responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 613

ابوسعد تستری


نویسنده (ها) :
محمدمهدی مؤذن جامی
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَبوسَعدِ تُستَری، ابراهیم به سهل (مق‌ 439 ق / 1047 م)، بازرگان، جواهرشناس و سیاستمدار یهودی ایرانی‌تبار و اصلاً شوشتری. خاندان او یهودیانی از فرقۀ اقلیت قرائیم با قرائیون بودند (گویتین، «نامه‌ها»، 74، «جامعه»، II / 30؛ مان، II / 73)، فرقه‌ای كه صرفاً به متن تورات پای بندند و تفاسیر و روایات تلمودی ـ ربّانی را نمی‌پذیرند (جودائیكا، ER, VIII / 254;
X / 761
).
خاندان ابوسعد پیش از آنكه به مصر مهاجرت كنند، نخست در اهواز ساكن بوده و در آنجا داراییهایی داشته‌اند كه نگهداری و مراقبت از آنها تا سالها بعد آنان را در مصر نیز دل مشغول می‌داشته است (نک‌ : شكوائیه‌ای از حنّه ــ خواهر ابوسعد ــ به نام خود و برادرانش در اوّل شوال 411 ق / 18 ژانویۀ 1021 م و نیز نامه‌ای كه در 417 ق از اهواز به آنان نوشته شده است: گویتین، «نامه‌ها»، 35-37). درست معلوم نیست كه خاندان ابوسعد چه زمانی به مصر رفته‌اند، اما از نام و آوازۀ ابوسعد و برادرش ابونصر هارون در سالهای حكومت الحاكم فاطمی در مصر (مقریزی، 1 / 424)، برمی‌آید كه آنان می‌باید پیش از پایان سدۀ 4 ق / 10 م در مصر نفوذ و اعتبار یافته باشند.
سپژوهشهای دقیق گویتین مبتنی بر اسناد به دست آمده از جنیزۀ قاهره (نک‌ : EI2) كه بیشتر آنها هنوز به چاپ نرسیده، نشان می‌دهد كه آنان فعالیت گسترده‌ای در تجارت و صرافی از اهواز در ایران تا قیروان در تونس داشته‌اند (نک‌ : «نامه‌ها»، 34-39, 73-79، «جامعه»، I / 244؛ ایرانیكا، I / 368؛ قس: مقریزی، همانجا). نام نیك آنان به سبب حسن سلوكی كه در تجارت داشتند و افزون بر آن، امانتداری در مورد سپرده‌های محرمانه‌ای كه نزد آنان بود، در آفاق پراكنده گشت و بر وسعت حال و ثروت آنان افزوده شد (ناصر خسرو، 72؛ مقریزی، همانجا؛ قس: متز، 2 / 212-213، كه ظاهراً هویت این ابوسعد بر او مجهول بوده است)، چنانكه شاعری با اشاره به ابوسعد و بختیاری یهود به كسب عزّت و ثروت و سروری و حكومت فاطمی به كنایه مردم را توصیه می‌كرد كه یهودی شوند (ابن میسّر، 2 / 2).
ابوسعد كه مردی جواهرشناس و جواهرفروش بود، به تدریج راه نزدیكی به دربار را پیمود و نزد خلیفه الظاهر (حك‌ 411- 427 ق / 1020-1036 م) تقرب یافت، به گونه‌ای كه «همه اعتماد جوهر خریدن بر او داشتند» (ناصر خسرو، 71؛ نیز نک‌ : مقریزی، ‌همانجا). او نزد خلیفه مستنصر نیز به همین كار اشتغال داشت و ابن زبیر (ص 257) از 000‘5 زین جواهر نشان گرانبها درخزانۀ خلیفه یاد می‌كند كه ترصیع آنها را ابوسعد بر عهده داشته است، در حالی كه برادران وی ابونصر و ابومنصور به پیروی از پدر خود بیشتر به تجارت پارچه و پوشاك به ویژه جامه‌های گرانبها مشغول
بودند (نک‌ : گویتین، «نامه‌ها»، 35, 74-79؛ ایرانیكا، همانجا). افزون بر این در زمینۀ صرافی نیز دست داشتند و دامنۀ فعالیت آنان در شهرهای مختلف از جمله بغداد و دمشق و بیت‌المقدس گسترده بود و نمایندگانی در این شهرها داشتند كه وجوه سفته‌ها و حواله‌های آنان را پرداخت می‌كردند (گویتین، «جامعه»، همانجا). ظاهراً این نوع فعالیتها بیشتر زیر نظر ابوسعد اداره می‌شد (نک‌ : مقریزی، همانجا).
زمینۀ فعالیت سیاسی ابوسعد را اهدای كنیزی سیاه به خلیفه الظاهر فراهم آورد (همانجا؛ ابن میسر، 2 / 1، 13) و چون مستنصر از این زن زاده شد (ابن میسر، مقریزی، همانجاها)، طبعاً موقعیت ابوسعد در دربار استوارتر شد، چه 7 سال بعد. در 427 ق كه مستنصر در كودكی به خلافت رسید (ابن تغری بردی، 5 / 1)، باز هم بر مقام و منزلت ابوسعد افزوده شد، اما به سبب حضور جرجرائی وزیر، قدرت اظهار خواسته‌های درونی خود را نداشت (ابن‌میسر، 2 / 1). اوج نفوذ سیاسی ابوسعد با مرگ وزیر در 436 ق و تسلط كامل مادر خلیفه بر امور آغاز شد (نک‌ : همو، 2 / 14). چنانكه به تحریك او، حسن بن علی ابن انباری وزیر جدید عزل گردید (مقریزی، همانجا) و پس از آن وی مادر مستنصر را كه به وزارت ابوسعد تمایل داشت، اما مورد قبول مستنصر واقع نشده بود (نک‌ : ابن میسر، همانجا)، برای وزارت ابونصر فلاحی كه یك یهودی نومسلمان بود (ابن صیرفی، 37)، ترغیب كرد و به نتیجه رسید (مقریزی، همانجا).
چون فلاحی وزارت یافت، دست ابوسعد در كارها چنان گشوده شد كه برای وزیر جز نامی باقی نماند (ابن میسر، 2 / 1). در واقع مستنصر خود، ابوسعد را به نظارت بر فلاحی گماشته بود (مقریزی، همانجا). ابوسعد گذشته از آنكه متولی دیوان مادر خلیفه بود (ابن میسر، همانجا)، در جمیع امور دولت نظارت داشت، چنانكه هیچ امری خارج از حدودی كه او تعیین می‌كرد، صورت نمی‌گرفت (این صیرفی، 38).
فلاحی كه از بی‌اعتباری خویش در كنار ابوسعد تستری ناخشنود بود، به سپاهیان ترك نزدیكی جست و آنان را مورد عنایت قرار داد (ابن‌میسر، 2 / 14) تا به موقع از آنان بهره‌برداری كند. بهانۀ تحریك سپاه زمانی فراهم شد كه عزیزالدوله ریحان خادم، هنگام درگیری دو گروه مغربیان و تركان سپاهی، در باب زویله، به سبب بیماری درگذشت (همو، 2 / 2). ابوسعد متهم شد كه ریحان را مسموم كرده و بی‌گمان تحریك وزیر در این امر كاملاً مؤثر بوده است (همو، 2 / 1-2). بنابراین سپاهیان بر قتل ابوسعد اتفاق كردند و در 3 جمادی‌الاول 439 با آنكه در میان گروهی بسیار از خانه‌اش به سوی قصر می‌رفت، 3 تن از تركان بر او حمله بردند و به قتلش رساندند. پس از آن او را مُثله كردند و پیكرش را نیز آتش زدند (همو، 2 / 2).
لشكریان پس از این قدرت‌نمایی از خشم خلیفه بیمناك شدند و خود را فرمانبردار او خواندند. خلیفه هم سپاه را امان داد و همه بازگشتند. در آن غوغا ابونصر برادر ابوسعد، از بیم جان، خواست تا مالی كلان به خزانه دهد، ولی خلیفه نپذیرفت (ناصر خسرو، 72). در واقع، ابونصر از آن پس نیز برای ادامۀ فعالیت تجاری خود مشكلی نداشت (نک‌ : گویتین، «نامه‌ها»، 149) و خلیفه هم با اتخاذ سیاست مصالحه، تستریان را همچنان گرامی می‌داشت. چنانكه امور خزانۀ خاص را به عهدۀ ابونصر نهاد و پسر ابوسعد را نیز در یكی از دیوانها حكم نظارت دارد (ابن میسر، همانجا). گویتین («جامعه»، I / 149) به اسلام آوردن این پسر و وزارت یافتن او اشاره كرده است. سرانجام ابونصر با اینهمه، به تحریك وزیر حسین بن محمد جرجرائی و به اتهام فعالیت بر ضددولت، توقیف و اموالش مصادره شد و خود نیز بر اثر شكنجه درگذشت (ابن میسر، 2 / 3). چه بسا ثروت كلان ابونصر در این كار بی‌تأثیر نبوده است (گویتین، «نامه ها»، 148).

مآخذ

ابن تغزی بردی، النجوم؛
ابن زبیر، رشید، الذخائر و التحف، به كوشش محمد حمیدالله، كویت، 1959 م؛
ابن صیرفی، علی بن منجب، الاشاره الی من نال الوزارة، به كوشش عبدالله مخلص، قاهره، 1924 م؛
ابن میسر، محمد بن علی، اخبار مصر، به كوشش هانری ماسه، قاهره، 1919 م؛
متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذكاوتی قراگوزلو، تهران، 1362 ش؛
مقریزی، احمد بن علی، الخطط، بولاق، 1270 ق؛
ناصرخسرو، سفرنامه، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335 ش؛
نیز:

EI2;
ER;
Goitein, S. D., Letters of Medieual Jewish Traders, Princeton, 1973;
id, A Mediterranean Society, Berleley / Los Angeles, 1967-1971;
Iranica;
Judaica;
Mann, Jacob, The Jews in Egypt and Palestine under the Fāṭimid Caliphs, Oxford, 1959.

محمد مهدی مؤذن جامی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 613
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست