آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله
آلِ صَباح، سلسلهای مالکی
مذهب از عربهای عتوبی که در اوایل سدۀ
۱۲ ق / ۱۸ م به کرانههای جنوبی خلیجفارس
مهاجرت کردند و در ۱۱۶۵ ق / ۱۷۵۲
م حکومت کویت را به دست گرفتند و فرمانروایی آنان تا به امروز
ادامه دارد.
سابقۀ تاریخی
ضعف دولتهای ایران و عثمانی
در نیمۀ نخست سدۀ ۱۲ ق / ۱۸ م و دگرگونیهای داخلی
سرزمینهای کرانۀ جنوبی خلیجفارس، همچنین، فعالیت چشمگیر
بازرگانی شرکتهای اروپایی برای حمل کالا از راههای
دریایی و زمینی، موجب پیدایش سلسلههای
تازهای در این منطقه گردید. در این دوران، بهسبب آشفتگیهای
داخلی، به تدریج از دامنۀ اقتدار امپراتوری عثمانی
بر عراق کاسته میشد. پاشای بغداد بر اثر جنگهای پیاپی
با ایران چنان ناتوان شده بود که مُتَسَلِّم (حاکم) بصره به استقلال فرمان میراند.
ایران نیز که بهسبب تاخت و تاز افغانها و سپس حملات عثمانیان و
روسها توانی نداشت، تا پیش از پادشاهی نادر
(۱۱۴۸-۱۱۶۰ ق /
۱۷۳۵-۱۷۴۷ م) نتوانست به خلیجفارس
توجه کند. قدرت دیگر کرانۀ جنوبی خلیجفارس قبیلۀ نیرومند
بنیخالد بود که اقتدارش تا بندرهای شرق عربستان و کویت و قطر
گسترده بود و رشتۀ بازرگانی خلیجفارس را با عربستان مرکزی به دست داشت.
فرمانروایی بنیخالد بر شرق عربستان از سدۀ
۱۱ ق / ۱۷ م با بیرون کشیدن این منطقه
از چنگ عثمانیها آغاز شد. عتوبیها که در آغاز سدۀ
۱۲ ق / ۱۸ م از نجد به کویت (قُرَیْن) آمدند،
با حمایت بنیخالد به بازرگانی و صید مروارید
پرداختند، اما با مرگ سَعْدون بن محمد بن عُریْعر فرمانروای بنیخالد
در ۱۱۳۴ ق / ۱۷۲۲ م، میان
پسران و خویشاوندان وی کشمکش افتاد. بدینسان قبایلی
که به بنیخالد مالیات میپرداختند بهگونهای خودمختاری
یافتند، اگرچه همچنان به بنیخالد وفادار ماندند. سرانجام عواملی
همچون مرگ سلیمان بن محمد
(۱۱۴۹-۱۱۶۵ ق /
۱۷۳۶-۱۷۵۲ م) فرمانروای بنیخالد
و اوجگیری اختلافات خانوادگی، و خطر نفوذ وهابیان از نجد
به شرق جزیره، عتوبیهای کویت را از استقلال برخوردار
ساخت.
خاستگاه
آل صباح عشیرهای از عربهای
عتوب یا بنیعُتبه به شمار میآیند. دیکسن که
دانستههای خود را از شیخ عبداللّٰه السالم گرفته است، آن را از
فخذ (تیره) دَهامْشَه (یا دهامِشَه) از قبیلۀ
عَمارات، وابسته به عَنَزَه میداند («کویت و همسایگانش[۱]»،
26)، اما بسیاری دیگر آن را از شِمْلان شاخهای از تیرۀ جُمَیْله
از قبیلۀ عنزه به شمار آوردهاند (رشید، ۳۳؛ ریحانی،
۲ / ۱۷۲؛ قس: حمزه، ۱۷۸) که درستتر مینماید.
اینان ساکنان بومی منطقۀ اَفْلاج در سرزمین هَدّار بودند و نام عتوب (از ریشۀ عَتَب
به معنای کوچ کرد و جابهجا شد) یا بنیعُتبه ــ به گفتۀ شیخ
عبداللّٰه سالم ــ در پی مهاجرت گروهی از عشایر عنزه،
همچون آل صباح و آل خلیفه (ه م) و جلاهمه، به شمال یعنی منطقۀ عُمان
الصِیر، بر آنان نهاده شد. برخی مهاجرت آل صباح را زاییدۀ کشمکش
درون قبیلهای دانستهاند (رشید، ۳۵، حاشیه)،
اما بهویژه خشکسالی سخت و دیرپای نجد را که (در حدود
۱۱۲۰ ق / ۱۷۰۸ م) عشایر را
به جستجوی جای مناسبتری برای زندگی واداشت (دیکسن،
«کویت و همسایگانش»، 26) نباید از یاد برد. گروههای
عتوبی در مسیر کوچ خود نخست به زُباره در قطر آمدند و سپس به دنبال
درگیری با آل مُسَلَّم، که بر قطر فرمان میراند، به کویت
(قُرَیْن) روی آوردند (رشید، ۳۵، ۳۶؛
قس: لاریمر، 1000؛ دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 27). آل
صباح همراه با آل خلیفه و جلاهمه در حدود ۱۱۲۸ ق /
۱۷۱۶ م به کویت که در آن هنگام روستای کوچکی
بود رسیدند. از فرمانروایان کویت در نیمۀ نخست
سدۀ ۱۲ ق / ۱۸ م آگاهی چندانی در دست نیست،
اما به نظر میآید که این منطقه تا دهۀ ۵ همین
سده زیر فرمان امیران بنیخالد بود (ابوحاکمه، تاریخ الکویت
الحدیث، ۲۵).
فرمانروایان
۱. صباح اول (حک ۱۱۶۵-۱۱۷۶
ق / ۱۷۵۲-۱۷۶۲ م). براساس نوشتۀ لاریمر
شیخِ آل صباح در زمان اقامت عشیره در کویت، سلیمان بن
احمد و بنا به روایتی دیگر، رحیم نام داشته است (صص
1000-1001)، اما به عقیدۀ ابوحاکمه نخستین حاکم آل صباح در کویت صباح بن جابر بوده است
( تاریخ الکویت الحدیث، ۲۵-۲۷). صباح
اول بر پایۀ شیوۀ عشایری مردم کویت برای ادارۀ امور
محل و حل و فصل اختلافات برگزیده شد (رشید، ۱۰۹).
سپس ضعف دفاعی شهر در نتیجۀ کاهش اقتدار قبیلۀ بنیخالد
در شرق جزیرةالعرب، شیخ صباح را از اختیارات گستردهای
برخوردار ساخت ( تاریخ الکویت الحدیث، ۳۳). در این
زمان کویت ایستگاه کاروانهایی بود که میان حلب و
شرق جزیرةالعرب سفر میکردند و شیخ کویت نیز به
شراکت با بارون کنیپهاوزن[۲] رئیس نمایندگی شرکت
تجاری هلند در این بازرگانی دست داشت. دربارۀ آغاز
حکومت صباح اختلافنظر است. ابوحاکمه به استناد سفرنامۀ دکتر آیوز[۳]
آن را در ۱۱۶۵ ق / ۱۷۵۲ م میداند
و دیگران ۱۱۶۹ ق / ۱۷۵۶ م
را یادآور شدهاند (لاریمر، شجرهنامه[۴]،شم 11؛ رشید،
۳۰۲). دربارۀ تاریخ درگذشت وی نیز اتفاقنظر نیست، برخی
به ۱۱۹۰ ق / ۱۷۷۶ م (رشید،
۱۰۹) ــ که بیگمان نادرست است ــ و برخی به
۱۱۷۶ ق / ۱۷۶۲ م (لاریمر،
همانجا) اشاره کردهاند که با توجه به تاریخ حکومت جانشینِ وی
محل تردید است.
۲. عبدالله بن صباح (حک ۱۱۷۵-۱۲۳۰
ق / ۱۷۶۱-۱۸۱۵ م). عبدالله کوچکترین
فرزند صباح پس از مرگ پدر به جانشینی او برگزیده شد (رشید،
۱۱۰). رشد کویت در نیمۀ دوم سدۀ
۱۲ ق / ۱۸ م به تدریج توجه قدرتهای منطقه را
به خود جلب کرد. نخستین خطر حقیقی از سوی بنیکعب
بود که در این سالها دورق را پایتخت خود کرده بود و چنان نیرویی
داشت که میتوانست با کریمخان زند و ناوگانهای شرکت هند شرقی
انگلیس مقابله کند (ویلسن، ۲۱۷). پیرامون
اختلاف بنیکعب با شیخ کویت روایتهای گوناگونی
نقل شده است (رشید، ۱۱۰-۱۱۱؛ دیکسن،
«کویت و همسایگانش»، 27؛ ابوحاکمه، تاریخ شرقی الجزیرة
العربیة، ۹۳-۹۴). به هر روی این
اختلاف به یورش بنیکعب و جنگ رقه و کوچ آل خلیفه در
۱۱۹۰ ق / ۱۷۷۶ م به زُباره انجامید
(لاریمر، 1001). در این میان وهابیان که رفته رفته نیرو
میگرفتند، بهویژه پس از گشودن ریاض، پایتخت دهّام بن
دوّاس در ۱۱۸۷ ق / ۱۷۷۳ م به شرق
جزیرةالعرب چشم دوختند. در این دوران دو رویداد مهم به رشد
بازرگانی کویت و بحرین و دیگر بنادر خلیجفارس یاری
داد. نخست طاعون فراگیر بصره در ۱۱۸۷ ق /
۱۷۷۳ م که بازرگانی آن را به نابودی کشید،
و دیگر محاصرۀ بصره از سوی ایران (از ۱۳محرم
۱۱۸۹ ق / ۱۶ مارس
۱۷۷۵ م) و تسخیر آن (اواخر صفر
۱۱۹۰ ق / نیمۀ آوریل
۱۷۷۶ م) که بریتانیا را واداشت تا پُست خود
را از کویت به حلب بفرستد. ازاینرو سال
۱۱۸۹ ق / ۱۷۷۵ م را باید
سرآغاز تاریخ مدوّن روابط بریتانیا با کویت شمرد (لاریمر،
1002). شیخ عبدالله در آغاز محاصرۀ بصره جانب ایران را گرفت و
۲۰۰ تن را به یاری صادقخان فرستاد. همچنین
۲ کشتی عثمانی را به شیخ بنیکعب (متحد ایران
در محاصرۀ بصره) تسلیم کرد (ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث،
۸۰). اما دشمنی دیرینۀ عتوبیان
با بنیکعب و آل مذکور ــ فرمانروایان پیش بحرین ــ از میان
نرفت، بهویژه آنکه روابط تیرۀ ایران و انگلستان در فاصلۀ
۱۱۸۹-۱۱۹۳ ق /
۱۷۷۵-۱۷۷۹ م، کویت و زباره
را به باراندازهای شرکت هند شرقی تبدیل کرد و ثروتهای
فراوان، رشک قبایل عرب کرانۀ ایرانی خلیج را نسبت به عتوبیها برانگیخت.
ستیز عتوب و عربهای کرانۀ شرقی خلیجفارس بر سر
قدرت سرانجام به تسخیر بحرین از سوی آل خلیفه انجامید
(۱۱۹۶ ق / ۱۷۸۲ م) و آل صباح نیز
در این میان نقشی تعیین کننده داشت (همو، تاریخ
الکویت الحدیث، ۹۳؛ لاریمر، 839). مرگ کریمخان
زند پایان نفوذ ایران در خلیجفارس بود در حالی که درست
در همین دوران اهمیت خلیجفارس بیش از پیش افزایش
یافت، زیرا دولت عثمانی فرمانی صادر کرد که رفت و آمد کشتیهای
بازرگانی بهویژه انگلیسی را به «(خلیج) سوئز»
ممنوع ساخت (جودت، ۲ / ۱۲۴). بدینسان بنادر خلیجفارس
به مرکز حمل و نقل کالاهای هند و شرق به حلب و استانبول تبدیل شدند.
روابط دوستانۀ شیخ عبدالله با شرکت هند شرقی و همکاری او با بریتانیا
در برابر فرانسه ــ همچون نقش وی در دستیابی بریتانیا
به نامههای محرمانۀ فرانسه پس از اعلام جنگ میان آن دو، و دستگیری
بورژ[۵] مأمور سری فرانسه (لاریمر، 1002-1003) ــ باعث شد که
شرکت هند شرقی در نتیجۀ دشواریهایی که با کارمندان عثمانی گمرک بصره پیدا
کرد، نمایندگی خود را در ۱۹ رمضان
۱۲۰۷ ق / ۳۰ آوریل
۱۷۹۳ م از بصره به کویت انتقال دهد و تا محرم
۱۲۱۰ ق / ژوئیه ۱۷۹۵ م در
آنجا بماند (همو، 1004). این رویداد گذشته از نزدیکتر ساختن
روابط شیخ عبدالله با کمپانی (ابوحاکمه، تاریخ الکویت
الحدیث، ۱۱۹-۱۲۲) اعتبار بازرگانی
کویت را در خلیجفارس بالا برد. در نخستین سالهای سدۀ
۱۳ ق / واپسین سالهای سدۀ
۱۸ م زوال قدرت بنیخالد بر اثر اختلافات درونی رهبرانش و
افزایش یورش وهابیان در ۱۲۰۳ ق /
۱۷۸۹ م قطعی شد و از این پس وهابیان که
همواره میخواستند به دریا برسند به شرق جزیرةالعرب چشم دوختند
و سرانجام در ۱۲۱۰ ق / ۱۷۹۵ م
نخستین والی خود را بر احسا گماشتند. انگلیسیها برای
حفظ منافع بازرگانی خود از برخورد با وهابیان پرهیز داشتند، اما
گسترش نفوذ وهابیان، بهویژه پس از گرایش قواسم رأس الخیمه
به عقاید وهابی، حکومت عثمانی را نگران ساخت. ازاینرو
به تقویت شیخ عبدالله برای ایستادگی در برابر وهابیان
پرداختند (لاریمر، 1006). امیر وهابی، سعودبن عبدالعزیز
در ۱۲۰۸ ق / ۱۷۹۴ م پس از آنکه
کویت به زیدبن عریعر حکمران بنیخالدی احسا پناه
داد، ابراهیمبن عُفَیْصان را به تسخیر کویت گسیل
داشت، و در ۱۲۱۲ ق / ۱۷۹۷ م نیز
ابورجلین از مردم احسا به کویت یورش برد (رشید،
۱۱۴-۱۱۵؛ خزعل، ۳۵۹). همچنین
اسناد کمپانی هند شرقی نشان میدهد که یورشهای وهابیان
به هنگام اقامت نمایندگی شرکت در کویت
(۱۲۰۷-۱۲۱۰ ق /
۱۷۹۳-۱۷۹۵ م) بارها تکرار شد
(لاریمر، 1005؛ ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث،
۱۲۷). با اینهمه کویت مستقل ماند، و اگرچه سلطانبن
احمد، فرمانروای عمان در ۱۲۱۶ ق /
۱۸۰۱ م پس از تسخیر بحرین در پی تصرف
کویت یا باجگیری از آن برآمد، اما به نظر نمیآید
که در این کار موفق شده باشد (مایلز، ۲۹۴؛ قس: لاریمر،
1001). در دورۀ ناپلئون (۱۲۱۳-۱۲۲۵ ق /
۱۷۹۸-۱۸۱۰ م)، بریتانیا
که به دنبال تماسهای دیپلماتیک ناپلئون با کشورهای خلیجفارس
احساس خطر میکرد، از یک سو به بستن قراردادهایی با
قدرتهای بومی خلیجفارس پرداخت و از سوی دیگر بهویژه
در برابر دستاندازیهای قواسم به کشتیهای بازرگانی
واکنش نشان داد، ازاینرو در ۱۲۲۰ ق /
۱۸۰۵ م سرکوب قواسم رأسالخیمه را آغاز کرد، و شیوخ
کویت و زباره برای آنکه نشان دهند هرگونه تجاوز عتوبیان به کشتیهای
انگلیسی به دستور وهابیان بوده است، پیشنهاد کردند که در
مقابل پشتیبانی بریتانیا، در سرکوب قواسم شرکت جویند،
اما نه این پیشنهاد پذیرفته شد و نه پیشنهاد مشابه آن از
سوی شیخ کویت در ۱۲۲۴ ق /
۱۸۰۹ م (لاریمر، 1007-1008). در
۱۲۲۳ ق / ۱۸۰۸ م امیر وهابی
که میخواست به بغداد بتازد، برای تأمین هزینۀ
لشکرکشی از شیخ کویت باج خواست، اما شیخ نپذیرفت،
پس وهابیان به کویت تاختند اما کاری از پیش نبردند، همچنین
تحریک شیخ قواسم و سلطان عمان و ابوحسین امیر جویبه
در قطر و رَحْمَةبن جابر در سالهای بعد برای یورش به کویت
نیز بینتیجه ماند (لاریمر، 1088؛ ابوحاکمه، تاریخ
الکویت الحدیث، ۱۶۱-۱۶۵)، و
سرانجام یورش ابراهیم پاشا به قلمرو وهابیان از نفوذ سعودبن
عبدالعزیز در شرق جزیرةالعرب جلو گرفت. شیخ عبدالله در
۱۲۳۰ ق / ۱۸۱۵ م درگذشت، مرگ وی
را در ۱۸۱۲ م نیز نوشتهاند (لاریمر، 1006).
۳. جابربن عبداللّٰه بن
صباح (حک ۱۲۳۰-۱۲۷۶ ق /
۱۸۱۵ م). نخستین سالهای فرمانروایی
جابر با دگرگونیهای ژرفی در خلیجفارس همراه بود. به
دنبال یورش ترکان عثمانی و مصریان به نجد، درعیّه سقوط
کرد و کویت تا مدتها از خطر وهابیان آسوده ماند. مبارزۀ بریتانیا
با راهزنی دریایی قواسم و مقابله ناوگانهای انگلیسی
با آنان به قرارداد ۲۲ ربیعالاول ۱۲۳۵
ق / ۸ ژانویه ۱۸۲۰ م انجامید و کویت
اگرچه در فروش کالاهای غارت شده به وسیلۀ قواسم دست
داشت، شاید از آنرو که عملاً به کشتیهای انگلیسی یورش
نمیبرد (ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث،
۱۷۳) و یا از آنرو که در آن هنگام از اهمیت چندانی
برخوردار نبود (فیلبی، 129)، در این قرارداد شرکت نداشت. در
۲۰ ربیعالاول ۱۲۳۷ ق / ۱۵
دسامبر ۱۸۲۱ م در پی اختلافی که میان
داوود پاشا والی بغداد و مستر جیمز کلاودیوس ریچ[۶]
نمایندۀ سیاسی حکومت بمبئی بر سر عوارض گمرکی پدید
آمد، نمایندگی بریتانیا در بصره ــ احتمالاً ــ به جزیرۀ فَیْلَکه
کویت انتقال یافت و تا ۲۷ رجب
۱۲۳۷ ق / ۱۹ آوریل
۱۸۲۲ م که بار دیگر به بصره بازگشت، در آنجا ماند.
از این پس کویت تا مدتها از توجه مقامات انگلیسی دور
ماند. شیخ جابر از ۱۲۴۵ ق /
۱۸۲۹ م سلطۀ عثمانی را به رسمیت میشناخت و به آنها مالیات
سالانه میپرداخت (لاریمر، 1008, 1012-1013). شاید به همین
دلیل باشد که در نیمۀ ۱۲۴۷ ق / ۱۸۳۱ م، هنگامی
که قبایل منتفق و کعب در دورۀ والیگری علیرضا پاشا بر بغداد، به محاصرۀ بصره
پرداختند تا عزیز آغا متسلم رانده شدۀ آن را به مقام خود بازگردانند، شیخ
جابر نیز در این محاصره شرکت جست و به پاس این خدمت از حکومت
عثمانی پاداش گرفت (رشید، ۱۲۰؛ قس: لاریمر،
1006؛ نیز ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث،
۲۲۲-۲۲۴). در ۱۲۵۲ ق
/ ۱۸۳۶ م نیز شیخ جابر از سوی مقامات
عثمانی برای سرکوب آل زهیر، فرمانروایان زبیر ــ
شهری در جنوب غربی بصره ــ به یاری خوانده شد (لاریمر،
1008؛ قس: رشید، ۱۲۱-۱۲۲). این
همکاری تا ۱۲۵۳ ق / ۱۸۳۷
م، که علیرضا پاشا به خرمشهر حمله برد و آن را ویران ساخت، ادامه یافت
(نجار، ۱۲۵-۱۲۶). بریتانیا که پس
از تسخیر نجد توسط خورشید پاشا فرمانده سپاه محمدعلی پاشا و بهویژه
پس از پیمان ربیعالاول ۱۲۵۵ ق / مه
۱۸۳۹ م عبداللّٰه بن احمد فرمانروای بحرین
با خورشید پاشا، از خطر گسترش نفوذ عثمانی ــ مصری نگران شده
بود، از تمرکز ارتش پاشا در کویت (۱۲۵۴ ق /
۱۸۲۹ م)، که به صورت انبار آذوقه سپاه مصر درآمده بود، پیشگیری
کرد. در ۲۱ شعبان ۱۲۵۵ ق / ۳۰
اکتبر ۱۸۳۹ م، نمایندۀ بریتانیا
مقیم در بوشهر، ستوان ادموندز[۷] دستیار خود را بهعنوان مذاکره
برای ایجاد خط حمل و نقل میان کویت و مدیترانه نزد
جابر فرستاد، اما از شیخ پاسخ مساعد نشنید (لاریمر، 1009؛ قس:
رشید، ۱۲۵-۱۲۶(. با اینهمه روابط
بریتانیا و کویت دوستانه ماند. روابط شیخ جابر با فیصل
بن تُرکی، امیر وهابی در واپسین سالهای فرمانرواییش
بهبود یافت و فیصل در ۱۲۶۷ ق /
۱۸۵۱ م برای مقاصد سیاسی نمایندهای
در کویت گماشت (لاریمر، 1011). روابط کویت با بحرین که پس
از به حکومت رسیدن جابر سرد شده بود، در دوران اختلافات داخلی آل خلیفه
(۱۲۵۶- ۱۲۵۹ ق /
۱۸۴۰-۱۸۴۳ م) و ناکامی شیخ
جابر در میانجیگری میان شیخ محمدبن خلیفه و
برادرش شیخ عبداللّٰه کاملاً از میان رفت (لاریمر،
1009-1010). کویت در دوران شیخ جابر، همچون دوران پدرش پناهگاه طرفهای
درگیر و شکستخوردگان سرزمینهای مجاور بود. شیخ جابر در
۱۲۷۶ ق / ۱۸۵۹ م درگذشت. وی
بهسبب بخشندگی بسیارش به «جابرالعیش» ملقب شده بود (رشید،
۱۱۶، ۱۲۷).
۴. شیخ صباح دوم (حک ۱۲۷۶-۱۲۸۳
ق / ۱۸۵۹-۱۸۶۶ م). شیخ
صباح که در ۲۰ سال آخر حکومت پدرش با او در ادارۀ کویت
شرکت میجست، پس از مرگ پدر به فرمانروایی پرداخت. در دوران
صباح رویداد چشمگیری اتفاق نیفتاد و روابط دوستانه با فیصل
ابن ترکی و سپس عبداللّٰه سعودی ادامه یافت. لاریمر
نوشته است که در ۱۲۸۰ ق / ۱۸۶۳ م
ذکری از پرداخت مالیات کویت به عثمانی نشده است (ص 1013)،
شاید از آنرو که مدحت پاشا به خاطر پیشگیری از برافراشته
شدن پرچمهای بیگانه در کشتیهای کویتی آنان را
از پرداخت مالیات معاف ساخته بود (عزاوی، ۲۳۱). به
هر روی در این زمان سیادت باب عالی از سوی کویت
به رسمیت شناخته میشد، اگر کلنل پلی[۸]، نمایندۀ مقیمِ[۹]
بریتانیا در خلیجفارس یادآور شده است که کویت پرچم
ویژۀ خود را برمیافرازد و استفاده از پرچم عثمانی در کشتیهای
کویتی تنها برای اجتناب از پرداخت عوارض گمرکی سنگین
در بمبئی است (لاریمر، 1012-1013).
در ۱۲۸۳ ق /
۱۸۶۶ م گروهی از آل زهیر خواستار بازگرداندن
زمین صوفیه (در ناحیۀ معامر کنار شطالعرب) شدند که یک
تن از آنان به نام یعقوب ۳۰ سال پیش به هنگام پناهنده شدن
به کویت به شیخ جابر فروخته بود (لاریمر، 1008). پس از طرح این
قضیه در یک دادگاه عثمانی در بصره، شیخ صباح پسر بزرگ خود
عبداللّٰه را به آنجا فرستاد. قائممقام عثمانی به جانبداری از
آل زهیر دستور مصادرۀ زمین را داد، اما نامق پاشا والی بغداد یا از آنرو که
میخواست کویت را به زیر سلطۀ واقعی
خویش درآورد، و یا از بیم یورش شیخ کویت به
پشتیبانی امیر وهابی به معامر، صوفیه را از آن شیخ
اعلام کرد (همو، 1013؛ رشید، ۱۳۰)، اما چون به هدف خویش
دست یافت، به گردآوری مدارکی پرداخت تا نشان دهد که رفت و آمد
کشتیهای انگلیسی به کویت و در نتیجه رونق
اقتصادی آن به زیان بصره است. اما شیخ که از مقاصد او آگاه شده
بود از کلنل کمبال[۱۰]، نمایندۀ مقیم بریتانیا
در بغداد، خواست که از رفت و آمد کشتیهای انگلیسی به کویت
جلوگیری کند به طور کلی روابط کویت در دوران شیخ
صباح دوم با عثمانی نزدیکتر بود تا با قدرتهای دیگر شیخ
صباح در ۱۲۸۳ ق / ۱۸۶۶ م درگذشت.
۵. عبدالله دوم (حک ۱۲۸۳-
۱۳۰۹ ق /
۱۸۶۶-۱۸۹۲ م). وی در
۱۲۲۹ ق / ۱۸۱۴ م به دنیا
آمد و پس از مرگ پدر در رجب ۱۲۸۳ ق / نوامبر
۱۸۶۶ م به فرمانروایی پرداخت. در این
دوران به علت روابط بسیار نزدیک کویت با عثمانی، مقامات
بریتانیایی خلیجفارس در پی برقراری
روابط مستقیم با آن برنیامدند (لاریمر، 1015). در
۱۲۸۴ ق / ۱۸۶۷ م شیخ محمد
آل خلیفه به دنبال کشمکش با برادرش علی به کویت پناهنده شد و شیخ
عبدالله در میانجیگری میان آن دو ناکام ماند (ابوحاکمه،
تاریخ الکویت الحدیث، ۲۶۱). در دوران حکومت
عبدالله روابط کویت با وهابیان به تیرگی گرایید.
پس از مرگ فیصل بن ترکی در ۱۲۸۲ ق /
۱۸۶۵ م میان پسرانش عبدالله و سعود بر سر فرمانروایی
ستیز در گرفت. عبدالله به آل رشید، فرمانروایان جبل شَمَّر پناه
برد و خواستار کمک باب عالی گشت. شیخ عبدالله پیشنهادهای
او را به عثمانی رساند (لاریمر، 1014) و مدحث پاشا والی بغداد
که بر آن بود تا نفوذ عثمانی را از نو در احسا مستقر کند در ۱۴
ربیعالاول ۱۲۸۵ ق / ۵ ژوئیه
۱۸۶۸ م به احسا یورش برد. در این یورش
شیخ عبدالله نقشی فعالانه داشت (همانجا؛ رشید،
۱۳۳-۱۳۴)، زیرا گذشته از آنکه خود در این
یورش شرکت کرد به دوحه رفت و شیخ قاسم بن محمد آل ثانی را به پیوستن
به عثمانی و برافراشتن پرچم آن تشویق کرد (ابوحاکمه، تاریخ الکویت
الحدیث، ۲۵۲). وی به پاس این خدمت از مدحت
پاشا لقب قائممقام گرفت (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 136) و کویت
تابع ایالت بصره شد. درگیری جابربن مرداو، شیخ محمره
(۱۲۴۴- ۱۲۹۸ ق /
۱۸۲۸-۱۸۸۱ م) در
۱۲۸۵ ق / ۱۸۶۸ م با قبیلۀ نصّار
و مداخلۀ عبدالله به جانبداری از شیخ محمره از دیگر رویدادهای
مهم این دوره است (رشید،
۱۳۲-۱۳۳؛ نجار،
۹۶-۹۷). پناهنده شدن عبدالله بن فیصل بن ترکی،
پس از شکست از برادرش سعود، (۱۲۹۹ ق /
۱۸۸۲ م) به کویت یکی دیگر از وقایع
درخور ذکر دوران شیخ عبدالله است که به تهدید کویت از سوی
سعود و پشتیبانی شیخ عبدالله از آل رشید شمّر انجامید
(لاریمر، 1015؛ رشید، ۱۳۶). عبدالله دوم در ذیقعدۀ
۱۳۰۹ ق / ژوئن ۱۸۹۲ م درگذشت.
۶. محمد بن صباح (حک ۱۳۰۹-۱۳۱۳
ق / ۱۸۹۲-۱۸۹۵ م)؛ شیخ
محمد پس از مرگ برادرش شیخ عبدالله به فرمانروایی پرداخت. وی
برادرش جراح را در ادارۀ امور با خود شریک کرد، اما بر برادر کوچکتر به نام مبارک سخت گرفت
و او را از قدرت دور نگهداشت. شیخ محمد سیاست شیخ عبدالله را در
تبعیت از عثمانی ادامه داد و در آشفتگی احسا، مبارک را در رمضان
۱۳۱۰ ق / مارس ۱۸۹۳ با نیرویی
بزرگ به یاری عثمانی فرستاد (لاریمر، 1016). در دوران شیخ
محمد رابطۀ کویت با بریتانیا همچنان سرد ماند و سرانجام سِرفورد
سفیر بریتانیا در قسطنطنیه در شوال
۱۳۱۰ ق / آوریل ۱۸۹۳ م
رسماً به وزیر خارجۀ عثمانی اعلام کرد که دولت وی حاکمیت عثمانی را
در طول ساحل بصره تا قطیف (ازجمله کویت) پذیرفته است (همو،
1017). سختگیریهای شیخ محمد و شیخ جراح نسبت به
مبارک و واگذاردن امور کشور به شیخ یوسف آل ابراهیم، بازرگانان
ثروتمند و متنفذ کویت که با مبارک میانۀ خوبی
نداشت، سرانجام مبارک را در ذیقعدۀ ۱۳۱۳ ق /
آوریل ۱۸۹۶ م به کشتن ۲ برادر واداشت (رشید،
۱۴۵- ۱۳۸؛ دیکسن، «عربهای بادیهنشین[۱۱]»،
266-273؛ قس: لوتسکی، ۵۲۸- ۵۲۹؛
ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث،۳۲۱).
۷. مبارک (حک ۱۳۱۴-۱۳۳۳
ق / ۱۸۹۶-۱۹۱۵ م). مبارک در
۱۱ سال نخست فرمانروایی خود با دشمنی سرسخت همچون یوسف
آل ابراهیم درگیر بود. یوسف که امیدوار بود در برابر
همکاری با باب عالی و حتی آل رشید به فرمانروایی
کویت دست یابد (لاریمر، 1017؛ دیکسن «کویت و همسایگانش»،
136) پس از به قدرت رسیدن مبارک با فرزندان ۲ شیخ کشته شده به
بصره گریخت و مبارک را عنصری ضد عثمانی و ابزار دست بریتانیا
شناساند (همو، همان، 271-272) و حمدی پاشا والی بصره را به دشمنی
با وی برانگیخت (رشید، ۱۵۰). در مقابل، مبارک
نیز با تطمیع دولتمردان و بلندپایگان عثمانی همچون رجب
پاشا والی بغداد و ابوالهدی شیخالاسلام قسطنطنیه خواست
تا سلطان عثمانی فرمانروایی او را به رسمیت بشناسد (لاریمر،
1018؛ رشید، ۱۵۰-۱۵۱)، از سوی دیگر
در رمضان ۱۳۱۴ ق / فوریۀ
۱۸۹۷ م و سپس در ربیعالاول
۱۳۱۵ ق / اوت ۱۸۹۷ م خواستار
حمایت بریتانیا شد، اما پاسخ مساعدی نشنید (لاریمر،
1020). یوسف در ۲۹ محرم ۱۳۱۵ ق /
۳۰ ژوئن ۱۸۹۷ م مقدمات یورشی را
از ساحل هندیجان در ایران سازمان داد، اما با دیدن آمادگی
کویت از حمله منصرف شد (رشید،
۱۵۴-۱۵۵؛ لاریمر، 1018). سرانجام دولت
عثمانی که در پی به رسمیت شناختن فرمانروایی مبارک
بود، یوسف را از عراق راند و در رجب ۱۳۱۵ ق /
دسامبر ۱۸۹۷ م فرمان سلطان، در مورد قائممقامی شیخ
مبارک صادر شد (همو، 1018-1019). یوسف در ربیعالاول همان سال به بحرین
رفت و از شیخ بحرین و مقامات بریتانیا کمک خواست، سپس به
قاسم بن محمد آل ثانی شیخ دوحه روی آورد، اما نتیجهای
نگرفت و دست به دامان عبدالعزیز بن رشید امیر حائل شد (رشید،
۱۶۰) که مبارک را به خاطر پناه دادن به عبدالرحمن بن فیصل
آل سعود و فرزندانش دشمن میداشت.
در اوایل سدۀ
۱۳ ق / واپسین دهۀ سدۀ
۱۹ م نزدیکی میان روسیه و فرانسه از یک
سو، و آلمان و عثمانی از سوی دیگر، بریتانیا را
واداشت تا برای حفظ سلطهاش در خلیجفارس، با فرمانروایان محلی
پیمان ببندد. ازاینرو هنگامی که دولت عثمانی در
۱۶ شعبان ۱۳۱۶ ق / ۳۰ دسامبر
۱۸۹۸ م امتیاز تأسیس خط راهآهن مدیترانه
به خلیجفارس را به کنت کاپنیست[۱] روسی داد، بریتانیا
برای پیشگیری از تبدیل کویت به منطقۀ نفوذ
روسیه، کلنل مید[۲] نمایندۀ مقیم
بوشهر را به کویت فرستاد تا همانند پیمان مسقط در
۱۳۰۹ ق / ۱۸۹۲ م، پیمانی
با مبارک ببندد (لاریمر، 1022؛ ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث،
۳۲۳). براساس این پیمان که در ۱۱ رمضان
۱۳۱۶ ق / ۲۳ ژانویۀ
۱۸۹۹ م به امضا رسید، شیخ کویت و جانشینانش
برای همیشه متعهد شدند که بیاجازۀ بریتانیا
با کشورهای دیگر رابطه برقرار نکنند و حق واگذاری هیچ بخشی
از کویت را به هر عنوان به آنان نداشته باشند (همو، تاریخ الکویت
الحدیث، ۴۰۸، متن پیمان). سپس کلنلمید نامهای
به ضمیمۀ پیمان به شیخ داد که در آن در برابر وفاداری وی،
پشتیبانی بریتانیا را وعده میداد و همچنین
بر جنبۀ محرمانه بودن پیمان تأکید میکرد (لاریمر،
1023). با اینهمه دولت عثمانی که احتمالاً به ماجرا پی برده
بود، به تلاش افتاد تا سلطۀ خود را بر کویت استوار گرداند. آلمانیها که میخواستند
به انحصاراتی در قلمرو عثمانی دست یابند و بازارهای آن را
به روی کالاهای آلمانی بگشایند، از این فرصت سود
جستند و به سلطان عبدالحمید پیشنهاد کردند که خط راهآهنی برای
ارتباط میان بسفر و خلیجفارس کشیده شود. پس از عقد قرارداد، هیأت
آلمانی در ۸ رمضان ۱۳۱۷ ق / ۱۰
ژانویۀ ۱۹۰۰ م، برای استقرار ایستگاه نهایی
خط راهآهن برلین ـ بغداد در «کاظمه» در کویت با شیخ به مذاکره
پرداخت، اما شیخ خود را بیعلاقه نشان داد (همو،1026). رئیس هیأت
آلمانی، اشتمریخ[۳] سرکنسول آلمان در قسطنطنیه، خواست که
بدون در نظر گرفتن شیخ با عثمانی مذاکره کند، اما بریتانیا
که در پی حفظ وضع موجود بود ۱۴ ذیحجۀ
۱۳۱۷ ق / ۱۵ آوریل
۱۹۰۰ م آلمان را از پیمان
۱۳۱۶ ق / ۱۸۹۹ م آگاه ساخت (همو،
1027)، و این قرارداد منعقد نشد. در محرم ۱۳۱۹ ق /
مه ۱۹۰۱ م مبارک طی قراردادی دیگر
متعهد شد که از ورود اسلحه از بنادر هند و ایران به کویت و خروج آن
جلوگیری کند (ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث،
۴۰۹، متن پیمان) و همچنین به ایران و بریتانیا
اجازه داد که برای یافتن سلاحهای قاچاق، کشتیهای کویتی
را بازرسی کنند (همو، همان، ۴۱۰).
در این هنگام دشمنی میان
عبدالعزیزآل رشید و مبارک به جنگ انجامید. سرآغاز این درگیری
کاملاً روشن نیست. این قدر پیداست که عبدالرحمن بن سعود در ربیعالآخر
۱۳۱۸ ق / اوت ۱۹۰۰ و ماه بعد به
پشتیبانی مبارک به نجد تاخت و از سوی دیگر سعدون پاشا امیر
قبیلۀ منتفق که از سوی دولت عثمانی یاغی شمرده میشد
با مبارک تبانی کرد و به قبایل تابع آل رشید یورش برد.
چندی بعد این درگیری با میانجیگری محسن
پاشا متسلم بصره و دوست مبارک، پایان گرفت (لاریمر، 1028)، اما ادامۀ
تلاشهای یوسف و پشتیبانی ابن رشید از وی
مبارک را واداشت تا همراه با عبدالرحمن بن فیصل به قلمرو ابن رشید
بتازد، لیکن در پیشروی به سوی جبل شمّر، در
۱۵ ذیقعده ۱۳۱۸ ق / ۴ مارس
۱۹۰۱ م در صریف نزدیک بُرَیْده از ابن
رشید شکست خورد و عقب نشست (رشید،
۱۶۱-۱۶۳). دولت عثمانی از این
موقعیت سود جست و در ۱۷ ذیقعده / ۶ مارس محسن پاشا را
به کویت فرستاد تا با پیشنهاد استقرار پادگان عثمانی در کویت
آن را مستقیماً زیر سلطۀ خود قرار دهد (همو، ۱۶۶)، اما مبارک نپذیرفت و
از بریتانیا خواست تا هر چه زودتر کویت را تحت حمایت کامل
خود بگیرد. بریتانیا که نمیخواست مسئولیت ماجراجوییهای
شیخ مبارک را به عهده بگیرد پاسخ منفی داد (لاریمر،
1029-1030)، اما پس از اوجگیری کشمکش میان باب عالی و بریتانیا،
سرانجام هر دو در ۲۵ جمادیالاول ۱۳۱۹
ق / ۹ سپتامبر ۱۹۰۱ م پس از مذاکره متعهد شدند که
وضع موجود را حفظ کنند (همو، 1031).
در جمادیالآخر
۱۳۲۰ ق / سپتامبر ۱۹۰۲ م، یوسف
بن عبدالله آل ابراهیم، نقشهای برای تسخیر کویت و
ترور مبارک طرح کرد و برای این کار از قبیلۀ شریفات
خوزستان نیرویی گرد آورد، اما این نقشه فاش شد (رشید،
۱۷۶-۱۷۷؛ لاریمر، 1036) و نیروی
دریایی بریتانیا آنان را تعقیب کرد و پراکند
و یوسف به عبدالعزیز بن رشید در حائل پناه برد و تا مرگش در ذیقعدۀ
۱۳۲۳ ق / ژانویه ۱۹۰۶ م
همانجا ماند (همو، 1044). به این ترتیب تلاشهای جدی برای
سرنگونی مبارک به پایان رسید، بهویژه که از این پس
توجه عثمانی به عربستان مرکزی، که ستیز میان ابن سعود و
ابن رشید در آنجا رو به اوجگیری بود، جلب شد.
در ۸ رمضان
۱۳۲۱ ق / ۲۸ نوامبر
۱۹۰۳ م لرد کرزن از کویت دیدار کرد تا روابط
استوار بریتانیا را با آن تثبیت کند. در این دیدار،
شیخ خود را افسر نظامی امپراتوری بریتانیا خواند
(همو، 1037). در جمادیالآخر ۱۳۲۲ ق / اوت
۱۹۰۴ م بریتانیا کاپیتان ناکس[۴]
را به سمت نمایندۀ سیاسی در کویت گماشت تا از اقدامات مبارک در بیرون
از مرزهای کویت پیشگیری کند (همو، 1039). در
۲۳ شعبان ۱۳۲۵ ق / اول اکتبر
۱۹۰۷ م مبارک طی قراردادی با ناکس بندر شُوَیْخ
را به انگلستان اجاره داد تا لنگرگاهی برای ناوگان جنگی بریتانیا
شود (ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث، ۳۳،
۴۱۲-۴۲۱). در ۲ شعبان
۱۳۲۹ ق / ۲۹ ژوئیه
۱۹۱۱ م شیخ مبارک موافقت کرد که پیش از مشورت
با کاپیتان شکسپیر[۵] به بیگانگان اجازۀ غواصی
برای یافتن اسفنج و مروارید در آبهای کویت ندهد
(همو، همان، ۴۲۲-۴۲۳). در ۲۷ رجب
۱۳۳۰ ق / ۱۳ ژوئیه
۱۹۱۲ م مبارک با تأسیس خط تلگراف در کویت
موافقت کرد (همو، همان، ۴۲۴). این قراردادها که تا
۲۶ صفر ۱۳۳۴ ق / ۳ ژانویه
۱۹۱۶ م پس از مرگ شیخ مبارک معتبر بودند، کویت
را از نفوذ دولتهای دیگر دور نگاه داشت. در
۱۳۳۱ ق / ۱۹۱۳ م مسألۀ کویت
میان باب عالی و دولت بریتانیا مورد مذاکره قرار گرفت و
در ۲۴ شعبان ۱۳۳۱ ق / ۲۹ ژوئیه
۱۹۱۳ م پیمانی امضا شد که براساس آن استقلال
شیخ کویت و مرزهای کشور وی به رسمیت شناخته شد، اما
درگرفتن جنگ جهانی نخست، از تصویب این پیمان جلوگیری
کرد (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 147-148). در این جنگ شیخ
مبارک با متفقین همپیمان شد و بریتانیا تلاشهای
متعدد والیان بصره را برای تهدید مرزهای شمالی کویت
خنثی ساخت (لاریمر، 1546-1547). شیخ مبارک با شیخ خزعل
دوستی دیرینهای داشت و هنگامی که قبایل کعب
در جنگ جهانی اول بر شیخ خزعل شوریدند، به یاری وی
شتافت (نجار، ۱۲۷- ۱۲۹). دوران فرمانروایی
شیخ مبارک، بهویژه واپسین سالهای آن را میتوان
سرآغاز عصر تازهای در تاریخ کویت شمرد. شیخ مبارک که لقب
مبارک کبیر یافته بود، در محرم ۱۳۳۴ ق /
نوامبر۱۹۱۵ م درگذشت.
۸. جابربن مبارک (حک ۱۳۳۴-۱۳۳۵
ق / ۱۹۱۶-۱۹۱۷ م). در دوران
فرمانروایی شیخ جابر رویداد چشمگیری اتفاق نیفتاد.
وی مالیاتهای سنگین دوران پدرش را کاهش داد (رشید،
۲۳۰). در این دوران محاصرۀ دریایی
و زمینی عثمانی از سوی متفقین، راه را بر ورود کالا
به آن کشور بسته بود، با اینهمه بازرگانان کویت از رهگذر گسترش
بازرگانی خود با شام و از آن طریق با استانبول سودهای سرشار
بردند. شیخ جابر در ربیعالاول ۱۳۳۵ ق /
ژانویۀ ۱۹۱۷ م درگذشت (رشید،
۲۳۰-۲۳۳).
۹. سالم بن مبارک (حک ۱۳۳۵-
۱۳۳۹ ق /
۱۹۱۷-۱۹۲۱ م). نخستین کار
وی کاهش عوارض گمرکی واردات به ۴٪ و حذف عوارض گمرکی
صادرات بود (همو، ۲۳۳). در این دوران کویت همچنان
به ارسال کالا به شام ادامه داد. ازاینرو انگلیسیها بهسبب سیاست
جانبدارانۀ شیخ نسبت به عثمانی، در جمادیالاول
۱۳۳۶ ق / فوریۀ
۱۹۱۸ م راه دریایی کویت را بستند
(دیکسن، «کویت و همسایگانش»،243, 251) و در پی آن برآمدند
تا کارمندانی را برای نظارت بر کالاهای صادراتی در کویت
بگمارند. شیخ سرانجام به این خواسته تن در داد (رشید،
۲۳۹-۲۴۰؛ ابوحاکمه، تاریخ الکویت
الحدیث، ۳۴۲-۳۴۳)، اما ابن سعود را
مسبب این امر میدانست (دیکسن، «کویت و همسایگانش»،
250). در دوران شیخ سالم دشمنی میان آل سعود و آل صباح که از
اواخر فرمانروایی شیخ مبارک آغاز شده بود، اوج گرفت. سرآغاز این
دشمنی از آنجا ریشه میگرفت که سالم در ذیحجۀ
۱۳۳۳ ق / اکتبر ۱۹۱۵ م به فرمان
پدر در سرکوب قبیلۀ عَجْمان به یاری عبدالعزیز بن سعود شتافت، اما پس از
شکست عجمان، در همان سال به آنان پناه داد (رشید،
۲۴۴-۲۴۵). از سوی دیگر ابن سعود
نیز برای گرفتن زکات از قبیلۀ عوازم که تابع
آل صباح بود، نیرو فرستاد (همو، ۲۳۷) و دشمنی ریشهدارتر
شد. در این میان جنبش اخوان، و به تعبیری «وهابیان
تهدیدگر» که از ۱۳۳۲ ق /
۱۹۱۴ م شکل عمومی به خود گرفت، توجه عبدالعزیزِ
سعود را به خود جلب کرد (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 148-149).
اینان که مردم کویت را کافر میشمردند (رشید،
۲۴۶) از سوی عبدالعزیز بهعنوان ابزار توسعهطلبی
به کار رفتند و تهاجم خود را به خاک کویت آغاز کردند. کویت طبق پیمان
۱۳۳۱ ق / ۱۹۱۳ م، مرز جنوبی
خود را جبل منیفه میدانست، اما شیخ سالم که دریافت این
پیمان را باید با ششمین ماده پیمان ۶ ربیعالاخر
۱۳۳۸ ق / ۲۹ دسامبر
۱۹۱۹ م میان بریتانیا و ابن سعود، لغو
شده بداند، نسبت به قلمرو خویش نگران شد. داوری بریتانیا
میان شیخ سالم و ابن سعود نیز نتیجهای نداد (دیکسن،
«کویت و همسایگانش»، 244, 252-253). سرانجام در ۲۶ محرم
۱۳۳۹ ق / ۱۰
اکتبر۱۹۲۰ م فیصل الدُوَیش رهبر اخوان به
فرمان ابن سعود به جَهْراء یا جهری تاخت. سالم شکست خورد و به قصر
احمر عقب نشست (همو، همان، 252-255؛ رشید، ۲۵۴-۲۶۲).
دخالت بریتانیا در جهت حمایت از کویت به درگیری
پایان داد، اما دشمنی همچنان ادامه یافت. ازاینرو خزعل،
شیخ محمره پیشنهاد کرد که فرزندش کاسب را به همراه احمد جابر نوۀ شیخ
کویت برای میانجیگری میان ابن سعود و شیخ
سالم به نجد بفرستد. بریتانیا که درگیر انقلاب
۱۳۳۸ ق / ۱۹۲۰ م عراق بود، این
پیشنهاد را پذیرفت. هیأت صلح در رجب
۱۳۳۹ ق / مارس ۱۹۲۱ م به گفتگو
پرداخت، اما با مرگ شیخ سالم در ۱۸ جمادیالآخر
۱۳۳۹ ق / ۲۷ فوریه
۱۹۲۱ م ابن سعود گرفتاریهای میان
۲ کشور را پایان یافته شمرد (همو، همان، 255-256؛ رشید،
۲۷۵).
۱۰. احمد الجابر (حک ۱۳۳۹-
۱۳۶۹ ق /
۱۹۲۱-۱۹۵۰ م). شیخ احمد
جابر پس از بازگشت از نجد به فرمانروایی پرداخت. در پایان جنگ
جهانی نخست، مسألۀ تعیین مرزهای میان نجد و عراق و کویت مسألۀ اصلی
بریتانیا بود. ازاینرو سرپرسی کاکس کنفرانس عُقَیْر
را در ربیعالآخر ۱۳۴۱ ق / نوامبر
۱۹۲۲ م تشکیل داد، و همچنان که به ابن سعود وعده
داده بود دو سوم از خاک کویت بهعنوان منطقۀ بیطرف
عملاً به وی واگذار شد (دیکسن، «کویت و همسایگانش»، 275).
شیخ کویت ناگزیر نظر کنفرانس را پذیرفت و پیمان عقیر
در ۱۲ ربیعالآخر ۱۳۴۱ ق / ۲
دسامبر ۱۹۲۲ م امضاء شد. براساس این پیمان
۲ منطقۀ بیطرف، یکی میان کویت و عربستان از سوی
جنوب و دیگری میان عراق و عربستان از سوی شمال، تعیین
شد (همو، همان، 270-280؛ هی، 98-99). تیرگی روابط کویت و
عربستان به دنبال ماجرای مسابله در ۱۳۴۱ ق /
۱۹۲۳ م افزایش یافت. مسابله یا بادیهنشینان
نجد که کالاهای مورد نیاز خود را از بازرگانان کویت به نسیه
میخریدند، نجد را از درآمد گمرکی بزرگی محروم میکردند،
ازاینرو عبدالعزیز برای گردآوری مالیات بادیهنشینان
نجد در پی آن برآمد که نمایندهای در کویت بگمارد، اما شیخ
نپذیرفت و ابن سعود بازرگانی با کویت را تحریم کرد. این
تحریم اقتصادی چهارده ساله
(۱۳۴۲-۱۳۵۶ ق /
۱۹۲۴-۱۹۷۳ م) زیان مالی
بزرگی را به دنبال داشت و شیخ کویت به ناچار برادر خود را برای
مذاکره به ریاض فرستاد (دیکسن، «کویت و همسایگانش»،
184-187 ,331-332؛ رشید، ۳۸۲-۳۸۳). از
سوی دیگر یورشهای اخوان به کویت تا
۱۳۴۸ ق / ۱۹۲۹ م ادامه یافت.
در این هنگام اخوان به رهبری فیصلالدُّوَیْش بر عبدالعزیزبن
سعود شوریدند، اما در جنگ شکست خوردند و به کویت پناه بردند. با اینهمه
بریتانیا از کمک شیخ به آنان جلوگیری کرد. سرانجام
اخوان به مقامات بریتانیا تسلیم شدند و بریتانیا
آنان را به عبدالعزیز سپرد.
بریتانیا در پی پایان
یافتن شورش اخوان، در جمادیالثانی
۱۳۴۰ ق / فوریۀ
۱۹۲۲ م به پاس بیطرف ماندن شیخ در این
شورش به وی نشان اعطا کرد (دیکسن، «کویت و همسایگانش»،
326). تحریم اقتصادی عبدالعزیز از یکسو و بحران جهانی
۱۳۴۸ ق / ۱۹۲۹ م از سوی دیگر،
همچنین سرازیر شدن مروارید مصنوعی ژاپن به بازارهای
جهانی که بازار مروارید طبیعی را شکست، مردم کویت
را به انتقاد از حکومت برانگیخت. کلنل دوگری[۶] نمایندۀ سیاسی
بریتانیا در کویت از شیخ درخواست که شیوۀ
دموکراتیک در پیش گیرد، ازاینرو در اول جمادیالاول
۱۳۵۷ ق / ۲۹ ژوئن
۱۹۳۸ م مجلس قانونگذاری در کویت بنیاد
نهاده شد، اما شیخ در ۹ ذیقعدۀ
۱۳۵۸ ق / ۲۱ دسامبر
۱۹۳۹ م آن را منحل کرد و مجلس دیگری مرکب از
۵ تن از اعضای خاندان آل صباح و ۹ تن از بزرگان شهر تشکیل
داد (ابوحاکمه، تاریخ الکویت الحدیث،
۳۶۵-۳۶۷؛ تاریخ معاصر، ۲ /
۲۷۷- ۲۷۸)، اما جوشش نفت در ذیحجۀ
۱۳۵۶ ق / فوریۀ
۱۹۳۸ م که شیخ امتیاز کاوش آن را در ذیقعدۀ
۱۳۵۲ ق / ۲۳ فوریۀ
۱۹۳۴ م به شرکت نفت کویت داده بود (قَدّوره،
۱۱۷) امیدهای تازهای به بار آورد و با فروش
نخستین بشکههای نفت در ۳۰ رجب
۱۳۶۵ ق / ۳۰ ژوئن
۱۹۴۶ م اوضاع اقتصادی کویت رو به بهبود
گذاشت. بهداشت، آموزش و پرورش و خدمات عمومی به سرعت گسترده شد و کویت
عملاً به دورانِ نو تاریخ خود راه یافت. شیخ احمد جابر در
۱۰ ربیعالاول ۱۳۶۹ ق / اول ژانویۀ
۱۹۵۰ م درگذشت.
۱۱. عبدالله السالم (حک ۱۳۶۹-۱۳۸۵
ق / ۱۹۵۰-۱۹۶۵ م). دهۀ ششم
۱۹۵۰ م آغاز کاهش سلطۀ بریتانیا
در کویت بود. بیگمان رویدادهایی همچون ملی
شدن نفت ایران در دوران نخستوزیری دکتر مصدق، انقلاب
۱۳۷۱ ق / ۱۹۵۲ م مصر و روی
کار آمدن جمال عبدالناصر، یورش ۳ کشور فرانسه و انگلستان و اسرائیل
در ۱۳۷۶ ق / ۱۹۵۷ م، به کانال
سوئز و ملی شدن آن، و انقلاب عراق در ۱۳۷۹ ق /
۱۹۵۹ م در اوجگیری آگاهی مردم کویت
و جنبش آنان در مبارزه با استعمار بریتانیا تأثیری چشمگیر
برجای گذاشتند. در ربیعالآخر ۱۳۷۳ ق /
دسامبر ۱۹۵۳ م شیخ عبدالله پس از مذاکرههای
طولانی با شرکت نفت کویت، قرارداد تازهای با این شرکت
بست که براساس آن ۵۰٪ از سود ویژۀ شرکت به کویت
تعلق گرفت. نخستین گامهای کویت در راه دستیابی به
استقلال، ارائۀ خدمات پستی و گذرنامهای بود که از
۱۳۷۸ ق / ۱۹۵۸ م آغاز شد. در
۱۳۸۰ ق / ۱۹۶۰ م دادگاههای
ویژۀ اتباع بریتانیا منحل شد و دادگاههای کویتی
جای آنها را گرفت. در ۱۳۸۱ ق /
۱۹۶۱ م کویت پول ملی خود را منتشر ساخت، و
سرانجام در ۶ محرم ۱۳۸۱ ق / ۲۰ ژوئن
۱۹۶۱ م استقلال کویت اعلام شد و پیمان ۱۳۷۱
ق / ۱۸۹۹ م جایش را به پیمان همکاری و
دوستی ۱۳۸۱ ق / ۱۹۶۱ م
سپرد. در رجب ۱۳۸۱ ق / دسامبر
۱۹۶۱ م کویت خواستار عضویت در سازمان ملل
متحد گشت که از سوی شوروی وتو شد، اما سرانجام شورای امنیت
در ۲۰ ذیحجۀ ۱۳۸۲ ق / ۱۴ مه
۱۹۶۳ م کویت را به عضویت پذیرفت (امین،
275). به دنبال اعلام استقلال کویت، عبدالکریم قاسم رهبر انقلاب عراق
در یک کنفرانس مطبوعاتی در ۱۰ محرم
۱۳۸۱ ق / ۲۴ ژوئن
۱۹۶۱ م کویت را پارهای از خاک عراق شمرد. شیخ
عبدالله بیدرنگ از بریتانیا کمک نظامی خواست. این
ادعا به دنبال کشته شدن عبدالکریم قاسم از میان رفت (نفیسی،
۴۳، ۴۴، ۴۷). مجلس مؤسسان کویت در
شعبان ۱۳۸۱ ق / ژانویۀ
۱۹۶۲ م تشکیل شد و بر پایۀ قانون
اساسی تصویب شده، فرمانروایی کشور ویژۀ
خاندان مبارک (۱۸۳۸-۱۹۱۵) اعلام
شد (تاریخ معاصر، ۲ / ۹۹). در شعبان
۱۳۸۲ ق / ژانویۀ
۱۹۶۳ م انتخابات نخستین مجلس ملی برگزار شد و
دولتی تازه بر سر کارآمد (قدوره، ۱۲۴). در دوران فرمانروایی
عبدالله السالم خدمات عمومی همچون آموزش و بهداشت گسترش بیشتری
یافت، بهویژه در زمینۀ رایگان کردن درمان، کویت
در میان کشورهای تولیدکنندۀ نفت منطقه پیشگام
بود. شیخ عبدالله در ۳۰ رجب ۱۳۸۵ ق /
۲۴ نوامبر ۱۹۶۵ م درگذشت.
۱۲. صباح السالم (حک ۱۳۸۵-۱۳۹۷
ق / ۱۹۶۵-۱۹۷۷ م). وی پس
از درگذشت برادرش به فرمانروایی پرداخت. در
۱۳۸۶ ق / ۱۹۶۶ م بر اثر فشار
افکار عمومی قانونی پیرامون کاهش سهم امیر از درآمد کشور
به تصویب رسید و در آوریل همان سال برنامۀ پنج سالهای
برای پیشرفت اقتصادی تدوین گشت. در پی درگرفتن جنگ
عرب و اسرائیل در ۱۳۸۷ ق /
۱۹۶۷ م، دولت به ارتش دستور آماده باش داد و گروهی
را برای شرکت در جنگ به منطقۀ کانال سوئز فرستاد. همچنین از فروش نفت به ایالات متحده و بریتانیا
خودداری ورزید. در دوران شیخ صباحالسالم روابط میان کویت
و شوروی بهبود یافت و به بستن قراردادهای همکاری اقتصادی
و فنی رسید ( تاریخ معاصر، ۲ / ۱۰۵).
در ۱۹۶۸ م کویت همراه با لیبی و
عربستان سعودی به صورت عضو بنیانگذار سازمان کشورهای عرب صادرکنندۀ نفت
((OAPEC[7] درآمد، و در همین سال اعلام شد که پیمان دفاعی
متقابلی که پس از استقلال کویت میان کشور و انگلستان بسته شده
بود، با توافق طرفین لغو شده و در پی آن اعلام شد که بریتانیا
تا پایان ۱۳۹۱ ق / ۱۹۷۱ م
نیروهای خود را از خلیجفارس بیرون خواهد برد (منسفیلد،
189). در شعبان ۱۳۹۶ ق / اوت
۱۹۷۶ م به دنبال درگیریهای دیرینۀ دولت
با نمایندگان مخالف مجلس، شیخ صباح دستور انحلال مجلس را صادر کرد و
دوران فترت تا پایان زندگی او و چندی پس از آن نیز ادامه یافت.
شیخ صباح در ۲۰ محرم ۱۳۹۸ ق /
۳۱ دسامبر ۱۹۷۷ م درگذشت و پس از وی
جابر الاحمد الجابر به فرمانروایی رسید.
مآخذ
ابوحاکمه، احمد مصطفی، تاریخ
الکویت الحدیث، کویت، ۱۹۸۴ م؛ همو، تاریخ
شرقی الجزیرة العربیة، ترجمۀ محمد امین
عبدالله، بیروت؛ تاریخ معاصر کشورهای عربی، ترجمۀ
محمدحسین شهری، تهران، ۱۳۶۱ ش؛ جودت احمد،
تاریخ، استانبول، ۱۳۰۹ ق؛ حمزه، فؤاد، قلب جزیرة
العرب، ریاض، ۱۹۶۸ م؛ خزعل، حسین خلف، تاریخ
الجزیرة العربیة، بیروت، ۱۹۶۸ م؛ رشید،
عبدالعزیز، تاریخ الکویت، بیروت،
۱۹۷۸ م؛ ریحانی، امین، ملوک العرب، بیروت،
۱۹۶۷ م؛ عزاوی، عباس، تاریخ العراق بین
الاحتلالین، بغداد، ۱۹۵۵ م؛ قَدّورة، زاهِیَة،
تاریخ العرب الحدیث، بیروت، ۱۹۸۵ م؛
لوتسکی، و.، تاریخ عرب در قرون جدید، پرویز بابائی،
تهران، ۱۳۵۶ ش؛ نجار، مصطفی عبدالقادر، التاریخ
السیاسی لامارة عربستان العربیة، قاهره،
۱۹۷۱ م؛ نفیسی، عبدالله فهد، الکویت:
الرأیالآخر، لندن، ۱۹۸۵ م؛ ویلسن، آرنولد،
خلیجفارس، ترجمۀ محمد سعیدی، تهران، ۱۳۴۸ ش؛ نیز:
Amin, Sayed Hassan, Middle East
LegalSystem, London, ۱۹۸۵; Dickson, H, R, P., Kuwait
And her Neigbours, London,۱۹۵۶, Index; Id, The Arab of the Desert, London, ۱۹۶۷; Hay, Rupert, the Persian
Gulf States, Baltimore, ۱۹۵۹; Lorimer, J, G., Gazetteer of the Persian Gulf,
Oman and Central Arabia, Calcutta, ۱۹۱۵; Mansfield, Peter, The Middle East, London, ۱۹۷۳; Miles, S, B,. The Countries
and Tribes of the Persian Gulf, London; Philby, H. St. John, Sa’udi Arabia,
Beirut, ۱۹۶۸; The Middle East and North
Africa, ۱۹۸۴-۸۵.