واژۀ استان‌، مشتق‌ از اَوِستام‌ يا اَوِستان‌ فارسی‌ ميانه‌ (پهلوی) و پارتی‌ِ مانوی است‌ كه‌ در روزگار ساسانيان‌ به‌ مفهوم‌ بخشی‌ از تقسيمات‌ كشوری ايران‌ بوده‌ است‌ (نك: گزيده‌های زادسپرم‌، 5 :23 ؛ مكنزی، 14 ؛ بويس‌، «متن‌...»، 47 ، «واژه‌ نامه‌...»، 18). اوستام‌ مركب‌ از پيشوند اَبی‌ و ستانه‌ (ريشۀ ستا = استادن‌ و قرار گرفتن‌) در اوستايی‌ (نك: بارتولمه‌، 1605) و فارسی‌ باستان‌ (نك: كنت‌، 210 ,153)، به‌ معنی‌ جای و مكان‌ است‌ (نيز نك: هنينگ‌، 224). اوستام‌ در برخی‌ متون‌ فارسی‌ ميانه‌ (مثلاً نك: مينوی خرد، 55:5؛ تفضلی‌، 64) و سغدی (نك: قريب‌، 77) تنها به‌ معنی‌ لغوی آن‌ - جای - نيز آمده‌ است‌.
برخی‌ از جغرافی‌دانان‌ دورۀ اسلامی‌ نيز «استان‌» را دقيقاً به‌ همان‌ معنای متون‌ كهن‌ «جای» و «جای استقرار» آورده‌اند (ابن‌ خردادبه‌، 6، حاشيه‌؛ نيز نك: ياقوت‌، 1/ 41). ستان‌ به‌ عنوان‌ پسوند مكان‌ و زمان‌ در بسياری از واژه‌ها مانند سگستان‌، سورستان‌، زمستان‌، تابستان‌ و نيز فرهنگستان‌ به‌ كار رفته‌ است‌.
حد و مرز استان‌مانند ديگر تقسيمات‌كشوریچون‌شهر و شهرستان‌ در روزگار ساسانيان‌، به‌ روشنی‌ دانسته‌ نيست‌؛ گرچه‌ با مقايسۀ ميان‌ برخی‌ منابع‌ بازمانده‌ از اين‌ دوره‌، مانند كتيبه‌های ساسانی‌ و ديگر نوشته‌ها به‌ زبان‌ فارسی‌ ميانه‌ از يك‌ سو و كتاب‌ جغرافيای موسی‌ خورنی‌ (نويسندۀ ارمنی‌ سدۀ 5م‌) و آثار جغرافی‌دانان‌ بزرگ‌ دورۀ اسلامی‌ از سوی ديگر، تا حدی می‌توان‌ قلمرو استان‌ را مشخص‌ كرد، اما دانسته‌ نيست‌ كه‌ اصطلاح‌ اوستام‌ يا استان‌ دقيقاً از چه‌ زمانی‌ به‌ عنوان‌ يكی‌ از تقسيمات‌ كشوری رواج‌ يافته‌ است‌. متنی‌ به‌ زبان‌ پارتی‌ مانوی (تأليف‌: ح‌ سده‌های 3 -4م‌) دربارۀ مرگ‌ مانی‌ (نك: بويس‌، «متن‌»، همانجا)، ظاهراً كهن‌ترين‌ متنی‌ است‌ كه‌ در آن‌، واژۀ استان‌ بدين‌ معنی‌ به‌ كار رفته‌ است‌، اما پيش‌ از آن‌، كاربرد اين‌ واژه‌ به‌ عنوان‌ وام‌ واژۀ ايرانی‌ در زبان‌ ارمنی‌ به‌ ارمنستان‌ عصر هلنی‌اشكانی‌ می‌رسد. در آن‌ دوره‌ واژۀ اُستان‌ به‌ ناحيه‌ يا شهری اطلاق‌ می‌شد كه‌ به‌ شاه‌ تعلق‌ داشت‌ و متصدی و سرپرست‌ آن‌ را اُستانيك‌ می‌گفتند (نك: كريستن‌سن‌، وضع‌ ملت‌...، 64،حاشيۀ 660).
ايرانشهر در روزگار ساسانيان‌ به‌ 4 كوست‌ (كوسَتگ‌ = سوی، جهت‌ و ناحيه‌) تقسيم‌ می‌شد: خوراسان‌ (مشرق‌)، خوربران‌ (مغرب‌)، نيمروز (جنوب‌) و آدر پادگان‌ (آذربايجان‌، يا اَباختر، شمال‌) («متنهای...»، 24 -18؛ «شهرستانهای ايران‌»، 332 به‌ بعد). تقريباً همين‌ تقسيم‌بندی در كتاب‌ جغرافيای موسی‌ خورنی‌ نيز آمده‌ است‌ (نك: ماركوارت‌، 16-17). هر يك‌ از اين‌ كوستها بر اساس‌ رسالۀ «شهرستانهای ايران‌» (همانجا)، به‌ شهرستانهايی‌، و به‌ نوشتۀ موسی‌ خورنی‌ به‌ چندين‌ آشخاره‌ (وام‌ واژۀ ايرانی‌ برگرفته‌ از «خشثره‌» ، به‌ پهلوی: شهر) (نك: آجاريان‌، 1/ 157؛ آيوازيان‌، 8) تقسيم‌ می‌شود (نك: ماركوارت‌، 8). در گزيده‌های زادسپرم‌ (همانجا؛ نيز نك: همان‌، ترجم‌ۀ فارسی‌، 34)، مينوهای نواحی‌ گوناگونی‌ كه‌ به‌ ديدار زردشت‌ رفتند، به‌ ترتيب‌ چنين‌ برشمرده‌ شده‌ است‌: كشوران‌، كوستان‌، اوستامان‌، رُستاگان‌ و دِهان‌. آگاهی‌ ما را در اين‌ باره‌ نقل‌ قول‌ ياقوت‌ حموی از حمزۀ اصفهانی‌ (د ميان‌ سالهای 350-360ق‌) تا اندازه‌ای تكميل‌ می‌كند كه‌ به‌ احتمال‌ بسيار، سازمان‌ كشوری ايران‌ را دست‌ كم‌ در اواخر عهد ساسانيان‌ نشان‌ می‌دهد. ترتيب‌ تقسيمات‌ كشوری در اين‌ روايت‌ كه‌ با مثالی‌ شرح‌ داده‌ شده‌، با اندكی‌ اختلاف‌ همان‌ است‌ كه‌ در گزيده‌های زادسپرم‌ آمده‌ است‌: ناحيۀ فارس‌ 5 استان‌ را شامل‌ می‌شود كه‌ يكی‌ از آنها دارابجرد (دارابگرد) است‌. استان‌ خود به‌ چند رستاق‌ (رستاك‌) و هر رستاق‌ به‌ چند طسوج‌ (تسوگ‌) و هر طسوج‌ به‌ چند قريه‌ (ده‌) بخش‌ می‌شود. مثلاً استخر (اصطخر) يكی‌ از استانهای فارس‌ است‌؛ يزد از رستاقهای اصطخر؛ نايين‌،با قريه‌های خود يكی‌ از طسوجهای يزد؛ و نياستانه‌ يكی‌ از قريه‌های طسوج‌ نايين‌ (ياقوت‌، 1/ 40-41). گذشته‌ از برخی‌ اختلافها، از مقايسۀ اين‌ گزارشها با يكديگر چنين‌ بر می‌آيد كه‌ بيشتر تقسيمات‌ زير مجم‌وعۀ كوست‌، يعنی‌ آشخارهها در كتاب‌ جغرافيای موسی‌ خورنی‌ با استان‌ يكی‌ است‌. از سوی ديگر برخی‌ از استانهای ياد شده‌ در المسالك‌ ابن‌ خردادبه‌، در كتاب‌ جغرافيای موسی‌ خورنی‌، از اجزای كوست‌ به‌ شمار می‌آيند. برای نمونه‌، استان‌ شاذشاپور (يا كَسكَر كه‌ بعدها واسط در آنجا بنا شده‌ بود) در كتاب‌ ابن‌ خردادبه‌ (ص‌ 7) همان‌ كشكر يكی‌ از استانهای كوست‌ خوربران‌ در كتاب‌جغرافيای موسی‌ خورنی‌ (نك: ماركوارت‌، 16)، و استان‌ شاذ بهمن‌ (ميشان‌، ميسان‌) در كتاب‌ ابن‌ خردادبه‌ (همانجا) همان‌ ميشون‌ از كوست‌نيمروز در كتاب‌جغرافيای موسی‌خورنی‌ است‌ (نك:ماركوارت‌، همانجا). شايان‌ توجه‌ است‌ كه‌ حكمران‌ هر دو استان‌ در «تلمود بابلی‌» («گطين‌»، b80 ؛ «قدوشين‌»، b72 )، «استندارا» ناميده‌ می‌شد، ولی‌ در كتيبۀ شاپور اول‌ در كعبۀ زردشت‌ (نك: بك‌، :343 فارسی‌ ميانه‌، سطر 27، پارتی‌، سطر 21) ميشان‌ شاه‌ آمده‌ است‌ (نيز نك: مورونی‌، 34). گذشته‌ از اينها، در متن‌ پارتی‌ مانوی دربارۀ مرگ‌ مانی‌، از اوستام‌ خوزستان‌، با كرسی‌ شهرستان‌ بيل‌ آباد (= جندی شاپور) ياد شده‌ (نك: بويس‌، 47) «متن‌»، كه‌ در جغرافيای موسی‌ خورنی‌ (نك: ماركوارت‌، همانجا) دومين‌ استان‌ كوست‌ نيمروز به‌ شمار می‌آيد و مركز آن‌، جندی شاپور است‌.
در رسالۀ پهلوی «شهرستانهای ايران‌» (نك: «متنهای»، 23)، اصطلاح‌ شهرستان‌ بيشتر معرف‌ شهرهای بزرگ‌ و مراكز استانهاست‌. اما در كاربرد اصطلاح‌ استان‌ و شهرستان‌ گاه‌ ناهماهنگيها و اختلافهايی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. مثلاً شهرستان‌ استخر از كوست‌ نيمروز در اين‌ رساله‌ (نك: همان‌، 22)، در معجم البلدان‌ ياقوت‌ (1/ 40) استان‌ نام‌ گرفته‌ است‌ و نيز فارس‌ با عنوان‌ «رُقعه‌» در همين‌ كتاب‌ (همانجا) كه‌ استخر در زمرۀ استانهای آن‌ ذكر شده‌، در جغرافيای موسی‌ خورنی‌ خود استان‌ است‌ (نك: ماركوارت‌، همانجا). گفتنی‌ است‌ كه‌ قلمرو استان‌ و شهرستان‌ در دوره‌های مختلف‌ تغيير می‌يافت‌ و گويا اين‌ تفاوت‌ ناشی‌ از آن‌ بوده‌ كه‌ گاه‌ كرسی‌ استان‌ را نيز استان‌ می‌ناميده‌اند، مانند «استخر» كه‌ مركز كورۀ (استان‌ِ) استخر از سرزمين‌ فارس‌ بوده‌ است‌ (اصطخری، 97).
در كتيبه‌های ساسانی‌، از كاربرد اصطلاح‌ استان‌ به‌ عنوان‌ يكی‌ از تقسيمات‌ كشوری، نشانی‌ نيست‌. در اوايل‌ كتيبۀ شاپور اول‌ در كعبۀ زردشت‌ (نگاشته‌ شده‌ در 262م‌)، آنجا كه‌ نواحی‌ گوناگون‌ قلمرو ايرانشهر چون‌ پارس‌، پارت‌، خوزستان‌، ميشان‌ و سورستان‌ بر شمرده‌ می‌شود، برای آنها اصطلاح‌ شهر (فارسی‌ ميانه‌: stry؛ پارتی‌، hstr) به‌ كار رفته‌ است‌ (نك: بك‌، 285-291: فارسی‌ ميانه‌، سطر 2-4، پارتی‌، سطر 2- 5). اما اصطلاح‌ شهر در همان‌ دوره‌ معرف‌ كشور (مثلاً در ايرانشهر)، دولت‌ و شهرستان‌ نيز بود. وانگهی‌ وابستگی‌ اين‌ شهرها به‌ حكومت‌ مركزی يكسان‌ نبود. پاره‌ای حكومتهای نيمه‌ مستقل‌ و پاره‌ای ديگر مستقيماً تابع‌ دولت‌ مركزی و برخی‌ به‌ دودمانهای محلی‌ وابسته‌ بودند. از سوی ديگر به‌ برخی‌ از همين‌ شهرهای ياد شده‌ در كتيبۀ شاپور مانند پارس‌، خوزستان‌ و ميشان‌، بعدها استان‌ اطلاق‌ شد (لوكونين‌، 731). در سطرهای 11-12 كتيبۀ كرتير (روحانی‌ متنفذ اوايل‌ دورۀ ساسانی‌)، در كعبۀ زردشت‌، برای نواحی‌ بيرون‌ از قلمرو ايرانشهر، شهرستان‌ و شهر نيهنگ‌ به‌ كار رفته‌، كه‌ دو اصطلاح‌ اخير به‌ يك‌ ناحيه‌ اطلاق‌ شده‌ است‌. مثلاً شهرستان‌ انطاكيه‌، شهر سوريه‌ و نيهنگ‌ سوريه‌ (نك: ژينيو، «چهار كتيبه‌...»، 47 -46 ، «واژه‌ نامه‌...»، 34-35 ,30). اصطلاح‌ شهر و نيهنگ‌ در اين‌ كتيبه‌ را نيز می‌توان‌ معادل‌ استان‌ دانست‌. از اين‌ رو كاربرد استان‌ به‌ عنوان‌ يكی‌ از تقسيمات‌ كشوری به‌ جای شهر، بايد پس‌ از اين‌ زمان‌ (سدۀ 3م‌) رواج‌ يافته‌ باشد.
حكمران‌ استان‌ را اُستاندار (نيز برای همين‌ ضبط در سريانی‌ و اِستاندار در زبان‌ كلدانی‌، نك: يوستی‌، 336) می‌گفتند كه‌ از مقامهای بلندپايه‌ به‌ شمار می‌رفت‌ (برای ريشۀ لغوی اين‌ واژه‌، قس‌: مولر، 258-259). در «تلمود بابلی‌» («گطين‌»، «قدوشين‌»، همانجاها) از استاندار (حكمران‌) كشكر و ميشان‌ ياد شده‌ است‌. «ماديان‌ هزار دادستان‌»، متن‌ حقوقی‌ دورۀ ساسانی‌ كه‌ احتمالاً نخستين‌ نگارش‌ آن‌ به‌ دوران‌ پادشاهی‌ خسرو انوشيروان‌ (531 - 579م‌) می‌رسد و تدوين‌ نهايی‌ آن‌ در سدۀ 3ق‌ انجام‌ گرفته‌ است‌، جزئيات‌ بيشتری دربارۀ وظايف‌ استاندار به‌ دست‌ می‌دهد. بر اساس‌ اين‌ متن‌، در اردشير خرّه‌ (كرسی‌ آن‌، شهرستان‌ گور) دو سازمان‌ اداری در كنار يكديگر قرار داشتند: يكی‌ نهاد ناظر بر املاك‌ متعلق‌ به‌ پرستشگاهها بود كه‌ موبد زردشتی‌ بر آن‌ سرپرستی‌ داشت‌ و ديگری «ديوان‌ استانداری» به‌ رياست‌ استاندار كه‌ سرپرستی‌ املاك‌ شاهی‌ و نظارت‌ بر خريد و فروش‌ و واگذاری آن‌ از جم‌له‌ وظايف‌ او بود (ص‌ 196, 389, 427؛ نيز نك: لوكونين‌، 732-733). استاندار و ديوان‌ استانداری در «ماديان‌ هزار دادستان‌» بازماندۀ همان‌ مقام‌ اُستانيك‌ در ارمنستان‌ دورۀ هلنی‌اشكانی‌ است‌ كه‌ بر املاك‌ شاهی‌ نظارت‌ داشت‌ و موروثی‌ بود (نك: پريخانيان‌، 660). با اينهمه‌، اصطلاح‌ استان‌، در دورۀ ساسانی‌ تنها به‌ املاك‌ شاهی‌ اطلاق‌ نمی‌شد، بلكه‌ به‌ استناد منابعی‌ كه‌ پيش‌تر آورده‌ شد، در همان‌ دوره‌ از جم‌لۀ تقسيمات‌ كشوری نيز به‌ شمار می‌رفت‌ (قس‌: فرای، 248 ، حاشيۀ 10). به‌ استناد پاره‌ای منابع‌، استاندار می‌توانسته‌ است‌ مقام‌ نظامی‌ هم‌ داشته‌ باشد. بنابر اخبار طبری، در 22ق‌ آنگاه‌ كه‌ اصفهان‌ از سوی عربها محاصره‌ شد، اهالی‌ آنجا اطراف‌ اُستَندار گرد آمدند و به‌ مقابله‌ شتافتند. شهربراز در مقدمۀ سپاه‌ او در نبردی كشته‌ شد و سپس‌ استندار و فاذوسفان‌ (پادكوستپان‌) كه‌ طبری او را «ملك‌» خوانده‌ و در آن‌ هنگام‌ به‌ اصفهان‌ بود ، با عربها صلح‌ كردند (4/ 139-140). همچنين‌ به‌ استناد گزارشی‌ در دورۀ ساسانی‌، يكی‌ از افراد دودمان‌ سلطنتی‌ نيز برای امنيت‌ نواحی‌ مرزی، مقام‌ افتخاری استانداری گرفت‌ (نك: كريستن‌سن‌، ايران‌...، 160). عنوان‌ استندار در كتاب‌ تاريخ‌ طبرستان‌ ابن‌ اسفنديار (تأليف‌: 613ق‌)، از «انساب‌ اهل‌ طبرستان‌» ياد شده‌ است‌ (ص‌ 152). فرمانروايانی‌ معروف‌ به‌ استندار كه‌ از سدۀ 4ق‌ به‌ بعد بر رويان‌ حكم‌ راندند (نك: اولياءالله‌، 8، 23، 36، جم‌؛ مرعشی‌، 83 -84، جم‌)، بی‌گمان‌ بازماندۀ همان‌ عنوان‌ در دورۀ ساسانی‌ هستند.
جغرافی‌دانان‌ و مورخان‌ دورۀ اسلامی‌ تعريف‌ دقيقی‌ از استان‌ به‌ دست‌ نداده‌اند و از آن‌ ميان‌ اخبار ابن‌خردادبه‌ تا اندازه‌ای به‌ مآخذ اصلی‌ مربوط به‌ دورۀ ساسانی‌ نزديك‌تر است‌. ابن‌خردادبه‌ استان‌ را با «كوره‌» يكی‌ دانسته‌ (ص‌ 5؛ نيز نك: مسعودی، 40)، و در شرح‌ برخی‌ از نواحی‌، هر دو اصطلاح‌ را در كنار يكديگر به‌ كار برده‌ است‌؛ مثلاً كورۀ استان‌ شاذ فيروز، كورۀ استان‌ شاذهرمز، كورۀ استان‌ العالی‌ (يا العال‌)، كورۀ استان‌ شاذ سابور و جز آن‌ (ص‌ 6 -7؛ ياقوت‌، 1/ 241، 3/ 227؛ نيز نك: ابن‌ فقيه‌، 199؛ دينوری، 153؛ پيگولوسكايا، 241). در روايت‌ ديگری (نك: ياقوت‌، همانجا)، كوره‌ به‌ شماری استان‌ تقسيم‌ می‌شده‌ است‌. به‌ طور كلی‌ نام‌گذاريها و تقسيمات‌ جغرافيايی‌ و اداری در متون‌ جغرافيايی‌ دورۀ اسلامی‌ يكسان‌ نيستند. فارس‌، از استانهای دورۀ ساسانی‌ در مسالك‌ الممالك‌ اصطخری (ص‌ 96) «بلاد»، و در احسن‌ التقاسيم‌ مقدسی‌ (ص‌ 8) «اقليم‌» (مراد اقليم‌ اصطلاحی‌ نيست‌) نام‌ گرفته‌ است‌.
استان‌ دورۀ ساسانی‌ كه‌ در اوايل‌ دورۀ اسلامی‌ به‌ ناحيۀ كوچك‌تری اطلاق‌ می‌شد، به‌ عنوان‌ يكی‌ از تقسيمات‌ كشوری بعدها از رواج‌ افتاد و به‌ جای آن‌، كوره‌، اقليم‌، بلاد، ولايت‌ و ايالت‌ به‌ كار رفت‌؛ تا اينكه‌ بنا به‌ اساسنامۀ فرهنگستان‌ ايران‌ در 1314ش‌ اصطلاح‌ استان‌ از نو زنده‌ شد و به‌ جای ايالت‌ به‌ هر يك‌ از 10 ناحيۀ بزرگ‌ كشور ايران‌ اطلاق‌ گرديد كه‌ به‌ چند شهرستان‌ تقسيم‌ می‌شد و ادارۀ آن‌ را استاندار بر عهده‌ داشت‌ ( نامة فرهنگستان‌، 6).

مآخذ

آجاريان‌، هراچيا، فرهنگ‌ واژه‌های همانند، ترجم‌ۀ ا. آرين‌، تهران‌، 1363ش‌؛
آيوازيان‌، ماريا، وام‌ واژه‌های ايرانی‌ ميانة غربی‌ در زبان‌ ارمنی‌، تهران‌، 1371ش‌؛
ابن‌ اسفنديار، محمد، تاريخ‌ طبرستان‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، 1366ش‌؛
ابن‌ خردادبه‌، عبيدالله‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1889م‌؛
ابن‌ فقيه‌، احمد، البلدان‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1302ق‌؛
اصطخری، ابراهيم‌، مسالك‌ الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1927م‌؛
اولياءالله‌ آملی‌، محمد، تاريخ‌ اديان‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1348ش‌؛
پيگولوسكايا، ن‌.، شهرهای ايران‌ در روزگار پارتيان‌ و ساسانيان‌، ترجم‌ۀ عنايت‌ الله‌ رضا، تهران‌، 1367ش‌؛
تفضلی‌، احمد، واژه‌ نامة مينوی خرد، تهران‌، 1348ش‌؛
دينوری، احمد، الاخبار الطوال‌، به‌ كوشش‌ عبدالمنعم‌ عامر و جم‌ال‌ الدين‌ شيال‌، بغداد، 1379ق‌/ 1959م‌؛
«شهرستانهای ايران‌»، ترجم‌ۀ احمد تفضلی‌، شهرهای ايران‌، به‌ كوشش‌ محمد يوسف‌ كيانی‌، تهران‌، 1368ش‌؛
طبری، تاريخ‌؛
قريب‌، بدرالزمان‌، فرهنگ‌ سغدی، تهران‌، 1374ش‌؛
كريستن‌ سن‌، آرتور، ايران‌ در زمان‌ ساسانيان‌، ترجم‌ۀ رشيد ياسمی‌، تهران‌، 1345ش‌؛
همو، وضع‌ ملت‌ و دولت‌ و دربار در دورة شاهنشاهی‌ ساسانيان‌، ترجم‌ۀ مجتبی‌ مينوی، تهران‌، 1314ش‌؛
گزيده‌های زادسپرم‌، ترجم‌ۀ محمدتقی‌ راشدمحصل‌، تهران‌، 1366ش‌؛
مرعشی‌، ظهيرالدين‌، تاريخ‌ طبرستان‌ و رويان‌ و مازندران‌، به‌ كوشش‌ برنهارد دارن‌، تهران‌، 1363ش‌؛
مسعودی، علی‌، التنبيه‌ و الاشراف‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1893م‌؛
مقدسی‌، محمد، احسن‌ التقاسيم‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1906م‌؛
مينوی خرد، ترجم‌ۀ احمد تفضلی‌، تهران‌، 1364ش‌؛
نامة فرهنگستان‌، تهران‌، 1318ش‌؛
هوار، كلمان‌، ايران‌ و تمدن‌ ايرانی‌، ترجم‌ۀ حسن‌ انوشه‌، تهران‌، 1363ش‌؛
ياقوت‌، بلدان‌؛
نيز:

Anthologie de Zadspram, ed. Ph. Gignoux & A. Tafazzoli, Paris, 1993;
Back, M., « Die sassanidischen Staatsinschriften», Acta Iranica, Leiden, 1978, S. 3, vol. VIII;
Bartholomae , Ch., Altiranisches Worterbuch, Berlin, 1961;
Boyce, Mary, «A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian», Acta Iranica, Leiden, 1975, S. 3, vol. II;
id, «A Word- List of Manichaean Middle Persian and Parthian», ibid, Leiden, 1977, S. 3, vol. II (Suppl E ment) ;
Frye, R. N., The Golden Age of Persia, London, 1975;
Gignoux, Ph., Glossaire des inscriptions pehlevies et parthes, London, 1972;
id, Les quatre inscriptions du mage Kirdir, Paris, 1991;
«Giṭṭin», Hebrew - English Edition of the Babylonian Talmud, tr. M. Simon, London, 1990;
Henning, W., «Das Verbum des Mittelpersischen der Turfanfragmente», Zeitschrift fur Indologie und Iranistik, Leipzig, 1933-1934, vol. IX;
Justi, F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963;
Kent, R. G., Old Persian, New Haven, 1953;
«Kiddushin», Hebrew- English Edition of the Babylonian Talmud, tr. H. Freedman, London , 1990 ;
Lukonin, V. G ., «Political, Social and Administrative Institutions: Taxes and Trade», The Cambridge History of Iran, ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983, vol. III(2);
MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971;
Marquart, J., Eransahr, Berlin, 1901;
«Matakdan i Hazar Datastan», Sasanidskiĭ sudebnik, ed. A. G. Perikhanyan, Erevan, 1973;
Morony, M. G., «Continuity and Change in the Administrative Geography of Late Sasanian and Early Islamic al- ʿIraq», Iran, London, 1981, vol. XIX;
Muller, F., «Kleine Mittheilungen», Wiener Zeitschrift fur die Kunde des Morgenlandes, Wien, 1891, vol. V;
The Pahlavi Texts, ed. J. M. Jamasp- Asana, Bombay, 1897, vols. I-II;
Perikhanian, A., «Iran- ian Society and Law» , The Cambridge History of Iran, ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983, vol. III(2).

ابوالفضل‌ خطيبی‌

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 532
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست