responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1668

ابن علقمی


نویسنده (ها) :
سید علی آل داوود
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اِبْنِ عَلْقَمی، مؤيدالدين ابوطالب محمد بن محمد بن علی بن ابی طالب بن علقمی (ح 591-656ق / 1195- 1258م)، آخرين وزير عباسيان. برخی از مورخان ابن علقمی را ايرانی و اهل قم دانسته‌اند (خواندمير، 99)، ليكن بناكتی وی را عرب تبار و از نسل اسد بن خزيمه، از اجداد پيامبر (ص) به شمار آورده است (صص 73-74). ابن طقطقی كه در اين باره به تفصيل بيشتری سخن گفته، ابن علقمی را از طايفۀ بنی اسد و از شهر نيل عراق دانسته است كه پدر بزرگش نهری موسوم به علقمی در كنار فرات حفر كرد و از‌اين‌روی اين نام بر او نهاده شد (ص 455).
ابن علقمی سياستمداری فاضل و شيعی مذهب بود و بر اين مذهب تعصب می‌ورزيد. ولادت وی در 591ق / 1195م اتفاق افتاد (صفدی، 1 / 185)، اما برخی از منابع سن او را به هنگام درگذشت 63 يا 66 سال ضبط كرده و تلويحاً تولدش را در 590 يا 593ق درست‌تر پنداشته‌اند (برای نمونه، نك‌ : ذهبی، 23 / 362؛ قس: صفدی، 1 / 185).
وی در اوان جوانی در حله نحو و ادب را نزد ابن ايوب عميدالرؤساء ـ از دانشمندان شيعی ـ فراگرفت. سپس به بغداد رفت و نزد ابوالبقاء عبدالله بن حسين عُكبری به آموزش قرائت پرداخت و آنگاه نزد دايی خود عضدالدين ابونصر مبارك بن ضحاك قمی كه اهل فضل و از بزرگان دولت عباسی و استاددار خليفه مستنصر بود، شتافت. ابن علقمی چندی در دستگاه او به سر برد و سپس در ديوان ابنيه به نيابت وی گمارده شد و در آنجا به آموختن فن انشاء و رسايل ديوان پرداخت. چون عضدالدين درگذشت، ابن علقمی نيز مدتی از كار ديوان دوری گزيد و گوشه‌نشين شد. اندكی بعد چون شمس‌الدين ابو الازهر احمد بن ناقد به استادداری رسيد، وی را به كار فراخواند. ابن علقمی تا شوال 629 سمت ناظر تشريفات دربار خلافت را برعهده داشت و در اين زمان در توطئۀ بركناری مؤيدالدين قمی از مقام وزرات مستنصر، شركت جست. در 19 شوال 629ق / 8 اوت 1232م ابن ناقد به وزارت رسيد. ابن علقمی هم در اين هنگام از سوی خليفه در منصب استادداری برقرار شد و خلعت يافت (ابن فوطی، 33- 35؛ صفدی، 1 / 186؛ ابن شاكر، فوات الوفيات، 3 / 254) و اين سمت را تا مدتهای دراز يعنی تا پايان خلافت مستنصر و چند سالی از خلافت مستعصم، همچنان برعهده داشت (ابن كثير، 13 / 212). چون مستنصر درگذشت، شرف‌الدين اقبال شرابی و ديگر اميران لشكر، مستعصم را به جای پدر نشاندند. ابن ناقدِ وزير بيمار بود و ابن علقمی هم ناگزير بدين امر تن در داد و بدين سان موقع و مقام خود را حفظ كرد (هندوشاه، 355-356). سه سال بعد ابن ناقد درگذشت و در 8 ربيع الاول 643ق / 3 اوت 1245م ابن علقمی به جايش نشست. وزارت ابن علقمی 14 سال يعنی تا پايان دورۀ عباسيان به درازا كشيد (ابن جوزی، 8(2) / 747؛ غسانی، 528؛ صفدی، همانجا؛ ابن شاكر، فوات الوفيات، 3 / 252).
دوران وزارت ابن علقمی به سبب ضعف مستعصم و آشفتگی اوضاع و نيز تضادهايی كه در بين صاحبان مناصب وجود داشت، خالی از درگيريها و تشنجات نبود. اميران لشكر و ديگر بزرگان عصر با وزير كه بر مذهب تشيع بود، عناد می‌ورزيدند (وصاف الحضرة، 15). در 655ق مجادلاتی ميان سنيان و ساكنان ناحيۀ كَرْخ ــ محلۀ شيعه نشين بغداد ــ به وقوع پيوست. ابوبكر فرزند خليفه به آنجا هجوم برد و در طرفداری از سنيان، ساكنان كرخ را قتل عام و تار و مار كرد و تنی چند از سادات بنی هاشم را به اسارت گرفت (منهاج، 2 / 191؛ ذهبی، 23 / 180؛ ابن خلدون، 5(5) / 1149؛ ابن تغری بردی، 7 / 47-48). خواندمير اين واقعه را از حوادث 650ق به شمار آورده است (ص 99). وزير از تهاجم سفاكانۀ فرزند خليفه برآشفت، اما چاره‌ای نداشت و چون توان مقابلۀ آشكار نداشت، كينه در دل گرفت و در اين باره نامه‌ای به سيد تاج‌الدين محمد بن نصر صلايا حسينی كه از بزرگان سادات عصر و به روايتی حاكم اربل بود، فرستاد و شرح واقعه را با اندوه باز گفت (وصاف الحضرة، همانجا؛ سبكی، 8 / 263). اينكه گفته‌اند در اين روزگاران خواجه نصيرالدين طوسی كه نزد اسماعيليۀ الموت به سر می‌برد، قصيده‌ای در مدح مستعصم فرستاد و ابن علقمی چگونگی را به ناصرالدين محتشم در خفا گزارش كرد و متعاقب آن خواجه در بند افتاد (وصاف الحضرة، 15-16؛ خواندمير، 99-100)، چندان مقرون به حقيقت نيست، چه خواجه و ابن علقمی هر دو بر يك كيش و در تشيع راسخ بودند.
در 654ق مجاهدالدين دواتدار كوچك تصميم گرفت مستعصم را از خلافت بركنار كرده و پسر بزرگ او ابوالعباس احمد را به جای وی برنشاند. ابن علقمی كه مخالف اين جای‌گزينی بود، خليفه را آگاه ساخت و راه توطئه را بست. اين حادثه شورشهايی در بغداد برانگيخت و به كشتار گروهی انجاميد. سرانجام فخرالدين دامغانی صاحب ديوان شورش را فرو خواباند (رشيدالدين، 3 / 40-41).
در دوران مستعصم مغولان چندبار آهنگ بغداد كردند. نخستين حملۀ آنان در 643ق روی داد، ليكن نيروهای آنان پراكنده بود و زير لوای فرماندهی واحد نمی‌جنگيدند. اين حمله به دست شرف‌الدين اقبال شرابی و با تدبير وزير در هم شكست (ابن ابی الحديد، 8 / 239-240). در ذيحجۀ 655 / دسامبر 1257 هلاكو ظاهراً به تحريك خواجه نصيرالدين به حوالی بغداد رسيد و از خليفه خواست سه تن از بزرگان دولت يعنی وزير، سليمان شاه و دواتدار را نزد وی فرستد و سپس خود نزد او آيد (رشيدالدين، 3 / 54). در محرم 656 هلاكو بغداد را در محاصره گرفت. ابن علقمی به تنهایی نزد وی رفت (جوينی، 3 / 287؛ ابن فوطی، 326)، از‌اين‌رو رقيبان او چنين شهرت دادند كه وزير با مغولان همراه است و با آنان مكاتبه می‌دارد (رشيدالدين، 3 / 47). به گفتۀ وصاف الحضرة ــ كه در نقل اين حوادث، به ابن علقمی با نظر دشمنی می‌نگريسته است ــ رسولان او پی در پی نزد هلاكو آمد و شد داشتند و او را به گشودن بغداد ترغيب می‌كردند (صص 16-17؛ نيز نك‌ : منهاج، 191؛ مقريزی، 1(2) / 412). چندی پس از آن وزير همراه با خليفه پيش هلاكو رفت و اندکی بعد نيز خليفه به قتل رسيد، اما ابن علقمی مورد توجه قرار گرفت و خانه‌اش در شهر دارالامان گرديد و گروهی در آنجا از تيغ بی‌امان مغولان به سلامت جستند (ابن فوطی، 326، 329-330؛ رشيدالدين، 3 / 58-59).
چون كار تسخير بغداد و نابودی دستگاه خلافت به انجام رسيد، هلاكو ابن علقمی را ديگر بار به وزارت و فخرالدين دامغانی را به صاحب ديوانی و علی بهادر را به شحنگیِ بغداد برگزيد و خود از شهر بيرون رفت (جوينی، 3 / 292؛ رشيدالدين، 3 / 63؛ ابن خلدون، 5 (5) / 1150). در اين جا نيز سخن وصاف الحضرة (صص 22-23) كه گويد: هلاكو پس از فتح بغداد ابن علقمی را از خود راند، درست نمی‌نمايد، هرچند گفتۀ او را برخی ديگر از مورخان نيز تكرار كرده‌اند. وزارت ابن علقمی اين بار از 14 صفر تا اول جمادی الثانی 656 ــ تا هنگام وفات ــ ادامه يافت (عزاوی، 1 / 201). ابن‌علقمی روز پنج‌شنبه 2 جمادی‌الثانی 656 درگذشت (رشيدالدين، 3 / 64؛ غسّانی، 641؛ اول جمادی الثانی). ابن طقطقی (ص 458) و هندوشاه (ص 360) درگذشت او را در جمادی الاول همين سال ضبط كرده‌اند. پيكر او را در گورستان شيعيان بغداد به خاك سپردند (ابن كثير، 13 / 213). اينكه گروهی (صفدی، 1 / 185؛ ابن شاكر، فوات الوفيات، 3 / 253) مرگ او را در 657ق / 1259م دانسته‌اند و يا گفته‌اند ابن علقمی را هلاكو كشت (قلقشندي، 2 / 92) يا به دست مردم بغداد قطعه قطعه شد) منهاج، 200) همه نادرست است و مورد تأييد منابع دست اول نيست. از ابن علقمی چند فرزند بر جای ماند كه يكی از آنان شرف‌الدين ابوالقاسم علی نام داشت كه پس از مرگ پدر به جای او وزير بغداد شد و در حوادث آن دوره نام او به ميان آمده است (رشيدالدين، 3 / 62، 64؛ ابن طقطقی، 456). فرزند ديگر او عزالدين ابوالفضل محمد، شاعر، نويسنده و دانشمند بود و اشعاری از او بر جای مانده است (غسانی، 574، 582، 588، 594). او ظاهراً اندكی پس از پدر درگذشت (ذهبی، 23 / 362). ابن طقطقی از يكی ديگر از منسوبان ابن علقمی به نام كمال‌الدين احمد بن ضحاك كه خواهرزادۀ او بود، نام برده و مطالبی از وی دربارۀ دايی‌اش نقل كرده است (ص 457).
ابن علقمی وزيری كاردان و شايسته و در مملكت داری صاحب بصيرت بود. حتی برخی از مورخان اهل سنت كه رفتار او را در واقعۀ تسخير بغداد نكوهش كرده‌اند، از كفايت و كاردانی و آگاهی او در كشورداری به نيكی سخن گفته‌اند (ابن شاكر، فوات الوفيات، 3 / 252). ابن علقمی عنصری ملايم و طرفدار مماشات با مغولان بود، چه با شناخت عينی كه از نيروها و اميران و بزرگان دربار خلافت داشت، توانست پيش‌بينی كند كه آنان توانايی مقابله با مهاجمان را ندارند. از‌اين‌روی راه مسالمت در پيش گرفت و برای جلوگيری از خون‌ريزی بيشتر خليفه را به مدارا با مغولان خواند. همين نظر باعث گرديد كه مورخان، رفتار او را برخاسته از اعتقاد وی به مذهب شيعه بدانند. از‌اين‌رو پاره‌ای از آنان گفته‌اند كه وزير آهنگ آن داشته كه با انقراض عباسيان، شاخه‌ای از علويان را به حكومت برساند (ابن شاكر، فوات الوفيات، 3 / 252-253؛ ابن عماد، 5 / 271-272؛ ابن تغری بردی، 7 / 47؛ سيوطی، 466).
برخی از نويسندگان چون منهاج (ص 190 به بعد) با عباراتی زننده از او ياد كرده‌اند (نيز نك‌ : وصاف الحضرة، 23)، اما كسانی چون ابن جوزی، كه پيش از واقعۀ بغداد درگذشت، از او به نيكی سخن گفته‌اند (8(2) / 747). مورخان شيعه وی را شخصيتی برجسته، متدين و نيكوكار خوانده‌اند. گذشته از آراء متفاوتی كه مورخان دربارۀ او گفته‌اند، نبايد ترديد داشت كه ابن علقمی در مذهب شيعه تعصب می‌ورزيد. چون به قدرت رسيد، اقامۀ نماز جمعه را متوقف ساخت تا آنكه مدرسه‌ای براي شيعيان بنا كرد و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپا داشت (ذهبی، 23 / 183).

مراتب علمی

ابن علقمی از فاضلان عصر خود بود، شعر می‌سرود و در نگارش نثر عربی استاد بود. در خوشنويسی مهارت داشت و در تشويق عالمان كوشا بود. خود كتابخانه‌ای داشت كه 000‘10 جلد كتاب نفيس در آن نگهداری می‌شد (اقبال، 185). ابن ابی الحديد، شارح معروف نهج البلاغة، و نيز برادرش از حمايت او برخوردار بودند. اين دانشمند شرح نهج البلاغة را به نام وزير آراست و هديه‌هايی ارزشمند دريافت كرد (ابن ابی الحديد، 1 / 3-4؛ ابن طقطقی، 456؛ هندوشاه، 358-359؛ آقابزرگ، 14 / 158-159). اثر ديگری به نام سبع العلويات را نيز كه حاوی قصايدی منظوم است به وزير اهدا كرد (همو، 12 / 129).
رضی‌الدين حسن بن محمد صغانی دانشمند لغوی آن عصر دو كتاب مجمع البحرين و العباب الزاخر و اللباب الفاخر را به نام ابن علقمی ساخت (هندوشاه ، 358؛ ميمنی، 47-49). وزير با ابن طاووس، دانشمند مشهور شيعی نيز دوستی و معاشرت داشت (عزاوی، 1 / 262). در واقعۀ بغداد، چون ابن ابی الحديد و برادرش موفق‌الدين به دست مغولان گرفتار شدند و بيم نابودی آنان می‌رفت، ابن علقمی با دشواری جان آنان را نجات بخشيد (هندوشاه، 359).
دو نمونه از اشعار ابن علقمی در دست است (صفدی، 1 / 185؛ ابن شاكر، فوات الوفيات، 3 / 254؛ همو، عيون التواريخ، 20 / 194). از اشارۀ فيض كاشانی برمی‌آيد كه ابن علقمی كتابی نيز در مناقب تدوين كرده بوده است (4 / 253).

مآخذ

آقابزرگ، الذريعة؛
ابن ابی الحديد، عبدالحميدبن هبةالله، شرح نهج البلاغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1378ق / 1959م؛
ابن تغری بردی، النجوم؛
ابن جوزی، يوسف بن قزاوغلی، مرآة الزمان، حيدرآباد دكن، 1371ق / 1952م؛
ابن خلدون، العبر؛
ابن شاكر كتبی، محمد، عيون التواريخ، به كوشش فيصل السامر و عبدالمنعم داوود، دارالرشيد، 1980م؛
همو، فوات الوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1973م؛
ابن طقطقی، محمدبن علی، الفخری، به كوشش هارتويك درنبورگ، پاريس، 1894م؛
ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، قاهره، 1351ق؛
ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد، الحوادث الجامعة، بغداد، 1351ق؛
ابن كثير، البداية؛
اقبال، عباس، تاريخ مغول، تهران، 1364ش؛
بناكتی، داوودبن محمد، تاريخ، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1348ش؛
جوينی، عطاملك، تاريخ جهانگشای، به كوشش محمد قزوينی، ليدن، 1355ق / 1937م؛
خواندمير، غياث‌الدين، دستورالوزراء، به كوشش سعيد نفيسی، تهران، 1355ش؛
ذهبی، محمدبن احمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش بشار عوّاد معروف و محيی هلال سرحان، بيروت، 1405ق / 1985م؛
رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ، به كوشش عبدالكريم علی اوغلی علی زاده، باكو، 1957م؛
سبكی، عبدالوهاب ابن علی، طبقات الشافعية الكبری، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره،1383ق / 1964م؛
سيوطی، تاريخ الخلفاء، به كوشش محمد محيی‌الدين عبدالحميد، قاهره، 1964م؛
صفدی، خليل ابن ابیک، الوافی بالوفيات، به كوشش هلموت ريتر، بيروت، 1381ق / 1961م؛
عزاوی، عباس، تاريخ العراق، بغداد، 1353ق / 1935م؛
غسانی، ملك اشرف، العسجد المسبوك، به كوشش شاكر محمود عبدالمنعم، بغداد، 1395ق / 1975م؛
فيض كاشانی، محسن، المحجة البيضاء، به كوشش علی‌اكبر غفاری، قم، 1383ق؛
قلقشندی، احمدبن علی، مآثر الاناقة، به كوشش عبدالستار احمد فراج، بيروت، 1383ق / 1963م؛
مقريزی، احمد، كتاب السلوك، به كوشش محمد مصطفی زياده، قاهره، 1957م؛
منهاج سراج، عثمان بن محمد، طبقات ناصری، به كوشش عبدالحی حبيبی، كابل، 1343ش؛
ميمنی، عبدالعزيز، «العباب الزاخر و اللباب الفاخر»، مجلة مجمع اللغة العربية بدمشق، 1380ق / 1961م، س 36، شم‌ 1؛
وصاف الحضرة، عبدالله بن فضل الله، تحرير تاريخ وصاف، به كوشش عبدالمحمد آيتی، تهران، 1346ش؛
هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1357ش.

سید علی آل داوود

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1668
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست