responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1523

ابن رائق


نویسنده (ها) :
محمد عبدعلی
آخرین بروز رسانی :
دوشنبه 19 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

اِبْنِ رائِق، ابوبكر محمد بن رائق (مق‌ 330 ق/ 942 م)، نخستین امیرالامرا (ه‌ م) در خلافت عباسیان. از تاریخ تولد و چگونگی پرورش وی چیزی نمی‌دانیم. این قدر پیداست كه پدرش رائق، یكی از غلامان خاص معتضد خلیفۀ عباسی (خلافت: 279- 289 ق/ 892-902 م) بود. ابن رائق و برادرش ابراهیم در 317 ق/ 929 م به دستور مقتدر خلیفه، اما به خواست مؤنس، فرمانده قدرتمند و كهنه كار و مستبد بغداد، به ریاست شرطه گمارده شدند. ابن‌رائق در این سمت بیش از برادر شایستگی نشان داد (قرطبی، 125؛ ابوعلی مسكویه، 1/ 202). در 320 ق مؤنس پس از بیرون راندن یاقوت و پسرش از بغداد، ابن‌رائق و برادرش را كه به فرمانبرداری و خانه‌زادی شهره بودند، به جای آنان به سمت حاجبی مقتدر برگزید، به این امید كه با وی مخالفت نخواهند كرد، اما از این پس ابن رائق به سبب نزدیكی به خلیفه به صف مخالفان مؤنس پیوست و همراه با یاقوت و مفلح و ابوالقاسم وزیر به توطئه بر ضد او پرداخت و در برافروختن آتش جنگ میان خلیفه و مؤنس نقش مهمی ایفا كرد (قرطبی، 137- 138، 142، 149، 150). پس از پیروزی مؤنس و كشته شدن مقتدر در 27 شوال 320 ق ابن‌رائق با محمد بن یاقوت و عبدالواحد پسر مقتدر به اهواز گریختند و در مسیر خود دست به ویرانی و غارت شهرها زدند. چندی بعد، رفتار خودسرانۀ محمد بن یاقوت به‌ویژه در تقسیم اموال غارت شده، مخالفت ابن‌رائق و هواخواهانش را برانگیخت. ابوعبدالله بریدی (نک‌ : آل بریدی، ه‌ د) كه در اندیشۀ تسلط بر اهواز بود، به ابن مُقلۀ وزیر (ه‌ م) نوشت كه از اختلاف ابن رائق و محمد بن یاقوت استفاده كند و با فرستادن سپاهی به اهواز آنان را متفرق سازد وگرنه با اموال كلانی كه از اهواز تاراج كرده‌اند. عبدالواحد پسر مقتدر را به خلافت خواهند نشاند. از این رو مؤنس سپاهی به سرداری یلبق برای سركوب آنان فرستاد كه به سبب فرار آنان، نتوانست بر ایشان دست یابد. سرانجام ابن‌رائق در 321 ق به دوران خلافت قاهر، در برابر دستیابی به حكومت بصره از محمد بن یاقوت و یارانش جدا شد. در پی این جدایی بود كه مخالفان بر اثر ضعف به یلبق تسلیم شدند (ابوعلی مسكویه، 1/ 237، 254-256)، اما ابن رائق به بصره بسنده نكرد و در جمادی‌الآخر 322 ق ــ اواخر ایـام قـاهر ــ بر اهواز و نواحی اطراف آن چیره شد.
چندی بعد در دوران خلافت راضی، حكومت واسط نیز به قلمرو وی ضمیمه گردید (ابوعلی مسكویه، 1/ 287، 295؛ همدانی، 84؛ ابن اثیر، 8/ 283-284، 287). در 323 ق ابن‌رائق غلامان ترك مرداویج را كه پس از كشته شدن او به بغداد رفته و مورد بی‌مهری سران حجریه (ه‌ م) و ابن‌مُقله واقع شده بودند، به واسط دعوت كرد و به ویژه سركردۀ قدرتمند آنان بجكم (ه‌ م) را بسیار تكریم كرد، تا آنجا كه وی به بجكم رائقی معروف گردید. ابن‌رائق به یاری بجكم سپاهی بزرگ از غلامان ترك و دیلم فراهم ساخت و بدین گونه مقتدرترین امیر خوزستان در آن روزگار گردید. او در 234 ق از فرستادن مالیات واسط به بهانۀ هزینۀ سنگین سپاه خودداری كرد تا هم خلیفه را به تنگنا بكشاند و هم قدرت‌نمایی كرده باشد، اما ادامۀ این وضع بی‌گمان خلافت را بر اثر ضعف مالی به نابودی می‌كشید، از این رو ابن مقلۀ وزیر، راضی را به سركوب ابن رائق متقاعد كرد و طی نامه‌ای به ابن رائق خواستار رسیدگی به میزان مالیات واسط و بصره گردید، اما ابن رائق، با تطمیع قاصدان مخفیانه به راضی پیغام داد كه اگر خلیفه تدبیر مملكت را به وی واگذارد، او پرداخت كلیۀ هزینه‌های حكومت ازجمله خرج سپاه و دربار را به عهده خواهد گرفت و امور خلافت را به بهترین وجه اداره خواهد كرد، ولی خلیفه پاسخی به او نداد. در این میان ابن مقله كه به دنبال امتناع ابن رائق از پرداخت مالیات واسط، در تدارك حمله به وی بود، توسط حجریه دستگیر گردید (صولی، 62؛ ابوعلی مسكویه، 1/ 331-336؛ همدانی، 93-94). بعد از دستگیری ابن مقله، عبدالرحمن بن عیسی و ابوجعفر محمد بن القاسم كرخی و سلیمان بن حسن بن مُخلد در عرض یك سال عهده‌دار وزارت گردیدند، ولی یكی بعد از دیگری به سبب ناتوانی در پرداخت مطالبات خلیفه و سپاه از كار كناره گرفتند.
دیگر هیچ وزیری قادر به ادارۀ امور خلافت نبود، زیرا ابن رائق و دیگر عاملان خلیفه از جمله بریدیان در اهواز، علی بن بویه در فارس و ابن الیاس در كرمان از فرستادن مالیات سرباز می‌زدند و هر یك در نواحی خود به استقلال فرمان می‌راندند. علت این امر ضعف و بی‌كفایتی سپاه بغداد، متشكل از غلامان ترك حجریه و غلامان دیلم ساجیه بود كه بر اثر تنازع امیران بر سر كسب قدرت و ثروت نه تنها قادر به دفاع از خلافت نبودند، بلكه به سختی از عهدۀ حفاظت از بغداد برمی‌آمدند. به این ترتیب زمینۀ ظهور یك رهبر نظامی قدرتمند در بغداد فراهم شد، و مردم نیز از این وضع تازه جانبداری كردند. سرانجام راضی كه از پایان دادن به رقابتهای میان سپاه عاجز بود، پیشنهاد قبلی ابن‌رائق را پذیرفت و وی را به بغداد فرا خواند. ابن‌رائق در اواخر ذیحجۀ 324 وارد بغداد شد و به‌عنوان نخستین امیرالامرا از طرف خلیفه، سر فرماندهی سپاه و تدبیر تمام امور نظامی و اداری و مالی را در سراسر حوزۀ خلافت به دست گرفت (صولی، 76، 85، 86؛ ابوعلی مسكویه، 1/ 350-352؛ همدانی، 98- 99؛ متحده، 83, 84). اعطای لقب امیرالامرا از سوی راضی به ابن رائق از دید مورخان اسلامی به عنوان نشانۀ انحطاط و تسلط امیران بر دستگاه خلافت تلقی شده است؛ پس از آن دیگر مقام خلافت چیزی جز یك مقام تشریفاتی نبود (نک‌ : قلقشندی، مآثر الانافة، 1/ 298؛ همو، صبح الاعشی، 4/ 417؛ ابن‌طقطقی، 383). اما راضی نیز تباهی‌كار خلافت را به پیش از خود نسبت می‌داد (صولی، 41). در این زمینه شاید ژرف نگری ابوعلی مسكویه به حقیقت نزدیك‌تر باشد، به تعبیر او عمل مؤنس در كشتن مقتدر خلیفه سبب گستاخی و طمع دشمنان در دستیابی و تسلط بر پایتخت خلافت بود، امری كه پیش‌تر حتی از اندیشۀ آنان نمی‌گذشت. وی آغاز فروپاشی و ضعف خلافت را از این زمان می‌داند و رویدادهای بعدی از جمله امیرالامرایی ابن رائق را پیامد این حادثه دانسته است (1/ 237؛ EI2, I/ 18, 19). با وجود این، ابوعلی مسكویه یادآور شده است كه از بین رفتن امر وزارت و برچیده شدن دیوانها و تباه شدن بیت‌المال همگی از زمان به قدرت رسیدن ابن رائق رخ داد، زیرا او و كاتبش بر كلیۀ امور نظارت می‌كردند و اموال نواحی یكسره به خزاین او سرازیر می‌شد و به دلخواه او تقسیم می‌گردید و به خلیفه هر قدر كه می‌خواست نفقه می‌پرداخت و وزیر تنها جنبۀ تشریفات داشت و این وضع بعد از وی رایج شد (1/ 352). در حدود دو سالی كه ابن رائق امیرالامرا بود، بیشتر همّ خود را صرف جنگ و جدال و گاهی سازش با رقبای قدرتمندی كرد كه هریك به نوبۀ خود قصد تصرف و در اختیار گرفتن خلافت را داشتند. در این بین درگیری او با بریدیان بیش از دیگران بود. این درگیریها از سركوب نگهبانان و لشكریان محلی خلیفه، مركب از قوای ساجیه و حجریه آغاز شد. اینان قبل از ابن رائق بر بغداد و امور خلافت تسلط كامل داشتند و با آمدن وی به بغداد مخالف بودند. اما ابن رائق پس از درگیریهای خونین به كمك بجكم بر آنان چیره شده و بسیاری از سران و افراد آنها را كشت یا به بند كشید و اموال آنان را غارت كرد (صولی، 76، 85-87؛ ابوعلی مسكویه، 1/ 351، 357- 358). چون ابن‌رائق از ساجیه و حجریه ــ رقبای داخلی خود ــ آسوده گشت، بر آن شد تا برای سركوب بریدی به اهواز بتازد، اما بریدی از سر نیرنگ پرداخت مالیات و تسلیم سپاه را پذیرفت و ابن رائق را از لشگركشی بازداشت.
حسین بن علی نوبختی، كاتب و عامل ابن‌رائق ــ كه ابن‌رائق موفقیتهای خود را مدیون او می‌دانست ــ حیلۀ بریدی را دریافت و خطر از دست رفتن اهواز را به او هشدار داد، اما ابن رائق كه بیشتر تمایل به نرمش داشت، رأی ابوبكر بن مقاتل (یكی دیگر از كاتبانش) را پذیرفت و با بریدی صلح كرد و به اتفاق راضی به بغداد بازگشت. این ابن مقاتل كه نسبت به مقام حسین بن علی نوبختی، دوست و معرف خود به ابن رائق، حسد می‌ورزید، به گفتۀ ابن اثیر (8/ 330) جانب بریدی را نگاه می‌داشت. او ابن رائق را به اتحاد با بریدی برانگیخت. پس از موافقت ابن رائق، احمد بن علی كوفی نمایندۀ ابوعبدالله بریدی به بغداد آمد. چندی بعد، ابن مقاتل از بیماری نوبختی استفاده كرد و كوفی را به جای نوبختی عامل ابن‌رائق ساخت و بدین‌سان بریدیان در بغداد نفوذ كردند. پس از آنكه كوفی بر كارهای ابن رائق مسلط شد، به همدستی ابن مقاتل با ترفندی چند ضمان (درآمد) بصره را از ابن رائق برای ابویوسف بریدی (برادر ابوعبدالله) گرفت.
ابوعبدالله بریدی كه قبلاً مقدمات حمله به بصره را از طریق خشكی و آب تدارك دیده بود، زمانی كه ابن رائق درگیر غائلۀ ابوطاهر قرمطی بود، به بصره حمله كرد و با كمك فراوان مردم، آنجا را به تصرف درآورد. ابن رائق نامه‌ای به او نوشت و ضمن مماشات خواستار خارج شدن وی از بصره شد، اما بریدی نپذیرفت. این وضع نابسامان رفته‌رفته بجكم را به سودای گرفتن قدرت انداخت. در آن زمان دستیابی به اهواز برای تسخیر واسط و سرانجام بغداد جنبه‌های استراتژیك داشت، از این رو بجكم بر آن شد تا ابن رائق را وادارد كه مأموریت مقابله با بریدی در اهواز را به او وانهد و برای انجام این كار به ابن مقاتل رشوه داد (ابوعلی مسكویه، 1/ 375-377). بجكم به شوش رفت و دو بار با سپاه عظیم بریدی روبه‌رو شد كه حاصل آن پیروزی و تسلط بر اهواز بود. در پی آن ابوعبدالله بریدی به بصره گریخت. ابن رائق سپاهیانی از دریا و خشكی به بصره فرستاد كه كاری از پیش نبردند. سپس خود به اتفاق بجكم به بصره تاخت، لیكن این بار هم حملۀ آنها با مقاومت سخت مردم درهم شكست و ناچار به عسكر ابی جعفر عقب نشستند و پس از آن بجكم به اهواز و ابن رائق به واسط بازگشت. بدین گونه، بصره از قلمرو ابن رائق بیرون رفت. در اوایل 326 ق، ابن رائق بار دیگر بجكم را مأمور كرد تا با ابوعبدالله بریدی و احمد بن بویه كه قصد تصرف اهواز را داشتند، مقابله كند، اما بجكم پس از دوبار جنگیدن از احمد بن بویه شكست خورد و به واسط رفت.
بدین سان اهواز نیز از قلمرو ابن رائق جدا شد؛ دیگر جز بغداد و حومۀ آن برای خلیفه و ابن رائق نماند (صولی، 88، 90، 98، 99؛ ابوعلی مسكویه، 1/ 358-374، 378). از این پس اوضاع بغداد چنان نابسامان شد كه ابن فرات كه در این زمان وزارت را بر عهده داشت، تنها برای آنكه خود را از بغداد دور سازد، ابن رائق را به طمع تصرف اموال مصر و شام انداخت و با این بهانه رهسپار آن دیار شد. در 326 ق ابن‌رائق علی بن خلف بن طناب را به سوی بجكم فرستاد تا همراه او برای بازپس گرفتن اهواز از احمد بن علی بویه اقدام كند، اما بجكم پس از رسیدن علی بن خلف، او را وزیر خویش ساخت و اموال واسط را تصاحب كرد و با این كار قصد نهفتۀ دیرین خود را در دستیابی به مقام ابن رائق و تسلط بر بغداد آشكار ساخت. ابن رائق برای مقابله با خطر بجكم ناگزیر با بریدی صلح كرد و به وی وعده داد كه در صورت غلبه بر بجكم حكومت واسط را به او واگذارد، ولی بجكم پیشدستی كرد و با حمله به بریدیان و شكست آنها این توطئه را خنثی كرد. او برای دستیابی به بغداد و جدا كردن بریدیان از ابن‌رائق، حكومت واسط را به ابوعبدالله بریدی وعده داد و با وی صلح كرد. از طرف دیگر ابن مقله كه اموال و املاكش به وسیلۀ ابن رائق مصادره شده بود، بجكم را به تصرف بغداد برانگیخت. همچنین از راضی خواست تا ابن‌رائق را دستگیر كند و بجكم را به بغداد فرا خواند. ظاهراً راضی این پیشنهاد را پذیرفت. ولی چون ابن مقله به او پناهنده شد، او را تسلیم ابن رائق كرد. ابن رائق دست و زبان ابن مقله را برید. این رفتار ظالمانه كه به مرگ ابن مقله انجامید، موجب شد كه بعدها ابن رائق را به بدی یاد كنند و اشعاری در هجو وی بسرایند (برای نمونه نک‌ : صفدی، 146). بجكم ذیقعدۀ 326 ق از واسط آهنگ تسخیر بغداد كرد و در كنار نهر دیالی سپاه ابن رائق را شكست داد. ابن‌رائق و یارانش در بغداد نیز با همۀ استحكامات و تمهیدات جنگی نتوانستند مقاومت كنند و ناچار از بغداد گریختند، و بجكم در 13 ذیقعده به بغداد درآمد و از طرف راضی به مقام امیرالامرایی منصوب گشت. بدین سان دورۀ نخست امیرالامرایی ابن رائق پس از یكسال و 10 ماه و چند روز به پایان رسید (ابوعلی مسكویه، 1/ 383-396؛ العیون و الحدائق، 4(2)/ 55- 68). دربارۀ اشتباهات سیاسی ابن‌رائق كه به سقوط وی انجامید، گزارش صولی و گفته‌های بجكم بعد از رسیدن به مقام امیرالامرایی روشنگر تواند بود. صولی (ص 106) نوشته است كه مردم هنگام گریختن ابن رائق خطاب به وی فریاد می‌زدند كه این سزای توست، زیرا كه به كوفی مقام كتابت دادی و او را بر مردم مسلط كردی. از این رو نه تنها مردم بغداد به یاری ابن رائق برنخاستند، بلكه در ابتدا از آمدن بجكم شادمان نیز بودند، علاوه بر این بنابر اعتراف بجكم ــ در گزارش ابوعلی مسكویه (1/ 375-377) ــ گرفتن مأموریت مقابله با بریدی و دستیابی به امارت اهواز ــ همان گونه كه یاد شد ــ گامی مهم در راه رسیدن وی به قدرت بوده است.
به این ترتیب ابن رائق با همۀ قدرت نظامی و مالی به وسیله بجكم كه به هوش و ذكاوت و جنگاوری مشهور بود، بركنار شد، اما ابن رائق برای بازیابی مقام نخستینش از پای ننشست، چنانكه در آغاز سفر 327، هنگامی‌كه راضی و بجكم برای دریافت مالیات موصل و دیار ربیعه از ابن حمدان، بغداد را ترك گفته بودند، از مخفی گاه خود بیرون آمد و با یاری مردم كه از ستم بجكم ناخشنود بودند، یاران بجكم را شكست داد و داراییهای آنان را غارت كرد و بر بغداد مسلط شد. در این زمان ابن مقاتل نیز به ابن‌رائق پیوست و وی را كه در اندیشۀ به خلافت نشاندن یكی از پسران فضل بن مأمون بود، با توجه به هزینۀ سنگین این كار منصرف ساخت. در این حال بجكم به سرعت با ابن حمدان مصالحه كرد و عازم بغداد شد، اما پیش از آنكه همراه با راضی بدانجا رسد، ابن‌رائق در برابر گرفتن حكومت طریق فرات و دیار مُضّر و جند قِنَّسرین و نواحی آن از خلیفه، در سوم ربیع الاول از بغداد به قصد شام بیرون رفت (صولی، 117-122، 130؛ ابوعلی مسكویه، 1/ 405- 409؛ العیون و الحدائق، 4(2)/ 73- 79). ابن‌رائق در شام حاكم رمله را بیرون راند و آنجا را متصرف شد. از این رو محمد بن طغج الاخشید والی مصر خود را آمادۀ مقابله با او كرد و در محرم 328 رهسپار شام شد. ابن رائق نخست پذیرفت كه از رمله خارج شود و با او صلح كرد، ولی پس از بازگشت محمد بن طغج پیمان را نقض كرد و در شعبان همان سال به قصد دستیابی به شهرهای مصر از دمشق بیرون آمد، اما در نبردی كه در 15 رمضان در ناحیۀ عریش درگرفت، از محمد بن طغج به سختی شكست خورد و ناچار به دمشق بازگشت. محمد بن طغج بار دیگر در 11 ذیقعده برادرش ابونصر بن طغج را با سپاهی عظیم به سركوب ابن رائق فرستاد، اما این بار در نبردی كه در ناحیۀ لَجوّن پیش آمد، ابونصر كشته شد و ابن رائق به پیروزی دست یافت. با اینهمه پسرش را به عنوان فدیه نزد محمد بن طغج فرستاد و در قبال خارج شدن از رمله و دریافت ضمان آنجا، میان آن دو صلح برقرار گردید (كندی، 288-290؛ ابوعلی مسكویه، 1/ 414؛ ابن‌عدیم، 1/ 100-102). در 329 ق اوضاع اقتصادی سیاسی پایتخت خلافت بعد از مرگ راضی و كشته شدن بجكم (در 21 رجب) سخت متشنج گردید، چنانكه بسیاری از گرسنگی و بیماری جان سپردند و امیران قدرتمند نیز بر سر دستیابی بر پایتخت و در اختیار گرفتن خلیفۀ جدید (ابراهیم بن مقتدر ملقب به المتقی بالله، خلافت: 329-333 ق/ 941-944 م) كشمكش داشتند. همچنین به دنبال مرگ بجكم میان سپاهیان ترك و دیلم اختلاف افتاد. دیلمیان به بصره نزد بریدی رفتند. بریدی كه با پیوستن آنها قدرتمند گردیده بود، به واسط درآمد و در برابر چشم‌پوشی از تصرف بغداد از خلیفه نیم میلیون دینار باج خواست. از طرف دیگر تركها نیز برای حافظت بغداد در برابر حملۀ بریدی نزدیك به همین مبلغ را از متقی خواستار شدند. متقی تنها توانست مبلغ درخواستی تركها را بپردازد. با اینهمه آنان نه تنها در برابر بریدی مقاومت نكردند، بلكه به هنگام نزدیك شدن بریدی به بغداد عده‌ای به وی پیوستند و عده‌ای نیز به موصل نزد ابن حمدان رفتند. سرانجام بریدی بی‌هیچ مقاومتی وارد بغداد شد و با تهدید از خلیفه باج گرفت، ولی چون آن را میان سپاهیان تقسیم نكرد، آنان بر او شوریدند و دیلمیان به رهبری كورنكیج با كمك مردم كه سخت از بریدی در وحشت بودند، وی را از بغداد بیرون راندند.
ازاین‌رو در سوم شوال كورنكیج از طرف متقی به امیرالامرایی برگزیده شد. از سوی دیگر، تركهای بجكمی چون از ابن حمدان حاكم موصل طرفی نبستند، در شام به ابن رائق پیوستند و او را برای گرفتن پایتخت برانگیختند. ابن رائق پس از دعوت متقی در 20 رمضان به سوی بغداد حركت كرد و پس از نبردهای سنگین سرانجام با كمك مردم كه از ستم دیلمی‌ها در عذاب بودند، به بغداد درآمد و در 26 ذیحجه برای دومین بار به مقام امیرالامرایی دست یافت (صولی، 205- 208؛ ابوعلی مسكویه، 2/ 2-3، 12-22). دورۀ دوم امیرالامرایی وی كه كوتاه بود، یكسره صرف كشمكش و نبرد با ابوعبدالله بریدی گردید، در محرم 330 ابن رائق برای گرفتن مالیات واسط و بصره كه بریدیان بار دیگر در پرداخت آن تأخیر كرده بودند، به واسط رفت. بریدیان از آنجا به بصره گریختند، اما با سعی كوفی، بریدی در مقابل تعهد پرداخت ضمان سالانۀ واسط حكومت را به دست آورد. كمی پس از بازگشت ابن رائق به بغداد در دوم ربیع‌الآخر سردارانش بر او شوریدند و به بریدی پیوستند. و ابن رائق ناچار با بریدی مدارا پیشه كرد و مقام وزارت را به وی سپرد، اما سپس چون دریافت كه بریدی آهنگ تصرف بغداد دارد، او را از وزارت برداشت و مردم را برای جنگ با او بسیج كرد. در جمادی‌الآخر سپاه بریدیان به سرداری ابوالحسین برادر ابوعبدالله از آب و خشكی به بغداد حمله برد. در پی چندین روز نبرد، سرانجام مقاومت مردم بغداد درهم شكست و بریدیان پس از كشتار و غارت بسیار بر دارالخلافه دست یافتند. ابن‌رائق و باقیماندۀ سپاهش همراه با متقی و پسرش از بغداد خارج شدند. به گفتۀ ابن اثیر (8/ 382) در این ایام ستمی بر مردم بغداد رفت كه هرگز مانند آن شنیده نشده است. ابن‌رائق و متقی در تكریت به سپاهی پیوستند كه ابومحمد حسن بن عبدالله بن حمدان حاكم موصل برای مقابله با بریدی به كمك آنان فرستاده بود. با توجه به درگیریهای بعدی ابن حمدان با ابن رائق به نظر می‌رسد به موقع نرسیدن این سپاه به بغداد عمدی بوده است.
در موصل ابن‌حمدان كه در این زمان از قدرت زیادی برخوردار بود، از ابن رائق به گرمی استقبال نكرد و كدورت میان آن دو بسیار بالا گرفت و شایع گردید كه وی قصد كشتن ابن رائق را دارد. با وجود این، ابن رائق كه سپاه و اموالش را از دست داده و بسیار ناتوان شده بود، بی‌توجه به هشدارهای جدی اطرافیانش همراه با پسر متقی نزد ابن حمدان رفت تا برای بردن خلیفه به دمشق از وی كمك مالی بگیرد، اما همان‌گونه كه پیش‌بینی شده بود، به هنگام بازگشت غلامان ابن حمدان در 21 رجب 330/ 12 آوریل 942 بر وی تاختند و او را كشتند (صولی، 219-226؛ مسعودی، مروج، 4/ 248، 260؛ همو، التنبیه و الاشراف، 344؛ ابوعلی مسكویه، 2/ 22- 28؛ العیون و الحدائق، 2/ 107-120).

مآخذ

ابن اثیر، الكامل؛
ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری، به كوشش هارتویك درنبورگ، شالون سِن، 1894 م؛
ابن عدیم، عمر بن احمد، زبدة الحلب، به كوشش سامی الدهان، دمشق، 1370 ق/ 1957 م؛
ابوعلی مسكویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، به كوشش ه‌ . ف. آمِد روز، قاهره، 1333 ق/ 1914 م؛
صفدی، خلیل بن ایبک، امراء دمشق فی الاسلام، به كوشش صلاح‌الدین منجد، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛
صولی، محمد بن یحیی، اخبار الراضی بالله و المتقی لله، به كوشش هیورث دن، لندن، 1935 م؛
العیون و الحدائق، به كوشش نبیله عبدالمنعم داوود، بغداد، 1973 م؛
قرطبی، عریب بن سعد، صلة تاریخ الطبری، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1969 م؛
قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، قاهره، 1383 ق/ 1963 م؛
همو، مآثر الانافة، به كوشش عبدالستار احمد فراج، كویت، 1964 م؛
كندی، محمد بن یوسف، كتاب الولاة و كتاب القضاة، به كوشش روون گست، بیروت، 1908 م؛
مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، به كوشش عبدالله اسماعیل الصاوی، بغداد، 1357 ق/ 1938 م؛
همو، مروج الذهب، بیروت، 1385 ق/ 1965 م؛
همدانی، محمد بن عبدالملک، تكملة تاریخ الطبری، به كوشش یوسف اكبر كنعان، بیروت، 1961 م؛
نیز:

EI2;
Mottahedeh, Roy, «The Abbasid Caliphate in Iran», The Cambridge History of Iran, ed. R. N. Frye, London, 1975.
محمد عبدعلی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1523
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست