responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 526

اسپیجاب


نویسنده (ها) :
ابوالفضل خطیبی
آخرین بروز رسانی :
دوشنبه 19 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَسْپيجاب‌، يا اسفيجاب‌، اسبيجاب‌، ناحيه‌ و شهری در ماوراءالنهر.
دربارۀ ساخت‌ نام‌ اسپيجاب‌ دو احتمال‌ وجود دارد: يكی‌ تركيب‌ آن‌ از دو واژۀ پهلوی «اسپيگ‌» (= درخشان‌ ؟) و «آب‌» كه‌ حرف‌ «گ‌» به‌ «ج‌» تبديل‌ شده‌ است‌ و ديگری قرابت‌ اسپيج‌ با واژۀ سپيد (سفيد) فارسی‌. كاشغری، صاحب‌ ديوان‌ لغات‌ الترك‌ نيز از اسپيجاب‌ با نام‌ شهر سفيد (مدينۀ البيضاء) ياد كرده‌ است‌ (1/ 31، 3/ 133). اين‌ ناحيه‌ كه‌ جغرافی‌دانان‌ مسلمان‌ آن‌ را در اقليم‌ پنجم‌ جای داده‌اند (نك: ابن‌ رسته‌، 98؛ ياقوت‌، بلدان‌، 1/ 249؛ قس‌: حمدالله‌، 261)، در روزگار سامانيان‌ سرزمين‌ پهناوری بود كه‌ نواحی‌ حاصل‌خيز پيرامون‌ رود اريس‌ (از شعبه‌های شرقی‌ سير دريا يا سيحون‌) و شاخه‌های آن‌ را در بر می‌گرفت‌ و از سوی شرق‌ تا درۀ طلاس‌ (طراز) امتداد می‌يافت‌ (بارتولد، تركستان‌ نامه‌، 1/ 389، 392؛ مينورسكی‌، 357) و از شمال‌ غرب‌ به‌ صبران‌ (صبوران‌) و از غرب‌ به‌ ناحيۀ كنجيده‌ و از جنوب‌ به‌ چاچ‌ محدود می‌شد (نك: بارتولد، همان‌، 1/ 392؛ لسترنج‌، 515) و مركز آن‌ نيز به‌ اسپيجاب‌ معروف‌ بود (نك: حدود العالم‌، 117؛ مقدسی‌، 262) و در 22 فرسخی‌ چاچ‌ (نك: ابن‌ فقيه‌، 328) و در 89 طول‌ شرقی‌ و 43 عرض‌ شمالی‌ قرار داشت‌ (بيرونی‌، 2/ 577؛ ابوالفدا، 494؛ قلقشندی، 4/ 441؛ قس‌: ياقوت‌، همانجا).
فردوسی‌ اسپيجاب‌ را سپنجاب‌ و گاه‌ سپيجاب‌ خوانده‌، و آن‌ را در جنگ‌ ايران‌ و توران‌ جزو قلمرو توران‌ دانسته‌ است‌ (2/ 48، 3/ 58، 174). بر اساس‌ داستانهای شاهنامه‌ هنگامی‌ كه‌ سياوش‌، پسر كيكاووس‌، پادشاه‌ كيانی‌، به‌ فرمان‌ افراسياب‌ كشته‌ شد و رستم‌ به‌ كين‌خواهی‌ او به‌ توران‌ لشكر كشيد، فرمانروای اسپيجاب‌ به‌ دست‌ فرامرز، پسر رستم‌ به‌ قتل‌ رسيد (همو، 3/ 174- 175) و پس‌ از پيروزی رستم‌ بر افراسياب‌، گودرز سردار ايرانی‌ فرمانروای اسپيجاب‌ شد (همو، 3/ 192).
به‌ روايت‌ بلاذری (2/ 422) قتيبۀ بن‌ مسلم‌ باهلی‌ در حدود سال‌ 58ق‌/ 678م‌ سراسر چاچ‌ تا اسپيجاب‌ را تصرف‌ كرد. به‌ گزارشی‌ ديگر (همانجا)، دژ اسپيجاب‌ پيش‌ از اين‌ تاريخ‌ گشوده‌ شده‌ بود و سپس‌ تركان‌ همراه‌ گروهی‌ از اهالی‌ چاچ‌، بر آنجا چيره‌ شدند. سرانجام‌ نوح‌بن‌اسد سامانی‌ در 224 يا 225ق‌/ 839 يا 840م‌ در خلافت‌ المعتصم‌ عباسی‌ بر اسپيجاب‌ دست‌ يافت‌ و برای دفاع‌ و محافظت‌ از كشتزارها، تاكستانها و اهالی‌، فرمان‌ داد ديواری پيرامون‌ شهر بنا كنند (همانجا؛ قدامه‌، 409؛ سمعانی‌، 3/ 201؛ ابن‌ اثير، 6/ 509).
برخی‌ از جغرافی‌دانان‌، اسپيجاب‌ را از توابع‌ چاچ‌، يكی‌ از كوره‌های ماوراءالنهر دانسته‌اند (اصطخری، 166؛ ابن‌ حوقل‌، 392؛ نيز نك: بيرونی‌، همانجا)، ولی‌ مقدسی‌ (ص‌ 261-264) ماوراءالنهر را به‌ 6 كوره‌ و 4 ناحيه‌ تقسيم‌، و از اسپيجاب‌ به‌ عنوان‌ يكی‌ از كوره‌های آن‌ ياد كرده‌ كه‌ بيش‌ از 40 شهر از آن‌ جم‌له‌ خورلوغ‌، فاراب‌، طراز، صبران‌، برسخان‌ و جم‌وكت‌ را شامل‌ می‌شده‌ است‌ (نيز نك: ابن‌ حوقل‌، 418؛ قس‌: قدامه‌، 173؛ تاريخ‌ سيستان‌، 26-27، كه‌ اسپيجاب‌ در زمرۀ كوره‌های خراسان‌ [بزرگ‌] آمده‌ است‌). گفته‌اند كه‌ اسپيجاب‌ ثلث‌ بنكث‌ (بناكت‌) و دارای شهر، قهندز (كهن‌ دژ) وربض‌ بوده‌ است‌. به‌ گزارش‌ ابن‌ حوقل‌ (همانجا) در سدۀ 4ق‌/ 10م‌ قهندز ويران‌، ولی‌ شهر وربض‌، آباد بوده‌ است‌. شهر داخلی‌ وربض‌ را ديواری محصور می‌كرده‌، و طول‌ ديوار ربض‌ به‌ يك‌ فرسنگ‌ می‌رسيده‌ است‌. خود شهر دارای 4 دروازه‌ به‌ نامهای نوجكث‌، فرخاذ (فرخان‌)، سراكراثه‌ (شاكرانه‌) و دروازۀ بخارا بوده‌، و در كنار هر يك‌ از اين‌ دروازه‌ها رباطهايی‌ به‌ نامهای رباط نخشبيان‌، بخاراييان‌، سمرقنديان‌ و رباط قراتگين‌ قرار داشته‌ است‌ (مقدسی‌، 272-273). همچنين‌ گفته‌اند كه‌ 700 ،1رباط در ناحيۀ اسپيجاب‌ وجود داشته‌ است‌ (همو، 273). دارالاماره‌، مسجد و زندان‌ در شهر داخلی‌، و بازارها در شهر وربض‌ قرار داشتند (ابن‌ حوقل‌، همانجا). مقدسی‌ به‌ ويژه‌ از بازار پارچه‌ فروشان‌ آنجا ياد می‌كند (ص‌ 227). جغرافی‌دانان‌ سدۀ 4ق‌/ 10م‌ اسپيجاب‌ را شهری آباد، حاصل‌خيز با بازارهای پر رونق‌ و تجارتی‌ شكوفا وصف‌ كرده‌اند (اصطخری، 186-187؛ ابن‌ حوقل‌، نيز حدود العالم‌، همانجاها). چنانكه‌ به‌ روايت‌ حدود العالم‌ «معدن‌ بازرگانان‌ همۀ جهان‌ است‌» و از آنجا «نمد خيزد و گوسفند» و به‌ گفتۀ مقدسی‌ «از آنجا بندگان‌ ترك‌، جامه‌های سفيد و جنگ‌ افزار به‌ ديگر شهرها برند» (ص‌ 325).
اسپيجاب‌ مرز بين‌ دو قبيلۀ ترك‌ غُز (اُغوز) و خَرلُخ‌ (قَرلُق‌ يا كارلوك‌) بوده‌، چنانكه‌ قبيلۀ غز در قلمرو مسلمانان‌ از ساحل‌ شرقی‌ دريای خزر تا اسپيجاب‌، و قبيلۀ خرلخ‌ از اسپيجاب‌ تا فرغانه‌ می‌زيستند (اصطخری، 163؛ ابن‌ حوقل‌، 387؛ قزوينی‌، 558؛ نيز نك: بارتولد، «تاريخ‌...»، 84 ,78 ، گزيده‌...، 207- 208). اهالی‌ اسپيجاب‌ مانند مردم‌ بلاساغون‌ و طراز به‌ زبان‌ سغدی و تركی‌ سخن‌ می‌گفتند (كاشغری، 1/ 31؛ فرای، 113).
در سدۀ 4ق‌/ 10م‌ به‌ روزگار سامانيان‌، خاندانی‌ ترك‌ بر ناحيۀ اسپيجاب‌ فرمانروايی‌ می‌كردند كه‌ در ميان‌ حكمرانان‌ خراسانی‌ و ماوراءالنهر تنها كسانی‌ بودند كه‌ از پرداخت‌ خراج‌ به‌ دولت‌ مركزی معاف‌ بودند (اصطخری، 186-187؛ ابن‌ حوقل‌، 418؛ مقدسی‌، 273)، زيرا اسپيجاب‌ سر حد ميان‌ مسلمانان‌ و كافران‌ بود و پيكار با آنان‌ از اين‌ ناحيه‌ آغاز می‌شد (يعقوبی‌، 61؛ حدود العالم‌، 117؛ مقدسی‌، همانجا) و حكمران‌ اسپيجاب‌ به‌ جای خراج‌ سالانه‌ هدايايی‌ به‌ نشانۀ فرمانبرداری برای امير سامانی‌ به‌ بخارا می‌فرستاد (بارتولد، تركستان‌ نامه‌، 1/ 460). حكمران‌ اسپيجاب‌ در ميان‌ تركان‌ ناحيۀ شرقی‌ سيردريا و بخش‌ غربی‌ «هفت‌ آب‌» كه‌ مطيع‌ سامانيان‌ بودند، نيز نفوذ داشت‌. به‌ گفتۀ مقدسی‌ (ص‌ 275)، «شاه‌ تركمن‌» از اردوی شهر هدايايی‌ برای وی می‌فرستاد (نيز نك: بارتولد، همان‌، 1/ 502). البته‌ دودمان‌ حاكم‌ بر اسپيجاب‌ هميشه‌ فرمانبردار سامانيان‌ نبودند. در آغاز حكومت‌ منصور ابن‌ نوح‌ (387- 389ق‌/ 997- 999م‌)، ابومنصور محمد بن‌ حسين‌ بن‌ مُت‌ اسپيجابی‌ كه‌ احتمالاً از خاندان‌ فرمانروايان‌ اسپيجاب‌ بود، به‌ تحريك‌ عبدالله‌ بن‌ غرير، وزير معزول‌ امير سامانی‌، سر به‌ شورش‌ برداشت‌، اما سرانجام‌ به‌ دست‌ ايلك‌ نصر، امير قراخانی‌ ماوراءالنهر گرفتار آمد (عتبی‌، 156؛ بارتولد، همان‌، 1/ 563).
در سالهای پايانی‌ فرمانروايی‌ سامانيان‌، بغراخان‌ هارون‌، پسر ايلك‌ خان‌ در 383ق‌/ 993م‌ به‌ روزگار نوح‌ بن‌ منصور (حك 366- 387ق‌) اسپيجاب‌ را بگرفت‌ و از آنجا آهنگ‌ بخارا كرد و امير سامانی‌ را از تختگاه‌ خود براند (عتبی‌، 92 -93؛ گرديزی، 368- 369).
پس‌ از انقراض‌ سلسلۀ سامانی‌، اسپيجاب‌ مانند ديگر شهرهای ماوراءالنهر به‌ دست‌ ايلك‌ خانيان‌ (قراخانيان‌) افتاد و در اين‌ دوران‌، اسپيجاب‌ و طراز تيول‌ ويژه‌ای را تشكيل‌ می‌دادند (نك: بارتولد، «گزارش‌... »، 65). به‌ روايت‌ بيهقی‌ (ص‌ 693) پس‌ از مرگ‌ قدرخان‌، فرمانروای مقتدر ايلك‌ خانی‌ در 423ق‌/ 1032م‌، جانشين‌ وی، ارسلان‌ خان‌ حكومت‌ اين‌ دو ولايت‌ را به‌ برادرش‌ بغراخان‌ واگذاشت‌ (نيز نك: بارتولد، تركستان‌ نامه‌، 1/ 621). سكه‌هايی‌ از فرمانروايان‌ ايلك‌ خانی‌ كه‌ در اسپيجاب‌، طراز و فرغانه‌ ضرب‌ شده‌، برجای مانده‌ است‌ (نك: ايرانيكا ).
در سدۀ 6ق‌/ 12م‌ قراختاييان‌ بر اسپيجاب‌ و ديگر ولايات‌ قلمرو قراخانيان‌ چيره‌ شدند. سلطان‌ محمد خوارزمشاه‌ در 604ق‌ فرمان‌ داد تا ولايات‌ مرزی اسپيجاب‌، چاچ‌ و فرغانه‌ را ويران‌ كردند تا به‌ چنگ‌ دشمنان‌ نيفتد (ابن‌ اثير، 12/ 271) و در 609ق‌/ 1212م‌ پس‌ از آنكه‌ قراختاييان‌ را از ماوراءالنهر راند و سمرقند را تسخير كرد، لشكری برای حفظ اسپيجاب‌، بدانجا گسيل‌ داشت‌ (جوينی‌، 2/ 125؛ نيز نك: قفس‌ اوغلی‌، 234؛ گروسه‌، 385-386). اسپيجاب‌ در اثر لشكر كشيهای خوارزمشاهيان‌، به‌ ويژه‌ يورش‌ مغولان‌ در 616ق‌ دستخوش‌ كشتار و ويرانی‌ فراوان‌ شد، چندانكه‌ از آن‌ پس‌ رونق‌ و اعتبار گذشتۀ اين‌ ناحيه‌ به‌ همراه‌ نام‌ آن‌ از ميان‌ رفت‌ (نك: ياقوت‌، همان‌، 1/ 249- 250).
اسپيجاب‌ گويا مقارن‌ يورش‌ مغولان‌ به‌ ماوراءالنهر، به‌ سيرام‌ تغيير نام‌ يافت‌؛ چه‌ در اين‌ ايام‌ گزارشی‌ از زاهدی چينی‌ به‌ نام‌ چانگ‌ چون‌ در دست‌ است‌ كه‌ طی‌ ديداری از اين‌ شهر در نوامبر 1221 (رمضان‌ 618) آن‌ را با نام‌ سيلان (همان‌ سيرام‌) ياد كرده‌ است‌ (نك: برتشنايدر، I/ 72-74، حاشيۀ 186). گرچه‌ پيش‌ از اين‌ تاريخ‌، كاشغری (1/ 78) در سدۀ 5ق‌/ 11م‌ در گزارش‌ منحصری، نخستين‌ بار سيرام‌ را با اسپيجاب‌ يكی‌ دانسته‌ است‌، اما بر اساس‌ منابع‌ مربوط به‌ سده‌های 5 و 6ق‌ و اوايل‌ سدۀ 7ق‌ (مثلاً نك: عتبی‌، 92؛ بيهقی‌، همانجا؛ مجم‌ل‌ التواريخ‌، 480؛ جوينی‌، ابن‌ اثير، همانجاها)، اين‌ شهر همچنان‌ به‌ اسپيجاب‌ شهرت‌ داشت‌ و نام‌ سيرام‌ تنها در منابع‌ دورۀ مغول‌ و تيموری به‌ بعد بر اين‌ شهر اطلاق‌ شده‌ است‌ (نك: شرف‌الدين‌، 275؛ حافظ ابرو، 1/ 409؛ دوغلات‌، 112 79, 40-41). سيرام‌ امروزه‌ از نواحی‌ چيكمنت‌، واقع‌ در جم‌هوری قزاقستان‌ است‌ (نك: بارتولد، «تاريخ‌»، 77).
اسپيجاب‌خاستگاه‌ علما و محدثانی‌بوده‌است‌ كه‌از آن‌ ميان‌می‌توان‌ ابوعلی‌ حسن‌ بن‌ منصور بن‌ عبدالله‌ بن‌ احمد اسفيجابی‌ (نك: سمعانی‌، 1/ 147) و طالب‌ بن‌ قاسم‌ (نك: ياقوت‌، المشترك‌، 88) را نام‌ برد.

مآخذ

ابن‌ اثير، الكامل‌؛
ابن‌ حوقل‌، محمد، صورة الارض‌، بيروت‌، 1979م‌؛
ابن‌ رسته‌، احمد، الاعلاق‌ النفيسة، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1891م‌؛
ابن‌ فقيه‌، احمد، مختصر كتاب‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1967م‌؛
ابوالفدا، تقويم‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ رنو و دوسلان‌، پاريس‌، 1840م‌؛
اصطخری، ابراهيم‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌ كوشش‌ محمد جابر عبدالعال‌ حسينی‌، قاهره‌، 1381ق‌/ 1961م‌؛
بارتولد، و. و.، تركستان‌ نامه‌، ترجم‌ۀ كريم‌ كشاورز، تهران‌، 1352ش‌؛
همو، گزيدة مقالات‌ تحقيقی‌، ترجم‌ۀ كريم‌ كشاورز، تهران‌، 1358ش‌؛
بلاذری، احمد، فتوح‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1865م‌؛
بيرونی‌، ابوريحان‌، قانون‌ مسعودی، حيدرآباد، 1374ق‌/ 1955م‌؛
بيهقی‌، ابوالفضل‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ علی‌ اكبر فياض‌، مشهد، 1350ش‌؛
تاريخ‌ سيستان‌، به‌ كوشش‌ محمد تقی‌ بهار، تهران‌، 1314ش‌؛
جوينی‌، عطاملك‌، تاريخ‌ جهانگشای، به‌ كوشش‌ محمد قزوينی‌، ليدن‌، 1334ق‌/ 1916م‌؛
حافظ ابرو، عبدالله‌، زبدة التواريخ‌، به‌ كوشش‌ كمال‌ حاج‌ سيد جوادی، تهران‌، 1372ش‌؛
حدود العالم‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1340ش‌؛
حمدالله‌ مستوفی‌، نزهة القلوب‌، به‌ كوشش‌ گ‌. لسترنج‌، ليدن‌، 1331ق‌/ 1913م‌؛
سمعانی‌، عبدالكريم‌، الانساب‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ عمر بارودی، بيروت‌، 1408ق‌/ 1988م‌؛
شرف‌ الدين‌ علی‌ يزدی، ظفرنامه‌، به‌ كوشش‌ عصام‌ الدين‌ اورونبايوف‌، تاشكند، 1972م‌؛
عتبی‌، محمد، تاريخ‌ يمينی‌، ترجم‌ۀ ناصح‌ جرفادقانی‌، به‌ كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1345ش‌؛
فردوسی‌، شاهنامه‌، به‌ كوشش‌ ی. ا. برتلس‌ و ديگران‌، مسكو، 1965-1966م‌؛
قدامۀ بن‌ جعفر، الخراج‌ و صناعة الكتابة، به‌ كوشش‌ محمد حسين‌ زبيدی، بغداد، 1979م‌؛
قزوينی‌، زكريا، آثار البلاد و اخبار العباد، بيروت‌، 1380ق‌/ 1960م‌؛
قفس‌ اوغلی‌، ابراهيم‌، تاريخ‌ دولت‌ خوارزمشاهيان‌، ترجم‌ۀ داوود اصفهانيان‌، تهران‌، 1367ش‌؛
قلقشندی، احمد، صبح‌ الاعشی‌، دمشق‌، 1383ق‌/ 1963م‌؛
كاشغری، محمود، ديوان‌ لغات‌ الترك‌، استانبول‌، 1333- 1335ق‌؛
گرديزی، عبدالحی‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحی‌ حبيبی‌، تهران‌، 1363ش‌؛
گروسه‌، رنه‌، امپراتوری صحرانوردان‌، ترجم‌ۀ عبدالحسين‌ ميكده‌، تهران‌، 1353ش‌؛
لسترنج‌، گ‌.، جغرافيای تاريخی‌ سرزمينهای خلافت‌ شرقی‌، ترجم‌ۀ محمود عرفان‌، تهران‌، 1337ش‌؛
مجم‌ل‌ التواريخ‌ و القصص‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، 1318ش‌؛
مقدسی‌، محمد، احسن‌ التقاسيم‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1906م‌؛
ياقوت‌، بلدان‌؛
همو، المشترك‌، به‌ كوشش‌ ووستنفلد، گوتينگن‌، 1846م‌؛
يعقوبی‌، احمد، البلدان‌، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربی‌؛
نيز:

Barthold, V. V., «A History of the Turkman People», Four Studies on the History of Central Asia, tr. V. and T. Minorsky, Leiden, 1962, vol. III;
id, Otchiot o poezdke v srednyuyu Aziyu, St. Petersburg, 1897;
Bretschneider, E., Mediaeval Researches from Eastern Asiatic Sources, London, 1967;
Dughl D t, M. M. H., Tarikh- i- Rashidi, ed. and tr. N. Elias and E. Denison Ross, Patna, 1973;
Frye, R. N., Bukhara the Medieval Achievement, Oklahoma, 1965;
Iranica;
Minorsky. V., tr. and annotation to Hudūd al-ʿĀlam, ed. C. E. Bosworth, Cambridge, 1982.

ابوالفضل‌ خطيبی‌

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 526
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست