responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 851

بدر الجمالی


نویسنده (ها) :
صادق سجادی
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

بَدرُالجَمالی، ابوالنجم امیرالجیوش (د 487 یا 488ق/ 1904 یا 1905م)، وزیر و سپهسالار نامدار مصر به روزگار مستنصر فاطمی. بدر، غلامی ارمنی‌تبارو در خدمت جمال‌الدوله ابوالحسن علی بن عمار، حاکم طرابلس شام بود که از خردسالی نزد او تربیت شد و به همو منسوب گردید و بدرالجمالی خوانده شد.
بدرالجمالی به‌سبب برخورداری از خصایص نظامی و سیاسی، در دستگاه امیرجمال‌الدوله که از اتباع فاطمیان به شمار می‌رفت، ترقی کرد (ابن‌صیرفی، 55؛ السجلات...، 63؛ مقریزی، المقفێ...، 2/ 394) تا در ربیع‌الآخر 455مستنصر فاطمی او را ولایت دمشق داد. اما اختلاف میان بدرالجمالی و سپاهان دمشق که اشرار و احداث(ﻫ م) شهر نیز بدانها پیوسته، و بر امیر شوریدند، سبب شد که او در رجب 456 حکومت دمشق را رها کند (ابن‌میسر، 2/ 15؛ ابن‌فلانسی، 91-92؛ ابن‌اثیر، 10/ 30؛ ذهبی، سیر...، 19/ 81-82). در 458ق پس از دزی مستنصری، حاکم دمشق، بدرالجمالی باز به حکومت آن دیار و بقیۀ قلمرو نفوذ فاطمیان در شام منصوب شد. حکومت دوم او نیز چندان به درازا نکشید؛ چه، وقتی خبر مرگ فرزندش را در عسقلان شنید، عملاٌ عزلت گزید. این واقعه مصادف بود با شورش دمشقیان بر ضد او که این تغری بردی(5/ 80) آن ر ناشی از ستمگری بدرالجمالی دانسته است؛ و چون در رمضان 460 از شهر بیرون رفت، مقر حکومتش را سوزاندند و او نیز به دمشق بازنگشت (ابن‌میسر، 2/ 19؛ ابن‌قلانسی، 92-93؛ ذهبی، العبر، 2/ 357؛ مقریزی، همان،2/ 394-395).
در آن ایام اوضاع شام سخت آشفته بود و حکام محلی و مردم آن سرزمین از فاطمیان دلخوش نبودند و چنانکه یاد شد، با امرای منصوب عصر طغول با سلطۀ فاطمیان و بساسیری به نبرد برخاسته بود، در این روزگار به عنوان بزرگ‌ترین دشمن ایشان همواره مترصد فرصتی برای تضعیف قدرت و نفوذ آنان بود. هجوم ترکمانان به شام و رقابت امرای محلی بر سر توسعۀ نفوذ خود، و آشوبهایی که قبایل عرب در فلسطین به پا می‌کردند، از دیگر سببهای این آشفتگی بود، بدرالجمالی در چنین احوالی و شاید برای اعادۀ کامل نفوذ فاطمیان، از سوی خلیفه حکومت یافت؛ اما ناکامی او در حفظ دمشق به عنوان یکی از مهم‌ترین مراکز شام، و ضعف دستگاه خلافت موجب شد تا این سرزمین به‌تدریج از دست فاطمیان به در رود. دربارۀ شهرهایی که پس از ترک دمشق به عنوان قلمرو بدرالجمالی و حوزۀ اقتدار او یاد شده، میان مورخان اختلاف است. به نظر می‌رسد که پس از دمشق در عکا و بعضی شهرهای ساحلی فلسطین اقامت گزید، زیرا دو سه سال پس از آن وقتی ترکمانان روی به شام نهادند، گروهی از آنان به عکا و بلاد ساحلی رفتند و با بدرالجمالی متحد شدند (ابن‌میسر، 2/ 20؛ همان، 2/ 395).
به روایت ابن‌حجر (1/ 130) بدرالجمالی پس از خروج از دمشق به صور رفت و آنجا را از دست عین‌الدوله ابن ابی عقیل به در آورد. اما بعضی از مورخان آورده‌اند که او در 462ق به محاصرۀ آنجا دست زد و ابن ابی عقیل از امیر قرلو سرکردۀ ترکان شام مدد خواست و قرلو به محاصرۀ صیدا که از آنِ بدرالجمالی بود، پرداخت. بدر به ناچار صور را رها کرد (ابن اثیر،10/ 60). به گزارش سبط ابن‌جوزی (ص 153، 157-158) بدرالجمالی در 464ق با ناوکیه ـ ترکمانانی که به سرکردگی اتسزین اوق(ﻫ م) از برابر الب ارسلان گریخته و به شام آمده بودند ـ بر ضد اعراب شورشی فلسطین همداستان شد و ایشان را راند (قس: دفتری، 239)؛ اما سپس میان خود آنان اختلاف افتاد و ترکمانان نیز به صور نزد این ابی عقیل رفته، همراه او بدرالجمالی را در عکا محاصره کردند، ولی کاری از پیش نبردند (مقریزی، همانجا؛ مصطفێ، 360).
مقارن حکومت بدرالجمالی بر دمشق و کوششهای او برای تصرف شهرهای شام، ناصرالدوله جمدانی به عنوان سپهسالار مصر بر خلیفه چیرگی بسیار یافته، و همۀ امور را در دست رفته بود و چنانکه گفته‌اند، میخواست شریف ابوطاهر حیدرة بن حسن را که بدرالجمالی او را از دمشق رانده بود، به خلافت بنشاند، اما در 465ق/ 1073م به قتل رسید و جانشین او ایلدگز نیز همان شیوه را درپیش گرفت و مستنصر برای دهایی از این تنگنا بدر را به کمک خواست (ابن تغری بردی، 5/ 13-15، 20-22، 90). گفته‌اند که مستنصر توسط بعضی از یاران خود با نوشتن نامه، بدرالجمالی را به مصر خواند (ابن حجر،1/ 131) و به روایتی عبدالله بن مستنصر خود به شام رفت و از بدریاری خواست و هر دو به مصر بازگشتند (ابن تغری بردی،5/ 20-22)، بدرالجمالی از دعوت خلیفه خشنود شد و راه را برای ترقی خویش هموار دید، اما شرط کرد که لشکریان خویش خاصه جنگجویان ارمنی را نیز به مصر آورد. بدین ترتیب با دهها کشتی از طریق مدیترانه وارد دمیاط و پس از آن تنیس شد و روی به قاهره نهاد و در اواخر جمادی‌الاول 466 بدانجا رسید و مورد استقبال خلیفه واقع شد (مقریزی، همان، 2/ 395-396).
از گزارش ابن‌خلکان (2/ 449) برمی‌آید که چون بدرالجمالی وارد مصر شد، وزارت و قاضی‌القضاتی یافت. اما به نظر می‌رسد که او مدتی بعد که دشمنان خلیفه را از میان برده بود، بدین مناصب رسید؛، چه، ابن تغری بردی (5/ 101) آورده است که بدر در 468ق وزیر شد، در حالی که پیش از آن پایگاهی بلندتر از وزارت داشت و این منصب را گرفت تا کسی با او به رقابت بر نخیزد. در این روزگار امور مصر و یکپارچگی دولت از هم گسیخته بود و وزرا و خلفا جز نام و لقب قدرتی نداشتند. در هرجا گروهی به شورش برخاسته، به غارت و راهزنی می‌پرداختند، بدرالجمالی در چنین احوالی وارد مصر شد و ورود او پایان بداقبالیهای خلیفۀ منکوب و ضعیف بود (ابن‌صیرفی، 55؛ ابن‌خلکان، همانجا)، اگرچه بدر نیز خود بر خلیفه چیرگی تمام یافت و همۀ امور را در دست گرفت (ابن‌میسر، 2/ 30؛ مقریزی، همان، 2/ 397). چنین می‌نماید که میان خلیفه و بدرالجمالی، برای سرکوب بسیاری از امرا و فرماندهان مصر توافق شده بود؛ چه، بدر اندکی پس از ورود، آنان را به مهمانی خواند و یک یک را به قتل رساند و بعضی از عوامل آشوب و مخالفت را از میان برداشت. ظاهراً پس از این بود که از سوی خلیفه، القابی چون امیرالجیوش، سیدالاجل، کامل قضاة‌المسلمین و هادی دعاة ‌المؤمنین، وزیر و قاضی القضاة و داعی الدعاة یافت و نایبانی به عنوان قاضی و داعی برگماشت(ابن میسر،2/ 23؛ مقریزی، همانجا) و درواقع ریاست امور دینی، قضایی، کشوری و لشکری همه بدو تفویض شد (دفتری، 236) و این وسیع‌ترین اختیاراتی بود که یک وزیر تا آن هنگام بدان دست یافته بود.
بدرالجمالی پس از آن به دفع شورشها و مخالفتهایی که در شهرهای مصر برضد خلیفه جریان داشت، پرداخت. در 467ق با بی‌رحمی دمیاط را از آشوبگران پاک کرد و شورشیان لواته را شکست داد و اسکندریه را نیز که راه خلاف می‌پیمود، به اطاعت واداشت (ابن‌میسر، 2/ 24؛ ابن‌ظافر، 76)؛ اما در همین زمان، شکلی خوارزمی عکا را تصرف کرد و نایب بدرالجمالی را راند، ولی خانوادۀ بدرالجمالی به مصر روانه کرد (مقریزی، همان، 2/ 398؛ قس: سبط ابن‌جوزی، 171؛ مصطفێ، 360-361). در همین سال بدرالجمالی هاشمیان مکه را به تهدید و تطمیع واداشت که خطبه به نام فاطمیان بخوانند (بسط ابن‌جوزی، 174) و سیطرۀ خود را تا حجاز وسعت داد، اگرچه این سیطره چندان به درازا نکشید و در 473ق باز خطبه به نام عباسیان شد (دفتری،240). در سال بعد نیز لشکری به سوی دمشق فرستاد، اما تنها نتیجۀ این لشکرکشی آن بود که نام فاطمیان را در دمشق از خطبه انداختند و پس از آن هرگز سلطۀ ایشان بر دمشق تجدید نشد(ابن میسر، همانجا).
در 469ق بدرالجمالی اعراب و غلامان شورشی صعید مصر را به سخنی سرکوب کرد و سپس اسوان را از دست کنزالدوله محمد گرفت (ابن‌ظافر، مفریزی، همانجاها)، در این میان اتسز لشکر به مصر آورد. پدر به مقابله رفت و او را شکست داد و به گریز واداشت (ابن‌میسر، 2/ 25؛ قس: مقریزی، همانجا؛ سبط ابن‌جوزی، 182-183). در 470ق نیز بدرالجمالی کوشید که دمشق را تسخیر کند، اما ناکام ماند. در لشکرکشی بعدی در 471 یا 472ق نزدی بود کار به نتیجه رسد که اتسز از تاج‌الدوله تُنُش سلجوقی مدد خواست و مصریان ناچار محاصره را برداشتند (ابن‌میسر، 2/ 26؛ مقریزی، همان، 2/ 399).
در 477ق اوحد، پسر بدرالجمالی در اسکندریه شورید. بدرالجمالی خود بدانجا رفت و شهر را گرفت و شورشیان و پسر خود را کشت (ابن‌میسر، مقریزی، همانجاها؛ قس: ابن‌ظافر، همانجا). گفته‌اند که سال بعد نیز کی دیگر از پسران او با 4تن از امرا بر قتل پدر خود همداستان شد، ولی بدرالجمالی همه را کشت (ابن‌جوزی، 16/ 242). سرانجام، دیگر کوششهای بدرالجمالی برای تسلط بر برخی از شهرهای شام به نتیجه رسید در 482ق لشکری به فرماندهی نصیرالدولۀ جیوشی به شام فرستاد و توانست صور، صیدا، جبیل و عکا را تسخیر کند، ولی از محاصرۀ بعلبک طرفی نبست (ابن‌میسر، 2/ 28؛ مقریزی، المقفێ، همانجا؛ ابن تغری بردی، 5/ 128). این نصیرالدولۀ جیوشی که ظاهراً به نیابت از مصر حکومت صور را در دست گرفته بود، در 486ق خود را مستقل خواند، ولی لشکریان مصری او را با یارانش گرفتند و به سوی بدرالجمالی فرستادند و بدر همه را گردن زد (ابن‌مسیر، 2/ 29؛ ابن‌قلانسی، 124؛ ابن تغری بردی، 5/ 138). مدتی پس از این وقایع در 487 یا 488ق بدرالجمالی بیمار شد و در 80 سالگی درگذشت، درحالی‌که 20 سال بدون منازع بر مصر فرمان رانده بود (ابن‌قلانسی، 127-128؛ مقریزی، همان، 2/ 399-400؛ ابن‌خلکان، 2/ 499؛ ابن تغری بردی، 5/ 139). گفته‌اند که پیش از مرگ، پسر خود افضل بن بدرالجمالی(ﻫ م) را به وزارت تعیین کرد و از فرماندهان و امرا خواست تا نسبت به او وفادار بماند (ابن‌قلانسی، 128؛ ابن خلکان،2/ 450).
بدرالجمالی را اولین کس از «ارباب سیوف» دانسته‌اند که وزارت مصر یافت (مقریزی، همان،2/ 402) و پس از او وزیران فاطمی صاحب همۀ مناصب لشکری و کشوری بودند. او مردی مخوف و سفاک و پر هیبت بود و برای هموار کردن راه پیشرفت و توسعه و نفوذ خود از هیچ کاری روی گردان نبود؛ چنانکه بسیاری از رجال و امرای مصر را کشت (ابن‌مسیر، 2/ 30؛ مقریزی، همان، 2/ 400، الخطط، 1/ 382). ﺣﺘﻰ در قتل فرزندان خویش نیز تردید نکرد. ابن‌صیرفی (ص 51-54) 4 تن از وزیران مصر را که به دست او کشته شدند، نام برده است. عبدالرحمان ابن جوزی نیز به گونه‌ای مبالغه‌آمیز آورده است که بدرالجمالی بسیاری از علمای اهل سنت مصر را کشت یا تبعید کرد (16/ 242). با اینهمه، دوران او در قیاس با دوران پیش از وی، دورۀ آسودگی و آرامش بود. در آغاز وزارت او، به سبب خشک‌سالی چند ساله، مردم در عسرت به سر می‌بردند. بدر هرجا سراع غله در انباری می‌گرفت، بیرون می‌آورد؛ نیز زمینهای کشاورزی را 3 سال به زارعان وانهاد و خراج نطلبید، تا فراوانی نعمت شد. خرابیهای سابق را ترمیم کرد و راهها را امن گردانید و بازرگانی رونق یافت (ابن‌حجر، 1/ 134؛ ابن‌دواداری، 6/ 399-400؛ مقریزی، اﻟﻤﻘﻔﻰ، 2/ 401، الخطط، همانجا). او در آبادانی ملک نیز می کوشید. بنای دومین سور قاهره را او آغاز کرد و نیز باب‌الزویله، باب‌النصر و باب‌الفتوح از ساخته‌های اوست (ابن‌صیرفی، 56، مقریزی، همان، 1/ 377-379، المقفێ، 2/ 399). مشهدالرأس در عسقلان، جامع‌العطارین در اسکندریه، مسجدالنصر در اسوان را هم او ساخت (ابن‌ظافر، 77؛ مقریزی، همان، 2/ 398-399؛ ابن‌خلکان، 2/ 405).س بازاری در قاهره که مقریزی (ﻧﻜ : الخطط، 1/ 375، 363) از آن با عنوان سوق امیرالجیوش یاد کرده، احتمالاً از بناهای اوست.

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛
ابن تغری بردی، النجوم؛
ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد و ﻣﺼﻄﻔﻰ عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق/ 1992م؛
ابن‌حجر عسقلانی،احمد،رفع‌الاصر عن قضاة مصر، به کوشش حامد عبدالحمید و محمدمهدی ابوسته، قاهره،1957م؛
ابن‌خلکان، وفیات؛
ابن‌دواداری، ابوبکر، کنزالدرر، به کوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، 1380ق/ 1961م؛
ابن‌صیرفی، علی، الاشارة اﻟﻰ من نال الوزارة، به کوشش عبدالله مخلص، قاهره، 1924م؛
ابن‌ظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، به کوشش آندره فره، قاهره، 1972م؛
ابن‌قلانسی، حمزه، ذیل تاریخ دمشق، به کوشش آمد رُز، بیروت، 1908م؛
ابن‌مسیر، محمد، اخبار مصر، به کوشش هانری ماسه، قاهره، 1919م؛
دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، 1375ش؛
ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405ق/ 1984م؛
همو، العبر، به کوشش محمدسعید بن بیسونی زغلول، بیروت، 1405ق/ 1985م؛
سبط ابن‌جوزی، یوسف، مرآة‌الزمان، به کوشش علی سویم، آنکارا، 1968م؛
السجلات المستنصریة، به کوشش عبدالمنعم ماجد، قاهره، 1954م؛
ﻣﺼﻄﻔﻰ، شاکر، «فلسطین فی مابین العهدین‌الفاطمی والایوبی». الموسوعة الفلسطینیة، الدراسات الخاصة، بیروت، 1990م، ج2؛
مقریزی،احمد، الخطط، بیروت، دار صادر؛
همو، المقفی‌ الکبیر، به کوشش محمد بعلاوی، بیروت، 1411ق/ 1991م.

صادق سجادی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 851
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست