responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 565

آلفونسو

نویسنده (ها) : صادق سجادی

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 31 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله

آلفونسو[۱]، نام شماری از امیران و شاهان مسیحی اسپانیا و پرتغال، که بیش‌تر در روزگار فرمانروایی امیران مسلمان اندلس می‌زیستند و بر سر چیرگی بر شهرهای آن سرزمین با آنها در جدال بودند. آلفونسو در منابع اسلامی به شکلهای الفنش، الفنس، ادفونش، اذفونش، الفونش و اذفنش آمده است. برخی از آنان که از جهات نظامی و سیاسی یا فرهنگی اهمیّت بیشتری دارند، اینانند:

۱. آلفونسوی اوّل (حک‌ ‌۱۲۲ یا ۱۳۵-۱۴۰ یا ۱۴۲ ق / ۷۴۰ یا ۷۵۲-۷۵۷ یا ۷۵۹ م)، در سلسله شاهان اسپانیا معروف به کاتولیک است. هنوز دیر زمانی از چیرگی طارق بن زیاد بر طُلَیْطُله[۲] و تسلّط مسلمانان بر شبه جزیرۀ ایبری سپری نشده بود که به‌سبب رقابتهای سخت میان فاتحان، نیروی مسلمانان به‌ویژه در شمال غربی اندلس به سستی گرایید و امیران محلّی از این فرصت برای ستیز با فرمانروایان جدید سود بردند. نخستین ضربه‌ها را پلایو[۳] که پیش از آن از مقابل مسلمانان گریخته و در گوشه‌ای از جلیقیه[۴] با اندکی از یارانش پناه گرفته بود (اخبار مجموعه، ۲۸)، وارد ساخت و مسلمانان را در کوبادونگا[۵] نزدیک اوئیدو[۶] در آستوریاس[۷] شکست داد (وات، 42) و در همین شهر حکومتی بنیاد گذاشت. وی پس از آن چندان نزیست و پسرش فافیلا[۸] نیز دو سال پس از او درگذشت و نوبت به آلفونسو دامادِ پلایو و حاکم کانتابریا[۹] (دوزی، 411) رسید که حکومت قلمرو خود و آستوریاس را در دست گرفت.

در این میان، گذشته از نابسامانیهای ناشی از جنگهای درونی میان امیران مسلمان و شورش بربرها در ایالتهای شمالی اسپانیا، قحطی ویرانگر سال ۱۳۳ ق / ۷۵۱ م (ابن‌عذاری، ۲ / ۳۹) که موجب مهاجرت مسلمانان از سرزمینهای شمال رود دوئرو[۱۰] به سوی جنوب (سامرایی، ۱۱۱) یا آفریقا شد، آلفونسو را که از سوی بومیان جلیقیه نیز به شاهی برگزیده شده بود (دوزی، 411)، بر آن داشت که برای توسعۀ قلمرو خود دست به حمله زند. وی به سرعت تا لئون[۱۱] پیش رفت و بر چند شهر و دژ دست یافت و تقریباً ۱/۴ شبه‌جزیره را از دست مسلمانان بیرون کشید (سامرایی، ۱۱۳). از این پس حملات امیران مسیحی اسپانیا اندک اندک شکل جدّی و سازمان‌یافته‌ای به خود گرفت. دربارۀ آغاز حکومت و تاریخ درگذشت آلفونسو اختلاف بسیار هست. این اختلافها ناشی از تناقضهایی است که در منابع مختلف دربارۀ مدت حکومت پلایو دیده می‌شود. ابن خلدون (۴ / ۳۸۶) مدت حکومت پلایو را ۱۹ سال و تاریخ درگذشت او را ۱۳۳ ق / ۷۵۱ م دانسته و نوشته است که آلفونسو پس از مرگ پسر پلایو در ۱۳۵ ق / ۷۵۲ م، زمام امور را در دست گرفت و در ۱۴۲ ق / ۷۵۹ م درگذشت. بنابراین آلفونسو می‌بایست حدود ۸ سال حکومت کرده باشد، امّا همو در همان‌جا آشکارا حکومت او را ۱۸ سال دانسته است. نیز ابن اثیر مدت حکومت آلفونسو را ۱۸ سال و تاریخ مرگ او را ۱۴۰ ق / ۷۵۷ م یاد کرده است (۵ / ۵۰۰). پس می‌بایست در ۱۲۲ ق / ۷۴۰ م، بر تخت نشسته باشد. از سوی دیگر مؤلف ناشناختۀ اخبار مجموعه (ص ۶۲) بر آن است که پلایو در سال ۱۳۳ ق / ۷۵۱ م، بر مسلمانان تاخت؛ و اگر گزارش ابن‌خلدون درست باشد، او می‌بایست اندکی پس از این درگذشته باشد. با اینهمه، وات (ص 42) روایت ابن اثیر را پذیرفته و حایک (ص ۸۴) نیز حکومت پلایو را میان سالهای ۹۹ تا ۱۲۰ ق / ۷۱۸ تا ۷۳۸ م، دانسته که با توجه به ۲ سال حکومت فافیلا، آلفونسو می‌بایست از سال ۱۲۲ ق / ۷۴۰ م، رشتۀ کارها را به دست گرفته باشد. اختلاف روایتها در این باره شاید ناشی از آن باشد که وی مدتی پیش از آنکه حکومت آستوریاس و سپس جلیقیه را در دست گیرد، در کانتابریا فرمان می‌رانده است. احتمال دارد مقصود ابن‌خلدون که حکومت او را پس از سال ۱۳۵ ق / ۷۵۲ م دانسته (و روایت نویسندۀ اخبار مجموعه از قیام پلایو در سال ۱۳۳ ق / ۷۵۱ م، می‌تواند مؤیّد آن باشد)، حکومت او بر آستوریاس بوده است.

آلفونسو به‌سبب ساختن کلیساها و دیرهایی در متصرفات خویش، مشهور گشت و از‌همین‌رو لقب کاتولیک یافت. آلفونسوی یکم در سلسلۀ شاهان آستوریاس و لئون و کاستیل هموست.

۲. آلفونسوی دوم (حک‌ ‌۱۷۵-۲۲۷ ق / ۷۹۱-۸۴۲ م)، در سلسله شاهان اسپانیا معروف به پارسا، پسر فروئلا[۱۲] و نوادۀ آلفونسوی اوّل. وی پس از کناره‌گیری برمودو[۱۳] امیر لئون، افزون‌بر آستوریاس و جلیقیه، امارت آنجا را نیز در دست گرفت (عنان، دولةالاسلام، ۱ / ۲۲۳) و در پی تحریکات فرانسویان که از سالها پیش مسیحیانِ باسک[۱۴] و جلیقیه را بر مسلمانان می‌شوراندند (همانجا)، با قبایل باسک متحد شد. در ۱۷۸ ق / ۷۹۴ م هشام بن عبدالرحمن، خلیفۀ اموی اندلس، سپاهی با عبدالملک بن عبدالواحد بن مغیث به تصرف جلیقیه فرستاد. وی به سرعت دست به پیشروی زد و به داخل شهر نفوذ کرد و پس از ویران کردن کاخ آلفونسو و کلیساهای آن دیار، غنیمت بسیار برگرفت (ابن اثیر، ۶ / ۱۴۴). سال بعد خلیفه همین عبدالملک و به قولی برادرش عبدالکریم (ابن‌عذاری، ۲ / ۶۶) را به جلیقیه روانه کرد. آلفونسو با برخورداری از کمکهای امیر باسک و همسایگانش به مقابله برخاست. عبدالملک به اَستُرقه در داخل خاک جلیقیه رسید و آمادۀ جنگ با آلفونسو شد، ولی آلفونسو از برابر او گریخت و عبدالملک با تعقیب او بسیاری از مردانش را کشت و دست به چپاول و ویرانگری زد (ابن اثیر، ۶ / ۱۴۶). با اینهمه، آلفونسو دست از حملات پراکندۀ خویش برنداشت تا سرانجام در ۱۸۵ ق / ۸۰۱ م بَرشلونه[۱۵] را از قلمرو الحکم پسر هشام جدا ساخت و حتی یک چند لِشبونه[۱۶] را هم تصرف کرد (بروکلمان، 182). در ۲۰۰ ق / ۸۱۶ م خلیفۀ اموی، عبدالکریم بن عبدالواحد را به جنگ با ارتش متّحد باسک و لئون فرستاد. عبدالکریم آنها را درهم شکست و گارسیا دایی آلفونسو در این جنگ کشته شد (سامرایی، ۱۶۷). آلفونسو تا پایان زندگی همچنان با امیران مسیحی بر ضدّ دشمنان خویش ائتلاف داشت و با امیران مسلمان در جنگ بود.

۳. آلفونسوی سوم (حک‌ ‌۲۵۴-۲۹۶ ق / ۸۶۸- ۹۰۹ م)، در سلسلۀ شاهان اسپانیا ملقّب به کبیر. وی چون به فرمانروایی نشست، بازماندۀ مسلمانان لئون را از میان برداشت و متصرّفات خود را به سوی جنوب تا رود دوئرو گسترش داد و در آنجا چند دژ استوار برآورد که مرکز حملات مسیحیان به قلمرو مسلمانان شد (عنان، تراجم اسلامیة، ۱۷۱، ۱۷۲). از سوی شمال نیز به رود تاجُه[۱۷] رسید. و بخشی از پرتغال و کاستیل قدیمی را بر متصرّفات خود افزود. جنگهای پیوستۀ وی با مسلمانان به ناچار موجب افزایش مالیاتها شد. از‌این‌رو مردمِ قلمرو آلفونسو به رهبری پسر او موسوم به گارسیا سر به شورش برداشتند (۲۷۴ ق / ۸۸۷ م)، اما آلفونسو شورش را سرکوب کرد و گارسیا را به زندان افکند. در ۲۸۸ ق / ۹۰۱ م، احمد بن معاویه، پسر خلیفۀ اموی به قصد ایجاد جبهۀ نیرومندی در برابر آلفونسو که به موازات ضعف روزافزون امویان نیرو یافته بود، خود را مهدی موعود خواند و بربرها را به گرد خویش فراهم آورد و به سُموره تاخت. آنگاه آلفونسو را بیم داد که اگر اسلام نیاورد، شهر را ویران خواهد کرد. آلفونسو برای پیکار از شهر بیرون آمد، ولی گرفتار طغیان رود شد و مسلمانان بر آنها حمله بردند و آلفونسو به ناچار واپس نشست (دوزی، 413) و ابن‌معاویه از آنجا برخاست. در روزگار آلفونسو مردی به نام عبدالرحمن بن مروان جلیقی، در بخشی از جلیقیه به پشتیبانی آلفونسو امارتی بنیاد کرد و بر ضد امیران مسلمان اندلس به فعالیت پرداخت (حتی، ۲ / ۶۶۳). آلفونسو در ۲۹۶ ق / ۹۰۹ م، به‌سبب نابسامانیهای ناشی از جنگهای پیوسته در قلمرو خود، به ناچار از تخت کناره گرفت و متصرفاتش را میان ۳ پسر خویش بخش کرد و چندی بعد در ۲۹۹ ق / ۹۱۲ م، درگذشت (ابن عذاری، ۲ / ۱۵۴). آلفونسوی سوم در سلسلۀ شاهان آلتوریاس و لئون و کاستیل هموست.

۴. آلفونسوی ششم (حک‌ ‌۴۵۷-۵۰۱ ق / ۱۰۶۵- ۱۱۰۸ م) در سلسلۀ شاهان اسپانیا و آلفونسوی یکم در سلسلۀ شاهان کاستیل، ملقّب به دلاور و یکی از مشهورترین شاهان اسپانیا در دورۀ اسلامی. وی پس از مرگ فردیناند، لئون را از او به ارث برد، ولی برادرش سانچو امیر قَشتاله یا کاستیل بر او شورید و آلفونسو که شکست خورده بود، به طلیطله نزد مأمون بن اسماعیل، امیر بنی ذی‌النّون پناه برد (ابن ابار، ۲ / ۱۴۲، حاشیه؛ قس: ابن اثیر، ۱۰ / ۱۴۲) و پس از قتل سانچو (۴۶۴ ق / ۱۰۷۲ م) شاه کاستیل شد و در ۴۶۵ ق / ۱۰۷۳ م، جلیقیه را از برادر دیگرش گارسیا گرفت و چون نیرویش افزون‌تر شد، با تأیید پاپ و کمکهای هوگ اول، دوک بورگاندی شوهر خواهر خود (رانسیمان، ۱ / ۱۲۰)، به دست‌اندازی بر قلمرو ملوک‌الطوایف مسلمانان که سخت با یکدیگر در نزاع بودند، پرداخت و برخی از آنها را به فرمان خویش در آورد (مقری، ۱ / ۴۳۸). این کامیابیها سبب شد که آلفونسو برای تسخیر شهرهای بزرگ اندلس که در دست امیران مسلمان بود، دست یازد. در نخستین گام به طلیطله پایتخت بنی‌ذی‌النّون تاخت که روزگاری از بیم برادر خود به آنان پناه برده و پذیرفته شده بود. وی مدتی پس از محاصرۀ شهر، سرانجام در صفر ۴۷۸ ق / ژوئن ۱۰۸۵ م (قس: حمیری ۸۳)، القادر یحیی بن اسماعیل ذی‌النون را مجبور به تسلیم کرد و بر طلیطله، شهری که ۳۷۲ سال در دست مسلمانان بود و استوارترین دژ اندلس شمالی به شمار می‌رفت، چیره گشت (ابن خلکان، ۵ / ۲۷). برخی گفته‌اند که محاصرۀ طلیطله ۷ سال به طول کشید (ابن اثیر، ۱۰ / ۱۴۲؛ مقری، ۴ / ۳۵۲). بر‌اساس روایتی دیگر، مردم طلیطله از بیداد القادر سر به شورش برداشتند و او ناچار شد به یکی از دژهایش بگریزد. سپس عمربن مظفّر بن افطس شهر را تسخیر کرد. القادر از آلفونسو یاری خواست و چون شهر را به قهر گشود، آن را به آلفونسو وا‌گذاشت (ابن بسّام، ۱(۴) / ۱۲۶-۱۲۷؛ ابن سعید، ۲ / ۱۳).

در این روزگار المعتمد علی‌اللّٰه ابوعبداللّٰه محمد بن عباد از بزرگ‌ترین امیران اندلس، شهرهایی چون قُرطبه[۱۸] و اِشبیلیّه[۱۹] را در اختیار داشت و هر ساله به آلفونسو خراج می‌داد. پس از آنکه آلفونسو طلیطله را تسخیر کرد، معتمد خراج فرستاد، ولی آلفونسو از پذیرفتن آن سرباز زد و کس فرستاد و بیم داد که اگر معتمد همۀ دژهای خود را در ارتفاعات قلمروش به آلفونسو تسلیم نکند، قرطبه را تصرف خواهد کرد. معتمد فرستادۀ آلفونسو را کور کرد و همراهانش را کشت. از آن سوی آلفونسو که آهنگ قرطبه کرده بود، چون طغیان معتمد را دانست، به طلیطله بازگشت تا ساز و برگ جنگ آماده سازد، و معتمد نیز به اشبیلیه رفت (ابن اثیر، ۱۰ / ۱۴۲، ۱۴۳). بزرگان قرطبه که از حملۀ آلفونسو سخت بیمناک شده بودند، با تأیید معتمد، کس به نزد یوسف ابن تاشفین امیر مرابطین فرستادند و او را به اندلس خواندند. ابن تاشفین در ۴۷۹ ق / ۱۰۸۶ م وارد اندلس شد و معتمد به او پیوست (همو، ۱۰ / ۱۵۲). سپاه مشترک مرابطین و بنی‌عباد به سرکردگی ابن تاشفین، بی‌درنگ به نبرد با آلفونسو شتافت و او را در رجب ۴۷۹ ق / اکتبر ۱۰۸۶ م، در زلاّقه[۲۰] به سختی درهم شکست (ابن خلکان، ۷ / ۱۱۵-۱۱۷؛ قس: ابن خلدون، ۴ / ۳۹۱، ۳۹۲) و جلو پیشروی او را گرفت. با اینهمه به دلیل رقابتها و جدالهای سخت میان ملوک‌الطوایف و توقف ابن تاشفین از پیشروی و بازگشت به مغرب، تغییر عمده‌ای در اوضاع پدید نیامد، زیرا هنوز مناطق ساحلی شرقی از بلنسیه[۲۱] تا لورقه[۲۲] در دست آلفونسو بود و پادگان دژ لبیط[۲۳] میان لورقه و مرسیه[۲۴] تسلط او را بر این مناطق تضمین می‌کرد؛ خاصه که پس از نبرد زلاقه، جنگجویان صلیبی برای یاری آلفونسو و سرکوب مسلمانان پیوسته وارد اسپانیا می‌شدند (رانسیمان، ۱ / ۱۲۱). چنین بود که ابن تاشفین برای بار دوم به دعوت امرای اندلس به‌ویژه المعتمد وارد آن سامان شد (۴۸۱ ق / ۱۰۸۸ م) و دژ لبیط را محاصره کرد. آلفونسو برای جلوگیری از چیرگی وی به آن سوی تاخت. و ابن تاشفین که اینک از پراکندگی سخت امیران مسلمان از نزدیک آگاه شده بود، واپس نشست (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۴۱؛ وات، اسپانیای اسلامی، ۱۱۶) و چندی بعد خود به تسخیر شهرهای اندلس و سرکوب ملوک الطوایف پرداخت. شگفت اینجاست که پاره‌ای از امرای مسلمان که از او بر ضدّ آلفونسو یاری خواسته بودند، اینک به آلفونسو پیوستند، چنانکه وقتی ابن تاشفین خواست اشبیلیه را تصرف کند، المعتمد با آلفونسو بر ضد مرابطین همداستان شد (عنان، تراجم اسلامیة، ۲۱۶).

آلفونسو به‌رغم پیکار سخت مرابطین با او، دست از توسعۀ قلمرو خود بر‌نداشت. دو پیکار مهم دیگر از او یاد شده است: در ۴۸۵ ق / ۱۰۹۲ م به قلمرو مسلمانان تاخت، ولی به سختی شکست خورد (ابن اثیر، ۱۰ / ۲۰۲)؛ در اواخر عمر نیز به پیکار دیگری دست زد، ولی این بار نیز مرابطین او را درهم شکستند و پسرش سانچو کشته شد. این پیکار اخیر به نبرد اقلیش مشهور است و پس از زلاقه، معروف‌ترین پیکار میان دو طرف در اندلس به شمار رفته است. آلفونسو سرانجام در ۵۰۱ ق / ۱۱۰۸ م (ابن خلدون، ۴ / ۳۹۲) و به قولی ۵۰۲ ق / ۱۱۰۹ م (دوزی، 724) درگذشت و چون پسر نداشت، دختر خود اوراکا[۲۵] همسر کنت ریموند را به جانشینی برگزید (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۴۷۸).

۵. آلفونسوی هفتم (حک‌ ‌۵۲۰-۵۵۲ ق / ۱۱۲۶-۱۱۵۷ م)، در سلسلۀ شاهان اسپانیا و آلفونسوی دوم در سلسلۀ شاهان کاستیل، ملقب به امپراتور. او پسر ریموند، کنتِ بورگاندی و اوراکا دختر آلفونسوی ششم اسپانیا بود. نخست در جلیقیه فرمان می‌راند و چون در خردسالی به حکومت نشسته بود، در پاره‌ای از منابع کهن از او، با عنوان السُّلَیْطین (یا شاه خردسال[۲۶]) یاد شده است (ابن ابار، ۲ / ۲۴۹). در همین روزگار میان وی از یک‌سو و مادرش ملکه اوراکا که در کاستیل فرمان می‌راند و شوهر دوم او آلفونسوی یکم آراگون که داعیۀ سلطنت اسپانیا داشت از سوی دیگر، رقابتهای سخت پدید آمد. سرانجام در میانه صلح شد و مقرّر گشت که مادر و پسر به اشتراک در جلیقیه و آستوریاس و لئون فرمان برانند و کاستیل از آنِ اوراکا باشد (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۴۸۴). وی پس از مرگ اوراکا به گستردن قلمرو خود در اراضی امرای مسیحی پرداخت و سرقسطه[۲۷] و بخشهایی از کاستیل را تصرف کرد و پس از مرگ آلفونسوی یکم آراگون، از سوی مجلس شورای لئون به سال ۵۲۹ ق / ۱۱۳۵ م امپراتور خوانده شد. چندی بعد حملات خود را به قلمرو مسلمانان آغاز کرد. اگرچه به سال ۵۳۲ ق / ۱۱۳۸ م از مرابطین شکست خورد، ولی سال بعد توانست بر دژ استوار ارنبه یا اوریخا[۲۸] نزدیک طلیطله چیره شود و با پاره‌ای از امیران مسلمان برای مقابله با موحدین و دفع مرابطین همداستان گردد. در ۵۳۴ ق / ۱۱۴۰ م سیف‌الدوله احمد آخرین امیر بنی هود، دژ روطه[۲۹] را که از ارزش نظامی ویژه‌ای برخوردار بود، در ازای بخشی از طلیطله به آلفونسو وا‌گذاشت و مقرر شد که در مقابل حمایت آلفونسو از او در برابر مرابطین خراج بپردازد (پالنسیا، ۲۳). نیز پس از قتل تاشفین بن علی بن یوسف و آغاز شورش بر ضد مرابطین، سیف‌الدوله به یاری آلفونسو قرطبه را اشغال کرد (ابن ابار، ۲ / ۲۴۹، ۲۵۰)، اما آلفونسو به صلاح‌دید امیران دولت، به‌سبب حمله موحدین به جزیرة الخضراء[۳۰] (۵۳۹ ق / ۱۱۴۴ م) از آنجا واپس نشست و یحیی ابن غانیه را بر قرطبه گمارد (ضبی، ۴۵). وی که به دلیل ضعف مرابطین، نیروی بازدارنده‌ای در برابر خویش نمی‌دید، به حملات خود ادامه داد تا در ۵۴۲ ق / ۱۱۴۷ م بر دژ بسیار مهم المریه[۳۱] چیره شد. در ۵۴۵ ق / ۱۱۵۰ م به قرطبه که موحدین آن را از ابن غانیه گرفته بودند، حمله برد. امیر عبدالمؤمن موحدی لشکری به مقابله فرستاد و امیر شهر به نام ابوالغمر سائب، قرطبه را به یحیی بن میمون سپهسالار لشکر موحدین تسلیم کرد. از‌این‌رو آلفونسو دست از محاصره برداشت و بازگشت (مقری، ۴ / ۳۷۸؛ قس: ضبی، ۴۵). آلفونسو دژ المریه را ۱۰ سال در دست داشت تا سرانجام عبدالمؤمن موحدی در ۵۵۲ ق / ۱۱۵۷ م آن را بازستاند (ابن خطیب، ۲۷۹) و کوششهای آلفونسو و هم‌پیمانش محمدبن سعدبن مردنیش، امیر اندلس خاوری، برای رویارویی با موحدین به جایی نرسید (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۵۱۱). آنگاه یحیی بن علی بن غانیه را یاری کرد تا بر جزیرةالخضراء چیره گشت (ابن ابار، ۲ / ۲۰۵، حاشیه). با اینهمه، به‌سبب نیروی روزافزون موحدین که شهرهای المریه و بیاسه و اُبَّذَه را اشغال کرده بودند (پروونسال، ۷۱-۷۶)، نتوانست پیشروی چندانی در قلمرو مسلمانان بکند، تا سرانجام در ۵۵۲ ق / ۱۱۵۷ م درگذشت.

 

 

۶. آلفونسوی هشتم (حک‌ ‌۵۵۳-۶۱۱ ق / ۱۱۵۸-۱۲۱۴ م)، در سلسله شاهان اسپانیا و آلفونسوی سوم در سلسله شاهان کاستیل، ملقب به شریف. وی نوادۀ آلفونسوی هفتم و پسر سانچوی سوم است. پدرش قبل از مرگ سرپرستی او را به کنت گوتیرو فرناندز از خانوادۀ کاسترو وا‌گذاشت و به همین سبب رقابت میان این خاندان و خانوادۀ رقیب آن، موسوم به لارا سخت بالا گرفت و سرپرستی او دست به دست گشت تا سرانجام به ۱۱ سالگی رسید و به درخواست امرای دولت در کاستیل زمام امور را در دست گرفت. در این روزگار ابویعقوب یوسف اول موحدی در اندلس که می‌کوشید ویرانیهای ناشی از جنگهای مستمر میان مسیحیان و مسلمانان را ترمیم کند، با امیران مسیحی و از‌جمله آلفونسو صلح کرد (عنان، عصر المرابطین، ۲ / ۹۰) و به مراکش بازگشت (۵۷۱ ق / ۱۱۷۵ م)، اما آلفونسو چندی بعد صلح را نقض کرد و بر قلمرو مسلمانان تاخت. ابوعلی حسین امیر اشبیلیه و ابوالحسن علی امیر قرطبه، پسران ابویعقوب به فرمان پدر بر اراضی طلیطله و طلبیره[۱] تاختند و آلفونسو به ناچار واپس نشست (۵۷۳ ق / ۱۱۷۷ م)، اما مدتی بعد دوباره به تکاپو پرداخت و دسته‌هایی را به مالقه[۲] و غرناطه[۳] روانه کرد و سرزمینهای میان قرطبه و اشبیلیه را به تصرف خود درآورد. سپس به شهر استجه[۴] تاخت، ولی ابومحمدبن طاع الله الکومی امیر آنجا حملۀ او را دفع کرد. آنگاه آلفونسو دژ شنتفیله[۵] واقع در میان قرطبه و اشبیلیه را تصرف کرد (همو، ۲ / ۱۰۲، ۱۰۳). وی همچنان به پیشروی خود ادامه می‌داد تا در ۵۸۶ ق / ۱۱۹۰ م ابویعقوب یوسف المنصور موحدی وارد اندلس شد. آلفونسو که تاب پایداری در برابر سپاه تازه نفس موحدین را در خود نمی‌دید، صلحی به مدت ۵ سال با المنصور منعقد ساخت، اما مدتی به پایان دورۀ صلح باقی مانده بود که آلفونسو به تعرض گسترده‌ای دست زد. المنصور به اندلس بازگشت و آمادۀ جنگ شد، اما در بستر بیماری افتاد و ناچار به مراکش رفت (ابن خلکان، ۷ / ۴- ۸). آلفونسو که بعید می‌دانست امیر موحدی، بار دیگر برای نبرد به اندلس باز گردد، او را به جنگ برانگیخت (ابن عبری، ۲۲۴)، المنصور که از یک سوی از سستی امیران مسلمان اندلس آگاه بود و از سوی دیگر می‌اندیشید که اگر آلفونسو به پیشروی ادامه دهد، در اندک مدتی سراسر اسپانیا را زیر نگین در خواهد آورد، آهنگ جنگ کرد و به اندلس آمد و در اشبیلیه مستقر شد (حمیری، ۱۳). در شعبان ۵۹۱ ق / اوت ۱۱۹۵ م در محلّی به نام الارک[۶] در کنار دژ رباح واقع در شمال قرطبه میان دو سپاه جنگ شد و آلفونسو به سختی شکست خورد (ابن اثیر، ۱۲ / ۱۱۵) و به طلیطله گریخت و سر تراشید و سوگند یاد کرد که انتقام گیرد. در جنگ دیگر هم المنصور پیروز شد و به پیشروی خود به سوی شمال ادامه داد. از سوی دیگر آلفونسوی نهم برای گستردن قلمرو خود با المنصور همداستان شد و به اراضی کاستیل تاخت (عنان، عصر المرابطین، ۲ / ۲۱۹). المنصور نیز در مسیر خود طلیطله را به محاصره گرفت. مادر و دختران آلفونسو به شفاعت از شهر خارج شدند و المنصور دست از محاصره برداشت و شهر را به آنها باز نهاد (مقری، ۱ / ۴۴۳، ۴۴۴). سپس آلفونسوکس در طلب صلح فرستاد و برای مدت ۵ سال دیگر در میانه صلح شد (ابن خلکان، ۷ / ۹). از آن پس، اگرچه آلفونسو گه‌گاه دست به حملاتی می‌زد، ولی نبردی جدّی میان وی و موحدین در نگرفت تا آنکه در ۶۰۸ ق / ۱۲۱۱ م محمد النّاصر موحدی دژ شَلْبَطَرّه و به قولی دژ رباح را تسخیر کرد (حمیری، ۱۰۹) و همین معنی باعث اتحاد سران کاستیل، لئون، ناوار و آراگون به رهبری آلفونسو شد و به جنگی بزرگ در محلی معروف به حصن العقاب یا ناواس دِتولوسا (صفر ۶۰۹ ق / ژوئیۀ ۱۲۱۲ م) و شکست امیر موحدی انجامید (مقری، ۱ / ۴۴۶). این شکست سرآغازِ عقب‌نشینی تدریجی مسلمانان و گسترش نفوذ و سلطۀ واقعی شاهان مسیحی اسپانیا بود. پس از مرگ الناصر (۶۱۰ ق / ۱۲۱۳ م)، نیروی موحدین سخت رو به سستی نهاد و آلفونسو بر بسیاری از دژهای آنان چیره گشت (ابن خلدون، ۴ / ۳۹۲)، اما خود نیز پس از او چندان نماند و در ۶۱۱ ق / ۱۲۱۴ م درگذشت. آلفونسوی هشتم در ۶۰۶ ق / ۱۲۰۹ م نخستین مدرسۀ اسپانیایی را در بلنسیه تأسیس کرد.

۷. آلفونسوی نهم (حک‌ ‌۵۸۴-۶۲۷ ق / ۱۱۸۸-۱۲۳۰ م)، در سلسله شاهان اسپانیا. در یورش ابویعقوب یوسف المنصور به قلمرو آلفونسوی هشتم پس از نبرد الارک، با امیر موحدی همداستان شد و بر اراضی کاستیل تاخت. پس از آن آلفونسوی هشتم به انتقام این حملات، به یاری امیر آراگون به لئون حمله برد و غنایم بسیار به چنگ آورد. آلفونسوی نهم به‌رغم آنکه پاره‌ای اوقات با امیران مسلمان بر ضدّ رقیبان مسیحی خویش عقد اتحاد می‌بست، از یورش به قلمرو مسلمانان خودداری نمی‌کرد، چنانکه در ۶۱۶ ق / ۱۲۱۹ م به قاصرش[۷] از معتبرترین دژهای مسلمانان تاخت و آنجا را محاصره کرد، اما به‌سبب دفاع محافظان دژ واپس نشست. با اینهمه، از جنگ باز ننشست تا سرانجام ۶ سال بعد آنجا را به کمک کاستیلیها تصرف کرد (۶۲۲ ق / ۱۲۲۵ م). سپس به غرب اندلس راند و بر دژ منتانجش[۸] چیره شد و سرانجام با شکستن سپاهِ ابن هود، یکی از بزرگ‌ترین مواضع مسلمانان یعنی مارده (عنان، عصر المرابطین، ۲ / ۳۴۰، ۳۹۹) را تسخیر کرد (۶۲۷ ق / ۱۲۳۰ م). آلفونسو اندکی پس از این پیروزی درگذشت. آلفونسوی نهم در سلسله شاهان لئون و کاستیل هموست.

۸. آلفونسوی دهم (حک‌ ‌۶۵۰-۶۸۳ ق / ۱۲۵۲-۱۲۸۴ م)، در سلسله شاهان اسپانیا و سلسله شاهان لئون و کاستیل، ملقب به خردمند و منجم، پسر و جانشین فردیناند سوم. در روزگار پدر در طلیطله می‌زیست. آنگاه که اهالی مرسیه به فرمان فردیناند گردن نهادند، آلفونسو به دستور پدر، همراه با احمد بن محمد بن هود وارد مرسیه شد. در ۶۴۲ ق / ۱۲۴۴ م به دستور پدر به منطقۀ جیان[۹] تاخت و بر دژ ارجونه موطن بنی نصر مستولی شد و سپس به سوی جنوب رفت و غرناطه را محاصره کرد، ولی چون دچار خسارتی سنگین شد، واپس نشست (عنان، عصر المرابطین، ۲ / ۴۳۲). در ۶۴۶ ق / ۱۲۴۸ م بر اشبیلیه حمله برد (حمیری، ۲۲). مردم شهر که از هرگونه کمکی نومید شده بودند، شهر را تسلیم کردند. الفونسو پس از مرگ پدر در لئون بر تخت نشست (۶۵۰ ق / ۱۲۵۲ م). وی که از سوی مادر نسب به خاندان هوهنشتاین مدعی تاج و تخت آلمان می‌برد، با صرف مبلغ گزافی امیران آن کشور را وا‌داشت تا او را نامزد مقام فرمانروایی آلمان کردند، ولی بر آن دست نیافت. آلفونسو کار پدر را در فتح اراضی اسلامی پی گرفت و در طول سالیان، به‌رغم توجه بسیاری که به رواج دانش و نواخت دانشمندان داشت، میان وی و مسلمانان جنگهایی روی داد. با اینهمه نمی‌توان او را از این لحاظ با اسلافش مقایسه کرد، زیرا پیروزیهای چندانی به دست نیاورد. در این ایام بود که دولت موحدی به شدت رو به سستی نهاد و ملوک‌الطوایف باز نیرو یافتند. المرتضی لأمراللّٰه آخرین خلیفۀ موحدی کشته شد (۶۶۵ ق / ۱۲۶۷ م) و فرزندان او توسط پسر عمویشان ابودبوس الواثق باللّٰه به زندان افکنده شدند، اما ابویوسف مرینی آنان را در اوایل ۶۶۸ ق / ۱۲۶۹ م آزاد ساخت و آنان به آلفونسوی دهم پناه بردند و سالها در اشبیلیه تحت حمایت او زیستند. در ۶۸۱ ق / ۱۲۸۲ م اوضاع قلمرو آلفونسو به دلیل سیاستهای مالی نابخردانه‌اش، سخت رو به پریشانی نهاد و به شورش پسرش سانچو بر ضدّ او (ابن خطیب، ۵۷۲) و برکناری وی انجامید. آلفونسو سرانجام در اشبیلیه درگذشت و پیکرش را در سمت قبلۀ جامع اعظم آن شهر (حمیری، ۲۲) که ظاهراً در روزگار او به کلیسا تبدیل شده بود، به خاک سپردند. شهرت آلفونسوی دهم بیش‌تر به‌سبب فعالیتهایی است که در نقل و ترجمۀ دانشها از شرق اسلامی به اروپا کرد، ولی در کار حکومت و سیاست توفیقی نیافت. او به پژوهش در علوم ریاضی و نجوم و پزشکی اسلامی سخت اهتمام می‌ورزید و به همین سبب او را پادشاه ۳ ملت نصارا و مسلمان و یهود خواندند (زرین‌کوب، ۱ / ۳۸۷). وی که خود شاعر و مورخ بود و به نجوم علاقه داشت، دانشمندان را بسیار بنواخت و مراکز علمی معتبری در اسپانیا پدید آورد. پیش از آنکه به جای پدر بر تخت نشیند، بیش از ۵۰ تن از دانشمندان مسلمان و مسیحی را گرد آورد، و آنان از ۶۴۶ ق / ۱۲۴۸ م تا ۶۵۰ ق / ۱۲۵۲ م جداول آلفونسی را ترتیب دادند (روسو، ۱۳۳). این زیج در حقیقت به جای زیج طلیطلی که در فعالیتهای علمی آلفونسو نقش بس مهمی داشت (کراچوفسکی، ۱ / ۱۱۱) و زرقالی در ۲ قرن پیش آن را در طلیطله تحریر کرده بود، تدوین شد. زیج یاد شده اکنون در دست نیست، ولی مقدمۀ آن باقی است (سارتن، ۲ / ۲۰۸۲، ۲۰۸۳). به دستور همو، قرآن را به اسپانیایی ترجمه کردند (پالنسیا، ۲۸) و برخی از آثار نجومی بتّانی و ابن ابی الرّجا و ابن هیثم و زرقالی و عبدالرّحمن صوفی را نیز به این زبان برگرداندند و خود او بر برخی از آنها مقدمه نوشت.

در میان کتابهای دیگری که به دستور آلفونسو به زبان اسپانیایی ترجمه شد، می‌توان از کلیله و دمنه، سرّ الأسرار و قانون نام برد. او خود نیز در ترجمه دست داشت و زیج بتّانی را به اسپانیایی ترجمه کرد (حتی، ۲ / ۷۳۱). نیز نخستین تاریخ اسپانیا را نوشت که توسط ابن الخطیب تلخیص شد (پالنسیا، ۲۵۸). زمانی که در مرسیه بود، برای ابوبکر محمد بن احمد رقوطی مدرسه‌ای در آنجا بنیاد نهاد (همو، ۴۵۷). سپس در اشبیلیه یک مدرسۀ عربی و لاتینی پدید آورد (۶۵۲ ق / ۱۲۵۴ م) که در آن، پزشکان مسلمان با مسیحیان همکاری می‌کردند (سارتن، ۲ / ۲۰۷۸) و دانشمندان بزرگی در آنجا گرد آمدند (پالنسیا، ۲۸). به سبب همین کارهای علمی بود که آلفونسوی دانا[۱۰] و منجّم لقب گرفت.

چنین می‌نماید که وی به‌رغم جنگهایی که با امیران مسلمان اندلس می‌داشت، با دولتهای مسلمان خارج از اسپانیا روابط حسنه‌ای برقرار ساخته بود. چنانکه گفته‌اند پس از آنکه سیف‌الدّین قلاوون در مصر بر تخت نشست، آلفونسو هدایایی برای او فرستاد (مقریزی، ۱ / ۶۶۶). نیز با بایبرس‌بند قداری پیمان بازرگانی بست (حتی، ۲ / ۸۵۵)، اگرچه وجود این رابطه سخت مورد تردید قرار گرفته است (مقریزی، ۱ / ۵۴۳، حاشیه).

۹. آلفونسوی اول (حک‌ ‌۴۹۷- ۵۲۹ ق / ۱۱۰۴-۱۱۳۵ م)، در اراگون[۱۱] و ناوار، ملقب به جنگجو که در منابع اسلامی به ابن‌ردمیر هم مشهور است. پس از پدرش سانچو رامیرز در آراگون بر تخت نشست و از همان آغاز چون امیران مسیحی دیگر، به جنگهای گسترده بر ضد مسلمانان دست زد. ظاهراً نخستین حملۀ جدّی خود را در ۴۹۸ ق / ۱۱۰۵ م آغاز کرد. در این سال بر اشبیلیه تاخت، ولی از محمدبن الحاج سپهسالار مرابطین به سختی شکست خورد (حرکات، ۱۶۱). در ۵۰۲ ق / ۱۱۰۹ م بنا بر وصیت آلفونسوی ششم، شاه اسپانیا، با دختر او موسوم به اوراکا، ملکۀ کاستیل، ازدواج کرد. در ۵۰۴ ق / ۱۱۱۰ م همراه عمادالدّوله عبدالملک بن مستعین بن هود، که اندکی پیش علی بن یوسف مرابطی سرقسطه را از او گرفته بود، به آن دیار تاخت، ولی کاری از پیش نبرد و عقب نشست (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۷۴). در این میان، با بلندپروازی اوراکا که می‌کوشید به استقلال فرمان براند و نیز با مخالفت روحانیان و امرایی که ازدواج او را با اوراکا، موجب از دست رفتن حقوق آلفونسو (آلفونسوی هفتم، شاه آیندۀ اسپانیا، پسر اوراکا از نخستین شوی وی) می‌دانستند، روبه‌رو شد. مجادلات وسیعی که پیامد این اختلافها بود، سرانجام به جدایی اوراکا و آلفونسو انجامید. وی که مدتی از هدف اصلی خویش یعنی تصرف قلمرو امرای مسلمان بازمانده بود، پس از آن، حملات خود را از سر گرفت. در ۵۱۲ ق / ۱۱۱۸ م مدتی پس از پایان جنگ اول صلیبی، احساسات ضدّ اسلامی در اروپا به اوج خود رسید و حتی کنگرۀ اسقفان در شهر تولوز فرانسه مقرر داشت که جنگی صلیبی با مسلمانان اسپانیا برپا شود. از‌این‌رو امرای بَشْکُنِش[۱۲] و قطلونیه[۱۳] و آراگون گرد آمدند و با یاری جنگجویان فرانسوی که از شام باز می‌گشتند، به سرکردگی آلفونسو بر سرقسطه حمله بردند. عبدالله بن مزدلی امیر آن سامان به مقابله برخاست، اما پس از جنگهایی که روی داد، سرانجام آلفونسو شهر را تصرف کرد (سامرایی ۷۲؛ بروکلمان، ۲۰۶؛ قس: پالنسیا، ۴۹۸). در این ایام، علی بن یوسف مرابطی که پی‌در‌پی اخبار پیشروی آلفونسو در اراضی اسلامی اندلس را دریافت می‌کرد، به برادر خود ابراهیم بن یوسف امیر اشبیلیه نوشت که به جنگ امیر آراگون برود و نیز طیّ نامه‌هایی از امرای مسلمان اندلس خواست که ابراهیم را یاری رسانند.

نیروهای مشترک ابراهیم بن یوسف، ابن زیاد امیر قرطبه، محمد بن تینغمر امیر غرناطه و ابویعقوب ینتان بن علی، امیر مرسیه و تنی دیگر از سرکردگان به شمال تاختند و با آلفونسو که در کار تسخیر دژ ایّوب بود و به روایتی آن را تسخیر کرده بود (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۱۰۳)، در محلی بهنام کننده یا قتنده نزدیک دورقه روبه‌رو شدند (۵۱۴ ق / ۱۱۲۰ م). پس از جنگی سخت، نیروی مسلمانان به سختی شکست خورد و کشتۀ بسیار بر جای نهاد (ابن اثیر، ۱۰ / ۵۸۶). عامل دیگری که پیروزیهای آلفونسو را تسریع می‌کرد و بلکه انگیزۀ حملات او به شهرهای زیر فرمان امرای مسلمان به شمار می‌رفت، آن بود که مسیحیان این شهرها، آلفونسو را به حمله و تسخیر موطِن خود تشویق می‌کردند و از یاری وی دریغ نمی‌ورزیدند، چنانکه در ۵۲۰ ق / ۱۱۲۶ م به تشویق و پشتیبانی نظامی مسیحیان غرناطه، به جنوب غربی اندلس تاخت و در خاور غرناطه در محلی به نام القصر[۱۴] اردو زد (حرکات، ۱۵۱؛ قس: ابن اثیر، ۱۰ / ۶۳۱، که ظاهراً غرناطه را با قرطبه اشتباه کرده است). با اینهمه، چون با مقاومت سختی روبه‌رو شد، عقب نشست و به دژ آرینسول[۱۵] رفت (ابن اثیر، ۱۰ / ۶۳۱). ابوطاهر تمیم، برادر علیّ بن یوسف مرابطی، برای سرکوب آلفونسو لشکر به آنجا برد، ولی در نزدیکی شهر یهودی‌نشین لوسنا از او شکست خورد (بروکلمان، ۲۰۶). آلفونسو در پی این پیروزی به غرناطه تاخت، اما این‌بار نیز چون سپاهی از مغرب برای جلوگیری از پیشروی او وارد اندلس شده بود، واپس نشست (حرکات، ۱۶۶). آخرین جنگ معروف آلفونسو در ۵۲۸ ق / ۱۱۳۴ م رخ داد (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۱۲۴). او در این سال به اندلس تاخت و شهر افراغه[۱۶] را به محاصره گرفت. علی بن یوسف بن تاشفین، امیر مرابطین، زبیربن عمرو لمتونی را از قرطبه مأمور جنگ با آلفونسو کرد. از سوی دیگر یحیی بن غانیه امیر مرسیه و بلنسیه و نیز عبدالله بن عیاض امیر مارده با سپاه خویش به زبیر پیوستند. در جنگی که درگرفت، آلفونسو شکست خورد و به سرقسطه گریخت و ۲۰ روز بعد درگذشت (ابن اثیر، ۱۱ / ۳۳، ۳۴). این نبرد پس از زلاقه و اقلیش، یکی از معروف‌ترین جنگها میان مسیحیان و مسلمانان اسپانیاست.

۱۰. آلفونسوی اول (حک‌ ‌۵۲۲-۵۸۱ ق / ۱۱۲۸-۱۱۸۵ م)، در پرتقال و نخستین شاه آن، مشهور به آلفونسو هنریکو، و در منابع اسلامی معروف به ابن الرّنق یا ابن الرّنک. ۳ سال بیش‌تر نداشت که پدرش کنت هانری دو بورگونی، که امیر نامستقلِ پرتقال از سوی آلفونسوی هفتم اسپانیا بود، درگذشت (۵۰۶ ق / ۱۱۱۲ م) و مادرش تریسا به نیابت از فرزند خردسال خود زمام امور را در دست گرفت تا آنکه آلفونسو به ۱۸ سالگی رسید و خود را مستقل خواند (۵۲۲ ق / ۱۱۲۸ م)، اما آلفونسوی هفتم که پرتقال را یکی از ایالتهای قلمرو خود می‌شمرد، لشکر به آنجا فرستاد. به این طریق میان پرتقال و کاستیل جنگ دراز مدتی، به‌ویژه در جنوب جلیقیه درگرفت. پس از تاجگذاری آلفونسوی هفتم در ۵۲۹ ق / ۱۱۳۵ م و اطلاق امپراتور بر او، پرتقال آن را به رسمیت نشناخت و حتی آلفونسو هنریکو به جلیقیه تاخت و بخشی از آن را اشغال کرد، اما چون مرابطین به قلمرو او تاخته بودند، جلیقیه را رها ساخت. پس از عقب‌نشینی مرابطین، دوباره دست به جنگ زد، ولی این بار به سختی شکست خورد و سرانجام به صلح با آلفونسوی هفتم گردن نهاد (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۵۲۶). آلفونسو هنریکو سپس به تثبیت نفوذ و گسترش متصرّفات خویش در اراضی اسلامی پرداخت. در ۵۳۳ ق / ۱۱۳۹ م در اوریکه[۱۷] به ساحل رود تاجُه، امرای بطلیوس و باجه و اشبیلیه را درهم شکست. در ۵۳۷ ق / ۱۸۴۳ م مجلس ملی شهر لامیگو[۱۸] او را به نام شاه پرتقال خواند و آلفونسو تاجگذاری کرد. در ۵۴۲ ق / ۱۱۴۷ م تعرضات خود را به سوی رود تاجه از سر گرفت و شهر شنترین[۱۹] را به اطاعت آورد. سپس عدّه‌ای از جنگجویان صلیبی را که از انگلستان به قصد فلسطین به راه افتاده و در سواحل پرتقال لنگر انداخته بودند، تحریک کرد که وی را در تسخیر لشبونه[۲۰] که زیدبن ابی‌بکر آن را در ۵۰۳ ق / ۱۱۰۹ م از مسیحیان گرفته بود (بروکلمان، ۲۰۹)، یاری دهند. مسلمانان به دفاع در ایستادند. محاصره ۴ ماه به درازا کشید و سرانجام مردم به شرط امان داشتن بر مال و جان خود شهر را تسلیم کردند، اما فاتحان عهد شکستند و بی‌امان دست به کشتار زدند (رانسیمان، ۲ / ۲۹۸، ۲۹۹). بدین‌سان، آلفونسو حملات خود را به قلمرو مسلمانان شدت بخشید و این معنی باعث شد که ابن وزیر، امیر باجه برای مقابله با تجاوزهای او از عبدالمؤمن موحدی یاری خواهد (۵۴۹ ق / ۱۱۵۴ م). اندکی بعد، ابومحمد عبدالله بن ابی‌حفص امیر اشبیلیه و ابن الحجّام امیر بطلیوس و براز امیر المخزن، به اشارۀ ابوزید عبدالرحمن بن بکیت امیر قرطبه از سوی عبدالمؤمن موحدی، به جنگ آلفونسو رفتند و دژ اطرونکس[۲۱]۴ را تصرف کردند و سپاهی را که برای مقابله آمده بود، درهم شکستند (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۳۴۵). چندی بعد نیز امیر موحدی خود برای مقابله با آلفونسو به اندلس آمد، اما اندکی بعد سخت بیمار شد و درگذشت (۵۵۸ ق / ۱۱۶۳ م). آلفونسواینک راه را بر خود هموارتر می‌دید، اما ابویعقوب یوسف موحدی حملات جدیدی را بر ضد امرای مسیحی اسپانیا تدارک دید. وی پس از ارسال نامه‌ای به سران موحدین و بزرگان دولت درسبته مبنی‌بر عزم جنگ با مسیحیان (پروونسال، ۲۱۸- ۲۲۸)، سپاه خود را در شعبان ۵۶۸ ق / مارس ۱۱۷۳ م از اشبیلیه خارج ساخت و پس از وارد کردن چند شکست بر ارتش متحد امرای مسیحی، آنها و از‌جمله آلفونسو هنریکو را به صلح وا‌داشت. آلفونسو هنریکو سرانجام در اواخر ۵۸۱ ق / ۱۱۸۵ م درگذشت. وی به جنگجویان مذهبی که در پیکار با مسلمانان شرکت می‌جستند، بسیار ارج می‌نهاد. خود نیز در ۱۱۵۸ م، گروهی تازه از این‌ گونه جنگجویان پدید آورد (عنان، عصر المرابطین، ۱ / ۵۲۸). آلفونسو هنریکو را، پایه‌گذار کشور پرتقال به شمار آورده‌اند.

 

مآخذ

ابن ابار، محمد بن عبدالله، الحلّة السّیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، ۱۹۶۳ م؛ ابن اثیر، عزّالدین، الکامل، بیروت، ۱۴۰۲ ق؛ ابن‌بسام، ابوالحسن علی، الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة، قاهره؛ ابن‌خطیب، لسان‌الدّین، الاحاطة فی اخبار غرناطة، به کوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، ۱۳۷۵ ق؛ ابن‌خلدون، العبر، بیروت، ۱۹۵۸ م، ص ۳۹۶؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۷ م؛ ابن‌سعید، علی بن موسی، المغرب فی حلی المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، ۱۹۵۳ م؛ ابن‌عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول؛ ابن عذاری، احمدبن محمد، البیان المغرب فی اخبار المغرب، به کوشش راینهارت دوزی، لیدن، ۱۸۴۸ م، ص ۱۴۲، حاشیه؛ اخبار مجموعه، به کوشش امیلیا لافونتهالکانترا، مادرید، ۱۸۶۷ م؛ پالنسیا، آنجلو گونزالس، تاریخ الفکر الاندلسی، ترجمۀ حسین مونس، قاهره، ۱۹۵۵ م؛ پروونسال، لوی، مجموع رسائل الموحدیة، رباط، ۱۹۴۱ م؛ حایک، سیمون، الناصر لدین الله، مادرید، ۱۹۶۲ م؛ حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تبریز، ۱۳۴۴ ش؛ حرکات، ابراهیم، النظام السیاسی و الحربی فی عهد المرابطین، مغرب، مکتبة الوحدة العربیة؛ حمیری، ابوعبدالله محمد، صفة جزیرة الاندلس، به کوشش لوی پروونسال، قاهره، ۱۹۳۷ م؛ رانسیمان، استیون، جنگهای صلیبی، ترجمۀ منوچهر کاشف، تهران، ۱۳۶۰ ش؛ روسو، پی‌یر، تاریخ علوم، ترجمۀ حسن صفاری، تهران، ۱۳۴۴ ش؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، نقد ادبی، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ سارتن، جرج، مقدمه بر تاریخ علم، ترجمۀ غلامحسین صدری افشار، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ سامرایی، خلیل ابراهیم صالح، الثغر الاندلسی، بغداد، ۱۹۷۶ م؛ ضبی، احمدبن یحیی، بغیة الملتمس، قاهره، ۱۹۶۷ م؛ عنان، محمد عبدالله، تراجم اسلامیة، قاهره، ۱۳۹۰ ق؛ همو، دولة الاسلام فی الاندلس، قاهره، ۱۳۸۰ ق؛ همو، عصر المرابطین و الموحدین فی المغرب و الاندلس، قاهره، ۱۳۸۳ ق، فهرست؛ کراچوفسکی، ایگناتی، تاریخ الادب الجغرافی العربی، ترجمۀ صلاح‌الدین عثمان هاشم، قاهره، ۱۹۶۳ م؛ مقری تلمسانی، احمدبن محمد، نفح الطّیب، بیروت، ۱۳۸۸ ق؛ مقریزی، احمد بن علی، السّلوک، به کوشش محمد مصطفی زیاده، قاهره، ۱۹۷۰ م؛ وات، مونتگمری، اسپانیای اسلامی، ترجمۀ محمدعلی طالقانی، تهران، ۱۳۵۱ ش؛ نیز:

 

Brockelmann, Carl, History of the Islamic People, London, 1979; Dozy, Reinhart, Spanish Islam, London, 1913; Watt, W., Montgomery, Islam, London, 1974.

 

صادق سجادی

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 565
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست