اگرچه «دائرةالمعارف اسلام» مُينوُيسد:
اشتقاق و معناُي اردبُيل بهدرستُي معلوم نُيست (EI2)،
اما مُينورسكُي معتقد است اُين نام تركُيبُي است
از اَرِته ُيا اَرْته به معناُي مقدس و قانون مقدس و وُيت[۳]
(پارسُي مُيانه) كه صورت اوستاُيُي آن وئتُي[۴]
است و به معناُي بُيد ُيا تنۀ بُيد به
كار مُيرود. به اُين ترتُيب او معناُي اردبُيل را
تنۀ بُيد ُيا بُيد قانون مقدس دانسته است (ص67-68). همو
در جاُي دُيگر بِل ُيا بُيل [ُيا وُيل] را
پسوند بسُيارُي از مكانها ازجمله انزبُيل و خرزوُيل
دانسته است (ص 64-63؛ نُيز نك : كسروُي، كاروند،
۲۹۲).
لاكهارت در مورد بناُي شهر و علت
نامگذارُي آن از قول مردمان محلُي، افسانهاُي را نقل مُيكند
كه بنابر آن در محل كنونُي شهر در گذشته درُياچهاُي وجود داشته
است؛ به فرمان سلُيمان نبُي دو دُيو به نامهاُي اَرْد و
بُيل آبهاُي اُين درُياچه را با حفر دو معبر در شمال شرقُي
شهر كنونُي خارج ساختند و شهر را در محل درُياچۀ خشك شده
برپا داشتند و به همُين سبب نُيز نام اُين شهر به نام اُين
دو دُيو اَرْدُبُيل خوانده شد (همانجا). حمُيرُي نام اردبُيل
را مأخوذ از اردبُيل بن ارمُين مُيداند (ص ۲۶) كه
ُياقوت آن را از قول سمعانُي به صورت اردبُيل بن ارمُينُي
ابنلنطُي بن ُيونان ذكر كرده است (۱/ ۱۹۸؛
نُيز نك : برهان قاطع، ۱/ ۹۹؛ شُيروانُي،
۳۴).
ظاهراً نام اردبُيل تركُيبُي
است از دو جزء (كسروُي، همان، ۲۷۸) اَرْد به معناُي
درستُي، راستُي و پاكُي (لغتنامه...، ذُيل ارد؛ نُيز
نك : ه د، اردستان) و بُيل ُيا وُيل (پسوند مكان) به معناُي
جاُيگاه (كسروُي، همان، ۳۰۰،
۳۰۷). اُين تركُيب را به صورتهاُي آرتاوُيل
(دُيباج، ۱۴۷؛ صفرُي، ۱/ ۲۳) و
آرتاوُيلا به معناُي شهر مقدس (فرهنگ جغرافُياُيُي
آبادُيها...، ۸/ ۲۲) نُيز نوشتهاند. نام قدُيم
اردبُيل را باذان فُيروز (ُياقوت، همانجا)، بادان پُيروز
(فردوسُي، ۶/ ۴۸)، آباذان فُيروز (لاكهارت،
همانجا)، باد فُيروز (دُينورُي، ۸۷)، فُيروزگرد
(برهان قاطع، همانجا) و آذربهمن (حكُيم، ۵۰؛ اعتمادالسلطنه،
۱/ ۴۳) نُيز نوشتهاند. الئارُيوس ظاهراً به خطا
نام قدُيم اردبُيل را ساتراپنه[۵] مُيداند (ص
۱۱۹).
استان اردبُيل
اُين استان با ۳/
۰۵۰‘۱۸ كمـ۲ مساحت مُيان ◦۳۷ و ′۴۵ تا ◦۳۹ و ′۴۲ عرض شمالُي و◦ ۴۷
و′ ۳ تا◦ ۴۸ و′ ۵۵ طول شرقُي از نصفالنهار گرُينُيچ قرار
گرفته، و محدود است از شمال و شمال شرقُي به جمهورُي آذرباُيجان،
از جنوب به استان زنجان، از شرق به رشتهكوههاُي تالش و بغرو و استان
گُيلان، و از غرب به استان آذرباُيجان شرقُي ( آمارنامه...،
۱، ۱۱، نقشه). محدودۀ استان اردبُيل از لحاظ
ادارُي سُياسُي شامل ۶ شهرستان، ۱۶ بخش و
۶۲ دهستان است كه جمعاً ۶۲۵‘۱۴۱‘۱
نفر را در خود جاُي داده است ( آمارنامه، ۹، ۳۹،
۴۷؛ نك : جدول). اُين واحد سُياسُي، مطابق تقسُيمات
كشورُي در مهرماه ۱۳۷۲ به عنوان بُيست و
پنجمُين استان كشور تعُيُين شد (تقسُيمات...، ۷-
۸).
استان اردبُيل داراُي
۵/ ۲۸۲ كمـ مرز مشترك با جمهورُي آذرباُيجان
است كه ارتباط كشور با آن جمهورُي از طرُيق اُين استان در
دو نقطۀ شهرُي اصلاندوز و بُيلهسوار برقرار مُيشود ( آمارنامه،
۱). اُين استان بهوُيژه قسمتهاُي شرقُي آن،
ارتباط اجتماعُي ـ اقتصادُي قابل توجهُي با استان گُيلان
دارد و از طرُيق گردنۀ حُيران در محور اردبُيل -آستارا و با واسطۀ شهرهاُي
رشت و قزوُين با تهران مربوط مُيشود. موانع طبُيعُي
موجود در مرز جنوبُي استان باعث سختُي ارتباط آن با استان زنجان
كه ۵/ ۶۲ كمـ مرز مشترك دارند، شده است (همان، ۲).
بلندترُين نقطۀ استان اردبُيل، قلۀ سبلان (۸۴۴‘۴ متر) و پستترُين قسمت آن
دشت مغان (حدود ۱۰۰ متر بالاتر از سطح درُيا) است
(جغرافُياُي كامل، ۱/ ۱۶۶).
وُيژگُيهاُي طبُيعُي
تشكُيلات زمُين شناختُي
استان اردبُيل، جوان و عمدتاً متعلق به دورانهاُي سوم و چهارم
است (مطالعات...، ۱۹). در اُين منطقه از لحاظ سنگشناختُي
انواع توف، شُيل و كنگلومراهاُي دوران سوم و همچنُين آبرفتها
و وارُيزههاُي گوناگون دوران چهارم و نُيز تشكُيلات آتشفشانُي
كوه سبلان شامل آندزُيت، بازالت و توف مشاهده مُيشوند (همانجا).
مرتفعات استان اردبُيل، قسمتهاُي شمالُي و كمارتفاع ساحل
ارس را از قسمتهاُي جنوبُي و جلگۀ اردبُيل
جدا مُيسازد و در اصل ادامۀ چُينخوردگُيهاُي رشتهكوههاُي البرز به شمار مُيآُيد
(ختمُي مآب، ۷، ۲۷). استان اردبُيل از لحاظ
ناهموارُي، به استثناُي چند جلگه و دشت مغان، بُيشتر كوهستانُي
است و ارتفاع متوسط آن به بُيش از ۲۰۰‘۱ متر
بالاُي سطح درُيا مُيرسد (همو، ۱۳).
دشتها و جلگههاُي استان ساختمانُي
نسبتاً جوان دارد كه غالباً از مواد رسوبُي تشكُيل شدهاند (جغرافُياُي
كامل، همانجا). اُين جلگهها پوششُي از خاك كم عمق و سنگرُيزه
دارند، حال آنكه دشتها و اراضُي مسطح، قابل آبُيارُي است و زُير
كشت محصولات آبُي سالانه و ُيا باغهاُي مُيوه قرار دارد
(مطالعات، ۴). جلگهها و دشتهاُي رسوبُي و آبرفتُي استان
با كوهها احاطه شدهاند. مهمترُين آنها دشت مغان است كه با شُيبُي
ملاُيم به كنارههاُي درُياُي خزر مُيرسد. در اُين
مُيان، جلگۀ اردبُيل مهمترُين جلگه استان بهشمار مُيآُيد
(جغرافُياُي كامل، ۱/ ۱۷۰).
مرتفعات استان اردبُيل عمدتاً
منشأ آتشفشانُي دارند و ۳ رشتۀ كوهستانُي را دربر مُيگُيرند:
الف - رشتهكوه ارسباران (قره داغ) كه دنبالۀ كوههاُي
آرارات است و تا كوههاُي تالش در شرق استان امتداد مُيُيابد
(همان، ۱/ ۱۶۶؛ نُيز نك : ه د، ارسباران).
ارتفاع متوسط اُين رشتهكوه را ۴۴۰‘۲ متر برآورد
كردهاند (ختمُي مآب، ۸). ب - مرتفعات شرقُي كه مهمترُين
آنها كوههاُي تالش است، با جهتُي شمالُي ـ جنوبُي كشُيده
شده است و حد فاصل بُين استان اردبُيل با درُياُي خزر
را تشكُيل مُيدهد (جغرافُياُي كامل، ۱/
۱۶۸؛ آمارنامه، ۶). اُين رشتهكوه در قسمتهاُي
مختلف به نامهاُي پشتاسارا، بغرو و پلنگا نُيز نامُيده مُيشود.
از قلههاُي اُين رشتۀ كوه مُيتوان از آغ داغ (۳۲۲‘۳ متر)،
حصار بلاغُي، عجم و شاه معلم نام برد (همانجا). رشتهكوه تالش مانع
نفوذ جرُيانهاُي بارانزاُي خزرُي به اُين استان
است. دنبالۀ كوههاُي تالش كه در قسمت شمالُي اُين رشتهكوه با
كاهش ارتفاع همراه است (حداكثر ارتفاع ۲۲۸‘۲ متر)،
صلوات داغ نامُيده مُيشود. بلندُي مرتفعات جنوبُي دشت
مغان كه به كوههاُي خروسلو معروف است، حداكثر به ۷۰۰
متر مُيرسد (جغرافُياُي كامل، همانجا). ج - مرتفعات مركزُي
و جنوبُي كه مهمترُين آنها رشتهكوه سبلان است، با جهتُي
شرقُي ـ غربُي از شمال غرب شهر اردبُيل آغاز مُيشود و
به واسطۀ كوه قوشه داغ در جنوب اهر به رشتۀ ارسباران
متصل مُيگردد (همانجا). رشتۀ سبلان از ۳ قلۀ اصلُي به نامهاُي سبلان (۸۱۱‘۴
متر)، هرم داغ (۶۵۰‘۴ متر) و كسره داغ
(۶۰۰‘۴ متر) تشكُيلشده است كه سرچشمۀ رودهاُي
فراوان محلُي بهشمار مُيرود (فرهنگ جغرافُياُيُي
آبادُيها، ۸/ ۲۰). دهانۀ تودۀ مخروطُي
شكل سبلان به صورت درُياچۀ آتشفشانُي بسُيار زُيباُيُياست كهدر تمام
سال پوشُيده از برف و ُيخ است (جغرافُياُي كامل، ۱/
۱۶۸- ۱۶۹)؛ افزون بر اُين، در دامنههاُي
اُين رشتهكوه، آبهاُي معدنُي فراوانُي وجود دارد (فرهنگ
جغرافُياُيُي آبادُيها، همانجا). رشته كوه بزغوش در جنوب
كوههاُي سبلان با جهتُي شرقُي غربُي قسمتُي از
جنوب استان اردبُيل را تشكُيل مُيدهد و تا دامنههاُي
شرقُي سهند در استان آذرباُيجان شرقُي، جمعاً به طول
۱۲۰ كمـ امتدادمُيُيابد (جغرافُياُي كامل،
همانجا) و قوچ داغُي (۵۰۸‘۲ متر) ازجمله قلههاُي
آن بهشمار مُيرود (فرهنگ جغرافُياُيُي آبادُيها،
همانجا).
عرض جغرافُياُيُي نسبتاً
بالا، غلبۀ رشتهكوهها و نزدُيكُي به منابع بزرگ آبُي و همچنُين
برخوردارُي از تأثُير تودههاُي مدُيترانهاُي و نُيز
تودههاُي سردسُيبرُي، از مهمترُين عوامل مؤثر در آب و
هواُي استان اردبُيل بهشمار مُيرود. آب و هواُي اُين
استان را در ۳ بخش مُيتوان بررسُي كرد: حوزههاُي سرد
شامل مرتفعات سبلان، دامنههاُي كوهستانُي و جلگۀ اردبُيل
و سرانجام نواحُي گرم شامل دشتهاُي پست و كمارتفاع مانند دشت
مغان (جغرافُياُي كامل، ۱/
۱۷۰-۱۷۱).
به سبب تنوع شراُيط محُيطُي،
به وُيژه تأثُير مرتفعات، مُيزان دما در سطح استان با نوسان
همراه است. متوسط حداقل دما در سطح استان در ماه دُي ۸/
۷- و متوسط حداكثر آن در ماه تُير ۸/ ۲۵ درجۀ سانتُيگراد
است. حداقل مطلق دما در برخُي سالها تا ۳۰- درجۀ سانتُيگراد
نُيز مُيرسد و دورۀ ُيخبندان حدود ۱۲۰ روز از سال را شامل مُيشود
(ختمُي مآب، ۲۶).
مُيزان بارندگُي نُيز
در سطح استان با نوسان همراه است. حداكثر آن در كوههاُي تالش و حداقل
آن در قسمتهاُي شمالُي استاندُيده مُيشود (جغرافُياُي
كامل، ۱/ ۱۷۱). متوسط مُيزان بارندگُي سالُيانه
مطابق دادههاُي اُيستگاههاُي چهارگانۀ منطقه (نُير،
سرعُين، نمُين و اردبُيل) ۲/ ۴۱۲ مُيلُيمتر
است كه قسمت بُيشتر آن در اواخر زمستان و فصل بهار فرو مُيرُيزد
و از آن مُيان سهم ماه فروردُين (۴/ ۶۰ مُيلُيمتر)
قابل ملاحظه است (مطالعات، ۱۴).
بادهاُي گوناگونُي در اُين
استان مُيوزند كه از جملۀ آنهاست: الف - باد شرقُي كه تقرُيباً در تمامطولسالمُيوزد.
اُين باد غالباً حاوُي رطوبت است و تأثُير تعدُيلكننده
بر درجۀ حرارت دارد و در فصول گرم غالباً موجب رُيزش باران و در فصل
سرد باعث بارُيدن برف مُيشود. ب - بادهاُي غربُي كه حاوُي
رطوبت درُياُي مدُيترانه است و بارانزا به شمار مُيروند.
ج - بادهاُي محلُي كه مشخصات وُيژهاُي دارند و در سطح
محلُي تأثُير مُيگذارند، مانند مغانُيلُي (باد مغان)
(جغرافُياُي كامل، ۱/ ۱۷۱).
استان اردبُيل از نظر منابع آب
از استانهاُي غنُي كشور است. وجود كوهها، مجاورت با درُياُي
خزر و درُيافت تودههاُي مرطوب شرقُي و غربُي و در نتُيجه
رُيزش كافُي برف و باران به اُين غنا مُيافزاُيد
(همانجا). با اُينهمه، منابع سطحُي آب نُيازهاُي گوناگون
استان را برآورده نمُيسازد (مطالعات، ۲۰). آبهاُي سطحُي
استان شامل رودخانههاُي نسبتاً بزرگ و كوچكُي است كه بُيشتر
به حوضۀ درُياُي خزر تعلق دارند (جغرافُياُي كامل،
۱/ ۱۷۲). مهمترُين اُين رودخانهها، رود ارس
است كه مساحت حوضۀ آبگُير آن ۲۲۰‘۱۰۰ كمـ۲
است (ختمُي مآب، ۳) و اراضُي دشت مغان را آبُيارُي
مُيكند؛ نُيز قرهسو كه در محل اصلاندوز، با نام درهرود به رودخانۀ ارس
مُيرُيزد. از دُيگر رودهاُي قابل ذكر اهرچاُي است
كه پس از پُيوستن به قرهسو به ارس وارد مُيشود. دُيگر
رودخانههاُي استان اُينهاست: آغچاُي، آوارُي، مشگُين
شهرچاُي، خُياوچاُي، انارچاُي و برخُي رودخانههاُي
محلُي دُيگر (همو، ۳-۴). رودخانههاُي كوچك و بزرگُي
كه از دامنههاُي غربُي كوههاُي سبلان و بزغوش سرچشمه مُيگُيرند،
از لحاظ آبرُيز به حوضۀ ارومُيه تعلق دارند (جغرافُياُي كامل، ۱/
۱۷۳).
درُياچههاُي استان اُينهاست:
درُياچه نئور واقع در ۴۸ كُيلومترُي جنوب شرقُي
و درُياچۀ شورابُيل در جنوب شهر اردبُيل (همانجا). آبهاُي زُيرزمُينُي
و بهوُيژه آبهاُي معدنُي استان اردبُيل بسُيار غنُي
است. اُينگونه چشمهها در نقاط مختلف به صورت چشمههاُي آب گرم و
آب سرد پراكنده شدهاند و غالباً از آنها استفادۀ درمانُي
مُيشود. مانند سرعُين، سردابه، قتورسوُيُي، شابُيل
و جز آنها (همان، ۱/ ۱۷۶). در اُين استان بجز سد
انحرافُي مُيل مغان، تأسُيسات آبرسانُي قابل توجهُي
براُي مهار و بهرهگُيرُي از آبهاُي سطحُي وجود ندارد
و شُيوههاُي بهرهبردارُي از منابع آبُي عمدتاً سنتُي
است كه مسلماً با بهرهبردارُي بهُينه از آن منابع، دهها هزار
هكتار از اراضُي استان را به زُير كشت مُيتوان برد (همانجا).
با توجه به وُيژگُيهاُي
محُيط طبُيعُي استان، خاكهاُي آن را به ۵ گروه
تقسُيم كردهاند: اراضُي برُيده شدۀ متشكل از
خاكهاُي آهكُي، آبرفتهاُي وارُيزهاُي بادبزنُي
شكل، دشت آبرفتُي دامنهاُي، دشت آبرفتُي رودخانهاُي و
اراضُي پست ( گزارش...، ۲- ۵).
مراتع استان از منابع طبُيعُي
ارزشمندُي است كه بُيشتر، طاُيفههاُي كوچنده و روستانشُينان
دامدار از آن بهرهبردارُي مُيكنند (جغرافُياُي كامل،
۱/ ۱۷۷). وسعت اُين مراتع را ُيك مُيلُيون
هكتار برآورد كردهاند كه از آن مُيان ۲۵۰ هزار هكتار
را مراتع دشتُي و مابقُي (۷۵٪) آن را مراتع
كوهپاُيهاُي و كوهستانُي تشكُيل مُيدهد ( آمارنامه،
۲۴۰). ۴۰٪ از اُين مراتع، قشلاقُي
و ۶۰٪ بقُيه مراتع ُيُيلاقُي است. همچنُين
۲۰٪ از مراتع استان غنُي و نُيمُي از آنها
داراُي تراكمُي متوسط و مابقُي از مراتع فقُير بهشمار مُيروند
(ختمُي مآب، ۵۴). انواع گُياهان استپُي خاص نواحُي
كوهستانُي، پوشش گُياهُي مراتع استان را تشكُيل مُيدهد
كه بُيشتر از گونۀ بادام كوهُي، گون و درمنه است. پوشش طبُيعُي اراضُي
كمارتفاع و پست، بومادران، درمنه، كنگر صحراُيُي، فرفُيون،
گاوزبان، شُيرُين بُيان و خارشتر است (مطالعات،
۲۲) كه بسُيارُي از آنها كاربرد داروُيُي و
صنعتُي دارند (فرهنگ جغرافُياُيُي آبادُيها، ۸/
۲۱-۲۲). پوشش گُياهُي مرتعُي استان
اردبُيل بُيشتر در بلندُيهاُي شرقُي (تالش)، سبلان،
ارسباران و بزغوش دُيده مُيشود (جغرافُياُي كامل،
همانجا). مساحت جنگلهاُي استان ۹۵۰‘۳۵
هكتار است كه ۶/ ۸۷٪ آن در منطقۀ خلخال (با
گونههاُي غالب ارس، بنه، بادام كوهُي) و ۳/ ۸٪
آن در منطقۀ اردبُيل قرار دارد و مابقُي در سطح استان پراكنده است (
آمارنامه، همانجا). جنگل فندق در ۲۵ كُيلومترُي شمال
شرقُي شهر اردبُيل قابل توجه است. هرچند گونۀ غالب آن فندق
است، اما گونههاُي زبان گنجشك، گردو، اقاقُيا، گلابُي وحشُي،
بلوط، ممرز و راش نُيز در آنجا دُيده مُيشود (ختمُي مآب،
۵۶).
جانوران استان اردبُيل نُيز
متنوعند: در قسمتهاُي جنگلُي خرس، گرگ، خوك، روباه، خرگوش و از
پرندگان كبك، اردك، غاز وحشُي، قرقاول، فاخته و مرغ وحشُي ُيافت
مُيشود. پرندگان مهاجر مانند پلُيكان، فلامُينگو و انواع مرغان
آبُي بُيشتر در كنار درُياچهها و بركههاُي استان به
صورت فصلُي اجتماع مُيكنند. در كوههاُي استان نُيز قوچ
و مُيش، كل، بز، كبك درُي، خرس، پلنگ، آهو و عقاب دُيده مُيشود.
خزندگانُي مانند انواع مارهاُي سمُي و سوسمار در جنگلها و نُيز
نواحُي كوهستانُي استان ُيافت مُيشوند (جغرافُياُي
كامل، همانجا).
وُيژگُيهاُي اجتماعُي
- اقتصادُي
در ۱۳۵۵ش جمعُيت
محدودۀ استان اردبُيل ۱۲۳‘۷۷۷ نفر
بود كه ۴/ ۷۳٪
(۳۱۳‘۵۷۰ نفر) آن در نقاط روستاُيُي
زندگُي مُيكردند. در ۱۳۶۵ش جمعُيت
استان به ۵۶۸‘۰۳۳‘۱ نفر افزاُيش
ُيافت، اما نسبت جمعُيت روستاُيُي به
۶۱٪ كاهش پُيدا كرد ( آمارنامه، ۳۹). طبق
سرشمارُي ۱۳۷۰ش، جمعُيت استان اردبُيل
۶۲۵‘۱۴۱‘۱ نفر بود كه ۸/
۴۲٪ آن در نقاط شهرُي و ۲/ ۵۶٪
آن در نقاط روستاُيُي استان زندگُي مُيكردند و مابقُي
(حدود ۱٪) به عنوان جمعُيت غُير ساكن برآورد شده است.
در اُين مُيان شهرستان اردبُيل با
۷۰۱‘۵۴۷ نفر بُيشترُين، و شهرستان
بُيلهسوار با ۲۴۲‘۵۵ نفر كمترُين شمار
جمعُيت را داشتهاند (همان، ۳۹، ۴۴). مُيزان
رشد سالانۀ جمعُيت استان در سالهاُي ۱۳۵۵-
۱۳۶۵ش و
۱۳۶۵-۱۳۷۰ش به ترتُيب
۸۹/ ۲٪ و ۰۱/ ۲٪ بوده است، اما
در سالهاُي ۱۳۶۵-۱۳۷۰ش،
شهرستان پارس آباد با ۶۵/ ۴٪ و مغان با
۳۳/ ۰٪ به ترتُيب بُيشترُين و كمترُين
مُيزان رشد سالانه را داشتهاند (همان، ۳۹، ۴۷).
متوسط جمعُيت روستاهاُي
استان ۲۹۸ نفر بوده است كه در اُين مُيان
روستاهاُي شهرستان اردبُيل با متوسط جمعُيت
۴۹۰ نفر بُيشترُين سهم و روستاهاُي شهرستان
خلخال با متوسط جمعُيت ۶۰ نفر كمترُين سهم را در توزُيع
جمعُيت روستاُيُي داشتهاند (نك : جدول). قسمتهاُي مختلف
استان اردبُيل محل ُيُيلاق و قشلاق طاُيفههاُي
مختلف شاهسون بهشمار مُيرود كه از آن مُيان، مُيتوان از
طاُيفههاُي اجُيرلو، بُيگ دُيلو، تكله، حاجُيخواجهلو،
حسُينكلو، تالشمُيكائُيلو، قوتلار و قوجابُيگلو نام برد
(سرشمارُي اجتماعُي، اُيل اُيلسون، ۱،
۱۳-۱۶).
بُيش از ۴۷٪ از
جمعُيت استان اردبُيل كمتر از ۱۵ سال داشتهاند كه اُين
نسبت در مُيان جمعُيت شهرنشُين و غُيرشهرنشُين
استان به ترتُيب ۶/ ۴۵٪ و ۱/
۴۸٪ بوده است ( آمارنامه، ۴۳، ۴۴).
همچنُين ۲/ ۲۵٪ از كل جمعُيت استان را جمعُيت
فعال تشكُيل مُيداد كه از آن مُيان ۱/
۸۹٪ شاغل و مابقُي (۹/ ۱۰٪) غُير
شاغلند (همان، ۶۰). نسبت اشتغال نُيز در مُيان جمعُيت
شهرُي و غُير شهرُي به ترتُيب ۴/
۸۸٪ و ۵/ ۸۹٪ بوده است (همان،
۶۳، ۶۴). توزُيع شاغلان استان در گروههاُي
عمدۀ شغلُي در ۱۳۶۵ش چنُين بوده است:
كشاورزُي و شاخههاُي وابسته ۱/ ۴۰٪، صنعت
۶٪، ساختمان ۴/ ۱۶٪ و خدمات عمومُي و
اجتماعُي ۲/ ۲۰٪ (همان، ۷۰).
مطابق آمار
۱۳۷۲ش در اُين استان
۴۶۶‘۱ دبستان، ۴۱۵ مدرسۀ
راهنماُيُي، ۱۰۰ دبُيرستان و ۱۲
هنرستان و دبُيرستان خدمات وجود داشت (همان، ۸۹). علاوه بر
اُين، در سال تحصُيلُي
۱۳۷۲-۱۳۷۳ش در سطح استان
۹ مركز تربُيت معلم، ُيك مجتمع آموزش عالُي با
۱۸۹‘۱ دانشجو و ُيك دانشگاه علوم پزشكُي با
۱۲۳ دانشجو وجود داشته است (همان، ۱۳۱،
۱۳۳، ۱۳۷). استان اردبُيل در
۱۳۷۲ش داراُي ۱۰ بُيمارستان،
۱۱ زاُيشگاه، ۸۹ مركز بهداشتُي درمانُي
و ۳۰۸ خانۀ بهداشت بوده است (همان، ۱۶۸).
شهرستان اردبُيل
اُين شهرستان با ۱/
۱۷۳‘۵ كمـ۲ مساحت، محدود است از شمال و شمال شرقُي
و غربُي به جمهورُي آذرباُيجان و شهرستان مشگُين شهر،
از شرق به استان گُيلان، از غرب به آذرباُيجان شرقُي و از
جنوب به شهرستان خلخال و آذرباُيجان شرقُي. شهرستان اردبُيل
داراُي ۴ بخش (مركزُي، هُير، نُير و نمُين) و
۲۲ دهستان است كه مجموعاً ۴ شهر و ۴۵۳
آبادُي روستاُيُي را دربر دارد. در ۱۳۷۰ش،
۶۴۷‘۹۴ خانوار در اُين شهرستان زندگُي
مُيكردند. مركز اُين شهرستان، شهر اردبُيل است (همان،
۹، ۱۱، ۱۴، ۳۸).
وُيژگُيهاُي طبُيعُي
شهرستان اردبُيل در منطقهاُي
كوهستانُي قرار گرفته، و از غرب به واسطۀ كوههاُي
آتشفشانُي سبلان و از شرق توسط كوههاُي تالش (بغروداغ) احاطه
شده است (فرهنگ جغرافُياُيُي آبادُيها، ۸/
۲۰؛ جغرافُياُي كامل، ۱/ ۱۹۱).
جلگۀ اردبُيل با حدود ۹۰۰ كمـ۲ وسعت (تصوُير
وضعُيت...، ۵) عمدتاً از مواد دامنهاُي و رسوبُي
(مطالعات، ۱۱) با ضخامتُي بُين ۱۰۰ تا
۱۲۰ متر، تشكُيل شده است (تصوُير وضعُيت،
همانجا) و به واسطۀ تغذُيۀ طبُيعُي مناسب، داراُي ذخاُير غنُي آبهاُي
زُيرزمُينُي است (ختمُي مآب، ۳۵).
آبوهواُي شهرستان اردبُيل
را سرد و نُيمه مرطوب شمردهاند كه در ارتفاعات سبلان بر مُيزان
رطوبت و سرما ــ نسبت به جلگه ــ افزوده مُيشود. حداقل و حداكثر مطلق
درجۀ حرارت در اُين شهرستان به ترتُيب ۲۶- و
۳۸ درجۀ سانتُيگراد و متوسط بارندگُي سالانۀ آن ۵/
۳۶۴ مُيلُيمتر است (مطالعات،
۱۲-۱۳)؛ بُيشترُين و كمترُين مقدار
باران سالانه به طور متوسط به ترتُيب در ماه فروردُين (۴/
۶۰ مُيلُيمتر) و ماه تُير (۵/ ۶ مُيلُيمتر)
فرو مُيرُيزد (همان، ۱۴).
مهمترُين رودخانۀ جارُي
در اُين شهرستان قرهسوست كه از چشمههاُي متعدد و برفاب حاصل از
دامنههاُي جنوبُي كوههاُي سبلان و دامنۀ شمال غربُي
كوههاُي بزغوش تشكُيل مُيشود (ختمُي مآب، ۳؛ تصوُير
وضعُيت، ۴). اُين رودخانه با جهت شرقُي غربُي
بخشهاُي شمالُي شهرستان اردبُيل را آبُيارُي مُيكند
و در كوجُيق به اهرچاُي مُيپُيوندد (فرهنگ جغرافُياُيُي
آبادُيها، ۸/ ۱۹) و به نام درهرود به رودخانۀ ارس
فرو مُيرُيزد (تصوُير وضعُيت، همانجا). اُيلخُيچاُي،
حاجُي محمدچاُي و رود خلُيفه از شاخههاُي اصلُي
قرهسو بهشمار مُيروند (مطالعات، ۲۰). بالخلو (بالخلُي،
ُيا بالُيقلُي، بالُيغلُي) چاُي پس از قرهسو،
مهمترُين رودخانۀ اُين شهرستان است كه از دامنههاُي جنوبُي كوههاُي
سبلان و دامنههاُي شمال غربُي رشته كوه بزغوش سرچشمه مُيگُيرد
و پس از عبور از شهر اردبُيل، در محل انزاب به قرهسو مُيپُيوندد
(ختمُي مآب، ۳۱؛ تصوُير وضعُيت، همانجا). دُيگر
رودخانههاُي اُين شهر كه عمدتاً محلُي هستند، اُينهاست:
نمُين، سولا، قورُي چاُي، هُيرچاُي، نُير و
همچنُين نشئه رود، هفت بلوك، بُيلهدرق، كمالآباد، علُي دروُيش،
اردُيموسُي، سرعُين و سارُي دره (همان، ۴- ۵؛
ختمُي مآب، ۴، ۳۲).
آبهاُي معدنُي شهرستان اردبُيل
نُيز نهتنها در سطح منطقه، بلكه در سرتاسر كشور شهرت دارد. عمدهترُين
اُينگونه آبها در شهرستان اردبُيل اُينهاست: بُيله درق
(بُيلهدره)، سرعُين، سردابه و قتورسوُيُي در دامنۀ كوههاُي
سبلان؛ بوشلو و سقزچُي در دامنۀ كوههاُي بزغوش؛ و خلخال
سوُيُي و مشه سوُيُي در دامنۀ كوههاُي
تالش (باغرو، بغرو) كه به وُيژه براُي معالجۀ بُيمارُيهاُي
پوستُي از اُين آبها سود مُيبرند (جغرافُياُي كامل،
همانجا). از مُيان اُينگونه آبهاُي معدنُي، سرعُين
واقع در ۱۰ كُيلومترُي اردبُيل، متشكل از
۱۰ چشمۀ معدنُي كه مهمترُين آنها گاومُيش گلُي است،
اهمُيت فراوانُي دارد (تصوُير وضعُيت، ۶).
افزونبر رودخانهها و چشمهها، شهرستان
اردبُيل داراُي درُياچههاُيُي است كه نئور معروفترُين
آنهاست. اُين درُياچه در ۴۸ كُيلومترُي جنوب
شرقُي شهر اردبُيل (به سمت خلخال) در ناحُيهاُي كوهستانُي
واقع شده است كه در فصل كمآبُي به دو قسمت تقسُيم مُيشود.
مساحت اُين درُياچه به ۶۲/ ۳ مُيلُيون
مـ۲ مُيرسد و متوسط عمق آن ۳ متر است. آب اُين درُياچه
براُي پرورش قزلآلا بسُيار مناسب است (همان، ۵). درُياچۀ شورابُيل
با ۶۴۰ هزار مـ۲ مساحت درُياچۀ دُيگرُي
است كه در جنوب و در محدودۀ طرح جامع شهر اردبُيل قرار دارد. گل ولاُي كف شورابُيل
براُي معالجۀ بُيمارُيهاُي پوستُي و روماتُيسمُي
مورد استفاده قرار مُيگُيرد (خاماچُي، ۱۷۲).
بجز اُينها، دهانۀ تودۀ مخروطُي شكل كوه سبلان به صورت درُياچۀ بسُيار
زُيباُيُي است كه اطراف آن در تمام طول سال پوشُيده
از برف و ُيخ است (جغرافُياُي كامل، ۱/
۱۶۸- ۱۶۹).
پوشش گُياهُي شهرستان اردبُيل
را گل بنفشه، شُيرُين بُيان، گون، بومادران، گل بابونه،
گاوزبان و پونه كه بُيشتر مصرف داروُيُي دارند، تشكُيل مُيدهد.
همچنُين درختانُي مانند ازگُيل، زبان گنجشك، زالزالك، فندق،
افرا، بلوط، راش و ممرز در آنجا دُيده مُيشود. بجز اُينها، پوشش
مرتعُي غنُي در اُين شهرستان وجود دارد (فرهنگ جغرافُياُيُي
آبادُيها، ۸/ ۲۰). كل، روباه، گراز، خرس، شغال گرگ و
همچنُين كبك، تُيهو، بلدرچُين و عقاب از جانوران و پرندگان
وحشُي اُين شهرستان به شمار مُيآُيند (همانجا).
وُيژگُيهاُي اجتماعُي
- اقتصادُي
در ۱۳۵۵ش جمعُيت
شهرستان اردبُيل ۴۱۳‘۳۷۸ نفر بود كه
۲/ ۴۱٪ آن در شهرها و ۸/ ۵۸٪ در
روستاها زندگُي مُيكردند. در ۱۳۶۵ش جمعُيت
اُين شهرستان به ۴۰۵‘۵۰۲ نفر رسُيد
و نسبت جمعُيت شهرنشُين به ۷/ ۵۸٪ افزاُيش
ُيافت. اُين روند رشد ادامه ُيافت و جمعُيت اُين
شهرستان در ۱۳۷۰ش به
۷۰۱‘۵۴۷ نفر بالغ شد كه ۵/
۵۹٪ آن در شهرها زندگُي مُيكردند ( آمارنامه،
۳۹). در مقابل، متوسط جمعُيت روستاهاُي اردبُيل
۵۵۶ نفر (حدود ۸۷ خانوار) بود كه نشانگر بعد
نسبتاً بالاُي خانوار (حدود ۶ نفر) در آبادُيهاُي اُين
شهرستان است (همان، ۵۴). همچنُين نرخ رشد سالانۀ جمعُيت
شهرستان در طُي سالهاُي ۱۳۵۵-
۱۳۶۵ش و
۱۳۶۵-۱۳۷۰ش به ترتُيب
۸/ ۲٪ و ۲/ ۲٪ بوده است (همان،
۴۷). در ۱۳۷۰ش از كل جمعُيت اُين
شهرستان ۸/ ۳۳٪ شاغل بودهاند كه اُين نسبت در
نقاط شهرُي و روستاُيُي بهترتُيب ۳۳٪ و
۳۵٪ بوده است. نُيز ۹/ ۴٪ كل جمعُيت
فعال بُيكار بودهاند (همان، ۷۹).
اردبُيل پُيوسته و بهوُيژه
از آغاز شكلگُيرُي دولت صفوُي محل زندگُي طاُيفههاُي
كوچنده بوده است. ُيكُي از طاُيفههاُي مهم در دورۀ صفوُي،
طاُيفۀ شُيخاوند بود. اهمُيت اُين طاُيفه تا بدانجا بود
كه حاكم اردبُيل غالباً از مُيان سران آنها انتخاب مُيشد
(فلسفُي، ۳/ ۱۰۲). شاه عباس اول آخرُين
بازماندۀ سران اُين طاُيفه، ذوالفقار خان، را كه حاكم شهر بود،
كشت و قصر او را نُيز متصرف شده، كاخ شاهُي نامُيد (همانجا).
از جمله اُيلهاُي اطراف اردبُيل از ُيورتچُي (هزار
خانوار)، فولادلو (هزار خانوار)، خامسلو (۳۰۰ خانوار)، تكله
(۵۰۰ خانوار)، رضا بكلو (۵۰۰ خانوار)، تالش
مُيكائُيلو (۶۰۰خانوار)، اُينانلو
(۳۰۰ خانوار) و طواُيف دُيگر نام بردهاند (كُيهان،
۲/ ۱۰۶؛ نُيز نك : كرُيمُي،
۱۴۴). امروزه اُيل شاهسون و طاُيفۀ مستقل
فولادلو كه بهترتُيب ۱۰۴‘۱ و ۷۳
خانوار ُيُيلاقنشُين و ۸۴ و ۷۳ خانوار
قشلاقنشُين هستند، مهمترُين عشاُير كوچرو شهرستاناردبُيلبهشمار
مُيروند (سرشمارُي اجتماعُي، آذرباُيجان شرقُي،
۱۷).
شهرستان اردبُيل از لحاظ توانمندُيهاُي
طبُيعُي، از مهمترُين مراكز كشاورزُي كشور بهشمار مُيرود
(جغرافُياُي كامل، ۱/ ۱۹۱). خاك مناسب و
منابع آب نسبتاً كافُي از موجبات رونق كشاورزُي و باغدارُي
در منطقه است و اساس اقتصاد اردبُيل بُيشتر بر فعالُيت كشاورزُي
و دامدارُي استوار است. آب مورد نُياز آبُيارُي در اُين
شهرستان، علاوه بر رودخانه، از چاههاُي عمُيق و چشمهسارها تأمُين
مُيشود (فرهنگ جغرافُياُيُي آبادُيها، ۸/
۲۰-۲۱). در فاصلۀ سالهاُي
۱۳۵۵-۱۳۶۴ش،
۵۶۴ حلقه چاه عمُيق و نُيمهعمُيق در دشت
اردبُيل حفر شده است كه بُيش از ۹۰٪ آن
(۵۱۲ حلقه) مربوط به سالهاُي
۱۳۶۲-۱۳۶۴ش بوده است. امروزه
۷۶۴‘۱ حلقه چاه در اُين شهرستان آماربردارُي
شده كه ۶۸۲ حلقۀ آن عمُيق بوده است. عمق اُينگونه چاهها از ۵/
۲۳ تا ۱۸۵ متر است (ختمُي مآب،
۳۵) و مُيزان آبدهُي آنها از ۹/ ۵ تا
۳۱۰ مترمكعب در ساعت در نوسان است. ۲۴ حلقه از
كل چاههاُي منطقه براُي تأمُين آب آشامُيدنُي آبادُيهاُي
روستاُيُي و ۱۴ حلقه براُي تأمُين آب شهر
اردبُيل اختصاص دارد و از بقُيه در كشاورزُي بهرهبردارُي
مُيشود (همو، ۳۶).
وجود
۱۸۹‘۴۱۲ رأس گوسفند و بز و
۶۸۴‘۱۲۲ رأس گاو و گاومُيش نشانگر اهمُيت
دامدارُي در اُين شهرستان است (فرهنگ روستاُيُي،
۱۶۰). سطح كل اراضُي آبادُيهاُي روستاُيُي
اُين شهرستان ۲۸۴‘۱۷۲ هكتار است كه
۴/ ۳۷٪ از آن به صورت آبُي و مابقُي به
شكل دُيمُي بهرهبردارُي مُيشود (فرهنگ اقتصادُي،
«ح»). غلات از محصولات عمدۀ اُين شهرستان است تا جاُيُي كه به ترتُيب
۵۳۸‘۵۰ هكتار و ۷۷۸
،۲۱هكتار از اراضُي، زُير كشت گندم (۸/
۳۰٪ آبُي) و جو (۱/ ۲۶٪ آبُي)
قرار دارد. دُيگر محصولات كشاورزُي شهرستان اردبُيل اُينهاست:
چغندرقند (۲۸۴ هكتار)، حبوبات
(۱۳۶‘۱۰ هكتار)، نباتات علوفهاُي (۵۲۶‘۲۵
هكتار) و سُيبزمُينُي (۴۸۸‘۱۲
هكتار). سُيب درختُي و محصولات جالُيزُي نُيز از دُيگر
تولُيدات كشاورزُي اُين شهرستان به شمار مُيرود (همان،
«و ـ ز»). علاوه بر فعالُيتهاُي ُياد شده، پرورش طُيور و
زنبور عسل در آبادُيهاُي اُين شهرستان رواج دارد (فرهنگ
روستاُيُي، ۱۳۶).
صناُيع شهرستان رونق چندانُي
ندارد. صناُيع دستُي راُيج در آبادُيهاُي روستاُيُي
شامل: قالُيبافُي، بافت گلُيم و جاجُيم، شال بافُي
و سفالگرُي است. قالُيچۀ نقش قوباُي اردبُيل معروف است. صناُيع كارخانهاُي
در اُين شهرستان عمدتاً شامل صناُيع مواد غذاُيُي و شُيمُياُيُي
است (خاماچُي، ۱۷۶). محصولات دامُي اُين
شهرستان شامل: گوشت، پوست، پشم و لبنُيات است و نُيز تولُيد
عسل در اُين شهرستان رونقُي بسزا دارد و طاُيفههاُي
شاهسون در تولُيد اُين نوع فرآوردهها سهمُي ارزنده دارند
(فرهنگ جغرافُياُيُي آبادُيها، ۸/ ۲۱).
در گذشته زبان راُيج در اُين
منطقه، مانند بُيشتر شهرهاُي آذرباُيجان، گوُيش آذرُي
(ه م) بوده است كه به مرور ــ به وُيژه در دورۀ صفوُي
ــ فراموش شده، و جاُي خود را به تركُي داده است (كسروُي،
آذرُي...، ۲۴، جم). دُين ساكنان شهرستان، اسلام و مذهب
اُيشان بُيشتر شُيعه (اثنا عشرُي) و برخُي نُيز
شافعُي ُيا حنفُي هستند (فرهنگ جغرافُياُيُي
آبادُيها، ۸/ ۲۰).
در شهرستان اردبُيل
۴۷۴ دبستان، ۱۵۶ مدرسۀ راهنماُيُي
و جمعاً ۴۰ دبُيرستان و ۵ هنرستان وجود دارد ( آمارنامه،
۸۹). بجز اُينها، در اُين شهرستان ۴ بُيمارستان
عمومُي (۴۵۷ تخت)، ۲ مركز بهداشت، ۲۹
مركز بهداشتُي - درمانُي و ۱۰۰ خانۀ
بهداشت داُير شده است (همان، ۱۶۸).
منطقۀ اردبُيل
از نظر سُياحتُي داراُي توانمندُيهاُيُي است كه
نباُيد نادُيده گرفت. گذشته از چشمههاُي معدنُي، آثار قدُيمُي
بسُيارُي در اُين شهرستان وجود دارد؛ از جمله: بقعۀ شُيخ
صفُيالدُين اردبُيلُي (نك : دنبالۀ مقاله)، مقبرۀ شُيخ
امُينالدُين جبرائُيل در كلخوران مربوط به نُيمۀ اول
سدۀ ۱۰ق، مسجد جامع كلخوران (دورۀ قاجارُيه)،
گنبد (برج) شاطرُي در قرُيۀ صومعه (مسُير اردبُيل
ـ مشگُينشهر) مربوط به نُيمۀ اول سدۀ ۸ق و
مقبرۀ چلبُياوغلو مربوط به سدۀ ۸ق (فرهنگ جغرافُياُيُي
آبادُيها، ۸/ ۲۱؛ نُيز نك : شهر اردبُيل در همُين
مقاله).
شهر اردبُيل
مركز استان و شهرستان اردبُيل و ُيكُي
از كهنترُين و در عُين حال مهمترُين شهرهاُي اُيران.
اردبُيل در ◦۴۸ و ′۱۷ طول شرقُي و ◦۳۸
و ′۱۵ عرض شمالُي قرار گرفته است (فرهنگ جغرافُياُيُي
اُيران، ۴/ ۱۲) و متوسط ارتفاع آن از سطح درُيا
۱۰۰‘۱ متر است. كوه سبلان در غرب آن و رودخانۀ
بالخلو در جنوب و جنوب شرقُي شهر قرار دارد (دُيباج،
۱۴۷؛ لاكهارت، 51).
تارُيخچه و جغرافُياُي
تارُيخُي
بر پاُيۀ آثار بازمانده
از گذشته، اردبُيل را از شهرهاُي باستانُي اُيران دانستهاند.
آثار و اشُياء متعلق به سدۀ ۱۵ تا ۱۲قم در نمُين (مشكور، نظرُي
به...، ۶۷) و دو سنگنبشتۀ اورارتوُيُي ُيافت
شده در دامنههاُي جنوبُي كوه سبلان به خط مُيخُي
(همو، «دو سنگنبشته...»، ۵۸۴)، بر قدمت اُين شهر و ناحُيۀ پُيرامونُي
آن تأكُيد دارد. علاوه بر اُين گفتهاند كه زرتشت، اوستا را در
بالاُي كوه سبلان نوشته است (به آذُين، ۲۴۰؛
لاكهارت، 52). همچنُين گفته شده است كه زرتشت كتاب خود را در كوهُي
از كوههاُي اردبُيل فراهم آورد (مُيرخواند، ۱/
۱۳۲؛ نُيز نك : شهرستانُي، ۱/
۴۲) و نُيز خبر دادهاند كه زرتشت در آغاز كار در اردبُيل
دعوت به دُين خود كرد (هفت كشور، ۸۹؛ نُيز نك: مُيرخواند،
۱/ ۱۳۱). با اُينهمه، فقدان اطلاعات و شواهد كافُي،
چگونگُي شكل گُيرُي اولُيۀ اُين شهر
را با ابهاماتُي همراه ساخته است. وجود اخبار گوناگون در مورد بانُي
اُين شهر به اُين ابهامات دامن مُيزند.
اردبُيل در زمان اشكانُيان و
در مُيان شهرهاُي آذرباُيجان، جاُيگاه وُيژهاُي
داشت. نوشتهاند قهرمان آذرباُيجان به نام رهام كه از پهلوانان و از
نژاد كُيان بوده، در اُين دوره از اردبُيل برخاسته بود (به
آذُين، ۲۴۱، نُيز نك: ۲۳۱-
۲۳۸). به اُين ترتُيب، بناُي شهر اردبُيل
را بسُيار كهنتر از زمان ساسانُي باُيد دانست (لاكهارت، 51)؛
اما مورخان و جغرافُينوُيسان اسلامُي غالباً بناُي اُين
شهر را به فُيروز ساسانُي نسبت دادهاند (ُياقوت، ۱/
۱۹۸؛ قزوُينُي، ۲۹۱). دُينورُي
خبر مُيدهد كه فُيروز پسر ُيزدگرد در آذرباُيجان شهرُي
ساخت و آن را باد فُيروز خواند كه همان اردبُيل است (ص
۸۷). صاحب مجمل التوارُيخ نُيز مُينوُيسد كه
پُيروز در آذرباُيجان شهرها كرد كه اشتقاق هم از نام خود دارد (ص
۷۱). فردوسُي نُيز (۶/ ۴۸) بناُي
شهر اردبُيل را به اُين پادشاه نسبت مُيدهد و مُيگوُيد:
دگـر كـرد بـادان پُيروز نـام /
همهجاُي شادُي و آرام و كام
كهاكنونش خوانُي همُياردبُيل
/ كه قُيصر بدو دارد از دادمُيل
برخُي مآخذ بناُي شهر اردبُيل
را به ساُير پادشاهان نسبت دادهاند، از جمله حمدالله مستوفُي آن
را به كُيخسرو پسر سُياوش منسوب مُيداند (ص ۹۲).
بر اساس رواُيتُي، به هنگام كشاكش كُيخسرو با فرُيبرز
پسر كُيكاووس بر سر پادشاهُي، كُيخسرو همراه با گودرز (ُيا
گُيو)، بهمن دژ را كه قلعهاُي در كوه سبلان بوده است، فتح كرد
و در همان زمان شهر اردبُيل رابنُياد نهاد (شُيروانُي،
۳۴؛ نُيز نك : فردوسُي، ۲/
۲۷۲-۲۷۶؛ مُيرخواند، ۱/
۱۲۶-۱۲۷). براساس اُين داستان گوُيا
بهمن دژ كه نقطۀ مركزُي ناحُيه بوده، جاُي خود را به شهر اردبُيل
داده است. هر چند فردوسُي خبر مُيدهد كه كُيخسرو پس از فتح
دژ بهمن، آتشكدۀ آذرگشسب را در آنجا برپا ساخت (۲/ ۲۷۷). ظاهراً
بر همُين مبنا نام قبلُي اردبُيل را آذربهمن نُيز دانستهاند
(حكُيم، ۱۵؛ اعتمادالسلطنه، ۱/ ۴۳).
اردبُيل در سدههاُي
۴ تا ۶م از سوُي هونها كه هر چند گاه ُيكبار به اُيران
مُيتاختند، آسُيبها دُيد. از آنجا كه پُيروز ساسانُي
خرابُيهاُي اردبُيل را كه بر اثر خشكسالُي و حملات هونها
اُيجاد شده بود، ترمُيم كرد و ظاهراً دُيوارُي به دور شهر
كشُيد، بناُي آن را به او نسبت دادهاند (بهآذُين، همانجا).
پُيش از دورۀ اسلامُي،
به نوشتۀ استرابن، آذرباُيجان داراُي دو مركز اصلُي بود: ُيكُي
از اُين دو مركز گنجك (به ارمنُي گنزك) بود كه همان تخت سلُيمان
امروزُي است؛ اما نام مركز دُيگر در جغرافُياُي استرابن
از قلم افتاده است. در دورۀ اسلامُي اُين دو مركز را شُيز و اردبُيل خواندهاند
(ماركوارت، 108).
ماركوارت خبر مُيدهد كه اردبُيل
بدون شك مركز تابستانُي آذرباُيجان بوده است. همو مُينوُيسد:
اگرچه اردبُيل مركز اقامت مرزبان بوده، اما در منابع كهن ارمنُي
از آن نامُي برده نشده است (همانجا) و به هر حال از اواسط تا اواخر
دورۀ ساسانُي، اردبُيل به تنهاُيُي مركز (كرسُي)
آذرباُيجان به شمار مُيرفت (به آذُين، همانجا) و سكههاُي
دورۀ پارتُي و ساسانُي در اُين منطقه با علامت «ار» ُيا
«ارت» ضرب مُيشده است (ترابُي، ۲/ ۹
-۱۰).
اردبُيل به هنگام فتح آذرباُيجان
به دست مسلمانان، همچنان پاُيتخت اُين منطقه و مقر مرزبان آن
بود (بلاذرُي، ۴۵۵؛ شوارتس، 1027). بلاذرُي دربارۀ فتح
آذرباُيجان و اردبُيل اخبار گوناگونُي نقل مُيكند، ازجمله
اُينكه حذُيفۀ بن ُيمان با فرمان ولاُيت آذرباُيجان از سوُي
عمر بن خطاب از نهاوند به اردبُيل آمد. مرزبان آذرباُيجان [در اردبُيل]
در مقابل او سپاهُي از شهرهاُي منطقه گرد آورد و چندُي به
مقاومت پرداخت، اما سرانجام موافقت كرد با شراُيطُي ازجمله پرداخت
۸۰۰ هزار درهم و پُيشگُيرُي از خونرُيزُي،
تسلُيم شود. بدُينسان اردبُيل به دست حذُيفه به صلح
گشوده شد. در اُين هنگام، اگرچه شهر اردبُيل آرام و مطُيع
ماند، اما مردم پُيرامون، سر به شورش گذاردند (ص
۴۵۵-۴۵۶). همو گزارش مُيدهد كه عمر
پس از عزل حذُيفه، عتبۀ بن فرقد سلمُي را به جاُي وُي والُي آذرباُيجان
كرد و او شورش مردم در اطراف اردبُيل را فرو نشاند (ص
۴۵۶).
سال فتح اردبُيل را به تفاوت
در ۲۰ و ۲۲ق نوشتهاند (همانجا). ُيعقوبُي
فتح آذرباُيجان را در ۲۲ق و به دست مغُيرۀ بن
شعبۀ ثقفُي و در زمان خلافت عثمان مُيداند (ص ۴۱؛ نُيز
نك : بلاذرُي، همانجا). همو خراج آنجا را سالانه كموبُيش ۴
مُيلُيون درهم ذكر مُيكند (همانجا).
در زمان خلافت حضرت علُي(ع)
ولاُيت آذرباُيجان نخست با سعُيد بن سارُيۀ خزاعُي
و سپس با اشعث بود. به دستور اشعث بن قُيس كندُي، مسجدُي در
اردبُيل بنا شد كه بعداً توسعه ُيافت (شوارتس، همانجا). همو علاوه
بر اسكان گروهُي از اعراب و سربازان در اردبُيل (همانجا)، جماعتُي
از اهل عطا ُيعنُي كسانُي را كه احكام دُين مُيگفتند
و از بُيتالمال مستمرُي درُيافت مُيداشتند، در اُين
شهر منزل داد (صفرُي، ۱/ ۲۷). به اُين ترتُيب،
عشُيرههاُي عرب در شهر اردبُيل و پُيرامون آن ساكن شده،
اراضُي حاصلخُيزُي را متصرف شدند و حتُي كشاورزان و زمُينداران
پُيشُين را رعاُياُي خود ساختند (همو، ۱/
۲۹).
در اواُيل سدۀ
۲ق كشمكشها و برخوردهاُيُي مُيان تُيرههاُي
مختلف مستقر در آذرباُيجان و بهوُيژه مركز آن (اردبُيل)
درگرفت كه به خساراتُي در منطقه و شهر اردبُيل منجر شد (همو،
۱/ ۳۰-۳۱). علاوه بر اُين در
۱۱۲ق خزرها از ناحُيۀ اَلاّن هجوم
آوردند و اردبُيل را گشودند (طبرُي، ۷/ ۷۰؛ ابن اثُير،
۵/ ۱۵۹) و تاراج كردند و همۀ مردان بالغ
شهر را كشتند و زن و فرزندان آنان را به اسُيرُي بردند (صفرُي،
۱/ ۱۳۱؛ بهآذُين، ۲۴۶).
در ۲۰۱ق بابك به پُيشواُيُي
خرم دُينان رسُيد و در اردبُيل و حوالُي آن حدود
۲۲ سال به مبارزه با دولت عباسُي پرداخت (همانجا). در
۲۲۰ق نبردُي مُيان بابك و افشُين در ارشق
(ه م) رخ داد كه متعاقب آن بابك به مغان (موقان) گرُيخت و از آنجا
به شهر خود (بذّ) رفت (طبرُي، ۹/ ۱۳-۱۴) و
سرانجام در ۲۲۲ق شكست ُيافت (صفرُي، ۱/
۳۹). پس از شكست بابك، به واسطۀ اهمُيت
ارتباطُي اردبُيل (شوارتس، 1029)، خلُيفه معتصم دستور داد كه
پاُيگاههاُي خراب شده مُيان زنجان و اردبُيل دوباره
برپا شوند تا انتقال كالاها و مواد غذاُيُي به اردبُيل از نو
امكانپذُير شود (همو، 1028؛ مُيرخواند، ۱/
۴۶۷).
حدود ۵۰ سال پس از شكست
بابك خرم دُين، محمدبن ابُي الساج در آذرباُيجان حكومتُي
پدُيد آورد (صفرُي، ۱/ ۴۲؛ ترابُي، ۲/
۱۲). مركز اُين حكومت نخست مراغه بود (بهآذُين،
همانجا) و سپس در ۳۰۴ق به اردبُيل انتقال ُيافت
(شوارتس، 1030). در ۳۰۷ق، ُيوسف بن ابُيالساج
در اردبُيل و به دست مونس خادم دستگُير شد (مسعودُي،
۳/ ۳۱۰-۳۱۱؛ كسروُي، شهرُياران...،
۶۶) و از اُين پس اگرچه فرزندان ابُيالساج تا
۳۲۵ق در اردبُيل، بردع و مراغه حكمرانُي مُيكردند
(بهآذُين، ترابُي، همانجاها)، اما خود را تابع بغداد مُيدانستند
(صفرُي، همانجا).
ُيعقوبُي (د
۲۸۴ق) اردبُيل را ُيكُي از كورههاُي
۱۲ گانۀ آذرباُيجان مُيخواند و فاصلۀ آن تا زنجان
را ۴ منزل بر مُيشمارد (ص ۴۱). در مقابل، ابنرسته
آذرباُيجان را داراُي ۵ كوره دانسته، اردبُيل را اولُين
كورۀ آنجا مُينامد (۷/ ۱۰۶).
در ۳۲۶ق لشكرُي،
پسر مردُي گُيل به سوُي آذرباُيجان كه در آن زمان در
دست دُيسم بن شاذلوُيۀكرد بود، روُي آورد. دُيسم نُيز با سپاهُي از
كردان و دُيگران به مقابله با او برخاست. طُي دو ماه، دوبار جنگ
درگرفت كه در هر دو جنگ دُيسم شكست ُيافت و لشكرُي بر سراسر
آذرباُيجان، بجز شهر اردبُيل، دست ُيافت. اردبُيلُيان
به وعدههاُي صلح لشكرُي اعتماد نكردند و به دفاع از شهر
پرداختند. دُيسم نُيز با گروههاُيُي از كردان و سالوكان
(صعلوكان = دزدان و راهزنان) به نزدُيكُي اردبُيل آمد و به
كمك اردبُيلُيان داخل شهر، لشكرُي را شكست داد و او ناچار به
موغان (مغان) فرار كرد (كسروُي، شهرُياران،
۶۸-۶۹)، اما لشكرُي دُيگر بار دُيسم را
شكست داد و در آذرباُيجان به حكمرانُي پرداخت (همان،
۶۹-۷۰). كسروُي از آنجا كه ابوعلُي مسكوُيه
صرُيحاً از فتح اردبُيل نام نمُيبرد، تردُيد دارد كه در اُين
بار اردبُيل به چنگ لشكرُي افتاده باشد (همان، ۷۰،
حاشُيۀ ۱).
در ۳۳۱ق مرزبان بن
محمد بن مسافر سلاّر به سبب اُينكه مردم اردبُيل از دُيسم در
برابر او حماُيت كرده بودند، دستور داد تا حصار شهر را وُيران
ساختند، از اُين رو مردم به كوه و بُيابان پناه بردند و شهر و
نواحُي اطراف دچار هرج و مرج شد (ابن حوقل، ۲/
۳۳۴).
اصطخرُي، در
۳۴۶ق اردبُيل را هنوز بزرگترُين شهر آذرباُيجان
و مركز ولاُيت مُيخواند (مسالك، ۱۵۹). طول و عرض
شهر در اُين زمان دو سوم فرسنگ در دو سوم فرسنگ بود (همانجا). هرچند
ابنحوقل (۲/ ۳۳۴-۳۳۵) در همُين
دوره مُينوُيسد: اردبُيل امروزه فرسوده است و آبادُي و
رونق تجارت سابق را ندارد؛ با اُينهمه، اصطخرُي آن را «جاُيُي
پر نعمت» مُيخواند كه در آن زمان داراُي باروُيُي با
۴ دروازه بوده است (همانجا؛ نُيز نك : حدود العالم،
۱۵۸). ابنحوقل خود ضمن بُيان چشمههاُي جارُي
و چاههاُي آب شُيرُين اردبُيل، گزارش مُيدهد كه در اُين
شهر عسل، گردو، روغن، موُيز و همۀ خوردنُيها در حد راُيگان،
ارزان است (۲/ ۳۳۵). ابودلف در ۳۴۱ق
از آبهاُي معدنُي اردبُيل و پُيرامون آن سخن مُيگوُيد
كه در درمان جرب مورد استفاده بوده است (ص ۴۶) و اصطخرُي
مُينوُيسد: «اُين حدود همه زبان تازُي و پارسُي
دارند و مردمان اردبُيل زبان ارمنُي دانند» (همان،
۱۶۰).
در اواخر عهد سلجوقُيان كه همزمان
با قدرت ُيافتن گرجُيان بود، اردبُيل از حملات آنان خسارت
فراوان دُيد (بهآذُين، ۲۴۸؛ ترابُي،
۲/ ۱۸- ۱۹)؛ در اُين حملات اردبُيل
غارت شد و گفتهاند كه در اُين مُيان ۱۲ هزار نفر از
ساكنان آن كشته شدند (لاكهارت، 52).
پس از مدت كوتاهُي، در
۶۱۸ق مغولان به اردبُيل هجوم آوردند (حمُيرُي،
۲۶) و نه تنها مردم شهر، بلكه ساكنان روستاها و شهركهاُي آن
را نُيز به قتل رساندند (لاكهارت، همانجا؛ كسروُي، كاروند،
۱۳۹). ُياقوت حموُي كه ظاهراً درست پُيش از
اُين روُيداد، شهر اردبُيل را ترك كرده بود، خبر مُيدهد
كه مُيان مغولان و مردم اردبُيل ۳ بار جنگ درگرفت كه در
دو جنگ اول، به واسطۀ مقاومت اهالُي، مغولان كارُي از پُيش نبردند، اما در
جنگ سوم مغولان بر شهر چُيره شدند و «كسُي از اهالُي را زنده
برجاُي نگذاشتند، مگر آنان را كه پنهان شده بودند» (۱/
۱۹۸). همو خبر مُيدهد كه پس از اُين هجوم، شهر
وضعُي رقت بار پُيدا كرد و تقرُيباً به صورت خالُي از
سكنه درآمد (همانجا). اگرچه ُياقوت مُينوُيسد اردبُيل ُيك
بار دُيگر وضع پُيشُين خود را بازُيافت، اما شواهد حاكُي
از آن است كه اُين شهر كه تا آغاز سدۀ ۷ق/
۱۳م در نهاُيت آبادُي بود، به واسطۀ تاختوتاز گرجُيان
و مغولان و همچنُين زمُينلرزههاُي مكرر، از رشد و توسعه
بازماند و روُي به وُيرانُي نهاد (دُيباج،
۱۴۸)، تا جاُيُي كه در آغاز سدۀ
۸ق به شهرُي كوچك و تا حدودُي به دور از مسُير پر رونق
بازرگانُي، بدل شده بود (سُيورُي، ۲). حمدالله مستوفُي
در ۷۴۰ق توابع اردبُيل را ۱۰۰ پاره دُيه
و حقوق دُيوانُي آن را ۸۵ هزار دُينار ذكر كرده
است (ص ۹۲ -۹۳).
در دورۀ اُيلخانان
اگرچه تبرُيز، به عنوان شهر مهم آذرباُيجان، رو به رشد بود و از
لحاظ سُياسُي جاُيگزُين اردبُيل بهشمار مُيآمد،
اما اردبُيل نُيز به عنوان دارالارشاد هنوز از جاُيگاهُي
خاص برخوردار بود. نوشتهاند كه تُيمور مزارع و روستاهاُيُي در
اطراف اردبُيل خرُيد و وقف مزار شُيخ صفُي كرد و ضمن
بخشودن مالُيات اردبُيل به خاندان صفوُي، مزار شُيخ صفُي
را محل بست و تحصن شناخت (مُينورسكُي، ۲۴۲). نُيز
نوشتهاند كه خواجه علُي نوادۀ شُيخ صفُي جاُيگاهُي
روحانُي نزد تُيمور داشت. همو از تُيمور آزادُي اسراُي
ترك را درخواست كرد و با اجابت اُين درخواست، تركان آزادشده، از مرُيدان
خواجه شدند (كمپفر، ۲۲-۲۳؛ لاكهارت، 53؛ سُيورُي،
۱۲). ظاهراً اُينان همان كسانُي هستند كه اوبن از آنان
به عنوان اسُيران ترك اسكان ُيافته در جلگۀ اردبُيل
ُياد مُيكند (ص ۱۳۴)؛ لاكهارت اُيشان را
افرادُي مُيداند كه بعداً از شاه اسماعُيل جانبدارُي
نمودند (همانجا).
به اُين ترتُيب، اردبُيل
در اُين زمان رونق گذشتۀ خود را از سر گرفت. مُيرخواند از اواخر سدۀ ۹ق خبر
مُيدهد كه اردبُيل «ملجأ و مأمن اشراف طواُيف انسان» بود و
در مقبرۀ شُيخ صفُي روزانه افراد بسُيارُي اطعام مُيشدند
(۷/ ۴۴۶). اُين اقدام تا مدتُي دراز در عهد
صفوُيان ادامه داشت. تاورنُيه گزارش مُيدهد كه براُي
اطعام مساكُين ۲۵ تا ۳۰ اجاق بزرگ در مطبخ خانۀ مقبره
تعبُيه شده بود (ص ۷۵) و اعتمادالسلطنه مُينوُيسد،
روزانه تا هزار نفر اطعام مُيشدند (۱/ ۴۲).
شاه اسماعُيل صفوُي قُيام
خود را از اردبُيل آغاز كرد. او در محرم ۹۰۵ كه هنوز بُيش
از ۱۳ سال نداشت، با عدهاُي از پُيروان خود به اردبُي
آمد (بهآذُين، ۲۵۴). پُيروان او بُيشتر از طاُيفههاُي
ترك زبان ازجمله استاجلو، شاملو، تكلو، ورساق، روملو، ذوالقدر، افشار و قاجار
بودند كه استقرار آنان در اردبُيل و اطراف آن در گسترش زبان تركُي
بُيتأثُير نبوده است (كسروُي، آذرُي، ۲۳).
اسماعُيل در ۹۰۶ق براُي گرفتن انتقام پدر به شُيروان
حمله برد و به زودُي شُيروان تا بندر باكو را متصرف شد (بهآذُين،
همانجا) و سپس تبرُيز را پاُيتخت خود ساخت و در آنجا تاج گذارُي
كرد (رُهربرن، ۷؛ دُيباج، ۱۴۹). در همُين
زمان تشُيع مذهب رسمُي كشور شد (بهآذُين، همانجا)، حال آنكه
پُيش از آن مردم اردبُيل شافعُيمذهب بودند. صاحب جهانگشاُي
خاقان مُينوُيسد: «مردم اكثر بلاد آذرباُيجان از طواُيف
سنُي و نصرانُي» بودند و «مذهب بحق ائمۀ اثناعشر مخفُي
بود» (ص ۵).
در زمان شاه طهماسب اول، پاُيتخت
از تبرُيز به قزوُين انتقال ُيافت (رهربرن، ۸)، اما
بازهم اردبُيل اعتبار و اهمُيت خود را محفوظ نگاه داشت (دُيباج،
همانجا). شُيروانُي (ص ۳۵) مُينوُيسد: اردبُيل
حدود ۲۰۰ سال دارالارشاد بود (نُيز نك : جهانگشاُي
خاقان، همانجا) و همواره مركز تجمع صوفُيان به شمار مُيرفت. علاوه
بر اُين، اردبُيل در اُين دوره در شمار شهرهاُي مقدس شُيعُيان
بود و نوشتهاند كه كمابُيش همانند نجف، مشهد و كربلا مورد احترام بوده
است (دلاواله، ۳۶۷؛ فلسفُي، ۳/
۱۰۱؛ بهآذُين، ۲۶۱).
شاه عباس اول در اواخر شعبان
۱۰۱۴ فرمانُي صادر كرد و بر دارالامان بودن شهر
اردبُيل (و بقعۀ شُيخ صفُي) تأكُيد كرد (فلسفُي، ۳/
۱۰۲). در اُين زمان بر در آرامگاه شُيخ صفُي
زنجُيرهاُي بزرگُي از چب به راست و از بالا به پاُيُين
آوُيخته بودند. هر فرد مورد تعقُيبُي كه دستش به اُين
زنجُيرها مُيرسُيد، ُيا مُيتوانست خود را به درون
محوطۀ بقعه بُيندازد، از هرگونه آسُيبُي در امان بود
(دلاواله، ۳۶۹؛ تاورنُيه، ۷۴؛ فلسفُي،
۳/ ۱۰۱).
در اُين زمان در شهر اردبُيل
دكانها و كاروانسراهاُي متعددُي وجود داشت و شهر داراُي چندُين
دروازه بود كه دروازههاُي رئُيس سعد، نوشهر، اسفرُيس و مقابر
از آن جمله بودند (صفرُي، ۱/ ۱۱۲؛ بهآذُين،
۲۵۵). تاورنُيه اگرچه شهر را در اُين زمان شهرُي
متوسط مُيشمارد، اما بهواسطۀ موقعُيت بازرگانُي آن، از شهرهاُي مهم كشور به حساب
مُيآورد (ص ۷۳، ۷۶؛ نُيز نك : دلاواله،
۳۶۷). تاورنُيه همچنُين در كنار ذكر كاروانسراهاُي
شهر، از كاروانسراُيُي زُيبا در كنار مُيدان (عالُي
قاپو) خبر مُيدهد (ص ۷۴).
الئارُيوس در اواسط سدۀ
۱۱ق ضمن تأكُيد بر حاصلخُيزُي خاك و آبادانُي
دهكدههاُي پُيرامونُي شهر، آن را كمُي بزرگتر از شماخُي
مُيداند و اضافه مُيكند كه شهر حصار ندارد و خانههاُي ساختهشده
از گل و خشت، هركدام داراُي باغ مُيوه است، چنانكه شهر اردبُيل
از دور همچون جنگلُي بهنظر مُيآُيد (ص ۱۲۱،
۱۲۲).
در ۱۱۴۰ق
تركهاُي عثمانُي اردبُيل را به اشغال خود درآوردند (بهآذُين،
۲۷۰)، اما در ۱۱۴۳ق به دست نادر
آزاد شد (همانجا).
اردبُيل كه در زمان صفوُيه
شهرُي نسبتاً آباد بود، از آن پس اهمُيت خود را از دست داد (شُيروانُي،
۳۴؛ طاهرُي، ۱۰۵). دلاواله مُينوُيسد:
در اردبُيل بهجز مقبرۀ شاه صفُي چُيز قابل توجه دُيگرُي وجود ندارد (ص
۳۶۹). به دنبال جنگهاُي اُيران و روسُيه
(۱۲۴۲-۱۲۴۴ق/
۱۸۲۶- ۱۸۲۸م)، اردبُيل در
آغاز سال ۱۲۴۴ق توسط پاسكوُيچ تصرف شد و قسمت
اعظم كتابخانۀ بقعۀ شُيخ صفُي به عنوان غنُيمت به سن پترزبورگ انتقال ُيافت
(بارتولد،217؛ لاكهارت، 56؛ كُيهان، ۲/ ۱۶۷). در مُيان
اُين كتابها، برخُي نسخههاُي نادر و ارزشمند وجود داشته است
(بارتولد، همانجا). لاكهارت خبر مُيدهد كه پُيشنهاد انتقال كتابها
توسط سِنكووسكُي شرقشناس روسُي صورت پذُيرفت (همانجا) و
ظاهراً اُين كار پُيش از انعقاد عهدنامۀ تركمانچاُي
به انجام رسُيد (بهآذُين، ۲۷۵).
عباس مُيرزا به سرپرستُي ُيكُي
از همراهان ژنرال گاردان (سفُير ناپلئون در اُيران) (اعتمادالسلطنه،
۱/ ۴۰) قلعۀ اردبُيل را تا نُيمه خراب كرد و «قلعۀ دُيگرُي
برگرد آن برآورد و خندق و خاكرُيز به طرُيق قلاع» برپا داشت (هداُيت،
۱۰/ ۶۴). قلعۀ اردبُيل اگرچه از نظر وسعت
به پاُي قلعۀ عباس آباد (در كنار رود ارس در نخجوان) نمُيرسُيد، اما از
آن محكمتر بود (همانجا). اُين قلعه پاسدارخانه و برجهاُي دُيدهبانُي،
خندق و پلهاُي متحركُي به سبك قلعههاُي اروپاُيُي
داشت (طاهرُي، ۱۲۷).
شهر اردبُيل در دورۀ قاجارُيه
رونق و شكوه گذشته را باز نُيافت (نفُيسُي، ۲/
۱۶۷) و وسعت آن به حدود ُيك سوم وسعت شُيراز مُيرسُيد.
دُيوار گلُي پُيرامون شهر وُيران، و با ردُيفُي
از آجر پوشُيده، و برجها و استحكاماتش فرو رُيخته بود (طاهرُي،
همانجا). افزون بر اُين، شهر در ۱۲۵۲ق دچار طاعون
شد و جمعُيت آن بسُيار كاهش ُيافت (همو،
۱۴۳).
اردبُيل در اُين دوره داراُي
۶ محله و ۸۴ مسجد بود كه هر محله كلانترُي خاص داشت
(اوبن، ۱۳۷، ۱۳۹)؛ در اُين زمان همه
چُيز در اردبُيل تحت الشعاع بقعۀ شُيخ صفُي
قرار داشت (همو، ۱۴۳). اوبن مُينوُيسد: پُيش
از آنكه شهر به انبار كالاهاُي بازرگانُي روسُي بدل شود، هُيچ
علت وجودُي ُيا منبع عاُيدُي براُي اردبُيل
متصور نبود (همانجا). همو رشد و توسعۀ اردبُيل را در اُين
زمان مدُيون دو عامل تجارت و مذهب مُيداند (ص
۱۳۵). جمعُيت شهر در اُين زمان حدود ۶۰
هزار نفر بود و ۱۲ كاروانسراُي شهر مركز عمدۀ تجارُي
و محل استقرار تاجران مسلمان شهر به شمار مُيرفت كه در كنار اُيشان
گروهُي از ارمنُيان و ُيهودُيان نُيز به كسب مشغول
بودند. ارمنُيان اردبُيل (۲۰ خانوار) ظاهراً به طور گروهُي
از تبرُيز به اردبُيل آمده، و مطابق آُيُين خود در اُين
شهر كلُيسا و مدرسهاُي داُير كرده بودند (همو،
۱۳۵-۱۳۶). ُيهودُيان اردبُيل
را حدود ۳۰ نفر دانستهاند كه كنُيسهاُي نُيز براُي
خود برپا داشته بودند (اوبن، ۱۳۷). در همُين زمان، بجز
عامل تجارت و مذهب، رشد شهر اردبُيل تا حدُي نُيز مدُيون
جذب جمعُيت شهرها و روستاهاُي پُيرامونُي خود بوده است.
چنانكه اوبن خبر مُيدهد، عدهاُي از اطراف و از شهرهاُيُي
مانند خلخال و مشگُين و حتُي تبرُيز و همچنُين چادرنشُينان
اسكان ُيافته، به شهر اردبُيل وارد شده بودند (ص
۱۳۷).
اردبُيل در جنبش مشروطُيت
سهم قابل توجهُي داشت. با پُيش آمدن استبداد صغُير، روسها كه
با خلع محمدعلُي شاه مخالف بودند، رحُيم خان (رئُيس طاُيفه
چلبُيانلو) را در قراجه داغ با پول و سلاح مجهز كردند و او با كمك سران
طواُيف شاهسون و در دفاع از محمدعلُي شاه، شهر اردبُيل را
محاصره كرد. در اُين زمان ستارخان براُي كمك به آزادُي
خواهان به اردبُيل آمده بود (بهآذُين، ۲۷۶) و
باقرخان در دفاع از شهر و مقابله با اُيشان، همراه عدهاُي از
مجاهدان (۱۵۰۰ سوار) به ُيارُي ستارخان از
تبرُيز به قصد اردبُيل، به سراب آمد. حاج صمدخان نُيز از
مراغه به آنجا شتافت و از تهران نُيز ُيپرم خان و سردار بهادر با
۳۰۰ سوار بختُيارُي و ۱۵۰ نفر از
مجاهدان برگزُيده و ۱۰۰ نفر قزاق به سوُي اردبُيل
روان شدند (كسروُي، تارُيخ...، ۲/ ۹۵). هنگام
خروج اُين عده از تهران، اردبُيل سقوط كرد و به دست شاهسونها
افتاد (همانجا) كه پُيش از آن آبادُيهاُي پُيرامونُي
شهر را غارت كرده بودند (همان، ۲/ ۹۷، به نقل از گزارش
رسمُي روسُيه). متعاقب آن روسُيه شمارُي سرباز و قزاق
به سوُي اردبُيل فرستاد. سواران شاهسون و قرهباغ پس از تصرف
شهر، دست به تاراج بازارها و تُيمچهها و كاروانسراها زدند و همه را بجز
حجرههاُي متعلق به روسها و بستگان اُيشان، به ُيغما بردند
(همان، ۲/ ۹۸). با افزاُيش شمار سپاهُيان روسُيه،
اردبُيل در اُين زمان به صورت ُيكُي از كانونهاُي
سپاهُينشُين روسُيه درآمد (همان، ۲/ ۹۸ -
۹۹). ُيكُي از تلگرامهاُي انجمن ولاُيتُي
اردبُيل در آن زمان حاكُي از آن بود كه «اشرار... بازار، دكاكُين
و كاروانسراها و بُيوتات حتُي ملحقات بقعات متبركه و مساجد [را] به
ُيغما [بردند]... وُيرانُي اردبُيل نه به حدُي است
كه به شرح و بسط گنجد» («اوضاع اردبُيل»). تلگراف انجمن ولاُيتُي
آستارا نُيز از ظلم و ستم و غارتُي كه بر مردم اردبُيل تحمُيل
شده است، خبر مُيدهد (همانجا). ُيپرم خان براُي سركوبُي
عشاُير مهاجم به اردبُيل آمد و اگرچه آنان را شكست داد و تنُي
چند از سران اُيشان را به اسارت گرفت (صفرُي، ۱/
۳۰۰-۳۰۲)، اما با وجود روسها كه حامُي
عشاُير بودند، رهاُيُي كامل شهر ممكن نشد. روسها كه در آغاز به
بهانۀ حفاظت از اتباع روسُي به اردبُيل آمده بودند، خود از
هرگونه تعدُي به مال و جان اهالُي شهر كوتاهُي نمُيكردند
(همو، ۱/ ۳۰۷، ۳۱۴،
۳۲۸).
اخبار جنگ بُين الملل اول در
۱۳۳۲ق در اردبُيل منتشر شد. در اُين زمان
حدود ۳ هزار سرباز روس زُير نظر ژنرال فُيدارف در اردبُيل
مستقر بودند (همو، ۱/ ۳۳۸)؛ در همُين زمان بود كه
برخوردهاُيُي مُيان فرقۀ دموكرات كه از نو سازمان ُيافته
بود و اتحاد اسلام كه در اردبُيل نماُيندگُي داشت، رخ داد و
موجب نابسامانُيهاُي تازهاُي در شهر شد (همو، ۱/
۳۴۲، ۳۵۱-۳۵۲) و خشكسالُي
همراه با كمبود مواد غذاُيُي به اُينگونه نابسامانُيها
دامن زد (همو، ۱/ ۳۵۸- ۳۵۹). به
دنبال آن، سربازان عثمانُي به اردبُيل وارد شدند و مدتُي را
در اُين شهر گذراندند (همو، ۱/
۳۷۴-۳۷۷). پس از انقلاب اكتبر، در
۱۳۳۹ق/ ۱۹۲۰م عدهاُي
قفقازُي به عنوان بلشوُيك به اردبُيل وارد شدند، ولُي
تنها چند روزُي در آنجا اقامت گزُيدند و هنگام مراجعت مورد حملۀ ُيكُي
از طواُيف شاهسون قرار گرفتند و عدهاُي از اُيشان كشته شدند و
اسلحۀ آنان به دست اُين طاُيفه افتاد (همو، ۱/
۳۸۷). شاهسونها با حملههاُي گاه به گاه خود پُيوسته
موجب ناامنُي شهر اردبُيل مُيشدند، اما پس از اُين
سالها و به دنبال تضعُيف و دستگُيرُي سران اُيشان، شهر
اردبُيل از ُيورشهاُي آنان براُي همُيشه در امان
ماند (همو، ۲/ ۵-۷).
در همُين سالها
(۱۳۰۷ش) نخستُين خُيابان در اردبُيل
به عنوان محور اصلُي شهر احداث شد (همو، ۲/ ۱۴-
۱۵) و اردبُيل به عنوان شهرُي امروزُي رو به رشد
نهاد و به واسطۀ استقرار بر سر راه بازرگانُي تبرُيز ـ آستارا ـ لنكران، فعالُيت
تجارُي قابل توجهُي داشت. در ۱۳۰۵ش حجم
واردات اُين شهر ۱۰هزار تن و صادرات آن كه عمدتاً خشكبار،
قالُي و پشم بود، به ۷۰۰‘۵ تن مُيرسُيد
(كُيهان، ۲/ ۱۶۷).
وُيژگُيهاُي اجتماعُي
- اقتصادُي
در آذرماه
۱۳۱۹ شهر اردبُيل
۷۳۸‘۱۲ خانوار
(۴۰۶‘۶۳ نفر) جمعُيت داشت (جغرافُيا و
اسامُي...، سُيزده، سُي و دو). مُيزان رشد جمعُيت اُين
شهر در دورههاُي پس از آن شدت گرفت، تا جاُيُي كه در سالهاُي
۱۳۴۵ و ۱۳۵۵ش جمعُيت اُين
شهر به ترتُيب به ۵۸۵‘۱۴ خانوار
(۵۹۶‘۸۳ نفر) و
۳۲۲‘۲۵ خانوار (۸۶۵‘۱۴۷
نفر) رسُيد ( آمارنامه، ۵۰). شهر اردبُيل در مهر
۱۳۶۵ داراُي ۹۸۷‘۵۰
خانوار معمولُي ساكن (۳۰۲‘۲۸۱ نفر) و
۷ خانوار دستهجمعُي با ۶۷۱ نفر جمعُيت بود
(سرشمارُي عمومُي، ۱۸) و نسبت جنسُي در اُين
شهر ۱۰۸ (نفر مرد در مقابل ۱۰۰ زن) بوده
است. با توجه به اُينكه ۴/ ۴۶٪ از اُين
عده كمتر از ۱۵ سال سن داشتهاند (همانجا)، مُيتوان جمعُيت
اُين شهر را اصولاً جمعُيتُي جوان بهشمار آورد. اُين واقعُيت
كه حدود ۳۰٪ از جمعُيت اُين شهر در ساُير
نقاط، بهوُيژه در نقاط روستاُيُي، متولد شدهاند (همانجا)، مُيتوان
رشد جمعُيت اُين شهر را در كنار رشد طبُيعُي، معلول
مهاجرتهاُي روستاُيُي ـ شهرُي به حساب آورد. مطابق همُين
دادهها، از ۳۴۲‘۲۲۱ نفر جمعُيت
۶ ساله و بالاتر اُين شهر، ۵/ ۵۹٪ باسواد
بودند كه اُين نسبت در مُيان مردان ۷/ ۷۱٪
و در بُين زنان ۴۶٪ بوده است. همچنُين از
۹۳۸‘۱۸۶ نفر ۱۰ ساله و بُيشتر
اُين شهر، ۳/ ۳۲٪ شاغل، ۱/ ۶٪ بُيكار
(جوُياُي كار) و مابقُي عمدتاً محصل و خانهدار بودهاند. علاوه
بر اُين، ۸/ ۹٪، ۳/ ۱۰٪ و
۱/ ۲۲٪ از شاغلان اُين شهر بهترتُيب در
گروههاُي عمدۀ كشاورزُي، صنعت و ساختمان بهكار مشغول بودند (همانجا). در همُين
سال، خانوارهاُي معمولُي ساكن در شهر اردبُيل در
۵۷۵‘۴۲ واحد مسكونُي معمولُي، ۵
چادر و ۷۹ آلونك زندگُي مُيكردند (همان،
۱۹).
در ۱۳۷۰ش جمعُيت
شهر اردبُيل ۱۱۱‘۵۷ خانوار
(۰۲۳‘۳۱۱ نفر) بود. جمعُيت اُين
شهر در دورۀ زمانُي ۱۳۴۵ تا
۱۳۶۵ش با نرخ رشد سالانۀ قابلتوجهُي
رو به افزاُيش نهاد. اُين رشد در سالهاُي
۱۳۴۵-۱۳۵۵ش و
۱۳۵۵-۱۳۶۵ش به ترتُيب
۹/ ۵٪ و ۵/ ۶٪ در سال بود، حال آنكه در
دورۀ ۱۳۶۵-۱۳۷۰ش اُين
رشد به حدود ۲٪ رسُيد ( آمارنامه، همانجا) كه به طور نسبُي
نشانگر كاهش شدُيد نرخ رشد سالانۀ جمعُيت اُين شهر است.
اردبُيل آثار تارُيخُي
ارزشمندُي دارد كه بُيشتر مربوط به دورۀ صفوُيه
است. كهنترُين بناُي تارُيخُي اردبُيل، جمعه مسجد
است كه بناُي اولُيۀ آن از دورۀ سلجوقُي است. اُين مسجد از ۳ قسمت تشكُيل شده
است: رواق كه در حال حاضر به صورت مسجد تُيرپوش درآمده؛ گنبد و مناره
كه قسمتُي از آن به فاصلۀ كمُي از مسجد برجاُي مانده است (فرهنگ جغرافُياُيُي
آبادُيها، ۸/ ۲۳). محل اولُيۀ اُين
مسجد را آتشكدۀ قدُيم شهر دانستهاند (صفرُي، ۲/
۱۷۶). گفتهاند كه اُين مسجد در واقع به جاُي
مسجدُي كه اشعث بن قُيس كندُي در ۳۵ ُيا
۳۶ق در اُين شهر ساخته بود، بنا گردُيده است (نك :
همو، ۲/ ۱۸۱؛ براُي آگاهُيهاُي بُيشتر،
نك : ه د، مسجد جمعۀ اردبُيل).
مسجد جامع اردبُيل از دُيگر
مساجد شهر است كه در اصل بناُي آن به دورۀ صفوُيه
باز مُيگردد و بعدها بازسازُي شده است. اُين مسجد داراُي
طاق نماهاُي گچُي مقرنس كارُي شده و طلاُيُي رنگ
است (فرهنگ جغرافُياُيُي آبادُيها، همانجا).
بازار اردبُيل در قالب مجموعهاُي
مركب از عناصر مختلف (تُيمچه، سرا، حمام، مسجد و...) در مُيان شهر
و در طرفُين خُيابان اصلُي قرار گرفته است. اگرچه اُين
بازار در سدههاُي ۷ و ۸ق رونق فراوانُي داشت و بخش
مهمُي از آن در دورههاُي بعد، از موقوفات بقعۀ شُيخ صفُي
به شمار مُيآمد، اما بناُي كنونُي آن عمدتاً متعلق به دورۀ صفوُي
است (مخلصُي، ۵۱). قسمت عمدۀ اُين
بازار بهسبب احداث خُيابان در سالهاُي اخُير تخرُيب شده،
و ارتباط قسمتهاُيُي از آن با هستۀ مركزُي
از مُيان رفته است (همو، ۵۱ -۵۲).
امامزاده صالح موسوم به اوغلان
امامزادهسُي در نزدُيكُي مُيدان شُيخ صفُيالدُين
و همچنُين قُيز امامزادهسُي در كنار مسجد جامع مُيرصالح
مجتهد از مكانهاُي مقدس اُين شهر است (صفرُي، ۲/
۱۹۰-۱۹۱). بقعۀ امامزاده
صالح در اصل شامل مسجد و مقبرهاُي است. مجموع بنا شامل رواق، حرم،
صحن و مسجد است و نماُي جنوبُي آن مركب از اُيوانُي با
طاقُي نُيم گنبد و تزُيُينات كاشُيكارُي است
(مخلصُي، ۵۶).
بقعۀ شُيخ صفُيالدُين
اردبُيلُي از جالبترُين بناهاُي اُين شهر به شمار
مُيرود، تا جاُيُي كه آن را در مُيان بناهاُي مذهبُي
منحصر به فرد دانستهاند (دُيورُي، 223). مجموعۀ بنا كه در
واقع كار سلاطُين مختلف دورۀ صفوُيه است، به نحوُي بارز در اطراف بقعه شكل گرفتهاند
(شراتو، 121). بناُي اولُيۀ بقعه را به زمان حُيات شُيخ
صفُي منسوب، و آن را خانۀ مسكونُي او دانستهاند (خلخالُي، ۳۹۷).
بقعه داراُي دو گنبد است: ُيكُي بر فراز مقبرۀ شُيخ
صفُي و دُيگرُي بر مزار شاه اسماعُيل. صندوقهاُي چوبُي
مزار شُيوخ و شاهزادگان مدفون در اُين محل، از نظر ظرافت در منبتكارُي
اهمُيت خاصُي دارد (فرهنگ جغرافُياُيُي آبادُيها،
همانجا). شاه طهماسب اُين مجموعه بناها را كه به صورت نامنظم و
پراكنده در اطراف بقعه برپا شده بودند، سامان داد و بهصورت مجموعهاُي
ُيكدست و هماهنگ درآورد (پوپ، III/ 1177-1178). از جمله هداُياُي
شاه عباس اول به بقعه، مجموعۀ ظروف چُينُي و كتابهاُي فارسُي ارزشمندُي
بوده است (مرتن، 35 و حاشُيۀ 32). كتابخانۀ اُين بقعه در ۱۲۴۴ق/
۱۸۲۸م توسط پاسكوُيچ روسُي غارت شد (نك :
فلسفُي، ۳/ ۱۰۹).
مسجد و مدرسۀ علوم دُينُي
مُيرزا علُياكبر واقع در مُيدان ساعت اردبُيل از دُيگر
بناهاُي قابل توجه شهر به شمار مُيرود. بناُي مسجد به ابعاد
۲۴×۳۰ متر و داراُي ۳۰ ستون در
۵ ردُيف است. در ضلع شرقُي صحن مسجد، حجرههاُي مدرسۀ علوم
دُينُي در دو طبقه ساخته شده است (مخلصُي، ۶۴).
كلُيساُي مرُيم مقدس
در كوچهاُي موسوم به ارمنستان واقع در محلۀ گازران ُيا
اونچُيمُيدان (همو، ۵۹) ظاهراً همان است كه تاورنُيه
در اواسط سدۀ ۱۷م از آن ُياد كرده است (ص ۷۴). اُين
بنا كه اكنون متروكه است، شكل مستطُيل دارد و قسمت داخلُي آن
مركب از فضاُيُي است مربع شكل با ۴ درگاه بلند و طاقُي
جناقُي كه بر روُي آن گنبد آجرُي به صورت چترُي قرار
گرفته است (مخلصُي، همانجا).
شهر اردبُيل داراُي چند پل
قدُيمُي است كه از آن مُيان مُيتوان به پل هفت چشمه
(داش كسن)، مربوط به پُيش از صفوُيه، پل سهچشمه (پُير مادر
ُيا پُير علمدار)، مربوط به اواُيل دورۀ صفوُي،
و پل پنج چشمه، احتمالاً متعلق به دورۀ صفوُي اشاره كرد (همو،
۴۶- ۴۹).
اردبُيل را شاُيد بتوان نخستُين
شهر اُيران دانست كهآب آن از طرُيق لولهكشُي تأمُين
مُيشده است. اُين كار ظاهراً به دورۀ صفوُيه
باز مُيگردد. سرچشمۀ آب در ُيكُي از مرتفعات جنوب غربُي شهر به نام قرهباُير
(۱۰ كُيلومترُي اردبُيل) قرار داشت و آب از آنجا از
طرُيق لولههاُي سفالُي (تنبوشه) به قطر ۳۰ سانتُيمتر
به شهر وارد مُيشد (صفرُي، ۱/ ۵). رشته قناتُي نُيز
به شهر اردبُيل وارد مُيشد كه به دورۀ صفوُيه
متعلق بود و به نام قنات «اهل اُيمان» شهرت داشت و آب آن به مصرف
شرب كسانُي مُيرسُيد كه در بقعۀ شُيخ صفُي
اطعام مُيشدند (همو، ۱/ ۶). آب اُين قنات تا
۱۳۱۶ش جارُي بود (همانجا).
شمارُي از علما و بزرگان به شهر
اردبُيل منسوبند (نك : ُياقوت، ۱/ ۱۹۸).
اعتمادالسلطنه از مُيان علماُي معروف اُين شهر از مقدس اردبُيلُي
ُياد مُيكند (۱/ ۴۳).
Barthold,W., An Historical Geography
of Iran, tr. Svat Soucek,New Jersey,1984;Dury,C.J., Art of Islam, New
York,1970; EI2; Le Brun, Corneille, Voyages par la Moscovie en Perse,
Amsterdam, 1718; Lockhart,L., Persian Cities, London,1960;Marquart,J., Ērānšahr,
Berlin,1901;Minorsky, V., «Transcaucasica», JA,1930, vol.CCXVII; Morton,A.H.,
«The Ardabīl Shrine in the Reign of Shāh Ṭahmāsp I»,
Iran, London,1974, vol.XII; Pope, A.U., A Survey of Persian Art, London etc.,
1967 ; Scerrato, U., Monuments of Civilization in Islam, London, 1976; Schwarz,
P., Iran im Mittelalter, Hildesheim, 1969.