تَخْتِسُلِیْمان، بخش و مجموعۀ آثار
تاریخی در شهرستان تكاب، واقع در جنوب شرقی استان آذربایجان
غربی.
I. جغرافیا
بنابر تقسیمات كشوری در
۱۳۸۱ش، تخت سلیمان یكی از بخشهای
دوگانۀ شهرستان تكاب به شمار میرود (نشریه...، ۵). این
بخش از شمال به شهرستان چاراویماق در استان آذربایجان شرقی،
از خاور به شهرستان ماه نشان در استان زنجان، از جنوب بهبخش مرکزی
شهرستانتكاب، و از باختر به شهرستان شاهیندژ در استان آذربایجان
غربی محدود است (نقشه...).
بخش تخت سلیمان، متشكل از
۳ دهستان به نامهای احمدآباد، چمن و ساروق است و ۵۴
آبادی دارای سكنه دارد. آبادی تازه کند نصرتآباد با حدود
۸۳۰ تن جمعیت، مركز این بخش است. در سرشماری
۱۳۷۵ش، جمعیت تخت سلیمان،
۴۶۹،۲۵تن برآورد شده است (سرشماری...،
۲، ۶؛ نشریه، همانجا). مردم این بخش به زبانهای
تركی و كردی گفتوگو میكنند و از لحاظ مذهبی، تركی
زبانان پیرو مذهب شیعۀ دوازده امامی، و كردی زبانها، سنی شافعی
مذهباند (فرهنگ جغرافیایی آبادیها...،
۷۹).
بخش تخت سلیمان در منطقهای
مرتفع واقع شده، و دارای كوههای نسبتاً بلندی است. مهمترین
آنها توله داغی (۵۳۲، ۳ متر)، بلقیس
(۳۳۲، ۳ متر)، كلكلی
(۹۶۲،۲ متر)، گورگور (۹۵۵،۲ متر)
و مَمَلی (۹۲۵، ۲متر) است (فرهنگ جغرافیایی
كوهها...، ۱ / ۱۲۵، ۱۳۰،
۱۷۴، ۱۸۲، ۱۸۷). از این
كوههای بلند و پربرف، رودخانههای متعددی سرچشمه میگیرند
كه مهمترین آنها چایی یا دونگه ، چم بُزه دره، چمن،
شفاعت، قره قَیه، قوری چای، گنبد، هفت كـانیان و
هُمپا یا چهار طاق است (فرهنگ جغرافیایی رودها...،
۱ / ۵۰، ۵۲، ۵۵، ۵۷،
۶۰، ۶۲، ۶۴، ۶۶-۶۷).
آب و هوای تخت سلیمان نسبتاً سرد و نیمه خشك است (فرهنگ
جغرافیایی آبادیها، همانجا).
زندگی مردم تخت سلیمان
برپایۀ كشاورزی و دامداری استوار است. كشاورزی در این
منطقه به سبب فراوانی آب و خاك حاصلخیز، از وضعیت بسیار
خوبی برخوردار است و عمدهترین فرآوردههای كشاورزی
آن گندم، جو، گیاهان علوفهای، بنشن، سیب و زردآلوست (همانجا).
پیشینۀ تاریخی
كاوشهای باستانشناختیمحوطۀ تاریخی
تخت سلیمان نشان میدهد که این منطقه از میانههای
هزارۀ نخست قم، یعنی روزگار هخامنشیان زیستگاه
آدمیان بوده است. در آن روزگار، تخت سلیمان دهكدهای کوچک،
متشكل از خانههای ساده و نامنظم، ساخته شده از سنگ لاشه با ملاط گل
بر فراز تپهای واقع در شمال غربی دریاچۀ تخت
سلیمان بوده است. این دهكده مدتی طولانی مسكون
بوده، و بنابر عللی نامعلوم یكباره رها شده، و دهها سال خالی
از سكنه باقی مانده است؛ اما در دورۀ اشكانیان
بار دیگر مردمانی در آن اقامت كردهاند (نک : هوف، ۳
/ ۲). هرچند در كاوشهای صورت گرفته در تخت سلیمان، تا به
امروز، از دورۀ اشکانیان آثار مهمی به دست نیامده، اما طراحی
مدور این شهر تداعی كنندۀ شیوۀ شهرسازی
آنان است (نك : سرفراز، ۲۶-۲۷) و از سویی
دیگر شواهد و قراینی در دست است كه تخت سلیمان،
همان گَنجَك دورۀ باستان یا شیز دورۀ اسلامی است كه از شهرهای
مهم روزگار اشكانیان در آذربایجان به شمار میرفته است؛
بعدها نیز در دورۀ ساسانیان با احداث مجموعۀ كاخها و آتشكدۀ
آذرگشنسب، اهمیت بیشتری یافته، و به مهمترین
كانون دینی بدل شده است.
استرابن (۶۳قم-۲۰م)
در اثر جغرافیایی خود، از شهری به نام گزَكه[۱]
در آذربایجان به عنوان پایتخت تابستانی شاهان ماد کوچک یاد
كرده است (V / ۳۰۵). پلینی (د ۷۹م)
نیز در «تاریخ» خود نام پایتخت آذربایجان را گزَئه[۲]
ضبط كرده است (II / ۳۶۹) و آمیانوس دیگر
مورخ رومی در سدۀ ۴م، گزكه را در شمار شهرهای بزرگ آذربایجان
برشمرده است (II / ۳۷۱). مسعودی از شیز
یا همان گنجك به عنوان پایتخت تابستانی اشكانیان یاد
كرده است (ص ۹۵). نام این شهر در نوشتههای ارمنی
به صورت گنزك آمده كـه در واقع همان گنجك پهلوی به معنی گنجینه
و خانۀ گنـج است (پورداود، تعلیقات...، ۲ /
۱۳۷). این شهر از آن رو گنجك خـوانده مـیشد
كه ثروتی هنگفت در آنجا گرد آمده بود و از آن نگهداری میشده
است (همو، اناهیتا، ۳۲۴).
كاوشهای باستانشناسان در تخت
سلیمان نشان میدهد كه این محل در سدۀ ۵م با
برپایی یك مجموعۀ ساختمانی منظم خشتی
در ضلع شمالی آن، اهمیتی افزونتر از پیش یافته
است. با توجه به شباهتهای این بنای خشتی با مجموعۀ سنگی
دورۀ بعد كه جزئیات ساختمانی و تزیینات آن و همچنین
یافت شدن مهرهای بسیاری كه بر روی آنها عنوان
موبد و موبد موبدان دیده میشود، ثابت میکند كه این
تأسیسات در واقع همان آتشكدۀ آذرگشنسب است (هوف، ۳ /
۳). بر مبنای سكههای بـه دست آمده، تغییر و
تبدیل بنا و حصار خشتی به یك مجموعۀ ساختمانی
از سنگ و آجر تا اواخر دورۀ ساسانی و احتمالاً تا اواخر پادشاهی قباد اول (سل
۴۸۸- ۵۳۱م) ادامه داشته است (همانجا). این
آتشكده در اواخر دورۀ ساسانی به ویژه در زمان خسرو اول انوشیروان (سل
۵۳۱- ۵۷۹م) و خسرو دوم پرویز (سل
۵۹۰- ۶۲۸م) مهمترین آتشكدۀ ایران
بوده است و شاهان ساسانی پس از برتخت نشستن و یا به هنگام سختی
با پای پیاده به آنجا میرفتند و زر و مال و ملك و بنده
نذر آن میكردند (ابن خردادبه ،
۱۱۹-۱۲۰؛ مسعودی، همانجا؛ نیز
نک : كریستن سن، ۱۶۱).
بهرام پنجم پیش از رویارویی
با خاقان ترك به آتشكدۀ آذرگشنسب رفت و به نیایش پرداخت و پس از پیروزی
بر ترکان، سنگهایقیمتی، تاج و شمشیر گوهرنشان خاقان
ترك را با هدایایی بسیار به آتشكده هدیه كرد و
زن خاقان ترك را كه در جنگ بهاسارت درآمده بود، بهخدمت آنجا گماشت(طبری،
۲ / ۷۵- ۷۷). خسرو اول انوشیروان نیز
مانند این هدایا را به آتشكدۀ آذرگشنسب بخشید. خسرو دوم
پرویز نیز نذر كرده بود، اگر بر بهرام چوبین پیروز
گردد، زینتهای زر و سیم به آتشكدههدیه كند، و به
عهدخویش نیز وفا كرد (كریستنسن،همانجا).
در ۲ق / ۶۲۳م
هراكلیوس، امپراتور روم شرقی به آذربایجان تاخت و آتشكدۀ
آذرگشنسب را تسخیر و غارت كرد؛ خسرو پرویز به هنگام فرار و عقبنشینی
از این شهر، آتش مقدس را به همراه برده بود (همو،
۴۴۳ ؛ فرای، ۱۶۹). پس از این
تهاجم، آتشكده دوباره بازسازی شد، زیرا به هنگام حملۀ عرب
به آذربایجان این آتشكده دایر بوده است. در
۲۲ق / ۶۴۳م آذربایجان پس از مقاومتی
چند در برابر مهاجمان عرب، به صلح گشوده شد. یكی از شرایط
صلح مرزبان آذربایجان با عربها آن بود كه آنان هیچ آتشكدهای
را ویران نسازند و مردم شیز را از رقص و پایكوبی در
روزهایجشن و دیگر مراسم دینی بازندارند (نك :
بلاذری، ۴۵۵-۴۵۶؛ طبری،
۴ / ۱۵۴-۱۵۵؛ ابن اثیر، ۳
/ ۲۷؛ یعقوبی، ۲ / ۱۵۶). از وضعیت
شیز در ۳ سدۀ نخستین اسلامی آگاهیهای چندانی در دست
نیست. به گزارش ابودلف كه در سدۀ ۴ق / ۱۰م از شیز
دیدن كرده، شیز شهری آباد با دیواری بر گرد آن
بوده كه از دریاچۀ آن ۷ جوی منشعب میشده است كه هر یك، آسیابی
را به گردش درمیآورده، و در كوههای پیرامون شهر معادن
زر، سیم، جیوه، سرب، زرنیخ و لعل بنفش به فراوانی
یافت میشده است. او در گزارش خود از آتشكدهای كه بر
گنبد آن، هلال ماهی از نقره بود، یاد کرده که این آتشکده
نزد زردشتیان بسیار محترم بوده، و همۀ آتشهای
شرق و غرب از آن مایه میگرفته است (ص
۳۰-۴۰). مسعودی نیز در همان سده از آثار و
بناهای شگفتانگیز شیز كه بر دیوارهای آن تصاویر
بدیعی با رنگهای جالب توجه از صورتهای فلكی،
ستارگان، گیاهان و جانوران گوناگون و نقشهای از جهان كه در آن
خشكیها و دریاها و شهرها و معادن ترسیم شده بود، یاد
میكند (ص ۹۵). وی همانند ابودلف به برپایی
آتشكدۀ آذرگشنسب در سدۀ ۴ق اشاره دارد، اما به اشتباه نام این آتشكده را
آذرَخُش به معنای آتش نیكو ضبط كرده است (همانجا).
گنجك یا شیز، با سقوط
ساسانیان اهمیت گذشتۀ خود را از دست داد و آتشكدۀ آن نیز دیگر آن
مقام والا را به عنوان «پاسدار آتش» نداشت. كاوشهای باستانشناسان در
محوطۀ تاریخی تختسلیمان نشان میدهد که تا سدۀ
۴ق، تراكمخانهها در اراضی پیرامونی آتشكده به حدی
افـزایش یافته بود كـه دیگر امكانی برای
نگهداری آتش نبوده است. نتایج این كاوشها حكایت از
آن دارد كه در دورۀ سلجوقیان، مردم عادی و كشاورز شیز از رفاه مادی
برخوردار بودهاند (هوف، ۳ / ۱۰).
در دورۀ ایلخانیان
مغول این شهر به سبب علفزارهای مناسب توجه آنان را به خود جلب
کرد. اباقاخان (حك ۶۶۳ -۶۸۰ق) كاخهای
نیمه ویران آن را بازسازی کرد و به اقامتگاه خود اختصاص
داد. در آن دوره این شهر ستوریق خوانده میشد و از قصبات
ولایت انجرود به شمار میرفت، و مالیات سالانۀ آن
دو تومان و نیم بود (حمدالله، ۶۴). در این دوره تحول
عمیقی در این محل به وجود آمده است و سكنۀ آن
ظاهراً مجبور شدهاند خانههای خود را رها سازند. با اینهمه، در
شمال صفه و كنار دیوار دور شهر، خانهها و واحدهای صنعتی
احداث شده بود كه به احتمال بسیار زیاد محل اقامت مباشران و
كارگران بوده است (هوف، همانجا).
همزمان با تاخت و تازهای امیرتیمور
گوركانی (حك ۷۷۱-۸۰۷ق)، تخت سلیمان
پس از ۰۰۰،۱ سال، یكباره متروك و ویران
شده است. این محل تا سدۀ ۱۳ق / ۱۹م همچنان خالی از سكنه بود،
تا اینكه در حدود اوایل سدۀ ۱۴ق با پدید
آمدن دهكدۀ نصرتآباد، در درۀ پرآب پایین تخت سلیمان كه از نظر تمثیلی
هنوز هم به آن «تازه كند» (ده نو) میگویند، شهرت پیدا
كرده است (همو، ۳ / ۲۵).
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابن خردادبه،
عبیدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخویه، لیدن،
۱۸۸۹م؛ ابودلف، مسعر، الرسالة الثانیة، به
كوشش پترس بولگاكف و انس خالدوف، ترجمۀ محمد منیر مرسی،
قاهره، ۱۹۷۰م؛ بلاذری، احمد، فتوحالبلدان، به
کوشش احمد انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت،
۱۴۰۷ق / ۱۹۸۷م؛ پورداود، ابراهیم،
اناهیتا، به كوشش میترا مهرآبادی، تهران،
۱۳۸۰ش؛ همو، تعلیقات بر یسنا، به كوشش
بهرام فرهوشی، تهران، ۱۳۳۷ش؛ حمـداللـه
مستـوفـی، نـزهة القلـوب، به کوشش لسترنج، لیدن،
۱۳۳۱ق / ۱۹۱۳م؛ سرشماری عمومینفوس
و مسكن (۱۳۷۵ش)،شناسنامۀ آبادیهای
كشور، شهرستان تكاب، مركز آمار ایران، تهران،
۱۳۷۶ش؛ سرفراز، علیاكبر، تخت سلیمان، به
كوشش محمد یوسف كیانی، تهران،
۱۳۴۷ش؛ طبری، تاریخ؛ فرهنگ جغرافیایی
آبادیهای كشور، سازمان، جغرافیایی نیروهای
مسلح، تهران، ۱۳۷۴ش، ج۲۴؛ فرهنگ جغرافیایی
رودهای كشور، سازمان جغرافیایی نیروهای
مسلح، تهران،۱۳۸۱ش؛ فرهنگجغرافیایی
كوههای كشور، سازمان جغرافیایی وزارت دفاع و پشتیبانـی
نیروهای مسلح،تهران، ۱۳۷۹ش؛ مسعـودی،
علی، التنبیه والاشراف، به کـوشش دخویه، لیـدن،۱۸۹۳م؛
نشریۀ عناصـر تقسیماتی به همراه مراكـز، وزارت كشور، تهران،
۱۳۸۱ش؛ نقشۀ جمهوری اسلامی ایران
براساس تقسیمات كشوری، گیتاشناسی، تهران،
۱۳۸۱ش، شم ۲۹۴؛ هوف، دیتریش،
«تخت سلیمان»، ترجمۀ فرامرز نجد سمیعی، شهرهای ایران، به كوشش
محمد یوسف كیانی، تهران، ۱۳۶۸ش؛ یعقوبی،
احمد، تاریخ، بیروت، ۱۴۱۵ق /
۱۹۹۵م؛ نیز:
Ammianus Marcellinus, The History, tr.
J. C. Rolfe, London, 1956; Christensen, A., L'Iran sous les Sassanides,
Copenhagen, 1936; Frye, R.N., «The Political History of Iran under the
Sasanians», The Cambridge History of Iran, vol. III(1), ed. E. Yarshater,
Cambridge, 1983; Pliny, Natural History, tr. H. Rackham, London, 1947; Strabo,
The Geography, tr. H.L. Jones, London, 1961.
علی کرمهمدانی
II. آثار باستانی
مجموعۀ باستانی
و تاریخی تخت سلیمان در ۴۵ کیلومتری
شمال شرقی شهر تکاب (منطقۀ افشار در آذربایجان غربی)، با °۴۷ و ´۷
طول شرقی، °۳۶ و ´۸ و ´´۳۰ عرض شمالی و
در ارتفاع ۱۵۰‘۲ متری از سطح دریا واقع شده
است.
تخت سلیمان بنابر افسانهها، محل
نگهداری «جام مقدس[۱]»، (جام افسانهای که معتقد بودند حضرت مسیح(ع)
در شام آخر از آن آشامید) بوده (هوف، ۷۷۴) و در سدههای
متأخر اسلامی به این نام مشهور شده است. سبب نامگذاری آن همچون
آثار و محوطههای متعدد دیگری در ایران که به نام سلیمان
نبی(ع) نامیده شدهاند، احتمالاً از یک باور عامیانه و
افسانهای ریشه گرفته است. اعتقاد بر آن بوده که آثار و بناهای
بزرگ و اعجابانگیزی مانند تخت سلیمان، فقط امکان داشته است به
دستور حضرت سلیمان و نیروهای طبیعی و ماوراء طبیعی
فرمانبردار او ساخته شود و از حیطۀ توانایی افراد معمولی
بیرون بوده است (سرفراز، ۱۵، ۱۶؛ موسوی،
۱۰). از سوی دیگر احتمال دارد که این نامگذاری
برای حفظ مکانهای مقدس پیش از اسلام در دورۀ اسلامی
باشد (سرفراز، ۱۴).
برخی از مورخان و محققان برآناند
که تخت سلیمان همان شهر فرآسپا [۲](واندنبرگ، ۱۱۸) یا
پراسپه[۳] (کالج، ۴۴) است که در جنگ پیروزمندانۀ فرهاد
چهارم با رومیان در ۳۶قم، چندی به محاصرۀ
مارکوس آنتونیوس، سردار بزرگ رومی درآمد (هوف، همانجا). برخی دیگر
هم آن را تختگاه ماد آتروپاتن میدانند (کالج،
۴۴-۴۵؛ کرین، ۸۸) و هنری راولینسن
به خطا آن را «اکباتان» یا «هگمتانه»، پایتخت ماد تصور کرده است (ص
۳۷).
جغرافیدانان و مورخان اسلامی
تخت سلیمان را شیز (گنزک = گنجک) دورۀ ساسانی
دانستهاند (یاقوت، ذیل شیز؛ ابودلف،
۳۸-۴۲؛ نیز نک : جکسن،
۱۴۴-۱۶۱)، که در عهد خسرو اول انوشیروان
(۵۳۱- ۵۷۸م) بنیاد یافت.براساس
متون کهن یکی از ۳ آتشکدۀ بزرگ دورۀ ساسانی
به نام «آذر گشنسب» در تخت سلیمان بوده است و شاهان ساسانی پس از تاجگذاری،
با کمال احترام و پای پیاده از تیسفون به زیارت آنجا میرفتند
(ابن خردادبه، ۱۱۹-۱۲۰)، این نامگذاری
با نوشتههای یافت شده روی قطعات سفالی در کاوشهای
تخت سلیمان تأیید شده است (ناومان، ۷۰). ابودلف که
در حدود سال ۳۲۸ق / ۹۴۰م از تخت سلیمان
بازدید کرده است، مینویسد: آتشمقدس مدت ۷۰۰
سال در این آتشکده بیوقفه روشن بوده است (ص ۴۰). جکسن
واژۀ شیز را برگرفته از واژۀ اوستایی چیچست
(نام اوستایی دریاچۀ ارومیه) میداند.
حمدالله مستوفی تنها مورخی است که تخت سلیمان را با نام ستوریق
یا سقورلیق که مغولان آنجا را بدین نام میشناختند، یاد
میکند (ص ۷۰)؛ از اینرو احتمال میرود که این
محل پس از او (سدۀ ۸ق) تخت سلیمان نامیده شده باشد.
رابرت کرپورتر انگلیسی،
نخستین جهانگردی است که در اوایل سدۀ
۱۳ق / ۱۹م به تخت سلیمان پای گذاشت، و به خطا
از آن به عنوان یک بنای ارمنی یاد کرد (II / ۵۵۷-۵۶۲).
سرهنگ ویلیام مونتیت[۴] انگلیسی در
۱۲۴۷ق / ۱۸۳۱م طی سفر
مخاطرهآمیزش به غرب ایران از تخت سلیمان بازدید کرد (نک
: گابریل،۲۰۶) و چند سال بعد در
۱۲۵۴ق / ۱۸۳۸م هنری راولینسن
نیز در سفرهایش به مناطق مختلف غرب ایران به تخت سلیمان
رسید و آنجا را هگمتانه، پایتخت ماد پنداشت (که محققان بعدی آن
را رد کردند)، ولی او به درستی تشخیص داد که ویرانههای
متمرکز در کانون محوطه، آتشکده بوده است (ص ۵۱). هوتوم شیندلر[۵]
در ۱۸۸۱م، استال[۶] در
۱۹۰۱م و ویلیام جکسن در
۱۹۰۳م محققانی بودند که به ترتیب از تخت سلیمان
بازدید کرده، و شرحی که هریک از آنها دربارۀ آن
نوشتهاند، برای پژوهشگران پس از آنها راهگشا بوده است (فون دراستن،
۱۸).
با آغاز کار اریک اشمیت در
ایران و عکسهای هوایی ارزشمندی که در
۱۳۱۶ش / ۱۹۳۷م از تخت سلیمان
و زندان سلیمان برداشت (ص ۷۲-۷۴، نیز تصویرهای
۸۷-۹۰)، پژوهشهای این محوطۀ تاریخی
وارد مرحلۀ جدیدتری شد. در مهرماه / اکتبر همان سال آرتور پوپ به اتفاق
دونالد ویلبر از سوی مؤسسۀ آمریکایی هنر و
باستانشناسی ایران نخستین تحقیقات اساسی در زمینۀ معماری
محوطه را بهطور گسترده به انجام رساندند (نک : پوپ، ۷۱ ff.؛ کرین،
۸۴ ff.؛ ویلبر،
۹۲-۱۰۹). تقریباً پس از گذشت نزدیک به
۲۰ سال، کاوشهای تخت سلیمان در
۱۳۳۷ش / ۱۹۵۸م به سرپرستی
دو باستانشناس سوئدی به نامهای هانسینگ فون دراستن و ب.
آلمگرن[۷] از سوی مؤسسۀ باستانشناسی آلمان به مرحلۀ اجرا درآمد. سپس رودلف ناومان،
باستانشناس آلمانی از سال بعد به این برنامه پیوست و با درگذشت
نابهنگام فون دراستن در ۱۳۳۹ش /
۱۹۶۰م، وی سرپرستی گروه کاوش را به مدت چندین
فصل عهدهدار شد، و با موفقیت کاوشهای تخت سلیمان را پیش
برد. با بازنشسته شدن ناومان، سرپرستی این کاوشها به دیتریش
هوف، باستانشناس دیگر آلمانی واگذار شد؛ وی طی ۸
فصل کاوش در تخت سلیمان و محوطههای پیرامون آن (زندان سلیمان،
تخت بلقیس، تپه مجید و...) را به انجام رساند. پس از
۱۳۵۷ش / ۱۹۷۹م، به علل مختلف
برنامۀ کاوش گروه آلمانی در تخت سلیمان متوقف شد و در دهۀ
۱۳۷۰ش تشکیلات باستان شناسی ایران خود
به ادامۀ برنامۀ مرمت و آواربرداری این محوطۀ مهم باستانی
ایران پرداخت که هنوز ادامه دارد.
با اینکه باستانشناسان لایههای
ضعیف و خرده آثاری از استقرار دورۀ هخامنشی
(سدۀ ۵قم) و دورۀ پارتی (سدۀ ۳قم) در تخت سلیمان به دست آوردهاند (هوف، همانجا)، اما
کشف آثار معماری و اشیاء دورۀ ساسانی مانند سکههای
پیروز اول و تئودوزیوس دوم، امپراتور بیزانس، و نیز نتیجۀ آزمایشهای
رادیو کربن موجب شد که طرح آغازین بناهای برجای مانده را
متعلق به سدۀ ۵م بدانند (همو، ۷۷۷). ضمن کاوشهای باستانشناختی
یک دیوار خشتی با پهنای ۱۲ متر در جبهۀ شمالی
محوطه که شامل دروازۀ شمالی بود، یافت شد که به نخستین دورۀ شکلگیری
آثار تخت سلیمان در دورۀ ساسانی تعلق داشت (همانجا). کشف سکهها و مهرهای قباد اول
(۴۸۷-۵۳۱م) روی بقایای دیوارِ
خشتی دورۀ قدیمتر، نمایانگر تغییر بناهای خشتی
دورۀ ساسانی به ساختمانهای سنگی و آجری در اوایل
سدۀ ۶م است. این دگرگونی ظاهراً به سبب درگیریهای
مذهبی و قیامهایی بوده است که مزدکیان در قلمرو
امپراتوری ساسانی به راه انداخته بودند (نک : کریستن سن،
۳۱۶ ff.). انوشیروان و خسروپرویز، آخرین
پادشاهان بزرگ و قدرتمند ساسانی، با پایان دادن به این ناآرامیها،
محوطۀ تخت سلیمان را به نیایشگاه سلطنتی و کاخ ییلاقی
تبدیل کردند (هوف، ۷۷۷-۷۷۸). احتمالاً
حصار سنگی بیضی شکل سراسری، پیرامون محوطه به طول
۲۰۰‘۱ متر با ۳۸ برج نگهبانی و دروازۀ جنوب
شرقی در این دوران بنا شده است. خسرو پرویز در جبهۀ غربی
آتشکده چند کاخ اختصاصی و نیز ایوانی بلند در شمال غرب دریاچه
بنا کرد که میتوانسته است قرینهای در شمال شرق نیز
داشته باشد (ناومان، ۳۴-۳۵).
محوطۀ تخت سلیمان
را در ۶۲۷م، سپاهیان هراکلیوس، امپراتور بیزانس
ویران کردند و به آتش کشیدند و گنجینهای را که شاهان
ساسانی به آتشکده اهدا کرده بودند، با خود بردند؛ کاوشهای باستانشناختی
تاراج این مکان مقدس را تأیید کرده است (هرمان،
۱۱۳). پس از این تاریخ، محوطه متروک و ویران
باقی ماند.
نمای عمومی
بهرغم آثار به دست آمده از سدههای
۳-۴ق (سرفراز، ۹۷-۹۸)، تا سدۀ
۷ق / ۱۳م که تخت سلیمان مورد توجه اباقاخان، دومین
ایلخان مغول قرار گرفت و کاخ ییلاقی خود را در آنجا بنا
کرد، این محوطۀ تاریخی همچنان به صورت ویران باقی بود. به دستور
ایلخان مغول بناهای اصلی دورۀ ساسانی
مانند محوطه و ایوان خسرو مرمت شد و ساخت و سازهای تازهای نیز
صورت گرفت (هوف، ۷۸۸). اما پس از فروپاشی ایلخانان،
تخت سلیمان هرگز رونق و آبادانی پیشین خود را بازنیافت
و بهتدریج به شکل یک محوطۀ ویران و متروک باستانی
درآمد.
مجموعۀ تخت سلیمان
با عرصه و حریم چند صد هکتاری آن، شامل آثار بالای تخت و داخل
حصار، اژدهای سنگی، کوه زندان سلیمان و چشمههای آبگرم
دامنۀ آن، تپه مجید، تخت بلقیس و تومولوس احمدآباد است.
الف ـ آثار بالای تخت و داخل حصار
بیشترین آثار مجموعۀ تخت
سلیمان روی یک تخت (تراس) رسوبی با ارتفاع حداکثر
۲۰ متر از سطح دشت اطراف، و در پیرامون دریاچهای
طبیعی برپاست و عمدتاً در بخش شمالی آن متمرکز است. تخت که به
شکل بیضی و به مساحت ۶۰۰‘۵ مـ۲ از
انباشت رسوب آب دریاچه به وجود آمده، بلندترین نقطۀ آن
کنارۀ دریاچه است که با شیب منظمی تا لبۀ داخلی
حصار ادامه مییابد (فون دراستن، ۳۳).
دریـاچـه: دریاچۀ تخت
سلیمان که در یک افسانۀ کهن ارمنی سدۀ ۴م از آن نام برده شده (همو، ۳۶)، همانند تخت شکل بیضی
ناقصی دارد و قطر طولی آن ۱۱۰ متر و قطر عرضیاش
۸۰ متر است (نک : ناومان و الیزابت ناومان، تصویر
۷). بیشتر جهانگردان و جغرافیانویسان از شهر شیز و
این دریاچه نیز یاد کردهاند. ابودلف (ص ۴۰)
و حمدالله مستوفی (ص ۱۰۶) از عمق زیاد و غیرقابل
اندازهگیری آن سخن گفتهاند. سرهنگ مونتیت هرچند آن را با
شاغول تا ۴۰۰ پا اندازهگیری کرد، ولی به عمق
دقیق آن دست نیافت (فون دراستن، همانجا). ژرفاسنجی هیئت
باستانشناسان آلمانی از دریاچه ارقام دقیقی را به دست میدهد:
از لبۀ صخرهای دریاچه تا کف ۴۶- ۴۹ متر که
ژرفترین نقطۀ آن در وسط دریاچه ۶۴ متر است،.اما در یک نقطۀ واقع
در بخش شمالی، این ژرفا تا ۱۱۲ متر هم میرسد
و این نقطه همان کانونی است که آب چون یک چشمه یا چاه
آرتزین از اعماق زمین میجوشد و بالا میآید. حفرهها
و جویهایی در داخل دریاچه شناسایی شده است که
بخشی از آب دریاچه را فرو میبرند (همو، ۳۸). دو جوی
سطحی در جبهۀ شمال شرقی و جنوب شرقی آب دریاچه را که فقط برای
استفاده در کشاورزی است، به دشت پیرامون تخت جاری میسازد.
نشانههای موجود حاکی از آن است که در گذشته دریاچه تا ۷
جوی داشته، و آب در زمانِ جاری بودن جویهای هفتگانه۵
/ ۴ متر از سطح امروزی پایینتر بوده است که اکنون مسدود
شدهاند. نکتۀ قابل توجه دربارۀ این آب زلال غیرقابل شرب آن است که به سبب داشتن املاح مختلفی
مانند فسفر و آهک، هیچ موجود جاندار آبزی در آن یافت نمیشود؛
و نیز حجم آب دریاچه در فصول مختلف سال ثابت بوده، و میزان آبی
که از قعر آن میجوشد، و آبی که از دو جوی یاد شده خارج میشود،
تقریباً یکسان است (همو، ۳۹-۴۰).
حصار بیرونی
مجموعۀ تخت سلیمان
محصور در یک دیوار سنگی دفاعی به درازای
۱۲۰‘۱ متر و پهنای ۵ متر است. ۳۸
برج در فاصلههای یکسان تخت را چون دژی نفوذناپذیر در بر
میگیرد. ارتفاع حصار سراسری و برجها در سالمترین مکان
باقیمانده (باروی شم ۵) به ۲۰ / ۱۱
متر میرسد. باتوجه به اینکه جانپناه و سنگهای کنگرهای
شکل به آن افزوده میشده، بلندای کامل آن را میتوان تا
۱۴ متر تخمین زد. در ساخت نمای حصار و برجها سنگ تراشیده
به کار رفته، و درون آن با سنگهای لاشۀ قواره شده و
ملات ساروج ساخته شده است (همو، ۳۹).
دو دروازۀ شمالی و
جنوب شرقی در دورۀ ساسانی به تخت راه میبرده که دروازۀ شمالی
برای عموم، و دروازۀ جنوب شرقی با پنجرههای کور در بالای آن خاص شاه و
درباریان بوده است (همو، ۳۳). دروازۀ جنوبی
در دورۀ ایلخانی به آن دو دروازه افزوده شده است.
آتشکدۀ مرکزی،
معابد، کاخها
بیشترین بناهای مذهبی
و سلطنتی دورۀ ساسانی با نقشۀ محوری مربع و مستطیل شکل در شمال دریاچه، و در حد فاصل
دریاچه و دروازۀ شمالی، و داخل حصار خشتی مربع شکل با شالودۀ سنگی
واقع است. برپایی این دیوار ستبر خشتی به پهنای
۱۲ متر با برجهای دفاعی نیمدایرۀ
گرداگرد آن، به نخستین دورۀ ساختمانی عهد ساسانی بازمیگردد؛ کشف سکههایی
از قباد اول (۴۸۷-۵۳۱م) و انوشیروان
(۵۳۱- ۵۷۹م) در کاوشهای باستانشناختی
این انتساب را تأیید کرده است (ناومان و دیگران،
۱۶۴-۱۶۸).
آتشکدۀ آذرگشنسب چون
مرکز و قلب مجموعه، داخل حصار یاد شده قرار دارد. این بنای آجری
که گاهی از سنگ نیز در محلهای خاصی استفاده شده، از نقشۀ سنتی
و مألوف آتشکدههای ساسانی یعنی نقشۀ چهار طاق پیروی
کرده (فون دراستن، ۵۴-۶۵)، و موقعیت آن چنان است که
اگر با یک خط مستقیم فرضی دروازۀ شمالی
را به مرکز دریاچه وصل کنیم، دقیقاً از نقطۀ مرکزی
آتشکده و محل نگهداری آتش عبور خواهد کرد. آتشکده فضای مربع شکلی
است با اتاقی مرکزی به ابعاد ۵۰ / ۷ متر با دیوارهایی
به پهنای ۵۷ / ۴ متر که گرداگرد آن را دالانی با
طاق آهنگ به اضلاع ۷۶ / ۱۶ متر احاطه کرده است. طاق اتاق
مرکزی امروزه فرو ریخته، اما میتوان دریافت که گنبدی
آجری استوار بر ۴ جرز پهن مکعب آن را پوشش میداده است (همو،
۵۷).
پوشش کف تالار مرکزی آجرهای
مربع زردرنگ بوده که آتشدان در مرکز آن قرار میگرفته، و این بخش از
کف، در اصل با سنگ آهکی زردرنگ مفروش بوده است (ناومان و هوف،
۶۲۲). اتاق اصلی با ۴ ورودی طاقی شکل
به راهرو سراسری راه مییابد، اما این راهرو فقط از
۳ جبهه به فضاهای پیرامون راه دارد، زیرا جبهۀ غربی
آن با دیواری آجری به پهنای ۱۷۰ سانتیمتر
مسدود است (سرفراز، ۶۰)، و آن شاید برای جدا ساختن فضای
عمومی معابد از حریم اختصاصی کاخها بوده است، تا شکوه کاخ، عظمت
معبد را تحتالشعاع قرار ندهد. آتشکده در جبهۀ شمالی
از طریق ایوانی باریک و بلند به حیاطی بزرگ راه
مییافته که در جبهۀ شمالی و شمال شرقی آن تأسیسات خدماتی برای
زایران قرار داشته است. دری از سمت شرق آتشکده به یک فضای
چلیپایی شکل راه مییابد. این فضا از جبهۀ جنوبی
به مجموعۀ فضاهای سرپوشیده، سرباز و حیاط مرکزی ایواندار
در بخش شمالی آن دسترسی دارد (ناومان، تصویر ۲۴).
همۀ شواهد حاکی از آن است که تمامی این مجموعۀ رازآمیز،
بناهای مذهبی و در خدمت آتشکده بودهاند. کاوشگران آلمانی
اعتقاد دارند که مجموعۀ شرق آتشکده برای برپا داشتن برخی از مراسم آیینی
و تقدیس امشاسپندان دین زردشت بهویژه اردویسور اناهیتا
بوده است (ناومان، ۵۶-۵۲). آتشکده از طریق مدخلی
طاقدار در جنوب به ایوانی مشرف به دریاچه راه مییابد
که احتمالاً راه اختصاصی شاهان و درباریان برای شرکت در مراسم
مذهبی بوده است. در مرکز این ایوان یک سکوی سنگی
مکعب شکل به طول ۴ متر، ارتفاع ۵ / ۱ متر، با ۱۰
پله کشف شده است که سنگهای به کار رفته در آن، به دقت تراشیده شده، و
دارای کیفیت عالی است (هوف، ۷۸۶).
مجموعۀ کاخهای
ساسانی که در بخش غربی آتشکده و داخل حصار خشتی آغازین
متمرکزند، شاملِ کاخ اختصاصی و بارعام، دو کاخ ستوندار و مجموعۀ فضاهای
خدماتی و سکونتی است که برخی از آنها نقشۀ کوشکمانند
دارند. در دورۀ ایلخانان شماری از این کاخها بازسازی شده، و
مورد استفاده قرار گرفتهاند و در برخی از بخشها نیز ساخت و سازهای
ایلخانی، معماری دورۀ ساسانی را پوشش داده است
(ناومان، ۷۴).
چشمگیرترین اثر معماری
در تخت سلیمان بقایای ایوانی در جبهۀ شمال
غربی دریاچه است که ظاهراً ارتباط چندانی با سایر بناهای
مجموعه ندارد و به نظر میرسد که از بناهای دیگر جداست، ولی
احتمالاً ایوانی بوده که میتوانسته است از سمت شمال غرب به
آثار دیگر پیوسته باشد. این ایوان قرینهای نیز
در شمال شرق دریاچه داشته که اکنون فقط شالودۀ آن باقی
است. این ایوان با دهانهای به پهنای ۱۹ متر،
ارتفاع (باقیمانده) ۲۲ متر و عمق ۲۷ متر است. طاق
هلالی که آن را پوشش میداده، به تقلید از دیگر ایوانهای
رفیع دورۀ ساسانی، ازجمله ایوان مداین ساخته شده است. ازارۀ ایوان
با سنگهای قواره شده بالا آمده که در بخش بالای آن آجرهای دورۀ ساسانی
به کار رفته است. ایوان در تغییرات بعدیِ دورۀ ایلخانی
با آجرهایی با ابعاد کوچکتر مرمت شده است. بقایای گچبری
و کاشی روی دیوارها نشان میدهد که ایوان با این
مصالح پوشش تزیینی داشته است. ایوان در انتها به چند اتاق
کوشک مانند هشتگوش با پی سنگی ختم میشود. کاربری این
اتاقها معلوم نیست و هنوز کاوش این بخش کامل نشده است. از این ایوان
اکنون تنها یک جرز و بخشی از خیز طاق و دیوار انتهایی
آن باقی است (همو، ۳۹-۴۱). عکسی که دونالد ویلبر
در ۱۳۱۶ش / ۱۹۳۷م از آن برداشته
است، بنا را سالمتر از امروز نشان میدهد، و هر دو جرز آن برپا بوده است
(گدار، / ۴۸(۲)I).
در جبهۀ غربی دریاچه
بقایای بناهای دورۀ ایلخانی از جمله کاخ
اختصاصی اباقاخان، یک مسجد و یک تالار وسیع به ابعاد
۳۰۰ متر، و نیز بناهایی با کاربریهای
مختلف وجود دارد که با مصالح آجر و سنگهای سرخ رنگ ساخته شده، و با کاشیهای
زرین فام و لاجوردی و گچبریهای بسیار عالی
تزیین شده بودند. انبوه تکههای سالم و شکستۀ گچبری،
کاشی و تزیینات دیگر معماری، سفالینههای
سلجوقی و ایلخانی یافت شده در کاوشهای بناهای
دورۀ اسلامی تخت سلیمان و تنوع آنها حاکی از آن است که تخت
سلیمان از مراکز مهم ساخت کاشی و سفالینۀ اسلامی
بوده است (ناومان،۸۴-۸۸، تصویرهای
۶۳-۶۷).
ب ـ زندان سلیمان و دیگر
آثار مجموعه
کوه کلهقندی شکل مجوفی به
ارتفاع ۱۰۰ متر با شیب تند که از لایههای
رسوبی تشکیل شده است، در فاصلۀ ۵ / ۱ کیلومتری
شمال تخت قرار دارد که به سبب هولناک بودن منظر آن از دهانۀ
۱۲ متری، به زندان سلیمان مشهور است. راولینسن به
درستی اظهار داشته بود که پدید آمدن این کوه ناشی از
فوران آتشفشان نبوده، بلکه بر اثر رسوب املاح گوگرد و آهک چشمۀ پرآبی
به وجود آمده که زمانی از داخل آن میجوشیده است (ص
۶۶). میتوان فرض کرد که زمانی آب دریاچۀ کنونی
تخت سلیمان از داخل این کوه جریان مییافته که
بعدها در لایههای پایین زمین مسدود شده، و از محل
کنونی دریاچه ظاهر شده است. در کمرکش کوه آثار معماری هزارۀ
۱قم، ساخته شده از سنگ و ملات به چشم میخورد. در دامنۀ غربی
کوه چشمههای آب گرم معدنی جریان دارد.
به فاصلۀ ۴ کیلومتری
مشرق این کوه، تپۀ مجید به ارتفاع ۸متر ــ کـه یک گـورکان (تومولوس)
هـزارۀ ۲قم است ــ قرار دارد (ناومان، ۱۲۲). مشابه این
گورکان در بالای کوهی به نام «طویلۀ سلیمان»
مشرف به روستای احمدآباد بالا نیز وجود دارد که هنوز مورد مطالعه قرار
نگرفته است (همانجا).
در جنوب غربی تخت سلیمان و
به فاصلۀ ۱۰۰ متری آن بقایای یک جوی
سنگی به طول ۳۰۰ متر و ارتفاع ۴ متر نسبت به زمینهای
پیرامونی آن وجود دارد که به اژدهای سنگی معروف است. این
جوی بیشک از رسوبات آب دریاچه تشکیل شده، و نمایانگر
آن است که آب دریاچه زمانی در این جوی جاری بوده، و
بعداً مسیر آن تغییر یافته است (همو،
۲۵-۲۹). در فاصلۀ ۵ / ۷ کیلومتری
شمال شرقی تخت بر بالای کوهی به نام تخت بلقیس، یک
قلعۀ دیدهبانی با برج و بارویی از دورۀ ساسانی
به همین نام باقی است که از سنگهای مطبّق کوه و ملات ساروج
ساخته شده، و بیتردید یک قلعۀ نظامی
برای حفاظت از تخت سلیمان بوده است (همو،
۱۱۶-۱۱۸).
مآخذ
ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و
الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۹م؛
ابودلف، مسعر، سفرنامه، بهکوشش مینورسکی، ترجمۀ ابوالفضلطباطبایی،تهران،
۱۳۴۲ش؛ جکسن، ا. و.، سفرنامه، ایران در گذشته و
حال، ترجمۀ منوچهر امیری و فریدون بدرهای، تهران،
۱۳۵۲ش؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش محمد
دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۳۶ش؛ سرفراز، علیاکبر
و محمدیوسف کیانی، تخت سلیمان، تبریز،
۱۳۴۷ش؛ گابریل، آلفونس، تحقیقات جغرافیایی
راجع به ایران، ترجمۀ فتحعلی خواجهنوری، به کوشش هومان خواجه نوری، تهران،
۱۳۴۸ش؛ موسوی، محمود، راهنمای تخت سلیمان،
اورمیه، ۱۳۷۰ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Christensen, A., l’Iran sous les
Sassanides, Copenhagen, 1944; Colledge, M. A. R., The Parthians, London, 1967;
Crane, M., «The Historical Documents», Bulletin of the American Institute for
Iranian Art and Archaeology, New York, 1937, vol. V)2(; Godard, A., Athār-é Īrān,
Paris, 1938; Herrmann, G., The Iranian Revival, Oxford, 1977; Huff, D.,
«Recherche Archéologiques à Takht-i Suleiman, Center Religieux Royal
Sassanide», Comptes-rendus de l’Académie des inscriptions et belles-lettres,
Paris, 1978; Ker Porter, R., Travels in Georgia, Persia, Armenia, Ancient
Babylonia, London, 1822; Naumann, R., Die Ruinen von Tacht-e Suleiman und
Zendan-e Suleiman, Berlin, 1977; id and D. Huff, »Takht-i Suleiman und Zendan-i
Suleiman«, Archäologischer Anzeiger, Berlin, 1965-1966; id et al.,
«Takht-i Suleiman, Bericht über die Ausgrabungen 1965-1973»,
Archäologischer Anzeiger, Berlin, 1975; Pope, A. U., «The Institute’s
Survey of Persian Architecture, Preliminary Report on Takht-i Sulayman, the
Significance of the Site», Bulletin of the American Institute for Iranian Art
and Archaeology, New York, 1937, vol. V)2(; Rawlinson, H., C., «Notes on a
Journey from Tabris through Persian Kurdistan to the Ruins of Takht-i
Suleiman... in Oct. and Nov. 1838», Journal of The Royal Geographical Society,
London, 1841, vol. X., Schmidt, E. F., Flights over Ancient Cities of Iran,
Chicago, 1940; Vanden Berghe, L., Archéologie de l’Irān ancien,
Leiden, 1959; Von der Osten, H. H. and R. Naumann, Takht-i Suleiman, Berlin,
1961; Wilber, D. N., «Summary Description of the Extant Structures», Bulletin
of the American Instifute for Iranian Art and Arehaeologh, New York, 1937, vol.
V(2).