responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 945

بگتکین، بنی


نویسنده (ها) :
صادق سجادی
آخرین بروز رسانی :
شنبه 31 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

بَگْتَكین، بَنی، خاندانی از فرمانروایان سرزمینهای غرب دجله كه حدود یك قرن (539-630ق / 1145-1233م)، زیر فرمان اتابكان زنگی و ایوبیان، و به عنوان نایبان آنها بر شهرهایی چون موصل، اربیل، شهرزور، حران و ... فرمان راندند.
دربارۀ بگتكین، پدر زین‌الدین علی نخستین كس از این خاندان كه به قدرت رسید، اطلاعی دردست نیست. تاریخ این خاندان صرفاً مشتمل بر زندگی این زین‌الدین علی و دو پسر او زین‌الدین یوسف و مظفرالدین كوكبوری است.
ابن خلكان مورخ معاصرِ آخرین دورۀ حكومت اینان در همان قلمرو كه از حمایت مظفرالدین هم برخوردار بود، كنیه و نسب زین‌الدین علی را ابوالحسن علی بن بگتكین بن محمد آورده است (4 / 113). ابن خلكان و مورخ نامدار همعصرش، ابن اثیر، و آن گاه ابوشامه مورخ دو دودمان آل زنگی و ایوبیان را باید آگاه‌ترین نویسندگان به تاریخ بنی بگتكین به شمار آورد و اطلاعات ما در این باره بیشتر مبتنی بر گزارشهای اینان است.
به هر حال، زین‌الدین علی از ممالیك نوجوان دستگاه قسیم‌الدوله آق سنقر، پدر عمادالدین زنگی بود. چون آق سنقر در جمادی‌الاول 487 / مۀ 1094 مقتول شد، ممالیك او گرد پسرش عمادالدین كه ده سال بیش نداشت، فراهم آمدند. زین‌الدین علی هم از جملۀ آن ممالیك، و خود هنوز كم سن بود (ابوشامه، 1 / 103). از آن پس تا حدود 40 سال بعد، از او در حوادث ایام یاد نشده است، ولی بی‌گمان در كنار عمادالدین زنگی برآمد و ترقی كرد (ابن اثیر، التاریخ ... ، 27) و براساس آنچه از این پس در منابع آمده است، در زمره نزدیك‌ترین یاران او درآمد. عمادالدین در 521 ق / 1127م امارت موصل یافت (در این باره و حوادث بزرگ زندگی عماد در عراق و شام، نک‌ : ه‌ د، آل زنگی) و به احتمال بسیار زین‌الدین هم با او بود. در 530ق / 1136م كه سلطان مسعود سلجوقی برای جنگ با ملك داوودبن محمود سپاه به بغداد برد، زین‌الدین علی به عنوان یكی از امرای اتابك عمادالدین با او همراه شد (ابن اثیر، الكامل، 9 / 291).
در ذیقعده 539 / مۀ 1145 نصیرالدین جقر نایب عمادالدین در موصل به دست الب ارسلان بن محمود سلجوقی كشته شد. عماد كه مشغول فتح دژ البیره بود، بی‌درنگ زین‌الدین علی را امارت موصل داد. وی از آغاز چنان رفتار كرد كه مردم هواخواهش شدند و موصل روی به آبادانی نهاد (همان، 9 / 333، التاریخ، 72-73؛ ابن خلكان، 1 / 365؛ ابوشامه، 1 / 149-150). گفته‌اند كه اتابك عمادالدین از او پیمان گرفت كه پس از مرگ اتابك، موصل را به پسر او سیف‌الدین غازی واگذارَد (سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 191). ابن اثیر در یك جا آورده است كه مقارن مرگ عمادالدین (مق‌ 541ق / 1146م)، پسرش سیف‌الدین در شهرزور بود و به‌رغم آنکـه الب ارسلان بن محمود سلجوقی طمع در آنجا بسته بود، زین‌الدین بی‌درنگ سیف‌الدین را به موصل خواند و شهر را به او تسلیم كرد ( الكامل، 9 / 341-342؛ ابن عبری، تاریخ مختصر...، 207). وی در جایی دیگر تصریح كرده است كه زین‌الدین این وظیفه را به خواست و دستور امرای دولت عمادالدین برعهده گرفت و خود را در اختیار سیف‌الدین قرار داد ( التاریخ،84-85).
این دوره به درازا نکـشید و چون سیف‌الدین درگذشت (544ق / 1149م)، زین‌الدین علی و جمال‌الدین اصفهانی وزیر، برادر او قطب‌الدین مودود را در موصل به حكمرانی نشاندند (همان، 94) و زین‌الدین خود نایب وی در حكومت موصل و دیگر شهرهای قلمرو او شد. در 551ق / 1156م سلطان محمدبن محمود سلجوقی از قطب‌الدین و زین‌الدین بر ضد سلیمان شاه سلجوقی ــ كه در بغداد خطبه به نام او كرده بودند ــ كمك خواست. این دو سپاه به جنگ سلیمان بردند و او را گریزاندند. آن گاه زین‌الدین بر سر راه شهرزور به بغداد، سلیمان شاه را دستگیر كرد و او را محترمانه در قلعۀ موصل به زندان افكند (همو، الكامل، 9 / 404-406؛ التاریخ، 108-109). سپس قطب‌الدین مودود و نایب او زین‌الدین به كمك سلطان محمد كه بغداد را به محاصره گرفته بود، رفتند، زیرا خلیفۀ عباسی خطبه به نام محمد نمی‌كرد. گفته‌اند: در جنگهایی كه میان سپاه بغداد و عامۀ مردم با مهاجمان درگرفت، زین‌الدین و لشكر موصل چندان جدیت نشان نمی‌دادند، زیرا نورالدین زنگی برادر قطب‌الدین به زین‌الدین پیام داده، و او را به‌سبب حمله به بغداد و مقابله با خلیفه، سرزنشها كرده بود؛ با این همه، چون مردم بغداد به سبب كمبود ارزاق و دشواریهای دیگر، دروازه‌ها را گشودند، سلطان محمد برای مقابله با مشكلاتی كه در همدان پیش آمده بود، به آنجا بازگشت و زین‌الدین هم راه موصل در پیش گرفت (همو، الكامل، 9 / 409-410).
از همین روایتها پیداست كه میان نورالدین زنگی و زین‌الدین روابط خوبی برقرار بوده است، چنانکـه در 554ق / 1159م كه نورالدین حران را از برادر دیگرش امیر میران گرفت، آن را به اقطاع زین‌الدین داد (ابوشامه، 1 / 386-387؛ سبط ابن جوزی، 8(1) / 232). سلیمان شاه تا اوایل سال 555ق همچنان در حبس زین‌الدین باقی بود. در این تاریخ، پس از مرگ سلطان محمدبن محمود، به درخواست امرای ایالت جبل، قرار شد او را در این منطقه به سلطنت بنشانند و قطب‌الدین، اتابك او، و زین‌الدین، سپهسالارِ او شود. بنابراین، سلیمان را تجهیز كردند و با سپاه موصل به فرماندهی زین‌الدین علی به همدان فرستادند. در راه امرا و سپاهیان هر ناحیه به سلیمان می‌پیوستند و لشكری انبوه فراهم آمد. فرماندهان بسیار گرد سلیمان را گرفتند و سلطه‌جویی می‌كردند، چنانکـه زین‌الدین بر خود و استقلال موصل بیمناك شد و از میانه راه سلطان را رها كرد و بازگشت (ابن اثیر، التاریخ، 114-115، الكامل، 9 / 437). در همین سال زین‌الدین ضمن عذرخواهی از مستنجد عباسی به سبب حمله به بغداد در 551ق، از او اجازه حج گرفت. وی در راه بازگشت از حجاز به بغداد رفت و مورد استقبال و احترام خلیفه واقع شد (همان، 9 / 443).
در رمضان 559 / اوت 1164 زین‌الدین به فرماندهی لشكر موصل ــ كه به روایتی فرماندهی سپاه نجم‌الدین البی از ماردین را هم در دست داشت ــ به مدد نورالدین زنگی در جنگ با صلیبیان و تسخیر قلعه حارم رفت و دلیریها نشان داد و چند تن از امرای بزرگ صلیبی در همین جنگ اسیر شدند (سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 246؛ ابن اثیر، همان، 9 / 467-469).
از این پس، از فعالیتهای زین‌الدین علی كه دوران كهن سالی را سپری می‌كرد، اطلاع چندانی در دست نیست. وی در 563ق / 1168م به سبب پیری و فرسودگی استعفا كرد و همۀ شهرهایی را كه عمادالدین و نورالدین به اقطاع یا امارت او داده بودند ــ مانند موصل، شهرزور، سنجار، تكریت، حران، هكاریه و بسیاری از دژهای جزیره بجز اربل ــ به قطب‌الدین مودود باز گرداند و با خاندان و خزاین خود به این شهر كوچید، اما چند ماه بیش دوام نیاورد و همان سال درگذشت و پیكرش را در آرامگاهی مجاور جامع عتیق اربل دفن كردند (ابن اثیر، همان، 10 / 8، التاریخ، 135؛ ابن خلكان، 4 / 114؛ ابوشامه، 2 / 38؛ ابن واصل، 5 / 53؛ ابن شداد، 39؛ ابن تغری بردی، 5 / 378-379). این معنی كه ذهبی سن او را بیش از 100 سال دانسته است ( العبر،4 / 182)، باتوجه به آنکـه می‌دانیم زین‌الدین مقارن مرگ آق سنقر در 487ق خردسال یا كم سن بوده است، درست نمی‌نماید.
زین‌الدین علی را به دلیری و هیبت و هوشمندی، و آن گاه به دادگری و نیك سیرتی و بخشندگی بسیار ستوده‌اند. ابن اثیر به ویژه آورده است كه وی هیچ گاه نیرنگ بازی نمی‌كرد و مردی سخت امانت‌دار و پای‌بند به پیمانها و وعده‌هایش بود (اسامه، 177- 178؛ ابن اثیر، همانجا؛ ابن تغری بردی، 5 / 378؛ ذهبی، سیر ... ، 22 / 334-335). عمادالدین زنگی به او اعتماد تمام داشت و او را از جمله یارانی می‌دانست كه از «خدا می‌ترسند و از او نمی‌ترسند» (اسامه، 156-157). ساخت چند مدرسه و برخی بناهای دیگر به او منسوب است (ذهبی، همان، 22 / 335؛ ابن‌تغری بردی، همانجا). شاعران مشهوری چون حیص بیص او را مدح گفته‌اند (ابن عبری، تاریخ مختصر، 212). زین‌الدین علی را كه‌ اندامی ‌خرد داشت، به زبان فارسی «كوچك» ملقب كرده بودند و در منابع با همین لقب از او یاد شده است (مثلاً ذهبی، العبر، همانجا).
پس از مرگ زین‌الدین علی، پسر او مظفرالدین در اربل به حكومت نشست، ولی اتابكش مجاهدالدین قایماز، از موالی زین‌الدین علی، او را براند و ابوالمظفر یوسف پسر كوچك‌تر زین‌الدین علی را به حكومت نشاند (ابن‌خلكان، 4 / 114؛ ابن‌عدیم، 6 / 2749) و او را هم زین‌الدین لقب داد، ولی رشته كارها را خود به استبداد دردست گرفت (ابن‌اثیر، همان، 177). بنابراین، در حوادث این دوره به ندرت از یوسف یاد شده است؛ اما از 571ق / 1175م كه مجاهدالدین توسط عزالدین مسعود زنگی بازداشت شد، زین‌الدین یوسف استقلالی یافت (همو، الكامل، 10 / 199). شركت او در فتح حلب به دست صلاح‌الدین ایوبی در همین سال (سبط ابن جوزی، 8(1) / 333-334)، باید پس از استقلال یافتن او رخ داده باشد.
در 580ق / 1184م مجاهدالدین از حبس آزاد شد و بی‌درنگ، احتمالاً به تشویق عزالدین مسعود، كوشید تا اربل را تسخیر كند، ولی سپاهی كه از قزل، حاكم آذربایجان برای این كار گرفت، به غارت بیشتر علاقه داشتند، تا جنگ، و سرانجام هم از زین‌الدین یوسف شكست خوردند و گریختند (ابن اثیر، همان، 10 / 126).
یوسف در 586ق / 1190م از جمله فرماندهان و امرایی بود كه به دعوت صلاح‌الدین ایوبی با سپاه به تسخیر عكا روانه شد؛ اما در خروبه بیمار شد و به ناصریه رفت و همان جا درگذشت. به سبب نقاری كه میان او و برادرش مظفرالدین بر سر حكومت اربل وجود داشت، برخی احتمال داده‌اند كه مظفرالدین او را مسموم كرده بود (همان، 10 / 193، 199؛ ابن‌واصل، 5 / 54؛ سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 406-407؛ ذهبی، العبر، 4 / 260).
این مظفرالدین پس از مرگ پدرش در 563ق / 1168م یك چند به حكومت نشست، اما مجاهدالدین قایماز محضری ساخت كه او را در 14 سالگی شایسته حكومت ندانست؛ آن گاه برادر او یوسف را كه خردسال‌تر بود، به امارت نشاند (ابن خلكان، همانجا؛ ابن‌عماد، 3 / 138؛ ابن واصل، 5 / 53؛ قس: ابن‌عبری، تاریخ الزمان، 180، كه از جانشینی مظفر یاد كرده، ولی از عزلش سخن نگفته است) تا خود بر او چیرگی یابد. مظفرالدین شاید برای احقاق حق یا برخورداری از منزلتی به بغداد رفت، اما مورد توجه قرار نگرفت؛ پس به موصل رفت و سیف‌الدین غازی بن مودود او را محترم داشت و حران را به اقطاع او داد. مدتی بعد مظفرالدین به خدمت صلاح‌الدین پیوست و با او در چند جنگ شركت جست و دلیریها نشان داد. از این رو، نزد سلطان پایگاهی بلند یافت و ربیعه خواهر او را هم به زنی گرفت (ابن خلكان، 4 / 114-115؛ ابن عماد، همانجا؛ ذهبی، همان، 5 / 121).
در 571ق / 1175م مظفرالدین با سپاه به یاری صلاح‌الدین در حمله به حلب رفت (سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 334). در 578ق / 1182م كه صلاح‌الدین در حال محاصره بیروت بود، زین‌الدین او را به تسخیر موصل و سرزمینهای اطراف دعوت كرد. صلاح‌الدین كه فرصتی می‌جست تا بقایای خاندان زنگی را براند، به راه افتاد؛ ولی به سبب هوشیاری عزالدین مسعود فرمانروای موصل، توفیق چندانی نیافت، اما ‌اندكی بعد الرها را گرفت و به مظفرالدین داد (ابن اثیر، الكامل، 10 / 112-114). با این همه، مظفرالدین باز سلطان را پس از تسخیر نصیبین، به حمله به موصل برانگیخت. این بار هم عزالدین مسعود و مجاهدالدین قایماز كه مظفرالدین درصدد كینکـشی از او بود، آزوقه و سلاح و سپاه بسیار گرد آوردند و آماده مقابله شدند. صلاح‌الدین كه به ویژه خود را در برابر شهر بزرگ و استواری چون موصل ناتوان می‌دید، مظفرالدین را سرزنش كرد كه او را بدانجا كشانده است (همان، 10 / 114-115) و از كنار شهر برخاست.
در 580ق / 1184م كه صلاح‌الدین به نابلس تاخت، مظفر همچنان در ركاب او بود (سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 382)؛ اما در 581ق كه صلاح‌الدین قصد موصل كرد، چون به حران رسید، مظفرالدین را بازداشت كرد و اقطاعاتش را پس گرفت، زیرا مظفر وعده داده بود كه اگر سلطان به موصل بتازد، وی 50 هزار دینار برای لشكركشی به سلطان می‌پردازد؛ اما چون صلاح‌الدین سپاه بیاراست و براه افتاد، مظفر از آن كار شانه تهی كرد. با این همه، سلطان به زودی او را آزاد كرد و اقطاعاتش را بازپس داد، زیرا از یك سوی بیم داشت كه مردم شهرهای جزیره از او روی‌گردان شوند، و آن گاه می‌دانست كه تسلط بر این سرزمین بدون یاری مظفر ممكن نیست (ابن‌اثیر، همان، 10 / 131؛ قس: ابن‌عبری، همان، 202).
در همین ایام مظفر به دستور سلطان و همراه با ناصرالدین محمد شیركوه به جنگ بكتمر مملوك شاه ارمن كه بر اخلاط چیره شده بود، رفت، ولی كار به جنگ نکـشید (اشرف رسولی، 194؛ ابن عبری، تاریخ مختصر، 220). در 583ق صلاح‌الدین به عكا هجوم برد. پسر او افضل به دستور پدر، لشكری زبده به فرماندهی مظفرالدین همراه با چند امیر دیگر به حدود عكا فرستاد و اینان به جنگ و گریز دست زدند و در پیكاری سخت با شهسواران (اسبتاریه) پیروز شدند و فرمانده آنان را كشتند (ابن اثیر، همان، 10 / 144). در همین سال مظفرالدین فرماندهی لشكر شرقی صلاح‌الدین را در راه فتح قدس برعهده داشت كه در میانۀ راه به تسخیر طبریه نیز دست یافتند (سبط ابن جوزی، 8(1) / 392). در 586ق / 1190م صلیبیان عكا به‌سبب موقعیت خاص این دژ، خطری روزافزون به شمار می‌رفتند و صلاح‌الدین عزم كرد آنجا را تسخیر و ویران كند. بنابراین، از همۀ امرای جنگجوی تابع خود خواست با سپاه به او بپیوندند. مظفرالدین كوكبوری و برادرش زین‌الدین یوسف هم از جمله آنان بودند كه به زودی حاضر آمدند؛ اما یوسف در ناصریه درگذشت (نک‌ : سطور پیشین؛ نیز ابن عبری، تاریخ الزمان، 217).
در این وقت، ابوسعید مظفرالدین كوكبوری (كوك بوری = خرس كبود: نعیمی، 2 / 335؛ ابن واصل، 5 / 61) 37 ساله كه بعدها به الملك المعظم ملقب شد (مثلاً نک‌ : ابن خلكان، 4 / 113؛ ذهبی، العبر، 5 / 121) و گفته‌اند از مرگ برادرش خشنود گشت (ابن‌تغری بردی، 6 / 111)، از صلاح‌الدین خواست كه حران و الرها را از او باز پس گیرد و در مقابل اربل و شهرزور و توابع آن را به او دهد. و سلطان هم پذیرفت. چون خبر مرگ یوسف منتشر شد، مردم اربل، مجاهدالدین قایماز را به آنجا دعوت كردند تا رشته كارها را در دست گیرد؛ اما او از بیم سلطان جرأت نکـرد دعوت آنان را پاسخ دهد. پس مظفرالدین به اربل رفت و حكومت را در دست گرفت (ابن‌اثیر، همان، 10 / 199؛ سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 407؛ اشرف رسولی، 209-210؛ ذهبی، سیر، 22 / 335).
از این پس مظفر در كشاكشهای میان سلاجقه و زنگیان و ایوبیان و ممالیك اینان، این سوی و آن سوی می‌غلتید. گاه شهری را تصرف می‌كرد و گاه ناچار به عقب‌نشینی می‌شد، اما همواره در ‌اندیشۀ تصرف موصل بود (نک‌ : ابن‌عبری، همان، 249؛ ابن‌اثیر، همان، 10 / 318-319، 348-349). در همین ایام، مظفرالدین دو دختر خود از ربیعه خواهر صلاح‌الدین را به ازدواج عزالدین مسعود و برادرش عمادالدین، پسران نورالدین ارسلان شاه فرمانروای موصل داد (ابن عبری، همانجا؛ ابن واصل، 5 / 49-50). یك بار هم در 612ق / 1215م مظفرالدین به دعوت خلیفۀ عباسی و به عنوان فرمانده سپاه موصل و حلب و دیار جزیره، همراه نیروی ائتلافی امرای ولایت جبال ایران به پیكار منگلی رفت كه اصفهان و ری و همدان را تصرف كرده بود و او را براند و در جنگ بعدی هم او را بشكست (ابن اثیر، همان، 10 / 364-365؛ اشرف رسولی، 347- 348).
در برابر كوششهای مظفرالدین برای تصرف موصل، برخی از امرا و ملوك محلی هم طمع در تسخیر موصل می‌بستند، چنانکـه مدتی در سالهای 615 و 616ق میان مظفر و بدرالدین لؤلؤ اتابك ارسلان شاه در موصل، نزاع بود؛ وقتی هم ملك اشرف ایوبی عزم كرد اربل را از مظفر باز گیرد و مظفرالدین فقط با توسل به خلیفۀ عباسی توانست اشرف را از این كار باز دارد. وی آن گاه به بغداد رفت و هدایای گران تقدیم كرد و خلعت حكومت گرفت. مظفرالدین چون به اربل بازگشت، نام ایوبیان را از خطبه بیفكند و به نام خلیفه بسنده كرد (ابن واصل، 4 / 20- 28؛ ابن‌عبری، همان، 255-257؛ سبط ابن‌جوزی، 8(2) / 680-681). در این زمان، مظفرالدین به سنین پیری قدم می‌گذاشت، اما همچنان در تكاپو بود؛ چنانکـه در 618ق / 1221م خبر رسید كه مغولان قصد اربل كرده‌اند. مظفرالدین به فرمان ناصر عباسی برای جلوگیری از مغولان به دقوقا رفت و فرماندهی لشكر موصل را هم برعهده گرفت، ولی خلیفه لشكری را كه وعده داده بود، نفرستاد و مغولان هم روی به همدان نهادند و مظفر هم بازگشت (ابن‌واصل، 4 / 50). در 621ق مظفرالدین در خلال نزاعهای ایوبیان مصر و شام و جزیره، موصل را به محاصره گرفت، ولی كاری از پیش نبرد و بازگشت (ابن اثیر، همان، 10 / 441). دو سال بعد نیز كه میان ایوبیان به طرفداری یا مخالفت با ناصر عباسی نزاع شد، از مظفرالدین هم در این میان یادشده است (همان، 10 / 468-469).
ازین پس خبر چندانی از فعالیتهای او در منابع نیامده است. به نظر می‌رسد بعد از این بیشتر اوقات را در اربل می‌گذرانید تا در 14 یا 18 رمضان 630ق / 24 یا 28 ژوئن 1233م در همان جا درگذشت. پیكرش را نخست در خانه اش در قلعۀ اربل دفن كردند، آن گاه بنا به وصیتش او را به مكه بردند تا در آرامگاهی كه خود زیر كوه عرفات ساخته بود، به خاك بسپارند؛ اما بر اثر حوادثی این كار ممكن نشد و او را بازگرداندند و در كوفه نزدیك مقبرۀ امام علی (ع) دفن كردند (ابن واصل، 5 / 61؛ ذهبی، العبر، 5 / 121-122).
مظفرالدین را به فضایل و خصایل ستودۀ بسیار موصوف كرده‌اند. برجسته‌ترین صفات او بخشندگی و تدین كم‌مانند و علاقه به خیرات و ترفیه مردم قلمروش از عالی و دانی بود و در این كار مسلمان و غیرمسلمان را فرق نمی‌گذاشت؛ چنانکـه پس از فتح قدس، هزار تن از اسیران سریانی و ارمنی را رعایای خود از اهالی الرها خواند و همه را به رایگان آزاد كرد (ابن‌عبری، تاریخ الزمان، 211). وی هر سال دوبار كسانی را با مال به سواحل شام می‌فرستاد تا اسیران مسلمان را با پرداخت فدیه به فرنگان آزاد كنند. صدقه بسیار می‌داد و فقها و ادبا و صوفیان را بسی می‌نواخت. در قلمرو خود مهمانخانه‌های رایگان، خانقاهها و خانه‌هایی مخصوص بیوه زنان، كودكان سرراهی و یتیمان ساخته، و برای هریك مقرری مخصوص برقرار كرده بود (ابن‌خلكان، 4 / 116- 118؛ ابن‌واصل، 5 / 51، 55-61؛ ذهبی، همان، 5 / 122؛ ابن‌عماد، 3 / 138). مظفرالدین كه به سماع حدیث علاقه بسیار داشت، دارالحدیثی در اربل ساخت و محدثانی را از بغداد به آنجا خواند (ابن عدیم، 6 / 2979). نیز مالی كلان در بنا و تكمیل جامع الجبل یا جامع المظفری در دامنۀ كوه قاسیون به توسط ابوعمر محمد ابن قدامۀ مقدسی خرج كرد (نعیمی، 2 / 335؛ دربارۀ دیگر مدارس منسوب به او مانند مظفریۀ اربل، نک‌ : ابن عدیم، 9 / 4203؛ نیز ابن واصل، 5 / 55-56).

مآخذ

ابن اثیر، علی، التاریخ الباهر، به كوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره / بغداد، 1382ق / 1963م؛
همو، الكامل، به كوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، 1415ق / 1995م؛
ابن تغری بردی، النجوم؛
ابن خلكان، وفیات؛
ابن شداد، یوسف، النوادر السلطانیة، به كوشش جمال‌الدین شیال، قاهره، 1964م؛
ابن‌عبری، غریغوریوس، تاریخ الزمان، ترجمۀ اسحاق ارمله، بیروت، 1986م؛
همو، تاریخ مختصر الدول، بیروت، 1958م؛
ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به كوشش سهیل زكار، بیروت، 1988م؛
ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالكتب العلمیه؛
ابن واصل، محمد، مفرج الكروب، به كوشش حسنین محمد ربیع، قاهره، 1395ق / 1975م؛
ابوشامه، عبدالرحمان، الذیل علی الروضتین ( تراجم الرجال)، به كوشش ابراهیم زیبق، بیروت، 1997م؛
اسامةبن منقذ، الاعتبار، به كوشش فیلیپ حتی، پرینستن، 1930م؛
اشرف رسولی، اسماعیل، العسجد المسبوك، به كوشش شاكر محمود عبدالمنعم، بغداد / بیروت، 1395ق / 1975م؛
ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، 1413ق؛
همو، العبر، به كوشش صلاح‌الدین منجد، كویت، 1948م؛
سبط ابن‌جوزی، یوسف، مرآةالزمان، حیدرآباد دكن، 1371ق / 1952م؛
نعیمی، عبدالقادر، الدارس فی تاریخ المدارس، به كوشش ابراهیم شمس‌الدین، بیروت، 1410ق.

صادق سجادی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 945
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست