responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 522

ابوالحسن سیمجور


نویسنده (ها) :
مجدالدین کیوانی
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 21 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اَبوالْحُسُنِ سیمجور، یا ابوالحسین محمد بن ابراهیم بن ابی عمران سیمجور(ی) دواتی (د ذیحجۀ 378 / مارس 989 م)، از امیران مقتدر و یكی از رجال بلندپایۀ عهد سامانی، سیمجوریان یكی از خاندانهای متنفذ دوران سامانی بودند. نیای آنان، ابوعمران سیمجور، از غلامان ترك نژاد امیر اسماعیل سامانی (د صفر 295 / نوامبر 907) بود كه به روزگار امارت احمد بن اسماعیل و نصر بن احمد به سرداری سپاه رسید. ابراهیم سیمجور (ه‌ م) فرزند ابوعمران خود در زمرۀ رجال و امرای فاضل به شمار می‌آمده است (سمعانی، 7 / 351). ابوالحسن سومین و سرشناس‌ترین فرد این خانواده است. وی را مردی مدبر، هوشمند و اهل قلم و شمشیر دانسته‌اند كه به روایت سمعانی (7 / 352) از ابوقریش بن محمد بن جمعه، ابوتراب محمد بن سهل قهستانی و دیگران حدیث شنید. گروهی او را حتی حكیمی خردمند و امیری عادل دانسته‌اند كه بیش از 30 سال در نیشابور، هرات و سیستان با قدرت و استقامت فرمان راند (همانجا؛ ابن اثیر، اللباب، 1 / 589). ابوالحسن محمد در بیشتر دوران عبدالملك بن نوح (حك‌ -350 ق / 954- 961 م)، منصور بن نوح (حك‌ 350-365 ق / 961-976 م) و نوح بن منصور سامانی (حك‌ 365-387 ق / 976-997 م) منصب سپهسالاری خراسان داشت و در فواصلی هم كه از كار بركنار بود، در قهستان، اقطاع موروثی خاندان سیمجوری، اقامت می‌گزید.

نخستین دورۀ سپهسالاری

چون امیرعبدالملك بن نوح سامانی به حكومت نشست، ‌ابومنصور محمد بن عزیز را به وزارت خویش و ابوسعید بكر بن مالك فَرغانی را به سپهسالاری خراسان برگماشت. ابوسعید بكر، شحنگی نیشابور را به ابوالحسن محمد سیمجور داد (گردیزی، 349، 351). چون بكر به دستور امیر سامانی كشته شد، ابوالحسن سیمجور در 347 ق سپهسالاری خراسان یافت و اندكی بعد ابوجعفر احمد بن حسین عتبی نیز به جای محمد بن عزیز به وزارت برگزیده شد، اما وزارت این مرد و سپهسالاری ابوالحسن دیری نپایید، چه عتبی در 348 ق به اتهام اسراف در خرج و ابوالحسن در جمادی‌الآخر 349 به جرم تعدی زیاده از حد عزل شدند (همو، 352-354).

دومین دورۀ سپهسالاری

چون منصور بن نوح سامانی، پس از امارت یك روزۀ نصر بن عبدالملك، به حكومت نشست، البتكین را كه طرفدار نصر بود، بركنار كرد و ابومنصور محمد بن عبدالرزاق را به جای او گمارد. چند ماه بعد او را نیز برداشت و بار دیگر ابوالحسن سیمجور در ذیحجۀ 350 سپهسالاری خراسان یافت و به دفع ابومنصور روانه شد. سپاه ابوالحسن پیروز شد و ابومنصور نیز كه چند روزی پیش از این واقعه به اشارۀ وشمگیر بن زیار به دست طبیبی مسموم شده بود، در گیرودار جنگ جان داد (همو، 354-357؛ اقبال، 237).
ابوالحسن 5 سال در نیشابور مقام گزید و برخلاف بار نخستین، در این دوره با مردم، نیكویی و دادگری پیش گرفت و به استمالت از آنان كه قبلاً رنجها از او دیده بودند، برخاست (گردریزی، 357). در همین اوقات، وشمگیر زیاری (حك‌ 323- 357 ق / 935- 968 م) كه پیوسته با ركن‌الدوله (حك‌ 320-366 ق / 932-977 م) فرمانروای ری در نزاع بود، از منصور بن نوح استمداد كرد. امیر سامانی كه گویا طمع در متصرفات آل‌بویه بسته بود (ابن اثیر، الكامل، 8 / 577؛ میرخواند، 4 / 511-52)، به ابوالحسن سیمجور فرمان داد كه به یاری وشمگیر بشتابد. ابوالحسن به سوی وشمگیر به راه افتاد و چون خبر رسید كه وشمگیر در راه خراسان از اسب به زیر افتاده و درگذشته است، در نیت حمله به ری سست شد. در آن میان ابومنصور بهستون یا بیستون پسر وشمگیر در طبرستان به جای پدر نشست، اما ابوالحسن سیمجور و امیران زیاری كه همراه وشمگیر بودند، پسر دیگر او قابوس را در گرگان به حكومت نشاندند. ابوالحسن نیز پس از آن به نیشابور بازگشت (گردیزی، 357- 358؛ مرعشی، 131-132). در این گیرودار به كوشش ابوالحسن میان منصور بن نوح و ركن‌الدوله صلح برقرار شد (بیهقی، 263؛ ابن اثیر، همان، 8 / 626)، اما انصراف ابوالحسن را از حمله به ری حمل بر عجز و سُستی او كردند و منصور بن نوح از دست رفتن گرگان و قومس و رویان را نتیجۀ این سُستی دانست. از این‌رو ضمن اینكه افرادی را مأمور فتح گرگان كرد، در كار ابوالحسن تدبیرها نمود. ابوالحسن كه مردی بسیار محتال بود، چون خطر را احساس كرد، به بخارا رفت و گروهی را به شفاعت برانگیخت و موفق شد دل منصور را به دست آورد.
ابوالحسن چون این بار به نیشابور بازگشت، افزون بر مقام سپهسالاری خراسان، ولایت مرو را نیز عهده‌دار شد. در این ایام سرهنگی از مرو به نام ابوعلی محمد بن عباس سر به شورش برداشت و با گروهی كه گرد آورده بود، در حصار تولك موضع گرفت. ابوالحسن كسی را به جنگ با وی مأمور ساخت و او ابوعلی را به تسلیم وادار كرد و به نیشابور آورد (گردیزی، 358- 359).
از رویدادهای مهم این دوره از سپهسالاری ابوالحسن، مددخواهی امیر خلف بن احمد صفاری از سامانیان بر ضد داماد خود طاهر بن حسین بود كه سرانجام به یاری آنان توانست شكستهای خود را جبران كند و ملك از دست رفتۀ خود، سیستان را، بازستاند (عتبی، 41-42؛ حمدالله مستوفی، 382-383؛ رشیدالدین، 14-15)، اما چون نیرویی یافت، از ارسال خراج و هدایای مرسوم به دربار بخارا تن زد و بدین ترتیب دشمنی آغاز كرد (عتبی، 42-43؛ ابن اثیر، همان، 8 / 563-564). چون حل اختلاف به مسالمت میسر نشد، نوح بن منصور، امیر جدید سامانی، در 361 ق / 972 م، لشكری به سركردگی حسین بن طاهر به جنگ خلف فرستاد. او پس از 7 سال پیكار و محاصره، كاری از پیش نبرد. ابوالحسن سیمجور در این زمان در كمال قدرت و تقریباً مستقل از سامانیان بر خراسان حكم می‌راند و از نوح لقب ناصرالدوله گرفته و نیز با او خویشاوندی یافته بود. چون ابوالحسن عتبی به وزارت نشست ــ و می‌دانست كه ابوالحسن سیمجور از وزارت وی ناخشنود است ــ به بدگویی از او پرداخت و چندان كوشید تا سرانجام در 371 ق امیر نوح فرمان عزل ابوالحسن را صادر كرد و حسام‌الدوله ابوالعباس تاش را سپهسالاری داد (گردیزی، 361-362؛ منهاج، 1 / 212؛ ابن‌اثیر، همان، 9 / 10). از آنجا كه فرمان عزل بر ابوالحسن گران آمد، نخست از سر خشم و غرور به فرمان امیر التفات نكرد و در مقام طغیان برآمد، اما پس از چندی كه به عاقبت وخیم آن كار اندیشید، از كردۀ خود پشیمان شد و رسولی نزد امیر نوح گسیل داشت تا عذرخواهی كند و خود به قهستان رفت و منتظر دستور امیر ماند (عتبی، 45-46). نوح فرمان داد كه وی به سیستان برود و آشوبهای آن نقطه را فرو نشاند. ابوالحسن راهی سیستان شد. چون میان او و خلف بن احمد، از پیش پیوندهای مودتی وجود داشت، ابوالحسن نهانی به او پیغام فرستاد كه خود را تسلیم حسین بن طاهر كند تا بهانه‌ای برای بازگرداندن لشكریان به بخارا پیدا شود. خلف توصیۀ او را پذیرفت و در شعبان 371 / فوریۀ 982 از حصن ارك به حصار طاق منتقل شد (تاریخ سیستان، 337- 338). پس ابوالحسن به ارك وارد شد و خطبه به نام نوح بن منصور خواند و حسین بن طاهر را در آنجا گمارد (ابن اثیر، همان، 8 / 564). ابوالحسن پیش از ترك سیستان، از مشایخ شهر و از حسین بن طاهر خواست تا كتباً گواهی كنند كه ابوالحسن بدانجا آمده، شهر و حصار را از خلف باز پس گرفته و به حسین سپرده است ( تاریخ سیستان، همانجا).

توطئه بر ضد ابوالحسین عتبی

پیش از این چون نوح بن منصور خواست ابوالحسین عبدالله بن احمد عتبی را به وزارت بنشاند، با ابوالحسن سیمجور در این باب رای زد. ولی ابوالحسن او را نپسندید. با اینهمه عتبی به وزارت نشست و با كمال كفایت و هوشمندی به رتق و فتق امور پرداخت، اما چون كینۀ ابوالحسن سمیجور را به دل گرفته بود، همواره از ناتوانی و بی‌كفایتی او سخن می‌گفت تا كار به عزل ابوالحسن انجامید. یقیناً ناسپاسیها، شماتتها و كژرویهای ابوالحسن در خلال منازعات خلف بن احمد با سامانیان، در تصمیم نهایی نوح به عزل ابوالحسن بی‌اثر نبوده است. چنانكه مورخانی چون عتبی (ص 44-45) سبب بركناری او را همان ناسپاسیها دانسته‌اند. چون ابوالحسن از دست رفتن امارت خود را بر خراسان نتیجۀ سعایت ابوالحسین عتبی می‌دانست، از پی گرفتن انتقام برآمد. برای اجرای این نیت به ابوالحسن فائق بن عبدالله معروف به فائق خاصه (د 389 ق / 999 م)، حاجب سالار و سردار معروف اندلسی ـ رومی تبار اواخر عهد سامانی (فلسفی، 84)، متوسل شد و از وزیر پیش او شكایتها كرد. فائق خاصه قول داد كه خشنودی او را فراهم آورد. پس گروهی از غلامان دربار سامانی را به رشوه فریفت و آنان وزیر را به قتل رساندند (عتبی، 58- 59)

جدال با حسام‌الدوله تاش

حسام‌الدوله در نخستین سال سپهسالاری خود به حمایت از قابوس بن وشمگیر و فخرالدولۀ دیلمی كه از دربار سامانی استمداد كرده بودند، با مؤیدالدولۀ دیلمی درگیر جنگی خونین شد و به رغم امدادهای فراوان از جانب امیر نوح، در سركوب امیر دیلمی و بیرون راندن او از گرگان توفیقی نیافت و ناچار به اتفاق قابوس از گرگان به نیشابور گریخت (مرعشی، 132-133). در این اثنا ابوالحسین عتبی كه بر آن بود تا خود به گرگان رود و چارۀ كار كند، به قتل رسید و ابوالحسین محمد بن مزنی به جای او وزارت یافت. ابوالحسن سیمجور كه در آن وقت به سیستان بود، پس از هزیمت حسام‌الدوله تاش، برخلاف فرمان، از سیستان به خراسان رفت و در قهستان اقامت گزید. در این میان حسام‌الدوله به بخارا احضار شد تا انتقام خون ابوالحسین عتبی را از قاتلان او بگیرد. ابوالحسن سیمجور كه صحنۀ خراسان را خالی دید، به فائق كه در این زمان دست از حمایت تاش كشیده و فریب رشوتهای مؤیدالدوله را خورده بود (همانجا)، نامه نوشت و موافقت او را با استیلای خود بر خراسان، خواستار شد. فائق درخواست وی را اجابت كرد. ابوعلی پسر ابوالحسن سیمجور عمال تاش را در خراسان دستگیر و اموالشان را ضبط كرد. ابوالحسن سیمجور و فائق خاصه روی به مرو نهادند و رایت عصیان برافراشتند. تاش به دفع آنان برخاست و با جمع كثیری روی به مرو نهاد. ظاهرأ نه ابوالحسن و فائق، ادامۀ جنگ را مصلحت می‌دیدند و نه تاش از عهدۀ دفع آنان برمی‌آمد؛ ازاین‌رو صلح كردند و مقرر شد كه سپهسالاری خراسان همچنان با تاش باشد و حكومت بلخ و هرات به ترتیب به فائق و ابوعلی پسر ابوالحسن سیمجور واگذار گردد (ابن اثیر، همان، 9 / 24؛ عتبی، 63-64). ضمناً بادغیس، گنج رستاق و قهستان بر خود ابوالحسن مقرر گردید (گردریزی، 366).

دورۀ سوم سپهسالاری

هنگامی كه ابوالحسن از سر گردنكشی از سیستان به قهستان آمد، ابوالحسین مزنی وزیر از سر نصیحت به وی پیغام داد كه متعرض ولایت خراسان نشود و به قهستان كه اقطاع اوست، قناعت كند. در ضمن برای جلب رضای بیشتر ابوالحسن، بادغیس و گنج رستاق (در نزدیكی هرات) را نیز به قلمرو وی افزود. این كار موافق میل حسام‌الدوله نیفتاد و به هنگام ترك بخارا به قصد خراسان در 376 ق / 986 م، ابوالحسین مزنی را از وزارت معزول كرد و عبدالرحمن فارسی را به جای وی برگمارد (خواندمیر، 112). با اینهمه، وقتی حسام‌الدوله تاش به خراسان رسید، امیر نوح عبدالرحمن فارسی را خلع و منصب او را به عبدالله عزیز داد. وزیر جدبد با موافقت مادر امیر كه بر پسر سیطره داشت، به عزل حسام‌الدوله از سپهسالاری كوشید و دوباره ابوالحسن سیمجور به جای وی گمارده شد. چون حسام‌الدوله در مرو خبر عزل خود را شنید، به سرخس رفت. در این اثنا مؤیدالدوله درگذشت و فخرالدوله كه قبلاً از حسام‌الدوله یاریها و محبتها دیده بود، به فرمانروایی ری دست یافت و سپاهیانی به كمك وی فرستاد. ابوالحسن سیمجور پس از چند روز جنگ با قوای حسام‌الدوله و فخرالدوله، در نیشابور تحصن گزید. فخرالدوله مجدداً نیرویی به یاری حسام‌الدوله گسیل داشت. ابوالحسن شبانه شهر را ترك گفت و حسام‌الدوله وی را تعقیب كرد و مقادیر فراوانی از اموال و ستوران او را به غنیمت گرفت و سرانجام بر نیشابور سیطره یافت (ابن اثیر، همان، 9 / 27). ابوالحسن سیمجور از ابوالفوارس پسر عضدالدوله، امیر كرمان، درخواست كمك كرد. سرانجام با نیرویی كه این امیر به یاری ابوالحسن فرستاد، وی موفق شد كه در شعبان 377 حسام‌الدوله را از نیشابور بیرون براند و گروهی از دیلمیان و خراسانیان را كه در خدمت او بودند، اسیر كند و به بخارا بفرستد (عتبی، 74، 75؛ نرشخی، 136).

پایان كار

از واقعۀ رویارویی با حسام‌الدوله چندان نگذشته بود كه روزی ابوالحسن به قصد عشرت به باغی در نزدیكی نیشابور، معروف به باغ خرّمك رفت و در همانجا به ناگاه جان سپرد. گردیزی (ص 367) تاریخ مرگ ابوالحسن را در ذیحجۀ 378 و نرشخی (همانجا) در ذیعقدۀ همین سال نوشته‌اند. ابوالحسن را دو پسر به نامهای ابوعلی( نك‌ : ه‌ د، ابوعلی سیمجور) و ابوالقاسم بود.
گرچه آراء مورخان دربارۀ اخلاق و صفات ابوالحسن یكدست نیست (نك‌ : EI1)، ولی مسلم است كه وی یكی از شخصیتهای متنفذ دورۀ دوم عهد سامانی است كه محور بسیاری از رویدادهای سیاسی خراسان و ماوراءالنهر و عراق عجم در آن زمان بوده است. غیر از كسانی كه در ستایش او مطالبی گفته‌اند و سمعانی (7 / 352) پاره‌ای را در الانساب آورده، ابوبكر محمد بن علی خسروی سرخسی، از شعرای نیمۀ دوم سدۀ 4 ق / 10 م، نیز وی را مدح گفته كه عوفی 5 بیت آن را در تذكرۀ خویش آورده است (ص 19).

مآخذ

ابن اثیر، الكامل؛
همو، اللباب، قاهره، 1357 ق؛
اقبال، عباس، تاریخ مفصل ایران، تهران، 1346 ش؛
بیهقی، ابوالفضل محمد، تاریخ، به كوشش قاسم غنی و علی‌اكبر فیاض، تهران، 1324 ش؛
تاریخ سیستان، به كوشش ملك‌الشعراء بهار، تهران، 1314 ش؛
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به كوشش عبدالحسین نوائی، تهران، 1362 ش؛
خواندمیر، غیاث‌الدین بن همام‌الدین، دستور‌الوزراء، به كوشش سعید نفیسی، تهران، 1355 ش؛
رشیدالدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ (بخش غزنویان، آل بویه و آل سامان)، به كوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1338 ش؛
سمعانی، عبدالكریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دكن،1396 ق / 1976 م؛
عتبی، محمد بن عبدالجبار، تاریخ ‌یمینی، ترجمۀ ناصح بن ظفر جرفادقانی، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1357 ش؛
عوفی، محمد، لباب‌ الالباب، به كوشش ادوارد براون، لیدن، 1903 م؛
فلسفی، نصرالله، هشت مقاله، تهران، 1330 ش؛
گردیزی، عبدالحی، تاریخ گردیزی، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛
مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به كوشش عباس شایان، تهران، 1333 ش؛
منهاج‌ سراج، طبقات ناصری، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش؛
میرخواند، میرمحمد، تاریخ روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛
نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، به كوشش مدرس رضوی، تهران، 1362 ش؛
نیز:

EI1.

مجدالدین كیوانی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 522
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست