responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1708

ابن ماهان، علی


نویسنده (ها) :
عبدالکریم گلشنی
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اِبْنِ ماهان، علی بن عيسی بن ماهان (مق‌ 195ق / 811م)، از اميران و فرمانروايان نامدار دورۀ نخستين حكومت عباسيان كه مدتی از سوی هارون‌الرشيد حكومت ناحيۀ خراسان را در دست داشت. پدرش عيسی بن ماهان كه از موالی بنی خزاعه بود، در آغاز از زمرۀ ياران ابومسلم به شمار می‌رفت، ولی چندی بعد از او گسست و جانب ابوالعباس سفاح، نخستين خليفۀ عباسی، را گرفت و زمانی كه قدرت ابومسلم در خراسان رو به افزايش بود، به توطئه برضد او و اطرافيانش اقدام كرد و حتی به اغوای خليفه، مردم را بر وی شورانيد (دنيل، 120-121)، ليكن چندی نگذشت كه به امر ابومسلم كشته شد (بلاذری، 3 / 169).
علی بن عيسی به لحاظ سوابق پدرش، از زمان جوانی مورد اعتماد خلفا بود و مناصب ديوانی را تا مقامات عالی به دست آورد. ترقی ابن ماهان در ديوان خلافت، پس از درگذشت منصور خليفۀ عباسی (158ق / 775م) آغاز شد. چون عيسی بن موسی ــ كه از محارم خليفه و وليعهد سابق منصور بود ــ بيعت با مهدی جانشين و پسر او را نپذيرفت، علی در مجلس رسمی و با حضور بزرگان بنی عباس، عيسی را با تهديد به قتل وادار به بيعت با مهدی كرد (ابن اثير، 6 / 34) و از اين پس مورد توجه خليفۀ جديد قرار گرفت. او در 167ق / 784م به رياست نگهبانان موسی بن مهدی، فرزند خليفه منصوب گشت (سوردل، 120) و چون موسی الهادی به خلافت رسيد، او را صاحب شُرطه (رئيس پليس) كرد (بلعمی، 2 / 1170). ابن ماهان در 180ق، به روزگار خلافت هارون الرشيد، بی آنكه شايستگی حكومت داشته باشد، به اميری خراسان رسيد (نك‌ : همو، 2 / 1205؛ ابن اثير، 6 / 150)، با اينهمه هارون در نامه‌ای به خط خويش او را «ابن الزّانية» (روسپی‌زاده) خطاب كرده است (طبری، 8 / 327).
چنين می‌نمايد كه اوضاع آشفتۀ خراسان و شورشهای پی‌درپی محلی ــ كه ريشه در نابسامانی اوضاع اقتصادی و اجتماعی داشت ــ در ايام خلافت هارون الرشيد (170-193ق / 786- 809م) همچنان به قوت خود باقی بود و اقدامات سريع نظامی عمال خليفه در سركوب آنها و تعويض مكرر حكام منطقه (حمزۀ اصفهانی، 142-144) نيز امنيت سراسری خراسان را تأمين نكرد.
عباسيان چون در مقابل ايرانيان رفتاری كاملاً متفاوت با پيشينيان خود داشتند و در عزل و نصب حكام خراسان، برخلاف بنی‌اميه كه اين امر را بر عهدۀ امير عراق می‌نهادند، شخصاً اقدام می‌كردند (اشپولر، 316, 324)، هارون نيز به پيروی از اين اصل، ابن ماهان را، به رغم مخالفت يحيی برمكی (بيهقی، 470) و ديگر وزيران (بلعمی، همانجا)، در نهان به قصد دستگيری يحيی علوی (بلعمی، 2 / 1196؛ بووا، 114؛ دنيل، 185)، به سوی آن منطقۀ وسيع ثروت خيز گسيل داشت (طبری، 8 / 269؛ ابن اثير، همانجا). ابن ماهان پس از ورود به خراسان، يحيی را كه در ايام حكومت فضل برمكی (بيهقی، 469-470) يا برادرش جعفر (ابن خلكان، 1 / 334-335) در آن سامان به مصالحه گراييده بود و از هارون الرشيد «امان» داشت (طبری، 8 / 242-243؛ مسعودی، 6 / 193، 300)، در نهانگاهی بگرفت و به دارالخلافه فرستاد. خليفه پيمان‌شكنی كرد و يحيی را كشت (بلعمی، 2 / 1196-1197). ابن ماهان چون از برمكيان سخت نفرت داشت (صابی، 52)، هارون را به محبتی كه مردم خراسان به فضل و جعفر می‌داشتند، بدگمان ساخت و موسی پسر يحيی را به اقدامات ضد خلافت متهم نمود و از او نزد خليفه بدگويی كرد و به گفتۀ طبری اين نخستين رخنه‌ای بود كه در كار برمكيان افتاد (8 / 293؛ نيز نك‌ : گرديزی، 163؛ ابن اثير، 6 / 177). هارون در 183ق حكومت بخشی از قلمرو خلافت، يعنی بلاد شرقی و شمال شرقی ايران را به مأمون كه از مادر ايرانی بود، ظاهراً بر اساس يك رسم كهن ايرانيان (اشپولر، 320)، تفويض كرد و سرزمينهای غربی خلافت را هم كه قبلاً به ديگر پسرانش، امين و مؤتمن، انتقال داده بود، با ترتيباتی خاص و به خط و مهر آنان در صحيفه‌ها نويسانيد و فرمان داد تا آنها را بر كعبه بياويزند (طبری، 8 / 275-286). اين اقدام جديد خليفه اگرچه تا حدی ناكامی و شكست عيسی بن علی، فرزند ابن ماهان و حاكم سيستان را از خوارج در 182ق (گرديزی، 290-291)، تحت‌الشعاع قرار داد و توجه مخصوص هارون را به صفحات شرق معطوف ساخت، ليكن تأثيری در كاهش نارضاييها برجای نگذاشت و تقسيم قلمرو اسلامی بين برادران پس از مرگ پدر، به صف‌آرايی نظامی خراسانيان و حكومت بغداد گراييد، اما كاروانهای حامل تحف و هدايای غيرقابل وصف علی بن عيسی كه به پيشگاه خليفه تقديم می‌گرديد، ولايت او را برای مدتی طولانی (12 سال) تضمين كرد و دست خاندانش را در تاراج اموال ساكنان خراسان، ماوراءالنهر، ری، جبال، گرگان، و طبرستان، كرمان، اصفهان، خوارزم و سيستان بازگذاشت (بلعمی، 2 / 1201؛ بيهقی، 471-472). در اين ميان سركوب قيام ابوالخصيب نسايی، حاكم ابيورد، در 186ق هرچند علی را در اعادۀ امنيت منطقه ياری داد (ابن اثير، 6 / 174؛ ابن تغری بردی، 2 / 119)، اما ديری نپاييد كه رافع بن ليث از نوادگان نصربن سيار كه آخرين والی خراسان در عصر امويان بود، در 190ق در سمرقند دست به قيامی گسترده زد. علی پسرش عيسی را به جنگ وی فرستاد، اما لشكريانش در برابر رافع تاب مقاومت نياوردند و شكست خوردند و عيسی در معركه به قتل رسيد و گنجی كه در باغ خانۀ او در بلخ مدفون بود، كشف گرديد، و مال‌اندوزی بي حد خاندان ابن ماهان را برملا كرد (طبری، 8 / 319-320، 324؛ ابن اثير، 6 / 203). علی خود از آن دفاين گرانبها خبر نداشت، اما جاسوسان خليفه ماجرا را به بغداد گزارش دادند. قيام رافع كه با پشتيبانی عامۀ مردم تا ماوراءالنهر كشيده شده بود و علی چندبار در مصاف با آنان ناكام مانده بود، بيزاری اهل خراسان را از حكومت ستمگرانۀ ابن ماهان و انزجار آنان را از خلافت بغداد آشكار ساخت. خليفه در 189ق تصميم گرفت شخصاً به خراسان آيد، اما چهار ماه اقامت در ری و رسيدن پيشكشهاي كلان والی او را از عزم خود منصرف كرد (طبری، 8 / 315-316). چندی بعد بر اثر شدت نارضاييها و ارسال نامه‌هايی از سوی بزرگان طبقات خراسان به بغداد در شكايت از سوء سياست علی، هارون، ناگزير هرثمة ابن اَعْيَن را در 191ق با تجهيزات نظامی، ظاهراً به كمك ابن ماهان و در باطن به قصد برافكندن وی و مطالبۀ اموال به خراسان گسيل داشت (همو، 8 / 326- 328؛ بلعمی، 2 / 1204- 1205؛ ابن اثير، همانجا). هرثمه توانست با حيله بر علی فايق آيد و حكم عزلش را كه به خط خليفه بود، به او تسليم نمايد و اموال و نقدينه‌های او را كه بار 500‘1 شتر بود، ضبط كند (طبری، 8 / 324-325). هرثمه هر روز در مسجد آدينه می‌نشست و علی را با بند پيش خود می‌نشاند و هر كه را بر وی حقی بود، باز پس می‌داد (بلعمی، 2 / 206). به زودی مرسوم شد كه حكام و دولتمردان معزول به يك مجازات سنگين نقدی نيز محكوم شوند و غرض از آن بازستاندن اموالی بود كه به ستم گرفته می‌شد.
هارون در 192ق دومين بار قصد مسافرت به خراسان كرد تا به قلع و قمع شورشها و رتق و فتق امور بپردازد. در گرگان بخش مهمی از خزاين و نقدينه‌های علی را نزد وی آوردند. آنگاه دستور داد كه علی بن عيسی را دستگير كرده به بغداد فرستند و به امين نوشت تا علی را به زندان بيفكند و خود با حالت بيماری به سمت طوس روان شد. اما قبل از آنكه بتواند از نفوذ و شخصيت خويش در حل مشكلات این خطه سود جويد، درگذشت.
هارون در دومين سفر به خراسان، مأمون را به توصيۀ فضل بن سهل، وزير خردمند ايرانی، همراه خود به خراسان برد و او را با لشكری مجهز به مرو فرستاد. چون علی بن عيسی از قبل برای مأمون از مردم خراسان بيعت خواسته بود (طبری، 8 / 393؛ ابن اثير، 6 / 243-244)، او توانست با استفاده از شرايط مناسب و حسن تدبير وزير، تدريجاً امنيت و آرامش را در قلمرو خويش استقرار دهد. علاقۀ هارون به خراسان و انگيزۀ مسافرتهای او به آن منطقه بی‌ترديد در صف‌بنديهای بعدی امين و مأمون تأثير گذاشت، به ويژه اينكه خليفه در واپسين ايام عمر ضمن وصايايی به مأمون، او را به عنوان وليعهد جانشين خود امين، منصوب كرد و مقرّر داشت همۀ اموالی كه با وی بود به مأمون داده شود. فضل بن ربيع ـ وزير هارون ـ كه بعد از سقوط برمكيان سعی داشت خود را به مرتبۀ آنان برساند، برخلاف آنچه وصيت شده بود، آن خزاين و نقدينه‌ها را به بغداد نزد محمدامين برد (گرديزی، 293). فضل از قدرت فزايندۀ مأمون و خراسانيان هراسان بود و چون نقش عمده را در تعيين سياست بنی عباس برعهده داشت، با تفتين و دسيسه‌چينی، اختلاف و نزاع بين امين و مأمون را پديد آورد. در اين ميان تنها كسی كه می‌توانست با تجارب خود در خراسان و شناختی كه از طبقات مردم آن سامان داشت، فضل را تا رسيدن به هدف همراهی كند، علی بن عيسی بن ماهان، حاكم معزول و زندانی بود. از اين رو فضل او را از زندان رها كرد. امين آنگاه به اغوای اين دو، فرزند خردسالش موسی را به وليعهدی برگزيد و ابن ماهان را سرپرست وی كرد و فرمان داد تا مأمون و مؤتمن را از وليعهدی خلع كنند و نام آنان را از خطبه و سكه براندازند و صحيفه‌ها از كعبه بردارند و پاره پاره كنند (بلعمی، 2 / 1213-1214؛ ابن اثير، 6 / 227- 228). چون مأمون از خلع خويش از منصب وليعهدی آگاه شد، نامه‌هايی پندآميز به امين، فضل بن ربيع و ابن ماهان نوشت و وصيت پدر را به ياد آنان آورد و خود را يكی از عاملان اميرالمؤمنين خليفه امين برشمرد. مأمون از بدو ورود به مرو، در رفع مشكلات مردم به جد می‌كوشيد. او خراج خراسان را يك چهارم تقليل داد و به سپاهيان پاداشی برای يك سال وظيفه اعطا كرد و ارتباط مردم را با فقها تشويق نمود (جهشياری، 225؛ سوردل، 198-199؛ دنيل، 193)، به طوری كه در 194ق رافع بن ليث كه انگيزۀ قيام او را فشار و زورگويی عمّال حكومتی علی بن عيسی دانسته‌اند (همو، 188)، با آنكه از سوی بعضی اقوام همسايه حمايت می‌شد، به مأمون پناه جست (ابن اثير، 6 / 229). بدين سان مأمون جای خويش را نزد خراسانيان كه او را «خواهرزادۀ» خود می خواندند (جهشياری، همانجا) باز كرد و همگان با او به خلافت بيعت كردند و در دفاع از خراسان و نبرد با امين و ابن ماهان با وی همداستان شدند.
از آن سو، امين كه مهيای كارزار شده بود، ابن ماهان را به فرماندهی سپاه بغداد و جنگ با خراسانيان برگزيد و ولايت همدان، نهاوند، اصفهان، قم و ری را به او واگذار كرد (قمی، 37) و نامه و پيام به ملوك طبرستان و ديلم فرستاد و آنان را به قطع راههای خراسان توصيه كرد (ابن اثير، 6 / 241) و قاسم بن عيسی بن ادريس، معروف به ابودُلَف عِجلی، امير و صاحب كرجِ ابودلف، را به سرداری سپاه علی منصوب كرد (طبری، 8 / 391-392). مأمون نيز لشكر خراسان را به فرماندهی طاهر بن حسين، نمايندۀ سابق ابن ماهان در پوشنگ به ری اعزام داشت. دو سپاه در حوالی ری به نبرد پرداختند. خراسانيان پيشدستی كرده بيعت نامه‌ای را كه علی بن عيسی به هنگام حكومت خود در خراسان برای مأمون گرفته بود، به لشكر بغداد نماياندند و يكی از سركردگان سپاه خراسان آن را بر نيزه كرد و علی را مخاطب قرار داد و او را از عهد شكنی برحذر داشت (طبری، 8 / 393). اين حيله مؤثر افتاد و سستی در ميان جنگجويان عرب و هواداران آنان نمايان گرديد (نك‌ : ابن اثير، 6 / 244). سرانجام در همان حملات اول، ابن ماهان كشته شد و لشكر بغداد منهزم گرديد. طاهر بی‌درنگ سر او را برای مأمون به خراسان فرستاد.
چون خبر شكست ابن ماهان به بغداد رسيد، امين به منظور اعزام نيروهای امدادی به همدان و ری، به فرزند او حسين بن علی كه در اين هنگام در عراق بود، دستور داد تا همراه عبدالملك بن صالح هاشمی، والی جديد شام، به آن سامان رود و در جمع‌آوری و تدارك سپاه كوشش ورزد، اما حسين كاری از پيش نبرد و به بغداد بازگشت و تصميم به عزل خليفه گرفت. او مردم را بر ضد امين بشورانيد و برای مأمون در بغداد طلب بيعت كرد و در رجب 196 به سرعت امين را از مقام خلافت خلع و در قصرش زندانی ساخت (طبری، 8 / 428- 429)، ليكن چون قادر به پرداخت جيرۀ لشكريان و هزينۀ تداركات نظامی نبود، از پا درآمد. سربازان برضد او به پاخاستند و او را به جای خليفه به زندان افكندند و خليفه را رها كردند. خليفه پس از رهايی از حبس چون از شورش مجدد سپاهيان بيم داشت، بار ديگر حسين بن علی را به فرماندهی سپاه اعزامی به همدان و جنگ با طاهر منصوب و ترغيب كرد تا بدين طريق او را از بغداد بيرون فرستد. حسين كه از امين و اطرافيان او بيزاری می‌جست و شايد بيشتر به آيندۀ خود می‌نگريست، مأمون را بر امين ترجيح داد. پس در اثنای راه غفلتاً از افراد خود جدا شد و همراه چند تن از محارم و نزديكان به سمت خراسان گريخت، اما به زودی گرفتار گشت و به دست يكی از سران سپاه عرب كشته شد (طبری، 8 / 430-432) و سرش را نزد امين بردند.

مآخذ

ابن اثير، الكامل؛
ابن تغری بردی، النجوم؛
ابن خلكان، وفيات؛
بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، به كوشش عبدالعزيز دوری، بيروت، 1398ق / 1978م؛
بلعمی، ابوعلی محمد، تاريخنامۀ طبری، به كوشش محمد روشن، تهران، 1366ش؛
بووا، لوسين، برمكيان، ترجمۀ عبدالحسين ميكده، تهران، 1365ش؛
بيهقی، ابوالفضل، تاريخ بيهقی، به كوشش علی‌اكبر فياض، تهران، 1358ش؛
جهشياری، محمدبن عبدوس، الوزراء و الكتاب، به كوشش عبدالحميد احمد حنفی، قاهره، 1357ق / 1938م؛
حمزۀ اصفهانی، تاريخ سنی ملوك الارض و الانبياء، برلين، 1340ق / 1921م؛
دنيل، التون، تاريخ سياسی و اجتماعی خراسان، ترجمۀ مسعود رجب‌نيا، تهران، 1367ش؛
صابی، محمد بن هلال، الهفوات النادرة، به كوشش صالح اشتر، دمشق، 1387ق / 1967م؛
طبری، تاريخ؛
قمی، حسن بن علی، تاريخ قم، به كوشش جلال‌الدين تهرانی، تهران، 1313ش؛
گرديزی، عبدالحی بن ضحاک، زين الاخبار، به كوشش عبدالحی حبيبی، تهران، 1346ش؛
مسعودی، مروج الذهب، به كوشش باربيه دومنار، پاريس، 1871م؛
نيز:

Sourdel, D., Le vizirat ‘Abbāside, Damas, 1959;
Spuler, B., Iran in frühislamischer Zeit, Wiesbaden, 1952.

عبدالکریم گلشنی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1708
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست