responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 310

بوسنی و هرزگوین

نویسنده (ها) : اصغر دادبه - مهدی کیوانی - فاطمه لاجوردی - علی کرم همدانی - نهاد چامجیچ - صباح الدین شاریچ - یاسمین هالبیچ - فؤاد حاجی محمد اویچ

آخرین بروز رسانی : یکشنبه 8 تیر 1399 تاریخچه مقاله

بوسْنی‌ وَ هِرْزِگُوین‌، كشوری‌ در شمال‌ غربی‌ شبه‌ جزیرۀ بالكان‌.

 

I. جغرافیا

 

این كشور به وسعت ۱۲۹‘۵۱ كمـ۲ و جمعیتی حدود ۰۰۰‘۳۶۰‘۴ تن‌ (در ۱۳۸۳ش‌ /۲۰۰۴م‌) بین‌ °۴۲ و ´۳۵ تا °۴۵ و ´۱۵ عرض‌ شمالی‌ و °۱۵ و ´۴۵ تا °۱۹ و ´۴۰ طول‌ شرقی‌ در جنوب‌ اروپا واقع‌ است («فرهنگ جهانی[۱]‌»، بوسنی ... ؛ اطلس‌ ... ). بوسنی‌ و هرزگوین‌ از جانب‌ شمال‌، غرب و جنوب‌ غربی‌ به‌ كشور كرواسی‌ و از شرق‌ و جنوب‌ شرقی‌ به‌ صربستان‌ و مونتنگرو محدود است‌ و فقط به‌ وسیلۀ باریكه‌ای‌ به‌ عرض‌ ۲۰ كم‌ به‌ دریای‌ آدریاتیك‌ راه‌ دارد (جعفری‌، ۱۷۵). بوسنی و هرزگوین از دو واحد جغرافیایی‌ متفاوت‌ بوسنی‌ در شمال‌ ــ كه نام خود را از رودخانه‌ای‌ به‌ همین‌ نـام‌ گرفته‌ است‌ ــ و هرزگوین در جنوب‌ تشكیل‌ شده‌ است‌ (همو، ۱۷۵، ۱۷۷).

سابقۀ نام‌ هرزگوین‌ به‌ اواسط سدۀ ۹ ق‌ /۱۵ م‌ باز می‌گردد. در ۱۴۴۸م‌ یكی‌ از بزرگان‌ بوسنی‌ به‌ نام‌ استفان‌ ووكچیچ‌ كوزكا، از ضعف‌ دوك‌نشین‌ بوسنی‌ كه در آن‌ زمان‌ رو به‌ زوال‌ بود، استفاده‌ كرد و مستقلاً به‌ ادارۀ امور آن پرداخت و فردریك‌ سوم‌، امپراتور آلمان‌ به‌ او عنوان‌ هرتسك‌ (دوك‌) سنت‌ ساوا بخشید. بعدها این‌ ناحیه‌ هرتسه‌گوینا به‌ معنی‌ سرزمین‌ هرتسك‌ نام ‌گرفت‌ (EI2؛ فاین، ۲۳؛ اوزون چارشیلی، I /221)z

این‌ كشور از نظر سیاسی‌ به‌ دو بخش‌ مجزای‌ فدراسیون‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ با وسعت‌ ۰۷۶‘۲۶ كمـ۲ و جمعیتی‌ حدود ۰۰۰‘۸۰۰‘۲ تن‌، و جمهوری‌خودمختار صربسكا با مساحتی‌ برابر ۰۵۳‘۲۵ كمـ۲ و جمعیتی ‌حدود ۰۰۰‘۵۵۹‘۱ تن‌ (در ۱۳۸۳ش‌ /۲۰۰۴م‌) تقسیم‌ می‌شود («فرهنگ‌ جهانی‌»، بوسنی‌). فدراسیون‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ نواحی مركزی و غربی كشور را در برمی‌گیرد و جمهوری‌ صربسكا مشتمل‌ بر حاشیۀ شمالی‌ و شرقی‌ آن‌ در امتداد مرزهای‌ شمالی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ با كرواسی‌ و مرزهای‌ شرقی‌ این‌ كشور با صربستان‌ و مونتنگرو است‌ (همانجا).

بوسنی‌ و هرزگوین‌ سرزمینی‌ كوهستانی‌ است‌ و كوهها ۹۰٪ اراضی‌ آن‌ را فرا گرفته‌اند. مهم‌ترین‌ رشته‌ كوههای‌ آن «آلپهای‌ دیناریك‌» در مرزهای‌ غربی‌ این‌ كشور با كرواسی‌ است‌ كه‌ به‌ موازات‌ دریای‌ آدریاتیك‌ كشیده‌ شده‌ است‌. بلندترین‌ قلۀ این‌ رشته‌ كوهها پلوچنو با ارتفاع‌ ۲۲۸‘۲ متر است‌ III /۴۸۷) ؛ GSE, «بوسنی‌...[۲]»، سرزمین؛ جعفری،۱۷۷). بخشهای عمدۀ منطقۀ كوهستانی‌ نواحی‌ غرب‌ كشور از فلاتهای‌ حفره‌ای‌ خشك‌ و ناسازگاری‌ كه‌ در زبان‌ محلی‌ به‌ آن «كارست[۳]» می‌گویند، تشكیل‌ شده‌ است‌. كارستها كه‌ حاصل عمل‌ حلاّل‌ آبهای‌ زیرزمینی‌ در بستر سنگهای‌ آهكی‌ است‌، از مناطق‌ بسیار بایر و كم‌جمعیت‌ اروپا به‌شمار می‌آیند (ویلر ، ۲۱۶؛ « بوسنی‌»، همانجا).

 

 

 

بخشهای‌ شمالی‌ این‌كشور پوشیده‌ از جنگلهای‌ انبوه‌ است‌ و نواحی‌ جنوبی‌ آن‌را سرزمینی‌ مسطح‌ با خاكی حاصل‌خیز در برگرفته‌ است‌ كه‌ از نواحی مهم كشاورزی كشور به‌ شمار می‌رود (همانجا). رودخانۀ ساوا مهم‌ترین‌ رودخانۀ بوسنی‌ و هرزگوین‌ است‌ كه‌ بخشهای‌ بزرگی‌ از مرزهای‌ این‌ كشور با كرواسی‌ را تشكیل‌ می‌دهد. رودهای‌ درینا، بوسنا، ورباس‌ و اونا كه‌ همگی‌ از جنوب‌ به‌ شمال‌ جریان‌ دارند و در انتها به‌ رودخانۀ ساوا می‌ریزند،از مهم‌ترین‌رودخانه‌های‌ نواحی‌شمالی‌ بوسنی‌ هستند. رودخانۀ نِرِتوا دیگر رودخانۀ مهم‌ این‌ كشور است‌ كه‌ به‌ دریای‌ آدریاتیك‌ می‌ریزد (همانجا؛ اطلس‌ راهنما، نقشه‌). نواحی‌ جنوبی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ دارای‌ آب‌ و هوای‌ مدیترانه‌ای‌ با تابستانهای‌ گرم‌ و آفتابی‌ و زمستانهای‌ ملایم و بارانی‌ است‌. بخشهای‌ شمالی‌ این كشور دارای آب و‌هوایی قاره‌ای با تابستانهای گرم و زمستانهای‌ سرد است‌ و مناطق‌ مرتفع‌تر دارای‌ تابستانهای‌ كوتاه‌ و خنك‌ و زمستانهای‌ سخت‌ و طولانی‌ همراه‌ با بارش‌ برف‌ سنگین‌ است‌ («بوسنی‌»، همانجا).

بنابر آخرین‌ سرشماری در ۱۹۹۱م پیش از آغاز جنگهای‌ داخلی‌ یوگسلاوی‌، بوسنی‌ و هرزگوین‌ ۵۷۴‘۳۶۴‘۴ تن‌ جمعیت‌ داشته‌ است‌ كه‌ شامل‌ ۴۵٪ بوسنیایی‌ مسلمان‌، ۳۳٪ صرب‌، ۱۸٪ كروات‌ و شمار اندكی‌ نیز یهودی‌ بوده‌ است‌. در ۱۹۹۸م‌ پس‌ از پایان‌ جنگ‌ جمعیت‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ به‌ ۷۲۷‘۳۶۵‘۳ تن‌ كاهش‌ یافت‌. در طول‌ جنگهای‌ داخلی‌ بین‌ سالهای‌ ۱۹۹۲-۱۹۹۵م‌ ۴ /۷٪ جمعیت‌ مسلمانان‌ و ۱ /۷٪ جمعیت‌ صربها در جنگ‌ كشته‌ و یا مفقودالاثر شدند و بسیاری‌ از مردم‌ به‌ خارج‌ از كشور گریختند. پس‌ از پایان‌ جنگهای‌ داخلی‌ در ۱۹۹۵م‌، جمعیت‌ كشور از ۴۰٪ مسلمانان‌ بوسنیایی‌، ۳۸٪ صرب‌ و ۲۲٪ كروات‌ تشكیل‌ شده‌ است‌. تراكم‌ جمعیت در ۱۹۹۸م‌، ۶۶ تن‌ در هر كمـ۲ بوده‌ است‌. ۴۲٪ از جمعیت‌ كشور شهرنشین هستند و بقیه در مناطق روستایی‌ زندگی‌ می‌كنند. پرجمعیت‌ترین‌ شهرهای كشور بنابر آمار ۱۳۸۳ش‌ /۲۰۰۴م عبارت‌اند از سارایوو پایتخت‌ و مهم‌ترین مركز فرهنگی و تجاری‌ با جمعیت‌ ۵۰۰‘۶۰۲ تن‌، بانیالوكا ۵۰۰‘۱۹۶ تن‌، زنیتسا ۸۰۰‘۱۳۹ تن‌، توزلا ۵۰۰‘۱۲۳ تن‌، موستار ۱۰۰‘۹۴ تن‌ و بیهاج‌ ۶۰۰‘۶۴ تن‌ (یوسفیان‌، ۲۲؛ «بوسنی‌»، مردمان‌...؛ نیز نک‌ : «فرهنگ‌ جهانی‌»، بوسنی‌).

 

مآخذ

اطلس‌ راهنمای‌ كشورهای‌ جهان‌ (دفتر چهارم‌ ـ كشورهای‌ اروپا)، سازمان‌ جغرافیایی‌ نیروهای‌ مسلح‌، تهران‌، ۱۳۷۹ش‌؛ جعفری‌، عباس‌، گیتاشناسی‌ نوین‌ كشورها، تهران‌، ۱۳۸۲ش‌؛ فاین‌، ج‌.و.ا.، «ریشه‌های‌ تاریخی‌ جامعۀ بوسنی‌ مدرن‌ در دورۀ عثمانی‌»، مسلمانان‌ بوسنی‌ - هرزگوین‌، به‌ كوشش‌ مارك‌ پنسون‌، ترجمۀ مهوش‌ غلامی‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌؛ ویلر، جسی‌ و دیگران‌، جغرافیای‌ عمومی‌ جهان‌، مناطق‌ مهم‌ جغرافیایی‌، ترجمۀ ابوطالب‌ صارمی‌، تهران‌، ۱۳۴۰ش‌؛ یوسفیان‌، جواد، نگاهی‌ به‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌، به‌ كوشش‌ عبدالله‌ فقیهی‌، تهران‌، ۱۳۷۲ش‌؛ نیز:

 

«Bosnia and Herzegovina», Encarta Reference Library, 2003; EI2; GSE; Uzunarılı, I. H., Osmanlı tarihi, Ankara , 1972; The World Gazetteer, www. world-gazetteer.com /home.htm.

 

II. تاریخ‌

پیشینۀ تاریخی‌

آثار مكشوف‌ در كاوشهای‌ باستان‌شناسی‌ در زنیكا، در ۸۰ كیلومتری‌ سارایوو قدمت‌ تاریخی‌ این‌ سرزمین‌ را به‌ عهد باستان‌ می‌رساند كه‌ با تمدنهای‌ مدیترانه‌ای‌ پیوند داشته‌ است‌. نخستین‌ ساكنان‌ این‌ سرزمین‌ ایلیریان‌ بودند. آنها مجموعه‌ای‌ از قبایل‌ هند و اروپایی‌ بودند كه‌ در بخشهای‌ بزرگی‌ از یوگسلاوی‌ و آلبانی‌ سكنا داشتند. ایلیریان‌ در سدۀ ۲ تا ۱ ق‌م‌ دولتی‌ به‌ نام‌ اپیرو به‌ مركزیت‌ ریسانو بنیان‌ نهادند. یافته‌های‌ باستان‌شناسی‌ بیانگر آن‌ است‌ كه‌ قبایل‌ ایلیری‌ گله‌دارانی‌ بزرگ‌ بودند. دالماتیها از قبایل‌ ایلیری‌ در نواحی‌ غربی‌ بوسنی‌ ساكن‌ بودند و اسكروتیسها كه‌ اختلاطی‌ از ایلیریها و سلتها بودند، در نواحی‌ شمال‌ شرقی‌، و دزیتیاتیها از قبایل‌ جنگجوی‌ ایلیری‌ در نواحی‌ مركزی‌ بوسنی‌ سكنا داشتند. قبایل‌ جنگجوی‌ دزیتیاتیها كه‌ همواره‌ با نیروهای امپراتوری‌ روم‌ درگیر بودند، در ۹م‌ از رومیها شكست‌ خوردند و پس‌ از آن‌ سرزمینهای‌ قبایل‌ ایلیری‌ تحت‌ سیطرۀ امپراتوری روم قرار گرفت و بوسنی همراه‌ با دالماسی‌ به‌ یك‌ استان‌ رومی‌ تبدیل‌ شد. از سدۀ ۲م‌ به‌ بعد سرزمینهای‌ ایلیری‌ یكی‌ از پایگاههای‌ نظامی‌ مهم‌ امپراتوری‌ روم‌ شد (ملكم‌، 2-4؛ EI1, II /754-755). در ۱۹۳م‌ سپتیموس‌ سِوِروس‌ نیروهای‌ ایلیریایی‌ را جای‌گزین‌ دیگر نیروهای‌ امپراتوری‌ كرد (ملكم‌، ۳).

تا اواسط سدۀ ۶م‌ بوسنی‌ یكی‌ از استانهای‌ بیزانس‌ باقی‌ ماند («دائرةالمعارف‌ ... »، VII /554). در زمان‌ حضور رومیها در این‌ منطقه‌ فرهنگ‌ رومی‌ و مسیحیت‌ بیزانسی‌ با تمدن‌ ایلیریها در آمیخت‌ (ملكم‌، نیز EI1، همانجاها). در اواخر سدۀ ۶ و اوایل‌ سدۀ ۷م‌ اسلاوها كه‌ از یك‌ كنفدراسیون‌ اسلاو ـ اسلونی‌ مشتق‌ شده‌ بودند، به‌ صورت‌ واحدهای‌ قبیله‌ای‌ كوچك‌ در بوسنی‌ ظاهر شدند و آنجا را به‌ سرزمینی‌ اسلاوی‌ بدل‌ ساختند (ملكم‌، 7-6؛ فاین‌، ۱۹).

چند سال‌ بعد، دو طایفۀ اسلاوِ كروات‌ و صرب‌ به‌ این‌ منطقه‌ نفوذ كردند. امپراتور روم‌ شرقی‌ برای‌ بیرون‌ راندن‌ آوارها از منطقه‌، از كرواتها یاری‌ خواست‌. دربارۀ ریشۀ این‌ تازه‌ واردان‌ دو نظریه ارائه شده است‌: نخست آنكه صربها و كرواتها اسلاوهایی‌ با طبقۀ حاكم‌ ایرانی‌ سرمت‌ یا آلان‌ بودند، و دیگر آنكه‌ اینان‌ قبایلی‌ در اصل‌ ایرانی‌ بودند كه‌ جذب‌ فرهنگ‌ اسلاوی‌ شده‌ بودند (همانجاها). در ابتدا صربها و كرواتها دولتهای‌ منفردی‌ را تشكیل‌ ندادند و رهبران‌ این‌ قبایل‌ بر واحدهای‌ كوچك‌تری‌ كه‌ ژوپا نامیده‌ می‌شد، فرمان‌ می‌راندند. كنستانتین‌ پُرفوروگِنیتوس‌، امپراتور روم‌ شرقی‌ در سدۀ ۴ق‌ /۱۰م‌ در نوشته‌های‌ خود به‌ ۱۱ ژوپای‌ كروات‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ ۴ ژوپا از آنها در شمال‌ و غرب‌

بوسنی‌ قرار داشتند (نک‌ : فاین‌، ۱۹-۲۰).

در سدۀ ۱۰م‌ دولت‌ صربی بی‌دوام «كاسلاو» كه در شرق «نوی‌ پازار» تأسیس‌ شده‌ بود، بر بوسنی‌ مستولی‌ شد (همو، ۲۰؛ «دائرة‌المعارف‌»، VII /555). پس‌ از مرگ‌ كاسلاو، بوسنی‌ مدت‌ كوتاهی‌ تحت‌ سیطرۀ دولت‌ كروات‌ كرسیمیر دوم‌ قرار گرفت‌. سپس‌ در ۳۸۷ ق‌ /۹۹۷ م‌ بلغارها بخشهایی‌ از بوسنی‌ را به‌ تصرف‌ خود درآوردند، اما در ۴۰۹ق‌ /۱۰۱۸م با شكست‌ بلغارها از نیروهای‌ بیزانسی‌ و ضمیمه‌ شدن‌ بلغارستان‌ به‌ امپراتوری‌ بیزانس‌، بوسنی‌ نیز تحت‌ حاكمیت‌ امپراتوری‌ بیزانس‌ قرار گرفت‌. این‌ وضع‌ تا اواخر سدۀ ۱۱م‌ ادامه‌ داشت‌، تا آنكه بخشی‌ از بوسنی‌ به‌ كرواسی‌ ملحق‌ شد و بخشی‌ دیگر به «دوكلیا» ــ كه‌ منطبق‌ با بخشهای‌ بزرگی‌ از مونتنگروی‌ امروزی‌ بود ــ پیوست‌ (فاین‌، همانجا؛ ملكم‌، ۱۰-۱۱).

میان‌ سالهای‌ ۵۳۱- ۶۴۹ق‌ /۱۱۳۷-۱۲۵۱م‌ بوسنی‌ به‌ ۴ بخش‌ موسوم‌ به «بان‌» تقسیم‌ شد كه‌ بر هر یك‌ از این‌ بخشها یك «بان‌» حكومت‌ داشت‌. مشهورترین‌ این‌ بانها «بان‌ كولین‌» (حك‌ ۵۷۶-۶۰۰ق‌ /۱۱۸۰-۱۲۰۴م‌) بود (EI1, II /755; GSE, III /488؛ «دائرة‌المعارف‌»، همانجا). در ۱۱۳۷م‌ مجارستان‌ بخشهای‌ بزرگی‌ از بوسنی را به تصرف خود درآورد، اما در ۱۱۶۷م‌ آن‌ را به‌ دولت‌ بیزانس‌ واگذار كرد (فاین‌، همانجا). كمی‌ پس‌ از این‌ تاریخ‌ در ۱۱۸۰م‌ مجارستان‌ بار دیگر مدعی‌ مالكیت‌ بوسنی‌ شد و بنابر پیمانی‌ میان‌ مجارستان‌ و بیزانس‌، بار دیگر حاكمیت‌ خود را بر بوسنی‌ تثبیت‌ كرد؛ اما این‌ حاكمیت‌ فقط اسمی‌ بود، زیرا در همان‌ سال‌، بان‌كولین‌، حاكم‌ بوسنی‌ اعلام‌ استقلال‌ كرد (همانجا).

پس‌ از درگذشت‌ بان‌ كولین‌ مجارها كه‌ از استقلال‌ بوسنی‌ ناراضی بودند، به‌ بهانۀ بدعت‌ در كلیسای‌ بوسنی‌، پاپ‌ را متقاعد ساختند تا برضد بوسنی‌ اعلام‌ جهاد كند. مجارها به‌ بوسنی‌ حمله‌ كردند و از ۶۳۲ تا ۶۳۸ق‌ /۱۲۳۵ تا ۱۲۴۱م‌ این‌ سرزمین‌ را در تصرف‌ خود داشتند؛ اما هجوم‌ مغولها به‌ مجارستان‌ سبب‌ شد تا مجارستان‌ از بوسنی‌ عقب‌نشینی‌ كند (ملكم‌، ۱۵-۱۶).

در ۷۲۶ق‌ /۱۳۲۶م بان‌ استفان‌ كوترومانیچ‌ (حك‌ ۱۳۲۲-۱۳۵۳م‌) هیوم (هرزگوین آینده‌) را تصرف كرد (فاین‌، ۲۳). در زمان‌ جانشین‌ وی‌ استفان‌ توردكوی‌ اول‌، قلمرو پادشاهی‌ بوسنی‌ به‌ بزرگ‌ترین‌ وسعت‌ خود رسید و از دریای‌ آدریاتیك‌ تا صربستان ‌گسترش‌ یافت‌ (اوزون‌چارشیلی‌، I /220-222؛ كین‌ راس‌، ۱۳۷؛ شاو، 1 /49؛ GSE، همانجا).

 

مآخذ

شاو، ا.ج‌. و ا.ك‌. شاو، تاریخ‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ و تركیۀ جدید، ترجمۀ محمود رمضان‌زاده‌، مشهد، ۱۳۷۰ش‌؛ فاین‌، ج‌. و. ا.، «ریشه‌های‌ تاریخی‌ جامعۀ بوسنی‌ مدرن‌ در دورۀ عثمانی‌ و قرون‌ وسطی‌»، مسلمانان‌ بوسنی‌ ـ هرزگوین‌، به‌ كوشش‌ مارك‌ پنسون‌، ترجمۀ مهوش‌ غلامی‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌؛ كین‌راس‌، پ‌.ب‌.، قرون‌ عثمانی‌ (ظهور و سقوط امپراتوری‌ عثمانی‌)، ترجمۀ پروانه‌ ستاری‌، تهران‌، ۱۳۷۳ش‌؛ نیز:

 

EI1 ; Enciclopedia Italiana, Rome; GSE; Malcolm, N., Bosnia: A Short History, London, 1994; Uzunarılı, I.H., Osmanlı tarihi, Ankara, 1972.

 

مهدی‌ كیوانی‌

 

دورۀ اسلامی‌ و پس‌ از آن

نخستین‌ تماسها با مسلمانها

فتوحات‌ اسلامی‌ اسپانیا و جزایر سیسیل و كرت و جنوب ایتالیا از سدۀ ۲ق‌ /۸م‌، موجب‌ ایجاد ارتباط تجارتی‌ مسلمانان‌ با سواحل دریای‌ آدریاتیك‌ شد. گزارشهایی‌ در منابع‌ اسلامی‌ و بیزانسی‌ در دست‌ است‌ كه‌ نشان‌ می‌دهد حوزۀ فعالیت‌ برخی‌ از دریانوردان‌ و بازرگانان‌ مسلمان‌ تا مركز مجارستان‌ امتداد داشت‌. از آنجا كه‌ در آن‌ روزگار فرمانروایان‌ بوسنی‌ تابع‌ شاهان‌ مجار بودند، دور نیست كه مسلمانان‌ تا بوسنی‌ نیز پیش‌ رفته‌ باشند. اما گسترش‌ اسلام‌ در این‌ منطقه‌ در پی‌ ورود سپاه‌ عثمانی‌ به‌ اروپای‌ شرقی و جنگ‌ با صربها در ۷۹۱ق‌ / ۱۳۸۹ م‌ آغاز شد. مدتی بعد به‌ روزگار سلطان‌ محمد فاتح‌، عثمانیان‌ بر لشكر متحد بوسنی‌ و مجارستان‌ چیره‌ شدند و در ۸۶۷ق‌ /۱۴۶۳م‌ سرانجام‌، بوسنی‌ را تصرف‌ كردند. اما اروپا از این‌ پیشروی‌ هراسناك‌ شد و با كوششهای پاپ‌ اتحادیه‌ای‌ برای‌ مقابله‌ با عثمانیان‌ ایجاد گردید. جنگی‌ بزرگ‌ در همان‌ سال‌ عثمانیان‌ را از یایسه‌، مركز بوسنی‌ بیرون‌ راند، ولی عثمانیان از پای‌ ننشستند و در ۸۸۷ق‌ / ۱۴۸۲م‌ با عقب‌ راندن‌ مجارها و ونیزیها، بوسنی‌ را به‌ طور قطعی‌ تسخیر كردند و اسلامی شدن منطقه روندی‌ شتابنده‌ به‌ خود گرفت‌.

برخی‌ از محققان‌ صرب‌ و كروات‌ معتقدند كه‌ تركان‌ عثمانی‌ به‌ ضرب‌ شمشیر و با بهره‌گیری‌ از عوامل‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌، مردم‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ را به‌ پذیرش‌ اسلام‌ واداشتند. نظریۀ دیگری‌ بر آن‌ است‌ كه‌ مردم‌ منطقه‌ برای‌ رهایی‌ از ستمگریهای‌ حكام‌ و رهبران‌ دینی‌، از عثمانیان‌ استقبال‌ كردند و داوطلبانه‌ به‌ اسلام‌ گرویدند. نظریۀ دیگر كه‌ امروزه‌ مورد قبول‌ محققان‌ بومی‌ و غربی‌ است‌، نفوذ و گسترش‌ اسلام‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ را فرایندی‌ تدریجی‌ و متناسب‌ با شرایط سیاسی‌ و اجتماعی‌ و اقتصادی‌ منطقه‌ می‌داند. اگر چه‌ در برخی‌ از سرزمینهای‌ اروپای‌ شرقی‌ نشانه‌هایی‌ از تغییر اجباری‌ دین‌ مردم‌ وجود دارد، ولی‌ سیاست‌ عثمانیان‌ در این‌ باره‌ به‌ طور كلی‌ تساهل‌ آمیز بود و همین‌ امر موجب‌ گسترش‌ اسلام‌ در منطقۀ بالكان‌، به‌ ویژه‌ میان‌ روستاییان‌ شد. مطابق‌ بایگانیهای‌ عثمانی‌ در سنجاق‌ بوسنی‌ تا میانه‌های‌ سدۀ ۱۶م‌ شمار مسیحیان‌ بوسنیایی‌ بیش‌ از مسلمانان‌ بود، ولی‌ از اواخر همین‌ قرن‌ جمعیت‌ مسلمانان‌ روبه‌ رشد نهاد و تا سدۀ ۱۷م‌ تنها ربع‌ جمعیت‌ این‌ سرزمین‌ را مسیحیان‌ تشكیل‌ می‌دادند.

دورۀ عثمانیان‌: پس از مرگ توردكو، شاه بوسنی‌ در ۷۹۳ق‌ / ۱۳۹۱م‌، این‌ كشور را هرج‌ و مرج‌ فرا گرفت‌ و سیگیسموند، شاه‌ مجارستان‌ برای‌ تسخیر بوسنی‌ به‌ حملۀ گسترده‌ای‌ در ۸۱۱ق‌ / ۱۴۰۸م‌ دست‌ زد. غارت‌ و كشتار وسیع‌ بوسنیاییها سبب‌ شد كه‌ برخی‌ از حاكمان‌ محلی‌ برای‌ مقابله‌ با مجارها به‌ عثمانیان‌ متوسل‌ شوند. در تابستان‌ ۸۱۷ق‌ /۱۴۱۴م‌ عثمانیان‌ وارد منطقه‌ شدند و در ژوئیۀ ۱۴۱۵ مجارها را به كمك‌ بوسنیاییها به‌ سختی‌ در هم‌ شكستند. پس‌ از این‌، نفوذ عثمانی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ آغاز شد و حاكمان‌ محلی‌ رقیب‌ نیز گاه‌ برضد یكدیگر از عثمانیان‌ یاری‌ می‌جستند. توردكوی‌ دوم‌ در ۸۳۱ق‌ /۱۴۲۸م‌ مجبور شد كه‌ به‌ دولت‌ عثمانی‌ خراج‌ سالانه‌ بپردازد و در ۸۶۷ق‌ /۱۴۶۳م‌ با قتل‌ تُماشِویچ‌، آخرین‌ شاه‌ بوسنی‌ سلسلۀ فرمانروایان‌ این‌ سرزمین‌ منقرض‌ شد و عثمانیان‌ بر امور مسلط گشتند.

اولین‌ پایگاه‌ رسمی‌ عثمانیان‌ در بوسنی‌، در ولایت‌ هودیدید[۴] تأسیس‌ شد. عثمانیان‌ آنجا را سرای‌ اُواسی‌ خواندند. سارایوو در همین‌ جا و مشتمل‌ بر كاخ‌ و قلعه‌ای‌ بود كه‌ بعدها گسترش‌ یافت‌ و تختگاه‌ بوسنی‌ گردید.

اولین‌ مسجد بوسنی در دهۀ سوم سدۀ ۱۵م در شهر اوستیكولینا [۵]بنا شد، همچنین‌ ورود و گسترش‌ طریقه‌های‌ صوفیه‌ در بوسنی‌ و تأسیس‌ مدارس مهم‌ اسلامی‌، خاصه‌ مدرسه‌ای‌ كه‌ توسط خسرو‌بیك‌ بنا شد، خود موجب‌ گروش‌ بیشتر به‌ اسلام‌ گردید. در ۱۴۶۳م‌ بوسنی‌ تبدیل‌ به‌ سنجاق‌، و جزو ایالت‌ روم‌ ایلی‌ شد كه‌ تا ۹۸۸ ق‌ /۱۵۸۰م‌ همان‌گونه‌ بود. در این‌ سال‌، در پی‌ اصلاحات‌ اداری‌ و تحولات در تقسیمات كشوری، بوسنی‌ و هرزگوین‌ تبدیل‌ به‌ ولایت‌ شد.

 

یكی‌ از اقدامات‌ مهم‌ عثمانیان برای توسعۀ كشاورزی و كسب‌ درآمد از راه‌ اخذ مالیات‌، كوچاندن‌ برخی‌ اقوام‌ و عشایر ترك‌، صرب‌ و ولاسی‌ به‌ بخشهای‌ خالی‌ از جمعیت‌ بوسنی‌ و اعطای‌ زمین‌ برای‌ كشاورزی‌ و دام‌پروری‌ توسط آنان‌ بود. از سوی‌ دیگر، به‌ سبب‌ رواج‌ نظام‌ اقطاع‌داری در قلمرو عثمانی‌، بخشهایی‌ از زمینهای‌ بوسنی‌ به‌ اشراف‌ و فرماندهان‌ عثمانی‌ و بوسنیایی‌ واگذار شد. این‌ تغییرات‌ و نیز موقعیت طبیعی بوسنی‌، آن‌ را عملاً به‌ مهم‌ ترین‌ پایگاه‌ عثمانیان در اروپای‌ شرقی‌ و جبهۀ مقدم‌ پیشروی‌ عثمانیان‌ به‌ سوی‌ اروپا تبدیل‌ كرد. حتى پس‌ از شكست‌ عثمانیان‌ در نبرد وین‌ در ۱۱۱۱ق‌ / ۱۶۹۹م‌، بوسنی‌ سپر اصلی‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ شد و همان‌ ایام‌، آن‌ را به‌ سبب‌ آنكه‌ نخستین‌ مانع‌ دفاعی‌ در برابر تهاجم‌ اروپا، به‌ ویژه‌ دولت‌ اتریش‌ به‌ قلمرو عثمانی‌ به‌ شمار می‌رفت‌، «سد اسلام‌» می‌خواندند.

نظام‌ اجتماعی‌ بوسنی‌ نیز به‌ پیروی‌ از عثمانی‌ مشتمل‌ بر دو طبقۀ اشراف‌ و سپاهیان‌، و رعایا بود. امپراتوری‌ عثمانی‌ از آنان‌ صرفاً اطاعت‌ می‌خواست‌ و دین‌ اعضای‌ این‌ دو طبقه‌، چندان‌ اهمیت‌ نداشت‌. در حقیقت‌ بسیاری‌ از تیول‌داران‌ امپراتوری‌، غیرمسلمان‌ بودند، اگر چه‌ مسلمان‌ بودن‌ آنان‌ بیش‌ از پیش‌ راه‌ ترقی‌ را به‌ رویشان‌ می‌گشود. مسیحیان‌ و مسلمانان‌ كشاورز و پیشه‌ور مالیات می‌پرداختند و از مسیحیان‌ جزیه‌ نیز گرفته‌ می‌شد. مهم‌ترین‌ وجه‌ تمایز مسلمانان‌ از مسیحیان‌، گرفتن «دوشیرمه‌» از مسیحیان‌ بود؛ یعنی‌ بچه‌های‌ رعایای‌ مسیحی‌ را می‌گرفتند و برای‌ خدمت‌ در دربار یا سپاه‌ پرورش‌ می‌دادند. در طول‌ دو سده‌ كه‌ رسم‌ اخذ دوشیرمه‌ وجود داشت‌، شمار قابل‌ توجهی‌ از اینان‌ وارد نظام‌ لشكری‌ و كشوری‌ عثمانی‌ شدند. این‌ نكته‌ جالب‌ توجه‌ است‌ كه‌ مسلمانان‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ از سلطان‌ محمد فاتح‌ تقاضا كردند دوشیرمه‌ از آنان‌ بنا به‌ تمایل‌ خودشان‌ گرفته‌ شود و از این‌ راه‌ گروههای بزرگی از نوجوانان بوسنی و هرزگوین‌ در دستگاههای نظامی‌ و اداری‌ پرورش‌ یافتند و به‌ كار پرداختند. برخی‌ از اینان‌ به‌ مقامات‌ عالی‌ رسیدند؛ چنان‌ كه‌ از ۹۵۱ تا ۱۰۲۱ق‌ /۱۵۴۴ تا ۱۶۱۲م‌، ۹تن از وزیران اعظم امپراتوری‌ بوسنیایی‌ بودند و این غیر از وزرا و بیگلربیگیان‌ و امرای‌ بزرگ‌ بوسنیایی‌ است‌.

در نخستین دوران تسلط عثمانیان، شهرهای بوسنی و هرزگوین‌ به‌ سبب‌ جنگهای‌ پی‌ در پی‌ روی‌ به‌ ویرانی‌ نهاد، اما پس‌ از استقرار آرامش‌، دولت‌ عثمانی‌ به‌ ایجاد آبادیهای‌ وسیع‌ دست‌ زد. بناها، پلها، شهرها و جاهای‌ بسیاری‌ در این‌ دوره‌ ساخته‌ شد؛ چنان‌ كه‌ جهانگردانی‌ كه‌ از اینجا دیدار می‌كردند، به‌ این‌ معنی‌ اشاره‌ كرده‌اند. راه‌سازی‌ به‌ خصوص‌ عامل‌ مهم‌ رونق‌ بازرگانی‌ در منطقه‌ به‌ شمار می‌رفت‌ و به‌ هنگام‌ جنگ‌ نیز موجب‌ جابه‌ جایی‌ سریع‌ سپاه‌ و نقل‌ و انتقالات‌ نظامی‌ می‌بود. به‌ سبب‌ ایجاد راههای‌ بزرگ‌ ارتباطی‌، جمعیت‌ شهرنشین‌ روی‌ به‌ ازدیاد نهاد و شهرها توسعه‌ یافت‌. این‌ معنی‌ به‌ خصوص‌ در دورۀ بایزید دوم‌ مشهود است‌ كه‌ عصر آرامش‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ به‌ شمار می‌رود. در این‌ روزگار، تنی‌ چند از دولتمردان‌ بوسنیایی‌ مانند محمد پاشا سوكولُویچ‌ و غازی خسرو بیك‌ از استانبول‌ به‌ بوسنی‌ بازگشتند و در ایجاد آبادانی‌ و پیشرفت‌ و ترقی‌ منطقه‌ نقش‌ مهمی‌ برعهده‌ گرفتند.

توسعه‌ و آبادی‌ شهر سارایوو به‌ ویژه‌ مرهون كوششهای‌ خسروبیك‌ است‌ كه‌ حمامها، بازارها، خانقاهها و مدارس‌ بسیار در آنجا برآورد. جامع‌ این‌ شهر كه‌ بزرگ‌ترین‌ مسجد بوسنی‌ و هرزگوین‌ به‌ شمار می‌رود، به‌ دستور همو و توسط معماری‌ ایرانی‌ ساخته‌ شد. آبادی‌ بوسنی و پیشرفت‌ اقتصادی‌ و سطح‌ زندگی‌ مردم‌ در سدۀ ۱۶م‌ به‌ مرحله‌ای‌ عالی‌ رسید كه‌ در تاریخ‌ این‌ سرزمین‌ سابقه‌ نداشت‌. در نیمۀ اول‌ همین‌ سده‌، پس‌ از تسخیر مجارستان‌ توسط امپراتوری عثمانی، بسیاری‌ از بوسنیاییها به‌ این‌ سرزمین‌ وارد شدند و در نظام‌ كشوری‌ و لشكری‌ عثمانی‌ مشاغل‌ مهمی‌ به‌ دست‌ آوردند، چنان‌ كه‌ به‌ گزارش‌ اولیا چلبی‌ یك‌ سده‌ بعد، بخش‌ مهمی‌ از ساكنان‌ شهرهای‌ مهم‌ مجارستان‌ را همین‌ مهاجران‌ بوسنیایی‌ تشكیل‌ می‌دادند.

از نیمۀ دوم‌ سدۀ ۱۷ تا نیمۀ اول‌ سدۀ ۱۸م‌ عقب‌ نشینیهای‌ عثمانیان از اروپا، و معاهدات سالهای ۱۶۶۹، ۱۷۱۴ و ۱۷۱۸م‌، سبب‌ شد تا عثمانیان‌ سرزمینهای‌ وسیعی‌ چون‌ مجارستان‌ و كرواسی‌ امروز و برخی‌ شهرهای‌ شمال‌ بوسنی‌ و صربستان‌ را از دست‌ بدهند. این‌ عقب‌نشینیها موجب‌ شد كه‌ دولت‌ اتریش‌ (هابسبورگ‌) باز به‌ ولایت‌ بوسنی‌ طمع‌ كند. در ۱۱۴۹ق‌ /۱۷۳۶م‌ كه‌ عثمانیها گرفتار جنگ‌ با روسیه‌ شدند و هزاران‌ جوان‌ بوسنیایی‌ به‌ خدمت‌ در ارتش‌ عثمانی‌ و شركت‌ در جنگ‌ فرا خوانده‌ شدند، اتریشیان‌ فرصت‌ را مناسب‌ یافته‌، در تابستان‌ ۱۷۳۷م‌ دست‌ به‌ حمله‌ زدند. شارل‌ ششم‌، شاه‌ اتریش‌ اعلام‌ كرد كه‌ مسلمانان‌ می‌توانند بوسنی‌ و هرزگوین‌ را ترك‌ كنند، ولی‌ اگر مایلند بمانند، باید مسیحی‌ كاتولیك‌ شوند. همین‌ اعلام‌ و فشار سبب‌ شد تا مسلمانان‌ به‌ دفاع‌ سرسختانه‌ در برابر هجوم‌ اتریشیان‌ برخیزند. مهاجمان‌ به‌ رغم‌ تكیه‌ بر مردم‌ مسیحی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌، كاری‌ از پیش‌ نبردند و در ۱۱۵۰ق‌ /۱۷۳۷م‌ در شهر بانیالوكا شكست‌ سختی‌ متحمل‌ شدند. مورخان‌ بوسنیایی‌ این‌ پیروزی‌ را مهم‌ترین‌ واقعۀ سرزمین‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در عصر اسلامی‌ می‌دانند كه‌ باعث‌ ماندگاری‌ مسلمانان‌ و نیز دوام‌ حضور امپراتوری‌ عثمانی‌ در این‌ منطقه‌ شد.

در نخستین‌ سالهای‌ سدۀ ۱۹م‌، پس‌ از آنكه‌ فرانسه‌ بخشهایی‌ از سواحل‌ دریای‌ آدریاتیك را از عثمانیان‌ گرفت‌، صربها و مردم‌ مونتنگرو بر ضد حكومت‌ عثمانی‌ دست‌ به‌ شورش‌ زدند. گفته‌اند كه‌ به‌ خصوص‌ قیام‌ صربها در ۱۲۱۹ق‌ /۱۸۰۴م‌ به‌ تحریك‌ روسیه‌ پدید آمد. در ۱۲۲۸ق‌ / ۱۸۱۳م نیروهای‌ بوسنیایی‌ پس‌ از چند نبرد موفق‌ شدند قیام‌ صربها را سركوب‌ كنند؛ چه‌، صربها مسلمانان‌ صربستان‌ را مورد هجوم‌ و آزار بسیار قرار می‌دادند و مساجد آنان‌ را ویران‌ می‌كردند. در ۱۸۱۵م‌ صربها باز قیام‌ كردند و مسلمانان‌ صربستان‌ به‌ مهاجرت‌ به‌ بوسنی‌ و مقدونیه‌ و كوزوو دست‌ زدند. این‌ حوادث‌ سبب‌ بیمناكی‌ مردم‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ شد.

در سالهای‌ میان‌ ۱۲۳۰-۱۲۳۲ق‌ /۱۸۱۵-۱۸۱۷م‌ به‌ دستور سلطان‌ محمد دوم‌ اصلاحات‌ و «تنظیمات‌» در بوسنی‌ و هرزگوین‌ نیز آغاز شد. اصلاحات‌ سلطان‌ با مخالفتهای‌ بسیار رو به‌ رو گردید؛ از جمله‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌، اعیان‌ و سپاه‌ ینی‌چری‌ كه‌ نقش‌ مهمی‌ در سیاست‌ و اقتصاد داشتند، به‌ اصلاحات‌ سلطان‌ كه‌ متضمن انقراض‌ ینی‌چری و سلب‌ امتیازات‌ بزرگ‌ اشراف‌ و زمین‌داران‌ بود، سر فرود نیاوردند و آن‌ را اصلاحات‌ ضد اسلامی‌ خواندند. در پی این حادثه‌، منطقه دستخوش ناآرامیها و كشمكشهای‌ داخلی شد. این شورش به‌ویژه از طرف «كاپودانها» ــ یعنی‌ سپاهیان‌ زمین‌دار در مرزهای‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ با سرزمینهای‌ مسیحی‌ اروپا ــ حمایت‌ می‌شد كه‌ نمی‌خواستند امتیازات‌ فراوان‌ خود را از دست‌ بدهند. به‌ دستور سلطان، مخالفان سركوب‌ شدند و عده‌ای‌ از سران‌ اعیان‌ و فرماندهان‌ ینی‌چری‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ به‌ قتل‌ رسیدند.

در ۱۲۴۷ق‌ /۱۸۳۱م‌ علی‌ نامق‌ پاشا مُرالیا، كوشید تا اعیان‌ و فرماندهان‌ شورشی‌ بوسنی‌ را به‌ پذیرش‌ اصلاحات‌ و تنظیمات‌ سلطان‌ وادار كند، ولی‌ اینان‌ نپذیرفتند و به‌ خصوص‌ با واگذاری‌ بخش‌ شرقی‌ بوسنی‌ به‌ صربستان‌ توسط سلطان‌ مخالفت‌ كردند. شورای‌ اعیان‌ و فرماندهان كه‌ در شهر توزلا برگذار شد، از سلطان‌ خواست‌، تشكیل‌ سپاه‌ جدید را متوقف‌ كند، به‌ بوسنی‌ خودمختاری‌ داده‌ شود تا دولتی‌ جمهوری‌ با شركت‌ دولتمردان‌ بوسنیایی‌ تأسیس‌ كنند و دولت‌ خود مختار بوسنی‌ سالانه‌ به‌ باب‌ عالی‌ مالیات‌ بپردازد. این‌ درخواستها با مخالفت‌ سلطان‌ محمد دوم‌ روبه‌رو شد و سران بوسنی‌ به‌ رهبری‌ حسین‌ كاپودان‌ گراداشچویچ‌ به‌ صف‌آرایی در برابر باب‌ عالی‌ برخاستند و لشكری‌ ۲۵ هزار نفری‌ تشكیل‌ دادند. این‌ سپاه‌ خواستار اتحاد با شورشیان‌ آلبانیایی‌ بود، ولی‌ كار به‌ انجام‌ نرسید.

در صفر ۱۲۴۷ / ژوئیۀ ۱۸۳۱ میان‌ سپاه‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ با سپاه‌ عثمانی‌ جنگ‌ شد و عثمانیان‌ شكست‌ خوردند. بوسنیاییها به‌ سرزمین‌ خود بازگشتند و دیوانی جدید برای‌ سنجاق‌ بوسنی‌ تشكیل‌ دادند و حسین‌ كاپودان‌ وزیر بوسنی‌ شد. باب‌ عالی‌ این‌ تحولات‌ را به‌ رسمیت‌ نمی‌شناخت‌ و به‌ كوششهایی‌ برای‌ از میان‌ بردن‌ نظام‌ جدید دست‌ زد. در ۱۸۳۲م‌ سلطان‌ عثمانی‌ سپاهی‌ به‌ نبرد بوسنیاییها فرستاد. نزدیك‌ سارایوو جنگ‌ شد و بوسنیاییها شكست‌ خوردند و دولت‌ خود مختار بوسنی‌ منقرض‌ گردید و حسین‌ كاپودان‌ به‌ اتریش‌ پناهنده شد، اما از سوی‌ سلطان‌ بخشوده‌ شد و به‌ استانبول‌ رفت‌ و اندكی‌ بعد در ۳۳ سالگی‌ درگذشت‌ (۱۸۳۳م‌). وی‌ به‌ دیدۀ مردم‌ بوسنی‌ از قهرمانان‌ دلیر ملی‌ به‌ شمار می‌رود.

كوششهای‌ بوسنیاییها برای‌ دست‌ یابی‌ به‌ خودمختاری‌ پس‌ از شكست‌ از باب‌ عالی‌ به‌ نتیجه‌ نرسید. از ۱۲۴۷ تا ۱۲۶۶ق‌ /۱۸۳۱ تا ۱۸۵۰م‌ بیش‌ از ۱۲ قیام‌ بزرگ‌ و كوچك‌ دیگر در این‌ منطقه‌ رخ‌ داد. علت‌ بیشتر این‌ قیامها، وضعیت‌ اسفناك‌ رعایا به‌ سبب‌ افزایش‌ مالیاتها و رفتار ستمگرانه و خودسرانۀ كارگزاران‌ مالیاتی‌ بود. در ۱۸۵۰م‌ باب‌ عالی‌ عمر پاشا لاتاس‌، از امرای‌ مسلمان‌ صرب‌ را به‌ عنوان‌ والی‌ به‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ فرستاد و گویا دستور داده‌ بود كه‌ با مخالفان‌ و شورشیان‌ به‌ سختی‌ مقابله‌ كند. عمر پاشا در بوسنی‌ به‌ ایجاد اصلاحات‌ مورد نظر سلطان‌ دست‌ زد و به‌ طور وسیع‌ به‌ دستگیری‌ و تبعید یا قتل‌ اشراف‌ مخالف‌ پرداخت‌. وی‌ دست‌ بوسنیاییها را از امور اداری‌ كوتاه‌ ساخت‌ و بوسنی‌ و هرزگوین‌ را به‌ ۷ استان‌ تقسیم‌ كرد و كارگزارانی‌ غیر بوسنیایی‌ برگزید؛ نیز بخش‌ شرقی‌ بوسنی‌ را جدا كرد و آن‌ را سنجاق‌ مستقلی به نام «نوی پازار» نامید كه‌ اكنون‌ در یوگسلاوی‌ واقع‌ است‌. این‌ كارها نارضایی‌ عمومی‌ را بیش‌ از پیش‌ دامن‌ زد و نیز بذر دشمنیهای‌ قومی‌ و مذهبی‌ از همین‌ زمان‌ كاشته‌ شد.

صربها و كرواتها در خلال‌ شورشهای‌ بوسنی‌ و نارضایی‌ مردم‌، منافع‌ خاص‌ قومی‌ خود را دنبال‌ می‌كردند كه‌ البته‌ رنگ‌ دینی‌ و مخالفت‌ با مسلمانان‌ نیز داشت‌. در پی‌ همین‌ تلاشها، گروههای‌ مخفی‌ مسیحی‌ برای‌ مبارزه‌ با استیلای‌ عثمانیان‌ به‌ پاخاستند و به‌ ویژه‌ رهبران‌ عامۀ مسیحیان‌ منطقه‌ كه‌ مانند دیگر رعایای‌ امپراتوری‌ از شرایط بد زندگی‌ می‌نالیدند، در این‌ زمینه‌ فعالیت‌بسیار نشان‌می‌دادند. اینان‌ می‌خواستند بوسنی‌ و هرزگوین‌ را از تسلط عثمانی‌ بیرون‌ كشند و به‌ صربستان‌ یا كرواسی‌ ملحق‌ كنند.

بی‌توجهی‌ دولت‌ عثمانی‌ به‌ این‌ وضعیت‌ بحرانی‌ و خودداری‌ از بسیج‌ مردم‌ بوسنی‌، راه‌ را برای‌ بروز شورشهایی‌ میان‌ سالهای‌ ۱۲۶۷ تا ۱۲۸۰ق‌ /۱۸۵۱ تا ۱۸۶۳م‌ توسط مسیحیان‌ ارتدكس‌ در شرق‌، و مسیحیان‌ كاتولیك‌ در شمال‌ بوسنی‌ هموار كرد. در ۱۲۹۲ق‌ /۱۸۷۵م‌ قیامی‌ دهقانی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ آغاز شد كه‌ دامنه‌اش‌ به‌ سرعت‌ گسترش‌ یافت‌ و مقدونیه‌، بلغارستان‌ و سنجاق‌ نوی‌پازار را نیز در برگرفت‌ كه‌ مداخلۀ نظامی‌ صربستان‌ و مونتنگرو و روسیه‌ را در پی‌ داشت‌. مسیحیان‌ رسماً خواستار الحاق‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ به‌ صربستان‌ و مونتنگرو شدند. در این‌ درگیری‌ بیش‌ از ۱۰۰ هزار تن‌ از مردم‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ كشته‌ شدند، و عدۀ بیشتری‌ به‌ اتریش‌ مهاجرت‌ كردند.

در كنگرۀ برلین‌ در ۱۲۹۵ق‌ /۱۸۷۸م‌، اروپاییان‌ به‌ رغم‌ خواست‌ مردم‌ بوسنی‌، این‌ سرزمین‌ را به‌ امپراتوری‌ اتریش‌ - مجارستان‌ واگذار كردند تا امور آنجا را سامان‌ بخشد. دولت‌ عثمانی‌ به‌ ناچار این‌ واگذاری‌ موقت‌ را پذیرفت‌. در ژوئیۀ ۱۸۷۸ نیروهای‌ اتریش‌ وارد منطقه‌ شدند؛ مسلمانان‌ به‌ مقابله‌ برخاستند و شماری‌ از ساكنان‌ ارتدكس‌ نیز به‌ مسلمانان‌ پیوستند. مقاومت‌ ۳ماه‌ به‌ درازا كشید و چندین‌ جنگ‌ رخ‌ داد، اما سرانجام‌، اتریشیها چیره‌ شدند و عده‌ای‌ از رهبران‌ مقاومت‌ را اعدام‌ یا زندانی‌ كردند.

دورۀ امپراتوری‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌: مطابق‌ قرارداد برلین‌، حفظ جان‌ و مال‌ مردم‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌، و آزادی‌ دینی‌ آنها تضمین‌ شده‌ بود، و همچنان‌ حاكمیت‌ اصلی‌ در دست‌ باب‌ عالی‌ باقی‌ مانده بود. ریاست‌ عالی‌ مسلمانان‌ و مسیحیان‌ ارتدكس‌ نیز در دست‌ مراكز اسلامی و مسیحی استانبول باقی ماند. حكومت‌ اتریش‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ از همان‌ آغاز روشی‌ را اتخاذ كرد كه‌ نشان‌ می‌داد قصد ترك‌ آنجا را ندارد و در پی‌ تثبیت‌ حضور خود است‌؛ چنان‌ كه‌ ارتباط نهادهای‌ دینی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ را با استانبول‌ قطع‌ كرد و نهادی‌ مستقل‌ برای‌ نظارت‌ و مدیریت‌ بر جامعۀ اسلامی‌ پدید آورد و كلیسای‌ ارتدكس‌ را نیز به‌ خود وابسته‌ گردانید و تعیین‌ رهبران‌ جوامع‌ دینی‌ را در انحصار خود درآورد. با این همه، از تلاشهای نهضتهای ارتدكس‌ كه‌ از پشتیبانی‌ صربها برخوردار بود و می‌كوشید بوسنی و هرزگوین را به صربستان‌ و مونتنگرو ملحق‌ سازد، هراس‌ داشت‌.

اهداف‌ ارتدكسهای‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ كه‌ بعدها صربهای‌ بوسنی‌ خوانده‌ شدند، سرانجام‌ تا حدی‌ برآورده‌ شد؛ چه‌، در ۱۳۲۶ق‌ /۱۹۰۸م‌ كه‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ رسماً به‌ دولت‌ اتریش‌ ملحق گردید، صربها خودمختاری محدودی در اموردینی و فرهنگی‌ به‌ دست‌ آوردند. این‌ معنی‌ سبب‌ شد كه‌ رهبری‌ جامعۀ اسلامی‌ نیز تا حدی‌ استقلال‌ یابد. دولت‌ ضعیف‌ عثمانی‌ نمی‌توانست‌ در برابر این‌ اقدامات‌ واكنشی‌ نشان‌ دهد؛ چنان‌ كه‌ در ۱۹۰۹م‌ رسماً الحاق‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ را به‌ اتریش‌ پذیرفت‌. این‌ تحولات‌، امید كاتولیكهای‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ را برای‌ پیوستن‌ به‌ كرواسی‌ و تأسیس‌ یك كشور مستقل تحت این‌ عنوان‌ تشدید كرد. بسیاری‌ از مسلمانان‌ كه‌ امیدی‌ برای‌ پیوستن‌ مجدد بوسنی‌ به‌ عثمانی‌ نداشتند، ناچار به‌ قلمرو عثمانی‌ مهاجرت‌ كردند و گروههایی‌ نیز حاكمیت‌ دولت‌ جدید را پذیرفتند و به‌ تلاش‌ برای‌ دست‌ یابی‌ به‌ حقوق‌ دینی‌ و فرهنگی‌ و مدنی‌ دست‌ زدند.

در ۱۹۰۸م‌ پادشاه اتریش این درخواستها را پذیرفت و به پیروان‌ ادیان‌ موجود در بوسنی‌ و هرزگوین‌ استقلال‌ فرهنگی‌ و دینی‌ داد، اما ارتدكسها به‌ این‌ قانع‌ نشدند و باز به‌ كوشش‌ برای‌ ادغام‌ در صربستان‌ برخاستند. در این‌ دوره‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ احزابی‌ كه‌ اساساً ماهیت‌ دینی‌ و قومی‌ داشتند، تأسیس‌ شد. نخستین‌ حزب مسلمانان در ۱۳۲۴ق‌ /۱۹۰۶م‌، به‌ نام «سازمان‌ خلق‌ مسلمان‌» پا گرفت‌ و صربهای‌ ارتدكس‌ و كاتولیكهای‌ كروات‌ نیز احزابی‌ پدید آوردند. اولین‌ مجلس‌ قانون‌گذاری‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ نیز در ۱۳۲۸ق‌ /۱۹۱۰م‌ به‌ وجود آمد. از جمله‌ فعالیتهای‌ قابل‌ توجه‌ دولت‌ در این‌ دوره‌ كه‌ اولین‌ گامها به‌ سوی‌ صنعتی‌ شدن‌ بود، تأسیس‌ چند كارخانه‌ و ایجاد خط آهن‌ را می‌توان‌ یاد كرد.

دولت عثمانی در جنگهای ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ق‌ /۱۹۱۲ و ۱۹۱۳م، مناطق‌ وسیعی‌ از بالكان‌ را از دست‌ داد. از جمله‌ سنجاق‌ نوی‌ پازار كه‌ مسلمان نشین بود، میان صربستان و مونتنگرو تقسیم‌ شد. دولتمردان‌ و نظامیان‌ مونتنگرو، رفتاری‌ خشن‌ با مسلمانان‌ پیش‌ گرفتند و سیاست‌ سركوب‌گرانه‌ای‌ برای‌ مسیحی‌ كردن‌ یا تبعید و قتل‌ آنها اتخاذ كردند، اما وضع‌ مسلمانان‌ در صربستان‌ بهتر بود. این‌ احوال‌ به‌ ویژه‌ بروز جنگ‌ جهانی‌ اول‌ سبب‌ شد تا موج‌ دیگری‌ از مهاجرت‌ مسلمانان‌ به‌ عثمانی‌ اتفاق‌ افتد.

قتل‌ فرانتس‌ فردیناند، ولیعهد اتریش‌ در سارایوو در ۲۸ ژوئن‌ ۱۹۱۴ به‌ دست‌ گروه‌ زیرزمینی‌ نژادگرایان‌ صرب‌، موسوم‌ به «بوسنی‌ جوان‌»، جنگ جهانی‌ را شعله‌ور ساخت‌. بسیاری‌ از مردم‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در سپاه‌ امپراتوری‌ در جبهه‌ای‌ از صربستان‌ تا روسیه‌ می‌جنگیدند و دهها هزار نفر از آنها كشته‌ شدند. همچنین‌ سپاهیان‌ صربستان‌ و مونتنگرو ، هزاران‌ غیر نظامی‌ بوسنیایی‌ را در شرق‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ به‌ قتل‌ رساندند.

 

اتحادیۀ یوگسلاوی‌

در همین‌ روزگار، اندیشۀ تشكیل‌ اتحادیه‌ای‌ از اسلاوهای‌ جنوبی‌ صربها، كرواتها، مردم‌ بوسنی‌ و هرزگوین، اسلونی، مونتنگرو و بلغارستان رواج یافت‌ و به‌ خصوص‌ صربها و كرواتها طرفدار تشكیل‌ چنین‌ اتحادیه‌ای‌ بودند، اما در بوسنی‌ و هرزگوین‌، در حالی‌ كه‌ نسلهای‌ جوان‌تر از این‌ اندیشه‌ طرفداری‌ می‌كردند، نسل متقدم‌تر خواهان ماندگاری در امپراتوری‌ اتریش‌ بودند. آن‌گاه‌ كه‌ شكست‌ قوای‌ محور در جنگ‌ جهانی‌ محرز شد، فكر تشكیل اتحادیۀ مذكور قوت گرفت‌ و سیاستمداران‌ مسلمان‌ و صرب‌ و كروات‌ به‌ گفت‌ و گو پرداختند. سرانجام‌ در اكتبر ۱۹۱۸، شورایی ملی مركب از رهبران مردم‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ و صربها و كرواتها و اسلونیاییها در زاگرب‌ شكل‌ گرفت‌. چند روز بعد دولت ملی بوسنی و هرزگوین در سارایوو اعلام‌ موجودیت‌ كرد و به‌ رغم‌ كوشش‌ برای‌ ایجاد آرامش‌ و نظم‌ در استانهای‌ كشور جدید، كاری‌ از پیش‌ نبرد و روند مهاجرت‌ مسلمانان‌ به‌ تركیه‌ به‌ اوج‌ خود رسید.

در نوامبر ۱۹۱۸، این‌ دولت‌ اجازه‌ داد ارتش‌ صربستان‌ برای‌ برقراری‌ نظم‌ و آرامش‌ وارد بوسنی‌ و هرزگوین‌ شود. در آغاز دسامبر همان‌ سال‌ كشور جدیدی‌ مركب‌ از همۀ مناطق‌ صرب‌ و كروات‌ و اسلونیایی‌نشین‌ و بوسنی‌ و هرزگوین‌ تشكیل‌ شد و حكومت‌ این‌ اتحادیه‌ كه‌ یوگسلاوی‌ نام‌ گرفت‌، به‌ پادشاه‌ صربستان‌ واگذار گردید و پایتخت‌ آن‌ بلگراد شد. اما در نظام‌ جدید رشتۀ كارها در دست‌ صربها و كرواتها بود و مسلمانان‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ نقش‌ چندانی‌ نداشتند. از این‌رو، برای‌ نیل‌ به‌ حقوق‌ سیاسی‌ مساوی‌ با اقوام‌ دیگر به‌ تأسیس‌ چند حزب‌ دست‌ زدند كه‌ مهم‌ترین‌ آنها «سازمان‌ مسلمانان‌ یوگسلاوی‌» بود كه‌ در فوریۀ ۱۹۱۹ در سارایوو تأسیس‌ شد و رهبر آن‌، محمد سپاهو در اولین‌ انتخابات‌ كشور جدید كه‌ در نوامبر ۱۹۲۰ برگذار شد، آراء بسیار كسب‌ كرد. اما جامعۀ جدید در واقع‌ مبتنی‌ بر دو محور دین‌ و قوم‌ حركت‌ می‌كرد. صربهای‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌، از حكومتی‌ متمركز و رهبری‌ بلگراد طرفداری‌ می‌كردند، در حالی‌ كه‌ كرواتها خواهان‌ خودمختاری‌ ایالات‌ كشور، و تابع‌ زاگرب‌ به‌ عنوان‌ مركز سیاسی‌ بودند. اما جامعۀ مسلمانان‌ از استقلالی‌ برخوردار نبود و هر یك‌ از دو گروه‌ می‌كوشیدند اینان‌ را به‌ سوی‌ خود جلب‌ كنند. این‌ كشاكش‌ تا پایان‌ عمر اتحادیۀ پادشاهی‌ یوگسلاوی‌ در ۱۳۲۰ش‌ /۱۹۴۱م‌ دوام‌ داشت‌.

در خلال‌ این‌ حوادث‌، محمد سپاهو و حزب‌ او كه‌ خواهان‌ خودمختاری‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در داخل‌ اتحادیۀ اقوام‌ اسلاو جنوبی‌ بودند، برای تحقق این هدف‌، برضد صربها در كنار كرواتها به‌ پاخاستند، ولی‌ نیروی‌ نظامی‌ و سیاسی‌ صربها بسیار بود و به‌ خصوص‌ منابع‌ مهم‌ اقتصادی‌ را نیز در دست‌ داشتند و از این‌رو، در برابر فكر استقلال‌خواهی‌ بوسنی‌، باز به‌ اندیشۀ تقسیم‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ میان‌ صربستان‌ و كرواسی‌ و از میان‌ بردن‌ این‌ نام‌ افتادند و آن‌ را به‌ عنوان‌ راه‌ حل‌ مناقشۀ خود با كرواتها مطرح‌ كردند.

اوج بحران در ۱۳۰۸ش‌ /۱۹۲۹م ظاهر شد. الكساندر كاراژرژویچ‌، پادشاه‌ اتحادیۀ یوگسلاوی‌ مجلس‌ كشور را منحل‌ كرد و به‌ استبداد گرایید. با آنكه‌ وی‌ كوشید تا خصایص‌ و افكار ناسیونالیستی‌ اقوام‌ یوگسلاوی‌ را از میان‌ بردارد و حتى نام‌ صرب‌، كروات‌ و اسلونی‌ را از عنوان‌ رسمی‌ كشور انداخت‌ و فعالیت‌ احزاب‌ قومی‌ را با مشكلات‌ رو به‌ رو كرد، قدرت‌ و استیلای‌ صربها روی‌ به‌ افزایش‌ نهاد. پس‌ از مرگ‌ كاراژرژویچ‌ در ۱۳۱۳ش‌ /۱۹۳۴م‌ باز مسئلۀ مرزهای‌ صربها و كرواتها مطرح‌ شد و سرانجام‌ در ۱۳۱۸ش‌ / ۱۹۳۹م‌ به‌ گفت‌ و گو دربارۀ تقسیم‌ خاك‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ انجامید و در اوت‌ همان‌ سال‌ این‌ منطقه‌ میان‌ صربها و كرواتها تقسیم‌ شد، اما این‌ كار عملاً با دشواریها و اعتراضهای‌ بسیار روبه‌رو گردید و به‌ خصوص‌ مسلمانان‌ به‌ مقابله‌ برخاستند. كشاكش‌ ادامه‌ داشت‌ تا اندكی‌ بعد بروز جنگ‌ جهانی دوم مانع‌ از تحقق‌ این‌ تقسیم‌ و نابودی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ شد.

 

جنگ‌ جهانی‌ دوم

ارتش‌ آلمان‌ در ۱۸فروردین‌ ۱۳۲۰ش‌ /۶ آوریل‌ ۱۹۴۱م‌ تعرض‌ همه‌جانبه‌ای‌ به‌ یوگسلاوی‌ آغاز كرد و ظرف‌ چند روز آنجا را به‌ تصرف‌ درآورد و در ۱۵ آوریل‌ وارد سارایوو شد. كرواتها بی‌درنگ‌ به‌ نازیها پیوستند و به‌ كمك‌ آنها دولت‌ كرواسی را تأسیس‌ كردند و با تأیید آلمانیها و ایتالیاییها، سراسر بوسنی‌ و هرزگوین‌ را نیز در اختیار گرفتند. در این دوره‌، كوششهای زیرزمینی كمونیستهای یوگسلاوی به‌ رهبری‌ تیتو كه‌ مبلّغ‌ برابری‌ و ایجاد عدالت‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ بودند، منجر به‌ جذب‌ بسیاری‌ از مردم‌ منطقه‌، از جمله‌ مسلمانان‌ به‌ این‌ حزب‌ شد. كمونیستها اعلام‌ كردند كه‌ اشغال‌ كشور را نمی‌پذیرند و از تمام‌ ملتهای‌ یوگسلاوی‌ دعوت‌ كردند كه‌ به‌ مقاومت‌ و جنگ‌ چریكی‌ دست‌ زنند. وضعیت‌ جغرافیایی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ و نیز كینه‌ها و نزاعهای‌ قومی‌ و دینی‌، این‌ منطقه‌ را به‌ صحنۀ جنگهای‌ بزرگ‌ با نازیها، ونیز كشتار و پاك‌سازیهای‌ قومی‌ تبدیل‌ كرد، خاصه‌ كه‌ دولت‌ كرواسی‌ آشكارا به‌ مبارزه‌ با صربها و یهودیان‌ برخاست‌ و بسیاری‌ از اینان‌ توسط سازمان‌ كرواتهای‌ افراطی‌ به‌ قتل‌ رسیدند؛ اما غالب‌ مسلمانان‌ خود را از درگیریها و كشمكشهای‌ سیاسی‌ و نظامی‌ دور كردند و در سایۀ دولت‌ كرواسی‌ به‌ حفظ موجودیت خویش كوشیدند و گروه پلیس‌ ویژه‌ای‌ برای‌ حفاظت‌ از خود ایجاد كردند.

صربهای‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ كه‌ مورد تعرض‌ كرواتها قرار داشتند، به‌ رهبری‌ دراژا میخائیلُویچ‌ به‌ بقایای‌ ارتش‌ پادشاهی‌ یوگسلاوی‌ پیوستند و سپاهی‌ ایجاد كردند كه‌ به «چتنیكها» موسوم‌ شد. اگر چه‌ اینان‌ ظاهراً برای‌ احیای‌ پادشاهی‌ یوگسلاوی‌ گرد آمده‌ بودند، اما هدف‌ نهایی‌ آنها تشكیل‌ صربستان‌ بزرگ‌ مشتمل‌ بر سراسر بوسنی‌ و هرزگوین‌ و بخشی‌ از كرواسی‌ بود. در خلال‌ جنگ‌ جهانی دوم اینان به تهاجمات گسترده‌ و پاك‌سازی‌ قومی‌ و دینی‌ در شرق‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ دست‌ زدند، اما به‌ سبب حضور آلمانیها و كرواتها و پلیس مردمی مسلمانان‌، نتوانستند در مركز بوسنی‌ و هرزگوین كاری‌ از پیش‌ برند. از آن‌ سو، نهضت‌ مقاومت كه گروهی ماركسیستی و مشتمل‌ بر همۀ نیروهای‌ آزادی‌ خواه‌ صرب‌، كروات‌ و مسلمان‌ بوسنی‌ بود، روزبه‌روز قدرتمندتر می‌شد. رهبر این‌ نهضت‌، تیتو می‌كوشید تا اختلافات‌ قومی‌ و دینی‌ را از میان‌ بردارد و فكر اتحاد و برابری‌ را تقویت‌ كند و تحقق‌ بخشد. به‌ این‌ سبب‌، گروههای‌ مختلف‌ كه‌ از برخوردها و دشمنیها خسته‌ شده‌ بودند، هر چند دارای‌ ایدئولوژی‌ ماركسیستی‌ نبودند، پیوستن‌ به‌ این‌ نهضت‌ را راهی‌ برای‌ مبارزه‌ با تسلط فاشیسم‌ و قوم‌ گرایی‌ یافتند.

در نوامبر ۱۹۴۳ رهبران‌ حزب‌ كمونیست‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در نشستی‌ رسماً مخالفت‌ خود را با تجزیۀ این‌ سرزمین‌ اعلام‌ كردند و آن‌ را یكی‌ از جمهوریهای‌ دولت‌ فدرال‌ یوگسلاوی‌ كمونیستی‌ خواندند و این‌ تغییر مورد تأیید عالی‌ترین‌ هستۀ حزب‌ كمونیست‌ یوگسلاوی‌ قرار گرفت‌. جنگ‌ همچنان‌ ادامه‌ داشت‌ و از ۱۹۴۴م‌ نیروهای‌ نازی‌ به‌ تدریج‌ دست‌ به‌ عقب‌نشینی‌ زدند. در اوایل سال ۱۳۲۴ش‌ /۱۹۴۵م نهضت مقاومت شهر سارایوو را تصرف‌ كرد و اندكی‌ بعد تمام‌ خاك‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ از نیروهای نازی پاك شد. در این میان‌، دولت‌ كمونیستی‌ در سارایوو اعلام‌ موجودیت‌ كرد و به‌ سرعت‌ رشتۀ امور را در دست‌ گرفت‌. یكی‌ از فوری‌ترین‌ اهداف‌ دولت‌ جدید كه‌ تحت‌ شرایط خاص‌ جنگ‌ قدرت‌ را در دست‌ گرفته‌ بود، برگذاری‌ انتخابات‌ پارلمانی‌ و تشكیل‌ مجلس‌ ملی‌ برای‌ تصویب‌ قانون‌ اساسی‌ جمهوری‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌، و نیز بازسازی‌ شهرها و ترمیم‌ خرابیهای‌ ناشی‌ از جنگ‌ و مقابله‌ با بی‌خانمانی‌ و شرایط بسیار ناهنجار زندگی‌ مردم‌ بود.

 

جمهوری‌ یوگسلاوی

در ۹ آذر ۱۳۲۴ش‌ /۲۹ نوامبر ۱۹۴۵م‌ دولت‌ خلق‌ فدرال‌ یوگسلاوی‌ موجودیت‌ خود را رسماً اعلام‌ كرد. این كشور متشكل‌ از ۶ جمهوری سوسیالیستی‌ اسلونی‌، صربستان‌، كرواسی‌، مونتنگرو، مقدونیه‌ و بوسنی‌ و هرزگوین‌ بود. جمهوری‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ كه‌ بر بنیادهای‌ جغرافیایی‌ و تاریخی‌ ایجاد شده‌ بود، اقوام‌ صرب‌ و كروات‌ را نیز در برداشت‌. در قانون‌ اساسی‌ یوگسلاوی‌ از بوسنیاكهای‌ مسلمان‌ نامی‌ به‌ میان‌ نیامده‌ بود و حزب‌ كمونیست‌ به‌ رهبری‌ تیتو می‌كوشید تا بوسیناكها را در كرواتها یا صربها مستحیل‌ كند. از دیگر سیاستهای‌ حزب‌ كمونیست‌ و دولت‌ یوگسلاوی‌ تبلیغات‌ ضددینی‌ به‌ خصوص‌ مقابله‌ با كلیسای‌ كاتولیك و جامعۀ اسلامی بود. تحولات‌ اقتصادی‌ سازگار با تفكر ماركسیستی‌، از جمله‌ مصادرۀ املاك‌ بوسنیاكهای‌ مسلمان‌، آنها را به‌ مردمی‌ فقیر تبدیل‌ كرد. در ۱۹۴۶م‌ محاكم‌ شرعی‌ اسلامی‌ نیز برچیده‌ شد. در ۱۹۵۰م‌ مساجد كه‌ به‌ عنوان‌ مراكز تعلیمات‌ دینی‌ عمل‌ می‌كردند، تعطیل‌ شدند و از ۱۹۵۲م‌ فعالیت‌ طریقتهای‌ صوفیانه‌ هم‌ ممنوع‌ گردید و سرانجام‌ كلیۀ نهادهای‌ فرهنگی‌ و دینی‌ اسلامی‌ برچیده‌ شد و اوقاف‌ اسلامی‌ مصادره گردید. پس از آن فعالیت محدود دینی و فرهنگی‌ مسلمانان‌ شكل‌ مخفی‌ یافت‌؛ از جمله‌ سازمانهای‌ اسلامی‌ در این‌ دوره‌ كه‌ گروه «مسلمانان‌ جوان‌» نام‌ داشت‌، چند سال‌ پس‌ از جنگ‌ دوم‌ به‌ شدت‌ سركوب‌ شد. علی عزت‌ بگُویچ‌ رئیس‌ جمهور دورۀ استقلال‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ از جمله‌ اعضای‌ این‌ گروه‌ بود كه‌ به‌ چند سال‌ حبس‌ محكوم‌ گردید. در این‌ دوران‌ صربها با نفوذ گسترده‌ای‌ كه‌ در حزب كمونیست و دولت‌ داشتند، حاكمان‌ واقعی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ محسوب‌ می‌شدند.

به‌ دنبال‌ اختلاف‌ تیتو با اتحاد جماهیر شوروی‌ و تمایل‌ وی‌ به‌ غرب‌ برای‌ جذب‌ كمكهای‌ مالی‌، سیاست سختگیرانه‌ نسبت‌ به‌ امور و مبانی‌ دینی از دهۀ ۱۹۶۰م كاهش یافت و كلیساها و مساجد به‌ تدریج‌ بازسازی‌ شدند و آزادی‌ دینی‌ تا حدی‌ ظاهر شد. این‌ تحول‌ البته‌ با تشكیل‌ كشورهای‌ غیر متعهد در گسترش‌ روابط یوگسلاوی‌ با سرزمینهای‌ اسلامی بی‌ارتباط نبود، اگر چه‌ نهادهای‌ دینی‌ همچنان‌ زیرنظر حزب‌ كمونیست‌ قرار داشت‌.

پس‌ از كناره‌گیری‌ الكساندر رانكُویچ‌ صرب‌، ریاست‌ پلیس‌ مخفی در ۱۳۴۴ش‌ /۱۹۶۵م‌، فضای آزادتری‌ ایجاد شد، بوسنیاكهای‌ مسلمان‌، از كمونیست‌ و غیركمونیست‌ در یك‌ گروه‌ گردآمدند و به‌ رهبری‌ كسانی‌ چون‌ عاطف‌ پوریواترا كه‌ مقامی‌ بلندپایه‌ در حزب كمونیست داشت، و محمد فیلیپُویچ، استاد و محقق به فعالیتهای‌ فرهنگی‌ و ملی‌ پرداختند.

از اواخر دهۀ ۱۹۷۰م‌ بر اثر توسعۀ روابط یوگسلاوی‌ با كشورهای‌ اسلامی‌، بسیاری از مردم‌ بوسنی توانستند برای‌ تحصیل‌ در علوم‌ دینی‌ به‌ كشورهای‌ عربی‌ بروند. علی‌ عزت‌ بگویچ‌ در همین دوران «كتاب اصلاح و بیداری‌» را منتشر كرد. در ۱۳۵۳ش‌ / ۱۹۷۴م‌ قانون‌ اساسی‌ یوگسلاوی‌ اصلاح‌ شد و نام‌ مسلمانان‌ در زمرۀ ملتهای‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در آن‌ وارد گشت‌، اما از ذكر نام‌ بوسنیاك‌ كه‌ نام‌ تاریخی‌ مسلمانان‌ بوسنی‌ بود، خودداری‌ كردند. به‌ موازات‌ این‌ تحولات‌، ملیت‌ گرایی‌ صرب‌ و كروات‌ نیز فعالیتی مضاعف یافت و بسیاری از صربهای بوسنی به صربستان‌ مهاجرت‌ كردند. در دهۀ ۱۹۸۰م‌، به‌ ویژه‌ بر اثر ناآرامیهایی‌ در كوزوو،ملیت‌گرایی‌ صربها رنگی‌ افراطی‌ به‌ خود گرفت‌ و فكر ایجاد كشوری‌ مستقل و واحد برای صربها كه‌ از ۱۳۴۷ش‌ / ۱۹۶۸م‌ توسط دُبریساچوسیچ‌ مطرح‌ شد، دوباره‌ زنده‌ گشت‌.

در ۱۳۶۴ش‌ /۱۹۸۵م‌ چوسیچ‌ فعالیت خود را تشدید كرد و اندكی‌ بعد روشنفكران‌ و نویسندگان‌ صرب‌ از طریق‌ آكادمی‌ علوم‌ صربستان‌ بیانیه‌ای‌ در تأیید افكار وی‌ و لزوم‌ ایجاد صربستان‌ صادر كردند. این‌ بیانیه‌ كه‌ سرآغاز سیاست‌ خشن‌ و انعطاف‌ ناپذیر صربها نسبت‌ به‌ دیگر اقوام‌ یوگسلاوی‌ به‌ شمار می‌رود، بعداً اولین‌ نشانه‌های‌ سقوط اتحادیۀ كمونیستی‌ یوگسلاوی‌ تلقی‌ گردید. از سوی‌ دیگر، كرواتهای‌ ملیت‌گرا نیز به‌ كوشش‌ برای‌ كسب‌ قدرت‌ بیشتر برخاستند، اما وجه‌ اشتراك‌ هر دو جبهه‌، مخالفت‌ با قدرت‌یابی‌ و استقلال‌ بوسنیاكهای‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ بود. این‌ كوششها موجب‌ تنزل‌ اقتصاد و كاهش‌ درآمدها و ركود فرهنگی‌ بوسنی‌ و تبدیل‌ شدن‌ آن‌ به‌ یكی‌ از عقب‌ مانده‌ترین‌ جمهوریهای‌ یوگسلاوی‌ شد؛ به‌ ویژه‌ كه‌ مهاجرتهای‌ متعدد مسلمانان‌ به‌ تركیه‌، بوسنیاكها را به‌ یك‌ اقلیت‌ دینی‌ - قومی‌ تبدیل‌ كرده‌ بود. با این‌ همه‌، اینان‌ از ۱۳۴۹ش‌ /۱۹۷۰م‌ به‌ ایجاد نهضتی‌ فرهنگی‌ دست‌ زدند و به‌ كوششهایی‌ برای‌ تجدید حیات‌ زبان‌ و ادبیات‌ بوسنیایی‌ و ترویج‌ آگاهیهای‌ تاریخی‌ برخاستند. اگر چه‌ این‌ حركت‌ با مخالفت‌ اقوام‌ دیگر یوگسلاوی‌ روبه‌رو شد، اما روشنفكران‌ جوان‌، به‌ رغم‌ تربیت‌ ماركسیستی‌، با مواضع‌ ملیت‌گرایانه‌ به‌ حركت‌ خود ادامه‌ دادند و در كنار فعالیتهای‌ فرهنگی‌، خواهان‌ حقوق‌ برابر با دیگر اقوام‌ اتحادیۀ یوگسلاوی‌ شدند.

بی‌گمان‌ ظهور انقلاب‌ اسلامی‌ در ایران‌، تأثیری‌ قابل‌ توجه‌ در ایجاد بیداری‌ اسلامی‌ و بروز فعالیتهای‌ مخفی‌ دینی‌ - انقلابی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ داشت‌. در ۱۳۶۲ش‌ /۱۹۸۳م‌ گروهی‌ از اسلام‌گرایان‌ فعال‌ محاكمه‌ و محكوم‌ شدند. در مقابل‌ این‌ نهضت‌، صربها هم‌ فعالیت‌ خود را تشدید كردند. از ۱۹۸۸م‌ به‌ تدریج‌ فعالیت‌ احزاب‌ آزاد شد. در ۱۳۶۸ش‌ /۱۹۸۹م‌ اجتماع‌ بزرگی‌ از صربها در كوزوو بر پا شد و اسلوبُدان‌ میلوشِویچ‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از افراطی‌ترین‌ ناسیونالیستهای‌ صرب‌، رهبری‌ نهضت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ و از همان‌ آغاز نشان‌ داد كه‌ خواهان‌ تسلط كامل‌ صربها بر سراسر یوگسلاوی‌ است‌. این‌ دیدگاه‌ با مخالفت‌ شدید دیگر اقوام‌ یوگسلاوی‌، همچون‌ كرواتها و اسلونیاییها روبه‌رو شد.

در فوریۀ ۱۹۹۰ نمایندگان‌ اسلونی‌ به‌ عنوان‌ اعتراض‌ به‌ رفتار نمایندگان صرب و عقاید و اعمال میلوشویچ، نشست حزب كمونیست‌ را ترك‌ كردند و از حزب‌ نیز استعفا دادند. اندكی‌ بعد انتخابات‌ آزاد در بوسنی‌ و هرزگوین‌، اسلونی‌ و كرواسی‌ برگذار شد و حزب‌ اقدام‌ دموكراتیك‌ بوسنی‌ به‌ رهبری‌ علی‌ عزت‌ بگویچ‌ بیشترین‌ آراء را به دست‌ آورد. آن‌گاه‌ به‌ ترتیب‌، صربها و كرواتها بقیۀ كرسیهای‌ مجلس‌ را از آن‌ خود كردند. حزب‌ مذكور به‌ سرعت‌ به‌ مركز اصلی‌ دفاع‌ از حقوق‌ و منافع‌ بوسنیاكها در برابر تهاجمات‌ سیاسی‌ و فرهنگی‌ صربها و كرواتها كه‌ خواهان‌ تجزیۀ بوسنی‌ بودند، تبدیل شد و در عین‌ حال‌، كوششهای‌ بزرگی‌ برای‌ ممانعت‌ از بروز برخوردهای‌ نظامی‌ به‌ عمل‌ آورد. با این‌ همه‌، ملیت‌ گرایان‌ افراطی‌ صرب‌ و كروات‌ زیربار حل‌ مسالمت‌ آمیز اختلافات‌ نرفتند و آتش‌ جنگ‌ شعله‌ور شد.

 

مآخذ

لاپیدوس‌، ایراماروین‌، تاریخ‌ جوامع‌ اسلامی‌، ترجمۀ محمود رمضان‌زاده‌، مشهد، ۱۳۶۷ش‌؛ نیز:

 

Bašagić, Safvet-Beg, Bošnjaci i Hercegovci u islamskoj književnosti, Sarajevo, 1996; Bosna i Hercegovina od najstarijih vremena do kraja, Sarajevo, 1995, vol. II; Dedijer, Vladimir and Antun Miletić, Genocid nad Muslimanima 1941-1945, Sarajevo, 1990; Filandra, šaćir, Bošnjačka politika u 20. stoljeću, Sarajevo, 1998; Hadžijahić, Muhamed et al., Islam i Muslimani u Bosni i Hercegovini, Sarajevo, 1991; id, Porijeklo Bosanskih Muslimana, Sarajevo, 1990; Imamović, Mustafa, Historiya Bošnjaka, Sarajevo,1996;id, Historija Države i prava Bosne i Hercegovine, Sarajevo, 2001; Malcolm, N., Bosnia: A Short History, London, 1994; «Muslimani su dosli prije turaka na Balkan», tr. ševko Omerbašić,www.Islam.co.ba /kultura /tura /index.php? subaction= ostalo & id 1070 746174; »Osmanska vlast: Tamni vilajet i beskrajni rat (1463-1878),), www.hercegbosna.org / ostalo /p-osmanka.html.

نهاد چامجیچ‌

 

III. استقلال‌

 

با اعلام استقلال اسلونی و كرواسی در ۵ تیر ۱۳۷۰ش‌ /۲۵ ژوئن‌ ۱۹۹۱م‌ و آغاز جنگ‌ میان‌ صربهای‌ كرواسی‌ كه‌ از جانب‌ ارتش‌ خلق‌ یوگسلاوی‌ حمایت‌ می‌شدند، با دولت‌ كرواسی‌ ناآرامیها به‌ سرتاسر كشور سرایت‌ كرد. در اكتبر همان‌ سال‌، صربهای‌ بوسنی‌ و هرزگوین اعلام خودمختاری كردند و علی عزت‌ بگویچ‌ بی‌طرفی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ را در مناقشات‌ صربها و كرواتها اعلام‌ كرد، اما صربهای‌ بوسنی‌ این‌ عمل‌ را اقدامی‌ برضد خود تلقی‌ كردند. در همه‌پرسی‌ای‌ كه‌ به‌ پیشنهاد جامعۀ اروپا در ۲۹ فوریه‌ و ۱ مارس‌ ۱۹۹۲ در بوسنی‌ به‌ عمل‌ آمد، اكثریت‌ رای‌دهندگان‌ كه‌ غالباً از میان‌ بوسنیاكها و كرواتهای‌ بوسنی‌ بودند، به‌ استقلال‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ از یوگسلاوی‌ رأی‌ مثبت‌ دادند. در پی‌ اعلام‌ نتایج‌ همه‌پرسی‌ درگیری‌ میان‌ شبه‌ نظامیان‌ صرب‌ و بوسنیاكها آغاز شد. پیش‌ از آغاز این‌ درگیریها، مقدمات‌ لازم‌ برای‌ تصرف‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ آماده‌ شده‌ بود. از ۱۹۹۰م‌ ارتش‌ یوگسلاوی‌ كه‌ پیكرۀ اصلی‌ آن‌ را صربها تشكیل‌ می‌دادند، انبارهای‌ اسلحۀ موجود در بوسنی‌ و هرزگوین‌ را میان‌ صربهای‌ بوسنی‌ تقسیم‌ كرده‌ بود. ارتش‌ یوگسلاوی‌ پس‌ از عقب‌ نشینی‌ از اسلونی‌ و كرواسی‌، در نقاط حساس‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ از جمله‌ اطراف‌ سارایوو مستقر شده‌ بود و در واقع‌، پیش‌ از شروع‌ درگیریها، سارایوو و دیگر نقاط مهم‌ بوسنی‌ در محاصرۀ نیروهای‌ صرب‌ قرار داشت‌. شبه‌ نظامیان‌ صرب با حمایت‌ ارتش‌ یوگسلاوی‌ فرستنده‌های‌ رادیو و تلویزیون‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ را به‌ تصرف‌ درآوردند.

با به‌ رسمیت‌ شناخته‌ شدن‌ استقلال‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ توسط جامعۀ اروپا و چند كشور دیگر، آتش‌ جنگ‌ میان‌ صربها و دیگر گروههای‌ قومی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ بالا گرفت‌. در فوریۀ ۱۹۹۲ میلوشویچ‌، رئیس‌ جمهور وقت صربستان‌ و توجمان‌، رئیس‌ جمهور وقت‌ كرواسی‌ و كاراجیچ‌، رهبر صربهای‌ بوسنی‌ طی‌ ملاقاتی‌، دربارۀ تقسیم‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ میان‌ صربها و كرواتها گفت‌ و گو كردند و در پی‌ آن‌ جمهوری‌ صربسكا در ۲۷ مارس‌ همان‌ سال‌ در درون‌ مرزهای‌ بوسنی‌ اعلام‌ موجودیت‌ كرد.

در ۲ مۀ ۱۹۹۲ بوسنی‌ و هرزگوین‌ به‌ عضویت‌ سازمان‌ ملل‌ پذیرفته‌ شد. در ژوئیۀ همان‌ سال‌ كرواتهای‌ بوسنی‌ با حمایت‌ ارتش‌ كرواسی‌، بخشهایی از خاك بوسنی را با نام جامعۀ كرواتهای‌ هرتسك‌ ـ بوسنا از بوسنی‌ و هرزگوین‌ جدا كردند. با تشدید تنشها در بوسنی‌ و هرزگوین‌ شورای‌ امنیت‌ سازمان‌ ملل‌ متحد طرفهای‌ درگیر در یوگسلاوی‌ سابق‌ را تحریم‌ تسلیحاتی‌ كرد. این‌ تحریمها در واقع‌ به‌ نفع‌ صربها و كرواتها بود، زیرا آنها تجهیزات‌ نظامی‌ كافی‌ در اختیار داشتند، و با این‌ كار، امكان‌ دفاع‌ از بوسنیاییها سلب‌ می‌شد. با وجود این‌ مشكلات‌، مدافعان‌ بوسنیایی‌ طی‌ سالهای‌ ۱۹۹۲- ۱۹۹۵م‌ موفق‌ به‌ متوقف‌ كردن‌ صربها و كرواتها در جبهه‌های‌ جنگ‌ شدند و برخی‌ از اراضی‌ و شهرهای‌ از دست‌ رفته‌ را باز پس‌ گرفتند. این‌ پیشرویهای‌ مدافعان‌ بوسنیایی‌ نیروهای‌ كروات‌ را به‌ پذیرش‌ آتش‌ بس‌ در ۱۹۹۴م‌ واداشت‌. سرانجام‌ پس‌ از گفت‌ و گوهای‌ صلح‌ میان‌ وزرای‌ خارجۀ بوسنی و هرزگوین‌، كرواسی، صربستان و مونتنگرو در ژنو و نیویورك‌ آتش‌ بسی‌ دو ماهه‌ در اكتبر ۱۹۹۵برقرار شد و زمینۀ صلح‌ نهایی‌ میان‌ طرفهای درگیر مهیا گردید و در نهایت‌، مذاكرات‌ صلح‌ در شهر دیتن‌ آمریكا میان‌ رؤسای‌ جمهور۳ كشور بوسنی‌ و هرزگوین‌، كرواسی‌، صربستان‌ و مونتنگرو به‌ امضا رسید كه‌ به‌ صلح‌ دیتن‌ معروف‌ است‌.

 

مآخذ

آسایش‌ زارچی‌، محمدجواد، بحران‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ و مذاكرات‌ صلح‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌؛ نیز:

 

Bojić, M., Uzroci genocida u Bosni, Sarajevo, 2001; Čeki,S., Uzroci, ciljevii razmjeri agresije na Bosnu i Hercegovinu 1991-1995, Sarajevo , 1995; The Europa World Yearbook 1998, London , 1998; FilipoviČ, M,. Bosna i Hercegovina najvaŽ nije geografske, demografske, historijske, kulturne i politiČke Činjenice, Sarajevo , 1997; Malcolm, N., Bosnia : A short History, London,1994

صباح‌الدین‌ شاریچ‌

 

IV. اقتصاد

از آغاز سدۀ ۲۰م‌، با برپایی‌ نظام‌ جدید حكومتی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین، تحولات اقتصادی ــ كه خود سرآغاز اقتصاد سرمایه‌داری‌ و پایان‌ نظام‌ فئودالی‌ بود ــ آغاز شد. پس‌ از لغو سازمان‌ اصناف‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در ۱۲۶۷ق‌ /۱۸۵۱م‌، روند ورود سرمایه‌های‌ خارجی‌ به‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ شكلی‌ قابل‌ ملاحظه‌ یافت‌ (حاجی‌ بگُویچ‌، ۲۲۷-۲۲۹). از این‌ زمان‌ طبقه‌ای‌ جدید، یعنی‌ كارگران‌ در این‌ جامعه‌ پدید آمد. البته‌ صنعتی‌ شدن‌ و تغییر اقتصاد معیشتی‌ به اقتصاد صنعتی بیشتر در شهرها صورت گرفت و اولین كارخانجات‌ در شهرها به‌ وجود آمد. تولید كارخانه‌ای با هدف‌ ایجاد بازارهای‌ گسترده‌ صورت‌ می‌گرفت‌. جز فعالیت بخش‌ صنعتی‌ و كارخانه‌ای‌ داخلی‌، سرمایۀ خارجی‌ در آغاز از كشورهای‌ كرواسی‌ و اسلونی‌ و ایتالیا وارد صنایع‌ جنگل‌داری‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ شد (اشتك‌، ۳۰۹-۳۱۰).

بوسنی‌ و هرزگوین‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ دوره‌ای‌ انتقالی‌ را سپری‌ می‌كرد با كمبود نیروی‌ كار ماهر نیز روبه‌رو بود. نیروی‌ كار موجود جوابگوی‌ نیازهای‌ روبه‌رشد صنعتی‌ نبود، از این‌رو، صاحبان‌ سرمایه‌ تصمیم‌ به‌ استفاده‌ از كارگران‌ خارجی‌ گرفتند. بنابراین‌، كارگرانی‌ از كشورهای‌ همسایه‌ وارد بوسنی‌ شدند كه‌ بیشتر به‌ صورت‌ فصلی‌ كار می‌كردند. علاوه‌ بر این‌، به‌سبب‌ كمبود كارشناسان‌، شماری‌ از این‌ افراد نیز از خارج‌ به‌ استخدام‌ درآمدند (حاجی‌بگویچ‌، همانجا). در واقع‌، روند صنعتی‌ شدن‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در دست‌ بیگانگان‌ افتاد. مسئلۀ مهم‌ دیگر آنكه‌ پس‌ از تسلط امپراتوری‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌، سرزمین‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در نظر اشغالگران‌ مستعمره‌ای‌ بیش‌ نبود و از این‌رو، به‌ وضعیت‌ اقتصادی‌ آنجا و احوال‌ زندگی‌ مردم‌ فقط از دیدگاه‌ تأمین‌ منافع‌ خود نگاه‌ می‌كردند. مثلاً احداث‌ راه‌آهن‌ صرفاً برای‌ انتقال‌ آسان‌تر منابع‌ طبیعی‌ بوسنی‌ به‌ خارج‌ از كشور بود. بر طبق‌ آمارهای‌ موجود از ۱۳۲۵ق‌ /۱۹۰۷م‌ حدود ۶٪ جمعیت‌ كل‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ شاغل‌ بودند، یعنی‌ حدود ۱۰۰ هزار تن‌ (همانجا). این رقم‌ تا قبل‌ از آغاز جنگ‌ جهانی‌ اول‌ افزایش‌ یافت‌. تركیب‌ صنفی‌ كارگران‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ بیشتر نیروی‌ كار در صنایع‌ چوبی‌، معادن‌، راه‌سازی‌، حمل‌ و نقل‌ و ادارات‌ دولتی‌ مشغول‌ به‌ كار بودند. بخشهای‌ دیگر تجاری‌ و تولیدی‌ و ساختمان‌سازی‌ و البته‌ كشاورزی‌ نیز رونق‌ داشتند.

نظام‌ فئودالیسم‌ كه‌ در زمان‌ حكومت‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ رواج‌ داشت، بعد از اشغال (۱۸۷۸م‌) و آن‌گاه پیوستن بوسنی‌ به‌ امپراتوری‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌، به‌ تدریج‌ تبدیل‌ به‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ شد و اصلاحات‌ ارضی‌ از نتایج‌ مهم‌ این‌ تحول‌ بود. در زمان‌ عثمانیها، مسلمانان‌ زمین‌داران‌ اصلی‌ و عمده‌ به‌ شمار می‌رفتند. قومهای‌ دیگر، یعنی‌ صربها و كرواتها عموماً صاحب‌ زمین‌ نبودند، بلكه‌ بر روی‌ زمینهای‌ مسلمانان‌ كار می‌كردند و بخشی‌ از محصولات‌ خود را به‌ صاحب‌ زمین‌ می‌دادند (همو،۲۲۵). در دورۀ امپراتوری‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌، طرح‌ بازخرید اختیاری‌ زمین‌ از طریق‌ عقد قرارداد دوجانبه‌ میان‌ صاحب‌ زمین‌ و رعیت‌ تصویب‌ و اجرا شد. سیاست‌ حاكم‌ به‌نحوی اعمال می‌شد كه هدف و نتیجه آن‌ فروپاشی‌ و تضعیف‌ زمین‌داران‌ مسلمان‌ بود. این‌ فرایند تا آغاز جنگ‌ جهانی‌ اول‌ ادامه‌ داشت‌ و بسیاری‌ از این‌ املاك‌ به‌ زور اسلحه‌ تصرف‌ شد.

در طی جنگ‌ جهانی اول دولت امپراتوری‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌ مضمحل‌ شد و كشور جدید، یعنی‌ اتحادیۀ پادشاهی‌ یوگسلاوی‌ كه‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ را نیز در برداشت‌، تشكیل‌ گردید. وضعیت‌ اقتصادی‌ بوسنی‌ در این‌ دوره‌ روی‌ به‌ ضعف‌ و بحران‌ نهاد. از یك‌سو، جنگ‌ و ویرانی‌ امور تجاری‌ و اقتصادی‌ را سخت‌ مختل‌ كرد و از سوی‌ دیگر، عمدۀ سرمایۀ در گردش‌، سرمایه‌های‌ خارجی‌ بود كه‌ بیشتر در بخش‌ معدن‌ فعالیت‌ داشت‌، نه‌ امور تولیدی‌ و صنعتی‌. سرمایه‌گذاری‌ در این‌گونه‌ امور در بوسنی‌ نسبت‌ به‌ اسلونی‌ بسیار اندك‌ بود، در حالی‌كه‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ جمعیت‌ بیشتری‌ داشت‌. در واقع‌ جمعیت‌ بوسنی‌ در فاصلۀ بین‌ دو جنگ‌ جهانی‌ حدود ۱۵٪ رشد كرد، در صورتی‌ كه‌ فقط ۷٪ كارگاهها و شركتهای‌ صنعتی‌ یوگسلاوی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ فعالیت‌ داشت‌ (اشتك‌، همانجا). وضعیت‌ در بخش‌ كشاورزی‌ هم‌ مشابه‌ صنعت‌ بود و سلب‌ مالكیت‌ از صاحبان‌ املاك‌، با عنوان‌ اصلاحات‌ ارضی‌ ادامه‌ داشت‌.

شروع جنگ جهانی دوم‌، موانع‌ دیگری‌ در راه‌ توسعۀ اقتصادی‌ بوسنی‌ ایجاد كرد. تلفات‌ انسانی‌، نیروی‌ كار جوان‌ را به‌ شدت‌ كاهش‌ داد و آسیبها و ویرانیهای‌ بناها و راهها، ركود اقتصادی‌ بیشتری‌ تحمیل‌ كرد. پس‌ از جنگ‌، دوران‌ بازسازی‌ كشور با مدیریت‌ نظام‌ سوسیالیستی‌ آغاز گردید. هرچند این‌ فرایند، بدون‌ برخورداری‌ از فن‌آوری‌ قابل‌ توجه‌ و صرفاً با اتكا بر نیروی‌ با اشتیاق‌ جوان‌ پیش‌ می‌رفت‌، ولی‌ بنا به‌ تصمیم‌ مارشال‌ تیتو كه‌ دوران‌ جنگ‌ را بیشتر در بوسنی‌ و هرزگوین‌ سپری‌ كرده‌ بود و نیز بنابر موقعیت‌ ممتاز جغرافیایی‌ این‌ منطقه‌، مقرر شد، بیشتر صنایع‌ دفاعی‌ در اینجا متمركز گردد («بوسنی ‌... »، اقتصاد).

از ویژگیهای‌ توسعۀ اقتصادی‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در این‌ ایام‌، توجه‌ بلگراد به‌ برپایی‌ صنایع‌ سنگین‌ در این‌ منطقه‌ است‌. به‌ علاوه‌ در اولین‌ مرحلۀ استقرار و قدرت‌یابی‌ نظام‌ سوسیالیستی‌، فرایند دولتی‌ كردن‌ اقتصاد در دستور كار قرار گرفت‌ و دولت‌ به‌ مالك‌ بزرگ‌ منابع‌ و تجارت‌ تبدیل‌ شد؛ هرچند كه‌ كشاورزی‌ تا حد زیادی‌ هنوز در دست‌ اشخاص‌ بود، ولی‌ مزارع‌ خصوصی‌ كوچك‌ نمی‌توانست‌ بهره‌وری قابل توجهی‌ داشته‌ باشد. از‌این‌رو، بوسنی و هرزگوین در تولید محصولات كشاورزی غذایی نتوانست‌ به حد مطلوب دست یابد و به ناچار از دیگر جمهوریهای یوگسلاوی‌ این‌ مواد را وارد می‌كرد (همانجا). انواع‌ صنایع‌ تولید شده‌ در بوسنی‌ وارد بازارهای‌ سراسر یوگسلاوی‌ می‌شد و بخشی‌ نیز به‌ خارج‌ از كشور صادر می‌گردید؛ مانند آهن‌ آلات‌ كه‌ بزرگ‌ترین‌ ذوب‌ آهن بالكان را در اختیار داشت، زغال سنگ، انواع‌ محصولات‌ معدنی‌، خودرو، پارچه‌، تنباكو و دخانیات‌، انواع‌ وسایل‌ چوبی‌، نفت‌ و برخی‌ ادوات‌ نظامی‌ مانند تانك‌ و هواپیما. صنایع‌ برق‌ و پوشاك‌ نیز در بوسنی‌ رو به‌ گسترش‌ بود (همانجا).

بوسنی از اواخر دهۀ ۱۹۸۰م‌ از مراكز مهم‌ ورزشهای‌ زمستانی‌ به‌ شمار می‌رفت‌ كه‌ خود عامل‌ مهمی‌ برای‌ جذب‌ جهانگردان‌ بود. برگذاری‌ المپیك زمستانی‌ ۱۹۸۴م‌ در سارایوو، صنعت‌ جهانگردی‌ پرسودی‌ برای‌ بوسنی‌ ایجاد كرد. با این‌ همه‌، بوسنی‌ و هرزگوین‌ نسبت‌ به‌ دیگر جمهوریهای‌ یوگسلاوی‌ درآمد سرانۀ كمتری‌ داشت‌.

برطبق‌ برآورد بانك‌ جهانی‌، درآمد بوسنی‌ در ۱۹۹۰م‌ بالغ‌ بر ۱۰ میلیارد دلار، و درآمد سرانه‌ بالغ‌ بر ۹۰۰‘۱ دلار بود، یعنی‌ حدود یك‌ سوم‌ درآمد سرانۀ اسلونی‌. حملۀ صربها به‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در همین‌ دهه‌، تولیدات‌ صنعتی‌ را تا ۲۰٪ تقلیل‌ داد. بسیاری‌ از مردم‌ كشته‌ شدند، كارخانجات‌ ویران‌ شد و راهها از میان‌ رفت‌ و برخی‌ از صنایع‌ را صربها كاملاً به‌ صربستان‌ منتقل‌ كردند.

بانك جهانی زیانهای ناشی از جنگ را برای بوسنی و هرزگوین‌ بین‌ ۵۰ تا ۷۰ میلیارد دلار تخمین‌ زد كه‌ ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار آن‌ مربوط به‌ صنایع‌ بود. بانك‌ جهانی‌ همچنین‌ اعلام‌ كرد كه‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌، بوسنی‌ در میان‌ كشورهای‌ اروپای‌ مركزی‌ و شرقی‌ بیشترین‌ میزان‌ صدمه‌ را متحمل‌ شده‌ است‌. تبعات‌ این‌ تهاجم‌ و جنگ‌ چیزی‌ جز گسترش‌ بیكاری‌، كاهش‌ سطح‌ زندگی‌ مردم‌ و بروز فقر عمومی‌ نبود (همانجا). پس‌ از جنگ‌، دوران‌ بازسازی‌ با كمك‌ جامعۀ جهانی‌ و كشورهای‌ دوست‌ آغاز گردید. شیوۀ مالكیت‌ خصوصی‌ احیا شد و بوسنی‌ و هرزگوین‌ در زمرۀ كشورهایی‌ قرار گرفت‌ كه‌ می‌توانند در بلند مدت‌ بر اثر توسعۀ اقتصادی‌ وارد اتحادیۀ اروپایی‌ شوند. نیاز به‌ اصلاحات‌ اقتصادی‌ در همۀ بخشهای‌ صنعت‌، كشاورزی‌ و خدمات‌ محسوس‌ است‌. اكنون‌ تركیب‌ نیروی‌ شاغل‌ در بخشهای‌ اقتصادی‌ به‌ این‌ شرح‌ است‌: كشاورزی‌ ۱۶٪، صنایع‌ ۲۸٪ و خدمات‌ ۵۶٪. بر طبق‌ آمار دولتی‌، اكنون‌ حدود ۴۰٪ نیروی‌ كار فاقد شغل‌ و كارند و حدود ۵۰٪ مردم‌ زیر خط فقر زندگی‌ می‌كنند. با این‌ همه‌، پول‌ بوسنی‌، یعنی «ماركا» با ثبات‌ترین‌ ارز در اروپای‌ جنوب‌ شرقی‌ است‌ كه‌ با یورو تثبیت‌ شده‌ است («اسكناس ‌... »). تورم‌ نیز بسیار اندك‌ و حدود ۱٪ تا ۲٪ در سال‌ است («اتاق‌ بازرگانی ‌... »، اقتصاد). رشد اقتصادی‌ در سالهای‌ پس‌ از جنگ‌ بین‌ ۵ تا ۸٪ در نوسان‌ است‌؛ اما نسبت‌ واردات‌ به‌ صادرات‌ حدود ۳ برابر است‌ كه‌ باعث‌ می‌شود دولت‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌

همواره‌ از نهادهای‌ جهانی وام بگیرد. بنابر گزارش‌ وزارت‌ دارایی‌، میزان‌ قرض‌ به‌ حدود ۴۰٪ تولید داخلی‌ در ۲۰۰۲م‌ رسید.

یكی‌ از ویژگیهای‌ جغرافیایی‌ بوسنی‌ كه‌ تأثیر مستقیم‌ بر روند رشد اقتصادی‌ دارد، فقدان‌ بنادر دریایی‌ در این‌ كشور است‌؛ در حالی‌ كه‌ بنادر رودخانه‌ای‌ دارد و از این‌ طریق‌ ارتباط تجاری‌ با اروپای‌ مركزی‌ و شرقی‌ برقرار می‌كند. به‌ علاوه‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ ۲۷ فرودگاه‌ وجود دارد كه‌ ۹ فرودگاه‌ آن‌ داری‌ باند آسفالته‌ است‌ («بوسنی‌»، اقتصاد).

كشورهای كرواسی، اسلونی، سوئیس، ایتالیا و آلمان‌ از شركای‌ اقتصادی‌ بوسنی‌ به‌ شمار می‌روند.

 

مآخذ

«Banknotes and Coins», CBBH , www.cbbh. gov.ba/en/bnc.html; «Bosnia and Herzegovina», The World Factbook, www. cia. gov/cia/ publications/ factbook/geos/bk.html; »Foreign Trade Chamber of Bosnia and Herzegovina«, www.komorabih.com/en/economybih/economy-bih.html; Hadži Begović, I. and M. Imamović, «Bosna i Hercegovina u vrijeme Austrougarske vladavine», Bosna i Hercegovina od najstarijih vremena do drugog svjetskog rata, ed. A. Imamović, Sarajevo, 1995; Išek,T., «Bosna in Hercegovina od stvaranja do prpasti prve zajedniĆke drŽave», www.komorabih.com/en/economybih/econ omy-bib.html.

یاسمین‌ هالبیچ‌

 

V. ادیان‌

اقوام ایلیریایی‌ نخستین‌ مردمانی‌ هستند كه‌ نشانه‌های‌ تاریخی‌ و باستان‌شناختی‌ از حضور آنها در بوسنی‌ یافت‌ شده‌ است‌. این‌ اقوام‌ كه‌ در سده‌های‌ ۲ و ۱ ق‌م‌ در آنجا زندگی‌ می‌كردند، مجموعه‌ای از قبایل دام‌پرور بودند كه در بیشتر بخشهای یوگسلاوی‌ و آلبانی‌ امروز می‌زیستند و به‌ زبانی‌ هند و اروپایی‌ كه‌ با زبان‌ آلبانیایی‌ امروز پیوندهایی‌ دارد، سخن‌ می‌گفتند. بجز ایلیریاییها، آمیخته‌ای‌ از طوایف ایلیریایی‌ ـ سلتی‌، اسكوردیسیها و دائسیتاتها نیز در این‌ مناطق‌ پراكنده‌ بودند كه‌ در سدۀ نخست‌ میلادی‌ با پیشروی‌ رومیها به‌ داخل‌ سرزمینهایشان مغلوب آنها شدند. بقایای‌ حدود ۲۰ كلیسای‌ اولیۀ رومی‌ كه‌ در منطقۀ بوسنی ‌كشف‌ شده‌ است‌، نشان‌ می‌دهد كه‌ تقریباً در همین‌زمان‌ مسیحیت‌ به‌تدریج‌ به‌ منطقۀ بالكان‌ راه‌ یافت‌ و در بخشهای‌ مختلف‌ آن‌ پیروانی‌ پیدا كرد؛ اما این‌ مسیحیت‌ اولیه‌ عمر كوتاهی‌داشت‌ و با هجوم‌گُتها در سده‌های‌ ۳و۴م‌ از میان‌ رفت‌ (ملکم، ۲-۳). گتها از قبایل‌ژرمن‌ بودند كه‌ با هجوم‌ تدریجی‌ از سدۀ۳م‌، و در سده‌های‌ ۴ و ۵م‌ این‌ مناطق را در دست گرفتند، اما سرانجام‌ در سدۀ ۶م‌ از سپاه‌ یوستی ‌نیانوس‌ (امپراتور روم‌ شرقی‌) شكست‌ سختی‌ خوردند و از آنجا بیرون‌ رانده‌ شدند. پس‌ از این‌ تاریخ‌، بقایای‌ گتها نیز اندك‌ اندك‌ در دیگر جوامع‌ قومی‌ منطقه‌ جذب‌ شدند و در دوره‌های‌ بعد هیچ‌ نشانۀ فرهنگی‌ از آنها باقی‌ نماند (همو، ۴-۵).

در سدۀ ۶م‌ دو گروه‌ قومی‌ دیگر، یعنی‌ آوارها ــ كه‌ قبایل‌ ترك‌ تبار ساكن‌ شمال‌ قفقاز بودند ــ و اسلاوها ــ كه‌ از شمال‌ شرقی‌ اروپا منشأ می‌گرفتند ــ به‌ سوی‌ بالكان‌ حركت‌ كردند. این‌ دو گروه‌ كه‌ گاه‌ متحد و گاه‌ رقیب‌ یكدیگر بودند، به‌ تدریج‌ در بخشهای‌ مختلف‌ بوسنی‌ ساكن‌ شدند و مردمان‌ بومی‌ آنجا را نابود، و یا وادار به‌ مهاجرت‌ كردند. آوارها كه‌ اقوامی‌ جنگجو بودند، سرانجام در اوایل سدۀ ۱ق‌ /۷م‌ از نیروهای‌ بیزانسی‌، كرواسی‌ و بلغاری‌ شكست‌ خوردند و از بالكان‌ بیرون‌ رانده‌ شدند، اما اسلاوها كه‌ مردمی‌ یكجانشین‌ و كشاورز بودند، در سدۀ ۷م‌ در تمام‌ منطقۀ بالكان‌ نفوذ كردند و تا مرزهای‌ شمالی‌ یونان‌ پیش‌ رفتند. اسلاوها پیرو دین‌ قومی‌ خود بودند و خدایان‌ متعددی‌ همچون‌ وِلِس‌ (خدای‌ حیوانات‌ شاخدار) و پیرون‌ یا پیر (خدای‌ رعد) را می‌پرستیدند كه‌ نام‌ شماری‌ از آنها تا به‌ امروز در عنوان‌ برخی‌ از مكانها در یوگسلاوی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (فاین‌، ۱۹؛ «فرهنگ‌ ... »، II /۳۳۴؛ ملكم‌، ۶, ۸).

بار دیگر در ربع‌ دوم‌ سدۀ ۷م‌ دو گروه‌ مهاجر دیگر، یعنی‌ كرواتها و صربها از شمال‌ وارد بوسنی‌ شدند. اینان‌ كه‌ از ابتدای‌ سدۀ ۷م‌ در اروپای‌ مركزی‌ استقرار یافته‌ بودند، یا متشكل‌ از قبایل‌ اسلاوی‌ بودند كه‌ برگزیدگانی‌ ایرانی‌ بر آنان‌ حكومت‌ می‌كردند و یا قبایلی‌ ایرانی‌ تبار بودند كه‌ گروههایی‌ از اسلاوها را تابع‌ خود ساخته‌ بودند. در هر حال‌، از همان‌ سدۀ ۷م‌ امپراتوری‌ بیزانس‌ كوشید تا با فرستادن‌ كشیشان‌ لاتینی‌ از شهرهای‌ ساحلی‌ تابع‌ حكومت‌ بیزانس‌ در دالماسی‌، كرواتها را به‌ مسیحیت‌ دعوت‌ كند. كلیسای‌ كاتولیك‌ رومی‌ نیز با فرستادن‌ مبلغان‌ كاتولیك‌ به‌ این‌ منطقه‌ بر آن‌ بود كه‌ آنان‌ را به‌ مسیحیت‌ كاتولیك‌ بكشاند، اما مسیحی‌ شدن‌ بوسنی‌ دست‌ كم‌ دو سدۀ دیگر طول‌ كشید تا در سدۀ ۳ق‌ /۹م‌ بیشتر كرواتها مسیحیت‌ را پذیرفتند و در اواخر سدۀ ۹ و اوایل‌ سدۀ ۱۰م‌ اكثر بخشهای‌ بوسنی‌ اسماً در قلمرو مسیحیت‌ كاتولیك‌ درآمد. در سده‌های‌ پس‌ از آن‌، یعنی‌ در قرون‌ وسطای‌ اولیه‌، بوسنی‌ بیش‌ از آنكه‌ وابسته‌ به‌ سرزمینهای‌ صرب‌ و كلیسای ارتدكس باشد، به‌ كرواسی‌ و كلیسای‌ كاتولیك‌ وابسته‌ بود؛ چنان‌كه‌ در منابع‌ مربوط به‌ سدۀ ۱۱م‌ از اسقف‌نشین‌ بوسنی‌ به‌ عنوان‌ یك‌ كرسی‌ كاتولیك‌ رومی‌ یاد شده‌ است‌ و پس‌ از آن‌ نیز ظاهراً سراسقف‌ اسپلیت‌ آنجا را زیر نظر داشت‌ و از سدۀ ۱۲م‌ اسقف‌نشین‌ راگوسا (دوبرونیك‌) سرپرستی‌ آنجا را برعهده‌ گرفت‌. در همین‌ دوران‌ هوم‌ (یا هرزگوین‌) بیشتر به‌ كلیسای‌ ارتدكس‌ - كه‌ در سرزمینهای‌ صرب‌ نیز پیروانی‌ داشت‌ - وابسته‌ بود و اسقف‌ ارتدكس‌ خود را داشت‌. از اوایل‌ سدۀ ۷ق‌ / ۱۳م‌ كه‌ كلیسای‌ صربستان‌ استقلال‌ خود را اعلام‌ كرد، اسقف‌ هوم‌ به‌ تابعیت‌ این‌ كلیسا درآمد (همو، ۸, ۱۱؛ فاین‌، ۱۹-۲۱؛ «فرهنگ‌»، II /۳۳۵, ۳۴۱).

 

تاریخ‌ كلیسای‌ بوسنی‌ از اواخر سدۀ ۱۲م‌ به‌ بعد به‌ شدت‌ با جریانات‌ سیاسی‌ درآمیخته‌ است‌. این‌ كلیسا كه‌ در ظاهر تابع‌ سراسقفی‌ راگوسا بود، درواقع‌ استقلال‌ درونی‌ داشت‌ و شخص‌ اسقف‌ را كه‌ قلمرو او از سمت‌ شمال‌ تا سرزمینهای‌ مجاری‌ و كرواسی‌ گسترده‌ بود، خود بر می‌گزید؛ اما از اواخر سدۀ ۱۲م‌ مجارها كوشیدند تا تسلط بیشتری‌ بر این‌ اسقف‌نشین‌ اعمال‌ كنند و به‌ همین‌ منظور از پاپ‌ خواستند تا نظارت‌ بر كلیسای‌ بوسنی‌ را در اختیار سراسقف‌ اسپلیت‌ ــ كه‌ بیشتر به‌ مجارها گرایش‌ داشت‌ ــ قرار دهد. پس‌ از آن‌، حاكم‌ زتا كه‌ در جست‌وجوی‌ بهانه‌ای‌ برای‌ حمله‌ به‌ بوسنی‌ و تصرف‌ بخشهایی‌ از آن‌ بود، با فرستادن‌ نامه‌هایی‌ به‌ پاپ‌ مدعی‌ شد كه‌ بان‌ كولین (پادشاه‌ بوسنی‌)، خانوادۀ او و هزاران تن از بوسنیاییها در شمار بدعت‌گذاران‌ درآمده‌اند. برای‌ مقابله‌ با این‌ اتهامات‌، بان‌ كولین‌ شورایی‌ از اسقفهای‌ كلیسای‌ كاتولیك‌ بوسنی‌ تشكیل‌ داد و این‌ شورا برخی‌ از اشتباهات‌ این‌ كلیسا را كه‌ بیشتر سهل‌انگاری‌ در به‌ جا آوردن‌ آیینها و اعمال‌ دینی‌ و نه‌ اصول‌ اعتقادی‌ بود، كنار گذاشت‌. اما متهم‌ نمودن‌ این‌ كلیسا به‌ اعتقادات‌ بدعت‌ گذارانه‌ به‌ صورت‌ سنتی‌ درآمد كه‌ همچنان‌ در طول‌ قرون‌ وسطی‌ ادامه‌ یافت‌. در سالهای‌ بعد پاپ‌ بارها از حاكمان‌ و اسقفهای‌ مجاری‌ خواستار اصلاح‌ كلیسای‌ بوسنی‌ شد. سرانجام‌ در ۶۲۷ق‌ /۱۲۳۰م‌ مجارها با در دست‌ داشتن‌ بهانۀ كافی‌ به‌ بوسنی‌ حمله‌ كردند و بخشهای‌ مركزی‌ و جنوبی‌ آن‌ را به‌ تصرف‌ خود درآوردند. این‌ اشغال‌ كه‌ تا ۱۲۴۱م‌ ادامه‌ داشت‌، سرانجام‌ به‌ سبب‌ عقب‌نشینی‌ نیروهای‌ مجار از بوسنی‌ برای‌ مقابله‌ با تهدید سپاهیان‌ تاتار در شمال‌، خاتمه‌ یافت‌.

در ۶۵۰ق‌ /۱۲۵۲م‌ مجارها بار دیگر از پاپ‌ اینوكنتیوس‌ چهارم‌ خواستند تا سرپرستی‌ اسقف‌نشین‌ بوسنی‌ را به‌ سراسقف‌ مجار كالوسكا در اسلاونیا سپارد؛ اما سراسقفی‌ كالوسكا كه‌ بیرون‌ از مرزهای‌ بوسنی‌ قرار داشت‌، نمی‌توانست‌ هیچ‌ گونه‌ نظارتی‌ بر كلیسای‌ بوسنی‌ داشته‌ باشد و بوسنیاییها كه‌ از این‌ تصمیم‌ پاپ‌ ناخشنود بودند، از پذیرش‌ آن‌ سر باز زدند؛ درنتیجه‌ كلیسای‌ بوسنی‌ به‌ ارتباط خود با كلیسای‌ كاتولیك‌ رومی‌ خاتمه‌ داد و به‌ صورت‌ كلیسایی‌ مستقل‌ درآمد و تا هنگام‌ ورود عثمانیها به‌ همین‌ شكل‌ باقی‌ ماند (ملكم‌، ۱۶-۱۵؛ فاین‌، ۲۲؛ «فرهنگ‌»، II /۳۳۶, ۳۴۲).

با آنكه‌ در منابع‌ مختلف‌، كلیسای‌ بوسنی‌ پس‌ از قطع‌ ارتباط با رم‌ غالباً به‌ عنوان‌ كلیسایی «بوگومیلی‌»، «نو مانوی‌»، «ثنوی‌» و... خوانده‌ شده‌ است‌، در بررسی‌ دقیق‌تر چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ این‌ ادعاها ــ كه‌ بیشتر در محافل‌ كاتولیك‌ مطرح‌ می‌شود ــ واقعیت‌ چندانی‌ نداشته‌، و این‌ كلیسا در طول‌ حیات‌ خود كم‌ و بیش‌ به‌ اصول‌ كاتولیكی‌ وفادار بوده‌ است‌.این‌ نظام‌ دین ‌مسیحی‌ در واقع ‌متشكل‌ از مجموعه‌ای‌ از صومعه‌های‌ پراكنده‌ در سطح‌ بوسنی‌ بود كه‌ ارتباط منظمی‌ با یكدیگر نداشتند و سازمانی‌ درونی‌ كه‌ رهبری‌ قدرتمند در رأس‌ آن‌ قرار داشته‌ باشد، آنها را به‌ یكدیگر نمی‌پیوست‌. این‌ صومعه‌ها با آنكه‌ ظاهراً از سوی‌ كلیسای‌ كاتولیك‌ رومی‌ سرپرستی‌ می‌شد، از نظام‌ رهبانی‌ قدیس‌ باسیلیوس‌ كه‌ نظامی‌ ارتدكسی‌ و شرقی‌ است‌، پیروی‌ می‌كردند و در بسیاری‌ از اعتقادات‌ و آیینهای‌ خود بیشتر به‌ كلیسای‌ ارتدكس‌ گرایش‌ داشتند. رهبری‌ كلیسای‌ بوسنی‌ با اسقفی‌ بود كه‌ دیید (به‌ معنی‌ پدربزرگ‌) خوانده‌ می‌شد و هر صومعه‌ را روحانی‌ ارشدی‌ به‌ نام‌ ننُوس‌ اداره‌ می‌كرد. كلیسای‌ بوسنی‌، كلیسایی دولتی نبود و در بیشتر دوران‌ فعالیت‌ خود نقشی‌ در سیاست‌ نداشت‌.

در بررسی‌ تاریخ‌ و اعتقادات‌ این‌ كلیسا همچنین‌ باید وضع‌ جغرافیایی و اجتماعی بوسنی در آن روزگار را در نظر داشت‌.بوسنی‌ سرزمینی‌ كوهستانی‌ بود كه‌ هر منطقۀ آن‌ سنن‌ محلی‌ خاص‌ داشت‌ و طبقۀ نجبای‌ محلی‌ بر آن‌ حكومت‌ می‌كردند و از این‌رو، مناطق‌ مختلف‌ آن‌ پیوندهای‌ فرهنگی‌ و دینی‌ نزدیكی‌ با هم‌ نداشتند. این‌ سنن‌ محلی و فرهنگهای منطقه‌ای‌ مانع‌ از یكپارچگی‌ و یك‌نواختی‌ اعتقادی‌ این‌ سرزمین‌ می‌شد. افزون‌ بر آن‌، مردم‌ بوسنی‌ بیشتر كشاورز بودند و مراكز آموزشی‌ بزرگ‌ دینی‌، چنان‌كه‌ در بسیاری‌ از نقاط جهان‌ مسیحی‌ آن‌ روز وجود داشت‌، در بوسنی‌ پدید نیامدهبود. درنتیجه‌،كشیشان بوسنیایی‌ از آموزش‌ دینی‌ دیگر كشیشان‌ كاتولیك‌ برخوردار نبودند. مجموعۀ این‌ عوامل‌ موجب‌ فاصله‌ گرفتن‌ تدریجی‌ كلیسای‌ بوسنی‌ از كلیسای‌ كاتولیك‌، و راه‌ یافتن‌ برخی انحرافات آیینی (و نه‌ الزاماً اعتقادی‌) در آن‌ گردید. با این‌ همه‌، این‌ كژیها ظاهراً هرگز به‌ آن‌ اندازه‌ نبود كه‌ بتوان كل كلیسا و مردم‌ بوسنی در آن روزگار را بوگومیل‌ و نو مانوی‌ دانست‌، در عین‌ آنكه‌ احتمال‌ حضور برخی‌ پیروان‌ آیین‌ بوگومیلی‌ در بوسنی‌ و مناطق‌ اطراف‌ آن‌ را نیز نباید از نظر دورداشت (نک‌ : ملكم‌، ۲۷-۴۲؛ «فرهنگ‌»، II /۳۳۶, ۳۴۲-۳۴۳؛ فاین،‌ ۲۱-۲۵).

از ۷۴۱ق‌ /۱۳۴۰م‌ راهبان‌ فرانسیسكن‌ به‌ تدریج‌ وارد بوسنی‌ شدند و به‌ فعالیتهای‌ تبلیغی‌ كاتولیكی‌ پرداختند و از ۱۳۴۷م‌ كه‌ پادشاه‌ بوسنی‌، استفان‌ كوترومانیچ‌ آیین‌ كاتولیكی‌ را پذیرفت‌، بیشتر حاكمان‌ بوسنی‌ در سده‌های‌ ۱۴ و ۱۵م‌ رسماً كاتولیك‌ بودند. با این‌ همه‌، كلیسای‌ بوسنی‌ همچنان‌ به‌ حیات‌ مستقل‌، بی‌ هیاهو و دور از سیاست‌ خود ادامه‌ داد، تا آنكه‌ در ۸۶۳ق‌ /۱۴۵۹م‌ استفان‌ توماش‌، به‌ اصرار پاپ‌ كه‌ كمك‌ به‌ بوسنی‌ برای‌ مقابله‌ با حملات‌ تركها را مشروط به‌ محدود نمودن‌ كلیسای‌ بوسنی‌ كرده‌ بود، پیشوایان‌ دینی‌ بوسنیایی‌ را وادار نمود كه‌ یا مسیحیت‌

كاتولیكی‌ را بپذیرند و یا كشور را ترك‌ كنند. از این‌رو، بیشتر آنان‌ به‌ كلیسای كاتولیك پیوستند و گروه‌ اندكی‌ نیز به‌ هرزگوین‌ گریختند و درنتیجه‌ كلیسای‌ بوسنی‌ در آستانۀ ورود عثمانیها تقریباً از هم‌ پاشید. بدین‌ سان‌، در نیمۀ سدۀ ۱۵م‌، اندكی‌ پیش‌ از حملۀ عثمانیها در بوسنی‌ و هرزگوین‌ ۳ گروه‌ دینی‌ عمده‌ وجود داشت‌: كاتولیكها كه‌ در شمال‌ و غرب‌ و نیز در مركز بوسنی‌ حضور داشتند، ارتدكسها كه‌ در جنوب‌ و شرق‌ بوسنی‌، بیشترین‌ جمعیت‌ را تشكیل‌ می‌دادند، و پیروان‌ كلیسای‌ بوسنی‌ كه‌ بیشتر در مركز این‌ كشور پراكنده‌ بودند (فاین‌، ۲۳-۲۴؛ ملكم‌، ۴۲-۴۱؛ «فرهنگ‌»، II /۳۳۶-۳۳۹, ۳۴۲-۳۴۳).

با اشغال بوسنی توسط نیروهای‌ عثمانی‌ در ۸۶۷ق‌ /۱۴۶۳م‌ دین‌ اسلام‌ نیز به‌ مجموعۀ دینی‌ بوسنی‌ افزوده‌ شد. با آنكه‌ شواهدی‌ مبنی‌ بر حضور پراكندۀ مسلمانان‌ در بوسنی‌ پیش‌ از این‌ دوران‌ نیز وجود دارد، گرایش‌ مردم‌ بوسنی‌ به‌ اسلام‌ و حضور قابل‌ توجه‌ مسلمانان در این سرزمین مربوط به دورۀ تسلط عثمانیهاست‌. برخی‌ از محققان برآن‌اند كه اسلام‌ آوردن‌ پیروان‌ كلیسای‌ بوسنی‌، بر اثر سخت‌گیریهای‌ دائمی‌ كلیساهای‌ كاتولیك‌ و ارتدكس‌، و در مدتی‌ كوتاه‌ و به یكباره روی داده است‌، اما با بررسی‌ دفترهای‌ مالیاتی‌ و سرشماری‌ عثمانی‌ مربوط به‌ نخستین‌ سده‌های‌ حاكمیت‌ آنان‌، می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ این‌ تغییر دین‌ به‌ تدریج‌ و در طی‌ سده‌های‌ ۱۵-۱۷م‌ صورت‌ گرفته‌ است‌. افزون‌ بر این‌، این‌ تغییر دین‌ تنها مختص‌ پیروان‌ كلیسای بوسنی نبود؛ بخشی‌ از كاتولیكها نیز به اسلام یا كلیسای ارتدكس روی آوردند و شماری از ارتدكسها نیز مسلمان‌ یا كاتولیك‌ شدند و حتى عده‌ای‌ از پیروان‌ كلیسای‌ بوسنی‌ به‌ كلیساهای‌ كاتولیك‌ و ارتدكس‌ پیوستند. البته‌ این‌ تغییر و تحول‌ به‌ سبب‌ نبودن‌ سازمان‌دهی منظم و رهبری‌ قدرتمند در كلیساهای‌ بوسنی‌ در سده‌های‌ بعد نیز ادامه‌ یافت‌. در این‌ دوران‌ كشیشان‌ اغلب‌ آموزش‌ ندیده‌ بودند و پیروان‌ هر كلیسا بیشتر روستاییانی‌ در نقاط دورافتاده‌ بودند كه‌ ممكن‌ بود در مدتی‌ دراز اصلاً كشیشی‌ ندیده‌ باشند. از این‌رو، می‌توان‌ تصور كرد كه حضور مسیحیت در بوسنی پیش از ورود عثمانیها، حضوری‌ رقیق‌، غیرمتمركز و سازمان‌ نیافته‌ بود. افزون‌ بر این‌، بوسنیاییها ظاهراً پیش‌ از دورۀ عثمانی‌ نیز با مسلمانان‌ روابط بازرگانی‌ دوستانه‌ای‌ داشتند و با اسلام‌ چندان‌ بیگانه‌ نبودند.

به‌هر حال‌، مجموع‌ این‌ عوامل‌ مساعد، موجب‌ گرایش‌ مردم‌ بوسنی‌ به‌ دین‌ اسلام‌ گردید و چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ در اواخر سدۀ ۱۶ و اوایل‌ سدۀ ۱۷م‌ مسلمانان‌، هم‌ به‌ سبب‌ روی‌ آوردن‌ بوسنیاییها به‌ دین‌ اسلام‌ و هم‌ به‌ سبب‌ مهاجرت‌ مسلمانان‌ از دیگر نقاط به بوسنی، بیشترین‌ جمعیت‌ بوسنی‌ را تشكیل‌ می‌دادند. پس‌ از مسلمانان‌ ارتدكسها بزرگ‌ترین‌ جمعیت‌ دینی‌ بوسنی‌ به‌ شمار می‌رفتند كه‌ در برابر كاتولیكها از حمایت‌ دولت‌ عثمانی‌ برخوردار بودند و سالها پیش‌ از بخشهای‌ شرقی‌ بوسنی‌ به‌ مركز و غرب‌ آن‌ مهاجرت كرده‌، و در زمینهایی‌ كه‌ متعلق‌ به‌ كاتولیكها بود، ساكن‌ شده‌ بودند. افزون‌ بر این‌، چنان‌كه‌ گذشت‌، بخشی‌ از پیروان‌ كلیسای‌ بوسنی‌ و كلیسای‌ كاتولیك‌ نیز به‌ كلیسای‌ ارتدكس‌ پیوستند و باعث‌ افزایش‌ پیروان‌ این‌ كلیسا شدند. از سوی‌ دیگر، شمار كاتولیكها برعكس‌ ارتدكسها، بر اثر نامساعد بودن‌ نظر عثمانیها نسبت به كاتولیكها و در نتیجه مهاجرت‌ گستردۀ آنان‌ به‌ مناطقی‌ كه‌ به‌ تصرف‌ عثمانیها در نیامده‌ بود، و نیز به‌ سبب‌ مسلمان شدن یا پیوستن آنها به كلیسای ارتدكس در سده‌های‌ ۱۵-۱۷م‌، به‌ تدریج‌ كاهش‌ یافت‌ (نک‌ : ملكم‌،۶۹ -۵۱؛ فاین‌، ۲۸-۳۶).

پس‌ از پایان‌ حاكمیت‌ دولت‌ عثمانی‌ در بوسنی‌، در ۱۲۹۹ق‌ / ۱۸۸۲م‌ به‌ دستور پادشاهی‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌، سرپرست‌ جامعۀ مسلمانان‌ بوسنی‌ با عنوان «رئیس‌ العلماء» منصوب‌ شد كه‌ بر مجلسی‌ متشكل‌ از ۴ عضو به‌ نام «مجلس‌ علما» ریاست‌ داشت‌ و مفتیها را خود بر می‌گزید. این‌ اقدام‌، جامعۀ مسلمانان‌ بوسنی‌ را از استانبول‌ جدا كرد (ملكم‌، ۱۴۴؛ EI۲, I /۱۲۷۴). كلیسای‌ ارتدكس‌ بوسنی‌ نیز در طول‌ حاكمیت‌ دولت‌ عثمانی‌ از سوی‌ اسقف‌ اعظم‌ استانبول‌ سرپرستی‌ می‌شد و متروپولیتن‌ (سراسقفی‌) سارایوو در سدۀ ۱۲ق‌ /۱۸م‌، ۴ اسقف‌نشین‌ سارایوو، موستار، زوُرنیك‌ و نُوی‌ پازار را نظارت‌ می‌كرد (ملكم‌، ۹۸).

پس‌ از خاتمۀ حاكمیت‌ عثمانی‌، پادشاهی‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌ در اقدامی‌ موازی‌ پاتریارك‌ ارتدكس‌ سارایوو را خود منصوب‌ كرد و حق‌ انتصاب‌ اسقفهای‌ ارتدكس را نیز در اختیار خود گرفت‌ (ملكم‌، ۱۴۴). تقریباً در همین‌ دوران، در ۱۲۹۸ق‌ /۱۸۸۱م‌، پاپ‌ لئوی‌ سیزدهم‌ سراسقف‌ سارایوو را به‌ عنوان‌ اسقف‌ اعظم‌ بوسنی‌ تعیین‌ نمود و دو محدودۀ اسقف‌نشین‌ موستار و بانیالوكا را تابع‌ آن‌ قرار داد و حق‌ انتصاب‌ اسقفها را به‌ پادشاه‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌ واگذار كرد («دائرۀالمعارف‌ ... »، XIV /۱۰۸۷؛ ملكم‌، همانجا).

یهودیان‌ بوسنی‌: كهن‌ترین نشانۀ حضور یهودیان‌ در مناطق‌ اطراف‌ بوسنی‌، بقایای‌ كنیسه‌ها و گورهایی‌ در مقدونیه‌، دالماسی‌ و مونتنگرو است‌ كه‌ به‌ سده‌های‌ ۳ و ۴م‌ باز می‌گردد. در نوی‌ ساد (شمال‌ شرقی‌ بوسنی‌) نیز گورستانی‌ مربوط به‌ آوارها از سدۀ ۸ یا ۹م‌ كشف‌ شده‌ است‌ كه‌ دارای‌ نشانه‌های‌ یهودی‌ و حروف‌ عبری‌ است‌ و ظاهراً متعلق‌ به‌ اعضایی‌ از اقوام‌ یهودی‌ خزر، از منطقۀ كریمه‌ بوده‌ است‌ كه‌ همراه‌ آوارها به‌ این‌ مناطق‌ مهاجرت‌ كرده‌ بودند (همو، ۱۰۷-۱۰۸).

بزرگ‌ترین‌ موج‌ مهاجرت‌ این‌ قوم‌ به‌ بوسنی‌ مربوط به‌ اخراج‌ یهودیان‌ سِفارادی‌ از اسپانیا در اواخر سدۀ ۹ق‌ /۱۵م‌ است‌.

این‌ گروه‌ از یهودیان‌ پس‌ از رانده‌ شدن‌، به‌ منطقۀ بالكان‌ وارد شدند و با پذیرش‌ و تساهل دولت عثمانی، در سالونیكا و اسكوپیه‌ استقرار یافتند. در دهه‌های‌ بعد گروههایی‌ از این‌ یهودیان‌ در سارایوو و دیگر شهرهای‌ بوسنی‌ نیز ساكن‌ شدند و در حرفه‌های‌ گوناگون‌ شروع‌ به‌ فعالیت‌ كردند. آنان‌ به‌ ویژه‌ در سارایوو به‌ تجارت‌ پارچه‌ و ابریشم‌ پرداختند و واردات‌ و بازرگانی‌ این‌ كالاها را ــ كه‌ یكی‌ از مهم‌ترین‌ واردات‌ بوسنی‌ بود ــ در تمام‌ دورۀ عثمانی‌ تا جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ در انحصار خود داشتند. یكی‌ از یادگارهای‌ ارزشمند این‌ یهودیان‌ از اسپانیا، نسخۀ خطی‌ مصوری‌ به‌ نام «هَگّادای‌ سارایوو» است كه ‌در سدۀ ۱۴م ‌در اسپانیا نوشته ‌شده ‌است‌.این‌ نسخۀ خطی‌ كه‌ در موزۀ ملی‌ سارایوو نگهداری‌ می‌شد، در جنگ‌جهانی‌ دوم‌ با كوشش‌ و دقت‌نظر مدیر موزه‌ از دسترس‌آلمانیها خارج‌شد.

یهودیان‌ سارایوو نخست‌ در محله‌های‌ مسلمانان‌ می‌زیستند، اما در ۹۸۵ق‌ /۱۵۷۷م‌، پس‌ از آنكه‌ دولت‌ عثمانی‌ را در جنگ‌ بر ضد هابسبورگ‌ یاری‌ كردند، اجازه‌ یافتند كه‌ در محله‌ای‌ از آن‌ خود زندگی‌ كنند؛ پس‌ از آن‌، در طول‌ سده‌های‌ ۱۶- ۱۸م‌ با استقلال‌ درونی‌ای‌ كه‌ دولت‌ عثمانی‌ در زمینۀ اجرای‌ شعایر دینی‌، آموزش‌ و دادگاههای‌ شرعی‌ به‌ آنها اعطا كرده‌ بود، در سارایوو و دیگر شهرهای‌ بوسنی‌ در كنار دیگر جوامع‌ دینی‌ زندگی‌ آرام‌ و شكوفایی‌ داشتند. جامعۀ یهودیان‌ بوسنی‌ تا نیمۀ سدۀ ۱۸م‌ تابع‌ جامعۀ یهودیان‌ سالونیكا به‌ شمار می‌آمد و «ربّی‌» سارایوو از سالونیكا فرستاده‌ می‌شد، ولی‌ در دهه‌های‌ ۱۷۶۰ و ۱۷۷۰م‌ دیوید پاردو، ربّی‌ اعظم‌ سارایوو و یهودی‌ دانشمند نخستین‌ یشیوه‌ یا مدرسۀ تربیت‌ ربی‌ را در سارایوو بنیاد نهاد. شكل‌گیری‌ این‌ مدرسه‌ به‌ معنای‌ استقلال‌ جامعۀ یهودیان‌ سارایوو و انتخاب‌ ربی‌ از میان‌ دانشجویان‌ آن‌ بود.

در نخستین‌ دهه‌های‌ سدۀ ۱۹م‌ جمعیت‌ یهودیان‌ سارایوو به‌ بیش از دو هزار تن می‌رسید. افزون‌ بر این‌، گروههای‌ كوچك‌تری‌ نیز در شهرهای‌ تراونیك‌ و موستار زندگی‌ می‌كردند. در اواخر این‌ سده‌، با اشغال‌ این‌ منطقه‌ توسط نیروهای‌ اتریشی‌ - مجاری‌، «جامعۀ دینی‌ سفارادی‌ اسرائیلی‌» یهودیان‌ در سارایوو شكل‌ گرفت‌ كه‌ هیئت‌ حاكمۀ خود را انتخاب‌ می‌كرد و ادارۀ امور داخلی‌ یهودیان‌، از جمله‌ تهیۀ آمار آنان‌ برای‌ تعیین‌ مالیات‌ را بر عهده داشت‌. در این زمان، بسیاری از یهودیان اَشكنازی مجارستان‌، گالیسیا، لهستان‌ و مناطق‌ چك‌ به‌ سارایوو مهاجرت‌ كردند و جوامعی خاص تشكیل دادند كه‌ كاملاً از جوامع‌ یهودیان‌ سفارادی‌ شهر متمایز بود. در دیگر شهرهای‌ بوسنی‌ نیز مهاجرت‌ یهودیان‌ اشكنازی‌ بر جمعیت‌ یهودیان‌ افزود. در سایۀ سیاستهای‌ مساعد دولت‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌، یهودیان‌ در سدۀ ۱۹م‌ در زمینه‌های‌ اقتصادی‌ فعال‌تر شدند، چنان‌كه‌ ۳ كارخانه‌دار برجستۀ بوسنی‌ از یهودیان‌ بودند و در دیگر شهرها همچون‌ تراونیك‌، موستار و بانیالوكا نیز تا ۱۳۲۰ش‌ /۱۹۴۱م‌ جوامع‌ یهودی‌ نقش‌ فعالی‌ در اقتصاد ایفا می‌كردند.

با آغاز جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ و اشغال‌ بوسنی‌ توسط ارتش‌ آلمان‌ در ۱۹۴۱م‌، كنیسه‌های‌ یهودیان‌ در سارایوو و دیگر نقاط بوسنی‌ تخریب‌ گردید و بخش‌ عمدۀ جمعیت‌ یهودی‌ این‌ كشور كشته‌، یا به‌ اردوگاههای‌ كار اجباری‌ فرستاده‌ شدند (نک‌ : ملكم‌، ۱۰۷-۱۱۴؛ جودائیكا، XIV /۸۶۹-۸۷۳).

 

مآخذ

فاین‌، ج‌. و. ا.، «ریشه‌های‌ تاریخی‌ جامعۀ بوسنی‌ مدرن‌ در دورۀ عثمانی‌ و قرون‌ وسطی‌»، مسلمانان‌ بوسنی‌ - هرزگوین‌، به‌ كوشش‌ مارك‌ پنسون‌، ترجمۀ مهوش‌ غلامی‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌؛ نیز:

 

Dictionary of the Middle Ages, New York, 1983; EI2; Judaica; Malcolm, N., Bosnia: A Short History, London, 1994; New Catholic Encyclopedia, London etc., 1967.

 

فاطمه‌ لاجوردی‌

 

VI. تصوف‌

ورود تصوف‌ به‌ بوسنی‌ را می‌توان‌ با ورود تركهای‌ عثمانی‌ به‌ این‌ كشور تقریباً هم‌زمان‌ دانست‌. ظاهراً عثمانیها بسیاری‌ از شیوخ‌ و درویشان‌ را با خود به‌ بوسنی‌ آوردند، چنان‌ كه‌ بنا بر اسناد تاریخی سلطان محمد فاتح حدود ۴۰ تن‌ از مشایخ‌ طریقه‌های‌ مختلف‌ را به‌ آنجا انتقال‌ داد. صوفیان‌ با روشهای‌ خاص‌ خود از یك‌ سو اسلام‌ را در این‌ منطقه‌ گسترش‌ دادند و از سوی‌ دیگر آن‌ را با شبكۀ بزرگ‌ تصوف‌ در سرتاسر جهان ‌اسلام ‌مرتبط ساختند.آنها به ‌مكانهای ‌مقدس‌ بوسنیاییها احترام‌ می‌گذاشتند و با فعالیتهای‌ خود در خانقاهها و تكیه‌ها آنان‌ را به‌ اسلام‌ دعوت‌ می‌كردند.

اولین‌ تكیه‌ها در بوسنی‌، پیش‌ از تصرف‌ كامل‌ این‌ كشور توسط نیروهای‌ عثمانی‌ ساخته‌ شدند. شاید بتوان‌ نخستین‌ نهاد رسمی‌ تصوف‌ در بوسنی‌ را تكیۀ مولویه‌ به‌ نام «ایشك‌ بگوا تكیه‌» در سارایوو دانست‌ كه‌ در ۸۶۸ق‌ /۱۴۶۴م‌ ساخته‌ شده‌ است‌. پس‌ از آن‌ در ۹۰۶ق‌ /۱۵۰۰م‌، تكیۀ اسكندر پاشا و سپس‌ در ۱۰۵۰ق‌ /۱۶۴۰م‌ تكیۀ حاجی‌ سنان‌ پاشا در این‌ شهر بنیاد نهاده‌ شد. در همین‌ دوران‌ تكیه‌های‌ كوچك‌تر متعددی‌ نیز در سارایوو پدید آمده‌ بود كه‌ اولیا چلبی‌ در سیاحت‌نامۀ خود به‌ آنها اشاره‌ كرده‌ است‌. در دیگر نقاط بوسنی‌ نیز در دورۀ حكومت‌ عثمانی‌ تكیه‌های‌ بسیاری‌ تأسیس‌ شد كه‌ طریقه‌های‌ مختلف‌ صوفیه‌ با پیروان‌ پرشمار خود در آنها حضور و فعالیت‌ داشتند كه‌ علاوه‌ بر هدایت‌ معنوی‌ پیروان‌ خود، با ادبیات‌ عرفانی‌ گسترده‌، زبانهای‌ فارسی‌ و عربی‌ را نیز در میان‌ مردم‌ بوسنی‌ رواج‌ دادند.

از جمله‌ برجسته‌ترین‌ نمونه‌های‌ این‌ ادبیات‌ می‌توان‌ به‌ آثار احمد سودی‌ بوسنوی‌ (د اوایل‌ سدۀ ۱۱ق‌) همچون‌ شرح‌ او بر

دیوان‌ حافظ، و نیز بر گلستان‌ و بوستان‌ سعدی‌ اشاره‌ كرد كه‌ هریك‌ در نوع‌ خود از اهمیت‌ بسیاری‌ برخوردار است‌؛ به‌ ویژه‌ شرح‌ او بر اشعار حافظ از مهم‌ترین‌ منابع‌ مراجعۀ محققان‌ فارسی‌ زبان‌ و دیگران‌ در این‌ زمینه‌ شمرده‌ می‌شود.

بلبلستان‌ نوشتۀ محمد فوزی‌ موستاری‌ در ۱۱۵۲ق‌ /۱۷۳۹م‌ نیز از نمونه‌های‌ جالب‌ توجه‌ نثر فارسی‌ در این‌ منطقه‌ به‌ شمار می‌رود. نویسنده‌ این‌ كتاب‌ را در ۶ فصل‌ یا «خلد» تنظیم‌ كرده‌، و در خلد چهارم‌ به‌ احوال‌ و اشعار مولوی‌ و ۱۱ تن‌ از شاعران‌ فارسی‌ زبان‌ مقیم‌ بوسنی‌، مانند درویش‌ پاشا، خسرو پاشا و... پرداخته‌ است‌ كه‌ اغلب‌ آنان‌ یا از اهل‌ تصوف‌، و یا دست‌ كم‌ دارای‌ گرایشهای‌ عرفانی‌ بوده‌اند (نک‌ : ه‌ د، بلبلستان‌).

پس‌ از تحولات‌ سیاسی‌ در بوسنی‌ در پایان‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ و روی‌ كار آمدن‌ رژیم‌ كمونیستی‌ در ۱۳۳۱ش‌ /۱۹۵۲م‌، فعالیت‌ تكیه‌ها ممنوع شد، اما در ۱۳۵۶ش‌ /۱۹۷۷م با ایجاد «مركز طریقه‌های‌ بوسنی‌» كه‌ ادارۀ تكیه‌ها و امور مربوط به‌ متصوفه‌ را برعهده‌ داشت‌، تكیه‌ها فعالیت‌ خود را از سر گرفتند. در ۱۳۷۰ش‌ /۱۹۹۱م‌ جامعۀ اسلامی‌ بوسنی‌، نحوۀ كاركرد این‌ مركز را كه‌ مطابق‌ اساسنامۀ تدوین‌ شده‌ در ۱۹۸۶م‌ تعیین‌ شده‌ بود، تأیید كرد. در حال حاضر، در بوسنی ۱۲ طریقۀ قادریه‌، رفاعیه‌، نقشبندیه‌، مولویه‌، خلوتیه، شاذلیه، بدویه، دسوقیه‌، سعدیه‌، سنانیه‌، بایرامیه‌ و بكتاشیه‌ ــ كه‌ فعالیت‌ آنها رسماً تأیید شده‌ است‌ ــ حضور دارند.

 

مآخذ

اولیا چلبی‌، سیاحت‌نامه‌، استانبول‌، ۱۳۱۵ق‌، ۵ /۴۳۱-۴۳۲؛ نیز:

 

Algar, H., «Some Notes on the Naqshbandī Tarīqat in Bosnīa», Studies in Comparative Religion, London, 1975; EI2 ; Malcolm, N., Bosnia: A Short History, London, 1994.

فؤاد حاجی‌ محمد اویچ

 

VII. باستان‌شناسی‌، فرهنگ‌ و تمدن‌

جدیدترین‌ كشفیات‌ باستان‌شناسی‌ در شمال‌ بوسنی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ انسان‌ در دورۀ پارینه‌ سنگی‌، یعنی‌ صدهزار سال‌ پیش‌ در این‌ سرزمین‌ ساكن‌ شده‌ بود. شواهد حضور انسان‌ از آن‌ زمان‌، ابزار سنگی‌ مورد استفادۀ روزمره‌ و نقاشیهای‌ شكارچیان‌ است‌ كه‌ در غار بادانیسكا در جنوب‌ هرزگوین‌ امروزی‌ از دورۀ پارینه‌ سنگی‌ كشف‌ شده‌ است‌. در این‌ غار هزارها ابزار سنگی‌، استخوانهای‌ تراش‌ خورده‌ و گردن‌بندهایی‌ كه‌ از صدف‌ و صدف‌ حلزونی‌ درست‌ شده‌اند، كشف‌ شده‌ است‌. آثار دیگری‌ از این‌ دوره‌ در سایر مناطق‌ بوسنی‌ ــ كه‌ بیشتر در كنار رودخانه‌ها قرار دارند ــ به‌ دست‌ آمده‌ است‌؛ ازجمله‌ در كامِن‌ در كنار رود اوسُرا، مالاگرادینا در كولاشی، ماركُواتس در دِتلاك‌ كنار دِروِنتا، وِلیكی‌ مایدان كنار تِشانی‌ (غاری در گلاموچانی كنار بانیالوكا)، ویسوكوبردو در لوپلیانسی و وِلیكا گرادینا در واروارا در سرچشمۀ رود راما.

 

با این‌ اكتشافات بوسنی‌ از جمله‌ سرزمینهایی‌ به‌ شمار می‌رود كه‌ صاحب‌ آثار فرهنگی‌ از دورۀ پارینه‌ سنگی‌ هستند (امامُویچ‌، انور، ۹). از دورۀ نوسنگی‌ نیز در بوسنی‌ آثاری‌ از هزارۀ ۴ق‌م‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌. قدمت‌ تمدنهای‌ نوسنگی‌ در بوسنی‌ حدود ۷۰۰‘۶ تا ۷۰۰‘۷ سال‌ برآورد می‌شود كه‌ به‌ ۳ بخش‌ قدیم‌، میانه‌ و جدید تقسیم‌ می‌گردد. كهن‌ترین‌ آبادیهای‌ دورۀ نوسنگی‌ قدیم‌ كه‌ شامل‌ مجموعه‌ كلبه‌هایی‌ بود، در گورنیاتوزلا، اُبری‌ كنار كاكانی و غار راولیچا بالای سرچشمۀ رود تیهالیینا كنار لیوبوشكی‌ پیدا شدند؛ در حالی‌كه‌ در مناطق‌ نزدیك‌ به‌ دریا غارنشینی‌ رواج‌ داشت‌. در این‌ دوره‌ انسان‌ از ظروف‌ ساخته‌ شده‌ از پوست‌ كدو و سپس‌ سفالی‌ كه‌ تزییناتی‌ بر روی‌ آن‌ تراشیده‌ شده‌ بود، استفاده‌ می‌كرد.

در دورۀ نوسنگی‌ میانه‌ با افزایش‌ جمعیت‌ آبادیهای‌ بیشتری‌ ایجاد شد. خانه‌ها روی‌ زمین‌ یا تا نیمه‌ درون‌ زمین‌ ساخته‌ می‌شد و كلبه‌های‌ چوبی‌ رواج‌ داشت‌. در توزلا نوع‌ خاصی‌ از آبادیها كشف‌ شده‌ است‌ كه‌ سوینیتسا نامیده‌ می‌شوند. این‌ خانه‌ها بر ستونهای‌ چوبی‌ و بالای‌ آب‌ قرار داشتند. مشهورترین‌ آثار دورۀ نوسنگی‌ جدید در بوتمیر كنار سارایوو كشف‌ شده‌ كه‌ شامل‌ ظروف‌ سفالی‌، ابزار سنگی‌، گندم‌، مجسمه‌های‌ انسان‌ و حیوانات‌ و... است‌. در این‌ دوره‌، زندگی‌ كشاورزی‌ رواج‌ داشت‌ و غلات‌ كشت‌ می‌شد و گاو، بز، خوك‌، سگ‌ و گوزن‌ اهلی‌ شده‌ را پرورش‌ می‌دادند (همو، ۱۰-۱۱).

دورۀ فلز: از دورۀ فلز در بوسنی‌ آثار زیادی‌ بر جای‌ مانده‌ است‌. معادن‌ متعدد این‌ سرزمین‌ شرایط مناسبی‌ برای‌ توسعۀ صنعت‌ فلزی‌ به‌ وجود آورده‌ است‌. در این‌ دوره‌، آبادیهای‌ جدید كنار معادن‌ ساخته‌ می‌شد. آثار كشف‌ شده‌ نشانگر رواج‌ استخراج‌ و استفاده‌ از فلزات‌ است‌. شرایط زندگی‌ انسان‌ در این‌ دوره‌ بهبود یافت‌ و خانه‌ها را بهتر ساختند و از تنور برای‌ پخت‌ نان‌ استفاده‌ كردند. شمار زیادی‌ سلاح‌ مسی‌ و زیورآلات‌ در گورها كشف‌ شده‌ كه‌ مشهورترین‌ آنها متعلق‌ به‌ مالی‌ لُشینی‌ در كنار ویتِز و در نزدیكی‌ زورنیك است‌.

از دورۀ آهن‌، قدیم‌ترین‌ آثار در گورهای‌ گلاسیناتس كشف‌ شده‌ كه‌ شامل‌ انگشتر، دست‌بند و چاقوهای‌ كوچك‌ است‌. از آثار مكشوفه‌ در ریپچه‌ كنار رود اونا در نزدیكی‌ شهر بیهاچ‌ و در دونیا دولینا كنار رود ساوا متوجه‌ می‌شویم‌ كه‌ اهالی‌ آن‌ مناطق‌ كشاورز بوده‌، و به‌ دامداری‌، ماهی‌گیری‌ و آهنگری‌ نیز اشتغال‌داشته‌اند. در این‌دوره‌،مردمان‌ بوسنی‌ آسیاب‌ دستی‌ به‌ كار می‌بردند. از حیوانات‌ اهلی‌، گاو، خوك‌، بز، اسب‌ و سگ‌ پرورش‌ داده‌ می‌شد. خانه‌های‌ محكم‌تر با اتاقهای‌ سقف‌دار ساخته‌ می‌شد و از زیر شیروانی‌ به‌ عنوان‌ انبار استفاده‌ می‌كردند.

انسان‌ این‌ دوره از اجاق سفالی برای‌ پخت‌ غذا استفاده‌ می‌كرد. سفالینه‌هایی‌ به‌ قطر یك‌ متر كشف‌ شده‌ است‌ كه‌ برای‌ كباب‌ كردن‌ گوشت‌ به‌ كار می‌رفت‌ كه‌ نشان‌ از پیشرفت‌ تمدن‌ مادی‌ دارد. از بدنۀ درخت‌، قایق‌ می‌ساختند و با مردم‌ دنیای‌ خارج‌ ارتباط برقرار می‌كردند. این روابط از سكه‌های سلتی و زیورآلات‌ رومی‌ كه‌ در دونیا دولینا پیدا شده‌، آشكار است‌. برای‌ دفن‌ مرده‌ها از تابوتهایی‌ از چوب‌ بلوط استفاده‌ می‌ كردند و در گورها ظروف‌ سفالی‌، زیورآلات‌ و سلاح‌ می‌گذاشتند.

مهم‌ترین پدیدۀ دورۀ فلز در بوسنی، ظهور قوم جدید ایلیریهاست‌ كه‌ از طوایف‌ مختلف‌ تشكیل‌ می‌شد. این‌ قوم‌ تأثیرات‌ فرهنگی‌ و سیاسی‌ بزرگی‌ بر تاریخ‌ این‌ سرزمین‌ به‌ جا گذاشت‌ كه‌ برخی‌ از آنها هنوز هم‌ دیده‌ می‌شود. مهم‌ترین طوایف‌ آنها یاپُدی‌، دِزیتیاتی‌، دالماتی‌، دیسیونی‌ و دائُرسی‌ نام‌ داشتند. ایلیریها خود تحت‌ تأثیر فرهنگ‌ یونانی‌ قرار داشتند و از خط یونانی‌ استفاده‌ می‌كردند و دین‌ آنها شبیه‌ ادیان‌ یونانی‌ بود(فیلیپُویچ‌، ۱۱۳). ایلیریها اولین‌ سكه‌ها را به پیروی از یونانیان‌ در سدۀ ۳ق‌م‌ ضرب‌ كردند. شهرها در این‌ دوره‌ با حصار محكم‌ محافظت‌ می‌شد. با این‌ همه‌، در پایان‌ سدۀ ۱ق‌م‌، فرهنگ‌ هلنی‌ نزد ایلیریها رو به‌ ضعف‌ نهاد و فرهنگ‌ رومی‌ به‌ تدریج‌ جای‌ آن‌ را گرفت‌.

درواقع‌، رومیها مناطق ایلیری‌نشین را كه در آن زمان ایلیریكوم‌ نام‌ داشت‌، رومی‌ كردند و پرستش‌ خدایان‌ رومی‌ را رواج‌ دادند. شهرنشینی‌ رومی‌ شكل‌ گرفت‌ و در شهرهایی‌ نظیر بیستائه‌ نووه‌ و آرگِنتوم‌ در ایلیریكوم‌، تمام‌ مشخصات‌ شهرهای‌ رومی‌ و زندگی‌ در آن‌ شهرها دیده‌ می‌شود. در این‌ شهرها میدانها، خیابانها، شورای‌ شهر، دادگاه‌، حمام‌ عمومی‌، شبكۀ آب‌رسانی‌ و فاضلاب‌ وجود داشت‌. غیر از استخراج‌ فلز از معدنها، در این‌ دوره‌ استفاده‌ از چشمه‌های‌ آب‌ معدنی‌ برای‌ معالجۀ بیماران‌ نیز كاربرد داشت‌ (همو، ۱۱۵). علاوه‌ بر آیینهای‌ رومی‌، آیینهای‌ ایرانی‌ میترائیسم‌ و مانوی‌ نیز در بوسنی رواج داشته است‌. ایلیریها نیز خود خدایان‌ خاصی‌ داشتند. سیلوان‌، خدای‌ جنگل‌ و نگهبان‌ چوپانها و گله‌ها، و دیانا الاهۀ شكار حیوانات‌ وحشی‌ و طبیعت‌ از مهم‌ترین‌ خدایان‌ ایلیرها بودند. طایفۀ یاپُدی‌ نیز كه‌ در شمال‌ غربی‌ بوسنی‌ فعلی‌ زندگی‌ می‌كردند، خدای‌ چشمه‌ها به‌ نام «بیند» را پرستش‌ می‌كردند (امامویچ‌، انور، ۲۹). با این‌ همه‌، در بوسنی‌ همزیستی‌ و مدارای‌ دینی‌ رعایت‌ می‌شد، در حالی‌كه‌ در دیگر مناطق‌ اروپا، مسامحه‌ و چندگرایی‌ كه‌ از زمان‌ امپراتور كنستانتین‌ آغاز شده‌ بود، جای‌ خود را به‌ شعار جدید «یك‌ دین‌، یك‌ امپراتوری‌، یك‌ امپراتور» داد.

اطلاعات‌ زیادی‌ دربارۀ مسیحیت‌ اولیه‌ در قلمرو بوسنی‌ امروزی‌ وجود دارد. از سده‌های‌ ۴ و ۵م‌ آثار كلیساهای‌ بسیاری‌ كشف‌ شده‌ است‌ كه‌ مهم‌ترین‌ آنها در گلوبیچ‌، بلاگای‌، چاراكوو، چیتلوك‌، توربه‌، زِنیتسا، كاكانی‌، اُتینُوسی‌ و لِتكه‌ قرار دارند. این‌ كلیساها تا زمان‌ حملۀ اسلاوها و آوارها وجود داشتند. در اوایل‌ سدۀ ۱ق‌ /۷م‌، زمانی‌ كه‌ اسلاوها به‌ بالكان‌ آمدند، تمام‌ این‌ كلیساها ویران‌ شدند (فیلیپویچ‌، ۱۲۱ ff.).

اسلاوها غالباً مردمی‌ كشاورز و دامدار بودند و برده‌داری‌ هنوز میان‌ آنها رواج‌ نیافته‌ بود. در جنگ‌ و فنون‌ نظامی‌ مهارت‌ داشتند. دینها و آیینهای‌ چندخدایی میان آنان رواج داشت و نیروها و پدیده‌های‌ طبیعی‌ را هم‌ پرستش‌ می‌كردند (نک‌ : امامویچ‌، مصطفى‌، سراسر كتاب‌).

مدتها پس‌ از حملۀ اسلاوها و آوارها مردم‌ بومی‌ بوسنی‌ به‌ تدریج‌ توانستند حیات‌ دینی‌ خود را كه‌ بر آداب‌ و رسوم‌ قدیم‌ استوار بود، دوباره‌ بازیابند؛ چه‌، در بوسنی‌ نیز مانند جاهای‌ اندك‌ دیگر، سنتهای‌ فرهنگی‌، دینی‌ و سیاسی‌ قبل‌ از آمدن‌ اسلاوها، حفظ شده‌ بود. این‌ وضعیت‌ زمینۀ مناسبی‌ برای‌ ظهور «كلیسای‌ بوسنی‌» به‌ وجود آورد كه‌ مهم‌ترین‌ پدیده‌ در تمام‌ زندگی‌ فرهنگی‌، معنوی‌ و هنری‌ بوسنی‌ در قرون‌ وسطی‌ است‌. كلیسای‌ بوسنی‌ با رویكردی‌ كه‌ نسبت‌ به‌ مسائل‌ اصلی‌ انسان‌ داشت‌، تمام‌ ابعاد حیات‌ فرهنگی‌ را دردست‌ گرفت‌، از آن‌ جمله‌ مدارا نسبت‌ به‌ ادیان‌ دیگر، خودداری‌ از زندگی‌ تجملی‌، فروتنی‌ در زندگی‌ روزمره‌، و از دیدگاه‌ هنری‌، چیزهایی‌ مانند ساخت‌ سنگ‌ قبرهای‌ بزرگ‌ موسوم‌ به‌ اِستِچاك‌، تحت‌ تأثیر مستقیم‌ باورهای‌ دینی‌ و تعالیم‌ معنوی «كلیسای‌ بوسنی‌» به‌ وجود آمد. استچاكها كه‌ در تمام‌ اروپا منحصر به‌ فرد هستند، گویاترین‌ اثر هنری‌ و فرهنگی‌ بوسنی‌ در قرون‌ وسطی‌ به‌ شمار می‌روند. بر روی‌ این‌ سنگها تصویرها و نوشته‌هایی‌ از زندگی‌ روزمره‌، شكار، جنگ‌، جشنهای‌ اشرافی‌ و درباری‌، تصویرهای‌ انسان‌، نمادهای خورشید، ماه و تصویرهای طبیعت دیده می‌شود. نوشته‌های‌ روی‌ این‌ سنگها كه‌ اغلب‌ در مورد فلسفه و معنی‌ هستی‌ و تجربۀ زندگی‌ انسان‌ در دنیاست‌، نشانگر دیدگاه‌ مردم‌ بوسنی‌ نسبت‌ به‌ حیات‌ و نقش‌ انسان‌ است‌. بزرگ‌ترین‌ شاعر معاصر بوسنی‌، محمدعلی‌ ماك‌ دیزدار با الهام‌ گرفتن‌ از این‌ نوشته‌ها اشعاری‌ عالی‌ سروده‌ است‌.

در بوسنی‌ آثار معماری‌ از دورۀ قرون‌ وسطی‌، شامل‌ قصرها و كلیساها به‌ویژه‌ در نزدیكی‌ شهر ویسوكو دربُبُواتس‌ وكرالیواسوتیسكا، یعنی‌ جاهایی‌ كه‌ مراكز حكومت‌ شاهان‌ بوسنی‌ بودند، بر جای‌ مانده‌ است‌. به‌ علاوه‌ انواع‌ سكه‌ها و مهرها و آثار و اسناد مكتوب نیز از آن‌ دوره‌ در دست‌ است‌. بوسنیاییها همچنین‌ در صنایع‌ دستی‌ مهارت‌ داشتند و آثاری‌ كه‌ دارای‌ سبك‌ خاصی‌ موسوم‌ به‌ سبك‌ بوسنیایی‌ است‌، در قالب‌ ظروف‌ طلایی‌ و نقره‌ای‌ دیده‌ می‌شود (فیلیپویچ‌، همانجا).

شهر بوسنی‌ آن‌ زمان‌، مانند شهرهای‌ اروپا در مركز خود یك‌ میدان‌ داشت‌ كه‌ كانون‌ زندگی‌ عمومی‌ و نیز تجاری‌ بود. در اطراف‌ میدان‌ مغازه‌ها و خانه‌های‌ بازرگانان‌ و صنعتگران‌ قرار داشت‌. كلیسا نیز در مركز شهر بود. خانه‌ها معمولاً از چوب‌، و كلیسا از سنگ‌ ساخته‌ می‌شد (نیلُویچ‌، ۴۷).

شكل‌ خانواده‌ در بوسنی‌ قرون‌ وسطی‌ معروف‌ به‌ زادروگا بود. پدر رئیس‌ خانواده‌ بود و اختیار امور را به‌ طور كامل‌ در دست‌ داشت‌. بعد از فوت‌ پدر، این‌ مسئولیت‌ برعهدۀ پسر ارشد می‌افتاد كه‌ با برادران كوچك‌تر مشورت‌ می‌كرد. ازدواج‌ براساس‌ رسوم‌ اسلاوی‌ از راه‌ دزدی‌ عروس‌ یا براساس‌ قرارداد و یا خرید صورت‌ می‌پذیرفت‌. ارث‌ به‌ اندازۀ مساوی‌ بین‌ پسران‌ خانواده‌ تقسیم‌ می‌شد. طلاق‌ نیز اختیاری‌ بود و مرد می‌توانست‌ بدون‌ دلیل‌ زن‌ خود را طلاق‌ دهد. زن‌ نیز می‌ توانست‌ شوهر خود را ترك‌ كند، اما در این‌ صورت بدون‌ ارث‌ می‌ماند (امامویچ‌، مصطفى‌، سراسر كتاب‌).

شاهان‌ و اشراف‌ بوسنی در مسابقه‌های شوالیه‌ها در دوبرونیك‌ و بودین‌ (بوداپست‌ امروزی‌) شركت‌ می‌كردند. موسیقی‌ و تئاتر به‌ عنوان‌ سرگرمی‌ بین‌ اشراف‌ بوسنی‌ رایج‌ بود و موسیقی‌دانان‌ نیز برای‌ مردم‌ شهر برنامه‌هایی‌ اجرا می‌كردند (نیلویچ‌، همانجا).

 

دورۀ عثمانی‌

پس‌ از آنكه‌ بوسنی‌ توسط عثمانی‌ تسخیر شد (۱۴۶۳م‌) اكثر جمعیت‌ آن‌ به‌ تدریج‌ از پیروی «كلیسای‌ بوسنی‌» به‌ اسلام‌ گرویدند و به‌ سرعت‌ فرهنگ‌، شیوۀ زندگی‌ و تفكر اسلامی‌ به‌ بوسنی‌ انتقال‌ یافت‌. اسلام‌ و مسیحیت‌ در قرون‌ وسطی محور معنوی و راهنمای تاریخی بوسنی و به‌ویژه‌ بوسنیاكها به‌ شمار می‌رود (فیلیپویچ‌، ۱۳۰).

روحیۀ مدارا كه‌ در بوسنی‌ قرون‌ وسطی رواج‌ داشت‌، با آمدن‌ اسلام‌ تقویت‌ شد. در این‌ مورد صوفیه‌ و درویشان‌ نقش‌ بزرگی‌ داشتند. سلطان‌ محمد فاتح‌ ۴۰ تن‌ از شیوخ‌ طریقه‌های‌ مختلف‌ را به‌ بوسنی‌ آورد. با عملی‌ كردن‌ روح‌ مدارای‌ اسلامی‌، درویشان‌ آسان‌تر می‌توانستند بوسنی‌ را اسلامی‌ كنند. درواقع‌، كهن‌ترین‌ خانقاههای‌ درویشان‌ در بوسنی‌ در اصل‌ كلیساها و دیرها بود (میچییویچ‌، سراسر مقاله‌).

به‌ این‌ ترتیب‌ جامعه‌ای‌ جدید به‌ وجود آمد و ابعاد زندگی‌ و رفتارهای‌ مردم‌ تغییر یافت‌. چندگرایی‌ معنوی‌ و فرهنگی‌ بوسنی‌ براساس‌ اصول‌ جدید و دیدگاه‌ اسلام‌ نسبت‌ به‌ اهل‌ كتاب‌ و زمینۀ تاریخی‌ای‌ كه‌ در بوسنی وجود داشت‌، ترویج‌ شد و تحولاتی‌ عمیق‌ در فرهنگ‌ و هنر، كشاورزی‌، صنعت‌، تجارت‌ و ابعاد دیگر زندگی‌ روی‌ داد.

صنعت‌ و تجارت‌ متكی بر معادن فراوان‌ آهن‌، نقره‌، طلا، روی‌، مس‌، سرب‌، قلع‌ و غیره‌ بود. سارایوو و مراكز دیگر تجاری‌ و صنعتی‌ بوسنی‌ با استانبول‌، دمشق‌، مكه‌، مدینه‌، قاهره‌، بغداد، سمرقند، بخارا و دیگر مراكز بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ رابطه‌ برقرار كرد. در حالی‌ كه‌ با مراكز مهم‌ جهان‌ غرب‌ و از جمله‌ رم‌، ونیز و وین‌، پیش‌تر ارتباط داشت‌. در بوسنی‌ شهرهای‌ بزرگ‌ با محلات‌ صنفی‌، كاروانسراها، حمامها و دیگر ابنیۀ عمومی‌ گسترش‌ یافت‌. بیرون‌ از این‌ محلات‌، مراكز فرهنگی‌ و دینی‌ از جمله‌ مكاتب‌ و مدارس‌، خانقاهها، تكایا و كتابخانه‌ها قرار داشتند و شهرها به‌ كانونهای‌ زندگی‌، فرهنگ و معنویتی جدید تبدیل‌ شدند. این‌ نوع‌ شهرها و نهادها را واقفان‌ و خیرخواهان‌ بزرگ‌ از جمله‌ عیسی‌ بیك‌ عیسی‌ كویچ‌ و غازی‌ خسروبیك‌ در سارایوو، فرهاد پاشا سُكولُویچ‌ در بانیا لوكا، چِیوان‌ كدخدا و كاراجوزبیك‌ در موستار، و اسكندرپاشا و سلیمان‌ پاشا در تراونیك‌ ساختند.

در این‌ دوره‌، معماری شهر بوسنی تركیبی از سبكهای‌ معماری‌ شهری‌ خاورمیانه‌ای‌ و بوسنیایی‌ بود. اسلامی‌ شدن‌، تأثیرات‌ مهمی‌ به‌ همراه‌ داشت‌. اولین‌ و مهم‌ترین‌ اثر آن‌ گسترش‌ چشم‌گیر سواد و تحصیلات عمومی بود. كودكان در مكتبها سواد و آموزه‌های‌ دینی‌ فرا می‌گرفتند و مدرسه‌ها كه‌ در سطح‌ بالاترین‌ مراكز علمی‌ آن‌ زمان‌ بودند، رو به‌ رشد نهادند. كتابخانه‌ها سرچشمۀ علوم‌ و مراكز گسترش‌ كتاب‌ به‌ شمار می‌رفتند و كتابهای‌ نفیس‌ و كمیاب‌ استنساخ‌ می‌شد. مردم‌ بوسنی‌ در این‌ دوره‌ برای‌ تحصیلات‌ به‌ مراكز بزرگ‌ دیگر امپراتوری‌ می‌رفتند و زبانهای‌ مهم‌ آن‌ زمان‌، قبل‌ از همه‌ عربی‌، تركی‌ عثمانی‌ و فارسی‌ را یاد می‌گرفتند و به‌ فراگیری فلسفه، الاهیات، فقه و ادبیات‌ می‌پرداختند. اشعار ارزشمندی‌ به‌ زبانهای‌ شرقی‌ و بوسنیایی‌ از آن‌ ایام‌ در دست‌ است‌. بوسنیاییهای‌ دانشمند، آثار خود را به‌ زبان‌ عربی‌ و فارسی‌ می‌نوشتند و شعر فارسی‌ نیز می‌گفتند. ادبیات‌ گسترده‌ای‌ به‌ زبان‌ بوسنیایی‌ با الفبای‌ عربی‌ به‌ وجود آمد كه‌ به‌ ادبیات‌ آلخامیادو معروف‌ است‌. زبان‌ بوسنیایی‌ نیز یكی‌ از زبانهای‌ رسمی‌ دربار عثمانی‌ شد.

با توسعۀ شبكۀ راهها كه‌ بوسنی‌ را به‌ مركز امپراتوری‌ وصل‌ می‌كرد، پلهای‌ بزرگی‌ هم‌ ساخته‌ شد. مساجد جامع‌ سده‌های‌ ۱۵ و ۱۶م‌ مهم‌ترین‌ ابنیه‌ و آثار معماری‌ بوسنی‌ به‌ شمار می‌رفت‌. فقط در سارایوو در آن‌ زمان‌ بیش‌ از ۱۰۰ مسجد و مكتب‌ ساخته‌ شد. مشهورترین‌ آنان‌ مسجد غازی‌ خسروبیك‌ در مركز سارایوو و نیز مسجد شاهی، مسجد مغربی‌ و مسجد علی‌ پاشاست‌.

برخی‌ از این‌ مساجد كه‌ به‌ دست‌ صربها كاملاً ویران‌ شدند، از ارزش‌ تاریخی‌ بسیار برخوردار بودند (فیلیپویچ‌، همانجا).

در دورۀ حكومت‌ عثمانی‌ به‌ ایجاد بناهای‌ عام‌ المنفعه‌ مانند حمامها، شبكه‌های‌ آب‌رسانی‌ و شیرآبهای‌ عمومی‌ توجه‌ می‌شد. در تأسیس‌ محله‌های‌ مسكونی‌ به‌ ویژه‌ زیبایی‌ طبیعت‌ مورد توجه‌ بود. خانه‌ها در مكانهای زیبا و در كنار آب‌ ساخته‌ می‌شدند. توسعۀ صنعت‌ نیز در این‌ دوره‌ قابل‌ توجه‌ است‌. فقط در سارایوو ۸۰ نوع صنعت رونق پیدا كرد كه در چهارچوب اصناف سازمان‌دهی‌ شده‌ بودند و هنر كاربرد زیادی‌ در صنعت‌ یافت‌ (زلاتار، .(۶۷ از ۹۲۵ق‌ /۱۵۱۹م‌ چاپخانۀ گوراژده‌ شروع‌ به‌ فعالیت‌ كرد و آثاری‌ در آنجا به‌ چاپ‌ رسید. از خصایص‌ جانبی‌ بوسنی‌ در این‌ روزگار، وجود روح‌ تسامح‌ و همزیستی‌، و ایجاد فرهنگی‌ غنی‌ و متنوع‌ بود كه‌ به‌ كلی‌ با شیوۀ اروپاییان‌ قرون‌ وسطی‌ در اسپانیا و ایتالیا و... تفاوت‌ داشت‌ (فیلیپویچ‌، سراسر كتاب‌).

با انضمام‌ بوسنی‌ به‌ امپراتوری‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌، در این‌ كشور تحولات‌ بزرگی‌ به‌ وجود آمد. شیوۀ زندگی‌ غربی‌ با ویژگیهای‌ خاص‌ خود مانند اقتصاد آزاد، و آموزش‌ و پرورش‌ جدید وارد بوسنی‌ شد. نهادهای ‌جدید براساس‌ الگوهای ‌اروپایی ‌تأسیس‌ گردید و اولین‌ مجله‌های‌ علمی‌ و ادبی‌ انتشار یافت‌ و نخستین موزه‌ها و كتابخانۀ ملی در این‌ دوره‌ تأسیس‌ شد (همانجا).

به‌ طور كلی‌، در دورۀ حكومت‌ اتریش‌ ـ مجارستان‌ در بوسنی‌ در زمینۀ فرهنگ‌ و آموزش‌ و پرورش‌ دو نوع‌ گرایش‌ وجود داشت‌: گرایش‌ دولتی‌ و عمومی‌، و گرایشی‌ كه‌ در جوامع‌ قومی‌ در چهارچوب‌ عقاید ملی‌ و مذهبی‌ دنبال‌ می‌شد. مردم‌ عادی‌ فرهنگ‌ حكومتی‌ را كه‌ خارجی‌ بود، نمی‌پذیرفتند و به‌ تدریج‌ خود به‌ فعالیت‌ فرهنگی‌ و آموزشی‌ دست‌ زدند. به‌ این‌ ترتیب‌، نهادهای فرهنگی قومی‌، مانند پرُسوْیتای‌ صربها در ۱۹۰۲م‌، غیرت‌ مسلمانان‌ در ۱۹۰۳م‌ و ناپرِداك‌ كرواتها در ۱۹۰۴م‌ شكل‌ گرفت‌. اهداف‌ اصلی‌ این‌ نهادها كمك‌ به‌ دانش‌آموزان‌ و دانشجویان‌ فقیر یا تربیت‌ روشنفكران‌ ملی‌ و آموزش‌ و تربیت‌ صنعتگران‌ و تاجران‌ بود (حاجی‌ بگویچ‌، ۱۷۳).

در این‌ دوره‌ در بوسنی‌ علوم‌ جدید مانند زمین‌شناسی‌، باستان‌شناسی‌، جانورشناسی‌ و زیست‌شناسی‌ رو به‌ رشد نهاد، پزشكی‌ نیز توسعه‌ یافت‌ و نخستین‌ كلینیك‌ به‌ سبك‌ اروپایی‌ در سارایوو تأسیس‌ شد.

در دورۀ بین‌ دو جنگ‌ جهانی‌، به‌ سبب‌ استیلای‌ صربها بر اقوام‌ دیگر، مشكلات‌ بزرگی‌ ایجاد شد. بسیاری‌ از فرهنگیان‌ بوسنی‌ به‌ سبب‌ اوضاع‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌، بوسنی‌ را ترك‌ كردند و به‌ زاگرب‌ و یا بلگراد رفتند. پس‌ از ۱۳۳۶ق‌ /۱۹۱۸م‌ مسلمانان‌ در معرض‌ اخراج‌ و شكنجه‌ و مصادرۀ اموال‌ قرار گرفتند و فعالیتهای‌ فرهنگی‌ در بوسنی‌ متوقف‌ شد و مردم‌ تنها نگران‌ حفظ زندگی‌ و مال‌ خود بودند.

بعد از جنگ جهانی دوم مسلمانان بوسنی وارد جامعه‌ای‌ جدید، یعنی‌ یوگسلاوی‌ كمونیستی‌ شدند و فعالیتهای‌ مذهبیشان‌، مانند دیگر سازمانهای‌ دینی‌ زیر نظر دولت‌ قرار گرفت‌ (فیلیپویچ‌، همانجا). این‌ وضعیت‌ به‌ ویژه‌ برای‌ بوسنیاكها، یعنی‌ مسلمانان‌ سخت‌ بود، زیرا آنها را به عنوان یك ملت‌ به‌ رسمیت‌ نمی‌شناختند، مگر آنكه‌ خود را به‌ لحاظ قومی‌ صرب‌ یا كروات‌ می‌خواندند. در این‌ دوره‌ مسلمانان‌ وارد مبارزۀ فرهنگی‌ - سیاسی‌ پیچیده‌ای‌ برای‌ به رسمیت‌ شناساندن‌ ملیت‌ خود شدند. انكار تمام‌ ویژگیهای‌ ملی‌ و فرهنگی‌ بوسنیاكها با یورش‌ نظامی‌ صربستان‌ و مونتنگرو و سپس كرواسی در ۱۳۷۱ش‌ /۱۹۹۲م‌ به‌ اوج‌ خود رسید و بسیاری‌ از مؤسسات‌ فرهنگی‌ و آموزشی‌ از میان‌ رفت‌ (عمردیچ‌،۱۶ ؛ بوییچ‌، ۹۹). با این‌ همه‌، بوسنی‌ و هرزگوین‌ توانست‌ به‌ حیات‌ خویش‌ ادامه‌ دهد و به‌ سرعت‌ به‌ سوی‌ بازسازی‌ فرهنگی‌ و ملی‌ گام‌ بردارد.

 

مآخذ

BojiĆ, M., Uzroci genocida u Bosni, Sarajevo, 2001; Filipović, M., Bosna i Hercegovina najvažni je geografske, historijske, kulturne i politiČke Činjenice, Sarajevo, 1997; Hadžibegović, I. and M. Imamović, «Bosna i Hercegovina u vrijeme Austrougarske vladavine», Bosna i Hercegovina od najstarrijih vremena do drugog sv jetskog rata, Sarajevo, 1995; Imamović, E., «Prostor Bosne i Hercegovine u prethistoriji i antici», ibid; Imamović, M., Historija države i prava Bosne i Hercegovine, Sarajevo, 2001; Mićijević, S., «Bosna je punalaznih mesija», DANI, www. bhdani.com/arhiva/122/inter.htm; Nilević, B., «Proces afirmacije Srednjovjekovne bosanske države» , Bosna i Hercegovina od najstarrijih vremena do drugog svjetskog rata, Sarajevo, 1995; Omerdić, M., Prilozi izućavanja genocida nad Bošnjacima (1992-1995), Sarajevo, 1999; Zlatar, B.,«Bosna i Hercegovina u okviru Osmanskog carstva» , Bosna i Hercegovina od najstarrijih vremena do drugog svjetskog rata, Sarajevo, 1995.

 

صباح‌الدین‌ شاریچ‌

 

 

 

VIII. زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌

 

حضور و نفوذ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ بخشی‌ از حضور و نفوذ آن‌ در قلمرو عثمانی‌ به‌ شمار می‌آید. اسلام در سدۀ ۹ق‌ /۱۵م‌ با سپاهیان‌ عثمانی‌ وارد متصرفات‌ اروپایی‌ این‌ دولت‌، از جمله‌ سرزمین‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ گردید (لین‌ پول‌، ۱۶۷) و موجب‌ مسلمان‌ شدن‌ بسیاری‌ از مردم‌ این‌ سرزمین‌ شد. این‌ امر بوسنی‌ و هرزگوین‌ را به‌ نحوی‌ چشم‌گیر زیر نفوذ فرهنگ‌ ایرانی‌ قرار داد (صفار مقدم‌، ۷۹، به‌ نقل‌ از بشیر جاكا)؛ زیرا تركها در علم‌ و فلسفه‌ و به‌ ویژه‌ در ادبیات‌، تحت‌ تأثیر بسیار شدید ادبیات‌ فارسی‌ و ایرانیها بودند (همانجا) و زبان‌ فارسی‌، چندین‌ قرن‌ در آسیای‌ صغیر زبان‌ رسمی‌ منحصر به‌ فرد بود (ریاحی‌، «نفوذ...»، ۷۸). تأثیر فرهنگ‌ ایرانی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ كه‌ مایۀ شگفتی‌ محققان‌ است‌، به‌ زمانهای‌ پیش‌ ــ تقریباً به‌ دوران‌ سكنا گزیدن‌ اسلاوها در بالكان‌ ــ باز می‌گردد. در جریان‌ این‌ انتقال‌ و تأثیر، نخست‌ باید به‌ نقش‌ مانویها، نو مانویها و فرقۀ مانوی‌ بوگومیل‌ در بالكان‌ ــ كه‌ مورد تهاجم‌ مسیحیان‌ بود و یكباره‌ اسلام‌ آورد ــ توجه‌ كرد (نک‌ : پُویك‌، ۷۸۵ -۷۸۴)؛ سپس‌ نقش‌ واسطه‌ای‌ یونانیان‌ را در نظر داشت‌؛ و سرانجام‌، به‌ نقش عثمانیها، خاصه‌ در انتقال‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ پرداخت‌ (صفار مقدم‌، ۷۸- ۷۹، ۱۹۰-۱۹۵).

اینك‌ بحث‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ در بوسنی‌ در دو بخش‌ بررسی‌ می‌شود: بخش اول ــ عصر عثمانی‌ (۱۴۶۳- ۱۸۷۸م‌)؛ بخش‌ دوم‌ ــ پس‌ از عصر عثمانی‌ (۱۸۷۸م‌ بب ).

بخش‌ اول‌ ـ عصر عثمانی‌: با ورود عثمانیها به‌ سرزمین‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌، مقدونیه، صربستان و قره‌داغ، زبانهای‌ فارسی‌، عربی‌ و تركی‌ در این‌ سرزمینها رایج‌ شد: فارسی‌ به‌ عنوان‌ زبان‌ ادب‌ و فرهنگ‌، عربی‌ به‌ عنوان‌ زبان‌ دین‌ و شریعت‌، و تركی‌ به‌ عنوان‌ زبان‌ اداری‌ (بوگدانُویچ‌، «ادبیات‌...»، ۹۸۵؛ ریاحی‌، زبان‌...، ۲۳۵).

در قلمرو عثمانی‌ به‌ طور عام‌، و در بوسنی‌ و هرزگوین‌ به‌ طور خاص‌، آموزش‌ و ترویج‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ كه‌ به‌ سبب‌ شیوایی‌ و شیرینی‌ و بیان‌ آراء متفكران‌ بزرگ‌ ایران‌، زبان‌ ادبی‌ عالم‌ اسلام گردیده‌ بود (تارلان‌، ۸۵۲)، در ۳ مركز صورت‌ می‌گرفت‌: مدرسه‌ها، خانقاهها و انجمنها.

۱. مدرسه‌ها: گر چه‌ مدرسه‌ دارای‌ معنایی‌ عام‌ است‌ و مفهوم‌ محل‌ تدریس‌، از پایین‌ترین‌ تا بالاترین‌ مدارج‌ تحصیلی‌ را در برمی‌گیرد، ولی‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ در این‌ كاربرد، مراد از مدرسه‌ محل‌ تحصیلات‌ عالی‌ است‌، زیرا شاگردانی‌ وارد مدرسه‌ می‌شدند كه‌ دورۀ مكتب‌ [ابتدایی‌] و رشدیه‌ [متوسطه‌] را به‌ پایان‌ برده‌ بودند. گفتنی‌ است‌ كه‌ مراكز آموزشی‌، دارای‌ سطوح‌ مختلفی بدین شرح بودند: الف‌ ـ مكتبها، در دو سطح‌: یك‌ ـ مكتب‌ كودكان‌ كه‌ در روستاها و شهرهای‌ كوچك‌ دایر بود و برنامۀ معین‌ و مشخصی‌ نداشت‌؛ دو مكتب‌ ابتدایی‌ دارای‌ برنامۀ معین‌ ۳ ساله‌. ب‌ - رشدیه‌ [متوسطه‌]، حد واسط ابتدایی‌ و مدرسه‌ [دورۀ عالی‌]. در مكتبها و رشدیه‌ها دستور زبان‌ فارسی‌ نیز تدریس‌ می‌شد. ج‌ مدرسه‌ها، كه‌ در آنها تدریس‌ متون‌ برجسته‌ و درجۀ اول‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ مثل‌ گلستان‌ سعدی‌، بهارستان‌ جامی‌، دیوان‌ حافظ، مثنوی‌ مولوی‌ و نظایر آنها صورت‌ می‌گرفت‌. بنا بر گزارش‌ بوگدانویچ‌ شمار مدارس‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ در اوایل‌ سدۀ ۱۰ تا اواخر سدۀ ۱۲ق‌ بیش‌ از ۱۰۰ بوده‌ است‌ (همانجا). م‌. مالیك از مدارسی‌ نام‌ می‌برد كه‌ به‌ آموزش‌ زبان‌ فارسی‌ می‌پرداخته‌اند، مثل‌ مدرسه‌های‌ غازی‌ خسروبیك‌ و اَتمِجان‌ در سارایوو و نیز مدرسه‌های‌ تراوْنیك‌، موستار، بانیالوكا، زِنیكا، فوجْنیكا، ویسوكو، كونْجیك‌ و اسكوپْلیچ‌ (نک‌ : مرادی‌، ۵۶). بوگدانویچ‌ تصریح‌ می‌كند كه‌ قدیم‌ترین‌ مدرسۀ یوگسلاوی‌ مدرسه‌ای است كه اسحاق بیك در ۸۵۰ق‌ /۱۴۴۶م‌ در شهر اسكوپیه‌ بنا كرد؛ دیگر مدرسۀ فیروزبیك‌ است‌ كه‌ در ۹۱۲ق‌ /۱۵۰۶م‌ در شهر سارایوو ساخته‌ شد (همان‌، ۹۸۶). اما فعال‌ترین‌ مدرسه‌ها، مدرسۀ غازی‌ خسروبیك‌ است‌ كه‌ در ۹۳۷ق‌ /۱۵۳۱م‌ در سارایوو تأسیس‌ گردید. غازی‌ خسروبیك‌ پس‌ از تأسیس‌ این‌ مدرسه‌، یك‌ مسجد و یك‌ كتابخانه‌ نیز ساخت‌. این‌ كتابخانه‌ با ۵۰۰ ،۴نسخۀ خطی‌ به‌ زبانهای‌ عربی‌ و تركی‌ و شماری‌ قابل‌ ملاحظه‌ نسخۀ فارسی‌ تا روزگار ما پایدار مانده‌ است‌ (نک‌ : صفار مقدم‌، ۷۶-۷۷).

۲. خانقاهها: خانقاههای بوسنی و هرزگوین، به‌ویژه خانقاههای‌ مولویه‌ در سراسر خاك‌ عثمانی مركز آموزش زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ بود. علت‌ این‌ امر آن‌ است‌ كه‌ زبان‌ تصوف‌ و عرفان‌ عاشقانه‌ ـــ كه‌ معمولاً به‌ زبان‌ شعر بیان‌ می‌شود ــ زبان‌ فارسی‌ بوده‌، و مثنوی‌ معنوی‌، بزرگ‌ترین‌ كتاب‌ منظوم‌ عرفانی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ است‌ (بوگدانویچ‌، همان‌، ۹۸۶- ۹۸۷). این‌ نكته‌ نیز در خور توجه‌ است‌ كه‌ صوفیان‌ خانقاهها و پیروان‌ طریقه‌های‌ رایج‌ در بوسنی‌ - و به‌ طور‌كلی در قلمرو عثمانی‌ ــ جهاد را جزو فرایض‌ می‌دانستند (همان‌، ۹۸۷- ۹۸۸). و ظاهراً در این‌ باور متأثر از دیدگاه‌ ابن‌ عربی‌ بودند كه‌ بر طبق‌ آن «ولی‌ (خلیفه‌)» صاحب‌ سیف‌ نیز هست‌، یعنی‌ در صورت‌ لزوم‌ می‌تواند قیام‌ به‌ سیف‌ كند (ابن‌ عربی‌، ۱ /۲۰۷، ۲ /۳۰۶-۳۰۷).

۳. انجمنها: انجمنها حلقه‌ها و مجمعهای خصوصی و مردمی‌ای‌ بودند كه‌ به‌ امر آموزش‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ اهتمام‌ می‌ورزیدند. شركت‌ كنندگان‌ در این‌ انجمنها دو گروه‌ بودند: ۱. عامۀ مردم‌ از اصناف‌ مختلف‌؛ ۲. خواص علاقه‌مند به‌ دانش‌ كه‌ پس‌ از گذراندن‌ دوره‌های‌ انجمن‌، به‌ استانبول‌، قاهره‌ و بغداد می‌رفتند، به‌ تكمیل‌ تحصیلات‌ خود می‌پرداختند و به‌ مشاغل‌ دولتی‌ می‌رسیدند. وجه‌ اشتراك‌ هر دو گروه‌، عشق‌ و علاقۀ آنها به‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ بود كه‌ از صمیم‌ جان‌ در كار آموختن‌ و فهمیدن‌ آن‌ می‌كوشیدند (بوگدانویچ‌، همان‌، ۹۸۷).

در این انجمنها، بر اساس برنامه‌ای دقیق، شماری از برجسته‌ترین‌ متون‌ نظم‌ و نثر ادب‌ فارسی‌، طی یك دورۀ ۱۵ ساله‌، در ۵ مرحله‌ آموزش‌ داده‌ می‌شد: مرحلۀ اول‌، آموزش‌ پندنامۀ عطار، طی‌ دو سال‌. مرحلۀ دوم‌، آموزش‌ گلستان‌ سعدی‌، به‌ مدت‌ ۳ سال‌؛ شمار شركت‌كنندگان‌ در حلقۀ درس‌ گلستان‌ از دیگر حلقه‌ها بیشتر بود. مرحله‌ سوم‌، آموزش‌ دیوان‌ حافظ، به‌ مدت ۳ سال‌. مرحلۀ چهارم‌، آموزش‌ بوستان‌ سعدی‌، طی‌ یك‌ سال‌. مرحلۀ پنجم‌، آموزش‌ مثنوی‌ معنوی‌ مولوی‌، طی‌ ۶ سال‌، به‌ عنوان‌ عالی‌ترین‌ مرحلۀ آموزش‌. با آموزش‌ مثنوی‌، دورۀ ۱۵ سالۀ آموزش‌ و شرح‌ و تفسیر متون‌ درجه‌ اول‌ ادب‌ فارسی‌ به‌ پایان‌ می‌رسید و شماری‌ از فـارغ‌ التحصیلان‌ این‌ دوره‌هـا ــ چنان‌ كه‌ اشاره‌ شد ــ طی‌ مراحل‌ بعد به‌ مشاغل‌ مهم‌ دولتی‌ می‌رسیدند (همان‌، ۹۸۷-۹۸۹؛ صفار مقدم‌، ۷۹، به‌ نقل‌ از بشیر جاكا) و آنان‌ هم‌ كه‌ پی‌ كار خود می‌گرفتند و به‌ مشاغل‌ خود ادامه‌ می‌دادند، در سامان‌ یافتن‌ جامعه‌ای‌ فرهیخته‌ و انسانی‌ نقشی‌ مهم‌ ایفا می‌كردند.

حاصل‌ این‌ همه‌ تلاش‌ ــ چه‌ در زمینۀ آموزش‌ زبان‌ فرهنگ‌ و ادب‌، یعنی‌ فارسی‌، چه‌ در زمینۀ تعلیم‌ زبان‌ علم‌ و دین‌ و شریعت‌، یعنی‌ عربی‌، و چه‌ در زمینۀ یاد دادن‌ زبان‌ اداری‌، یعنی‌ تركی‌ ــ ظهور دانشمندان‌ و شاعرانی‌ است‌ كه‌ شرح‌ حال‌ و آثار ۲۱۶تن‌ از آنان‌ را محمد خانجی‌ در كتاب‌ الجوهر الاسنی‌ فی‌ تراجم‌ علماء و شعراء بوسنه‌ بر اساس‌ حروف‌ الفبا (ص‌ ۲۳-۱۳۹) گرد آورده‌ است‌ كه‌ ۱۴ تن‌ از آنان‌ شاعران‌ پارسی‌ سرای‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌اند (نک‌ : ص‌ ۳۲-۳۳، ۳۵- ۳۶، ۴۳، ۶۹ - ۷۱، ۷۸-۷۹، ۱۱۱، جم‌ ؛ نیز نک‌ : صفار مقدم‌، ۸۰ -۸۱).

بوگدانویچ‌ از ۱۶ تن‌ شاعرپارسی‌گوی‌ نام برده است‌: ۱. محمود پاشا عَدْنی‌ (د ۸۷۹ق‌ /۱۴۷۴م‌)؛ ۲. درویش‌ پاشا بایزید آگیج‌ (د ۱۱۲۳ق‌ / ۱۷۱۱م‌)؛ ۳. توكلی‌ دده‌ سرایلی‌ (د ۱۰۳۵ق‌ /۱۶۲۶م‌)؛ ۴. محمد نرگسی‌ (د ۱۰۴۲ق‌ /۱۶۳۲م‌)؛ ۵. خسرو پاشا سكولو (د۱۰۵۰ق‌ /۱۶۴۰م‌)، كه از وزرا و صاحب‌ منصبان‌ در دولت‌ عثمانی‌ بود و گذشته‌ از آنكه‌ خود شعر می‌سرود و نیكو می‌نوشت‌، به‌ رواج‌ شعر و ادب‌ و دانش‌ نیز، به‌ ویژه‌ در بوسنی‌ كمك‌ بسیار كرد؛ ۶. احمد طالب (د ۱۰۸۵ق‌ /۱۶۷۴م‌)؛ ۷. احمد رشدی‌ (د ۱۱۱۱ق‌ / ۱۶۹۹م‌)؛ ۸. احمد یسری‌ (د۱۱۰۵ق‌ /۱۶۹۴م‌)؛ ۹. احمد صبوحی‌ (د ۱۰۵۱ق‌ /۱۶۴۱م‌)؛ ۱۰.علی‌ زكی‌ كیمیاگر (د ۱۱۲۳ق‌ / ۱۷۱۱م‌)؛ ۱۱. مصطفى لدُنی (د ۱۱۲۸ یا ۱۱۳۳ق‌ /۱۷۱۶ یا ۱۷۲۱م‌)؛ ۱۲. سودی‌ بوسنوی‌ (د۱۰۰۵ق‌ /۱۵۹۷م‌)، شارح‌ معروف‌ دیوان‌ حافظ، گلستان‌ و بوستان‌ سعدی‌؛ ۱۳. شیخ‌ فوزی‌ موستاری‌ (د ۱۱۶۰ق‌ /۱۷۴۷م‌)، صاحب‌ اثری‌ منثور به‌ شیوۀ گلستان‌ سعدی‌ به‌ نام‌ بلبلستان‌ (ه م‌) كه‌ در آن‌ ۱۱ تن‌ شاعر بوسنیایی‌ معرفی‌ شده‌ است‌؛ ۱۴. حاجی‌ مصطفى مخلصی‌ (د ۱۱۵۶ق‌ / ۱۷۴۳م‌)؛ ۱۵. محمدشاكر مؤیدویچ‌ (د ۱۲۷۵ق‌ /۱۸۵۹م‌)؛۱۶.مصطفى بوسنوی (د ۱۰۶۲ق‌ /۱۶۵۲م‌) (همان‌، ۹۸۹، ۹۹۰، برای‌ اطلاعات‌ بیشتر دربارۀ این‌ شاعران‌، نک‌ : «نویسندگان‌...»، شم‌ ۸، ص‌ ۶۰-۶۶، شم‌ ۹، ص‌ ۲۶-۳۳؛ نیز نک‌ : مرادی‌، ۵۶- ۵۹).

بخش‌ دوم‌ ـ پس‌ از عصر عثمانی‌: پس‌ از تسلط عثمانی‌ بر بوسنی‌ و هرزگوین‌ تا كنون‌ ماجراهای‌ بسیار بر این‌ سرزمین‌ گذشته‌ است‌: تسلط اتریش‌ و مجارستان‌ (۱۸۷۸- ۱۹۱۸م‌)، سلطۀ كمونیسم‌ (پس‌ از جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی‌)، جنگهای‌ داخلی‌ و حكایت‌ اسف‌انگیز تصفیۀ قومی‌ (در دهۀ ۱۹۹۰م‌)؛ و سرانجام‌، استقلال‌ و تشكیل‌ حكومت‌ مستقل‌ (از ۱۳۷۵ش‌ /۱۹۹۶م‌ بب)؛ اما به‌ نظر می‌رسد كه‌ هیچ‌گاه‌ چراغ‌ فروزان‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ در این‌ سرزمین‌ خاموش‌ نشده‌ است‌ و این‌ از آن‌ روست‌ كه‌ عشق‌ مردم‌ و حمایت‌ مردمی‌ همواره‌ پشتیبان‌ زبان‌ و ادب‌ انسانی‌ و عرفانی‌ فارسی‌ بوده‌، و دوام‌ و استمرار آن‌ را تضمین‌ كرده‌ است‌. بشیر جاكا استاد ادبیات‌ فارسی‌ دانشگاه‌ سارایوو در تأكید بر اهمیت‌ و تأثیر زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ می‌گوید: اگر چه‌ ادبیات‌ فارسی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ از لحاظ كمّی‌ با عربی‌ و تركی‌ قابل‌ مقایسه‌ نیست‌، اما از لحاظ كیفی‌ بسیار بالاتر از این‌ دو زبان‌ است‌ (نک‌ : صفار مقدم‌، ۸۰) و جمال‌ لاتیچ‌، شاعر و سردبیر نشریۀ صدای‌ مسلمان‌ به‌ قصدِ نمودن‌ پایگاه‌ معنوی‌ و جایگاه‌ والای‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ و فرهنگ‌ ایرانی‌ در نظر مردم‌ مسلمان‌ بوسنی‌ و هرزگوین‌ از یك‌ باور ضرب‌ المثل‌ گونه‌ كه‌ در بین‌ مردم‌ آن‌ سرزمین‌ رایج‌ و نافذ است‌، سخن‌ می‌گوید: در بهشت‌ به‌ زبان‌ عربی‌ سخن‌ می‌گویند، لیكن‌ اگر می‌خواهی‌ به‌ بهشت‌ برسی‌، باید زبان‌ فارسی‌ بدانی‌؛ یعنی‌ باید خردمندانه‌ترین‌ آثار علوم‌ اسلامی‌ را كه‌ به‌ زبان فارسی نوشته شده است‌، خواندتا به‌ بهشت‌ رسید (همو، ۸۵). با چنین باور و با چنین‌ نگرشی‌ نسبت‌ به‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ و زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ است‌ كه‌ این‌ زبان‌ و ادب‌ ــ و فرهنگ‌ همراه‌ آن‌ ــ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ تا روزگار ما استمرار می‌یابد و انجمنهای‌ آموزش‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ كه‌ حلقه‌های‌ فرهنگی‌ مردمی‌ است‌، می‌پاید.

بوگدانویچ‌ از استمرار و فعالیت‌ یكی‌ از انجمنهای‌ فرهنگی‌ و مردمی‌ آموزش‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ تا ۱۳۳۸ش‌ /۱۹۵۹م‌ سخن‌ می‌گوید، انجمنی‌ كه‌ با درگذشت مدیر و مدرس آن، حاجی‌ مویاقا مرحمیچ‌ در این‌ سال تعطیل‌ شد («ادبیات‌»، ۹۸۶). بوگدانویچ‌ (همان‌، ۹۸۷) و نیز م‌. مالیك‌ (نک‌ : مرادی‌، ۵۶) از انجمنی‌ دیگر به‌ نام «انجمن‌ ایرانی‌» سخن‌ می‌گویند كه‌ همچنان‌ فعال‌ است‌. این‌ انجمن‌ حدود ۱۲۰ سال‌ پیش‌، از سوی‌ عارف‌ صدقی‌ ارزرومی‌ در سارایوو ــ در «آت‌ میدان‌ مدرسه‌» ــ كمی پیش از اشغال‌ بوسنی‌ به‌ وسیلۀ ارتش‌ اتریش‌ ـ مجارستان بنیاد نهاده‌ شد و ۵۰ تن‌ عضو داشت‌. در این‌ انجمن‌ نه‌ تنها زبان‌ و متون‌ ادب‌ فارسی‌، به‌ ویژه‌ مثنوی‌ معنوی‌ تدریس‌ می‌شد، كه‌ اعضا مكلف‌ و متعهد بودند به‌ زبان‌ فارسی‌ سخن‌ بگویند و اگر احیاناً یكی از اعضا از سر غفلت‌ به‌ فارسی‌ سخن‌ نمی‌گفت‌، مبلغ‌ معینی‌ جریمه‌ می‌شد و جریمه‌ها برای‌ گردش‌ و تفریح‌ اعضای‌ انجمن‌ در نقاط خوش‌ آب‌ و هوا و سرسبز اطراف‌ شهر صرف‌ می‌گردید (نیز نک‌ : صفار مقدم‌، ۸۸). عارف‌ صدقی‌ علاوه‌ بر مدیریت‌ این‌ انجمن‌، استادی‌ درس‌ مثنوی‌ را نیز بر عهده‌ داشت‌ و این‌ كتاب‌ را به‌ گروهی‌ از شاگردان‌ خود درس‌ می‌داد. حوزۀ درس‌ مثنوی‌ این‌ استاد تا امروز ادامه‌ یافته‌ است‌ و مدرسان‌ پس‌ از وی‌ عبارت‌اند از بهاءالدین‌ سیكیریچ‌، رئیس‌ العلما چاوشویچ‌، حاجی‌ مویاقا مرحمیچ‌، فیض‌ الله‌ حاجی‌ بایریچ‌، و اكنون‌ حاجی‌ خالد مولیچ‌ (همو، ۸۸- ۸۹).

چنین‌ است‌ كه‌ به‌ گفتۀ مالیك‌ به بركت‌ همایشهایی‌ كه‌ دربارۀ مثنوی‌ و دیگر آثار كلاسیك‌ ادب‌ فارسی‌ به‌ وسیلۀ رئیس‌ العلما و جمال‌الدین‌ چاسویك‌ برگذار می‌شده‌، امروزه‌ نیز علاقه‌مندی‌ به‌ ادبیات‌ فارسی‌ در یوگسلاوی‌ سابق‌ و در نتیجه‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌ كاسته‌ نشده‌، و به‌ تعبیر دقیق‌تر از میان نرفته است‌ (نک‌ : مرادی‌، همانجا). بدیهی‌ است‌ كه‌ برگذاری‌ این‌ همایشها، خود معلول‌ علاقۀ باطنی‌ مردم‌ این‌ دیار به‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ است‌ كه‌ پیش‌تر بدان‌ اشاره‌ شد و همین‌ امر موجب‌ استمرار حوزۀ درس‌ مثنوی‌ عارف‌ صدقی‌ تا امروز، و سبب‌ ایفای‌ نقش‌ ویژۀ مدرسۀ ایلچی‌ حاجی‌ ابراهیم‌ پاشا در شهر تراونیك‌ در زمینۀ آموزش‌ و ترویج‌ زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ تا سدۀ اخیر شده‌ است‌ (بوگدانویچ‌، همان‌، ۹۸۵؛ صفار مقدم‌، ۷۷).

امروزه‌ آموزش‌ زبان‌ فارسی‌ یك‌ كرسی‌ در دانشكدۀ بلگراد دارد (مرادی‌، همانجا) و در رشتۀ خاورشناسی‌ دانشكدۀ فلسفۀ دانشگاه‌ سارایوو زبان‌ فارسی‌ تدریس‌ می‌شود. این‌ زبان‌، نخست‌ در گروه‌ C قرار داشت‌ و تنها در یك‌ دوره‌ به‌ مدت‌ یك‌ سال‌ تدریس‌ می‌شد، اما از ۱۹۷۰م‌ به‌ مدد بشیر جاكا كه‌ دكتری‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ را از دانشگاه‌ تهران‌ گرفته‌ است‌، به‌ گروه‌ B ارتقا یافت‌ و تدریس‌ آن‌ به‌ ۳ سال‌ افزایش‌ یافت‌. در این‌ رشته‌ به‌ دانشجویان‌ سالهای‌ اول‌، دوم‌ و سوم‌ زبان‌ فارسی‌، و به‌ دانشجویان‌ سالهای‌ دوم‌ و سوم‌ ادبیات‌ فارسی‌ درس‌ داده‌ می‌شود (صفارمقدم‌، ۶۷ -۷۰، ۸۹، ۹۵). همچنین‌ مقدمات‌ تأسیس‌ رشتۀ خاورشناسی‌ در دانشگاه‌ بلگراد با ایجاد یك‌ دورۀ دو سالۀ آموزش‌ زبان‌ فارسی‌ كه‌ از مهر ۱۳۷۱ /اكتبر ۱۹۹۲م‌ آغاز به‌ كار كرده‌، یا مقرر بوده‌ است‌ كه‌ آغاز به‌ كار كند، به‌ تدریج‌ فراهم‌ می‌آید (همو، ۱۳۲-۱۳۳).

كلاسهای‌ آزاد تدریس‌ زبان‌ فارسی‌ در ۱۳۷۰ش‌ در بلگراد، از سوی‌ وابستگی‌ فرهنگی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌، و در بهمن‌ همان‌ سال‌ در سارایوو، در مدرسۀ اسلامی‌ غازی‌ خسروبیك‌ گشایش‌ یافت‌ و كار خود را تا آغاز جنگ‌ در سارایوو ادامه‌ داد. دورۀ این‌ كلاسها ۴ نیمسال‌ پیش‌بینی‌ شده‌ بود و قرار بود در هر نیمسال‌ یك‌ كتاب‌ از ۴ كتاب‌ آموزش‌ زبان‌ فارسی «آزفا» تدریس‌ شود (همو، ۱۲۸-۱۳۱).

 

مآخذ

ابن‌ عربی‌، محیی‌الدین‌، فصوص‌ الحكم‌، به‌ كوشش‌ ابوالعلاء عفیفی‌، تهران‌، ۱۳۶۶ش‌؛ بوگدانویچ‌، دیان‌، «ادبیات‌ فارسی‌ در یوگسلاوی‌»، راهنمای‌ كتاب‌، تهران‌، ۱۳۴۱ش‌، س‌ ۵، شم‌ ۱۱ و ۱۲؛ همو، «نویسندگان‌ و شعرای‌ فارسی‌گوی‌ یوگسلاوی‌»، وحید، تهران‌، ۱۳۴۳ش‌، س‌ ۱، شم‌ ۸، ۹؛ تارلان‌، «همبستگی‌ ادبیات‌ ایران‌ و ترك‌...»، همان‌، ۱۳۴۹ش‌، س‌ ۷، شم‌ ۷؛ خانجی‌، محمد، الجوهر الاسنی‌ فی‌ تراجم‌ علماء و شعراء بوسنه‌، قاهره‌، ۱۳۴۹ق‌؛ ریاحی‌، محمدامین‌، زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ در قلمرو عثمانی‌، تهران‌، ۱۳۶۹ش‌؛ همو، «نفوذ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ در قلمرو عثمانی‌»، یغما، تهران‌، ۱۳۴۹ش‌، س‌ ۲۳، شم‌ ۱؛ صفار مقدم‌، احمد، زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌، تهران‌، ۱۳۷۲ش‌؛ لین‌ پول‌، استنلی‌، طبقات‌ سلاطین‌ اسلام‌، ترجمۀ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌، ۱۳۱۲ش‌؛ مرادی‌، مسعود، «ادبیات‌ فارسی‌ در بوسنی‌ و هرزگوین‌»، كیهان‌ فرهنگی‌، تهران‌، ۱۳۷۱ش‌، س‌ ۹، شم‌ ۸؛ نیز:

 

Powicke, F. J., »Bogomils«, ERE, vol. II.

اصغر دادبه‌

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 5  صفحه : 310
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست