آخرین بروز رسانی : سه شنبه
20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
ايلْخانيان، عنوان سلسلهای از
فرزندان چنگيزخان مغول. اگر تاريخ ورود هولاگوخان به سمرقند را سرآغاز فرمانروايی
اين سلسله بدانيم، ايشان از ۶۵۳ ق/
۱۲۵۵ م تا مرگ ابوسعيد بهادرخان در ۷۳۶
ق/ ۱۳۳۶ م بر ايران فرمان راندند، در حالی كه حكومت
ناپايدار و محدود شاهزادگانی از خويشان و فرزندزادگان چنگيز و اميرزادگان
آنان بر بخشهايی از ايران و عراق عرب تا اواخر سدۀ ۸ ق/
۱۴ م به درازا كشيد (جوينی، ۳/ ۹۸؛
رشيدالدين، جامع ... ، ۲/ ۹۷۸-۹۸۰؛
حافظ ابرو، ذيل ... ، ۱۸۸-۳۰۲؛ نيز نک :
عبدالرزاق، ۹۹؛ ابن تغری بردی، ۹/
۳۰۹).
عنوان ايلخان مركب است از دو واژۀ تركی
ايل و خان. ايل در آغاز يك واحد سياسی سازمان يافته بود كه توسط فرمانروايی
مستقل اداره میگرديد، اما بعدها به معنای قلمرو، قبيله و اتحاديۀ قبايل
به كار رفته، و با مفهوم واپسين به زبان مغولی درآمده، و در آن زبان تنها
معنای صلح و آشتی داشته است؛ و خان كه در زبانهای گوناگون تركی
و ميزبان به صورتهای قان، قاآن و خاقان نيز ثبت شده، به معنای
فرمانروای ايل، فرمانروای اتحاديۀ قبايل و شاه
آمده است (دورفر، II/ 194, III/ 141 ؛ كلاوسن، 121, 603؛ لسينگ، 306, 906). اگرچه هر دو
بخشِ واژۀ مركب ايلخان، تركی است و هر دو بخش آن به زبان مغولی نيز
درآمده، اما به صورت مركب در هيچ يك از آن دو زبان پيشينهای ندارد، و بیگمان
از زبان فارسی به آن دو راه يافته است. ايلخان در تركی كاربرد فراوان
و در مغولی كاربرد بسيار نادر داشته است («نامهها [۱]... »، 17).
تعبير و انطباق ضبط كهنتر چينیِ يك لقب تركی [۲]بر ايلخان
(دورفر، II/ 207) مبهم و نادرست است و لقب اليگ (در متون فارسی ايلگ) خان در
زبان تركی اويغوری (كهن) هم با آن ارتباطی ندارد.
دولت ايلخانيان كه بيش از يك قرن و نيم
بر بخش اعظم ايران و آسيای صغير و گاه تا شام فرمان میراند، با قدرتيابی
هولاگوخان آغاز میشود كه به دستور برادرش منگكه [۳](منگو) قاآن مأمور
تكميل فتوحات مغول در غرب شد و طی ۱۰ سال تاختوتاز، فتوحات
پيشين را تثبيت و تكميل كرد. او اسماعيليان الموت و ميمون دژ را برانداخت و به
خلافت ۵۲۵ سالۀ عباسيان خاتمه داد و از عراق تا دمشق را تسخير كرد؛ اما سپاهی كه
در شام گمارد، از پس مماليك مصر بر نيامدند و شام را رها كردند. هولاگو در اواخر
عمر دچار دشمنی قوی پنجه چون بركه، خانِ مسلمانِ اردوی زرين شد
و با آنکه يك بار لشكر او را شكست داد، ولی نتوانست پيشروی كند و چندی
بعد در ۶۶۳ق درگذشت (رشيدالدين، همان، ۲/
۹۷۲-۹۹۲، ۱۰۰۸-
۱۰۱۹، جم ، نيز: قسمت اسماعيليان،
۱۸۶-۱۹۵؛ وصاف،
۳۵-۴۰، ۴۸، ۵۱-۵۲،
۵۸۸- ۵۸۹؛ جوينی، ۳/
۲۷۸-۲۹۱؛ ابن عبری[۴]، II/ 557, 560-562, 584,589).
فرزند و جانشين او، اباقاخان (ه م) هم
بيشتر دوران فرمانروايی را در جنگ با اردویزرين، خاندان جغتای
و مماليك مصر سپری كرد و به رغم پيروزيهای مهم در برابر رقبای
مغول و شورشيان آسيای صغير، در هجوم به شام دچار شكست شد. وی نيز پس
از ۱۸ سال فرمانروايی درگذشت و جای خود را به برادر خويش،
احمد تگودار داد (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۱۷،
۱۱۰۱،
۱۰۶۲-۱۰۹۵؛ وصاف،
۷۰-۷۶، ۱۰۵؛ آقسرايی،
۱۱۳؛ ابنعبری، II/ 598, 607-609). تگودار نخستين ايلخانی
است كه مسلمان شد و احمد نام گرفت. او چون بر تخت نشست (۶۸۱/
۱۲۸۲ م)، ارغون (ه م) پسر اباقا نخست به اطاعتش گردن
نهاد، ولی به زودی بر وی شوريد و سرانجام به ياری گروهی
از اميران مغول قدرت را در دست گرفت و احمد تگودار را به قتل رساند (رشيدالدين،
همان، ۲/ ۱۱۲۴، ۱۱۲۹-
۱۱۴۸؛ وصاف، ۱۰۵،
۱۲۴-۱۳۶).
چون ارغون بر تخت نشست (جمادیالاول
۶۸۳)، قوبيلای قاآن فرمان حكومت و خانی به نام او
نوشت. ارغون نيز برای حفظ دولتش، مجبور شد با سپاه اردوی زرين از جانب
در بند و كنار قراسو، و با سپاه جغتاييان در خراسان پيكار كند. ولی دولتش
بيش از ۷ سال نپاييد و بر اثر دارويی كه بخشيان (روحانيان) بودايی
به وی خوراندند، در ربيعالاول ۶۹۰/ مارس
۱۲۹۱ درگذشت (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۱۵۴-۱۱۶۱،
۱۱۷۹-۱۱۸۰؛ وصاف
۱۳۷، ۲۴۵). جانشين او گيخاتوخان (ه م) پسر
اباقاخان، به تأييد مورخان مردی هوسباز بود و زشت كردار بود. بايدو (ه م)
نوادۀ هولاگو در بغداد بر او شوريد و گروهی از امرای مغول نيز با
او همداستان شدند و در ۶۹۴ ق/ ۱۲۹۵ م
گيخاتو را از ميان برداشتند، و بايدو بر تخت نشست (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۱۹۷، ۱۲۰۱؛ وصاف،
۲۲۷، ۲۷۲؛ ابن عبری، II/ 641, 644, 647). اما غازان پسر ارغون به مخالفت و ستيز برخاست و به رغم وساطت
امرای مغول، در ۶۹۴ ق به آذربايجان لشكر كشيد و بايدو را
شكست داد و خود بر تخت نشست.
دورۀ فرمانروايی
غازان خان كه در شعبان ۶۹۴ به تشويق امير نوروز و بعضی از
علمای نامدار، همراه با اميران مغول به اسلام گرويده بود، عصر زرين دولت
ايلخانيان به شمار میرود. وی نخستين ايلخانی است كه مصريان را
در شام شكست داد و حمص و دمشق را گرفت (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۲۵۴-۱۲۵۵،
۱۲۸۹-۱۲۹۶؛ وصاف،
۳۱۶، ۳۲۲، ۳۷۲؛ حمدالله،
تاريخ ... ، ۶۵۷). غازان خان در شوال ۷۰۳/ مۀ
۱۳۰۳ در تبريز درگذشت (رشيدالدين، همان،۲/
۱۳۲۵؛ وصاف، ۴۵۸)، و جانشين و برادر او
اولجايتو معروف به سلطان محمد خدابنده كه در خراسان بود، دستور داد بیدرنگ
اَلافرنگ پسر گيخاتو را كه میتوانست رقيب او باشد، كشتند و خود به تبريز
آمد و در ذيحجۀ ۷۰۳ برتخت نشست (وصاف، ۴۶۷؛
ابوالقاسم، ۲۴؛ حافظ ابرو، ذيل، ۶۶).
به روزگار ايلخانيان، فرمانروايان بومی
گيلان گاه سر به مخالفت برمی داشتند. اولجايتو در ذيقعدۀ
۷۰۶ به آنجا حمله كرد و حاكمان گيلان را به اطاعت واداشت
(ابوالقاسم، ۵۵؛ حمدالله، همان، ۶۰۷). وی در
۷۱۲ق/ ۱۳۱۲م به شام لشكر كشيد و رحبه
را گرفت و به بغداد بازگشت. در همان سال امنيت مرزهای شمال شرقی با
هجوم شاهزادگان جغتايی به خراسان، به خطر افتاد، ولی بروز اختلاف ميان
آنان موجب چيرگی اولجايتو شد (ابوالقاسم،
۱۴۳-۱۴۴؛ حمدالله، همان،
۶۰۹). وی در رمضان ۷۱۶/ نوامبر
۱۳۱۶ درگذشت و در گنبد سلطانيه كه خودساخته بود، به خاك
سپرده شد (وصاف، ۶۱۷؛ ابوالقاسم، ۲۲۲؛ حافظ
ابرو، ذيل، ۱۱۹؛ حمدالله، همان، ۶۱۰؛ منتخب
التواريخ ... ، ۱۴۲).
پس از اولجايتو جانشين او ابوسعيد در
صفر ۷۱۷ در حالی كه ۱۲ سال بيش نداشت، در
سلطانيه بر تخت نشست و امير چوپان ــ از امرای بزرگ ايلخانيان ــ رشتۀ كارها
را در دست گرفت، ولی ديگر اميران به مخالفت برخاستند و كشمكشها درگرفت. با
آنکه ابوسعيد به دفاع از امير چوپان با مخالفان جنگيد، ولی بعدها به سبب
مقابلۀ چوپانيان با وی، در جنگی آنان را كشت (حمدالله، همان،
۶۱۱، ۶۱۸- ۶۱۹؛ حافظ ابرو،
همان، ۱۲۳؛ منتخب التواريخ،
۱۴۳-۱۴۴).
به روزگار ابوسعيد، قلمرو ايلخانيان از
شرق و غرب مورد هجوم اميران جغتايی و ازبك خان فرمانروای اردوی
زرين و مصريان و شاميان قرار گرفت. افزون بر اين هجومها، رفتار ابوسعيد نيز اوضاع
را در هم آشفت و ناامنيها پديد آورد و دولت دچار انحطاط شد (حافظ ابرو، همان،
۱۶۳، ۱۸۴،
۱۸۹-۱۹۰)؛ چنانکه پس از مرگ او (ربيعالآخر
۷۳۶/ نوامبر ۱۳۳۵)، نخست آرپاخان (ه
م) به سلطنت نشست، ولی گروهی از اميران، اميرعلی پادشاه، نوادۀ بايدو
را بر تخت نشاندند، اما شيخ حسن ايلگانی، سلطان محمد (نوادۀ منگو
تيمور پسر هولاگو) را در آسيای صغير به سلطنت برداشت و به تبريز تاخت و در
جنگی كه درگرفت اميرعلی كشته شد. جمعی ديگر از اميران در خراسان
طغای تيمور، نوادۀ جوچی قسار برادر چنگيزخان را پادشاه كردند. در اين ميان در
۷۳۸ ق شيخ حسن چوپانی مدعی حكومت شد و ميان او و
شيخ حسن ايلگانی كشمكشها افتاد. شيخ حسن چوپانی در
۷۳۹ق ساتیبيگ دختر اولجايتو را بر تخت نشاند، و شيخ حسن
ايلگانی كه در سلطانيه حكومت داشت، طغای تيمور را از خراسان به پادشاهی
خواند. وی به سلطانيه آمد، ولی به زودی ميان آن دو اختلاف افتاد
و به خراسان بازگشت و در آنجا با سربداران روبهرو شد. از آن سوی شيخ حسن
ايلگانی، جهان تيمور، نوادۀ گيخاتو را شاه خواند، و شيخ حسن چوپانی هم سليمان خان، نوادۀ
يشموت، پسر هولاگو را به جای ساتیبيگ به سلطنت برداشت. در
۷۴۱ق شيخ حسن ايلگانی خود را سلطان خواند و به جنگ و جدال
با چوپانيان ادامه داد. اين كشمكشها و جدالها تا اواخر سدۀ ۸ ق/
۱۴م و ظهور تيمور دوام يافت (نک : همو، پنج رساله ... ،
۱۴، ۳۰، جامع، ۳۰۲).
وزارت و ديوانسالاری در عصر
ايلخانيان
مغولان مردمی دشتنشين، گلهدار و
كوچنده بودند و اگرچه برای ادارۀ جامعۀ قبيلهای
خود، نظام و قانونی متناسب و استوار داشتند، اما از نظر فرهنگی نسبت
به مردم سرزمينهايی كه میگشودند، بسيار واپس مانده به شمار میآمدند؛
از آن رو، با آنکه در آن سرزمينها به كشتار و ويرانی پرداختند، اما در اركان
و نظام اجتماعی و اقتصادی آنها دگرگونی چندانی به وجود
نياوردند و چون از شهرنشينی و كشورداری بیخبر بودند، كوشيدند
تا در آن راه از مردم تابع يا شكست خورده، بهره جويند. در آغاز، منشيان و دبيران
قراختايی (جوينی، ۲/ ۲۱۸) و به ويژه اويغور
(ه م) را كه در كشورداری ممارستی داشتند و از فرهنگ و تمدن چينی
و ايرانی به خصوص ايرانیِ سُغدی، بهرۀ فراوان يافته
بودند (اسين، 117) و ادبيات خويش را با خط سغدی مینوشتند، در ايران
به كار گماردند (جوينی، ۲/ ۲۲۵). اما ديری
نپاييد كه به ناچار دبيران و وزيران ايرانی نخست در كنار قراختاييان و
اويغوران (همو، ۲/ ۲۲۳)، و اندكی بعد به تنهايی
در دستگاه دولت به ويژه دولت ايلخانيان حضور يافتند و به عنوان وزير و ديوانی،
ادارۀ كشور را به دست گرفتند. اين ديوانيان و وزيران، پادشاهان واقعی
روزگار خويش بودند و همۀ امور كشور به رأی آنان اداره میگرديد و تمامت عايدات كشور
در دست آنان بود (ابن فضلالله، ۳/ ۱۰۳). تسلط وزيران
ايرانی مايۀ اصلی تداوم فرهنگ، شعر و ادب، شرع، عرف، قضا، وقف و نيز آداب،
عادات و رسوم و ساختار جامعه و روابط اجتماعی و اقتصادی پيشين گرديد.
وزيران عصر ايلخانيان در سايۀ اختيار و اقتداری كه داشتند، ثروت و دارايی فراوان اندوختند
و همين موجب رشك اطرافيان و كارگزاران خود آنان و سرداران و بزرگان مغول گرديد و
آنان را به سوی مرگ نابهنگام سوق داد، به گونهای كه جز يك تن، همۀ
وزيران ايلخانيان به فرمان پادشاهان مغول كشته شدند.
نخستين مشير و مشاور هولاگو، بیآنکه
عنوان «وزير» داشته باشد، خواجه نصيرالدين طوسی دانشمند شيعی بود كه
هنگام فتح قلاع اسماعيليان به او پيوست و حرمت و احترام بسيار يافت (رشيدالدين،
جامع، ۲/ ۹۹۰). خواجه در لشكركشی هولاگو به بغداد
نيز همراه ايلخان بود و با او به ايران بازگشت و در مراغه رصدخانهای به ياری
دانشوران روزگار و پشتيبانی هولاگوخان برپا ساخت. امور موقوفه در سراسر
قلمرو گستردۀ ايلخان نيز به وی سپرده شد (همان، ۲/
۱۰۲۴؛ ابن فوطی، ۲/
۵۳۰-۵۵۳؛ ابن فضلالله، همانجا).
همزمان بـا وی خواجه شمسالدين
جوينی ــ كه پيشتر به خدمت مغولان پيوسته بود و مقام وزارت داشت ــ با
برادر خود عطاملك علاءالدين، فرمانروای گشادهدست و قدرتمند بغداد گرديدند.
عطاملك سرانجام به سعايت مخالفان، به روزگار سلطان احمد كشته شد و شمسالدين هم پس
از گريزها و بيم و اميدها در عصر ارغون به قتل رسيد (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۰۶۱،
۱۱۱۰-۱۱۱۵،
۱۱۲۷- ۱۱۲۹،
۱۱۵۶-۱۱۶۰؛ ناصرالدين، نسائم ...
، ۱۰۱، ۱۰۴-۱۰۶).
در آغازِ ايلخانی ارغون، بوقا
چينگسانگ، مقام وزارت داشت و فخرالدين مستوفی قزوينی نايب وی
بود (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۱۶۱-۱۱۶۲،
۱۱۷۳؛ ناصرالدين، همان، ۱۰۶). بوقا
چينگسانگ كه خود ارغون را به تخت نشانده بود، پس از اندك روزگاری طعمۀ خشم
ايلخان شد. پس از مرگ وی سعدالدولۀ يهودی ابهری ــ كه در
بغداد پيشينۀ خدمت در حق ارغون داشت ــ به وزارت برگزيده شد (رشيدالدين، همان،
۲/ ۱۱۷۵؛ ناصرالدين، همان، ۱۰۷).
او گروهی از بزرگان و آگاهان امور ديوانی و از جمله خواجه فخرالدين
مستوفی را كشت و گروهی از خويشان و همكيشان خود را در سراسر سرزمين
ايران بر امور ديوان مسلط ساخت. اگرچه او بر اثر پختگی و كاردانی،
امور كشور را سامانی بخشيده بود، ولی امرای مغول و ايرانيان از
وزارت او و سختگيری و خونريزی كارگزاران يهوديش خرسند نبودند، تا
آنگاه كه ارغون سخت بيمار شد و اميران مغول كه به انتظار بودند، پيش از آنکه
ايلخان جان ببازد، وزير را به ديار عدم فرستادند (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۱۷۶، ۱۱۸۱؛ ناصرالدين، همان،
۱۰۷-۱۰۹). وزارت گيخاتو برعهدۀ
صدرالدين خالدی زنجانی، از قاضی زادگان فاضل و فصيح زنجان بود
كه پيش از آن امور اينجوها (املاك سلطنتی) را در تصرف داشت؛ ولی سخاوت
و اسراف وزير و ايلخان در اندك مدتی خزانۀ دولت را تهی
كرد و امور را دچار اختلال گردانيد و زمينۀ سرنگونی ايلخان فراهم گشت
(رشيدالدين، همان، ۲/
۱۱۹۵-۱۱۹۷).
مقام وزارت در دورۀ كوتاه ايلخانی
بايدو، به جمالالدين دستجردانی، ديوانی مردِ پرورش يافته در بغداد
تفويض گرديد. در آغازِ ايلخانی غازان خان، ملك شرفالدين مخلصالملك اندك
مدتی وزارت گونهای داشت، سپس چند صباحی نيز دستجردانی
وزارت يافت و اين وزارت كوتاه با قتل او به فرمان غازان پايان پذيرفت و صدرالدين
خالدی بر جای او نشست. وزارت او نيز چندان نپاييد و به سرنوشت سلف
خويش دچار آمد (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۲۷۱-۱۲۸۴؛ ناصرالدين، همان،
۱۱۱). پس از آن غازان خان ادارۀ امور كشور را
به دو شخصيت برجستۀ روزگار، خواجه رشيدالدين فضلالله همدانی و خواجه سعدالدين محمد
ساوجی (آوجی) سپرد. به همت آنان، بهويژه خواجه رشيدالدين، اصلاحات
آغاز گرديد و روزگار آن ايلخان و برادرش اولجايتو به بهترين دوران فرمانروايی
ايلخانيان تبديل شد. خواجه رشيدالدين گزارش مفصل آن اصلاحات را با آب و تاب فراوان
در كتاب خويش آورده، و به غازان خان منسوب داشته است (نک : همان، ۲/
۱۲۲۷-۱۵۴۰)؛ اما هم عصرانش، خود
وی را عامل اصلی آن امور دانستهاند (ناصرالدين، همان،
۱۱۳؛ حمدالله، تاريخ، ۶۰۴). نشانههايی
در دست است مبنی بر آنکه دست كم برخی از رسوم و قوانين وضع شده در عصر
غازان تا روزگار ابوسعيد نيز تداوم داشته است (اينان، 520). به هر حال سعدالدين در
۷۱۱ ق و خواجه رشيدالدين در اوايل ايلخانی ابوسعيد به قتل
رسيدند (حافظ ابرو، ذيل، ۹۸، ۱۲۸؛ حمدالله، همان،
۶۰۸؛ ابوالقاسم، ۱۲۶). پس از او وزارت تاجالدين
عليشاه آغاز شد و در عهد ابوسعيد تا ۷۲۴ ق ادامه يافت. از ميان
وزرای ايلخانيان مغول، او يگانه كسی است كه به مرگ طبيعی
درگذشته است (حافظ ابرو، همان، جامع، ۱۶۱). تنها وزير شايستۀ
ايلخانيان پس از مرگ عليشاه، خواجه غياثالدين محمد پسر خواجه رشيدالدين است كه در
۷۲۷ق در عهد ابوسعيد وزارت يافت. او نيز در جنگ با اميرعلی
پادشاه، دايی ابوسعيد كه از ايلخانی موسى خان حمايت میكرد،
همراه با آرپاخان كشته شد (عبدالرزاق، ۶۸، ۱۲۶،
۱۲۸؛ حافظ ابرو، همان، ۱۷۱،
۱۹۵).
اقتصاد
در عصر ايلخانيان كشاورزی و
دامداری، بازرگانی و صنعت از عوامل عمدۀ اقتصادی
به شمار میرفت. در لشكركشيهای آغازين مغولان به ايران و در دوران
سامانيابی آنان، بخش بزرگی از زمينهای كشاورزی، پايمال
سپاهيان و گلهداران مغول شد و به مرتع تبديل و يا بر اثر مرگ و فرار روستاييان،
متروك و باير ماند؛ اما اندك اندك با توجه ايلخانان، به ويژه وزيران ايرانی
و بر اثر نياز، اين ويرانگری متوقف گرديد و وضع كشاورزی بهبود يافت و
بخشی از زمينهای باير ديگربار آبادان گرديد، اگرچه اثرات منفی
گلهداری بر كشاورزی هرگز پايان نيافت (نک : رشيدالدين، همان،
۲/ ۱۵۲۶؛ سوانح ... ، ۱۶۰).
زمينهای كشاورزی در آن عهد
۵ گونه مالكيت داشت: ۱. زمينهای اينجو (خاص، خالصه، سلطنتی)
كه به ايلخانان و كسان آنان تعلق داشت و عمدۀ اين زمينها از
پادشاهان و فرمانروايان پيشين بازمانده بود (وصاف، ۱۲۶،
۲۳۰)؛ ۲. زمينهای ديوان دالای (ديوان بزرگ)
يا دولتی كه عبارت بود از زمينهای متروك، زمينهای بیوارث
و زمينهای نوآباد (رشيدالدين، جامع، ۲/ ۱۵۲۹،
۱۵۳۰)؛ ۳. املاك مالكان بزرگ كه بيشتر اين مالكان
از كارگزاران و وزيران عصر ايلخانيان بودند. املاك خواجه شمسالدين صاحب ديوان
جوينی سالانه ۰۰۰‘۶۰۰‘ ۳ دينار
(هر دينار عصر غازان = ۳ مثقال طلا) درآمد داشت و فهرست زمينهای خواجه
رشيدالدين در سراسر ايران و بيرون آن كه در وقفنامۀ ربع رشيدی
و در نامهای از او برشمرده شده، خود كتابی بزرگ است (وصاف،
۵۶؛ رشيدالدين، وقفنامه ... ، جم ؛ سوانح، ۲۰۵ بب
)؛ ۴. زمينهای موقوفه كه بيشتر آنها پيش از ايلخانيان برقرار گرديده
بود و مسئوليت آن در عهد هولاگو به خواجه نصيرالدين طوسی سپرده شد (وصاف
۵۱) و تا دوران اولجايتو كمابيش در دست فرزندان او بود (ابنفوطی،
۲/ ۵۳۰؛ ابوالقاسم، ۸۳؛ برای موارد
مصرف، نک : وصاف، ۱۱۰، ۴۷۲؛ ابن فوطی،
۲/ ۵۵۳، ۳/ ۱۹؛ حمدالله، نزهة ... ،
۶۷)؛ ۵. اراضی مالكان ميانه و كوچك كه از آنان با عنوان
دهقان نيز ياد شده است (رشيدالدين، همان، ۲۱، ۲۹) و گمان
میرود كه وضعی بهتر از كشاورزان نداشتند؛ مهم آنکه به احتمال قريب به
يقين هيچيك از كشاورزان واقعی و كسانی كه بر روی زمين كار میكردند
و همواره رعيت ناميده میشدند، مالك زمين نبودهاند و بايد تنها به سهم
ناچيزی از محصول يعنی ۳۰٪ تا ۴۰٪
آن (نک : همان، ۱۱۴) قناعت میكردند، در حالی كه
بار مالياتهای گوناگون بر دوش آنان سنگينی میكرد.
درآمد مالكانۀ زمينهای
اينجو و دالای، حتى گاه زمين مالكان بزرگ و اوقاف به ضمان يا مقاطعه داده میشد،
يعنی در واقع به اجارۀ اشخاص درمیآمد و اين اجاره داران بايد سهم مالكانه را به گونهای
از رعيت میستاندند كه جز اجارۀ مالك درآمدی نيز نصيب خود
آنان میشد (نک : ه د، اقطاع).
دامداری نيز از ديرباز در ايران
رواج داشت. اغوزان و سپس مغولان و همسايگان ترك آنان كه به سوی اين سرزمين
سرازير شدند، خود مردمی كوچنده و گلهدار بودند (نک : رشيدالدين، سوانح،
۱۶۰) و گروهی از آنان در تمام دوران ايلخانان گلهدار باقی
ماندند (همو، جامع، ۲/ ۱۴۴۶؛ وصاف،
۱۵۴). ايلخانان مغول خود گلههای بزرگی از گوسفندان
و شتران داشتند كه در سراسر كشور به چوپانان (قانَچيان) سپرده شده بود (رشيدالدين،
همان، ۲/ ۱۵۱۷). بزرگان و وزيران آن عصر نيز گله و
رمۀ بسيار داشتند و در منابع از گلههای گوسفند خواجه شمسالدين جوينی
و چند هزار گوسفند صدرالدين خالدی زنجانی و خواجه رشيدالدين فضلالله
ياد شده است (همو، سوانح، ۲۱۳، جامع، ۲/
۱۱۱۳، ۱۴۹۷).
مغولان بخش بزرگی از جهان را
گشوده بودند و قلمرو آنان از كره (كئولی[۱]، سولنگقه[۲]) و ژاپن
(جمنگو[۳]) و چين (ختای، منزی[۴]) در مشرق، تا روسيه و
مجارستان در غرب را در برمیگرفت؛ از آن رو بازرگانی نيز در روزگار
آنان عرصهای گسترده داشت. در سالهای نخستين فرمانروايی
ايلخانان ايران، ستيز ميان آنان و فرمانروايان اردوی زرين و اندكی بعد
ميان آنان و جغتاييان ماوراءالنهر (تركستان) عرصۀ بازرگانی
را تنگ كرد؛ اما هرگاه آرامش برقرار میگرديد، بازرگانی نيز جريان میيافت.
منابع اين دوره از تجارت با سرزمينهای اردوی زرين و تركستان و ختای
(چين) و هند و روم و افرنج (فرنگ) و وجود كالاهای مصری، چينی،
هندی، روسی، رومی و قپچاقی در بازارهای سرزمين
ايلخانان و صدور ميوۀ (خشكبار) اصفهان به هند و روم خبر میدهند (همان، ۲/
۱۳۰۲، ۱۳۳۹،
۱۳۷۴؛ همو، سوانح، ۱۷۴،
۱۷۸- ۲۱۸؛ ابوالقاسم، ۱۰۹؛
حمدالله، نزهة، ۴۹).
سرمايۀ بازرگانی
در عصر ايلخانيان از دارايی خود بازرگانان و مشاركت آنان با عنوان اُرتاق
(شريك) با ايلخانان و درباريان و شاهزادگان و وزرا (رشيدالدين، جامع، ۲/
۱۵۰۷؛ وصاف ۲۳۷،
۲۵۳، ۲۷۷، ۵۰۵؛ ابن فوطی
۲/ ۱۰۸) تأمين میگرديد و بخشی از سود حاصل
از بازرگانی به اينگونه سرمايهگذاران بازمیگشت. گروهی از
مغولان و اويغوران نيز صرافی میكردند و زر به ربا در اختيار
بازرگانان مینهادند كه غازان خان آنان را از اين كار باز داشت (رشيدالدين،
همان، ۲/ ۱۴۹۵). عمدۀ كالای
بازرگانی عصر ايلخانيان عبارت بود از برده، پارچه و بافتههای گوناگون
(همو، سوانح، ۱۷۰، ۱۷۲،
۱۷۴، ۱۷۷،
۲۱۸-۲۱۹؛ ابوالقاسم، همانجا)، ادويه و عصارۀ گل و
گياه (رشيدالدين، جامع، ۲/ ۱۳۳۸، سوانح،
۶۶، ۶۷، ۹۲، ۱۷۸)، ابريشم
(ابوالقاسم، ۱۵۴)، احتمالاً حبوبات و غله كه گاه آن را احتكار میكردند
(همو، ۷۴)، و جنگافزار و زين و يراق (رشيدالدين، جامع، ۲/
۱۳۳۸، ۱۴۸۹؛ سوانح، همانجاها).
به روزگار چنگيزخان رسم چنان بود كه
صنعتگران و پيشهوران شهرهايی را كه مردم آن به سبب سركشی محكوم به
مرگ میشدند، نمیكشتند و آنان را اسيروار به سرزمينهای شرقی
و مغولستان گسيل میداشتند و به كار میگماردند (جوينی،
۱/ ۱۰۱، ۱۴۰؛ رشيدالدين، جامع،
۱/ ۵۱۶). در روزگار غازان خان هنوز گروهی از صنعتگران،
اسير به شمار میآمدند (همان، ۲/ ۱۵۱۴) و
گروهی از آنان به فرمان اولجايتو به سلطانيه كوچيدند (وصاف،
۴۷۷). اما آنان در قبال ساختههای خويش از ديوان (دولت)،
مرسوم و مواجب میستاندند. در همان زمان صنعتگران ديگری نيز بودند كه
به سرمايۀ خويش كالاهای صنعتی و از جمله جنگ افزار و زين و يراق
گوناگون میساختند و در بازار، يا به ديوان میفروختند. در برنامۀ
اصلاحات غازان، اين صنعتگرانِ اسيرگونه، رها شدند و از آن پس به جای مرسوم و
مواجب، بهای ساختههای خويش را به نقد دريافت میكردند
(رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۵۱۴،
۱۵۱۶).
در عهد ايلخانيان جز اسلحهسازی،
از صنايع ديگر نيز، مانند كارخانههای بافندگی (همان، ۲/
۱۳۱۵، ۱۵۱۱؛ وصاف،
۵۴۱؛ ابوالقاسم، ۱۲۱) و كارخانههای
ديگر فرشبافی و انواع قماش و شيشهگری و موزهدوزی و صنعت
ابريشم ياد شده است (حمدالله، نزهة، ۸۳؛ ابوالقاسم،
۱۵۴، ۲۳۷؛ ابن فضلالله، ۳/
۱۰۶، ۱۱۱). در بازار تبريز كه مدتی
پايتخت ايلخانيان بود، هر يك از اصناف و صنعتگران، راستهای داشتند (ابن
بطوطه، ۲۴۷). هر صنف از پيشهوران اصفهان هم رئيسی داشتند
كه «كلو» ناميده میشد (همو، ۲۱۴). صنعتگران و پيشهوران
در نهضت سربداران كه به روزگار فروپاشی فرمانروايی ايلخانيان سر
برآوردند، حضوری نمايان داشتند (خواندمير، ۳/ ۳۵۶؛
حافظ ابرو، پنج رساله، ۱۵). از استخراج معدن مس در تبريز (ابن فوطی،
۲/ ۵۵) و نخجوان (حمدالله، همان، ۸۹)، و طلا در كوه
دامغان (ابنفضلالله، ۳/ ۱۰۶) در عصر ايلخانيان در منابع
سخن به ميان آمده است، اما از اهميت و تأثيرات آن در امور اقتصادی آگاهی
چندانی در دست نيست.
از عهد منگوقاآن مقرر بود كه بهعنوان
ماليات سرانه، سالانه ۱۰ دينار از ثروتمندان و يك دينار از مردم عادی
دريافت دارند و هر كس كه بيش از ۱۰۰ رأس از هرگونه چهارپايی
كه داشته باشد، يك رأس در سال به عنوان ماليات تقديم نمايد و كم از
۱۰۰ رأس را هيچ نستانند و عالمان و روحانيان مسلمان، بودايی
و مسيحی از پرداخت خراج معاف باشند (جوينی، ۳/ ۷۹؛
ابن عبری، II/ 554). اما ايلخانان و كارگزاران آنان به بهانههای
گوناگون مردم را غارت میكردند: هنگام لشكركشی از مردم «ساوری»
(تُزغو، نزل) و علوفه میگرفتند و در ساير موارد از آنان مالياتهايی
با عنوانهای بسيار، چون «قلان» (شايد بقايا)، قبچور (ماليات مواشی)،
تمغا (عوارض پيشهوران و كالاهای بازرگانی)، علوفه (نوعی ماليات
برای تهيۀ عليق چهارپايان مأموران دولتی)، «اخراجات مقرری» و «حوالات»
دريافت میكردند (رشيدالدين، جامع، ۲/ ۱۲۳۰،
۱۳۸۸، ۱۴۱۵،
۱۴۱۹؛ حافظ ابرو، ذيل، ۱۵۳). افزون بر
اين مالياتها، مأموران وصول ماليات يعنی تمغاچيان، بيتكچيان و محصلان نيز
سهم خويش را میخواستند و میگرفتند (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۴۱۵؛ وصاف، ۲۶۹؛ نيز نک : ه د،
اقطاع).
دين و مذهب در عصر ايلخانيان
آيين آغازين مغولان گونه ای
يكتاپرستی ابتدايی بود، و خدای خويش را با عنوان منگكه تنگری
[۵](خدای قديم: جوينی،۱/ ۱۸؛ خدای
جاويد: رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۱۵۷) ستايش میكردند
و اين آيين بعدها «شمنی» ناميده شد. هولاگو نخستين ايلخان ايران (به رغم احتمال
اشپولر بر بودايی بودن او)، به گمان نزديك به يقين، بر آيين نياكان بود.
نخستين قوم كم و بيش متمدنی كه مغولان به آنان برخوردند، اويغوران بودند كه
به زودی نزد مغولان جايگاه آموزگاری و دبيری يافتند. اينان كه
مانويگری و اندكی ترساييگری را آزموده، و به آيين بودايی
درآمده بودند اسین، 117)، مغولان را سخت تحت تأثير قرار دادند و واپسين آيين
خويش را در ميان آنان ترويج كردند. بیگمان دومين ايلخان ايران، اباقاخان
ديگر بودايی بود (رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۲۵۳).
چند تن «بخشی» (راهب بودايی) اويغور (همان، ۲/
۱۱۰۱، ۱۱۲۴) در روزگار اباقا در
دربار او حضور داشتند و نيز معبد بودايی مراغه (بتخانه) در همان دوران داير
گرديد (همان، ۲/ ۱۱۱۴). فرمانروايی برادر و
جانشين او احمد تگودار كه به ظاهر مسلمان بود، چندان نپاييد و ارغون پسر اباقا بر
جای احمد نشست كه سخت دلباختۀ بوداييگری بود (همان، ۲/ ۱۱۶۳،
۱۱۷۹) و در روزگار ايلخانی او در بيشتر شهرهای
مهم، معبد بودايی احداث شد و بخشيان بودايی از هند و كشمير و چين و
اويغورستان راهی ايران شدند (همان، ۲/ ۱۲۵۴،
۱۳۳۲).
گيخاتو ايلخان لاابالی نيز بودايی
مذهب بود و خود لقب بودايی ايرنجين تورجی (الماس گرانبها) داشت. غازان
فرزند ارغون كه به روزگار پدر و نيا، پرورش بخشيانه (راهبانه) يافته بود، ناگهان
در آغاز فرمانروايی خويش به اسلام گرويد، اگر چه پيش از او از خاندان چنگيزی،
بركه ــ خانِ اردوی زرين ــ اسلام را پذيرفته بود (همان، ۲/
۱۲۵۴؛ جوينی، ۳/ ۳۸) و نيز احمد
تگودار دعوی مسلمانی داشت و گروهی از مغولان در ايران به همت و
ارشاد محيیالدين ابن هوّاری (د ۶۸۲ق) به اين آيين
روی آورده بودند (ابن فوطی ۵/ ۷۸). اما گروش جدی
غازان خان به اسلام بسيار مهم و مؤثر بود و به پيروی او گروه انبوهی
از مغولان به دين اسلام درآمدند و گسترش دامنهدار بودايیگری در ميان
تركان و مغولان مقيم ايران متوقف شد. اسلام غازان موجب شد تا حكومت مغولان به هر
حال مشروعيت يابد، و اين خود به بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی
انجاميد. غازان خان به خاندان پيامبر اكرم (ص) ارادت میورزيد، امامان شيعه
را زيارت میكرد و به عمران بقاع مذهبی توجه داشت (رشيدالدين، همان،
۳/ ۱۲۷۸، ۱۳۰۸،
۱۲۷۲، ۱۳۷۵،
۱۳۷۱؛ ابوالقاسم، ۱۹۳). جانشين و برادر
او، محمد اولجايتو كه در آغاز حنفی، سپس شافعی مذهب بود، سرانجام تشيع
را پذيرفت و به ترويج آن همت گماشت و سكۀ خويش را به نام دوازده امام آراست
(وصاف، ۴۷۱؛ حمدالله، تاريخ، ۶۰۸؛ شبانکارهای،
۲۷۱-۲۷۲؛ ابوالقاسم، ۹۱،
۱۰۰؛ ابنبطوطه، ۲۱۹). اگرچه گويا در اواخر
حال ــ شايد به ملاحظاتی ــ در اظهار مذهب شيعه افراط نمیكرد، اما
همواره با عالمان دينی همنشين بود و مدرسهای سيار داشت كه پيوسته
همراه اردوی او بود (وصاف، ۵۴۳؛ ابن فوطی، ۳/
۴۳۹، ۵/ ۴۱۱؛ ابوالقاسم،
۱۰۷- ۱۰۸، ابن فضلالله، ۳/
۱۰۷). او به تصوف نيز گرايش داشت و در ۷۰۴ ق
به دست عزالدين ابوالحسن خليلی، معروف به مستوفی، خرقه پوشيده بود
(ابن فوطی، ۱/ ۲۷۰).
ايلخانان ايران، به هر دينی كه
بودند، بر آزادی عقيده و آيين مردم تأكيد داشتند. روحانيانِ مذاهب گوناگون
را محترم میداشتند و آنان را از پرداخت ماليات معاف میكردند
(رشيدالدين، همان، ۲/ ۱۰۶۰،
۱۲۸۵، ۱۳۰۵؛ ابن فضلالله،
۳/ ۴۵). اينکه همسران مسيحی هولاگو و اباقاخان و برخی
از اميران مسيحی مغول گاه اندك فشاری به برخی از اكثريت مسلمان
قلمرو ايلخانيان وارد میآوردند (ابن عبری، II/
512, 554, 582-585, 609)،
پديدهای زودگذر و نادر بود؛ چنانکه در واكنش به تضييقات و تحقيری كه
سعدالدوله وزير ارغون و كارگزاران و كسان يهودی او بر مسلمانان روا میداشتند،
پس از مرگ ارغون كوتاه مدتی به آزار يهوديان پرداختند (وصاف،
۲۴۶؛ ابن عبری، II/ 637-638)؛ و با آنکه در آغاز
فرمانروايی غازان خان به فرمان او همۀ معابد بودايی و برخی
از كليساها و كنشتهای تبريز تخريب شد (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۲۵۹)، اما چندی بعد مردم را از تخريب باقی
كليساها بازداشت و عاملان آن را سياست كرد (همان، ۲/
۱۲۸۵). پس از آن در روزگار او پيروان مذاهب ديگر آزادانه
مراسم خاص آيين خويش را برپا میداشتند و پيروان مذاهب در جشن بزرگی
كه به فرمان ايلخان در اوجان برپا گرديده بود و در آن مسلمانان به ختم قرآن
پرداختند، به دعوت او حضور داشتند و هر يك به طريقۀ خويش عبادت
كردند (همان، ۲/ ۱۳۰۳). ظاهراً تشيع كه بر اثر فشار
حاكمان سنّی پيش از مغول در انزوا و تنگنای شديد قرار داشت، در اين
روزگار بروز و گسترش قابل توجهی يافته بود.
زبان و ادبيات
به باور برخی از پژوهشگران بر اثر
تسلط مغولان، زبان فارسی، زبان عربی را پس زد و توسعه يافت (بهار،
۳/ ۹۲۴؛ صياد، ۲۸۱). اما درست آن است
كه بپذيريم مسير طبيعی گسترش زبان فارسی كه از چند سده پيش آغاز شده
بود، در اين دوره نيز تداوم يافت. تركزبانانی كه چند سده بر ايران فرمان
راندند و در پی آنان مغولان، هرگز نکوشيدند كه زبان خويش را بر مردم تحميل
كنند، اما به هر حال واژههای تركی و مغولی به زبان فارسی
راه يافت كه بخشی از آن تا روزگار معاصر نيز باقی است.
مغولان مردمی بيگانه با تمدن و
ناآشنا با زبان و ادبيات فارسی، و خود فاقد فرهنگ و ادب مكتوب بودند. از آن
رو دربار آنان دست كم در دوران نخستين ايلخانان، جايگاه شاعران مديحهسرا نبود،
اما ظاهراً از روزگار غازان خان، شاعران به دربار راه داشتهاند و بناكتی
ملكالشعرای دربار او به شمار میرفت (براون، ۳/
۱۴۵) و ابوسعيد واپسين ايلخان، خود به زبان فارسی شعر میسرود
(شبانکارهای، ۲۸۶). از سويی بيشتر وزيران و
كارگزاران ايرانی آنان مانند خاندان جوينی، صدرالدين خالدی،
خاندان رشيدی و خاندان پروانۀ روم خود عالم، فاضل، اديب و ادبپرور بودند و دستگاه وزارت آنان جانشين
دربار شاهان پيشين به شمار میآمد. از سوی ديگر بسياری از ملوك
و فرمانروايان بومی ايرانی يا ايرانی شده، مانند اتابكان فارس،
يزد، لر كوچك و لر بزرگ، سلجوقيان روم (آناتولی)، قراختاييان كرمان، ملوك
شبانکاره، آل كرت هرات، و بعدها آل اينجوی فارس كه تابعيت مغولان را
پذيرفتند، به حمايت از عالمان، شاعران و هنرمندان برخاستند. غالب منابع حاوی
اخبارِ عنايت و توجه خاص وزيران و ملوك به قصايد و كتابهايی است كه در مدح
اينان سروده شده، يا به نام آنان تأليف و بر آنان عرضه گرديده است (مثلاً نک :
رشيدالدين، سوانح، ۳، ۶۸، ۷۳،
۱۲۵، ۱۲۶، ۲۱۲، جم ؛
وصاف، ۵۶، ۵۸، ۵۹، ۲۴۹،
۲۶۶؛ ابن فوطی، ۱/ ۱۴۰، ۲/
۱۹۴، ۴/ ۵۲۵، ۵/
۳۸۱، ۵۱۲؛ ناصرالدين، سمط ... ،
۶۱؛ حمدالله، همان، ۷۱۷، ۷۲۴، جم
؛ دولتشاه، ۱۳۷، ۱۶۳، ۱۶۴،
۱۶۹، ۲۰۰؛ براون، ۳/
۱۶۱، ۱۶۶، جم ).
از آغاز فرمانروايی ايلخانيان
سرودن منظومههای تاريخی به تقليد از شاهنامۀ فردوسی
رواج يافت. در ۶۶۰ ق شاعری به نام احمد بنجير كازرونی
ملقب يا متخلص به قانع، شاهنامهای سرود و در پايان گزارش هر شاه، هولاگو را
مدح گفت و هولاگو برای او مقرری خوبی تعيين كرد (ابن فوطی،
۳/ ۳۱۷). در عصر غازان خان، مبارزالدين ابوالفتح ديلمی
تاريخ زندگانی ايلخان را به نظم آورد (همو، ۴/
۳۲۸). در روزگار همين ايلخان، كمالالدين زنجانی شاهنامهای
در تاريخ شاهان ترك سرود و به وی تقديم داشت (همو، ۴/ ۹۹؛
برای تاريخها يا شاهنامههای منظوم ديگر عصر ايلخانيان، نک : مرتضوی،
۳۸۰-۳۸۱).
در نيمۀ دوم نخستين
قرن حكومت مغولان، دو تن از بزرگترين شاعران زبان فارسی يعنی مولانا
جلالالدين رومی و سعدی حضور داشتند و در نيمۀ دوم از دومين
قرن حكومت ايلخانيان حافظ بزرگ میزيست. ازاينرو نارواست اگر روزگار
ايلخانيان را عصر انحطاط ادبی بينگاريم (برای ديگر شاعران نامدار اين
عصر، نک : براون، ۳/ ۱۵۰-۲۰۱). در اين
دو قرن تاريخنويسی در جهان اسلام و ازجمله در ايران و به زبان فارسی
رونق يافت. اگرچه رواج تاريخنويسی را در اين دوره نمیتوان تنها به
دلبستگی ايلخانان به تاريخ منسوب داشت، اما بیگمان توجه آنان نيز بیتأثير
نبوده است. آثار تاريخی اين دوره نمونههای نثر فارسی عصر مغول
به شمار میرود (برای آثار برجستۀ تاريخی
اين عصر، نک : همو، ۳/ ۹۹- ۱۴۸؛ مرتضوی،
۳۶۹، ۵۴۴).
نثر فارسی عصر ايلخانيان با شيوۀ
منشيانۀ عطاملك جوينی در تاريخ جهانگشا و نسوی در نفثة المصدور تداوم
يافت و اين شيوه با نثر افراط كارانۀ وصاف شيرازی در تجزية الامصار رو به انحطاط نهاد. در كنار و همزمان
با آن، شيوۀ نثر ساده و روان با جامع التواريخ رشيدالدين فضلالله آغاز گرديد و
حمدالله مستوفی در تاريخ گزيده و بناكتی در روضة اولی الالباب
اين شيوۀ نو را ادامه دادند. ادبيات فارسی در خارج از قلمرو ايلخانان به
ويژه در هندوستان نيز رونق چشمگيری داشت. طبقات ناصری نوشتۀ قاضی
منهاج سراج جوزجانی میتواند نمونۀ نثر و تاريخنويسی
فارسی در هند به شمار آيد (همو، ۳۷۱،
۳۹۹ بب ؛ بهار، ۳/ ۹۶۵). از شاعران
پارسیگوی هند در اين دوره میتوان از امير خسرو دهلوی،
حسن دهلوی و بدرچاچی نام برد (براون، ۳/
۱۵۲).
چند قرن پيش از تازش مغولان، عرصۀ علوم
عقلی در جهان اسلام تنگتر شده بود. خواجه نصيرالدين طوسی و همكاران و
شاگردان او، از جمله قطبالدين مسعود شيرازی، نمايندگان برجستۀ عرصۀ علوم
عقلی در اين عصر به شمار میآيند كه از توجه ايلخانان نيز برخوردار
بودند (بهار، ۳/ ۱۰۶۹).
هنر و صنعت
ايلخانان ايران و وزيران آنان به ساختن
شهرها و احداث بناها دلبستگی بسيار داشتند. بنای شهر و گنبد مشهور
سلطانيه توسط ارغون و اولجايتو (رشيدالدين، جامع، ۲/
۱۱۷۹)، و شهرهای ديگری چون شنب يا شم غازان
(ارغونيه) در غرب تبريز، قتلغ باليغ (شهر مسعود) در ساحل رود كر، محمودآباد گاوباری
در مغان كنار خزر، ربع رشيدی در شرق تبريز، و سلطان آباد (چمچال) در كنار
كوه بيستون از آن جمله است (رشيدالدين، همان، ۲/
۱۱۹۵، ۱۳۰۷،
۱۳۷۰، ۱۳۷۲،
۱۳۷۴، وقفنامه، جم ؛ وصاف، ۶۲۴؛ ابن
فوطی، ۱/ ۱۳۱-۱۳۲، ۲/
۱۰۹؛ حمدالله، نزهة، ۵۵، ۹۱،
۷۶، ۱۰۷، تاريخ، ۶۰۷؛ ابوالقاسم،
۴۵، ۱۱۶، ۱۳۳؛ حافظ ابرو، ذيل،
۶۸).
هنر معماری عصر ايلخانيان دنبالهرو
عصر سلجوقيان است با تغييراتی چون افزايش پيچيدگی گچبريهای
تزيينی، نورگيرهای فراوان، وسعت صحن و ارتفاع گنبد. همچنين گنبد دوگانۀ بناها
كه از اواخر دورۀ سلجوقيان به ندرت مشاهده شده، در اين دوره تداول عام يافته است. گنبد
سلطانيه نمونۀ بارز هنر معماری دورۀ ايلخانيان است (ويلبر، ۳۳؛ ويلسن، ۱۷۶؛
ديماند، ۱۰۳؛EWA, VII/ 400-404). هنر نقاشی و كم و بيش
سفالگری و نقاشی بر روی سفال، رنگآميزی كاشی و
تزيينات فلزی در دورۀ ايلخانيان از هنر دورۀ سونگ و يوآن چين تأثير پذيرفته است. گمان میرود كه اين انتقال نه
به واسطۀ هنرمندان ايرانی، بلكه به وسيلۀ هنرمندان چينی
كه برای نقاشی معابد بودايی در روزگار ارغون به ايران آورده
شدند، صورت گرفته باشد (رشيدالدين، جامع، ۲/ ۱۳۵۶،
۱۳۵۷؛ ديماند، ۴۸؛ ويلسن،
۱۶۵؛ EWA, VII/ 788ff.).
مصور ساختن كتاب از هنرهای شاخص
دورۀ ايلخانيان است. آثار قابل توجهی از كتابهای مصور اين دوره تا
روزگار ما بازمانده است. در اين آثار به تدريج رنگهای شفاف و براق ايرانی
جای رنگهای ملايم چينی را گرفت و نقاشی مينياتور با هويت
ايرانی پديد آمد كه در عصر تيموری و صفوی تكامل يافت. در
ابزارها و ظرفهای فلزی تزيين يافته، و در آثار سفالی و كاشيهای
بر جا مانده از آن روزگار تأثير چين كمابيش مشهود است (ويلسن،
۱۶۵-۱۷۴؛ ديماند،
۴۹-۵۲، ۱۵۲؛ حسن،
۱۷۴-۱۷۵، ۵۶۲؛ EWA, VII/ 792-796). در منابع از تصويرگران كتابها، نقاشان (وصاف،
۵۳۹؛ ابنفوطی، ۱/ ۱۲۰،
۴۸۷، ۳/ ۳۷۷)، موسيقیدانان
(وصاف، ۴۲، ۵۹؛ ابن فوطی، ۳/
۲۳۴، ۴/ ۲۹۹) و خطاطان (همو، ۲/
۵۱۷، ۴/ ۱۸۸) آن عصر ياد شده است .
مآخذ
آقسرايی، محمود، مسامرة الاخبار
و مسايرة الاخيار، به كوشش عثمان توران، آنکارا، ۱۹۴۳ م؛
ابنبطوطه، رحلة، به كوشش طلال حرب، بيروت، ۱۴۰۷ق/
۱۹۸۷ م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن فضلالله
عمری، احمد، مسالك الابصار، چ تصويری، به كوشش فؤاد سزگين، فرانکفورت،
۱۹۸۸ م؛ ابن فوطی، عبدالرزاق، مجمع الآداب، به كوشش
محمدكاظم، تهران، ۱۴۱۶ ق؛ ابوالقاسم كاشانی،
عبدالله، تاريخ اولجايتو، به كوشش مهين همبلی، تهران،
۱۳۴۸ ش؛ براون، ادوارد، تاريخ ادبی ايران، ترجمۀ علی
اصغر حكمت، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ بهار، محمدتقی، سبكشناسی،
تهران، ۱۳۷۶ ش؛ جوينی، عطاملك، تاريخ جهانگشای،
به كوشش محمد قزوينی، تهران، ۱۳۶۷ ش؛ حافظ ابرو،
عبدالله، پنج رسالۀ تاريخی، به كوشش فلكس تاور، پراگ، ۱۹۵۸ م؛
همو، ذيل جامع التواريخ رشيدی، به كوشش خانبابا بيانی، تهران،
۱۳۵۰ ش؛ حسن، زكی محمد، فنون الاسلام، بيروت،
۱۹۸۱ م؛ حمدالله مستوفی، تاريخ گزيده، به كوشش
عبدالحسين نوايی، تهران، ۱۳۶۴ ش؛ همو، نزهةالقلوب،
به كوشش گ. لسترنج، تهران، ۱۳۶۲ش؛ خواندمير، غياثالدين،
حبيب السير، تهران، ۱۳۶۲ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذكرة
الشعراء، به كوشش محمد رمضانی، تهران، ۱۳۶۶ش؛
ديماند، س. م.، راهنمای صنايع اسلامی، ترجمۀ عبدالله
فريار، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ رشيدالدين فضل الله، جامع
التواريخ، به كوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران،
۱۳۷۳ ش؛ همو، همان (قسمت اسماعيليان و ... )، به كوشش
محمدتقی دانشپژوه و محمد مدرسی زنجانی، تهران،
۱۳۵۶ ش؛ همو، سوانح الافكار، به كوشش محمدتقی دانشپژوه،
تهران، ۱۳۵۸ ش؛ همو، وقفنامۀ ربع رشيدی،
به كوشش مجتبى مينوی و ايرج افشار، تهران، ۱۳۵۶ش؛
شبانکارهای، محمد، مجمع الانساب، به كوشش هاشم محدث، تهران،
۱۳۶۳ ش؛ صياد، فؤاد عبدالمعطی، المغول فی
التاريخ، بيروت، ۱۹۷۰ م؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع
سعدين و مجمع بحرين، به كوشش عبدالحسين نوايی، تهران،
۱۳۵۳ش؛ مرتضوی، منوچهر، مسائل عصر ايلخانان، تبريز،
۱۳۵۸ ش؛ منتخب التواريخ معينی، منسوب به معينالدين
نطنزی، به كوشش ژان اوبن، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ ناصرالدين
منشی كرمانی، سمط العلى، به كوشش عباس اقبال آشتيانی، تهران،
۱۳۶۲ ش؛ همو، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار، به كوشش
جلالالدين محدث ارموی، تهران، ۱۳۶۴ش؛ وصاف، تاريخ،
به كوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش؛
ويلبر، ن. د.، معماری اسلامی ايران در دورۀ ايلخانان،
ترجمۀ عبدالله فريار، تهران، ۱۳۶۵ ش؛ ويلسن، ج. ك.،
تاريخ صنايع ايران، ترجمۀ عبدالله فريار، تهران، فرهنگسرا؛ نيز:
Bar Hebraeus, G., Tarih, tr. Ö.
R. Dogrul, Ankara, 1987; Clauson, G., An Etymological Dictionary of
Pre-Thirteenth Century Turkish, Oxford, 1972; Doerfer, G., Türkische und
mongolische Elemente im Neupersischen , Wiesbaden , 1965-1967; Esin, E., İslamiyetten
önceki türk kültür tarihi, Istanbul, 1978; EWA; İnan, A.,
Makaleler ve incelemeler, Ankara, 1987; Lessing F., Mongolian-English
Dictionary, Bloomington, 1982; Les Lettres de 1289 et 1305 des Ilkhan Argun et
Öljeitü, London, 1962.