responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 571

آل کرت

نویسنده (ها) : سید علی آل داوود

آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 1 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

آلِ کَرْت، سلسله‌ای از پادشاهان محلی ایران که طی سالهای ۶۴۳ تا ۷۸۳ ق/۱۲۴۵ تا ۱۳۸۱ م بر بخشی از نواحی خاوری فلات ایران فرمان راندند. متصرفات آنان گاهی همۀ سرزمینهای خاوری خراسان و نیز افغانستان، سیستان و کرانه‌های سند را دربر می‌گرفت. پایتخت این سلسله همواره هرات بود.

 

سابقه تاریخی

به گفتۀ برخی از مورخان، نسب آل کرت به سنجر سلجوقی می‌پیوندد. تاریخ‌نویسان این پیوند را از طریق فرمانروایان غوری دانسته‌اند. ربیعی پوشنگی (د ۷۰۲ ق/۱۳۰۲ م)، شاعر دربار این خاندان، خطاب به ملک فخرالدین، یکی از ملوک این سلسله، گوید:

 

قـاعـدۀ دودۀ سنــجـر تـویـی واسـطۀ مُلـک ســکنــدر تــویـی

دودۀ سنجـر زتـو خواهـد نوید ملک سـکنـدر به تـو دارد امـیـد

 

لیکن در این انتساب تردیدهایی هست. نخستین فرد شناخته شدۀ این خاندان، عزّالدّین عمر مَرغنی (مَرغینی) است که با برادرش تاج‌الدین عثمان مرغنی از مقربان سلطان غیاث‌الدّین غوری بودند. عزّالدّین هنگامی که وزارت غیاث‌الدین را بر عهده داشت (اسفزاری، ۱/۴۰۳)، تاج‌الدین را به کوتوالی دژ خیسار برگماشت و حکومت هرات را خود به دست گرفت. چون تاج‌الدین درگذشت، ولایت غور به فرزندش ملک رکن‌الدین خَیْسار واگذار شد (سیفی هروی، ۱۴۴-۱۴۵؛ اسفزاری، ۱/۴۰۴). در زمان حکومت رکن‌الدین خیسار سپاهیان مغول به خراسان حمله بردند و پس از فتح شهرها و قلعه‌های آن دیار، آهنگ تسخیر قلعۀ خیسار، مقرّ رکن‌الدین، کردند. برخی از مشاوران چنگیز دشواری تسخیر آنجا را به وی گوشزد کرده، او را از این کار باز داشتند. چنگیز یرلیغی برای رکن‌الدین فرستاد و فرمانروایی آنجا را به وی واگذاشت و از او خواست که فرمانبرداری کند. رکن‌الدین که تاب پایداری در خود نمی‌دید، فرمان چنگیز خان را پذیرفت (هروی، ۱۵۰-۱۵۱). پس از درگذشت چنگیز (۶۲۴ ق/۱۲۲۷ م) و در زمان پادشاهی اوکتای قاآن، رکن‌الدین خیسار همچنان در فرمانبری مغولان ماند. اوکتای ۲ تن از سرداران خود، طاهر بهادر و قرانویین، را به غزنین فرستاد. رکن‌الدّین خیسار بیش‌تر اوقات در لشکرکشیهای این سرداران مغول، به کمک آنان می‌شتافت و شمس‌الدّین کرت، فرزند یا نوادۀ خود، را همراه خود می‌برد. شمس‌الدّین در این زمان به دلیل تسلطی که بر آیین و یاسای مغولان پیدا کرده بود، خردمندی و آگاهی بسیار از خود نشان می‌داد به طوری که نزد مغولان معروف گردید و تقرّب یافت. رکن‌الدین در ۶۴۳ ق/۱۲۴۵ م درگذشت. پس از او شمس‌الدّین محمد بر سر کار آمد و سلسلۀ پادشاهی آل کرت از همین هنگام پایه‌گذاری شد.

در بیش‌تر منابع و کتابهای عمومی تاریخ ایران که از سده‌های پیشین برجای مانده، فصلی یا صفحاتی به شرح حکومت این سلسله یا افراد برجستۀ آن اختصاص یافته است. از میان مآخذ برجای مانده، ۳ کتاب از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است: الف ـ تاریخ‌نامۀ هرات، تألیف سیفی هروی (ز ۶۸۱ ق/۱۲۸۲ م؛ زنده در ۷۲۹ ق/ ۱۳۲۹ م). بخش عمدۀ آن به شرح دوران پادشاهی آل کرت اختصاص دارد. مؤلف از درباریان فخرالدّین کرت و برادرش غیاث‌الدین بود و به فرمان این یکی، کتاب را میان سالهای ۷۲۱ تا ۷۲۹ ق/۱۳۲۱ تا ۱۳۲۹ م نوشته است و رویدادها را تا ۷۲۱ ق/ ۱۳۲۱ م در آن آورده است. وی چون از نزدیکان غیاث‌الدین بوده، به اسناد و مدارک دولتی دسترسی داشته است. غیاث‌الدّین نه تنها موضوع، بلکه شیوۀ نگارش کتاب را نیز معین کرده و تأکید داشته است که در ثبت رویدادها دقت بسیار انجام یابد. گرچه کتاب روی هم، به جانبداری از این خاندان نوشته شده است، لیکن به علت احاطۀ وسیع نویسنده بر موضوع و در اختیار داشتن اسناد و مدارک فراوان، یکی از منابع مهم و شاید مهم‌ترین مأخذ برای تاریخ این سلسله تا دوران غیاث‌الدین است. بیش‌تر تاریخ‌نویسانِ پس از وی، اکثر مطالب خود را با استفاده از این کتاب نوشته‌اند؛ ب ـ کرت‌نامه، اثر ربیعی پوشنگی، منظومه‌ای تاریخی است که در بحر متقارب سروده شده است. سراینده که از شاعران دربار فخرالدّین کرت بوده، به فرمان وی تاریخ شاهان آل کرت را از آغاز فرمانروایی آنان تا ۷۰۲ ق/۱۳۰۲ م به نظم آورده است. این منظومه پیش از تاریخ‌نامۀ هرات سروده شده و سیفی هروی پاره‌ای از دانسته‌های خود را از آن گرفته است. ربیعی در ۷۰۲ ق/ ۱۳۰۲ م توسط ممدوح خود فخرالدّین به زندان افکنده شد و مجال نیافت منظومۀ تاریخی خود را به پایان رساند. از این منظومه نسخۀ کاملی برجای نمانده و تنها ابیات پراکنده‌ای از آن در کتابهای تاریخی آن روزگار، به‌ویژه تاریخ‌نامۀ هرات، درج است؛ ج ـ روضات ‌الجّنات فی اوصاف مدینة هرات، نوشتۀ معین‌الدّین محمد زَمچی اسفزاری (د ۹۱۵ ق/ ۱۵۰۹ م)، از نویسندگان عصر سلطان حسین بایقرا که در دربار این پادشاه می‌زیسته است. وی این کتاب را میان سالهای ۸۹۷ تا ۸۹۹ ق/۱۴۹۲ تا ۱۴۹۳ م دربارۀ تاریخ، جغرافیا، رجال و مزارات شهر هرات نوشته است. فصول بسیاری از آن اختصاص به رویدادهای دوران آل کرت دارد. معین‌الدّین بخش بزرگی از کتاب خود به‌ویژه رویدادهای دودمان کرت را تا ۷۲۱ ق/۱۳۲۱ م از تاریخ‌نامۀ هرات گرفته و در برخی جاها به مأخذ خود اشاره کرده است. غیر از ۳ کتاب یاد شده، مندرجات دیگر کتابهای تاریخی عموماً تکرار منقولات پیشینیان است و نکات تازه‌ای در آنها دیده نمی‌شود. در خور یادآوری است که میرخواند و خواندمیر در ذکر رویدادهای دوران آل کرت از کتاب گم ‌شدۀ تاریخ هرات اثر شیخ عبداللّٰه فامی نیز بهره برده‌اند.

 

فرمانروایان آل کرت

بنیا‌ن‌گذار آل کرت شمس‌الدین محمد است. از این خاندان طی ۱۴۰ سال، ۸ تن به این شرح فرمان راندند:

۱. شمس‌الدّین محمد بن ابی‌بکر کرت (حک‌ ‌۶۴۳-۶۷۶ ق/۱۲۴۵-۱۲۷۷ م). به گفتۀ بعضی از مورخان، وی فرزند ملک رکن‌الدین و به گفتۀ برخی دیگر نوادۀ دختریش بوده است (اسفزاری، ۱/۴۰۴؛ میرخواند، ۴/۶۶۰؛ خواندمیر، ۳/ ۳۶۸؛ قزوینی، ۲۸۱). پژوهشگران رأی اخیر را برگزیده‌اند (اقبال، تاریخ مغول، ۳۶۷). شمس‌الدّین محمدکرت بعد از درگذشت رکن‌الدّین و هنگامی که از آیینهای سوگواری جدش فارغ شد، بر تخت فرمانروایی نشست. جانشینی او از سوی طاهر بهادر فرمانده سپاهیان مغول تنفیذ شد (سیفی هروی، ۱۵۶). شمس‌الدّین در ۶۴۴ ق/۱۲۴۶ م همراه «سالی نویین» (شاهزاده سالی) برای گشودن پاره‌ای از شهرهای هند آهنگ آنجا کرد و نخست شهر ملتان را در محاصره گرفت. فرمانروای ملتان، جنکر خان، فرمانبری نمود و پذیرفت که ۰۰۰‘۱۰۰ دینار بفرستد تا شمس‌الدین و سالی نویین از محاصرۀ شهر دست بدارند. آنان پس از آن عازم لاهور شدند. به دنبال چند روز پیکار، امیر آنجا کرت خان با پرداخت ۰۰۰‘۳۰ دینار و هدایایی دیگر پیشنهاد صلح داد و شمس‌الدین سالی نویین را واداشت تا صلح را بپذیرد و حکومت لاهور را به او دهد. از‌همین‌رو امیران سپاه مغول به شمس‌الدین بددل شدند و آهنگ او کردند. شمس‌الدّین از اردوی سالی نویین به تکانه آمد و در آنجا یکی از امیران محلی، ملک عمادالدین، او را گرفته پیش طاهر بهادر برد. وی می‌خواست سردار مغول را به کشتن شمس‌الدین برانگیزد، لیکن طاهر بهادر او را بخشود. طاهر در ۶۴۵ ق/۱۲۴۷ م درگذشت و فرزندش هلقتو نویین به جانشینی وی منصوب گردید (همو، ۱۵۸-۱۶۲). چون شمس‌الدّین خبر یافت که هلقتو نویین و قرانویین و اطرافیان آنان نزد جغتای از وی سعایت کرده‌اند، پیشدستی کرد و به ترکستان شتافت، اما پیش از ورود وی به پایتختِ مغولان، جغتای درگذشته و پس از کشمکشهایی، منکوقاآن به جایش نشسته بود. ملک شمس‌الدین در روز جلوس به پایتخت رسید و از لطف و نوازش پادشاه مغول برخوردار شد و فرمان حکومت هرات و اطراف آن، همچون جام، باخَرز، کوسویه، جِزه (یا حزه)، فوشنج، آزاب، تولک، غور، فیروزکوه، خیسار و جز آن را از او دریافت داشت (همو، ۱۶۹؛ اسفزاری، ۱/۴۱۰). به نوشتۀ جوینی، سیستان را نیز به وی واگذاشتند (۲/۲۵۵). شمس‌الدّین محمد به تدریج بر دامنۀ متصرفات خود افزود و دشمنان را سرکوب کرد و در ۶۴۷ ق/ ۱۲۴۹ م سیفِ غرجستانی و در ۶۵۲ ق/۱۲۵۴ م ملک شاهنشاه و بهرامشاه، امیران مَشتَنْک را که در دژ خاسک موضع گرفته بودند، بشکست و با ۹۰ تن از ملازمانش بکشت (سیفی هروی، ۲۰۲). در ۶۵۳ ق/ ۱۲۵۵ م قلعۀ حصار تیری را گشود و صاحب آن المار را که در برابر وی پایداری ورزیده بود، به دو نیم کرد و ۵۰ تن از ملازمان و نزدیکان او را کور کرد و ۵۰ تن را دست و پای و ۵۰ تن دیگر را گوش و بینی برید و ۳۰۰ تن را چوب زد و باقی را بخشود (همو، ۲۰۵-۲۰۷). چون فرمانروای سیستان، ملک علی بن مسعود، در نهان با او راه دشمنی می‌پیمود، در ۶۵۶ ق/ ۱۲۵۸ م او را به ترفند نزد خود خواند و بکشت و سیستان را نیز پیوستِ قلمرو خود کرد (همو، ۲۳۹) همین سالها هولاکوخان وارد خراسان شد و شمس‌الدین از نخستین کسانی بود که به وی پیوست و چندی بعد، برای دیدار با وی به لشکرگاهش رفت و از نوازش پادشاه مغول برخوردار گشت. هولاکو او را به رسالت نزد ناصرالدّین محتشم فرستاد و او موفق شد وی را نزد خان مغول بیاورد (رشید‌الدین، ۲/۶۹۱). در ۶۵۷ ق/ ۱۲۵۹ م به حصار بکر حمله برد و پس از مدتی پیکار بی‌نتیجه، به درخواست امیران آنجا تن به صلح داد و با گرفتن مقداری مال و برخی هدیه‌ها واپس نشست و به هرات بازگشت (سیفی هروی، ۲۵۷). پس از مرگ هولاکو (۶۶۳ ق/۱۲۶۴ م) شمس‌الدین به خدمت جانشین او اباقاخان پیوست و در ۶۶۴ ق/۱۲۶۵ م به سرخس رفت، و چون اردوی اباقاخان در آن حدود بود، به خدمت وی رسید و مدتی آنجا ماند (همو، ۲۸۸-۲۹۰). در جنگی که یک سال بعد میان اباقاخان و برکه‌خان، از شاهزادگان مغول، رخ داد، شمس‌الدین که به فرمان خان مغول به پیکار با برکه‌خان، از شاهزادگان مغول، رخ داد، شمس‌الدین که به فرمان خان مغول به پیکار با برکه‌خان، رفته بود، رشادت فراوانی نشان داد چنانکه پس از پیروزی، اباقاخان او را به گرمی بنواخت (همو، ۲۹۰ به بعد؛ اسفزاری، ۱/۴۱۷ به بعد). پس از این پیکار، شمس‌الدین اجازۀ بازگشت یافت و در ۶۶۶ ق/۱۲۶۷ م وارد هرات شد. در ۶۶۷ ق/ ۱۲۶۸ م میان شاهزاده براق، که از ماوراء‌النهر به خراسان تاخته بود و شاهزاده تبسین، از فرماندهان سپاه اباقاخان، پیکاری رخ داد (سیفی هروی، ۳۱۰). براق نخست آهنگ آن داشت که هرات را بگیرد و سپس به عراق برود، لیکن به جای جنگ، با قُتْلُغ تیمور، از امیران درگاه خود مشورت کرد و او را نزد شمس‌الدین فرستاد تا وی را نزد خود بخواند. شمس‌الدین به اردوی شاهزاده براق رفت و ۸ روز نزد او ماند و سپس به بهانۀ تأمین ملزومات سپاه اجازۀ بازگشت خواست. براق نخست موافقت کرد و سپس پشیمان شد و دستور بازگرداندن او را داد. گرچه شمس‌الدین زیر بار این دستور نرفت، لیکن هرات و اطراف آن عملاً به تصرف سپاهیان شاهزاده براق درآمد (همو، ۳۱۴-۳۱۶). در ۶۶۸ ق/ ۱۲۶۹ م اباقاخان برای جنگ با براق به خراسان آمد و چون به جام رسید، خبر یافت که شمس‌الدین با دشمن او، شاهزاده براق، هم‌پیمان شده است. پس آهنگ دستگیری وی و نابودی هرات را کرد. شمس‌الدّین هرات را ترک کرد و در قلعۀ خیسار پناه گرفت (همو، ۳۱۹). در ذیحجۀ همان سال جنگ سختی میان اباقاخان و شاهزاده براق درگرفت که به پیروزی اباقاخان انجامید. پس از این پیروزی، اباقاخان در ۶۶۹ ق/۱۲۷۰ م آهنگ هرات کرد و چون می‌خواست شهر را به کلی ویران کند، خواجه شمس‌الدین صاحب دیوان وساطت کرد و او را از این کار بازداشت، لیکن رسولی نزد شمس‌الدین به قلعۀ خیسار فرستاد و به مهربانی او را نزد خود خواند، اما او نپذیرفت (اقبال، تاریخ مغول، ۳۷۰). اباقاخان هرات را به دست ملک بَلْبان داد و او در غیاب شمس‌الدین یک سال بر این شهر فرمان راند (سیفی هروی، ۳۳۲-۳۳۴). در این گیرودار، ملک شمس‌الدین در ۶۷۰ ق/۱۲۷۱ م فرزند خود ملک ترک را به شفاعت نزد شاهزاده تبسین از نزدیکان اباقاخان فرستاد. شاهزادۀ مغول، ملک ترک را نواخت و حکومت هرات را بدو سپرد. ملک ترک با ارشاد پدر که در قلعۀ خیسار بود، به حکمرانی پرداخت. در ۶۷۱ ق/۱۲۷۲ م ملک بهاء‌الدین مزینانی از سوی اباقاخان به حکمرانی هرات منصوب شد، لیکن اباقاخان در ۶۷۴ ق/۱۲۷۵ م رسولی با هدایای بسیار نزد شمس‌الدین به قلعۀ خیسار فرستاد و از او خواست که به هرات بازگردد و شهر را ایمن سازد و در آبادانی آنجا بکوشد (همو، ۳۳۸-۳۴۱). سال بعد شمس‌الدین روانۀ عراق شد و در اصفهان خواجه بها‌ء‌الدین ملک از نزدیکان اباقاخان به پیشواز او رفت. بهاء‌الدین او را به تبریز نزد اباقاخان برد، ولی اباقا که از او دل آزرده بود و اعتمادی به وی نداشت، چندان اعتنایی نکرد و او را محترمانه نزد خود نگه داشت و اجازۀ بازگشت به هرات بدو نداد اما فرزند او ملک رکن‌الدین را به جانب دربند فرستاد (همو، ۳۵۱-۳۵۳؛ میرخواند، ۴/۶۶۷). خواجه شمس‌الدین صاحب دیوان و امیران لشکر چندین بار نزد اباقاخان شفاعت ملک شمس‌الدین کردند، لیکن او گفت: شمس‌الدین مردی مدّبر و نیرنگ‌باز است؛ مصلحت نیست او را به هرات بازگردانم. پس او را در تبریز نگه داشت. سرانجام به دستور اباقاخان در شعبان ۶۷۶ ق/ دسامبر ۱۲۷۷ م در تبریز به ملک شمس‌الدین هندوانۀ زهرآگین خوراندند و او را از میان برداشتند (سیفی هروی، ۳۵۶ به بعد؛ میرخواند، ۴/۶۶۷- ۶۶۸؛ وصاف، ۵۱).

۲. رکن‌الدّین بن شمس‌الدّین (حک‌ ‌۶۷۷-۶۹۷ ق/۱۲۷۸- ۱۲۹۸ م). او را شمس‌الدین کهین نیز می‌گفتند. در ۶۷۷ ق/ ۱۲۷۸ م، یک سال بعد از درگذشت پدر، به فرمان اباقاخان برجای وی نشست. در مدت یک سالی که هرات بی‌حکمران بود، شهر از رونق و آبادانی افتاده بود و روبه ویرانی می‌رفت. در همین سال یکی از شاهزادگان مغولی، تبسین اقوال، که از آنجا می‌گذشت، وضع شهر را نزد اباقاخان توصیف کرد و علاقۀ مردم را به خاندان آل کرت به گوش وی رسانید. در نتیجه اباقاخان که در این وقت به هرات آمده بود، فرمان داد رکن‌الدین را به هرات آوردند و به جای پدر نشاندند و لقب شمس‌الدّین را به او اعطا کرد (اسفزاری، ۱/۴۲۴-۴۲۵). رکن‌الدین پس از استقرار، در آبادانی هرات بسیار کوشید و با مردم به خوبی رفتار کرد و در جلب قلوب آنان اهتمام ورزید. در ۶۷۹ ق/۱۲۸۰ م برای تثبیت حاکمیت خود به غور رفت و ولایات و قلاع آن را به افراد معتمد خود سپرد و چند ماهی را نیز در قلعۀ خیسار گذراند. سال بعد به قندهار لشکر کشید و آنجا را محاصره کرد و بعد از چند روز جنگ و تسلیم شدن اهالیِ آنجا، با گرفتن مال به هرات بازگشت (سیفی هروی، ۳۶۹؛ اسفزاری، ۱/۴۲۶). وی پس از درگذشت اباقاخان در ۶۸۲ ق/ ۱۲۸۳ م، پسر خود ملک علاء‌الدین را در هرات نیابت داد و رهسپار قلعۀ خیسار شد. یک سال بعد از آن ارغوان‌خان مغول به هرات آمد و ملک علاء‌الدین را نوخت و برای رکن‌الدین نیز خلعت فرستاد. در ۶۸۴ ق/۱۲۸۵ م هندونویین، از امیران ارغوان‌خان، با او از راه ناسازگاری درآمد و از اردوی وی گریخت و به قلعۀ خیسار رفت. رکن‌الدین او را گرفته نزد ارغوان‌خان فرستاد (۶۸۵ ق/ ۱۲۸۶ م). فرمانروای مغول از این خدمت شادمان شد و مجدداً برای وی خلعت و طبل و علم فرستاد، اما خویشاوندان هندونویین که از نزدیکان ارغوان‌خان بودند، نزد وی از رکن‌الدین سعایت کردند. در این هنگام علاء‌الدین نیز هرات را ترک کرد و به قلعۀ خیسار نزد پدر رفت. پس از رفتن علاء‌الدین یکی از سرداران مغول به نام «ایاجی نکودری» به هرات حمله برد و گروه بسیاری از مردم را به اسارت گرفت و اموال آنان را غارت کرد (سیفی هروی، ۳۷۶، ۳۷۸، ۳۷۹ به بعد). در ۶۹۰ ق/۱۲۹۱ م امیر نوروز بن ارغوان از سوی غازان‌خان به هرات آمد و برای آبادانی آنجا و رونق امور کارهایی کرد و مکتوبی به ملک رکن‌الدین نوشته او را به شهر خواند، لیکن رکن‌الدین عذر آورد و نیامد (همو، ۳۸۳ به بعد). وی تا پایان زندگی در قلعۀ خیسار به آسودگی و فراغت می‌زیست، در‌حالی‌که حکومت هرات عملاً در دست فرزند دیگرش ملک فخرالدّین و امیر نوروز بود. رکن‌الدین در ۷۰۵ ق/۱۳۰۵ م در همان‌جا درگذشت (همو، ۴۵۷؛ خواندمیر، ۳/۳۷۰).

۳. فخرالدّین بن رکن‌الدّین (حک‌ ‌۶۹۷-۷۰۶ ق/ ۱۲۹۸-۱۳۰۷ م). در آن هنگام که امیر نوروز در هرات بود، بزرگان شهر او را از حال ملک فخرالدین فرزند ارشد رکن‌الدین مبنی‌بر اینکه مغضوب پدر گشته و چند سال است که دربند است، آگاه ساختند. امیر نوروز وساطت کرده نامه‌ای به رکن‌الدین نوشت و خواست که فخرالدین را نزد او بفرستند. رکن‌الدین در آغاز بهانه‌هایی آورد و پسر خود را دیوانه خواند، لیکن سرانجام با ضمانت‌نامۀ امیر نوروز، فخرالدین به هرات آمد و از مهر و نوازش امیر نوروز برخوردار شد. چند گاهی از سوی وی به جنگ پهلوان محمد محمود چژدی به خواف رفت. در این جنگها بیش‌تر قصبات خواف را بعد از گشودن ویران کرد. پس از آن به هرات بازگشت. امیر نوروز او را بنواخت و نزد غازان‌خان برد. پادشاه مغول او را طبل و علم و سراپردۀ حکومت هرات همراه با هدایایی دیگر داد (اسفزاری، ۱/۴۳۰-۴۳۲؛ میرخواند، ۴/۶۷۲). چندی بعد امیر نوروز با غازان‌خان به مخالفت برخاست و از نزد او گریخت و به خراسان رفت. غازان ۲ تن از امیران خود به نامهای «سوتای» و «هرقداق» را به جنگ وی به خراسان فرستاد (سیفی هروی، ۴۱۹). امیر نوروز شکست خورد و ملک فخرالدین که در اردوی وی بود، از او جدا شد و به هرات رفت. نبرد بعدی میان سپاهیان غازان و امیر نوروز در جام رخ داد که در نتیجه نوروز از دانشمند بهادر فرمانده سپاهیان غازان شکست خورد و روبه گریز نهاد و به هرات رفت. چون لشکریان غازان در تعقیب وی به هرات رسیدند، جنگ دیگری میان آنان درگرفت. در این جنگ ملک فخرالدین خیانت ورزید و هم‌پیمان خود امیر نوروز را با نیرنگ دستگیر و نزد غازان‌خان فرستاد (۶۹۶ ق/۱۲۹۶ م). غازان‌خان بی‌درنگ او را کشت.

 

فخرالدین در ۶۹۷ ق/ ۱۲۹۸ م رسماً در هرات بر تخت پادشاهی نشست در‌حالی‌که پدرش ملک رکن‌الدین در قلعۀ خیسار در قید حیات بود (همو، ۴۳۰). پس از درگذشت غازان خان (۷۰۳ ق/ ۱۳۰۳ م)، اولجایتو به جای برادرش بر تخت نشست. فخرالدین برخلاف امیران و زمامدارانِ دیگر بلاد، به درگاه او نرفت و چنین بهانه آورد که در دستگاه اولجایتو همۀ فرزندان یا طرفداران امیر نوروز رشتۀ کارها را به دست دارند و اینان با او دشمنی خواهند کرد. اولجایتو نیامدن را دلیل نافرمانی او دانسته، یکی از سرداران خود به نام دانشمند بهادر را با ۰۰۰‘۱۰ سوار به خراسان فرستاد. وی هرات را محاصره کرد و چون نتوانست آن را تصرف کند با فخرالدین از درِ دوستی درآمد. بر پایۀ پیمانی که بسته شد، ۲ تن از فرزندان دانشمند بهادر یکی به قلعۀ اسکلجه و دیگری به هرات در آمدند و قرار شد فخرالدین چند روزی از شهر بیرون رود. او شهر را به جمال‌الدین محمدسام سپرد و خود از آنجا بیرون رفت. جمال‌الدین طی درگیریهایی دانشمند بهادر را کشت و فخرالدین را از جریان کار آگاه ساخت. فخرالدین از ترس لشکرکشی مجدد به هرات، ظاهراً از این امر ابراز خشنودی نکرد، ولی قلباً شاد شد که قوی‌ترین دشمن وی نابود شده است (اسفزاری، ۱/۴۵۰ به بعد؛ سیفی هروی، ۴۹۷- ۴۹۸). سرانجام فخرالدین در ۲۴ شعبان ۷۰۶ ق/ ۲۸ فوریۀ ۱۳۰۷ م درگذشت.

۴. غیاث‌الدّین بن رکن‌الدّین (حک‌ ‌۷۰۷- ۷۲۹ ق/ ۱۳۰۸- ۱۳۲۹ م). وی به هنگام حملۀ دانشمند بهادر به هرات، در اردوی اولجایتو اقامت داشت و از عنایت او برخوردار بود. غیاث‌الدّین پس از درگذشت برادر به فرمان اولجایتو به هرات آمد و در ۷۰۷ ق/ ۱۳۰۷ م به حکومت نشست (خواندمیر، ۳/ ۳۷۸) و زیر‌دستان و افراد مورد اعتماد خود را به حکومت شهرها و قلاع پیرامون هرات فرستاد. برخی از امیران خراسان که از آمدن غیاث‌الدّین به این شهر خشنود نبودند، نزد اولجایتو از او سعایت کردند و گفتند غیاث‌الدین همچون برادرش آهنگ سرکشی دارد. اولجایتو برآشفت و او را نزد خود خواند. غیاث‌الدین بی‌وقفه شهر را به عموی خود ملک شمس‌الدین امیر ورنه و پسرش شمس‌الدین محمد سپرد و در ۱۹ ربیع‌الاول ۷۱۱ ق/۵ اوت ۱۳۱۱ م رهسپار اردوی اولجایتو شد. پس از ورود نزد سلطان از خود دفاع کرد و سعایت بدگویان را پاسخ داد و موجبات رضایت او را فراهم آورد (سیفی هروی، ۵۷۹ به بعد)، لیکن تا چند سال رخصت مراجعت به هرات نیافت. عاقبت در۷۱۵ ق/۱۳۱۵ م به هرات بازگشت و قدرت پیشین را به دست آورد. در این هنگام بوجای‌بن دانشمند، که از دشمنان بزرگ او بود، در جنگی کشته شد (اسفزاری، ۱/۴۶۵، ۴۶۶).

غیاث‌الدّین در ۷۱۶ ق/۱۳۱۶ م به قلعۀ خیسار و از آنجا به اسفزار رفت. در این هنگام آگاه شد که شاهزاده یسور، از شاهزادگان مغول، ماوراء‌النهر را ویران کرده، آهنگ خراسان دارد. غیاث‌الدین بدان سوی رفت، لیکن با مغولان درگیر نشد و به قلعۀ خیسار بازگشت. دو سال بعد (۷۱۸ ق/ ۱۳۱۸ م) فرمانروای غزنین نامه‌ای به غیاث‌الدّین نوشت گویای اینکه شاهزاده یسور در ۲ ماه آینده با لشکری گران به خراسان خواهد آمد و هرات را ویران خواهد کرد. چندی بعد، شاهزاده یسور خود نامه‌ای به غیاث‌الدین نوشته او را با سپاهیانش به خدمت خواند، لیکن غیاث‌الدّین درخواست او را رد کرد. در نتیجه بخشی از لشکریان یسور به هرات حمله کردند (۱۵ صفر ۷۱۹ ق/۵ آوریل ۱۳۱۹ م)، اما موفق به تسخیر آن شهر نشدند (همو، ۱/ ۴۶۸، ۴۷۸). به دنبال آن، شاهزاده یسور خود به هرات حمله کرد، اما نتوانست کاری از پیش برد. سرانجام یسور به دست فرماندهان خود که بر او شوریده بودند، کشته شد (سیفی هروی، ۷۱۵، ۷۶۸).

غیاث‌الدّین در دوران حکومت خود یک ‌بار حج گزارد. وی در ۷۲۱ ق/۱۳۲۱ م با ۲۰۰ نفر سپاهیِ ورزیده آهنگ حجاز کرد و پسر خود شمس‌الدین محمد را در هرات جانشین گردانید. پس از گزاردن حج و زیارت مرقد پیامبر اکرم (ص)، از راه بغداد عازم بازگشت به هرات شد. در راه بازگشت نزد سلطان ابوسعید بهادر و امیر چوپان رفت و بعد از مدتی توقف به هرات آمد (میرخواند، ۴/ ۶۷۹). در ۷۲۷ ق/۱۳۲۶ م امیر چوپان و فرزندش جلوخان از اردوی سلطان ابوسعید گریخته، به غیاث‌الدین در شهر هرات پناه آوردند، لیکن در آنجا پس از مدتی در محرم ۷۲۸ ق/ نوامبر ۱۳۲۷ م به فرمان غیاث‌الدین کشته شدند. غیاث‌الدین بعد از این کار به اردوی سلطان ابوسعید بهادر رفت. ولی به علت نفوذ بغداد خاتون التفاتی نیافت و به هرات بازگشت (خواندمیر، ۳/ ۳۷۸) و پس از مدتی در ۷۲۹ ق/ ۱۳۲۹ م درگذشت (اسفزاری، ۲/۱؛ میرخواند، ۴/ ۶۷۹).

۵. شمس‌الدّین محمدبن غیاث‌الدّین (حک‌ ‌۷۲۹-۷۳۰ ق/ ۱۳۲۹-۱۳۳۰ م). وی پس از درگذشت پدر به فرمانروایی رسید. دوران حکومت وی به علت افراط در باده‌گساری دیر نپایید (همانجا). به روایت اسفزاری وی تنها ۲ ماه فرمان راند (۲/۴)، لیکن خواندمیر (۳/ ۳۷۹) و برخی از تاریخ‌نویسان دیگر دوران حکومت او را ۱۰ ماه نوشته‌اند.

۶. حافظ‌بن غیاث‌الدّین (حک‌ ‌۷۳۰-۷۳۲ ق/۱۳۳۰-۱۳۳۲ م). وی پس از برادر خود، شمس‌الدین بر تخت نشست و پادشاهی بی‌آزار بود، لیکن بر کارهای کشور تسلطی نداشت. غوریان از بی‌کفایتی او استفاده کرده، بیش‌تر کارها را در قبضۀ خود گرفتند. سرانجام در ۷۳۲ ق/۱۳۳۲ م او را در حصار اختیارالدّین کشتند (قزوینی، ۲۸۹).

۷. معزّ‌الدّین حسین‌بن غیاث‌الدّین (حک‌ ‌۷۳۲-۷۷۱ ق/۱۳۳۲- ۱۳۶۹ م). بعد از قتل ملک حافظ، بزرگان هرات و اعیان غور برادرش معز‌الدین را با وجود خردسالی بر تخت حکومت نشاندند. معزالدّین مشهورترین پادشاه آل کرت است و دوران حکومت او درازتر از همه بوده است و او اغلب مستقل از شاهان مغول فرمان رانده است. چون در ۷۳۶ ق/۱۳۳۵ م سلطان ابوسعید بهادر درگذشت و بعد از او پادشاه مستقلی در ایران نبود، هرات پایتخت آل کرت، به‌سبب آوازۀ عدل و احسان معزّ‌الدّین رونق یافت و مشهور گردید. بسیاری از بزرگان ایران به دربار او روی آوردند (خواندمیر، ۳/۳۸۰). او خود نیز به تدریج موقعیت خویش را استوار ساخت و با اغلب پادشاهان اطراف باب مراوده و مکاتبه را باز کرد. در حدود ۷۳۷ ق/۱۳۳۶ م که سربداران قدرت را در بخش بزرگی از خراسان به دست گرفتند و بر دامنۀ قلمرو خود افزودند، عزم کردند که حکومت آل کرت را براندازند و هرات و نواحی پیرامون آنرا پیوستِ حکومت خود کنند. پس از چند سال، در صفر ۷۴۳ ق/ ژوئیۀ ۱۳۴۲ م جنگ سختی میان معزالدین و امیر مسعود سربداری در زاوه رخ داد. سربداران با همۀ جانفشانی در این نبرد شکست خوردند (میرخواند، ۴/۶۸۳). خواندمیر این جنگ را در صفر ۷۴۲ ق نوشته است (۳/۳۸۰). در این جنگ شیخ حسن جوری کشته شد و به گفتۀ اسفزاری از پیشوایی آن قوم به مقتدایی دیگر عالم رفت (۲/۱۱). قدرت و نفوذ معزالدین بعد از این فتح افزون گشت و بیش‌تر ولایات قهستان به تصرف او درآمد و در پی آن ادعای استقلال کرد. بر اثر شنیدن این خبر امیر غرغن (قزغن) از امیران مغول که ماوراء‌النهر را در اختیار داشت، به هرات حمله کرد و ۴۰ روز آنجا را در محاصره گرفت، لیکن عاقبت کار به مصالحه انجامید (۷۵۲ ق/۱۳۵۱ م). پس از آن غوریان قصد برکناری او را کردند. معزالدّین ناچار به ماوراء‌النهر نزد امیر غرغن رفت و بعد از چندی به هرات بازگشت و مجدداً بر تخت فرمانروایی نشست. در ۷۵۹ ق/ ۱۳۵۸ م طی جنگی با امیر محمد خواجه اپردی و نیز ستلمش بیک که قهستان را در تصرف داشت، آن دو را بکشت و به هرات بازگشت (همو، ۲/۲۱-۲۳)؛ خواندمیر، ۳/۳۸۰).

اواخر دوران حکومت ملک معزّالدّین مقارن با طلوع قدرت امیر تیمور گورکانی بود. امیر تیمور رسولی به نام امیر جاکو به نزد معزالدّین فرستاد. وی رسول تیمور را تکریم بسیار کرده بازگرداند. سرانجام معز‌الدین دچار بیماری سختی شد و درگذشت.

۸. غیاث‌الدّین پیر عالی بن معزّالدّین (حک‌ ‌۷۷۱-۷۸۳ ق/ ۱۳۶۹-۱۳۸۱ م). وی آخرین پادشاه آل کرت است که پس از درگذشت پدر بر تخت نشست. سرخس را به موجب وصیت پدر به ملک پیرمحمد برادر کوچک‌تر خود سپرد، لیکن پیرمحمد بعد از چندی علم طغیان برافراشت. غیاث‌الدّین به آن شهر حمله برد و آنجا را محاصره کرد و بعد از گذشت مدتی چون به تسخیر حصار آن شهر نایل نیامد و سرمای سخت فرارسید، با وساطت بزرگان با برادر آشتی کرد (اسفزاری، ۲/ ۲۸- ۲۹؛ خواندمیر، ۳/ ۳۸۸). در همان اوقات خواجه علی مؤید سربدار سبزواری، که مذهب شیعی داشت، خروج کرد و قسمتی از خراسان را گرفت و سکه به نام خود زد. علمای هرات غیاث‌الدین را که حنفی مذهب بود، در برابر او بسیج کردند. غیاث‌الدین برای دفع خواجه علی با لشکریانش به نیشابور رفت. جنگ به درازا کشید و هیچ‌ کدام به پیروزی نرسیدند و غیاث‌الدین بازگشت. وی سال بعد دیگر باره عزم نیشابور کرد و این بار نیز پیروزی نیافت و بازگشت و سال بعد بدان شهر حمله برد و خرابی بسیار به بار آورد و با اینهمه به تصرف شهر موفق نگشت و سرانجام د ۷۷۷ ق/۱۳۷۵ م شهر را فتح کرده، به هرات بازگشت (اسفزاری، ۲/۳۱).

 

جنگهای تیمور با غیاث‌الدین و برافتادن آل کرت

امیر تیمور در پی مکاتباتی که با معزالدّین کرده بود، در ۷۷۸ ق/ ۱۳۷۶ م رسولی نزد غیاث‌الدین پیرعلی فرستاد و پیغام داد که چون میان ما دوستی دیرین است، باید آن را قوام بیش‌تری بخشیم. غیاث‌الدین در پاسخ اظهار اطاعت کرد. به درخواست او، خواهرزادۀ امیر تیمور به نامزدی پیرمحمد درآمد (همو، ۲/۳۲). پیرمحمد در ۷۷۹ ق/۱۳۷۷ م به ماوراء‌النهر شتافت و از عنایت تیمور برخوردار شد و تیمور پس از چندی سونج قتلق آغا خواهرزادۀ خود را به عقد او درآورد و با تشریفات کامل روانۀ هراتش کرد (خواندمیر، ۳/ ۳۸۸). تیمور در ۷۸۱ ق/ ۱۳۷۹ م امیر حاجی سیف‌الدّین را به رسالت نزد غیاث‌الدّین فرستاد و او را به منظور شرکت در قوریلتایِ انتخاب خود به زمامداری ماوراء‌النهر فراخواند. غیاث‌الدین به بهانه‌های مختلف سیف‌الدّین را نزد خود نگه داشت و در ضمن به مستحکم کردن بارو و حصار هرات پرداخت. سیف‌الدّین سرانجام به ماوراء‌النهر نزد تیمور شتافت و او را از حقیقت کار باخبر کرد. تیمور در پاییز سال بعد یعنی در ۷۸۲ ق/۱۳۸۰ م فرزند خود میرانشاه را به حکومت خراسان فرستاد (شرف‌الدین علی یزدی، ۲۲۴) و خود نیز پس از چندی با سپاهی گران عازم تسخیر هرات گردید. وی در مسیر خود قلعۀ «فوشنج» را گشود و سپس هرات را محاصره کرد (میرخواند، ۶/۱۱۷). غیاث‌الدین حصار شهر را محکم کرده و اسباب پایداری و رویارویی را تهیه دیده بود، لیکن این شهر بعد از چند جنگ پراکنده به تصرف تیمور درآمد. غیاث‌الدین خود را تسلیم کرد و بخشوده شد و تیمور او را به حکومت هرات باز گرداند. این پیروزی در محرم ۷۸۳ ق/ مارس ۱۳۸۱ م رخ داد و همین تاریخ را باید زمان برافتادن آل کرت دانست. چه، امیر تیمور فرمان داد که حصار درونی و بیرونی هرات را ویران کنند. وی در بازگشت به ماوراء‌النهر غیاث‌الدّین پیرعلی و برخی از فرزندانش را با خود برد و حکومت هرات را به پسرِ غیاث‌الدّین، امیر غوری داد (همو، ۶/۱۲۰).

در ۷۸۵ ق/۱۳۸۳ م اهالی هرات به تحریک برخی از شاهزادگان خاندان کرت شوریدند و بعضی از اتباع تیمور را که مقیم هرات بودند، کشتند. تیمور با شنیدن این خبر فرمان داد غیاث‌الدّین و نیز پسرش امیر غوری را که در سمرقند بود، بکشند و خود در پاییز ۷۸۵ ق/۱۳۸۳ م آهنگ هرات کرد. بعد از رسیدن به آن شهر، به کشتار همگانی مردم و مصادرۀ اموال پرداخت. پس از این تاریخ شاهزادگان آل کرت اندک مدتی را تحت تبعیت تیمور به سر بردند و در ۷۹۱ ق/ ۱۳۸۸ م به کلی از میان رفتند.

 

ادبیات و هنر در روزگار آل کرت

در عصر آل کرت هنر و ادبیات، به‌سبب تشویق برخی از آنان، رونق گرفت و تعدادی از شاعران و هنرمندان سایر شهرهای ایران به هرات روی آوردند. برخی از پادشاهان این سلسله همچون شمس‌الدین محمد و غیاث‌الدین بن فخرالدین و فخرالدین بن رکن‌الدین خود شعر می‌سرودند. ابیاتی از سروده‌های آنان برجای مانده است. از شاعران این دوره یکی خواجه معین‌الدین محمدبن شمس‌الدین (د ۷۸۳ ق/ ۱۳۸۱ م) است که مادرش دختر ملک رکن‌الدین دومین حکمران این سلسله است. نامدارترین شاعر دربار این پادشاهان، صدرالدین‌بن خطیب معروف به ربیعی پوشنگی (د ۷۰۲ ق/۱۳۰۲ م) است که از منظومۀ تاریخی او یاد کردیم. از عالمان و ادیبان بزرگ روزگار آل کرت، سعدالدین تفتازانی است. وی از نزدیکان ملک فخرالدین بود و کتاب مشهور مطول را به نام او تألیف کرد. تفتازانی سپس بنا به دعوت تیمور به سمرقند رفت و در همان‌جا درگذشت.

شاهان آل کرت در دوران زمامداری خود در آبادانی هرات کوشیدند و بناهای مهمی نیز در آنجا ایجاد کردند. از‌جمله می‌توان از این آثار نام برد: قلعۀ خیسار که از اقلاع مهم و تسخیرناپذیر این دوره بود، قلعۀ امان‌ کوه، قلعۀ اختیارالدین که همان ارگ کنونی هرات است و از بناهای ملک فخرالدین بوده است، مسجد فلک‌الدین، بارگاه و خانقاه ملک فخرالدین، مصلای هرات که از بناهای معزالدین حسین بود و آثار دیگری که برخی از آنها برجای مانده است (اعتمادی، ۱۱-۱۶). به‌ویژه ملک فخرالدین در آبادانی شِهر هرات اهتمام ورزید. وی در ۶۹۹ ق/ ۱۲۹۹ م برج و بارو و استحکامات هرات را مجدداً بنیاد نهاد. در ۷۰۰ ق/۱۳۰۰ م از سوی ملک فخرالدین آیینهایی برای قلمرو حکومتی او وضع گردید. از‌جمله اینکه زنان نباید از خانه‌ها بیرون بیایند و هرکس از این دستور سرپیچی کند، چادرش را سیاه کرده، او را سربرهنه در محلات شهر بگردانند تا مایۀ عبرت دیگران گردد. نوحه‌خوانان را از ماتم‌گری و قاریان را از قرآن خواندن پیش تابوتها منع کرد و نیز فرمان داد قماربازان را سر و ریش تراشیده در بازارها بگردانند و شرابخواران را علاوه‌بر اقامۀ حدود شرعی در زنجیر کشند (اسفزاری، ۱/ ۴۳۸).

 

 

مآخذ

اسفزاری، معین‌الدین، محمد زمچی، روضات‌ الجنات فی اوصاف مدینة هرات، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸- ۱۳۳۹ ش، ۱/۴۰۱-۵۲۲، ۲/۱- ۴۸؛ اعتمادی، سرور گویا، «آثار و عمران و صنایع در دورۀ ملوک کرت»، آریانا، س ۲، شم‌ ‌۶، اسد ۱۳۲۲ ش، صص ۱۱- ۱۹؛ اقبال، عباس، تاریخ مغول، تهران، ۱۳۶۴ ش، صص ۳۶۶- ۳۷۹؛ همو، «ربیعی پوشنگی»، مهر، س ۱، شم‌ ‌۳، مرداد ۱۳۱۲، صص ۱۶۹- ۱۷۸؛ همو، همو، ظهور تیمور، به کوشش میرهاشم محدث، تهران، ۱۳۶۰ ش، صص ۱۲-۱۵، ۶۶- ۶۸؛ بهار، محمدتقی، «صدرالدین ربیعی»، ارمغان، س ۶، شم‌ ‌۱، فروردین ۱۳۰۴، صص ۲۵-۴۰؛ جوینی، عطاملک، جهانگشا، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ ق؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ ش، ۳/۳۶۷-۳۹۰؛ رشیدالدین فضل‌اللّٰه، جامع ‌التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۲/ ۶۸۸؛ سیفی هروی، سیف بن محمد، تاریخ‌نامۀ هرات، به کوشش محمدزبیر صدیقی، کلکته، ۱۳۶۲ ق، جم‌ ؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۶ ش، ۱/۲۲۳-۲۳۷؛ فصیح، مجمل، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۱۳۴۰ ش، صص ۲-۱۳، ۱۶-۲۴، ۳۰-۳۱، ۴۱-۴۲، ۱۰۲؛ قزوینی یحیی بن عبداللطیف، لبّ‌ التواریخ، تهران، ۱۳۶۳ ش، صص ۲۸۰-۲۹۲؛ مستوفی، حمداللّٰه، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ ش، صص ۶۱۸، ۶۱۹؛ میرخواند، محمدبن خاوند شاه، روضة ‌الصفا، تهران، ۱۳۳۹ ش، ۴/۶۶۰-۶۹۶، ۶/۱۱۷-۱۲۰؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۱۳۶۳ ش، ۱/ ۱۷۹؛ وصاف شیرازی، ادیب عبداللّٰه، تحریر تاریخ وصاف، به قلم عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ ش، صص ۴۷-۶۵.

 

سیدعلی آل‌داود

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 571
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست