responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 511

ازمور


نویسنده (ها) :
مهران ارزنده
آخرین بروز رسانی :
دوشنبه 19 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَزَمّور، شهری بندری در استان دارالبیضای مراکش بر کرانۀ اقیانوس اطلس. ازمور واژه‌ای است بربری به معنی درخت زیتون وحشی.
این شهر که درگذشته بخشی از ناحیۀ کهن دُکّاله محسوب می‌شده، بر کرانۀ رودخانۀ ام‌الربیع و در فاصلۀ 3 کیلومتری دهانۀ آن، میان دارالبیضا و الجدیده، قرار گرفته است و یکی از مراکز مهم زندگی قبایل حوزیو هشتوکه شمرده می‌شود. جمعیت آنجا در 1953م حدود 15 هزار تن بوده است که بیشتر آنان را مسلمانان تشکیل می‌داده‌اند. جمعیت کوچکی از یهودیان و شمار اندکی از اروپاییان نیز در این شهر سکنى داشته‌اند، اما در سالهای بعد یهودیان شهر را ترک گفته‌اند.
ماهیگیری همواره مهم‌ترین منبع درآمد مردم ازمور بوده است و شاه‌ماهیهایی که هر سال در فصل زمستان در آنجا صید می‌شود، از دیرباز شهرت بسیار داشته است. لئون افریقی که در سدۀ 10ق وصفی از ازمور به دست داده، علاوه بر ماهیگیری، از کشت فراوان گندم نیز در کشتزارهای این شهر سخن گفته است (1/ 157). خانه‌های سفید رنگ، باروها، پلها و دیگر آثار کهن ازمور که از زمان سلطۀ پرتغالیها و سلسله‌های اسلامی به یادگار مانده، در کنار باغها و چشم‌اندازهای سرسبز آن بر کرانۀ ام‌الربیع، مایۀ شهرت این شهر شده است (بن عربی، 51-52؛ بستانی؛ لاروس بزرگ؛ EI2, I/ 809؛ دربارۀ یهودیان ازمور، نک‌ : جودائیکا).
ازمور شهری است کهن که قدمت آن به دورۀ پیش از اسلام می‌رسد. با اینهمه، از تاریخ باستانی آن اطلاعی در دست نیست. در منابع تاریخی اسلامی، نخستین‌بار در شرح چگونگی تقسیم مغرب پس از مرگ ادریس دوم (213ق)، فرمانروای آن سرزمین، میان فرزندانش از ازمور سخن به میان آمده است. در نتیجۀ تقسیم مغرب میان بنی ادریس که به دست محمد، فرزند بزرگ ادریس، صورت پذیرفت، ازمور در قلمرو عیسی بن ادریس قرار گرفت، اما چون او بر برادر خود شورید، محمد برادر دیگرش عمر را به مقابلۀ او فرستاد و با شکست عیسى همۀ قلمرو او از جمله ازمور از سوی محمد به عمر سپرده شد (ابن ابی زرع، الانیس...، 51-52؛ ابن خلدون، 4(1)/ 27-28؛ سلاوی، 1/ 172-173).
در سدۀ 6ق، ازمور شاهد زد و خورد دیگری بود: هنگامی که عبدالمؤمن خلیفۀ موحدون در 540ق مکناسه را فتح کرد و به سوی مراکش، پایتخت مرابطون تاخت، نخست به یاری قبایل هسکوره و صنهاجه، در وادی ام الربیع فرود آمد و ازمور را پایگاه خود ساخت (بیذق، 102: عنان، 1/ 259). در سدۀ بعد نیز ازمور عرصۀ رویدادها و کشمکشهای دیگری بود که اغلب به مبارزۀ فرمانروایان موحدون و بنی مرین با مخالفانشان یا با یکدیگر مربوط می‌شد: در 635ق رشید، خلیفۀ موحدون، بر یکی از دشمنان سرسخت خود به نام عمربن وقاریط، شیخ قبیلۀ هسکوره، چیره شد. ابن وقاریط که از یاران ابن هود فرمانروای اشبیلیه بود، پس از خلع ابن هود از قدرت، به چنگ یکی از هواداران موحدون افتاد و از اندلس به مغرب فرستاده شد تا او هم به سرنوشت تنی چند از بزرگان قبیلۀ خلط دچار شود که پیش از او به فرمان رشید در آن سامان در بند شده بودند. ازمور بازداشتگاه همۀ اینان بود. رهبران خلط در همان شهر کشته شدند، اما ابن قاریط در اواخر آن سال در مراکش کشته، و مصلوب گردید (ابن عذاری، 3/ 341-342؛ ابن خلدون، 6(1)/ 63-64، (3)/ 536-537؛ عنان، 2/ 509-510).
فقط مخالفان موحدون نبودند که در ازمور به بند کشیده شدند. این شهر زندان برخی از سرداران و خلفای خود این سلسله نیز بوده است: سعید، خلیفۀ موحدی، در اواسط دورۀ کوتاه خلافتش (640-646ق)، به سببی نامعلوم، یکی از شیوخ بزرگ این سلسله به نام ابومحمد ابن وانودین را همراه ابوزکریا ابن مزاحم و ابوزکریا ابن عطوش در ازمور به زندان افکند، اما ابن وانودین به حیله‌ای از زندان گریخت و به یاری یکی از سرداران موحدی به نام کانون بن جرمون به کوهستانهای امن پناه برد (ابن عذاری، 3/ 368-370؛ ابن خلدون، 6(3)/ 539؛ عنان، 2/ 521-522). همین کانون بن جرمون خود اندکی بعد بر سعید شورید و به ابویحیى ابن عبدالحق، فرمانروای مرینی فاس، پیوست و پس از شرکت در نبردی بزرگ میان سپاهیان بنی مرین و موحدون راه ازمور را در پیش گرفت و به یاری یکی از بزرگان شهر به نام ابن یزیمر بر آن شهر چیره شد و چنانکه در روایتها آمده است، به تاراج و دست‌اندازی به اموال مردم آنجا، به خصوص یهودیان پرداخت؛ اما چون خلیفه به مقابلۀ او شتافت، شهر را به قصد جبل الحدید ترک گفت، ولی سپاه خلیفه راه را بر او بست و سپاهش را درهم شکست و ازمور بار دیگر به زیر سلطۀ موحدون درآمد (ابن عذاری، 3/ 370-373؛ ابن خلدون، 6(1)/ 60-61، (3)/ 539-540؛ سلاوی، 2/ 247). گویند خلیفه سوگند خورده بود که مردم ازمور را به کیفر همراهی با کانون از دم تیغ بگذراند، اما با وساطت بزرگان شهر، آنان را بخشود و در عوض ابن یزیمر را بگرفت و در زنجیر به مراکش فرستاد و در آنجا بکشت (ابن عذاری، 3/ 373؛ قس: ابن ابی زرع، الذخیرة...، 66).
اما ازمور، چنانکه اشاره شد، شاهد شکست و شوربختی یکی از خلفای موحدی نیز بوده است: در کشمکشی که در اواخر خلافت ابوحفص عمرالمرتضى (646-665ق) میان او و عموزاده‌اش ابودبوس درگرفت و سرانجام به شکست و گریز المرتضى از پایتخت انجامید، ازمور پناهگاه و آخرین امید وی بود. او پیش‌تر نیز در 653ق، پس از شکست در نبردی خونین با سپاهیان بنی مرین، به این شهر پناه برده بود (ابن عذاری، 3/ 411-413؛ عنان، 2/ 544)؛ اما این بار بخت با او یار نبود، چه عبدالعزیز بن عطوش، والی شهر که داماد او بود و پیش‌تر نیز یک بار به کوشش او از اسارت بنی مرین رهایی یافته بود، به وی پشت کرد و او و خانواده‌اش را در بند کرد و به مراکش فرستاد. المرتضى اندکی بعد در راه مراکش به فرمان ابودبوس کشته شد و ابودبوس خود با لقب الواثق بالله به خلافت رسید (ابن خلکان، 7/ 18؛ ابن عذاری، 3/ 442-449؛ ابن ابی زرع، الانیس، 259-260؛ الحلل...، 168-169؛ ابن خلدون، 6(3)/ 547-549).
یک سده بعد، هنگامی که سرزمین مغرب در 776ق میان دو تن از فرمانروایان بنی مرین، یعنی ابوالعباس احمد در فاس و عبدالرحمان بن ابی یفلوسِن در مراکش، تقسیم شد، ازمور مرز میان قلمروهای ایشان بود و در سالهای بعد دو بار میان آنان دست به دست شد (همو، 7(3)/ 702-707، 714-719؛ سلاوی، 4/ 65).
اما یکی از مهم‌ترین رویدادهایی که ازمور شاهد آن بوده، استیلای پرتغالیها بر این شهر در اوایل سدۀ 10ق/ 16م است. تا سدۀ 9ق/ 15م، حمله‌های مسیحیان اسپانیایی و پرتغالی به شهرهای ساحلی مغرب پراکنده و اندک بود، اما از اوایل این سده، پرتغالیها هجوم به کرانه‌های باختری مغرب را آغاز کردند و در طول یک سده بر بیشتر شهرهای مهم آن نواحی چیره شدند (نک‌ : همو، 4/ 110). امضای پیمان آلکاسواس میان اسپانیا و پرتغال در 1480م نیز که به موجب آن کرانه‌های باختری مغرب در حوزۀ نفوذ پرتغال قرار گرفت، حضور ایشان را در آن نواحی تثبیت کرد (EI2, I/ 809).
ازمور یکی از آخرین شهرهایی بود که به اشغال پرتغالیها درآمد. این شهر در طول چند سده تبدیل به یکی از مراکز مهم تجاری و ماهیگیری شده بود. امکانات ماهیگیری و رونق اقتصادی شهر، بازرگانان پرتغالی و کشتیهای تجاری و ماهیگیری آنان را به سوی خود جلب می‌کرد. همین بازرگانان بودند که به گفتۀ لئون افریقی، زمینۀ استیلای پرتغال را بر ازمور فراهم آوردند. لئون که خود در آن زمان در سودان می‌زیست، شرحی دربارۀ چگونگی این رویداد آورده است که در پاره‌ای موارد با روایت منابع پرتغالی در این‌باره تفاوت دارد (نک‌ : حجی، 1/ 158). وی می‌گوید بازرگانان پرتغالی که هر سال برای خرید ماهی به ازمور می‌آمدند و مجبور بودند برای صید آن مالیات بپردازند، پادشاه پرتغال را به تصرف ازمور ترغیب کردند. او نیز نخست ناوگانی مرکب از چندین کشتی جنگی به آن سو گسیل داشت، اما کاری از پیش نبرد و بیشتر کشتیهایش غرق شدند، ولی دو سال بعد، وی ناوگانی عظیم مرکب از 200 کشتی به سوی ازمور روانه کرد که هیبت آن، مردم شهر را سخت به هراس افکند، تا آنجا که شیرازۀ ازمور از هم گسیخت و هرج و مرج بر شهر حکمفرما شد و حتى حاکم ازمور با آویختن ریسمانی از فراز باروی شهر گریخت، اما پیش از آنکه نبردی در گیرد، یهودیان ازمور با فرماندهان پرتغالی توافق کردند که شهر را تسلیم ایشان کنند، به شرط آنکه به کسی از آنان آسیب نرسد. بدین‌سان به گفتۀ لئون، ازمور در 918ق/ 1512م به دست پرتغالیها افتاد (1/ 157-159؛ قس: سلاوی، همانجا، که تاریخ سقوط شهر را 914ق نوشته است). اما به روایت منابع پرتغالی، ازمور از 891ق/ 1486م تحت‌الحمایۀ پرتغال شده بود، ولی پس از نقض قراردادهای میان دو طرف در 907ق/ 1502م، مانوئل، پادشاه پرتغال، به تحریک چند تن از رهبران محلی، تصمیم به اشغال ازمور گرفت و در 914ق/ 1508م ناوگانی مرکب از 75 کشتی و هزار مرد جنگی به ازمور گسیل داشت که ــ چنانکه گفته شد ــ جز شکست حاصلی به بار نیاورد، تا آنکه در 919ق/ 1513م، ناوگان دیگری مرکب از 500 کشتی جنگی، حامل 2 هزار سوار و 13 هزار پیاده، به رهبری دوک براگانزا از پرتغال راهی ازمور شد. این نیروها به علت عدم دسترسی به بندر ازمور در البُرَیجه که بعدها به الجدیده معروف شد، پیاده شدند و سپس در برابر ازمور اردو زدند و شهر را به توپ بستند. اهالی وحشت‌زدۀ ازمور شبانه شهر را ترک گفتند. مداخلۀ یهودیان نیز در این جریان ظاهراً منحصر به این بوده که یکی از ایشان پرتغالیها را از تخلیۀ شهر آگاه ساخته است و در نتیجه سپاهیان پرتغالی روز بعد ازمور را بدون درگیری به تصرف آوردند (حجی، 1/ 158-159؛ نیز نک‌ : بستانی؛ EI2, I/ 809, II/ 367؛ قس: سلاوی، 4/ 142-143).
اشغال ازمور قریب 3 دهه طول کشید و در این مدت، پرتغالیها بناها و استحکاماتی در شهر برپا ساختند که هنوز باقی است، خروج آنان از این شهر نیز همچون ورودشان بدون درگیری صورت پذیرفت، گرچه این امر در واقع ناشی از شکستهای نظامی و تضعیف موقعیت سیاسی پرتغال در کرانه‌های جنوبی مغرب بود. پس از سقوط دژ پرتغالیها در اغادیر در 948ق/ 1541م و تسلیم نیروهای آنان به ابوعبدالله محمد الشیخ، سلطان شرفای سعدی که مقاومت قبایل بربر را در برابر پرتغالیها رهبری می‌کرد، ژان سوم، پادشاه پرتغال، برای حفظ متصرفات خود در آن نواحی، تصمیم گرفت نیروهای خویش را از ازمور و آسفی (ه‌ م) خارج کند و در الجدیده که موقعیت نظامی بهتری داشت، متمرکز سازد. این نیروها در همان سال ازمور و آسفی را
تخلیه کردند و این دو شهر به تصرف شرفای سعدی درآمد (همو، 5/ 12، 16-17، 19-20؛ ابوالنصر، 207؛ EI2, I/ 245, 809, II/ 367). از این هنگام تا 1183ق/ 1769م که نیروهای پرتغالی، الجدیده را نیز ترک گفتند، ازمور به صورت یکی از مراکز مهم فعالیتهای نظامی درآمد (همان. I/ 809, II/ 367). مواردی از این فعالیتها و کشمکشها را سلاوی در الاستقصا نقل کرده است.
در نیمۀ نخست سدۀ 11ق، ازمور ابتدا محل اقامت و سپس مقر فرماندهی سیدی محمد عیاشی مجاهد نامدار مغربی بود. آوازۀ او که حاصل مبارزۀ سرسختانه‌اش با پرتغالیها بود، سبب شد که سلطان زیدان سعدی او را به فرماندهی نظامی آن ناحیه منصوب کند. اما همو چندی بعد، از قدرت روزافزون عیاشی بیمناک شد و قصد جان او را کرد و او ناچار در 1023ق از ازمور گریخت و به سلا رفت تا در آنجا نیز به تدارک مبارزه‌ای دیگر ــ این‌بار با اسپانیاییها در المعموره ــ بپردازد (سلاوی، 6/ 24-25، 50-51؛ ابوالنصر، 218-219).
در اواخر سدۀ 12ق، سیدی محمدبن عبدالله، سلطان شرفای فلالی که از سرکشی سپاه بردگان سیاه‌پوست، معروف به عبید به تنگ آمده بود، نخست به حیله‌ای آنان را خلع سلاح، و میان قبایل مغرب پخش کرد و سپس آنان را بخشود؛ اما برای جلوگیری از سرکشی مجدد آنان، هر گروه از ایشان را در جایی مستقر ساخت و در این میان ازمور پایگاه عبید در ناحیۀ دکاله شد (سلاوی، 8/ 47-49، نیز نک‌ : 61، آماری که از شمار لشکرها و ناوگان دریایی سلطان سیدی محمد در شهرهای ساحلی مغرب از جمله ازمور آورده است).
پرتغالیها تنها اروپاییانی نبودند که بر ازمور چیرگی یافتند. حدود 4 سده پس از حملۀ آنان، فرانسویان نیز در جریان لشکرکشی خود به مغرب در 1908م، بر ازمور چیره شدند و این شهر در 1912م تحت‌الحمایۀ فرانسه شد (ابوالنصر، 301-302؛ EI2, I/ 809).
ازمور بجز جنبه‌های تاریخی و سیاسی، از لحاظ رشد و گسترش تصوف در مغرب نیز اهمیت یافته است: پس از اضمحلال حکومت مرابطون در اندلس و مغرب، شهرهایی چون المریه در اندلس و اغمات در مغرب که از مراکز مهم تصوف بودند، اهمیت خود را از دست دادند و در عوض، در نیمۀ دوم سدۀ 6ق، شهرهایی چون مراکش، فاس و ازمور شاهد رونق تصوف شدند (دندش، 450). ازمور زادگاه و مسکن تنی چند از علما و مشایخ صوفیه بوده است. نامدارترین ایشان مولای ابوشعیب صنهاجی (د 561ق)، شیخ صوفیۀ مغرب است که مقبره‌اش همواره زیارتگاه عموم بوده است (نک‌ : ابن خطیب، 78؛ ابن قاضی، 1/ 165؛ سلاوی، 2/ 207؛ بن عربی، 52).
نام ازمور با نام یکی از مشاهیر تاریخ نیز پیوند خورده، و او استبانیکوی ازموری، سیاه‌پوستی از مردم مغرب است که نامش در زمرۀ فاتحان اسپانیایی قارۀ آمریکا ثبت شده است. وی یکی از همراهان کابثا دِ واکا در سفر معروف او در نواحی جنوبی آمریکای شمالی در سالهای 1528-1536م بود و شهرت ازموری او سبب شده که برخی ازمور را زادگاه او بشناسند (EI2، همانجا).

مآخذ

ابن ابی زرع، علی، الانیس المطرب، رباط، 1972م؛
همو، الذخیرة السنیة، رباط، 1972م؛
ابن خطیب، محمد، نفاضة الجراب، به کوشش احمد مختار عبادی، قاهره، دارالکاتب العربی؛
ابن خلدون، العبر؛
ابن خلکان، وفیات؛
ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش هویسی میراندا، تطوان، 1960م؛
ابن قاضی مکناسی، احمد، جذوة الاقتباس، رباط، 1973م؛
بستانی؛
بن عربی، صدیق، المغرب، بیروت، 1404ق/ 1984م؛
بیذق، ابوبکر، اخبارالمهدی ابن تومرت، به کوشش لوی پرووانسال، پاریس، 1928م؛
حجی، محمد و محمد اخضر، تعلیقات بر وصف افریقا (نک‌ : هم‌ ، لئون افریقی)؛
الحلل الموشیة، به کوشش سهیل زکار و عبدالقادر زمامه، دارالبیضا، 1399ق/ 1979م؛
دندش، عصمت عبداللطیف، الاندلس فی نهایة المرابطین و مستهل الموحدین، بیروت، 1408ق/ 1988م؛
سلاوی، احمد، الاستقصا، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، 1954-1956م؛
عنان، محمد عبدالله، عصر المرابطین و الموحدین فی المغرب و الاندلس، قاهره، 1383-1384ق؛
لئون افریقی، حسن، وصف افریقیا، ترجمۀ محمد حجی و محمد اخضر، بیروت، 1983م؛
نیز:

Abun-Nasr, J. M., A History of the Maghrib, Cambridge, 1971;
EI2;
Grand Larousse;
Judaica.

مهران ارزنده

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 511
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست