نویسنده (ها) :
ابوالفضل خطیبی
آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 11 اردیبهشت 1399 تاریخچه مقاله
اَبوالْقاسِمِ سیمْجور، علی بن ابی الحسن محمد بن ابراهیم (د بعد از 395 ق / 1005 م)، آخرین امیر خاندان سیمجوری كه مدتی از سوی سامانیان در قهستان حكومت كرد. از تاریخ تولد و رشد و ورود او به دستگاه دولتی آگاهی در دست نیست، اما پیش از مرگ پدرش ابوالحسن سیمجور (ﻫ م) سپهسالار سامانیان در خراسان، وی حكومت نیشابور داشت و پس از آن به روزگار برادرش ابوعلی همان منصب را حفظ كرد. پس از مرگ ابوالحسن و جانشینی ابوعلی، گرچه دشمنان خاندان كوشیدند تا میان دو برابر اختلاف افكنند، اما ابوالقاسم در اطاعت از برادر، به هرات رفت و خزاین و غلامان پدر را به او سپرد (گردیزی، 367؛ ابناثیر، 9 / 29). به گزارش عتبی (جرفادقانی، 107) وی در جنگ برادرش با نوح بن منصور (حك 365-387 ق / 976-997 م) كه به شكست ابوعلی سیمجور و یارانش منجر شد، شركت داشت. به روایت گردیزی (ص 370-371) سبكتكین سردار نوح سامانی، حیلهای درچید و خبری پراكند مبنی برآنكه ابوالقاسم و برخی از سران سپاه ابوعلی از امیر سامانی امان خواستهاند و همین موجب دلسردی و شكست ابوعلی شد. ابوالقاسم كه در این زمان از جانب برادر حكومت هرات یافته بود، مدتی بعد به علتی نامعلوم از این مقام عزل شد و به نیشابور رفت (جرفادقانی، 119-120). وی پس از چندی به خدمت سبكتكین درآمد. سبكتكین از نوح تقاضا كرد تا حكومت قهستان را به ابوالقاسم واگذارد. امیر سامانی پذیرفت و منشور ولایت و خلعتهای گرانبها برای وی فرستاد (همو، 141). چندی بعد، سبكتكین در جنگ با ایلك نصر، پادشاه قراخانی از ابوالقاسم یاری خواست، اما او به بهانههایی از یاری سبكتكین خودداری كرد. ابوالقاسم بهسبب این سرپیچی و ترس از عاقبت وخیمی كه در انتظارش بود، سر به عصیان برداشت و برای چیرگی بر نیشابور و استقلال در آن ناحیه، از غیبت سبكتكین استفاده كرد و با یاری ابونصر بن محمود الحاجب كه بدو پیوست به نیشابور حمله بردند و به غارت و تخریب آن ناحیه پرداختند. سبكتكین به همراه پسر و برادرش به نیشابور بازگشت و ابوالقاسم را براند و او به گرگان نزد فخرالدولۀ دیلمی گریخت. فخرالدوله اجازه داد تا وی و سپاهش در نواحی دامغان، قومس و گرگان اقامت كنند و بخشی از درآمد آن مناطق را به اواختصاص داد (همو، 141-144: ابناثیر، 9 / 109). ابوالقاسم همانجا ماند و پس از مرگ فخرالدوله (387 ق / 997 م) به خدمت پسرش مجدالدوله درآمد. در این زمان كه فایق (یكی ازسركردگان سامانی) بر بخارا چیرگی داشت، به سبب رقابت با بكتوزون سپهسالار خراسان، ابوالقاسم را تحریك كرد تا منصب سابق خاندان خود یعنی سپهسالاری خراسان را از بكتوزون بازپس گیرد. ابوالقاسم آمادۀ حمله به نیشابور شد. ابتدا ابوعلی بن ابی القاسم فقیه، یكی از سرداران وی، جمعی از لشكریان بكتوزون را در اسفراین شكست داد. بكتوزون كوشید تا با وعدۀ تفویض حكومت قهستان و هرات ابوالقاسم را از جنگ بازدارد، اما توفیق نیافت. سرانجام در ربیع الاول 388 / مارس 998 ابوالقاسم در جنگ با بكتوزون شكست خورد و به قهستان گریخت (جرفادقانی، 165-167؛ نیز نك : گردیزی 375-376؛ ابناثیر، 9 / 138). عتبی در جای دیگر آورده است كه ابوالقاسم پس از مرگ فخرالدوله، نمایندهای نزد شمس المعالی قابوس بن وشمگیر فرستاد و او را به حمله به قلمرو فخرالدوله تحریك كرد. در این میان نامهای از امیر سامانی به ابوالقاسم رسید، مبنی برآنكه حكومت قهستان را به او واگذاشته است، ازاینرو ابوالقاسم قابوس را رها كرد و به اسفراین رفت (جرقادقانی، 227- 228). به هرحال ابوالقاسم پس از شكست از بكتوزون به پوشنگ حمله برد و آنجا را تصرف كرد. بكتوزون به مقابله رفت، اما در رجب 388 میان آن دو صلح شد و ابوالقاسم پسر خویش، ابوسهیل را به گروگان نزد بكتوزون فرستاد و خود به حكومت بر قهستان بسنده كرد (همو، 167- 168؛ ابن اثیر، همانجا؛ فصیح، 2 / 102). در این میان بكتوزون و فایق، بیمناك از اتحاد منصور بن نوح با محمود غزنوی برضد خودشان، منصور را از حكومت خلع كردند و برادرش عبدالملك را به حكومت برداشتند. در این زمان ابوالقاسم سیمجور نیز به اتحاد نظامی فایق و بكتوزون و عبدالملك پیوست و در جنگی كه در 27 جمادیالاول 389 در حوالی مرو، میان آنان و محمود غزنوی روی داد، شكست خوردند و ابوالقاسم به قهستان گریخت (رودراوری، 3 / 323؛ جرفادقانی، 173، 178-180؛ صابی، 4 / 340-341، 343؛ قس: بیهقی، 723-724، كه مینویسد ابوالقاسم از محمود امان خواست). محمود نیز ارسلان جاذب را به جنگ او به قهستان فرستاد و ابوالقاسم بازشكست خورد و به طبس گریخت (جرفادقانی، 180). در واپسین سالهای حكومت سامانیان، ابوالقاسم به منتصر بن نوح (د 395 ق / 1005 م) كه میكوشید دولت سامانی را از نابودی نجات دهد پیوست. این دو به اتفاق سردارانی چون ارسلان بالو درصدد بازپسگیری نیشابور از دست غزنویان برآمدند. اما در شوال 391 در جنگ با نصر بن سبكتكین حاكم نیشابور، شكست خوردند (همو، 188- 189؛ گردیزی، 382-383). گفتهاند یكی از عوامل شكست آنان سستی ارسلان بالو در میدان نبرد به سبب حسادتش نسبت به ابوالقاسم بوده و خود او سرانجام به دستور منتصر سامانی به قتل رسید (جرفادقانی، 189). پس از این منتصر با ابوالقاسم و شماری از اتباع خود به سرخس نزد فرزند ابوالقاسم فقیه كه هنوز به سامانیان وفادار بود، رفتند. نصر بن سبكتكین به آنجا حمله برد و ابوالقاسم و جمعی دیگر از سرداران سپاه او را به اسارت گرفت و ابوالقاسم را به غزنین نزد سلطان محمود فرستاد (همو، 189-190؛ گردیزی، همانجا). به گزارش منحصر گردیزی (ص 385) ابوالقاسم در 395 ق از غزنین گریخت و به سپاه سامانی پیوست. از این پس، دربارۀ زندگی و همچنین تاریخ مرگ وی آگاهی در دست نیست و حاكمیت خاندان سیمجور در قهستان و بخشهای دیگری از خراسان كه حدود یك قرن ادامه داشت پایان یافت.
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ بیهقی، تاریخ، به كوشش علیاكبر فیاض، تهران، 1350 ش؛ جرفادقانی، ناصح بن ظفر، ترجمۀ تاریخ یمینی، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1357 ش؛ رودراوری، محمد بن حسین، ذیل تجارب الامم، به كوشش آمد رز، قاهره، 1334 ق / 1916 م؛ صابی، هلال بن محسن، «تاریخ»، همراه ذیل تجارب الامم (نك : هم ، رودراوری)؛ فصیحخوافی، احمد بن محمد، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1340 ش؛ گردیزی، عبدالحی بن ضحاك، تاریخ، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363 ش.