نویسنده (ها) :
علی اکبر دیانت
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اَحْمَدْپاشا، فرزند اویس (مق 930ق/ 1524م)، از امرای لشکری و کشوری دولت عثمانی در روزگار سلطان سلیم و سلیمان قانونی. وی مدتی به حکومت مصر نشست و به سبب طغیان بر ضد دولت مرکزی، از سوی مورخان عثمانی به «خائن» ملقب شد (نک : اوزون چارشیلی، II/ 302). از تاریخ تولد و زادگاه او آگاهی دقیقی در دست نیست. بعضی از مورخان عثمانی، مانند پچوی (1/ 28)، او را آلبانیایی و برخی دیگر، ازجمله نشانچی جلالزاده مورخ معاصر وی و صاحب کتاب طبقات الممالک و درجات المسالک، او را گرجینژاد دانستهاند (اوزون چارشیلی، II/ 319). احمد در آغاز ورود به دستگاه عثمانی در زمرۀ سپاه ینیچری درآمد (پچوی، همانجا؛ ثریا، 196). هنگامی که شاهزاده سلیم بر پدرش سلطان بایزید شورید و در شهر چورلو مغلوب شد و فرار کرد، احمد وی را در برابر آزار دشمنانش حفظ کرد. بدین سبب چون سلیم بر تخت نشست (حک 918-926ق/ 1512-1520م)، او را برکشید و به مقام میرآخوری منصوب کرد (اوزون چارشیلی، II/ 318-319) و سپس میرمیران (قره چلبیزاده، 416) و آنگاه بیگلربیگی ایالت روم ایلی شد (فریدون بک، 1/ 507). در روزگار فرمانروایی سلیمان قانونی (حک 926-974ق/ 1520-1566م) و در نخستین لشکرکشی وی به شبهجزیرۀ بالکان و محاصره و فتح بلگراد، احمدپاشا نیز شرکت جست (همو، 1/ 516)، چنانکه با عنوان بیگلربیگی روم ایلی از شهر نیش فرا خوانده شد و به محاصرۀ «شاباج» مأمور گردید و در 2 شعبان 927 آن شهر را گشود و به عنوان فاتح شاباج نامبردار شد (هامر پورگشتال، 5/ 16) و به مقام وزارت ارتقا یافت (اوزون چارشیلی، II/ 319؛ برای فتح بلگراد، نک : فریدون بک، 1/ 507 به بعد) سپس در جریان فتح رودس نیز شرکت کرده، مقدمات فتح آنجا را فراهم ساخت (همو، 1/ 523). پس از آنکه پیری پاشا صدراعظم، از مقام خود کنارهگیری کرد، احمدپاشا که مقام صدارت را حق خود میدانست، در انتظار دریافت فرمان بود، اما سلیمان قانونی، ابراهیم پاشا (ه م) اتاقدار خاص خود را که بسیار مورد علاقهاش بود، به صدارت منصوب کرد. این انتصاب موجب رنجش احمدپاشا گردید و خواستار حکومت مصر شد (صولاقزاده، 443؛ پچوی، 1/ 79؛ قره چلبیزاده، 419). سلطان سلیمان نیز برای احتراز از بروز اختلاف میان درباریان، با درخواست وی موافقت کرد (همانجاها؛ هامر پورگشتال، 5/ 36) و او را به جای گوزلجه قاسم پاشا ــ که بر ولایت مصر بود ــ به حکومت آن دیار برگزید (پچوی، 1/ 79-80). احمدپاشا در 27 رمضان 929 استانبول را به سوی مصر ترک گفت و در 8 شوال همان سال وارد بندر بولاق شد (صولاقزاده، همانجا). پس از مدتی چرکسهای مصر را با خود همراه کرد و به مخالفت با دولت عثمانی برخاست. ابتدا خزاین مصر را تصرف کرد و حکومت بخشهای مختلف آنجا را به طرفداران خود واگذاشت. سکۀ سلطانی را باطل کرد و به نام خود سکه زد و گروه بسیاری از سپاهیان ینی چری را به سبب عدم همکاری و نافرمانی به قتل رسانید. ینی چریها به دژ شهر (بولاق) پناهنده شدند و به دفاع پرداختند. احمدپاشا در ابناء اردو زد و قلعه را به محاصره گرفت. سرانجام به تدبیر یکی از سردارانش به نام جلالالدین آنجا را تسخیر، و ینی چریها را وادار به تسلیم کرد (صولاقزاده، 442-444؛ هامر پورگشتال، 5/ 39) و سپس با تصرف نقاط مهم، ارتباط مصر را با مرکز حکومت قطع کرد. پس از انتشار این اخبار، دربار عثمانی قره موسى، یکی از بیگلربیگیهای مصر را پنهانی به سرکوب احمدپاشا فرستاد، اما چاووش حامل فرمان، توسط نیروهای احمدپاشا شناسایی و کشته شد (پچوی، 1/ 80؛ هامر پورگشتال، 5/ 39-40؛ صولاقزاده، 445). پس از این رویداد، احمدپاشا رسماً اعلان استقلال کرد و خود را الملک المنصور سلطان احمد نامید (نوعیزاده، 92) و خطبه به نام خود کرد، اما دیری نپایید که یکی از سردارانش به نام قاضیزاده محمدبیک ــ که پنهانی با دربار عثمانی ارتباط داشت ــ با گروهی از ناراضیان، در حمام به او حملهور شدند. احمدپاشا جان به در برد و نزد شیوخ اعراب بنیبکر گریخت و به آنان پناهنده شد، اما یکی از شیوخ عرب به نام خریش (نک : هامر پورگشتال، 5/ 40) او را گرفته، به محمدبیک تسلیم کرد. آنگاه سرش را از تن جدا کردند و به استانبول فرستادند (صولاقزاده، 445-446؛ پچوی، همانجا).