تَدْمُر، شهری کهن در شمال بادیة
الشام. تدمر با ۰۸۶، ۵۳ تن جمعیت
(۱۳۸۵ش / ۲۰۰۶م) در
°۳۴ و´۳۲ عرض شمالی و °۳۸ و ´
۱۷ طول شرقی در فاصلۀ حدود ۲۱۰ کیلومتری
شمال شرقی دمشق واقع است و یکی از شهرهای استان حمص در
سوریه بهشمار میآید («فرهنگ[۱]...»؛ بریتانیکا؛
«اطلس[۲]...»، فهرست، ۱۸).
نام این شهر در آثار جغرافیدانان
اسلامی عموماً به صورت تَدْمُر آمده است (ابن خردادبه، ۷۶؛ یاقوت،
۱ / ۸۲۸؛ یعقوبی، «البلدان»،
۳۲۴، تاریخ، ۲ / ۱۳۴؛ بلاذری،
۱۱۱؛ دینوری، ۲۰؛ ابن فقیه،
۱۱۰؛ اصطخری، ۱۳). این نام در نوشتههای
هیروگلیفی متعلق به دورۀ حمورابی (سدۀ
۱۸قم) تَدمِر (نک : بونی، ۱۶)، و در اسناد دورۀ تیگلات
پیلسر اول، پادشاه آشور
(۱۱۱۲-۱۰۷۴قم) بهعنوان شهری
در قلمرو اموریان، بهصورت تَ ـ اَد ـ مُر آمده است (کلنگل،
۱۶۸؛ جودائیکا، XV / ۶۹۷؛ پاولی،
XXXVI / ۲۶۲-۲۶۳).
وجه تسمیۀ این شهر
به درستی شناخته نیست. ظاهراً این نام برگرفته از لفظ عربی
تَمْر (به عبری تامار) به معنای نخل (خرما) است (پاولی، XXXVI / ۲۶۲؛
جودائیکا، بونی، همانجاها؛ هاکس، ۲۴۴). این
نام در دورههای بعدی توسط یونانیان ورومیان به
پالمیرا [۳](احتمالاً با توجه به معنای ظاهری و برگرفته
از پالما[۴]ی نانی و لاتین، به معنی نخل خرما) تغییر
یافت (یوسفوس، II / ۲۵۸؛ پاولی، همانجا؛ کوک،
۲۱۵) که عیناً ترجمۀ نام اصلی
آن بود (پاولی، همانجا؛ جودائیکا، XV / ۶۹۶).
براساس خبر یوسفوس (سدۀ ۱م)، حتى پس از تغییر نام شهر، ساکنان بومیناحیهآنرا
بههمان نامپیشین ــ تدمر ــ میخواندند(همانجا). از آنجا که
در محل این شهر اصولاً نخل (خرما) نمیروید، احتمال دادهاند که
با امکان جایگزینی «پ» به «ت» در یونانی در بخش
اول این نام، بخش دوم پالمیرا (میرا) نیز همان قسمت دوم
نام شهر (مُر) باشد (پاولی، همانجا). علاوه بر این، معنای نام
تدمر را با توجه به ویرانهها و مقابر فراوان در محل و با تکیه بر
تلفظ محلی آن، تَتْمُر (دفن کردن)، به لفظ دمار (و نیز تدمیر در
عربی) مربوط دانستهاند (بونی، همانجا). این شهر در زمان هادریانوس
(نیمۀ نخست سدۀ ۲م) ظاهراً مدت کوتاهی، هادریانا (پاولی، XXXVI / ۲۶۳)
و پالمیرا (ی) هادریانوس (کلنگل، همانجا) خوانده میشد.
نام امروزین این محل تدموره (تدمورا) است (جودائیکا، همانجا).
آثار برجای مانده از دوره نوسنگی
در ناحیۀ بیابانی تدمر (موسیل، ۴۸۷؛ پلینی،
II / ۲۸۷, ۲۸۹)،
دیرینگی سکنای انسان در آنجا را به حدود هزارۀ
۷قم میرساند (بونی، ۱۴). گرچه زمان برپایی
شهر تدمر به درستی معلوم نیست، اما برپایۀ یافتههای
باستانشناختی در معبد بل (بعل)، این شهر از اوایل عصر برنز (ح
هزارۀ ۲قم) پیوسته مسکون بوده است (کلنگل، همانجا). ظاهراً هستۀ نخستین
شهر تدمر توسط اعراب بیابانگردی که عهدهدار راهنمایی و
هدایت کاروانهایی بودند که از بادیة الشام میگذشتند
و به مبادلۀ کالاهای بازرگانی میپرداختند، در اطراف چشمهای
پر آب موسوم به اِفقی بنیاد نهاده شد (بونی، نیز کلنگل،
همانجاها). این اعراب که نخستین ساکنان تدمر بودند، به تدریج با
آرامیان درآمیختند و زبان و خط آنان را پذیرفتند (فاینگی،
۴۸۱؛ حتی، ۳۸۶-۳۸۷؛
بونی، ۱۶). سپس اموریان از طوایف سامی غربی،
در آنجا نفوذ کردند و با مردم شهر درآمیختند (کلنگل، همانجا).
موقعیت مناسب جغرافیایی
و واقع بودن تدمر در محل تلاقی راههای کاروانروی که بینالنهرین
را به سوریه و از سویی دیگر آسیای صغیر
در شمال را به نواحی جنوبی آن مرتبط میساخت، سبب شد تا این
شهر در اواخر هزارۀ ۲قم به عنوان منزلگاهی مهم اهمیت یابد و به تدریج
جایگزین شهر ماری که در آن روزگار یکی از
منزلگاههای مهم بر سر راههای ارتباطی بین النهرین
بود، گردد (هریس، ۱۰).
توسعه و ثروت تدمر در این زمان، این
شهر را در معرض تهاجمات اقوام بیابانگرد قرار داده بود (کلنگل، جودائیکا،
همانجاها). تیگلات پیلسر اول خبر میدهد که ۲۸ بار
طوایف اهلامو و آرامی را تعقیب کرده است و حتى دو بار در طول یک
سال از فرات گذشته، و آنان را از تدمر عقب رانده است (پریچارد،
۲۷۵؛ کلنگل، همانجا). این تهاجمات آسیبهای بسیاری
بر تدمر وارد ساخت، به گونهای که تا مدتها پس از آن نامی از این
شهر در نوشتهها دیده نمیشود؛ اما تدمر دوباره رونق گذشتۀ خود
را بازیافت و در منابع سدۀ ۱قم از آن به عنوان شهری مهم یاد شده است (همانجا).
این شهر آنقدر مهم بوده است که
در عهد عتیق بنیاد آن را به سلیمان نبی نسبت دادهاند
(نک : دوم تواریخ، ۸ : ۴؛ نیز EI۲). این روایت
که توسط برخی از مورخان دورۀ باستان و جغرافینویسان مسلمان تکرار شده است (نک : یوسفوس،
یعقوبی، «البلدان»، ابن فقیه، همانجاها)، پذیرفتنی
نیست، زیرا شواهد حاکی از آن است که تدمر پیش از سلیمان
بنیاد یافته است و احتمالاً او به سبب اهمیت بازرگانی
تدمر به بازسازی آن پرداخته است (هاکس، ۲۴۹؛ یاقوت،
۱ / ۸۲۹). حتى برخی از محققان در دستیابی
سلیمان بر تدمر هم تردید کردهاند و بر این باورند که چیرگیسلیمان
بر دمشق ــ که لازمۀ دستیابی او بر تدمر بود ــ در آن زمان ناممکن بوده است و
تدمر مذکور در تورات را جایی دیگر و یکی از دژها و
استحکامات سلیمان در جنوب سرزمین فلسطین و در بیابان یهودیه
دانستهاند (نک : پاولی، XXXVI / ۲۶۶؛ اسمیث،
۳۸۹؛ جودائیکا، XV / ۶۹۷).
تدمر همانند برخی دیگر از
شهرهای منطقه، همچون حمص، دمشق و ادسا، از دیرباز توسط فرمانروایان
محلی اداره میشد و دولتیکوچک، اما خودمختار بهشمار میرفت
(حتی، ۸۴؛ نیز نک : بریتانیکا)، چنانکه به
هنگام تشکیل ایالت رومی «سوریه» توسط رومیان در
۶۳قم، تدمر جزو این ایالت به حساب نیامد و به صورت
واحدی مستقل میان دو امپراتوری روم و ایران باقی
ماند (کلنگل، همانجا). به گزارش پلینی (۷۷م) واقع بودن
تدمر میان دو امپراتوری روم و ایرانِ اشکانی و ساسانی
اهمیت خاصی به این شهر بخشیده بود و میان آنها دست
به دست میگشت (نک : II / ۲۸۹؛ کلنگل،
۱۶۸؛ بونی، ۱۸). پس از آنکه پترا، مرکز مهم
پادشاهی نبطیان و یکی از مراکز عمدۀ بازرگانی
آن زمان، در ۱۰۶م به هنگام سلطنت ترایانوس (تراژان)، به
دست رومیان افتاد، تدمر به سبب موقعیت مهم بازرگانی که به دست
آورد، اهمیت بیشتری یافت (فاینگی،
۴۸۰-۴۸۱؛ حتی، ۸۵).
با گسترش نفوذ رومیان در نواحی
غربی فرات، با آنکه تدمر به صورت شهری خراجگزار زیر نظر
فرمانده رومیِ ایالت ــ که در انطاکیه به سر میبرد ــ
اداره میشد، با این همه، استقلال نسبی خود را کم و بیش
حفظ کرد. سنگنبشتههای سدۀ پایانی پیش از میلاد و سدۀ نخستین
میلادی به رواج نوعی سازماندهی یونانی با
برخورداری از تشکیلات شهری آنان، همچون سنا و شورای شهر
(آگورا[۵]) اشاره دارند (بونی، ۱۸-۱۹؛ حتی،
۸۴-۸۵؛ جودائیکا، همانجا).
در دورۀ فرمانروایی
هادریانوس (۱۱۷- ۱۳۸م) و ظاهراً پس از
دیدار او از این شهر در ۱۲۹م، روابط تدمر با
امپراتوری روم از نو تنظیم گردید (پاولی، XXXVI / ۲۶۳).
در این دوره، تغییراتی در مقررات ادارۀ امور
شهر داده شد که هر چند به قوانین یونانی شهرهای قلمرو رومیان
بسیار نزدیک بود، اما اختیاراتی نیز برای آن
قائل بود (بونی، ۲۰). بر این اساس، تدمر «شهر
آزاد[۶]» خوانده شد و با واگذاری ادارۀ امور مالی
و گمرکی شهر به سنا و شورای شهر، بار دیگر خودمختاری خود
را بازیافت (پاولی، XXXVI / ۲۶۴؛ بونی،
همانجا؛ نیز نک : بریتانیکا). به این ترتیب، تدمر
خارج از اتحادیههای گمرکی سوریه، رأساً به دریافت مالیات
و عوارض گمرکی میپرداخت و گرچه بخشی از درآمدهای عمومی
را به خزانۀ رومی ارسال میداشت، اما از نظر مالی از جایگاه
ویژهای برخوردار بود (پاولی، همانجا). در مقابل، حاکم تدمر
مأموریت دفاع از مرزهای شرقی را برعهده داشت (بونی،
همانجا). علاوه بر آن، حفاظت از کاروانها توسط سواران کماندار تدمری در
مقابل بیابانگردان،
راهنمایی آنها در گذر از بیابان
و نیز تعیین عوارض بر کالاهایی که وارد شهر میشد،
برعهدۀ رؤسای شهر بود (حتی، ۸۴).
سنگنبشتهای از
۱۳۷م در نزدیکی ساختمان شورای شهر تدمر به
دست آمده که حاوی جدول میزان مالیات و عوارض گمرکی تمام
کالاهای بازرگانی است (پاولی، همانجا؛ کلنگل،
۱۶۹). این سنگنبشته به عرض ۵ متر به زبانها و خطوط
یونانی و پالمیری، مشتمل بر بیش از
۴۰۰ سطر و مبتنی بر مصوبۀ سنا دربارۀ صورت
قیمتها و عوارض گمرکی است. دو زبانی بودن این سنگنبشته
مبیّن اهمیت و نقش ارتباطی آن میان شرق و غرب است
(همانجا؛ بریتانیکا). در فهرست کالاهای این سنگنبشته، پیش
از هر چیز به برده، و پس از آن به خشکبار، خرما و انجیر خشک، پشم،
ظروف شیشهای، پنیر، عطریات، روغن زیتون، روغن حیوانی،
ماهی نمک سود، غلات، گوسفند و بز، پوست، کاه، شراب، گندم و مجسمههای
برنزی اشاره شده است (پاولی، حتی، همانجاها). در این سنگنبشته
مقررات قیمتگذاری برای استفاده از دو چشمۀ شهر نیز
آمده است (کلنگل، ۱۶۹)، یعنی ضمن دریافت
عوارض از کاروانها به سبب برخـورداری از تسهیـلات بارگیـری
و باراندازی، از آب مصرفی نیز عوارض دریافت میشد
(جودائیکا، XV / ۶۹۷).
یکی از مهمترین پیامدهای
حضور رومیان در تدمر تأثیر هنر رومی در این شهر بود. نفوذ
یونانی ـ پارتی از بابل و سلوکیه در دجله، جای خود
را به نفوذ یونانی ـ رومی از انطاکیه و غرب داد. معبد
بزرگ بعل که در ۳۲م برپا شد و معبد نبو[۷] متعلق به نیمۀ دوم
سدۀ نخست میلادی، نمونههایی از تأثیرات هنر
رومی در این شهر است (بونی، ۱۸-۱۹). در
این دوره کلبههای گلین تدمر به تدریج به خانههای
ساخته شده با سنگ بدل گشت و خیابانهای نسبتاً وسیعی طراحی
و احداث شد که اصلیترین آنها به معبد بعل منتهی میشد.
بدینسان، شهر کمکم چهرهای رومیـ یونانی گرفت و
در کنار گسترش تجارت، صنعتگری و حتى کشاورزی رو به رشد نهاد و به صورت
یکی از ثروتمندترین شهرهای منطقه درآمد (حتی،
همانجا).
در این دوره فعالیتهای
اقتصادی تدمر از طریق جادۀ ابریشم تا هندوستان و چین
در شرق، و تا ایتالیا در غرب، گسترش یافت. ضمناً به وسعت معابد
بعل، نبو، بعل شَمین و اَلّات افزوده شد و یا آن پرستشگاهها تعمیر
و بازسازی شدند. قسمتهایی نیز به بنای شورای
شهر افزوده شد و راستۀ خیابانی از وسط شهر، شرق و غرب تدمر را به یکدیگر
متصل ساخت و بدینسان، چهرۀ شهر دگرگون شد (بونی، ۲۰).
هرچند اقتصاد تدمر برپایۀ
بازرگانی استوار بود، اما شواهد باستانشناختی مربوط به دورۀ رومیان
نشان میدهد که کشاورزی و دامداری در اطراف این شهر از دیگر
منابع اقتصادی آن به شمار میرفت. ضمناً در جنوب و شرق شهر تدمر
کارگاههای استخراج نمک نیز فعال بود که نمک موردنیاز اهالی
شهر و کوچندگان ناحیۀ پیرامونی را تأمین میکرد. بدینسان،
برخلاف امروز، در دورۀ رومیان در قسمت غربی بادیة الشام جمعیت بیشتری
زندگی میکرد و عرصۀ کشاورزی در این ناحیه گستردهتر بود (کلنگل،
۱۶۷-۱۶۸). با گسترش و توسعۀ راههای
ارتباطی رومی که تدمر را به دمشق از یک سو، و شهرهای واقع
در کرانههای فرات از دیگر سو مرتبط میساخت، بر شکوفایی
و آبادانی این شهر افزوده شد (حتی، ۸۵).
تدمر در زمان فرمانروایی
سپتیمیوس سوروس (۱۹۳- ۲۱۱م) صحنۀ جنگهای
امپراتوری روم با شرق بود (پاولی، همانجا). او تدمر را بهجایگاه
یک کلنی (زیستگاه) رومی در ایالت سوری ـ فنیقی،
به مرکزیت حمص (امسا[۸]) که از بزرگترین شهرهای سوریه
(شام) به شمار میرفت (نک : یعقوبی، «البلدان»،
۳۲۴)، ارتقا داد، و ساکنان آن را به عنوان «شهروندان رومی»
که مجبور به پرداخت «عوارض ارضی» نبودند، به رسمیت شناخت (کلنگل،
۱۶۸؛ نیز نک : بریتانیکا).
پس از مرگ سوروس ناآرامیهایی
در امپراتوری روم پدید آمد؛ به سخن دیگر، امپراتوری روم طی
سالهای ۲۳۵ تا ۲۸۵م شاهد حکمرانی
۲۶ امپراتور بود که تنها یکی از آنان به مرگ طبیعی
از دنیا رفت (راستوفتسف، II / ۳۰۹). در همین زمان، تدمر
در معرض حمله و هجوم همسایگان، از جمله ساسانیان قرار گرفت. والرین
در اواسط تابستان ۲۶۰م، اسیر شاپور اول ساسانی،
پادشاه ایران شد (داونی، ۲۶۲؛ حتی، همانجا).
گالینوس، پسر و جانشین والرین، از آنجا که توان مقابله در برابر
ایرانیان نداشت (داونی، همانجا)، به اجبار از نو به تدمر
استقلال کامل داد و در واقع آن را به حال خود رها کرد (راستوفتسف، II / ۳۱۰).
در این هنگام، حاکم شهر تدمر، سپتیمیوس حیران[۱] و
پسر او اودناتوس[۲] (اذینه) که از اعراب ساکن ناحیۀ تدمر
بودند (کلنگل، همانجا؛ کریستنسن، ۲۲۵؛ عباس،
۹۸)، به تثبیت استقلال و گسترش نفوذ خود پرداختند (داونی،
نیز پاولی، همانجاها).
اودناتوس به دستور گالینوس در حمص
کالیستوس مدعی امپراتوری را شکست داد (همانجا) و پس از آنکه در
نزدیکی به ایران ناکام ماند، با سپاه ساسانی از در جنگ
درآمد و سپاه شاپور اول را که در قلمرو رومیان مناطق وسیعی را
به تصرف خود درآورده بود، به کمک کمانداران و سواران خود به عقب راند (پاولی،
XXXVI / ۲۶۵؛ نیز نک : حتی، کریستنسن،
همانجاها). از اینرو، گالینوس در ۲۶۲م به او عنوان
فرمانده عالی نیروهای روم در شرق را داد (پاولی، حتی،
همانجاها). از آن پس، اودناتوس نفوذ خود را تا دریای سرخ گسترش داد و
توانست بینالنهرین و عربستان و بعد از آن سوریه و کیلیکیه،
تا کوههای توروس و بیشتر قسمتهای آسیای صغیر
را بر قلمرو خود بیفزاید (پاولی، داونی، همانجاها؛ نیز
نک : استار، ۶۶۰). کار اودناتوس آنچنان بالا گرفت که او خود
را حتى «شاه شاهان» خوانـد. دورۀ فرمانروایی او و جانشینانش به عصر طلایی
امیران تدمـری (شاهان پالمیری) شهـرت دارد (پاولی،
کلنگل، همانجاها).
سرانجام، اودناتوس و پسر بزرگش در
۲۶۷م به طرز مرموزی کشته شدند (کلنگل، حتی،
همانجاها) و پسر کوچکتر او، وَهْباللات جانشین او شد، اما به سبب سن کم،
مادرش زِنوبیا (بت زبای)، بیوۀ اودناتوس قدرت
را در دست گرفت (عباس، استار، نیز راستوفتسف، همانجاها). ملکه زنوبیا
را نامورترین پادشاه تدمر به شمار آوردهاند. هرچند او برای حفظ
استقلال تدمر تلاش فراوانی کرد (استار، همانجا؛ نیز نک : الستن،
۳۱)، اما شکست او در ۲۷۳م در نزدیکی
حمص در مقابل آورلیانوس، امپراتور روم (استار، همانجا؛ نیز نک :
الستن، همانجا)، به عصر طلایی امیران تدمری پایان
داد (کلنگل، همانجا). آورلیانوس با درهم شکستن سپاهیان زنوبیا،
تدمر را تصرف، و در سال بعد غارت کرد (عباس، ۹۹؛ استار، نیز نک
: الستن، همانجاها).
تلاش زنوبیا برای رسیدن
به فرات و پایگاههای امن در قلمرو ساسانی به ناکامی انجامید
و او به نشانۀ پیروزی آورلیانوس، به روم فرستاده شد (عباس، نیز
الستن، همانجاها). بدینسان، تدمر به عنوان کانون اصلی تجارت شرق و
غرب (کریستنسن،همانجا)، اهمیت خود را از دست داد (استار، نیز
نک : جودائیکا، همانجاها).
فرهنگ ساکنان تدمر ترکیبی
از عناصر سوری، یونانی و ایرانی بود (حتی،
۸۶). زبان ساکنان تدمر دست کم از حدود سدۀ ۱قم آمیزهای
از عربی و آرامی بود. بسیاری از سنگنبشتههای تدمری
که از نظر زمانی به دورۀ امیران تدمری (۲۳۵ تا
۲۷۳م) بازمیگردد، از نظر زبانی نوعی از گویش
و نوشتار آرامی است که شدیداً تحت تأثیر زبان عربی قرار
داشته است (کلنگل، ۱۶۸, ۱۶۹؛ نیز نک :
نولدکه، ۱۰۵-۱۰۶؛ نوت،
۲۰۴). مذهب کهن ساکنان نیز دارای عناصری
گوناگون، از جمله عربی، پارتی، بابلی، سوری و یونانی
بود و خدایانی از جمله تثلیثی از بعل (همراه با الاهۀ بعل
به عنوان فرستادۀ او)، یارهیبُل[۳] و اگلیبل[۴] موردپرستش
بود (فاینگی، ۴۸۱)؛ البته شِمِش، ایشتار و
خدایانی دیگر نیز مورداحترام بودند (همانجا).
از بزرگان علم و ادب در دورۀ کهن این
شهر، ذکری باقی نمانده است. تنها از لونگینوس[۵]، فیلسوف
و آموزگار بزرگ شهر که به دست آورلیانوس کشته شد و سمت مشاور ملکه زنوبیا
را داشت، یاد کردهاند (حتی، همانجا).
در پایان سدۀ ۵ و
آغاز سدۀ ۶م غسانیان، از متحدان بیزانس بر بادیة الشام
مسلط شدند و تدمر در قلمرو آنان قرار گرفت (بونی،
۳۰-۳۱). در این دوره، معابد بعل و بعل شمین
به کلیسا بدل شدند و از بقایای مصالح معابد، دو کلیسای
جدید نیز در بخش غربی شهر برپا شد (همو، ۳۰).
تدمر در ۱۳ق /
۶۳۴م، در زمان ابوبکر، توسط خالد بن ولید به صلح گشوده شد
(بلاذری، ۱۱۱؛ طبری، ۳ /
۴۰۶- ۴۰۷). با چیرگی عربها بر
تدمر روزگار رونق آن هم به سرآمد (EI۲).
خلفای بنیامیه و
اشراف عرب دلبستگی شدیدی به بادیهنشینی
داشتند، از اینرو، هر خلیفه و به تبع او نزدیکان وی در
دل بادیهها اقامتگاههایی برپا میکردند (نک : ه د، بادیه).
هشام بن عبدالملک (حک ۱۰۵- ۱۲۵ق) دو
اقامتگاه موسوم به «قصر الحیر الغربی» و «قصر الحیر الشرقی»
در نزدیکی تدمر بنا کرد و با این کار تدمر تا اندازهای
اهمیت گذشتۀ خود را بازیافت (بونی، ۳۱؛ کلنگل،
۱۶۷)؛ اما در ۱۲۷ق مردم تدمر بر مروان حمار،
آخرین خلیفۀ اموی شوریدند و او دستور داد تا دیوارهای شهر
تدمر را ویران سازند (طبری، ۷ / ۳۱۲،
۳۱۵). خلفای عباسی به تدمر توجهی نشان ندادند
(بونی، همانجا) و از آن پس این شهر رو به افول نهاد (بریتانیکا).
تدمر در دورههای بعدی با
وجود گذشتهای درخشان و آثار تاریخی درخور توجه، به صورت آبادی
کوچک و کماهمیت درآمد. ابن فقیه از بناهای عجیب، دیوارها
و مجسمههای موجود در شهر سخن میگوید و خبر میدهد که
آثار کاخها وبناهای ساخته شده از سنگ یکپارچه در زمان او هنوز برجای
بوده است (ص ۱۱۰).
تدمر در نیمۀ دوم سدۀ
۴ق از اعمال حمص ( اشکال العالم، ۳۸؛ ابن فقیه، همانجا؛
اصطخری، ۱۳) و از شهرهای کوچک (شهرک) حاشیۀ بادیه
(بادیة الشام) به شمار میآمد (حدودالعالم، ۱۷۲). این
شهر ظاهراً در سدۀ ۸ق توسط سپاه تیمور غارت شد (بونی، همانجا؛ نیز
نک : های بیم، npn.).
تدمر در دورۀ عثمانی
(۱۲۹۹-۱۹۲۴م) به سرعت روبه افول
نهاد و به زودی به صورت دهکدهای متعلق به بیابانگردان درآمد
(بونی، همانجا). در پایان دهۀ ۱۸۵۰م سیاستهای
عثمانی برای به انقیاد درآوردن عشایر بیابانگرد
سوریه و پس از آن استحکـام مرزهای آن به طـور جدی دنبال شد. در
این زمان تدمر به صـورت دژی خالـی از سکنه درآمـده بود (ماعُز،
۱۴۰-۱۴۱).
آثار برجای مانده در این
شهر که نخست در سدۀ ۱۷م موردتوجه قرار گرفت (های بیم، npn.)،
گویای طرح مشبک این شهر کهن است: در طول خیابانی
شرقی ـ غربی، رواق دو طرفۀ مزین به نیلوفر آبی
و به سمت جنوب، بنای شورا (آگورا) و تئاتر شهر قرار دارد. بقیۀ ویرانهها
شامل مجموعهای وسیع است که قرارگاه دیوکلتیانوس[۶]
(دیوکلسین) و معبد اصلی شهر تدمر خوانده میشود و به بل
(بعل)، یارهیبل و اگلیبل اهدا شده است. از نظر معماری، شیوۀ یونانی
(کورینتی[۷]) تقریباً در تمامی بناها دیده میشود،
اما تأثیرپذیری از معماری بینالنهرین و ایران
نیز کاملاً مشهود است (بریتانیکا).
سنگنبشتههای تدمر عمدتاً در
۳ محل یافت شده که عبارتاند از خیابان همراه با ستونها و
رواقهای واقع در مرکز، در محل قبرها و محل معبد. از محل نخست که در طول شهر
از جنوب شرقی به شمال غربی کشیده شده است، ردیف ستونهای
جنوبی ـ جنوب غربی که حاوی بیشترین سنگنبشتهها
هستند، بهتر برجای ماندهاند (زاخاو، ۷۲۸).
از بناهای جالب توجه بازمانده در
تدمر میتوان از معبد چهارگوش بعل (الاهۀ خورشید)،
آمفیتئاتر (مسرح)، بنای شورا، میدان بازار تدمر که اکنون آثار
حجرهها و دکانهای آن باقیمانده، بنای معبد بعل شمین
(خدای آسمان)، باب النصر (طاق پیروزی) یکی از
دروازههایی که به خیابان اصلی شهر تدمر متصل میشد،
معبد نبو در کنار بابالنصر که حاوی ۴۰ کتیبه است، بنای
حمامها و آثار دیوار و باروی شهر یاد کرد (قائدان،
۳۴۸-۳۵۲؛ نیز نک : زاخاو،
۷۲۹). این آثار در ۱۹۸۰م به
عنوان میراث جهانی به ثبت رسیده است («دائرة المعارف
شرق[۸]»).
تدمر امروزی، آبادی کوچکی
است در محل تدمر باستان (های بیم، npn.) و این آبادی در
کنار خط لولۀ نفت کرکوک ـ طرابلس و در محل اتصال راهها در شمال بادیة الشام قرار
دارد و از طریق راه زمینی به حمص متصل است و از مراکز مهم
گردشگری سوریه به شمار میرود (بروکهاوس، VIII
/ ۵۱۲؛
بریتانیکا).
مآخذ
ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و
الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۸۳م؛ ابن فقیه،
احمد، مختصرکتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن،
۱۸۸۵م؛ اشکال العالم، منسوب به ابوالقاسم جیهانی،
ترجمۀ علی بن عبدالسلام کاتب، به کوشش فیروز منصوری، مشهد،
۱۳۶۸ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالکالممالک، به
کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۲۷م؛ بلاذری،
احمد، فتوحالبلدان، به کوشش دخویه، لیـدن،
۱۸۶۵م؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران،
۱۳۶۲ش؛ دینوری، احمد، الاخبارالطوال، بهکوشش
عبدالمنعم عامر و جمالالدین شیال، قاهره،
۱۹۶۰م؛طبری، تاریخ؛ عباس، احسان، تاریخ
بلاد الشام، عمان، ۱۴۱۰ق /
۱۹۹۰م؛ عهدعتیق؛ قائدان، اصغر، تاریخ و
اماکنزیارتی و سیاحتی سوریه،
تهران،۱۳۷۳ش؛ هاکس، قاموس کتاب مقدس، تهران،
۱۳۷۷ش؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد،
«البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابن رسته، به کوشش دخویه، لیدن،۱۸۹۱م؛
همو، تاریخ، بیروت، ۱۴۱۵ق /
۱۹۹۵م؛ نیز:
Bounni, A. and Kh. Al-As‘ad, Palmyra,
History, Monuments and Museum ; Britannica ; Britannica Atlas , Chicago, 1996;
Brockhaus ; Christensen, A., L'Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944;
Cook, S.A., The Religion of Ancient Palestine in the Light of Archaeology,
London, 1925; Downey, G., A History of Antioch in Syria, Princeton, 1961; EI2;
Elston, R., Palestine and Syria, 1929; Encyclopedia of the Orient,
lexicorient.com; Finegay, J., The Archeology of World Religions, Princeton,
1952; Harris, R.L., Exploring the World of the Bible Lands, London, 1995; High
Beam, www.encyclopedia.com; Hitti, Ph.K., Syria, a Short History, London, 1959;
Josephus, F., Antiquities of the Jews, tr. W. Whiston, Philadelphia, 1861;
Judaica ; Klengel, H., The Art of Ancient Syria, London, 1972; Ma'oz, M.,
Ottoman Reform in Syria and Palestine (1840-1861), Oxford, 1968; Musil, A.,
Arabia Deserta, New York, 1927; Nöldeke, Th., «Beiträge zur Kenntniss
der aramäischen Dialecte», ZDMG, 1870, vol. XXIV; Noth, M., Die Welt des
alten Testaments, Berlin, 1962; Pauly ; Pliny, Natural History, tr. H. Rackham,
London, 1977; Pritchard, J.B., Ancient Near Eastern Texts, Princeton, 1955;
Rostovtzeff, M., A History of the Ancient World, Oxford, 1945; Sachau, E.,
«Palmyrenische Inschriften», ZDMG, 1881, vol. XXXV; Smith, G.A., The Historical
Geography of the Holy Land, London, 1974; Starr, Ch.G., A History of the
Ancient World, Oxford, 1965; The World Gazetteer, www.world-gazetteer.com.