اَبوطالِبِ حُسِینی تُربَتی، معروف به عَریضی، مردی خراسانی از نیمۀ اول سدۀ 11 ق / 17 م كه هیچ اطلاعی دربارۀ او در دست نیست، جز اینكه كتابی منسوب به امیر تیمور گوركانی را از تركی جغتایی به فارسی برگردانده است. این كتاب كه به ملفوظات تیمور یا واقعات تیموری (استوری، I / 280؛ منزوی، 6 / 4295) شهرت یافته، شامل شرح زندگی و آراء و اندیشههای سیاسی و نظامی سردودمان گوركانیان است كه به ادعای ابوطالب، اصل آن را خود امیر تیمور (حك 771-807 ق / 1369-1404 م) انشا كرده است. ابوطالب در مقدمۀ كوتاه این كتاب گزارش داده است كه در سفری به مكه و مدینه، در كتابخانۀ حاكم یمن به نام جعفر پاشا، به كتابی تركی برخورده كه در آن، تیمور از رویدادهای زندگی خود از 7 تا 70 سالگی و نیز نظریات و تدابیرش در زمینۀ كشورداری و ادارۀ نظامات سپاه سخن رانده بوده است (ریو، I / 178). این گزارش را افضل بخاری (د 1061 ق / 1651 م) در مقدمۀ ملفوظات صاحب قران با مختصر شاخ و برگ اضافی تكرار كرده است. به گفتۀ وی، ابوطالب ضمن سفر به سرزمینهای روم و عربستان، در یمن با جعفر پاشا، امیر آنجا آشنا شد و او كتاب ارزشمندی را كه در كتابخانۀ خود داشت، به وی نشان داد و ابوطالب بیدرنگ به ترجمۀ فارسی آن كمر بست و این كار عظیم را در هندوستان به پایان برد (همو، I / 179). ابوطالب سپس ترجمۀ خود را در 1047 ق / 1637 م به شاهجهان (حك 1307- 1068 ق / 1628- 1658 م) فرزند جهانگیر گوركانی، امپراتور وقت هند كه از عقاب امیر تیمور بود، پیشكش كرد، اما شاهجهان متوجه خطاها و كاست و فزودهایی در ترجمۀ ابوطالب شد و دریافت كه این ترجمه شامل پارهای اطلاعات است كه در ظفرنامۀ شرفالدین علی یزدی (د 858 ق / 1454 م) و دیگر تاریخهای مستند نیامده است و یا بخشهایی از آن با گزارشهای شرفالدین مطابقت ندارد (همانجا). بنابراین محمد افضل بن تربیت خان بخاری (استوری، I / 282) را كه تنها از سرداران بنام، بلكه از نویسندگان بلندپایۀ عهد وی (آفتاب اصغر، 380) یا به نظر چارلز استوارت (نك : الیوت، III / 393) در دربار شاهجهان مربی یا للهباشی بود، مأمور كرد تا ترجمۀ ابوطالب را از نطر بگذراند و آن را از اغلاط تاریخی بپیراید و با مندرجات طفرنامۀ یزدی كه در حدود 30 سال پس از مرگ امیرتیمور نوشته شده، هماهنگ سازد. این ترجمۀ بازبینی شده، نام ملفوظات صاحب قران به خود گرفت. در اینكه محمد افضل تا چه حد در كار ابوطالب تغییرات و اصلاحات انجام داده باشد، اظهارنظرهای صاحبنظران متفاوت است. در میان گفتههای آنان به عباراتی چون «اصلاح پارهای اغلاط تاریخی»، «تجدیدنظر اساسی» و «تحریر نوو مفصلتر» (ریو، همانجا؛ اته، I / 86؛ آفتاب اصغر، همانجا) برمیخوریم. به نظر الیوت (همانجا) این تغییرات مهمتر و بزرگتر از آنچه واقعاً بوده، وانمود شده است. به گزارش وی وقتی چارلز استوارت (همانجا) بخشی از ملفوظات ابوطالب را به انگلیسی ترجمه كرد، دو نسخه از ملفوظات صاحب قران، كار محمد افضل را دریافت داشت. وی آنها را با ترجمۀ ابوطالب مقایسه كرد و تنها چیزی كه در كار محمد افضل اضافه دید، قطعاتی بود از ظفرنامۀ یزدی، توضیحی در مورد بعضی جرئیات حذف شده در كار ابوطالب و كوشش در اثبات سنّی بودن تیمور و بس. جان داوسن، ویراستار «تاریخ هندِ» الیوت (نك : الیوت، III / 393-394) كه قسمتهایی از ترجمۀ ابوطالب و كار محمد افضل را مقایسه كرده، تفاوتهایی بیش از آنچه میان دو روایت از كار واحدی میتوان انتظار داشت، نیافته است. وی میگوید: تا آنجا كه به هندوستان مربوط میشود، تفاوتی میان كار ابوطالب و كار محمد افضل دیده نمیشود. همانگونه كه اشاره شد، اصل كتاب ملفوظات تیموری، به ادعای ابوطالب، حاوی یادداشتهای امیرتیمور از رویدادهای زندگی او از آغاز تا هنگام مرگ است كه یا شخصاً نوشته یا دبیران دربارش آن یادداشتها را زیرنظر مستقیم وی، به صورت كتابی نوشتهاند. به دنبال این زندگینامه، بخش دیگری به نام تُزُك یا تزوكات (=بنیادها، تدابیر، طرحها یا اندیشهها) آمده كه در بردارندۀ آراء و سیاستهای تیمور دربارۀ شیوۀ ملكگیری و ملكداری است كه ظاهراً آن را برای استفادۀ اولاد و جانشینانش تقریر كرده است (ابوطالب، جم ). در بعضی مآخذ و كتابشناسیها، به همۀ كتاب (زندگینامه و تزوكات)، تزوكات تیموری اطلاق كردهاند، در صورتی كه «تزوكات» واقعاً بخشی یا ضمیمهای از ملفوظات تیموری بوده است. 146 سال پس از اهدای ترجمۀ ابوطالب به شاهجهان، جوزف وایت استاد عربی دانشگاه اكسفورد، بخش دوم یا در واقع مُلحقۀ كتاب منسوب به تیمور را به عنوان تزوكات تیموری همراه با ترجمۀ انگلیسی آن كه قبلاً توسط ویلیام دیوی (د 1198 ق / 1784 م)، از مأموران نظامی دولت بریتانیا در هند صورت گرفته بود، در 1783 م در اكسفورد به چاپ رساند. از آن تاریخ و حتی مدتی پیش از آن، بر سر اصالت ملفوظات سخن بسیار بوده است. گروهی از منتقدان بر این عقیدهاند كه تیمور خونریز و شیفتۀ جهانستانی، نمیتوانسته فرصتی برای تحریر یادداشتهای روزانه داشته باشد و بنابراین چیزی به نام ملفوظات تركی كه به انشای او بوده باشد، وجود ندارد، بلكه ابوطالب برای آنكه كارش اعتبار و قبول عام یابد، خود كتابی را با استفاده از تواریخ دیگر و در رأس همه، ظفرنامههای نظامالدین شامی و علی یزدی، به قلم آورده و آن را به تیمور منسوب ساخته است. بعضی خاورشناسان مانند ریو (I / 178)، ادوارد زاخاو اتریشی (نك : الیوت، IV / 559-563) و ادوارد براون (III / 182-183) در صحت این انتساب سخت تردید كردهاند و مجتبی مینوی (ص 4- 8) نیز میگوید: ظن اینكه گفتههای ابوطالب در دیباچۀ ملفوظات دربارۀ شیوۀ دستیابی او به اصل ملفوظات در حرمین شریفین راست نباشد و همه از اختراعات خود او بوده باشد، بسیار قوی است. به عكس، ویلیام دیوی در نامهای به جوزف وایت، دلیلهای متعددی در صحت انتساب اصل ملفوظات به تیمور و درستی اظهارات ابوطالب ارائه كردها ست و ایرادهایی را كه دیگران بر اصالت كار وارد كرده یا میتوانند وارد كنند، پاسخ گفته است (نك : مقدمه، 17-24). با اینهمه هنوز نمیتوان آراء هیچ یك از طرفین مناقشه را به كلی مردود دانست و تا محصول یقین نسبت به صحت انتساب كتاب به تیمور و یافتن نسخهای از اصل جغتایی ملفوظات، نمیتوان نظر قطعی در این باب اظهار كرد، اما بر آنچه تا كنون دربارۀ امكان انتساب ملفوظات به تیمور گفته شده، این چند پرسش را میتوان افزود: 1. با توجه به اینكه شاهجهان ظاهراً هیچ اثری از اصل تزوكات در میان مجموعۀ نوشتههای منظوم و منثور كه تا زمان شاهرخ دربارۀ امیر تیمور تألیف شده و به فرمان این پادشاه گردآوری شده بود نیافت، به حق در انتساب آن به جدّ خویش تردید كرد، اما چرا دستور داد ملفوظات را فقط با ظفرنامۀ یزدی مقابله كنند و نه با ظفرنامۀ شامی كه در زمان خود تیمور تألیف شده باشد؟ 2. آیا این نتیجهگیری صددرصد درست است كه هر آنچه در ظفرنامۀ یزدی آمده، باید ملاك صحت و سقم گزارشهای مندرج در ملفوظات ابوطالب قرار گیرد؟ آیا محتمل نیست اخباری كه شرفالدین علی یزدی در تاریخ خود نیاورده، اتفاقاً جزو منابعی كه به دست وی رسیده، نبوده است؟ 3. آیا امكان ندارد كه تفاوتهای موجود میان ملفوظات و ظفرنامۀ یزدی بر اثر سهوهایی از مؤلف اخیر بوده باشد و نه لزوماً از ابوطالب؟ در یك مورد به خصوص كه ویلیام دیوی (ص 22، حاشیه) میان گزارش ملفوظات و ظفرنامه اختلافی میبیند، میگوید این واقعه را علی یزدی اشتباه گزارش كرده است. بههرحال، اگر هم نتوان گزارش ابوطالب را درست دانست، چگونه میتوان به رایت یزدی اعتماد كرد؟ 4. داعیۀ ابوطالب برای انتسابی دروغین چه بوده است، چرا فرد، زحمتی را كه خود كشیده، به نام دیگری و به حساب دیگری معرفی كند؟ معمولاًعكس این امر طبیعیتر به نظر میرسد، یعنی شخص كار دیگری را به خود ببندد. واقعاً ابوطالب از این كار چه طرفی بربسته است؟ 5. آیا ابوطالب به هنگام تقدیم كتاب خود به شاهجهان بیم آن را نداشته كه شاه اصل كتاب را از او طلب كند یا كسی را در طلب آن بفرستد؟ 6. وقتی شاهجهان دریافت كه اصل ملفوظات انشای نیای جهان ستان اوست، چرا هیچ كوششی نكرد كه آن یادگار ارجمند را فراچنگ آرد یا دست كم كسی را برای استنساخ از آن به كتابخانۀ جعفر پاشا گسیل دارد تا هم اصل یا نسخهای از آن را جزو ذخایر دربارش نگه دارد و هم از طریق مقابلۀ آن با كار ابوطالب صدق و كذب ادعاهای او را به آسانی معلوم بدارد و مجبور نباشد آن را با محك ظفرنامه بسنجد؟ 7. شاهجهان ظاهراً ادعای ابوطالب را ــ كه ملفوظات ترجمۀ یك اصل جغتایی است ــ پذیرفته است وگرنه میبایستی وی را توبیخ، حتی تنبیه میكرد كه از چه رو كتابی را كه نیای بزرگش ننوشته بر او بسته است؟ راه مطمئنتر برای اثبات درستی كار و سخن ابوطالب این بوده كه شاهجهان با امكاناتی كه داشته، اصل كتاب را طلب كند یا افضل بخاری را برای احراز حقیقت به عربستان روانه سازد. 8. اگر شاهجهان به اصالت مأخذ كار ابوطالب باور داشته ــ و همچنین اگر از اینكه كتابی به نام جدش پیدا شده، احتمالاً شادمان و مباهی بوده ــ چرا اصلاً به فكر مقابلۀ آن افتاد و چرا اختلاف میان ترجمۀ او و ظفرنامه را ناشی ار خطاهای شرفالدین ندانسته است؟ آیا با تردید كردن در آنچه ابوطالب ترجمه كرده، به طور غیرمستقیم در سخنان جد اعلایش تردید نكرده است؟ باری، اگر روزی ثابت شود كه ملفوظات اصیل و مستقیماً تراوش ذهن و زبان تیمور بوده، از لحاظ شناخت شخصیت و جهان اندیشۀ این مرد، ارزش تاریخی فوقالعادهای خواهد داشت. با اینهمه چنانچه این كتاب تألیف مستقیم ابوطالب باشد، باز به سبب احتوا بر وقایع تاریخی عصر تیمور و جهانبینی او، ارزشمند است. به هر حال كتاب، تنها با مقداری تفاوت در درجۀ اصالت، تصویری است از كُنش، منش و ذهنیات امیرتیمور. بر پایۀ این كتاب، تیمور تنها امیری خونریز و ویرانگر نیست، بلكه در بسیاری جاها فرمانروایی سیاستمدار و دولتمردی تمام عیار جلوه میكند كه صفات و اخلاق نیك را خوب تشخیص میدهد و به فرض آنكه به مقتضای سخنان پسندیدهای كه بر زبان رانده، عمل نكرده باشد ــ كه این خود دلیل بر سیاستمدار بودنش تواند بود ــ لااقل از گفتار نیك و كردار نیك وقوف داشته است.
در این كتاب، تیمور مردی است كه به رایزنی و شور سخت اعتقاد دارد (ص 160)؛ به دین اسلام و ترویج آن خود را متعهد میداند و بالاترین احترام رابرای آل محمد قائل است (ص158، 196، 202)؛ سپاه و رعیت را در مرتبۀ بیم و امید نگه میدارد و گفتار و كردار دوست و دشمن را به تحمل و تغافل درمیگذراند (ص 198)؛ با دشمن مدارا میكند تا دشمنی او به دوستی مبدل شود و كسانی را كه به وی التجا میآورند، حتی آنان كه در حق وی بدی كردهاند، با محبت شرمندۀ احسان خود میكند (همانجا)؛ به گشادهرویی و رحم و شفقت، خلق خدا را رام خود میكند و به عدالت میگرود و از ظلم و بیداد دوری میگزیند (ص 200)؛ سپاه و رعیت را به یك چشم میبیند، توشۀ سپاه را، پیش از آنكه طلب كنند، میدهد و سپاه را برحسب درجاتشان در مراتب خود نگه میدارد كه از حد خود قدم بیرون نگذارند و مرتبۀ ایشان را به بلند و به پست میكند (ص 208)؛ هر كس از گنهكاران به دیوان عدالت وی درمیآیند، بر آنان میبخشاید و در گناه دوم و سوم فراخور گناه سزا میدهد (ص 218)؛ تا كاری را به اتمام نرساند، فسخ عزیمت نمیكند (ص 222). كوتاه سخن آنكه اگر آنچه از زبان تیمور در اثر ابوطالب آمده، حقیقتاً تراوش فكر خود او باشد ــ چه به طور مستقیم چه به طور غیرمستقیم ــ آنگاه در این تصور عامّه كه این «ستمگر عامی» فقط به ضرب شمشیر و با شیوۀ ارعاب و تخریب و غارت، دنیای آن روز را گرفت، باید مقداری تجدیدنظر شود. چه، او در كنار قساوت قلب و بیپروایی در نهب و كشتار، سیاستها و اندیشههای سازندهای هم داشته كه به كمك آن توانسته است متصرفات گستردۀ خود را اداره كند.
ارزش زبانشناختی و سبكشناختی
اگر هم در صحت انتساب ملفوظات به تیمور تردیدی باشد، در ارزش آن از لحاظ زبان و اسلوب بیان جای سخن نیست، چه این كتاب اثری است از اواسط سدۀ 11 ق / 17 م كه میتواند به عنوان یكی از نمونههای نثر آن دوران در بررسیهای سبكشناختی ملحوظ گردد. نخستین نكتهای كه در ملفوظات جلب توجه میكند، این است كه به عكس غالب كتابهای عهد تیموری، عموماً به شیوهای ساده و عاری از تصنّع نوشته شده است. در این كتاب، چه تألیف باشد، چه ترجمه، ابوطالب وقایعنگاری را وسیلۀ هنر نماییهای ادبی و بلاغی قرار نداده است. در نوشتۀ او تقریباً همه جا گزارش صِرف یا تاریخ محض میبینیم تا صنعتگریهای منشیانۀ مرسوم زمان. گرچه دلیلی محكم نیست، اما همین سادگی و دوری از حشو و زواید، خود میتواند تا حدّی مؤید این نكته باشد كه اصل کتاب احتمالاً به انشای خود تیمور بوده یا دستكم تقریرات اوست كه زیرنظر خودش نوشتهاند. میتوان چنین فرض كرد كه آنچه را احتمالاً تیمور ــ با آن ذهن تاآشنا به آرایشگریهای ادیبانه ــ گفته، ابوطالب عیناً بیهیچ افزایش و آرایشی به فارسی برگردانده است. البته جملات و عباراتی كه بوی صنعتگری و فضلفروشی بدهد، مانند: «اگر به من درآیید برآیید و اگر در افتید برافتید» (ص 114، 128)، «پیشخانۀ اقبال به جانب هندوستان برآورده، فاتحۀ فتح خواندم» (ص 132)، «بر سریر مبارزت نشستم» (ص 142) و در «فتح و هزیمت پردۀ تقریر محجوبند» (ص 144) نسبتاً اندك است. جز معدودی كلمات نسبتاً غریب (برای خوانندۀ ناآشنا به متون ادبی و تاریخی) مانند معارك، مهالك، مستمال، انصرام، اصاغر و نبایر كه احتمالاً معمول زمان بوده و صرف نظر از شماری كلمات مغولی همچون تزك و یا تزوك (ص156، جم : نهاد و طرح)، تَنْكَری (ص 156-166: خدا)، توره (ص 160، جم : دستور)، باولی (ص 160: تشویق)، چپقولش (ص 82: نزاع و زدوخورد)، اوتاغه (ص 208: نوعی انعام و جایزه)، یورت (ص 54، 82، 144: محل زندگی)، طوی (ص 54: ضیافت)، قابو یافتن (ص 58: فرصت را غنیمت شمردن)، تالان كردن (ص 92: غارت كردن)، یسال بستن (ص 126: صف كشیدن)، تغار (ص 64: معاش، قوت زندگی)، جلكا (ص 70: چراگاه) و واژههایی از این دست، پیچیدگی و ابهامی در نثر ابوطالب نمییابیم. از مزایای این كتاب، اشتمال آن بر پارهای از اصطلاحات دیوانی و نظامی عهد تیموری است، مانند یساق نمودن (ص 140: آمادۀ جنگ كردن)، برانغار (ص 134: مؤخرۀ میمنۀ لشكر)، جرانغار (ص 298: مؤخرۀ میسره)، كوتلی (ص 74: قائممقام حاكم)، دیوان بیگی (ص 20، 304: رئیس شورا)، شقاول و چپاول (ص 62، 392: خط مقدم میمنه و میسره)، یرغو (ص 308: نوعی عَلَم كه به علامت امتیاز به كسی میدادند)، هراول (ص 298: محافظ و گاردمقدم)، قلقچی (ص 234، 298: گارد محافظ)، سیورغال (ص 234: كمك هزینه)، یرلیغ (ص 234: فرمان)، چارپلچار (ص 230: خدمت سپاهی)، دیوانخانه (ص 236: تالار بار عام)، تنخواه (ص 234: خرجی، حقوق)، قول (بدنۀ اصلی سپاه)، اوقچیان (ص 388: تیراندازان)، لنگرخانه (ص 370: نوانخانه برای فقرا)، سر رشته نگه داشتن (ص 370: حسابداری، بررسی حسابها)، مخارج نوشتن (ص 238: ثبت دفتر كردن هزینهها)، جاگیر (ص 238: تیول)، عارض (ص 374: مراقب و ناظر رفتار فرمانده لشكر). پارهای از كلمات و تركیبات كتاب ابوطالب، از نظر تحول نثر فارسی و معناشناسی خالی از ارزش نیست. به عنوان مثال: برآوردن (ص 104: بیرون آوردن)، ترناو (ص 98: تنۀ درختی كه داخل آن را خالی میكردند و برای حمل بار بر آب میانداختند)، شبخون (ص 60: حملۀ غافلگیرانه)، نازش كردن (ص 86: سرتافتن، تمرّد كردن)، بند و بست (ص160، 386: انضباط و سامان، دانش جنگ)، تهدلی (ص 12: صادقانه و خالصانه)، دل كسی را جستوجو كردن (ص 12: رای زدن)، دل نهاده (ص 122: متمایل به، راغب)، مزاجدانی (ص 128: نظرخواهی)، جایبودن (ص 54: محل استقرار)، سپاهیانه (ص 144: سپاهی وار، نظامی گونه)، قایم شدن (ص 104: مستقر شدن)، كارخانه (ص 200، 204، 212: دستگاه، نظم، تشكیلات)،دلنشین شدن (ص 80: مقبول افتادن)، غنچه شده (ص 390: به صورت متحد و مجموعه). در تزوكات به نظر میرسد همه جا، حرف ربط «چنانچه» به جای چنانكه و كمااینكه به كار رفته است (مثلاً ص 142، 206). با همۀ تردیدی كه در اصالت ملفوظات وجود دارد، نسخههای خطی متعددی ازآن به شكل كامل یا ناقص یا خلاصه شده در كتابخانههای مختلف باقی مانده است (نك : اته، I / 84-86؛ استوری، I / 280-281؛ منزوی، 6 / 4295- 4299). پیداست كه این كتاب از همان ابتدای ترجمه یا تألیف مورد اعتنا بوده است. پس از آنكه بخش تزوكات كتاب مذكور، نخستین بار همراه با ترجمۀ انگلیسی در 1783 م به چاپ رسید، ترجمههای دیگری هم از آن به فرانسوی، آلمانی و اردو صورت گرفته كه همه به چاپ رسیده است (استوری، I / 281, 282؛ اردوادز، 690, 691). به نظر میرسد كه بخش اصلی ملفوظات كه شامل شرح زندگی تیمور است، تنها به زبان انگلیسی ترجمه شده باشد، آن هم به طور كامل. در 1246 ق / 1830 م چارلز استوارت، چنانكه اشاره شد، بخشی از این كتاب را كه مربوط به زمان كودكی تا 41 سالگی تیمور (تا 777 ق / 1375 م) است، به زبان انگلیسی ترجمه كرد و در لندن به چاپ رساند (استوری، I / 282؛ اته، 86). متأسفانه تاكنون از این كتاب چاپی در ایران صورت نگرفته است و فقط همان تزوكات تیموری جوزف وایت در 1342 ش به صورت است منتشر شده است. پیش از آن در 1285 ق / 1868 م رضاقلی خان هدایت بخش تزوكات را همراه با قابوس نامۀ عنصر المعالی در تهران به چاپ رساند (ادواردز، 318-319). ظاهراً دلیل نشر این دو اثر در كنار هم، اشتراكی كلی است كه در پارهای موضوعات دارند و بعید نیست كه قصد هدایت از این كار تهیۀ راهنمایی در آداب ملكداری برای شاهزادگان قاجار بوده باشد.
مآخذ
آفتاب اصغر، تاریخنویسی فارسی در هند و پاكستان، لاهور، خانۀ فرهنگ جمهوری اسلامی ایران؛ ابوطالب حسینی، تزوكات تیموری (با ترجمۀ انگلیسی آن)، با مقدمۀ مجتبی مینوی، تهران، 1342 ش؛ منزوی، خطی؛ مینوی، مجتبی، مقدمه بر تزوكات تیموری (نك ؛ هم ، ابوطالب)؛ نیز:
Browne, E. G., A Literary History of Iran, Cambridge, 1976, vol. III; Davy, William, introd. and notes on institutes (vide: PB, abū tāleb); Edwards, E., A Catalogue of the Persian Printed Books in the British Museum, London, 1922; Elliot, H. M., The History of India, ed. John Dowson, Allahabad, 1976; Ethé, H., Catalogue of Persian Manuscripts in the Library of the India Office, Oxford, 1903; Rieu, Charles, Catalogue of the Persian Manuscripts in the British Muaeum, London, 1966; Storey, C., Perisan Literature, London, 1927.