آخرین بروز رسانی : یکشنبه
31 فروردین 1399 تاریخچه مقاله
اَرْمَنِسْتان، كشوری در جنوب
قفقاز كه از شمال با گرجستان، از شرق و بخشی از جنوب با جمهوری
آذربایجان، از جنوب با جمهوری اسلامی ایران و از غرب
با تركیه هممرز است (نك : BSE3, II/ 217).
مردم ارمنستان خود را «های[۱]»
و سرزمین خویش را «هایستان[۲]» مینامند (همان، II/ 215, 217)
هایك [۳]شخصیتی افسانهای است كه قوم ارمنی،
خود را بدو منسوب میدارند. در متون كهن ارمنی، هایك را یكی
از نوادگان نوح(ع) و از دودمان یافث دانستهاند (موسی خورنی،
12؛ اصلانیان، 64). در كتاب موسی خورنی (ص 23, 25) آمده
است كه هایك پس از كشتن بل تیتانیان و درهم شكستن سپاه
وی در محل كارزار «دستگردی» بنا كرد و آن را هایخ نامید.
از این رو تا زمان موسی خورنی (سدۀ ۵م) نیز
این ناحیه هایوتس - دزور [۴]نامیده میشد.
هایوتس در زبان ارمنی به مفهوم ارمنیان و دزور به معنای
دره است (نعلبندیان، حاشیه بر...، ۳۰۱). موسی
خورنی در ادامۀ سخن مینویسد: كشورما از نام نیای ما منشأ
گرفته، و هایخ نامیده شده است (ص 23). محققان با این
نظر موافقتی ابراز نداشته، برآنند كه در زبان ارمنی باستان «خ»
كه تلفظ خاصی داشته، پسوندی است كه بیانگر حالت جمع و نیز
پسوند اسم مكان بوده است. ازاینرو هایخ به مفهوم «ارمنیان»
و «ارمینیا» یا «ارمینیه» است. «های» به
خلاف نظر موسی خورنی از نام «هایك» پدید نیامده،
بلكه «هایك» از «های» منشأ گرفته است (سركیسیان،
تعلیقات، 225 -224 ، حاشیۀ 86).
تنی چند از دانشمندان نام «های»
را با واژۀ هاتّی [۵]كه نام حِتّیان بوده، مربوط دانستهاند.
پیوتروفسكی این نظریه را مستدل و استوار دانسته است
(ص 129). اینكه ارمنیان خود را «های» مینامند، از
مدتها پیش توجه محققان را به خود معطوف داشت. پاتكانوف بر آن بود كه
«های» در آغاز نام قومی جداگانه بوده كه بر دیگر اقوام
مجاور برتری داشته، و نام خود را به همۀ آنها داده
است (نك : همانجا). در آسیای صغیر به هنگام حفریات
باستانشناسی در ناحیۀ هتوشش [۶]تختگاه كهن دولت حتیان، كتیبهای
متعلق به هزارۀ دوم قم كشف شده، و این قدیمترین مأخذی
است كه در آن از كشور «هایاسا» و مردم آن یاد شده است (اصلانیان،
65). با كشف كتیبۀ حِتّی سدۀ ۱۴قم معلوم شد كه سرزمین شمال غرب ارمنستان هایاسا
نام داشته است. كاپانتسیان یادآور شده كه « سا» و «شا» در زبانهای
اقوام آسیای صغیر صورت پسوندی را داشته كه مشخص
كنندۀ نام سرزمین و محل معینی بوده است (نك : پیوتروفسكی،
129). برخی محققان پسوند «آسا» را با نام سرزمین مربوط دانستهاند
(اصلانیان، همانجا). در ضمن چنین نتیجهای حاصل شده
است كه وجود دو قوم در تشكل مردم ارمنستان مؤثر افتاده است كه یكی
از آنها ساكن ارمنستان شرقی و شامل اتحاد قومی ارمینا
[۷]و دیگری ساكن ارمنستان غربی و شامل اتحاد قومی
هایاسا بوده است (پیوتروفسكی، همانجا).
نام ارمینا نخستینبار در
سطر ۱۵ ستون اول متن پارسی كتیبۀ داریوش
اول شاه هخامنشی (۵۲۲-۴۸۶قم) بر
كوه بیستون آمده است (كنت، 117؛ شارپ، ۳۳). تاریخ
این سنگ نوشته را برخی در حدود سال ۵۲۰قم
(سركیسیان، بخشهایی از...، 30)، و برخی
۵۲۱قم نوشتهاند (اصلانیان، همانجا). در متن عیلامی
كتیبۀ مزبور نام این سرزمین به صورت «هارمی نویا[۸]»،
در متن اكدی «اوراشطو[۹]» (كنت، 171؛ داندامایف، ایران...،
90) و در متن آرامی «اررط» آمده است (همانجا). محققان اوراشطو را همان
اورارتو دانستهاند (سركیسیان، همانجا؛ پیوتروفسكی،
۶۳). در كتیبههای آشوری كه به خط میخی
است، این نام به صورت اورارتو آمده است (همو، ۱۵). در
كتاب مقدس (كتاب ارمیا، ۵۱: ۲۷) نام مزبور به
صورت آراراط آمده است (نیز نك : داندامایف، «تاریخ[۱۰]...»،
49-50). دولت اورارتو به نام دولت وان نیز نامیده شده است (پیوتروفسكی،
۱۵-۱۶).
بابلیان ساتراپنشین
ارمنستان را اوراشطو و اورالط [۱۱]مینامیدند. حال آنكه
پارسیان (ایرانیان) آن را ارمینا میخواندند (دیاكونوف،
354). و بر سنگ نوشتۀ داریوش در شوش و نیز در نقش رستم بهصورت اررمن (اَرْمین)
آمدهاست (كنت، 136, 137, 141؛ پیوتروفسكی، 121؛ شارپ،
۸۵، ۹۳). گزنفون، ارمنستان را دولتی تابع ماد
نامیده كه حدود آن با اورارتو منطبق بوده است. این نظر را با
توجه به سخنانی كه موسى خورنی نقل كرده است، میتوان
تا اندازهای قابل اعتماد دانست (دیاكونوف، همانجا). نام ارمنستان
در متون یونانی به گونههای «ارمنیا[۱۲]»
(كنت، 171) و مردم آنجا ارمنیوی [۱۳]( ایرانیكا،
II/ 417) آمده است. گزنفون از ارمنستان و مردم آن به صورت ارمنیون
[۱۴]یاد كرده است (V/ 136, 202, 204) هرودت (I/ 88) و
استرابُن (I/ 180) ارمنیان را ارمنییوی
آوردهاند.
گروهی نام ارمنیا را با
اسطورههای مندرج در كتاب مقدس مربوط دانستهاند. در كتاب اول تواریخ
ایام (۱: ۵، ۶) چنین آمده است كه جومر یكی
از فرزندان یافث بن نوح، فرزندی به نام تُجَرْمه داشت. پیوتروفسكی
با اتكا به كتیبهها، تجرمه را همان ارمنیا دانسته است (ص
۵۷). ولی موسى خورنی نام ارمنیا را با نام
«آرام» مربوط میداند كه ششمین نسل از فرزندان هایك بود
(ص 12). وی به نقل از گذشتگان مینویسد كه آرام در پیكارها،
پیروزی فراوان كسب كرد و از محدودۀ ارمنستان
فراتر رفت. ازاینرو دیگر اقوام سرزمین ارمنستان را به نام
او نامیدهاند كه یونانیان آن را آرمن و ایرانیان
و سوریاییان آرمنیك مینامند (ص 25). گاندزاكتسی
مورخ ارمنی سدۀ ۱۳م نیز متذكر شده است كه مردم ارمنستان به سبب
رشادتهای آرام، ارمن (ارمنی) نامیده شدهاند (ص 87).
اینكه در نوشتههای مؤلفان
عهد اسلامی چون بلاذری (۱/ ۱۹۳)، دینوری
(ص ۳)، یعقوبی ( البلدان، ۹، ۱۰)، ابن
خردادبه (ص ۱۱۸) و دیگران نام این سرزمین
ارمینیه آمده است، گمان میرود كه صورت معرب «ارمینیا»
بوده باشد. در نوشتههای عهد ساسانی و پس از آن (در متون پهلوی
و پارسی) نام ارمن مشهود است (بندهش...، ۱۳۴؛ بهار،
۱۷۵). در كتیبۀ شاپور اول پادشاه ساسانی
بر كعبۀ زرتشت كه تاریخ نقر آن را حدود سال ۲۶۲م
نوشتهاند، نام فرزند ارشدش هرمزد اردشیر با عنوان «بزرگ ارمنانشاه»
آمده است. بر سكههای هرمزد اردشیر نیز عنوان مزبور را میتوان
مشاهده كرد: «بغمزداپرست هرمزد بزرگ ارمنان شاه» (لوكونین، 55, 170)
نظامی گنجوی در داستان «خسرو و شیرین» (ص
۷۹) دربارۀ مهین بانو فرمانروای ارمن كه نام اصلی او را شمیرا
خوانده، چنین آورده است:
همه اقلیم آران تا به ارمن /
مقرر گشته بر فرمان آن زن
یعقوبی در كنار ارمینیه،
نام ارمن را نیز آورده است (تاریخ، ۱/ ۱۷۸).
چنین به نظر میرسد كه نام ارمن به قوم و سرزمین، هر دو
اطلاق میشده است، اما كاربرد نام «ارمنستان» به احتمال بسیار
متأخر است.
ارمنستان یا ارمینیه
فلاتی بوده كه وسعت آن را ۴۰۰ هزار كمـ۲ (
آرمنیا...، 15) و نیز ۳۰۰ هزار كمـ۲ ( دایرةالمعارف
فارسی، ۱/ ۱۰۱) نوشتهاند كه به هر تقدیر
بیش از ۱۰ تا ۱۳ برابر وسعت جمهوری كنونی
ارمنستان بوده است. این سرزمین در گذشته كمابیش از اراضی
جنوب شرق دریای سیاه و بخشی از آسیای
صغیر تا كرانههای جنوب غرب دریای خزر از یكسو
و از قفقاز تا فلات آذربایجان و دشت میان رودان (بینالنهرین)
از سوی دیگر كشیده شده بود (همانجا).
تقسیمات كشوری ارمنستان در
قدیم
تقسیمات كشوری ارمنستان در
متون اسلامی به ۳ گونۀ متفاوت آمده است: تقسیم
ارمنستان به ۴ بخش؛ تقسیم ارمنستان به داخلی و خارجی؛
تقسیم ارمنستان به ارمنستان بزرگ و كوچك:
۱. به نظر میرسد كه تقسیم
ارمنستان به ۴ بخش، سابقهای بس دراز دارد و چه بسا به دوران
پیش از اسلام باز میگردد. موسى خورنی در بخش مربوط به پیكار
آرام فرمانروای ارمنستان با لشكریان آشور، به ارمنیای
اول (نزد یونانیان) اشاره كرده، و سپس از ارمنیای
دوم و سوم و چهارم نام برده است (ص 27, 28). برخی محققان وجود ارمنیای
اول و دوم را مربوط به دوران پیش از سدۀ ۵م
دانسته، و وجود ارمنیای سوم و چهارم را حدود سدۀ
۶م نوشتهاند و بر آنند كه در ۵۲۹م یوستی
نیانوس اول (۵۲۷-۵۶۵م) امپراتور روم
شرقی (بیزانس) آن بخش از سرزمینهای ارمنستان را كه
تابع وی بود، ازجمله هایك یا ارمنیای اول و
دوم را به سرداران خود واگذارد و در ۵۳۶م همۀ سرزمینهای
ارمنی تابع خود را به ۴ بخش قسم كرد («دائرةالمعارف ارمنی[۱۵]»،
XII/ 374). همین نظر سبب شده است كه كسانی دربارۀ دوران
زندگی موسى خورنی در سدۀ ۵م ابراز تردید كنند
و گروهی نیز نوشتۀ مربوط به وجود ۴ ارمنیا در كتاب وی را متعلق به
كاتب بدانند (سركیسیان، تعلیقات، 228، حاشیۀ 119).
نوشتههای مؤلفان اسلامی
دربارۀ این ۴ بخش گاه با تفاوتهایی همراه است.
گمان میرود كه این تفاوتها مربوط به ادوار مختلف و مآخذ متعدد
بوده باشد. ابنخردادبه (ص ۱۲۲) و ابنفقیه (ص
۲۸۶، ۲۸۷) هر دو سرزمینهای سیسجان،
اران، تفلیس، برذعه، بیلقان، قبله (كبلك) و شروان را از ارمینیۀ اول
دانستهاند، ولی یعقوبی ارمنستان را به ۳ منطقه بخش
كرده، شهرهای دبیل، قالیقلا، خلاط، شمشاط و سواد را متعلق به
ارمینیۀ اول نوشته است ( البلدان، ۱۱۹). وی بیلقان
و برذعه و قبله را در ارمینیۀ دوم، و تفلیس را در ارمینیۀ سوم
ذكر كرده است. در نقل از وی قالیقلا، خلاط، شمشاط و آنچه میان
آنها واقع شده است، در ارمینیۀ اول، و تفلیس
و بابالابواب (دربند) و آنچه میان آنها قرار گرفته، در ارمینیۀ دوم
آمده است (همان، ۱۲۰). نظر انصاری دمشقی دربارۀ ارمینیۀ اول
تا حدود زیادی به نوشتۀ ابنخردادبه و ابنفقیه
(ص ۱۸۹)، و نوشتۀ ابوالفدا به مطالب یعقوبی نزدیك است، با این
تفاوت كه ابوالفدا به خلاف یعقوبی، ارمینیه را شامل
۴ بخش نوشته است (ص ۳۸۷). ابنخردادبه (همانجا) و
ابنفقیه (ص ۲۸۷) هردو، جرزان (گرجستان)، سغدبیل،
باب فیروز قباد و لكز را از ارمینیۀ دوم نوشتهاند،
ولی بلاذری تنها گرجستان را ارمینیۀ دوم
نامیده است (نك : ۱/ ۱۹۴). نوشتۀ انصاری
دمشقی در اینباره نیز (ص ۱۸۹) به گزارش
ابنخردادبه و ابنفقیه نزدیك است. ابنخردادبه و ابنفقیه
(همانجاها) و انصاری دمشقی (ص
۱۸۹-۱۹۰) بُسفُرجّان (واسپوراكان)، دبیل،
سراج طیر، بغروند و نشوی (نخجوان) را از ارمینیۀ سوم
دانستهاند. ارمینیۀ چهارم از دیدگاه این ۳ جغرافینگار، شامل
شمشاط، خلاط، قالیقلا، ارجیش و باجنیس بوده است (همانجاها).
گفته شده كه مزار صفوان بن معطل سُلَمی میان ارمینیۀ چهارم
و حصنزیاد بوده است (ابن خردادبه، ۱۲۳؛ ابنفقیه،
همانجا). انصاری دمشقی بدلیس و ارزنالروم را در ارمینیۀ چهارم
ذكر كرده است (همانجا).
۲. ابنحوقل ارمینیه
را به دو قسمت داخلی و خارجی بخش كرده است. وی دبیل
و نشوی (نخجوان) و قالیقلا را بخشی از ارمینیۀ داخلی
دانسته، و حدود ارمینیۀ خارجی را از مشرق به برذعه، از مغرب به جزیره، از
جنوب به آذربایجان و از شمال به نواحی روم در جهت قالیقلا
نوشته است. وی بركری، خلاط، ارجیش، وسطان و زوزان را
سرزمینهایی از ارمینیۀ خارجی
نامیده است. به نوشتۀ ابنحوقل در ارمینیۀ خارجی شهرها در تصرف
مسلمانان است و دست ارمنیان از آن نواحی قطع شده است (۲/
۳۴۳).
۳. از سدۀ ۳قم
سرزمین ارمنستان به دو بخش ارمنستان بزرگ و ارمنستان كوچك منقسم شد
(«ملل قفقاز[۱۶]»، II/ 435). یاقوت افزون بر اینكه همانند
گذشتگان به وجود ۳ و حتى ۴ ارمینیه اشاره كرده، از
دو ارمینیۀ بزرگ و كوچك نیز یاد كرده است (۱/
۲۲۰).
ارمنستان بزرگ (كبیر)
در زبانهای یونانی،
آرمنیامگاله[۱۷]؛ لاتین، آرمنیامایور
[۱۸]و آرمنیاماگنا[۱۹]؛ پهلوی، بزرگ ارمنان؛
گرجی، دیدی سومختی؛ و روسی كهن، آرمنیا
وِلیكایا نامیده میشده، و دولتی باستانی
شامل اراضی اصلی فلات ارمنستان بوده است («دائرةالمعارف ارمنی»،
VII/ 434). ارمنستان بزرگ ساتراپنشین دولت هخامنشی در
اواخر سدۀ ۴ و اوایل سدۀ ۳قم بود كه بعدها به صورت دولتی مستقل درآمد (BSE3, II/ 211).
در ۲۲۲قم آنتیوخوس سوم (كبیر) از سلسلۀ سلوكیان
(۲۴۲-۱۸۷قم)، پس از تصرف ارمنستان، آن
را به دو بخش ارمنستان بزرگ و كوچك تقسیم كرد. ارمنستان بزرگ یا
اصلی در شرق فرات و ارمنستان كوچك (صغیر) در غرب فرات قرار داشت.
وی آرتاكسیاس (آرتاشِس) را به فرمانروایی ارمنستان
بزرگ كه شامل مناطق فعلی ارزروم، موك (موش)، وان و ایروان
بود، برگماشت (پاولی، III/ 1183؛ پاسدرماجیان،
۳۳-۳۴). پس از شكست آنتیوخوس سوم به دست رومیان،
آرتاشس خود را شاه نامید (۱۸۹- ۱۶۰قم)
و دولت مستقلی را در ارمنستان بزرگ بنیاد نهاد ( پاولی،
همانجا؛ استرابن، V/ 337؛ پاسدرماجیان، ۳۴؛
«دائرةالمعارف ارمنی»، VII/ 435). دودمان وی تا یك سال پیش
از میلاد بر ارمنستان فرمانروایی داشتند. او ارمنستان بزرگ
را وسعت بخشید و شهر آرتاشات (یونانی: آرتاكساتا[۲۰])
را در كنار رود ارس بنا نهاد و آن را تختگاه خود قرار داد (پاسدرماجیان،
۳۴،۳۵؛ موسیخورنی، 70, 99-100؛ سركیسیان،
تعلیقات، 246، حاشیۀ 408).
قلمرو ارمنستان بزرگ در عهد تیگران
دوم (۹۵-۵۵قم) با اتحاد هایك علیا و
سوفنه (به ارمنی: دسوپك[۲۱]) به نهایت وسعت دستیافت
و به ۳۱۶ هزار كمـ۲ رسید كه پس از ایران
و روم سومین كشور در آسیای غربی بهشمار میرفت
(«دائرةالمعارف ارمنی»، VII/ 435). تیگران دوم شهر تیگراناكِرت
را به عنوان پایتخت برگزید و آن را به نام خود نامید. این
شهر در متون سریانی: میفِرقِت، در متون عربی: میافارقین
و در متون بیزانسی: مارتیروپولیس نام گرفته است
(ماركوارت، «ارمنستان جنوبی[۲۲]...»، 86). وی سوفنه
(آرشاماشات ـ ارشامه شاد)، فینیقیه، كیلیكیه
و بعضی نواحی دیگر را به تصرف آورد (BSE3، همانجا؛ سركیسیان،
بخشهایی از...، 35؛ پاسدرماجیان، ۴۴). پس از
انقراض دودمان آرتاشس در ۳۷م، ثبات سیاسی از میان
رفت و ۲۷ هزار كمـ۲ از خاك ارمنستان بزرگ ضمیمۀ ایران
شد («دائرةالمعارف ارمنی»، همانجا).
تا اواسط سدۀ ۱م گاه
دستنشاندگان دولت روم و گاه عاملان دولت پارت بر ارمنستان بزرگ فرمان
راندند. تیرداد اول كه از تبار پارتیان و سر دودمان ارشكیان
(اشكانیان) ارمنستان بود، از سوی برادرش بلاش
(۵۱-۷۵م) عنوان «شاه ارمنستان بزرگ» یافت
(همانجا؛ بیوار، ۳(۱)/ ۱۷۸-
۱۷۹). در ۱۱۴م ارمنستان بزرگ به اشغال
سپاهیان رومی درآمد و استانی از امپراتوری روم
شناخته شد (BSE3, II/ 211-212؛ پاسدرماجیان، ۹۵). ۳ سال
بعد دولت ارمنستان بزرگ بار دیگر احیا شد. در نتیجه رابطۀ
ارمنستان با دولت اشكانی ایران قوت گرفت و تأثیر نظام
اجتماعی ـ سیاسی، زبان، دین و فرهنگ ایرانی
بر ارمنستان بزرگ افزون شد (BSE3, II/ 212). در
۳۸۵-۳۸۷م این سرزمین میان
دو دولت ساسانی ایران و امپراتوری روم شرقی (بیزانس)
تقسیم شد («فرهنگ دائرةالمعارفی[۲۳]....»، 76؛ «دائرةالمعارف
ارمنی»، VII/ 436) و از این پس نام ارمنستان بزرگ حذف شد.
پادشاهی ارمنستان بزرگ ۵۷۴ سال ادامه داشت
(همانجا).
نام ارمنستان بزرگ در كتیبۀ یونانی
تیرداد اول در گارنی كه تاریخ آن را ۷۷م
دانستهاند، به صورت «مگاله آرمنیا» آمده است (BSE3، همانجا؛ سركیسیان،
تعلیقات، 217، حاشیۀ 2). ارمنستان بزرگ در كتاب «جغرافیای» آنانیاشیراكاتسی
دانشمند ارمنی سدۀ ۷م با عنوان زیستگاه اصلی قوم ارمنی ذكر
شده است (BSE3، همانجا). در عهد اسلامی، یاقوت (۱/
۲۲۰)، ضمن اشاره به ارمنستان بزرگ، آن را شاملمنطقۀخلاط و
نواحی اطراف آن نوشته است. ماركوپولو جهانگرد ایتالیایی
(۶۵۲-۷۲۴ق/
۱۲۵۴-۱۳۲۴م) از ارمنستان زرگ یاد
كرده، و ابتدای آن را شهر ارزنجان نوشته است («سفرنامه[۲۴]..»،
34).
ارمنستان كوچك (صغیر)
در یونانی، میكراآرمنیا[۱]،
و در لاتینی، آرمنیامینور[۲]، منطقهای
بوده كه سابقۀ تاریخی آن را مربوط به هزارۀ نخست قم
نوشتهاند (BSE3, III/ 40). این سرزمین در بخش علیای
رود فرات و حد فاصل آن با كوههای آنتی توروس و بخش علیای
رود چوروخ و رود هالیس (قزل ایرماق) قرار داشت. زمانی غرب
رود فرات و ارمنستان علیا بخشی از ارمنستان صغیر محسوب میشد
(همانجا؛ «فرهنگ دائرةالمعارفی»، همانجا؛ «دائرةالمعارف ارمنی»، XII/ 373).
زمانی كرانههای جنوب شرقی دریای سیاه
و شهرهای پارناكیه و طرابوزان تا كوههای توروس و كیلیكیه
تابع ارمنستان صغیر بود. كوههای پونتوس در شمال ارمنستان صغیر
قرار داشت. رودهایی چون هالیس (قزل ایرماق)، ایریس
(یشیل ایرماق)، فرات، چوروخ، توزلوچای و غیره
از كوههای ارمنستان كوچك سرچشمه دارند (همانجا). روزگاری این
سرزمین بخشی از دولت حتیان بود («فرهنگ دائرةالمعارفی»،
همانجا). ظهور هستۀ اصلی قوم «های» را با این منطقه مربوط دانستهاند.
بعدها این قوم با همسایۀ جنوبی خود قوم «ارمن»
درآمیخت كه حاصل آن ظهور قوم ارمنی بوده است (BSE2،
همانجا).
ارمنستان صغیر بخشی از
دولت هخامنشی بود، ولی پس از انقراض این دولت، این
سرزمین تابعیت حكومت اسكندر مقدونی را گردن نهاد، حال آنكه
ارمنستان بزرگ استقلال خود را حفظ كرد و تابع دولت اسكندر نشد (سركیسیان،
بخشهایی از، 33؛ BSE3, II/ 212). از حدود سال
۳۲۲قم اورونتِس اول كه به هِرانت یا یرواند
شهرت داشت، با استفاده از فرصت، ارمنستان صغیر را مستقل خواند و در
شورشی كه مردم این منطقه بر ضد دولت یونانی ـ
مقدونی كردند، توانستند بیگانگان را در ۳۲۱قم از
منطقۀ مزبور بیرون رانند. استقلال ارمنستان صغیر تا
۲۱۵قم ادامه یافت. تختگاههای این سرزمین
شهرهای آنی ـ كاماخ، اِریزه (ارزنجان كنونی)، تیل،
باگاریچ، كارین و جز اینها بودند. طرابوزان و كِراسونت از
بندرگاههای ارمنستان صغیر به شمار میرفتند (پاسدرماجیان،
۳۱-۳۲ ؛ سركیسیان، همان، 34-35؛ BSE3، نیز
BSE3، همانجاها). در ۱۹۰قم پس از شكست آنتیوخوس
سوم از رومیان در پیكار ماگْنِسیا، ارمنستان كوچك استقلال
خود را بازیافت («دائرةالمعارف ارمنی»، همانجا). فرمانروایان
ارمنستان صغیر رفتهرفته استانهای شرقی خود را از دست دادند
و این سرزمینها ضمیمۀ ارمنستان كبیر و سوفنه
شد. در ۱۱۵قم ارمنستان صغیر بار دیگر استقلال
خود را از دست داد و به دولت پونتوس پیوست. میتریدات
(مهرداد) ششم اوپاتور [۳]در ارمنستان كوچك ۷۵ دژ بنا كرد. در
۶۶قم پومپئوس سردار رومی، پونتوس را متصرف شد و آن را به
همراه ارمنستان صغیر به روم ملحق كرد (همانجا؛ BSE2,
III/ 40). در
۶۵قم طبق معاهدهای كه میان پومپئوس و تیگران
دوم منعقد شد، بخش عمدۀ اراضی ارمنستان صغیر و سراسر دشت واقع در غرب فرات
(ارمنستان علیا) به ارمنستان بزرگ پیوست و باقی اراضی
آن تابع استان رومی كاپادوكیه شد (همانجا).
در سدۀ ۳م بخشی
از ارمنستان صغیر از تابعیت كاپادوكیه خارج شد و در روزگار
فرمانروایی تئودوسیوس اول امپراتور بیزانس
(۳۷۸- ۳۸۶م) به دو بخش ارمنستان اول با
مركزی به نام سِواستا (سباستیا = سیواس) و ارمنستان دوم
با مركزی به نام مِلیطنه تقسیم شد («دائرةالمعارف ارمنی»،
XII/ 374؛ BSE2، همانجا).
در ۵۲۹م به روزگار
فرمانروایی یوستینیانوس اول
(۵۲۷-۵۶۵م) تقسیمات اداری و
كشوری آن بخش از ارمنستان كه تابع امپراتوری روم شرقی
بود، مورد تجدید نظر قرار گرفت و بار دیگر سرزمین ارمنستان
صغیر پدید آمد، با این تفاوت كه شامل ۳ استان شد:
ارمنستان علیا همراه با سواحل پونتوس در كرانۀ دریای
سیاه كه ارمنستان اول نام گرفت و مركز آن شهر تئودوسِیوپولیس
(كارین) بود. ارمنستان اول پیشین، ارمنستان دوم، و
ارمنستان دوم، ارمنستان سوم نامیده شدند (همانجا؛ «دائرةالمعارف ارمنی»،
همانجا). در اواخر سدۀ ۶م موریكیوس (موریق) امپراتور بیزانس،
ارمنستان سوم را كه ملیطنه مركز آن شده بود، ارمنیای اول،
و ارمنستان دوم را كه سواستا مركز آن شده بود، ارمنیای سوم نامید
(همانجا). در سدۀ ۷م بخشهای شرقی و جنوب شرقی ارمنستان كوچك
در تصرف مسلمانان قرار گرفت (همانجا). در سدۀ ۸م بخش
بزرگی از ارمنستان صغیر به تصرف مسلمانان درآمد و صحنۀ پیكار
میان خلافت و امپراتوری روم شرقی شد. آن بخش از ارمنستان
صغیر كه تابع دولت بیزانس بود، استان اَرمِناك نامیده شد
و در واقع خط مقدم امپراتوری بیزانس را در پیكار با خلافت
تشكیل میداد (BSE2، همانجا). در سدۀ
۱۱م در دوران حملۀ سلجوقیان به اراضی ارمنستان صغیر، تنها منطقهای
كه دستخوش پیكار نشد، امیرنشین روبِن بود. بعدها با ضمیمه
شدن سراسر كیلیكیه به ارمنستان صغیر، این منطقه
گسترش یافت («دائرةالمعارف ارمنی»، نیز BSE2،
همانجاها).
ماركوپولو كه در فاصلۀ سالهای
۶۶۹-۶۷۵ق/
۱۲۷۱-۱۲۷۶م به ارمنستان سفر
كرده است، شمال آن را منطقۀ قرامانیان تركمان، جنوب آن را ارض موعود (فلسطین) و شرق
آن را در مرز ارمنستان بزرگ و كرانۀ غربی رود فرات دانسته، و
از كیساریا (قیصریه) و سواستا به عنوان شهرهای
مهم آن یاد كرده است («سفرنامه»، 32؛ آرمنیا، 18). در سدۀ
۱۶م ارمنستان كوچك تابعیت دولت عثمانی را گردن
نهاد. گروهی از ارمنیان به كوههای آنتی توروس رفتند
و در آنجا استان مستقلی به نام زیتون تأسیس كردند. در
اواخر سدۀ ۱۸ و اوایل سدۀ ۱۹م ارمنستان صغیر
در محدودۀ استانهای سواستا، مالاتیا، و در اواخر سدۀ
۱۹ و اوایل سدۀ ۲۰م در محدودۀ سواستا و ولایتهای ارزروم، طرابوزان و ادنه قرار داشت (BSE2, III/ 40؛
«دائرةالمعارف ارمنی»، XII/ 374).
جغرافیای ارمنستان
فلات ارمنستان سرزمین تاریخی
كهنی است كه قوم ارمنی در آن سكنى گزیدند. جمهوری
كنونی ارمنستان تنها بخشی از آن فلات و در شمال شرقی آن
واقع است. فلات مذكور در شمال غرب آسیای غربی میان
دو فلات ایران و آسیای صغیر قرار دارد. این
فلات كه به سبب مرتفعتر بودن از سرزمینهای همجوار، «جزیرۀ
كوهستانی» نامیده میشد، در ارتفاع
۵۰۰‘۱-۸۰۰‘۱ متر از سطح دریا
واقع است. این سرزمین كوهستانی، دارای جلگههای
مجزا میان رشتهكوههای متعدد است. از اینرو در ادوار كهن،
فلات ارمنستان را «سرزمین میانی» مینامیدند.
رشتهكوههای ارمن از غرب آرارات (ه م) تا رود فرات كشیده شده
است. رشتهكوههای آتشفشانی آرارات با قلههای ماسیس
بزرگ به ارتفاع ۱۵۶‘۵ متر، و كوچك به ارتفاع
۹۱۴‘۳ متر از سطح دریا در مركز فلات ارمنستان
واقع است. قلۀ ماسیس بزرگ در روزگاران كهن، ماسیس آزاد نامیده میشد
(فائوستوس، 7). بخش شرقی رشتهكوههای پونتوس كه كوههای
قفقاز صغیر ادامۀ آن است و تا كرانۀ دریای سیاه امتداد دارد، مرز شمالی فلات
ارمنستان را تشكیل میدهد (همانجا). در مرزهای جنوبی
ارمنستان كهن آغدزنیك[۴]، ساسون، مُك [۵]و كُردوك در حوالی
كوههای توروس قرار داشتند و شامل جلگههای شرقی و غربی
اروند رود (دجله) بودند. كوههای ارمن به سمت جنوب، منطقۀ وسیعی
را با جلگهها و دریاچهها تشكیل میدهند و از این روست
كه در زبان تركی آن را بینگولداغ (كوه هزار دریاچه) مینامند.
این مناطق در تركیۀ كنونی واقعند (همو، 8). فلات ارمنستان كه سرچشمۀ رودهای
بزرگ آسیای غربی است، از طریق گذرگاههای
كوهستانی با سرزمینهای دیگر مرتبط میشد.
ارمنستان كهن دارای
۱۵ استان یا «آشخار» بود كه به معنای سرزمین و
همانند واژۀ شهر به مفهوم كشور یا سرزمین در زبان فارسیكهن
است. این استانها عبارت بودند از: آیرارات، واسپوراكان
(وسپوهرگان)، سیونیك، آرتساخ، گوگارك، هایك علیا،
توروبِران، آغدزنیك، سوفنه، تایك، پارسكاهایك[۶]،
كردجك[۷]، مُك، پایتاكاران و اوتی (همو، 10؛ خداوردیان،
۱/ ۷؛ آرمنیا، 98, 147, 189, 207, 239, 273).
جمهوری ارمنستان كه در گذشته یكی
از جمهوریهای اتحاد شوروی بود، اكنون از كشورهای
مستقل مشترك المنافع بهشمار میرود. مساحت این جمهوری را
۸۰۰‘۲۹ كمـ۲ (BSE3, II/
217) و
۷۴۰‘۲۹ كمـ۲ (اصلانیان، 13؛ آرمنیا،
15) نوشتهاند. جنوب این جمهوری در مدار◦۳۸
و′۵۰ و شمال آن در مدار◦۴۱
و ′۲۰ عرض شمالی واقع شده، و در فاصلۀ◦ ۴۳
و′ ۳۰ تا◦ ۴۶ طول شرقی قرار گرفته است (همانجا). ارتفاع
متوسط این سرزمین ۸۰۰‘۱ متر، بلندترین
نقطۀ آن قلۀ آراگاتْس ۰۹۰‘۴ متر و پستترین منطقۀ آن درۀ رود
دبد [۸]حدود ۳۸۰ تا ۴۰۰ متر بالاتر از
سطح دریاست (همانجا؛ اصلانیان، 23). حداكثر مسافت از شمال غرب تا
جنوب شرق این جمهوری ۳۶۰ كمـ است (آرمنیا،
همانجا).
اوضاع طبیعی
جمهوری ارمنستان سرزمینی
است كوهستانی كه اكنون تنها شامل بخش شمالی فلات بزرگ
ارمنستان است. سطح ارمنستان را مجموعهای از كوهستانهای دارای
چینخوردگی بسیار، آتشفشانهای بزرگ، قلههای
مخروطی، درههای تنگ رودخانهای، دریاچهها، چالهها
و گودالها فرا گرفته است. به تقریب ۹۰٪ اراضی
ارمنستان در ارتفاعی بیش از هزار متر واقع شدهاند. سطح اراضی
ارمنستان از دیدگاه ساختاری به ۳ منطقه بخش میشود:
۱. بخش شمال شرق و جنوب شرق كه منطقهای است تكتونیك؛
۲. بخش مركزی كه منطقهای است آتشفشانی؛ ۳.
بخش جنوب غرب جلگۀ آرارات كه ناهمواریهای آن حاصل سیلابهاست. در
جنوب شرق كوه آراگاتس، در ارتفاع ۵۰۰‘۱ تا
۰۰۰‘۲ متر منطقۀ آتشفشانی ناهمواری
دارای چین خوردگیهای بسیار واقع شده است كه
رودهای كاساخ و رازدان (زنگه) آن را قطع كردهاند. در بخش شرقی
ارمنستان در گودال و فرورفتگی عظیمی كه در ارتفاع
۹۱۴‘۱ متری از سطح دریا قرار گرفته، دریاچۀ سِوان
واقع است. سوانبلندترین و بزرگترین دریاچۀ
كوهستانی قفقاز است. در جنوب حوضۀ سوان منطقۀ كوهستانی
آیوتس دزور [۹](دارالاگیاز[۱۰]) و حوضۀ رود
آرپا (آرپاچای) قرار دارد. جنوب غرب ارمنستان شامل چینخوردگیهای
وسیع جلگۀ آرارات است كه میان دو منطقۀ كوهستانی
آراگاتس و گغام [۱۱]واقع شده است. مسیر وسطای رود
ارس در این ناحیه واقع است (BSE2, III/ 50) به سبب وجود جریانكوهزایی،
قشر فوقانی اراضی ارمنستان از ناپایدارترین پوسته های
ارضی است و در ادوار مختلف دچار زمینلرزههای متعدد و
متناوب شده است. آخرین زمینلرزۀ ارمنستان
۷ دسامبر ۱۹۸۸ روی داد كه سرزمینی
به وسعت ۳۰ هزار كمـ۲ را دربر گرفت. در این زمینلرزه
شهرهای ایروان و تفلیس دستخوش تكانهای شدیدی
شدند كه گاه به ۷۵/ ۸ درجه میرسید ( آرمنیا،
15-17).
در سرزمین ارمنستان رودهایی
جریان دارند كه برخی به رودهای بزرگتر و برخی به
دریاچۀ سوان میریزند. عمدهترین آنها بخشی از رود
ارس است كه از میان سرزمین قفقاز و آذربایجان ایران
میگذرد و به رود كر (كورا - كوروش) میپیوندد و به دریای
خزر میریزد. دیگر رود آقستف [۱۲]است كه به رود
كر میپیوندد. رودهای رازدان، آزات (آزاد)، وِدی،
آرپا، وُروتان، وُخچی و مِغری به رود ارس میپیوندند.
رودهای پُمباك و دزوراگت [۱۳]به رود دبد متصل میگردند
كه این نیز با رود خرامی [۱۴]پیوند مییابد.
رود كاساخ به رود مِتْسامور و رودهای ماسْریك، واردِنیس،
دزكناگِت[۱۵]، آرچیگی و گاواراگِت به دریاچۀ سوان
میریزند ( آرمنیا، 23؛ اصلانیان، 45-49).
بجز دریاچۀ وان كه زمانی
به ارمنستان تعلق داشته، و اكنون در خاك تركیه است، بزرگترین
دریاچۀ ارمنستان سوان است كه ۲۶۵‘۱ كمـ۲
مساحت دارد. دریاچههای كوچك دیگری چون كاری
در ارتفاع ۱۹۰‘۳ متری، آیگر در ارتفاع
۸۵۶ متری، كاپوتان (كبودان) در منطقۀ كوههای
زنگهزور در ارتفاع ۲۸۶‘۳ متری، آكنا در ارتفاع
۰۳۰‘۳ متری، سینگ در ارتفاع
۲۰۰‘۳ متری و پاراز در ارتفاع
۳۳۴‘۱ متری قرار دارند ( آرمنیا، همانجا؛
اصلانیان، 49-50).
آب و هوا
هوای ارمنستان ملایم است.
در تابستانها از مناطق جنوبی ــ فلات ایران ــ توده هوای
گرمی كه از مناطق حاره وزیدن میگیرد، به فلات ارمنستان
میرسد. در زمستانها، هوای فلات ارمنستان به شدت سرد میشود
و فشار جو فزونی میگیرد. آسمان ارمنستان اغلب آفتابی
است و میزان بارندگی در ارتفاعات بهویژه در
۰۰۰‘۲ و ۱۰۰‘۲ متری فزونی
میگیرد. دمای هوا در ارمنستان به شدت تابع آهنگ فصول
سال است. در دشت آرارات متوسط دما در ماه ژوئیه ۲۵+ تا
۲۷+ و حداكثر آن ۴۲+ سانتیگراد است. در ماه
ژانویه دمای متوسط هوا ۵ - تا ۷- و حداقل آن
۳۰- است. در مناطق كوهستانی میانه از جمله دریاچۀ سوان،
میانگین دمای هوا در تابستان ۱۸+ تا
۲۰+ و در زمستان ۸- تا ۱۲- درجه است. در اطراف
دریاچۀ آرپا دمای هوا به ۴۶-نیز رسیده است.
در جلگۀ آرارات، ۲۵۰ روز از سال دما به صفر درجه نمیرسد.
در مناطق كوهستانی شمار این روزها در سال ۱۵۰
تا ۲۰۰ و در ارتفاعات بسیار، حدود ۳۰ تا
۵۰ روز است. میزان متوسط بارندگی سالانه در ارمنستان
۵۵۰ میلیمتر است كه در بهار و اوایل
تابستان به حداكثر و در نیمۀ دوم تابستان و نیز زمستان به حداقل میرسد. در جلگۀ
آرارات حداقل بارندگی سالانه ۲۰۰ تا
۲۵۰ میلیمتر است. در تابستانها بارش باران شدید
است. در جلگۀ آرارات پوشش برف به سبب گرمای متناوب چندان پایدار نیست.
در مناطق كوهستانی، برف تا مدتی دراز زمین را میپوشاند
و ارتفاع آن به یك متر میرسد. متوسط روزهای آفتابی
سرزمین ارمنستان را طی سال ۷۰۰‘۲ ساعت
نوشتهاند ( آرمنیا، 25).
خاك، رستنیها و حیات وحش
با توجه به نوع رستنیها، سرزمین
ارمنستان در ارتفاع ۴۰۰ تا ۰۰۰‘۴ متری
به ۵ منطقه بخش شده است: منطقۀ نیمهصحرایی،
استپی، جنگلی، آلپی، و توندرای كوهستانی. منطقۀ نیمه
صحرایی شامل جلگۀ آرارات تا ارتفاع ۹۰۰ متری از سطح دریاست
(اصلانیان، 53). منطقۀ استپی وسیعترین بخش ارمنستان را تشكیل میدهد
و شامل سرزمینهای شمالی و شرقی در ارتفاع
۹۰۰‘۱ تا ۰۰۰‘۲ متری و
منطقۀ چالههای آرارات از ارتفاع
۳۰۰‘۱-۴۰۰‘۱ تا ارتفاع
۰۰۰‘۲-۲۰۰‘۲ متر از سطح دریاست.
در جنوب، این منطقه تا ارتفاع
۴۰۰‘۲-۵۰۰‘۲ متری را نیز
شامل میگردد (همو، 55). منطقۀ جنگلی شامل اراضی
شمال شرق است كه ۲۸ تا ۳۰٪ اراضی را تا
ارتفاع ۹۰۰‘۱-۰۰۰‘۲ متری
تشكیل میدهد (همو، 58). منطقۀ آلپی شامل كوهستانهایی
به ارتفاع ۰۰۰‘۲ تا ۲۰۰‘۲ متر
است. منطقۀ توندرای كوهستانی در قلههای مرتفع ارمنستان واقع
است (همو، 61).
در ارمنستان حدود
۲۰۰‘۳ نوع گیاه میروید كه خود مؤید
گونهگونی آنهاست. تنوع نباتات حاصل ناهمواریها، خاك، آب و هوا
و قرار داشتن ارمنستان در میان دو منطقۀ ژئوبوتانیك
است: ۱. نواحی جنگلی و چمنزارهای قفقاز؛ ۲. سرزمینهای
بیابانی و نیمهبیابانی ایران. جنگلهای
ارمنستان كوهستانی است و حدود ۱۲٪ از اراضی این
كشور را تشكیل میدهد. بیشتر مناطق جنگلی در دامنۀ كوهها
و ارتفاعات ۵۵۰ تا ۶۰۰‘۲ متر از سطح
دریا قرار دارند ( آرمنیا، همانجا). عمدهترین درختان جنگلی
ارمنستان عبارتند از آلش (چكر)، بلوط و كوركن (كولكن) و نیز درختان زیزفون،
افرا، زبان گنجشك و دیگر انواع درختان. ارمنستان سرشار از درختان میوۀ جنگلی
چون گلابی، سیب، گیلاس، گردو، گوجه، زغال اخته و جز
آنهاست. این جنگلها به عنوان مراكز تفریحی از اهمیت
فراوانی برخوردارند. در اراضی هموار، درختان ویژۀ مناطق
استپی میروید، كنار صخرهها و مناطق سنگی، درختان
بادام و گلهایی چون مینا و گیاه تشنگ به چشم میخورد
(همان، 26).
در ارمنستان حدود ۴۵۰
نوع حیوان مهرهدار وجود دارد كه ۷۶ نوع آنها حشره خوارند.
۳۰۴ نوع پرنده و بالغ بر ۱۰ هزار نوع از نرمتنان
و ۲۴ نوع ماهی ثبت شده كه بسیاری از آنها خاص
ارمنستان است. در دشتها شمار بسیاری موش صحرایی،
روباه، موش دوپا، لاك پشت، سوسمار، مارگرزه و افعی وجود دارند. در
مناطق نزدیك رود ارس گراز، روباه، خرس، كفتار، گرگ، گربۀ وحشی،
شغال، و از پرندگان، اردك، غاز، لكلك، هدهد، عقاب، كركس، هوبره، بلدرچین،
قرقاول و جز آنها وجود دارند. در مناطق كوهستانی بز كوهی، یوزپلنگ
و پلنگ را میتوان مشاهده كرد. در سرزمین ارمنستان، گیاهانی
دارویی نیز میرویند كه در پزشكی قدیم
و سنتی مصرف داشتهاند (همانجا).
ارمنستان دارای معادن مس، مولیبدن،
آهن، طلا، بازالت، نمك، مرمر، منیزیوم، مواد خام نسوز، توف و جز
آنهاست و آبهای معدنی بسیار از جمله آبهای نوشیدنی
گوارا و آبهای درمانی در آنجا وجود دارد (BSE3,
II/ 217, 218).
جمعیت
طبق آمار اول ژانویۀ
۱۹۷۶ جمعیت جمهوری ارمنستان
۰۰۰‘۸۳۴‘۲ نفر بوده است (همان، XXIV(2)/ 537).
در ۱۹۸۹م جمعیت این جمهوری به
۰۰۰‘۳۰۵‘۳ نفر افزایش یافت
( آرمنیا، 27). در ۱۹۷۰م شمار ارمنیان ساكن
این جمهوری ۰۰۰‘۲۰۸‘۲،
تركیزبانان ۱۴۸ هزار، روسها ۶۶ هزار و
كردان ۳۷ هزار نفر برآورد شده است (همانجا). پس از تحولات منطقۀ
قراباغ علیا، گروه كثیری از تركیزبانان تابع جمهوری
آذربایجان، خاك ارمنستان را ترك گفتند، چنانكه شمار آنان در جمهوری
ارمنستان به حدود ۸ هزار نفر تقلیل یافت (روشندل،
۴). ارامنۀ ساكن جمهوری آذربایجان نیز در پی این
حوادث محل اقامت خود را ترك گفتند. بنابر آمار سال
۱۹۹۱م جمعیت جمهوری ارمنستان به
۰۰۰‘۵۷۴‘۳ نفر («رفراندم[۱]...»،
49) و در ۱۹۹۳م به
۰۰۰‘۶۳۲‘۳ نفر رسید (روشندل،
همانجا). نسبت رشد جمعیت این جمهوری طی سالهای
۱۹۶۰-۱۹۹۲م حدود ½٪ بوده
است («گزارش[۲]...»، 201). ارمنستان در میان جمهوریهای
عضو كشورهای مستقل مشتركالمنافع از دیدگاه نسبت شمار اهالی
بومی بر غیربومی از همه یك دستتر است. در سرشماری
۱۹۷۹م ارمنیان ۷/ ۸۹٪
اهالی جمهوری ارمنستان را تشكیل میدادند (روشندل،
همانجا)، اما این رقم باتوجه به تحولات جمعیتی سالهای
گذشته در آغاز سال ۱۹۸۹م به ۶۶/
۹۵٪ رسید ( آرمنیا، 85). از مجموع جمعیت
ارمنستان ۶۹/ ۱٪ كُرد، ۵۶/ ۱٪
روس و ۰۹/ ۱٪ از دیگر ملیتها هستند
(همانجا). طبق محاسبه در اول ژانویۀ
۱۹۷۶م تراكم جمعیت ارمنستان ۱/
۹۵ نفر در هر كمـ۲ بوده است (BSE3، همانجا). گمان میرود
اكنون تراكم جمعیت در ارمنستان حدود ۱۲۲ نفر در هر
كمـ۲ باشد.
در سراسر اتحاد شوروی سابق، شمار
ارمنیان را در ۱۹۷۹م
۰۰۰‘۱۵۱‘۴ نفر نوشتهاند. گذشته از
كشورهای مستقل مشتركالمنافع، گروههایی از ارمنیان در
۶۰ كشور جهان، از جمله بلغارستان، مجارستان، انگلستان، یونان،
ایتالیا، قبرس، سویس، سوئد، فرانسه، فلسطین، هند،
جمهوری اسلامی ایران، سوریه، لبنان، مصر، استرالیا،
ایالات متحدۀ آمریكا، كانادا، آرژانتین، برزیل، اروگوئه و دیگر
كشورها اقامت دارند (نك : آرمنیا، 27, 76-84). شمار ارمنیان در قارۀ اروپا
۴۰۹ هزار نفر، در آسیا ۵۵۳ هزار نفر،
در افریقا ۱۴ هزار نفر، در استرالیا ۲۵ هزار
نفر و در قارۀ آمریكا ۰۰۰‘۰۲۱‘۱ نفر
گزارش شده است (همان، 76-84). بالاترین رقم ارمنیان مقیم
خارج از كشورهای مستقل مشتركالمنافع، در ایالات متحدۀ آمریكا
ثبت شده است كه شمار آنان را حدود ۸۰۰ هزار نفر در
۱۹۸۶م ذكر كردهاند (همان، 82). شمار ارمنیان ایران
را در ۱۹۷۷م حدود ۲۷۰ هزار نفر ( ایرانیكا،
II/ 478) و در ۱۹۸۶م ۱۸۰ هزار
نفر ( آرمنیا، 80) نوشتهاند. شمار ارمنیان در سراسر جهان به رقمی
بیش از ۰۰۰‘۱۷۳‘۶ نفر میرسد.
ارمنستان بجزایروان (ه م) كه
تختگاه این جمهوری است، به ۵ آشخار (شهرستان) تقسیم
شده است كه عبارتند از شهرستانهای آرارات، سوان، سیونیك،
گوگارْك و شیراك.
قوم ارمنی
دربارۀ خاستگاه قوم
ارمنی اسناد روشنی در دست نیست. گروهی از محققان،
ارمنیان را از اقوام آریایی و هند و اروپایی
دانستهاند (نیمان، 6؛ نرسسیان، 15؛ پاسدرماجیان،
۲۱). به گفتۀ برخی، قوم ارمنی در سدۀ
۱۲قم از اروپا به آسیای صغیر آمدند و به همراه
اقوام تراكی - فریگی، خویشاوندان خود، در سرزمین
تراكیه و آسیای صغیر سكنى گزیدند و حدود سدۀ
۶قم به همراه حتیان در این نواحی مستقر شدند و سپس
به سوی شرق و نواحی غربی و جنوب غربی فلات
ارمنستان روی آوردند ( آرمنیا، 29). نظر دیگر، حاكی از
ظهور اتحاد قومی ارمنی در فلات ارمنستان است كه آن را مربوط به
هزارۀ چهارم و سوم قم دانستهاند. پیروان این نظریه،
آسیای صغیر، فلات ارمنستان و بخش غربی فلات ایران
را جایگاه كهن هند و اروپاییان دانسته، برآنند كه اقوام
تراكی ـ فریگی در سدۀ ۷قم به اراضی
جنوب غرب فلات ارمنستان كوچ كردند و به همراه دیگر اقوام و قبایل
در این منطقه سكنى گزیدند (همانجا). گفته شده است كه در ایلیاد
هُمر نام قوم ارمنی به صورت اَریمام (اریمامی) ذكر
شده است و گویا قوم مزبور در دوران پدید آمدن این منظومه،
به سرزمینهای همجوار با كیلیكیه و توروس كوچ
كرده بودند (همانجا).
به گفتۀ برخی
محققان نام «های» كه ارمنیان خود را بدان مینامند، از
نام قوم هایاسی (هایاسا) و سرزمینی به همین
نام اقتباس شده است. این نام در لوحۀ گلی
حِتّی متعلق به سدۀ ۱۴قم كه در كشفیات باستانشناسی منطقۀ هتوشش،
تختگاه كهن حتیان به دست آمده، خوانده شده است (همانجا؛ پیوتروفسكی،
129). هنگامی كه متن كتیبۀ حتى خوانده شد، گروهی از
محققان پس از آگاهی دربارۀ نام هایاسا، فارغ از ارتباط با یكدیگر اعلام داشتند
كه نام قومی «های» با نام سرزمین هایاسا مرتبط است
(همانجا). در شمال شرقی سرزمین حتیان در مسیر علیای
رود چوروخ و مسیر علیای فرات، اتحاد قومی نیرومند
هایاسا وجود داشت. بعضی محققان، زبان ساكنان این اتحاد قومی
را هوری، حتی، و یا لووی دانستهاند (سركیسیان،
بخشهایی از، 17).
هستۀ اصلی
قوم ارمنی در سدههای ۱۵-۱۶قم در نواحی
شمال غربی آسیا در سرزمین حتیان سكنى گزیدند. در
كتیبههای آن روزگار نام این قوم به صورت آرماتانا و در
سدههای ۱۴-۱۳قم بهصورت هایاسا آمده
است. در اوایل سدۀ ۱۲قم گروهی از اقوام ارمنی زبان هندواروپایی
به سوی فلات ارمنستان روی آوردند و در اراضی هوریان،
حتیان و لوویان سكنى گزیدند. در اواسط سدۀ
۸قم سرزمینهای آنان با نام اورمه و یا آرمه ضمیمۀ
اورارتو شد. زبان مردم هایاسا و آرمه از زبانهای هند و اروپایی
بود. در منابع یونانی از این گروه با نام آرمِن و در كتیبههای
میخی با نام موشكو و اورومه یاد شده است (همان، 17-18؛ BSE3, II/ 215).
در تشكل قوم ارمنی دو اتحاد قومی بهویژه از اهمیت
فراوان برخوردار بوده است: یكی اتحاد قومی ارمینا در
جنوب غرب فلات ارمنستان (ارمنستان شرقی) و دیگری اتحاد
قومی هایاسا در شمال غرب ارمنستان (ارمنستان غربی) (پیوتروفسكی،
همانجا).
موسى خورنی دربارۀ آرام
فرمانروای ارمنستان مینویسد كه وی مرزهای
ارمنستان را از همه سو وسعت بخشید. از این رو اقوام همجوار، كشور
ما را به نام او مینامند (ص 25, 28). نكتۀ درخور توجه
آن است كه وی شرح تحقیق پیرامون این مطلب را به
زمان اشك (ارشك) بزرگ پادشاه اشكانی ایران مربوط دانسته است. او
مینویسد: ارشك كبیر پادشاه ایرانیان و پارتها
سراسر شرق و آشور را زیر فرمان آورد و آنتیوخوس را در نینوا
مغلوب و همۀ جهان را مطیع و منقاد كرد و برادر خود ولارشك [۳](بلاش)
را در ارمنستان به شاهی گمارد. ولارشك طی نامهای به
برادر خود نوشت: اكنون كه به فرمان تو كشور را به نظم آوردهام، خواستم
بدانم پیش از من چه كسانی بر ارمنستان فرمان راندند، زیرا
در اینجا همه چیز آشفته و نامشخص است؛ لذا شخصی را به
دربار تو میفرستم تا درهای دیوان شاهی را بر او بگشایی.
این شخص مارآباسكاتینا [۴]بود. وی در جریان
جستوجو، كتابی به زبان یونانی یافت كه به فرمان
اسكندرمقدونی از كلدانی ترجمه شده بود. در این كتاب قیام
هایك و پادشاهی آرام و نامهای دوگانۀ این قوم
و سرزمین به شرح آمده است (همو، 16, 17).
وقایعنگاران ارمنی ورود
هایك و قوم وی به ارمنستان را حدود
۲۲۰۰قم دانسته، و از گروهی فرمانروایان
ارمنی نام بردهاند كه تا ۸۰۰قم بر این خطه
فرمانروایی داشتند. ولی اینها مردود شناخته شده، و
صورت افسانه به خود گرفته است. پاسدرماجیان ورود ارمنیان هند و
اروپایی به رهبری هایك به ارمنستان را ظاهراً حدود
سدههای ۷ و ۶قم دانسته است. وی مینویسد:
این ارمنیان هند و اروپایی سرزمین را فتح
كردند و زبان خود را بر آن تحمیل نمودند (ص ۲۲). قوم ارمنی
از اختلاط ساكنان بومی یا نخستین ساكنان سرزمین
ارمنستان با اقوام هند و اروپایی پدید آمد (همو،
۲۳). در اواخر سدۀ ۴قم پس از مرگ اسكندر مقدونی، ۴ اتحاد قومی
بزرگ ارمنی پدید آمد: ارمنستان شرقی، شامل سرزمینهای
جنوبی فلات ارمنستان كه منطقۀ وان نیز بخشی از آن
بود؛ ارمنستان غربی (سوفنه) كه بهصورت ساتراپنشین جداگانه،
از دولت سلوكیان تبعیت میكرد؛ ارمنستان كوچك كه مركز آن
آنی كاماخ در كنار فرات بود؛ و سرزمین آیرارات در قفقاز كه
مركز آن آرماویر بود. این دولت تابعیت سلوكیان را
گردن ننهاد. در سدۀ ۲قم این ۴ بخش متحد شدند و دولت واحدی تشكیل
دادند. بدینسان جریان متمادی تشكل قوم ارمنی به
انجام رسید (پیوتروفسكی، 129). در این تشكل گروه قومی
آسیای صغیر و اقوام دارای منشأ اسكوتی (سكایی)
نیز شركت داشتند (BSE3, III/47).
تاریخ
در جریان كشفیات باستانشناسان
طی سالهای ۱۹۴۵-
۱۹۴۹م وجود انسان در فلات ارمنستان به نیمۀ نخست
هزارۀ چهارم قم تخمینزده شده است. در ارمنستان نمونهها و شواهدی
از ادوار میانسنگی، نوسنگی و عهد مفرغ وجود دارد. فرهنگ و
تمدن عصر آهن در ارمنستان را مربوط به آغاز هزارۀ نخست قم تا
روزگار پیشرفت دولت اورارتو دانستهاند (همان، III/
55-56). تمدن و
فرهنگ قفقاز در این دوره با تمدن و فرهنگ ایران مرتبط بوده است
(پاگربووا، 3). در سدههای ۱۵-۱۴قم درگیریهای
میان حتیان و گروه قومی هایاسا روی داد (سركیسیان،
بخشهایی از، 17). قوم اورارتو نخستین قوم از اقوام ساكن
شمال ایران و فلات ارمنستان بودند كه دولت مقتدری را نخست در
منطقۀ میان دریاچۀ وان و ارتفاعات سهند و سپس در قفقاز پدید آوردند (همان، 19,18؛ پیوتروفسكی،
5). بعضی محققان تأثیر اقوام هوری - اورارتویی
را در تشكل قوم ارمنی اندك دانستهاند (سركیسیان، همان،
27).
چنین به نظر میرسد كه
دولت ماد فلات ارمنستان را در سالهای پایانی سدۀ
۷قم طی جنگ با آشور فتح كرده باشد. گرچه در آن زمان دولت
اورارتو ساقط شده بود، با این وصف در ۵۹۳قم مآخذ
موجود از دولتی به نام اورارتو یا آرارات یاد كردهاند. دیاكونوف
با تكیه به نوشتۀ گزنفون متذكر شده است كه ارمنستان در عهد ماد مستقل، ولی
تابع ماد بود (ص 350). وی در ادامۀ مطلب متذكر شده كه توضیح
گزنفون در اینباره آشفته و مشوش است. گزنفون در «كوروش نامه» از
امتناع شاه ارمنستان در پرداخت خراج به پادشاه ماد یاد كرده است. وی
نامی از شاه ارمنستان نبرده، ولی شاه ماد را كیاكسار نامیده
است (V/ 201, 269-270؛ دیاكونوف، 351). حال آنكه به نوشتۀ دیاكونوف،
شاه مزبور كیاكسار نبوده، بلكه آستیاگ بوده است (همانجا). كوروش
كه یكی از سرداران شاه ماد بود، به ارمنستان رفت و خواستار تسلیم
شاه آن سرزمین شد. پس از تسلیم شاه ارمنستان، كوروش درصدد
مجازات وی برآمد، ولی فرزند وی تیگران كه دوست كوروش
بود، واسطه شد و كار با مصالحه پایان پذیرفت. كوروش چند دژ را به
عنوان پایگاه نظامی به تصرف آورد و سپس در پیكار میان
كلدانیان و ارمنیان، اینان را یاری كرد و میان
آن دو قوم صلح برقرار نمود. شاهزاده تیگران و جنگاوران ارمنی،
بعدها در لشكركشیهای كوروش به سود پادشاهی ماد شركت جستند
(همانجا). موسی خورنی همۀ مطالب مربوط به اورارتو را به
سمیرامید (سمیرامیس - شمیرم) نسبت داده است كه
ظاهراً اقتباسی است از نوشتۀ كتسیاس[۵]. وی ضمن بحث دربارۀ وارباكیس
(بهنوشتۀ كتسیاس، آرباكِس) مطالب این مورخ را نقل كرده است
(همانجا).
در نوشتۀ موسى خورنی
(ص 38) آنچه جلب نظر میكند، فهرست شاهان ارمنی است كه برخی
از آنها همچون پَرنواز (فرنواز)، یرواند (هاروانتا) و تیگران (تیگرا)
نامهای ایرانی هستند (نك : دیاكونوف، 352-353). به
نوشتۀ دیاكونوف، داستان موسى خورنی بجز مطالب مربوط به تیگران
و دوستی وی با كوروش (كه «از كوروشنامۀ» گزنفون نقل
شده است)، باقی مطالب مربوط به اژدهاك از اساطیر زرتشتی
است (همانجا). چنین به نظر میرسد كه در عهد ماد، ارمنستان
ساتراپنشین نبوده، بلكه از خود پادشاهی داشته كه تابع ماد بوده
است. موسی خورنی از شاهی به نام پارویر فرزند
سكائوردی [۶]یاد كرده كه ظاهراً با وارباكیس برای
جنگ با آشور و درهم شكستن سارداناپال (آشوربانیپال) متحد شد كه به
تصرف نینوا تختگاه آشور انجامید (ص 36-37).
در كتاب مقدس (كتاب ارمیا،
۵۱: ۱۱، ۲۷- ۲۹) آمده است كه
خداوند روح پادشاهان ماد را بر ضد بابل برانگیخت. در همین كتاب
از شاهان ماد، حاكمان و والیان آنان و نیز از ممالك آراراط (آرارات)،
منی (مانا) و اشكناز (سكا) یاد شده كه بر ضد بابل برخاستهاند.
گمان میرود كه مقصود از آرارات در كتاب مزبور، ارمنستان باشد. دیاكونوف
مطالب مندرج در كتاب ارمیای نبی را به سال
۵۹۳قم مربوط دانسته است (ص 354). گزنفون در «كوروش نامه»
مینویسد كه كوروش پسر خود تانااوكسار (= بردیا) را به ساتراپی
ارمنستان، ماد و كادوسیا منصوب كرد (VI/ 429).
در عهد داریوش اول شاه هخامنشی
ارمنستان از تابعیت وی روی برتافت. شورش ارمنستان دشواریهای
بسیار برای داریوش به بار آورد. در ۳۱ دسامبر
۵۲۲قم در ناحیۀ ایزالا از اراضی سابق
آشور پیكار بزرگی میان سپاه داریوش و شورشیان
درگرفت. برتری در پیكار با شورشیان بود. گرچه در سنگ نوشتۀ بیستون
از سركوب شورشیان یاد شده است، با این وصف به نظر میرسد
كه سپاه داریوش توفیقی در این پیكار كسب
نكرد. داریوش سرانجام در ۲۱ ژوئن ۵۲۱قم
نیروی تازهای فرستاد و ارمنیان پس از ۷ ماه
مقاومت، تسلیم شدند (استرووه، 7, 8؛ داندامایف، «تاریخ»،
92، ایران، 265-264؛ اومستد، ۱۵۶؛ شارپ،
۴۵- ۴۹).
دیاكونوف معتقد است كه ارمنستان
پیش از آغاز پادشاهی داریوش سر به شورش برداشته بود (ص
437). در سنگ نوشتۀ بیستون، تنها از یك ساتراپنشین ارمنستان یاد
شده است، ولی هرودت از وجود دو ساتراپنشین ارمنستان یاد
كرده است. در فاصلۀ سدههای ۵ و ۴ قم در ارمنستان دو ساتراپنشین
یكی در ارمنستان غربی به حاكمیت تیزیباز
[۷]و دیگری در ارمنستان شرقی به ریاست اُرونت
[۸](یونانی: اورونتس) یرواند وجود داشت. با اینهمه،
هر دو ساتراپنشین اجزاء یك كشور واحد محسوب میشدند (دیاكونوف،
355-354، 346). از ۵ كتیبۀ بیستون (ستون اول سطر
۱۰ و ۱۱)، تخت جمشید (سطر ۳ و ۸)، شوش،
نقش رستم الف (سطر ۲ و ۲۰) و كتیبۀ خشایارشا
دربارۀ «دیوان» (سطر ۲ و ۵) كه برجا مانده، معلوم شده
است كه ارمنستان نیز همانند ماد، ساتراپنشینی مستقل به
شمار میرفت (استرووه، 9). در ۴۰۱قم كوروش كوچك در
شورشی كه بر ضد برادر خود خشایارشای دوم كرده بود، كشته
شد. سپاه ۱۰ هزار نفری یونانی او تا دریای
سیاه عقب نشستند و از جنوب تا شمال غرب ارمنستان را طی كردند.
حاكم ارمنستان در این هنگام ارونت (یرواند)، فرزند آرتاسورا و
داماد شاه هخامنشی بود. در این زمان مرزهای ارمنستان
گسترده شده بود (سركیسیان، بخشهایی از، 31, 32). در
روزگار اردشیر سوم، كادوشان (كادوسان) سر به شورش برداشتند. ارسام
(ارشام) كودومان [۹]كه از دودمان هخامنشی بود، شورش را فرو
نشاند و به پاس این پیروزی به ساتراپی ارمنستان
منصوب شد و تا ۳۳۶قم در این سمت باقی بود. این
شخص همان است كه با عنوان داریوش سوم به پادشاهی رسید
(داندامایف، همان، 249, 254؛ سركیسیان، همانجا).
پس از مرگ اسكندر
(۳۲۳قم) در ارمنستان صغیر و جلگۀ آرارات سلسلۀ جدید
یرواندیان كه هرانت (ارونت ـ یرواند) در رأس آن قرار داشت،
اعلام استقلال كرد، ولی هنوز جنوب غرب (سوفنه) و جنوب ارمنستان تابع
دولت سلوكیان بود. یرواندیان جلگۀ آرارات را
مركز حكومت خود قرار دادند و شهر آرماویر را بر ویرانههای
شهر اورارتوییِ آرگیشتی هینیلی
[۱۰]بنا كردند و آن را تختگاه خود نامیدند (همان، 34, 35؛ BSE2, III/ 56).
بخش جنوبی ارمنستان تابع دولت سلوكیان باقی ماند.
در حدود سال ۲۲۰قم
اتحادی میان ارمنستان جنوبی و منطقۀ آرارات صورت
گرفت و ارمنستان بزرگ پدید آمد (همانجا). پس از انقراض دولت سلوكیان
در پیكار با رومیان (۱۹۰قم)، آرتاشس (آرتاكسیاس)
و زاره [۱۱](زاریادر) سر به شورش برداشتند و استقلال ارمنستان
كبیر و سوفنه را اعلام نمودند (همانجا؛ سركیسیان، همان،
36). آرتاشس كه در تاریخ با عنوان آرتاشس اول شناخته شده است
(۱۸۹-۱۶۰قم)، خود را مستقل و شاه
ارمنستان بزرگ نامید. وی اراضی ارمنستان صغیر را نیز
ضمیمۀ قلمرو خویش كرد و با اعلام نام دودمانی ارونتیان (یرواندیان)
نسبت خود را با شاهان پیشین ایران و دودمان هخامنشی
مورد تأكید قرار داد و این خود عاملی برای تسجیل
حكومت وی بود (همان، 36-37).
مورخان از لشكركشیهای
آرتاشس یاد كردهاند. موسى خورنی مینویسد: آرتاشس اول
سراسر خشكیهای میان دو دریا را تصرف كرد (ص 71). گمان
میرود مقصود خورنی دو دریای خزر و سیاه بوده
است، زیرا تا آنجا كه میدانیم، وی شورش كاسپیان
را در پایتاكاران كه منطقۀ میان دو رود كورا (كر) و ارس بود، درهم شكست (سركیسیان،
همانجا). جانشینان آرتاشس تا دوران پادشاهی تیگران دوم ملقب
به كبیر اینانند: آرتاوازداول (۱۵۹-
۱۴۹قم)، تیگران اول
(۱۴۹-۱۲۳قم) و آرتاوازد دوم
(۱۲۳-۹۴قم) (پاسدرماجیان،
۳۶).
نخستینباری كه در عهد
پارتیان (اشكانیان) از ارمنستان یاد شده، مربوط به دوران
پادشاهی میتریدات دوم (مهرداد) حدود ۱۲۴ یا
۱۲۳-۸۷قم است. وی با آرتاوازد دوم شاه
ارمنستان به جنگ پیروزمندانهای دست زد و تیگران فرزند او
را به گروگان گرفت و با خود به ایران آورد (كالج، ۲۷،
۳۰؛ بیوار، ۳(۱)/ ۱۴۲). در
۵۸قم با مرگ آرتاوازد دوم، تخت شاهی ارمنستان خالی
ماند. چنین به نظر میرسد كه پارتها در زمان گودرز، شاه اشكانی،
تیگران شاهزادۀ جوان را كه در ایران به صورت گروگان بود، به ارمنستان فرستاده
باشند تا بر تخت نشیند. این شخص همان است كه در تاریخ
ارمنستان به تیگران دوم (كبیر) (۹۵-۵۵قم)
شهرت دارد (سركیسیان، همان، 40). وی با خواهر میتریدات
ششم اوپاتور (مهرداد پونتی) ازدواج كرد و روابط خود را با وی
استوار ساخت. طبق معاهده، طرفین پذیرفتند كه قلمرو كاپادوكیه
زیر فرمان پونت (پونتوس) قرار گیرد (BSE2,
III/ 56؛ سركیسیان،
همان، 41). تیگران دوم در ۷۷قم در یكی از جلگههای
حاصلخیز استان آغدزنیك (میافارقین) شهری به
نام خود بنا كرد و آن را تیگراناكرت نامید و تختگاه خود قرارداد
(همان، 44؛ BSE2، همانجا؛ پاسدرماجیان، ۴۳، ۴۴). تیگران
دوم سرزمینهای بسیاری را به تصرف آورد و خود را شاه
شاهان نامید (همو، ۴۲).
از ۶۹ تا ۶۶قم
ارمنستان درگیر پیكار با دولت روم شد كه به پیروزی
رومیان انجامید (نك : همو، ۵۳-۷۵). پس از
تیگران دوم، آرتاوازد (۵۶-۳۴قم) رشتۀ امور
ارمنستان را در دست گرفت. در ۳۶قم مارك آنتونی (ماركوس
آنتونیوس) كه عازم جنگ با ایران شده بود، به ارمنستان رفت و
مسیر ارزروم ــ ایروان ــ جلفا را طی كرد و از رود ارس گذشت
و در جنوب ارس میان سپاهیان پارتی به فرماندهی
فرهاد چهارم پادشاه اشكانی و جنگاوران رومی پیكار درگرفت
كه به شكست آنتونی و فرار او انجامید. همین شكست مقدمات
انحطاط او را پدید آورد. آنتونی پس از بازگشت به ارمنستان، فرزند
خود الكساندر را بر تخت شاهی ارمنستان نشاند و خود راه بازگشت در پیش
گرفت. در این زمان شورشی بزرگ در ارمنستان روی داد و یكی
از فرزندان آرتاوازد به نام آرتاشس دوم بر تخت نشست، ولی سپاهیان
آنتونی شورش را فرو نشاندند و الكساندر بار دیگر بر تخت شاهی
تكیه زد. آرتاشس نیز به دربار اشكانی پناه برد. الكساندر
از ۳۴ تا ۳۱قم سلطنت كرد. در ۳۰قم
آرتاشس با یاری دولت اشكانی به ارمنستان بازگشت و تا
۲۰قم پادشاهی كرد (نك : همو،
۷۹-۸۶؛ بیوار، ۳(۱)/
۱۵۹-۱۶۶؛ سركیسیان، بخشهایی
از، 53-54).
پس از آرتاشس، تیگران سوم
(۲۰- ۸قم) و پس از او تیگران چهارم
(۸-۱قم) آخرین فرمانروایان ارمنستان از دودمان
آرتاشسیان بودند. در ۵قم رومیان تیگران چهارم را
خلع كردند و آرتاوازد، عموی او را كه به عنوان گروگان در رم بود، بر
تخت ارمنستان نشاندند، ولی وی تنها ۳ سال توانست بر مسند
قدرت بماند. بار دیگر تیگران چهارم به اتفاق اِراتو زمام امور
را در دست گرفت، ولی اندكی بعد در پیكار با كوه نشینانی
كه از شمال قفقاز هجوم آورده بودند، كشته شد و اراتو نیز از سلطنت
كناره گرفت. بدینترتیب در سدۀ۱م
حكومتدودمانآرتاشسیان منقرض شد.
تا سال ۵۱ و به قولی
۵۲ و ۵۳م ارمنستان دستخوش بحران بود و كسانی
چون آریوبرزن اول و دوم، ارشك، زنون، مهرداد برادر شاه ایبری
(گرجستان) و شاهزادۀ دیگری از آن سرزمین بر ارمنستان فرمان راندند (همان،
55-54؛ پاسدر ماجیان، ۸۹، ۹۰). ولارش اول (بلاش)
(۵۱ - ۷۸م) فرمانروایی مادخرد «اتور پاتكان»
را به برادرش پاكور و ارمنستان را به برادر دیگرش تیرداد واگذارد
(بیوار، ۳(۱)/ ۱۷۸-۱۷۹؛
كالج، ۴۴، ۴۵؛ سركیسیان، همان، 55-56). تیرداد
توانست به سهولت بر تخت ارمنستان تكیه زند (همان، 56؛ پیگولوسكایا،
75, 76).
در ۵۴م نرون بر تخت
امپراتوری روم نشست. خبر تصرف ارمنستان به دست پارتیان، نگرانیهایی
در روم پدید آورد. او برآن شد تا مرزهای امپراتوری خود را به
سرحدات عهد لوكولوس و پومپئوس برساند. ارامنه به دو گروه هوادار رومیان
و پارتیان منقسم شدند. مشابهت میان آداب و رسوم پارت و
ارمنستان و تساهل و مدارای پارتیان موجب حمایت ارامنه از
آنان بود. از ۵۴ م جنگ میان روم و ایران بر سر
ارمنستان آغاز شد كه ۱۰ سال (تا ۶۴م) ادامه یافت.
در این جنگ شهرهای آرتاكساتا (آرتاشات) و تیگراناكرت
دستخوش ویرانی شدند. در ۶۰م تیرداد دست به
مقابله زد، ولی طرفی نبست. حملۀ ناگهانی
بلاش سبب شكست و عقبنشینی رومیان گردید. سرانجام تیرداد
به پادشاهی ارمنستان پذیرفته شد، مشروط بر اینكه تاج شاهی
را از دست نرون بگیرد. بدین گونه هم حیثیت روم
محفوظ میماند و هم خواست دولت ایران برآورده میشد. در
۶۶م تیرداد به روم رفت و نرون تاج شاهی ارمنستان
را بر سر او نهاد و مبالغ هنگفتی نیز برای بازسازی
شهر آرتاشات به وی پرداخت. به همینسبب شهر مزبور چند سالی
به نام امپراتور روم، نرونیا نامیده شد، ولی سپس نام پیشین
خود را بازیافت (سركیسیان، همان، 57-56؛ پیگولوسكایا،
78؛ كالج، ۴۴، ۴۵؛ بیوار، ۳(۱)،
۱۸۰- ۱۸۵). بدینگونه بلاش اول به
صلحی پایدار با امپراتوری روم دست یافت (همانجا).
مردم ارمنستان اندكی بعد تیرداد
را به صورت یكی از قهرمانان خود تصویر كردند و این
سبب شد كه تیرداد با شخصیتی چون آرتاشس اول خلط شود و از
احترام و محبت عامه برخوردار گردد (خداوردیان، ۱/ ۹۶).
امتزاج نام تیرداد با آرتاشس به گونهای بوده كه موسى خورنی
از او با نام آرتاشس یاد كرده است. حال آنكه از مطالب كتاب وی
میتوان دریافت كه شخص مورد نظر آرتاشس نبوده، بلكه تیرداد
بوده است (نك : موسى خورنی، 95-101).
از تاریخ ارمنستان پس از تیرداد
آگاهیهای وسیعی در دست نیست. برخی پایان
سلطنت تیرداد را در دهۀ نهم از سدۀ ۱م نوشتهاند (سركیسیان، همان، 59؛ پاسدر ماجیان،
۹۱، ۹۴). پس از تیرداد گویا ۸ تن از
دودمان اشكانی تا ۲۳۸م فرمانروای ارمنستان
بودند. تا ۲۲۶م و روی كار آمدن اردشیر بابكان
در ایران، ارمنستان مایۀ مناقشه میان امپراتوری
روم و دولت اشكانی بود (همانجا). یكی از رویدادهای
جالب این دوره جنگ با خزران در روزگار ولارش (بلاش اول از دودمان
پارتی: ۱۱۷-۱۴۰م) بود كه موسی
خورنی از آن یاد كرده است. وی دوران سلطنت این
پادشاه را ۲۰ سال نوشته است. این پادشاه شهر ولارش (بلاش)
آباد را (ارمنی = واغار شاوان) بنا كرد و به نام خود ولارشاپات
[۱]نامید و تختگاه خود قرار داد. این شهر یكی از
تختگاههای ارمنستان بود كه اكنون اچمیادزین [۲]نام
دارد و فاصلۀ آن تا شهر ایروان ۲۰ كمـ۲ است (سركیسیان،
همانجا، نیز تعلیقات، 249، حاشیه؛ موسی خورنی،
114).
تا زمان ولارش دوم
(۲۱۶-۲۱۷م) و تیرداد دوم یا
خسرو اول (۲۱۷- ۲۳۸م) شاهان ارمنستان از
اخلاف و دودمان شاهان پارتی ایران تعیین میشدند،
ولی از روزگار این دو پادشاه كه بخشی از آن مصادف با تأسیس
دولت ساسانی است، دودمان شاهان اشكانی ارمنستان وضع دیگری
پیدا كردند. ازاینرو دوران پادشاهی ارشكیان (اشكانیان)
ارمنی را پس از این دوره نوشتهاند (سركیسیان، بخشهایی
از، 58؛ پاسدرماجیان، ۹۴). موسی خورنی پیشرفت
كار اردشیر بابكان را در آن میداند كه دو شاخه از دودمان پهلویان
(پارتیان)، پهله اسپهبد و پهله سورن بر شاخهای از دودمان خویش
كه بر پارت شاهی داشتند، رشك بردند و آماده شدند تا اردشیر را یاری
كنند (ص 118-119). ولادیمیر لوكونین در اصالت این نوشته
تردید روا نداشته است. او در ضمن میافزاید كه خاندانهای
مشهور به تنهایی قادر به برانداختن دودمان اشكانی نبودند (ص
38). موسى خورنی در ادامۀ سخن مینویسد: ولی دودمان پهله كارن (قارن) به
مخالفت با اردشیر برخاسته، با او جنگیدند (ص 119). این نوشتۀ موسى
خورنی با فهرست درباریان شاپوریكم در كعبۀ زرتشت
سازگار نیست.
در فهرست مزبور دودمانهای وَراز،
پهلهسورن و پهلهكارن به عنوان هواخواهان اردشیر یاد شده است
(لوكونین، همانجا). دودمان پهلهكارن چنانكه از كتیبههای
اوایل عهد ساسانی برمیآید، جایگاه والایی
داشت. لوكونین مینویسد خورنی كه از انهدام دودمان
كارن در نخستین ادوار پادشاهی ساسانیان خبر داده، دچار
گمراهی بوده است، زیرا انهدام و بركناری افراد این
دودمان پس از دورانی اتفاق افتاده كه نرسه (نرسی)
(۲۹۳-۳۰۲م) بر ایران حكومت داشته
است (ص 122,123). شاید سبب آن بوده كه دودمان كارن از بهرام سكانشاه
در برابر او حمایت میكردند (نك : همو، 189). خسرو (تیرداد دوم)
شاه ارمنستان دوبار برضد اردشیر لشكر كشید، ولی طرفی
نبست و در ۲۳۸م به قتل رسید. موسی خورنی
كشتار افراد دودمان كارن پهلو (پهله كارن) را مربوط به دوران پادشاهی
خسرو شاه ارمنستان دانسته است. حال آنكه این واقعه در روزگار پادشاه
نرسه روی داده است. دربارۀ سرنوشت دودمان پهلهكارن آگاهی چندانی در دست نیست.
پیش از نرسه (نرسی)، نام سران این دودمان در فهرست
دودمانهای بزرگ كشور مقام نخست را داشته، و پس از نام شاهنشاه و اعضای
خاندان شاهی میآمده است، ولی در كتیبۀ نرسه
هیچ نامی از آنان ذكر نشده است (همو، 122,123).
از كتیبهها چنین برمیآید
كه تا هنگام مرگ اردشیر (۲۴۳م)، ارمنستان هنوز جزو ایرانشهر
نبود و دولت مركزی در سرزمینهای زیر فرمان دودمانهای
پارتی سورن، كارن و وراز نفوذ چندانی نداشت (همو، 51). در فاصلۀ سالهای
۲۲۴-۲۵۳م بخشی از ارمنستان به تصرف
سپاهیان ایران درآمد و هرمزد اردشیر فرزند بزرگتر و جانشین
شاپور یكم با عنوان «بزرگ ارمینان شاه» به فرمانروایی
آن سرزمین گمارده شد (همو، 56,60). در كتیبۀ شاپوریكم
در كعبۀ زرتشت از ارمنستان بهعنوان یكی از سرزمینهای
ایرانشهر یاد شده است (همو، 62). نرسه نیز در سالهای
۲۷۶-۲۹۳م عنوان «بزرگ ارمینان شاه»
داشت، ولی این عنوان كمتر به مفهوم واقعی كلمه تعبیر
میشد، زیرا هنوز ارمنستان تمام و كمال مسخر نشده بود (همو، 111).
پس از روی كار آمدن دولت
ساسانی ماجرای فتح ارمنستان تا اندازۀ زیادی
مشوّش است. از نوشتۀ طبری چنین برمیآید كه اردشیر احتمالاً
منطقۀ ارمنستان جنوبی و حدود موصل را فتح كرده است (۲/
۴۰-۴۱). ابناثیر مینویسد كه شاه
ارمنستان و اردوان با یكدیگر همراه شدند و به جنگ اردشیر
رفتند. روزی كه نوبت جنگ با پادشاه ارمن بود، اردشیر به جنگ
او نرفت و با وی مصالحه كرد. وی پس از پیروزی بر
اردوان و كشتن وی، به همدان، جبل (ماد)، آذربایجان، ارمینیه
و موصل رفت و آنجا را فتح كرد (۱/ ۳۸۳). در هر دو
نوشته نام ارمینیه كنار موصل آمده است كه گمان میرود
مقصود ارمنستان جنوبی باشد، زیرا در كارنامۀ اردشیر
بابكان از پیكار وی با ارمنیان سخنی نرفته است. در
كارنامه آمده است كه اردشیر قصد داشت به ارمن رود، ولی از قصد
خویش درگذشت و راه پارس در پیش گرفت تا آن سرزمین را بپیراید
(ص ۵۷). از كتیبهها نیز چنین برمیآید
كه ارمنستان، گرجستان و ادیابنه در غرب، تا هنگام مرگ اردشیر
هنوز جزو ایرانشهر نبودهاند و ساسانیان در ارمنستان عملاً نیرویی
نداشتند (لوكونین، 51,52). ماركوارت نیز از فتح ارمنستان توسط
اردشیر با گمان و احتمال یاد كردهاست ( ایرانشهر، 114). شاید
بخشی از ارمنستان توسط سپاهیان ساسانیفتح شده باشد، زیرا
نام هرمزد اردشیر را در كتیبۀ شاپوریكم در كعبۀ زرتشت
به عنوان فرمانروای این بخش با لقب بزرگ ارمنستان شاه مشاهده
میكنیم (لوكونین، 56-60) كه احتمالاً متعلق به سالهای
پادشاهی شاپور یكم است. در كتیبۀ موبد كرتیر
در كعبۀ زرتشت آمده است كه شاپور سرزمینهای ارمنستان، گرجستان
و بلاسكان تا دروازۀ آلبانی را به آتش كشید (همو، 87-88). متأسفانه از تاریخ
این واقعه اطلاع مشخصی در دست نیست. به نظر میرسد
كه حملۀ موفقیتآمیز شاپور یكم به ارمنستان پس از قتل
خسرو اول (تیرداد دوم) شاه اشكانی ارمنستان روی داده باشد.
احتمالاً تا آن زمان وی در برابر سپاه ساسانی ایستادگی
كرد (BSE2, XLVI/ 337؛ پاسدرماجیان، ۱۱۴).
نوشتۀ موسى خورنی
مغایر كارنامۀ اردشیر بابكان است. وی از پیكار اردشیر با
خسرو یاد كرده است. به نوشتۀ او خسرو كه خود از دودمان پارتی
بود، سفیرانی نزد خویشاوندان پارتی (پهلویك)
خود، سران دودمانهای پهله سورن و پهله اسپهبد فرستاد و از آنان خواست تا
وی را حمایت كنند، ولی سران دودمان یادشده استنكاف
ورزیدند. بعد به او خبر رسید كه دودمان پهله كارن از تابعیت
اردشیر روی برتافته است. موسى خورنی از پیروزیهای
خسرو (تیرداد دوم) شاه اشكانی ارمنستان بر اردشیر یاد
كرده، و آورده است كه خسرو، اردشیر را شكست داد. سپس اردشیر،
پنهانی در صدد قتل خسرو برآمد. اَناك كه شخصی از دودمان پهله
سورن بود، ملزم به قتل خسرو شد. وی چنین وانمود كه از نزد اردشیر
گریخته است او در سومین سال ورود خود به ارمنستان و چهل و هشتمین
سال پادشاهی خسرو وی را به قتل رسانید (ص 118-121).
در ۲۵۲م شاپور
توانست ارمنستان و یا بخش بزرگی از آن سرزمین را به تصرف
آورد (ماركوارت، پاسدرماجیان، همانجاها؛ سركیسیان، بخشهایی
از، 60). بزرگان ارمنی پس از قتل خسرو اول فرزندش تیرداد را كه
كودك بود، به روم فرستادند. وی حدود ۳۰ سال در آنجا تعلیم
یافت و سرانجام در ۲۸۷م با استفاده از پیروزیهای
رومیان، به ارمنستان بازآمد و مردم آن سرزمین را برضد دولت ساسانی
برانگیخت (پاسدرماجیان، ۱۱۵). در زمان پادشاهی
تیرداد (۲۹۸-۳۳۰م) كه به تیرداد
سوم (كبیر) شهرت یافت، آیین مسیح به ارمنستان
راه گشود و آشنایی مردم با خداشناسی از طریق گریگور
مقدس آغاز شد (فائوستوس،8-7؛ سركیسیان، همانجا). موسىخورنی
(ص 121-120) به نقل از آگاثانگلوس [۱]و فائوستوس بیزانسی
(ص 8)، هر دو گریگور مقدس بنیادگذار آیین مسیحی
ارمنستان را از دودمان پارتی پهله سورن و فرزند اناك قاتل خسرو (تیرداد
دوم) دانستهاند (نیز نك : پاسدرماجیان، ۱۱۹).
پس از مرگ تیرداد سوم خسرو فرزند
وی كه بهسبب كوتاهی قامت «كوتَك» شهرت داشت، بر تخت نشست.
موسى خورنی آغاز سلطنت او را همزمان با دومین سال پادشاهی
هرمزد دوم نوشته است (ص 152)، ولی سركیسیان تاریخ پادشاهی
او را ۳۳۰- ۳۳۸م ذكر كرده كه مصادف با
دوران پادشاهی شاپور دوم ذوالاكتاف (۳۰۹-
۳۷۹م) است (همان، 90). یكی از خاندانهای
بزرگ محلی ارمنستان ضمن اتحاد با سران سپاه ایران كوشید
تا خسرو را دستگیر كند و تحویل آنان دهد. وی در این
كار توفیق نیافت و جان خود را از دست داد (همانجا). در روزگار
پادشاهی خسرو كوتك، اقوام ماساژِت از شمال قفقاز به ارمنستان حمله
بردند و شهر واغار شاپات (بلاش آباد) را تصرف كردند. خسرو كه غافلگیر
شده بود، جنگ برضد اقوام شمالی را آغاز كرد و آنان را شكست داد (همان،
91).
با مرگ خسرو، فرزندش تیران (دیران)
به پادشاهی رسید (۳۲۸-۳۵۰م).
خسرو كوتك با سیاست بالنسبه معقولی كه در پیش گرفته بود،
میكوشید صلح میان ایران و روم تا اندازهای
پایدار بماند، ولی با مرگ وی صلح میان طرفین
نقض شد. بنا به نوشتۀ موسى خورنی، شاپور دوم با تیران مناسبات دوستانه برقرار
كرد و ارمنستان را از تهاجم اقوام شمالی مصون داشت. ولی چون دریافت
كه تیران در صدد نزدیك شدن به یولیانوس مرتد
امپراتور بیزانس (۳۳۱-۳۶۳م) است، او
را نزد خود فراخواند و از دو چشم كور كرد (نك : ص 154-163). تیران بعدها
به سود فرزندش آرشاك كه به آرشاك دوم
(۳۵۱-۳۶۷م) شهرت دارد، از سلطنت كناره
گرفت (پاسدر ماجیان، ۱۲۴؛ موسى خورنی، 161).
پس از آرشاك دوم، فرزندش باب (پاپ)
(۳۶۹-۳۷۴م)، پس از وی وارازدات
(ورازداد) (۳۷۴- ۳۷۸م) و پس از او واغارشاك
(ولارشك) (۳۷۸-۳۸۰م) شاهان ارمنستان
بودند كه زمان سلطنت آنان منطبق با دوران پادشاهی شاپور دوم بود. پس
از ولارشك، خسرو (۳۸۶-۳۹۲م) پادشاهی
كرد. در دوران این پادشاه كه بخشی از آن همزمان با شاپور سوم
(۳۸۳- ۳۸۸م) و بخش دیگر همزمان با
سلطنت بهرام چهارم (۳۸۸- ۳۹۹م) شاهان
ساسانی بوده است، ارمنستان به دو بخش تقسیم شد كه یكی
مورد حمایت امپراتوری بیزانس و دیگری مورد پشتیبانی
دولت ساسانی بود (پاسدرماجیان، ۱۲۶،
۱۲۷؛ لوکونین، 198).
آخرین دوران عظمت ارمنستان در عهد
ورام شاپوه [۲](بهرام شاپور) بود كه بعضی، زمان آن را
۳۹۲-۴۱۴م (پاسدرماجیان،
۱۲۷) و برخی ۳۸۹-
۴۱۵ م (سركیسیان، بخشهایی از، 96)
نوشتهاند كه همزمان با دوران پادشاهی بهرام چهارم و یزد گرد
اول (۳۹۹-۴۲۱م) بوده است (لوكونین،
198-199). دو پادشاه دیگر، شاپور
(۴۱۶-۴۲۰م) و آرتاشس
(۴۲۳- ۴۲۸م) بر تخت ارمنستان تكیه
زدند . آغاز سلطنت آرتاشس بر تخت ارمنستان در دومین سال پادشاهی
بهرام پنجم (گور) (۴۲۱- ۴۳۹م) صورت پذیرفت.
بهرام گور خواست با بر تختنشاندن آرتاشس فرزند ورام شاپوه، آتش نارضایی
در ارمنستان را فرونشاند، ولی ۶ یا ۷ سال بعد بزرگان
(ناخارارها) ارمنی كه از وجود پادشاه خود خسته و بیزار شده
بودند، از بهرام خواستند تا آرتاشس را از تخت شاهی بركنار كند. بهرام
گور این خواست را پذیرفت (نك : ماركوارت، ایرانشهر، 114).
بدین سان در ۴۲۸م با انتصاب حاكمی ایرانی
بر ارمنستان، دولت دودمان اشكانی آن سرزمین دستخوش انقراض شد.
با این وصف مسألۀ ارمنستان همچنان حل نشده باقی ماند (فرای،
۳(۱)/ ۲۴۴- ۲۴۵).
در عهد شاپور سوم پادشاه ساسانی،
امپراتوری روم شرقی بخش غربی ارمنستان را ضمیمۀ دولت
بیزانس كرد. بخش شرقی تحت حمایت دولت ساسانی بود. این
وضع تا انقراض حكومت اشكانی ارمنستان ادامه یافت، ولی از
این پس ارمنستان شرقی نیز ضمیمۀ ایران
شد (یوزباشیان، مقدمه بر «دربارۀ وردان[۳]...»،
7؛ پاسدرماجیان، ۱۲۷- ۱۲۸) و یكی
از استانهای دولت ساسانی بهشمار آمد كه مرزبانی به نام
وهمهر شاپور [۴]در رأس آن قرار گرفت (سركیسیان، همان،
97). با این وصف ناخارارها همچنان املاك و اراضی خود را در اختیار
داشتند. در ۴۴۳م یكی از بزرگترین
ناخارارها به نام واساك سیونی كه پیش از آن مرزبان ایبری
(گرجستان) و كارتلی بود، به مرزبانی ارمنستان گمارده شد (یوزباشیان،
همان، 7,8). در دوران پادشاهی یزدگرد دوم
(۴۳۸-۴۵۷م) فشار اقتصادی بر مردم از
جمله روستاییان و ملاكان و حتى روحانیان ارمنی شدت
گرفت. از این رو با مداخلۀ روحانیان مسیحی مبارزۀ مردم
ارمنستان رنگی مذهبی یافت (همو، 8,9). یكی از
عواملی كه به مبارزۀ مردم ارمنستان رنگ مذهبی داد، فرمان مهر نرسه هزاربد (وزیر)
یزدگرد دوم بود كه از ارمنیان خواست تا آیین زرتشت
را بپذیرند (فرای، ۳(۱)/ ۲۴۶؛ خداوردیان،
۱/ ۱۵۴). ارمنیان از پذیرفتن آیین
زرتشت امتناع ورزیدند. ۱۰ نماینده از ارمنستان به تیسفون
تختگاه دولت ساسانی رفتند. واساك سیونی از زمرۀ آنان
بود (یوزباشیان، همان، 10؛ یغیشه[۵]، 52-53).
آنان در ظاهر آیین زرتشت را پذیرفتند و منكر مسیحیت
شدند. یزدگرد آنان را با هدایا و همراه ۷۰۰ مغ به
ارمنستان بازگرداند. پیش از رسیدن آنان به ارمنستان، شورش این
سرزمین را فراگرفته بود (هاكوپیان، 102). امپراتوری بیزانس
قادر به یاری ارمنیان مسیحی نبود، زیرا
خود در معرض تهدید هونها قرار داشت. در ۴۵۱م در ناحیۀ آوارایر
[۶]نبردی سهمگین میان شورشیان ارمنی و
سپاه ایران روی داد كه در جریان آن بسیاری از
سرداران ارمنی، ازجمله وردان مامیكونیان با
۱۳۳ تن از یارانش كه در رأس شورشیان قرار
داشتند، كشته شدند (یغیشه، 110؛ فرای، ۳(۱)/
۲۴۶؛ یوزباشیان، همان، 13,12؛ درنرسسیان،
۲۶). واساك سیونی كه میكوشید میان
دو طرف صلح و آشتی برقرار كند، مصون نماند. یزدگرد وی را
همراه ۱۳ تن از ناخارارها و ۸ تن از روحانیان ارمنی
به تیسفون فراخواند. همۀ اموال واساك ضبط و خود به زندان افكنده شد كه پس از چندی
درگذشت. ناخارارها و نمایندگان مذهبی دستگیرشده به صحاری
ماوراء خزر تبعید شدند. پس از چندی روحانیون را اعدام
كردند، ولی ناخارارها با آغاز پادشاهی پیروز، در
۴۵۷م به ارمنستان بازگشتند (همانجا). یغیشه
مورخ سدۀ ۵م كه خود شاهد این پیكار بوده، همۀ ماجرا
را به تفصیل در كتاب خود با عنوان «وردان و جنگ ارمنیان» آورده
است.
در ۴۸۲ م پیروز
پس از پیكار با هپتالیان برای فرونشاندن شورش متوجه
ارمنستان شد. در آغاز نیرویی كه وی گسیل داشته
بود، نتوانست شورش را در هم بشكند. در تابستان ۴۸۲ م سپاه
بزرگی به فرماندهی مهران عازم ارمنستان شد. شورشیان در پیكار
با سپاه وی شكست یافتند. مهران به تعقیب سپاه ارمنی
پرداخت، ولی بهسبب حملۀ هپتالیان ناگزیر به تیسفون فراخوانده شد. دو سال
بعد پیروز ضمن پیكار با هپتالیان كشته شد (فرای،
۳(۱)/ ۲۴۷؛ هاكوپیان، 105-106).
در ۴۸۴م بلاش (ولاش)
به عنوان جانشین پیروز بر تخت شاهی ساسانی نشست. وی
كوشید با اعمال سیاست ملایم از تشنج در ارمنستان بكاهد. بدینسان
ارمنستان بهصورتی نیمهمستقل درآمد. در بهار
۴۸۵م واهان مامیكونیان، سركردۀ شورشیان
به مرزبانی ارمنستان گمارده شد (همو، ۱۰۶؛ پیگولوسكایا،
293). وی مردی متعصب بود و خواستار منسوخشدن آیین
زرتشت و انهدام آتشكدهها در ارمنستان شد كه قابل پذیرش نمینمود
(كریستن سن، ۳۱۸).
كواد (قباد) شاه ساسانی، ضمن
لشكركشی به ارمنستان ایران، این سرزمین را تابع و
ضمیمۀ دولت خود كرد (پیگولوسكایا، 308).
از ۵۰۲ م و دوران
جنگ میان دو دولت روم شرقی و ایران، وضع ارمنستان سخت
آشفته شده بود (كوستانیانتس، 58)، زیرا این جنگها بیشتر
اوقات در خاك ارمنستان روی میداد.
خسرو یكم انوشیروان
(۵۳۱- ۵۷۹م) مقام ایران سپاه بد را
لغو و كشور را به ۴ «كوست» بخش كرد و هر كوست را به سپاه بدی
سپرد كه پادكوستپان نامیده میشد (نولدكه،
۳۰۵). مورخان بیزانسی، ارمنستان شرقی را
«ارمنستان ایران» مینامیدند كه به همراه ایبری
(گرجستان)، آلبانیا (اران ـ ران) و اتورپاتكان (آذربایجان) یكی
از مهمترین تقسیمات كشوری ایران ساسانی به
شمار میرفت (آدونتس، 213). پس از چند پیكار كه خسرو انوشیروان
در قفقاز داشت، در ۵۶۱م صلحی قطعی میان
روم شرقی و ایران به امضا رسید (كریستن سن،
۳۹۶).
در عهد هرمزد چهارم شاه ساسانی
(۵۷۹-۵۹۰م) بهرام چوبینه كه از
دودمان پارتی مهران بود، پیش از جنگ با تركان، مرزبانی
ارمنستان و اتورپاتكان را بر عهده داشت. وی در روزگار هرمزد چهارم و
فرزندش خسرو دوم پرویز (۵۹۰ - ۶۲۸م)
سر به شورش برداشت (همو، ۴۶۴، ۴۶۵؛ رضا،
۱۱۱). موریكیوس (موریق) امپراتور بیزانس
خسرو را یاری كرد. ارمنیان پیرو موشغ (موشل) نیز
به خسرو پیوستند و بهرام را در حوالی گنزك آذربایجان منهزم
كردند (كریستن سن، ۴۶۶).
كریستنسن (ص
۴۶۹) و برخی مؤلفان ارمنی از فتح ارمنستان
توسط هراكلیوس (هرقل) یاد كردهاند («تاریخ مؤلف.[۷]..»،
52) كه چندان مشخص نیست. به گفتۀ نولدكه، مورخان ارمنی
متأخر دربارۀ تسلیم بخش مهمی از ارمنستان به شرح مطالبی
پرداختهاند، ولی سكوت ثئوفیلاكتوس و نیز وقایع جنگهای
بعدی مؤید گفتههای آنها نیست (ص
۴۷۷).
در نوشتههای مورخان اسلامی
از وجود جنگاوران ارمنی در سپاه هراكلیوس در نبرد یرموك یاد
شده است (بلاذری، ۱/ ۱۳۵). بلاذری از
شكست سپاه روم در پیكار با مسلمانان و بازگشت گروهی از آنان به
ارمینیه یاد كرده است (همانجا). اینان سپاهیانی
بودند كه صلیب مسیح را از بیتالمقدس به قسطنطنیه
انتقال دادند (داربینیان، 214، حاشیۀ 47). به نظر
میرسد كه در عهد خلافت ابوبكر و پس از آن بخشی از ارمنستان در
تصرف رومیان بوده است. سپاه اسلام نخستینبار در پاییز
۶۴۰م به ارمنستان راه یافت. مسلمانان بیآنكه
با مقاومت جدی مواجه شوند، شهر دوین تختگاه ارمنستان را به
تصرف آوردند، ولی چندی بعد آنجا را ترك گفتند (هاكوپیان،
109). در ۶۴۳م مسلمانان حملۀ دیگری
را به ارمنستان آغاز كردند كه با توفیق همراه نشد، ولی به ویرانی
چند ناحیه و اسارت گروهی از ارمنیان انجامید
(همانجا). سراقة بن عمرو كه از سوی خلیفه عمر بن خطاب مأمور پیكار
بود، به مردم ارمنستان امان نامهای داد، مبنی بر اینكه
هر كس از آنان در صورت نیاز سپاهی شود و در خدمت مسلمانان قرار گیرد،
جزیه از آنان برداشته شود و هرگاه درجای خود بمانند، همانند مردم
آذربایجان باید جزیه بپردازند (طبری، ۴/
۱۵۶-۱۵۷). در ۶۴۵م به
هنگام خلافت عثمان، مسلمانان با گذر از درۀ ارس جنگ را
به مركز ارمنستان كشانیدند (پاسدرماجیان، ۱۵۰).
عثمان به معاویه فرمان داد تا برای تصرف شمشاط در ارمینیۀ چهارم
اقدام كند. معاویه، حبیب بن مسلمۀ فهری و
صفوان بن معطل را مأمور فتح آن سرزمین كرد (بلاذری، ۱/
۲۱۹؛ طبری، ۴/ ۲۴۸). صفوان در
اِدِس (الرها) درگذشت. حبیب بن مسلمه شمشاط را فتح كرد و پس از آن
عازم تصرف كاماخ (كمخ) شد. وی دوبار بدان شهر حمله برد، ولی دست
نیافت تا اینكه بعدها در ۵۹ ق/ ۶۷۹م
دژ كاماخ توسط عمیر بن حباب سلمی فتح شد (بلاذری،
همانجا).
در عهد عثمان، حذیفۀبن یمان
عبسی، صلۀبن زفر عبسی و سلمان بن ربیعۀ باهلی
والیان ارمینیه بودند (همو،۱/ ۲۴۱؛یعقوبی،
تاریخ،۲/ ۱۶۸).زمانی نیز مغیرۀ بن
شعبه و پس از عزل وی قاسم بن ربیعة بن امیة بن ابیصلت
ثقفی از سوی عثمان ولایت ارمنستان داشتند (بلاذری، یعقوبی،
همانجاها). گفته شده است كه پس از مغیره مردی از قبیلۀ بنی
كلاب، ۱۵ سال بر ارمنستان ولایت داشت و پس از او عمرو بن
معاویة بن منتفق عُقیلی به این سمت منصوب شد
(بلاذری، ۱/ ۲۴۱-۲۴۲). در
۶۵۲م پیمانی میان معاویه و تئودوروس
رشتونی [۸]سردار ارمنی منعقد گردید كه طبق آن مقرر
شد ارمنستان سلطۀ مسلمانان را بپذیرد و به هنگام نیاز ۱۵ هزار
سپاهی در اختیار خلیفه قرار دهد و در مقابل ۳ سال از
پرداخت مالیات معاف باشد (هاكوپیان، 110-109؛ پاسدرماجیان،
همانجا). در عهد خلافت علی بن ابی طالب(ع) اشعث بن قیس
و سپس در عهد معاویه، عبدالله بن حاتم بن نعمان بن عمرو باهلی
و برادرش عبدالعزیز ابن حاتم والی ارمنستان بودند (بلاذری،
۱/ ۲۴۲).
در فاصلۀ سالهای
۶۶۰ -۶۸۰م ارمنستان به اندك آرامشی
دست یافت (هاكوپیان، 110). نخستین حملۀ مسلمانان به
كیلیكیه در ۶۴۸م روی داد، ولی
تنها با گذشت زمانی دراز و طی چند پیكار در اواخر سدۀ
۷ و اوایل سدۀ ۸ م مسلمانان توانستند بخش بزرگی از انطاكیه تا
كوههای توروس را به تصرف آورند. درنتیجه، تارْس به صورت مهمترین
بندر نظامی مسلمانان درآمد (داربینیان، 214، حاشیۀ 50).
در عهد خلافت عبدالملك بن مروان (۶۵-۸۶ق/
۶۸۵-۷۰۵م)، عثمان بن ولید بن عقبه
والی ارمنستان شد (بلاذری، همانجا). محمد بن مروان برادر عبدالملك
چندبار به ارمنستان حمله برد. وی در ۶۹۶م عامل خلیفه
در ارمنستان شد و شهر دوین را محل استقرار پادگان خویش قرار داد و
سپس راه دربند را در پیش گرفت تا مانع هجوم مداوم خزران و تركان از
شمال شود (كاغان كاتواتسی[۹]، 160؛ داربینیان، 215،
حاشیۀ 59). ارمنیان با كمك رومیان بر ضد سردار اموی سر به
شورش برداشتند و سپاه بنیامیه را در شهر دوین محاصره
كردند و به نوشتۀ موسى كاغان كاتواتسی ۶۲ هزار تن از آنان را كشتند.
این رقم ظاهراً درست به نظر نمیرسد. محمد بن مروان كه به
دربند رفته بود، پس از آگاهی از این ماجرا به ارمنستان بازگشت
و ۳ ماه دژ ناحیۀ سِوان را به محاصره گرفت و سرانجام آن را تصرف كرد و مقاومت رومیان
و ارمنیان را درهم شكست. تاریخ این واقعه را
۶۹۶ تا ۶۹۷م نوشتهاند (نك : كاغان
كاتواتسی، بلاذری، همانجاها؛ داربینیان، همانجا، حاشیۀ 61؛
هاكوپیان، همانجا).
در ۸۴ق/
۷۰۳م محمد بن عقبه شورش ارمنیان را به شدت سركوب
كرد. در این سال سراسر ارمنستان را شورش فراگرفت. عبدالملك بار دیگر
محمد بن مروان را به ارمنستان فرستاد. بزرگان ارمنی چون دریافتند
كه یارای پایداری ندارند، جاثلیق ساهاك سوم
(۶۷۷ -۷۰۳م) را برای گفتوگو به
دمشق فرستادند، ولی وی در راه حرّان درگذشت. این بار محمد
بن مروان از سركوب خونین ارمنیان خودداری ورزید و تا
زمان مرگ عبدالملك بن مروان سیاست ملایمی نسبت به آنان
در پیش گرفت (داربینیان، 217، حاشیۀ 71؛
هاكوپیان، همانجا). بدینسان از اواخر سدۀ ۷ و اوایل
سدۀ ۸م امویان بر ارمنستان مستولی شدند و این
استیلا بیش از یك قرن و نیم ادامه یافت
(همانجا؛ پاسدرماجیان،
۱۵۱). در این
دوران گرجستان شرقی و اران ضمیمۀ ارمنستان
بود. مقر عاملان خلیفه نخست شهر دوین بود، ولی بعدها به
برذعه منتقل شد (هاكوپیان، همانجا؛ نوریزاده، ۳۶).
در ۱۰۷ق/
۷۲۵م هشام بن عبدالملك خلیفۀ اموی،
مسلمة بن عبدالمك را والی ارمنستان و آذربایجان كرد (یعقوبی،
تاریخ، ۲/ ۳۱۷). سپس هشام، مسلمه را عزل كرد و
سعید جُرَشی و پس از او مروان بن محمد را ولایت ارمنستان
داد (همان، ۲/ ۲۸۶؛ بلاذری، ۱/
۲۴۴). در ۱۲۶ق/ ۷۴۴م و
در عهد یزید بن ولید بن عبدالملك، عبدالله بن یزید
هلالی به فرمانداری ارمنستان گمارده شد. مدتی بعد، پس از
انتصاب اسحاق بن مسلم عقیلی به ولایت دربند، ارمنستان ضمیمۀ حكومت
وی شد (یعقوبی، همان، ۲/ ۳۳۶). در
دوران خلافت مروان بن محمد كه در ۱۲۷ق بر سر كار آمد،
ضحاك بن قیس حروری كه به مخالفت با عبدالله ابن عمر بن
عبدالعزیز برخاسته بود، حكومت ارمنستان را به شخصی به نام
مسافر سپرد (همان، ۲/ ۳۳۸).
در اوایل عهد عباسیان یزید
بن اسید سلمی والی ارمنستان شد (بلاذری، ۱/
۲۴۶). پس از یزید بن اسید، بكار بن مسلم
عقیلی و سپس حسن بن قحطبۀ طائی والیان
ارمنستان بودند. حسن بن قحطبه در سراسر دوران حكومت ابوالعباس سفاح فرمانروای
ارمنستان بود (یعقوبی، همان، ۲/ ۳۵۸؛ قس:
بلاذری، همانجا؛ طبری، ۷/ ۴۶۵).
در فاصلۀ سالهای
۷۴۷-۷۵۰م شورشهایی در ارمنستان
روی داد كه مصادف با سقوط امویان و اوضاع آشفتۀ آن
روزگار بود. گرچه در آن سالها میان اشراف و بزرگان ارمنی
(ناخارارها) هماهنگی وجود نداشت، با این وصف در
۷۴۸م شورشی درگرفت كه در آن مردم نه تنها برضد اعراب،
بلكه برضد اشراف ارمنی سر به نافرمانی برداشتند. شورش سرانجام
سركوب شد و اشراف ارمنی از دودمان مامیكونیان موقعیت
خود را از دست دادند. از این پس دودمان باگراتونی از پایگاه
ممتازی برخوردار شد (هاكوپیان، 111).
در ۱۴۷ق/
۷۶۴م استرخان خوارزمی با گروهی از تركان در ناحیۀ ارمینیه
به مسلمانان حمله برد و گروهی از آنان و اهل ذمه را اسیر كرد.
در این ماجرا حرب بن عبدالله راوندی كه جماعت حربیۀ بغداد
منتسب بدو هستند، كشته شد (طبری، ۸/ ۷). در
۱۵۷ق/ ۷۷۴م آرتاوازد مامیكونیان
شورشی را آغاز كرد كه رفته رفته گسترده شد و رهبری قیام
را شخصی به نام موشغ (موشل) مامیكونیان بر عهده گرفت
(خداوردیان، ۱/ ۱۷۲، ۱۷۳) كه
بلاذری نام او را «موشائیل» نوشته است. بنا به نوشتۀ این
مورخ (۱/ ۲۴۷)، منصور سپاهی را به فرماندهی
عامر بن اسماعیل به یاری حسن بن قحطبۀ طائی
والی ارمنستان فرستاد. در نبردی كه میان طرفین روی
داد، موشغ به قتل رسید و سپاه او پراكنده شد. پس از حسن بن قحطبه،
عثمان بن عمارة بن خُریم، روح ابنحاتم مهلبی، خزیمة بن
خازم، یزید بن مزید شیبانی، عبیدالله بن
مهدی، فضل بن یحیى، سعید بن سالم و محمد بن یزید
بن مزید به ترتیب والیان ارمنستان بودند (همانجا).
در ۱۷۶ق/
۷۹۲م هارونالرشید حكومت ارمنستان را همراه با منطقۀ جبال
(ماد)، طبرستان، دماوند و قومس به فضل بن یحیى سپرد (طبری،
۸/ ۲۴۲). در ۱۸۲ق/
۷۹۸م سعید بن سلم (سالم) بن قتیبۀ باهلی
عامل ارمینیه بود. سال بعد خزران از دربند گذشتند و گروه كثیری
از مسلمانانو اهل ذمه را كشتند و بیش از ۱۰۰ هزار نفر
اسیر گرفتند. هارونالرشید، یزید بن مزید شیبانی
و خزیمة بن خازم تمیمی را به ارمنستان فرستاد (همو، ۸/
۲۷۰؛ یعقوبی، تاریخ، ۲/
۴۲۷، ۴۲۸). خزیمة ابن خازم تمیمی
به سبب شورشی كه با هجوم خزران در ارمنستان روی داده بود،
كسانی از بطریقها و شاهزادگان را گردن زد (همانجا). بلاذری
مینویسد، بطریقان ارمینیه، هریك در بلاد
خویش بودند و ناحیۀ خود را حفظ میكردند و چون عاملی به آن حدود میرفت،
با وی مدارا میكردند و اگر قاطع و نیرومند بود، خراج میپرداختند
و اطاعت میكردند، وگرنه در مقام تحقیر او برمیآمدند
(همانجا).
در دوران خلافت امین، اسحاق بن
سلیمان هاشمی و فرزندش فضل و پس از او محمد بن مسیب،
حكومت ارمنستان داشتند (یعقوبی، همان، ۲/
۴۳۵، ۴۴۲). مأمون در ۱۹۸ق/
۸۱۴م عبدالملك بن جحاف سلمی و محمد بن عتاب و در
۲۱۲ق/ ۸۲۷م طاهر بن محمد صنعانی را
حكومت ارمنستان داد. در زمان طاهر، بطریقان سر از اطاعت برتافتند (همان،
۲/ ۴۴۵، ۴۶۱). طاهر بن حسین
عامل مأمون خلیفۀ عباسی، زهیر بن سنان تمیمی را با لشكری
انبوه بر سر ایشان فرستاد و پس از درگیریهای پیدرپی،
مأمون سرانجام سلیمان بن احمد بن سلیمان هاشمی را به
حكومت آن خطه برگزید و اوضاع اندكی آرام گرفت. سپس حاتم بن
هرثمة بن اعین حاكم ارمنستان شد. هنگام ورود او میان معتزله و
متعصبان اهل سنت دشمنی پدید آمد و یكدیگر را چنان میكشتند
كه نزدیك بود همگی نابود شوند؛ اما سرانجام سازش كردند (همان،
۲/ ۴۶۲). از وجود اختلاف میان معتزله و متعصبان
میتوان دریافت كه در آن سرزمین گروهی از مردم
اسلام را پذیرفته بودند. اندكی بعد حاتم بن هرثمه خود یاغی
شد و با بطریقان، بزرگان ارمنستان، بابك و خرمیان مكاتبه كرد.
بابك و خرمیان سر به شورش برداشتند. در تاریخ ارمنستان نام
بابك در حوادث سالهای ۲۰۲ تا ۲۲۲ ق
برده شده است. مأمون كسانی را برای سركوب شورش فرستاد و عیسی
بن محمد را حكومت ارمنستان داد. اندكی بعد وضع آن خطه آرام شد (همان،
۲/ ۴۶۲، ۴۶۳؛ نفیسی،
۱۳۷).
مأمون پس از ۲۱۴ق/
۸۲۹م عبدالله بن طاهر را بر نواحی جبال، ارمنستان و
آذربایجان فرمانروا كرد. سپس عبدالاعلی بن احمد بن یزید
بن اسید سلمی حكومت ارمنستان یافت، ولی كاری
از پیش نبرد. ازاینرو مأمون خالد بن یزید را به حكومت
آنجا برگزید (یعقوبی، همانجا). اندكی بعد شورش روی
داد و وضع ارمنستان آشفته شد و مأمون، حسن بن علی بادغیسی،
معروف به مأمونی را به آنجا فرستاد (همان، ۲/
۴۶۴). معتصم خلیفۀ عباسی نیز همو را بر
آن خطه ولایت داد. او با بطریقان ارمینیه دوستی
به هم رسانید و در كار آنان و ناخارارهای آن نواحی سستی
نمود، چندانكه از وی سر پیچیدند و بر رعیت ظلموستم
روا داشتند. بطریق سهل بن سمباط نیز بر ضد عامل افشین در
منطقۀ ارمنستان قیام كرد و كاتب وی را كشت. از آن پس عاملانی
بر ارمنستان گمارده شدند كه با اهالی به مدارا رفتار میكردند و
از اخذ خراج به میزان اندكی خرسند بودند (بلاذری، ۲/
۲۴۷- ۲۴۸؛ ابنفقیه،۲۹۴).
یكی از عاملان افشین در ارمنستان،علیبنحسینبنسباع
قیسی بود. مردم ارمنستان او را زبون یافتند و نام «یتیم»
بر وی نهادند (یعقوبی، تاریخ، ۲/
۴۷۵). در عهد معتصم در ۲۲۲ق/
۸۳۷م بابك خرمی كه بر ضد خلیفۀ عباسی
سر به شورش برداشته بود، توسط سهل بن سمباط دستگیر، و تسلیم افشین
عامل خلیفه در آذربایجان و ارمنستان شد (طبری، ۹/
۴۷- ۴۹؛ نفیسی، ۷۳).
ضعف حكومت عباسیان به سبب
شورشهای پیدرپی ایرانیان، دیگر اقوام
تابع خلافت را نیز به سركشی برانگیخت. در نیمۀ سدۀ
۹م حكام ارمنی، ازجمله دودمان باگراتونی تا اندازهای
خودمختار شدند و از پرداخت خراج به بغداد خودداری ورزیدند (خداوردیان،
۱/ ۱۷۳-۱۷۴). در
۲۳۵ق/ ۸۴۹م متوكل خلیفۀ عباسی
بر مسیحیان ستمگری آغاز كرد (طبری، ۹/
۱۷۱، ۱۷۲). به دنبال آن مردم ارمنستان
بر ضد یوسف بن محمد عامل متوكل شوریدند و او را كشتند (ابنعبری،
۱۴۲). متوكل، بُغای شرابی را به خونخواهی یوسف
سوی ارمنستان گسیل داشت. بغا ۳۰ هزار تن از مردم
ارمنستان را كشت و اسیران را فروخت و آشوت فرزند سمباط فرمانروای
الیاق را كه مأمون به او كنیۀ ابوالعباس
داده بود، اسیر كرد. بغا سرزمینهای و اسپوراگان (بَسفُرجان)،
رِشتونیك، مُك، تارون و دیگر نواحی را ویران كرد (طبری،
۹/ ۱۸۷، ۱۸۸؛ نفیسی،
۱۳۹؛ هاكوپیان، 113). سرانجام شورش سركوب شد و بغا در
سالهای ۸۵۳-۸۵۴م/
۲۳۹-۲۴۰ق به تفلیس، اوتیك،
آرتساخ (قراباغ) و اران حمله برد (همو،114).
در ۲۶۱ق/
۸۷۵م جاثلیق ارمنی زاكاریا (زكریا)
دزاگِتسی شورایی از سران و بزرگان بر پا كرد و ضمن اعلام
استقلال، از خلیفه خواست كه فرمانروایی دودمان باگراتونی
را در ارمنستان به رسمیت بشناسد (هاكوپیان،
.(۱۲۴ در نیمۀ سدۀ ۹م
فرمانروایان باگراتونی تمام سرزمین اصلی ارمنستان
بجز منطقۀ واسپوراگان را در اختیار داشتند (پاسدرماجیان،
۱۷۸). سرانجام در ۲۷۳ق/
۸۸۶م بغداد فرمانروایی آشوت باگراتونی را
به رسمیت شناخت و احمد بن عیسی عامل خلیفه معتمد تاجشاهی
را به آشوت تسلیم كرد (هاكوپیان، همانجا؛ یوزباشیان،
مقدمه بر «روایت[۱]...»، 15). در آن زمان شرایط بالنسبه
مساعدی برای ارمنستان پدید آمد. دولت بیزانس و خلافت
بغداد هر دو خواستار اتحاد با ارمنستان بودند. بیزانس به منظور تقویت
موقف خود در برابر خلافت و بغداد، در پی كسب فرصت بود. آشوت نیز
توانسته بود روابط دوستانهای با هر دو دولت یاد شده (خلافت بغداد و
بیزانس) برقرار كند (هاكوپیان، همانجا). پس از آشوت فرزندش سمباط
اول(۲۷۶-۳۰۱ق/
۸۹۰-۹۱۴م) گر چه كوشید سیاست
پدر را دنبال كند، ولی خلافت بغداد همچنان در ایجاد اختلاف میان
شاهزادگان ارمنی بهویژه دودمان آرتْسْرونی و باگراتونی
كوشا بود (همو، 124-125). یوسف ابن ابی الساج كه در آذربایجان
فرمانروایی یافت، در ۲۹۶ق/
۹۰۹م با سپاه خویش وارد ارمنستان شد و پس از محاصرۀ طولانی،
سمباط را اسیر كرد و به قتل رسانید (همانجا؛ طبری،
۱۰/ ۱۴۱-۱۴۲؛ كسروی،
۵۳؛ نفیسی، ۱۷۷). فرزند سمباط، آشوت
دوم (۹۱۴-۹۲۸م) به خونخواهی پدر،
سر به شورش برداشت و در ۹۲۱م بر سپاه خلیفه پیروز
شد. اندكی بعد مقتدر خلیفۀ عباسی تاج و هدایایی
برای او فرستاد و وی را شاهنشاه نامید (هاكوپیان،
125).
پس از آشوت دوم، چهار پادشاه: آباس
اول (۹۲۸-۹۵۱م)، آشوت سوم
(۹۵۲-۹۷۷م)، سمباط دوم
(۹۷۷-۹۸۹م) و گاگیك اول
(۹۹۰-۱۰۲۰م) بر ارمنستان حكومت
داشتند (پاسدرماجیان، ۱۸۵-۱۸۶). آشوت
سوم فرزند بزرگتر آباس اول، در آنی، و برادرش موشغ در قارص بر تخت
شاهی نشستند. از این زمان خاندان با گراتونی دوشاخه شدند.
به نوشتۀ ابنحوقل این دودمان زیردست و باجگزار سالار مرزبان بود،
ولی در تاریخهای ارمنی این مطلب را پوشیده
داشتهاند (نك : كسروی، ۹۳-۹۴).
ابنحوقل در بخش مربوط به ارمینیه،
آذربایجان واران مینویسد كه كسانی چون ابن ابی
الساج و غلام او مفلح و دیسم بن شاذ لویه و مرزبان ابنمحمد
معروف به سالار (سلاّر) در آنجا حكومت كردهاند (۲/
۳۳۱). ابراهیم پسر دوم مرزبان و برادر جستان نیز
فرمانروایی ارمنستان را داشت (كسروی، ۹۶) و چه
بسا بعدها در آستانۀ كشتهشدن جستان بهدست وهسودان، حكومت آذربایجان یافته
باشد، زیرا ابوعلی مسكویه در ذكر حوادث سال
۳۵۰ ق مینویسد: از بغداد خلعت والیگری
آذربایجان برای ابراهیم فرستادند (۲/
۱۸۹؛ كسروی، ۱۰۰،
۱۰۱، حاشیۀ ۷۳). در ۳۶۶ یا
۳۶۷ق آشوت سوم درگذشت و پسراو سمباط دوم كه پادشاهی
یافته بود، با عموی خود موشغ فرمانروای قارص به دشمنی
و جنگ پرداخت. موشغ از ابوالهیجا نوادۀ سالار مرزبان یاری
خواست، اما ابوالهیجا نتوانست به موقع خود را به او برساند.
درنتیجه موشغ به دست غلامان
خود خفه شد (همو، ۱۰۶، ۱۰۷). كسروی
سال پادشاهی یافتن ابوالهیجا بر آذربایجان و اران و
ارمنستان را ۳۷۰ یا ۳۷۱ق نوشته است
(ص ۱۶۳). همو میافزاید كه در
۳۷۷ق/ ۹۸۷م و در دوران پادشاهی
سمباط دوم ابوالهیجا با ۱۰۰ هزار سپاه ایرانی
بر ابودلف تاخت و پس از تصرف شهر دوین از ارمنیان باج سالهای
گذشته را طلب كرد. سمباط آن باجها را با هدایای پر بها نزد او
فرستاد و ابوالهیجا را بازگردانید (ص ۱۶۴،
۱۸۶). پس از ابوالهیجا، فرزند او مملان پدر وهسودان،
دوبار به ارمنستان لشكر كشید. لشكركشیها و جنگهای او نهتنها
با ارمنیان و گرجیان، بلكه با رومیان و همۀ ترسایان
بوده است. رومیان كه در این هنگام به بخش غربی ارمنستان
دست یافته بودند، بزرگترین دشمن مسلمانان شمرده میشدند
(همو، ۱۶۷). تاریخ این لشكركشی احتمالاً پس
از ۳۸۰ق/ ۹۹۰م و دومین لشكركشی
وی در ۳۸۸ق/ ۹۹۸م بوده است (همو،
۱۷۰).
ارمنستان در دهۀ چهارم سدۀ
۱۱م زیر سلطۀ دولت بیزانس قرار گرفت، ولی این سلطه دیری
نپایید، زیرا هجوم تركمانان اُغُز به ایران و سپس به
ارمنستان آغاز شده بود. اینان كه به تركان سلجوقی شهرت یافتهاند،
نخستین حمله به ارمنستان را در ۴۳۹ق/
۱۰۴۸م آغاز كردند (هاكوپیان، 139). لشكریان
غز از طریق واسپوراگان به اراضی جنوب ارزروم رخنه كردند (یوزباشیان،
مقدمه بر «روایت»، 31). سال بعد تركان شهر كارین را متصرف شدند
(همانجا). در ۴۴۰ق/ ۱۰۴۹م دومین
حملۀ غزان به ارمنستان انجام شد. حملۀ سوم در
۴۴۶ق/ ۱۰۵۴م به فرماندهی
طغرل بیك صورت گرفت (هاكوپیان، یوزباشیان،
همانجاها). در این سال طغرل پس از حمله به آذربایجان و اران و
مطیع ساختن روادیان در تبریز، و شدادیان در گنجه، به
ناحیۀ وان، برای تصرف طرابوزان و قارص و ملازگرد، به ارمنستان لشكر
كشید. در تبریز ابومنصور وهسودان بن محمد روادی و در گنجه امیر
ابوالاسوار را به اطاعت آورد و عازم ارمنستان و روم شد، ولی با وجود
نهب و غارت بسیار نتوانست ملازگرد را به تصرف آورد و بیآنكه طرفی
بندد به آذربایجان بازگشت و از آنجا متوجه ری شد (بازورث،
۵/ ۵۰؛ ابن اثیر، ۹/ ۵۹۸ -
۵۹۹). در سالهای بعد قتلمش و یاقوتی در
ارمنستان و مشرق آناتولی تاختوتاز كردند و در ۴۵۰ق/
۱۰۵۸م قارص و ملطیه سقوط كرد (بازورث، همانجا).
الپ ارسلان پس از جلوس بر تخت سلطنت (۴۵۶ق/
۱۰۶۴م) چهارمین حملۀ بزرگ را
انجام داد و با گذر از اران و گرجستان به ارمنستان درآمد و بخشی از این
سرزمین را مطیع و منقاد كرد. در این لشكركشی فرزندش
ملكشاه و نظام الملك وزیر همراه او بودند (هاكوپیان، 140-139؛
بازورث، ۵/ ۶۷؛ ابناثیر، ۱۰/
۳۸).
در اواسط سدۀ ۵ ق
گروههای وسیعی از عناصر ترك آسیای مركزی
به ایران و از آنجا به مرزهای ارمنستان و بیزانس سرازیر
شدند. از این دوره اهمیت ویژۀ آذربایجان
به عنوان پایگاه توسعهطلبی تركمانان آغاز شد (بازورث، ۵/
۵۰). در ۴۵۶ق الپ ارسلان به سوی قارص رفت
و شهر آنی را به تصرف در آورد و مساجدی در آن شهر بنا نهاد (ابناثیر،
۱۰/ ۴۰). منجمباشی تاریخ لشكركشی
الپ ارسلان به ارمنستان و بلادروم و فتح دژهای آن سرزمین را در
۴۵۷ق نوشته است (ص ۱۵). در روزگار سلطنت ملكشاه
سلجوقی (۴۶۴- ۴۸۵ق/
۱۰۷۲-۱۰۹۲م) دولت سلجوقیان
از هرزمان دیگری نیرومندتر بود، ولی حدود ۲ تا
۳ دهه پس از مرگ ملكشاه دولت مذكور به امیرنشینهای
متعدد تجزیه شد. در ارمنستان نیز چند امیرنشین و
شاهزادهنشین در مناطق آنی، دوین، قارص، خلاط (اخلاط) و كارین
پدید آمد (هاكوپیان، 140).
در آغاز سدۀ ۶ق
ارمنستان میان عدهای از امیران سلجوقی تقسیم
شد. اینان بر شهرهای آنی، خلاط، قارص و ارزروم فرمانروایی
داشتند. چند امیرنشین كوچك نیز در مناطق كوهستانی
دزورگت[۲]، زانگزور[۳]، ساسون و مُك باقی مانده بودند. در
سدۀ ۵ق هنگامی كه تركمانان به ارمنستان هجوم بردند و جلگههای
این سرزمین را تصرف كردند، گروه كثیری از ارمنیان
رهسپار ناحیۀ كیلیكیه شدند و در آن سرزمین ــ كه گاه به
ارمنستان صغیر نیز شهرت یافت ــ چند حكومت ارمنی پدید
آوردند. یكی از خویشاوندان گاگیك اول آخرین
پادشاه دودمان باگراتونی به نام روبِن در نواحی كوهستانی
كیلیكیه دولتی بنیاد نهاد و در
۴۷۲ق/ ۱۰۸۰م عمال بیزانس را
از بخش اعظم آن سرزمین بیرون راند (همو، 147,145؛ پاسدرماجیان،
۲۳۵).
پس از مرگ روبن در
۴۸۸ق/ ۱۰۹۵م فرزندش كنستانتین
به جای او نشست. وی كه به نام كنستانتین اول شهرت
دارد، دودمان روبنی ـ باگراتونی را بنیاد نهاد و چند دژ مستحكم
را از تصرف مسلمانان خارج كرد (همو، ۲۳۷). در این
دوران كه به تقریب مصادف با جنگهای صلیبی بود، ارمنیان
در كنار ترسایان اروپا قرار گرفتند و آنها را در تصرف گردنههای
جبال توروس، فتح انطاكیه و اورشلیم و تصرف اِدِس(اِدسا ـ الرها ـ
اورفا) رهنمون شدند و به هنگام شكست و عقبنشینی، ترسایان
را یاری دادند (همو، ۲۳۷-۲۳۹).
توسعهطلبیهای فرمانروایان دودمان روبنی ازجمله توروس
اول یا تئودور
(۱۱۰۰-۱۱۲۹م) و برادرش لئون
اول (۱۱۲۹-۱۱۳۷م)، دولت بیزانس
را به هراس افكند. درنتیجه یانوس كومننوس دوم امپراتور بیزانس
(۱۱۱۸-۱۱۴۳م) در
۵۳۱ق/ ۱۱۳۷م با استفاده از نزاعی
كه میان لئون اول و شاهزادگان انطاكیه پدید آمده بود، بر
قلمرو او لشكر كشید. سپاه لئون را درهم شكست و خود او را اسیر كرد
كه در اسارت جان سپرد. از ۱۱۳۷ تا
۱۱۴۳م این منطقه كه ارمنستان جدید نامیده
میشد، میدان تاخت و تاز یونانیان بیزانسی
و تركان سلجوقی شد (همو، ۲۴۱؛ در نرسسیان،
۳۸-۴۰). از ۴ فرزند لئون اول دو تن به نامهای
استفان و مله [۴]به سلطان نورالدین زنگی امیر حلب
پناه بردند. فرزند دیگرش توروس به قبرس گریخت، ولی بعد
پنهانی به كیلیكیه بازگشت و ارامنۀ آن
سامان را به شورش واداشت. مانوئل امپراتور بیزانس كه نتوانست از عهدۀ دشمن
برآید، سلطان مسعود، امیر قونیه را به یاری طلبید.
با این وصف نتیجهای حاصل نشد. سرانجام در
۵۵۴ق/ ۱۱۵۹م با میانجیگری
بودوئن سوم پادشاه اورشلیم صلح برقرار شد (پاسدرماجیان،
۲۴۱-۲۴۳). مله كه در خدمت نورالدین
سلطان حلب درآمده بود، به دین اسلام گروید. او به كمك نورالدین
توانست روبن دوم را از تخت براندازد و فرمانروای ارمنستان جدید
گردد. وی ۳ بار با سپاهیان بیزانس جنگ كرد و سرانجام
به دست ارمنیان كشته شد (همانجا).
پیشروی مداوم و بیوقفۀ صلاحالدین
ایوبی در عراق و جزیره، زنگیان را در معرض تهدید
قرار داد و آخرین شاه ارمنستان و اتابك عزالدین مسعود بن قطبالدین
مودود را واداشت تا در برابر تجاوز سلطان ایوبی با یكدیگر
متحد شوند (بازورث، ۵/ ۱۷۰؛ ابناثیر،
۱۱/ ۴۸۸- ۴۸۹). در ارمنستان شرقی
شاه آن سرزمین كه از نوادگان سكمان قطبی بود، خواست تا از آق
سنقر دوم در برابر ایلدگزیان جانبداری كند. هنگامی كه
نصرالدینسكمان در ۵۸۱ق/ ۱۱۸۵م
بدون وارث و جانشین درگذشت، مبارزۀ قدرت میان پهلوان ایلدگز
كه برای یافتن دعوی جانشینی، با یكی
از دختران شاه سالخوردۀ ارمنستان ازدواج كرده بود و صلاحالدین ایوبی
درگرفت، پهلوان ایلدگز خلاط را فتح كرد و صلاحالدین، میافارقین
را كه تحت حمایت شاه ارمنستان بود، به تصرف درآورد و ضمیمۀ قلمرو
خود كرد (بازورث، ۵/ ۱۷۰؛ ابن اثیر،
۱۱/ ۵۱۱ -۵۱۶).
پس از مرگ صلاحالدین در
۵۸۹ ق/ ۱۱۹۳م، زنگیان بار دیگر
بیشتر شهرها و قلاع جزیره را متصرف شدند (بازورث، همانجا). دولت
سلجوقیان آناتولی در ۶۰۳ق/
۱۲۰۶م موفق شدند انطالیه را به تصرف آورند و به
یك شهر تجاری در حوالی دریای مرمره دست یابند.
نیروهای سلجوقی در ۶۰۵ق/
۱۲۰۸م با یاری ملك ظاهر پادشاه حلب از
دودمان ایوبی دست به جنگ مشتركی بر ضد ارمنیان كیلیكیه
زدند و حاكم ارمنی را سركوب كردند (اوزون چارشیلی، I/ 4).
از اواسط سدۀ ۵ ق در منطقۀ آنی ارمنستان گروهی از شدادیان فرمانروایی
داشتند و تا اواخر سدۀ ۶ق بر این سرزمین حكومت كردند (كسروی،
۳۱۶-۳۲۷).
در روزگاری كه مغولان به ایران
تاخته بودند، جلالالدین خوارزمشاه در ۶۲۲ق/
۱۲۲۵م به ارمنستان لشكر كشید. پیش از این
تاریخ در ۶۱۷ق/ ۱۲۲۰م طلایهداران
مغول تا ارمنستان آمدند.
سباستاتسی رویدادنامه نویس،
آورده است كه در تاریخ یاد شده ۲۰ هزار تن از لشكریان
تاتار كه از «چین و ماچین» بیرون شده بودند، ضمن گذر از
جلگههای آغوان (اران) تا گوگارْك (نویمبریان
[۱]كنونی) در ارمنستان پیش تاختند و به تبخیس
[۲](تفلیس) رسیدند، ولی سپس بازگشتند (ص 23؛ گالستیان،
107، حاشیۀ 5, 6). در ۶۲۲ق جلالالدین خوارزمشاه ناحیۀ دوین
ارمنستان، گرجستان، گنجه و تفلیس را تصرف كرد و آنگاه در
۶۲۴ق به خلاط لشكر كشید و این شهر را مدتی
به محاصره گرفت و سرانجام آن را گشود (نسوی، ۱۴۵،
۱۴۸، ۱۵۰، ۱۵۱،
۱۹۶، ۱۹۷،
۲۱۱-۲۱۵؛ گاندزاکتسی، 149-150؛
استپانوس، 33). اسقف استپانوس در رویداد نامۀ خود، مدت
محاصرۀ شهر تا تصرف آن را ۴۰ روز ذكر كرده است (ص 34). جلالالدین
در ۶۲۳ق یرزنیك و كمخ و سال بعد كارین را
تصرف كرد (سباستاتسی، 24). در ۶۲۵ق سپاه خوارزمشاه
شهرهای مك، توگوتاپ و خاربِرت (خاربرد ـ خرپوت) را ویران كردند.
در سال بعد لشكر بیشماری از مغول به گنجه حمله بردند، گروه كثیری
را كشتند و زنان و كودكان را به اسارت بردند و پس از گذشت دو سال در ۶۲۸ق
به خلاط و آمد حمله بردند و غنایم فراوان به چنگ آوردند (همو، نیز
استپانوس، همانجاها). متعاقب آن مغولان شهرهای آنی، قارص، لوری
و دژ كاین [۳]را تصرف كردند (همانجا). در ۶۳۳ق
لشكریان مغول به اران، گرجستان و ارمنستان حمله بردند و سرزمینهای
سیونیك و آغستو (آقسطو[۴]) را متصرف شدند، سپس ضربۀ اصلی
خود را متوجه شهر آنی كردند و پس از تصرف شهر، بسیاری از
مردم را به قتل رسانیدند. در اواخر همان سال ارمنستان شمالی زیر
سلطۀ مغولان قرار گرفت (هاكوپیان، 143-144). در
۶۴۱ق/ ۱۲۴۳م مغولان شهرهای
سباستیا (سیواس) و قیساریه را تصرف كردند (ابن عبری،
۲۸۵؛ استپانوس، 35).
در سالهای ۶۳۹
-۶۴۳ق/ ۱۲۴۲-
۱۲۴۵م استانهای جنوبی و غربی
ارمنستان نیز به تصرف مغولان درآمدند. در روزگار سلطۀ
مغولان تنی چند از ایشخانان (فرمانروایان محلی) ارمنی
از جمله در ولایتهای سیونیك، ساسون، وان، تابعیت
مغولان را پذیرفتند و باقی ماندند، ولی در بسیاری
از نواحی دیگر ارمنستان، ایشخانان قدرت خود را از دست
دادند. گاندزاكتسی مورخ ارمنی سدۀ
۱۳م این ماجرا را با تفصیل بیان كرده است (ص
170-152؛ هاكوپیان، 144).
منكوقاآن ادارۀ اراضیمتصرفی
خود در شرق را به یكی از برادرانش قوبیلای قاآن و
سرزمینهای غربی یعنی ایران، شام، مصر،
روم و ارمنستان را به برادر دیگر خود هلاگو سپرد (رشیدالدین،
۲/ ۶۸۵).
ارمنستان تا سدۀ ۸ق گاه
زیر سلطۀ مغولان و گاه در تصرف تركان باقی ماند. در
۸۰۲ق/ ۱۴۰۰م تیمور به
ارمنستان و آسیای صغیر لشكر كشید و در سیواس
كشتاری دهشتبار به راه انداخت و حتى نوشتهاند كه در وان مدافعان
شهر را وامیداشت تا از فراز برج و بارو خود را به زیر افكنند.
سرانجام، پس از مرگ تیمور ارمنستان به تصرف تركمانان قراقویونلو
و سپس آققویونلو درآمد. امواج متعدد ایلغارها، كشتارها و غارتگریها
موجب ضعف ارمنستان و مهاجرت ارمنیان به دیگر سرزمینها شد.
تنها حدود ۲۰۰ هزار ارمنی به شبهجزیرۀ كریمه
و مولداوی مهاجرت كردند (پاسدرماجیان،
۲۸۲-۲۸۴). در عهد تیمور سرزمین
پرجمعیت ارمنستان دستخوش قحط و گرسنگی و ویرانی شد.
باگرات یكی از فرمانروایان ارمنستان كه به گرجستان گریخته
بود، از دین مسیح برگشت (متسوپی، ۱۴،
۱۵). در عهد دولت قراقویونلو مالیاتهای گزافی
بر مردم ارمنستان تحمیل شد (همو، ۳۶). در عهد آققویونلوها
مدتی شهر ماردین تختگاه جهانگیر (ح
۸۲۰-۸۷۴ق/ ۱۴۱۷-
۱۴۶۹م) بود كه بعدها به تصرف اوزون حسن درآمد (نك
: ه د، آققویونلو). سلطان محمد دوم، ملقب به فاتح پس از فتح طرابوزان
در ۸۶۵ق/ ۱۴۶۱م و از میان
برداشتن دولتهای محلی كوچك و ضمیمه كردن آنها به قلمرو
امپراتوری عثمانی در مرز ارمنستان با تركمانان مواجه گردید.
وی تا هنگام مرگ، امپراتوری خود را درشرق تا ارزروم گسترش داد.
بدینسان تنها سرزمین اصلی ارمنستان در تصرف تركمانان آققویونلو
باقی ماند (پاسدرماجیان، ۲۸۹). اوزون حسن تا دم
مرگ بر مناطق پهناوری كه ارمنستان جزو آن بود، فرمانروایی
داشت (هینتس، ۷۱). چندی بعد شاه اسماعیل صفوی
تركمانان را در ایران و ارمنستان مغلوب كرد و از ارمنستان بیرون
راند.
از اوایل سدۀ
۱۰ق جانشینان سلطان محمدفاتح كار توسعۀ امپراتوری
عثمانی به سوی شرق را از سرگرفتند. سلطان سلیم اول به ایران
حمله برد و با پیروزی در جنگ سالهای
۹۲۰-۹۲۲ق/
۱۵۱۴-۱۵۱۶م بخش اعظم ارمنستان
را به چنگ آورد (پاسدرماجیان، همانجا). از همان اوایل سدۀ
۱۰ق میان دولتهای ایران و عثمانی به
منظور تصرف ارمنستان جنگهای طولانی آغاز شد كه به ویرانی
مجدد این سرزمین انجامید. بهویژه قشون عثمانی
خرابیهای فراوان به بار آورد (نرسسیان، 160-161). ابراهیم
پچوی كه شخصاً در چند جنگ شركت داشته، از ویرانگری قشون
عثمانی در شورهكل (شیراك) در ۹۶۱ق/
۱۵۵۳م خبر داده است. وی دربارۀ كشتار
بیامان اهالی و غارت آنان توسط لشكریان عثمانی
نوشته است كه منطقه چنان ویران شد كه هیچ نشانهای از
آبادی برجا نماند (۱/ ۳۱۲-۳۱۴).
به نوشتۀ هدایت
در ۹۵۹ق/ ۱۵۵۲م شاه طهماسب صفوی
عازم تسخیر ارمینیۀ صغری شد، دژ خلاط را
محاصره و فتح كرد و متعاقب آن عازم فتح قلعۀ ارجیش
شد و آن را گشود، تا اینكه حوالی ارزروم میان دو سپاه پیكار
درگرفت (۸/ ۹۷-۱۰۰). در ۲۹ مۀ
۱۵۵۵م/ ۸ رجب ۹۶۲ق میان
ایران و عثمانی پیمان صلحی منعقد شد كه به پیمان
آماسیه معروف است. طبق این پیمان ارمنستان غربی
(آناتولی شرقی) تحت سلطۀ دولت عثمانی قرار گرفت و
ارمنستان شرقی تابع ایران شد (نرسسیان، 161؛ اوزون چارشیلی،
II/ 361). این پیمان كه نخستینبار میان صفویان
و عثمانیان منعقد شده بود، تا درگذشت شاه طهماسب
(۹۸۴ق/ ۱۵۷۶م) دوام یافت
(همانجا؛ هدایت، ۸/ ۱۵۰). در
۹۸۶ق/ ۱۵۷۸م سپاهیان عثمانی
بار دیگر جنگ با ایران را آغاز، و به قفقاز حمله كردند و بخش بزرگی
از آن سرزمین را متصرف شدند (نرسسیان، همانجا). جنگ تا
۹۹۷ق/ ۱۵۸۹م حدود ۱۲ سال
به درازا كشید (اوزون چارشیلی، III/ 58). پیش از سلطنت شاه
عباس، در دوران فترت و آشفتگی در ایران، دولت عثمانی اراضی
وسیعی از ارمنستان را در اختیار داشت.
در ۹۹۱ق/
۱۵۸۳م سندی ارائه شد كه هماكنون در مركز
اسناد و نسخههای خطی ماتناداران ارمنستان موجود است. این
سند گرچه اصیل نمینماید، به هر تقدیر نشانۀ فشار
شدیدی است كه در ادوار مختلف از عهد عباسیان تا آن روزگار
بر مردم ارمنستان وارد میشده است. در عهد خلافت عباسیان بار
مالیاتها سنگین شد و تجمل دربار عباسی موجب افزایش میزان
خراج و جزیه از سرزمینهای تابع گردید. در اواخر سدۀ
۸م، بهویژه در دوران خلافت هارونالرشید فشار مالیاتی
سنگینی بر اهالی ارمنستان وارد آمد و به نوشتۀ
مورخان ارمن شكل غارت آشكار به خود گرفت، چنانكه مردگان نیز مشمول
پرداخت جزیه بودند (هاكوپیان، 111).
در دورانهای بعد سختگیری
بر مردم ارمنستان شدیدتر شد و چهبسا سبب ارائۀ سندی
گردید تا شاید فرمانروایان دولت عثمانی را به ملاحظه
وادارد. در مركز اسناد ماتناداران نسخهای خطی با عنوان «عهدنامۀ محمد
پیغمبر(ص) با جماعت ارامنه» وجود دارد كه ادعا شده در سال چهارم بعثت
به خط معاویة بن ابیسفیان نوشته شده است. طبق این
معاهده جماعت ارامنه، كشیشان و رئیسان قبول جزیه كردند و
مقرر شد كه هر فرد ارمنی بالغ بر یك مثقال نقره به عنوان جزیه
بپردازد. تعهدات دیگری نیز در عهدنامۀ مزبور قید
شده است كه از آن جمله اطاعت ارامنه از مسلمانان است. این عهدنامه
ظاهراً با شركت هرواند بن ضحاك ارمنی و حضور چند شاهد، از جمله ابوبكر،
عمر، عثمان، علی(ع)، جعفر بن ابیطالب، عبدالله بن عمر و چند
تن دیگر تدوین شده است («اسناد فارسی ...»، ۱/
۲۸۸-۲۹۰). این سند درست به نظر نمیرسد،
زیرا: ۱. ارمنیان چگونه میتوانستند در سال چهارم
بعثت پیامبر(ص) به چنین تعهدی تن درداده باشند؟ ۲.
عبدالله بن عمر كه به عنوان یكی از شهود از وی یاد
شده است، در سال چهارم بعثت هنوز تولد نیافته بود. گمان میرود
كه فشار مالیاتی شدید بر مردم ارمنستان موجب بر ساختن چنین
سندی شده باشد. اینكه شاه اسماعیل صفوی طبق فرمان،
داروغگان و عمال خویش در قفقاز را از اجحاف نسبت به عیسویان
آن دیار برحذر داشته، خود نشانهای از سابقۀ فشار مالیاتی
بر مردم ارمنستان بوده است («اسناد فارسی»، ۱/
۲۵۸- ۲۵۹).
شاه عباس پس از جلوس بر تخت شاهی
ناگزیر از پذیرفتن صلح دشواری شد كه طبق آن ارمنستان زیر
سلطۀ دولت عثمانی قرار گرفت (فلسفی، ۱/
۱۴۹؛ نرسسیان، 161). در ۹۹۱ق/
۱۵۸۳م پیش از پادشاهی شاه عباس، فرهاد
پاشا پس از تصرف ارزروم از راه قارص به ولایت چخور سعد (ارمنستان)
تاخت و آنجا را به همراه ایروان متصرف شد و كلیسای اچمیادزین
و چند كلیسای دیگر را ویران كرد (فلسفی،
۱/ ۷۹). از ۹۹۹ق/
۱۵۹۰م بنابر پیمانی كه میان نمایندگان
شاه عباس و سلطان مراد سوم در استانبول به امضا رسید، ارمنستان به
ضمیمۀ شروان، گرجستان، قراباغ و چند ناحیۀ دیگر به
دولت عثمانی واگذار شد (همو، ۳/ ۲۰۱). این
نواحی تا ۱۰۱۲ق/ ۱۶۰۳م
در تصرف دولت عثمانی بود (همانجا). تا آغاز ۱۰۱۳ق
ارمنستان، قراباغ و دژهای بزرگ ایروان و نخجوان از تصرف تركان
به درآمد (همو، ۳/ ۲۰۱- ۲۰۲).
در عهد شاه عباس ۱۳ ولایت
از توابع ایران از جمله چخورسعد (ارمنستان) توسط بیگلربیگی
اداره میشد (همو، ۲/ ۳۹۷). هنگامی كه
سلطان عثمانی سردار بزرگ خود سنان پاشا را با سپاهیگران روانۀ ایران
كرد، شاه عباس به منظور درهم شكستن دشمن فرمان داد تا شهرهای
ارمنستان را ویران كنند و از غلات و آزوقه چیزی بر جای
نگذارند و تمامی مردم آن نواحی را به داخل ایران كوچ
دهند تا كمیِ آب و آزوقه مانع پیشرفت سپاه دشمن گردد (همو،
۳/ ۲۰۲). به نوشتۀ اسكندربیك منشی، در
این ماجرا قریب ۲۰ هزار «غیرملت» در میانۀ
قزلباش مسلمان شدند (۲/ ۶۶۶). ارامنۀ جلفا
به اصفهان كوچ داده شدند (همو، ۳/ ۲۰۵) و اراضی
كنار زایندهرود میان آنان تقسیم شد تا موافق میل خود
خانه و كلیسا بسازند و آنجا را جلفا بنامند (همانجا). حدود ۲۴
هزار و به قولی ۲۷ هزار خانوار ارمنی به گیلان
و مازندران كوچانده شدند، ولی گویا بهسبب بیماری
مالاریا اغلب تلف شدند و بیش از ۵ یا ۶ هزار
خانوار از آنان باقی نماند (همو، ۳/ ۲۰۶؛ تاورنیه،
۴۰۰). سرانجام در ۱۰۳۰ق/
۱۶۲۰م دولت عثمانی به مصالحه با ایران تن
در داد (فلسفی، ۵/ ۱۰۴-۱۰۷). به
موجب این مصالحه بخش شرقی ارمنستان (چخورسعد) شامل مناطق ایروان،
نخجوان و قراباغ در تصرف ایران باقی ماند. این منطقه شامل
شهر اچمیادزین مقر جاثلیق سراسر ارمنستان نیز بود.
مؤلفان ارمنی متذكر شدهاند كه آن بخش از ارمنستان كه تابع ایران
بود، در مقایسه با بخش زیر سلطۀ تركان عثمانی،
از نظام آزادتری برخوردار بود، ولی بعدها بهسبب انحطاط ایران
در سدۀ ۱۸م اوضاع رو به وخامت نهاد (پاسدرماجیان،
۲۹۳، ۲۹۴).
پس از روی كار آمدن نادر، جنگی
میان لشكریان او و قوای عثمانی به فرماندهی
توپال پاشا در ۱۱۴۲ق/ ۱۷۲۹م
درگرفت كه به شكست نادر انجامید (مروی، ۱/
۲۸۵-۲۹۵؛ ریاحی، ۱/
۱۹)، ولی در ۱۱۴۶ق وی توانست
توپال پاشا را مغلوب نماید. متعاقب آن نادر به قفقاز لشكر كشید و
داغستان، گنجه، قراباغ و ایروان را تصرف كرد (مروی، ۱/
۳۷۱، ۳۷۹، ۴۰۷). سپس در
۱۱۴۸ق/ ۱۷۳۵م از طریق
سرزمینهای لوری و كازاخ تا مرز قارص ارمنستان پیش
رفت و در همین سال تركان عثمانی را از قفقاز بیرون راند.
آنگاه از طریق آرارات به اچمیادزین رفت (كرتاتسی،
197, 198). كرتاتسی مورخ ارمنی كه با نادر دیدار داشته، شرح
مبسوطی دربارۀ تاریخ ارمنستان در روزگار وی نگاشته است.
در اواخر سدۀ
۱۲ق به سبب جنگهای متمادی، ارمنستان دستخوش ویرانی
گشت. روسیه كه در این زمان دولتی نیرومند بود، به
سوی مناطق جنوب روی آورد و توجه ارامنه را به خود معطوف كرد
(پاسدرماجیان، ۲۹۵). در اواخر سدۀ
۱۸م در ارمنستان همانند دیگر نواحی قفقاز، خاننشینهایی
چون ایروان، نخجوان، قراباغ و جز آنها پدید آمد. بخش مركزی
و منطقۀ بزرگی از بخش شرقی ارمنستان تابع خاننشین ایروان
بود كه به ۱۵ ناحیه تقسیم میشد (نرسسیان،
183)، ولی ارمنستان غربی و جنوب شرقی ازجمله واسپوراگان، تارون،
ساسون، قارص، كارین و جز آنها تحت سلطۀ دولت عثمانی
قرار داشت كه پاشاهای ترك بر آن فرمان میراندند و به تقریب
نیمه مستقل بودند (همو، 183, 184). الكساندر اول امپراتور روسیه
(۱۸۰۱-۱۸۲۵م) پس از الحاق
گرجستان غربی به روسیه
(۱۸۰۳-۱۸۱۰م)، سرزمینهایی
از ارمنستان را نیز كه تابع گرجستان بودند، به چنگ آورد. در
۱۲۱۹ق/ ۱۸۰۴م میان روسیه
و ایران جنگ در گرفت و در ۱۲۲۰ق بخش شرقی
شیراك، ساحل چپ آخوریان (آرپاچای) ضمیمۀ روسیه
شد و خان قراباغ تابعیت روسیه را پذیرفت.
پس از انعقاد عهدنامۀ
گلستان در ۱۲۲۸ق/ ۱۸۱۳م خاننشینهای
قراباغ، شیراك، لوری، شمشاط، زانگزور و چند منطقۀ دیگر
ضمیمۀ امپراتوری روسیه شد (همو، 189-190). در سالهای
۱۲۱۹- ۱۲۲۸ق سپاهیان روسیه
دوبار كوشیدند تا ایروان را به چنگ آورند. در پاییز
۱۲۲۳ق دومین محاصرۀ ایروان
كه توسط خانهای دستنشاندۀ فتحعلی شاه قاجار اداره میشد، از سوی سپاهیان
روس آغاز شد. مهاجمان روس از دومین محاصرۀ شهر ایروان
نیز طرفی نبستند (همو، 183,190). تصرف ایروان بعدها پس از
انعقاد پیمان گلستان در دورۀ دوم جنگهای ایران و روس صورت پذیرفت (همو، 193).
طبق عهدنامۀ تركمانچای كه در ۵ شعبان ۱۲۴۳ق/
۲۲ فوریۀ ۱۸۲۸م منعقد گردید، خاننشینهای
ایروان و نخجوان به دولت روسیه واگذار شد (نك : تاجبخش،
۷۶، ۷۷).
جنگ ایران و روس تازه به پایان
رسیده بود كه جنگ میان روسیه و عثمانی آغاز شد (نیمان،
18). سپاهیان روس شهر قارص را محاصره، و آن را تصرف كردند. متعاقب آن
حمله به ارزروم آغاز شد. ارتش عثمانی در ۱۲۴۵ق/
۱۸۲۹م شكستهای متعددی را متحمل شد و در
نتیجه به پیمان مشهور آدریانوپل (ادرنه) تن در داد. بخشهای
بزرگی از قفقاز را سپاهیان عثمانی ترك گفتند، ولی
ارمنستان غربی همچنان در دست پاشاهای ترك باقی ماند (نرسسیان،
194, 195) با باقی ماندن ارمنستان غربی تحت سلطۀ دولت
عثمانی، مهاجرت ارامنه از آن سرزمین آغاز شد و حدود
۹۰ هزار نفر از قارص، ارزروم و دیگر نواحی ارمنستان
غربی به ارمنستان شرقی مهاجرت كردند. در نتیجۀ این
مهاجرتها جمعیت ارمنستان شرقی فزونی یافت و وضع
اقتصادی آن بهتر شد (همو، 196). فشار اقتصادی بر مردم ارمنستان
پس از الحاق به روسیه نیز كاستی نپذیرفت. درنتیجه
مردم این سرزمین تا ۱۸۸۵م چندینبار
به شورشهایی دست زدند. در ۱۸۶۰م پیشهوران
ارمنستان سر به شورش برداشتند (همو، 203, 204) در نیمۀ دوم
سدۀ ۱۹م حدود ۳ میلیون نفر در ارمنستان غربی
سكنی داشتند. در سالهای ۱۸۶۲م،
۱۸۶۳م و ۱۸۷۲م چند شورش برضد
دولت عثمانی در ارمنستان غربی روی داد ( آرمنیا، 37).
در تابستان ۱۸۷۵م در بُسنی و هرزهگوین، و
در ۱۸۷۶م در بلغارستان شورشهایی برضد دولت
عثمانی روی داد. الكساندر دوم امپراتور روسیه با استفاده
از فرصت به حمایت از شورشیان برخاست. سلطان عثمانی عبدالحمید
كه در ۱۲۹۳ق/ ۱۸۷۶م زمام
امور را در دست گرفته بود، به روسیه اعلان جنگ داد. در جریان
جنگ، فرماندهی ارتش روسیه به ژنرال لوریس ملیكوف
كه ارمنی تبار بود، سپرده شد. وی در
۱۸۷۷م شهرهای قارص، اردهان، آلاشگرد، بایزید،
باطوم و در ۸ فوریۀ ۱۸۷۸ ارزروم را متصرف شد (نرسسیان،
214). قرارداد مشهور سن استفانو در ۱۸۷۸م و متعاقب آن
پیمان برلن در همان سال، مشكل ارمنستان را حل نكرد. ارزروم، بایزید
و آلاشگرد از سوی روسیه به دولت عثمانی بازگردانده شد (همو،
217, 218؛ كارزو، ۷۰- ۷۸). در
۱۸۹۴م سپاهیان عثمانی در جریان
سركوب شورش ساسون حدود ۱۰ هزار تن از مردم آن ناحیه را قتل
عام كردند. در پاییز ۱۸۹۵م ارمنیان
ساكن طرابوزان، ارزروم، سیواس، وان، بایزید و دیگر
نواحی موردستم و آزار قرار گرفتند. در سالهای
۱۸۹۴-۱۸۹۶م حدود
۳۰۰ هزار نفر از ارمنیان كشته شدند (آرمنیا، 38).
در بهار ۱۹۰۴م روستاییان ارمنی ناحیۀ ساسون
به قیام مسلحانه دست زدند كه به فرمان سلطان عبدالحمید سركوب
شدند.
در ۱۹۱۲م
نخستین جنگ بالكان آغاز شد كه با شكست امپراتوری عثمانی خاتمه
یافت. با شكست امپراتوری عثمانی، دولت روسیه ضمن حمایت
از اقوام اسلاو اروپای شرقی، خواستار حل مسألۀ ارامنه در
ارمنستان غربی شد. در ژوئن ۱۹۱۳ دولت روسیه
طرح یكی شدن ولایتهای ارزروم، وان، بدلیس، دیار
بكر و خاربرد (خرپوت) را تحت ادارۀ یك فرماندار كل ارمنی مطرح كرد كه شامل گونهای
خودمختاری ملی بود. طرح مزبور با مخالفت دولتهای آلمان و
عثمانی و بیاعتنایی دولتهای فرانسه و انگلستان
مواجه شد و سرانجام تحقق نیافت (نرسسیان، 258, 259) مدتی
پس از آغاز جنگ جهانی اول دولت عثمانی به بلوك نظامی
آلمان و اتریش پیوست و به پیكارهایی برضد روسیه
در اراضی قفقاز دست زد.
از اواخر سال
۱۹۱۴ و اوایل ۱۹۱۵م
كشتار ارامنه در تركیۀ كنونی آغاز شد (همو، ۲۶۴) كه در طول سالهای
۱۹۱۵ و ۱۹۱۶م ادامه یافت.
دربارۀ كشتار ارامنه در این سالها اختلافنظرهایی وجود
دارد. مآخذ ترك، شمار ارمنیان مقتول را بین ۲۰۰
تا ۳۰۰ هزار نوشتهاند (ورنر، 65). مآخذ فرانسوی نیز
اتفاقنظر ندارند. برخی شمار كشتهشدگان ارمنی را حدود
۵۰۰ هزار نفر (همانجا) و برخی دیگر ۵/
۱ میلیون نوشتهاند (نك : ریشاردو، 410). حتى در
دائرةالمعارفهای بزرگ شوروی نیز شمار كشتگان و تبعیدیان
یكسان نیست. در «دائرةالمعارف بزرگ شوروی» چاپ دوم شمار
ارامنۀ مقتول و نفی بلد شده هریك ۱میلیون نفر
آمده است (BSE2, III/ 65) ولی در «دائرةالمعارف بزرگ شوروی»
چاپ سوم شمار مقتولان ۵/ ۱ میلیون و نفی بلد
شدگان ۶۰۰ هزار نفر ذكر شده است (BSE3,
II/ 224).
در ۱۹۱۶م ارتش
روسیه به همراه واحدهای جنگی شامل داوطلبان ارمنی،
ولایات شرقی تركیه ازجمله وان، بدلیس، ارزروم،
طرابوزان و ارزنجان را تصرف كردند (مخموریان، 138؛ پاسدرماجیان،
۴۸۵).
در اواخر سدۀ
۱۹م در میان گروههای ارمنی ۳ حزب عمده
پدید آمد: ۱. حزب آرمناكان كه در ۱۸۸۵م
تأسیس شد و تا ۱۸۹۶م دوام یافت (آقاسی،
۱۶۲). ۲. حزب انقلابی هُنچاكیان كه توسط
گروهی ماركسیست در ۱۸۸۷م بنیان یافت
و در ۱۹۰۵م به حزب دموكرات سوسیال هنچاكیان
و در ۱۹۰۹م به حزب سوسیال دموكرات هنچاكیان
تغییر نام داد (همو، ۱۸۲، ۳۳۵).
افراد این حزب در شورش مشهور ناحیۀ ساسون واقع
در ولایت بدلیس (اوت ۱۸۹۵) نقش و شركت
داشتند (همو، ۲۰۵، ۲۰۶). بعدها این
حزب دچار تفرقه شد (همو، ۲۱۷-۲۱۸). ۳.حزب
داشناكسوتیون (داشناك) یا فدراسیون انقلابی ارامنه،
در ۱۸۹۰م تأسیس شد كه رهبری آن را ناسیونالیستهای
ارمنی دارای هدفهای سوسیالیستی برعهده
داشتند (همو، ۲۹۵). بعدها دو حزب دیگر: حزب كمونیست
و حزب آزادیخواه رامگاوار ارمنستان پا به عرصۀ وجود نهادند و
هریك در تاریخ این سرزمین نقشی ایفا
كردند (روشندل، ۹۲).
پس از انقلاب بلشویكی در
روسیه، ارمنیان قفقاز به رهبری حزب داشناكسوتیون در
۲۸ مۀ ۱۹۱۸ در ایروان حكومت جمهوری
اعلام كردند و سرزمین ارمنینشین ناحیۀ قفقاز
را جمهوری ارمنستان نامیدند. در همین سال آرام مانوكیان
به سمت نخستین رئیسجمهور ارمنستان برگزیده شد. وی
سفیرانی به كشورهای مختلف اعزام داشت كه سفیر
جمهوری مستقل ارمنستان در ایران شخصی به نام آرغونیان
بود. مساحت اراضی این جمهوری نوبنیاد ۱۲
هزار كمـ۲ و جمعیت آن حدود ۱ میلیون نفر بود كه
متجاوز از ۳۰۰ هزار نفر آنان را پناهندگان ارمنستان غربی
تشكیل میدادند (آقاسی، ۳۰۰). پس از انقلاب
بلشویكی روسیه با خروج این كشور از جنگ جهانی
اول و طبق قرارداد صلح برست لیتوفسك [۱]در ۹ ژانویۀ
۱۹۱۸ دولت روسیه ولایات قارص، اردهان و
باطوم را كه در جنگ با دولت عثمانی متصرف شده بود، بازپس داد (BSE3, IV/ 26).
در ۱۹۱۹م
ارامنه درصدد فتح آناتولی شرقی برآمدند. حملات ارامنه به
روستاهای تركیه در ماه مۀ ۱۹۲۰
آغاز شد. گرچه دولت تركیه در آن زمان سرگرم جنگ با یونان بود،
با این وصف درصدد پاسخ به تهاجم ارامنه برآمد. در ۳۰
اكتبر همان سال قارص از سوی نیروهای ترك تصرف شد. پیشروی
تركان سبب شد كه حكومت ایروان تقاضای ترك مخاصمه كند و به
انعقاد پیمان صلح الكساندروپُل (لنیناكان) تن در دهد، ولی
این معاهده هرگز به امضا نرسید. در نوامبر
۱۹۲۰ ارتش یازدهم سرخ بلشویكها طی
حملهای حكومت داشناكها را ساقط، و حكومت شوروی را در ارمنستان
برقرار كرد. بدینسان جمهوری ارمنستان در اشغال بلشویكها
قرار گرفت. در فوریۀ ۱۹۲۱ حزب داشناكسوتیون طی عملیاتی
دوباره قدرت را در ایروان به دست گرفت، ولی اندكی بعد
سرانجام از نیروهای بلشویك شكست خورد و ارمنستان بار دیگر
به صورت جمهوری شوروی سوسیالیستی درآمد. در
مارس ۱۹۲۱ پیمانی میان روسیه
و تركیه به امضا رسید كه طبق آن ولایات قارص و اردهان
دوباره به تركیه واگذار شد، ولی باطوم در اختیار روسیه
قرار گرفت (BSE2, III/ 66؛ آفاناسیان،
۱۶۱-۱۷۳، ۲۱۲-
۲۱۸؛ روشندل، ۹۴). از ۲۲ مارس
۱۹۲۲ تا ۵ دسامبر ۱۹۳۶
ارمنستان یكی از جمهوریهای عضو فدراسیون ماوراء
قفقاز بود كه در ۳۰ دسامبر ۱۹۲۲ بهصورت یكی
از جمهوریهای عضو اتحاد جماهیر شوروی درآمد. در
۲۳ مارس ۱۹۳۷ قانون اساسی جمهوری
شوروی ارمنستان با اقتباس از قانون اساسی سال
۱۹۳۶م اتحاد شوروی به تصویب رسید (BSE3, II/ 226).
آخرین بازنگری در قانون اساسی ارمنستان در ۱۴
آوریل ۱۹۷۸ صورت گرفت كه تا فروپاشی
اتحاد شوروی به قوت خود باقی بود (روشندل، ۷۳،
۷۴). پس از فروپاشی اتحاد شوروی در
۱۹۹۱م قانون اساسی جدید جمهوری
ارمنستان تدوین و به تصویب مجلس آن كشور رسید.
مسألۀ قراباغ علیا
قراباغ علیا استان خودمختاری
است شامل ۵ ناحیه: گَدروت، مَرداكِرت، مارتونی، عسكران
(استپاناكرت) و شوشا (شوشی). مساحت آن ۴۰۰‘۴
كمـ۲ و جمعیت آن در ۱۹۸۹م،
۱۸۸ هزار نفر نوشته شده است كه از این عده
۱۵۸ هزار نفر ارمنی بودند (مرادیان، 75). این
سرزمین در ادوار گوناگون نامهای متعدد و متفاوت داشته است. در
سنگنوشتههای اورارتویی نام قراباغ بهصورت اورتخینی
[۲]و اورتخه (آروتونیان، I/ 211-212؛ مرادیان، همانجا)
آمده كه نام ارمنی آرتساخ برگرفته از آن است («قراباغ[۳]...»،
7). مؤلفان یونان باستان این سرزمین را اورخیستنا نامیدهاند
(استرابن، V/ 322, 323). در اوایل سدههای میانه این
سرزمین به دو نام دیگر نیز خوانده میشد كه یكی
تساودك [۴]و دیگری خاچِن بوده است (مرادیان،
همانجا). خاچن از واژۀ ارمنی خاچ به معنای صلیب آمده است. این
سرزمین از ا¸ن رو خاچن نامیده شد كه ساكنان آن را مسیحیان
ارمنی تشكیل میدادهاند («قراباغ»، 8).
نام قراباغ نخستینبار در سدۀ
۸ق در اثری گرجی آمده (همانجا) و نیز حمدالله مستوفی
در نزهةالقلوب آن را قراباغ اران نامیده است (ص
۱۸۱-۱۸۲). بخش جلگهای آن را در
زبان فارسی «باغ سفید» و بخش كوهستانی آن را «باغ سیاه»
مینامیدند كه ترجمۀ تركی آن قراباغ است (مرادیان، 76). در نیمۀ نخست
سدۀ ۶قم آرتساخ (قراباغ) كه بخشی از قلمرو دولت یرواندیان
ارمنستان بهشمار میرفت، تابع دولت ماد و از ۵۵۰ تا
۳۳۱قم تابع دولت هخامنشی بود («قراباغ»، 10). پس از
تقسیم ارمنستان میان دو امپراتوری روم شرقی (بیزانس)
و ایران در ۳۸۷ تا ۴۲۸م آرتساخ
همچنان بخشی از ارمنستان بود، سپس به صورت بخشی از مرزبانی
آلبانیای قفقاز درآمد كه تابعیت ایران را داشت. در پایان
سدۀ ۶ و اوایل سدۀ ۷م مرزبانی آلبانیا به چند شاهزادهنشین
كوچك منقسم شد. در جنوب اوتیك و آرتساخ شاهزادهنشینهای
ارمنی با عنوان آرانشاهان وجود داشتند (همان، 10,11). در سدۀ
۷م دودمان مهران كه از تبار ایرانی بودند، زمام امور
آلبانیا از جمله اوتیك و آرتساخ را به دست گرفتند (مرادیان،
79). از سدۀ ۵ق/ ۱۱م تركان سلجوقی به قفقاز راه یافتند.
بعدها مغولان و تركمانان قراقویونلو و آق قویونلو ارمنستان و اران
را به تصرف آوردند (همو، 79, 81). از سدۀ ۸ق گروههای غیرارمنی
به قراباغ كوچ كردند. ۲۴ قبیله در قراباغ اران سكنى
گرفتند كه آنان را به تركی «ایگیرمی دورت =
۲۴» مینامیدند («قراباغ»، 13؛ بدلیسی،
۴۲۴). بخشی از قبایل ترك كه با عنوان «اوتوز ایكی
=۳۲) در دشت میل و مغان استقرار داشتند، نام
«۲۴» بر خود نهادند. در رأس گروه «۳۲»، قبیلۀ جوانشیر
قرار داشت (جوانشیر، ۶؛ «قراباغ»، همانجا). اینان در
۱۱۳۴ق/ ۱۷۲۲م با شورش ارمنیان
به رهبری داوید بیك به مقابله برخاستند. پس از مرگ
نادرشاه (۱۱۶۰ق/ ۱۷۴۷م) این
گروه به جلگۀ قراباغ رفتند و با قبایل دمیرچی و حسنلو از گرجستان
و گروههایی از كنگرلوهای نخجوان و شاهسونهای مغان در
آمیختند. افراد قبیلۀ جوانشیر به نواحی كوهستانی قراباغ حمله بردند و به
عنوان خوانین محلی موقعیت خود را تثبیت كردند (همان،
13, 14).
در ۱۸۱۳م طبق
معاهدۀ گلستان، قراباغ به روسیه واگذار شد. ۹ سال بعد خاننشین
قراباغ منحل گردید و به همراه دیگر خانات به ولایت تابع
امپراتوری روسیه بدل شد (همانجا). میرزا جمال جوانشیر
قراباغی كه فرزند یكی از سرانقبیلۀ جوانشیر
بوده (بابایف، 5)، در اثر خود تاریخ قراباغ به دو نكتۀ مهم
اشاره كرده است: وی ولایت قراباغ را «از جملۀ مملكت
اران» نوشته (ص ۳)، ولی مردم آن را در قدیم ارمنی
و غیرملت (غیرمسلمان) دانسته (ص ۴) و از محال خمسۀ ارمنی
در قراباغ یاد كرده است (ص ۶، ۱۰). در
۱۲۸۵ق/ ۱۸۶۷م قفقاز به
۵ استان تقسیم شد و قراباغ علیا بهصورت بخشی از
استان یلیزاوت پل [۵](الیزابت پل) در آمد. این
وضع تا ۱۹۱۷م ادامه یافت («قراباغ»، 16). در
سالهای ۱۹۱۸-۱۹۲۰م
قراباغ علیا توسط شورای ملی ارامنه اداره میشد.
جمهوریهای ارمنستان و
آذربایجان بارها بر سر ناحیۀ قراباغ اختلاف و درگیری
داشتند. سرانجام در ۷ ژوئیۀ ۱۹۲۳ بخش
كوهستانی قراباغ كه تا ۱۹۱۷م بخشی از
استان یلیزاوت پل (= گنجه) بود، با نام استان خودمختار قراباغ
كوهستانی (علیا) به صورت یكی از استانهای تابع
جمهوری شوروی آذربایجان درآمد كه خان كند (استپاناكرت) مركز
آن نامیده شد (همان، 23؛ BSE3, XVII/ 199: نیز نك : ه د،
استپاناكرت). در آغاز سال ۱۹۸۸م اجلاسیۀ شورای
نمایندگان خلق بخشهای خودمختار قراباغ علیا قطعنامهای
مبنی بر خروج از تابعیت جمهوری شوروی آذربایجان
و الحاق به جمهوری شوروی ارمنستان را تصویب كرد. در
۲۰ فوریۀ همان سال اجلاسیۀ شورای نمایندگان خلق استان قراباغ در شهر استپاناكرت
برگذار شد و خروج استان از جمهوری شوروی آذربایجان و الحاق
آن به جمهوری شوروی ارمنستان را اعلام كرد. از آن زمان و بهویژه
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در
۱۹۹۱م اختلاف میان دو جمهوری آذربایجان
و ارمنستان شدت گرفت كه با برخوردهایی نیز همراه بوده، و
تاكنون حل نشده باقی مانده است.
دین
از دین دیرینۀ ارمنیان
آگاهی چندانی در دست نیست. چنین بهنظر میرسد
كه ارمنیان همانند بسیاری از همنژادان آریایی
خویش دینداری را با اعتقاد به نیروی طبیعت
آغاز كرده باشند (پاسدرماجیان، ۱۰۳). موسی خورنی
به نقل از مارآباس كاتینا دربارۀ اساطیر ارمنی آورده
است كه هایك تیرانداز، بِل (بعل) را كشت (ص 20). برخی
محققان هایك را با آپولون همانند دانستهاند (درنرسسیان،
۶۰). تورك [۶]تنومند پهلوان كه از اخلاف پاسكام نوادۀ هایك
بود (موسى خورنی، 64)، با خدای تندر و توفان از خدایان حتیان
برابر شده است (درنرسسیان، همانجا). طبق روایتهای دینی
مردم ارمنی، جنگل سوسیاتْس واقع در ایروان مورد احترام، و
جنبش برگهای درختان آن جنگل وسیلهای برای پیشگوییهای
كاهنان بود و آنوشاوان «انوشروان» فرزند كاردوس نگهبان جنگل بهشمار میرفت
(آبراهامیان، ۱۰۰).
گروهی از محققان، دین قدیم
ارمنیان را متأثر از آیین كهن ایرانی دانستهاند
(همانجا). داستان بیوراسپ (ضحاك) كه از اساطیر ایرانی
كهن بوده، به ارمنستان نیز راه یافته است (موسى خورنی،
48-49). در ادوار تاریخی كهن، ارمنیان ایزدان ایرانی
را ستایش میكردند. اهورا مزدا به عنوان پدیدآورندۀ آسمان
و زمین به آیین كهن ارمنیان راه یافت. بعضی
مؤلفان، نفوذ اهورامزدا به آیین ارمنیان را متأثر از نفوذ
پارتیان دانستهاند (درنرسسیان، پاسدرماجیان، همانجاها).
ارمنیان، اهورامزدا را آرامازد مینامیدند (آبراهامیان،
۱۰۱). زیارتگاه عمدۀ آرامازد در
ناحیۀ آنی بوده است (راسل، 159؛ ایرانیكا، II/ 439؛
درنرسسیان، همانجا). ارمنیان، آرامازد را خدای روز نو یا
سال نو مینامیدند كه در زبان ارمنی به صورت ناواسارد و
مركب از دو واژۀ ناوا = نو و ساردا = سال آمده است (آبراهامیان،
۱۰۲). ارمنیان در نخستین ماه سال نو (فروردین)
جشنهای بزرگ برپا میكردند. میترا (مهر) ایزد روشنایی
و اناهیتا (اناهیت) ایزد آبادانی، خرد و باروری
از ایزدان محبوب ارمنیان بودهاند. اناهیت فرزند آرامازد بوده
است. پرستشگاههای اناهیت در نواحی یریزا، آرماویر،
آرتاشات، آشتیشات قرار داشت. در آشتیشات تندیس زرینی
از اناهیت وجود داشته كه ارمنیان آن را وُسكه مایر (مادر
زرین) مینامیدند. میترای ایرانی نیز
طرفداران بسیاری داشت. نامهای خاص ارمنی چون میهران،
مهروژان، میهردات و جز آنها كه همه از مهر مشتق شدهاند، نشانهای
از احترام این ایزد در میان ارمنیان بوده است (همو،
۱۰۳-۱۰۴). ورثرغن [۷](بهرام) ایزد
جنگ و پیروزی (دلاوری) با نام واهاگِن در میان ارمنیان
شهرت داشت (راسل، 189). ارمنیان، واهاگن را ایزد رعد و نیرومندی
نیز دانستهاند (نوریزاده، ۷۲). ستایش بهرام از
ادوار كهن به ارمنستان نفوذ كرده بود (پورداود، ۲/
۱۱۴-۱۱۵). تیر كه در زبان ارمن به همینصورت
و نیز به شكل تیور [۸]آمده است (راسل، 292)، دبیر
آرامازد بوده، و اعمال نیك و بد مردم را مینوشته است (درنرسسیان،
۱۰۴). پرستشگاه تیر در یرازاموین
[۹]قرار داشت (آبراهامیان، ۱۰۶). برجستهترین
نمونۀ امتزاج ایزدان ارمنی با ایزدان پارتی در ناحیۀ ملطیۀ كنونی
دیده شده است (لانگ، ۳/ ۶۴۷).
دیوان یا ارواح شریر
در آیین ارمنیان نیز همانند دیوان در آیین
كهن ایرانی هستند. در زبان ارمنی دئوا یا روح شریر
همان دئوه [۱۰](دیو) در زبان پارسی باستان است (نك :
همانجا؛ آیوازیان، ۵۰).
از دیگر ایزدان ارمنی
«نانه» است كه دختر آرامازد شمرده میشد. او را نانی و نان نیز
نامیدهاند كه به مفهوم مادر، مادر بزرگ و مشابه واژۀ ننۀ فارسی
است. مقام این الهه در اساطیر ارمنی روشن نیست (نوریزاده،
۷۱). اعتقاد به جهان زیرزمین در هیأت «ساندرامِت»
یا «اِسپاندارامِت» آمده كه معادل اسپندارمذ در اساطیر ایران
است. ارمنیان خورشید و ماه و ستارگان را نیز ستایش میكردند.
اعتقاد به نقش ستارگان نیز در میان مردم ارمنستان باستان رایج
بود و ستارگان نامهای ویژهای داشتند (همو، ۷۵،
۷۶). در ارمنستان باستان آتش نیز پرستیده میشد
كه بقایای آن در عصر مسیحیت همچنان ادامه یافت
و یكی از جشنها و مراسم كلیسای ارمنی شد كه آن
را «دیارن اندآراج» مینامیدند. این جشن «ترانتاز» و
بعدها «دَرِنْدِز» نیز خوانده شد (همانجا). ارمنیان به زمان نیز
معتقد بودند و آن را «ژاماناك» مینامیدند كه همانند واژۀ زمانۀ پارسی
و از بعضی جهات شبیه زروان (زمانۀ بیكرانه)
است (همو، ۷۷). در اساطیر ارمنی آب نیز محترم
بود و برای آب، رود، باران و دریا الههای به نام «نار»
وجود داشت (همانجا). مردم ارمنستان درختان را نیز گرامی میداشتند
(همو، ۷۸). ارمنیان دروژ را كه معادل واژۀ دروغ
در زبان پارسی است، مادینه میپنداشتند (لانگ، ۳/
۶۴۷، ۶۴۸). جیمز راسل در كتاب مشروح
خود با عنوان «آیین زرتشت در ارمنستان» بسیاری از
مسائل مربوط به امتزاج آیینهای كهن ارمنی و ایرانی
را به شرح آورده است.
لانگ بر آن است كه شرك و بتپرستی
ارمنیان متعلق به دوران استیلای اورونتیان و اوایل
روزگار آرتاكسیان است (۳/ ۶۴۶). در آیین
كهن ارمنی پیامبری همانند زرتشت و كتابی چون اوستا
وجود نداشت. ولی ارمنیان انتظار موعودی را داشتند كه مردم
و گیتی را از بدیها پاك گرداند. این نظر در داستان
آرتاوازد آمده است (آبراهامیان، ۱۰۱).
بنابر روایات، نخستین
مبشران آیین مسیح در ارمنستان دو حواری به نامهای
تادِئوس و بارتلمی [۱۱]بودند ( آرمنیا، 67). موسى خورنی،
تادئوس را یكی از ۷۰ شاگرد توماس، از ۱۲
حواری مسیح، نوشته است كه برای تبلیغ آیین
وی به شهر ادسا [۱۲](ادس = الرها) رفته بود (ص 86). سركیسیان
یادآور شده كه در میان ۱۲ حواری مسیح،
شخصی به نام تادئوس وجود داشته است (تعلیقات، 243، حاشیۀ 358).
فائوستوس نیز بهوجود این شخص اشاره كرده است (ص 7) و موسى خورنی
از حواری دیگری با نام بارتلمی هم یاد كرده
است (ص 90). گویا این دو تن از اهالی سوریه بودهاند
(پاسدرماجیان، ۱۱۸). تادئوس در جنوب و بارتلمی در
شمال ارمنستان به تبلیغ آیین مسیح میپرداختند
(درنرسسیان، ۶۳). كلیسای مسیحی روایت
مربوط به بارتلمی و مرگ همراه با شكنجۀ او را در شهر
اَرِبانوس كه گویا در فاصلۀ میان دو دریاچۀ وان و اورمیه واقع بوده،
مورد تأیید قرار داده است ( آرمنیا، 67؛ موسى خورنی،
همانجا؛ سركیسیان، همان، 243، حاشیۀ 362). فعالیت
تادئوس را در فاصلۀ سالهای ۳۵-۴۳م و فعالیت تبلیغاتی
بارتلمی را در فاصلۀ سالهای ۴۴-۶۰م نوشتهاند ( آرمنیا،
همانجا).
از آغاز سدۀ ۲م گروهی
مسیحی در ارمنستان میزیستند و تلاشهایی برای
تبلیغ آیین مسیح صورت میگرفت. با این
وصف مردم آیین كهن خود را رها نكردند. در سدههای ۲ و
۳م شماری از مردم آیین مسیح را پذیرفتند،
ولی آزار مسیحیان نیز ادامه داشت. در
۲۸۷م، در عهد سلطنت تیرداد سوم فرزند خسرو اول، شاه
ارمنستان، آزار مسیحیان شدت گرفت (پاسدرماجیان،
۱۱۹؛ درنرسسیان، همانجا). مورخان، گریگور مقدس
فرزنداَناك از شاهزادگان پارتی را بزرگترین مبلغ آیین
مسیح در ارمنستان دانستهاند. ازاینرو شاخۀ مسیحی
عمدۀ ارمنستان را گریگوری مینامند (همانجا؛ فائوستوس،
8). موسی خورنی او را از سرزمین پهلویان (پارتیان)
و از دودمان شاهی سورن (پهله سورن) دانسته است (ص 140). گفته شده
است كه تیرداد سوم به بیماری سختی گرفتار آمد كه
پزشكان از درمان او درماندند. سرانجام گریگور او را درمان كرد. پس از این
واقعه تیرداد به آیین مسیح درآمد و در
۳۰۱م مسیحیت را دین رسمی ارمنستان
اعلام كرد (پاسدرماجیان، ۱۱۹؛ در نرسسیان،
۶۳، ۶۴؛ آرمنیا، همانجا).
كلیسای ارمنی با
مصادرۀ اموال و املاك متعلق به پرستشگاههای پیشین، ثروت
فراوان به دست آورد، چنانكه املاك آن را نزدیك به ۱۰
هزار ملك زراعتی نوشتهاند (پاسدرماجیان،
۱۲۰-۱۲۱). در ارمنستان مدارس ویژۀ طلاب
علوم دینی تأسیس گردید كه كشیشان و اسقفهای
بسیاری در آنها تعلیم و پرورش یافتند. بعدها مقام كشیش
و اسقف به صورت امتیاز خانوادگی درآمد. نمونۀ آن مقام
جاثلیقی ارمنستان بود كه بیش از یك سده در خاندان
گریگور باقی ماند. گریگور در ۳۲۵م درگذشت
(همو، ۱۲۱-۱۲۲).
در كلیسای ارمنی
احكام و تعالیم به عنوان دو امر مجزا از یكدیگر شناخته شدهاند.
احكام مسائل مشخص برگرفته از انجیل است، ولی تعالیم براساس
روایتها بنا شده است. كلیسای ارمنی تنها ۳ مجمع
جهانی كلیسایی را به رسمیت میشناسد كه
نخستین آنها انجمن دینی نیقیه [۱](ازنیق
كنونی در تركیه) است. این مجمع در ۳۲۵م
تأسیس شد ( آرمنیا، 68). دو مجمع كلیسایی دیگر،
یكی مجمع قسطنطنیه (۳۸۱م) و دیگری
مجمع اِفسوس (۴۳۱م) بودهاند (روشندل، ۳۰).
در سدۀ ۵م
ساهاك اسقف اعظم و مسروپ ماشتوتس [۲]نسخههای یونانی
انجیل را با همكاری یزنیك كُقباتسی (قُلبی)
كه از مردم روستای كُقب (قُلب) در منطقۀ آیرارات
بود، با تصحیحاتی به ارمنی باستان (گرابار) ترجمه كردند.
در ۴۴۹م یزنیك
در اجلاس آرتاشات به مقام اسقف اعظمی نایل شد. در
۴۵۰م یزدگرد دوم شاه ساسانی كه سیاست
زرتشتی كردن ارمنیان را در پیش گرفته بود، جنگ با ارمنستان
را آغاز كرد و گروهی از بزرگان دینی ارمنستان را به اسارت
گرفت و به قتل رسانید. در ۴۸۱م مسیحیان
ارمنستان سر به شورش برداشتند. با مردود دانستن آیین زرتشت و ویرانكردن
آتشكدهها، بار دیگر مسیحیت بهصورت دین رسمی
ارمنستان درآمد (نعلبندیان، مقدمه بر...، ۵؛ میلر،
۲۹۶-۲۹۹).
در ۴۵۱م انجمن مذهبی
كالسدون [۳]به طریقت پاپ لئون بزرگ گروید كه بر مبنای
آن دو جوهر جداگانۀ انسانی و الهی در ذات مسیح وجود داشته است كه
با هم متحدند، ولی ممزوج نشدهاند. در ۴۹۱م كلیسای
ارمنی به صورتی قاطع از كلیسای رم و كلیسای
بیزانس (روم شرقی) جدا شد. كلیسای كاتولیك رم
و كلیسای ارتدكس یونان (بیزانس) از چنین فرمولی
پیروی میكردند و مدعی بودند كه یك چهرۀ خدایی
و دو طبیعت كامل وجود دارد كه یكی از این دو الهی
و دیگری انسانی است . در ضمن به دو اراده و دو صورت تظاهر
نیرو نیز معتقد بودند. اما فرمول كلیسای ارمنی به
گونهای دیگر بود؛ اینان با اینكه وجود یك چهره یا
مظهر خدایی و دو طبیعت كامل را میپذیرفتند، مدعی
بودند كه این دو بهصورتی هماهنگ با یكدیگر پیوند
یافتهاند كه یكی ارادۀ پیوسته و هماهنگ واحد و دیگری
نیروی پیوسته و هماهنگ متحد است ( آرمنیا، 68). چون
راز تحقق و تجسم مسیح همان راز «انسان خدایی» است، از اینرو
خداوند در وجود مسیح تحقق و تجسم یافته است. پس باید ارادۀ خدا -
انسان واحد یگانه باشد و ظهور آن نیز با همۀ عظمت، از دو
مبدأ منشأ گرفته است. هرگاه ارادۀ هماهنگ جامع و واحد موجود نباشد، آنگاه باید از دو اراده یاد
كرد. این نیز بدان معناست كه تحقق و تجسم كامل، جامع و هماهنگ
صورت نگرفته است (همان، 69).
برخی از محققان، كلیسای
ارمنی را مونوفیزیت [۴](طریقت تكجوهری)
میدانستند. ولی كلیسای ارمنی در زمینۀ مسیحشناسی
ادعای آریانگرایان را كه مدعی منشأ انسانی مسیح
بودند و همچنین نظر پیروان اوتوخس [۵]در اواسط سدۀ
۵م را كه تنها طبایع الهی برای مسیح قائل
بودند، افراطی و مردود میدانست (همانجا). در روش كلیسای
ارمنی نكتۀ حایز اهمیت وفاداری به سنتهای اولیه
است. كلیسای ارمنی خود را اصیل و ملهم از حواریون
مسیح میداند و با روش محافظهكارانۀ خود هرگونه
افزودهها و نوآوریهایی را كه ناقض معتقدات اولیه
باشند و آن را خدشهدار كنند، مردود میشمارد. البته این اختلافها
در ۴ مركز اسقفهای بزرگ مسیحیت (رم، اسكندریه،
انطاكیه و قسطنطنیه) ریشه داشته است (پاسدرماجیان،
۱۴۴). كلیسای ارمنی دربارۀ احكام
سادهنگر بود و از غلو پرهیز داشت ( آرمنیا، همانجا).
در كلیسای ارمنی
سلسله مراتب بدین قرار است: كاتولیكوس (جاثلیق)، پس از
او پاتریارخوس (بطریرك) ، سپس اسقف اعظم و اسقف و پس از او
متخصص الهیات كه وارداپت [۶]نام دارد، پس از وارداپت مقام
آواگرتس [۷]و بعد از او ایرتس [۸](كشیش) است. پس از
ایرتس، ساركاواگ [۹]و در آخر دپیر [۱۰]قرار دارد
كه احتمالاً همان دبیر است (همان، ۷۰؛ آیوازیان،
۵۴).
كلیسایِ اچمیادزین
از دیرباز مقر بطریرك اعظم و جاثلیق همۀ ارمنیان
بوده است. این ناحیه و كلیسای بزرگ آن در نزدیكی
ایروان واقع است. انتخاب جاثلیق كلیسای ارمنی
دائمی است كه در كلیسای اچمیادزین صورت میگیرد.
بنابر معمول حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ تن از نمایندگان
كلیساهای ارمنی سراسر جهان در این انتخابات شركت
دارند. جاثلیق ارمنیان از میان اسقفها برگزیده میشود.
انتخاب جاثلیق شامل دو مرحله است: مرحلۀ نخست با رأی
مخفی و محاسبۀ آراء اكثریت صورت میگیرد كه طی آن ۵
اسقف مدعی مقام جاثلیقی برپایۀ اكثریت
آراء انتخاب میشوند. در مرحلۀ دوم یكی از ۵
اسقف برگزیده بهعنوان جاثلیق، برای تمام عمر، انتخاب میشود.
تا ۱۹۹۴م جاثلیق
ارامنه وازگن اول بود كه در ۱۹۵۵م به این
مقام برگزیده شده بود ( آرمنیا، 70-71). پس از درگذشت وی، یكی
از اسقفها موقتاً برای مدت ۶ ماه بهعنوان جانشین او انتخاب
شد. در آوریل ۱۹۹۵/ فروردین
۱۳۷۴ گارگین دوم به سمت یكصد و سی و
یكمین جاثلیق سراسر ارمنستان برگزیده شد ( آلیك،
۱؛ آراكس، ۳).
زبان
زبان ارمنی شاخهای از
گروه زبانهای هند و اروپایی است (BSE3,
II/ 248) كه برخی
آن را شاخهای مستقل از این گروه دانستهاند (درنرسسیان،
۶۷؛ BSE2, III/ 107). ارمنیان زبان خود را هایوتسلزو
[۱۱]یا هایرن [۱۲]مینامند كه از نام
«های» اقتباس شده است (همانجا). باستانشناسان به وجود متون كهن ارمنی
از سدۀ ۲قم اشاره كردهاند، ولی هیچ اطلاعی از نوع
خط آنها به دست ندادهاند و این نكته هنوز چنانكه باید روشن نشده
است. موسی خورنی گرچه به كتیبههای پرستشگاهها و دیوانهای
شاهی اشاره كرده، اما او نیز هیچ اشارهای به خطوط
آنها نكرده است. او در جای دیگر به فقدان خط و زبان ارمنی
اشاره كرده، و یادآور شده است كه مطالب مربوط به ارمنستان به خط و
زبان پارسی و یونانی نگاشته میشده است (ص 8).
زبان ارمنی طی زمانی دراز (حدود ۸۰۰ سال)
با زبانهای قومی حتیان، اورارتیان، سوبارها، میتانیان
و دیگران كه پیش از ارمنیان در منطقه میزیستند و
نیز با زبانهای اقوام مهاجم ازجمله فریگیان از غرب و
سكاها از شمال درآمیخت. در جریان اختلاط زبانی، سرانجام دو
زبان قومی نزدیك به یكدیگر، آرمه و هایاسا،
برتری یافتند. محققان این دو زبان را منشأ زبان ارمنی
دانستهاند (نك : BSE2، همانجا).
چنین به نظر میرسد كه در
دوران پادشاهی آرتاشس اول (۱۸۹-۱۶۱قم)
مردم ارمنستان دارای زبانی مشترك بودند (همانجا). نفوذ زبانهای
ایرانی، بهویژه پارتی و پارسی میانه بر
زبان ارمنی اندك نبوده است. بر این دو، زبانهای یونانی
و سریانی را نیز باید افزود (درنرسسیان،
۶۸؛ آیوازیان، مقدمه، ۱۲). برخی
محققان، خطوط تصویری پیدا شده در محلی از درۀ ارس
را مربوط به زبان ارمنی باستان میپندارند، ولی دلیل
روشنی بر اثبات این مدعا وجود ندارد (درنرسسیان،
۶۷). گروهی بر این عقیدهاند كه از سدۀ
۲ ق م «گرابار» زبان مشترك قوم ارمنی بوده است (نوریزاده،
۱۰۶-۱۰۷؛ نیز نك : BSE2،
همانجا). اشعار و ترانههایی از عهد باستان و پیش از ابداع
خط و نوشتار ارمنی برجای مانده كه موسی خورنی برخی
از آنها را در كتاب خود آورده است (ص 45, 46).
پیش از تقسیم ارمنستان میان
دو دولت روم شرقی (بیزانس) و ایران، در آن سرزمین
از خط آرامی، سریانی و یونانی استفاده میشد،
ولی پس از آن استفاده از زبانهای سریانی و پارسی
میانه (پهلوی) معمول گردید و در دیوانهای درباری
به كار گرفته شد، اما خط و زبان پارسی برتری داشت (نوریزاده،
۹۷، ۹۸). از سدۀ ۵م به بعد آثار برجستهای
به زبان و خط ارمنی نوشته شد كه از آن جملهاند «ماجراهای اسكندر» و
نیز ترجمۀ «قاطیغوریاس»، «ماوراءالطبیعه» و «آنالوطیقا»
از آثار ارسطو (درنرسسیان، ۷۶). در رشتۀ تاریخ
از آثاری چون «تاریخ گرایش ارمنستان به مسیحیت»،
تألیف گریگور روشنگر؛ كتاب «تاریخ واردان و جنگ
ارمنیان» نوشتۀ یغیشه،
«تاریخ» موسى خورنی؛ «تاریخ» غازار پاربتسی
[۱۳](لازار فاربی) در سدۀ ۵م میتوان
یاد كرد. بعدها آثار دیگری دربارۀ فتوح مسلمانان
از سبئوس [۱۴](همو، ۷۷) و حملۀ تركان سلجوقی
نوشتۀ آریستاكس لازتیورتی [۱۵](همو،
۷۷- ۷۸) و نیز «تاریخ آلبانیا»
(آغوانك) از موسى كاغان كاتواتسی در سدۀ
۱۰م نوشته شد (همو، ۷۹).
زبان گرابار كه تا دهههای ششم
و هفتم سدۀ ۱۹م به عنوان زبان گفتاری و نوشتاری قوم
ارمنی به حیات خود ادامه داد (نوریزاده،
۱۰۷)، از سدۀ ۱۲م برای قشرهای وسیع مردم چندان
مفهوم و قابل استفاده نبود. ازاینرو گروهی از زبانشناسان، گرابار
را زبان خاص اشراف نامیدند. در دورههای اسلامی زبان ارمنی
بجز از زبانهای یاد شده، زیر تأثیر زبانهای فارسی،
عربی و تركی نیز قرار گرفت و درنتیجه، زبان ارمنی
به غنا و پیشرفتهایی دست یافت. در سدۀ
۶م عناصر یونانی بهصورتی تصنعی در نحو زبان
ارمنی اثر گذاردند. با این وصف تنی چند از نویسندگان
ارمنی كوشیدند تا با كمك عناصری از درون زبان گرابار این
زبان را زنده نگاه دارند. به تقریب از سدۀ
۱۲م با گسترش شهرنشینی و ظهورقشرهای جدید
اجتماعی كوششهایی بهمنظور سهلالوصول بودن آثار ادبی صورت
گرفت. طی سدههای ۱۱ و ۱۲م منظومههایی
به زبان ارمنی میانه پدید آمد. در سدههای
۱۶-۱۸م با كوشش در راه اتحاد قومی ، عناصر زبان
ادبی جدید شكل گرفتن آغاز كرد (BSE2, III/
107).
در ربع چهارم سدۀ
۱۹م زبان گفتاری و نوشتاری جدید ارمنی
به نام «آشخارهابار» جایگزین زبان گرابار شد (نوریزاده،
همانجا). آشخارهابار برپایۀ امتزاج لهجههای شرقی و غربی پدید آمد و هنوز
صورتی واحد و فراگیر نداشت. زبان و ادبیات ارمنی به
دو گونه گفته و نوشته میشد. مردم ارمنستان كه از این دوگانگی
ناخرسند بودند، آنها را گویش بربری مینامیدند. در
آواشناسی و صرف، میان این دو گویش تفاوتهایی
وجود داشت، ولی مانع درك مفاهیم نبود. صورت نحوی این
دو گویش همانند بود. در اواسط سدۀ ۱۹م آشخارهابار جایگاهی
برتر یافت.
آبوویان [۱۶]نویسندۀ
روشنگر ارمنی در تشكل زبان ادبی معاصر ارمنی نقشی
بسزا ایفا نمود (BSE2، همانجا). در سدههای ۱۹ و
۲۰م این زبان جدید از سوی گروه كثیری
از اهل ادب چون م. نعلبندیان، رافی، اوهانسیان، تومانیان،
ایساكیان، هاكوپیان، تریان و دیگران كمال یافت.
از این پس زبان ارمنی با استفاده از عناصر گویش عامه،
رفتهرفته از سیطرۀ زبان گرابار خارج شد و آشخارهابار كه در ارمنستان شرقی رواج
داشت، مرحلۀ تازهای از پیشرفت را آغاز كرد (همان، III/ 108).
برخی محققان، زبان ارمنی
را به ۳ دورۀ زبان باستانی (سدههای ۵-۱۱م)، زبان
میانی (سدههای ۱۱-۱۷م) و زبان جدید
(از سدۀ ۱۷م بهبعد) مربوط دانستهاند و برآنند كهزبانجدید
از اواخر سدۀ ۱۹م با آثار ادبی ویژۀ خود در میان
قوم ارمنی رواج یافت (BSE3, II/ 248-249).
تأثیر زبانهای ایرانی
بر زبان ارمنی از طریق وام واژهها در زبان محاوره و زبان ادبی
صورت گرفته است. هِراچیا آجاریان شمار واژههای زبانهای
ایرانی در زبان ارمنی را ۴۱۱‘۱
دانسته است (نوریزاده، ۱۰۸).
ادبیات مردمی ارمنی
در سدههای ۱۳ و ۱۴م از شاهنامۀ فردوسی
تأثیر پذیرفت. در عصر سلجوقیان، خوانندگان و نوازندگان دورهگرد،
اغلب به نقل اشعار و داستانهای شاهنامه میپرداختند. تأثیر
شاهنامه به گونهای شد كه بعدها در صومعهها و كلیساها نیز
میان كشیشان طرفدارانی پیدا كرد، بهگونهای كه
كنستانتین یرزنگاتسی (ز ۱۲۵۰ یا
۱۲۶۰م) شعرهایی با آهنگ شاهنامه سرود كه
مورداقبال فراوان قرار گرفت (همو، ۱۱۸). گریگور
نارِگاتسی در سدۀ ۱۰م شعرهایی شبیه اشعار شاهنامه سرود
(همانجا). اقبال قوم ارمنی به قهرمانان اساطیری ایران
در اثر ملی ارامنه «ساسونتسی داویت» تجلی یافته
است. در این اثر «زال» به عنوان برادر «داویت» معرفی شده
است (همو، ۱۱۹).
شمار گویشهای ارمنی
را تا ۴۰ گویش نوشتهاند. برخی از این گویشها
كه در ارمنستان غربی رواج داشتند، طی سالهای جنگ اول
جهانی از میان رفتند (BSE2, III/ 108). از اواسط سدۀ
۱۹م بررسی دقیق گویشهای ارمنی
آغاز شد. بُن، پِترمان، مولر و دیگران پژوهشهایی در طریق
اثبات ریشۀ هندو اروپایی زبان ارمنی انجام دادند (همانجا).
الفبای زبان ارمنی پیش
از سدۀ ۵م دارای ۲۲ حرف بود و به نام حروف دانیالی
شهرت داشت (نوریزاده، ۹۸، ۹۹). در سالهای
۴۰۵-۴۰۶م كشیشی بهنام مسروپ
ماشتوتس بر پایۀ خط و نوشتار یونانی (بیزانسی) و آرامی
مناطق شمالی، الفبای جدیدی برای زبان ارمنی
ابداع كرد (BSE3, II/ 249) گروهی از زبانشناسان برآنند كه مسروپ
ماشتوتس برخی حروف الفبای ارمنی را از حروف پارسی
اقتباس كرده، و به صورت معكوس در الفبای ارمنی جا داده است
(نوریزاده، ۱۰۴). الفبای كهن ارمنی همان
است كه با ۳۸ حرف تاكنون نیز برجا مانده است.
۲۲ قرن تاریخ مؤید
قدمت ادبیات ارمنی است. ادبیات ارمنی را به
۳ بخش میتوان تقسیم كرد: ۱. اساطیر و داستانهای
عامیانه، ۲. ادبیات قدیم كه تاریخ آن را از
روزگار باستان و عهد اورارتو تا نیمۀ نخست سدۀ
۱۸م دانستهاند، ۳. ادبیات جدید ارمنی از
نیمۀ دوم سدۀ ۱۸م تا روزگار معاصر. اساطیر و داستانهای عامیانۀ ارمنی
از اعماق قرون و اعصار برجا مانده و سینه به سینه نقل شدهاند
كه داستانِ هایك، آرای زیبا، واهان، قطعاتی دربارۀ
داستان آرتاشس و ساتِنیك، داستان تیگران و نیز داستان
اژدهاك از آن جملهاند. این داستانها در كتاب «تاریخ ارمنستان»
موسىخورنی آمده است. در داستانهای عامیانۀ ارمنی
نیز قطعاتی از پیكار میان نیروهای خیر
و شر، جهان نور و ظلمت و پهلوانان دلاور وجود دارد كه عمدهترین آنها
داستان داوید ساسونی است. در ضمن از ترانههای خوانندگان
دورهگرد، داستان گوغتان را نیز میتوان یاد كرد (BSE3, II/ 238-239؛ تولولیان، ۶).
ادبیات قدیم ارمنی
شامل ادبیات مكتوب است كه كهنترین آنها سنگنوشتههای
اورارتویی هزارۀ نخست قم است. در سدۀ ۱قم و عصر شكوفایی هلنسیم در ارمنستان نمایشنامههایی
به زبان یونانی نوشته شده بود. با نفوذ مسیحیت در
ارمنستان به تقریب آثار مربوط به دوران بتپرستی از میان
رفت و جای خود را به ادبیات كلیسایی و مذهبی
داد. در این دوره بخشهایی از كتاب مقدس (انجیل) ترجمه
شد و آثار مورخان به ویژه آگاثانگلوس (آگاثانگغوس)، فائوستوس بوزند، یغیشه،
لازار فاربی (غازار پاربتسی) و موسیخورنی پدید
آمدند كه از اهمیت ویژهای برخوردار بودند (همو،
۱۰، ۱۳، ۱۴؛ BSE3, II/
239). از آثار
فلسفی و دینی مهم این دوره كتاب مشهور یزنیك
كقباتسی است. جا دارد از اثر آنانیا شیراگاتسی در زمینۀ جغرافیا
و تاریخ نیز یاد شود كه تاریخ نگارش آن سدۀ
۷م است (تولولیان، ۱۴، ۱۵). سدۀ
۹م عصر ناكامیها و ویرانیها در سایۀ جنگهایی
بود كه از دربار خلافت عباسیان بر مردم ارمنستان تحمیل میشد.
در این دوره حماسۀ داوید ساسونی پدید آمد (همو، ۱۶). نیمۀ دوم
سدۀ ۱۰ و اوایل سدۀ ۱۱م نوشتههای
نارِگاتسی سرشار از مطالب دینی و توجه به مبدأ بود (همو،
۱۹، ۲۰). سدههای ۱۲-۱۴م
را در تاریخ ادبیات ارمنی عصر كیلیكیه نامیدهاند
(همانجا). در سدههای ۱۳-۱۶م ادبیات ارمنی
به مدارج عالی دست یافت. طی سدههای
۵-۱۸م به وجود ۵۰۰ مؤلف ارمنی
اشاره شده است.
دورۀ جدید
ادبیات ارمنی از نیمۀ دوم سدۀ
۱۸ و اوایل سدۀ ۱۹م است. در این دوره میتوان از سرایندگانی
چون سایاتنُوا یاد كرد كه ترانههایی به زبانهای
تركی و ارمنی از او برجای مانده است (همو، ۳۱،
۳۲). در جلفای اصفهان نیز نمونههای ارزشمندی
از آثار مكتوب ارمنی باقی است. با پذیرفتهشدن زبان
آشخارهابار به جای گرابار، ادبیات ارمنی دوران شكوفایی
جدیدی را آغاز كرد. از این زمان آثار متعددی در رشتههای
مختلف علم، ادب، فرهنگ و هنر به زبان ارمنی چاپ و منتشر شد كه درخور
توجه است (BSE3, II/ 239-241؛ برای اطلاع بیشتر دربارۀ ادبیات
ارمنی طی ۱۰۰ سال اخیر، نك : نوریزاده،
جم ).