responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 213

ابونصر مستوفی


نویسنده (ها) :
ابوالفضل خطیبی
آخرین بروز رسانی :
پنج شنبه 18 اردیبهشت 1399
تاریخچه مقاله

اَبونَصْرِ مُسْتُوفی، عزیزالدین احمد بن حامد بن محمد بن عبدالله‌ (472- مق‌ ‌527 ق / 1079-1133 م)، دیوان سالار برجسته و از كارگزاران متنفذ دربار سلجوقیان عراق، یبشترین آگاهی دربارۀ زندگانی ابونصر از روایات برادرزادۀ وی عمادالدین كاتب اصفهانی به دست می‌آید. عمادالدین در آثارش عم خود را بسیار مدح وثنا گفته است، از این رو تمام گفته‌هایی كه مستقیم یا با واسطه دربارۀ ابونصر و دشمنی ابوالقاسم درگزینی با او از عمادالدین نقل شده‌اند، خالی از اغراق به نظر نمی‌رسند.
ابونصر درخانواده‌ای از دیوانیان اهل فضل در اصفهان زاده شد (ابن جوزی. یوسف، 8(1) / 141). به گفتۀ ابن نجار وی درعلم حدیث دست داشت و گویا در بغداد به اخذ حدیث پرداخت؛ از ابومطیع محمد ابن عبدالواحد بن عبدالعزیز مصری روایت كرد و مبارك بن كامل معروف به ابن خفاف از او حدیث شنید (نك‌ : ابن فوطی، 4(1) / 404-405).
ابونصر در آغاز جوانی به عنوان دبیری لایق در دیوان گوهر خاتون، زوجۀ سلطان محمد بن ملكشاه سلجوقی، همراه با كمال‌الملك سمیرمی به نیابت از امیرالعمید محمد جوزجانی وزیر گوهر خاتون به كار پرداخت. كمال‌الملك با راهنماییهای ابونصر به اصلاحاتی دست زد كه بر اعتبار دیوان گوهر خاتون افزود (بنداری، 106-107)،.همكاری این دو در حكومت سلطان محمود سلجوقی (حك‌ ‌511-525 ق) پسر و جانشین محمد نیز ادامه یافت. محمود دست نشاندۀ عم خود سنجر، سلطان نیرومند سلاجقۀ خراسان بود. كمال‌الملك سمیرمی در حكومت محمود به مقام وزارت ارتقا یافت و ابونصر مستوفی نیز نایب وی و متصدق دیوان استیفا شد (همو، 123؛ نیز نك‌ : اقبال، 193). ابونصر نفوذ فراوانی بر كمال‌الملك داشت. هنگامی كه وزیر درصدد كشتن ابوالقاسم درگزینی (ه‌ ‌م)، صاحب دیوان طغرا برآمد، ابونصر به توصیۀ برادرش از نفوذ خود برای حفظ جان درگزینی بهره برد (بنداری، 124).
در 515 ق / 1121 م پس از قتل كمال‌الملك، شمش‌الملك بن نظام‌الملك وزارت یافت، اما به سبب بی‌كفایتی او، ابونصر در كنار ریاست دیوان استیفا‌، رتق وفتق امور را نیز در دست داشت (همو، 129). در این میان ابوالقاسم درگزینی كه نزد سنجر رفته بود، از وزیر نزد سلطان سعایت كرد و گفت كه او شوكت و هیبت سلطنت را زایل كرده است. سنجر نیز وزیر را فرا خواند. سلطان محمود از بیم افشای اسرار دولت نزد سنجر، فرمان قتل وزیر را صادر كرد. به تصریح عبدالرحمین ابن جوزی (9 / 247- 248) و ابن‌اثیر (10 / 614-615)، محمود به اغوای ابونصر مستوفی، وزیر را هلاك كرد، اما عمادالدین با سكوت در باب نقش ابونصر در این ماجرا، تنها به سعایت ابوالقاسم درگزینی اشاره كرده است (بنداری، 132-133). چنین می‌نماید كه درگزینی و ابونصر هر دو در قتل او دست داشته‌اند (نك‌ : اقبال، 187).
پس از قتل شمس‌الملك، سلطان محمود، منصب وزارت را به ابونصر مستوفی پیشنهاد كرد، اما وی از قبول آن سرباز زد (بنداری، 133). كلاوسنر (ص 87) علت عدم پذیرش وزارت از سوی ابونصر را در بی‌اعتباری این مقام و نیز پیامدهای خطرناك ناشی از پذیرش آن دانسته است (قس: ایرانیكا، I / 353). سرانجام ابونصر با پیشنهاد واگذاری وزارت به دوست و معتمد خود، ابوالقاسم درگزینی، همكاری با او در ادارۀ امور را در كنار تصدی دیوان استیفا متعهد شدند و تا روی كار آمدن درگزینی، بی‌آنكه رسماً این منصب را پذیرفته باشد، حدود یك سال وظایف وزیر را عهده‌دار بود.
رابطۀ دوستانۀ درگزینی و ابونصر چندان نپایید ( بنداری، همانجا) و ابونصر مستوفی از بیم وزیر در 517 ق / 1123 م یا 518 ق با اجازۀ‌سلطان محمود به حج رفت. استعفای ابونصر از دیوان استیفا پس از بازگشت از حج، گرچه در آغاز مورد پذیرش محمود قرار نگرفت، اما سرانجام براثر اصرار ابونصر پذیرفته شد، ولی محمود خزانه‌داری و تربیت فرزندان خویش را به او واگذاشت (همو، 137- 138). به گمان كلاوسنر، ابونصر بدین‌سبب استعفا كرد تا در موقعیتی قرار گیرد كه بهتر بتواند بر ضد درگزینی بر سلطان اعمال نفوذ كند (ص 55).
درگزینی در اواخر ذیحجۀ 520 یا اوایل محرم 521 سلطان محمود را بر آن داشت تا بغداد را تسخیر كند. حملۀ محمود به بغداد با وساطت ابونصر مستوفی و ابن صدقه، وزیر المسترشد بالله خلیفۀ عباسی به صلح انجامید و محمود اطاعت از خلیفه را گردن نهاد و به تختگاه خود بازگشت (بنداری، 141؛ نیز نک‌ : ابن اثیر، 10 / 635- 638). ناكامی محمود دراین تهاجم ونیز بیدادگری و ستم بیش از حد درگزینی سبب شد كه سلطان محمود به تقاضای ابونصر، درگزینی را پس از 3 سال وزارت دستگیر كند و به او تحویل دهد، اما ابونصر از قتل وی خودداری كرد واین امر را به وزیر بعدی واگذاشت. محمود پس از عزل درگزینی به پیشنهاد ابونصر، انوشیروان بن خالد را به وزارت برگماشت و درگزینی نیز به وی واگذار شد. درگزینی پس از آنكه حدود یك سال در حبس ماند، با پرداخت رشوه بار دیگر بر مسند وزارت تكیه زد (بنداری، 139-140).
بیدادگریهای ابوالقاسم درگزینی همچنان ادامه یافت و این بار بسی كوشید تا ابونصر مستوفی را از سر راه خود بردارد. آنگاه كه سلطان سنجر نماینده‌ای برای مطالبۀ میراث و جواهرات دو دختر خود ــ كه پیش از آن به عقد محمود درآمده و یكی پس از دیگری درگذشته بودند ــ فرستاد، درگزینی از این فرصت بر ضد ابونصر استفاده كرد و به محمود چنین نمایاند كه سنجر تنها با شهادت ابونصر كه فردی امین و مورد اعتماد اوست، این میراث را مطالبه كرده است. سپس پیشنهاد كرد كه وی را تا پایان این ماجرا زندانی سازد. سلطان، ابونصر را نزد خویش فرا خواند و محترمانه این مقصود را باز گفت و فرمان داد وی را به بهروز خادم، شحنۀ بغداد واگذارند تا در قلعۀ تكریت زندانی كند (همو، 142).
اندكی پس از دستگیری ابونصر، سطان محمود درگذشت (525 ق / 1131 م) و كشمكش میان برادران وی بر سر جانشینی آغاز شد. مسعود، یكی از مدعیان سلطنت، به هنگام عبور از بغداد، ابونصر مستوفی را از امیر نجم‌الدین ایوب، والی تكریت خواستار شد تا به وزارت خود برگمارد، اما نجم‌الدین به سبب بیم از سرور خود بهروز كه طرفدار طغرل برادر دیگر محمود بود، ازاین كار سرباز زد (همو، 152). سرانجام سنجر، طغرل را به جانشینی محمود برگزید و ابوالقاسم درگزینی را نیز به وزارت او برگماشت (اقبال، 269). درگزینی درغیاب طغرل از سنجر كه عازم خراسان بود، خواست كه برای تسریع امور، فرمان نامه‌هایی نانوشته را مهر و امضا كند و آنها را دراختیار او نهد تا در مواقع لزوم مورد استفاده قرار گیرد. سپس فرمان قتل ابونصر مستوفی را بر روی یكی از این فرمانها نوشت و آن را به بهروز خادم سپرد و او نیز ابونصر را به قتل رساند (بنداری، 155-156). اندكی بعد طغرل، ابوالقاسم درگزینی را هلاك كرد و كس نزد ابونصر فرستاد تا او را به وزارت خویش برگمارد، اما پس از آگاهی از كشته شدن وی بسیار اندوهناك شد (همو، 157، 159).
منابع ما دربارۀ شخصیت ابونصر مستوفی یكسان سخن نگفته‌اند. عمادالدین در آثار خود، وی را بسی ستوده است (همو، 106، 129، جم‌ ). برخی دیگر نیز به فضل و دانش ودرستكاری او اشاره كرده‌اند (نك‌ : قمی، 20-21؛ منشی كرمانی، 75). با توجه به نقش او در قتل وزیر شمس‌الملك و نیز اقدامش در عزل انوشیروان بن خالد (بنداری، 129-130)، به نظر می‌رسد كه برخلاف سخنان عمادالدین، از دسیسه‌گری مبرا نبوده است.
ابونصر مستوفی قوانین جدیدی برای دیوان استیفا وضع كرد و در زمان او این دیوان رونق خاصی یافت (قمی، 39؛ ابن‌فوطی، 4(1) / 404). جمال‌الدین جواد اصفهانی از جملۀ‌ دست پروردگان او بود كه بعدها درحكومت اتابكان موصل و شام به وزارت رسید (بنداری، 193). چنین توان گفت كه مستوفیان پس از ابونصر، دست پروردگان او بودند (كلاوسنر، 67). ابونصر بیمارستانی برای سپاه سلطان محمود تأسیس كرد كه اسباب و داروها و طبیبان آن را 200 شتر حمل می‌كردند. همچنین او در یكی از محله‌های بغداد، مدرسه‌ای برای یتیمان دایر ساخت و موقوفاتی برای آن تعیین کرد (بنداری، 129). از بذل و بخششهای او نیز، حکایتها نقل کرده‌اند (ﻧﻜ : همو، 137- 138؛ ابن‌جوزی، یوسف، 8(1) / 142).
ابونصر مستوفی به عین القضات همدانی، عارف برجستۀ آن عصر اعتقاد بسیار داشت و فرمان او را به کار می‌بست و چون ابونصر دستگیر شد، ابوالقاسم درگزینی برخی از علما را بر آن داشت تا به قتل عین القضات فتوا دهند و سرانجام او را در 525 ق بردار کردند (سبکی، 7 / 129).
ابونصر مستوفی دبیری هنرپرور و شعردوست بود و شاعران بسیاری از نقاط مختلف نزد او می‌آمدند و اشعاری در مدح وی می‌سرودند و صله دریافت می‌کردند (ابن‌خلکان، 1 / 189). ابونصر خود نیز شعر می‌سرود و ابیاتی چند از سروده‌های او در منابع آمده است (ﻧﻜ : قمی، 21؛ منشی کرمانی، همانجا). عمادالدین، یکی از انگیزه‌های نگارش اثر مشهور خود خریدة القصر را جمع‌آوری و ضبط اشعار و مدایحی که شاعران و ادیبان به ابونصر، تقدیم داشته‌اند (1(1) / 7- 8)، برشمرده است. از معروف‌ترین ستایشگران او، ارجانی (ﻧﻜ : ابن‌خلکان، همانجا) و حیص بیص (1 / 165، 245) را می‌توان نام برد.

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1359 ق؛
ابن‌جوزی، یوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، حیدراباد دکن، 1370 ق / 1951 م؛
ابن‌خلکان، وفیات؛
ابن‌فوطی، عبدالرزاق، مجمع الآداب فی معجم الالقاب، به کوشش مصطفی جواد، دمشق، 1962 م؛
اقبال، عباس، وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و یحیی ذکاء، تهران، 1338 ش؛
بنداری اصفهانی، فتح بن علی، زبدة النصر، مختصر تاریخ آل سلجوق عمادالدین کاتب، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛
حیص بیص، سعد بن محمد، دیوان، به کوشش مکی السید جاسم و شاکر هادی شکر، بغداد، 1974 م؛
سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیة الکبری، به کوشش محمود طناحی و عبدالفتاح محمد الحلو، قاهره، 1383 ق / 1964 م؛
عمادالدین کاتب، محمد بن محمد، خریدة القصر و جریدة العصر (قسم العراقی)، به کوشش بحمد بهجة الاثری و جمیل سعید، بغداد، 1375 ق / 1955 م؛
قمی، نجم‌الدین، تاریخ الوزراء، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1363 ش؛
منشی کرمانی، ناصرالدین، نسائم الاسحار، به کوشش جلال‌الدین حسینی ارموی، تهران، 1364 ش؛
نیز:

Iranica;
Klausner, Carla L., The Seljuk Vezirate, Cambridge / Massa-chusetts, 1973.

ابوالفضل خطیبی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 213
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست