responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 490

ارغو

نویسنده (ها) : احمد پاکتچی

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَرْغو، سرزمینی در آسیای‌ مركزی‌ واقع‌ در دره‌های‌ تلاس‌ و چو كه‌ در دورۀ پیش‌ از مغول‌ از اهمیت‌ فرهنگی‌ و نیز سیاسی‌ ـ تجاری‌ خاصی برخوردار بوده‌ است‌. این‌ سرزمین‌ در تقسیمات‌ كنونی با بخش‌ شمال‌ غربی‌ قرقیزستان‌ و بخشی‌ از نوار مرزی‌ جنوب شرقی‌ قزاقستان‌ انطباق‌ می‌یابد. تمدن‌ ارغو را در یك‌ تعبیر مجمل‌ می‌توان تمدنی‌ با دو زمینۀ تركی‌ و سغدی‌ قلمداد كرد.

واژۀ ارغو را كاشغری‌ به‌ معنی‌ «حد فاصل‌ میان‌ دو كوه‌» تفسیر كرده‌، و نام‌گذاری‌ این‌ سرزمین‌ را از آن‌ رو دانسته‌ كه‌ در میان‌ دو كوه‌ جای‌ گرفته‌ است‌ (۱/ ۱۱۴؛ قس‌: واژۀ قزاقی‌ «آرْغی‌»، به‌ معنی‌ محاذی‌، آن‌ سویِ، نك‌ : میرزا بكُوا، 22؛ نیز واژه‌های‌ جغتایی‌ «ارغدال‌» و عثمانی‌ «آرغید» به‌ معنی‌ گذر و كمر كوه‌، نك‌ : بخاری‌، ۹؛ سامی‌، ۳۰). دو كوهستان‌ مورد نظر كاشغری‌ را می‌توان‌ با رشته‌كوه‌ الكساندرفسك‌ و كوههای‌ چو ـ ایلی‌ تطبیق‌ كرد.

در تبیین حدود سرزمین‌ ارغو، كاشغری‌ آن‌ را در خاور به‌ شهر بَلاساغون‌ (نزدیك‌ كِنت‌ امروزی‌، نك‌ : شلكنف‌، 22 به‌ بعد) محدود شمرده‌، اما در سمت باختر در جایی‌ از كتاب‌ خود از طراز به‌عنوان‌ حد یاد كرده‌ (همانجا)، و در جای‌ دیگر ارغو را تا اسپیجاب‌ گسترده‌ دانسته‌ است‌ (۱/ ۳۱). در بیان‌ وجه‌ این‌ دوگانگی‌ سخن‌، باید به‌ یاد آورد كه‌ اسپیجاب‌ در دوره‌های‌ تاریخی‌، در میان‌ دو اقلیم‌ ارغو و ماوراءالنهر به‌ عنوان‌ حلقۀ واسطه‌ ایفای‌ نقش‌ كرده‌، و در برهه‌هایی‌ از تاریخ‌ منطقه‌، چون‌ اوان‌ فتوح‌ اسلامی‌ در ماوراءالنهر، و نیز چندی‌ در عصر سامانیان‌ به‌ ماوراءالنهر ملحق‌ بوده‌ است‌ (برای‌ توضیح‌، نك‌ : بارتولد، «مسیحیت‌[۱]...»، 279).

كاشغری‌ تنها نویسنده‌ای‌ است‌ كه‌ بر نامیدن‌ این‌ سرزمین‌ به‌ ارغو تصریح‌ كرده‌ است‌ و از سخنان‌ او بر می‌آید كه‌ این‌ تسمیه‌، در عهد قراخانی‌ كاربردی‌ گسترده‌ یافته‌ بوده‌ است‌؛ اما گذشته‌ از مقولۀ نام‌، باید یادآور شد كه‌ جغرافی‌ نویسان‌ مسلمان‌ از قرنها پیش‌تر ــ چه‌ به‌ مناسبت‌ راه‌ ابریشم‌ و چه‌ به‌ مناسبت‌ پیش‌رویهای‌ سامانیان‌ در خاور ــ تا اندازه‌ای‌ با این‌ منطقه‌ آشنا بوده‌، و آن‌ را به عنوان‌ اقلیمی‌ متمایز می‌شناخته‌اند. ابن‌خردادبه‌ در سخن‌ از راه‌ ماوراءالنهر به‌ سوی‌ چین‌، مسیر این‌ راه‌ را در چند بخش‌ بررسی‌ كرده‌ كه‌ نمودی‌ از تمایز اقلیمها در آن‌ روزگار بوده‌ است‌. وی‌ در گفتار خود نخست راه‌ سمرقند به‌ چاچ‌، سپس‌ راه‌ چاچ‌ به‌ اسپیجاب و راه‌ اسپیجاب‌ به‌ طراز، آنگاه‌ راه‌ طراز به‌ حدود دریاچۀ ایسیك‌ كول‌، و با فاصله‌ای‌ كوتاه‌ از آن‌ مرز چین‌ را وصف‌ كرده‌ است‌ (ص‌ ۲۶-۲۹؛ برای‌ بررسی نامها و پیشنهادهایی‌ در قرائت‌ آنها، نك‌ : بارتولد، همان‌، 280 به‌ بعد).

در كتاب‌ حدود العالم‌ كه‌ تألیف‌ آن‌ در ۳۷۲ق‌/ ۹۸۲م‌ به‌ پایان‌ آمده‌ است‌، بخش‌ اصلی سرزمین ارغو با عنوان‌ «ناحیت خَلُّخ‌» [قارلُق‌] معرفی شده‌، و قسمتی از سرزمینهای باختری آن كه‌ چندی‌ در تصرف سامانیان‌ بوده‌، در شمار توابع‌ «ناحیت‌ ماوراءالنهر» شناسانده‌ شده‌ است‌. گفتنی‌ است‌ كه‌ مؤلف‌ حدودالعالم‌ با وجود اطلاعات نسبتاً دقیق‌ و مفصلی‌ كه‌ از ارغو به‌ دست‌ داده‌، دربارۀ این سرزمین‌ و به‌طوركلی‌ سرزمینهای‌ تركان‌ خاور گزارشهایی‌ را ثبت‌ كرده‌ كه‌ به‌ حدود نیم‌ قرن‌ پیش‌تر باز می‌گشته‌ است‌ (نك‌ : ص ۸۱-۸۳، ۱۱۷-۱۱۸؛ برای بررسی‌ نامها و پیشنهادهایی‌ در قرائت‌ آنها، نك‌ : مینورسكی‌، 286-297). مقدسی‌ جغرافی‌نویس‌ معاصر او در احسن التقاسیم‌ سرزمین ارغو را یكپارچه‌ از اسپیجاب‌ تا بلاساغون‌ به‌ عنوان‌ «كوره‌»ای از كوره‌های‌ شش‌ گانۀ سرزمین‌ «هیطل‌» معرفی‌ نموده‌ است‌ (نك‌ : ص‌ ۲۶۲-۲۶۴، ۲۷۲- ۲۷۵).

در دره‌های تلاس و چو از روزگار سنگ‌، بقایای‌ زیست‌ بشری‌ وجود دارد و از نمونه‌های‌ آن‌ یافته‌های‌ عصر نوسنگی‌ در درۀ چو در حوضۀ رودخانۀ آلامدین‌ است‌. در میان‌ یافته‌های‌ باستان‌ شناختی مربوط به‌ عصر مفرغ‌ از دره‌های تلاس‌ و چو، تأثیر فرهنگ چینی‌ و نیز فرهنگ‌ سیبریایی‌ جنوبی‌ (آندرُنُوو[۲]) به‌ دید می‌آید . در مقطع‌ تقریبی‌ سده‌های‌ ۷-۴ق‌م‌، دره‌های‌ تلاس‌ و چو از زیستگاههای‌ تشكل‌ قومی‌ سكا بود و از آثار باقی‌ مانده‌ از این‌ قوم‌ در منطقه‌ مجموعه‌ای‌ از گورهای‌ پوشیده‌ با سنگ‌ است كه‌ اشیاء داخل‌ آنها با آیینهای‌ شمنی‌، و در نمونه‌های‌ متأخرتر با آیین‌ زرتشتی‌ مرتبطند. در فاصلۀ تاریخی‌ تا عهد حاكمیت‌ تركان‌، دره‌های‌ تلاس‌ و چو با تسلط اقوامی‌ دیگر، به‌ ویژه‌ ووسونها رو به‌ رو بوده‌ است‌؛ اگرچه‌ غالباً ووسونها را مهاجرانی‌ از دوردست‌ ــ مثلاً از دشتهای‌ اُردُس‌ ـ انگاشته‌اند، اما برخی‌ محققان‌ نیز چون‌ برنشتام‌ [۳]آنان‌ را بومیِ كوههای‌ تیان‌شان‌ و منطقۀ هفت‌رودان‌ دانسته‌اند (نك‌ : تولستوف‌، 301-300؛ بارتولد، «بررسی‌[۴]...»، 30-25؛ فرامكین‌، ۵۵ - ۶۲).

از سدۀ ۶م‌ با حاكمیت‌ تركان‌ بر بخش‌ وسیعی‌ از آسیای‌ مركزی‌، راه‌ برای‌ گسترش‌ موج‌ مهاجرت‌ اقوام‌ آلتایی‌ به‌ سوی‌ جنوب‌ ـ مغرب‌ هموارتر شد و در همین‌ دوره‌ قبایل‌ تُرگِش‌ و قارلق‌ در منطقۀ هفت‌رودان‌ و اطراف‌ آن‌ جای‌ گرفتند (نك‌ : گومیلف‌، 29, 266). با تجزیۀ خاقانات‌ ترك‌، دره‌های‌تلاس‌ و چو در قلمرو خاقانات «تركان باختر» (حك‌ ۵۸۰-۷۴۰م‌) قرار گرفت و در این‌ دورۀ تاریخی‌ ــ به‌ دلیل‌ فراهم‌ آمدن‌ شرایط گوناگون‌ ــ شاهد گسترش‌ شهرنشینی‌ و رونق‌ اقتصادی‌ در این‌ منطقه‌ هستیم‌. جریان‌ مهاجرت‌ صلح‌ آمیز سغدیان‌ از حوزه‌های‌ سیر و آمو به‌ سمت‌ خاور و پدید آمدن‌ آبادیهای‌ سغدی‌نشین‌ در دره‌های‌ تلاس‌ و چو، زمینه‌های‌ لازم‌ را برای‌ تحولی‌ مدنی‌ و فرهنگی‌ فراهم‌ می‌ساخت‌

و حكومت مقتدر و درازمدت‌ تركان‌ باختر نیز ثبات‌ لازم‌ را برای‌ چنین‌ پیشرفتی‌ تأمین می‌كرد. مهاجران‌ سغدی‌ با انتقال‌ دادن‌ فنون كشاورزی‌، مهارتهای صنعتی‌ و هنری‌ و نیز تجربۀ تجاری‌ خود به‌ این منطقه‌ نقش‌ مهمی را در تحول‌ مدنی‌ و فرهنگی‌ آن‌ ایفا نمودند. جریان‌ مهاجرت‌ سغدیان‌ به‌ دره‌های‌ تلاس‌ و چو كه‌ از سدۀ ۵م‌ آغاز شده‌ بود و با روندی‌ خاص‌ ادامه‌ داشت‌، در سدۀ ۷م‌ شتابی‌ تازه‌ و ابعادی‌ گسترده‌ یافت‌ و عملاً به‌ پدیدآمدن‌ یك‌ سرزمین‌ سغدی‌ كوچك‌ در آن‌ منطقه‌ منجر شد. این‌ سرزمین‌ در واقع‌ شامل‌ شماری‌ از شهرهای‌ با اهمیت‌ تجاری‌ بود كه‌ عنصر سغدی‌ بر آن‌ غلبه‌ داشت‌ و به‌ شیوه‌ای‌ خود گردان‌، اما تحت‌ نظارت‌ عالی‌ خاقانات‌ اداره‌ می‌شد (نك‌ : همو، 154 -152 ، جم‌ ؛ بارتولد، «بررسی‌»، 34-31 ، «تاریخ‌[۵]...»، 190؛ فرامكین‌، ۶۳).

تا پیش‌ از سدۀ ۷ق‌/ ۱۳م‌ راه‌ اصلی‌ باختر به‌ چین‌ از فرغانه‌ و كاشغر می‌گذشته‌ است‌، اما با قدرت‌ یافتن‌ سرزمینهای‌ شمالی‌ به‌ عنوان‌ قطب‌ اقتصادی‌، برای‌ نخستین‌بار در این‌ سده‌ از راهی‌ جدید سخن‌ آمده‌ كه‌ از درۀ چو و هفت‌رودان‌ می‌گذشته‌، و با مسافتی‌ افزون‌تر، بخشی‌ از قلمرو خاقانات‌ تركان‌ باختر را از دو سو به‌ چین‌ و ماوراءالنهر می‌پیوسته‌ است‌ (نك‌ : بارتولد، «مسیحیت‌»، 267). هیوآن‌ تسانگ، زائر چینی كه‌ در ۶۳۰م‌ از منطقه‌ دیدن‌ كرده‌ است‌، در كنار رود چو از شهری‌ مهم‌ به‌ عنوان‌ مركز تجاری‌ یاد كرده‌ (شاید شهر سویاب‌)، و در غرب‌ آن‌ در دره‌های‌ چو و تلاس‌ به‌ وجود دهها شهر با رونق‌ اشاره‌ نموده‌ است‌ (نك‌ : همو، «تاریخ‌»، همانجا). او سرزمین‌ میان‌ چو تا «در آهنین‌» (شهر سبز) را اقلیمی‌ واحد شمرده‌، و آن را «سولی‌» نامیده‌ است‌ كه‌ شكل‌ چینی‌ شدۀ «سولیك‌» به‌ معنی‌ سغدی‌ است‌ (نك‌ : همانجا؛ نیز بیلی‌، 89).

در ۸۵ق‌/ ۷۰۴م‌ ترگشها بخشی‌ از قلمرو تركان‌ باختر ازجمله‌ هفت‌ رودان‌ و درۀ چو را به‌ تصرف‌ آوردند، اما خاقانهای‌ ترگش‌ نتوانستند ثبات‌ را بر منطقه‌ حاكم‌ سازند و بدین‌ ترتیب‌ راه‌ را بر قدرت‌ طلبیهای‌ قبایل‌ دیگر باز گشودند. ترگشها به‌ طور همزمان‌ با ۳ قبیلۀ نیرومند، اویغور، بَسمل‌ و قارلق‌ درگیر جنگ‌ شدند و به‌ دنبال‌ آن‌ با فروپاشی‌ خاقانی‌ ترگش‌ در ۱۴۹ق‌/ ۷۶۶م‌ قارلقها بر نواحی‌ تلاس‌، چو و اطراف‌ ایسیك‌كول‌ استیلا یافتند (نك‌ : گومیلف‌، 365,293، نیز 373 به‌ بعد؛ بارتولد، «مسیحیت‌»، 272، «بررسی‌»، 40-35؛ فرامكین‌، ۶۴).

با استقرار حاكمیت خلافت‌ اسلامی‌ بر ماوراءالنهر از آغاز سدۀ ۲ق‌/ ۸م‌، و آرامش‌ یافتن‌ سرزمین‌ ارغو پس‌ از استیلای‌ قارلق‌، چنین‌ می‌نماید كه‌ عاملان‌ خلافت‌ عباسی‌ در ماوراءالنهر توانسته‌ بودند با جَبغویانِ هنوز غیرمسلمانِ قارلق به‌ گونه‌ای‌ از همكاری‌ دست یابند. دانسته‌های‌ ما از این همكاری و احتمالاً روابط دوستانۀ سیاسی در این‌ حد است كه‌ در نیمۀ سدۀ ۲ق‌ روابط تجاری‌ مستحكمی میان‌ باختر اسلامی با خاور از طریق‌ سرزمین‌ ارغو و هفت‌رودان‌ برقرار بوده‌ است‌ كه‌ بازتاب‌ آن‌ در آثار جغرافیایی‌ اسلامی‌ از اوایل‌ سدۀ ۳ق‌ دیده‌ می‌شود. اما افزون‌ بر آن‌ در سدۀ ۲ق‌ در توافقی‌ میان‌ مسلمانان‌ با قارلقان‌ درۀ تلاس‌ راه‌ تجاری‌ جدیدی‌ به‌ سوی‌ شمال‌ به‌ سرزمین‌ كیماكان‌ و قرقیزان‌ گشوده‌ شده‌ بود. این‌ راه‌ از ماوراءالنهر به‌ طراز می‌رسید و سپس‌ از نواحی‌ باختری‌ منطقۀ تلاس‌ می‌گذشت‌ و در جهت‌ شمال‌ روی‌ به‌ دشت‌ می‌رفت‌ و پس‌ از رسیدن‌ به‌ سرزمین‌ كیماك‌ روی‌ به‌ باختر، به‌ بلاد قرقیز در ینی‌سئی‌ علیا منتهی‌ می‌شد. به‌ این‌ راه‌ كه‌ البته‌ رونقی‌ محدود داشته‌، در گزارشهای‌ جغرافیاییِ مسلمانان‌ در اوایل‌ سدۀ ۳ق‌/ ۹م‌ اشارت رفته‌ است‌ (نك‌ : ابن‌خردادبه‌، ۲۸، ۳۱؛ اصطخری‌، ۹، ۲۸۸؛ نیز قدامه‌، ۱۰۵).

در منابع‌ چینی نیز به‌ وجود چنین‌ راهی‌ در همان‌ روزگار اشاره‌ شده‌ كه‌ مسلمانان‌ و نیز تبتیان‌ برای‌ تجارت‌ با سرزمین‌ قرقیزان‌ از آن‌ استفاده‌ می‌كرده‌اند، راهی‌ كه‌ از سرزمین‌ قارلقها می‌گذشته‌ است‌ و محافظان قارلق در طول راه صاحبان كالا را حمایت‌ می‌كرده‌اند (نك‌ : بارتولد، «مسیحیت‌»، 273). این‌ روابط دوستانه‌ میان‌ ارغو و ماوراءالنهر ظاهراً تا میانۀ سدۀ ۳ق‌ ادامه‌ یافته‌، و خود زمینه‌ای برای‌ نفوذ روزافزون‌ اسلام‌ در منطقۀ ارغو بوده‌ است‌ (برای آگاهی‌ از رواج‌ اسلام‌ در شرقی‌ترین‌ نواحی‌ ارغو، نك‌ : حدودالعالم‌، ۸۴). اگر از جریان‌ فتح‌ اسپیجاب‌ در ۲۲۴ق‌/ ۸۳۷م‌ به‌ فرماندهی‌ نوح‌ بن‌ اسد سامانی‌ (بلاذری‌، ۴۱۱؛ ابن‌ اثیر، ۶/ ۵۰۹) به‌عنوان‌ یك‌ حركت‌ محدود و استثنایی‌ چشم‌ بپوشیم‌، در طول‌ یك سده‌،حركتی‌ نظامی‌ از سوی مسلمانان ماوراءالنهر بر ضد قارلقان‌ ارغو گزارش‌ نشده‌ است‌.

با اقتدار یافتن‌ آل‌ سامان‌، روابط ماوراءالنهر با ارغو به‌ كلی‌ دگرگون‌ شد و جبغویان‌ارغو از سویی‌ با پیش‌رویهای‌ مرزی سامانیان و از دگرسو با كم‌ رونقی‌ راههای‌ تجاری‌ خود روبه‌رو گشتند. امیراسماعیل سامانی‌ (حك‌ ۲۷۹-۲۹۵ق‌/ ۸۹۲-۹۰۸م‌) بی‌درنگ پس‌ از نشستن بر تخت‌ امارت‌، روی‌ به‌ مرزهای‌ ارغو نهاد و بخشهایی‌ از غرب این سرزمین‌ را متصرف‌ شد. او در پیش‌رَویِ گستردۀ خود از اسپیجاب رو به‌ شمال‌، در جهت‌ غرب‌، شهر مهم‌ طراز را به‌ دست آورد (نك‌ : نرشخی‌، ۱۱۸) و در جهت‌ شرق‌، قارلقها را تا ناحیۀ فاراب به‌ عقب‌ راند (نك‌ : ابن‌ خردادبه‌، همانجا؛ نیز مقدسی‌، ۲۷۴).

در پی فتوح‌ امیر اسماعیل‌ در نواحی‌ اسپیجاب‌، راه‌ پیشین‌ به‌ بلاد كیماك و قرقیز از طریق‌ غرب‌ ارغو اهمیت‌ خود را از دست‌ داد و راهی‌ جدید جایگزین‌ آن‌ شد كه‌ از اسپیجاب‌ و فاراب‌ و سپس ده‌نو روی‌ به‌ كیماك‌ می‌آورد و به‌ دیار قرقیز می‌رسید (ابن‌فقیه‌، ۳۲۸؛ نیز مقدسی‌، همانجا، به‌ اشاره‌؛ گردیزی‌، ۲۵۸-۲۵۹، به تفصیل‌). از دگرسو، ظاهراً در سدۀ ۴ق‌/ ۱۰م‌ در جانب‌ چین‌ نیز راهی جدید رونق‌ یافته‌ بود كه‌ از سرزمین‌ تغزغز در شمال‌ شرقی‌ چین‌ روی‌ به‌ دشتهای‌ شمالی‌ می‌نهاد و از سرزمین‌ ارغو گذری‌ نداشت‌ (نك‌ : همو، ۲۶۲). راه‌ قدیم‌ ماوراءالنهر به‌ چین‌ از مسیر فرغانه‌ ـ كاشغر، اگرچه‌ بر پایۀ نوشتۀ قدامة بن جعفر در اوایل‌ سدۀ ۴ق‌، راهی بس‌ دشوار و پر خطر بوده‌ است‌ (نك‌ : ص‌ ۱۰۴- ۱۰۵)، اما گویا همزمان‌ با كاستی‌ گرفتن‌ تجارت‌ در راههای‌ ارغو، بر اهمیت‌ این راه‌ كهنه‌ و البته‌ كوتاه‌ میان‌ چین‌ و ماوراءالنهر افزوده‌ شده‌ است‌. به‌ هر تقدیر راه‌ فرغانه‌ به‌ كاشغر تنها مسیری‌ است‌ كه‌ مقدسی‌ در احسن‌ التقاسیم‌ برای‌ چین‌ ثبت‌ كرده‌ است‌ (ص‌ ۳۴۱؛ نیز نك‌ : ابن‌فقیه‌، همانجا).

حكومت‌ جبغویان‌ قارلق‌ در ارغو كه‌ از اواخر سدۀ ۳ق‌ از سوی‌ سامانیان‌ وپس‌ از آن‌ از طرف‌ قراخانیانِ نوخاسته‌ ضرباتی‌ پیاپی‌ بر توان‌ نظامی‌ و اقتصادیش‌ وارد آمده‌ بود، در حدود سال‌ ۳۲۸ق‌/ ۹۴۰م‌ مضمحل‌ شد و قدرت‌ در منطقه‌ برای‌ قراخانیان‌ مسلم‌ گشت‌ (نك‌ : بارتولد، «بررسی‌»، 40,41). قراخانیان‌ نخستین‌ سلسلۀ تركی‌ بودند كه‌ دیانت اسلام‌ را رسماً پذیرفتند و همین امر اوضاعی‌ مساعد برای‌ اسلامی‌ شدن‌ منطقۀ ارغو فراهم‌ ساخت‌. در ۵۳۶ق‌/ ۱۱۴۲م‌ قراختاییان غیرمسلمان‌ بر قلمرو قراخانیان‌ استیلا یافتند (ابن‌اثیر، ۱۱/ ۸۱ به‌ بعد) و تا پایان سدۀ ۶ق‌/ ۱۲م‌ بر آن‌ منطقه‌ فرمان‌ راندند. شهر بلاساغون‌ در حد خاوری‌ سرزمین‌ ارغو در دورۀ قراخانی‌ و هم‌ قراختایی‌ گاه‌ پایتخت‌ و گاه‌ شهر دوم‌ بوده‌ است‌.

با برآمدن‌ چنگیز به‌ تخت‌ خانی‌ در ۶۰۰ق‌/ ۱۲۰۴م‌ و در جریان‌ لشكركشی‌ او به‌ سمت‌ باختر، سرزمین‌ قراختاییان‌ و از آن‌ میان‌ ارغو به‌ قلمرو مغولان‌ پیوست‌ و برای‌ كوتاه‌ زمانی‌ شهر اُترار در باخترِ ارغو، مرز میان‌ قلمرو چنگیز و سرزمین‌ خوارزمشاهان‌ بود (نك‌ : جوینی‌، ۱/ ۶۰، ۶۲). اما به‌ زودی‌ سرزمینهای‌ غرب‌ آن‌ نیز تصرف‌ شد و در تقسیم‌ متصرفات‌ میان‌ جانشینان‌ چنگیز، سرزمین‌ ارغو همراه‌ با ماوراءالنهر در باختر و كاشغر در خاور آن‌ در حصۀ جغتای‌ قرار گرفت‌ و از آن‌ پس‌ سرگذشت‌ این‌ سرزمین‌، در تاریخ‌ مشترك‌ الوس‌ جغتای‌ قابل‌ مطالعه‌ است‌.

در بررسی‌ بافت قومی‌ منطقۀ ارغو در روزگار پیش‌ از مغول‌، پس از سغدیان‌ كه‌ از آنان‌ سخن‌ رفت‌، قوم‌ قارلق‌ را باید پر نفوذترین‌ قوم‌ در این‌ منطقه‌ به‌ شمار آورد. در این‌ باره‌ افزون‌ بر یادكردهای متعدد در منابع‌ تاریخی‌ و جغرافیایی‌ اسلامی‌ از حضور قارلقها در این محدوده‌، به‌خصوص باید به‌ گفتار نویسندۀ حدودالعالم‌ اشاره‌ كرد كه‌ منطقه‌ای تقریباً منطبق‌ با ارغو را «ناحیت‌ خلخ‌» (قارلق‌) نامیده‌ است‌ (ص ۸۱ به‌ بعد). با تلفیق‌ اطلاعاتی كه‌ از حدودالعالم‌ و دیوان‌ كاشغری‌ به‌ دست‌ می‌آید، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ سغدیانِ ارغو و تركان آن‌ دیار ــ با اكثریت قارلق‌ ــ در طول‌ قرنها از نظر مدنیت‌ و فرهنگ سخت‌ درهم‌ آمیخته‌، و بر یكدیگر تأثیر نهاده‌ بودند. این‌ سغدیان‌ مهاجر كه‌ در محافل‌ تركی‌زبان‌ به‌ «سُغداق‌» (منسوب‌ به‌ سغد) شهرت‌ یافته‌ بودند، به‌تدریج‌ زبان‌ و برخی‌ دیگر از مظاهر فرهنگی‌ تركان‌ را كه‌ كاشغری‌ از آن‌ به‌ «زیّ» تركان‌ و «تخلُّق‌» با آنان‌ تعبیر كرده‌ است‌ (۱/ ۳۹۲-۳۹۳)، پذیرفتند و به‌ تدریج‌ در محیط ارغو ــ همچون‌ بسیاری‌ دیگر از مناطق آسیای مركزی‌ ــ تشخص قومی خود را به‌ فراموشی‌ سپردند.

از دگرسو شیوۀ زندگی‌ یكجانشینی‌ سغدیان‌ ــ اعم‌ از روستانشینی‌ و شهرنشینی‌ ــ در میان‌ قارلقها به‌ نحو گسترده‌ای‌ رواج‌ یافت‌ و بسیاری‌ از آنان‌ به‌ كشاورزی‌ روی‌ آوردند. آنان‌ رسوم‌ زندگی‌ مدنی‌ را آموخته‌، و در نوع‌ برخورد و آداب‌ اجتماعی از دیگر قبایل‌ خویشاوند متمایز بودند (نك‌ : حدودالعالم‌، ۸۱؛ كاشغری‌، ۱/ ۳۱؛ برای‌ آگاهی‌ از تأثیر زبانی‌، نك‌ : بخش‌ زبان‌ ارغو در همین‌ مقاله‌). این‌ قارلقهای‌ یكجانشین‌ عملاً با خوی‌ گرفتن‌ به‌ شیوۀ نوین‌ زندگی‌ خود، به‌ طوری‌ كه‌ كاملاً انتظار می‌رود، انساب‌ قبیله‌ای‌ را به‌ تدریج‌ وا نهاده‌، و به‌ بوم‌ نسبت‌ یافته‌اند. از همین‌ روست‌ كه‌ در سدۀ ۵ق‌/ ۱۱م‌ و پس‌ از آن‌ از قارلقانِ ارغو به‌ ندرت‌ سخن‌ به‌ میان‌ می‌آید (برای‌ نمونه‌ای‌ از نوادر، نك‌ : جوینی‌، ۲/ ۸۷) و كاشغری‌ كه‌ در دیوان‌ خود به‌ تفصیل‌ به‌ زبان‌ قارلقان‌ ارغو پرداخته‌ است‌، هرگز آنان‌ را قارلق‌ ننامیده‌، و در شمارش‌ قبیله‌های‌ مهم‌ تركی‌ در آغاز كتاب‌، یادی‌ از قارلق‌ نكرده‌ است‌. یادكردهای‌ بسیار محدود كاشغری‌ از گویش‌ قارلق‌ در دیوان‌ را باید مربوط به‌ اقلیتی‌ از قارلق‌ انگاشت‌ كه‌ به‌ شیوۀ كوچندگی‌ ادامه‌ داده‌، و رسوم‌ قبیله‌ای‌ خود را نگاه‌ داشته‌ بوده‌اند و از همین‌ روی‌، گاه‌ در كلام‌ كاشغری‌ «تركمان‌» خوانده‌ شده‌اند (نك‌ : ۱/ ۸۰، ۱۳۹، جم‌).

به‌هر روی‌،بیراهه‌ نیست‌ اگر گفته‌ شود اختلاط و قرابت‌ میان‌ قارلقان‌ و سغدیان‌ به‌ پایه‌ای‌ بوده‌ است‌ كه‌ حتى‌ آن‌ گروه‌ از قارلقها كه‌ خانه‌ به‌دوشی‌ و زندگی قبیله‌ای‌ را بر یكجانشینی‌ ترجیح‌ نهاده‌، و سرزمین‌ ارغو را ترك گفته‌ بودند، با سغدیان‌ پیوسته‌ شمرده‌ می‌شدند؛ شاهدی‌ بر این‌ مدعا آن‌ است‌ كه‌ چنگیزخان‌ به‌ هنگام‌ اظهار ایلیِ ارسلان‌، خانِ قارلقهای‌ قیالیق‌ (در جنوب شرقی دریاچۀ بالخاش‌)، از باب‌ بزرگداشت‌، ارسلان‌ را به‌ «سرتاقتای‌» ملقب‌ گردانیده‌ كه‌ در زبان‌ به‌ مغولی‌ به‌ معنای‌ سغدی‌ بوده است ‌(نك‌ : رشیدالدین‌، ۱/ ۱۴۴؛ نیز «تاریخ سری[۶]...،‌ 260 ).

در سدۀ ۴ق‌ مقدسی از آبادیی به نام «جكل‌» (چِگِل‌) در نزدیكی شهر طراز نام‌ برده‌ (ص‌ ۲۷۴- ۲۷۵؛ نیز سمعانی‌، ۳/ ۲۹۹)، و كاشغری‌ ضمن‌ تأیید این اطلاع‌، وجه‌ نام‌گذاری‌ را سكنای‌ تیره‌ای از قوم‌ چگل در آن‌ منطقه‌ دانسته‌ است‌ (۱/ ۳۳۰؛ قس‌: یاقوت‌، ۲/ ۹۵، كه‌ بر ضبط طُرار< اُطرار، اصرار می‌ورزد). مسكن‌ بخش‌ اصلی چگلها در سده‌های‌ ۴ و ۵ق‌/ ۱۰ و ۱۱م‌ منطقۀ قیاس‌ در اطراف‌ ایسیك‌ كول‌ و نزدیكی‌ بَرسخان‌ بوده‌ است‌ (نك‌ : حدود العالم‌، ۸۳ - ۸۴؛ كاشغری‌، ۱/ ۳۲۹-۳۳۰).

قوم‌ قَنقلی‌ كه‌ بر پایۀ گزارشهای‌ مجمل‌ منابع‌ چینی‌، شعبه‌ای‌ از آنان‌ در سده‌های‌ ۶ و ۷ق‌/ ۱۲ و ۱۳م‌ در حدود دامنه‌های‌ آلتای‌ و شاید جُنگارستان‌ ــ در نزدیكی نایمانها ــ می‌زیسته‌اند(نك‌ : برتشنایدر، I/ 27-28, 323, 302)، در اوایل‌ سدۀ ۶ق‌ به‌ سوی‌ شرق ارغو پیش‌ آمده‌، و جمعیتی‌ از آنان‌ در ۵۳۶ق‌/ ۱۱۴۲م‌ در نواحی‌ بلاساغون جایگیر بوده‌اند. از دگرسو، به‌ گزارش‌ ابوالغازی‌ بهادرخان‌ در آستانۀ ظهور چنگیز، حدود ۱۰ هزار خانوار از قنقلیان‌ در منطقۀ چو و تلاس‌ اسكان‌ یافته‌ بودند كه بخش‌ بر جای‌ مانده‌ از قنقلیان حامی‌ سلطان محمد خوارزمشاه‌ بوده‌اند (ص‌ ۳۸). از همین‌رو، با توجه‌ به‌ قرابت‌ آنان‌ با قنقلیان‌ خوارزم‌، منشأ آنان‌ به‌ ظاهر نه‌ از قنقلیان‌ مجاور نایمان‌، بلكه‌ از قنقلیان‌ مجاور كومان‌ در دشتهای‌ شمالی‌ است‌ كه‌ كارپینی‌ [۱]و روبروك‌ [۲]از آنان‌ یاد كرده‌اند (نك‌ : برتشنایدر، I/ 301).

 

زبان‌ ارغو

این‌ زبان‌، یعنی‌ زبانی‌ تركی‌ كه‌ در عصر پیش‌ از مغول‌ در منطقۀ ارغو بدان‌ تكلم‌ می‌شده‌، زبانی‌ با زمینۀ اصلی‌ قارلق‌ است كه‌ در ویژگیهای‌ آوایی‌ و ذخیرۀ واژگان‌ از سغدی‌ تأثیری‌ قابل‌ ملاحظه‌ پذیرفته‌ است‌. منبع‌ اصلی برای‌ پژوهش‌ دربارۀ زبان‌ ارغو اطلاعات‌ نسبتاً گسترده‌ای‌ است‌ كه‌ كاشغری‌ در دیوان‌ به‌ دست می‌دهد و با مجموعه‌ای‌ از واژه‌های‌ دیگر، به‌خصوص‌ نامهای جغرافیاییِ ثبت‌ شده‌ در منابع‌ عربی‌ و دیگر منابع‌ تكمیل‌ می‌گردد. كاشغری‌ در پی‌جویی‌ جایگاه‌ این‌ زبان‌ در میان زبانهای‌ تركی‌، به‌ شیوه‌ای‌ كهن‌، زبانهای‌ شناخته‌ برای‌ خود را در دو گروه‌ ــ نخست‌ زبانهای‌ غَزی‌، قِپچاقی‌ و زبانهای‌ خویشاوند باختری و دوم زبانهای اویغوری‌، چگلی و زبانهای قریب خاوری ــ تقسیم‌ كرده‌، و ارغو را در گروه‌ دوم‌ جای داده‌ است‌ (نك‌ : ۲/ ۴۰-۴۲، ۵۰ -۵۷).

از نظر تقسیمات‌ نوین‌ زبانهای تركی‌، بر پایۀ طبقه‌بندی‌ متداول‌ سامویلویچ‌ [۳]ـ باسكاكف‌[۴]، با توجه‌ به‌ اطلاعات محدودی‌ كه‌ در دست‌ است‌، زبان‌ ارغو را به‌ ظاهر باید به‌ گروه‌ زبانهای‌ اویغوری‌ متعلق‌ دانست كه در میان‌ اقسام‌ فرعی‌ آن‌ گروه‌ نیز بیش‌ از همه‌ با زیر گروه‌ اویغوری‌ ـ توكیو سنخیت‌ دارد (برای‌ توضیح‌ دربارۀ اساس‌ طبقه‌بندی‌، نك‌ : آرات‌، 98, 119-121).

در بررسی ویژگیهای‌ عمومی‌ گروه‌ اویغوری‌ و تطبیق‌ آن‌ با زبان‌ ارغو، نخست باید به‌ كاربرد حرف‌ «ذ» اشاره‌ كرد كه‌ در گویش‌ اصیل‌ ارغو تا سدۀ ۵ق‌/ ۱۱م‌ همچنان‌ باقی‌ بوده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نك‌ : كاشغری‌، ۱/ ۹۴، ۳۱۹: واژه‌های‌ «اِذرِك‌» و «قَذِق‌»)، اما كاشغری تصریح‌ دارد كه‌ در برخی‌ از گویشهای ارغو، «ی‌» جایگزینِ «ذ» شده‌ بوده‌ است‌ (۱/ ۳۴). در طبقه‌بندی‌ زبانها از نظر حفظ یا اسقاط حرف‌ پایانی‌ « غ‌/ - ق‌» در صفات‌، نمونه‌ای‌ چون‌ «اذرك‌» (همو، ۱/ ۹۴) شاهدی‌ بر شمارش‌ این‌ زبان‌ در عداد نگاه‌ دارندگان‌ حرف‌ پایانی‌ است‌.

در سخن‌ از نظام‌ آوایی‌ ارغو نخست‌ باید خاطرنشان‌ كرد كه‌ به‌ تصریح‌ كاشغری‌ (۱/ ۲۹) اصوات‌ این‌ زبان‌ تا حد زیادی‌ از تلفظ شهرنشینان‌ (یعنی‌ سغدیان‌) تأثیر پذیرفته‌، و به‌ نرمی‌ [به‌ تعبیر وی‌ «رِكّۀ»] گراییده‌ بوده‌ است‌. توالی صامتها نیز پدیده‌ای‌ است‌ كه‌ كاشغری‌ (۱/ ۳۱۶-۳۱۷) آن‌ را ویژگی‌ برخی‌ گویشهای‌ شهری‌ ارغو دانسته‌ است‌، مانند تلفظ بَلِق [۵][= گل‌] به‌ صورت‌ بالْق‌[۶]. در این‌ زبان‌ قاعدۀ هماهنگی‌ مصوتها رعایت‌ می‌شده‌، اما گاه‌ گرایش‌ عمومی‌ به‌ مصوتهای‌ گِرد بر رعایت‌ قاعده‌ تقدم‌ یافته‌ است‌، مانند «بِلور[۷]» [= می‌داند] و به‌ طور كلی‌ صیغۀ مضارع‌ (نك‌ : كاشغری‌، ۲/ ۱۹) و «داغ‌ اُل‌[۸]» [= نیست‌] (همو، ۳/ ۱۱۴). گذشته‌ از بحث‌ هماهنگی‌ مصوتها، دیگر نمونه‌های‌ گرایش‌ به‌ مصوت گرد در مواردی‌ چون‌ «بُشوماق‌» [= طلاق‌ دادن‌] (همو، ۳/ ۲۶۳) و حتى‌ در وام‌ واژۀ تك‌هجایی‌ «اُپ‌» [= گاو خرمن‌كوب‌] (همو، ۱/ ۳۷؛ برگرفته‌ای كوتاه‌ شده‌ ظاهراً از واژۀ سغدی‌ «آپی‌ غاو[۹]» = گاومیش‌، نك‌ : قریب‌، ۸) دیده‌ می‌شود. از دیگر خصوصیات‌ آوایی‌ ارغو، جایگزین‌ شدن‌ «ی‌» با «ن‌» در واژه‌هایی‌ چون‌ «قَنَق‌» [= سرشیر] و «قون‌[۱۰]» [= گوسفند] است‌ (نك‌ : كاشغری‌، ۱/ ۳۲۱، ۳/ ۱۰۲).

در واژگان‌، كاشغری به‌ وفور به‌ وام‌واژه‌هایی‌ از زبان‌ اوغوزی‌ اشاره‌ دارد كه‌ در اثر مجاورت‌ و كثرت‌ مراوده‌ به‌ زبان‌ ارغو راه‌ یافته‌اند (نك‌ : ۳/ ۱۱۴)، اما بررسی‌ در وام‌ گرفته‌های‌ ارغو از زبان‌ سغدی‌ نیز نتایج‌ چشمگیری‌ دارد. به‌ عنوان‌ نمونه‌ باید به‌ واژۀ «مَراز[۱۱]» [= اجیر] (همو، ۱/ ۳۴۵) اشاره‌ كرد كه‌ اصل‌ آن‌ واژه‌ در سغدی‌ [۱۲]به‌ معنی همكار و دستیار به‌ كار می‌رفته‌ است‌ (نك‌ : قریب‌، ۲۱۶؛ نیز قس‌: واژۀ «مَرسْتَیْ» = معاون‌ در پشتو، نك‌ : ایازی‌، ۶۸۰). برخی‌ از واژه‌های‌ مربوط به‌ كشاورزی‌ چون‌ «بَنَك‌[۱۳]» [= نوعی‌ دانه‌] و «گیزری‌[۱۴]» [= زردك‌] (كاشغری‌، ۱/ ۳۲۳، ۳۶۰)، اگرچه‌ در متون‌ سغدی‌ به‌ دست‌ نیامده‌اند، اما در زبانهای‌ ایرانیِ خویشاوند، ریشه‌ای‌ شناخته‌ شده‌ دارند، مانند بَنَك‌ و گَزَر در فارسی‌ به‌ همان‌ معانی‌ (نك‌ : برهان‌...، ۱/ ۳۰۸، ۳/ ۱۸۱۱) و گازَره‌ [= زردك‌]، جمع‌ آن‌ گازَری‌ در پشتو (نك‌ : ایازی‌، ۶۱۲). در اشاره‌ به‌ نمونه‌هایی از صرف‌ باید از این‌ موارد یاد كرد: ساخت فعل‌ ماضی‌ با دستور «بَردُم‌[۱۵]»، اول‌ شخص‌ مفرد، «بَردی‌[۱۶]»، سوم‌ شخص‌ مفرد (كاشغری‌، ۲/ ۵۰-۵۱، ۳/ ۱۰۲، از ریشۀ فعلی‌ بَر[۱۷]، عازم‌ شدن‌)؛ فعل‌ مضارع‌ با دستور «بَرور[۱۸]»، سوم‌ شخص‌ مفرد (مثال‌ منصوص‌: «بِلور[۱۹]»، نك‌ : همو، ۲/ ۱۹)؛ اسم‌ مكان‌ و اسم‌ زمان‌ با دستور «بَرغو[۲۰]» (همو، ۲/ ۵۶ -۵۷)؛ اسم‌ فاعل‌ ــ البته‌ دارای‌ معنای‌ مستمر ــ با دستور «بَرغوچی‌[۲۱]» (همو، ۲/ ۴۰-۴۲).

به‌عنوان نگاهی بر تأثیرات زبان ارغو بر زبانهای‌ پس از خود می‌توان‌ به‌ این‌ موارد توجه‌ كرد: اشتراك برخی‌ واژه‌های‌ ابزاری‌ و كشاورزی مانند «اِدِش‌[۲۲]» [= ظرف‌]، واژۀ مشترك‌ ارغو، كیماكی‌ و یغما ـ تُخسی (نك‌ : همو، ۱/ ۵۹) و «چیگیت‌[۲۳]» [= پنبه‌ دانه‌] واژۀ مختص‌ ارغو (همو، ۱/ ۲۹۷)، مشترك با زبان‌ جغتایی‌ (نك‌ : بخاری‌، ۴۸، ۱۶۳) و سپس‌ با ازبكی‌ (نك‌ : «فرهنگ‌[۲۴]...»، I/314, II/ 365).

 

كتاب‌ هبة الحقائق‌ (یا عتبة الحقائق‌ ) از ادیب احمد یوكنكی‌ اگرچه‌ به‌ زبان‌ ادبی‌ خاقانی‌ نوشته‌ شده‌ است‌، اما برخی‌ ویژگیهای‌ واژگانی‌ در آن‌، احتمال‌ تأثیری‌ از زبان‌ ارغو را به‌ ذهن‌ می‌آورد؛ كاربرد «بَیات‌» از اسماء خداوند (ص‌ ۱۲۴) كه‌ كاشغری‌ آن‌ را از واژگان‌ ویژۀ ارغو شمرده‌ است‌ (۳/ ۱۲۸)، به‌ كارگیری‌ واژۀ «قون‌» [= گوسفند] (ادیب احمد ۱۲۲، كه‌ ضبط «قونگ‌» او غیر دقیق‌ است‌) به‌ جای‌ واژۀ «قوی‌[۲۵]» (نك‌ : كاشغری‌، ۳/ ۱۰۲، ۱۰۳) و به‌ كارگیری‌ واژۀ اوغوزی‌ «قورت‌» [= گرگ‌] به‌ جای‌ واژۀ قابل‌ انتظار «بوری‌[۲۶]» (نك‌ : ادیب‌ احمد، همانجا). همچنین‌ واژۀ «اَژُن‌[۲۷]» [= گیتی‌] كه‌ ادیب احمد مكرر از آن‌ بهره‌ جسته‌ (مثلاً ص‌ ۱۲۱)، و وام‌ واژه‌ای‌ برگرفته‌ از «آژون‌[۲۸]» سغدی‌ [= هستی‌] (نك‌ : قریب‌، ۵) است‌، می‌تواند از طریق‌ ارغو به‌ زبان‌ ادبی‌ راه‌ یافته‌ باشد (نیز برای‌ كاربرد آن‌ در چگلی‌، نك‌ : كاشغری‌، ۱/ ۷۳).

 

مآخذ

ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ ابن‌ خردادبه‌، عبیدالله‌، المسالك‌ و الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، ۱۸۸۹م‌؛ ابن‌ فقیه‌ همدانی‌، احمد، البلدان‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، ۱۸۸۵م‌؛ ابوالغازی‌، بهادرخان‌، شجرۀ ترك‌، به‌ كوشش‌ دمزون‌، سن‌ پترزبورگ‌، ۱۸۷۱م‌؛ ادیب‌ احمد یوكنكی‌، هبةالحقائق‌، چاپ‌ تصویری‌، به‌ كوشش‌ قوریشژانف‌ و ساغیندیقوف‌، آلماتی‌، ۱۹۸۵م‌؛ اصطخری‌، ابراهیم‌، مسالك‌ الممالك‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، ۱۹۲۷م‌؛ ایازی‌، محمد اعظم‌ و دیگران‌، پستو لغتونه‌، كابل‌، ۱۳۱۰ش‌؛ بخاری‌، سلیمان‌، لغت‌ چغتای‌ و تركی‌ عثمانی‌، استانبول‌، ۱۲۹۸ق‌؛ برهان‌ قاطع‌، محمدحسین‌ بن‌ خلف‌ تبریزی‌، به‌ كوشش‌ محمدمعین‌، تهران‌، ۱۳۵۷ش‌؛ بلاذری‌، احمد، فتوح‌ البلدان‌، به‌ كوشش‌ رضوان‌ محمد رضوان‌، بیروت‌، ۱۳۹۸ق‌/ ۱۹۷۸م‌؛ جوینی‌، عطاملك‌، تاریخ‌ جهانگشای‌، به‌ كوشش‌ محمد قزوینی‌، لیدن‌، ۱۳۲۹ق‌/ ۱۹۱۱م‌ ؛ حدود العالم‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، ۱۳۴۰ش‌؛ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواریخ‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌ و مصطفی‌ موسوی‌، تهران‌، ۱۳۷۲ش‌؛ سامی‌، شمس‌الدین‌، قاموس‌ تركی‌، استانبول‌، ۱۳۱۷ق‌؛ سمعانی‌، عبدالكریم‌، الانساب‌، حیدرآباد دكن‌، ۱۳۸۳ق‌/ ۱۹۶۳م‌؛ فرامكین‌، گ‌.، باستان‌شناسی‌ در آسیای‌ مركزی‌، ترجمۀ صادق‌ ملك‌ شهمیرزادی‌، تهران‌، ۱۳۷۲ش‌؛ قدامةبن‌ جعفر، الخراج‌ و صناعة الكتابة، به‌ كوشش‌ محمدحسین‌ زبیدی‌، بغداد، ۱۹۷۹م‌؛ قریب‌، بدرالزمان‌، فرهنگ‌ سغدی‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌؛ كاشغری‌، محمود، دیوان‌ لغات‌ الترك‌، استانبول‌، ۱۳۳۳ق‌؛ گردیزی‌، عبدالحی‌، زین‌ الاخبار، به‌ كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، ۱۳۴۷ش‌؛ مقدسی‌، محمد، احسن‌ التقاسیم‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، ۱۹۰۶م‌؛ نرشخی‌، محمد، تاریخ‌ بخارا، به‌ كوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، ۱۳۵۱ش‌؛ یاقوت‌، بلدان‌؛ نیز:

 

Arat, R. R., «Türk sivelerinin tasnifi», Türkiyat mecmuası, Istanbul, 1953, vol. X; Baily, H. W., «Turks in Khotanese Texts», JRAS, 1939; Barthold, V. V., «Istoriya Kul'turnoĭ zhizni Turkestana», «Ocherk istorii Semirech'ya», Sochineniya, Moscow, 1963, vol. II(1); id, «O Khristianstve v Turkestane v domongol'skiĭ period», ibid, 1964, vol. II(2); Bretschneider, E., Mediaeval Researches from Eastern Asiatic Sources, London, 1967; Gumilev, L. N., Drevnie tyurki, Moscow, 1967; Minorsky, V., Commentary on Ḥudūd al-ʿĀlam, London, 1937; Myrzabekova, k. et al., Qazaqsha - nemïsshe Sōzdïk, Almaty, 1992; The Secret History of the Mongols, tr. F. W. Cleaves, London, 1982; Shălekenov, U., Qūm basqan qala, Almaty, 1992; Tolstov, S. P., «La Chorasmie antique», tr. and ed. R. Ghirshman, Artibus Asiae, 1953, vol. XVI; Ǔzbek tilining izohli lughati, Tashkent, 1981.

احمد پاكتچی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 490
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست