responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 861

بدلیسی، شرف خان


نویسنده (ها) :
منوچهر پزشک
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

بِدلیسی، شرف‌خان (ذیقعدۀ 949-1012/ فوریۀ 1543-1603)، رئیس عشیرۀ کرد روزکی یا روجکی، از ایمران و والیان دستگاه صفوی و عثمانی و مؤلف کتاب شرف‌نامه، مهم‌ترین منبع احوال او اطلاعاتی است که خود وی در «ذیل» بخش اول این کتاب آورده است.
امیر شمس‌الدین پدر شرف خان رئیس عشیرۀ روزکی و از خاندان مشهور کردان حکومتگر بدلیس بود (ثریا، 3/ 138). بدلیس یا تبلیس، در غرب دریاچۀ وان، در عهد شاه طهماسب صفوی به قلمرو عثمانیان ملحق شد و امیر شمس‌الدین ظاهراً به حکم شاه طهماسب در نزدیکی قم به گونه‌ای در تبعید سکنی گرفت (‌ﻧﻜ : نفیسی، «تاریخچه...»، 36؛ ریو، I/ 208) و در همانجا با دختر امیرخان موصلو از امرای بایندریان و حاکم ارزنجان ازدواج کرد و شرف خان در قریۀ کرهرود (قس: وُلکف، 291، که کرمرود نوشته است) از همین ازدواج به دنیا آمد. او تا 9 سالگی در همانجا به سر برد و با افراد خاندان قاضیان کرهرود که از بزرگان و دانشمندان آن دیار به شمار می‌رفتند، آمیزش داشت (بدلیسی، 1/ 575-576). شاه طهماسب با پی جویی سیاست خاصی یکسره امیر شمس‌الدین را کنار نگذاشت و گاهی کارهای مهمی را به او واگذار می‌کرد؛ از جمله در جنگی با عثمانیان او را به سوی ارجیش گسیل کرد که به پیروزی و بازپس‌گرفتن آن شهر انجامید.
شاه طهماسب برای وابسته ساختن فرزندان امیران و بزرگان کشور به صفویه، پسران آنان را در دربار نگهداری و ترتیب می‌کرد و بدین‌سبب، شرف‌خان از 9 تا 12 سالگی در حرم خاص شاهی زیست، تا آنکه پدرش انزوا گزید و شاه به تقاضای کردان، امیری عشیرۀ روزکی و حکومت سالیان و محمودآباد از توابع شیروان را به او واگذار کرد. چون 3 سال بعد شیخ امیر بلباسی، سرپرست و پیشکار شرف خان درگذشت، شرف خانِ 15 ساله به شاه پیوست و سپس از سوی او به داییش محمدی‌بیک حاکم همدان سپرده شد (همو، 1/ 576-577).
پس از چندی، شاه طهماسب مصلحت دید که ریاست عشیرۀ روزکی را به شمس‌الدین پدر شرف‌خن دهد و از همین رو، او را به قزوین آورد و دلجویی کرد و حکومت کرهرود قم را نیز به او داد؛ اما شمس‌الدین پس از چندی باز از مقام خود کناره‌گیری کرد و امیری عشیرۀ روزکی بار دیگر به شرف خان واگذار شد. به هنگام قیام خان احمد گیلانی (975ق/ 1567م) شاه طهماسب، شرف‌خان و چند تن از امیران قزلباش را برای آرام ساختن گیلان به آنجا فرستاد (همو، 1/ 578؛ روملو، 440) و او به خوبی از عهده برآمد و مورد محبت شاه واقع شد (بدلیسی، 1/ 578-579؛ قس: نفیسی، تاریخ...، 1/ 382).
شرف‌خان در گیلان ماند و چند سال بعد ظاهراً به سبب بدی آب‌وهوا به قزوین نزد شاه آمد، اما اقامت او در دربار با گردنکشی امیران قزلباش و ناتوانی شاه پیر در برقراری نظم همزمان بود. شرف‌خان که این وضع را مناسب نمی‌یافت، از شاه طهماسب خواست تا او را به جایی دیگر بفرستد. شاه نیز بخشهایی را واقع در شیروان و قفقاز به او و عشیرۀ روزکی اختصاص داد (بدلیسی، 1/ 580؛ نفیسی، همانجا.)
با مرگ شاه طهماسب، ستارۀ اقبال شرف‌خان نیز در دربار صفویان افول کرد و اندک اندک موجب گسستن او از دربار ایران شد. ابتدا شاه اسماعیل دوم از شرف‌خان در ادارۀ امور و نگهداری غرب ایران، به عنوان آرام‌کنندۀ طوایف کرد و لر، سود می‌جست و همواره او را مورد توجه و احترام قرار می‌داد؛ اما این تقرب و نفوذ مورد حسادت برخی از درباریان قرار گرفت، چنانکه به بدگویی از او نزد شاه پرداختند. سرانجام، او به توطئه برای سرنگونی شاه به نفع برادرزاده‌اش شاهزاده حسین میرزا متهم شد؛ شاه اسماعیل برخی از کسانی را که همدست شرف‌خان می‌پنداشت، مجازات کرد و خود او را نیز به عنوان حکومت نخجوان از دربار دور ساخت (بدلیسی، 1/ 580-581).
اوضاع پریشان دربار صفوی در دورۀ شاه اسماعیل دوم و محمد خدابنده، موجب شد که دربار عثمانی، پس از یک سال و 4ماه حکمرانی شرف‌خان در نخجوان، او را نامزد حکومت بدلیس کند که در خاندان پدری شرف‌خان موروثی بود. شرف‌خان که از دربار ایران ناامید شده بود، با خوشحالی تمام در 986ق/ 1578م با 400 همراه که نیمی از آنها از عشیرۀ خود او بودند، قدم به خاک عثمانی نهاد و سلطان مراد سوم پیوست و همواره از احترام و محبت او برخوردار بود (همو، 1581-582؛ نیز، ‌ﻧﻜ : صفا، 5/ 1693؛ قس: نفیسی، «تاریخچه»، 36). از آن پس، شرف‌خان بارها به سمتهای لشکری و کشوری رسید و به پاداش این خدمتها، ناحیۀ موش نیز به قلمرو حکومت او افزوده شد. در 1005ق در دوران پادشاهی سلطان محمد سوم، شرف‌خان با حفظ موقعیت و مقام خود، ادارۀ عملی امور را به پسرش ابوالمعالی شمس‌الدین بیک سپرده بود، تا در آرامش به امور علمی و نگارش تاریخ خوی بپردازد (بدلیسی، 1/ 582-584). وفات او را همان سالِ وفات سلطان محمد سوم (1012ق) نوشته‌اند (‌ﻧﻜ : بروسه‌لی، 3/ 72).

شرف‌نامه

این کتاب با عنوان تاریخ کردستان یا تاریخ الاکراد نیز مشهور و ثبت شده است (مثلاً ‌ﻧﻜ : الٰهیات، 1/ 88، آتابای، 372). وی این اثر را به نام سلطان محمد سوم تألیف کرد (‌ﻧﻜ : 1/ 5). به نظر می‌رسد انگیزۀ او در تألیف شرف‌نامه، نگارش تاریخی برای طایفۀ خودش بوده است (قس: همو، 1/ 9).
در میان آثاری که در تاریخ سلسله‌های حکام معروف کرد نوشته شده است و شمار آنها اندک هم نیست (‌ﻧﻜ : حاجی خلیفه، 1/ 282)، شرف‌نامه اثری فارسی است که به شاهان صفوی و عثمانی به کوتاهی، و به شاهان، امیران و حاکمان محلی کُرد به تفصیل پرداخته است (بروسه‌لی، همانجا). کتاب دو بخش اصلی دارد که نخستین آن، پس از مقدمه شامل 4 صحیفه در تاریخ والیان، شاهان، امیران و خاندانهای مشهور و غیرمشهور کردستان و کردنژاد نواحی دیگر است که صحیفۀ چهارم آن به امیران و حاکمان بدلیس اختصاص دارد. ذیلی که شامل شرح زندگی خود مؤلف و شمه‌ای از احوال پدر اوست، در پایان همین بخش آمده است.
ولکف برای نخستین‌بار به شرف‌نامه توجه کرد و در مقاله‌ای تقریباً کوتاه، اما جامع شرحی از نسخۀ متعلق به موزۀ آسیایی آکادمی علوم سن‌پترزبورگ نگاشت و در آن زندگی شرف‌خان را همراه با توضیحاتی دربارۀ بخشها، فصلها و عنوانهای کتاب آورد و نامهای خاندانها، سلسه‌ها و جایها را با املای عربی و فرانسه ضبط کرد (ولکف، 291-298). چند دهه بعد، زِرنُف طی سالهای 1276-1278ق/ 1860-1862م شرف‌نامه را در دو جلد در سن‌پترزبورگ منتشر ساخت (‌ﻧﻜ : ادواردز، 661؛ نیز؛ آربری، II(4)/ 482).
ترجمۀ فرانسۀ شرف‌نامه از روی متن فارسی، چند سال بعد در 1868-1875م به قلم شارموا در دو جلد در سن‌پترزبورگ انتشار یافت (آربری، همانجا؛ ادواردز، 661-662). از این کتاب ترجمه‌ای هم به ترکی عثمانی صورت گرفته است (بروسه‌لی، همانجا). شمعی در 1092ق/ 1681م نسخۀ کوتاه شده‌ای از همان ترجهۀ ترکی ترتیب داد (همانجا). برگردان عربی شرف‌نامه از فارسیَ، به ملا جمیل بندی روزییانی نسبت داده شده است (‌ﻧﻜ : مشار، 3/ 3264-3265). چاپ عونی که از نظر دقت و صحت متن ستوده شده است (عباسی، 1/ 106-107)، با افزودن مقدمه و تعلیقات و فهرستها در 1343ش به کوشش محمد عباسی در تهران افست گردید و سپس در 1347ش تجدید چاپ شد.

مآخذ

آتابای، بدری، فهرست تاریخ، سفرنامه، سیاحت نامه، روزنامه و جغرافیای خطی کتابخانۀ سلطنتی، تهران، 1356ش؛
الٰهیات تهران، خطی؛
بدلیسی، شرف‌خان، شرف‌نامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1343ش؛
بروسه‌لی، محمد طاهر، عثمانلی مؤلفلری، استانبول، 1342ش؛
ثریا، محمد، سجل عثمانی (تذکرة مشاهیر عثمانیه)، استانبول، 1311ق؛
حاجی خلیفهَ، کشف؛
روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش چارلز نارمن سیدن، تهران، 1342ش؛
صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، انتشارات فردوس؛
عباسی، محمد، مقدمه بر شرف‌نامه (‌ﻧﻜ : همـ ، بدلیسی)؛
مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، 1355ش؛
نفیسی، سعید، «تاریخچۀ ادبیات ایران»، سالنامۀ پارس، 1328ش، بخش نخست، تهران؛
همو، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344ش؛
نیز:

Arberry;
Edwards, E., A Catalogue of the Persian Printed Books in the British Museum, London, 1922;
Rieu, Ch., Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum, London, 1879;
Wolkow, «Noticesurl’ouvrage persan intitulé Scheref Namé», JA, 1826, vol.III.

منوچهر پزشک

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 861
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست