حزب در لغت به معناُي گروه و دسته
است و در اصطلاح به گروهُي گفته مُيشود که داراُي سازمان، تشکُيلات،
برنامه و هدف معُين باشد. به عبارت دُيگر، حزب مهمترُين سازمان سُياسُي
در دموکراسُيهاُي معاصر است. نخستُين احزاب سُياسُي ــ
به معنُي درست کلمه ــ در اواُيل قرن ۱۹ م / ۱۳
ق در اُيالات متحدۀ آمرُيکا ظهور کردند (بشُيرُيه،
۱۴۵-۱۴۶؛ قس: الاحزاب ... ،
۳۰۹). ُيکُي از نوُيسندگان، حزب را سازمان سُياسُي
قائم به عقُيده ُيا مصلحت گروهُي مُيداند که براُي کسب
قدرت و تحقق عقُيده ُيا دفاع از مصلحت گروهُي تلاش مُيکند و
۴ عنصر اصلُي را براُي حزب قائل است: ۱. قاعدهاُي (عقُيده
ُيا مصلحتُي) که براُي آن تشکُيل شده است؛ ۲. هدفُي
که مُيکوشد بدان دست ُيابد (مانند رسُيدن به حکومت)؛ ۳. سازمان
داخلُي و نظاممندُي فعالُيتهاُي آن؛ ۴. داشتن مکان و
تعلق جغرافُياُيُي مشخص. در اُين تعرُيف، حزب برخلاف طاُيفه
و عشُيره است، زُيرا مؤسسه و سازمانُي است که از انگُيزه و
اراده برخوردار است و با التزام و تعهد به عقُيده و هدف تشکُيل شده است.
حزب به اُين معنُي از پدُيدههاُي نوُين مدنُي است
که جنبۀ داوطلبانه در آن بر مناسبات تقلُيدُي، دُينُي، مالُي
و نظامُي غالب است (نک : همانجا). در عُين حال، حزب به مفهوم وسُيعتر
آن عبارت از تشکُيلات گروهُي و انجمنها ست که عمرُي درازتر داشته،
و مُيتوان گفت که از ۳ مرحله عبور کرده است: ۱. شکل اولُيه
در نهادهاُي مدنُي، ۲. حزب انقلابُي، ۳. حزب دموکراتُيک.
جامعهشناسان از اصناف در رم باستان ُياد
کردهاند و آوردهاند که کارگران در انجمنهاُي برادرُي گرد مُيآمدند
و چنان به هم نزدُيک بودند که مُيخواستند پس از مرگ نُيز در کنار
هم باشند و بر سنگ قبر خود مُينوشتند: «پاکباختۀ انجمن». اصناف
در سازمان سُياسُي رم نُيز نقش داشتند. گرچه در دورههاُيُي
بر اثر فشارهاُي سُياسُي رو به افول مُينهادند، اما دوباره
سر بر مُيآوردند (دورکُيم، ۱۴-۲۴). بنابراُين،
در جهان غرب مدتها پُيش از شکلگُيرُي احزاب مدرن، نهادهاُي
مدنُي که خصلت اجتماعُي و صنفُي داشتند و در فراگردُي خودجوش
پدُيد آمده بودند، در سرنوشت سُياسُي جامعۀ خود مؤثر واقع
مُيشدند. حزب به عنوان نهادُي که داراُي کارکردُي سُياسُيتر
و معطوف به قدرت بود، بر چنُين بسترُي شکل گرفت. در عصر انقلاب صنعتُي
که دورۀ فوران جنبشهاُي سُياسُي و اجتماعُي بود، احزاب سُياسُي
براُي تصرف قدرت سُياسُي به وجود آمدند، و آنگاه تحت تأثُير
اندُيشۀ سوسُيالُيسم و مارکسُيسم، احزابُي با روُيکرد
طبقاتُي ظهور کردند.
احزاب انقلابُي از احزاب دورۀ گذار
بودند. هدف آنها سرنگونُي ساختار سُياسُي موجود بود و داراُي
اُيدئولوژُي و رهبرُي واحد و متمرکز بودند، به نحوُي که نوعُي
همسانسازُي فکرُي و شخصُيتُي در نُيروهاُي حزبُي
وجود داشت. اما با عبور از اُين دوره و ورود به مرحلۀ دموکراتُيک،
شُيوه و کارکرد متفاوتُي ُيافتند: در مورد نظرُيات و خط مشُي
کلُي حزب، وحدتُي حکمفرما بود، اما ساختار انعطاف بُيشتر داشت و حدُي
از تکثرگراُيُي درونُي به چشم مُيخورد. اعضا داراُي دُيدگاهها
و برداشتهاُي متفاوت بودند، اما در اصول، هماهنگُي داشتند. در اُين
مرحله حزب داراُي دو مؤلفۀ اساسُي است: ۱. تشکُيلات، ۲. شُيوه و روش.
احزاب جدُيد هم مانند احزاب سنتُي
داراُي تشکُيلاتاند، اما مهمترُين وُيژگُي کار گروهُي
به مفهوم مدرن (حزب) در شُيوه و کارکرد آن است، ُيعنُي رقابت
قانونمند براُي کسب قدرت از طرُيق آراء عمومُي. در اُين مقاله
به رهگُيرُي حزب به همُين معنا در دنُياُي اسلام مُيپردازُيم
که پُيشُينۀ آن به قرن ۱۳ ق / ۱۹ م بازمُيگردد؛ اما
کار گروهُي با مفهوم نخست (تشکُيلات) داراُي پُيشُينهاُي
طولانُيتر است.
پُيشُينۀ کار تشکُيلاتُي
در جهان اسلام
در تارُيخ اسلام و اُيران از
قرن ۱ ق / ۷ م تاکنون حدود ۷۰ قُيام و جنبش انقلابُي
مذهبُي و قومُي و سُياسُي شکل گرفته که برجستهترُين
آنها عبارتاند از: جنبش شعوبُيه (اواخر قرن ۱-۳ ق / ۷-
۹ م)، قُيام مختار، نهضت ابومسلم خراسانُي، جنبشهاُي قرمطُي،
نهضتهاُي زُيدُيه، قُيام زنگُيان، جنبش سربهداران، جنبش
حروفُيه و بسُيارُي دُيگر که بعضُي پُيروز شدند و
حکومتهاُيُي تشکُيل دادند، و بعضُي شکست خوردند و سرکوب شدند.
برخُي از آنها جنبۀ مذهبُي داشتند، مانند زُيدُيه؛ و برخُي ملُيگرا
بودند، مانند جنبشهاُي سنباد، بهآفرُيد، و مقنّع که در اُيران و
ماوراءالنهر برپا شدند؛ و برخُي خصلت اجتماعُي داشتند، مانند قُيام
زنگُيان، قرمطُيان و خرمدُينان.
احزاب دورۀ گذار در اُيران
تحزب در اُيران در آغاز، مدرن و
شبه دموکراتُيک بود و جهشوار به مدلهاُي دموکراتُيک نزدُيک مُيشد.
احزاب «اعتدالُي» و «دموکرات» در دورۀ مشروطه براُي کسب قدرت وارد
رقابتهاُي انتخاباتُي شدند، ولُي به سبب فقدان بسترهاُي مناسب
فرهنگُي و هنجارُي مانند نهادُينه نشدن قانونگراُيُي، و
نبودِ طبقات اقتصادُي و اجتماعُي جدُيد، و نُيز وجود ساختار
استبدادُي، اُين مدل ناپاُيدار بود.
اُيران و نخستُين احزاب نوُين
در سال نخست فتح تهران توسط مشروطهخواهان
(رجب ۱۳۲۷ / اوت ۱۹۰۸) و افتتاح
مجلس دوم، دو حزب «دموکرات عامُيون» و «اجتماعُيون اعتدالُيون» در
انتخابات شرکت کردند. حزب «اتفاق و ترقُي» هم تشکُيل شد، اما جاُيگاه
مهمُي نُيافت. دموکراتها که در مجلس صاحب ۲۸ کرسُي
بودند، مخالفان خود ُيعنُي اعتدالُيون را که سهم آنان
۳۶ کرسُي بود و بُيشتر اعُيان به آن پناه برده بودند،
به دلُيل هوادارُي از روش سُياسُي ملاُيمتر و عدم
اعتقاد به کشتن و از مُيان بردن مستبدان، ارتجاعُي مُينامُيدند.
پس از کودتاُي سُيدضُياءالدُين
طباطباُيُي و رضاخان در ۳ اسفند ۱۲۹۹ ش /
۲۱ فورُيۀ ۱۹۲۱ م، عدهاُي از نماُيندگان
بازمانده از احزاب دموکرات و اعتدالُي، و جمعُي از سُياسُيون
مانند آُيتالله مدرس، حزب «اصلاحطلبان» را به وجود آوردند و اکثرُيت
مجلس را در اختُيار گرفتند. در همُين زمان عدهاُي از رهبران
دموکراتها و اعتدالُيون قدُيم ــ که پس از اشغال اُيران به عثمانُي
مهاجرت کرده، و احزاب مذکور را هم از مُيان برده بودند ــ به رغم عداوتها
ائتلاف تازهاُي در مهاجرت شکل دادند و در مجلس چهارم حزبُي پدُيد
آوردند که به روسُيه ــ که به تازگُي دستخوش انقلاب مارکسُيستُي
شده بود ــ تماُيل داشت. اُين حزب که اقلُيت مجلس چهارم را تشکُيل
مُيداد و دست چپُي شناخته مُيشد، «حزب سوسُيالُيست»
نام گرفت. سلُيمان مُيرزا و مُيرزا محمدصادق طباطباُيُي
از مؤسسان آن بودند و هر دو از آزادُيخواهان و پُيشواُيان مشروطه
شناخته مُيشدند (بهار، ۵۷- ۵۹،
۱۳۰-۱۳۴).
احزاب دُيگرُي چون حزب تجدد
(حامُيان رضاخان در مجلس پنجم) و حزب دموکرات (قوامالسلطنه) و حزب اُيران
هم در همُين دوره پدُيد آمدند. حزب اُيران از احزاب عضو جبهۀ ملُي
بود که در مهر ۱۳۲۰ / اکتبر ۱۹۴۱
توسط گروهُي از استادان دانشگاه و روشنفکرانُي که افکار ناسُيونالُيستُي
داشتند، مثل مهندس حسُيبُي و کرُيم سنجابُي، مهدُي
بازرگان و الٰهُيار صالح تشکُيل شد و دبُيرکل آن احمد زُيرکزاده
بود.
در مهر ۱۳۲۰
حزب توده که حزبُي مارکسُيستُي ـ لنُينُيستُي بود،
اعلام موجودُيت کرد و نقش فعالُي اُيفا نمود.
حزب ملت اُيران ُيکُي دُيگر
از شاخههاُي جبهۀ ملُي بود که در ابتدا حزب نبرد اُيران نامُيده مُيشد.
اُين حزب توسط دارُيوش فروهر و چند تن دُيگر در آبان
۱۳۲۷ / نوامبر ۱۹۴۸ تشکُيل
شد؛ اما در دُي ۱۳۳۰ / ژانوُيۀ
۱۹۵۱ عدهاُي به رهبرُي محسن پزشکپور از آن
جدا شدند و حزب پان اُيرانُيست را تشکُيل دادند.
در اُين دوره نُيز به رغم سختُي
شراُيط موجود، احزابُي با روُيکرد غُيرانقلابُي شکل
گرفتند و کوشُيدند مدل دموکراتُيک را تعقُيب کنند، مانند نهضت آزادُي
(۱۳۴۱ ش / ۱۹۶۲ م، با انشعاب از
جبهۀ ملُي)؛ اما ساختار سُياسُي متصلب، اجازۀ
بالندگُي به اُين احزاب و اقبال عمومُي نسبت به اُين روش را
نداد و ناگزُير احزاب و سازمانهاُيُي مانند حزب ملل اسلامُي و
سازمان مجاهدُين خلق و سازمان چرُيکهاُي فداُيُي خلق و
جز آنها با روُيکرد انقلابُي شکل گرفتند.
برخُي احزاب سُياسُي
مجاز در رژُيم محمدرضا شاه پهلوُي عبارت بودند از: «حزب اُيران نوُين»
به رهبرُي حسنعلُي منصور و امُيرعباس هوُيدا؛ و «حزب مردم» به
رهبرُي اسدالله علم. در اسفند ۱۳۵۳ / مارس
۱۹۷۵ اُين دو حزب و حزب پان اُيرانُيست
اعلام انحلال کردند و حزب واحد رستاخُيز را به فرمان شاه تشکُيل دادند.
پس از انقلاب اسلامُي، حزب رستاخُيز منحل شد، ولُي احزاب و
سازمانهاُي مخالف حکومت پهلوُي به فعالُيت علنُي برخاستند.
نخستُين حزبُي که در جمهورُي
اسلامُي تشکُيل شد و نقش برجستهاُي در جرُيانهاُي سُياسُي
اُيفا کرد، حزب جمهورُي اسلامُي بود. چندُي بعد به تفارُيق
سازمانها و جوامع دُيگر که نقش حزب را اُيفا مُيکردند و ماهُيتُي
دُينُي ـ سُياسُي داشتند، پدُيد آمدند، مانند جامعۀ مدرسُين
حوزۀ علمُيۀ قم، مجمع مدرسُين و محققُين حوزۀ علمُيۀ قم،
جامعۀ روحانُيت مبارز تهران، مجمع روحانُيون مبارز، سازمان مجاهدُين
انقلاب اسلامُي و جبهۀ مشارکت اُيران اسلامُي.
بنابراُين، پُيدا ست که اُيران
در مُيان سرزمُينهاُي اسلامُي، در زمُينۀ تجربۀ حزبُي
پُيشرو بوده است و اُين فعالُيتها را به مفهوم مدرن آن پُيش
از بقُيۀ کشورهاُي اسلامُي آغاز کرده است.
اندُيشهها و نظرُيههاُي
تحزّب
تحزب به معناُي امروزُي از رهآوردهاُي
سُياسُي غرب شناخته مُيشود و به همُين دلُيل در مُيان
مسلمانان با واکنشهاُي متفاوت روبهرو بوده است. تشکُيل احزاب در قرنهاُي
۱۳-۱۴ ق / ۱۹-۲۰ م در کشورهاُي
اسلامُي، خود دلُيلُي بر مقبولُيت تحزب نزد مسلمانان و اُيجاد
سُيرۀ متشرعه است که از نظر فقه اسلامُي داراُي نوعُي حجُيت
شرعُي است. در عُين حال، احزاب بزرگُي که غالباً پسوند اسلامُي
داشتند، مانند اخوانالمسلمُين، حزب مشروطۀ اسلامُي،
جنبش مقاومت اسلامُي و جز آن، تشکُيل حزب را به استناد آُيههاُي
« ... فَاِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ الْغالِبونَ» (مائده / ۵ /
۵۶) و « ... اَلٰا اِنَّ حِزْبَ اللّٰهِ هُمُ
الْمُفْلِحونَ» (مجادله / ۵۸ / ۲۲)، مشروع مُيدانستند
و مُيگفتند: منظور از آن حزبُي است که دعوت به خُير مُيکند
و معارضه با احزاب دُيگرُي که دعوت به معصُيت خدا مُيکنند،
واجب است (خالدُي، ۳۰۳). در واقع کسانُي که به آُيههاُي
ُيادشده استناد مُيکنند، از ُيک تشابه لفظُي مُيخواهند
همانندُي ماهوُي را نتُيجه بگُيرند، حال آنکه لزوماً معنُي
حزب در اُين آُيهها با معناُي party مترادف نُيست. بعضُي
از علماُي سلفُي گرفتار اُين تشابهات نُيستند و تشکُيل
حزب را داراُي زُيانهاُي بزرگ، و تمسک به آن را خروج از روش اسلامُي
و عاملُي براُي تفرقۀ مسلمُين مُيدانند (همانجا)؛ اما برخُي دُيگر حزب را
به شرط احترام به شرُيعت اسلام، مُيپذُيرند و آن را تحت نظام دموکراتُيک
براُي تجمُيع قوا، آموزش اعضا و نشر دُين براُي اعتلاُي
کلمۀ توحُيد، بر مسلمُين واجب مُيدانند (همو،
۳۰۴).
به دنبال ورود نهادهاُي غربُي
به اُيران و ساُير جوامع شرقُي، ارزشها و نظرُيههاُي
مرتبط با آنها نُيز وارد شد. اما در اُين باره دُيدگاههاُي
مختلفُي وجود دارد. ُيک دُيدگاه اُين است که اُين پدُيدهها
ذاتاً متعلق به جغرافُياُيُي دُيگرند و هُيچ سابقهاُي
در جامعه و فرهنگ ما ندارند و نمُيتوان از اسلامُي کردن ُيا اُيرانُي
کردن آنها سخن گفت. روُيکرد دُيگر اُين است که اُين پدُيدهها
را باُيد بومُي کرد و به قامت شراُيط فرهنگُي و اجتماعُي
خوُيش درآورد. روُيکرد سوم اُين است که اُين پدُيدهها
از حُيث شکل و برخُي کارکردها، نوُيناند، اما از نظر اصول و بنُيادها
پدُيدۀ تازهاُي نُيستند، چنانکه تشکُيلات در اُيران نُيز
داراُي پُيشُينهاُي طولانُي است؛ اما روُيکرد
چهارم، تحزب را ذاتاً مقولهاُي سکولار مُيداند که اساساً داُير
مدار حکم شرعُي قرار نمُيگُيرد. بعضُي از فقها تحزب را از
موضوعات مورد مطالعه از منظر فقهُي و اجتهادُي تلقُي کرده، و آن را
با شراُيطُي حتى واجب دانستهاند (منتظرُي، ۲ /
۱۰۳۱-۱۰۳۴).
حزب و تشکُيلات در دُيگر
کشورهاُي اسلامُي
ترکُيه
بعد از فروپاشُي و تجزُيۀ
امپراتورُي عثمانُي، جمهورُي ترکُيه در
۱۳۴۱ ق / ۱۹۲۳ م با ساختارُي
جدُيد وارد صحنۀ بُينالمللُي شد. مصطفى کمال پاشا ــ که خود در جوانُي
عضو حزب اتحاد و ترقُي بود ــ در نخستُين گام در چارچوب اصلاحات خود،
اولُين تشکل سُياسُي نوُين را به نام «حزب جمهورُيخواه
خلق» که در دهههاُي پُيش رُيشه داشت، تأسُيس کرد. اُين
حزب با تأکُيد بر ناسُيونالُيسم، لائُيسُيته و پُيروُي
از برخُي اندُيشههاُي سوسُيالُيستُي،
۲۳ سال بدون رقُيبْ ادارۀ کشور را در دست گرفت. ظهور نخستُين
حزب مخالف تحت عنوان «حزب دموکرات» که بنُيانگذاران آن را جناح راستگراُي
حزب جمهورُيخواه خلق تشکُيل مُيدادند، نقطۀ عطف تحولات
حزبُي بود. حزب دموکرات با کسب پاُيگاه مناسب در مُيان مردم، ادارۀ کشور
را به مدت ۱۰ سال به دست گرفت؛ ولُي با نفوذ فزاُيندۀ نظامُيان
در ۱۹۶۰ م / ۱۳۳۹ ش به حکومت اُين
حزب پاُيان داده شد. البته در خلال سالهاُي
۱۹۴۶-۱۹۶۰ م /
۱۳۲۵- ۱۳۳۹ ش احزاب دُيگرُي
هم در ترکُيه حضور داشتند، مانند حزب ملُي جمهورُيخواه، حزب آزادُي،
حزب پُيشرفت و محافظت، و چندُين حزب دُيگر.
در دهۀ
۱۹۷۰ م / ۱۳۵۰ ش دست به دست شدن
قدرت توسط نظامُيان و سُياسُيون و ترور و هرج و مرج ادامه داشت و
همزمان با پُيروزُي انقلاب اسلامُي در اُيران
(۱۳۷۹ م / ۱۳۵۷ ش)، نظامُيان
دوباره به قدرت بازگشتند. چندُي بعد قانون اساسُي جدُيد تدوُين
شد (۱۹۸۰ م / ۱۳۵۹ ش)، و ۳
سال بعد نظامُيان اجازۀ تأسُيس احزاب را اعلام کردند. احزاب جدُيد مانند مام مُيهن،
حزب خلق و حزب ترکُيۀ بزرگ به فعالُيت برخاستند، ولُي حزب مام مُيهن اکثرُيت
را به دست آورد و تورگوت اوزال، رهبر اُين حزب، در انتخابات
۱۹۸۹ م / ۱۳۶۸ ش به رُياست
جمهورُي برگزُيده شد.
نخستُين حرکت حزبُي اسلامگراُيانه
با «حزب نظام ملُي» در ۱۹۷۰ م /
۱۳۴۹ ش آغاز شد و نجمالدُين اربکان به عنوان نماُيندۀ آن به
پارلمان راه ُيافت؛ اما ارتش ترکُيه وجود آن را تحمل نکرد و در همان سال
حزب منحل شد. دستاندرکاران حزب نظام ملُي، ۱۷ ماه بعد «حزب
سلامت» را تشکُيل دادند و از طرُيق ائتلاف با «حزب ملت جمهورُي»،
در مجلس قدرت ُيافتند و اربکان نخستوزُير شد. در
۱۹۸۰ م / ۱۳۵۹ ش، کنعان اورن
کودتا کرد و حزب سلامت منحل، و نجمالدُين اربکان و اعضاُي حزب او
بازداشت شدند. اعضا و سران حزب سلامت پس از آزادُي از زندان، حزب رفاه را به رهبرُي
نجمالدُين اربکان تشکُيل دادند و در انتخابات پارلمانُي به وسُيلۀ
ائتلاف با احزاب دُيگر به مجلس راه ُيافتند ( احزاب ... ،
۷۹-۹۱؛ نعُيمُي،
۱۲۵-۱۳۰،
۱۷۸-۱۸۳) و اربکان رهبر حزب به نخستوزُيرُي
رسُيد، اما با گذشت کمتر از ُيک سال و تحت فشار نظامُيان، حکومت
اربکان مجبور به استعفا شد و حزب رفاه نُيز منحل گردُيد.
حزب عدالت و توسعۀ ترکُيه (AKP)، که
ادامهدهندۀ راه حزب رفاه است، در ۱۴ اوت ۲۰۰۱ م
/ ۲۳ مرداد ۱۳۸۰ش، به رهبرُي رجب طُيب
اردوغان وارد صحنۀ سُياسُي ترکُيه شد و تبدُيل به حزب حاکم شد (کاگاپتاُي،
۱۹؛ اطلاعات، ۱۶).
احزاب معارضُي نُيز در ترکُيه
وجود دارند، مانند حزب کارگران کردستان (پ. ک. ک. ) (اوجالان، جم ؛ کوچوک،
۲۸۵ بب ؛ جعفرُي، ۲۰۵).
پاکستان
پس از استقلال اُين کشور در
۱۹۶۲ م / ۱۳۴۱ ش، حزب مسلملُيگ
پاکستان که ابتدا گروهُي به نام «قُيوم» بود، تشکُيل شد. در
۱۹۶۷ م نُيز حزب سوسُيالُيست مُيانهرو
توسط ذوالفقار علُي بوتو تأسُيس گردُيد که سپس حزب «مردم» نام گرفت
و اصول اعلام شدۀ آن اعتقاد به اسلام، جمهورُيت و سوسُيالُيسم بود. اُين
حزب در ۱۹۷۰ م / ۱۳۴۹ ش، اکثرُيت
کرسُيهاُي مجلس را به دست آورد. پس از جنگ داخلُي و استقلال ُيافتن
بنگلادش از پاکستان و استعفاُي رئُيسجمهور، بوتو به رُياستجمهورُي،
و بعداً به نخستوزُيرُي رسُيد. در ژوئُيۀ
۱۹۷۷ / تُير ۱۳۵۶، طُي
کودتاُيُي نظامُي ضُياءالحق رئُيس جمهور، و بوتو برکنار
و اعدام شد. پس از آن، حزب مردم به رهبرُي بُينظُير، دختر بوتو در
۱۹۸۱ م / ۱۳۶۰ ش همراه با
۸ حزب دُيگر، نهضت اعادۀ دموکراسُي را راه انداختند (پاکستان،
۱۸۴-۱۸۶؛ شرق، شم
۱۴۸۰، ص ۶).
احزاب دُيگر پاکستان که در هر
انتخابات به صورت مستقل ُيا ائتلافُي تعدادُي کرسُي را به دست
آوردهاند، عبارتاند از: «جماعت اسلامُي پاکستان» که در
۱۹۴۱ م / ۱۳۲۰ ش، توسط ابوالعلاء
مودودُي با هدف استقرار دولت اسلامُي تشکُيل شد؛ «جمعُيت
العلماء اسلام» که با گراُيش به وهابُيت در
۱۹۴۵ م / ۱۳۲۴ ش، به رهبرُي
مولانا شبُيراحمد عثمانُي براُي اُيجاد پاکستان و استقلال از
هند تأسُيس گردُيد؛ «جمعُيت العلماء پاکستان» سنُيمذهب و
عامهگرا که در ۱۹۴۸ م / ۱۳۲۷ ش،
و حزب عوامُي ملُي (نَشنَل عوامُي پارتُي) به عنوان حزب چپگراُي
سوسُيالُيست در ۱۹۵۷ م /
۱۳۳۶ ش، در داکا (بنگلادش) تشکُيل شد و در
۱۹۶۸ م / ۱۳۴۷ ش، در پاکستان
اعلام موجودُيت کرد (باقُي، محمدحسُين، «پاکستان ... »،
۲۱، ۲۲).
افغانستان
نهضت مشروطه در افغانستان
(۱۳۲۱-۱۳۲۷ ق /
۱۹۰۳- ۱۹۰۹ م) و تأثُيراتُي
که از سُيدجمالالدُين اسدآبادُي و محمد عبده گرفته بود، آغاز جنبش
اسلامُي در افغانستان بهشمار مُيآُيد. در آن دوران احزابُي
مانند انجمن علما، جمعُيت سرُّي ملُي ُيا اخوان افغان (معروف
به مشروطُيت اول)، حزب سرُّي دربار (ُيا مشروطُيت دوم) و
انجمن حماُيت نسوان و جوانان افغان ازجمله احزاب دورۀ مشروطه و پس
از آن بودند (دولتآبادُي، ۲۱- ۲۸). سپس هم حزب وطن،
حزب وُيش زلمُيان، اتحادُيۀ آزادُي پشتونستان، اتحادُيۀ محصلُين،
کلوپ ملُي، حزب ارشاد، سازمان جوانان اسلام (شعاع مُيوند)
(۱۳۳۱ ش / ۱۹۵۲ م)، حزب دموکراتُيک
خلق افغانستان، و حزب دموکراتُيک نوُين (شعله جاوُيد) و برخُي
دُيگر از گروهها، نامشان در تارُيخ احزاب افغانستان ثبت شده است (همو،
۳۰-۳۴).
«حزب دموکراتُيک خلق افغانستان»
مهمترُين حزب چپگراُي افغانستان بود که در دُي
۱۳۴۳ / ژانوُيۀ
۱۹۶۵ بر پاُيۀ نظرُيۀ مارکسُيسم
ـ لنُينُيسم بنُيانگذارُي شد. اُين حزب دچار انشعاب شد
و به دو شاخۀ خلق و پرچم تقسُيم گردُيد (همو، ۴۷-
۹۸؛ مژده، ۱۹؛ افغانستان،
۱۶۲-۱۹۰). سپس دورۀ مجاهدُين
و سازمانهاُي وابسته به آنان مانند گروه احمدشاه مسعود و طالبان پدُيد
آمد که به انگُيزۀ مبارزه با کمونُيسم و نُيروهاُي اشغالگر روسُي بود
(محمدُي، ۱۷۳-۱۷۵؛ افغانستان،
۲۳۱- ۲۳۹،
۲۴۴-۲۴۷).
تونس
پس از اشغال تونس توسط فرانسه (مارس
۱۸۸۱ / ربُيعالآخر ۱۲۹۸)،
جنبشهاُي مقاومت در آنجا شکل گرفت. در ۱۹۰۷ م /
۱۳۲۵ ق، «جنبش تونس جوان» اعلام موجودُيت کرد و با
انتشار روزنامۀ «تونسُي»، خواهان برقرارُي رژُيم پارلمانُي شد. اما
فرانسوُيها در ۱۹۱۰ م /
۱۳۲۸ ق، آن را سرکوب کردند. پس از جنگ بُينالمللُي
اول، نهضت مقاومت از سر گرفته شد. در ۱۹۱۹ م /
۱۳۳۷ ق، شُيخ ثعالبُي حزب «الدستور» را بنُيان
نهاد. پس از ناکامُيها و اختلافات درونُي آن، حزب «الدستور جدُيد» ُيا
حزب پارلمانُي لُيبرال در ۱۹۳۱ م /
۱۳۱۰ ش، تشکُيل شد. فعالُيت اُين حزب هم
در ۱۹۳۸ م / ۱۳۱۷ ش، ممنوع گردُيد،
اما در جرُيان جنگ جهانُي دوم با حماُيت اُيتالُياُيُيها
به فعالُيت برخاست و سرانجام، با حماُيت جامعۀ عرب توانست
فرانسه را مجبور کند که در ۱۹۵۶ م /
۱۳۳۵ ش استقلال تونس را به رسمُيت بشناسد (لُين
پول، ۶۴-۶۶).
از همان اوقات در تونس اتحادُيههاُي
متعدد کارگران و دانشجوُيان به فعالُيت برخاستند و احزابُي جدُيد
شکل گرفت که بعضُي از آنها در حوادث اُين کشور نقشهاُيُي مهم
داشتند. از آن جملهاند: جنبش سوسُيال دموکرات، جمعُيت سوسُيالُيستهاُي
تونس (امُيرشاهُي، تونس، ۷۳-۷۵)، جمعُيت
طرفداران قانون اساسُي دموکراتُيک که توسط بن علُي، رئُيسجمهور
وقت، به جاُي حزب سوسُيالُيست الدستور تشکُيل شد که آن حزب
خود در ۱۹۳۴ م / ۱۳۱۳ ش، به وسُيلۀ حبُيب
بورقُيبه تأسُيس شده بود (رافعُي، ۵۲-۵۳).
از احزاب اسلامگرا، ُيکُي «حزب اسلامگراُيان ترقُيخواه»
(همو، ۵۴) است و دُيگر جمعُيت نگهبانان قرآن، حزب «جنبش
اسلامُي تونس» به رهبرُي راشد الغنوشُي که بعداً به حزب النهضة تغُيُير
نام داد و بر ضرورت حماُيت از آزادُيهاُي خصوصُي و عمومُي
و حقوق بشر تأکُيد دارد (موصللُي، ۱۰۲،
۲۳۵-۲۳۷،
۳۵۴-۳۵۶). در مقابل اُين حزب، جبهۀ نجات
اسلامُي تونس که داراُي گراُيش سلفُي است با روُيکرد
مبارزۀ مسلحانه تشکُيل شد (همو، ۲۰۸). گروه «فداُيُيان
پُيشرو» نُيز به عنوان گروهُي مسلح که به دنبال «جمعُيت راه
اسلام» به رهبرُي راشد الغنوشُي تأسُيس شد، اما افراد گروه به سرعت
شناساُيُي و دستگُير شدند و در دورۀ بن علُي
از زندان آزاد گشتند (رافعُي، ۵۵).
حزب «کنگره براُي جمهورُي» از
دُيگر احزاب بزرگ تونس است که از احزاب چپ مُيانهرو بهشمار مُيرود
(شرق، شم ۱۴۱۶، ص ۶).
منصف مزروقُي در دوران حکومت بن علُي،
به فرانسه رفت و حزب لائُيک و چپ کنگره براُي جمهورُي را بنُيان
گذاشت که تا سرنگونُي حکومت بن علُي جزو احزاب ممنوع بود.
حزب ترقُي دموکراتُيک نُيز
از احزاب سکولار تونس است. انجمن زنان دموکراتُيک تونس، که در
۲۰۱۱ م / ۱۳۹۰ ش، جاُيزۀ سُيمون
دوبوار با عنوان آزادُي زنان را برد، نقشُي مهم در روند تحولات اخُير
تونس در دفاع از حقوق و آزادُي زنان اُيفا کرده است.
مصر
اُين کشور تاکنون چند دورۀ حزبُي
را پشت سر گذاشته است. اولُين دوره از اواخر عصر خدُيوان تا پاُيان
حکومت عبدالناصر را دربر دارد. در دورۀ عبدالناصر به دلُيل حاکمُيت
تفکر واحد، احزابْ تحرک چندانُي نداشتند. چون انورسادات قدرت ُيافت،
ابتدا با شُيوۀ چندحزبُي مخالفت کرد، اما از ۱۹۷۶ م /
۱۳۵۵ ش، براُي جلب نظر غرب و کمکهاُي آمرُيکا،
تصمُيم خود را تغُيُير داد و در چارچوب مشخصُي اجازۀ فعالُيت
حزبُي را صادر کرد، اما مخالفت برخُي احزاب با توافقنامۀ صلح
کمپ دُيوُيد سبب برخورد خشن حکومت سادات با احزاب در
۱۹۸۱ م / ۱۳۶۰ ش گردُيد.
سادات به سبب نگرانُي از رشد حزب وفد، اقدام به تشکُيل حزب دموکراتُيک
ملُي کرد. سومُين دورۀ حُيات حزبُي در زمان حُسنُي مبارک آغاز شد، در حالُي
که حاکمُيت حزب دموکراتُيک ملُي به رهبرُي مبارک ادامه داشت.
از احزاب قدُيمُي مصر ُيکُي
«حزب الامه» است که در اواُيل قرن ۱۹ م / ۱۳ ق توسط
لطفُي سُيد پاشا و تحت تأثُير افکار محمد عبده شکل گرفت. حزب وفد
هم از قدُيمُيترُين احزاب مصر در دورۀ پادشاهُي
اُين کشور و در اواُيل قرن ۲۰ م / ۱۴ ق تأسُيس
شد (عرب و روحاللهزاد، ۲۸). وفد به رهبرُي سعد زغلول پاشا طرفدار
انقراض حکومت سلطنتُي و اُيجاد جمهورُي بود (عبدالرزاق،
۲۶، ۳۱). هنگامُي که در ۲۲ محرم
۱۳۴۴ ق / ۱۲ اوت
۱۹۲۵ م، جامعالازهر تحت تأثُير ملک فؤاد، شُيخ
عبدالرزاق را به سبب نوشتن کتاب الاسلام و اصول الحکم اخراج کرد، وفدُيون به
دفاع از او و حق آزادُي اندُيشه و بُيان پرداختند (همو،
۴۸-۵۱).
دُيگر، حزب الاتحاد بود که با پُيوستن
به اقدامات ضد روشنفکرُي حکومت به صفوف قدرت سُياسُي مصر متکُي
شد (همو، ۳۱). الاحرار الدستورُيُين نُيز جرُيانُي
روشنفکرُي و فرصتشناس سُياسُي بود که در پُي کسب امتُيازاتُي
برآمد (همانجا). رهبران اُين حزب از زمُينداران و ملاکُين بودند،
اما در جرُيان محکومُيت علُي عبدالرزاق و دفاع از او بار اصلُي
را بر دوش کشُيدند تا جاُيُي که از ائتلاف با حزب الاتحاد و حضور
در قدرت منصرف شدند (همو، ۴۳-۵۱). نشرُيۀ حزب
به نام السُياسه نُيز مقالات خود را به دفاع از علُي عبدالرزاق و
دفاع از آزادُي اندُيشه اختصاص مُيداد.
مهمترُين جرُيان حزبُي
در مصر که به دُيگر سرزمُينهاُي عربُي هم کشُيده شد،
گروه اخوانالمسلمُين (ه م) و مواضع و افکار آن است. اخوانالمسلمُين
در ۱۳۴۷ ق / ۱۹۳۸ م توسط حسن بنا
پاُيهگذارُي شد و او دعوت خود را چندُي پُيش از آن از قهوهخانهها
شروع کرد (بُيومُي، ۷۸-۹۶)، که از مراکز اجتماعُي
مصر و محل مجمع مردم عادُي و اهل ادب و سُياست بهشمار مُيرفت.
اخوان تشکُيلاتُي مخفُي و نظامُي داشت و بعدها به سوُي
تبدُيل شدن به ُيک حزب علنُي سُياسُي رفت (همو،
۱۲۳-۱۲۹). در صفر
۱۳۶۸ / دسامبر ۱۹۴۸، در زمان ملک
فاروق، اُين گروه به اتهام دست داشتن در انفجارهاُي قاهره (که اخوان آن
را رد مُيکرد)، از سوُي حکومت منحل اعلام شد و عدۀ زُيادُي
از اعضاُي آن دستگُير شدند. پس از پُيروزُي حزب وفد با حماُيت
پنهانُي اخوان ــ که با هم تضاد داشتند ــ و آزادُي اعضاُي آن،
اخوان باز فعال شدند، اما در ۱۹۵۴ م /
۱۳۳۳ ش در پُي سوءقصد به عبدالناصر، به شدت سرکوب و
عدهاُي از اعضاُي آن به حبسهاُي طولانُي محکوم شدند، ازجمله
سُيد قطب که عضوُيت او در حزب محرز نبود، به ۱۵ سال زندان
محکوم شد (رزق، ۶-۳۰). سُيد قطب پس از آزادُي، دستگُير
و به اعدام محکوم گردُيد (نک : بنا، جم ).
در ۱۹۷۱ م /
۱۳۵۰ ش که انورسادات به قدرت رسُيد، فعالُيت
اخوان آزاد شد، اما در ۱۹۸۱ م /
۱۳۶۰ ش سادات هم آنان را سرکوب کرد و جرُيان اخوان
به عراق، اردن، سورُيه و ساُير کشورهاُي اسلامُي گسترش ُيافت
(خامهُيار، سراسر اثر).
در دورۀ مبارک نُيز
در مصر ۱۳ حزب سُياسُي فعالُيت داشتند. ۴ جرُيان
عمدۀ حزبُي در دورۀ سادات و مبارک عبارت بودند از:
۱. حزب دموکراتُيک ملُي
(حاکم) که در ۱۹۷۸ م / ۱۳۵۷ ش
توسط سادات تأسُيس شد.
۲. نُيروهاُي اسلامُي
مانند اخوانالمسلمُين، با گراُيشهاُي مخالف دولت. ۳ گروه
اسلامُي که در دهۀ ۱۹۷۰ م / ۱۳۵۰ ش، حُيات
سُياسُي مصر را تحتالشعاع قرار دادند و از اخوانالمسلمُين نشئت مُيگرفتند،
عبارت بودند از جماعة المسلمُين (التکفُير والهجره) که در
۱۹۶۹ م / ۱۳۴۸ ش، توسط جوانان
اخوان در زندان شکل گرفت؛ سازمان آزادُيبخش اسلامُي (منظمة التحرُير
الاسلامُي) که به آکادمُي فنُي ارتش نُيز معروف شد؛ و سازمان
جهاد (منظمة الجهاد) که در ۱۹۷۹ م /
۱۳۵۸ ش با رهبرُي جمعُي و گراُيش سلفُي
پدُيد آمد (عرب و روحاللهزاد، ۴۸-۷۳).
۳. حزب وفد با گراُيش لُيبرالُيسم.
۴. نُيروهاُي ملُي،
سکولار و سوسُيالُيست مانند اُينها: حزب سوسُيالُيست
احرار که توسط سادات تشکُيل شد و ادامۀ حزب حقوقدانان احرار بود که در
دورۀ پادشاهُي فعالُيت داشت. حزب تجمع با گراُيش چپ که باز
توسط سادات تشکُيل شد. حزب ناصرُي که تفکرات آن از انقلاب
۱۹۵۲ م / ۱۳۳۱ ش گرفته شده بود.
پس از رُيشهکنُي ناصرُيستها توسط سادات، طرفداران عبدالناصر
توانستند طُي مبارزهاُي طولانُي، در ۱۹۹۲
م / ۱۳۷۱ ش، حزب ناصرُي را تشکُيل دهند و در
صحنۀ سُياسُي مصر تغُيُيرات زُيادُي به وجود
آورند. حزب اتحاد دموکراتُيک که در ۱۹۹۰ م /
۱۳۶۹ش تشکُيل شد و بر اسلامُي بودن مصر تأکُيد
دارد، لزوم تعهد به معاهدۀ کمپ دُيوُيد را اعلام کرد و مذاکره را تنها راه حل مسئلۀ فلسطُين
مُيداند.
از دُيگر احزاب مصر مُيتوان
به اُينها اشاره کرد:
حزب آزادُي و عدالت: اخوانالمسلمُين
پس از سقوط مبارک براُي اُينکه موانع قانونُي حضور سُياسُي
ـ انتخاباتُي خود را در دورۀ پس از انقلاب بردارد ــ زُيرا در دورۀ مبارک دادگاه
اُين حزب را غُيرقانونُي اعلام کرده بود ــ دست به تشکُيل حزب
تازهاُي به نام «حزب آزادُي و عدالت» زد.
حزب النور: حزبُي با گراُيش
سلفُي که در جرُيان انقلاب مصر و برکنارُي مبارک تشکُيل شد
(«سلفُيها ... »، ۲۶؛ همُيد، ۱۷).
لُيبُي
در ۱۹۳۸ م /
۱۳۱۷ ش، مجلس عالُي فاشُيست اُيتالُيا
مردم لُيبُي را اتباع اُيتالُيا شناخت. با شروع جنگ جهانُي
دوم، محمد سنوسُي در ۱۹۴۰ م /
۱۳۱۹ ش، جنبش ملُي لُيبُي را در قاهره تشکُيل
داد و با حماُيت انگلستان، ارتشُي براُي جنگ با اُيتالُيا
اُيجاد کرد. پس از شکست اُيتالُيا و تصرف لُيبُي توسط
انگلُيس و فرانسه در ۱۹۴۹ م /
۱۳۲۸ ش، استقلال لُيبُي از سوُي سازمان
ملل اعلام شد. در ۱۹۶۱ م / ۱۳۴۰
ش افسران آزاد در ارتش لُيبُي طُي کودتاُيُي رژُيم
پادشاهُي را برانداختند و جمهورُي دموکراتُيک لُيبُي را
به رهبرُي معمر قذافُي اعلام کردند (لُين پول،
۶۷-۷۰). رژُيم جدُيد ظاهراً جمهورُي بود،
اما قذافُي تا ۲۰۱۱ م /
۱۳۹۰ ش همچنان رئُيسجمهور باقُي ماند و هُيچ
حزبُي در اُين کشور تشکُيل نشد، زُيرا او در کتاب سبز خود
آورده بود که حزب و انتخابات معمول در کشورهاُي لُيبرالُي درواقع
نوعُي دُيکتاتورُي است. قذافُي تشکُيل کنگرههاُي
مردمُي را در تمام محلهها براُي ادارۀ مستقُيم
امور توسط خود مردم جاُيگزُين کرد که در عمل از افراد وفادار به حکومت
تشکُيل شده بود (امُيرشاهُي، لُيبُي،
۶۵-۷۱).
با نفوذ ناگهانُي و غُيرمنتظرۀ بهار
عربُي به لُيبُي، اوضاع اُين کشور نُيز در فاصلۀ چند
ماه زُير و رو شد و معمر قذافُي کشته شد (مطبوعات اُيران و جهان از
بهمن ۱۳۸۹ تا مهر ۱۳۹۰).
در پُي سقوط رژُيم قذافُي،
اخوان المسلمُين لُيبُي با مشارکت اسلامگراُيان دُيگر،
ائتلاف جدُيدُي به نام حزب جدُيد اسلامگراُيان را تأسُيس
کرد. امُين بلحاج رئُيس کمُيتۀ تأسُيسکنندۀ حزب
گفت: «حزب جدُيد همۀ طُيفهاُي اسلامگراُيان را در بر مُيگُيرد».
بلحاج افزود: اُين کنفرانس به منزلۀ تأسُيس حزب ملُي مدنُي
با مرجعُيت اسلامُي است (شرق، شم ۴۸۰‘۱، ص
۶).
ُيمن
از ۱۲۶۵ ق /
۱۸۴۹ م عثمانُيها اشغال ُيمن را آغاز کردند.
مقاومت و درگُيرُي ُيمنُيها که غالباً پُيروان مذهب زُيدُيهاند،
تا ۱۳۲۹ ق / ۱۹۱۱ م به طول انجامُيد؛
اما پس از آن، تعرض سعودُيها و انگلُيسُيها بر اُين کشور، درگُيرُيهاُي
تازهاُي را به دنبال آورد. در پُي استقلال ُيمن و پس از قدرتُيابُي
امام ُيحُيى، تعدادُي از دانشجوُيان ُيمنُيِ
بازآمده به کشور به واپسماندگُي صنعتُي کشور اعتراض کردند و گروه «ُيمنُيهاُي
آزاد» را در مخالفت با دولت تشکُيل دادند.
در ۱۹۶۲ م /
۱۳۴۱ ش، سرهنگ عبدالله سلال با حماُيت عبدالناصر
برضد امام ُيمن کودتا کرد و رژُيم جمهورُي تشکُيل داد. نُيروهاُي
مصرُي تحت فشار انگلُيس از ُيمن خارج شدند و انگلُيس از طرُيق
قراردادُي، عدن شرقُي و غربُي را تحتالحماُيۀ خود
ساخت. در برابر آن، عدهاُي از جوانان «جبهۀ آزادُيبخش
ملُي» را با گراُيش ناسُيونالُيستُي و روش مسلحانه تشکُيل
دادند و موج ترور بهوُيژه برضد انگلُيسُيها در عدن بالا گرفت. در
همُين زمان «حزب بعث ُيمن» و «حزب سوسُيالُيست» نُيز
فعال شدند، اما طرفدار روش غُيرمسلحانه در مبارزه بودند. در
۱۹۶۴ م / ۱۳۴۳ ش انگلستان با استقلال
ُيمن موافقت کرد. عبدالناصر رهبر مصر که متوجه عدم اطاعت رهبران جبهۀ آزادُيبخش
ملُي از خود شده بود، در مقابل آن «جبهۀ آزادُيبخش
ملُي ُيمن جنوبُي اشغالُي» را تشکُيل داد و عربستان هم
متقابلاً به حماُيت از امام بدر و سلطنتطلبان برخاست که درنتُيجه، ُيمن
به مُيدان جنگ عبدالناصر و ملک فُيصل تبدُيل شد.
در ۱۹۶۴ م ُيمن
بر اثر جنگ سلطنتطلبان و جمهورُيخواهان به دو بخش جنوبُي و شمالُي
تقسُيم شد. عناصر چپگراُي جبهۀ آزادُيبخش ملُي طُي
کودتاُيُي خونُين بر ُيمن جنوبُي مستولُي شدند و اُين
بخش به دست چپگراُيان مائوئُيست ماُيل به چُين و بعد شوروُي
افتاد؛ در ۱۹۷۸ م / ۱۳۵۷ ش،
سرهنگ علُي عبدالله صالح به رُياستجمهورُي ُيمن شمالُي
دست ُيافت. در ُيمن جنوبُي «جبهۀ نجات ملُي»
که به ُيک حزب پُيشتاز ملُي تحت نام حزب سوسُيالُيست تبدُيل
شده بود، در کنگرۀ حزبُيِ ۱۹۸۰ م /
۱۳۵۹ ش علُي محمد ناصر را به رُياستجمهورُي
انتخاب کرد.
در ُيمن شمالُي نُيز
صالح با تشکُيل کمُيتۀ بحث ملُي و برگزارُي انتخابات شهردارُيها و پارلمان، به
اصلاحات دموکراتُيک دست زد و حزب جدُيدُي به نام «سازمان متحد ُيمنُي»
با رعاُيت اصول اسلامُي تشکُيل داد. «جبهۀ دموکراتُيک
ملُي» که از احزاب چپ ُيمن شمالُي بود، مناطقُي از کشور را
تصرف کرد، اما در ۱۹۸۲ م / ۱۳۶۱
ش با حملۀ نُيروهاُي صالح به سختُي شکست خورد. صالح گرچه از تأُيُيد
نُيروهاُي واکنش سرُيع آمرُيکا و عضوُيت در شوراُي
همکارُي خلُيج فارس که برضد اُيران تشکُيل شده بود، امتناع
کرد، اما داوطلبانُي را براُي کمک به عراق در جنگ با جمهورُي اسلامُي
اُيران فرستاد و اردوگاهُي را به رزمندگان فلسطُينُي ساف که
از بُيروت رانده شده بودند، اختصاص داد.
در ُيمن جنوبُي، عطاس پس از
سرکوب کردن ُيک کودتا در ۱۹۸۸ م /
۱۳۶۷ ش، رُياستجمهورُي و رهبرُي حزب سوسُيالُيست
ُيمن را در دست گرفت و با دولت سعودُي رابطه برقرار کرد. او همچنُين
موافقتنامۀ اتحاد با ُيمن شمالُي را امضا کرد و طبق آن مقرر گردُيد
دو حزب دولتُي: «حزب سوسُيالُيست ُيمن» (از جنوب) و «حزب کنگرۀ عمومُي
خلق» (از شمال) استقلال خود را حفظ کنند و احزاب سُياسُي دُيگر
آزاد باشند. در ۲۲ مۀ ۱۹۹۰ م اتحاد دو ُيمن عملُي شد و
«جمهورُي ُيمن» به وجود آمد. صالح رئُيسجمهور، و عطاس نخستوزُير
شد (کرُيملو، ۱۴۹-۱۹۴). پس از آن،
۴۱ حزب جدُيد به وجود آمد (همو، ۲۰۷،
۲۳۹، ۲۵۲).
بعضُي از مهمترُين احزاب ُيمنُي
تا پُيش از استقلال آن کشور در ۱۹۶۷م عبارت بودند
از: الجمعُية العدنُيه (۱۹۴۷ م /
۱۳۲۶ ش) که توسط حسن علُي بُيومُي و
محمدعلُي لقمان تأسُيس شد، و در ۱۹۶۱ م /
۱۳۴۰ ش به حزب المؤتمر الشعبُي (حزب کنگرۀ خلقُي)
تغُيُير نام داد؛ حزب الاتحاد الوطنُي
(۱۹۶۰ م / ۱۳۳۹ ش) که توسط بُيومُي
از جمعُيت عدن منشعب شد؛ حزب الشعب الاشتراکُي
(۱۹۶۲ م / ۱۳۴۱ ش) که با حزب
کارگر انگلستان ارتباط داشت؛ جبهۀ ناسُيونالُيستُي آزادُي جنوب ُيمن اشغالُي
(جبهة القومُية لتحرُير جنوب الُيمن المحتل)
(۱۹۶۳ م) که از اتحاد چند گروه کوچکتر و با حماُيت
عبدالناصر تشکُيل شد.
از احزاب چپگراُي ُيمن هم باُيد
به حزب الوحدوُية الُيمنُيه؛ حزب سوسُيالُيست ُيمن؛
و منظمة الوحدوُية الناصرُيه اشاره کرد. مهمترُين احزاب و گروههاُي
اسلامُي عبارتاند از: حزب اخوانالمسلمُين؛ حزب رابطة ابناء الُيمن،
که سابقۀ آن به دهۀ ۱۹۵۰ م / ۱۳۳۰ ش باز مُيگردد
و پس از اتحاد دو ُيمن اُين نام را برگرفتند؛ تجمع علماُي ُيمن؛
اتحاد الشورُيُين التعاونُين، که توسط ابراهُيم علُي وزُير،
از شخصُيتهاُي زُيدُي و مخالف حکومت صالح و مورد حماُيت
سعودُي تشکُيل شد و بعد از وحدت ُيمن به اتحاد القوُي الشعبُيه
تغُيُير نام داد؛ اتحادُيۀ نُيروهاُي اسلامُي
انقلابُي (۱۹۸۵ م / ۱۳۶۴ ش)
در ُيمن شمالُي که از اتحاد انصارالثورة الاسلامُية العالمُيه
و گروه رابطة علماء الاسلام و نُيز منشعبُين اتحاد القوُي الشعبُيه
تشکُيل شد.
پس از وحدت دو ُيمن، دهها حزب جدُيد
تأسُيس شد که برخُي از آنها عبارتاند از: الجبهة الدُيمقراطُية
الوحدوُيه (۱۹۹۰ م / ۱۳۶۹
ش)؛ الجبهة الوطنُية الدُيمقراطُيه (۱۹۹۱
م / ۱۳۷۰ ش)؛ حزب جمهورُي
(۱۹۹۰ م)؛ حزب عمل اسلامُي ُيمن که در
۱۹۹۰ م توسط ابراهُيم محمد وزُير تأسُيس
شد و مُيکوشد مُيان دُين و پُيشرفت و اقتصاد اسلامُي
رابطه برقرار کند (موصللُي، ۲۶۹)؛ حزب التجمع الُيمنُي
الصلاح (جمعُيت اصلاح اجتماعُي) که به رُياست شُيخ عبدالله
احمر از اخوانالمسلمُين منشعب شده است (همو، ۲۱۷). اُين
حزب در سپتامبر ۱۹۹۰ / شهرُيور
۱۳۶۹ تأسُيس شد و در انتخابات
۱۹۹۳ م / ۱۳۷۲ ش، به قوُيترُين
حزب ُيمن تبدُيل گردُيد (همو، ۲۵۶)؛ حزب الحق که
توسط احمد شامُي و عدهاُي از علما در ۱۹۹۰ م
تشکُيل شده، و هدف خود را تطبُيق عدالت با شرُيعت اسلامُي
اعلام کرده است. اُين حزب با اخوانالمسلمُين ُيمن مخالف است و در
انتخابات پارلمانُي ۱۹۹۳ م /
۱۳۷۲ ش چند کرسُي به دست آورد (همو،
۲۶۴).
در انتخابات پارلمانُي آورُيل
۱۹۹۳ / فروردُين ۱۳۷۲، از
۲۱ حزب، ۳۰۱ نفر انتخاب شدند که بُيشتر آنها
به ترتُيب از کنگرۀ خلقُي (۱۲۳ نفر)، حزب تجمع و اصلاح
(۶۲ نفر) و حزب سوسُيالُيست ُيمن (۵۶ نفر)
بودند. با وجود تشکُيل احزاب گوناگون پس از وحدت دو ُيمن، قدرت همچنان
در دست دو حزب بزرگ دولتُي بود. در ۲۲ نوامبر
۱۹۹۲ م / ۲ آذر ۱۳۷۱ ش، بسُيارُي
از احزابْ مردم را از شرکت در اعتصاب نهُي کردند. تظاهرات و درگُيرُيهاُي
ُيک هفتهاُي در ُيمن به وجود آمد و سرانجام، در ۲۷
آورُيل ۱۹۹۳ م / ۸ اردُيبهشت
۱۳۷۲ ش انتخابات تحت نظارت بُينالمللُي
برگزار، و علُي عبدالله صالح که به مدت ۲۸ سال رئُيسجمهور ُيمن
بود، بار دُيگر در انتخابات رُياست جمهورُي اُين کشور پُيروز
شد. با گسترش بهار عربُي به ُيمن در فورُيۀ
۲۰۱۱ / بهمن ۱۳۸۹، مردم بر ضد علُي
عبدالله صالح دست به قُيام زدند. پس از کشمکشها و رخدادهاُيُي علُي
عبدالله صالح کشور را ترک کرد و دور جدُيدُي از فعالُيت احزاب و
گروههاُي سُياسُي در ُيمن آغاز شد. نکتۀ اساسُي
در فهم و تحلُيل پدُيدۀ تحزب در ُيمن اُين است که ساختار اجتماعُي و سُياسُي
ُيمن ساختارُي قبُيلهاُي و طاُيفهاُي است و احزاب
در واقع دنبالۀ ساختار قبُيلهاُياند (ابوغانم، جم ).
الجزاُير
فرانسوُيها از
۱۸۳۰ م / ۱۲۴۶ ق، رسماً وارد
الجزاُير شدند و جنبشهاُي مقاومت در برابر آنان شکل گرفت. اُين
مبارزات که ۱۳۰ سال به طول انجامُيد، گاه سازمان ُيافته
و گاه پراکنده ادامه ُيافت. در ۱۹۲۵ م /
۱۳۰۴ ش، حزب ستارۀ شمال افرُيقا (E. N. A.)
که خواستار استقلال آن کشور بود، تأسُيس شد؛ ولُي در
۱۹۲۹ م / ۱۳۰۸ ش منحل گردُيد.
در ۱۹۳۰ م / ۱۳۰۹ ش که فرانسوُيها
به ُياد صدمُين سال ورود به الجزاُير جشن گرفته بودند، «حزب ملُي
جدُيد» به نام «حزب اتحاد مسلمانان برگزُيده» اعلام موجودُيت کرد و
خواستار اتحاد الجزاُير و فرانسه شد. در ۱۹۳۱ م /
۱۳۱۰ ش، «جمعُيت علماُي اصلاحگر» به رهبرُي
۳ تن ازجمله ابنبادُيس تشکُيل شد و خواستار حکومت اسلامُي و
رهاُيُي از استُيلاُي فرانسه گردُيد و به مقابله با حزب
ملُي جدُيد برخاست. حزب ستاره در ۱۹۳۲ م /
۱۳۱۱ ش دوباره اعلام موجودُيت کرد و در کنگرهاُي
در فرانسه خواستار آزادُي قلم و بُيان و سفر به خارج از الجزاُير و
استفاده از زبان عربُي به عنوان زبان رسمُي کشور شد. حکومت فرانسه به
مخالفت برخاست و در ۱۹۳۵ م /
۱۳۱۴ ش حزب را منحل کرد. ابنجلول و عباس فرحت، از رهبران
اُين حزب، هرُيک حزب جداگانهاُي تشکُيل دادند. ابنجلول «حزب
تجمع الجزاُير اسلامُي ـ فرانسوُي»، و عباس فرحت «حزب اتحاد ملُي
الجزاُير» را بنُياد نهادند. پس از جنگ جهانُي اول، «حزب ملت الجزاُير»
(P. P. A.) منحل شد و مصالُي حاج، مؤسس آن به ۲۰ سال
زندان محکوم گردُيد.
با آغاز جنگ جهانُي دوم، فرانسه
براُي جلب همکارُي الجزاُيرُيها در جنگ به آنها امتُيازاتُي
داد. عباس فرحت حزب جدُيدُي به نام «حزب دوستداران بُيان و آزادُي»
به وجود آورد. در ۱۹۴۵ م / ۱۳۲۴
ش، تظاهرات گستردهاُي از سوُي الجزاُيرُيها برپا شد که با
سرکوب خشن فرانسوُيها مواجه گردُيد. پس از اُين واقعه، حزب ملت
الجزاُير و حزب دوستداران بُيان و آزادُي منحل شدند، اما عباس فرحت
حزب دُيگرُي به نام «اتحاد دموکراتُيک مردم الجزاُير» تأسُيس
کرد و پُيروان مصالُي حاج نُيز «جنبش براُي پُيروزُي
آزادُي دموکراتُيک» را تأسُيس کردند (لُين پول،
۷۱- ۷۸). اُين دو حزب درواقع نخستُين احزاب سُياسُي
الجزاُير بودند که به مبارزۀ سُياسُي با استعمار فرانسه پرداختند. سازمان دُيگرُي
هم به نام (O.S.) با شرکت احمد بنبلا و ۳ تن دُيگر تشکُيل شد و
با جمعآورُي امکانات و سلاحهاُي دستساز به جنگ مسلحانه علُيه
استعمار پرداخت. اُين سازمان در ۱۹۴۸ م /
۱۳۲۷ ش کشف شد و مورد حمله قرار گرفت. در
۱۹۵۴ م / ۱۳۳۳ ش کمُيتۀ
انقلابُي وحدت و عمل توسط اعضاُي همُين سازمان تشکُيل شد و همُين
کمُيته بود که ارتش آزادُيبخش را تشکُيل داد. سرانجام، در پُي
مبارزات طولانُي در ۵ ژوئُيۀ
۱۹۶۲م / ۱۵ تُير
۱۳۴۱ ش الجزاُير پس از صدها هزار شهُيد، استقلال
خود را اعلام کرد و احمد بنبلا به رُياست جمهورُي برگزُيده شد.
چندُي بعد «جمعُيت علماُي
مسلمُين»، خصوصاً شُيخ بشُير ابراهُيمُي نسبت به غربگراُيُي
دولت به مخالفت برخاست و بنبلا اُين جمعُيت را منحل کرد. در پُي
آن، سازمان دُيگرُي به رُياست شُيخ تُيجانُي تشکُيل
شد که در مساجد برضد سُياستهاُي غربگراُيُي تبلُيغ مُيکرد
(موصللُي، ۲۰۵). جنبش آزادُيبخش ملُي که پس از
استقلال الجزاُير به عنوان حزب حاکم، کنترل سُياسُي کشور را به دست
گرفته بود، تا ۱۹۸۹ م / ۱۳۶۸ ش
به عنوان تنها حزب قانونُي حکومت کرد. ارتش آزادُيبخش ملُي که پس
از استقلال به ارتش حرفهاُي تبدُيل شده بود، به تدرُيج بر جبهۀ آزادُيبخش
تسلط ُيافت و خواستههاُي خود را تحمُيل کرد. اعضاُي اُين
جبهه که از گروههاُي مختلف مذهبُي و غُيرمذهبُي تشکُيل
شده بودند، پس از پُيروزُي دچار اختلافاتُي شدند که به حذف و دستگُيرُي
برخُي از آنان انجامُيد (ازغندُي،
۱۵۹-۱۸۰). پس از تصوُيب قانون اساسُي
جدُيد در ۱۹۸۹ م / ۱۳۶۸ ش
در دورۀ رُياست جمهورُي شاذلُي بن جدُيد و امکان دادن به
فعالُيت ساُير احزاب، چند حزب اسلامگرا و لاُيُيک و ملُي
تشکُيل شد.
جبهۀ نجات اسلامُي
به رهبرُي عباس مدنُي از ائتلاف ۳۰۰ سازمان اسلامُي
و خُيرُيه و فرهنگُي تشکُيل شد و در انتخابات ژوئن
۱۹۹۰ / خرداد ۱۳۶۹ با کسب
۵۵٪ آراء اکثرُيت قاطع را به دست آورد؛ ولُي در
۱۹۹۲ م / ۱۳۷۱ ش توسط دولت منحل
اعلام شد (موصللُي، ۲۰۵- ۲۰۸).
حزب اسلامُي النهضه که متأثر از
اخوانالمسلمُين است، و حزب جنبش اصلاح ملُي که در
۱۹۹۹ م / ۱۳۷۸ ش تأسُيس شده
است؛ نُيز حرکت المجتمع الاسلامُي (حماس) که در
۱۹۹۰ م / ۱۳۶۹ ش به رهبرُي
محفوظ نحناح، از شخصُيتهاُي برجستۀ جنبش اسلامُي
الجزاُير، تشکُيل شده بود (همو، ۲۴۴)، ازجمله احزاب
اسلامُي الجزاُير بهشمار مُيروند.
همچنُين جبهۀ آزادُيبخش
ملُي که پرچمدار انقلاب الجزاُير بود و تا
۱۹۸۸ م / ۱۳۶۷ ش به عنوان تنها
حزب حکومت مُيکرد؛ تجمع دموکراتُيک ملُي از احزاب ملُيگرا؛
جبهۀ نُيروهاُي سوسُيالُيستُي که در
۱۹۶۳ م / ۱۳۴۲ ش تأسُيس شد
و رهبر آن، آُيت احمد به اتهام دست داشتن در شورش بر حکومت بنبلا به اعدام
محکوم شد، ولُي حکمش به تعلُيق درآمد؛ حزب تجمع براُي فرهنگ و
دموکراسُي؛ و حزب کارگران که داراُي گراُيش کمونُيستُي
بود، از احزاب لاُيُيک الجزاُير بهشمار مُيروند (مجُيدُي،
۱۲۴-۱۳۰).
مراکش
مراکش از کشورهاُيُي است که
از زمان استقلال به بعد، تکثر حزبُي در آن پدُيد آمد، و از همان اوقات
احزاب ملُي ـ اسلامُي و چپگرا نقش مهمُي در ادارۀ کشور ُيافتند
(مختارُي، ۱۵۲). در۱۳۲۴ ق /
۱۹۰۶ م، استقلال مراکش توسط ۱۵ دولت به رسمُيت
شناخته شد، اما قرارداد تحتالحماُيگُي مراکش در
۱۳۳۰ ق / ۱۹۱۲ م، سرآغاز مبارزه
برضد فرانسه بود. عبدالکرُيم خطُيبُي (خطابُي)، رهبر جنبش
آزادُيبخش ملُي، از ۱۹۲۱ تا
۱۹۲۶ م /
۱۳۰۰-۱۳۰۵ ش جنگ با اسپانُيا
را هداُيت کرد. فرانسوُيان او را دستگُير، و به جزُيرهاُي
دوردست تبعُيد کردند. ولُي او ۲۰ سال بعد گرُيخت و خود
را به قاهره رساند و کمُيتۀ آزادُيبخش مغرب را تشکُيل داد (همو، ۲۶).
مبارزات مراکش در اُين دوره تحت
تأثُير مبارزات آزادُيبخش الجزاُير قرار داشت. حزب وطنپرستان
مراکش به سبب مقابله با درخواست فرانسوُيهاُي مقُيم آن کشور براُي
تشکُيل مجلس شوراُي مخصوص آنها منحل گردُيد، اما افراد آن با عنوان
«حزب مُيهنُي در راه تحقق آرمانهاُي ملت مراکش» به فعالُيت
خود در مبارزه با اشغالگران ادامه دادند. در ۱۹۴۳ م /
۱۳۲۲ ش که ارتش متفقُين در مراکش پُياده شد،
انقلابُيون جانُي تازه گرفتند و علال فاسُي از علماُي
روشنفکر، شاعر و متفکر، حزب استقلال مراکش را تأسُيس کرد و خواستار استقلال
کامل مراکش شد. حکومت فرانسوُي مراکش اُين درخواست را نپذُيرفت و
رهبران حزب را بازداشت و تبعُيد کرد. چندُي بعد هم
(۱۹۵۳ م / ۱۳۳۲ ش) سلطان مراکش
را به اتهام همکارُي با اُين جمعُيت عزل و تبعُيد نمود. اما
نهضت مقاومت گستردهتر گردُيد و ارتش آزادُيبخش تشکُيل شد (زبُيب،
۵ / ۲۱۵-۲۲۱). در
۱۹۵۵ م / ۱۳۳۴ ش ارتش آزادُيبخش
بر ارتش فرانسه حمله برد و پُيروز شد و سلطان محمد پنجم از تبعُيد
بازگشت. در ۱۹۵۶ م / ۱۳۳۵ ش
استقلال مراکش توسط فرانسه به رسمُيت شناخته شد (لُين پول،
۸۷-۹۰).
بعضُي از مهمترُين احزاب
مراکشُي عبارتاند از: «جنبش ملُي مغرب» که به عنوان حرکتُي اسلامُي
ـ عربُي در اواُيل دهۀ ۱۹۳۰ م / ۱۳۱۰ ش پاُيهگذارُي
شد و در ۱۹۴۴ م / ۱۳۲۳ ش چهرههاُي
مشهور اُين جنبش ملُي هستۀ اولُيۀ حزب استقلال را بنُياد نهادند. حزب استقلال اولُين کنگرۀ خود
را در ۱۹۵۵ م / ۱۳۳۴ ش به رهبرُي
محمدعلال فاسُي تشکُيل داد. در ۱۹۵۹ م /
۱۳۳۸ ش حزب اتحاد ملُي نُيروهاُي مردمُي
به رهبرُي بوعبُيد و چند مبارز دُيگر از حزب استقلال جدا شد (زبُيب،
۵ / ۳۳۴).
حزب «حرکة الشعبُيه» که در اکتبر
۱۹۵۷ / مهر ۱۳۳۶ تأسُيس شده
بود، در کنگرۀ دوم (۱۹۶۲ م / ۱۳۴۱ ش)
شعار سوسُيالُيسم اسلامُي را مطرح کرد. بر اثر اختلافات درون حزبُي
انشعابُي در آن صورت گرفت. گراُيش سنتُي با همان نام به فعالُيت
ادامه داد و گراُيش مخالف، به رهبرُي عبدالکرُيم خطُيب
(فرمانده کل نُيروهاُي آزادُيبخش مراکش در دوران مبارزات استقلالطلبانه
و اولُين رئُيس مجلس پس از استقلال)، جنبش مردمُي دموکراتُيک
و مشروطهخواه (الحرکة الشعبُية الدستورُية الدُيمقراطُيه) را
در ۱۹۶۷ م / ۱۳۴۶ ش با گراُيش
اسلامُي و طرفدارُي از مشروطۀ سلطنتُي تشکُيل داد
(ساره، ۸۴-۹۲). خطُيب در دورۀ جنگ عراق با اُيران
از نادر شخصُيتهاُي عرب بود که از اُيران پشتُيبانُي
کرد. اُين حزب در ۱۹۹۷ م /
۱۳۷۶ ش، با گروه جنبش اصلاح و تجدُيد ائتلاف کرد.
اکنون حزب مشروطهخواه با نام حزب عدالت و توسعه فعالُيت مُيکند.
جبهۀ احزاب مخالف
سنتُي که تحت عنوان «کتله» فعالُيت دارند، مرکب از ۴ حزب اصلُي
است: ۱. حزب استقلال؛ ۲. حزب ترقُي و سوسُيالُيسم (از
نوامبر ۱۹۴۳ / آبان ۱۳۲۲)، اولُين
حزب مارکسُيستُي در مغرب (همو،
۱۱۱-۱۲۴)؛ ۳. حزب اتحاد سوسُيالُيستُي
نُيروهاُي خلقُي (مردمُي) به رهبرُي بوعبُيد که در
۱۹۷۵ م / ۱۳۵۴ ش اُيجاد شد.
پس از درگذشت بوعبُيد، عبدالرحمان ُيوسفُي نخستوزُير سابق
مراکش دبُيرکل شد. حزب اتحاد در انتخابات مجلس در
۱۹۹۷ م / ۱۳۷۶ ش کرسُيهاُي
زُيادُي به دست آورد که درنتُيجه، عبدالرحمان ُيوسفُي به
نخستوزُيرُي برگزُيده شد و اصلاحات مهمُي در دورۀ او
صورت گرفت؛ ۴. سازمان اقدام دموکراتُيک و خلقُي (از مارس
۱۹۷۰ / اسفند ۱۳۴۸) که ابتدا با
عنوان «سازمان ۲۳ مارس» اعلام موجودُيت کرد و حزبُي مخفُي
با روش مسلحانه بود. در ۱۹۸۳ م /
۱۳۶۲ ش با عنوان جدُيد «منظمة العمل الدُيموقراطُي
الشعبُي» و به عنوان حزب، فعالُيت خود را علنُي کرد (همو،
۱۲۵-۱۳۵). ۳ حزب اخُير چپگرا
(کمونُيستُي) هستند. سازمان «به پُيش» (الُي الامام) که در
۱۹۷۰ م / ۱۳۴۹ ش تأسُيس شد
نُيز ُيکُي دُيگر از احزاب کمونُيستُي است (همو،
۱۳۶-۱۴۷).
جبهۀ احزاب موافق
که در ادارۀ امور نقش دارد و با عنوان «وفاق» فعالُيت مُيکند، مرکب از
احزاب اتحاد براُي قانون اساسُي (از ۱۹۸۳ م /
۱۳۶۲ ش) و جنبش خلقُي (حرکة الشعبُيه) است. جبهۀ راستگرا
با عنوان «مرکز» هم مرکب است از حزب تجمع ملُي آزادگان
(۱۹۷۸ م / ۱۳۵۶ ش)؛ جنبش ملُي
مردمُي؛ و جنبش دموکراتُيک اجتماعُي (همو، ۹۳،
۹۷، ۱۰۲-۱۰۴).
جبهۀ نُيروهاُي
دموکراتُيک (۱۹۹۷ م / ۱۳۷۶
ش)، جنبش براُي دموکراسُي و حزب سوسُيالُيست دموکراتُيک،
از دُيگر احزاب فعالاند. همۀ احزاب نامبرده در چارچوب قانون اساسُي و برخوردارُي از آزادُي
نسبُي فعالُيت دارند.
احزاب دُيگرُي هم در مراکش
فعالُيت مُيکنند. در انتخابات پارلمانُي ۲۷ سپتامبر
۲۰۰۲ م / ۱۰ مهر
۱۳۸۱ ش، ۲۶ حزب شرکت داشتند و اغلب آنها کرسُيهاُيُي
به دست آوردند (نک : مختارُي،
۱۵۸-۱۵۹). اکنون حزب استقلال به عنوان حزبُي
سُياسُي و ملُيگرا در مراکش فعالُيت دارد که در انتخابات ُيادشده
۴۸ کرسُي به دست آورد. سازمان جوانان اسلامُي
(۱۹۶۹ م / ۱۳۴۸ ش) از احزاب
اسلامُي است که فعالُيت قانونُي دارد (ساره،
۱۵۵-۱۶۲)، درحالُيکه «جنبش مجاهدُين
در مغرب» نُيز ُيک سازمان دُينُي بود که متهم به ارتباط با اُيران
و الجزاُير شد (همو، ۱۶۳-۱۶۵). در مراکش
افزون بر احزاب، سندُيکاهاُي مختلف کارگرُي، دانشجوُيُي
و معلمان و تعدادُي انجمن و گروه سُياسُي، دُينُي و
اجتماعُي کوچکتر و فعال وجود دارند (همو،
۱۶۵-۱۷۵) و تا ۱۹۹۹
م / ۱۳۷۸ ش دستکم ۹ انجمن زنان نُيز وجود
داشته است (مختارُي، ۴۲).
سودان
حزب «امت» به رهبرُي صادق المهدُي
و «جبهۀ ملُي اسلامُي» به رهبرُي حسن ترابُي برادر زن المهدُي،
و حزب «دموکراتُيک ُيونُيونُيست» از احزاب سودانُياند
که با ۴ حزب کوچک جنوبُي، دولتُي ائتلافُي در
۱۹۶۶-۱۹۶۷ م /
۱۳۴۵-۱۳۴۶ ش و سپس از
۱۹۸۶ تا ۱۹۸۹ م /
۱۳۶۵- ۱۳۶۸ ش به رُياست
صادق المهدُي تشکُيل داده بودند. در ۱۹۸۹ م
ژنرال حسن عمر البشُير کودتاُيُي برضد صادق المهدُي به راه
انداخت و پس از پُيروزُي، همۀ احزاب را منحل کرد (موصللُي،
۱۷۱)؛ سپس با حسن ترابُي رهبر «جبهۀ ملُي
اسلامُي» سودان متحد شد (همو،۹۶-۱۰۲، نُيز
۱۸۳-۱۸۶). جنبش عدالت و مساوات به رهبرُي
خلُيل ابراهُيم از مرُيدان پُيشُين حسن ترابُي و از
گروههاُي شورشُي است که با دولت بشُير در جنگ است. دُيوان بُين
المللُي کُيفرُي مستقر در لاهه در ۴ فورُيۀ
۲۰۰۹ م / ۱۶ بهمن
۱۳۸۷ ش در اقدامُي بُيسابقه، حکم بازداشت
عمرالبشُير، رئُيسجمهور سودان را به اتهام ارتکاب جناُيات جنگُي
و جناُيت بر ضد بشرُيت صادر کرد.
سورُيه
حزب بعث سورُيه مهمترُين حزب
اُين کشور است که توسط مُيشل عفلق و صلاح بُيطار در
۱۹۴۶ م / ۱۳۲۵ ش تأسُيس شد.
مُيشل عفلق به عنوان ُيکُي از پاُيهگذاران حزب بعث، تأثُيرُي
مهم در شکل دادن به وحدت عربُي و ملُيگراُيُي عربُي
داشته است (عفلق، ۸۷- ۸۸).
اُيدئولوژُي حزب بعث بر مبناُي
نظرُيۀ فلسفُي ـ زبانشناختُي منحصر به فرد زکُي ارسوزُي
(۱۹۰۰- ۱۹۶۸ م /
۱۲۷۹-۱۳۴۷ ش) شکل گرفت که تأثُير
گستردهاُي بر اُيدئولوژُيسازُي و سُياسُي کردن
مفهوم ملُيگراُيُي [ناسُيونالُيسم]در جهان عرب داشته
است. ارسوزُي ضمن فعالُيتهاُي سُياسُي و اجتماعُي
خود، جنبشُي ملُيگرا بنُياد کرد. مقارن فعالُيتهاُي او
برخُي سازمانهاُي سُياسُي جدُيد شکل گرفت که ازجمله مُيتوان
به حزب سوسُيال ناسُيونال سورُيه (الحزب السورُي القوُي
الاجتماعُي)، حزب کمونُيست لبنـان ـ سورُيـه (الحزب الشُيوعُي
السورُي اللبنانُي) و حزب جامعۀ اسلامُي اشاره کرد که با اخوانالمسلمُين
سورُيه ادغام شدند. در اُين دوره ارسوزُي هُيچ حزب سُياسُي
مناسبُي را نُيافت که نماُيندگُي جنبش ملُيگراُي
او را به عهده بگُيرد. همچنُين «اتحادُيۀ عمل ملُي[۱]»
که وُي روزگارُي با آن در ارتباط بود، به دلُيل انحرافش از باورهاُي
اولُيۀ ناسُيونالُيستُي براُي او قابل پذُيرش نبود.
بنابراُين، در ۱۹۳۹ م /
۱۳۱۸ ش، از اُين اتحادُيه کناره گرفت و خود حزبُي
به نام «حزب ناسُيونالُيست عربُي» (الحزب القوُي العربُي)
تشکُيل داد. اُين حزب تمثال ببر را به عنوان نماد خود برگزُيد که
به نوعُي مرتبط با افکار نازُيسم و فاشُيسم بود و عربگراُيُي
را وجدان مقدس همۀ اقوام عرب مُيدانست.
چندُي بعد ارسوزُي همراه
همفکران خود واهب غنُيم، سامُي جندُي، جمال عطاسُي، علُي
حُيدر و عبدالحلُيم غدور «حزب بعث عرب» را در پاُيان سال
۱۹۴۰ م / ۱۳۱۹ ش تأسُيس
کردند.
فعالُيتهاُي بعثْ زُيرزمُينُي
بود و در اواُيل جنگ جهانُي دوم که حکومت قُيمومُيت فرانسه
هرگونه فعالُيت سُياسُي را ممنوع کرده بود و مخالفان را ُيکُي
پس از دُيگرُي دستگُير مُيکرد، ارسوزُي نُيز دستگُير
و تبعُيد شد.
در مۀ
۱۹۴۱ / اردُيبهشت ۱۳۲۰ که
رشُيد عالُي کُيلانُي نهضت «انقلابُي» خوُيش برضد قُيمومُيت
برُيتانُيا و پادشاهُي هاشمُي را در عراق آغاز کرد، عفلق و بُيطار،
جنبش «نصرة العراق» و رسانهاُي به همُين نام را در حماُيت از عراق
سامان دادند. اعضاُي حزب بعث احساس کردند که تفکرات ناسُيونالُيستُي
عفلق بسُيار نزدُيک به تفکرات ناسُيونالُيستُي ارسوزُي
است. ازاُينرو، آنها نشرُيۀ البعث و نصرة العراق را با ُيکدُيگر
مبادله کردند و برخُي اعضاُي جوان حزب بعث در جنبش «نصرة العراق» به
فعالُيت پرداختند. اُين شباهت در عرصۀ عمل و اُيدئولوژُيک
در روزهاُي انقلاب رشُيد عالُي کُيلانُي زمُينه را
براُي ادغام آنها در ُيک حزب واحد فراهم آورد. سرانجام، در ۷ آورُيل
۱۹۴۷ م / ۱۹ فروردُين
۱۳۲۶ ش ادغام دو گروه رسماً در کنفرانس شکلگُيرُي
حزب بعث در دمشق اعلام شد (آئوُياما، ۷۶-۸۴).
حزب بعث تا
۱۹۵۴ م / ۱۳۳۳ ش نتوانست جز ُيک
نماُينده به پارلمان بفرستد. ازاُينرو، چارۀ کار را در
وحدت با «حزب سوسُيالُيست عرب» (از بازماندههاُي حزب قومُي
سورُيه متعلق به اکرم حورانُي) دُيد. پس از اتحاد با اُين حزب
نام خود را به «حزب بعث سوسُيالُيستُي عربُي» (حزب البعث العربُي
الاشتراکُي) تغُيُير داد (علُيوُي،
۳۷-۴۱). اُيدئولوژُي حزب بعث، ناسُيونالُيسم
و سوسُيالُيسم بود ( تارُيخ ... ، ۱۴۴-
۱۵۸؛ علُيوُي، ۴۳-۵۰).
احزاب در سورُيه به دو دستۀ موافق
و مخالف حکومت تقسُيم مُيشوند. قانون اساسُي سورُيه، تعدد
احزاب را در چارچوب جبهۀ ملُي ترقُيخواه به رسمُيت شناخته است. اُين جبهه که
از آغاز روُي کار آمدن نظام فعلُي، ائتلاف حاکم بر سورُيه را تشکُيل
مُيدهد، مجموعهاُي از احزاب و گروههاُي ملُي و سوسُيالُيست
سورُيه به رهبرُي حزب بعثاند که بر مبناُي ُيک منشور متحد
شدهاند (سورُيه، ۱۲۹).
احزاب مخالف: تجمعُي دموکراتُيک
از فعالترُين احزاب مخالف در سورُيه هست که از حزب سوسُيالُيست
عرب انشعاب کرده است. حزب دموکرات کردستان سورُيه، جبهۀ دموکراتُيک
کردستان و چند حزب مخالف و غُيرفعال دُيگر هم از جملۀ
گروههاُي مخالفاند.
حافظ اسد در
۱۹۷۱ م / ۱۳۵۰ ش، مجلس خلق را
تأسُيس کرد و در ۱۹۷۲ م /
۱۳۵۱ ش، جبهۀ ترقُيخواه ملُي را بنُياد
نهاد که به مثابۀ مشروعُيت بخشُيدن به تکثر سُياسُي تلقُي شد. اُين
جبهه به تمامُي احزاب سُياسُي دُيگرُي که متحد حزب بعث
بودند، پُيوست و مانُيفست «جبهه» ــ که موافق رهبرُي دائمُي
حزب بعث بود ــ نُيز اُين عمل را تصدُيق کرد.
جبههاُي سکولار به نام «الجبهة
الوطنُية التقدمُيه» وجود دارد که خود مشتمل بر بُيش از
۱۰ حزب است، ولُي قدرت واقعُي در سراسر کشور در دست حزب بعث
است. در سورُيه تکثر حزبُي وجود ندارد، اما روشنفکرانُي برجسته چون
جودت سعُيد فعالُيت دارند (محمد، ۱۶۶). چون در
۲۰۰۰ م / ۱۳۷۹ ش بشاراسد به قدرت
رسُيد، همان مسُير پدر را در نزدُيکُي به جنبشهاُي مذهبُي
و اندُيشمندان دُينُي و روُيکرد سرکوبگرانه در برابر اخوانالمسلمُين
پُيش گرفت.
اخوانالمسلمُين: اخوانالمسلمُين
سورُيه ُيگانه حزب اسلامگراُي اُين کشور است که توسط شُيخ
مصطفى سباعُي که خود در اخوان مصر فعال بود و در الازهر درس خوانده بود، در
سورُيه تأسُيس شد؛ اما سرنوشت اخوان در سورُيه کاملاً متفاوت
از سرنوشت و تجربۀ اُين
گروه در مصر بود. فعالُيت اخوانالمسلمُين در سورُيه از
۱۹۴۶ م / ۱۳۲۵ ش به بعد آغاز شد
و فراز و نشُيبهاُي بسُيار دُيد.
اولُين درگُيرُي مُيان
مقامهاُي سورُي و جنبش مذهبُي اخوان زمانُي بود که قانون اساسُي
جدُيد سورُيه در ۳۱ ژانوُيۀ
۱۹۷۳ م / ۱۲ بهمن
۱۳۵۱ ش منتشر شد. تظاهرات ــ بهوُيژه در حماه ــ
آغاز گردُيد و دلُيل آن حذف شرط مسلمانُي رئُيسجمهور از
قانون اساسُي بود. درگُيرُي مُيان اخوان و حکومت اسد موجب شد
تا در اواُيل دهۀ ۱۹۸۰ م / ۱۳۶۰ ش، از دل
اخوان، گروه مسلحُي به نام پُيشگامان رزمندۀ اسلام «الطلُيعة
الاسلامُية المقاتله» که دست به اقدامات خشونتبار مُيزدند، اعلام
موجودُيت کند. نارضاُيُيها در حمص و حماه آغاز شد. اخوانالمسلمُين
در فاصلۀ سالهاُي ۱۹۷۹-۱۹۸۲
م / ۱۳۵۸-۱۳۶۱ ش درگُيرُيهاُي
بسُيار با حکومت اسد داشتند و مدتُي نُيز کنترل شهر حماه را به دست
گرفتند، ولُي به زودُي سرکوب شدند و ناچار مدتُي به فعالُيت زُيرزمُينُي
برخاستند (زُياده، ۱۸۱). حافظ اسد ناچار شرط مسلمان بودن
رئُيسجمهور را احُيا کرد و توانست بخش بزرگُي از جنبشهاُي
مذهبُي را مهار کند. در عُين حال کوشُيد از شکافهاُيُي
عمُيق که مُيان ردههاُي مختلف اخوانُي در حال پدُيدار
شدن بود، استفاده ببرد (همو، ۱۸۲).
پس از اُينکه بشار در
۲۰۰۰ م / ۱۳۷۹ ش به قدرت رسُيد،
اخوانالمسلمُين آنچه را «بُيانُيهاُي جوانمردانه براُي
اقدام سُياسُي» نامُيده مُيشد، منتشر کردند. در اُين بُيانُيه
اعلام نمودند که تمامُي اشکال خشونت را کنار گذاشته، و به دنبال حماُيت
از «دولتُي مدنُي»اند؛ و سپس به انتشار برنامۀ سُياسُي
خوُيش پرداختند که «جهشُي بزرگ» در مواضع و سخنان اُين جنبش تلقُي
مُيشد. بهرغم همُين گامهاُي سُياسُي از سوُي
اخوان، هُيچ تغُيُيرُي در مواضع حکومت در برابر آنان داده
نشد. در دوران بشار اسد هم اخوان همچنان گروهُي خارجنشُين بود و به
عنوان حزب سُياسُي مورد شناساُيُي قرار نگرفت.
بههرحال، پس از سرکوب اخوانالمسلمُين
ــ که پرنفوذترُين حزب در سورُيه بود ــ توسط حافظ اسد در
۱۹۸۲ م / ۱۳۶۱ ش، سورُيه دُيگر
شاهد فعالُيت احزاب مخالف نبود تا اُينکه در آغاز حکومت بشاراسد، گروهها
و انجمنهاُي مختلفُي به وجود آمدند ُيا فعال شدند، ازجملۀ آنها
حزب اصلاح است که محبوبُيتُي در سورُيه کسب نکرد.
از مارس ۲۰۱۰ /
اواخر اسفند ۱۳۸۸ با شروع ناآرامُيهاُيُي
در سورُيه، نخست در درعه، و سپس کشانده شدن اُين ناآرامُيها به بقُيۀ
شهرها، بار دُيگر اخوانُيها به صحنه آمدند.
فلسطُين
اولُين تجربۀ مقاومت در
۱۹۱۸- ۱۹۴۸ م /
۱۲۹۷-۱۳۲۷ ش در دوران قُيمومت
برُيتانُيا بر فلسطُين با حضور «حزب عرب فلسطُين» به رهبرُي
امُين الحسُينُي و «حزب دفاع ملُي» به رهبرُي نشاشُيبُي
و سرانجام، قُيام سراسرُي مردم فلسطُين به رهبرُي عزالدُين
قسام شکل گرفت. با تأسُيس اسرائُيل در ۱۹۴۸ م /
۱۳۲۷ ش ابتدا مقاومتهاُي مسالمتآمُيز ظاهر شد،
اما چون فاُيدهاُي نداشت، منجر به شکلگُيرُي سازمانهاُي
سُياسُي ـ نظامُي شد.
ساف (سازمان آزادُيبخش فلسطُين):
اُين سازمان کنفدراسُيون احزاب فلسطُينُي است که توسط رهبران
کشورهاُي عربُي در ۱۹۶۴ م /
۱۳۴۳ ش براُي اُيجاد ُيکپارچگُي نبرد
با اسرائُيل تشکُيل شد. به رسمُيت شناخته شدن ساف به عنوان ناظر در
سازمان ملل و نماُيندۀ مشروع مردم فلسطُين و برخوردارُياش از اعتبار بُينالمللُي،
امکان فرستادن سفُير و کاردار به کشورها و جلب حماُيت آنها را فراهم کرد
و ُياسرعرفات بهرغم مخالفت اسرائُيل و آمرُيکا در مجمع عمومُي
سازمان ملل به سخنرانُي پرداخت (نورانُي،
۳۳-۳۶). ساف از بدو تأسُيس تا
۱۹۹۵ م / ۱۳۷۴ ش مجموعاً
۱۷ گروه اصلُي و انشعابُي و فرعُي را در خود جاُي
داده است. دو گروه اصلُي آن فتح (۱۹۶۵ م /
۱۳۴۴ ش) و جبهۀ خلق براُي آزادُي فلسطُين
(۱۹۶۶ م / ۱۳۴۵ ش) نام دارد
(همو، ۴۹). هرُيک از اُين دو بعدها به ۳ گروه جداگانه
انشعاب کردند.
الفتح
حرکة التحرُير الوطنُي الفلسطُينُي
(جنبش آزادُيبخش مُيهنُي فلسطُين) مهمترُين سازمان سُياسُي
و نظامُي فلسطُينُي عضو ساف است که در
۱۹۵۹ م / ۱۳۳۸ ش با هدف آزادُي
فلسطُين از سُيطرۀ اسرائُيل از طرُيق مبارزات چرُيکُي بنُيانگذارُي
شد. بنُيانگذاران و شکلدهندگان اولُيۀ سازمان فتح، ُياسرعرفات
رئُيس «اتحادُيۀ فراگُير دانشجوُيان فلسطُينُي» در دانشگاه قاهره
(۱۹۵۲-۱۹۵۶ م /
۱۳۳۱-۱۳۳۵ ش)، خالد ُيشروطُي
رئُيس شعبۀ همُين اتحادُيه در بُيروت
(۱۹۵۸-۱۹۶۲ م /
۱۳۳۷-۱۳۴۱ ش)، صلاح خلف و خلُيل
وزُير بودند. فتح به ۳ گروه با اُين نامها منشعب شد: سپتامبر سُياه
(ابوعلُي، ۱۹۷۰ م)، فتح شوراُي انقلابُي
(ابونضال، ۱۹۷۴ م) و فتح قُيام (ابوموسى،
۱۹۸۳ م) (همو، ۵۰).
پس از مرگ عرفات در
۲۰۰۴ م / ۱۳۸۳ ش، فاروق قدومُي
جانشُين او در سمت رهبرُي اُين سازمان شد و محمودعباس عضو ارشد اُين
سازمان نُيز به رُياست جمهورُي دولت فلسطُين رسُيد.
انتخابات ژانوُيۀ ۲۰۰۶ / دُي ۱۳۸۴
مجلس قانونگذارُي فلسطُين براُي اولُينبار اکثرُيت کرسُيهاُي
اُين مجلس را از دست فتح خارج کرد و حماس را حزب حاکم پارلمان و تشکُيلدهندۀ کابُينه
ساخت.
جبهۀ خلق براُي
آزادُي فلسطُين (الجبهة الشعبُية لتحرُير فلسطُين)،
سازمان چپگراُي سُياسُي و نظامُي فلسطُينُي است که
در ۱۹۶۷ م / ۱۳۴۶ ش توسط جورج
حبش و ابوعلُي مصطفى و احمد جبرئُيل براُي آزادُي فلسطُين
از سُيطرۀ اسرائُيل از طرُيق مبارزات چرُيکُي بنُيانگذارُي
شد. اُين گروه دومُين گروه بزرگ در کنفدراسُيون احزاب فلسطُينُي
موسوم به سازمان آزادُيبخش فلسطُين (ساف) پس از فتح، و داراُي اُيدئولوژُي
مارکسُيسم لنُينُيسم و ناسُيونالُيسم عرب است. جبهۀ خلق
معمولاً مواضع سرسختانهاُي براُي تحقق خواستههاُي ملُي فلسطُينُيان
اتخاذ کرده، و با خطمشُي مُيانهروانۀ فتح مخالف
است. جبهۀ خلق سالها با موافقتنامههاُي اسلو مخالف بود، اما در
۱۹۹۹ م / ۱۳۷۸ ش، طُي گفتوگوهاُيُي
با رهبران ساف، مذاکره با اسرائُيل را پذُيرفت (همو، ۷۱-
۷۸). پس از کشته شدن ابوعلُي مصطفى، دبُيرکل اُين
سازمان، در حملۀ موشکُي اسرائُيل به مقر اُين حزب، شاخۀ نظامُي
سازمان، گردانهاُي ابوعلُي مصطفى نام گرفت.
جبهۀ دموکراتُيک
براُي آزادُي فلسطُين (الجبهة الدُيموقراطُية لتحرُير
فلسطُين): سازمان مارکسُيست ـ لنُينُيست سُياسُي و
نظامُي فلسطُينُي است که در ۱۹۶۹ م با
انشعاب از جبهۀ خلق براُي آزادُي فلسطُين تأسُيس شد. دبُيرکل اُين
سازمان از ابتدا تاکنون ناُيف حواتمه بوده است. اُين جبهه به عنوان ُيک
عضو سازمان آزادُيبخش فلسطُين (ساف) فعالُيت مُيکند.
جبهۀ دموکراتُيک
براُي آزادُي فلسطُين از سوُي دولت اُيالات متحدۀ آمرُيکا
ُيا سازمان ملل ُيا اتحادُيۀ اروپا به عنوان گروه ترورُيستُي
شناخته نمُيشود. اُين جبهه حماُيتهاُي مالُي و نظامُي
مختصرُي را از سورُيه درُيافت مُيکند و در اردوگاههاُي
آوارگان فلسطُينُي در سورُيه فعال است. افزونبراُين، ناُيف
حواتمه رهبر سازمان و بُيشتر اعضاُي شوراُي مرکزُي نُيز
در سورُيه زندگُي مُيکنند. جبهۀ خلق براُي
آزادُي فلسطُين به فرماندهُي احمد جبرئُيل، از دُيگر
گروههاُي جداشده از جورج حبش در ۱۹۶۹ م /
۱۳۴۸ ش است.
گروههاُي دُيگرُي مانند
«جبهۀ آزادُيبخش عربُي» از مُيان عناصر سوسُيالُيست
بعث هوادار عراق، ُيا «سازمان پُيشقراولان جنگ آزادُيبخش تودهاُي»
با شاخهاُي نظامُي به نام «صاعقه» که وابسته به سورُيه بود نُيز
در شمار گروههاُي فلسطُينُي بودند.
حزب آزادُيبخش اسلامُي (حزب
التحرُير الاسلامُي) در ۱۹۵۲ م /
۱۳۳۱ ش توسط عدهاُي از شخصُيتهاُي مذهبُي
که از اخوانالمسلمُين جدا شده بودند، در قدس به رهبرُي شُيخ تقُيالدُين
نبهانُي تشکُيل شد و از وزارت کشور اردن درخواست پروانۀ فعالُيت
کرد که با آن مخالفت شد. فرماندار قدس آنها را بازداشت و پس از دو هفته آزاد کرد و
تحت نظارت قرار داد. اُين حزب که در اردن و فلسطُين فعالُيت مُيکرد،
فعالُيتهاُي خود را به قدس و الخلُيل و نابلس و ارُيحا کشاند.
در دهۀ ۱۹۵۵-۱۹۶۵ م /
۱۳۳۴-۱۳۴۴ ش به دلاُيلُي
مانند اختلاف در حزب و نُيز انتقال شُيخ تقُيالدُين به بُيروت،
فعالُيتهاُي آن فروکش کرد. در ۱۹۸۹ م /
۱۳۶۸ ش، اُين حزب به رهبرُي ابوراشتا به شکل
علنُي ظهور کرد و همچنان گراُيشهاُي ضدغربُي دارد (موصللُي،
۲۵۷-۲۶۲، ۳۹۷-
۳۹۸). منُيز شفُيق ُيکُي از اعضاُي
سابق حزب آزادُيبخش اسلامُي فلسطُين، از تئورُيسُينهاُي
ساف بود که دربارۀ حاکمُيت قانون و حقوق بشر و دموکراسُي نظرُيهپردازُي
مُيکرد.
جهاد اسلامُي نُيز سازمانُي
بود که در ۱۹۸۰ م / ۱۳۵۹ ش، در
غزه توسط فتحُي شقاقُي و عبدالعزُيز عوده تشکُيل شد (کُيلانُي،
۲۱۴؛ موصللُي، ۲۲۵-
۲۲۹).
حماس (حرکت مقاومت اسلامُي / حرکة
المقاومة الاسلامُيه) ُيکُي از جناحهاُي اخوانالمسلمُين
در فلسطُين است که با شروع انتفاضۀ فلسطُين در
۱۹۸۷ م / ۱۳۶۶ ش در سرزمُينهاُي
اشغالُي غزه، براُي نابودُي اسرائُيل و برقرارُي دولت
اسلامُي فلسطُينُي توسط شُيخ احمد ُياسُين، عبدالعزُيز
رنتُيسُي و محمد طه بنُياد گذارده شد (همو،
۲۷۷). حماس مخالف جرُيان صلح اعراب و اسرائُيل است و
تاکنون عملُيات انتحارُي، حملات راکتُي و تهاجمات نظامُي
پرشمارُي را برضد نظامُيان و شهروندان اسرائُيلُي انجام داده
است. آنها دامنۀ فعالُيتهاُي خود را به عملُيات نظامُي محدود نکردهاند
و با اجراُي برنامههاُي اجتماعُي متعدد حضور پررنگُي در زندگُي
مردم نوار غزه و کرانۀ باخترُي داشتهاند. ساخت بُيمارستانها، مراکز آموزشُي و
کتابخانهها به محبوبُيت آنان نزد بخش مهمُي از فلسطُينُيان
منجر شده است (همانجا). در انتخابات مجلس فلسطُين در ژانوُيۀ
۲۰۰۶ / دُي ۱۳۸۴، حماس با
به دست آوردن بُيشترُين کرسُي، حزب حاکم پارلمان شد و اسماعُيل
هنُيه به عنوان نخست وزُير حکومت خودگردان فلسطُين معرفُي گردُيد.
اُين سازمان هماکنون اکثرُيت کرسُيهاُي مجلس قانونگذارُي
حکومت خودگردان فلسطُين را در اختُيار دارد. ولُي در کرانۀ باخترُي
رود اردن، به حکم محمود عباس (ابومازن)، رئُيس حکومت خودگردان، اعضاُي
حماس از تمام پستهاُي اجراُيُي اخراج شدند و فعالُيتهاُي
نظامُيان آن غُيرقانونُي اعلام شد. بااُينحال، ادارۀ نوار
غزه کماکان برعهدۀ دولت اسماعُيل هنُيه است که متقابلاً حکم محمود عباس و دولت
اسلام فُياض را غُيرقانونُي مُيداند («حماس»، بش ).
لبنان
حُيات حزبُي در لبنان با
اعلام قانون اساسُي عثمانُي در ۱۹۰۸ م /
۱۳۲۶ ق آغاز مُيشود. نخستُين حزب در اُين
کشور به نام «حزب الشعب» در ۱۹۲۵ م /
۱۳۰۴ ش به وجود آمد. لبنان از کشورهاُي عربُي
خاورمُيانه است که دموکراسُي در آن پُيش از بقُيۀ
کشورهاُي منطقه شناخته شده است، تا آنجا که آن را کشور حزبها و دستهها نامُيدهاند
(خ. ، ۸۵)، زُيرا جوامع شُيعه، سنُي، مسُيحُي،
دروزُي، مارونُي و دُيگر فرق مذهبُي (همو، ۹۱)
براُي زندگُي مسالمتآمُيز باُيد در کنار هم فعالُيت
کنند؛ اما همُين وضعُيت بارها اُين کشور را به جنگ داخلُي نُيز
کشانده است.
حزب کتائب (فالانژهاُي لبنان):
کتائب ُيکُي از احزاب سُياسُي مؤثر در کشور لبنان و ُيک
حزب سکولار اما منسوب به مسُيحُيان مارونُي است. حزب فالانژ لبنان
در ۱۹۳۶ م / ۱۳۱۵ ش، با شعار
«خدا، خانواده و مُيهن» توسط پُير جمُيل بنُيان گذاشته شد.
حزب فالانژ براُي به قدرت رساندن مسُيحُيان مارونُي در لبنان
تلاش مُيکرد و براُي دفاع از شعارهاُي خود تشکُيلات شبهنظامُي
به وجود آورد. جمُيل در سفرُي به آلمان، حزب نازُي را تحسُين
کرد (حداد، ۱۰۸) و در ۱۹۴۹ م /
۱۳۲۸ ش به سبب درگُيرُي با حزب قومُي سورُي
منحل شد. حکومتْ تمامُي احزاب فرقهگرا را منحل اعلام کرد و به همُين
جهت اُين حزب ناگزُير شد تغُيُير نام دهد ( الاحزاب،
۱۴۳).
در طول جنگ داخلُي لبنان، حزب
فالانژ با همراهُي دُيگر احزاب ملُيگراُي لبنانُي مانند
حزب وطنُيون احرار (حزب ناسُيونال لُيبرال) به رهبرُي کامُيل
شمعون (رئُيسجمهور لبنان تا ۱۹۵۸ م /
۱۳۳۷ ش و وزُير کشور در دولت رشُيد کرامُي)
با اُين استدلال که نمُيخواهد قربانُي اختلافات اعراب و اسرائُيل
شود و لبنان را مُبرّا از اُين گرفتارُيها مُيخواهد (کسماُيُي،
۱۵)، با سازمان آزادُيبخش فلسطُين و نهضت ملُي لبنان
به جنگ مُيپرداخت. ازاُينرو، از نظر مسلمانان، متحد استراتژُيک
اسرائُيل بهشمار مُيرفت. گروه پاسداران سدر (حُراس الاَرز) به رهبرُي
ابوارض و سلُيمان فرنجُيه رهبر ارتش برکات و فرقۀ راهبان مارونُي
به رهبرُي پدر شارُيل کاسُيس از دُيگر گروههاُي تشکُيلدهندۀ جبهۀ کفره
بودند (حداد، ۹). ۳ گروه فالانژ، شمعون و سدر اصلُيترُين
گروههاُي دست راستُياند (چمران، ۱۰۸).
حزب فراکسُيون ملُي (حزب
الکتلة الوطنُيه) در ۱۹۴۳ م /
۱۳۲۲ ش، توسط امُيل ادّه، رئُيسجمهور لبنان در
دورۀ پُيش از استقلال تشکُيل شد. اُين حزب از نظر طبقاتُي
متنوع بود و به قوم و مذهب خاصُي تعلق نداشت ( الاحزاب،
۱۶۳-۱۶۴).
حزب وطنپرستان آزاده (حزب الوطنُيُين
الاحرار) در ۱۹۵۸م / ۱۳۳۷ ش،
توسط کامُيل شمعون رئُيسجمهور اسبق لبنان و پس از پاُيان دورۀ رُياستجمهورُي
او تأسُيس گردُيد (همان، ۱۵۵). اُين حزب مکمل
حزب کتائب، و مدافع منافع و امتُيازات مسُيحُيان در ساخت سُياسُي
لبنان است (همان، ۱۵۸).
احزاب چپ: در لبنان احزاب چپ بسُيار
وجود دارد. مهمترُين آنها ُيکُي حزب قومُي سورُي و دُيگرُي
حزب کمونُيست لبنان است. حزب اخُير از ربع اول قرن ۲۰ م /
۱۴ ق فعالُيت خود را آغاز کرد و اکثرُيت اعضاُي آن را
شُيعُيان جنوب لبنان تشکُيل مُيدادند (چمران،
۵۳-۵۴، ۱۱۰-۱۱۱).
حزب کمونُيست قدُيمُيترُين حزب در لبنان است که از زمان تأسُيس
(۱۹۲۴ م / ۱۳۰۳ ش) در دوران قُيمومت
فرانسه و براُي مبارزه با آن کشور تاکنون مراحلُي مختلف از فعالُيت
مخفُي، نُيمهعلنُي و علنُي را تا قانونُي شدن پشت سر
گذاشته است. در ۱۹۴۸ م / ۱۳۲۷ ش،
حکومتْ آن را منحل کرد، اما در ۱۹۷۰ م /
۱۳۴۹ ش در زمان وزارت کشور کمال جنبلاط و براساس قانون جدُيد
احزاب به رسمُيت شناخته شد ( الاحزاب،
۲۳۷-۲۵۳).
حزب قومُي سورُي: اُين
حزب توسط آنتوان سعاده در ۱۹۳۲ م /
۱۳۱۱ ش، ُيعنُي دورۀ قُيمومت
فرانسه بر لبنان به صورت سازمانُي مخفُي تأسُيس شد. آرمان حزب تشکُيل
ُيک مُيهن سورُي از کوههاُي توروس در شمال شرقُي سورُيه
تا کانال سوئز و درُياُي سرخ و خلُيج عقبه، و از سوُي دُيگر
تا قبرس و خلُيجفارس است. پس از استقلال لبنان اُين حزب فعالُيت
علنُي خود را اعلام کرد. در ۱۹۴۹ م /
۱۳۲۸ ش برضد دولت لبنان قُيام نمود و با حمله به
مراکز امنُيتُي آنها را اشغال کرد؛ اما اُين شورش شکست خورد و
آنتوان سعاده به دادگاه نظامُي تحوُيل داده شد و سرُيعاً محکوم به
اعدام گردُيد، و حکم اعدام تأُيُيد و اجرا شد. حزب قومُي در
دورۀ رُياستجمهورُي شمعون در جنگهاُي داخلُي لبنان شرکت
کرد. در ۱۹۶۱ م / ۱۳۵۰ ش بار دُيگر
کودتاُيُي را طراحُي کرد و در پُي شکست آن عدۀ زُيادُي
از اعضاُي حزب زندانُي، و بسُيارُي اعدام شدند (همان،
۲۰۳-۲۱۴).
حزب بعث عربُي سوسُيالُيستُي
(حزب البعث العربُي الاشتراکُي): اُين حزب در
۱۹۴۷ م / ۱۳۲۶ ش، تشکُيل شد
و از احزاب چپگرا بهشمار مُيآُيد. در ۱۹۶۱ م
/ ۱۳۴۰ ش به دنبال اختلاف سورُيه و عراق اُين
حزب نُيز به دو دستۀ طرفدار عراق و طرفدار سورُيه تقسُيم شد. در
۱۹۷۶ م / ۱۳۵۵ ش در جرُيان
جنگ سورُيه با نُيروهاُي فلسطُينُي و چپگرا، جناح سورُي
بعث به جنگ با جنبش ملُي لبنان (که متشکل از احزاب چپ بود) و به حماُيت
از سورُيه پرداخت و جناح دُيگر از جنبش ملُي لبنان حماُيت کرد
و با حزب کتائب و نُيروهاُي سورُيه مخالفت نمود.
حزب بعث در شمال و جنوب لبنان فعالُيت
داشت. گرچه مشکل اغلب احزاب لبنان وابستگُيهاُي قومُي و مذهبُي
بود، اما اُين حزب مانند حزب کمونُيست و حزب قومُي سورُي،
اجتماعُي غُيرقومُي و غُيرمذهبُي بهشمار مُيرفت
که البته بُيشتر اعضاُي آن از شُيعُيان بودند (همان،
۲۱۵-۲۱۷).
حزب سوسُيالُيست ترقُيخواه:
اُين حزب در ۱۹۴۹ م / ۱۳۲۸
ش، توسط کمال جنبلاط تأسُيس شد و در درگُيرُيهاُي داخلُي
لبنان به ساف ُيارُي مُيرساند تا به تسلط مارونُيها بر لبنان
پاُيان دهد. در ۱۹۷۶ م /
۱۳۵۵ ش، جنبلاط همراه حزب کتائب و مارونُيها با ورود
نُيروهاُي سورُيه به خاک لبنان مخالفت کرد و اندکُي بعد ترور
شد و رهبرُي حزب به فرزند او ولُيد جنبلاط رسُيد.
از احزاب شُيعه در لبنان، تشکُيلاتُي
به نام حرکة المحرومُين بود که امام موسى صدر در
۱۹۷۴ م / ۱۳۵۳ ش، به عنوان حزبُي
براُي سازماندهُي شُيعُيان پدُيد آورد. چند ماه بعد
سازمانُي نظامُي به نام جنبش امل («افواج المقاومة اللبنانُيه» /
لشکرهاُي اُيستادگُي لبنانُي)، به عنوان شاخهاُي از
حرکة المحرومُين تشکُيل شد. اُين سازمان ُيکُي از دو حزب
عمدۀ شُيعه و از طرفهاُي درگُير در جنگ داخلُي لبنان بود
که زُير نظر مصطفى چمران اداره مُيشد و افزون بر آموزشهاُي چرُيکُي
به جوانان لبنانُي، صدها نفر از جوانان ساُير کشورهاُي اسلامُي،
ازجمله اُيران نُيز در اردوگاههاُي نظامُي آن دورههاُي
آموزشُي مُيگذراندند. هماکنون نبُيه برُي دبُيرکل جنبش
امل است («جنبش ... »، بش ؛ «نبُيهبرُي»، بش ).
حزب سوسُيالُيست ترقُيخواه:
اُين حزب به رهبرُي کمال جنبلاط از دُيگر احزاب لبنان بود که قبل
از جنگ داخلُي از فرنجُيه طرفدارُي مُيکرد و بعد از آغاز
جنگ به جرگۀ مخالفان او پُيوست و همراه با رهبران مذهبُي سنُي و شُيعه،
روُي کار آوردن دولت نظامُي را مخالف قانون اساسُي و اصول دموکراتُيک
پارلمانُي مُيدانست (خلخالُي، ۴۷- ۴۹).
حزبالله لبنان: حزب الله سازمانُي
سُياسُي نظامُي است که در ۱۹۸۲ م /
۱۳۶۱ ش، پس از تجاوز اسرائُيل به لبنان ظهور کرد. در
اُين سال الُياس سرکُيس، رئُيسجمهور لبنان، کمُيتۀ نجات
ملُي را براُي گفتوگو با اسرائُيل تشکُيل داد. نبُيه برُي،
رهبر امل، از اعضاُي آن کمُيته بود. مخالفت برخُي از اعضاُي
امل منجر به حکمُيت علُياکبر محتشمُيپور به نماُيندگُي
از اُيران و منع عضوُيت نبُيه برُي شد. حسُين موسوُي،
از سران امل، در اعتراض به اُين تصمُيم استعفا داد و حرکت امل اسلامُي
را تشکُيل داد که بعد از آن به حزبالله ملحق شد. هستۀ اولُيۀ حزبالله
و ساختار تشکُيلاتُي آن متشکل از اسلامگراُيانُي از مُيان
نُيروهاُي حزب الدعوه، جنبش امل و جنبش فتح بود (موصللُي،
۲۵۰-۲۵۵؛ «حزبالله ... »، بش ).
احزاب دُيگرُي مانند حزب مُيهنُي
سکولار دموکراتُيک که توسط الُياس جوزف در ۱۹۹۱
م / ۱۳۷۰ ش، تأسُيس شده است ( الاحزاب،
۱۸۳)؛ تجمع به خاطر جمهورُيت (موصللُي،
۲۲۹-۲۳۵)؛ حرکة الجماعة الاسلامُية
(همو، ۲۶۹-۲۸۵) و بسُيارُي احزاب دُيگر
در لبنان پدُيد آمدند که برخُي از آنها هنوز فعالُيت دارند و از
بعضُي دُيگر فقط نامُي باقُي مانده است.
اردن: برخُي از محققان معتقدند که
اُيجاد احزاب سُياسُي با تأسُيس نظام سُياسُي اُين
کشور همزمان بوده است و حتى احزابُي قبل از تشکُيل اردن نُيز وجود
داشتهاند (مُيرنوراللٰهُي، ۲۵)، اما پس از استقلال
اردن (۱۹۴۶ م / ۱۳۲۵ ش) توسعه ُيافتهاند.
در ۱۹۵۵ م / ۱۳۳۴ ش قانون احزاب
از تصوُيب مجلس گذشت، اما به دلُيل اغتشاشهاُي داخلُي اجرا
نشد، تا آنکه در ۱۹۹۱ م / ۱۳۷۰
ش، قانون جدُيد احزاب تصوُيب شد و در پُي آن ۶۵ حزب و
جمعُيت سُياسُي براساس ۴ جرُيان فکرُي به وجود
آمد:
۱. جرُيان اسلامُي،
شامل حرکت جهاد اسلامُي، حزب تحرُير اسلامُي، اخوانالمسلمُين،
جمعُيت دموکراتُيک عدالت اجتماعُي، جنبش دموکراتُيک عربُي
و اسلامُي، جماعت دارالقرآن، جماعت دعوت و تبلُيغ، حزب تجدُيد عربُي
و اسلامُي و جبهۀ عمل اسلامُي. جبهۀ عمل اسلامُي به ابتکار رهبرُي اخوانالمسلمُين اردن در
۱۹۹۲ م / ۱۳۷۱ ش تشکُيل شد
و از مهمترُين احزاب اردنُي است (کُيلانُي، ۹۷،
۱۲۸).
۲. جرُيان ملُي و
دموکراتُيک، شامل ۱۴ گروه، ازجمله: حزب سوسُيالُيست
بعث عربُي وابسته به حزب بعث عراق، حزب سوسُيالُيست بعث عربُي
وابسته به حزب بعث سورُيه، جنبش طلُيعۀ عربُي،
جنبش مشترک عربُي و حزب دموکراتُيک عرب.
۳. جرُيان چپ، مانند حزب
کمونُيست اردن، حزب کارگران که اُين دسته احزاب به دلُيل عقاُيد
مارکسُيستُي و تماُيل به شوروُي سابق ُيا چُين
نتوانستند پاُيگاه مردمُي کسب کنند و بُيشتر در فلسطُينُيهاُي
مقُيم اردن نفوذ ُيافتند.
۴. جرُيان محافظهکار و مُيانهرو
شامل ۱۳ حزب است که داراُي اُيدئولوژُي خاصُي نُيستند،
مانند تجمع دموکراتُيک و حدودُي، حزب عهد، حزب مستقل، جبهۀ قانون
اساسُي، حزب امت، حزب کارگران، حزب مردم عرب، حزب نهضت عربُي، و حزب مُيهن
اردن (مناقبتُي، ۶۹-۷۱؛ عرب و روُيوران،
۱۰۸-۱۱۷).
عربستان
در اُين کشور هُيچ حزب و گروه
سُياسُي حق فعالُيت ندارد و تا مدتُي پُيش هُيچگونه
انجمن صنفُي نُيز وجود نداشت. در اثر فشارها و تحولات بُينالمللُي،
اُين دولت به آرامُي در حال به رسمُيت شناختن محدود فعالُيت
اتحادُيهها ست، چنانکه در ۲۰۰۱ م /
۱۳۸۰ ش، با تشکُيل انجمن صنفُي کارگران و
روزنامهنگاران موافقت کرد. در دو دهۀ اخُير گروههاُي سُياسُي
غُيرقانونُي و معارض فعالُيتهاُيُي انجام دادند، اما با
اقبال مردمُي مواجه نشدند. سازمان انقلاب اسلامُي جزُيرةالعرب پس
از مذاکره با دولت کلُيه فعالُيتهاُيش را متوقف کرد و کمُيتۀ دفاع
از حقوق شرعُيه که در ۱۹۹۳ م /
۱۳۷۲ ش، اعلام موجودُيت کرده بود، از عربستان خارج
شد و در لندن به فعالُيت پرداخت. گرچه حزب در عربستان وجود ندارد، اما بهجز
جناحهاُي داخلُي خاندان حاکم، دو جناح مذهبُي و جناح تکنوکرات فعالاند
(عظُيمُي، ۱۰۵-۱۰۹). اقلُيت شُيعه
در شرق اُين کشور نُيز جزو نُيروهاُي معارض حکومت سعودُي
است (دکمُيجان، ۲۱۸-۲۲۲).
بحرُين
از ۱۹۶۸ م /
۱۳۴۷ ش، برخُي از علماُي بحرُين براُي
مبارزه با افکار کمونُيستُي فعالُيتهاُيُي را آغاز
کردند. نخستُين اقدام آنان تشکُيل «جمعُيت اسلامُي درازُي»
(در منطقۀ شُيعهنشُين درازُي) بود که در
۱۹۷۲ م / ۱۳۵۱ ش رسمُيت ُيافت
و با عنوان جمعُيت بُيدارگرُي اسلامُي (جمعُية التوعُية
الاسلامُيه) به فعالُيت علنُي برخاست. انتقادات اُين تشکل از
دولت عرصه را بر آن تنگ کرد. صندوق الحسُين در منامه و مکتبة الشفاعة الاسلامُيه
تشکلهاُي دُيگرُي بودند که به وجود آمدند و مجلۀ
المواقف را منتشر کردند. شُيخ عبدالله مدنُي در
۱۹۷۵م / ۱۳۵۴ش به دنبال نوشتههاُيش
در نشرُيۀ المواقف کشته شد و از آن پس حرکت اسلامُي جنبۀ مخفُي ُيافت.
با پُيروزُي انقلاب اسلامُي اُيران در
۱۹۷۹ م / ۱۳۵۷ ش، المواقف به سبب
طرفدارُي از آُيتالله خمُينُي، متهم به توطئه شد و دولت بحرُين
در ۱۹۸۳ م / ۱۳۶۲ ش، عدهاُي
از اعضاُي جمعُيت بُيدارگرُي را دستگُير و با حمله به مراکز
اُين تشکل و تعطُيلُي مدارس وابسته به آن ابتدا جمعُيت را
محدود ساخت، سپس در ۱۹۸۴ م /
۱۳۶۳ ش پروانۀ آن را لغو کرد (بحرانُي،
۵۲-۵۴).
دو گروه عمدۀ دُيگر در
بحرُين عبارت بودند از: جبهۀ آزادُيبخش وطنُي (جبهة التحرُير الوطنُي)، تأسُيس
شده در ۱۹۷۴ م / ۱۳۵۳ ش با گراُيش
ناسُيونالُيستُي؛ و جبهۀ مردمُي براُي آزادُي
بحرُين (الجبهة الشعبُية لتحرُير البحرُين) که در اواُيل
۱۹۶۰ م / ۱۳۳۹ ش با گراُيش
ملُي ـ کمونُيستُي (بعثُي ـ ناصرُيستُي) تشکُيل
شد و در ۱۹۶۸ م / ۱۳۴۷ ش به حزب
کمونُيست چُين گراُيش پُيدا کرد و شاخۀ نظامُي
آن در ُيمن آموزش مُيدُيد. دولت بحرُين در ناآرامُيهاُي
۱۹۸۲ م / ۱۳۶۱ ش جبهۀ مردمُي
براُي آزادُي بحرُين را به اقدام بر ضد امنُيت ملُي
متهم، و اعضاُي گروه را بازداشت و زندانُي کرد (همو، ۶۵-
۶۸).
پس از انقلاب اسلامُي اُيران،
اُين دو حزب با هدف سرنگونُي حکومت آل خلُيفه تشکُيل شدند:
۱. جبهۀ اسلامُي براُي آزادُي بحرُين (جبهة الاسلامُية
لتحرُير البحرُين) که در ۱۹۸۱ م /
۱۳۶۰ ش، ۷۰ نفر از اعضاُي آن پس از
اتخاذ روش مبارزۀ مسلحانه به قصد سرنگونُي حکومت وارد عمل شدند، اما ناکام ماندند و
همگُي بازداشت شدند. پس از ۱۹۹۰ م /
۱۳۶۹ ش، اُين تشکل به روشهاُي مدنُي و
دموکراتُيک گراُيش پُيدا کرد. ۲. حرکت اسلامُي آزادگان
بحرُين (حرکة احرار البحرُين الاسلامُيه) که در
۱۹۸۲ م / ۱۳۶۱ ش، تأسُيس
شد. اُين گروه طرفدار عقلانُي کردن اهداف و وساُيل مبارزه، مشارکت
سُياسُي، حقوق بشر، آزادُي بُيان، رعاُيت کامل قانون
اساسُي و ارزشهاُي اسلامُي و فعالُيت علنُي است. چون
حکومت اجازۀ فعالُيت به آن نداد، با وجهۀ اسلامُي و دموکراتُيک
در لندن آغاز به کار کرد. اُين گروه در اعتراضات سال
۱۹۹۴ م / ۱۳۷۳ ش در بحرُين
نقش اصلُي داشت.
۴ حرکت ُيادشده فعالُيتهاُيُي
را براُي هماهنگُي و اقدامات مشترک انجام داده، و بُيانُيههاُي
مشترکُي صادر کردهاند و خواستار بازگشت تبعُيدُيان، احُياُي
قانون اساسُي و مجلس، رفع بُيکارُي و حق مشارکت براُي زنان و
مردان شدهاند (همو، ۶۵-۷۳).
دُيگر احزاب اسلامُي: جمعُيت
شُيعۀ وفاق ملُي اسلامُي (جمعُية الوفاق الوطنُي الاسلامُيه)،
بزرگترُين حزب بحرُين است که در نوامبر ۲۰۰۱ /
آبان ۱۳۸۰ تأسُيس شد. جمعُيت وفاق توانست تمام
۱۸ کرسُي مجلس بحرُين را که در انتخابات
۲۰۱۰ م / ۱۳۸۹ ش به شُيعُيان
اختصاص داده شده بود، به دست آورد.
جمعُية الاصالة الاسلامُيه
(سلفُي) در ۲۰۰۲ م / ۱۳۸۱ ش
تأسُيس شد و در انتخابات ۲۰۰۲ و
۲۰۰۶ م / ۱۳۸۱ و
۱۳۸۵ ش شرکت کرد و ۸ نماُينده در انتخابات
مجلس و ۹ نماُينده در انتخابات شهردارُيها دارد.
جمعُية المنبر الوطنُي
الاسلامُي (اخوان مسلمُين)، در انتخابات ۲۰۰۲ م
/ ۱۳۸۱ ش مجلس ۷ نماُينده از ۴۰
نماُينده را به خود اختصاص داد. حرکت حق در ۲۰۰۵ م /
۱۳۸۴ ش از جمعُيت وفاق ملُي اسلامُي
انشعاب کرد و مواضع رادُيکال داشت. حسن مشُيمع در
۲۰۱۱ م / ۱۳۹۰ ش با استفاده از
عفو حکومتُي که شامل بسُيارُي از محکومان زندانُي و تبعُيدُي
سال ۲۰۱۰ م / ۱۳۸۹ ش شد، به بحرُين
بازگشت.
تبار الوفاء الاسلامُي
(۲۰۰۹ م / ۱۳۸۸ ش) با گراُيش
شُيعُي در بحبوحۀ جنبش اعتراضُي ۲۰۱۱ م /
۱۳۹۰ ش با حرکت احرار البحرُين که قائم به فردُي
به نام شهابُي در لندن است، به حرکت حق پُيوسته و گروه «التحالف من اجل
الجمهورُيه» را در اوج اعتراضات با هدف تغُيُير نظام پادشاهُي
به جمهورُي تشکُيل داد. جمعُية العمل الاسلامُي از دُيگر
گروههاُي بحرُينُي است.
احزاب سکولار: المنبر الدُيمقراطُي
التقدمُي در سپتامبر ۲۰۰۱ / شهرُيور
۱۳۸۰، بعد از اجراُي اصلاحات سُياسُي در
بحرُين تأسُيس شد. همچنُين جمعُية مُيثاق العمل الوطنُي
ــ کتلة الاقتصـادُيُين ــ ، جمعُية العمل الوطنُي الدُيمقراطُي
وعد (با گراُيش لُيبرال)، حرکة العدالة الوطنُيه (سنُي) و جمعُية
التجمع القومُي الدُيمقراطُي از دُيگر گروههاُي سکولار
بحرُين بهشمار مُيآُيند.
افزون بر اُين گروهها، تشکلهاُي
دُيگرُي چون حزبالله بحرُين (۱۹۸۷ م /
۱۳۶۶ ش) که به اتهام هوادارُي از اُيران عدهاُي
از اعضاُي آن محکوم به زندان شدهاند؛ حرکت هستههاُي انقلابُي
(حرکة الخلاُيا الثورُيه) با گراُيش شُيعُي و فعالُيت
مخفُي؛ حرکت اسلامُي انصار الشهدا (۱۹۸۰ م /
۱۳۵۹ ش)؛ حزب الدعوه؛ حزب بعث؛ حرکت ستمدُيدگان بحرُين
(۱۹۹۴ م / ۱۳۷۳ ش)، حرکت ملُي
دانشجوُيان (۱۹۷۰ م / ۱۳۴۹
ش)؛ جنبش زنان بحرُين؛ حرکت دفاع از حقوق بشر در بحرُين
(۱۹۸۹ م / ۱۳۶۸ ش) و نُيز
کمُيتۀ دفاع از حقوق بشر بحرُين که مقر هر دو در دانمارک است؛ جمعُيت
اخوانالمسلمُين بحرُين و نُيز جمعُيت اصلاح اجتماعُي که
شامل اسلامگراُيان سنُي و محافظهکارند، در اُين کشور فعالُيت
مُيکنند (بحرانُي، ۷۳-۸۱).
کوُيت
اُين کشور داراُي موقعُيت
استراتژُيک مهمُي است، زُيرا مُيان ۳ کشور مهم منطقه، ُيعنُي
اُيران، عربستان و عراق واقع است که هرُيک به نحوُي در سرنوشت سُياسُي
و احزاب آن نقش دارند. نهضت فکرُي و فرهنگُي در کوُيت از آغاز قرن
۲۰ م / ۱۴ ق، با تأسُيس مدارس جدُيد شکل گرفت
(خالدُي، ۱۹). اهمُيت اُين منطقه پس از کشف نفت بُيشتر
شد. قرارداد تحتالحماُيگُي کوُيت در ۱۹۶۱
م / ۱۳۴۰ ش لغو گردُيد. پس از آزادُي کوُيت
دوران جدُيدُي در اُين کشور آغاز شد. غُير از جرُيان
سکولار، در مُيان مسلمانان کوُيت به طورکلُي ۳ جرُيان
سلفُي، اخوانُي و شُيعُي وجود دارد. از نظر حزبُي
۷ گروه سُياسُي نه چندان منسجم، از سنُي، شُيعُي،
مدعُيان مردمسالارُي، آزادمنش و چپگرا، در صحنۀ سُياسُي
کوُيت وجود دارند. در مجموع، احزاب و گروههاُي سُياسُي، علنُي
و پنهان، دو دستهاند: اسلامگراُيان و لُيبرالها. لُيبرالها بُين
۱۰ تا ۱۵ کرسُي را در اختُيار دارند. احزاب و
گروههاُي سُياسُي موجود عبارتاند از:
گروههاُي اخوانُي: اخوانالمسلمُين
در ۱۹۴۷ م / ۱۳۲۶ ش، توسط
عبدالله مطوع که در مصر، و سپس در مکه با حسن بنا ملاقات کرده بود و با تشوُيق
او، در کوُيت تأسُيس شد. اخوانالمسلمُين کوُيت در برابر
اتهام به وابستگُي به مصر مُيکوشُيد از اخوان و مواضع و آراء آن
در خارج از کوُيت تبرُي جوُيد. اُين گروه که با عنوان جمعُيت
اصلاح اجتماعُي به فعالُيتهاُي اجتماعُي و فرهنگُي مُيپرداخت،
در ۱۹۹۱ م / ۱۳۷۰ ش، پس از آزادُي
کوُيت از اشغال عراق، تشکُيلات مُيانهرو و جدُيدُي را
ابتدا به نام حرکة المرابطُين راهاندازُي کرد و بعد توسط شُيخ
جاسم ُياسُين به الحرکة الدستورُية الاسلامُيه (جنبش مشروطۀ اسلامُي)
تغُيُير نام داد و در انتخابات مجلس در ۱۹۹۲م /
۱۳۷۱ ش، تعدادُي نماُينده را روانۀ
پارلمان کرد (موصللُي، ۲۱۷؛ خالدُي،
۱۶۱-۱۹۳).
سلفُيها: جرُيان سلفُيها
دنبالۀ وهابُيت است و به سبب نزدُيکُي کوُيت و عربستان سعودُي
از ابتدا در کوُيت فعالُيت داشت؛ اما در ۱۹۹۱ م
/ ۱۳۷۰ ش، به صورت تشکُيلاتُي با عنوان التجمع
الاسلامُي الشعبُي (جمعُيت اسلامُي مردمُي) ظاهر شد و در
انتخابات ۱۹۹۲ م / ۱۳۷۱ ش مجلس
چند کرسُي را در اختُيار گرفت. در انتخابات
۱۹۹۴ م / ۱۳۷۳ ش نُيز
انشعابُي در آن رخ داد و «جوانان دعوت سلفُي» از آن جدا شد (همو،
۲۱۹-۲۴۷).
شُيعُيان: جرُيان شُيعُي
در کوُيت از ۳ گروه مهاجر اُيرانُي، عراقُي و سعودُي
پدُيد آمد. اُين گروه، خواستار اجراُي قانون اساسُي
۱۹۶۲ م / ۱۳۴۱ ش اند که طبق آن
حقوق و آزادُي مردم کوُيت باُيد رعاُيت شود و تمام مردم در
برابر قانون، از آزادُي و حقوق مساوُي برخوردارند (همو،
۱۰۷-۱۱۳).
جرُيان سکولار: التکتل النُيابُي
(طرفداران نظام پارلمانُي) گروهُي لُيبرال و طرفدار نظام حاکم
است.
التجمع الدستورُي (مجمع قانون اساسُي)
گروهُي طرفدار قانون اساسُي و لُيبرالاند که مانند اغلب گروههاُي
سُياسُي، بعد از آزادُي کوُيت در صحنه ظاهر گردُيدند. اُين
گروه خواستار لغو وراثت در حکومت است («کوُيت»، بش ).
المنبرالدُيمقراطُي الکوُيتُي
(ترُيبون دموکراتُيک کوُيت) گروههاُيُي مرکب از اعضاُي
چپگرا، ملُيگرا و لاُيُيک است (فُيلُي،
۱۲۶). ترُيبون فقط با احزاب دُينُي مخالفت مُيورزد،
ولُي با ساُير گروههاُي سُياسُي حول محورهاُي
دموکراتُيک و ملُي، اشتراک نظر دارد. همچنُين با تعدد احزاب سُياسُي
و دادن آزادُيهاُي فردُي و اُيجاد حکومت بر مبناُي
قانون، موافق است («احزاب ... »، بش ).
عراق
حرکت حزبُي در عراق را در چند
مرحله باُيد پُيگُيرُي کرد:
مرحلۀ اول پس از
اعلام قانون اساسُي در دولت عثمانُي است. در
۱۳۲۶ ق / ۱۹۰۸ م، «جمعُيت
اتحاد و ترقُي» استانبول، در بغداد و ساُير شهرها مانند بصره، موصل،
نجف، حله و کربلا شاخههاُيُي داُير کرد. در
۱۳۲۹ ق / ۱۹۱۱ م حزب آزاد مُيانهرو
(حزب الحر المعتدل) در بصره توسط طالب نقُيب، نخستُين وزُير کشور
عراق تأسُيس گردُيد. در همان سال حزب آزادُي و همبستگُي (حزب
الحرُية و الائتلاف) نُيز تشکُيل شد. هر ۳ حزب درواقع از
خارج به داخل آمدند و امتداد احزابُي به همُين نام بودند که در ترکُيه
تأسُيس شده بود (شبر، ۱۳-۱۷).
مرحلۀ دوم دورۀ اشغال
عراق توسط انگلُيسُيها در جنگ جهانُي اول است. در اُين دوره اُين
احزاب در فاصلۀ سالهاُي ۱۳۳۵-
۱۳۳۸ ق /
۱۹۱۷-۱۹۲۰ م به عنوان ۴
حزب اصلُي به وجود آمدند: جمعُية النهضة الاسلامُيه؛ حزب العهد
العراقُي؛ حزب حرس الاستقلال؛ و الحزب النجفُي السرُي (همو،
۳۵). حزبِ نخست معتقد به روش مسلحانه بود و حزب دوم توسط نورُي
سعُيد از هواداران انگلُيس تشکُيل شد، و حزب سوم براُي کسب تأُيُيد
علما مُيکوشُيد و حزب چهارم که در ۱۹۱۸ م /
۱۳۳۶ ق تأسُيس شده بود، تحت حماُيت و رهبرُي
علماُي بزرگ نجف و کربلا قرار داشت.
مرحلۀ سوم مربوط به
دورۀ قُيمومت انگلُيس در عراق
(۱۹۲۱-۱۹۳۲ م /
۱۳۰۰-۱۳۱۱ ش) است. در اُين
مرحله، ۱۰ حزب در عرصۀ سُياسُي عراق فعال شدند (همو، ۸۵). برخُي از
اُين احزاب از قبل وجود داشتند و برخُي هم در اُين دوره پا به عرصه
نهادند (همو، ۸۷-۱۳۳).
مرحلۀ چهارم از زمان
استقلال رسمُي تا پاُيان جنگ جهانُي دوم
(۱۹۳۲-۱۹۴۵ م /
۱۳۱۱-۱۳۲۴ ش) بود. در
۱۹۳۲ م / ۱۳۱۱ ش، مجمع ملل،
استقلال عراق را به رسمُيت شناخت، اما دولتهاُي عراق زُير نفوذ
انگلُيس بودند. فعالُيت حزبُي در اُين دوره دچار افول شد. برخُي
از احزاب تعطُيل شدند و برخُي به مبارزۀ مسلحانه روُي
آوردند، بهوُيژه که پُيوستن عشاُير مسلح ضداستعمار به احزاب بر
روند کارُي احزاب تأثُير گذاشت.
گروههاُيُي مانند جماعة
الاهالُي (۱۹۳۱ م / ۱۳۱۱ ش)
نُيز در عراق به وجود آمدند که روُيکردشان فرهنگُي بود و حزب سُياسُي
بهشمار نمُيرفتند، اما برخُي از اعضاُي آنها به سوُي تشکُيل
حزبهاُي مخفُي رفتند (همو،
۱۴۱-۱۸۲). حزب کمونُيست عراق (الحزب الشُيوعُي
العراقُي) ُيکُي از قدُيمُيترُين احزاب است که در
همُين دوران به وجود آمد، هرچند رُيشههاُي آن به سالهاُي
۱۹۲۰ م / ۱۲۹۹ ش به بعد بازمُيگردد
که نخستُين حلقههاُي مارکسُيستُي به وجود آمدند (همو،
۱۶۱). احزاب مبارز کُرد نُيز در همُين دوره شکل
گرفتند.
مرحلۀ پنجم از پاُيان
جنگ جهانُي دوم (۱۹۴۶ م /
۱۳۲۵ ش) تا ۱۹۵۸ م /
۱۳۳۷ ش است. در اُين مرحله پس از ُيک دوره رکود
و افول در فعالُيت حزبُي، با موافقت وزارت کشور عراق، احزاب به تحرک
برخاستند و چند حزب هم تأسُيس شد. در ۱۹۴۶ م /
۱۳۲۵ ش، ۶ حزب درخواست اجازۀ فعالُيت
کردند که گراُيشهاُي ملُي و قومُي داشتند: حزب مُيهنُي
دموکراتُيک؛ حزب آزاد؛ حزب استقلال ملُي؛ حزب خلق؛ حزب اتحاد مُيهنُي؛
و حزب آزادُي ملُي عراق. آخرُين حزب به سبب داشتن عقاُيد کمونُيستُي
اجازۀ فعالُيت نگرفت (علُيوُي، ۹۰-۹۴؛
شبر، ۱۸۸؛ تارُيخ،
۱۷۶-۱۷۷). حزب دموکراتُيک کردستان نُيز
در ۱۹۴۳ م / ۱۳۲۲ ش به رُياست
قاضُي محمد برضد حکومت سلطنتُي عراق تشکُيل شد (شبر،
۱۹۴-۲۱۴). احزاب دُيگرُي نُيز
پس از آن مجوز گرفتند. ُيکُي از آنها «حزب اصلاح» بود که وحدت عربُي
بزرگترُين هدف آن اعلام شد. دُيگرُي «حزب اتحاد الدستور» بود که
در ۱۹۴۹ م / ۱۳۲۸ ش توسط نورُي
سعُيد به وجود آمد. او قبلاً حزب العهد را تشکُيل داده بود. «حزب الجبهة
الشعبُية المتحده» (۱۹۵۱ م /
۱۳۳۰ ش) و «حزب الامة الاشتراکُي» (همان سال) ازجمله
احزاب اُين دوره بودند (همو، ۲۱۹-۲۲۷).
حزب بعث عراق (حزب البعث العربُي
الاشتراکُي): مبانُي نظرُي اُين حزب بر پان عربُيسم،
نوسازُي اقتصادُي و سوسُيالُيسم استوار بود. اُين حزب که
بعدها عمُيقترُين تأثُير را در حُيات سُياسُي و
تارُيخ معاصر عراق برجاُي نهاد و عامل جنگ بزرگ ۸ ساله با اُيران
بود، در همُين دوره به وجود آمد. حزب بعث که ابتدا در سورُيه تشکُيل
شده، و به لبنان و اردن هم نفوذ کرده بود، از اواخر دهۀ
۱۹۴۰ م / ۱۳۲۰ ش در عراق نُيز
نفوذ کرد و پس از تبلُيغ افکار عفلق و بُيطار در عراق، هستۀ اولُيۀ بعث
عراق در فاصلۀ سالهاُي ۱۹۵۱-۱۹۶۶
م / ۱۳۳۰-۱۳۴۵ ش تشکُيل شد.
جناح حاکم سورُيه نماُيندۀ جناح چپ بعث، و حزب بعث عراق نماُيندۀ جناح راست حزب
بعث عربُي بود. عفلق پس از اُينکه در سورُيه محکوم به اعدام شد، به
عراق گرُيخت و مورد احترام قرار گرفت و جاُيگاهُي فراتر از دبُيرکل
ُيافت، زُيرا پُيشوا و بنُيانگذار اُين جرُيان فکرُي
بود (حاج محمد، ۴۶).
در ۱۴ ژوئُيۀ
۱۹۵۸ م / ۲۴ تُير
۱۳۳۷ ش ژنرال عبدالکرُيم قاسم با کودتاُيُي
به حکومت سلطنتُي فُيصل پاُيان داد و رژُيم جمهورُي را
پاُيهگذارُي کرد. در زمان او حزب کمونُيست عراق (حزب الشُيوعُي)
قدرت زُيادُي به دست آورد ( تارُيخ،
۱۹۵-۱۹۶).
در اُين اُيام، حسن البکر و
عدهاُي از افسران نظامُي که در زندان قاسم بودند، با افکار بعثُيها
آشنا شدند و چون در ۱۹۶۱ م /
۱۳۴۰ ش آزاد گردُيدند، به عضوُيت حزب بعث
درآمدند. پس از کودتاُي عارف در ۱۹۶۳ م /
۱۳۴۲ ش حسن البکر و ُياران او به عضوُيت شوراُي
فرماندهُي انقلاب عراق درآمدند و البکر نخستوزُير شد (همان،
۲۰۱-۲۳۷). مقتدرترُين فرد حزب بعث، صدام
بود. او به بغداد بازگشت و شبکۀ امنُيتُي مخفُي حزب بعث را به دست گرفت. بر اثر خشونتهاُي
بعثُيها در حکومت و نفرتُي که در مسلمانان اُيجاد شد، آُيتالله
حکُيم مرجع تقلُيد شُيعه در عراق فتواُي تحرُيم حزب بعث
را صادر کرد و حزب بعث نُيز دست به سرکوب علما زد. از سوُي دُيگر
حزب بعث مخفُيانه به تدارک کودتا پرداخت و حسن البکر رئُيسجمهور شد. او
هوادار جناح عفلقُي حزب بعث بود (همانجا). پس از پُيروزُي کودتا،
تعداد قابل توجهُي از اعضاُي حزب کمونُيست عراق به دستور صدام در
قصر النهاُيه اعدام شدند. از حوادث اُين دوره، جنگ عراق با اُيران
در ۱۳۵۴ ش / ۱۹۷۵ م، به دنبال
اختلافات مرزُي بود که منجر به شکست عراق و قرارداد الجزُيره شد. صدام
در اواخر حکومت البکر به نخستوزُيرُي رسُيد و مقارن با پُيروزُي
انقلاب اسلامُي حسن البکر را برکنار کرد و خود رئُيسجمهور شد. در دورۀ او
حزب بعث ُيگانه حزب حاکم بود که ترس و خشونت را حاکم ساخته بود.
حزب دموکرات کردستان عراق (PDK)، در
۱۹۴۶م / ۱۳۲۵ش، در بغداد تشکُيل
شد و مصطفى بارزانُي که از سالها قبل دست به شورش زده، و در اُين زمان
در مهاباد بود، به رهبرُي اُين حزب برگزُيده شد. حزب دموکرات کردستان
عراق بعد از فرو رُيختن جمهورُي مهاباد و رفتن بارزانُي به روسُيه،
مشغول تنظُيمات مخفُي در عراق شد. در پُي کودتاُي عبدالکرُيم
قاسم در ۱۹۵۸ م / ۱۳۳۷ ش و
بازگشت بارزانُي به عراق، اُين حزب در عراق به رسمُيت شناخته شد و
به دفاع از حقوق کردهاُي عراقُي برخاست. در
۱۹۷۵ م / ۱۳۵۴ ش در پُي
قرارداد الجزاُير بُين شاه اُيران و صدام، اُين حزب و شورشُيان
بارزانُي مجبور شدند به اُيران عقبنشُينُي کنند. در
۱۹۷۹ م / ۱۳۵۸ ش، ملامصطفى
بارزانُي درگذشت و مسعود بارزانُي طُي انتخاباتُي در کنگرۀ حزب
به رهبرُي انتخاب گردُيد.
حزب الدعوة الاسلامُيه در
۱۹۶۸ م / ۱۳۴۷ ش، توسط عدهاُي
از علماُي دُينُي و با الهام از اندُيشههاُي محمدباقر
صدر تشکُيل شد. پس از بروز آشوبهاُيُي در نجف و کربلا و در پُي
حملۀ ارتش عراق به اُيران، اُين حزب به اتهام همکارُي با اُيران
براُي سرنگونُي حکومت عراق منحل شد و آُيتالله صدر و خواهرش و برخُي
دُيگر از اعضاُي خانواده و دوستان او بازداشت و در
۱۹۸۰ م / ۱۳۵۹ ش اعدام شدند. از
آن پس، حزب الدعوه تبدُيل به سازمانُي مخفُي شد (موصللُي،
۲۹۱)، اما پس از سقوط حکومت صدام حسُين نقش زُيادُي
در صحنۀ سُياسُي عراق به دست آورد.
القاعده: شبکۀ القاعده پس از
حملۀ نُيروهاُي آمرُيکاُيُي به عراق در
۲۰۰۳ م / ۱۳۸۱ ش، در اُين
کشور فعال شد و حملاتُي را تحت عنوان سازمان «التوحُيد و الجهاد» ترتُيب
داد. رهبرُي اُين تشکُيلات برعهدۀ ابومصعب زرقاوُي
ُيکُي از رهبران اردنُيتبار اُين شبکه بود. او جهاد با آمرُيکاُيُيها
و شُيعُيان را واجب و «شُيعُيان را بدتر از اشغالگران آمرُيکاُيُي»
مُيدانست. بعدها تشکل دُيگرُي با عنوان «دولت اسلامُي عراق»
عملُيات اُين شبکه را هداُيت مُيکرد (شرق، شم
۳۴۸‘۱، ص ۷).
جمعبندُي
با مرورُي بر آنچه گذشت، مُيتوان
عصر نوُين را عصر جنبش و بلکه شورش احزاب نامُيد که در غرب از قرن
۱۸ م / ۱۲ ق آغاز گردُيد و در نُيمۀ قرن
۲۰ م به سوُي غلبۀ احزاب دموکراتُيک پُيش رفت. اما در اُيران و جهان اسلام نُيز
از اواخر قرن ۱۹ م (با مدتُي تأخُير نسبت به غرب) جنبش تشکُيلاتُي
مدرن ُيا احزاب آغاز شد که عمدتاً در خدمت مبارزات ضداستعمارُي بود و پس
از طُي دورههاُي پارتُيزانُي و چرُيکُي و فعالُيت
مخفُي و کسب استقلال به سوُي احزاب علنُي، سُياسُي و
رقابتُي و دموکراتُيک رفت و هنوز اُين فراُيند در برخُي
کشورها تکمُيل نشده است. در فاصلۀ پُيداُيش جنبش احزاب
تاکنون، ورود مفهوم و پدُيدۀ حزب موجب تأثُيراتُي در ساختارهاُي عُينُي و
ذهنُي و سُياسُي مسلمانان گردُيد و به خلق نظرُيههاُي
سُياسُي و فقهُي تازهاُي انجامُيد. در حال حاضر، برخُي
از کشورهاُي اسلامُي به تجربۀ حزبُي در سطح استاندارد جهانُي
دست ُيافته، و دموکراسُي حزبُي را بنا کردهاند و برخُي در مُيانۀ راه و
برخُي در دورۀ ماقبل تحزب و حکومت استبدادُي فردُي بهسر مُيبرند.
مآخذ
آژند، ُيعقوب، قُيام زنگُيان،
تهران، ۱۳۶۴ ش؛ همو، قُيام سربهداران، تهران،
۱۳۶۵ ش؛ همو، قُيام مرعشُيان، تهران،
۱۳۶۵ ش؛ آئوُياما، هُيروُيوکُي، «مُيراث
پدر» (مرورُي بر تحولات زندگُي و نظرات زکُي الارسوزُي، بنُيانگذار
فکرُي و اُيدئولوژُيک حزب بعث سورُيه)، ترجمۀ کسرى
اصفهانُي، مهرنامه، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم
۱۵؛ ابوغانم، فضل علُي احمد، القبُيلة و الدولة فُي
الُيمن، قاهره، ۱۹۹۰ م /
۱۴۱۰ ق؛ احزاب اسلامُي و مشارکت پارلمانُي،
ترجمه و تدوُين محمد ملازاده، تهران، ۱۳۷۹ ش؛ «احزاب
طرفدار غرب»، الامة (مل )؛ الاحزاب و القوُي السُياسُية فُي
لبنان، به کوشش انطوان مسره، بُيروت، ۱۹۹۵ م؛ ازغندُي،
علُيرضا، انقلاب الجزاُير، تهران، ۱۳۶۵ ش؛
«اسلامگراُيان: دموکراتهاُي خوب، لُيبـرالها: دمـوکراتهاُي
بـد»، آسمـان، تهـران، ۱۳۹۰ ش، شم ۱۱؛ اسماعُيلُيه،
مرکـز مطالعات و تحقُيقات ادُيان، قم، ۱۳۸۱ ش؛
اعتماد، تهران، ۱۳۸۸ ش، شم
۹۹۷‘۱؛ افغانستان، دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي
وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۸۶ ش؛ اطلاعات، تهران،
۱۹ آبان ۱۳۸۱؛ الُياس، جوزف، عفلق
والبعث، بُيروت، ۱۹۹۱ م؛ امُيرشاهُي،
ذوالفقار، تونس، دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي وزارت
امور خارجه، تهران، ۱۳۷۳ ش؛ همو، لُيبُي، همان
مؤسسه، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ اوجالان، عبدالله، از دولت کاهنُي
سومر به سوُي تمدن دموکراتُيک، ترجمۀ رحُيم بُيکزاده،
تهران، ۱۳۸۳ ش؛ اُينداُيک، مارتُين،
«زمستان اعراب»، مهرنامه، تهران،۱۳۹۰ ش، شم
۱۹؛ باقُي، عمادالدُين، بررسُي انقلاب اُيران،
تهران، ۱۳۸۲ ش؛ باقُي، محمدحسُين، «پاکستان در
چنگال مافُيا اسُير است» (مصاحبه با عمران خان قهرمان کرُيکِت
جهان)، آسمان، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم ۸؛ همو، ضمُيمۀ هفتگُي
اعتماد ملُي، تهران، ۱۹ بهمن ۱۳۸۷ ش؛
همو، «نگاهُي به اصول و ساختار درونُي حزب عدالت و توسعه»، اعتماد ملُي،
تهران، ۱۳۸۸ ش، شم ۸۸۶؛ بحرانُي،
مرتضى، جنبشهاُي سُياسُي ـ اجتماعُي بحرُين، تهران،
۱۳۸۱ ش؛ بررسُي مهمترُين تحولات سُياسُي
(زمامدارُي کارتر، سُياست جدُيد امپرُيالُيسم)، سازمان
مجاهدُين خلق اُيران، تهران، بُيتا؛ بشُيرُيه، حسُين،
درسهاُي دموکراسُي براُي همه، تهران،
۱۳۸۰ش؛ بنا، حسن، خاطرات زندگُي به قلم خودش، ترجمۀ اُيرج
کرمانُي، تهران، ۱۳۶۷ش؛ بهار، محمدتقُي، تارُيخ
مختصر احزاب سُياسُي اُيران، تهران، ۱۳۵۷
ش؛ بُيانُيهها و مواضع جبهۀ مشارکت اسلامُي، جبهۀ
مشارکت، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ بُيومُي، زکرُيا
سلُيمان، الاخوان المسلمون و الجماعات الاسلامُية فُي الحُياة
السُياسُية المصرُية (۱۹۲۸-
۱۹۴۸)، قاهره، ۱۹۷۹ م /
۱۳۹۹ ق؛ پاکستان، دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي
وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ پتروشفسکُي، ا.
پ.، نهضت سربهداران خراسان، ترجمۀ کرُيم کشاورز، تهران، ۱۳۵۱ ش؛ پُيلار،
پل، «اسلامهراسُيهاُي نابجا»، مهرنامه،
تهران،۱۳۹۰ ش، شم ۱۸؛ تارُيخ سُياسُي
عراق، مؤسسۀ نهضت جهانُي اسلام، تهران، بُيتا؛ تحلُيل آموزشُي بُيانُيۀ
اپورتونُيستهاُي چپنما، سازمان مجاهدُين خلق اُيران، تهران،
۱۳۵۸ ش؛ ترابُي، حسن عبدالله، الحرکة الاسلامُية
فُي السودان، خرطوم، ۱۴۱۰ ق؛ تکُيهاُي،
مهدُي، مصر، دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي وزارت
امور خارجه، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ جعفرُي، عباس، گُيتاشناسُي
نوُين کشورها، تهران، ۱۳۸۷ ش؛ جماعت ملک، امُيرعباس،
شناسنامۀ تشکلها و احزاب سُياسُي اُيران، تهران،
۱۳۷۹ ش؛ «جنبش امل»، وُيکُي پدُيا (مل
): چمران، مصطفى، لبنان، تهران، ۱۳۶۲ ش؛ حاج محمد، عباس،
حول البحث العراقُي و الحرب و الثورة الاُيرانُية و النضال ضد الامُيرُيالُية،
تهران، ۱۳۶۲ ش؛ حداد، سعُيد و مراد صالح، روزشمار و
تحلُيل جنگهاُي داخلُي لبنان، ترجمۀ محمدرضا پاک،
تهران، نشر پاُيا؛ «حرکت اسلامُي افغانستان»، وُيکُي پدُيا
(مل )؛ «حزب الله لبنان»، همان؛ حشُيشو، نهاد، احزاب سُياسُي
لبنان، ترجمۀ حسُين موسوُي، تهران، ۱۳۸۰ ش؛ حقُيقت،
عبدالرفُيع، جنبش زُيدُيه در اُيران، تهران،
۱۳۶۳ ش؛ خ. م.، جنگ داخلُي لبنان، بُيجا، بُيتا؛
خالدُي، سامُي ناصر، الاحزاب الاسلامُية فُي الکوُيت، کوُيت،
۱۹۹۹ م / ۱۴۲۰ ق؛ خامهُيار،
عباس، اُيران و اخوانالمسلمُين؛ عوامل همگراُيُي و واگراُيُي
از پُيداُيش تا ۱۹۹۱، تهران،
۱۳۹۰ش؛ خسروشاهُي، هادُي، نهضتهاُي اسلامُي
افغانستان، دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي وزارت امور
خارجه، تهران، ۱۳۷۰ ش؛ خلخالُي، عبدالرحُيم،
لبنان در آتش جنگ، تهران، ۱۳۹۷ ق؛ دکمُيجان، هراُير،
جنبشهاُي اسلامُي در جهان عرب، ترجمۀ حمُيد
احمدُي، تهران، ۱۳۶۶ ش؛ دورکُيم، امُيل،
تقسُيم کار اجتماعُي، ترجمۀ باقر پرهام، تهران، انتشارات
کتابسراُي بابل؛ دوسوتو، هرناندو، «بوعزُيزُي که من شناختم»،
مهرنامه، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم ۱۸؛ دولتآبادُي،
بصُيراحمد، شناسنامۀ احزاب و جرُيانات سُياسُي افغانستان، قم،
۱۳۷۱ ش؛ رافعُي، ابوالفضل، بُيدارُي اسلامُي
در تونس، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ رزق، جابر، اخوانالمسلمُين
در کشتارگاههاُي ناصر، ترجمۀ مصطفى اربابُي، تاُيباد، ۱۳۸۰ ش؛
روئا، الُيور، «نقش گروههاُي نظامُي، مذهبُي و سُياسُي
در افغانستان»، مجمـوعه مقـالات دومُين سمُينـار افغـانستان، دفتـر
مطالعات سُيـاسُي و بُينالمللُي وزارت امور خارجه، تهران،
۱۳۷۰ش؛ روُيوران، حسُين و مختار مجاهد، نگاهُي
به ساختار ُيمن و تحولات آن، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ رهبر،
نشرُيۀ ارگـان حزب تودۀ اُيـران، بُيجـا، ۱۳۲۳ ش، شم
۱۷؛ زبُيب، نجُيب، الموسوعة العامة لتارُيخ المغرب
والاندلس، بُيروت، ۱۴۱۵ق /
۱۹۹۵م، ج ۴-۵؛ زُياده، رضوان، «بنُيادگراُيان
دموکرات: اخوانالمسلمُين در سورُيه و مفهوم دموکـراسُي»،
مهرنـامه، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم ۱۸؛ ساره، فاُيز،
الاحزاب و القوُي السُياسُية فُي المغرب، رُياض، الرُيس
للکتب و النشر؛ سعُيدُي، مهدُي، سازمان مجاهدُين انقلاب اسلامُي
از تأسُيس تا انحلال، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ «سلفُيها:
دموکراسُي محدود، اخوان المسلمُين: احترام به انتخاب مردم»، آسمان،
تهران، ۱۳۹۰ ش، شم ۱۱؛ سورُيه، دفتر
مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي وزارت امور خارجه، تهران،
۱۳۸۷ ش؛ شادلو، عباس، احزاب و جناحهاُي سُياسُي
اُيران امروز، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ شاهدُي، مظفر،
حزب رستاخُيز اشتباه بزرگ، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ شبّر،
حسن، العمل الحزبُي فُي العراق (۱۹۰۸-
۱۹۵۸)، بُيروت، ۱۹۸۹ م؛
شرق، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم ۱۳۴۸،
۱۴۱۶، ۱۴۸۰؛ صفحاتُي از تارُيخ
معاصر اُيران، نهضت آزادُي اُيران، تهران،
۱۳۶۱ ش؛ عبدالرزاق، علُي، اسلام و مبانُي
حکومت، ترجمۀ محترم رحمانُي و محمد تقُي محمدُي، تهران؛
۱۳۸۲ ش؛ «عبدالله گل»، ترجمۀ محمدعلُي
فُيروزآبادُي، شرق، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم
۳۴۸‘۱؛ عبدالغنُي حسن، محمد، ابومسلم خراسانُي،
ترجمۀ محمدرضا شفُيعُي کدکنُي، تهران،
۱۳۵۶ ش؛ عرب، علُيرضا و احمدرضا روحاللهزاد، نگاهُي
به مصر و تحولات آن، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ همو و حسُين روُيوران،
اردن، تهران، ۱۳۹۰ ش؛ عظُيمُي، رقُيه
سادات، عربستان سعودُي، دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي
وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ عفلق، مُيشل، «اُيدئولوژُي
پُيامبر بعث»، ترجمۀ محمد حسُين باقُي، مهرنامه، تهران،
۱۳۹۰ ش، شم ۱۵؛ عُلَبُي، احمد، قُيام
زنگُيان، ترجمۀ کرُيم زمانُي، تهران، ۱۳۵۹ ش؛ علُيوُي،
هادُيحسن، دور حزب البعث العربُي الاشتراکُي فُي العراق،
بغداد، ۱۹۷۹م؛ غبُيشُي، عظُيم و محمدحسُين
باقُي، «پُيروزُي اسلامگراُيان آزادُيخواه»، آسمان،
تهران، ۱۳۹۰ ش، شم ۵؛ غنوشُي، راشد، آزادُيهاُي
عمومُي در حکومت اسلامُي، ترجمۀ حسُين صابرُي، تهران،
۱۳۸۱ ش؛ همو، «گفتوگوُي مجلۀ فارن پالُيسُي
با راشد الغنوشُي رهبر حزب النهضۀ تونس»، آسمان، تهران،
۱۳۹۰ ش، شم ۱۲؛ فهمُي محمد، ابوالعنُين،
افغانستان بُين الامس و الُيوم، قاهره، ۱۹۶۹ م؛
فُيلُي رودبارُي، لواء، کوُيت، دفتر مطالعات سُياسُي
و بُينالمللُي وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۷۵
ش؛ قاسمُي، صابر، ترکُيه، همان مؤسسه، تهران،
۱۳۷۴ ش؛ قرآن کرُيم؛ کاگاپتاُي، سونر، «درسهاُيُي
ازتونس و ترکُيه: تنها راه موفقُيت در انتخابات دورُي از اُيدئولژُي»،
آسمـان، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم ۸؛ کرک پاترُيک، دُيوُيد،
«وقتُي طعم قدرت به مذاق ارتش خوش مُيآُيد ... »، آسمان، تهران،
۱۳۹۰، شم ۸؛ کرُيملو، داوود، جمهورُي ُيمن،
دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي وزارت امور خارجه،
تهران، ۱۳۷۴ ش؛ کسماُيُي، علُياکبر، جنگ
داخلُي لبنان، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ کوچوک، ُيالچُين،
خاطرات و اندُيشههاُي عبدالله اوجالان، ترجمۀ محمد رئوف
مرادُي، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ «کوُيت»، بازرگانُي
(مل )؛ کُيلانُي، موسى زُيد، الحرکات الاسلامُية فُي
الاردن و فلسطُين، عمان، ۱۴۱۵ ق /
۱۹۹۵ م؛ کُيهان، تهران،
۱۳۹۰ ش، شم ۰۹۴‘۲۰؛ لُين
پول، استانلُي و دُيگران، تارُيخ دولتهاُي اسلامُي و
خاندانهاُي حکومتگر، ترجمۀ صادق سجادُي، تهران، ۱۳۶۳ ش؛ مجاهد، مختار
و حسُين روُيوران، نگاهُي به ساختار عربستان سعودُي، تهران،
۱۳۹۰ ش؛ مجُيدُي سورکُي، علُي، الجزاُير،
دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي وزارت امور خارجه،
تهران، ۱۳۸۱ ش؛ محمد، رُياض، «روشنفکران بورژوا»،
ترجمۀ کسرى اصفهانُي، مهرنامه، تهران، ۱۳۹۰ ش، شم
۱۸؛ محمدُي رُيشهرُي، محمد، خاطرات سُياسُي،
تهران، مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهاُي سُياسُي؛ مختارُي امُين،
مرتضى، مراکش، دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي وزارت
امورخارجه، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ مژده، وحُيد، افغانستان و
پنج سال سلطۀ طالبان، تهران، ۱۳۸۲ ش؛ مظفرُي، محمدرضا و
کرُيملو، اندونزُي، دفتر مطالعات سُياسُي و بُينالمللُي
وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۷۲ ش؛ مناقبتُي،
محمدرضا، اردن، همان مؤسسه، تهران، ۱۳۷۵ ش؛ منتظرُي،
حسُينعلُي، بخشُي ازخاطرات، بُيجا،
۱۳۷۹ ش، ج ۲؛ موصللُي، احمد، موسوعة الحرکات
الاسلامُية فُي الوطن العربُي و اُيران و ترکُيا، بُيروت،
۲۰۰۴ م؛ مهتدُي، محمدعلُي، «شورشُيان
آرمـانخواه: فراز و فرود اخوان»، مهرنامه، تهران، ۱۳۹۰ش،
شم ۱۸؛ مُيرنوراللٰهُي، محسن، احزاب و اخوان المسلمُين
در اردن، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ «نبُيهبرُي»، وُيکُي
پدُيا (مل )؛ نعُيمُي، احمد نورُي، الحرکات الاسلامُية
الحدُيثة فُي ترکُيا، عمان، ۱۴۱۳ ق /
۱۹۹۳ م؛ نورانُي، محمود، اهداف سُياست خارجُي
ساف در فلسطُين اشغالُي، تهران، ۱۳۷۶ ش؛ «نهضت
فراگُير دموکراسُي و ترقُي افغانستان»، وُيکُي پدُيا
(مل )؛ ورداسبُي، ابوذر، نمدپوشان (تحلُيلُي کوتاه از نهضت حروفُيان)،
تهران، ۱۳۵۸ ش؛ همُيد، طارق، «در مُيانۀ سه
چالش: آُيندۀ اخوان المسلمُين در مصر»، آسمان، تهران،
۱۳۹۰ ش، شم ۱۰؛ ُيوسفُي، غلامحسُين،
ابومسلم، سردار خراسان، تهران، ۲۵۳۶
(۱۳۵۶ ش)؛ نُيز: