نویسنده (ها) :
منوچهر پزشک
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
باهِله، ازقبایل عرب عدنانی منسوب به باهله، همسر ملک بن اعصر بن سعدبن قیسعیلان. باهله خود دختر صعب بن سعدالعشیره از اعراب بنی مذحج قحطانی بود. وی پس از مرگ مالک بن اعصر، به همسری پسر شوهر خویش، معن بن مالک، درآمد و از او هم فرزندانی یافت. این فرزندان و دیگر پسران متعدد معن همه به دست باهله پرورش یافتند و از اینرو، به او منسوب شدند و همه را باهلی خواندند (ابنحزم، 481؛ کلبی، 479؛ ابندرید، 271؛ ابنقتیبه، 80؛ یاقوت، المقتضب، 179-180؛ خلیفه، 1/ 107). با آنکه در نظام قبیلهای عرب، تیرههای منشعب از قیس عیلان بهسبب وسعت و کثرت، اهمیت بسیار داشتند، ولی باهله از نفوذی برخوردار نبود و حتیٰاز برخی گزارشها برمیآید که از قبایل شریف به شمار نمیآمد و عرب انتساب به آن را خوش نداشت (یعقوبی، 1/ 227؛ علی، 1/ 398-399؛ نیز نک: سمعانی، 2/ 70)؛ حتیٰ حکایات طنزآمیزی هم دربارۀ این قبیله ساخته بودند و بهویژه در خست و لئامت به آنها مثل میزدند (همانجا؛ مسعودی، 6/ 140؛ ابنجوزی، 10/ 204؛ ابن کثیر، 9/ 169؛ ثعالبی، 119-120؛ آلوسی، 26/ 165-166).چنانکه پیداست کتاب مثالب باهله از ابو عبیده معمر بن مثنیٰ هم در ذمّ و هجو این قبیل است؛ اگرچه کتاب مناقب باهله نیز به همو منسوب است (ابنندیم، 59؛ قس: یاقوت، معجم...، 6/ 2709، که از کتاب بیان باهلة، منسوب به همو نام برده است). با اینهمه، شهرت قبیلۀ باهله به سبب برخی حوادث است که بههرحال در آنها نقشی داشت، یا مدیون اشخاص بزرگی است که از آن برخاستند. از آن میان میتوان به سحبان وائل در اواسط سدۀ 1ق که عرب در فصاحت و بلاغت به او مثل میزد (ابن کثیر، 8/ 71-72)؛ که نیز اعشیٰ باهلی که مشهور است (ابن درید، 15؛ منوچهری، 57؛ دبیرسیاقی، 251) و سرانجام قتیبة بن مسلم باهلی از فاتحان و حاکمان مشهور خراسان اشاره کرد. دربارۀ باهله، پیش از اسلام اطلاع اندکی در دست است، ولی از همین آگاهیهای پراکنده میتوان تا حدی به شیوۀ زندگی و فعالیت اقتصادی آن پیبرد. خاندانهای مختلف این قبیله در منطقهای میان یمن تا مکه پراکنده بودند و بر اثر اقامت طولانی، بسیاری از نواحی آنجا به مالکیت قبیله درآمده بود. زندگی گروهی از باهلیان در زمان واثق عباسی در ناحیۀ میان مکه و مدینه (ابنخلدون، 3(3)/ 574)، میتواند نشانی از زیستگاه آنها در دوران پیش از اسلام باشد، گاه ممکن بود ناحیهای از تملک قبیلهای به تملک دیگری درآید، همچون یمامه (ابوعبید، 1/ 90؛ جبوری، 40) که بعضی از خاندانهای باهله در سدههای 4 و 5م در آن ساکن بودهاند (بلاو، 670). بررسی نام کوهها، نهرها و دشتهای منسوب به باهله و انطباق آنها با محل امروزیشان در عربستان و یمن، میتواند جای دقیق نواحی زیر تسلط ایشان را معین سازد (نک: ابوعبید، 1/ 118، 287، 336، 3/ 1072، 1085، 1292؛ ابراهیم حربی، 618؛ یاقوت، بلدان، 1/ 525، 2/ 191، 297، 3/ 118، جم، نیز 4/ 730؛ اصفهانی، 364، 367). از مناطق متعلق یا منسوب به باهله، دو ناحیه مهمتر به نظر میرسند: نخست کوه سود (سَوْد، سواد) شامل دو قله در ناحیۀ یمامه؛ و دیگر، ناحیۀ عوسجه که هر دو معادن نقره دارند (یاقوت، همان، 3/ 183، 745؛ اصفهانی، 210، 235-236). همراه با دگرگونیهای ژرفی که ظهور اسلام در وضع داخلی شبهجزیره به وجود آورد، باهله نیز دستخوش برخی تحولات عارضی، از قبیل مهاجرت و تغییر مکان گردید. از همین روی، با توجه به نشانهها و گزارشهای تاریخی مانند مکاتبات حکومت مرکزی در مدینه و کوفه و دمشق با سرزمینهای گشوده شده، ردّ افرادی از قبیله را میتوان پیش از آنکه سدۀ نخست هجری به پایان برسد، در جنوب ایران و عراق، اهواز، بحرین، بصره (نک: ابناثیر، الکامل، 3/ 454؛ بلاذری، انساب، 4(1)/ 173، 390-391)، شمال شرقی ایران، خراسان (ابنخلدون، 2(3)/ 631؛ العیون...، 17؛ ابنجوزی، 6/ 299) و شام و ارمینیه یافت (خلیفه، 1/ 106؛ ابنهشام، 1/ 42؛ قس: EI2 ). نخستین آگاهیها از حضور و فعالیت این قبیله پس از اسلام، از 3 عهدنامۀ سیاسی ـ اقتصادی با شخص پیامبر(ص) به دست میآید که پس از فتح مکه و استقرار رسمی اسلام، با آمدن رؤسای خاندانهای باهله نزد پیامبر(ص) و اعلام پذیرش اسلام، از سوی پیامبر(ص) به ایشان نگاشته شده است (ابنحجر، الاصابة...، 3/ 423؛ ابناثیر، اسدالعابة، 4/ 372؛ مجموعة...، 292-293). این عهدنامهها هم حدود وظایف سیاسی ـ اقتصادی قبیله را روشن میسازد و هم گونهای اماننامه برای باهله به شمار میرود (قس: ابن اسعد، 1/ 307). پس از آن منحنی حیات اجتماعی قبیله، قوسی صعودی به سوی نفوذ سیاسی و تشکیل نیروی نظامی و شبه نظامی نشان میدهدو قبیله در جنگها و فتوحات اسلام به سرکردگی فرماندهانی از خود شرکت میکند (نک: ابن اثیر، الکامل، 5/ 12؛ ابن هشام، همانجا). در دو سدۀ اول هجری افراد بسیاری از اهل روایت و حدیث و سیاست از موالی باهله بودهاند و یا به نحوی از حمایت قبیله برخوردار میشدند (مثلاً نک: ابن اسعد، 7/ 93، 258، 278، جم؛ بلاذری، همان، 3/ 190-191؛ ابن حجر، نزهة...، 2/ 281؛ شیخ مفید، 58-59؛ قس: بلاذری، فتوح...، 375). بعداً نفوذ قدرت قبیله به آن اندازه رسید که حضورش در جنگهای مهمی مانند صفین با اهمیت شمرده شود (نک: نصر بن مزاحم، 116، 268). ظاهراً شرکت باهله در جنگ جمل به طرفداری از علی(ع) (ابن ابی الحدید، 1/ 258) موجب شد که معاویه کینهای سخت از آنان در دل گیرد (نک: بلاذری، انساب، 4(1)23-24؛ جاحظ، 3/ 427-428). تحولات سیاسی پس از قرن 2ق آنچنان گوناگون و بنیادین بود که دیگر جایی برای نفوذ نیرومند قبایل عرب در نظام جدید سیاسی که به سرعت مراحل شهریگری و شکوفایی را طی میکرد، باقی نمیگذاشت. باهله نیز دیگر هرگز به نیرومندی و تأثیری که قبیله در زمان فرمانروایی قتیبه بن مسلم باهلی در خراسان (ابنخلدون، همانجا؛ ابن اثیر، همان، 5/ 12-20) پیدا کرده بود، دست نیافت.
مآخذ
آلوسی، محمود، روح المعانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابراهیم حربی، المناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیرة، به کوشش حمد جاسر، ریاض، 1401ق/ 1981م؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1959م؛ ابن اثیر، علی، اسدالغابة، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ همو، الکامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفیٰ عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق/ 1992م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، قاهره، 1328ق؛ همو، نزهةالالباب، ریاض، 1409ق/ 1989م؛ ابنحزم، علی، جمهرةانساب العرب، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ابنخلدون، العبر؛ ابندرید، محمد، الاشتقاق، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1378ق/ 1958م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبریٰ، بیروت، دارصار؛ ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960م؛ ابن کثیر، البدایة؛ ابنندیم، الفهرست، ابن هشام، عبدالملک، السیرةالنبویة، به کوشش مصطفیٰ سقا و دیگران، قاهره، 1355ق/ 1936م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفیٰ سقا، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ اصفهانی، حسن، بلادالعرب، به کوشش حمد جاسر و صالح علی، ریاض، 1388ق/ 1968م؛ بلاذری، احمد، انسابالاشراف، به کوشش عبدالعزیز دوری، بیروت، 1398ق/ 1978م؛ همو، فتوحالبلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ ثعالبی، عبدالملک، ثمارالقلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384ق/ 1965م؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، قاهره، 1388ق/ 1968م؛ جبوری، یحییٰ، الجاهلیة، بغداد، 1388ق/ 1968م؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1966م؛ دبیرسیاقی، محمد، تعلیقات بر دیوان منوچهری دامغانی (هم(؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالرحمان بن یحیی معلمی، حیدرآباد دکن، 1383ق/ 1963م؛ شیخ مفید، محمد، الجمل، به کوشش علی میر شریفی، قم، 1413ق/ 1371ش؛ علی، جواد، تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، 1968م؛ العیون و الحدائق، به کوشش دخویه، لیدن، 1871م؛ کلبی، هشام، الاصنام، به کوشش احمد زکی پاشا، تهران، 1364ش؛ مجموعة الوقائق السیاسیةللعهد النبوی و الخلافة الراشدة، به کوشش محمد حمیدالله، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ مسعودی، علی، مروجالذهب، به کوشش باربیه دومنار، پاریس، 1871م؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356ش؛ نصرین مزاحم، وقعة صفین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1382ق؛ یاقوت، بلدان؛ همو، معجم الدباء، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1993م؛ همو، المقتضب، به کوشش ناجی حسن، بیروت، 1987م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، دارصادر؛ نیز:
Blau, O., Die Wanderung der sabäischen Völkerstämme im 2. Jahrhundert n. Chr., ZDMG, 1868, vol.XXII; EI2 . منوچهر پزشک