آخرین بروز رسانی : شنبه 3
خرداد 1399 تاریخچه مقاله
آلِ میکال، از خاندانهای
برجستۀ ایرانی که نامآوران آن در حدود سه قرن از سدۀ
۳ تا ۵ ق / ۹ تا ۱۱ م در عرصۀ سیاست و
فرهنگ به مقامات بلندی دست یافتند. به تصریح بیشتر منابع
نسب این خانواده که از دودمانهای کهن ماوراءالنّهر بود، به بهرام گور
پادشاه ساسانی میرسد. نیاکان آنان از شاهان ناحیۀ سغد
بودند که به هنگام تسخیر این منطقه توسط اعراب به اسلام گرویدند
و در سدۀ ۳ ق / ۹م در نیشابور سکونت گزیدند و پس از چندی
برای سالیان دراز ریاست این شهر را به عهده گرفتند. از میان
افراد منتسب به این خانواده دانشمندان، شاعران، ادیبان و مُحدثّانی
پدید آمدند. پس از ظهور غزنویان گروهی از آنان به غَزنین
فراخوانده شدند و در دربار غزنه به مقاماتی دست یافتند. آنگاه در
اواخر پادشاهی محمود غزنوی، حسنک، برجستهترین فرد سیاسی
این دودمان، به مقام وزارت نائل آمد.
پیشینۀ تاریخی
براساس نوشتۀ سمعانی،
نسب میکال که این دودمان به نام او خوانده میشوند، بدینسان
به بهرام گور میرسد: میکال بن عبدالواحد بن جبرئیل بن قاسم بن
بکربن دیواشتی ]شور[ ابن شور بن شور بن شور بن فیروز بن یزدجردبن
بهرامجور (۱۲ / ۵۲۷). این نسبنامه را با
تفاوتهایی اندک منابع دیگری نیز یاد کردهاند
(مثلاً نک : زبیدی، ۸ / ۱۱۹؛ نفیسی،
محیط زندگی ... ، ۱۳۲-۱۳۳)، ولی
ابوالحسن بیهقی که تقریباً همزمان با سمعانی اثر خود را
نوشته است، نام یکی از اجداد مشهور آنان را دیواستی و لقب
وی را «سور» ضبط کرده است (ص ۲۰۳). از دیواستی
(در سغدی دیواشتچ) نیای این دودمان، آگاهی
اندکی در دست است. در میان اسنادی که خاورشناس روسی، آ.
آ. فریمان، در ۱۹۳۳ م ضمن کاوشهای خود در
منطقۀ «کوه مغ» به دست آورد، نامهای به دو خط و زبان سغدی و عربی
کشف شد که آن را دیواستی به جراح بن عبدالله حَکَمی که در
۹۹ ق / ۷۱۸ م از سوی عمر بن عبدالعزیز،
خلیفۀ اموی، فرمانروای خراسان و ماوراءالنّهر بود، نوشته است. دیواستی
در این نامه خود را مسلمان خوانده و نسبت به حاکم خراسان اظهار اطاعت کرده
است (نفیسی، تعلیقات ... ، ۲ /
۹۷۱-۹۷۳؛ ایرانیکا، VII / 764).
در ۱۰۴ ق / ۷۲۲ م میان سعید بن
عمرو حرشی فرمانروای خراسان که در حوالی فَرغَانه به غزا مشغول
بود و دیواستی که در این هنگام حاکم محلی سمرقند محسوب میشد،
نبری در گرفت. دیواستی که در مقام ضعف بود خود را تسلیم
کرد و سعید بن عمرو بهرغم قولی که داده بود، او را کشت و سرش را به عراق
و دست چپش را به طخارستان نزد سلیمان بن ابی السری فرستاد (طبری،
۷ / ۱۰-۱۱؛ نفیسی، محیط زندگی
... ، ۱۳۱-۱۳۳) عمربن هُبیره والی
عراق، از قتل دیواستی خشمگین شد و سعید ابن عمرو را از
حکومت خراسان برکنار کرد (طبری، ۷ / ۱۵). از آن پس از
بازماندگان دیواستی در سغد خبری در دست نیست. ظاهراً آنان
از سرزمین نیاکان خود کوچیدهاند. از میانههای سدۀ
۳ ق / ۹ م به تدریج نام و نشان آنان دیگر بار در صحنۀ سیاسی
عصر پدیدار میشود. از زندگی میکال بن عبدالواحد نیای
صاحب نام این خاندان اطلاعی در دست نیست. ولی به نام دو
فرزند او شاه بن میکال و محمد بن میکال که در حوادث دوران خود (سدۀ
۳ ق / ۹ م) نقشی داشتند، برمیخوریم. برجستگان این
خاندان به این شرحند:
۱. محمد بن میکال (مق ۲۵۰
ق / ۸۶۴ م). او از سپاهیان و فرماندهان سلسلۀ طاهری
بود و از سوی محمد بن طاهر بن عبدالله (۲۴۸-
۲۵۹ ق / ۸۶۲-۸۷۳ م) آخرین
امیر این سلسله مأمور جنگ با محمد بن جعفر طالبی، حاکم زیدی
شهر ری، گردید. در نبردی که میان آن دو در بیرون
شهر درگرفت محمدبن میکال پیروز شد، محمدبن جعفر طالبی اسیر
گشت و ری به تصرف طاهریان درآمد. اندکی پس از آن حسن بن زید
سرداری «واجن» نام را به جنگ محمد بن میکال فرستاد. ابن میکال
از ری بیرون آمد و به نبرد پرداخت، اما شکست خورد و به هلاکت رسید
و ری دیگر بار به تصرف زیدیان درآمد (همو، ۹ /
۲۷۵؛ ابن اثیر، الکامل، ۷ /
۱۳۳-۱۳۴).
۲. شاه بن میکال (د
۳۰۲ ق / ۹۱۴ م)، فرزند مشهور میکال بن
عبدالواحد و نخستین کس از آل میکال است که پس از دیواستی
نام او در منابع به چشم میخورد. شاه بن میکال نیز همانند برادر
از دست نشاندگان و فرماندهان طاهریان بود. در نزاعی که در صفر
۲۵۱ ق / مارس ۸۶۵ م بر سر کسب قدرت و تصاحب
مقام خلافت میان معتز و مستعین پدید آمد، شاه همراه با محمد بن
عبدالله بن طاهر جانب مستعین را گرفت و در نبردی که رخ نمود طرفداران
معتز را درهم شکست (طبری، ۹ / ۲۹۲،
۲۹۵، ۳۰۱-۳۰۲؛ ابن اثیر،
الکامل، ۷ / ۱۴۶). در جمادیالآخر همین سال
ابن طاهر او را مأمور مقابله با ابوالحسین یحیی بن عمر
کرد (طبری، ۹ / ۳۲۳، ۳۳۱). در
۲۵۲ ق / ۸۶ م در بغداد شورشهایی به پا
خاست که شاهبن میکال، این بار نیز به فرمان محمد ابن عبدالله
طاهر به نبرد با شورشیان پرداخت و نیروی آنها را درهم شکست
(همو، ۹ / ۳۵۹، ۳۶۰؛ ابن اثیر،
الکامل، ۷ / ۱۷۰-۱۷۱). در
۲۵۶ ق / ۸۷۰ م چون معتمد، خلیفۀ عباسی،
با طغیان علی بن زید علوی در کوفه روبهرو شد، شاه را به
مقابلۀ او فرستاد. وی هر چند در این نبرد شکست خورد و لشکرش هزیمت
یافت، اما خود جان سالم بدر برد (طبری، ۹ /
۴۷۴؛ ابن اثیر، الکامل، ۷ /
۲۳۹). بار دیگر نام او در شورش زنگیان به میان
آمده است: نیروهای معتمد به فرماندهی ابوالعباس موفق، پسر
متوکل، در ۲۶۷ ق / ۸۸۱ م درحالیکه شاه
بن میکال نیز جزو سران سپاه او بود به کنارههای دجله گسیل
شدند. وی در این مدت مأموریت داشت که ناحیۀ حسینیه
را از وجود شورشیان پاک سازد (طبری، ۹ / ۵۵۹،
۵۶۳). از ۳۰ سال آخر زندگی شاهبن میکال
آگاهی بسیاری نداریم. از فرزندان و اعقاب او نیز کسی
شناخته نیست. ابوعُبادهُ بحتری شاعر مشهور عرب، قصایدی در
مدح او سروده است: دریک قصیده از شاه با کنیه «ابوغانم» یاد
کرده و در قصیدهای دیگر از او علیه کاتب یونس یاری
خواسته است (همو، ۲ / ۶۸۸، ۹۰۵،
۱۱۸۷-۱۱۹۰،
۱۲۰۶، ۳ / ۱۲۵۸-
۱۲۵۹، ۱۹۰۰، ۴ /
۲۴۳۰-۲۴۳۴).
۳. عبدالله بن محمد بن میکال
(د ۳۰۸ ق / ۹۲۰ م). عبدالله یگانه فرد
از آل میکال بود که به صفاریان پیوست. وی در سیستان
صاحب عنوان و دارای مقام بود و چندی نیز به وزارت نائل آمد. در
ربیعالثانی ۲۶۷ ق / نوامبر ۸۸۰
م او در غیاب عمرو و بهعنوان «وکیل» وی، با همکاری شادان
بن مسرور به خوبی از سیستان حراست کرد (تاریخ سیستان،
۲۳۷)، هر چند که در ۲۷۶ ق /
۸۸۹ م عمرولیث، او را از منصب وکالت برکنار کرد (همان،
۲۴۷)، اما تا پایان حکومت عمرو همچنان در آنجا جزو
برجستگان به شمار میآمد. پس از دستگیری عمرولیث و طغیان
سُبْکَری در سیستان، عبدالله بن میکال وزیر او گردید
(همان، ۲۵۸). احتمالاً پس از آنکه سبکری در ذیقعدۀ
۲۹۹ ق / ژوئن ۹۱۲ م از مقتدر خلیفه
عباسی شکست یافت (همان، ۲۹۵-۲۹۶)
عبدالله بن محمد نیز به نزد خلیفه رفت و در آنجا مقامی پیدا
کرد. عبدالله چندی در فارس بود و در آن هنگام، ابن دُرید دانشمند
مشهور و صاحب الجمهرة فی علم اللغة را نزد خود آورد و تربیت فرزندش
ابوالعباس را به او سپرد. ابن دُرید قصیدهای در مدح پدر و پسر
سرود که آنان را در جهان اسلام بلندآوازه ساخت (سمعانی، ۱۲ /
۵۳۱-۵۳۳؛ نفیسی، فرهنگنامۀ پارسی،
۵۳۴). عبدالله بن محمد در اواخر زندگی از سوی مقتدر
به حکومت اهواز و نواحی اطراف آن منصوب شد (یاقوت، ۷ / ۶؛
ذهبی، ۱۶ / ۱۵۶).
۴. ابوالعباس اسماعیل بن
عبدالله بن محمدبن میکال (۲۷۰-۳۶۲ ق /
۸۸۳-۹۷۳ م)، در نیشابور زاده شد و در
آن شهر و نیز در فارس و اهواز به کسب دانش و تکمیل آن پرداخت. او حدیث
را از عَبدانِ اهوازی، ابوالعباس محمد بن اسحاق سراج، ابوبکر محمد بن اسحاق
بن خُزَیمه، علی بن سعید عسکری و ابوالعباس احمد بن محمد
الماسَوْجَسی و گروهی دیگر فراگرفت (یاقوت، ۷ /
۵-۶؛ ذهبی، همانجا). در فارس نزد ابن دُرید به آموزش
پرداخت و از او مدتها کسب فیض کرد (سمعانی، ۱۲ /
۵۳۱؛ یاقوت، ۷ / ۶). چون پدرش به حکومت اهواز
رسید، او هم بدانجا رفت. یاقوت به نقل از ابوعبدالله حاکم صاحب تاریخ
نیشابور گفته است که ابن دُرید در فارس مدتها به ابوالعباس دانش میآموخت
و چون «مقصوره» مشهور خود را در وصف آل میکال سرود ۳۰۰ دینار
صله گرفت (۷ / ۸- ۹). بر این قصیده شروح متعددی
نگاشتهاند (نفیسی، فرهنگنامۀ پارسی، همانجا). همچنین
ابن دُرید کتابْ الجمهره را به او تقدیم داشته و در مقدمه آن وی
را ستوده است (۱ / ۳). ابوالعباس چون به نیشابور بازگشت نزد
استادان آنجا به تکمیل آموختهها پرداخت. کسانی چون ابوعلی حافظ
نیشابوری، ابوالحسین محمدبن حجاجی، ابوعبدالله حاکم و
عبدالغافر فارسی از وی حدیث روایت کردهاند (ذهبی،
۱۶ / ۱۵۶-۱۵۷؛ یاقوت،
۷ / ۶).
ابوالعباس میکالی فردی
وارسته و آزاده بود. چون پدرش درگذشت، مقتدر همۀ مشاغل او را
بر عهدۀ وی نهاد و خلعتش داد و نواخت (همو، ۷ /
۹-۱۰)، اما ابوالعباس از پذیرفتن آنهمه به این
بهانه که آهنگ خراسان دارد و در آنجا مالی برای گذران زندگی
هست، امتناع ورزید و به سوی نیشابور شتافت. پس از ورود به آن
شهر به سفارش ابونصربن ابیحیّه نخست به دیدار ابوعمرو خَفّاف
رئیس شهر رفت. ابوعمرو به سردی او را پذیرفت و خشم وی را
برانگیخت. پس نزد احمدبن اسماعیل دومین فرمانروای سامانی
(۲۹۵-۳۰۱ ق /
۹۰۸-۹۱۴ م) که این هنگام در هرات بود
رفت و مورد استقبال وی قرار گرفت و هدایایی دریافت
داشت. این آغاز وابستگی آل میکال به سامانیان بود (همو،
۷ / ۱۰-۱۱). پس از چندی به پیشنهاد
ابوجعفر احمدبن حسین عُتبیِ وزیر، ریاست دیوان
رسائل به او واگذار گردید (همو، ۷ / ۱۱). به این
ترتیب میکالیان از زمان ابوالعباس در نیشابور سکنی
گزیدند و ظاهراً او نخستین کس از آنان است که به ریاست نیشابور
رسید. ذهبی از او با عنوان رئیس خراسان یاد کرده است
(۱۶ / ۱۵۶).
ابوالعباس دانشمندی برجسته بود.
گذشته از دانشهای دینی، در ادبیات عرب، شعر و نثر دستی
توانا داشت و آثاری در این زمینهها از او به جا مانده است.
نمونۀ اشعار او را میتوان در تتمةالیتیمة (ثعالبی،
۲ / ۱۰۷) یافت. ابوالعباس در ۹۲ سالگی،
در نیشابور درگذشت و در مقبرۀ باب مَعْمَر به خاک سپرده شد (سمعانی، ۱۲ /
۵۳۴؛ یاقوت، ۷ / ۵، ۱۲؛ ابنعماد،
۳ / ۴۱؛ قس: ابنابیالوفا، ۱ /
۱۰۹). ابوالحسن بیهقی به اشتباه درگذشت او را در
۳۹۲ ق / ۱۰۰۲ م دانسته است (ص
۲۰۳).
۵. ابوالقاسم علی بن اسماعیل
بن عبدالله بن محمدبن میکال مطوعی (د ۳۷۶ ق /
۹۸۶ م)، فرزند ابوالعباس میکالی. میکالیان
مشهور پس از وی، بیشتر از نسل او هستند. ابوالقاسم مطوعی
دلاور، نیکمرد و در دفاع از مقدسات دین کوشا بود. وی در آغاز در
نیشابور از ابومحمدعبداللهبن محمد شرقی و ابوحامد احمدبن محمدبن بلال
بزار و ابوالفضلبن قوهیار و گروهی دیگر حدیث فراگرفت.
مدتی در بغداد و بصره به کتابت حدیث اشتغال داشت. زمانی به
طرسوس رفت و با رومیان به جهاد پرداخت. سرانجام به فراوه (در خراسان) بازگشت
و در آنجا سکونت گزید و در آبادانی آنجا کوششها کرد. در نزدیکی
ابیورد رباط بزرگی برپا داشت و مالی فراوان در آن هزینه
کرد، وسایل بسیار به آنجا آورد و چاههای آب شیرین
احداث کرد. آبادیها ساخت و بر اینهمه املاک مهمی وقف کرد. وی
در همانجا درگذشت و در آرامگاهی که خود در جنب رباطش ساخته بود به خاک
سپرده شد (سمعانی، ۱۲ / ۵۳۰؛ مقدسی،
۳۳۳-۳۳۴).
۶. ابومحمد عبدالله بن اسماعیلبن
عبداللهبن محمدبن میکال (۳۰۷- ۳۷۹ ق /
۹۱۹-۹۹۰ م). ظاهراً وی فرزند بزرگتر
ابوالعباس میکالی بود و پس از پدر ریاست نیشابور یافت.
ابومحمد در دانشهای متداول زمان همچون فقه، ادب و شعر و بهویژه در
علم شروط (= نگارش اسناد معاملات شرعی) دست داشت. وی فقه را نزد قاضیالحرمین
و گروهی دیگر از فقیهان زمان آموخت. ابومحمد در نگارش نثر عربی
متبحر بود و اشعار بسیاری در حفظ داشت. مردی نیکوکار بود
و در پنهان از بینوایان دستگیری میکرد. هنگامی
که ریاست نیشابور داشت، پیوسته درِ خانهاش از بام تا شام به روی
مردم گشوده بود. در ۳۶۴ ق / ۹۷۵ م ریاست
دیوان رسائل را به او پیشنهاد کردند، اما نپذیرفت و چند بار پیشنهاد
وزارت را رد کرد. در ۴۷ ق / ۹۵۸ م برای نخستین
بار حج گزارد. چند سال بعد در ۳۷۹ ق / ۹۸۹ م
برای دومین بار راه سفر حج در پیش گرفت. لیکن در آخرین
روزهای ذیحجه در مکه درگذشت و پیکرش را در بطحا به خاک سپردند
(سمعانی، ۱۲ / ۵۲۸- ۵۲۹).
ابومحمد در میان راه سفر حج به تقاضای مردم شهرهای دامغان، ری،
همدان، بغداد، کوفه و مکه مجالسی برپا داشت و به روایت حدیث
پرداخت (همانجا). ابومحمد عبدالله میکالی از ادیبان و ادب
دوستان عصر خود بود. مقدسی در مقدمۀ احسنالتقاسیم از او یاد
کرده است (ص ۵). او شعر هم میسروده و گزیدهای از آثار
منظوم عربی او را ثعالبی در یتیمة الدهر ذکر کرده و
افزوده که وی ۰۰۰‘۱۰۰ بیت از
اشعار شاعران دیگر در حفظ داشت (۴ / ۴۱۷-
۴۱۸). قطعۀ دیگری از اشعار وی در دمیة القصر باخرزی
مندرج است (۲ / ۹۵۳-۹۵۴).
۷. ابوجعفر محمدبن عبداللهبن
اسماعیلبن عبداللهبن محمدبن میکال (د ۳۸۸ ق /
۹۹۸ م)، در نیشابور زاده شد و پس از مرگ پدر رئیس
آن شهر گردید. وی از قاضی الحرمین ابوالحسین دانش
آموخت و از احمدبن کامل قاضی و احمدبن سلمان فقیه و عبدالله بن اسحاق
خراسانی حدیث فراگرفت و در ۳۸۳ ق /
۹۹۳ م به املاءِ حدیث پرداخت. از کسانی که نزد او
حدیث شنیدند یکی حاکم ابوعبدالله نیشابوری
بود (سمعانی، ۱۲ / ۵۳۰؛ یاقوت،
۱۸ / ۲۹-۳۰). ابوجعفر در لعت و عروض تبحّر
داشت، شعر هم میسرود و شاید سرودههای او بیش از
۰۰۰‘۱۰ بیت باشد که بخشی از آن را
ثعالبی نقل کرده است (یتیمة الدهر، ۴ /
۴۱۸).
ابوجعفر محمدبن عبدالله در نیشابور
درگذشت و او را در خانه پدرش به خاک سپردند (سمعانی، ۱۲ /
۵۳۰). بدیعالزمان همدانی نامههای ستایشآمیزی
خطاب به او نوشته است و احتمالاً منظور او در نامههایی که عنوان «ابن
میکال رئیس نیشابور» دارد، همو بوده است (صص
۴۹۶-۵۰۰).
۸. ابوعبدالله جعفربن محمدبن
عبداللهبن اسماعیلبن عبداللهبن محمدبن میکال، فرزند ابوجعفر محمدبن
عبدالله. تنها در تاریخ نیشابور به احوال او اشارهای شده است.
براساس آن ابوعبدالله حدیث را از ابوسعیدبن موسی و بشر اسفراینی
فراگرفته است (فارسی، ۲۵۹).
۹. ابونصر احمدبن ابوالقاسم علیبن
اسماعیل میکالی (د پیش از ۴۱۶ ق /
۱۲۰۵ م). وی رئیس نیشابور و ازجمله
بزرگان و اعیان آنجا بود (بیهقی، ابوالحسن،
۲۰۳). نخستین اشاره به احوال او در حوادث سال
۳۶۷ ق / ۹۷۷ م در نیشابور است (گردیزی،
۳۶۳). ابونصر معاصر سلطان محمود غزنوی بود و ظاهراً روابط
او با حسنک، عضو برجستۀ خاندان میکالی در غزنین، چندان حسنه نبود. ابونصر میکالی
در فنون مختلف ادبی تبحر داشت و شعر به عربی نیک میسرود.
عُتبی ضمن ستایش از او برخی از اشعار وی را در مدح سلطان
محمود نقل کرده است (ص ۲۵۳). بدیعالزمان همدانی با
ابونصر مکاتبه داشته؛ تعدادی از نامههای بدیعالزمان به او در
مجموعۀ رسایلش آمده است (صص ۲۳۸-۲۴۰،
۳۴۴-۳۴۶،
۴۹۶-۵۰۰؛ حصری، ۱ /
۲۷۴- ۲۷۹). همو در نامۀ دیگری
به ابونصر از نایب او در هرات شکایت کرده است. ابونصر میکالی
شاعر و دانشمندی برجسته بود. هر چند اثر مستقلی از وی بر جای
نمانده، اما بخشهای بسیاری از آثارش در منابع آمده است: باخرزی
پس از شرح مختصر احوال او چند قطعه از اشعارش را نقل کرده (۲ /
۹۵۶- ۹۵۹) و عُتبی نامهای را که
وی به عربی خطاب به قابوس وشمگیر نوشته، آورده است (صص
۲۵۳-۲۵۴). از کسانی که او را ستودهاند،
برجستهتر از همه، ابوبکر خوارزمی است که در مدح وی قصیدهای
سروده (همو، ۲۵۴-۲۵۶). همچنین از
خوارزمی نامههایی خطاب به او در دست است (صص
۱۱۰-۱۱۱). ابوالفتح بُستی شاعر برجسته
دیگر این عصر نیز قطعهای در مدح ابونصر دارد (حصری،
۱ / ۱۴۵).
۱۰. حسنک میکال،
ابوعلی حسنبن محمدبن عباس.(مق ۴۲۲ ق /
۱۰۳۱ م)، مشهورترین عضو این خاندان و آخرین
وزیر محمود غزنوی. دانسته نیست که نسب او دقیقاً چگونه به
میکالیان میپیوندد. نفیسی حدس میزند
که عباس آخرین نیای شناخته شده او فرزند ابوالعباس میکالی
است ( تعلیقات ... ، ۱۰۰۶)، اما به این نکته
در هیچ یک از منابع دست اول اشارهای نشده است. پدر حسنک، زمانی
که محمود غزنوی امیر لشکر خراسان بود، به خدمت او رسید و مورد
توجه قرار گرفت و از نزدیکان وی شد، اما در جوانی درگذشت. پسرش
ابوعلی برجای پدر قرار گرفت و بعد به غزنین رفت و از ندیمان
سلطان محمود گردید. در همین زمان در نیشابور شورشهایی
رخ نمود، فرقههای مختلف به جان هم افتادند، پیروان ابوبکر محمدبن
مَمْشاد کَرّامی بر مردم ستمها کردند و درگیری آنان با یاران
قاضی صاعد شهر را به ویرانی کشاند. محمود برای پایان
بخشیدن به این حوادث، ابوعلی حسن را به ریاست نیشابور
برگماشت تا او آرامش را به شهر بازگرداند. ابوعلی این مشکل را سامان
بخشید و ستمگران را به سختی گوشمالی داد و در ایام ریاست
بر این شهر در آبادانی آنجا کوشش فراوان کرد، بازار شهر را سقف زد و
در پاکیزگی معابر پیوسته مراقبت داشت (عُتبی،
۳۹۲-۴۰۱). نیز باغ و بناهای بسیار
در شادیاخ نیشابور احداث کرد که پس از وی به تصرف مسعود غزنوی
درآمد (بیهقی، ابوالفضل، ۴۱). کاردانی ابوعلی
در ادارۀ نیشابور، سبب توجه بیشتر محمود غزنوی به وی گردید
و او را به غزنین فراخواند. پس ابوعلی نایبانی برای
خود در نیشابور تعیین کرد و به خدمت محمود رفت. سلطان در این
هنگام به منظور ابراز علاقۀ بسیار به او، وی را «حسنک» خواند و این نام تا پایان
زندگی بر وی ماند و بدان شهرت یافت (منشی کرمانی،
۴۲).
حسنک در ۴۱۵ ق /
۱۰۲۴ م به مکه رفت و حج گزارد. در بازگشت چون راهها ناامن
بود، از شام، قلمرو حکومت فاطمیان، گذشت. خلیفۀ فاطمی
برای او و همراهانش خلعت فرستاد (بیهقی، ابوالفضل،
۲۲۴؛ گردیزی، ۴۲۴؛ ابن جوزی،
۸ / ۱۵-۱۶). القادر بالله، خلیفۀ عباسی،
از شنیدن این خبر خشمگین شد و نامهای به اعتراض به محمود
نوشت و حسنک را قرمطی خواند. هر چند سلطان این تهمت را بیاساس
خواند، اما برای جلب خشنودی خلیفه، هدایای خلیفۀ فاطمی
را به بغداد فرستاد که در آنجا سوزانده شد (بیهقی، ابوالفضل،
۲۲۷- ۲۲۸). چند سال بعد محمود بهرغم خلیفه،
حسنک را پس از عزل خواجه احمدحسن میمندی (د ۴۱۶ ق /
۱۰۲۵ م) به وزارت برگزید (نفیسی، تعلیقات
... ، ۹۹۵).
در ۴۱۸ ق /
۱۰۲۷ م حسنک به هنگام وزارت به فرمان محمود به سیستان
رفت و در آنجا خواجه ابومنصور خوافی را از حکومت برکنار ساخت و عزیز
فوشنجه را به جای او فرمانروایی سیستان داد (تاریخ
سیستان، ۳۶۱).
حسنک در دوران وزارت خود با مسعود پسر
دوم محمود غزنوی میانۀ خوبی نداشت و در مناقشاتی که پس از مرگ سلطان محمود در
۴۲۱ ق / ۱۰۳۰ م رخ داد جانب محمد پسر
بزرگ وی را گرفت و در دوران کوتاه سلطنت او همچنان منصب وزارت داشت. چون
مسعود بر برادر پیروز شد، حسنک گرفتار و به هرات برده شد (بیهقی،
ابوالفضل، ۵۷- ۵۸). دشمنانش بهویژه ابوسهل زوزنی
فرصت را غنیمت شمردند و در اعدام او اصرار ورزیدند. در ۲۷
صفر ۴۲۲ ق / ۲۳ فوریۀ
۱۰۳۱ م، در مجلسی در بلخ، با حضور خواجه احمد حسن میمندی،
او را واداشتند تا همۀ اموالش را به مسعود واگذارد (همو،
۲۲۹-۲۳۰) و روز بعد او را به دار آویختند.
مردم به ویژه نیشابوریان آشکارا میگریستند و چون
کارگزاران حکومت از آنان خواستند که پیکر حسنک را سنگسار کنند، کسی
فرمان نبرد و سرش را به بغداد نزد خلیفه القادر فرستادند (گردیزی،
۴۲۵). پیکرش نزدیک به ۷ سال بر دار باقی
ماند، آنگاه به خاک سپرده شد (همو، ۲۳۱-۲۳۴،
۲۳۶).
پس از گرفتاری حسنک، مسعود غزنوی
در شعبان ۴۲۱ ق / اوت ۱۰۳۰ م به نیشابور
رفت و در آنجا فرمان داد که آیینها و رسمهایی که حسنک
نهاده بود باطل کنند و همان شیوههای کهن را از نو برپا دارند. در همین
سفر به پایمردی قاضی صاعد، املاک و موقوفاتی که در اختیار
فرزندان ابونصر میکال بود و حسنک آنها را از دست آنان گرفته بود، به صاحبانش
برگردانده شد (بیهقی، ابوالفضل، ۴۱-۴۴). از
گفتار مفصل و شورانگیز بیهقی برمیآید که حسنک مردی
آزاده و نیکوکار بوده و اعدام او سبب رنجش و آزردگی تودۀ مردم
گشته است. نفیسی حسنک را ایرانی پاکزادی میداند
که مخالف تسلط عربها بوده و با آنان مبارزه میکرده و توجه خاصی به
ادبیات فارسی و گسترش آن داشته است (تعلیقات
۰۰۰‘۹۹۶). فرخی سیستانی
شاعر نامآور اوایل سدۀ ۵ ق / ۱۱ م از حسنک ستایشها کرده و۶ قصیدۀ مفصل
که یکی در تهنیت وزارت اوست، در مدح وی سروده است (صص
۱۷۸، ۱۸۰-۱۸۳).
۱۱. ابوالقاسم علیبن
ابوجعفر محمدبن عبدالله بن اسماعیل (د پس از ۴۲۷ ق / پس
از ۱۰۳۶ م)، مشهور به خواجه علی میکال. نام
او را ابوالفضل بیهقی بارها در حوادث دوران محمود و مسعود غزنوی
آورده است. وی احتمالاً فرزند ابوجعفر محمد و شاید نخستین فرد
از آل میکال باشد که به غزنویان پیوسته است. محمود اورا به غَزنین
فراخواند و ریاست آن شهر را به او سپرد (ص ۳۸۰) و از آن
پس خواجه علی سلسله جنبان حوادث سیاسی آن دوره گردید. در
۴۰۲ یا ۴۰۳ ق /
۱۰۱۱ یا ۱۰۱۲ م محمود تصمیم
گرفت خواهر خود را به نکاح منوچهر ابن قابوس فرمانروای گرگان درآورد، و
خواجه علی مأمور شد او را به گرگان برساند (همو، ۲۶۴). پس
از درگذشت محمود و در جنگ قدرتی که میان فرزندان وی، محمد و
مسعود برپا خاست، او جانب مسعود را گرفت و نامهای اطاعتآمیز برای
او فرستاد (همو، ۱۹). چندی بعد در ذیحجۀ
۴۲۲ ق / دسامبر ۱۰۳۱ م مأمور استقبال
از فرستادۀ خلیفۀ جدید، القائم و برپایی مجالس جشن و آذینبندی
شهر گردید و به خوبی از عهدۀ این کار برآمد (همو،
۳۸۰، ۳۸۳، ۳۸۷). از آن پس
کار او بالا گرفت تا آنجا که بیشتر مأموریتهای مهم به وی
سپرده میشد. در جمادیالآخر ۴۲۳ ق / مه
۱۰۳۲ م مسعود او را به سالاری «حاج خراسان و ماوراءالنهر»
برگزید (همو، ۴۵۵، ۴۵۶،
۴۵۹).
یکی از فرزندان او خواجه
مظفر نام داشت که در غیاب پدر ریاست شهر غَزنین را بر عهده میگرفت،
ولی در ربیعالاول ۴۲۷ ق / ژانویه
۱۰۳۶ م درحیات پدر درگذشت (همو،
۶۴۹).
۱۲. ابوالفضل عُبیدالله
بن احمد میکالی (د ۴۳۶ ق /
۱۰۴۵ م)، فرزند بزرگتر ابونصر میکالی و از
شاعران و دانشمندان و محدّثان نامآور روزگار خود بود. وی در نیشابور
زاده شد و هم در آن شهر به کسب دانش پرداخت. ابوالفضل برجستهترین دانشمند و
شاعر آل میکال خوانده شده و بهسبب معاشرت با بزرگان و ادیبان عصر خود
چون ابومنصور ثعالبی و باخرزی از شهرت زیاد برخوردار گردیده
است.
ابوالفضل میکالی در خراسان
از گروه بسیاری همچون حاکم ابواحمد حافظ و ابوعمروبن حمدان، و در
بخارا از ابوبکر محمدبن یافث بخاری و در مکه از ابوالحسین بن رزیق
و همچنین از ابوعلی حمدبن عبدالله رازی و گروهی دیگر
حدیث آموخت (فارسی، ۴۶۱؛ کتبی، ۲ /
۴۲۸). خود نیز محدّثی توانا به شمار بود، و در رجب
۴۲۲ ق / ژوئن ۱۰۳۱ م حدیث گفتن
آغاز کرد. در مجلس درس او ائمۀ مذاهب و قضات و بزرگان شرکت میجستند. جلسات درس او تا پایان
عمرش ادامه یافت (فارسی، ۴۶۱). گروهی از
محدّثان مانند ابوصالح مؤذّن و مسعودبن ناصر (همانجا) و ابوالفضل محمدبن احمد طبسی
و ابوالحسن علی بن احمد مؤذن و ابوالقاسم عبدالله بن علی (سمعانی،
۱۲ / ۵۲۸) از او روایت کردهاند.
ابوالفضل در نیشابور میزیست
و همانند نیاکان خود زمانی دراز بر این شهر ریاست داشت
(حصری، ۱ / ۱۳۶). در جمادیالاول
۴۲۴ ق / آوریل ۱۰۳۳ م سلطان
مسعود غزنوی به نیشابور آمد و مدتی در آنجا اقامت کرد. در همین
ایام وزیرش خواجه احمدبن عبدالصمد را از خوارزم به نیشابور
خواند و او را در منزل ابوالفضل جای داد. چنین به نظر میرسد که
او در این هنگام از محتشمان و اعیان این شهر به شمار بوده است
(بیهقی، ابوالفضل، ۴۷۶).
ابوالفضل میکالی به داشتن
اخلاق نیک، مردمداری، سخاوت و کثرت عبادت مشهور بود (سمعانی،
۱۲ / ۵۲۷) و از او فرزندانی متعددی
برجای ماند. ابوالحسن بیهقی سه تن از آنان (امیرحسین،
امیرعلی و امیر اسماعیل) را نام برده است (ص
۲۰۳). فرزند دیگر او طاهربن عُبیدالله ازجمله
محدّثان بود و در همدان درگذشت (فارسی، ۴۱۷). ابوالفضل در
عید اضحای سال یاد شده درگذشت (سمعانی، ۱۲ /
۵۲۸؛ کتبی، همانجا).
شخصیت علمی و آثار
ابوالفضل میکالی بجز فقه و
حدیث، در ادب تازی دستی توانا داشت و آثاری در نظم و نثر
به این زبان از خود برجای گذاشته است. هر چند دیوان اشعار او
اکنون در دست نیست، اما بسیاری از ابیات او را مؤلفان و
تذکرهنویسان معاصر وی و دورههای بعد گرد آورده و در آثار خود مندرج
ساختهاند. ثعالبی در یتیمةالدهر (۴ /
۳۵۵-۳۸۱) گزیدۀ نسبتاً مفصلی
از آثار او را نقل کرده و در کتابهای دیگر خود چون الاعجاز و الایجاز
(ص ۲۷۰) و سحر البلاغة (صص
۱۹۶-۱۹۷) قطعاتی از وی آورده
است. ثعالبی همچنین در مدح وی اشعاری سروده است (حصری،
۱ / ۱۴۱). حصری نیز نمونههای بسیاری
از آثار نظم و نثر ابوالفضل را همراه با قطعاتی که دیگران در وصف او
گفتهاند، نقل کرده است (صص ۱، ۲، ۳، ۴، جم ). ابوالفضل
میکالی با شاعران و سرایندگان عصر خود مکاتبه و مشاعره داشت
(ابن ظافر، ۲۲۳-۲۲۴؛ کتبی، ۲ /
۴۳۱، ۴۳۲؛ باخرزی، ۲ /
۷۱۵- ۷۱۹؛ حصری، جم ). عمربن علی
بن محمد مطوعی بارها در آثارش ابوالفضل را با کلمات ستایشانگیز
ستوده (همو، ۳ / ۷۱۳-۷۱۴) و کتابی
مستقل به نام درک الغُرَرَ و درج الدُرَرَ دربارۀ نظم و نثر او
پرداخته است. این کتاب ظاهراً از میان رفته، ولی بخشهایی
از آن در منابع آمده است. همچنین عُتبی ضمن گزارش ستایشانگیزی
دربارۀ خاندان میکالی و بهویژه ابوالفضل عُبیدالله و
نقل گزیدهای از نوشتههای او گاه به اشعار او استشهاد کرده است
(صص ۲۴۰، ۲۵۷-۲۶۲). از
کسان دیگر که در سدههای بعد آثار ابوالفضل را مفصلاً ذکر کرده، نویری
است (۲ / ۲۶۸، ۲۶۹، ۱۰ /
۶۰، ۱۱ / ۲۲۸، ۲۳۳،
۲۵۲-۲۵۳). نیز ابن شاکر کتبی پس
از شرح مختصری در احوال او برخی از اشعارش را برآورده است (۲ /
۲۴۸-۴۳۳). شعر کوتاهی که نواجی
در حلبة الکُمَیت آورده نیز به احتمال زیاد از اوست (ص
۳۳۵).
آثار ابوالفضل میکالی به این
شرح است: ۱. دیوان اشعار، که تا زمان سمعانی موجود و مشهور بوده
(۱۲ / ۵۲۸)، اما امروزه در دست نیست. اشعار
موجود وی توسط موبرگ گردآوری شده و در کتاب مستقلی در
۱۹۰۸ م در لایْپزیک به طبع رسیده است
(سزگین، ۲(۴) / ۲۵۸)؛ ۲. فضایل الملوک،
نخستین بار میرخواند از این اثر نام برده و به طور ضمنی
آن را از مراجع خود شمرده است (۱ / ۱۷). حاجی خلیفه
و دیگران نیز سخنان او را تکرار کردهاند (۲ /
۱۲۷۸؛ بغدادی، ۱ / ۴۶۸). این
کتاب تاریخی امروز در دست نیست؛ ۳. مخزنالبلاغة (میرخواند،
۱ / ۱۷؛ حاجی خلیفه، ۲ /
۱۶۳۹)، ابوالحسن بیهقی آن را مخزونالبلاغة
خوانده (ص ۲۰۳)؛ ۴. شرح علی حماسة ابیتمّام،
حاجی خلیفه از آن نام برده (۱ /
۶۹۱-۶۹۲)، ولی اثری از آن در دست
نیست (سزگین، ۲(۱) / ۱۱۳،
۲(۴) / ۲۵۸)؛ ۵. ملحالخواطر و منحالجواهر
(حاجی خلیفه، ۲ / ۱۸۱۷؛ بغدادی،
۱ / ۶۴۸)؛ ۶. شرح دیوان المتنّبی
(بغدادی، همانجا)؛ ۷. المخزون و الدر المنظوم و اللفظ المعدوم، این
کتاب در ده باب و مشتمل بر اخوانیات، مدیحهها و مباحثی از این
دست است. نسخهای از آن که در ۱۱۴۸ ق /
۱۷۳۵ م به خط نسخ کتابت شده در کتابخانۀ جامع
کبیر شهر صنعا موجود است (رقیحی، ۴ /
۱۷۰۱)؛ ۸. المنتحل (براون: المنتخل) یا
المنتخب المیکائیلی. ابوالحسن بیهقی (همانجا) و دیگران
آن را از مصنفات ابوالفضل دانستهاند. این کتاب گزیدهای است از
شعر و نثر عرب از دورۀ جاهلی تا عصر آل بویه، در ۱۵ باب. دو نسخۀ خطی
از آن موجود است. یکی از آنها که در ۶۱۱ ق /
۱۲۱۴ م کتابت شده در کتابخانۀ طوپقاپوسرای
ترکیه نگهداری میشود (قاراتای، IV
/ ۳۲۵؛
سزگین، ۲(۱) / ۱۲۴-۱۲۵).
نسخۀ دیگر آن در کتابخانۀ کمبریج است (براون، ۲۲۱-۲۲۲)؛
۹. رسالۀ وصف الکتابات، نسخهای از این رساله که در
۱۲۶۰ ق / ۱۸۴۴ م کتابت شده در
مجموعۀ ۴۵۰۵ کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود
است (مرکزی، خطی، ۱۳ /
۳۴۵۴-۳۴۵۵)؛ ۱۰. در جُنگ
شمارۀ ۴۵۵۹ کتابخانۀ مجلس شورای
سابق (مجموعۀ تقوی) نیز اثری از وی با عنوان انشاء الامیر
ابوالفضل عُبیدالله بن احمد المیکالی موجود است (شورا، خطی،
۱۲ / ۲۴۱ به بعد) و میکروفیلم آن در
کتابخانۀ مرکزی دانشگاه نگهداری میشود (مرکزی، میکروفیلمها،
۱ / ۶۱۵، ۶۳۲).
۱۳. ابوابراهیم نصربن
احمد میکالی، فرزند ابونصر میکالی و برادر کوچکتر
ابوالفضل عُبیدالله بن احمد (عُتبی، ۲۵۷-
۲۵۸). وی امیری دانشمند، شاعر و محدّث بود.
هرچند شهرت برادر را نداشت، اما باخرزی در زمینۀ برخی از
زمینههای ادب او را از ابوالفضل برجستهتر دانسته و شماری از
سرودههایش را نقل کرده است (۲ / ۹۵۶-
۹۵۹). ابوابراهیم از ابوعمروبن حمدان حدیث آموخت و
ابوبکر محمدبن یحیی از وی روایت کرد (فارسی،
۷۰۸). ثعالبی به اختصار دربارۀ وی سخن
گفته و برخی از اشعار او ازجمله مرثیهای را که برای
ابوالعباس بن طاهربن زینب سروده ذکر کرده است (تتمةالیتیمة،
۲ / ۶-۷؛ همو، خاصالخاص، ۲۲۷). ابوابراهیم
ازجمله بزرگان نیشابور بوده و احتمالاً منصب امیری داشته است.
از زندگی او چیزی بیشتر دانسته نیست. مسلم آن است
که وی تا اوایل پادشاهی مسعود غزنوی و قتل حسنک وزیر
زنده بوده است (بیهقی، ابوالفضل، ۴۳-۴۴).
۱۴. ابوالقاسم علیبن
ابوالفضل عُبیدالله میکالی، فرزند بزرگ ابوالفضل عُبیدالله
میکالی (ثعالبی، تتمةالیتیمة، ۲ /
۱۰۶). ابوالحسن بیهقی از او به نام امیرعلی
نام برده است (ص ۲۰۳). وی شاعر، ادیب و طبیب
بود. دیوان شعری داشت و ثعالبی قطعهای از اشعار او را
نقل کرده و نوشته است که وی اشعار خود را منتشر نمیکرد (تتمةالیتیمة،
همانجا).
۱۵. ابوشجاع مظفربن ابوصالح
محمدبن ابوالقاسم علیبن اسماعیل میکالی (د
۴۵۵ ق / ۱۰۶۳ م). وی نوۀ
ابوالقاسم علی مطوعی، محدث و حافظ قرآن بود و با صوفیان و
دانشمندان نشست و برخاست داشت. از ابوزکریا حربی و خَفّاف و ابوبکربن
عبدوس و دیگر محدّثان آن عصر حدیث آموخت، و ابوعبدالله فارسی از
وی روایت کرده است (فارسی، ۶۸۵).
۱۶. امیر ابواحمد حسن
بن محمدبن اسماعیل میکالی، نوادۀ ابوالعباس میکالی
و از محدّثان عصر. فارسی دربارۀ او گوید: ابواحمد از جدش
ابوالعباس میکالی، ابوسعید محمدبن علی محاربی و
ابوعمروبن حمدان حدیث آموخت (ص ۲۷۲).
۱۷. ابومنصور عبدالله بن
طاهربن ابوالفضل عُبیدالله میکالی (زنده در
۴۴۵ ق / ۱۰۵۳ م)، نوادۀ
ابوالفضل میکالی. به گفتۀ فارسی در
۴۴۵ ق / ۱۰۵۳ م از ابوالقاسم عبدالعزیزبن
پندار شیرازی حدیث شنیده است (ص ۴۵۳).
۱۸. ابوعبدالله حسین
بن علی میکال (زنده در ۴۵۱ ق /
۱۰۵۹ م)، ملقب به رئیسالرؤسا. وی چهرۀ سیاسی
برجستۀ عصر مسعود غزنوی بود که به دست سلجوقیان اسیر شد و
باعث تداوم نفوذ و اعتبار میکالیان تا دورۀ طغرل سلجوقی
گردید. نظامی عروضی نوشته است که وی در زمان سلطان محمود
از سوی وی مأموریت یافت که به دربار ابوالعباس مأمون
خوارزمشاه رود و دانشمندانی چون ابوعلی سینا، ابوسهل مسیحی
و ابوریحان بیرونی را با خود به غَزنین بیاورد (صص
۱۱۸- ۱۱۹) و همو مینویسد که
«خواجه حسین بن علی میکال ... یکی از افاضل و اماثل
عصر و اعجوبهای بود از رجال زمانه» (ص ۱۲۰)، اما بعید
نیست نظامی عروضی که در چهار مقاله مرتکب پارهای
اشتباهات تاریخی شده در این مورد نیز به خطا رفته باشد
(نک : معین، ۴۴۲-۴۲۳).
در صفر ۴۲۶ ق / ژانویۀ
۱۰۳۵ م مسعود مشغول تجهیز سپاه برای سرکوبی
ترکمانان سلجوقی گردید. پس ابوعبدالله را متصدی تهیۀ لوازم
حرکت به سوی مرو کرد (بیهقی، ابوالفضل، ۵۷۱،
۶۲۸). چون ترکمانان حملات خود را به سوی خراسان تشدید
کردند، مسعود، حاجب بگتغدی را همراه ابوعبدالله حسین در رأس سپاهی
بزرگ در شعبان ۴۲۶ ق / ژوئن ۱۰۳۵ م به
نبرد آنان فرستاد. سالار بگتغدی در تهاجم نخستین ترکمانان را درهم
شکست و آنان را پراکنده ساخت، اما چون افرادش به گرد آوردن غنیمت پرداختند،
ترکمانان خود را بسیج کرده به آنان حمله بردند و در محلی به نام
«سپندانقان» بر لشکر غزنه غلبه یافتند. بگتغدی فرار اختیار کرد،
اما ابوعبدالله حسین که بر پیلی سوار بود نتوانست بگریزد
و به اسارت ترکمانان درآمد و او را نزد داود برادر طغرل بردند (رمضان
۴۲۶ ق / ژوئیۀ ۱۰۳۵ م)
و در آنجا زندانی شد (گردیزی،
۱۰۰-۱۰۲؛ بیهقی، ابوالفضل،
۶۲۷- ۶۲۹). ۵ سال بعد در
۴۳۱ ق / ۱۰۴۰ م که مسعود در تعقیب
سلجوقیان به باورد رفته بود، حسین همچنان نزد آنان زندانی بود
(بیهقی، ابوالفضل، ۸۰۶). از آن پس تا چند سال نامی
از او نیست. ظاهراً وی به تدریج در میان امیران
فاتح جایی برای خود باز کرده بود تا آنجا که طغرل اول پس از
ابوالقاسم علی بن عبدالله جوینی برای مدت کوتاهی در
۴۳۶ ق / ۱۰۴۴ م او را به وزارت خود
برگزید (ابناثیر، الکامل، ۹ / ۵۲۶؛ اقبال،
۳۹-۴۰). به گفتۀ ابوالفضل بیهقی وی
تا ۴۵۱ ق / ۱۰۵۹ م زنده بوده است (صص
۳۷۹-۳۸۰) و باخرزی نویسندۀ مشهور
و صاحب دُمیة القصر کاتب رسایل وی بود (باسورث، ۱ /
۱۸۳).
جز افراد یاد شده، نام گروه دیگری
از اعضای این خاندان در جای جای کتب و رسالات پراکنده است
که اطلاع بسیاری در مورد آنها در دست نیست، ازجمله باخرزی
(۲ / ۱۳۳۷) به یکی از آنان اشاره کرده
و فارسی نام یک تن از زنان این خاندان موسوم به جمعه بنت
ابوالحسن احمدبن ابوالفضل محمدبن عُبیدالله را که فاضله و محدّثه بوده در
کتاب خود آورده است (ص ۲۵۹).
از میکالیان طی سه
سده، دانشمندان، شاعران، محدّثان، ادیبان و سیاستمدارانی
برخاستند که آوازۀ آنان به زودی و گاه در زمان حیات خودشان به دوردستترین
نواحی جهان اسلام رسید. آنان سالیان دراز ریاست شهر نیشابور
را در دست داشتند و از این طریق با طاهریان، سامانیان و
سرانجام غزنویان ارتباط یافتند و به خدمت آنان درآمدند، و یک تن
از این دودمان نیز، چنانکه یاد شده، به وزارت سلجوقیان رسید،
اما از آن پس و با استقرار سلسلۀ سلجوقی در ایران شاید بهسبب آنکه خراسان اهمیت
نخستین خود را از دست داده بود، از اعتلای این دودمان به سرعت
فرو کاست و از آن پس شخصیت نامآوری در میان آنان چهره ننمود.
افراد این خاندان در برابر تحولات سیاسی و شرایط جدید
به خوبی از خود انعطاف نشان میدادند و بدین طریق قدرت و
امتیازات خود را حفظ میکردند (باسورث، ۱ /
۱۸۶). هر چند پایگاه اصلی میکالیان نیشابور
بود، اما با دید وسیع و راه یافتن در تشکیلات حکومتی
شاهان وقت خراسان، از طاهریان تا سلجوقیان، جایگاهی ویژه
یافتند (همو، ۱ / ۱۸۷).
مآخذ
ابن ابیالوفاء، عبدالقادربن
محمد، جواهر المضیئة، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۲ ق /
۱۹۱۴ م؛ ابن اثیر، علیبن محمد، الکامل، بیروت،
۱۴۰۲ ق / ۱۹۸۲ م؛ همو، اللباب فی
تهذیب الانساب، قاهره، ۱۳۶۹ ق /
۱۹۵۰ م؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، حیدرآباد
دکن، ۱۳۵۹ ق / ۱۹۴۰ م؛ ابن درید،
محمدبن حسن، کتاب الجمهرة اللغة، حیدرآباد دکن،
۱۳۴۴ ق / ۱۹۲۵ م؛ ابن ظافر
اَزْدِی، علی، بدائع البدائه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،
قاهره، ۱۹۷۰ م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب،
قاهره، ۱۳۵۰ ق / ۱۹۳۱ م؛ اقبال،
عباس، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه
و یحیی ذکاء، تهران، ۱۳۳۸ ش؛ باخرزی،
علیبن حسن، دُمیة القصر، به کوشش محمد التّونجی، دمشق،
۱۳۹۲ ق / ۱۹۷۲ م؛ باسورث، کلیفورد
ادموند، تاریخ غزنویان، ترجمۀ حسن انوشه، تهران،
۱۳۶۲ ش؛ بحتری، ولیدبن عبید، دیوان،
به کوشش حسن کامل الصیرفی، قاهره، ۱۹۷۷ م؛ بدیعالزمان
همدانی، احمدبن حسین، کشف المعانی و البیان عن رسائل بدیعالزمان،
به کوشش شیخ ابراهیم افندی طرابلسی، بیروت،
۱۸۹۰ م؛ بغدادی، اسماعیل پاشا، هدیة العارفین،
استانبول، ۱۹۵۱ م؛ بیهقی، ابوالحسن، تاریخ
بیهق، به کوشش قاری سید کلیم الله حسینی، حیدرآباد
دکن، ۱۳۸۸ ق / ۱۹۶۸ م؛ بیهقی،
ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد،
۱۳۵۶ ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعرای
بهار، تهران، ۱۳۵۲ ش؛ ثعالبی، ابومنصور، الاعجاز و
الایجاز، قاهره، ۱۸۹۷ م؛ همو، تتمة الیتیمة،
به کوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۵۳ ق /
۱۹۳۴ م؛ همو، ثمارالقلوب، به کوشش محمدحسین، قاهره،
۱۳۲۶ ق / ۱۹۰۸ م؛ همو، خاص
الخاص، به کوشش حسین الامین، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛
همو، سحر البلاغة و سر البراعة، به کوشش عبدالسلام الحوفی، بیروت،
۱۴۰۵ ق / ۱۹۸۵ م؛ همو، یتیمة
الدهر، به کوشش محمدمحیالدین عبدالحمید، بیروت،
دارالفکر؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، استانبول،
۱۹۴۳ م؛ حصری قیروانی، ابراهیم
بن علی، زهر الاداب و ثمر الالباب، به کوشش زکی مبارک و محمد محییالدین
عبدالحمید، قاهره،
۱۳۷۲-۱۳۷۴ ق؛ خوارزمی،
محمدبن عباس، رسائل، بمبئی، ۱۳۰۱ ق /
۱۸۸۴ م؛ ذهبی، شمسالدین محمد، سیر
اعلام النبلاء، به کوشش شعیب الارنؤوط و اکرم البوشیی، بیروت،
۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ رقیحی،
احمد عبدالرزاق و دیگران، فهرست مخطوطات مکتبة الجامع الکبیر صنعاء،
دمشق، ۱۹۸۴ م؛ زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس،
دارمکتبة الحیاة؛ سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربی،
ترجمۀ محمود فهمی حجازی، ریاض، ۱۴۰۳
ق / ۱۹۸۳ م؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد،
الانساب، به کوشش شرفالدین احمد، حیدرآباد دکن،
۱۴۰۱ ق / ۱۹۸۱ م؛ شورا، خطی؛
طبری، محمدبن جریر، تاریخ، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم،
قاهره، ۱۹۶۰- ۱۹۶۸ م؛ عتبی،
محمدبن عبدالجبار، تاریخ یمینی، ترجمۀ
ابوالشرف ناصح بن مظفر جرفادقانی، به کوشش جعفر شعار، تهران،
۱۳۴۵ ش؛ فارسی، عبدالغافر، تاریخ نیشابور،
به کوشش محمد کاظم محمودی، قم، ۱۳۶۲ ش؛ فرخی
سیستانی، دیوان اشعار، تهران، ۱۳۵۵ ش؛
کتبی، محمدبن شاکر، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت،
۱۹۷۴ م؛ گردیزی، عبدالحی بن ضحاک، تاریخ،
به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ ش؛
مرکزی، خطی؛ مرکزی، میکروفیلمها؛ معین، محمد،
تعلیقات بر چهار مقاله نظامی عروضی؛ مقدسی، محمدبن احمد،
احسن التقاسیم، به کوشش یان دخویه، لیدن،
۱۹۰۶ م؛ منشی کرمانی، ناصرالدین، نسائم
الاسحار من لطائم الاخبار، به کوشش محدث ارموی، تهران،
۱۳۶۴ ش؛ میرخواند، محمدبن خاوند شاه، روضة الصفا،
تهران، ۱۳۳۹ ش؛ نظامی عروضی، احمدبن عمر،
چهارمقاله، به کوشش محمدمعین، تهران، ۱۳۳۳ ش؛ نفیسی،
سعید، تعلیقات بر تاریخ بیهقی، تهران،
۱۳۲۶ ش؛ همو، فرهنگنامۀ پارسی،
تهران، ۱۳۱۹ ش؛ همو، محیط زندگی و احوال و
اشعار رودکی، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ نواجی، محمدبن
حسن، حلبة الکمیت، قاهره، ۱۳۵۷ ق /
۱۹۳۲ م؛ نویری، احمدبن عبدالوهاب، نهایة
الارب، به کوشش احمد الزین، قاهره؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
Browne, Edward G., A Hand-List of the
Muhammadan Manuscripts, Cambridge, 1900; Iranica; Karatay, Fehmi Edhem, Arapça
Yazamalar Kataloga, Istanbul, 1969.