responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 202

ابومنصور بن یوسف


نویسنده (ها) :
ابوالفضل خطیبی
آخرین بروز رسانی :
پنج شنبه 18 اردیبهشت 1399
تاریخچه مقاله

اَبومَنْصورِ بْنِ یُوسُف، عبدالملك بن محمد بن یوسف (395 ـ محرم 460 ق / 1005 ـ نوامبر 1067 م)، ملقب به الشیخ الاجل، شخصیت دینی متنفذ حنبلی مذهب، سیاستمدار و مشاور القائم بامرالله عباسی كه در حوادث مهم میانۀ سدۀ 5 ق نقش داشته است.
ابومنصور از خاندانی بزرگ از حنبلیان بغداد برخاست (ماسینیون، II / 491). دربارۀ تحصیلات او تنها می‌دانیم كه از جد مادریش، امام ابوالحسین احمد بن عبدالله سوسنگردی (ذهبی، 18 / 333) و نیز از كسانی چون ابن یحیی بَیع، ابوعمر ابن مهدی، ابوالحسن ابن صلت اهوازی و ابوالحسین ابن بشران حدیث شنید (خطیب، 10 / 434؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمن، 16 / 108). از اشارات عبدالرحمن ابن‌جوزی چنین برمی‌آید كه ابومنصور از راه تجارت ثروت هنگفتی اندوخت كه با صرف آن در جهت حمایت از عالمان دین و بخشش به امرا و دولتمردان دستگاه خلافت و برخی از اهالی بغداد، نزد آنان سخت محبوبیت یافت (16 / 108- 109؛ نیز نك‌ : خطیب، همانجا)، چندانكه گفته‌اند بغدادیان در دشوارهای روزگار، به او رجوع می‌كردند (بنداری، 35). وی نزد خلیفه نیز چندان اعتبار یافت كه رأی او در تعیین سیاست داخلی و خارجی دستگاه خلافت مؤثر بود. در اواخر ایام بویهیان شیعی مذهب كه طغرل قصد بغداد كرده بود، ابومنصور بر آن شد تا نظر مساعد سلاجقه را به دستگاه خلافت جلب كند. از این‌رو در 447 ق چند ماه پیش از ورود طغرل به بغداد كه ابوعبدالله حسین بن علی بن ماكولا، قاضی‌القضاة شافعی بغداد درگذشت، از خلیفه درخواست كرد كه ابوعبدالله دامغانی حنفی را، ظاهراً برای جلب عنایت سلجوقیان كه بر مذهب حنفی بودند، به جانشینی وی برگمارد (ابن‌اثیر، 9 / 615؛ EI2, S ). بدین‌سان ابومنصور به تدریج می‌كوشید تا در برابر این سلسلۀ نوظهور، استقلال نسبی دستگاه خلافت را هم پاس بدارد (نك‌ : دنبالۀ مقاله).
در 450 ق كه بساسیری به بغداد حمله برد و خلیفه را برانداخت، ابومنصور نیز به دست قریش بن بَدران، امیر موصل و متحد بساسیری، گرفتار آمد؛ اما در محرم سال بعد چون برعهده گرفت كه مالی به بساسیری و قریش رساند، از حبس رهایی یافت (ابن‌جوزی، عبدالرحمن، 16 / 44؛ ابن‌جوزی، یوسف، 40، 46). در صفر 451 بساسیری از او و ابوعبدالله دامغانی و گروهی از علویان و عباسیان برای المستنصر بالله خلیفۀ فاطمی مصر بیعت گرفت (ابن جوزی، عبدالرحمن، همانجا). در همان سال پس از بازگشت طغرل سلجوقی به بغداد، بسیاسیری كه در واسط به سر می‌برد و گویا ابومنصور نیز با او بود، خواست آمادۀ مقابله شود. پس ابومنصور را به رسالت نزد دبیس بن مزید فرستاد و از او بر ضد طغرل یاری خواست، اما دبیس نپذیرفت و از بسیاسیری روی برتافت (همو، 16 / 52-53). در همین ایام، ابومنصور بار دیگر به پایمردی مُهارش امیر حدیثه كه خلیفه را نزد خود داشت، به وساطت میان طغرل و قریش بن بدران برای تأمین آزادی خلیفه در برابر خودداری طغرل از مقابله با بساسیری، پرداخت (ابن قلانسی، 89)، ولی بساسیری پس از آزادی خلیفه سرانجام در جنگ با طغرل به قتل رسید وخلیفه با حمایت سلطان سلجوقی بار دیگر به خلافت نشست (ابن اثیر، 9 / 646- 649).
با كشته‌شدن بساسیری، خلیفه‌القائم در 453 ق خواست ابوتراب اثیری را كه در روزگار حبس با او نكوییها كرده بود، به وزارت برگمارد، اما ابومنصور كه به وی دشمنی می‌ورزید، ابوالفتح ابن دارست (ﻫ م) را برای این مقام پیشنهاد و تأكید كرد كه او نه تنها اقطاعی نمی‌خواهد، كه هدایایی نیز تقدیم می‌كند. سرانجام خلیفه به‌رغم مخالفت طغرل با این انتصاب، ابن دارست را از شیراز فراخواند و وزارت بدو داد (بنداری، 24؛ ابن‌اثیر، 10 / 14). در همین سال مخالفت سرسختانۀ القائم با ازدواج دخترش و طغرل، روابط دستگاه خلافت و سلجوقیان را تیره كرد و طغرل خواست برضد خلیفه به اقداماتی دست زند، اما ابومنصور و نیز ابوعبدالله دامغانی به وساطت پرداختند، تا سرانجام در اوایل سال بعد خلیفه به این ازدواج تن در داد و روابط آن دو بهبود یافت (بنداری، 22-23؛ ابن اثیر، 10 / 21؛ ابن جوزی، یوسف 80، 87- 88، 92-94).
از این پس تا اواخر 459 ق آگاهی چندانی از احوال ابومنصور در دست نداریم. در ذیقعدۀ همین سال به هنگام گشایش مدرسۀ نظامیۀ بغداد، چون اسحاق شیرازی (ﻫ م) فقیه نامدار شافعی كه از سوی خواجه نظام‌الملك به استادی مدرسه منصوب شده بود، حضور نیافت، ابونصر ابن‌صبّاغ، تالی ابواسحاق در علوم دین به اشارۀ ابومنصور برجای وی گمارده شد، اما نظام‌الملك از این انتصاب برآشفت و سرانجام ابواسحاق را به اصرار به تدریس در نظامیه واداشت (ابن جوزی، عبدالرحمن، 16 / 102-103؛ ابن اثیر، 10 / 55).
ابومنصور در آغاز سال بعد در بغداد درگذشت و در گورستان باب حرب، در مقبرۀ احمد بن حنبل كنار پدر و نیایش به خاك سپرده شد (خطیب، همانجا؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، 16 / 109). ابوالفضل صُرّدُر در قصیده‌ای او را رثا گفت (بنداری، 35).
گفته‌اند ابومنصور در كارهای خیر یگانۀ روزگار بود (خطیب، همانجا) كه از آن جمله باید از تعمیر و تجهیز بیمارستان عضدالدوله در بغداد كه ویران شده بود، یاد كرد (بنداری، همانجا؛ ابن اثیر، 10 / 58؛ دربارۀ بخشندگیها و كرامات او، نك‌ : ابن‌بنّا، 26-27؛ ابن جوزی، عبدالرحمن، 16 / 108-110؛ ابن كثیر، 12 / 97).
ارزیابی نقش ابومنصور در رویدادهای مذهبی آن عصر تا حدی دشوار است. پس از پایان فرمانروایی بویهیان شیعی در بغداد، منابع از ابومنصور به عنوان بزرگ‌ترین حامی اهل سنت و مخالف سرسخت بدعت‌گذاران یاد كرده‌اند (ابن‌بنا، 26، جم‌ ‌؛ خطیب، همانجا)، اما چنین می‌نماید كه او در مذهب حنبلی ــ كه مذهب غالب سنیان بغداد بود ــ چندان تعصبی نداشت، زیرا وی بزرگ‌ترین پشتیبان ابوالوفاء ابن عقیل (ﻫ م) فقیه جنجال برانگیز حنبلی بود كه گفته‌اند گرایش به اعتزال داشت، در حالی كه حنبلیان دشمنان معتزله بودند. ابومنصور پس از مرگ ابویعلی ابن فرّاء (استاد جامع المنصور در 458 ق) با وجود حضور فقیه نامدار حنبلی، شریف ابوجعفر عبدالخالق بن عیسی، از نفوذ خود بهره برد و ابن عقیل را كه 20 سال از شریف ابوجعفر كوچك‌تر بود، به جای ابویعلی برنشاند (ابن‌رجب، 1 / 173؛ ماسینیون، II / 492). ظاهراً همین موجب شد تا شریف ابوجعفر و پیروانش كه حنبلیان متعصبی بودند، از این انتصاب ناخشنود شوند و با ابن‌عقیل از در مخالفت درآیند، اما اینان تا زمانی كه ابومنصور زنده بود، كاری از پیش نبردند (نك‌ : مقدسی، «جزئیات»، 121-122).
به نظر می‌رسد ابومنصور در ایجاد آشتی میان مذاهب اهل سنت و حتی میان حنبلیان و معتزلیان نقش بسزایی داشته است. زیرا بلافاصله پس از درگذشت او كشمكش میان شریف ابوجعفر و ابن‌ولید معتزلی آغاز شد (ابن‌ جوزی، عبدالرحمن، 16 / 105- 106؛ نیز نك‌ : ابن رجب، 1 / 24؛ علیمی، 2 / 155؛ قس: ماسینیون، همانجا) و موقعیت ابن عقیل نیز چندان متزلزل شد كه سرانجام شریف ابوجعفر و پیروانش او را به اعتزال متهم كردند، سپس به توبه‌اش واداشتند. ابن رضوان و ابن جرده دو تن از دامادهای ابومنصور نیز كه در این ایام به ابوجعفر پیوسته بودند، با دو تن از فرزندان ابومنصور به نامهای ابومحمد و ابوالحسن به عنوان شهود، توبه‌نامۀ ابن عقیل را امضا كردند (ابن بنّا، 26؛ مقدسی، همان، 105-106, 120, 124). با اینهمه، نفوذ و محبوبیت ابومنصور در میان حنبلیان چندان بود كه با وجود حمایتش از ابن عقیل نه تنها هیچ‌گاه خود به اعتزال متهم نشد، بلكه ابن بنا، حنبلی پرشور، در بخشهایی از یادداشتهای خود كه به رویداد مربوط به تعقیب و آزار ابن‌عقیل می‌پردازد، هاله‌ای از تقدس پیرامون ابومنصور افكنده است. همو از حنبلیان یاد می‌كند كه بر مزار ابومنصور حاضر می‌شدند و برای مقابله با بدعتهای نكوهیده او را به یاری فرامی‌خواندند (همانجا). ابن‌بنا در جای دیگر از شیخی روایت می‌كند كه به او می‌گوید: پایان كار ابن عقیل از «بركات شیخ الاجل ابن یوسف» بوده است (همانجا).
شخصیت متنفذ سیاسی و مذهبی ابومنصور در بغداد و برخی كارها كه به‌رغم خواجه نظام‌الملك ــ شافعی متعصب و مدافع اشعریان ــ از او به ظهور پیوست، می‌توانست خشم خواجه را برانگیزد. هم از این‌روست كه مرگ ابومنصور از همان ایام تردیدهایی برانگیخت؛ چنانكه ابن‌بنا كه یادداشتهای روزانۀ خود را چندماه پس از درگذشت او نوشته، آورده است كه ابومنصور را در خواب دیده كه با پای برهنه به دادخواهی نزد خلیفه می‌شتافته است (ص 285). ابن‌بنا در جای دیگر در قطعه شعری كه خود سروده، از خون ابومنصور سخن گفته است. مقدسی به استناد همین گزارشها احتمال داده است كه ابومنصور به مرگ طبیعی درنگذشته و شاید به رقابت با نظام‌الملك جان باخته باشد («نهادها»، 36). به‌ویژه آنكه ابومنصور حدود كمتر از دو ماه پس از رویداد مربوط به مدرسۀ نظامیۀ بغداد كه با انتصاب ابونصر ابن صبّاغ خشم وزیر پرآوازۀ سلجوقی را برانگیخت، درگذشت (نك‌ : سطور پیشین).

مآخذ

ابن اثیر، الكامل؛
ابن بنا، حسن (نك‌ : مل‌ ، مقدسی، یادداشتها
ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛
ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان، به كوشش علی سویم، آنكارا، 1968 م؛
ابن رجب، عبدالرحمن، الذیل علی طبقات الحنابلة، به كوشش هانری لائوست و سامی دهّان، دمشق، 1370 ق / 1951 م؛
ابن قلانسی، حمزه، ذیل تاریخ دمشق، به كوشش آمد رز، بیروت، 1908 م؛
ابن كثیر، البدایة؛
بنداری اصفهانی، فتح، زبدة النصرة، مختصر تاریخ آل سلجوق عمادالدین كاتب، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛
خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛
ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی، بیروت، 1405 ق / 1984 م؛
علیمی، عبدالرحمن، المنهج الاحمد فی تراجم اصحاب الامام احمد، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید و عادل نویهض، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛
نیز:

EI2, S;
Makdisi, George, «Autograph Diary of an Eleventh Century Historian of Baghdād [Ebn-e Bannā]», Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 1957, vol.XIX;
id, «Muslim Institutions of Learnings in Eleventh Century Baghdad», ibid, 1961, vol. XXIV;
id, «Nouveaux détails sur l’affaire d’Ibn ʿAqil», Mélanges Louis Massignon, Damas, 1957, vol. III;
Massignon, Louis, La passion de Husaynibn Mansur Hallâj, Paris, 1975.

ابوالفضل خطیبی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 202
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست