responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 52

حجاز، جزیرة العرب

نویسنده (ها) : محمدرضا ناجی

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 4 آذر 1398 تاریخچه مقاله

حِجاز، منطقه‌ای در غرب و شمال‌غربی جزیرةالعرب (عربستان سعودی).

حجاز در لغت برگرفته از حَجز، به معنی منع یا جدا کردن دو چیز است (خلیل بن احمد، ۳ / ۷۰؛ ابن‌دُرید، ۵۱۴-۵۱۵؛ ابن‌منظور، ذیل حجز)، و در اصطلاح نامی برای منطقۀ معروف در جزیرةالعرب است. جغرافیانویسان مسلمان حجاز را یکی از مناطق پنج‌گانۀ جزیرةالعرب در کنار ‌تِهامه، نَجد، عَروض و یمن به‌شمار آورده‌اند (نک‌ : ابوعبید، ۱ / ۷؛ یاقوت، ۲ / ۷۷؛ ابن عبدالمنعم، ۱۶۴)، اما دربارۀ تعریف حجاز بین قدما اختلاف‌نظر وجود دارد: برخی در سبب نام‌گذاری این منطقه گفته‌اند حجاز که کوهستانی است ممتد، غَور (تِهامه یا یمن) و شام، و همچنین تهامه و نجد (بنا به گفته‌های دیگر، نجد و سَراة یا یَمامه و عروض) را از هم جدا می‌کند (خلیل بن احمد، ابن‌درید، همانجاها؛ ابوعبید، ۱ / ۸، ۱۰-۱۲؛ یاقوت، ۲ / ۲۰۴-۲۰۵؛ قس: ابن‌فقیه، ۸۴؛ ابن عبدالمنعم، ۱۸۸).

 

جغرافیا

مؤلفان دربارۀ محدودۀ جغرافیایی که حجاز بر آن دلالت دارد، اختلاف دارند، که به نظر می‌رسد ناشی از دگرگونی در تقسیمات اداری و اوضاع سیاسی یا تداول عرفی بوده است (برای اختلاف آراء در این باره، نک‌ : علی، «تحدید ... »، ۲- ۹؛ رجب، ۳۷-۴۲)؛ چنان‌که گاه اَیله، مَدْیَن و فلسطین را جزو حجاز شمر‌ده‌اند (نک‌ : مقدسی، ۱۷۸؛ ابوعبید، ۱ / ۱۲؛ یاقوت، ۱ / ۴۲۲)؛ یا بنا به عرفْ تهامه را نیز جزو حجاز دانسته، یا حجاز را بر منطقۀ جنوبی طائف اطلاق کرده‌اند (وهبه، جزیرة ... ، ۱۴؛ دباغ، ۱ / ۶۵؛ شریف، دور ... ، ۳) و گاه یمامه را ــ که بخشی از نجد و در جنوب آن بوده است ــ از حجاز به‌شمار آورده‌اند (اصطخری، ۱۴؛ ابن‌حوقل، ۱ / ۱۹؛ فیروزآبادی، ۱۰۲). برخی نیز نیمی از مدینه را حجازی و نیم دیگرش را شامی دانسته‌اند (همو، ۱۰۳)، یا مکه را جزو تهامه به حساب آورده‌اند (نک‌ : یاقوت، ۲ / ۲۰۵).

بنا به تعریفی دیگر که با جغرافیای طبیعی منطقه سازگار است، حجاز از صنعای یمن در جنوب تا حدود بادیة‌الشام در شمال جزیرةالعرب گسترده است و به این معنی حجاز عبارت است از سراسر رشته‌کوههای سراة / سَرَوات که از جنوب تا شمال جزیرةالعرب امتداد دارد و جلگۀ باریک ساحلی تهامه و سپس دریای سرخ در غرب، و فلات نجد در شرق آن واقع است و این جبال حد فاصل آنها به‌شمار می‌رود (همدانی، ۸۵ ؛ ابوعبید ۱ / ۸- ۹؛ یاقوت، ۲ / ۷۷، ۲۰۵؛ کحاله، ۱۳۰-۱۳۱؛ باوزیر، ۸؛ ابن‌خمیس، ۳۲۸- ۳۲۹؛ قس: علی، الحجاز ... ، ۶۶، که اطلاق حجاز را فقط بر بخش میانی سلسله‌جبال سراة درست دانسته است). با این همه، تعیین حدود این منطقۀ وسیع به صورتی یکسان و قطعی برای همۀ دوره‌های تاریخی، امکان‌پذیر نیست.

منابع جغرافیای اسلامی سَرغ (واقع در شمال تبوک) شَغب و بَدا را حدود شمالی حجاز در سمت شام (یاقوت، ۱ / ۵۲۳، ۲ / ۲۰۵، ۳ / ۷۷؛ ابوعبید، ۱ / ۱۰-۱۱)، و روستای عَرج را در غرب حد فاصل حجاز با تهامه (همو، ۱ / ۱۴، ۳۲۲) و معدن سُلیم (به سمت صنعای یمن) و گاه طائف، بیشه یا عَسیر را حد جنوبی حجاز (همو، ۱ / ۱۲؛ علی، همان، ۴۳۶؛ شراب، ۹۷) و ذات عِرق در شرق حجاز را حدفاصل آن با نجد دانسته‌اند (یاقوت، ۴ / ۷۴۶). برخی نیز حدود شرقی حجاز را تا فَیْد و دو کوه طیّ یعنی اَجأ و سَلْمى امتداد داده‌اند (همدانی، همانجا؛ علی، همان، ۷۳؛ قس: ابن‌قتیبه، ۵۶۷).

برخی دیگر گفته‌اند حجاز از مَعان (جنوب غربی اردن) و دماغۀ خلیج عَقَبه در شمال تا نقطه‌ای بین لَیث و قُنفُذه (غرب عَسیر) در جنوب امتداد دارد. غرب آن دریای سرخ است و حدود شرقی آن بسته به قدرت اشراف محلی حاکم بر منطقه و سلطۀ قدرت مرکزی (خلفا و سلاطین) متغیر بوده است (وهبه، همانجا؛ ریحانی، ملوک ... ، ۱ / ۲۸؛ برای گفته‌های دیگر نویسندگان معاصر، نک‌ : کحاله، ۱۳۱).

با توجه به این آراء، تعیین مساحت دقیق حجاز دشوار است. گفته شده است حجاز مشتمل بر منطقه‌ای است که از حدود ˚۲۹ یا˚۳۰ عرض شمالی تا حدود ˚۲۰ عرض شمالی در امتداد شمال‌غربی به جنوب‌شرقی دریای سرخ گسترده است (دباغ، ۱ / ۶۵). طول این منطقه از حدود مرز اردن در شمال تا حدود یمن در جنوب حدود ۷۰۰ میل (یا ۵۰۰‘۱ تا ۷۰۰‘۱ کمـ ) و عرض آن از غرب به شرق ۱۰ تا ۴۰ میل (۱۵ تا ۶۵ کمـ ) شامل اراضی پست و کم‌ارتفاع تهامه و حجاز در غرب سراة است. برخی نیز عرض حجاز را ۲۵۰ میل نوشته‌اند (رجب، ۵۲-۵۳؛ شریف، عبدالرحمان، ۱ / ۵۳؛ مختار، ۱ / ۲۴؛ قس: وهبه، همانجا؛ صبری پاشا، ۱۳۲). برخی منابع مساحت حجاز را ۵۰۰‘۳۸۸ کمـ‌ ۲ نوشته، و آن را دومین منطقه در کشور عربستان سعودی از لحاظ مساحت و جمعیت دانسته‌اند ( الموسوعة العربیة المیسرة، ۲ / ۹۵۲-۹۵۳).

جبال سراة / سروات (= سرزمین مرتفع) مهم‌ترین و بارزترین ناهمواری در جزیرةالعرب به شمار می‌رود. سراة توده‌ای مستطیل شکل است و به موازات دشت ساحلی و دریای سرخ کشیده شده است. این رشته‌کوهها در شمال کم‌عرض است و در قسمت میانی و جنوبی، عرض آن به ۱۲۰ تا ۲۰۰ کمـ‌ می‌رسد. تراکم و ارتفاع این کوهها در جنوب بیشتر است و میانگین ارتفاع منطقۀ واقع در نواحی شمال مکه به ۲۰۰‘۱ متر از سطح دریا می‌رسد. در این بخش میانی حجاز سنگستانها و مخروطهای آتشفشانی بخشهای مهمی از سلسله‌جبال را شکل می‌دهد؛ اما در شمال که جبال مدین قرار دارد، ارتفاع بعضی قله‌های آن به بیش از ۰۰۰‘۲ متر می‌رسد. در نواحی جنوبی مکه، میانگین ارتفاع کوهها بین ۵۰۰‘۱ تا ۰۰۰‘۲ متر، در بخش جنوبی‌تر این رشته‌کوه، یعنی در سراة عسیر میانگین ارتفاع به ۰۰۰‘۲ متر، و ارتفاع بعضی قله‌ها به بیش از ۰۰۰‘ ۳ متر می‌رسد. در شمال این بلندیها، تَیماء، خیبر و مدینه، و در جنوب آن طائف، بنی‌مالک، غامد، و زهران قرار دارد.

در شرق این بلندیها فلات حجاز قرار دارد که از حِسمى تا خیبر در امتداد شمالی ـ جنوبی کشیده شده و شیب آن به سوی شمال و شرق است. وادیهای این فلات نیز به سمت شمال امتداد دارد و ارتفاع آن در سمت جنوب افزایش می‌یابد و به ۱۰۰‘۱ متر می‌رسد. شمال این فلات مَحَجّه نام دارد و شهر تیماء در آنجا واقع شده است. بخش جنوبی این فلات نیز صفاجه نامیده می‌شود و در شمال خیبر قرار دارد (شریف، عبدالرحمان، ۱ / ۴۶، ۵۰-۵۴).

حجاز از لحاظ طبیعی مناطق متنوعی را دربرگرفته است که عبارت‌اند از: کوهستان، سنگستانهای آتشفشانی، دشت و نواحی پست ساحلی، وادیها و صحراها؛ بنابراین تنوع آب و هوایی منطقه موجب اختلاف سرشت و عادات مردم حجاز شده است (عمری، ۱۷- ۱۸).

سنگستانهای آتشفشانی موسوم به حَرّه (جمع: حرار، حرّات) بیشتر در اطراف مدینه به سوی شام قرار داشته‌اند و از مهم‌ترین آنها حره‌های شَوْران، سُلَیم، لَیلى، واقِم، نار، حَقل، رَجلاء، قُباء، مَیطان، و وَبَره بوده‌اند (نک‌ : یاقوت، ۲ / ۲۴۷-۲۵۳؛ فیروزآبادی، ۱۰۳، ۱۰۸-۱۱۱).

بخش شمالی حجاز کوهستانی است و شهرها و سکنۀ اندکی دارد. مهم‌ترین شهرها و روستاهای آن عبارت‌اند از: عَقَبه در ساحل شرقی خلیج عقبه و در جنوب آن موَیْلِح، سپس ضُبا. در شمال حجاز معادن غنی طلا وجود دارد. بخش میانی حجاز (بین عرض شمالی˚۵۷ و˚۲۴) حدود ۲۰۰ میل امتداد دارد. سیلابها و مجاری آب این منطقه از طریق وادی (مسیل) حَمض به دریای سرخ می‌ریزد. شهرهای اصلی منطقۀ میانی حجاز از این قرار است: الوجه، اُمْلُج، یَنْبُع البحر، یَنبُع النخل، العلا، خیبر و حِناکیّه. بخش جنوبی حجاز بین عرض شمالی ˚۲۴ و˚۲۰ واقع است و مهم‌ترین شهرهای آن عبارت‌اند از: رابغ، جُدّه، لَیث و مکه (وهبه، جزیرة، ۱۸-۲۳؛ باوزیر، ۱۶).

مکه که بَکّه و اُم‌القُرى نیز نامیده شده، از مشهورترین شهرهای حجاز است و قلب این منطقه به‌شمار می‌رود. این شهر در دره‌ای تنگ و عمیق قرار دارد که به سمت شمال‌شرقی امتداد یافته و کوهها و تپه‌هایی به ارتفاع چند صدپا آن را احاطه کرده‌اند و باروی طبیعی شهر به شمار می‌روند. هوای مکه بسیار گرم و خشک است و مهم‌ترین آثار و بناهای مکه کعبۀ مشرّفه و مسجدالحرام است (وهبه، همان، ۲۳؛ عمری، ۱۹).

از کوههای معروف اطراف مکه ابوقُبَیس، قُعَیقعان، جبل‌النور، ثَور و عرفات است (باوزیر، ۱۱). شهر مدینه در حدود ۴۲۰ کیلومتری مکه قرار دارد و از هر سوی به جز سمت غربی با مزارع احاطه شده است. این مزارع تا چند میل پیرامون شهر گسترده شده‌اند. چشمۀ زرقاء در آنجا ست و منبع آن از قباء در دو میلی مدینه است (وهبه، همان، ۱۷؛ عمری، ۲۰)، کوه اُحُد در ۴ کیلومتری شمال مدینه قرار دارد که در ۳ق / ۶۲۵ م غزوۀ احد (ه‌ م) آنجا روی داد.

کوه بزرگ و سیاه‌رنگ وَرِقان نیز میان مکه و مدینه قرار داشت و دارای درختان گوناگون و برکه‌ها و چشمه‌های شیرین بود (ابوعبید، ۴ / ۱۳۷۷؛ یاقوت، ۴ / ۹۲۱-۹۲۲) و کوههای قدس ابیض و قدس اسود به آن پیوسته بود (همو، ۴ / ۳۹).

مهم‌ترین وادی میان مدینه و دریا اِضَم نام دارد که شهر مدینه کنار آن واقع است. این وادی را نزدیک مدینه قَناة و بالاتر از آن (نزدیک سد) شَظاة می‌نامند (همو، ۱ / ۳۰۵). سیلابهای وادیهای شمال‌غربی مدینه، مانند بُطحان و عقیق در زُغابه می‌ریزند که به دریا منتهی می‌شود (همو، ۱ / ۶۶۲؛ علی، الحجاز، ۸۸- ۸۹؛ نیز نک‌ : سمهودی، ۳ / ۱۰۶۸بب‌ ).

در ۸ میلی یا یک منزلی شمال‌غربی مدینه جایی به نام غابه بود که بهای املاک آن در دورۀ اسلامی افزایش یافت و برخی از صحابه در آنجا زمینهایی خریدند (ابن‌سعد، ۲ / ۸۰، ۳ / ۱۰۸- ۱۰۹؛ یاقوت، ۳ / ۷۶۷؛ سمهودی، ۴ / ۱۲۷۵-۱۲۷۶).

ذوالمروه در ۸ منزلی شمال مدینه دارای چشمه‌ها و مزارع بسیار بود (ابوعبید، ۴ / ۱۲۱۸؛ یاقوت، ۴ / ۵۱۳). دهکدۀ بَدر در جنوب غربی مدینه ۸ منزل و دو میل با شهر فاصله داشت و در سمت دریا بود و در زمان جاهلیت در آنجا بازاری برپا می‌شد و غزوۀ بدر نیز آنجا روی داد (برای منزلگاههای مدینه تا بدر ــ در راه مکه ــ نک‌ : ابن‌هشام، ۲ / ۲۶۴-۲۶۷؛ ابن‌سعد، ۲ / ۱۳).

فُرع از بهترین و مهم‌ترین آبادیها در جنوب مدینه واقع، و تا آنجا ۸ منزل یا ۴ روز راه بود. وادی عقیق میان مدینه و فرع جاری، و چاههای عقیق دارای شیرین‌ترین آبهای اطراف مدینه بود (یاقوت، ۳ / ۸۷۷- ۸۷۸، ۴ / ۴۵۹؛ سمهودی، ۴ / ۱۲۸۱-۱۲۸۲؛ علی، همان، ۱۱۷). روستای بزرگ و پرجمعیت سُقیا از توابع فُرع یک شبانه‌روز با دریا فاصله داشت و راه حاجیان از آنجا می‌گذشت و دارای چاهها، چشمه‌ها، برکه‌ها، درختان و نخلستانهای بسیار بود (سمهودی، ۴ / ۱۲۳۴).

روستای پرجمعیت سَوارقیه در شرق مدینه و از دیگر توابع فرع، با مزارع و باغهای میوه و چهارپایان بسیار، بازاری داشت که از اطراف به آنجا می‌رفتند (مقدسی، ۷۹؛ ابوعبید، ۳ / ۷۶۴-۷۶۵؛ یاقوت، ۳ / ۱۸۰؛ سمهودی، ۴ / ۱۲۳۸). در حوالی سوارقیه چاهها و چشمه‌های آب شیرین، و کوههای اُبْلی، ذومرقعه، مُغار، صَحن و شُواحِط بود (علی، همان، ۱۲۴-۱۲۷).

از نواحی شرقی مدینه حَرّۀ (سنگلاخ) بنی‌سُلَیم است که کوه اَتْم و آبگیر نقیع در نزدیکی آن واقع شده‌اند و سیلابها و رودهایی از آنجا جریان یافته، به دریا می‌ریزند. میان حرۀ بنی‌سلیم و سرزمین بنی‌عامر بئر مَعونه قرار داشت (یاقوت، ۱ / ۱۱۴، ۴۳۵؛ علی، همان، ۱۲۸- ۱۲۹).

طائف در ۹۹ کیلومتری جنوب شرقی مکه، از قدیم‌ترین شهرهای حجاز در دشتی ماسه‌ای میان کوههای سراة در ارتفاع ۶۳۰‘۱ متری از سطح دریا قرار دارد و دارای آب و خاک مناسب، و هوای خوب و معتدل است و فصل پاییز در آنجا باران بسیار می‌بارد. محصولات زراعی و میوه‌های طائف معروف است و مردم آن به کشاورزی و باغداری اشتغال دارند. این شهر از دیرباز ییلاق اشراف و مردم حجاز و مناطق اطراف بوده است (ابن خردادبه، ۱۳۴؛ اصطخری، ۱۹؛ یاقوت، ۴ / ۴۹۵-۴۹۶؛ ابن‌مجاور، ۲۵؛ وهبه، جزیرة، ۳۵؛ جابری، ۳۸، ۴۲؛ عمری، ۱۷، ۲۰؛ بلادی، معجم معالم ... ، ۵ / ۲۱۹).

یَنْبُع از توابع غرب مدینه دارای بارو، نخلستان، زراعت و چشمه‌های آب شیرین، و از مدینه آبادتر بود. حضرت علی(ع) زمینهایی در آنجا خرید و آن را آباد و وقف کرد که فرزندانش عهده‌دار آن بودند (ابن‌حوقل، ۱ / ۳۳؛ مقدسی، ۸۳؛ عرام، ۳۹۷- ۳۹۸؛ سمهودی، ۴ / ۱۳۳۴).

ارتفاعات کوهستانی میان ینبع و مدینه، قَبَلیّه نام داشت که از توابع فُرع بود و با مدینه ۵ روز راه فاصله داشت. از کوههای مشهور آن اَجْرَد (یا اقرع) و اَشْعَر بود و میان آنها وادی بُواط جاری بود. بواط ۴ منزل از مدینه دور بود (یاقوت، ۴ / ۳۲-۳۳؛ سمهودی، ۴ / ۱۲۸۶؛ علی، الحجاز، ۹۱-۹۵).

روستای یَلْیَل نزدیک وادی الصفراء، از توابع مدینه بود و چشمۀ بزرگی داشت که نزدیک ینبع به دریا می‌ریخت و در آنجا مزارع و نخلستانهایی بود (یاقوت، ۴ / ۱۰۲۶؛ سمهودی، ۴ / ۱۳۳۳). کوه بلند رَضْوى با وادیها و آب و درخت فراوان نزدیک ینبع است و یک روز یا ۷ منزل با مدینه فاصله دارد (ابن‌حوقل، ۱ / ۳۳؛ یاقوت، ۲ / ۷۹۰).

از میان نواحی حجاز، خَیْبَر، وادی فَدَک، وادی‌القرى و تیماء به‌سبب وفور آب و خاک مناسب مراکز زراعی بزرگی به‌شمار می‌رفته‌اند. خیبر در حدود ۱۷۱ کیلومتری شمال مدینه در راه تبوک، از قریه‌های بزرگ حجاز، و به زراعت و تولید خرما معروف بوده است و پیامبر(ص) در ۷ق / ۶۲۸ م آن را فتح کرد. در خیبر آبها و چشمه‌های بسیار (۱۸۰ چشمه) جاری است که مزارع و نخلستانها را سیراب می‌کند. خیبر به منزلۀ مخزن طعام و روغن و گوشت حجاز بود و غلۀ آن به ۴۰ هزار وسق ]بار شتر[ می‌رسید (نک‌ : واقدی، ۲ / ۶۳۴، ۶۶۴؛ ابوعبید، ۲ / ۵۲۱؛ بلادی، همان، ۳ / ۱۷۰).

قریۀ فدک (اکنون: الحائط، ح ۲۶۰ کیلومتری شمال شرقی مدینه) از دیگر توابع مدینه بود و با مدینه دو (یا ۳) روز فاصله داشت. پیامبر اکرم(ص) در ۷ق پس از فتح خیبر، آن را به صلح گشود. فدک با آبها و چشمه‌ها و نخلستانهایش از جاهای آباد حجاز بوده است. حضرت علی(ع) وادیهای رَعیه، اَسْحَن و ترعه را در فدک با کاشت نخل آباد ساخت و آن را صدقه قرار داد (ابن‌شبّه، ۱ / ۲۲۴-۲۲۶؛ یاقوت، ۳ / ۸۵۵-۸۵۷).

وادی‌القرى منزل پنجم پیامبر(ص) در راه مدینه به تبوک، میان تیماء و خیبر در شمال مدینه واقع بود که پیامبر اکرم(ص) در ۷ق پس از خیبر آن را فتح کرد. وسعت آنجا همانند مکه و مدینه و یمامه، و آبادترین منطقۀ جزیرةالعرب بود که از قریه‌های به‌هم‌پیوسته تشکیل می‌شد و دارای چشمه‌های جاری بود (همو، ۴ / ۸۱، ۸۷۸).

قُرَح قصبه و بازار وادی‌القرى، در زمان مقدسی (د۳۸۴ق / ۹۹۴م) پس از مکه آبادترین جای حجاز از لحاظ جمعیت، تجارت و اموال بود. قریۀ کوچک حِجر با چاهها و مزارع بسیار در فاصلۀ یک روز راه در شمال وادی القرى، و در میان کوههای اَثالث، قرار داشت و خانه‌ها و آثار شگفت قوم ثمود آنجا بود (مقدسی، ۸۳؛ یاقوت، ۴ / ۵۳-۵۴).

آبادی تیماء نیز به فاصلۀ ۴ روز از وادی القرى، در واحه‌ای پرآب در شمال مدینه واقع بود و از مراکز زراعی به شمار می‌رفت و اهالی آن که یهودی بودند، پس از فتح خیبر به دست پیامبر(ص) در ۷ق با آن حضرت صلح کردند (بلاذری، فتوح ... ، ۳۴؛ ابن حوقل، ۱ / ۳۴؛ ابوعبید، ۱ / ۳۲۹؛ یاقوت، ۱ / ۹۰۷- ۹۰۸).

حجاز در روزگار جاهلی بیشترین سکنۀ جزیرةالعرب را در خود جای داده بود و از آن میان بیشترین شمار جمعیت در شهرهای بزرگ و مراکز تمدنی مانند مکه، مدینه، طائف و خیبر متمرکز بود (عمری، ۲۴). هنگام ظهور اسلام در حجاز، دولتی که بر آن فرمانروایی کند، نبود و فقط مکه و مدینه و طائف دارای نظام اداری خاصی بودند؛ هرچند بر این شهرها نیز ــ همچون روستاها و بادیه‌ها ــ نظام اجتماعی و سیاسی قبیله‌ای حاکم بود. قبایل و عشایر بسیاری بودند که هر‌یک در منطقۀ خاص خود ــ که به آن دار (خانه) می‌گفتند ــ زندگی می‌کردند. آنان که در یک‌جا اقامت می‌کردند (اهل مَدَر) به‌کار زراعت یا پرورش دام اشتغال داشتند، اما چادرنشینان (اهل وَبَر) معمولاً به چوپانی و دامداری می‌پرداختند و در جست‌وجوی آب و گیاه کوچ می‌کردند. این قبایل که در رأس آنها مشایخ قرار داشتند، به‌تدریج و تحت شرایط گوناگون (برخورد نظامی در غزوات، صلح و معاهده) تسلیم اسلام و پیامبر اکرم(ص) شدند. پس از فتح مکه و سیطرۀ اسلام بر حجاز و سراسر جزیرةالعرب، پیامبر(ص) به قبایل در ادارۀ امورشان استقلال داد و رؤسای قبایل را در مقام خود نگاه داشت، اما برای شهرها ــ که دارای نظام حکومتی متفاوتی بودند ــ امیری گماشت (علی، الحجاز، ۱۷۷- ۱۷۸، ۳۱۵-۳۱۷).

سرآمد قبایل حجاز قبیلۀ قریش بود که افراد آن در مکه ساکن بودند و ریاست آنجا را به دست داشتند. قبیلۀ قریش از اعراب عدنانی بود و به حضرت اسماعیل پیامبر(ع) نسب می‌رساند و دارای بیش از ۸۰ شاخۀ فرعی بود (قلقشندی، نهایة ... ، ۳۵۶-۳۵۷؛ عمری، همانجا).

قریش نفوذ بسیاری بر دیگر قبایل حجاز داشت و این یکی از موانع گسترش اسلام در سالهای نخست هجرت به شمار می‌رفت و پیامبر(ص) کوشید تا بر قریش غلبه کند و آن قبایل را از نفوذ قریش آزاد سازد (علی، همان، ۳۱۸). قریشیها پس از فتوح اسلامی، به شام و عراق رفتند و در این شهرها مستقر شدند و فقط شمار کمی از آنها در مکه باقی ماندند (مالکی، ۱۱۰). امروزه بقایای قریش پیرامون مکه و در مِنى و عرفات و اطراف جبل ثَور وجود دارند (بلادی، معجم قبائل، ۴۱۹).

قبایل قحطانی اوس و خزرج که اصلاً از یمن برخاسته بودند، در مدینه می‌زیستند و به کشاورزی و دامداری مشغول بودند (یعقوبی، «البلدان»، ۳۱۳؛ قلقشندی، همان، ۶۰، ۹۵؛ عمری، ۲۵). پس از اسلام در کنار ساکنان اصلی مدینه ــ یعنی اوس و خزرج ــ شماری از مهاجران قریش سکنا گزیدند (مالکی، ۱۱۲-۱۱۳).

ثَقیف نیز از قبایل مشهور عرب و ساکن طائف بودند. کارشان زراعت و صنعت بود و با قریش روابط استواری داشتند (قلقشندی، همان، ۱۸۶؛ عمری، همانجا). قبیلۀ ثقیف همچنان در مساکن قدیم خود در اطراف طائف ساکن‌اند و شامل ۷ تیره هستند (بلادی، همان، ۶۸). قبیلۀ عدنانی هَوازِن (از شاخه‌های قیس عَیلان) نزدیک طائف منزل داشتند و با ثقیف هم‌پیمان بودند (قلقشندی، همان، ۳۹۱؛ عمری، ۲۶).

فَهم و عدوان از طوایف قیس عیلان در جبال سراة منزل داشتند و از شمال با ثقیف همسایه بودند (ابوعبید، ۱ / ۹۰؛ یاقوت، ۲ / ۲۵۸). خَثْعَم در نواحی کوهستانی سراة و روستای راسب میان مکه و طائف می‌زیستند (ابوعبید، ۱ / ۴۱، ۵۸، ۶۳، ۹۰؛ یاقوت، ۲ / ۷۳۱). سَلول از دیگر قبایل ساکن جبال سراة بود (عرام، ۴۱۶-۴۱۷؛ یاقوت، ۳ / ۴۶۱). بنو عامر بن صَعصَعه و بنو هلال بن عامر در نواحی شرقی مکه و اطراف طائف بین منازل ثقیف و سُلَیم و هوازن سکنا گزیده بودند (ابوعبید، ۱ / ۹۰، ۳ / ۸۷۵؛ شرلِف، دور، ۱۳؛ بلادی، همان، ۵۵۲). همچنین گروههایی از طیّ / طیّئ در برخی نواحی حجاز، مانند جُحفه منزل داشتند (ابن‌حوقل، ۱ / ۳۳؛ ابوعبید، ۱ / ۹۰).

قبیلۀ قحطانی خُزاعه (از شاخه‌های اَزد) ــ که پیش از قریش ریاست مکه را به دست داشتند ــ پس از استیلای قریش بر مکه، در مرتفعات راه مکه ـ مدینه، ازجمله حَشا مَرّالظهران در شمال‌غربی مکه، عُسفان (۸۰ کیلومتری شمال مکه) و اطراف آن مانند خَیف سَلّام و خَیف نَعَم منزل گزیده بودند (یاقوت، ۲ / ۵۰۷- ۵۰۹، ۳ / ۶۷۳؛ طبری، ۳ / ۵۲؛ ابوعبید، ۲ / ۴۴۹؛ قلقشندی، نهایة، ۲۲۸؛ عمری، ۲۹). امروزه بقایای خزاعه در مرالظهران و منطقۀ میان حدیبیه در شمال تا نزدیک بیضاء در جنوب مکه ساکن‌اند (بلادی، معجم قبائل، ۱۳۹-۱۴۰).

در وادی نخله در مجاورت مکه و همچنین غزوان و نواحی شرقی مکه و در ارتفاعات میان مکه و مدینه (از جبال سراة) اعراب عَدنانی هُذَیل زندگی می‌کردند که به نام آنان سراة هذیل نام گرفته بود (یاقوت، ۳ / ۶۶، ۱۹۷، ۴ / ۴۲۰؛ ابن‌حوقل، ۱ / ۳۱، ۳۴؛ شریف، همان، ۱۲-۱۳). قبیلۀ هذیل همچنان در دیار اصلی خود ساکن هستند (نک‌ : بلادی، همان، ۵۴۷- ۵۴۹).

در اراضی پست ساحلی نزدیک مکه تا سواحل واقع در جنوب غربی مکه قبیلۀ کِنانة بن خُزَیمه می‌زیستند و منزلگاههایشان با قبایل ضَمره، غِفار و خُزاعه در شمال، و هُذَیل در جنوب آمیخته بود (علی، الحجاز، ۱۸۷). البته نمی‌توان گفت همۀ طوایف و قبایلی که امروزه به کنانی نام‌بردارند، به کنانة بن خزیمه نسب می‌رسانند (بلادی، همان، ۴۴۷).

 

قبیلۀ بزرگ عدنانی سُلَیم بن منصور (از شاخه‌های قیس عیلان) در شرق و جنوب شرقی مدینه (در مجاورت نجد) در سوارقیه و جایی که به نام ایشان حَرّة بنی سلیم نامیده می‌شد، زندگی می‌کردند و به دام‌پروری اشتغال داشتند و از جنوب با هوازن (در نزدیکی طائف) همسایه بودند. در اراضی ایشان معادنی وجود داشت که از آنها بهره‌برداری می‌کردند (ابن‌حوقل، ۱ / ۳۴؛ یاقوت، ۲ / ۲۴۸- ۲۴۹، ۳ / ۱۸۰؛ قلقشندی، همان، ۲۷۱؛ عمری، ۲۸؛ شریف، همان، ۱۲). امروزه بنوسلیم در محدودۀ کوچکی در حجاز (در وادی سایه و وادی ستاره) باقی هستند (بلادی، همان، ۲۲۸- ۲۲۹).

 

در جنوب و جنوب‌غربی مدینه، ازجمله در بزواء و کوه حشا، قبیلۀ ضَمره ساکن بودند. در جنوب دیار ضمره دیار قبیلۀ غِفار واقع بود. قبیلۀ اَسلَم در نواحی کوهستانی عَرْج (واقع در حدود حجاز با تهامه)، و قبیلۀ لیث در کوههای شَراة و نَهبان و شهر ینبع زندگی می‌کردند (یاقوت، ۱ / ۶۰۶، ۳ / ۲۷۰، ۴ / ۸۳۰، ۱۰۳۸- ۱۰۳۹؛ ابوعبید، ۲ / ۳۵۶، ۴۴۹).

 

نواحی واقع در شمال مدینه تا حدود سرزمین شام، صعب‌العبور و کم‌آب‌وگیاه با ساکنانی اندک بود. بزرگ‌ترین و مهم‌ترین قبایل این منطقه غَطَفان، اسد و طوایفی از قُضاعه بودند (علی، همان، ۱۸۱).

 

در روزگار کهن اقوام عاد و ثمود در وادی القرى سکنا داشتند و چون نابود شدند، یهودیان در آنجا سکنا گزیدند. سپس طوایف قبیلۀ عرب قحطانی قضاعه (همچون جُهَیْنه، عُذْره و بَلیّ) در آنجا منزل کردند و با یهود پیمان بستند (یاقوت، ۴ / ۸۱). جهینه از شاخه‌های قضاعه ــ از اعراب قحطانی ــ در نواحی غرب وادی القرى (شمال مدینه) و نواحی غربی و جنوبی مدینه می‌زیستند و در کوههای اَشعَر، اَجْرَد، قُدس، آره و رَضوى پراکنده بودند و سپس روانۀ دشت شدند و تا بطن اِضَم و اطراف آن پیش رفتند و تا ظهور اسلام در آن مناطق ماندند. از دیگر اماکن سکونت جهینه، بدر، بُواط، ینبع، صفراء، ابواء، ذوالمَروه، عَرج، وَرِقان، مَشجر، مَشعر و قَبَلیه بود (ابن‌حوقل، همانجا؛ ابوعبید، ۱ / ۳۶- ۳۸، ۱۱۲، ۱۵۴، جم‌ ؛ یاقوت، ۱ / ۱۳۴، ۳۰۵، جم‌ ؛ قلقشندی، نهایة، ۲۰۴-۲۰۶؛ شریف، دور، ۱۰؛ علی، الحجاز، ۱۸۵؛ عمری، ۲۶-۲۷).

 

جهینه امروزه در وادی ینبع و شمال آن تا عیص و ام لج (الحَوراء) ساکن‌اند (بلادی، معجم قبائل، ۹۶). قبیلۀ مُزَینه نیز در ارتفاعات میانی جنوب مدینه مسکن داشتند و دیارشان با نواحی کوهستانی محل سکونت جهینه آمیخته بود (علی، همان، ۱۸۶-۱۸۷). منزلگاههای مزینه در کوههای اشعر، اجرد، قدس، آره، رضوى، نهبان، ثافل، ورقان و شهرهای فُرع و ینبع پراکنده بود. آنان بدوی و کوچ‌نشین بودند و دارایی‌شان گوسفند و شتر بود (ابوعبید، ۱ / ۵۴، ۸۸، ۹۰، ۲ / ۶۵۶، ۱۰۵۱-۱۰۵۲، ۴ / ۱۲۴۶، ۱۳۷۷- ۱۳۷۸؛ علی، همان، ۹۳-۱۰۳، ۱۱۷). امروزه وابستگانی به این قبیله در مدینه باقی هستند (بلادی، همان، ۴۸۵).

 

قبیلۀ عدنانی غطفان (از شاخه‌های قیس عیلان) در مناطق وسیعی از شرق خیبر تا نزدیک رَبَذه ــ در شرق مدینه ــ می‌زیستند. از شاخه‌های فرعی آن اَنمار، ذُبیان، فَزاره و عَبْس بودند (قلقشندی، همان، ۲۳۷، ۳۴۸، ۳۵۲؛ عمری، ۲۸؛ شریف، همان، ۱۱). غطفان موجودیت و دیار اصلی خود را حفظ کرده‌اند و امروزه در قبیلۀ مُطَیْر (بنی عبدالله بن غطفان) باقی هستند (بلادی، همان، ۳۰۴-۳۰۵، ۳۸۳، ۴۹۸-۵۰۰). بنی اسد در مشرق دیار عبس و فزاره مسکن داشتند و از منزلگاههایشان جِلس، قَنان، اَبان ابیض و ابان اسود بود (ابوعبید، ۱ / ۱۳، ۹۰؛ علی، همان، ۱۸۴). قبیلۀ عَضَل در جنوب مکه اکنون به اسد نسب می‌رسانند (بلادی، همان، ۱۸).

 

در مناطق شمال شرقی، بنی‌مُرّه بودند و دیار آنها حَرّة لیلى، عُتائد و حِجر بود و با قبیلۀ غطفان همسایه بودند (علی، همان، ۱۸۳). بیشتر ساکنان فدک از اَشجَع (از تیره‌های غطفان) بودند که دیار آنان تا میانۀ راه تیماء گسترده بود (ابوعبید، ۳ / ۱۰۱۵؛ علی، همان، ۱۸۱). عُذره از طوایف قضاعه در کوههای حِسمی و وادی‌القرى و تبوک تا اَیْله منزل داشتند (قلقشندی، همان، ۳۲۶؛ شریف، همان، ۱۰؛ علی، همان، ۱۸۲؛ عمری، ۲۷). طایفۀ عذره امروزه در منطقه‌ای در شمال حجاز، از خیبر تا صحرای عربی میان عراق و اردن و سوریه پراکنده‌اند (بلادی، همان، ۳۵۸-۳۶۰، ۳۸۲-۳۸۳). در مجاورت دیار عذره و نزدیک تیماء منازل سعد هُذیم و بَلیّ از دیگر طوایف قضاعه قرار داشت که از آن جمله بود: وادی القرى، حِجر جِناب، شَغب و بَدا (ابوعبید، ۱ / ۲۹، ۴۳؛ قلقشندی، همان، ۱۷۰-۱۷۱؛ شریف، دور، ۱۰-۱۱).

 

قبیلۀ بَلیّ همچنان در منزلگاههای اصلی خود در وادی القرى (اکنون وادی العُلا) سکنا دارند (بلادی، همان، ۴۸). دیار بنی کلاب بن ربیعه در برخی نواحی شمال مدینه تا اطراف شام گسترده بود و مردم آن بادیه‌نشین و دامدار بودند (قلقشندی، همان، ۳۶۵؛ عمری، ۲۶).

 

منزلگاههای قبیلۀ قحطانی جُذام در شمال حجاز نزدیک شام ازجمله در وادی القرى و اطراف تبوک بود و از شامیان تأثیر گرفته بودند (قلقشندی، همان، ۱۹۱-۱۹۲؛ عمری، ۲۹؛ شریف، همان، ۱۱). قبیلۀ کَلب بن وَبَره از تیره‌های قضاعه نیز در بادیةالشام مستقر، و تا نواحی شمالی حجاز از‌جمله دومة الجَندَل و تبوک پراکنده بودند و به دین مسیحی گرویدند (همان، ۹-۱۰). گروههای غیرعرب از یهود نیز در حجاز به‌ویژه مدینه (طوایف بنو قُرَیظه، بنوقَینُقاع و بنونضیر)، خیبر، فدک، وادی‌القرى و تیماء پراکنده بودند و دژها و مزارعی داشتند. پیامبر اکرم(ص) در ۷ق این مناطق را به جنگ یا صلح فتح کرد. بعدها عمر با استناد به حدیثی که می‌گفت از پیامبر(ص) شنیده است، اهالی آنها‌ را از حجاز به سوی شام بیرون راند (نک‌ : ابن‌شبه، ۱ / ۱۸۴؛ بلاذری، فتوح، ۱۷-۳۵؛ یعقوبی، تاریخ، ۲ / ۱۵۵؛ یاقوت، ۴ / ۳۸۵؛ عمری، ۳۰-۳۵؛ قس: قدامه، ۲۶۱).

 

گروههایی غیرعرب و معروف به مَوالی ــ که اصلشان ایرانی، رومی یا حبشی بود ــ نیز در شهرها و روستاهای حجاز زندگی می‌کردند و به تجارت، زراعت و صنعت می‌پرداختند (عمری، ۳۵). چنان‌که در جَبلۀ حجاز ــ که شهری بزرگ و تجاری بود ــ بیشتر ایرانیان سکونت داشتند (ابراهیم حربی، ۴۱۴؛ مقدسی، ۷۹). در اوایل سدۀ ۱ق / ۷م تحولات مهمی در حجاز رخ داد. به دنبال فتوحات اسلامی، شمار بسیاری از قبایل عرب به شهرهای فتح‌شده مهاجرت کردند. شمار کمی از عجمان نیز به حجاز آمدند (علی، الحجاز، ۴۴۱). از سدۀ ۴ق / ۱۰م تاجران مسلمان از سرزمینهای دوردست، مانند هند، مغرب و اندلس با تولیدات خود به حجاز آمدند و در آنجا مستقر شدند (مالکی، ۱۱۱).

 

 

راهها

در روزگار قدیم راههای ارتباطی از حجاز می‌گذشت و آن را با مناطق مجاور، همچون یمن، شام، حبشه، یمامه، بحرین و عراق پیوند می‌داد و کاروانها به قصد حج و زیارت و تجارت از آنجاها عبور می‌کردند؛ اما کاروانهای تجاری راهشان به مکه نمی‌افتاد. راه میان مکه و شام از نزدیکی مدینه می‌گذشت و در طرف غربی حجاز قرار داشت (علی، همان، ۱۹۱-۱۹۴). راهی میان مکه و شام از بدر می‌گذشت و راهی دیگر که به مُعرِقه معروف بود، از کنار دریای سرخ میان کوههای رَضوى و عَزوَر عبور می‌کرد (یاقوت، ۲ / ۷۹۰، ۴ / ۵۷۳؛ ابوعبید، ۳ / ۹۵۴، ۱۰۱۷- ۱۰۱۸).

 

بدون تردید راه میان مکه و مدینه در حجاز از مهم‌ترین راهها بوده است که این دو شهر مقدس را ــ که هر سال پذیرای زائران مرقد پیامبر اکرم(ص) و حجاج بیت‌الله الحرام است ــ به هم می‌پیوندد. به‌سبب آنکه پیامبر(ص) هنگام هجرت، حج و غزوات این راه را می‌پیموده است، مسلمانان همواره به شناخت دقیق این راه اهتمام خاص داشته‌اند (نک‌ : علی، همان، ۲۰۲، ۲۰۶-۲۱۵، نیز برای منزلهای بین راه مکه به مدینه، نک‌ : ۲۲۳- ۲۷۸).

 

پس از اسلام، که حجاز پایگاه دولت اسلامی شد، به‌سبب حرکت لشکرها، نیازهای اداری، تجاری و حج دگرگونیهایی در وضع راهها پدید آمد (نک‌ : همان، ۱۹۹-۲۰۱). راهی که میان مصر، فلسطین و مکه بود، به اَیله و سپس به مَدین می‌رفت و از آنجا دو شعبه می‌شد: یکی از قریه‌های بَدا و شغب در بادیة‌الشام می‌گذشت تا به مدینه می‌رسید؛ دیگری بر ساحل دریا می‌گذشت و تا جُحفه ــ که میقات اهل مصر و شام بود ــ امتداد پیدا می‌کرد و در آنجا راه مردم عراق، شام، فلسطین و مصر یکی می‌شد (یعقوبی، «البلدان»، ۳۲۹-۳۳۰، ۳۴۰-۳۴۱؛ ابن‌حوقل، ۱ / ۴۰-۴۱؛ یاقوت، ۲ / ۳۵، ۴ / ۴۶۷- ۴۶۸).

 

راه قدیم طائف ـ مکه از وادی نخلة‌الیمانیه می‌گذشت. در این وادی «قرن المنازل» (اکنون شهر سَیل‌الکبیر) قرار داشت که میقات حاجیانی بود که از یمن و جنوب نجد و عمان به مکه می‌رفتند. در وادی دیگری به نام نخلةالشامیه (در فاصلۀ یک شب با مکه) ذات عِرق قرار داشت و آن میقات حجاجی بود که از شمال نجد و عراق می‌آمدند. ذات عرق اکنون ویران است و حجاج در جایی به نام خُرَیبات در ضَریبه مُحرم می‌شوند (ابن خردادبه، ۱۳۴؛ ابوعبید، ۴ / ۱۱۶۸؛ یاقوت، ۳ / ۶۵۱، ۴ / ۷۲، ۷۷۰؛ بلادی، معجم معالم، ۳ / ۱۱۹، ۴ / ۲۶۶-۲۶۷، ۹ / ۴۰-۴۱).

 

رابغ (در ۱۵۵ کیلومتری شمال جده) نیز میقات حاجیان شام، مصر و مغرب بود و جایگزین جُحفه (در ۲۲ کیلومتری جنوب شرقی رابغ) شد. وادی اَبواء (اکنون: خُرَیْبه) در ۴۳ کیلومتری شمال رابغ، محل قبر آمنه مادر گرامی پیامبر اکرم(ص) بوده است (یاقوت، ۱ / ۱۰۰، ۲ / ۳۵، ۷۲۷- ۷۲۸؛ بلادی، همان، ۲ / ۱۲۲، ۴ / ۵؛ شراب، ۱۷).

 

در راه مکه ـ مدینه در سمت شمالی سَرِف در ۱۲ کیلومتری مکه قبر مَیمونه بنت حارث همسر پیامبر اکرم(ص) وجود داشته است که بعدها سعودیها آن را تخریب کردند (ازرقی، ۲ / ۲۱۳؛ بلادی، همان، ۴ / ۱۹۳).

 

 

وضع طبیعی

بارندگی در حجاز کم و ناکافی است و به جز پاره‌ای واحه‌های حاصلخیز، تقریباً سراسر آن خشک و بی‌حاصل است. میانگین دما در حجاز بین ˚۷ / ۲۶ تا ˚۲ / ۳۲ سانتی‌گراد است و هوا در آنجا رطوبی است. مکه به سبب ارتفاع کم (۲۱۳- ۲۵۹ متر) و قرار گرفتن آن در میان ارتفاعات سنگی و خشک، تابستانی بسیار گرم دارد، اما در مدینه درجۀ حرارت از ˚۱ / ۲۱ سانتی‌گراد فراتر نمی‌رود. طائف هوایی خشک دارد و از این لحاظ بهترین شهر حجاز به شمار می‌رود. ارتفاعات آن سوی مکه و طائف هوایی خنک دارد (وهبه، جزیرة، ۱۵).

 

گرچه حجاز در منطقۀ خشک و صحرایی قرار گرفته است و در آنجا هیچ رود دائمی وجود ندارد، اما در سرتاسر آن وادیهایی است که هنگام بارش باران سیلابهایی در آنها روان می‌شود که بنیان‌کن است و زراعت را به کار نمی‌آید. بااین‌حال، در جلگه‌های پست به سبب رطوبتی که دریافت می‌کنند، روییدن گیاه و درخت میسر می‌شود و کشاورزی اندکی صورت می‌گیرد. ازاین‌رو، کشاورزی در حجاز در درجۀ اول متکی به آبهای زیرزمینی است (علی، الحجاز، ۱۳۱، ۱۵۶).

 

منابع جغرافیایی از وادیها، آبهای جاری، چاهها، چشمه‌ها، غدیرها، زهابها، برکه‌ها، حوضها و آبهای زیرزمینی در حجاز یاد کرده‌اند که برخی از آنها عبارت‌اند از: وادی مُشَقَّق، سُمْنه، شجر، طَرَف، جریب، بُوانه، مَجاز، عَمق، آب ثلماء در کوه عَزْوَر، وادی تُربان، آب کوهِ نهب بالا، عُذَیبه، وادی مَسیحه، وادی مُدرکه، حُدَیبیّه، آبهای جاری از حرَّه به سوی دریا، غُرْنُق، چاه آب شور رَمذه نزدیک اُبلْی، وادی عُسفان، وادی مَثْعَر و وادی مَشْجَر (همان، ۱۳۱-۱۳۳). چاههایی نیز بر سر راههای ارتباطی در این مکانها وجود داشته است: سعد (میان مدینه و فَید)، رَوحاء، مَلَل، سُقیا، جُحفه، رابغ، مُرَیْسیع، ثافل، جُنابذ، مسدوس، اَمَجّ، عُشَیْره، سیاله، سوارقیه، هَیْبه، شُواحِط، بطن نخل، وادی صحن و وادی بیضان (همان، ۱۳۳-۱۳۵).

 

در حجاز چشمه‌های بسیاری وجود داشته که بیشتر آنها در مناطق نزدیک به دریا بوده است. چنان‌که گفته شده در ینبع و حوالی آن ۱۰۰، و به قولی ۱۷۰ چشمۀ آب شیرین بوده است (نک‌ : عرام، ۳۹۷- ۳۹۸؛ ابوعبید، ۲ / ۶۵۶؛ یاقوت، ۴ / ۱۰۳۸- ۱۰۳۹؛ سمهودی، ۴ / ۱۳۳۴). در اِضَم، صَفراء، غَیْقه، شَمنَصیر، عیود، ذرّه، سُقیا، فُرع، سوارقیه، حِجر، بدر و یَلیل نیز چشمه‌هایی وجود داشته است (علی، همان، ۱۳۶- ۱۳۹).

 

مشهورترین غدیر (آبگیر) حجاز غدیر خُمّ است در یک میلی (و به قولی ۳ میلی) جُحفه (از میقاتهای حج در راه مکه به مدینه)، که نزدیک آن مسجدی از آن پیامبر اکرم(ص) است (عرام، ۴۱۳؛ سمهودی، ۴ / ۱۲۰۴) و پیامبر اکرم(ص) در سفر حجة‌الوداع (۱۰ق) در آنجا ضمن خطبه‌ای مشهور حضرت علی(ع) را به جانشینی خود انتخاب کرد (نک‌ : ابوعبید، ۲ / ۳۶۸؛ بلاذری، انساب ... ، ۲ / ۳۵۵-۳۵۷). در کوههای رَضْوى، عَزوَر، قدس، نَهب، شواحط، ساره و عرفات زهابهایی است که از لابه‌لای سنگها می‌تراود (عرام، ۳۹۷، ۴۱۹، ۴۳۴؛ علی، همان، ۱۴۱). در برخی جاها مانند رَنْیه و بیشه، آبها و برکه‌هایی موسوم به اَحساء و بُثور در زیر ریگها جاری بود (عرام، ۴۲۱). در بعضی جاها نیز مانند روستای فارع، خَیف سلّام، خیف ذی القبر و عرفات، قناتهایی وجود داشت (همو، ۴۱۳-۴۱۴، ۴۱۹). شهر مکه همواره در معرض سیلابهایی بوده که از کوههای اطراف سرازیر می‌شده است و برای حفظ شهر سیل‌بندهایی می‌ساخته‌اند (نک‌ : ازرقی، ۲ / ۱۶۶-۱۷۱؛ بلاذری، فتوح، ۵۳-۵۵). مردم مکه آب مورد نیاز خود را از چاهها تأمین می‌کردند که برخی از آنها پیش از اسلام حفر شده بود. بیشتر این چاهها در داخل حرم قرار داشته‌اند. معروف‌ترین این چاهها «زمزم» بود (همان، ۴۸-۵۳؛ ازرقی، ۱ / ۵۵-۵۶، ۲ / ۲۱۴ بب‌ ). از برخی برکه‌های اطراف شهر نیز آب به مسجدالحرام روان کرده بودند (نک‌ : همو، ۲ / ۱۰۷).

 

 

کشاورزی

اگرچه مکه شهری زراعی نیست و در میان وادی‌ای خشک و لم‌یزرع قرار دارد (نک‌ : ابراهیم / ۱۴ / ۳۷) و در کوههای آن به جز درختان خاردار ضهیاء گیاهی نمی‌روید (عرام، ۴۱۸- ۴۱۹)، اما در آنجا به کمک آب باران، جو و پاره‌ای حبوبات می‌کاشتند. در برخی مناطق مجاور مکه نیز همچون طائف و وادیهای بین مکه و جده، انواع محصولات زراعی به عمل می‌آمد. همچنین در مکه و دره‌های اطراف آن به پرورش شتر، گاو و گوسفند می‌پرداختند (ابن‌حوقل، ۱ / ۳۰، ۳۲؛ اصطخری، ۱۷؛ ابن‌جبیر، ۹۹؛ ابن‌بطوطه، ۱۴۵-۱۴۶؛ شریف، مکة ... ، ۲۱۷- ۲۱۸).

 

مدینه برخلاف مکه در زمینی پهناور و حاصلخیز واقع شده، و پیرامونش کوههایی است ناپیوسته. به‌جز وادی قناه که در منتهاالیه شمال مدینه جریان دارد، دیگر وادیها در نواحی جنوبی و غربی قرار دارند که مهم‌ترین آنها عقیق، بُطحان، مهزور، مُذَیْنِب و رانونا ست. از آب این وادیها و همچنین چاهها و چشمه‌ها برای آبیاری مزارع و نخلستانها استفاده می‌شده است. گاهی آب چندان زیاد می‌شد که اراضی اطراف را فرا می‌گرفت. ازاین‌رو، از چاهها و وادیها جویهایی به سوی زمینهای دوردست کشیده، یا در مسیر آن سد و سیل‌بند ساخته بودند تا با آب آن، زمینهای کشاورزی را آبیاری کنند (نک‌ : ابن‌شبه، ۱ / ۱۶۵-۱۷۳؛ سمهودی، ۳ / ۱۰۵۳ بب‌ ؛ علی، الحجاز، ۱۵۵-۱۵۶). در ۸ میلی شرق طائف بقایای سدی باقی است که گفته شده در زمان معاویه ساخته شده است. این سد از سنگ گرانیت است و طول آن ۸۵ و ارتفاع آن ۵ / ۹ تا ۲۵ / ۱۰ متر است (همان، ۱۵۵).

 

با وجود طبیعت خشک و بی‌حاصل که بر بیشتر حجاز حکمفرما ست (مسعودی، مروج ... ، ۲ / ۱۸۱؛ مقدسی، ۱۰۳)، در آنجا مناطقی سرسبز با گیاهان گوناگون نیز وجود دارد که در پاره‌ای از آنها چند نوع محصول به‌دست می‌آید. برخی از روییدنیهای حجاز که در وادیها و مناطق کوهستانی و صحرایی به‌دست می‌آید، عبارت‌اند از: ارطى (نوعی هیزم)، غَضا (شورگز)، جهیل، حمض (شورگیاه)، سماق، دَوم (درختی از جنس خرما)، طَرفاء، نشم (درختی بی‌برگ و کوهی) و تالب (که از آنها تیر و کمان می‌ساختند)، رنف، عشر، غرز، صلیان، ضال، شقب، ثغام، اسحل، خلاف (بید)، شقاح، اراک و بشام (که خوشبو ست و از آنها مسواک می‌ساختند)، ثمام، خزم، سدر، سلم، مرخ، نبح، نص، طلح، ظیان، عظاه، عفار، غرب و نخیل. این درختان از مهم‌ترین گونه‌های گیاهی در حجاز است و در مناطقی که آب بسیار است، می‌رویند (علی، همان، ۱۵۸-۱۶۳).

برخی واحه‌ها و مناطق حجاز که آب و خاک مناسب دارند و نخلستانها و کشتزارهایی پدید آمده است، از این قرارند: خیبر، فدک، وادی القرى، ذوالمروه، حائط، حُوَیط، حِناکیه، ینبع، سُوَیْقیه، صفراء، قصر، شرع، نهب اَعلى، روستاهای کوهستان آره (همچون فُرع و ام‌العیال) بُغَیْبغه، وَهط، مهایع، خَیف ذی القبر و خیف النعم، وادی فاطمه (مَرّ الظهران)، مَیفَعان، معدن البرم، طائف (که انواع انگور نیکو داشت)، رَحضیه، وادی ذورولان، مُلحان، جفینه، رَفده، مَرّان، قُباء، ثلماء، کَدید، اَمَجّ، سُقیا، وادی شَمَنصیر، رابغ، وادی عِران و مدینه، که بهترین نوع خرما (برنی) را داشت. محصولات میوۀ این مناطق، انواع خرما، انگور، انجیر، زیتون، انار، موز، گلابی، آلو، زردآلو، ترنج، سیب، شفتالو، به، توت، بادام و گردو بوده است (همان، ۱۶۳-۱۷۵؛ وهبه، جزیرة، ۱۵). از محصولات کشاورزی نیز انواع حبوبات، غلات و سبزیجات مانند جو، گندم، نخود، عدس، ارزن، گاورس، برنج، ذرت، باقلا، لوبیا، ماش، بادرویه، تره (گندنا)، کرفس، گشنیز، کاهو، تره‌تیزک، چغندر، شلغم، هویج، خیار، خربزه، هندوانه، بادنجان، پیاز، سیر، مرزه، کنجد، یونجه، و نیشکر به عمل می‌آمد. در اوایل اسلام، گندم در مدینه اندک بود و از مصر، شام و یمامه وارد می‌کردند. کشت جو رایج، و آن خوراک همۀ مردم بود (همان، ۱۷۲-۱۷۵، ۴۴۲).

بدون شک بیشتر محصولات زراعی و میوه‌ها در سدۀ ۲ق / ۸ م که باید آن را قرن رفاه نامید، وارد حجاز شده‌اند. تحول کشاورزی حجاز از طریق ایرانیانی بود که به حجاز آمده بودند (نک‌ : همان، ۴۴۲).

 

بازرگانی

حجاز به‌سبب موقعیت جغرافیایی آن، دارای اهمیت تجارتی بسیاری بود و در مسیر کاروانهای بازرگانی قرار داشت (مالکی، ۸۷). مکه، مدینه و طائف از شهرهای تجارتی مهم حجاز بودند و بندر جده (ه‌ م) نقش بزرگی در زندگی اقتصادی این منطقه داشته است. در این میان اهمیت مکه به‌جز موقع جغرافیایی آن در راه بازرگانی، مرهون وجود کعبه در آنجا بوده است و مردم آن به بازرگانی معروف بوده‌اند و این عوامل، مکه را به مهم‌ترین مرکز بازرگانی در قلب جزیرةالعرب بدل کرده است (ابن‌جبیر، ۹۶-۹۷، ۱۶۰؛ قلقشندی، صبح ... ، ۴ / ۲۶۳-۲۶۴؛ شریف، مکة،۱۸۴-۱۸۷؛ مالکی، ۸۸؛ وهبه، همان، ۱۶).

جده مهم‌ترین بندر تجارتی حجاز در ساحل دریای سرخ، و دارای موقع سوق‌الجیشی مهمی است که کشتیها در آنجا پهلو می‌گیرند. این بندر به‌سبب نزدیکی به مکه مدخل دریایی آن به شمار می‌رود و بیشترین شمار حجاج به آنجا وارد می‌شوند. نخستین‌بار در ۲۶ق / ۶۴۷ م خلیفه عثمان آن را جایگزین بندر شُعَیبه نمود و پس از آن رشد و رونق بسیار یافت (ابن‌حوقل، ۱ / ۳۱-۳۲؛ فاکهی، ۴۴؛ یاقوت، ۲ / ۴۱، ۳ / ۳۰۱؛ قلقشندی، همان، ۴ / ۲۵۸؛ ابن‌مجاور، ۴۲-۴۳؛ وهبه، همانجا؛ جابری، ۴۰-۴۱؛ نیز نک‌ : ه‌ د، جده) و بزرگ‌ترین بندر بازرگانی مکه، بلکه سراسر حجاز در تمام دوره‌های اسلامی تا به امروز بوده است.

ینبع از توابع غرب مدینه پس از جده دومین بندر حجاز و از مهم‌ترین بندرهای بازرگانی در کرانۀ دریای سرخ بوده است. جار در ۳ منزلی مدینه و مهم‌ترین شهر جنوب ینبع در ساحل دریای سرخ قرار داشت و بارانداز کشتیهایی بود که از مصر، حبشه، عدن، چین، بحرین و هند می‌آمدند. مردم جار بازرگان بودند و این شهر خزانۀ مدینه و دیگر شهرها به شمار می‌رفت. ینبع و جار ــ باراندازهای مدینه ــ از لحاظ وسعت به پای جده نمی‌رسیدند (یعقوبی، «البلدان»، ۳۱۳؛ ابن‌حوقل، ۱ / ۳۱؛ مقدسی، ۸۳، ۹۷؛ ابوعبید، ۲ / ۳۵۵-۳۵۶؛ یاقوت، ۲ / ۵، ۴ / ۱۰۳۸- ۱۰۳۹؛ وهبه، همان، ۱۶؛ مالکی، ۸۹).

سُرَیر در ۷ میلی جار، بارانداز کشتیهای مصر و حبشه بود (ابوعبید، ۳ / ۷۳۷؛ یاقوت، ۳ / ۸۸- ۸۹). شهر حَوراء در غرب مدینه و شمال کوه رضوى، در کنار دریا واقع، و لنگرگاه کشتیهایی بود که از مصر می‌آمدند (ابوعبید، ۲ / ۴۷۴؛ یاقوت، ۲ / ۳۵۶).

طائف از قدیم یکی از مراکز تأمین میوۀ مکه بود. از وادی فاطمه (= وادی مَرّ، مَرّ الظهران) در یک‌منزلی مکه، و وادی نخله میوه و سبزیجات به مکه می‌آوردند. اهالی نواحی کوهستانی سراة، از‌جمله غامِد، زهران و بَجیله با خود حبوبات، روغن، کشمش و بادام به مکه می‌آوردند (اصطخری، ۱۹؛ ابن‌حوقل، ۱ / ۳۲؛ ابن‌جبیر، ۹۹، ۱۶۱؛ ابن‌بطوطه، ۱۴۳-۱۴۴، ۱۴۶؛ قلقشندی، همان، ۴ / ۲۵۸- ۲۵۹؛ جابری، ۷۲-۷۳). افزون‌براین، مواد غذایی و کالاهایی نیز از یمن، هند، مصر، سودان، حبشه، اندلس و مغرب به مکه می‌آوردند. ازاین‌رو، بازارهای مکه بسیار بارونق بود. در موسم حج نیز در مِنى و عرفات بازارهایی برپا می‌شد (ابن‌جبیر، ۹۶-۱۰۰؛ عبدری، ۱۸۵؛ جابری، ۷۳-۷۴).

از‌جمله کالاهای گوناگون که به مکه می‌آوردند، جواهر، یاقوت، الماس و دیگر سنگهای زینتی، جامه، رختخواب، عطر و مشک، کافور، عنبر، عود و انواع بخور بود (ابن‌جبیر، ۹۷؛ جابری، ۷۴) و سکه‌های دینار و درهم نیز با نامها و عیارهای گوناگون رواج داشت (نک‌ : همو، ۷۴-۷۵).

مردم مدینه افزون بر زراعت، اهل تجارت نیز بودند و با ساکنان نواحی مجاور و کاروانهای حجاج و بازرگانان مبادلۀ تجارتی داشتند. بعضی کالاها مانند منسوجات را از مصر و شام و از راه بندر ینبع به مدینه می‌آوردند (همو، ۸۰، ۸۲). در مدینه چندین بازار برپا می‌شد (نک‌ : سمهودی، ۲ / ۷۴۷-۷۵۷). ادویه، به‌ویژه فلفل، دارچین و زنجبیل مهم‌ترین کالاهایی بود که وارد حجاز می‌شد. دیگر کالاها عبارت بودند از کافور، انواع عطر، بخور، عود هندی، زعفران، جواهر و سنگهای زینتی، کشمش، بادام، گندم، حبوبات، نیشکر، روغن، عسل، پوست، پارچه، صمغ، عاج، آرد، خرما، زیتون و دیگر محصولات کشاورزی. این کالاها از سرزمینهای شرق دور، هند، ایران، یمن، حبشه، افریقا و مصر و شام در بازارهای مکه فراهم می‌آمد. محصولات دیگر مناطق جزیرةالعرب نیز همچون روغن، خرما، برگ برای دباغی، پشم، پارچه‌های مویین، پوست و روغن در حجاز جمع می‌شد. مصریان از حجاز اسب، شتر و پوستهای دباغی‌شده وارد می‌کردند (ابن‌جبیر، ۸۶- ۸۸، ۹۸؛ مالکی، ۹۴-۹۶).

قبل از اسلام رسم گرفتن عشریه از کالاهایی که وارد حجاز (مکه و مدینه) می‌شد، معمول بود، اما پیامبر اکرم(ص) در نامه‌هایی که به قبایل و عشایر نوشت، آنان را از پرداخت عشریه معاف داشت (علی، الحجاز، ۳۱۰). بازارهای مدینه نیز تا هنگامی که مهدی عباسی به خلافت رسید (۱۵۸- ۱۶۹ق / ۷۷۵-۷۸۵ م) از مالیات معاف بود (همان، ۳۱۳). یکی از منابع مالی امرای مکه عوارض گمرکی بود که از حجاج و بازرگانان می‌گرفتند. بسیاری از سلاطین ممالیک، امرای مکه را از اخذ عوارض باز ‌می‌داشتند و به‌جای آن سالانه هدایا و بخششهایی برای آنها می‌فرستادند (جابری، ۷۲).

دربارۀ صنایع موجود در حجاز اطلاع اندکی در دست است. به نظر می‌رسد کارهایی مانند سنگ‌تراشی، نجاری، ساختن تیشه، گاوآهن، داس، بافتن زنبیل، حصیر و ساختن ظروف سفالی، زیورآلات از طلا و جواهر، و سلاحهایی مانند شمشیر، تیر، زره، و ابزار شکار ــ که بیشتر در مدینه ساخته می‌شد ــ رواج داشته است (شریف، مکة، ۳۷۵- ۳۷۸).

 

تاریخ

حجاز در تاریخ اسلام از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و مهد اسلام به شمار می‌رود؛ زیرا پیامبر اکرم(ص) در مکه ــ مهم‌ترین شهر حجاز ــ به‌دنیا آمد، همان‌جا زندگی کرد و به پیغمبری مبعوث شد و دعوت خود را از آنجا آغاز کرد و گسترش داد. پس از هجرت آن حضرت به مدینه، این شهر مقر دولت اسلامی شد و آن حضرت از آنجا گروههایی را برای نشر تعالیم اسلام به دیگر نواحی حجاز و جزیرةالعرب فرستاد و سَریّه‌ها و غزواتی را برای جهاد با مشرکان ترتیب داد و مأمورانی را برای جمع‌آوری زکات اعزام کرد. پس از فتح مکه و منضم شدن آن به حوزۀ اسلامی (۸ ق / ۶۲۹ م)، سیطرۀ دولت اسلام بر حجاز و سراسر جزیرةالعرب حکم‌فرما شد. پیامبر(ص) عَتّاب بن اَسید را امیر مکه، و عثمان بن ابی العاص را امیر طائف گرداند. چون پیامبر اکرم(ص) وفات یافت، حجاز (با مرکزیت مدینه) در زمان نخستین جانشینان آن حضرت مقر خلافت اسلامی باقی ماند. در جریان جنگهای رده در جزیرةالعرب، ابوبکر از آنجا لشکریانی برای سرکوب قبایل عرب فرستاد و سپس او و جانشینانش سپاهیانی را برای فتوحات اسلامی در سرزمینهای ایران و روم بسیج و اعزام کردند و دولت وسیع اسلامی را به وجود آوردند. خمس درآمد سرزمینهای اسلامی به آنجا وارد می‌شد و بیشتر سرداران سپاه و امیران و کارگزاران از آنجا بودند. این امور سبب شد ثروتها از اطراف به آنجا سرازیر شود و بسیاری به حجاز بیایند. از سوی دیگر مکه اهمیت دیرین خود را به منزلۀ مرکز حج و بازاری برای کاروانهای تجارتی یمن و شام حفظ کرد. مدینه هم پس از هجرت شکوفایی بسیار یافت و جمعیت آن افزون شد (علی، همان، ۲۰۲-۲۰۳، ۲۸۰-۲۸۱، ۳۱۶، ۳۲۲ بب‌ ).

چون حضرت علی(ع) به خلافت رسید، پس از چند ماه حجاز را به قصد عراق ترک گفت و از آن پس مرکز دولت اسلامی از مدینه یا حجاز بیرون آمد و به کوفه در عراق انتقال یافت. پس از آن نیز خلفای امویْ شام، و خلفای عباسیْ عراق را مقر خلافت خود برگزیدند و حجاز دیگر مرکز دولت اسلامی نبود (همان، ۳۰۳-۳۰۴). بدین‌گونه، اهمیت سیاسی حجاز در مقابل شهرهای نوپای اسلامی از بین رفت و این منطقه به ولایتی تابع سلطۀ امویان و عباسیان بدل شد. بااین‌حال، حجاز جایگاه دینی خود را در میان مسلمانان سراسر جهان که هر‌ساله برای انجام فریضۀ حج در مکه و زیارت مرقد پیامبر(ص) در مدینه به آنجا می‌رفتند، حفظ کرد (مالکی، ۲۳). نخستین جانشینان پیامبر(ص) و سپس خلفای اموی والیانی برای مکه و طائف و همچنین کارگزارانی برای مدینه و توابع آن گماردند (نک‌ : علی، همان، ۳۲۲-۳۳۷).

در این دوره برای سراسر حجاز یک فرمانروا معین نمی‌شد، بلکه هر یک از شهرهای مکه، مدینه و طائف فرمانروایی داشت که قلمروشان در وسعت با یکدیگر فرق می‌کرد و گاه بیشتر بلاد نجد را نیز دربر می‌گرفت و تا حدود عراق می‌رسید. بنابراین حدود آن بنابر موقعیتهای تاریخی تغییر می‌کرد.

با وجود این، حجاز مخصوصاً نزد جغرافیانویسان و اهل لغت مفهومی چون یک واحد اقلیمی داشت و ارتباط مستحکم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که میان شهرهای آن وجود داشت، بر اهمیت این مفهوم می‌افزود (همان، ۶۱-۶۲). حکامی که از سوی خلفا بر مکه گمارده می‌شدند، بیشتر به عشایر مکه انتساب داشتند، همچون عبد شمس، تَیْم، خُزاعه و مخزوم. معاویه حکامی از خاندان اموی را به امارت مکه منصوب کرد و خلفای بعد از او والیانی از خاندانهای مختلف را برای این شهر برگزیدند. حکومت مکه از مدینه جدا بود و هیچ‌گاه این دو شهر یک فرماندار نداشته‌اند. طائف نیز حاکمی جداگانه داشت (همان، ۳۰۵).

از میان خلفای اموی، مروان، عبدالملک و عمر بن عبدالعزیز پیش‌تر امیران حجاز بودند (همان، ۳۰۳). ۵ تن از خلفای اموی و دو تن از خاندان خلافت بر مدینه حکومت کردند (نک‌ : همان، ۳۰۴-۳۰۵). خلفای اموی بسیاری از رجال حجاز را در امور دولتی وارد کردند و عطایای خود را به مردم حجاز ارزانی می‌داشتند (همان، ۴۳۵-۴۳۶).

در ۴۰ق / ۶۶۰ م در اواخر خلافت امام علی(ع)، و به روایتی در ۴۲ق معاویه سردار خود بُسر بن ابی ارطاة را با ۰۰۰‘ ۳ هزار سپاهی به حجاز روانه کرد. عاملان حضرت علی(ع) در مدینه و مکه از برابر او به کوفه گریختند و بُسر از مردم این دو شهر برای معاویه بیعت گرفت (یعقوبی، تاریخ، ۲ / ۱۹۷- ۱۹۹؛ ابن‌اثیر، ۳ / ۳۸۳، ۳۸۵).

پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه در ۴۱ق، معاویه به‌عنوان نخستین خلیفۀ اموی بر سراسر سرزمینهای اسلامی از‌جمله مکه، مدینه و دیگر شهرهای حجاز چیره شد و این منطقه، استانی تابع دمشق، پایتخت خلافت شد (باوزیر، ۱۰۸). معاویه در ۵۳ ق / ۶۷۳ م فرمان حکومت حجاز را به زیاد بن ابیه، عامل خود در عراق سپرد (یعقوبی، همان، ۲ / ۲۲۹؛ ابن‌اثیر، ۳ / ۴۹۳) و در ۵۶ ق / ۶۷۶ م برای پسرش یزید بیعت گرفت، سپس روانۀ حجاز شد و در مدینه و مکه با افراد سرشناس ازجمله امام حسین(ع) دیدار کرد و پس از سخنانی دربارۀ جانشینی یزید و بیعت‌گرفتن از مردم، به شام بازگشت (همو، ۳ / ۵۰۸-۵۱۱).

در ۶۰ ق / ۶۸۰ م، که یزید به خلافت رسید، ولید بن عُتبه را والی مدینه و سراسر حجاز کرد و او را مأمور نمود تا از مردم حجاز بیعت بستاند. از آن میان امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر از بیعت خودداری کردند و به مکه رفتند. حضور امام حسین(ع) در مکه، برای عبدالله بن زبیر از همه گران‌تر بود، زیرا می‌دانست مردم حجاز سخت دوستدار حسین‌اند و تا او باقی است، مردم به ریاست ابن‌زبیر تن نمی‌دهند. چون امام حسین(ع) بر یزید قیام کرد و روانۀ عراق شد و در ۱۰ محرم ۶۱ ق / ۱۰ اکتبر ۶۸۰ م در کربلا به شهادت رسید، محیط حجاز برای جاه‌طلبی ابن‌زبیر بی‌منازع شد و در آنجا شورید (همو، ۴ / ۱۹-۲۰، ۳۸، ۳۹، ۹۸-۱۰۰، ۱۰۲).

در ۶۲ ق / ۶۸۱ م اهالی مدینه یزید را از خلافت خلع، و بنی‌امیه را در خانۀ مروان بن حکم محاصره کردند. این قیام به واقعۀ حَرّه (ذیحجۀ ۶۳ / اوت ۶۸۳) منجر شد که در آن مسلم بن عُقبه ــ سردار یزید ــ با لشکری به مدینه حمله کرد و در آنجا کشتار و هتک حرمت نمود. مسلم سپس برای جنگ با ابن‌زبیر ــ که مکه را پناهگاه خود قرار داده بود ــ بدان سوی حرکت کرد، اما در میانۀ راه درگذشت و جانشین او حُصَین بن نُمَیر، ابن‌زبیر را در مکه محاصره کرد و کعبه را با منجنیق کوبید. در این میان یزید نیز درگذشت (۱۴ ربیع‌الاول ۶۴ ق / ۱۰ نوامبر ۶۸۳ م) و لشکر مهاجم به دمشق بازگشت. حجاز که از اواخر حکومت یزید، به رهبری عبدالله بن زبیر با امویان بر سر جنگ بود، پس از مرگ یزید به سلطۀ عبدالله بن زبیر درآمد و او مکه را مقر خود قرار داد و از آنجا بر دیگر سرزمینهای اسلامی همچون مصر، شام، جزیره، عراق، خراسان و یمن چیره گشت. چند سال پس از آنکه عبدالملک بن مروان اموی به خلافت رسید (۶۵-۸۶ ق) حجاج بن یوسف ثقفی، والی خود در سرزمینهای شرقی را بر حجاز نیز ولایت داد و او را با لشکری فراوان به مکه فرستاد. وی در جمادی‌الاول ۷۲ بدان سوی حرکت، و مکه را محاصره کرد و کعبه را با منجنیق کوبید و در جمادی‌الآخر ۷۲ ابن‌زبیر را در جنگی شدید به قتل رساند و بدین‌گونه به شورش عبدالله بن زبیر و حکومت ۹ سالۀ او در حجاز و مناطق دیگری از سرزمینهای اسلامی پایان داد (مسعودی، التنبیه ... ، ۳۰۷؛ ابن‌اثیر، ۴ / ۱۰۲-۱۰۳، ۱۱۱-۱۲۵، ۱۲۹-۱۳۰، ۳۴۸- ۳۵۸؛ ابن‌کثیر، ۸ / ۲۳۹).

در ۶۸ ق / ۶۸۸ م در زمان استیلای ابن‌زبیر بر حجاز، رقابت بر سر تسلط بر این منطقه موجب شد تا به‌جز هواداران ابن‌زبیر، حاجیان زیر ۳ پرچم جداگانۀ دیگر (محمد بن حنفیه، بنی‌امیه، و نَجده حروری) نیز در عرفات گرد هم آیند (ابن‌اثیر، ۴ / ۲۹۶).

حوادث و اتفاقاتی که در حجاز پدید آمد، خصوصاً قیام امام حسین(ع)، واقعۀ حرّه و شورش عبدالله بن زبیر و همراهی شمار بسیاری از مردم در آن قیامها، از جایگاه مردم حجاز نزد خلفای اموی کاست. همچنین اقامت گزیدن اهالی مکه و مدینه و دیگر نواحی حجاز در سایر شهرها، و رشد دیگر بلاد اسلامی در امور اقتصادی و نظامی و اداری، اهمیت و مکانت اهل مدینه را تقلیل داد. بااین‌حال، مردم مکه و مدینه در دلهای عامۀ مسلمانان محترم بودند. مکه قبلۀ مسلمانان و مرکز حج، و مدینه مرقد پیامبر(ص) و ۳ تن از خلفا بود. از سوی دیگر، خلفای اموی شورشهای مردم حجاز بر ضد خود را به فراموشی سپردند و برای جلب دوستی و خوشنودی آنها کوشیدند؛ بر مقرری مردم حجاز افزودند و از مقدار خراجها کاستند و مروان و عبدالملک قدرت امویان را به مدینه بازگرداندند (علی، الحجاز، ۳۰۲-۳۰۴).

در ۸۸ ق / ۷۰۷م عمر بن عبدالعزیز عامل حجاز به دستور خلیفه ولید بن عبدالملک مسجد نبوی را بازسازی کرد و آن را توسعه داد. سپس در ۹۳ق / ۷۱۲م ولید به درخواست حجاج بن یوسف عامل خود در عراق، عمر را عزل کرد و والیانی جداگانه برای مکه و مدینه گمارد؛ زیرا بسیاری از عراقیان که از ستمگری حجاج به ستوه آمده بودند، به این دو شهر پناه برده بودند (ابن‌اثیر، ۴ / ۵۳۲، ۵۷۷).

در اواخر دورۀ امویان در زمان خلیفه مروان بن محمد، عبدالله بن یحیى کِندی ــ از خوارج اباضی ــ اواخر سال ۱۲۸ ق / ۷۴۶ م در حضرموت یمن قیام کرد و در ۱۲۹ ق مختار بن عوف سُلَمی را با لشکری به حجاز فرستاد و مکه، مدینه و طائف را تصرف کرد، اما سرانجام در ۱۳۰ ق / ۷۴۸ م در حملۀ سپاهیان شام کشته شد (بلاذری، انساب، ۹ / ۲۸۵-۲۸۶، ۲۸۹-۲۹۰، ۲۹۴-۲۹۷؛ طبری، ۷ / ۳۴۸، ۳۷۴-۳۷۵، ۳۹۳-۳۹۴، ۳۹۸- ۳۹۹).

خلفای عباسی که در ۱۳۲ ق / ۷۵۰ م دولت امویان را سرنگون ساختند، به آن اندازه که سلطۀ خود را بر حجاز برقرار و دشمنان خود را از شهرهای مقدس آن دور کنند، بسنده می‌کردند (باوزیر، ۱۱۲) و همواره نزدیک‌ترین یاران خود را به امارت حجاز می‌فرستادند. آنان به حج اهتمام داشتند و برای جلب‌نظر مردم و علمای حجاز می‌کوشیدند؛ چنان که شماری از علمای حجاز را به منصب قضای بغداد گماشتند و به عطا و مقرری مردم حجاز توجه نشان دادند (علی، همان، ۴۱۰-۴۱۱).

در تشکیلات اداری عباسیان، حجاز در آغاز ولایتی واحد بود که یک والی از همین خاندان آن را اداره می‌کرد. وی در مدینه می‌نشست و مکه تابع او بود، اما هر‌یک از این دو شهر امیری داشت. چون دولت عباسیان ضعیف شد، حجاز به دو امارت تقسیم شد: امارت شمالی که مرکز آن مدینه بود و خیبر، فدک، ینبع، فُرع، وادی القُرى، مَدْیَن، و تَیْماء تا اَیله را دربر می‌گرفت؛ امارت جنوبی نیز مرکزش مکه بود و طائف، جده، بطن نخله، عُسْفان، و مَرّ الظهران را تا حدود عسیر شامل می‌شد و تِهامه نیز در شمار آن بود (مونس، ۷۶۱-۷۶۲).

عباسیان در حرمین شریفین آثاری پدید آوردند و برای راحت و رفاه سفر حجاج کوشیدند. آنان در راه مکه قلعه‌ها و کاروانسراها ساختند و نشانهایی برای راهنمایی کاروانهای حج نصب کردند و با تأمین آب و بنای سقاخانه‌ها نیاز حجاج را برآوردند (باوزیر، ۱۱۲-۱۱۳؛ علی، همان، ۲۰۳-۲۰۶).

منصور در ۱۳۹ ق / ۷۵۶ م، و سپس مهدی در ۱۶۷ ق / ۷۸۳ م مسجدالحرام را توسعه دادند (بلاذری، فتوح، ۴۷؛ مقدسی، ۷۵؛ ابن‌کثیر، ۱۰ / ۷۴، ۱۴۹). مهدی نخستین‌بار میان حجاز و عراق بَرید برقرارکرد و بدین‌وسیله، شهرهای مکه، مدینه و یمن را با دربار خود مرتبط ساخت (ابن‌اثیر، ۶ / ۷۳؛ ذهبی، ۲۵). خَیزُران همسر مهدی نیز مسجدهایی در مکه بنا کرد. زُبیده همسر هارون‌الرشید از وادی حُنَین و وادی نُعمان با احداث قناتهایی به مکه و عرفات آب جاری کرد (ازرقی، ۲ / ۱۸۷، ۲۶۵؛ باوزیر، ۱۱۳).

در ۱۴۵ ق / ۷۶۲ م در زمان منصور، محمد بن عبدالله ملقب به نَفس زَکیّه قیام کرد و بر مدینه، مکه و مناطق دیگر مستولی شد. منصور برای جنگ با او، عیسی بن موسى پسر برادرش را به سوی مدینه فرستاد و با قتل نفس زکیه این قیام را فرونشاند (طبری، ۷ / ۵۵۲ بب‌ ). در همان سال (۱۴۵ ق) سپاهیان در مدینه شوریدند، که با قتل سران آنها، این شورش نیز سرکوب شد (همو، ۷ / ۶۰۹-۶۱۳).

در زمان هادی عباسی، در ۱۶۹ ق / ۷۸۶ م حسین بن علی نوادۀ امام حسن مجتبى (ع) در مدینه قیام کرد و بر مکه نیز چیره شد، اما عاقبت روز ترویه (۸ ذیحجۀ ۱۶۹) بعد از جنگی با سپاه عباسی در فَخّ نزدیک مکه کشته شد (همو، ۸ / ۱۹۲-۲۰۲؛ ابوالفرج، ۴۳۱-۴۳۲، ۴۳۵بب‌ ؛ یاقوت، ۳ / ۸۵۴).

به روزگار خلافت مأمون، پیروان و یاران علوی ابوالسرایا در ۱۹۹ق / ۸۱۵ م برخاستند و بر مکه و مدینه مسلط شدند (نک‌ : طبری، ۸ / ۵۳۱-۵۳۲، ۵۳۶-۵۳۷؛ مـسعـودی، مـروج، ۴ / ۳۲۲؛ نیـز نک‌ : ه‌ د، ابوالسرایا). در زمان واثق عباسی مدینه و اطراف آن دستخوش تعدی و غارت تیره‌هایی از قبیلۀ قیس، ازجمله سُلَیْم و هلال شد و راه حجاز و نواحی بین مکه و مدینه ناامن گردید، که خلیفه در ۲۳۰ق / ۸۴۵ م بُغا سردار ترک را به جنگ آنها فرستاد و آنان را سرکوب کرد (یعقوبی، تاریخ، ۲ / ۴۸۰؛ ابن‌اثیر، ۷ / ۱۲-۱۳، ۱۹-۲۰).

در سدۀ ۳ق / ۹م با گسترش دعوت اسماعیلی در نواحی مختلف جهان اسلام و تأسیس دولت فاطمیان در ۲۹۷ق در مغرب، و از سوی دیگر، به ضعف گراییدن خلافت عباسیان در پی نفوذ ترکان، حجاز در آستانۀ تحولات سیاسی مهمی قرارگرفت.

در آغاز سدۀ ۴ق (موسم حج ۳۰۱ق) محمد بن سلیمان علوی از نوادگان امام حسن مجتبى(ع) در مکه قیام نمود و خلافت خود را در سرزمین حرمین اعلان، و امارت را از دست والی عباسی بیرون کرد؛ اما منابع اشا‌ره‌ای به سرنوشت این قیام نکرده‌اند و به نظر می‌رسد والی عباسیان از نو بر مکه مسلط شده است (ابن‌فهد، عمر، ۲ / ۳۶۲؛ مالکی، ۲۴-۲۵).

در ۳۱۷ق / ۹۲۹م حجاز در معرض هجوم قرمطیان قرار گرفت. آنان که در شرق جزیرةالعرب با دعوت فاطمیان در ارتباط بودند، در این سال به رهبری ابوطاهر جَنّابی به مکه حمله کردند و وارد شهر شدند و با کشتن ابن‌محارب (یا ابن‌مخلب) ــ امیر مکه ــ و شماری از حاجیان، بر شهر مستولی شدند و حجرالاسود را از جای خود کندند و به اَحساء (هَجَر) بردند (ابوعلی مسکویه، ۵ / ۲۷۹-۲۸۰؛ مسعودی، التنبیه، ۳۸۵-۳۸۶؛ فاسی، شفاء ... ، ۲ / ۳۰۴، ۳۱۲-۳۱۴). این حمله اعتبار خلافت عباسی و توانایی آن را در حمایت از حج در حجاز سخت مخدوش کرد (مالکی، ۲۶) و به هر روی کاروان حج عراق به‌سبب تعدی مستمر قرامطه بر کاروانهای حج و غارتهای اعراب بیش از ۲۰ سال نتوانست در حجاز حضور یابد (نک‌ : فاسی، همان، ۲ / ۳۱۳-۳۱۴؛ دحلان، خلاصة ... ، ۲۷). قرامطه بعداً در ۳۳۹ق / ۹۵۰م حجرالاسود را به بیت‌الحرام در مکه بازگرداندند (ابوعلی مسکویه، ۶ / ۱۵۸- ۱۵۹؛ یاقوت، ۲ / ۲۱۳).

خلیفه راضی (حک‌ ۳۲۲- ۳۲۹ق / ۹۳۴-۹۴۱م) که از حمایت حج و تسلط بر حجاز ناتوان بود، در ۳۲۳ق ولایت حرمین را به محمد بن طُغج اخشیدی، که از طرف او بر مصر حکومت می‌کرد، واگذارد و جانشین او خلیفه متقی (حک‌ ۳۲۹-۳۳۳ق) در ۳۳۱ق / ۹۴۳م او را در این مقام ابقا کرد (ابن‌خلکان، ۵ / ۵۸؛ فاسی، همان، ۲ / ۳۳۰؛ مالکی، ۲۷). پس‌ازآن، حجاز در فرمان اخشیدیان بود (نک‌ : سیوطی، ۱ / ۵۱۶-۵۱۷). پس از آنکه آل‌بویه بر بغداد مقر خلافت عباسی استیلا یافتند (۳۳۴ق)، درصدد بسط سلطۀ خود بر حجاز برآمدند. در سالهای ۳۴۲ و ۳۴۳ق / ۹۵۳ و ۹۵۴م امیرالحاج مصر از طرف دولت اخشیدیان، و امیرالحاج عراق از طرف آل‌بویه هر یک می‌خواست نام دولت متبوع خود را در مکه و حجاز در خطبه یاد کند، که منجر به جنگی شدید و پیروزی گروه عراقی شد (ابوعلی مسکویه، ۶ / ۱۹۵؛ ابن‌اثیر، ۸ / ۵۰۶، ۵۰۹؛ قس: فاسی، همان، ۲ / ۳۱۲-۳۱۵).

پس از زوال سیطرۀ قرامطه، عباسیان بار دیگر بر حرمین مستولی شدند، اما به‌سبب ناتوانی خلفا و دل‌مشغولی آنان به دفع توطئه‌ها در دربار، فاطمیان مصر کوشیدند سرزمین حجاز را به منزلۀ مرکز حج و مقر حرمین شریفین به زیر سلطۀ خود درآورند (باوزیر، ۱۱۵؛ مالکی، ۲۹).

در ۳۵۶ق / ۹۶۷م (و به روایاتی در ۳۵۷یا ۳۵۸ق)، به دنبال ضعف امرای ‌اخشیدی مصر، جعفر بن محمد حسنی که به امام مجتبى(ع) نسب می‌رساند، امارت مکه را به دست گرفت و سلسلۀ خاندان علویان حسنی را در مکه تأسیس کرد. زمانی که سپاهیان معز فاطمی در ۳۵۸ق مصر را فتح کردند، جعفر بن محمد در مکه به نام معز دعوت نمود. در ۳۶۰ق / ۹۷۱م نیز طاهر بن مسلم از نوادگان امام حسین(ع) حکومت مدینه را به‌دست گرفت و به نام معز خطبه کرد (ابن‌حزم، ۴۷؛ فاسی، همان، ۲ / ۲۹۱، ۳۰۶؛ ابن‌فهد، عمر، ۲ / ۴۰۶؛ باوزیر، ۱۱۵، ۱۲۱؛ مالکی، ۳۰).

در پی استیلای سادات علوی بر دو شهر مقدس حجاز، لقب اشراف مکه و مدینه بر آنان اطلاق شد (همانجا). شریفان مکه تا ظهور ایوبیان و استیلای آنان بر حجاز بر مذهب زیدی بودند. شریفان مدینه نیز دست‌کم از آغاز حکومت فاطمیان مذهب اسماعیلی را پذیرفته بودند (مونس، ۷۶۲).

از آغاز نفوذ فاطمیان در حجاز، رقابت میان خلفای عباسی و فاطمی بر سر اقامۀ خطبه در حرمین شریفین بالا گرفت؛ زیرا مشروعیت سلطه بر جهان اسلام از آنِ کسی به شمار می‌رفت که نام او در منابر حرمین یاد می‌شد (مالکی، ۳۱). بااین‌حال، امرای مکه گاه به خلفای عباسی سنی‌مذهب بغداد متمایل می‌شدند و گاه به فاطمیان شیعه‌مذهب قاهره. به‌هر‌حال، امیران مکه و مدینه به نام خلیفه‌ای خطبه می‌خواندند که عطایا و کمک مالی بیشتری برای آنان می‌فرستاد (باوزیر، ۱۱۵؛ مالکی، ۴۰).

پس از آن، تاریخ حرمین شریفین طی ۰۰۰‘۱ سال تحت سیطرۀ اشراف، و اعتلا یا انحطاط آنان بود؛ که گاه با اقتدار بودند و گاهی بازیچۀ دست خلفا و پادشاهان و سلاطین (باوزیر، ۱۲۲).

حکام بنو سلیمان از ۳۵۸ تا ۴۵۳ق / ۹۶۹-۱۰۶۱م در مکه حکومت کردند. پس از آن، خاندان اشراف حسنی بنو ابی طیب معروف به هَواشم بنی فُلیته جانشین آنها شدند و از ۴۵۴ تا ۵۹۷ ق / ۱۰۶۲-۱۲۰۱م قدرت را به دست داشتند و سپس بنو قتادة بن ادریس به حکومت رسیدند و تا پایان حکومت اشراف در مکه (۱۳۴۳ق / ۱۹۲۴م) برقرار بودند (ابن‌خلدون، ۴ / ۱۰۲-۱۰۷؛ فاسی، همان، ۱ / ۴۳۱، ۲ / ۳۱۹-۳۲۱؛ ابن‌فهد، عمر، ۲ / ۴۶۶-۴۶۷، ۵۶۶-۵۶۷؛ مالکی، ۵۰؛ مونس، همانجا). مدینه نیز از ۳۶۰ق / ۹۷۱م تحت حکومت طاهر بن مسلم از دودمان امام حسین(ع) قرار داشت و بعدها جانشینان او به بنی مهنا معروف شدند (ابن‌خلدون، ۴ / ۱۰۸-۱۱۱؛ مالکی، ۵۰-۵۱).

در سالهای ۳۵۹ و ۳۶۰ق / ۹۷۰ و ۹۷۱م قرامطه ــ که ادعای تبعیت از خلیفۀ فاطمی مصر را داشتند ــ مانع ورود حجاج عراقی به مکه شدند. برخی قبایل عرب ساکن این مسیر نیز، از حجاج باج می‌گرفتند (فاسی، همان، ۲ / ۳۵۱-۳۵۲؛ ابن‌فهد، عمر، ۲ / ۴۰۶، ۴۰۸). ناامنی حجاز توسط قرامطه و عربهای بادیه در سالهـای ۳۸۴-۴۵۳ق / ۹۹۴-۱۰۶۱م ادامـه یافت (نک‌ : فاسی، همان، ۲ / ۳۴۶-۳۵۰).

در ۴۵۴ق / ۱۰۶۲م شریف محمد بن جعفر از هواشم، حکومت مکه را از خاندان حسنی بنو سلیمان بیرون کرد و به نام خلیفه قائم دعوت نمود. به دنبال آن خلیفه مستنصر فاطمی، داعی خود علی بن محمد صُلَیحی حاکم یمن را مأمور بازگرداندن نفوذ فاطمیان بر مکه و حجاز کرد و او در ۴۵۵ق به این کار موفق شد و پس از سالها امنیت حج برقرار شد (ابن‌اثیر، ۱۰ / ۳۰؛ ابن‌خلدون، ۴ / ۱۰۲-۱۰۳؛ ابن‌دیبع، ۱۷۶، ۱۷۹؛ ابن‌فهد، عمر، ۲ / ۴۶۸؛ فاسی، همان، ۲ / ۳۱۰، ۳۶۱).

پس از آنکه صلاح‌الدین ایوبی در ۵۶۷ ق / ۱۱۷۲م به خلافت فاطمیان در مصر پایان داد، برای بسط نفوذ خود بر حجاز و بازگرداندن آن به قلمرو خلافت سنی‌مذهب عباسیان تلاش کرد. وی در ۵۶۸ یا ۵۶۹ ق برادرش توران ‌شاه را با لشکری برای فتح یمن فرستاد. توران‌ شاه نخست به حجاز رفت و بدون جنگ مکه را گرفت و شریف عیسی بن فلیته اطاعت از ایوبیان را پذیرفت و پس از نام خلیفۀ عباسی، نام صلاح‌الدین ایوبی را در خطبه یاد کرد (ابن‌اثیر، ۱۱ / ۳۹۶؛ فاسی، همان، ۲ / ۳۱۳-۳۱۴، ۳۶۶-۳۶۷). ایوبیان خاندانهای سادات حسنی هواشم، و سپس بنی قتاده را در مکه، و علویان حسینی بنو مهنا را در مدینه برقرار داشتند (مالکی، ۴۱).

در ۵۷۷ ق / ۱۱۸۱م ارناط امیر صلیبی قلعۀ کرک (در شرق بحرالمیت) قصد حمله به مدینه و استیلا بر آن نواحی مقدس را داشت، که با حملۀ پیشگیرانۀ سپاهیان صلاح‌الدین ایوبی این تصمیم به انجام نرسید (ابن‌اثیر، ۱۱ / ۴۷۰). در سال بعد نیز ناوگان ارناط عزم حمله بر حجاز (مکه و مدینه) و پیشروی به سوی یمن را داشتند، اما این حمله نیز با لشکرکشی سپاه ایوبی درهم شکست (نک‌ : همو، ۱۱ / ۴۹۰-۴۹۱). صلاح‌الدین ایوبی دارا‌لضربی در مکه تأسیس کرد و سکه‌های درهم و دینار به نام خود ضرب کرد و در حجاز رواج داد (مالکی، ۱۰۵).

هنگامی که ملک مسعود ایوبی در یمن به حکومت رسید، نفوذ ایوبیان یمن در حجاز فزونی یافت. وی در ۶۱۹ ق با لشکری به حجاز رفت و بر مکه مستولی شد و نورالدین عمر بن رسول را در کنار شریف راجح بن قتاده بر آنجا امارت داد (فاسی، همان، ۲ / ۳۱۵-۳۲۰؛ ابن‌قاسم، ۱ / ۴۱۰؛ مالکی، ۴۴، ۷۴).

پس از مرگ مسعود ایوبی در ۶۲۶ ق / ۱۲۲۹م عمر بن رسول حکومت یمن را به دست گرفت و نایبی از طرف خود بر مکه گمارد. از این زمان بنو رسول ــ حاکمان یمن ــ سیادت خود را بر حجاز برقرار کردند و به سلطۀ ایوبیان مصر و شام بر حجاز پایان دادند (خزرجی، ۱ / ۴۸؛ ابن‌قاسم، ۱ / ۴۱۸-۴۲۳). در سالهای بعد ایوبیان مصر با ارسال لشکریانی به حجاز، برای بازگرداندن سلطۀ خود بر این منطقه کوشیدند (نک‌ : مالکی، ۷۵-۸۲).

پس از ایوبیان مصر و یمن، سلسلۀ مـمـالیک مصر (حک‌ ۶۴۸-۹۲۲ق / ۱۲۵۰-۱۵۱۶م) برای مشروعیت دادن به تلاش خود در احیای خلافت عباسی و سیطره بر راه تجارت بین‌المللی از طریق بندرهای دریای سرخ در پی آن بودند که بر حجاز استیلا یابند و خود را حامیان حرمین شریفین معرفی کنند (جابری، ۴۴-۴۵).

حجاز در سده‌های ۷- ۸ ق / ۱۳-۱۴م ثبات سیاسی نداشت و نزاعهایی میان اشراف در آنجا برقرار بود (همو، ۴۶). در چنین شرایطی حجاز صحنۀ نفوذ ممالیک شد و سلطان بَیبرس در ۶۶۷ ق / ۱۲۶۹م به کشمکش میان امیران مکه، شریف ابونُمَیّ و عمویش ادریس بن قتاده فیصله داد و ابونمی امارت حجاز را به دست گرفت و به نام بیبرس خطبه خواند (ابن عبدالظاهر، ۳۵۱-۳۵۲؛ فاسی، العقد ... ، ۱ / ۴۵۶-۴۵۷، ۴۶۰).

بعداً سلطان المنصور قلاوون در ۶۸۱ ق / ۱۲۸۲م ابونمی را به عنوان متحد خود در مقامش ابقا کرد (نک‌ : همان، ۱ / ۴۶۲). محمد بن قلاوون (د ۷۴۱ق / ۱۳۴۰م) نیز با کمکهای مالی و گاه با ارسال لشکر نفوذ خود را در مکه و حجاز تثبیت کرد و بناهایی در مکه ساخت (همان، ۲ / ۴۸، ۲۶۰-۲۶۴).

در پی مرگ ابونمی، نزاع میان ۴ فرزند او از ۷۰۱ق تا ۷۳۷ق / ۱۳۰۲-۱۳۳۷م دوام یافت. پس‌ازآن، پسرش رُمَیْثه قدرت را به دست گرفت و تا ۷۴۴ق / ۱۳۴۳م حکومت کرد. سپس پسران او عَجلان و ثَقبه با وجود رقابت و نزاع امارت کردند. چون ثقبه در ۷۶۲ق / ۱۳۶۱م درگذشت، عجلان با موافقت ممالیک تا ۷۷۴ق / ۱۳۷۳م حکم راند. آن‌گاه پسرش احمد بن عجلان با تأیید سلطان شعبان مملوکی تا ۷۸۸ق / ۱۳۸۶م به حکومت ادامه داد (ابن‌فهد، عمر، ۳ / ۱۳۴، ۲۰۷، ۲۱۰، ۲۲۶، ۲۸۶-۲۹۱، ۳۱۸، ۳۲۰؛ فاسی، همان، ۱ / ۳۱۷-۳۲۰، ۳ / ۸۷-۹۶، ۶ / ۵۸ بب‌ ، شفاء، ۲ / ۳۲۴-۳۲۷).

مکه در زمان حکومت حسن بن عجلان (۷۹۷- ۸۲۹ ق / ۱۳۹۵-۱۴۲۶م) و فرزندش بـرکات بن حسن (حک‌ ۸۲۹ - ۸۵۹ ق / ۱۴۲۶-۱۴۵۵م) و سپس محمد بن برکات (حک‌ ۸۵۹-۹۰۳ق / ۱۴۵۵- ۱۴۹۸م) با پذیرش سیادت ممالیک مصر، شاهد اقتدار و آرامش و امن و رفاه بود (نک‌ : همو، العقد، ۴ / ۸۶ بب‌ ؛ ابن‌فهد، عمر، ۳ / ۴۶۹؛ سخاوی، الضوء ... ، ۳ / ۱۳-۱۴، ۱۰۳-۱۰۵، ۷ / ۱۵۰-۱۵۳؛ ابن‌فهد، عبدالعزیز، ۲ / ۳۵۲-۳۵۴، ۴۵۳-۴۵۴، ۵۹۸-۶۰۳) و از سوی دیگر، در این دوره نفوذ رسولیان یمن در حجاز ضعیف بود (نک‌ : جابری، ۵۰).

مدینه در عهد ممالیک تحت امارت خاندان بنی مهنا از علویان حسینی بود. آنان بارها با امرای مکه وارد جنگ شدند. ازجمله جماز بن شیحة بن هاشم به یاری سلطان المنصور بن قلاوون با ابونمی امیر مکه درگیر، و مدت کوتاهی بر مکه مستولی شد. پس‌ازآن، فرزندان جماز با حمایت ممالیک بر مدینه حکمرانی کردند (نک‌ : فاسی، شفاء، ۲ / ۳۸۲-۳۸۳؛ ابن‌فهد، عمر، ۳ / ۱۱۸- ۱۱۹؛ جابری، ۵۵- ۵۸).

سلاطین ممالیک و امرا و کارگزارانشان در حجاز به تعمیر چشمه‌ها و چاهها همت گماشتند و در اماکن مقدسه کاروان‌سراها، بیمارستانها و سقاخانه‌هایی برای آب آشامیدنی مردم برپا کردند (نک‌ : ابن فهد، عمر، ۳ / ۵۶۰-۵۶۱؛ جابری، ۶۶- ۶۸)؛ از آن جمله ملک ظاهر، سلطان قایتبای، و قانصوه غوری مدارس، تکایا و دارالاحسانهایی بنا کردند که برخی از آنها تا به امروز برپا ست (باوزیر، ۱۱۶).

در ۹۲۳ق / ۱۵۱۷م به دنبال فتح مصر به دست سلطان سلیم یاوز عثمانی، حجاز نیز ــ که به صورت ظاهر تابع دولت ممالیک بود ــ به استیلای او درآمد و شریف برکات امیر مکه فرمانبرداری خود را از وی اعلام کرد. سلیم او را در حکومت حجاز ابقا کرد و نظام حکومتی شریفان در حجاز را به همان صورت روزگار ممالیک باقی گذاشت و به‌سبب سیادت بر حجاز، نامش همچون ممالیک با لقب خادم الحرمین الشریفین در خطبه یاد شد. از این پس به مدت ۴۰۰ سال حجاز ایالت (ولایت) عثمانی شد و این امر موقعیت جدیدی برای این دولت در جهت رهبری جهان اسلام به همراه داشت (ابن‌ایاس، ۵ / ۱۹۰؛ متولی، ۲۲۴-۲۲۷؛ باوزیر، ۱۱۶-۱۱۷؛ یاغی، ۳۰-۳۱، ۵۵-۵۶؛ اینالجیک، ۵۵).

پس از آنکه حجاز تحت حاکیمت عثمانیان قرارگرفت، نظم و امنیت مکه و مدینه توسط نیروهای نظامی که هر سال به نوبت به مصر اعزام می‌گردیدند، برقرار شد. تمام هزینه‌های منطقه و مقرری امرای مکه از خزانۀ مصر (ارسالیۀ مصر به باب عالی) و عایدات گمرک جده تأمین می‌شد. دولت عثمانی، همچون دولتهای پیشین حقوق امرای مکه در حجاز را به رسمیت شناخت. با وجود این، با فرستادن شماری سرباز و قاضیانی به مکه و مدینه آنجا را تحت مراقبت درآورد و سنجق‌بیگی جده را نیز به وجود آورد (اوزون چارشیلی، II / ۴۲۶-۴۲۷؛ «دائرةالمعارف ...[۱] »، XVII / ۴۳۷).

درحالی‌که در تمام منطقۀ حجاز به نام سلاطین عثمانی خطبه خوانده شد، به‌سبب حرمت مکانهای مقدس و امرای منسوب به پیغمبر(ص) تا نیمۀ دوم سدۀ ۱۳ق / ۱۹م در مکه و مدینه پرچم عثمانی برافراشته نشد؛ اما از آن به بعد، با توجه به افزایش روزافزون هجرت مسلمانان از کشورهای اسلامی به حجاز به نشانۀ حاکمیت دولت عثمانی در قلاع مذکور پرچم افراشته شد. امور اداری و مالی منطقۀ حجاز در ابتدا از سوی والیان مصر اداره می‌شد؛ در عین حال، مأمورانی چون قاضی، ناظر اموال و شیخ الحرم مکه و مدینه از مرکز تعیین می‌شدند. پس از آنکه حجاز از مصر جدا شد و برای مدتی تحت ادارۀ سنجق‌بیگی قرارگرفت، سنجق‌بیگی جده و ولایت حبش گاهی به یک شخص داده می‌شد و گاهی هم سنجق‌بیگی جده به والی مصر سپرده می‌شد؛ در این صورت والی مصر کارگزاری به جده می‌فرستاد.

منطقۀ حجاز از قرن ۱۱ق / ۱۷م به بعد بیشتر همراه ایالت حبشه اداره می‌شد. در سدۀ ۱۲ق / ۱۸م والی که تحت عناوین والی ایالت جده، بیگلربیگی حبشه و شیخ الحرم مکه خوانده می‌شد، همراه با مکه و مدینه، ایالت حبشه را نیز اداره می‌کرد (همان، XVII / 437-438).

از خدمات مهم دولت عثمانی دفاع در برابر تجاوز کشتیهای جنگی دولت پرتغال بود که در سالهای ۹۲۳ و ۹۲۶ق / ۱۵۱۷ و ۱۵۲۰م به قصد تصرف جده و سپس حمله به حجاز و از بین بردن مسجدالحرام و مسجدالنبی(ص) در مکه و مدینه، وارد آبهای دریای سرخ شدند، اما هر دو بار در نبرد با نیروی دریایی عثمانی شکست خوردند (شناوی، ۲ / ۸۶۲-۸۶۳؛ اینالجیک، ۱۹۶).

در ۹۴۸ق / ۱۵۴۱م بار دیگر کشتیهای پرتغالی در دریای سرخ به فعالیت پرداختند و در جده نیرو پیاده کردند، اما با دفاع سنجق‌بیگی جده و نیروهای کمکی که شریف ابونمی بن برکات امیر مکه فرستاد، پرتغالیها عقب‌نشینی کردند (اوزون‌چارشیلی، همانجا).

سلاطین عثمانی در نوسازی حرمین شریفین کوشیدند و اقداماتی برای رفاه حجاج انجام دادند. سلطان سلیمان قانونی (سل‌ ۹۲۶-۹۷۴ق / ۱۵۲۰-۱۵۶۶م) به تعمیر مسجدالحرام، جاری کردن آب از چشمۀ زُبیده در مِنى به مکه و ساختن باروی جده توجه نمود. جانشین و پسر او سلیم دوم (سل‌ ۹۷۴-۹۸۲ق / ۱۵۶۶-۱۵۷۴م) نیز بنای بخش بزرگی از مسجدالحرام را تکمیل کرد و پس از او پسرش مراد سوم آن را به پایان رساند (باوزیر، ۱۱۷). بازسازی بنای کعبه به صورتی که امروزه برپا ست، به زمان سلطان مراد چهارم عثمانی فاتح بغداد (سل‌ ۱۰۳۲- ۱۰۴۹ق / ۱۶۲۳- ۱۶۳۹م) باز می‌گردد (همانجا). پس از آن، دولت عثمانی دستخوش شورشهای داخلی و جنگهای خارجی شد و حکومت ولایات به حاکمان محلی واگذار شد (دحلان، الفتوحات ... ، ۲ / ۲۳۵؛ باوزیر، همانجا).

در پی آنکه محمد بن عبدالوهاب (د۱۲۰۶ق / ۱۷۹۲م) جنبش اعتقادی و دینی وهابیت را در نجد آغاز کرد (۱۱۵۷ق / ۱۷۴۴م) و بعد از او فرزندانش به ترویج آن پرداختند، دعوت او در حجاز و سایر مناطق جزیرةالعرب گسترش یافت و محمد بن سعود، امیر درعیّه (مرکز نجد) به یاری و حمایت او برخاست. سپس عبدالعزیز بن محمد و سعود بن عبدالعزیز به حمایت محمد بن عبدالوهاب و نشر عقاید او پرداختند (دحلان، خلاصة، ۲۲۷- ۲۲۹؛ باوزیر، همانجا)؛ در نتیجه، آیین وهابیت ماهیت سیاسی نیز یافت و سلطۀ دولت عثمانی بر حجاز را متزلزل کرد.

در زمان حکومت عبدالعزیز بن محمد بن سعود در نجد (۱۱۷۹- ۱۲۱۸ق / ۱۷۶۵-۱۸۰۳م) سپاهیان او در سالهای ۱۲۱۷ و ۱۲۱۸ق / ۱۸۰۲-۱۸۰۳م وارد طائف، و سپس مکه شدند (دحلان، الفتوحات، ۲ / ۲۳۴؛ سلمان، ۲۱-۲۲).

جانـشین عبدالعزیز بن محمـد، سعود بن عبدالعزیز (حک‌ ۱۲۱۸- ۱۲۲۹ق / ۱۸۰۳-۱۸۱۴م) در ۱۲۲۰ق / ۱۸۰۵م مکه را محاصره، و با شریف غالب امیر مکه صلح کرد و نیروهایش وارد شهر شدند. سپس مدینه را تصرف کردند و ۷ سال بر بیشتر مناطق جزیرةالعرب، از‌جمله حجاز استیلا یافتند. پس از آن، دولت عثمانی محمدعلی پاشا حاکم مصر را مأمور بیرون راندن سعودیها از حجاز و سرکوب آنان کرد. طوسون پسر محمدعلی پاشا در جنگ ۱۲۲۶ق / ۱۸۱۱م شکست خورد، اما سال بعد نیروهای مصری موفق شدند حجاز را از دست سعودیها بیرون کنند. سرانجام در ۱۲۳۳ق / ۱۸۱۸م ابراهیم پاشا پسر دیگر محمدعلی پاشا در لشکرکشی به درعیه دولت نخست سعودیها را برچید (جبرتی، ۳ / ۵۵۹، ۵۷۷-۵۸۲؛ دحلان، همان، ۲ / ۲۳۵- ۲۳۸؛ سلمان، ۲۲-۲۵، ۶۰).

چندی بعد، محمود دوم سلطان عثمانی ابراهیم‌پاشا را به‌عنوان سنجق‌بیگی جده ــ که حجاز و حبشه را نیز دربر ‌می‌گرفت ــ گمارد و بدین‌سان حجاز تحت حاکمیت والی مصر قرارگرفت. ابراهیم‌پاشا نیز فرماندهانی با سمت والی یا محافظ برای حجاز تعیین کرد. محمدعلی پاشا نیز تغییر عمده‌ای در نظام اداری حجاز ایجاد نکرد و فقط مقرری‌ای را که شریفان مکه از گمرک جده می‌گرفتند، ملغى کرد (جودت، ۱۱ / ۴۲؛ «دائرةالمعارف»، XVII / 438). از آن پس، دولت دوم سعودیها به سبب نامساعد بودن شرایط سیاسی متعرض حجاز نشد و شریفان تحت سلطۀ دولت عثمانی، بر حجاز فرمان می‌راندند (سلمان، ۲۹، ۶۰).

چون شریف یحیى (از خاندان ذَوی زَید) امیر مکه عصیان کرد، این عصیان به دست سپاهیان ارسالی از مصر سرکوب شد و به جای وی محمد بن عَوْن (محمد بن عبدالمعین) از خاندان ذوی عون، شریف مکه شد (حک‌ صفر ۱۲۴۳- رجب ۱۲۶۷). در زمان وی، ارناؤوط محمد آقا ملقب به تورکجه بیلمز (= ترکی نَدان) در ۱۲۴۸ق / ۱۸۳۲م جدی‌ترین قیام را بر ضد حاکمیت مصر برپا کرد و خود را حاکم حجاز خواند و به سوی مکه روانه شد؛ اما محمدعلی پاشا با فرستادن لشکری این شورش را فرونشاند. از سوی دیگر، محمد بن عون دامنۀ قدرت خود را در شرق حجاز تا قصیم گسترش داد. به‌سبب افول قدرت نظامی محمدعلی پاشا، ادارۀ منطقۀ حجاز از حدود سال ۱۲۵۶ق / ۱۸۴۰م بار دیگر مستقیماً به‌دست باب عالی افتاد (باوزیر، ۱۱۸- ۱۱۹؛ «دائرةالمعارف»، همانجا).

در ۱۲۶۷ق / ۱۸۵۱م والی عثمانی، شریف عبدالمطلب بن غالب را که از شریفان ذوی زید ــ رقبای ذوی عون ــ بود، بر حجاز امارت داد. در زمان سلطان عبدالمجید اول عثمانی (حک‌ ۱۲۵۵-۱۲۷۷ق)، در حجاز چندین شورش بر ضد دولت عثمانی شکل گرفت که در نتیجۀ آن، شریف عبدالمطلب عزل (۱۲۷۲ق / ۱۸۵۶م)، و محمد بن عون بار دیگر به امارت منصوب شد. عبدالمجید در حجاز به کارهای عمرانی دست زد که از آن جمله است: اصلاح حرم نبوی و احداث چشمه‌ها و مدارس در مکه و مدینه (باوزیر، ۱۱۹).

پس از افتتاح کانال سوئز در ۱۲۸۶ق / ۱۸۶۹م سربازان ارتش عثمانی به‌طور مرتب به حجاز اعزام و در آنجا مستقر شدند. افزون بر این، برای برقراری امنیت راه مکه ـ مدینه یک واحد نظامی ۵۰۰‘۱ نفری سیار ایجاد، و قلعه‌های منطقه بازسازی گردید («دائرةالمعارف»، همانجا).

در زمـان سلطان عبدالحمید دوم عثمانی (سل‌ ۱۲۹۳ - ۱۳۲۷ق / ۱۸۷۶- ۱۹۰۹م) عربها به کاروان حجاج حمله و آن را غارت کردند (باوزیر، ۱۲۰). ازاین‌رو، وی که برای حجاز اهمیت ویژه‌ای قائل بود، دو نیروی ضبطیه و ژاندارم را نیز تشکیل داد و سربازان غیر رسمی را برای حفظ راهها به کار گرفت (همانجا). در دوران سلطان عبدالحمید، کانالهای آب‌رسانی احداث، و در مکه قلعه‌ها، پادگانها، قرنطینه‌خانه‌ها، بیمارستانها و اداره‌های دولتی، مانند پست و تلگراف تأسیس شد، بنای کوشک حکومتی مجیدیه در مکه به پایان رسید، در همۀ بندرهای دریای سرخ ادارۀ گمرک ایجاد شد، و برای حاجیان در مکه و مدینه مسافرخانه‌هایی برپا گردید. در ۱۳۲۶ق / ۱۹۰۸م راه‌آهن حجاز به طول بیـش از ۳۰۰‘۱ کمـ از دمشق تا مدینه افتتاح شد و درنتیجه مدینه از لحاظ اداری از حجاز جدا شد و مستقیماً به‌صورت سنجقی وابسته به پایتخت (استانبول) درآمد و در نتیجه نفوذ حکومت مرکزی در آنجا افزایش یافت (باوزیر، همانجا؛ یاغی، ۱۵۸؛ «دائرةالمعارف»، XVII / ۴۳۹).

پس از خلع عبدالحمید، شریف حسین بن علی به جای شریف علی پاشا به امارت مکه منصوب شد. وی با عبدالعزیز بن سعود جنگهایی داشت و نیروهایش تا قصیم پیش رفتند، اما عبدالعزیز موفق شد در ۱۳۳۱ق / ۱۹۱۳م بر احساء و آن بخش از کرانه‌های خلیج فارس که تحت نفوذ عثمانیها بود، استیلا یابد (باوزیر، ۱۲۰-۱۲۱). شریف حسین در شعبان ۱۳۳۴ / ژوئن ۱۹۱۶ و در جریان جنگ جهانی اول بر ضد دولت عثمانی و آلمانها، با متفقین (روسیه، فرانسه و بریتانیا) متحد شد و غیر از مدینه، قسمت اعظم حجاز را تصرف کرد و خود را پادشاه سرزمینهای عربی (ملک البلاد العربیه) خواند. با پایان یافتن جنگ و پیروزی متفقین، سیطرۀ دولت عثمانی بر کشورهای عربی پس از حدود ۴ سده پایان یافت و مملکت حجاز به منزلۀ حکومتی مستقل شکل‌گرفت (باوزیر، ۱۲۱؛ یاغی، ۱۸۶؛ «دائرةالمعارف»، همانجا).

حجاز در تقسیمات اداری عثمانی نخست ایالتی بود که از شرق به نجد، از شمال به سنجق قدس، عریش و استانداریهای عقبه، از غرب به دریای سرخ، و از جنوب به سنجق عسیر محدود می‌شد و شهرهای مکه، مدینه، جده، ینبع، طائف، تبوک و رابغ را دربر می‌گرفت. این ایالت با مرکزیت جده دارای مأمورانی با عنوان قائم‌مقام و سرمحافظ بود که از مرکز فرستاده می‌شدند. در ۱۲۸۵ق / ۱۸۶۸م ایالت حجاز بنابر قانون ولایتی (مورخۀ ۱۲۸۱ق) تبدیل به ولایتی با مرکزیت مکه شد و شامل سنجق (چون جده و مدینه)، قضا (همچون ینبع، لَیث، الوجه و عقبه) و چند ناحیه (با مرکزیت طائف، رابغ، عُلا و خیبر) گردید و شوراهای اداری و تشکیلات بلدیه در مرکز ولایت و سنجقها ایجاد شد و ولایت حجاز وضعیت جدید را با تغییرات اندکی تا پایان دوران عثمانی حفظ کرد (همان، XVII / 437-439).

تصمیم دولت عثمانی مبنی بر اجرای اصلاحات موسوم به تنظیمات در حجاز به‌سبب حاکمیت سنتهای محلی و همچنین اختلاف میان امیران مکه با مأموران مرکز، واکنشهایی را به دنبال داشت؛ چنان‌که فرمان ممنوعیت تجارت برده ــ که مکه مرکز مهم آن بود ــ در ۱۲۷۳ق / ۱۸۵۷م موجب بروز شورشهایی شد (همان، XVII / 439).

در پی انتشار دعوت وهابیها در مناطق شرقی طائف و چیرگی عبدالعزیز بن عبدالرحمان آل سعود بر ریاض و سراسر نجد و احساء (نک‌ : سلمان، ۳۹- ۵۹)، عبدالعزیز با لشکری که بیشتر از ساکنان هجر ( اِخوان) بودند، طائف را در ۶ صفر ۱۳۴۳ق / ۶ سپتامبر ۱۹۲۴م از دست نیروهای شریف حسین، حاکم دست‌نشاندۀ عثمانی در حجاز بیرون کرد. به دنبال پیشروی نیروهای سعودی، حسین در ۴ ربیع‌الاول ۱۳۴۳ق / ۳ اکتبر ۱۹۲۴م از حکومت حجاز کناره‌گرفت و زمام امور را به پسرش علی واگذارد؛ اما وی نیز با نزدیک شدن نیروهای سعودی به جده رفت و سعودیها در ۱۷ ربیع‌الاول ۱۳۴۳ق / ۱۶ اکتبر ۱۹۲۴م مکه را بدون جنگ گرفتند (وهبه، جزیرة، ۲۶۴-۲۶۷، خمسون ... ، ۵۷؛ مختار، ۲ / ۲۹۶- ۲۹۹، ۳۰۰-۳۰۱؛ سباعی، ۱ / ۶۲۸-۶۳۲، ۶۳۹-۶۴۰؛ سلمان، ۶۱-۶۳). علی ابن حسین که بیش از یک سال در جده در محاصره بود، شهر را در ۱ جمادی‌الآخر ۱۳۴۴ق / ۱۷ دسامبر ۱۹۲۵م به عبدالعزیز تسلیم کرد. مدینه نیز که از ۱۳۴۳ق در محاصره بود، در همان سال تسلیم محمد پسر عبدالعزیز شد و بدین‌گونه عبدالعزیز آل‌سعود حجاز را ضمیمۀ قلمرو خود کرد که از آن پس با نام پادشاهی عربستان سعودی از آن یاد می‌شود (حمزه، ۳۹۳-۳۹۴؛ سلمان، ۶۳، ۶۶؛ فیلبی، ۳۳۰- ۳۳۹؛ زرکلی، ۱ / ۳۴۳-۳۴۶؛ ریحانی، تاریخ ... ، ۳۸۸-۳۹۱).

بدین‌ترتیب، حجاز که از لحاظ اداری مجموعه‌ای از حکومتها و امیرنشینهای متعدد بود، در یکدیگر ادغام شدند. وضع جغرافیایی حاضر آن به پس از استیلای ملک عبدالعزیز آل‌سعود بر حجاز و اعلان پادشاهی عربستان سعودی باز ‌می‌گردد. در آغاز تأسیس دولت سعودی و پس از یکپارچه شدن آن در ۱۹۳۲م / ۱۳۱۱ش حجاز در کنار نجد یکی از دو منطقۀ بزرگ در تقسیمات اداری مملکت به شمار می‌رفت که مرکز آن مکه بود و همۀ امیرنشینهای حجاز از شمال تا جنوب را دربر می‌گرفت که عبارت بودند از: قریات الملح، جوف یا وادی السرحان پایین، تبوله، علاء، ضبا و الوجه در کرانۀ دریای سرخ، املج میان وجه و ینبع، ینبع، مدینۀ منوره بزرگ‌ترین امارت حجاز، رابغ با بندر طبیعی زیبای آن، قضیمه واقع میان رابغ و جده، جده بندر بزرگ حجاز، مکۀ مکرمه مرکز حجاز، طائف، غامد و زهران، بنی شهر، قنفده ـ عسیر‌السراة که مرکز تجاری مهمی است، و لیث در کرانۀ دریا (باوزیر، ۱۰۴-۱۰۵؛ صالح، ۱۷۱).

تا ۱۹۵۱م / ۱۳۳۰ش مناطق عسیر، نجران، جازان، بیشه و ودیان نیز به حجاز ضمیمه شد. از پایان سال ۱۹۹۳م / ۱۳۷۲ش که مملکت سعودی به ۱۴ منطقۀ اداری به نام امارت تقسیم شد، مکه و مدینه نیز هریک به صورت منطقه‌ای جداگانه با مرکزی اداری درآمد (۱۷۴-۱۷۵).

پس از انضمام حجاز به قلمرو دولت سعودی، مکه به‌منزلۀ مرکز حجاز، با ریاض پایتخت سیاسی دولت، به رقابت پرداخت و برخی از کارهای اداری و دولتی در آنجا انجام می‌شد. پس از ۱۹۸۰م / ۱۳۵۹ش همۀ امور سیاسی، اداری و دیپلماتیک در ریاض متمرکز شد (همو، ۱۶۷- ۱۶۸).

بر‌اساس سرشماری سال ۱۹۹۱م / ۱۳۷۰ش جمعیت ساکن حجاز ۸۳۵‘۹۹۵‘۴ تن برآورد شده است که ۵۱ / ۲۹٪ از کل جمعیت عربستان سعودی را تشکیل می‌دهد و در ۳ منطقۀ مکه، مدینه و تبوک (از مجموع مناطق اداری سیزده‌گانه) توزیع شده‌اند (نک‌ : الموسوعة العربیة العالمیة، ۱۲ / ۲۷۳).

تعلیم و تعلم: سرزمین حجاز از همان آغاز اسلام نقش پیشتازی در فعالیتهای علمی و حفظ میراث اسلامی داشته است. حرکت علمی در حجاز با حلقه‌هایی که در مسجد پیامبر(ص) و مسجدالحرام تشکیل می‌شد، از زمان پیامبر(ص) آغاز گردید و پس از آن حضرت، ائمه(ع) و صحابه و تابعین و اخلاف تابعین نقش مهمی در رهبری حرکت علمی در آنجا ایفا کردند.

بعداً شماری از علما مجاور حرمین شریفین شدند که در طول سده‌ها جزئی از جامعۀ حجاز را شکل ‌می‌دادند و تدریس علوم دینی گوناگون، ازجمله قرائات، تفسیر، حدیث، فقه و همچنین علوم ادبی و تا حدودی تصوف را در این حلقه‌های آموزشی به عهده داشتند و هر مذهبی از مذاهب فقهی گوشه‌ای خاص خود در حرمین داشت؛ اما شعر و علوم، همچون منطق و فلسفه در مسجدالحرام نبوی تدریس نمی‌شد (ابن‌جبیر، ۶۸، ۷۸-۸۰؛ ضیف، ۵۳؛ مالکی، ۱۸۵-۱۸۷؛ امین، ۲۰۲-۲۰۶؛ ناجی، ۲۲، ۳۷- ۳۸، ۱۰۸- ۱۰۹).

در سده‌های ۶ و ۷ق / ۱۲ و ۱۳م چندین مدرسه در مکه تأسیس شد که به مذاهب شافعی و حنفی و مالکی تعلق داشت و بعضاً دارای مکانهایی برای سکونت طلبه و مدرسان، کتابخانه و موقوفات بودند و در آنها علوم دینی تدریس می‌شد. از آن میان، در مدرسۀ شرابیه هم‌زمان مذاهب چهارگانۀ اهل سنت تدریس می‌شد (فاسی، شفاء، ۱ / ۶۰۳-۶۰۷؛ ابن‌ظهیره، ۲۰۴، ۲۱۹؛ نهروالی، ۱۰۶، ۱۸۲-۱۸۳، ۲۰۹، ۲۱۶-۲۱۷، ۲۳۰-۲۳۲، ۳۵۵-۳۵۶؛ سخاوی، التحفة ... ، ۲ / ۲۴۹؛ ابن‌فهد، عمر، ۲ / ۵۴۸- ۵۴۹، ۳ / ۶۰؛ ابن‌بطوطه، ۱۶۵-۱۶۷؛ معروف، ۳۲۷-۳۳۱، ۳۴۸-۳۵۲).

در روزگار فاطمیان و ایوبیان نهضت علمی در مکه و مدینه شکوفا شد و خاندانهایی از علما ظهور یافتند که بیشتر از مصر و همچنین شام، عراق، مغرب و یمن به حجاز رفته و در جوار حرمین سکنا گزیده بودند. از مشهورترین این خاندانها آل‌طبری، آل‌ظهیره و آل‌نُوَیری بودند (مالکی، ۲۰۷- ۲۰۹، نیز برای نام شماری از علمای برجستۀ حجاز در این دوره، نک‌ : ۲۰۹-۲۳۶).

در عهد ممالیک، با اهتمام سلاطین مملوکی و حمایت برخی از امرای حجاز، حرکتهای علمی در این منطقه شکوفا شد. آنان به علما و ادبا و شعرا احترام می‌گذاردند و مدارس، کتابخانه‌ها، مکتب‌خانه‌ها و رباطهایی در مکه و مدینه تأسیس کردند و موقوفه‌هایی به آنها اختصاص دادند. طالبان علم از شهرهای حجاز و اطراف آن در این مدارس گردهم می‌آمدند و طلبه، مدرسان، علما، فقها و قضات مقرری مرتب دریافت می‌کردند. علما نیز کتابهای بسیاری در علوم دینی، مانند حدیث، فقه و تفسیر و قرائات، و همچنین ادب عربی، تاریخ و علوم عقلی تألیف، و به نام امرا موشح کردند (نک‌ : جابری، ۹۰-۱۱۳، ۱۲۱- ۱۲۸، ۳۱۳-۵۸۴).

در زمان ممالیک، عالمان بزرگی در جوار مسجدالحرام و حرم نبوی سکنا گزیدند و آثار ارزشمندی در آنجا تألیف کردند (نک‌ : همو، ۱۴۵-۲۲۲). کتابخانه‌های خصوصی علما و کتابخانه‌های مساجد، مدارس و رباطها نیز زمینۀ مطالعه و تحقیق را برای طالبان علم در حجاز فراهم می‌ساخت (نک‌ : همو، ۲۹۰- ۳۰۹). بنو رسول ــ حاکمان یمن (حک‌ ۶۳۰- ۸۵۸ ق) ــ نیز همچون ممالیک از حرکت علمی در حجاز حمایت و مدارسی در آنجا تأسیس کردند (نک‌ : همو، ۱۳۰- ۱۳۹). بنو‌طاهر ــ جانشینان بنو رسول در یمن (حک‌ ۸۵۸-۹۲۳ق) ــ و نیز پادشاهان هند سیاست ترویج علم و حمایت از علما و تألیفات دینی و بنای مدارس را در حجاز دنبال کردند (نک‌ : همو، ۱۳۹-۱۴۳).

در دورۀ عثمانی قاضی مکه همچون قبل ریاست محکمۀ شرع را به‌عهده داشت. امور دینی نیز به دست مفتی مکه و شیخ‌الحرمین انجام می‌شد. مفتیان از استانبول فرستاده می‌شدند و باب عالی برای هر یک از مذاهب چهارگانه مفتی ویژه‌ای مأمور می‌کرد. محکمه‌ها هم بر اساس این مذاهب حکم صادر می‌کردند (همانجا).

در مکه ۱۲ مدرسه، و در مدینه ۱۷ مدرسه برپا بود و مدرسان در مسجدالحرام و مسجدالنبی نیز به تدریس فقه حنفی و شافعی و دیگر علوم دینی می‌پرداختند. پس از تنظیمات، مؤسسات آموزشی و کتابخانه‌ها افتتاح شد. از ۱۲۹۱ق / ۱۸۷۴م مدارس رشدیه در حجاز آغاز به کار کرد و در دورۀ دوم مشروطیت، شمار مکتب‌خانه‌های ابتدایی افزایش یافت. در ۱۲۹۲ق مدرسۀ کلیۀ اسلامیه تأسیس گردید و علوم تجربی و الٰهیات در آنجا تدریس می‌شد («دائرةالمعارف»، XVII / 439).

در ۱۳۰۰ق / ۱۸۸۳م در زمان سلطۀ عثمانیها بر حجاز نخستین چاپخانه در آنجا دائر شد و سال بعد روزنامۀ الحجاز در همان‌جا انتشار یافت. چند سال بعد نیز چاپخانه‌ای به روش چاپ سنگی به نام مطبعة الامیریه در حجاز تأسیس شد و اینها به ارتقای سطح علمی و فرهنگی کمک شایانی کرد. پس از جنگ جهانی اول نیز شریف حسین ــ که خود را پادشاه حجاز خواند ــ در ۱۳۳۷ق / ۱۹۱۹م چاپخانۀ کوچکی در حجاز برای انتشار روزنامۀ رسمی قبله تأسیس کرد (صابات، ۳۳۱).

از دیرباز عرف اسلامی بر این جاری بوده است که غیر مسلمانان حق سکونت و اقامت در جزیرةالعرب و حجاز را ندارند. آنان یا باید اسلام را بپذیرند یا از آنجا کوچ کنند. منشأ این موضوع گویا احادیثی منسوب به پیامبر اکرم(ص) است که هنگام وفات فرمودند تا مشرکان را از جزیرةالعرب بیرون برانند؛ یا در جزیرةالعرب نباید دو دین وجود داشته باشد. برخی در توضیح این روایات گفته‌اند ممنوعیت ورود و اقامت مشرکان در جزیرةالعرب فقط مربوط به حجاز یعنی مکه، مدینه، یمامه و اطراف آنها ست (نک‌ : ابن‌حجر، ۵ / ۲۶۸، ۶ / ۱۱۸- ۱۱۹؛ جعفری، ۱۱۴-۱۲۲؛ وهبه، جزیرة، ۳۳-۳۴). در این راستا، فقهای اسلامی به بیان احکام حجاز پرداخته‌اند که از آن میان پاره‌ای ویژۀ مکه و مدینه بوده، و دیگر نواحی حجاز احکام دیگری داشته است (نک‌ : ماوردی، ۴۴۱-۴۴۳؛ ابویعلى، ۱۹۵- ۱۹۸).

 

مآخذ

ابراهیم حربی، المناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیرة، به کوشش حمد جاسر، ریاض، ۱۴۰۱ق / ۱۹۸۱م؛ ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌ایاس، محمد، بدائع الزهور، به کوشش محمد مصطفى، قاهره، ۱۴۰۴ق / ۱۹۸۴م؛ ابن‌بطوطه، رحلة، به کوشش محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷ق / ۱۹۸۷م؛ ابن‌جبیر، محمد، رحلة، بیروت، ۱۴۰۴ق / ۱۹۸۴م؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن‌حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳ق / ۱۹۸۳م؛ ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، ۱۹۳۹م؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۶۷م؛ ابن‌خلدون، العبر؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن‌خمیس، عبدالله، المجاز بین الیمامة و الحجاز، ریاض، ۱۳۹۰ق / ۱۹۷۰م؛ ابن‌درید، محمد، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بغداد، ۱۳۹۹ق / ۱۹۷۹م؛ ابن‌دیبع، عبدالرحمان، قرة العیون باخبار الیمن المیمون، به کوشش محمد ابن علی اکوع، بیروت، ۱۴۰۹ق / ۱۹۸۸م؛ ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبرى، به کوشش احسان عباس، بیروت، دارصادر؛ ابن‌شبه، عمر، تاریخ المدینة المنورة، به کوشش فهیم محمد شلتوت، جده، ۱۳۹۹ق / ۱۹۷۹م؛ ابن‌ظهیره، محمد، الجامع اللطیف فی فضل مکة و اهلها و بناء البیت الشریف، مکه، ۱۳۹۲ق / ۱۹۷۲م؛ ابن عبدالظاهر، عبدالله، الروض الزاهر، به کوشش عبدالعزیز خویطر، ریاض، ۱۳۹۶ق / ۱۹۷۶م؛ ابن عبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۸۴م؛ ابن‌فقیه، احمد، البلدان، به کوشش یوسف هادی، بیروت، ۱۴۱۶ق / ۱۹۹۶م؛ ابن‌فهد، عبدالعزیز، غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام، به کوشش فهیم محمد شلتوت، جده، ۱۴۰۹ق / ۱۹۸۸م؛ ابن‌فهد، عمر، اتحاف الورى باخبار ام‌القرى، به کوشش فهیم محمد شلتوت، قاهره / مکه، ۱۴۰۴ق / ۱۹۸۳م؛ ابن‌قاسم، یحیى، غایة الامانی فی اخبار القطر الیمانی، به کوشش سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره، ۱۳۸۸ق / ۱۹۶۸م؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، ۱۴۰۷ق / ۱۹۸۶م؛ ابن‌مجاور، یوسف، صفة بلاد الیمن و مکة و بعض الحجاز، به کوشش اُسکار لوفگرن، بیروت، ۱۴۰۷ق / ۱۹۸۶م؛ ابن‌منظور، لسان؛ ابن‌هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۵۵ق / ۱۹۳۶م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، ۱۴۰۳ق / ۱۹۸۳م؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، ۱۳۷۷- ۱۳۷۹ش؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، به کوشش احمد صقر، قاهره، ۱۳۶۸ق / ۱۹۴۹م؛ ابویعلى، محمد، الاحکام السلطانیة، به کوشش محمدحامد فقی، بیروت، ۱۴۰۳ق / ۱۹۸۳م؛ ازرقی، محمد، اخبار مکة، به کوشش رشدی صالح، بیروت، ۱۴۱۶ق؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۶۷م؛ امین، احمد، فجرالاسلام، قاهره، ۱۹۳۳م؛ اینالجیک، خلیل، تاریخ الدولة العثمانیة، ترجمۀ محمد ارناوؤط، بیروت، ۲۰۰۲م؛ باوزیر، سعید عوض، معالم تاریخ الجزیرة العربیة، عدن، ۱۳۸۵ق / ۱۹۶۶م؛ بلادی، عاتق، معجم قبائل الحجاز، مکه، ۱۴۰۳ق / ۱۹۸۳م؛ همو، معجم معالم الحجاز، مکه، ۱۳۹۸ق / ۱۹۷۸م؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، ۱۴۱۷ق / ۱۹۹۶م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۶۵م؛ جابری، خالد، الحیاة العلمیة فی الحجاز خلال العصر المملوکی، مکه، ۱۴۲۶ق / ۲۰۰۵م؛ جبرتی، عبدالرحمان، عجائب الآثار، بیروت، دارالجلیل؛ جعفری، یعقوب، «نظری به مسئلۀ اقامت غیرمسلمان در حجاز»، تحقیقات اسلامی، تهران، ۱۳۶۹ش، س۵، شم‌ ۱-۲؛ جودت، احمد، تاریخ، استانبول، ۱۳۰۹ق / ۱۸۹۱م؛ حمزه، فؤاد، قلب جزیرةالعرب، ریاض، ۱۳۵۲ق / ۱۹۳۳م؛ خزرجی، علی، العقود اللؤلؤیة، به کوشش محمد بن علی اکوع، بیروت، ۱۴۰۳ق / ۱۹۸۳م؛ خلیل بن احمد، العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، بغداد، ۱۹۸۰م؛ دباغ، مصطفى مراد، الجزیرةالعربیة، بیروت، ۱۳۸۲ق / ۱۹۶۳م؛ دحلان، احمد، خلاصةالکلام فی بیان امراء البلد الحرام، قاهره، ۱۳۰۵ق؛ همو، الفتوحات الاسلامیة، قاهره،۱۳۸۷ق / ۱۹۶۸م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث ۱۶۱-۱۷۰ق، به کوشش عمر عبدالسلام تـدمری، بیروت، ۱۴۱۳ق / ۱۹۹۳م؛ رجب، عمر فـاروق، الحجـاز، بیروت، ۱۴۲۹ق / ۲۰۰۸م؛ ریحانی، امین، تاریخ نجد الحدیث و ملحقاته، بیروت، ۱۹۸۸م؛ همو، ملوک العرب، بیروت، ۱۹۵۱م؛ زرکلی، خیرالدین، شبه الجزیرة فی عهد الملک عبدالعزیز، بیروت، ۱۳۹۷ق / ۱۹۷۷م؛ سباعی، احمد، تاریخ مکة، ۱۴۲۰ق / ۱۹۹۹م؛ سخاوی، محمد، التحفة اللطیفة، بیروت، ۱۴۱۴ق / ۱۹۹۳م؛ همو، الضوء اللامع، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ سلمان، محمد، «نشأة الدولة السعودیة»، الموسوعة الجغرافیة للعالم الاسلامی، ریاض، ۱۴۱۹ق / ۱۹۹۹م، ج ۳(۱)؛ سمهودی، علی، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، ۱۳۷۴ق / ۱۹۵۵م؛ سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۴۱۸ق / ۱۹۹۸م؛ شراب، محمد محمد، المعالم الاثیرة فی السنة و السیرة، دمشق، ۱۴۱۱ق / ۱۹۹۱م؛ شریف، احمد ابراهیم، دورالحجاز فی الحیاة السیاسیة العامة، قاهره، ۱۹۷۷م؛ همو، مکة و المدینة فی الجاهلیة و عهد الرسول(ص)، قاهره، ۱۹۶۵م؛ شریف، عبدالرحمان، جغرافیة المملکة العربیة السعودیة، ریاض، ۱۳۹۷ق / ۱۹۷۷م؛ شناوی، عبدالعزیز محمد، الدولة العثمانیة، قاهره، ۱۹۸۶م؛ صابات، خلیل، تاریخ الطباعة فی الشرق العربی، قاهره، ۱۹۶۶م؛ صالح، ناصر، «الجغرافیا السیاسیة للمملکة»، الموسوعة الجغرافیة للعالم الاسلامی، ریاض، ۱۴۱۹ق / ۱۹۹۹م، ج۳ (۱)؛ صبری پاشا، ایوب، مرآة جزیرة العرب، ترجمۀ احمد فؤاد متولی و صفصافی احمد مرسی، قاهره، ۱۴۱۹ق / ۱۹۹۹م؛ ضیف، شوقی، عصر الدول و الامارات، قاهره، ۱۴۲۲ق / ۲۰۰۱م؛ طبری، تاریخ؛ عبدری، محمد، رحلة، به کوشش محمد فاسی، رباط، ۱۹۶۸م؛ عرّام بن اصبغ سلمی، «اسماء جبال تهامة و سکانها و ما فیها من القری ... »، نوادر المخطوطات، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۳۷۴ق / ۱۹۵۵م؛ علی، صالح احمد، «تحدید الحجاز عند المتقدمین»، العرب، ریاض، ۱۳۸۸ق / ۱۹۶۸م، س۳، ج۱؛ همو، الحجاز فی صدر الاسلام، بیروت، ۱۴۱۰ق / ۱۹۹۰م؛ عمری، عبدالعزیز، الحرف و الصناعات فی الحجاز فی عصر الرسول(ص)، قطر، ۱۹۸۵م؛ فاسی، محمد، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۰۵ق / ۱۹۸۵م؛ همو، العقد الثمین، ج ۱، به کوشش محمد حامد فقی، بیروت، ۱۴۰۶ق / ۱۹۸۶م، ج ۲، ۳، ۴ و ۶، به کوشش فؤاد سید، بیروت، ۱۴۰۶ق / ۱۹۸۶م؛ فاکهی، محمد، «تاریخ مکة»، المنتقى فی اخبار ام القرى (نک‌ : مل‌ ، ووستنفلد)؛ فیروزآبادی، محمد، المغانم المطابة فی معالم طابة، به کوشش حمد جاسر، ریاض، ۱۳۸۹ق / ۱۹۶۹م؛ فیلبی، سنت جان، تاریخ نجد و دعوة الشیخ محمد بن عبدالوهاب، ترجمۀ عمر دیراوی، بیروت، المکتبة الاهلیه؛ قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الکتابة، به کوشش محمد حسین زبیدی، بغداد، ۱۹۸۱م؛ قرآن کریم؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛ همو، نهایة الارب، بیروت، ۱۴۰۵ق / ۱۹۸۴م؛ کحاله، عمر رضا، جغرافیة شبه جزیرة العرب، قاهره، ۱۳۶۴ق / ۱۹۴۴م؛ مالکی، سلیمان عبدالغنی، بلاد الحجاز، ریاض، ۱۴۰۳ق / ۱۹۸۳م؛ ماوردی، علی، الاحکام السلطانیة، به کوشش محمد جاسم حدیثی، بغداد، ۱۴۲۲ق / ۲۰۰۱م؛ متولی، احمد فؤاد، تاریخ الدولة العثمانیة منذ نشأتها حتى نهایة العصر الذهبی، قاهره، ۲۰۰۲م؛ مختار، صلاح‌الدین، تاریخ المملکة العربیة السعودیة، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۶۷م؛ همو، مروج الذهب، به کوشش شارل پلّا، بیروت، ۱۹۶۵- ۱۹۷۹م؛ معروف، ناجی، المدارس الشرابیة، بغداد، ۱۳۸۵ق / ۱۹۶۵م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۶۷م؛ الموسوعة العربیة العالمیة، ریاض، ۱۴۱۳ق / ۱۹۹۲م؛ الموسوعة العربیة المیسرة، قاهره، ۲۰۰۱م؛ مونس، حسین، تاریخ قریش، جده، ۱۴۰۸ق / ۱۹۸۸م؛ ناجی، محمدرضا، اصطلاح نامۀ نظام آموزشی در فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، تهران، ۱۳۸۷ش؛ نهروالی، محمد، الاعلام با‌علام بیت الله الحرام، به کوشش علی محمد عمر، ۱۴۲۵ق / ۲۰۰۴م؛ واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، قاهره، ۱۹۶۶م؛ وهبه، حافظ، جزیرة العرب فی القرن العشرین، قاهره، ۱۳۷۵ق / ۱۹۵۶م؛ همو، خمسون عاماً فی جزیرة العرب، قاهره، ۱۴۲۱ق / ۲۰۰۱م؛ همدانی، حسن، صفة جزیرة العرب، به کوشش محمد بن علی اکوع، بغداد، ۱۹۸۹م؛ یاغی، اسماعیل احمد، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ترجمۀ رسول جعفریان، قم، ۱۳۸۳ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابن‌رسته، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۳۰۹ق / ۱۸۹۱م؛ همو، تاریخ، بیروت، دارصادر؛ نیز:

 

Türkiye diyanet vakfı Islâm ansiklopedisi, Istanbul, 1998; Uzunҫarşılı, İ. H., Osmanlı tarihi, Ankara, 1983; Wüstenfeld, F., Die Chroniken der Stadt Mekka, Leipzig, 1859, vol. II.

 

محمدرضا ناجی

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 52
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست