responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 686

بابر


نویسنده (ها) :
هدی سید حسین زاده
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

بابُر، ظهیرالدین‌ محمد (888-937ق/ 1483-1531م). بنیان ‌گذار سلسلۀ گورکانیان هند. وی فرزند عمر شیخ و نوادۀ امیر تیمور گورگانی بود و از سوی مادر نیز به چنگیزخان نسب می‌برد (بابر، 5-7؛ دو غلات، گ 110 ب؛ هالیستر، 142-143). بابر در 12 سالگی (5 رمضان 899) بر جای در اندیجان (تختگاه فرغانه) به حکومت نشست (بابر، 2، 5؛ دو غلات، گ 122ب؛ ابوالفضل، 1/ 87). زندگی سیاسی او را می‌توان بر 3 مرحلۀ اصلی تقسیم کرد: 1. حکومت اندیجان تا سفر به کابل (899-910ق)؛ 2. از سفر به کابل تا فتح دهلی (910-932ق)؛ 3. از تأسیس سلسلۀ گورکانیان در هند تا درگذشت وی (932-937ق).
پس از مرگ تیمور، تقسیم قلمرو او میان فرزندان و نوادگانش کشمکشهای را به ویژه در آسیای مرکزی پدید آورد. پس از درگذشت عمر شیخ، و آغاز حکومت بابر، سلطان احمد میرزا، عموی بابر و حاکم سمر قند، و سپس سلطان محمود خان، دایی بابر و حاکم تاشکند، هر کدام طمع در قلمرو او بستند، ولی با مقاومت بابر و امرای طرفدار او راه را به جایی نبردند (همو، 1/ 88؛ فرشته، 1/ 192). مهم‌ترین مخالف بابر، شیبانی ‌خان ازبک بود که امیر جوان تیموری با وجود او راه دشواری در پیش داشت. با اینهمه، بابر عزم کرده بود که سرزمین تحت فرمان خود را توسعه دهد و به ویژه بر سمرقند، پایتخت تیمور تسلط یابد. پس به تلاشی بی‌وقفه که 19 سال به طول انجامید، دست زد. نخستین‌بار در 903ق/ 1497م؛ با فرار بایسنقر فرزند ابوسعید، بابر وارد سمرقند شد (دو غلات، گ 123 الف؛ 1/ 89؛ فرشته، 1/ 193)؛ اما برخی از یارانش از او جدا شده، در اندیجان، برادرش جهانگیر میرزا به حکومت برداشتند. در ایمن میان بابر سمرقند را نیز از دست داد و لشکریانش پراکنده شدند و خود به ناچار به خجند رفت؛ اما سال بعد اندیجان را گرفت، و در 905ق فرغانه را نیز به چنگ آورد و آن را میان خود و جهانگیر تقسیم کرد (همو، 1/ 193-195؛ EI2,I/ 847). وی سپس به فکر تسخیر سمرقند افتاد و با آنکه شهر در دست شیبانی ‌خان بود، ولی با حمایت مردم در 906ق آنجا را گرفت (بابر، 54، دو غلات، ابوالفضل، همانجاها؛ روملو، 71). و در حالی‌که 19 سال ییش نداشت، کوشید تا اتحادیه‌ای از امرای اطراف برای سرکوب قطعی شیبانی ‌خان ایجاد کند، ولی توفیقی نیافت. وی سپس در 906ق در جنگ سرپل از ازبکان شکست خورد و به سمرقند بازگشت (فرشته، 1/ 196؛ جهانگشای...، 325-326؛ EI2، همانجا) و شیبانی ‌خان شهر را به محاصره گرفت، کار بر بابر دشوار شد و ناچار در اوایل سال 907ق شبانه از شهر بیرون رفت (روملو، 73؛ فرشته، 1-197) و به کمک سلطان ‌محمود خان زمستان را در اراتپه گذارند.
اتحادیه خانهای تاشکند و مغولستان به حمایت از بابر در 908ق راه به جایی نبرد و او از ازبکان شکست خورد و یکسال در میان قبایل صحرانشین به سر برد (همو، 1/ 197-198؛ جهانگشای، نیز EI2، همانجاها)، پس از آن نزد محمد باقر، حاکم تزمذ رفت و به پیشنهاد او قصد کابل کرد (فرشته، همانجاها؛ نیز ﻧﻜ : غفاری، 239-240؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، 4/ 307).
دومین مرحلۀ زندگی سیاسی بابر از اینجا آغاز می‌گردد: وی در 910ق با نیروی اندکی به بدخشان رفت و مورد استقبال خسروشاه، حاکم آنجا و مردم قرار گرفت و با کمک نظامی او روی به کابل نهاد و در 910ق با تسلیم محمد مقیم ارغون، امیر شهر، آنجا را گرفت (دو غلات، گ 124ب ‌ـ 125 الف؛ گلبدن بیگم، 4-5؛ بکری، 99؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، 4/ 308). سپس سلطان ‌حسین ‌میرزا فرمانروای هرات از بیم شیبانی ‌خان، بابر را به کمک خواست و او رهسپار هرات شد و با آنکه در راه خبر مرگ سلطان‌حسین رسید، پسران سلطان حسین میرزا ملاقات کرد، ولی کوششهایش برای ایجاد اتحاد بر ضد ازبکان به جایی نرسید (گلبدن بیگم، 6-7؛ ابوالفضل، 1/ 89-90؛ فرشته، 1/ 198؛ ریاض الاسالم، 20-21؛ دو غلات، گ 159 ب؛ روملو، (همو، 134؛ بکری، 103)، و اندکی بعد، به گزارش دخترش، گلبدن بیگم (ص 9) خود را بابر پادشاه خواند (نیز ﻧﻜ : راس، 6).
شکست و قتل شیبانی ‌خان توسط شاه اسماعیل صفوی در 916ق/ 1510م فرصت مناسبی به دست بابر داد و او در زمستان 917ق با شتاب به سوی سمرقند حرکت کرد و از شاه اسماعیل و نیز کمک خواست (فرشته، 1/ 2001؛ راس، 7؛ ریاض‌الاسلام 26) و وعده داد که در صورت پیروزی کامل بر سمرقند و بخارا، خطبه ‌و سکه نام شاه اسماعیل کند. شاه صفوی پذیرفت و لشکری به یاری او فرستاد (جهانگشای، 413-414). به این ترتیب، بابر به کمک قزلباشها سومین بار، سمرقند را فتح کرد و قلمرو او سراسر تاشکند، کابل، قندوز، حضار، سمرقند، بخارا و فرغانه را در برگرفت (راس، همانجا).
خواندن خطبه به نام شاه اسماعیل در سمرقند، و احتمالاً زدن سکه به نام او (شواهد سکه ‌شناسی در این‌باره صراحت ندارد، ﻧﻜ : I/ 848،(EI2، و تظاهر بابر به تشیعه مردم سمرقند را از او ناراضی ساخت (ﻧﻜ : دو غلات، گ 189؛ اسمیث، 320). وی سرانجام در پی جنگ با عبیدالله ‌خان ‌ازبک در 918ق سمرقند را بار دیگر از دست داد (ابوالفضل، 91-1؛ واصفی، 1/ 36؛ راس، همانجا). از سوی دیگر شاه اسماعیل صفوی، امیر نجم ‌ثانی (نجم‌ بیک) را برای کمک به بابر و احتمالاً برای نظارت بر کار او، به ماوراءالنهر فرستاد (جهانگشای، 415، خواندمیر، امیر محمود، 144). به گزارش امیرمحمود خواندمیر، امیر نجم‌ ثانی می‌خواست پس از سرکوب ازبکها بابر را نیز از میان بردارد.(ﻧﻜ : ص 145)، اما مورخان دیگر این معنی را تأیید نکرده‌اند. به هرحال، پراکندگی نیروهای قزلباش و اختلاف امر با امیر نجم ‌ثانی از یک‌سو، پیمان شکنیها و قتل‌ عامهای وی (ﻧﻜ : فرشته، 1/ 201) سبب شد تا میان او و بابر دشمنی شود (روملو، 173-174؛ خواندمیر، امیرمحمود، 148-150). از این‌رو، امیر نجم در نبرد با ازبکان در 918ق در غجدوان تنها ماند و شکست خورد و کشته شد (فضل‌الله، 14-17؛ ریاض الاسلام، 33-34). بابر به کابل بازگشت و از این تاریخ از باز پس گرفتن سمرقند، شهر دلخواه خود، چشم پوشید (گلبدان ‌بیگم، ابوالفضل، فرشته، همانجاها).
بابر در 928ق-1522م پس از سالها تلاش، سرانجام قندهار را از ارغونیان گرفت (همو، 1/ 202)، ولی به سبب بلند پروازی و شجاعت، بدان اکتفا نکرد و چون در آسیای مرکزی وجود ازبکان، و در غرب حضور صفویان که به سرعت نیرومند می‌شدند، توسعه قلمروش را دشوار می‌ساخت، متوجه هندوستان شد؛ اگر چه از 910ق ظاهراً چنین اندیشه‌ای را در سر می‌پروراندند (بابر، 177). سرزمین بزرگ هند در این زمان فاقد قدرت مرکزی بود و حکومت دهلی که در دست ابراهیم لودی قرار داشت، مهم‌ترین قدرت این ناحیه محسوب می‌شد، با اینهمه، او نیز رقیبان خطرناکی داشت و با شورشیهای داخلی قلمرو خود نیز مواجه بود، ﻧﻜ : راس 11-10). بابر نیز با توجه به این ملاحظات و گاه به دعوت مخالفان ابراهیم‌ لودی راهی تسخیر هند شد و در پنجمین لشکرکشی در 932ق در جنگ پانی‌پت، لودیان را شکست داد و دهلی را تصرف کرد (بابر، همانجا؛ نظام‌الدین، 2/ 1؛ فرشته، 1/ 202-203؛ راس، 12-11؛ روملو، 254-255). به دلیل افتادگیهای متن بابرنامه، تعیین تاریخ دقیق لشکر کشیهای اول تا چهارم بابر، دشوار است و به همین سبب میان مورخان بعدی نیز در این‌باره اختلاف نظر وجود دارد ( ﻧﻜ : راس، 10). چه، مثلآً ابوالفضل علامی تاخت و تازهای پراکنده بابر به نواحی شرقی افغانستان را نیز در زمرۀ لشکرکشیهای او به هند شمرده است (ﻧﻜ : حبیبی، 20-21). اما معلوم است که لشکر کشیهای او به هند باید میان سالهای 925، 930ق رخ داده باشد (ﻧﻜ : فرشته، 1/ 201-202؛ راس، همانجا؛ ایرانیکا، III/ 322). به هر حال، بابر در روز سه‌شنبه 12 رجب وارد دهلی شد و روز جمعه در مسجد دهلی به نام او خطبه خواندند (راس، 14-13). پس از آن قلعۀ آگره را نیز تسخیر کرد (گلبدن‌ بیگم، 11؛ نظام‌الدین، 2/ 13-17؛ فرشته، 1/ 205).
وجود مخالفان بسیار در میان هندیها و افغانها (ﻧﻜ : نظام‌الدین، 2/ 18؛ فرشته، 1/ 206)، و شرایط نامساعد آب ‌و هوایی که بابر در کتاب خود بدان اشاه دارد، سبب شد تا اطرافیان او خواهان بازگشت به کابل باشند (بابر، 204، 206-207). یکی از شورشهای بزرگ بر ضد بابر شورش راچیوتها به رهبری راناسَنگا از پیتور بود (گلبدن‌بیگم، 15). راناسنگا که با بسیاری از مخالفان بابر، چون حسن‌ خان ‌میواتی و سلطان‌ محمود لودی ‌متحد شده بود، روی به جنگ با فرمانروای تیموری نهاد. بابر که نخستین‌بار خود را درگیر یک نوع جهاد با کفار می‌دید (راس، 17-16)، به تدارک مقدمات کار برخاست و به تمام و به حکام دستور داد تا از گرفتن باجهای نامشروع خودداری کنند (بابر، 207؛ گلبدن‌ بیگم، 16-17). جنگ در 933ق در خانوه روی داد و نیروهای راناسنگا به سختی شکست خورند. پس از این فتح بزرگ بابر را «غازی» خواندند (نظام‌الدین، 2/ 20-26، 96؛ فرشته، 1/ 209؛ هروی، 1/ 284؛ راس، همانجا). وی پس از آن، فتوحات خود را در هند ادامه داد و تا بنگال و دولتی نیرومند بنیاد نهاد (همو، 18-17؛ I/ 898،EI2)، ولی فرصتی برای سامان دادن به تضادهای نژادی، اجتماعی و مذهبی هند نیافت و بر اثر بیماری شدیدی در آگره درگذشت. جسد او را طبق وصیتش به کابل داد و در مکانی سوم به قدمگاه به خاک سپردند (گلبدن ‌بیگم، 21، 24؛ نظام‌الدین، 2/ 26-27؛ فرشته، 1/ 211؛ EI2، همانجا).
بابر نه تنها سیاستمداران زبده، و جنگجویی دلیر بود، بلکه مردی آزاداندیش و دانشمند نیز به‌شمار می‌آمد. در وصیت‌نامه‌اش که گفته می‌شود نسخه‌ای از آن در کتابخانۀ بهوپال نگهداری می‌شود، به همایون، فرزندش، سفارش کرده است تا برای وحدت اسلام اختلاف میان شیعه و سنی را نادیده بگیرد (هالیستر، 144). این سفارش نمایانگر تسامح مذهبی و وسعت دید سیاسی بابر است و از این طریق توانست با دولت شیعی صفویه ارتباطی دوستانه برقرار (برای روابط او با ایران دورۀ شاه طهماسب، ﻧﻜ : ریاض‌الاسلام، 44-48) و نقش مهم در انتقال فرهنگ و تمدن ایرانی به هند ایفا کند (EWA,X/ 214)).
بابر به علم و هنر و به ویژه شعر علاقه داشت. در دورۀ وی نقاشی و معماری پیشرفت چشمگیری یافت. از آثار معماری این دوره باید به مسجد بابری (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله) و رام باغ (آرام باغ) اشاره‌ کرد. وی باری ساختن آگره، سنان، معمار برجستۀ عثمانی دعوت کرد و او یکی از بهترین شاگردان خود به نام یوسف را نزد بابر فرستاد (نهرو، 1/ 652). یکی از هنرهای مورد علاقۀ تیموریان خوش‌نویسی بود که بابر خود را در آن دستی قوی داشت و چندان در این هنر پیش رفت که مبدع خط و شیوه‌ای شد که به خط بابری شهرت یافت. بابر نسخه‌ای از قرآن را که با این خط نوشته ‌شده بود، به مکه فرستاد (نظام‌الدین، 2/ 27؛ شمیل، 102).
بابر آثاری را نیز در تاریخ، ادب و فقه پدید آورد که از آن جمله‌اند:
1. بابرنامه، که آن را واقعات بابری و توزک بابری نیز خوانده‌اند. این کتاب در حقیقت خاطرات و نظرات بابر است که به زبان ترکی جغتایی و نثری ساده نگاشته شده است و حوادث سالهای 899 تا 936ق را در بر می‌گیرد. شخصیت برجستۀ بابر در این اثر که بدون تعصب، عقاید و آراء خود را در موضوعات مختلف بیان کرده، به خوبی منعکس است. ارزش بابرنامه از جنبه‌های مختلف تاریخی، جغرافیایی، مردم‌ شناسی و ادبی حائز اهمیت است و به گفتۀ کوپریلی در زمرۀ یکی از بهترین آثار نثر جغتایی محسوب می‌شود (ﻧﻜ : I/ 848-849،EI2). از این اثر نسخه‌های متعددی برجای مانده است (منزوی، 2/ 1141-1142؛ استوری، I(1)/ 530)، اما همه ناقصند (راس، 20)، بخشی از بابرنامه در زمان بابر، توسط زین‌العابدین وفایی خوافی (د 940ق) به فارسی ترجمۀ آزاد شد که احتمالاً به همین دلیل کوپریلی آن را ترجمۀ حقیقی بابر نامه نمی‌داند (ﻧﻜ : I/ 849،EI2، استوری، I(1)/ 532-533). پس از آن میرزا پاینده حسن غزنوی و محمد قلی مغول حصاری نیز این اثر را به فارسی ترجمه کردند (همو، I(1)/ 533). بابر نامۀ ترکی نخستین بار در 1857م توسط ایلمنسکی در غازان چاپ تصویری شد (استوری، I/ (1)532؛ براون، ادوارد، III/ 391-392). پس از آن در 1905م بوریج چاپ دیگری از روی نسخۀ حیدرآباد منتشرکرد. ترجمۀ فارسی دیگری که توسط عبدالرحیم ‌خانان به دستور اکبر شاه ‌گورکانی در 998ق صورت گرفته بود، در 1308ق در بمبئی به خط نستعلیق با اغلاط فراوران چاپی با عنوان تجارب الملوک منتشر شد (گلچین، 2/ 459؛ مشار، 1/ 1183). بابر نامه به زبانهای انگلیسی، فرانسه، روسی، آلمانی وارد و نیز ترجمه و تلخیص شده است (حبیبی، 55-56؛ اخترراهی، 174؛ آربری، 59؛ استوری، I(1)/ 534-536).
2. رسالۀ عروض. بابر این رساله را حدود سالهای 932 تا 934ق تألیف کرد. موضوع این رساله‌ها قالبهای عروضی در شعر شاعران ترک ‌زبان است. وی بر حسب ضرورت هر جا که لازم دیده، مثالهای از وزنهای رایج زبان ترکی و گاه فارسی ذکر کرده، و اشعاری از خود به عنوان شاهد نیز آورده است (دو غلات، گ 122 ب؛ نظام‌الدین، نیز EI2، همانجاها). نسخۀ خطی این رساله در 1923م توسط کوپریلی در کتابخۀ ملی پاریس (ﺷﻤ 1308) شناخته شد (همانجاها).
3. مبیّن، رساله‌ای منظوم در فقه حنفی است، تصنیف این مثنوی تعلیمی در 928ق خاتمه یافته است (نظام‌الدین، راس، همانجاها). این اثر را فقه باربری نیز خوانده‌اند، مبین در اصل نام تفسیری بر این مثنوی بوده که به قلم شیخ زین‌الدین، منشی بابر، نگاشته است. نسخۀ خطی این مثنوی که در 937ق کتابت شده، جزو مجموعۀ خصوصی کوپریلی بوده است (EI2، همانجاها).
4. ترجمۀ رسالۀ والدیۀ عارف بزرگ خواجه عبیدالله ‌احرار، که بابر آن را در 935ق به ترکی جغتایی ترجمه کرد (دو غلات، همانجا؛ فرشته، 1/ 210؛ راس، 20). این رساله به ضمیمۀ دیوان شعر
بابر توسط کوپریلی منتشر شده است. ترجمۀ این رساله می‌تواند نشانه‌ای بر گرایش بابر به تصوف باشد (EI2، همانجا).
5. دیوان، بابر شاعر توانا بود و به زبان ترکی و فارسی شعر می‌سرود، اما بیشترین اشعار او به ترکی است. وی در قالبهای غزل، مثنوی، رباعی، قطعه، تیوغ (از قالبهای خاص شعری در زبان ترکی) و جز آنها شعر سروده است. به گفتۀ دو غلات، همانجاها)، هیچ شاعری پس از علیشیر نوایی، به اندازۀ بابر شعر ترکی نسروده است. دیوان بابر به کوشش راس از روی نسخۀ خطی کتابخانۀ نواب رامپور، به صورت تصویری به ضمیمۀ «مجلۀ انجمن آسیایی بنگال» در 1910م چاپ شد (EI2، همانجا). پس از آن نسخۀ کامل‌تری در کتابخانۀ ملی پاریس کشف شد و سامویلوویچ آن را با عنوان مجموعۀ اشعار بابر پادشاه در پترزبورگ (1917م) منتشر کرد. کوپریلی نیز برخی از اشعار دیگر بابر را در 1331ق/ 1913م در «مجلۀ تتبعات ملی» منتشر کرده (ﻧﻜ : EI2، همانجا).
حبیبی تألیفات دیگری در فن جنگ و موسیقی به بابر نسبت داده است (ص 74) که هیچ نشانی از آنها در دست نیست.

مسجد بابری

از بناهای عصر بابر باید به چند مسجد در شبه‌قارۀ هند منسوب به خود او اشاره کرد که مشهورتر از همه مسجد بابری در آیودهیا واقع در ناحیۀ فیض‌آباد در شرق وتارپرادش مرکزی در شمال هند است («فرهنگ...»، EI2,II/ 870;
V/ 175). آیودهیا از شهرهای تاریخی و مذهبی هند به شمار می‌رود که نام خود را به ناحیۀ اوده نیز داده است (همانجا، بریتانیکا، میکرو، I/ 693) و احتمالاً به سبب موقعیت مذهبی آنجا، بابر در 935ق/ 1529م دستور داد تا میرباقی حکمران اوده، مسجدی در آنجا بنا نهاد («فرهنگ»، همانجا؛ دهلوی، 60؛ نات، I/ 106). این مسجد تا مدتها به مسجد میرباقی میز شهرت داشت (اشر، I(4)/ 31). روایت دیگری دربارۀ مسجد این مسجد، بنای آن را به دورۀ حکمرانی اسکندر لودی (ﻫ م) نسبت می‌دهد، اما این گزارش را معتبر ندانستند (دهلوی، 19، 60).
مسجد بابری به‌سبب موقعیت ویژۀ مذهبی آن همواره موضوع اختلاف میان مسلمانان و هندوها بوده است. مسبب این کشمکشها، گزارش نویل، افسر انگلیسی است که در 1271ق/ 1855م بدون آنکه سندی معتبر ارائه دهد، ادعا کرده که این مسجد در معبد ویران‌شدۀ هندوها بناشده، و اصلاً محل تولد رام چندر بوده است (همو، 21، 56، 61-62). هندوها نیز بر آنند که این مسجد بر خرابه‌های معبد ما ساخته شده، و راما چندر بر سکوری (چبوترۀ) کوچکی که در قسمت بیرونی شبستان مسجد قرار داشته، زاده شده است («فرهنگ»، VI/ 176؛ بریتانیکا، میکرو، I/ 694). اختلاف‌ نظر و کشمکش میان مسلمانان و هندوان بر سر محل این مسجد سالهای متمادی ادامه داشت و ساختمان آن بارها تخریب شده و دوباره ساخته شده است (نات، I/ 107)، تا سرانجام در آذرماه 1371 این مسجد به دست هندوها به کلّی ویران گردید.
مسجد بابری دارای 3 کتیبۀ فارسی بود که تاریخ ساخت بنا را نیز نشان می‌داد. در هر 3 کتیبه پس از ستایش خدا و اشاره به فرمان بنای مسجد توسط بابر از میرباقی به عنوان بانی این مسجد یاد شده است (همو، I/ 106-107؛ برای اشعار کتیبه، ﻧﻜ : دهلوی، 60). بابر برای نگهداری مسجد، مقرری سالیانه‌ای نیز تعیین کرده بود که تا سالها پس از او پرداخت می‌شد (همو، 21، 61)
علاوه‌بر مسجد یادشده، دو مسجد دیگر به فرمان بابر در هند بنا گردید که هر دو، به مسجد بابری مشهورند: یکی بابری مسجد در کابلی‌باغ، در پانی پت، و دیگری در آگره در قمست چپ رودخانۀ جمنا در نزدیکی باغ زرافشان (نات، I/ 104, 106؛ براون، پرسی، 524).

مآخذ

ابوالفضل علامی، اکبر نامه، به کوشش مولوی احمد علی و مولوی عبدالرحیم، کلکته، 1877م؛
اختر راهی، ترجمه‌های متون فارسی به زبانهای پاکستانی، اسلام‌آباد، 1365ش؛
بابر، ظهیرالدین ‌محمد، بابرنامه، ترجمۀ عبدالرحیم ‌خان ‌خانان، بمبئی، 1308ق؛
بکری، محمد، تاریخ سند، به کوشش عمر بن محمد داوود پوته، بمبئی، 1938م؛
جهانگشای خاقان، به کوشش الله دتامضطر، اسلام آباد، 1364ش؛
حبیبی، عبدالحی، ظهیرالدین محمد بابر، ظهیر‌الدین محمد بابر، کابل، 1351ش؛
خواندمیر،امیر محمود، ایران در روزگار شاه‌عباس و شاه طهماسب صفوی، به کوشش غلامرضا طباطبایی، تهران، 1370ش؛
خواندمیر، غیاث الدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1353ش؛
دو غلات، محمد حیدر، تاریخ رشیدی، نسخۀ عکسی موجود در کتابخانۀ مرکز؛
دهلوی، عبدالعظیم، بابری مسجد، دهلی؛
روملو، حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357ش؛
ریاض الاسلام، تاریخ روابط ایران و هند، ترجمۀ محمد باقر آرام و عباسقلی غفاری‌ فرد، تهران، 1373ش؛
شیمل، آن ‌ماری، خوش‌نویسی و فرهنگ اسلامی، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد، 1368ش؛
غفاری قزوینی احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، 1343ش؛
فرشته، محمد قاسم، تاریخ، کانپور، 1290ق/ 1874م؛
فضل‌الله بن روزبهان، سلوک الملوک، به کوشش محمد نظام‌الدین و محمد غوث، حیدرآباد دکن، 1386ق/ 1966م؛
گلبدن بیگم، همایون نامه، به کوشش آنت بوریج، لاهور، 1974م؛
گلچین معانی، احمد، تاریخ تذکره‌های فارسی، تهران 1363ش؛
مشار، خانبابا، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران، 1350-1355ش؛
منزوی، احمد، فهرستوارۀ کتابهای فارسی، تهران، 1375ش؛
نظام الدین احمد، طبقات اکبری، کلکته، 1931م؛
تهور، جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمۀ محمود تفضلی، تهران، 1361ش؛
واصفی، محمود، بدیع الوقایع، به کوشش الکساندر بلدرُف، تهران، 1349ش؛
هالیستر، ج.ن.، تشییع در هند، ترجمۀ آزرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران، 1373ش؛
هروی، نعمت ‌الله، تاریخ خان جهانی و مخزن افغانی، به کوشش محمد امام‌الدین، کلکته، 1931م؛
نیز:

Arberyy, A.J., catalogue of the india of fice, london, 1937Y asher, C., the new cambidge history of india, cambridge, 1992;
britannica, 1978;
brown, P., «monuments of mughal period», the cambidge history iof india, new delhi, 1987, vol. IV;
browne, E. G., a literary history if persia, cambridge, 1951;
iranica;
EI2;
EWA;
the imoerial gazetter of india, new delhi, 1972, Iranica;
Nath, R., History of Mughal architecture, New Delhi, 1982, Ross, E. D., «babur», the cambridge history of india, new delhi, 1987, vol. IV;
smith, A., «the mughul empire», the oxford history of india, oxford, 1961, vol. VI;
storey, C.A., persian literrature, london, 1970, vol. I(1).

هدى سید حسین‌زاده

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 686
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست