responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1691

ابن قصاب


نویسنده (ها) :
سید علی آل داوود
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اِبْنِ قَصّاب، مؤيدالدين ابوالفضل (يا ابوالمظفر، به روايت منحصر ابن طقطقی، 324، و به پيروی از او هندوشاه، 330) محمد بن علی بن احمد بن قصاب بغدادی (ح 522-592ق / ح 1128-1196م)، اديب، ديوان سالار و وزير الناصر لدين الله خليفۀ عباسی گفته‌اند ابن قصاب ايرانی و اهل شيراز بود و همانجا رشد كرد و سپس به بغداد آمد (ابوشامه، 9)، اما به گفتۀ هندوشاه (همانجا) «اصل او از عجم است و مولد و منشأ او بغداد». پدرش در بازار بغداد، كنار دروازۀ بصره يا به گفتۀ ذهبی (سير، 21 / 324) در سوق الثلاثاء (= سه‌شنبه بازار كه امروزه سوق حيدرخانه ناميده می‌شود: زركلی، 6 / 279)، به قصابی اشتغال داشت و شهرت مؤيدالدين به ابن قصاب از همين جاست. وی با اينكه از ميان قشر تهيدست و گمنام جامعۀ آن روز برخاسته بود، توانست با درايت و دانشی كه به دست آورد، به بالاترين مقامات سياسی روزگار خود دست يابد. تاريخ تولد ابن قصاب به درستی دانسته نيست. اگر گفتۀ ابن دبيثی كه سن او را هنگام وفات متجاوز از هفتاد دانسته، دقيق بدانيم، می‌بايست وی در حدود 522ق / 1128م متولد شده باشد (ذهبی، المختصر، 55؛ نك‌ : همو، سير، همانجا). ابن قصاب در جوانی دانش و ادب آموخت و مدتی نزد ابوالسعادات ابن شجری شاگردی كرد (ابوشامه، همانجا؛ صفدی، 4 / 169) و بر دانشهايی چون حساب و مقاسمه (تعيين مقدار ماليات ديوانی به نسبت محصول) و شناخت مسائل زراعت كه تبحر در آنها برای كارگزاران ديوان ضرورت داشت، تسلط يافت (ابن طقطقی، همانجا؛ هندوشاه، 330-331). به گفتۀ ابوشامه (همانجا) او در 584ق / 1188م به بغداد آمد و در ديوان انشا به كار گمارده شد. ديری نپاييد كه كارش بالا گرفت و به رياست ديوان نايل آمد. افزون بر آن به سبب مهارت در فنون نظامی، كشورگشايی و آرايش سپاه (ابوشامه، همانجا) به الناصر خليفه تقرب جست. از آن پس در دستگاه خلافت به سرعت ترقی كرد و مدتی بعد به مقام نيابت وزارت برگزيده شد. آنگاه به سبب پايگاه برجسته‌ای كه يافت در 590ق / 1194م از سوی خليفه به وزارت رسيد و خلعت يافت (هندوشاه، 331). در اين هنگام نابسامانيهايی در ايالت خوزستان روی داده و پاره‌ای شهرها از قلمرو خلافت منتزع گرديده بود. ابن قصاب مأموريت يافت كه در سامان دادن به كارهای آن ايالت اهتمام ورزد، و وی به خوبی از عهدۀ اين كار برآمد و شهرهای آنجا را ديگر بار ضميمۀ قلمرو خلافت گرداند (همانجا). مهارت نظامی او و كوششهای موفقيت آميزش در اين زمينه، خليفه را تشويق كرد كه وی را در رأس سپاهيانی برای گسترش قلمرو حاكميت خود به داخل ايران بفرستد. از آن سو علاءالدين تكش خوارزمشاه كه به سرعت قدرت می‌يافت، برای براندازی سلسلۀ سلجوقی و ضميمه كردن بخشهای مركزی و غربی ايران به قلمرو خود به سوی غرب حمله برد. تكش در 4 رجب 590 به همدان آمد و آنگاه اصفهان را به قتلغ اينانج و ری را به فرزند خود يونس خان سپرد و يكی از اميران بزرگ به نام ميانجق را به اتابكی او منصوب داشت (راوندی، 375؛ جوينی، 2 / 33). خليفه كه از پيشروی نيروهای خوارزمشاه در هراس افتاده بود، ابن قصاب را با سپاهی به همدان فرستاد. تكش در اين زمان از آن حوالی دور شده بود و فرزندش يونس خان نيز هراسان ری را ترك كرد و روی به گريز نهاد. لشكر خليفه همدان و آنگاه ری را گشود (راوندی، 377- 378؛ ابن اثير، 12 / 111). تكش برای مقابله با نيروهای وزير ديگر بار آهنگ همدان كرد. مؤيدالدين نيز با پيام خليفه از بغداد حركت كرد. چون به اسدآباد همدان رسيد، از كردها و عربها و ديگر اقوام لشكری بالغ بر 000‘10 تن پيرامونش گرد آمدند (جوينی، همانجا) و او روز 12 جمادی‌الآخر 592 به دروازۀ همدان در كوشك خوارزمشاه بار گشود و در آنجا مغرور از قدرتی كه يافته بود، عمادالدين طغلوا را والی آن شهر كرد و فلك‌الدين سنقر طويل را با 000‘2 سپاهی به فتح اصفهان و حكومت آن شهر گسيل داشت و سنقر اين شهر را گشود (راوندی، 381؛ ذهبی، سير، 21 / 323). سپس ابن قصاب پيام سختی به تكش فرستاد و او را با تنی چند از افرادش به حضور خواند. خوارزمشاه در پاسخ لشگری به سركردگی ميانجق به مقابلۀ او فرستاد. ابن قصاب تاب نياورد و رو به گريز نهاد. لشكر خوارزمشاه آنان را تا دينور تعقيب كرد (جوينی، همانجا؛ ابن اسفنديار، 159-160؛ خواندمير، 96).
ابن قصاب در گيرودار جنگِ اخير به سختی بيمار شد و در نزديكی همدان درگذشت. او را در همانجا به خاك سپردند و برای جلوگيری از پراكندگی و فرار لشكريان، مرگش را پنهان داشتند (راوندی، 381-382). تكش چند روز بعد به آنجا رسيد و در 15 شعبان همان سال باقی ماندۀ لشكر خليفه را در هم شكست و پس از آگاهی از مرگ ابن قصاب در انظار مردم چنان وانمود كه وزير به دست او كشته شده است. آنگاه به نبش قبرش پرداخت و سر او را از تن جدا كرد و بر سر نيزه به نمايش به شهرهای خراسان فرستاد (ذهبی، سير، 21 / 324؛ هندوشاه، 332؛ قس: راوندی، 383). به گفتۀ ابوشامه (ص 9) سرش را از آن پس كه در چند شهر گرداندند، در ری به خاك سپردند. چون خبر شكست ابن قصاب و مرگ او به بغداد رسيد، بزرگان دولت بر آستانۀ خانۀ فرزندش شمس‌الدين احمد گرد آمدند، تا همراه او مراسم عزاداری را در مقبرۀ خلاطيۀ بغداد برپا دارند، اما خليفه الناصر آنان را از اين كار بازداشت و شمس‌الدين احمد را از دارالوزاره بيرون كرد (ابوشامه، همانجا).
از برخی مآخذ چنين برمی‌آيد كه ابن قصاب در دوران قدرت روشهاي سياسی خاصی داشته است. او به هنگام فتح خوزستان املاك بسياری را مصادره كرد و آنها را به تصرف مأموران دولت داد (راوندی، 381-382). راوندی (همانجا) كه به انتقاد از او پرداخته مرگش را آسايش و رحمت برای مسلمانان خوانده است و سبط ابن جوزی كه ابن قصّاب جدش ابن جوزی را به روزگار سياه نشانده، اموال او را مصادره كرده و مدرسه‌اش را از او باز گرفته و خودش را به محنت افكنده بود، از او به بدی و بداعتقادی ياد كرده است (8(2) / 431)، اما برخی او را به دانش و بزرگواری، دورانديشی، زيركی و داشتن همت بلند ستوده‌اند (ذهبی، المختصر، 55؛ همو، سير، 21 / 323؛ ابن طقطقی، 324).
ابن قصاب رياست شمشير و قلم با هم داشت (ابن طقطقی، همانجا) و به گفتۀ ابن كثير شعر خوب می‌گفت (13 / 12). چند بيت از اشعار او را ابوشامه (همانجا) و يك بيت او را صفدی (4 / 169) به دست داده است. گفته‌اند كه ابن قصاب شيعی بود و اعتقادی راسخ به اين مذهب داشت (ابن جوزی، همانجا). از كارهای برجستۀ وی ايجاد كتابخانۀ بزرگی در محلۀ خياطان بغداد بود و او پس از اتمام بنای آن، كتب بسياری بر آنجا وقف كرد و وقف‌نامه را به خط خود نوشت. او با دانشمندان به تواضع رفتار می‌كرد و آنان را از نيكيها و بخششهای خود برخوردار می‌ساخت (هندوشاه، 331).

مآخذ

ابن اثير، الكامل؛
ابن اسفنديار، محمدبن حسن، تاريخ طبرستان، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1320ش؛
ابن جوزی، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، حيدرآباد دكن، 1371ق / 1951م؛
ابن طقطقی، محمدبن علی، الفخری، بيروت، 1400ق؛
ابن كثير، البداية؛
ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، الذّيل علی الروضتين، به كوشش محمد زاهد كوثری و عزت عطار حسينی، قاهره، 1366ق؛
جوينی، عطاملك بن محمد، تاريخ جهانگشا، به كوشش محمد قزوينی، ليدن، 1334ق / 1916م؛
خواندمير، غياث‌الدين بن همام‌الدین، دستور الوزراء، به كوشش سعيد نفيسی، تهران، 1317ش؛
ذهبی، محمدبن احمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و محيی هلال السرحان، بيروت، 1404ق / 1984م؛
همو؛
المختصر المحتاج اليه من تاريخ ابن دبيثی، بيروت، دارالكتب العلمية؛
راوندی، محمدبن علی، راحة الصدور و آية السرور، به كوشش محمد اقبال، ليدن، 1921م؛
زركلی، اعلام؛
صفدی، خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، بيروت، 1394ق؛
هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1357ش.

سیدعلی آل داوود

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1691
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست