بِرْزال، بَنی، خاندانی از بربرهای شمال افریقا که نزدیک به نیم قرن بر قرمونه از شهرهای اندلس حکومت کردند. بنی برزال تیرهای از بربرهای زناته بودند که در سدۀ 4ق/10م در منطقۀ زاب و حوالی شهر مسیله، در مغرب سکنیٰ داشتند (یعقوبی، 352؛ ابنحزم، 498؛ ابو عبید، 723). اینان که از هواداران دولت اموی در مغرب و اندلس، و از مخالفان سرسخت فاطمیان و خود از اباضیان نِکّاری بودند، با آغاز قیام ابو یزید نکاری (ه م) بر ضد قائم فاطمی (حک 322-334ق/934-945م) در افریقیه به او پیوستند (نک : ابنحیان، 192؛ ادریس بن حسن، 392-393). در 335ق، شورش نکاری سرکوب شد و خود او به کوهستانهای سالّات که منزلگاه بنی برزال بود، گریخت و با یاری آنان و گروهی از قبیلۀ بنی کملان سپاهی تدارک دید و به جنگ با خلیفۀ فاطمی، منصور برخاست. اما این بار نیز پیروز نشد و بسیاری از بنی برزال کشته شدند (همو، 396-400، 406؛ محمدحسین، 5-6). از آن پس بنی برزال به اطاعت فاطمیان درآمدند و به جعفربن علی بن حمدون، حاکم مسیله پیوستند (ابنعذاری، 3/268؛ ابنخلدون، 7/73). در 360ق/971م زیری بن مناد در جنگ با بنی حمدون و هم پیمانان ایشان، یعنی بنی برزال کشته شد و چون قبیلۀ صنهاجه بر مغرب دست یافت، بنی حمدون و بنی برزال از بیم انتقام آنان به اندلس مهاجرت کردند و به خدمت حِکَم دوم اموی (حک350-366ق/961-977م) درآمدند. خلیفه آنان را بسیار گرامی داشت و پاداشهای فراوان بخشید (ابنحیان، 192-193؛ ابنعذاری، ابنخلدون، همانجاها؛ ادریس، 49-50). در آغاز خلافت هشام (366-399ق/977-1009م)، وزیر او منصور بن ابی عامر با حمایت و پشتیبانی بنی برزال بر اقتدار خود افزود و آنان را مقام و منزلت بسیار داد و یکی از بزرگان بنی برزال به نام اسحاق بن برزال را بر ولایت قرمونه گماشت (ابنخلدون، همانجا؛ مقری، 1/397). در 403ق سلیمان بن حکم، ولایت جیان و اطراف آن را نیز بر قلمرو ایشان افزود (ابنخطیب، 119). در اواخر حکومت بنی عامر، ولایت قرمونه را ابو عبدالله محمد بن عبدالله برزالی در دست داشت و چون خلافت بنی امیه در اندلس به پایان رسید، وی در 404ق ادعای استقلال کرد و به نام خود خطبه خواند و پس از تثبیت موقعیت خویش و ایجاد امنیت و آرامش، به توسعۀ قلمرو خود پرداخت و استجه، اشونه (یا اشبونه) و المدور را تسخیر کرد و بدینترتیب قرمونه پس از غرناطه به بزرگترین امارت نشین بربرها در اندلس تبدیل شد (ابنعذاری، 3/268، 311؛ ابنخطیب، 237؛ عنان، 147؛ ادریس، 51-52). ابوعبدالله برزالی از بنیحمود ــ حاکمان قرطبه و مالقه ــ که چشم طمع به قلمرو وی داشتند، سخت بیمناک بود؛ ازاینرو با ابوالقاسم بن عباد، حاکم اشبیلیه از در آشتی و دوستی درآمد و ابن عباد به رغم دشمنی با بربرها این اتحاد را پذیرفت، زیرا قرمونه دژ شرقی اشبیلیه و پایگاهی استوار به شمار میرفت و برای بنی عباد اهمیت نظامی فراوان داشت. نخستین بهرهای که بنی عباد از این دوستی بردند، در جنگ با بنی افطس، حاکمان بطلیوس بود که چون در 418ق/1027م قصد تصرف شهر باجه را داشتند، برزالی با قوای خود به یاری ابنعباد شتافت و بنیافطس را شکست داد (ابن خلدون، 7/73). در 427ق، یحیی بن حمود ملقب به معتلی حاکم مالقه که از اتحاد برزالی و ابن عباد خشنود نبود، به قرمونه لشکر کشید و آنجا را تصرف کرد. برزالی به اشبیلیه پناه برد و از ابن عباد یاری خواست. او نیز سپاهی به فرماندهی فرزندش اسماعیل به قرمونه روانه ساخت. سپاهیان اشبیلیه به یاری گروهی از بربرها قرمونه را محاصره کردند و پس از نبردی سخت که به قتل یحیی بن حمود انجامید، شهر را تصرف کردند و ابن عباد حکومت آنجا را به برزالی بازگرداند. اما دیری نپایید که میان این دو اختلاف افتاد و ابن عباد سپاهی به فرماندهی فرزندش اسماعیل روانۀ قرمونه کرد و آنجا را به تصرف درآورد. برزالی به یاری حاکمان غرناطه و مالقه که هر دو از توسعهطلبی ابنعباد بیمناک بودند، سپاهی فراهم آورد و روانۀ جنگ با او شد و قرمونه در 431ق/1040م به دست برزالی افتاد (ابندلایی، 107؛ ابنعذاری، 3/203؛ ابنخلدون، 4/186؛ عنان، 36-39؛ دوزی، 604-605). ابوعبدالله برزالی در 434ق پس از 30 سال حکومت بر قرمونه و نواحی آن درگذشت. ابن خطیب وی را از مقتدرترین و باتدبیرترین امرای بربر دانسته و شجاعت و مردانگی او را ستوده است؛ اما ابن حیان او را فتنهجو خوانده، و سخت نکوهش کرده است (نک : ابن خطیب، 236-237؛ ابن عذاری، 3/311-312). پس از ابو عبدالله، فرزندش اسحاق بن محمد به جای وی نشست. ابن حیان وی را بر خلاف پدر ستوده، و حاکمی دلیر و با کفایتش خوانده است. اما ظاهراً حکومت او چندان به درازا نکشید و پس از وی، فرزندش عزیز، ملقب به مستظهر به حکومت رسید (ابنخطیب، 237). برخی منابع عزیز را فرزند و جانشین ابوعبدالله محمد برزالی دانستهاند (نک : ابنعذاری، 3/312؛ ابنخلدون، 7/74). هنوز چندی از حکومت عزیز نگذشته بود که معتضد بن عباد به نواحی قرمونه تاخت. نبرد و کشمکش میان مستظهر و ابن عباد چندین سال به درازا کشید و اوضاع قرمونه رو به آشفتگی نهاد، چندانکه مستظهر به مأمون بن ذوالنون پیشنهاد کرد که قرمونه را به او تسلیم کند و ابن ذوالنون در مقابل آن بخشی از اراضی خود در ناحیۀ جوف (جوفیه) را به او سپارد. ابن ذوالنون پذیرفت و مستظهر با خانوادۀ خود به دژ المدور در شمال استجه که جزو قلمرو بنی ذوالنون بود، رفت و تا پایان عمر در آنجا زیست (ابن خطیب، 237-238؛ ابن عذاری، 3/269). در این هنگام میان بنیذوالنون و معتضد بن عباد پیمانی بسته شد، بر آن قرار که قرمونه به ابن عباد واگذار شود و او در عوض، مأمون بن ذوالنون را در تصرف قرطبه یاری کند. با آنکه قرمونه ضمیمۀ اشبیلیه شد (459ق/1067م)، اما بن عباد به تعهد خود عمل نکرد (همو، 3/283؛ ابنخطیب، همانجا). به روایتی دیگر مستظهر خود به ناچار قرمونه را به ابن عباد تسلیم کرد و به اشبیلیه رفت و اندکی بعد در آنجا درگذشت و بدین سان دولت بنی برزال پس از حدود نیم قرن حکومت بر مثلث جنوبی اندلس از میان رفت و قرمونه تابع اشبیلیه شد (ابن خلدون، همانجا).
مآخذ
ابن حزم، علی، جمهرةانساب العرب، بیروت، 1403ق/1983م؛ ابن حیان، حیان، المقتبس، به کوشش عبدالرحمن حجی، بیروت، 1384ق/1965م؛ ابن خطیب، محمد، اعمال الاعلام، به کوشش لوی پرووانسال، بیروت، 1956م؛ ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، 1981م؛ ابن دلایی، احمد، ترصیع الاخبار، به کوشش عبدالعزیز اهوانی، مادرید، 1965م؛ ابن عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1929م؛ ابو عبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، تونس، 1992م؛ ادریس بن حسن، تاریخ الخلفاء الفاطمیین بالمغرب، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1985م؛ عنان، محمدعبدالله، دول الطوائف، قاهره، 1380ق/1960م؛ محمدحسین، حمدی عبدالمنعم، دراسات فی التاریخ الاندلسی، دولة بنی برزال فی قرمونه، اسکندریه، 1990م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1388ق/1968م؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابنرسته، به کوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ نیز:
Dozy, R.,Spanish Islam, tr.F.G.Stokes, London, 1913; Idris, H.R., Les Brizālides de Carmona, Al-Andalus, Madrid/Granada, 1965, vol. XXX. عنایتالله فاتحینژاد