نویسنده (ها) :
شهناز رازپوش
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
بُراقْ خان، یا بَراقخان (د 668ق/ 1270م)، پسر یسون توان، از فزمانروایان خانات جغای. از زندگی او، تا پیش از ورود به دربار قوبیلای قاآن (پایهگذار سلسلۀ مغولان چین) چیزی دانسته نیست. بیشترین اطلاعات مربوط به زندگی براق را رشیدالدین فضلالله در جامعالتواریخ آورده است. آغاز كار او زمانی است كه قوبیلای (ﺣﻜ 658-693ق/ 1260-1294م)، براق را با برلیغی (فرمانی) مبنی بر تقسیم حكومت خانات با مباركشاه (پسر قره هولاگو) به آن سرزمین فرستاد. براق در آغازِ ورود، خود را پناهجو وانمود كرد و حكم را پنهان نگه داشت؛ پس از چندی، اجازۀ ورود بستگانش را گرفت و سپس، به تدریج امیران مباركشاه را به سوی خدو جلب كرد. سرانجام، مباركشاه را عزل، و او را به مرتبۀ مقّدمِ بارْسْچیان (یوزداران) خود منصوب كرد و خود به قدرت رسید (رشیدالدین، 1/ 755-770؛ قس: وصاف، 67). براق در اوایل سال 663ق/ 1264م، دراوزگند رسماً به تخت نشست (همانجا) و از این پس، نسبت به قوبیلای نافرمانی پیشه كرد. نخستین اقدام براق بر ضد قوبیلای، بیرون راندن مُغولتای ــ شحنۀ تركستان، منصوب از سوی قوبیلای ــ و گماردن امیر بِكْمیش به جای او بود. از اینرو، قاآن لشكری به سركردگی قونیچی به تركستان فرستاد كه به كشته شدن بكمیش منجر گردید. اما با رسیدن یراق، قونیچی كه تاب مقاومت در برابر لشكریان او را نداشت، ناگریز به فرار شد و براق نیز پس از غارت ختن، از بیم یورش قیدو (قایدو)، رقیب قدرتمند قوبیلای و حكمران طراز (تلاس)، به سوی او لشكر كشید. در نخستین نبردی كه در كنار سیحون روی داد، براق پیروز شد، اما با رسیدن قوای كمكی مُنْگْكه تیمور (منگوتیمور)، براق به ماوراءالنهر عقب نشست و سمرقند را نیز غارت كرد (رشیدالدین، 2/ 1065-1066؛ دربارۀ روابط براق و قوبیلای، ﻧﻜ : گروسه، 324-329). قیدو برای جلوگیری از خرابی بیشتر ماورءالنهر، پسرعمویش قبچاق را با پیشنهاد صلح نزد براق فرستاد كه از سوی او پذیرفته شد. از آن پس، براق و قیدو متحد شدند و یكدیگر را «آندا» (برادر خونی) خوانند (رشیدالدین، 1/ 770). سپس براق در قوریلتای (شورای بزرگ شاهزادگان مغول) در مرغزار طراز شركت جست و قرار شد كه دو سوم ماوراءالنهر در اختیار او باشد و یك سوم به قیدو و منگكه تیمور برسد (همو، 2/ 1068-1069؛ قس: وصاف، 69، كه محل را دشت قتوان ذكر كرده است). همچنین موافقت شد كه براق از جیحون بگذرد و با حمله به ایران، بخشی از قلمرو اباقاخان (ﺣﻜ 663-680ق/ 1265-1281م) را تصرف كند. قیدو چون به براق اعتمادی نداشت و میخواست او را از ماوراءالنهر دور كند. با این پیشنهاد موافقت كرد. در 665 یا 666ق، مسعود بك از طرف قیدو و براق و به منظور جاسوسی، به خدمت اباقاخان در مازندران رسید و پس از یك هفته اقامت به نزد براق بازگشت. پس از رفتن او، اباقاخان به ماجرا پی برد، اما نتوانست او را دستگیر كند (رشیدالدین، 2/ 1063-1065؛ وصاف، 69-70). براق در 667ق/ 1269م با حمله به خراسان، حدود بدخشان تا نزدیك نیشابور را غارت كرد (همو، 71). مدتی بعد، براق با تگودار اُغول ــ نوۀ جغتای ــ كه در دربار اباقاخان بود، مكاتبه كرد و او را به یاری خواند (رشیدالدین، 2/ 1070). تگودار به قصد پیوستن به براق، به گرجستان رفت، اما اقدامش بیثمر ماند و به وسیلۀ لشكریان اباقاخان دستگیر شد (همو، 2/ 1070-1071؛ حمدالله، 591). در این گیرودار، ظاهراً میان قبچاق اغول، و چَبات اغول از یك طرف، و جلایرتای از امیران قیدو از سوی دیگر كدورتی پیش آمد، اما در واقع قیدو از آنها خواسته بود كه به بهانهای، لشكر براق را ترك كرده، از جنگیدن خودداری كنند. بنابراین، آن دو شاهزاده از براق جدا شدند و تلاش او برای بازگرداندن آنان نتیجهای نداد (رشیدالدین، 2/ 1072-1075). در 668ق، براق نیشابور را غارت كرد و قصد تاراج هرات را هم داشت كه قُتْلُغْ تیمور او را از این كار بازداشت و قرار شد با ملك شمسالدین كرت از در دوستی درآیند؛ بنابراین، به او پیشنهاد همكاری و وعدۀ واگذاری خرسان را دادند. ملك شمسالدین كه ابتدا موافقت كرده بود، با دیدن لشكریان براق به هراس افتا دو از كردۀ خود پشیمان شد (همو، 2/ 1077-1078). در همین سال، اباقاخان به خراسان لشكر كشید و براق را به صلح دعوت كرد. او كه ابتدا به صلح راضی بود، پس از مشورت با مرغائول و جلایرتای كه خواهان جنگ بودند، نظرش را تغییر داد (همو، 2/ 1080-1081). اشتیاق براق برا یجنگ با اباقاخان به اندازهای شد كه نظر جلال منجم را در به تعویق انداختن جنگ نپذیرفت. پیش از آغاز جنگ، براق، 3 تن را برای جاسوسی به اردوی اباقاخان فرستاد، اما لشكریان او، آنان را پیدا كردند و به نزد اباقاخان در هرات بردند. وی حیلهای به كار برد و باكشتن دو تن و آزاد ردن دیگری، وانمود كرد كه از هرات عقبنشینی میكند و ﺣﺘﻰ خیمه و خرگاه خود را بر جای گذاشت. براق از شنیدن این خبر شاد شد و به سوی هرات لشكر برد (همو، 2/ 1081-1084). سپاهیان براق پس از گذشتن از هریرود و تاراج خیمۀ اباقاخان، در جنوب هرات مستقر شدند، اما با یورش اباقاخان، سرانجام جنگ با كشته شدن مرغائول و گریختن جلایرتای، به سود اباقاخان، به پایان رسید (ذیحجۀ 668) و براق در حالی كه فلج شده بود و اطرافیانش او را ترك كرده بودند، در تخت روانی از مهلكه گریخت (همو، 2/ 1084-1089؛ اهری، 135؛ نیز ﻧﻜ : دوسُن، III/ 427-431). ظاهراً او در همین زمان مسلمان شد و خود را «غیاثالدین» لقب داد (وصاف، 75؛ قس: ابوالغازی، 150، كه از اسلامآوردن براق 2 سال پس از به تخت نشستن او یاد میكند). در نزدیكی چاچ، براق، برادرش را برای دریافت كمك نزد قیدو فرستاد. اما قیدو كه دیگر تحمل وا را نداشت، با لشكریانش به براق حمله كرد. با شنیدن این خبر، براق همان شب درگذشت و قیدو دستور داد او را به رسم مغولان در بالای كوهی دفن كنند (رشیدالدین، 2/ 1090-1096؛ قس: وصاف، 76-77، كه علمت مرگ براق را مسوم شدن به وسیلۀ قیدو دانسته است).
مآخذ
ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ ترك، به كوشش دمزون، سن پترزبورگ، 1871م؛ اهری، ابوبكر، تاریخ شیخ اویس، به كوشش وان لون، لاهه، 1373ق/ 1954م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به كوشش عبدالحسین نوابی، تهران، 1339ش، رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، به كوشش محمد روشن و ﻣﺼﻄﻓﻰ موسوی، تهران، 1373ش؛ و ضاف، تاریخ، به كوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، 1338ش؛ نیز:
DʾOhsson, G., Histoire Mongols, The Hague / Amsterdam, 1834; Grousset, R., LʾEmpire Mongol, Paris, 1941. شهناز رازپوش