آخرین بروز رسانی : شنبه 11
آبان 1398 تاریخچه مقاله
جَنْگَل، جُنْبِش، جنبشی به رهبری
میرزا کوچک خان جنگلی بر ضد استبداد، استعمار و اشغال ایران
توسط بیگانگان.
جنبش جنگل از نظر اجتماعی و سیاسی
به دو دوره تقسیم میشود: دورۀ اول از رفتن میرزا کوچک از
تهران به رشت (اردیبهشت ـ خرداد ۱۲۹۴) تا اولتیماتوم
دولت انگلیس، پراکندگی قوای جنگل و انحلال کمیتۀ اتحاد
اسلام (۱۳ فروردین ۱۲۹۸)؛ دورۀ دوم
پس از صلح مسلح کوتاهمدت از ۲۸ اردیبهشت
۱۲۹۹، مقارن ورود ارتش شوروی به انزلی، تا
قتل میرزا در ۱۱ آذر ۱۳۰۰. برخی
از نویسندگان این جنبش را از نظر اجتماعی، ادامۀ نهضت
مشروطه به شمار آوردهاند (الگار، ۷۳۸).
در ظهور و سقوط این جنبش، از
مخالف و موافق، به طور عمده ۳ گروه اجتماعی نقش داشتند: نخست، ملاکین
بزرگ گیلان، اشراف، درباریان و برخی سیاستمداران که با
جنبش به مخالفت بـرخاستند (دیـوسالار، شم ۶، ص
۲۷۲-۲۷۳، شم ۸، ص
۳۷۰-۳۷۱، شم ۹، ص
۴۱۷-۴۱۸؛ فخرایی، سردار ... ،
۲۸، گیلان ... ، ۲۵۲-۲۵۳؛
گیلک، ۳۹-۴۰؛ املشی، ۲۱؛ جنگلی،
۲۰، حاشیۀ ۱؛ شیخالاسلامی، علل افزایش ... ،
۶۶-۶۷؛ فرخ، ۱ / ۳۰؛ یادبودها
... ، ۴۸-۴۹؛ دنسترویل، ۱۷۲؛
رواسانی، جمهوری ... ، ۲۷۷-۲۸۵)؛
دوم، دستهای از روشنفکران، روحانیان مرفه طبقات متوسط گیلان،
تجار زمیندار و خردهمالکانی که با وابستگانشان در دورۀ اول،
هیئت اتحاد اسلام را در رشت تشکیل دادند (فخرایی، سردار،
۹۶-۹۷؛ رواسانی، نهضت ... ،
۲۳۱-۲۳۴، «دو جریان ... »،
۵۸-۶۱)؛ سوم، دهقانان فقیر بیزمین،
خردهمالکانِ ایلات و طوایف کوچک، پیشهوران و کسبۀ جزء در
قصبات و شهرها که نمایندگانشان در دورۀ اول با هیئت
اتحاد اسلام همکاری داشتند و در دورۀ دوم بدنۀ اصلی
جنبش را تشکیل دادند (میرابوالقاسمی،
۲۵-۲۶، ۴۲-۴۳؛ نهضت جنگل و اتحاد
... ، ۲-۵۰؛ کتابی، ۱۲۵،
۱۲۷؛ ایوانف، انقلاب ... ، ۸۴؛ ذبیح،
۱۵؛ آلیانی، ۶۵-۶۶). باید یادآور
شد که گروههای دوم و سوم در دورۀ اول بر ضد گروه اول همداستان
بودند، اما در دورۀ دوم، گروه دوم از گروه سوم جدا شد و به گروه اول پیوست.
دورۀ اول
پس از شروع جنگ جهانی اول
(۱۹۱۴م) و ورود نیروهای روس، انگلیس و
عثمانی به ایران بر اثر ضعف دولت مرکزی، گروهی از آزادیخواهان
برای مقابله با این احوال، هیئتی به نام اتحاد اسلام تشکیل
دادند (فخرایی، همان، ۲۲-۲۴). این هیئت
یا مجمع کوشید کانونهایی برای مقابله با بیگانگان
و دفاع از حقوق مردم در شهرهای مهم ایجاد کند. میرزا کوچک به
خواست همین هیئت برای تشکیل هستۀ مقاومت مخفیـانـه
بـه گیلان رفت (دیـوسـالار، شم ۴-۵، ص
۲۲۸). او به اتفاق ۷ نفر دیگر، از جمله دکتر حشمت
(تمیمی، ۹-۱۱) نخستین گروه مجاهدان را در
۲۱ مرداد ۱۲۹۴، در جنگل تولم (۳ فرسخی
شمال غربی رشت) تشکیل داد (مدنی،
۴۲-۴۳).
مظالم مالکان بزرگ و تجار زمیندار
گیلان، نیز چیرگی قزاقان روسی زمینۀ قیام
را بهخصوص در میان دهقانان و پیشهوران فراهم ساخته بود (حاج سیدجوادی،
۱۲۳-۱۳۱؛ رهنمایی،
۱۱۶؛ رابینو، ۱۶). نهضتی که به این
شکل پدید آمد، توسط همانها و برخی مالکان، روشنفکران و روحانیان
رشت توسعه یافت (صبوری، ۲۳؛ برگهای ... ،
۲۱، ۲۶، ۳۳)؛ گوراب زرمخ مرکز سازمان نظامی،
و کسما مرکز سازمان مالی و اداری نهضت شد. با پیوستن چند تن از
افسران ژاندارمری به تشویق کلنل محمدتقی خان پسیان و نظمیۀ رشت
به نهضت نوپا، کار تعلیمات نظامی نیز رونق گرفت (سپهر،
۳۸۴-۳۸۵؛ گیلک، ۱۳۶)
و شمار اعضای نظامی که به قشون ملی نامبردار گردید، به
۵ هزار نفر رسید. دولت عثمانی با ارسال اسلحه، هدایا و
چند افسر به حمایت از جنبش برخاست. چند افسر آلمانی نیز که از
اسارت روسها فرار کرده بودند، به میرزا کوچک پیوستند (فخرایی،
همان، ۹۰-۹۱؛ گیلک، ۶۸؛ شیخالاسلامی،
علل افزایش، ۶۷-۶۸).
در همین زمان کمیتهای
مرکب از ۲۷ تن از روحانیان و روشنفکران رشت به عنوان کمیتۀ اتحاد
اسلام (فخرایی، همان، ۹۶) رهبری سیاسی،
اداری و مالی جنبش را به عهده گرفتند، در حالی که رهبری
نظامی با میرزا کوچک بود. اولین شمارۀ روزنامۀ جنگل
که خود را «نگاهبان حقوق ایرانیان، منور افکار اسلامیان» و ناشر
نظریات اتحاد اسلام میخواند، در ۲۰ خرداد
۱۲۹۶ انتشار یافت. دربارۀ واژۀ اسلام
در نام هیئت، در شمارۀ ۲۳ این نشریه اعلان شد که « ... این اسم
چون به حالت روحیۀ مملکت تعلق دارد، به این جهت اختیار شده است» (جنگل، شم
۲۳، ص ۴-۵، حاشیه). این هیئت خود را
«جانبدار» سلطنت احمدشاه، «اعلیحضرتِ تاجدارِ خواستار اصلاحات، محبوب و صدیق
و ایراندوست» خواند (همان، شم ۵، ص ۵، شم ۱۰، ص
۴، شم ۱۳، ص ۱-۲، شم ۱۸، ص ۵،
شم ۲۰، ص ۲، شم ۲۷، ص ۱-۲، شم
۲۸، ص ۲-۳، شم ۳۰، ص ۳-۶) و
خواستار تقویت دولت مرکزی، دفع فساد حکومتی، مبارزه با مخالفان
اصلاحات، دفع مظالم مالکان بزرگ، با تأکید بر مالکیت خصوصی، و
قطع نفوذ بیگانگان شد. هیئت اتحاد اسلام همچنین تهمت تجزیهطلبی
و حرکت به سوی تهران را تکذیب کرد و از تجار گیلان خواست غذای
مردم را به خارج صادر نکنند و دلال کالای خارجی نباشند و در داخل سرمایهگذاری
کنند (همان، شم ۴، ص ۲-۳، شم ۷، ص ۲، شم
۱۰، ص ۱، ۵، شم ۱۲، ص ۱، ۳،
۴، ۸، شم ۱۳، ص ۲، ۳، شم ۱۴، ص
۳، شم ۱۶، ص ۲، شم ۱۸، ص ۵-۶،
شم ۲۰، ص ۲، ۳، ۴، ۵، شم ۲۵، ص
۲، شم ۲۶، ص ۱، ۵، شم ۲۷، ص ۲،
شم ۳۰، ص ۲، ۵-۶).
پس از پیروزی انقلاب اکتبر،
دولت شوروی به قوای نظامی روس در ایران دستور بازگشت داد.
پس از خروج سربازان روس، رشت به تصرف قوای نظامی جنگل درآمد و ادارات
دولتی در اختیار هیئت اتحاد اسلام قرار گرفت (فخرایی،
همان، ۴۴). کوشش تهران برای توافق با سران جنبش و دعوت آنان به
اطاعت از دولت مرکزی به جایی نرسید (همان،
۱۰۸-۱۰۹،
۱۱۳-۱۱۴). فرماندهی قوای
انگلستان برای رسیدن به قفقاز، خواستار عبور این قوا از گیلان
بود، اما هیئت اتحاد اسلام به مخالفت با این طرح برخاست، حتى گفتهاند
که نمایندگان دولت انگلستان کوشیدند به سران جنبش وعده دهند که در
صورت همکاری و موافقت با عبور قوای این دولت به سوی
قفقاز، آنها را وارد تهران کنند و به حمایت از آنها برای خلع قاجار و
تشکیل حکومت جدید بپردازند. این پیشنهادها نیز
البته پذیرفته نشد (نیکیتین،
۲۸۹-۳۱۰؛ کوچکپور،
۱۵-۱۶؛ فخرایی، همان، ۱۱۸،
۱۲۰-۱۲۱؛ گیلک،
۱۰۶-۱۰۷؛ مدنی، ۵۳؛ دنسترویل،
۲۲۳؛ مکی، ۱ / ۵۱۷). از اینرو،
ژنرال دنسترویل فرمانده قوای انگلستان با همکاری پیچراخف،
فرمانده قزاقان روس، و موافقت دولتمردان ایران، حمله به گیلان را آغاز
کردند ( نهضت جنگل به روایت ... ، ۱۱۳؛ دیگار،
۶۵) و قوای جنگل را در ۴ خرداد
۱۲۹۷ به عقبنشینی از منجیل واداشتند.
پس از این شکست، افسران عثمانی
و آلمانی از میرزا کوچک جدا شدند. چون قوای انگلستان به رشت نزدیک
شد، گروهی از اعضای کمیتۀ اتحاد اسلام با کنسول این
دولت در رشت روابط محرمانه برقرار کردند ( نهضت جنگل به روایت،
۹۹) و با تصویب اکثریت اعضا، در ۲۲ مرداد
۱۲۹۷ موافقتنامهای با قوای انگلیس به
امضا رساندند (فخرایی، همان،
۱۵۲-۱۵۵؛ گیلک،
۱۸۶-۱۸۹؛ مدنی،
۵۶-۵۸) که براساس آن، اسرای دو طرف مبادله شد و قوای
انگلستان از گیلان به سوی قفقاز حرکت کرد. کمیتۀ مذکور
متعهد شد که برای قوای انگلستان خواربار تهیه کند و نمایندۀ انگلیس
هم پذیرفت که از فرستادن افراد مسلح یا غیرمسلح به نواحی
گیلان برای جمعآوری آذوقه، و مداخله در امور ایران و گیلان
خودداری کند (گیلک، ۱۸۹؛ فخرایی، همان،
۱۵۳-۱۵۵).
در این میان، وثوقالدوله
که چند روز پیش از موافقتنامۀ مذکور، به ریاست وزرایی رسیده بود، حکومت گیلان
را به سران جنبش پیشنهاد کرد (همان،
۱۶۱-۱۶۲) و چندی بعد با وساطت ویکهم،
مأمور ادارۀ سیاسی انگلیس در گیلان، در ۶ دیماه
۱۲۹۷ اکثریت اعضای هیئت اتحاد اسلام اطاعت
از دولت مرکزی را پذیرفتند (شاکری، ۹۹,
۱۰۰-۱۰۱). از آن سوی، حاج احمد کسمایی
از وثوقالدوله تأمین مالی و جانی گرفت، و تعهد کرد که در قلع و
قمع مجاهدان جنگل با دولت همکاری کند (فخرایی، همان،
۱۷۰-۱۷۴؛ گیلک،
۱۹۲-۱۹۳؛ میرابوالقاسمی،
۷۴؛ صبوری، ۹۰-۹۳؛ پاینده،
۱۰۵؛ نهضت جنگل و اتحاد،
۱۱۹-۱۲۰)، اما میرزا کوچک این
توافقها را نپذیرفت؛ از اینرو، در ۷ فروردین
۱۲۹۸ کنسول انگلیس در رشت میرزا را به اطاعت
از وثوقالدوله دعوت کرد و وعده داد که پناهندگی او را بپذیرد و به بینالنهرین
انتقالش دهد. این پیشنهادها نیز پذیرفته نشد. در
۱۱ فروردین، فرماندهی قوای انگلستان در رشت ضربالاجلی
تعیین کرد که اگر بزرگان اتحاد اسلام تا دو روز بعد اطاعت خود را از
دولت و اعلیحضرت شاه ایران اعلام نکنند، شهر بمباران خواهد شد (فخرایی،
همان، ۱۶۹-۱۷۰). این تهدید، و
افشای توافق حاج احمد کسمایی، موجب شد تا قوای جنگل
پراکنده شود و هیئت اتحاد اسلام منحل گردد (صبوری،
۹۰-۹۲).
میرزا و یارانش بر اثر فشار
قوای نظامی انگلستان، فشار قزاقان دولتی و طرفداران حاج احمد
کسمایی، ناچار به شرق گیلان که از نظر نظامی تحت نفوذ
دکتر حشمت بود، عقبنشینی کردند (گیلک، ۱۹۹)؛
اما دکتر حشمت نیز فریب وعدههای دولت مرکزی را خورد، و
تسلیم شد و پس از تحقیر و توهین فراوان، به دستور تیمورتاش،
حاکم وقت گیلان، محاکمه، و در ۱۷ مرداد
۱۲۹۷ در رشت به دار آویخته شد (میرابوالقاسمی،
۱۰۶-۱۱۹؛ کوچکپور، ۲۸؛ مدنی،
۶۶-۶۸؛ فخرایی، همان، ۱۷۷-۱۸۱؛
گیلک، ۲۰۹-۲۲۹). میرزا و ۸
تن از یارانش حلقۀ محاصره را شکافتند و خود را به نواحی اطراف فومنات رساندند (فخرایی،
همان، ۲۰۷-۲۱۶). رئیس آتریادِ
(اصطلاحی روسی برای دستهای از سربازان) تهران که در تعقیب
مجاهدان بود، ضمن برخی وعدهها از میرزا خواست که خود را تسلیم
کند و به وی پناهنده شود (همان،
۲۱۷-۲۱۸). میرزا در پاسخ این
نامه ضمن استهزای این وعدهها و اشاره به رفتار حکومت گیلان با
دکتر حشمت، به لزوم استقرار جمهوری و رهایی رنجبران اشاره کرد
(همان، ۲۱۹-۲۲۰).
پس از این، تا ورود ارتش سرخ به گیلان،
یعنی طی ۸ ماه میرزا کوچک با برخورداری از
حمایت روستاییان که از ستمگری قزاقان دولتی و
ملاکان بزرگ به تنگ آمده بودند، قوای نظامی جنبش را در اطراف فومنات
تجدید سازمان کرد. اندکی بعد، به دنبال مذاکرۀ نمایندگان
دولت تهران و سران جنبش، توافق شد تا وقتی مجلس شورای ملی
افتتاح نشده و تکلیف قرارداد ۱۹۱۹م معلوم نگردیده،
عملیات خصمانه از هر دو طرف متوقف شود، قوای جنگل با حفظ نفرات در
جنگل بماند، اما از مداخله در امور ادارات و پادگان نظامی رشت خودداری
کند (همان، ۲۲۰).
دورۀ دوم
پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی
(۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹)، بلشویکها در
قفقاز کوشیدند تا همکاری سران جنبش جنگل را جلب کنند (گیلک،
۲۲۰-۲۴۵؛ یقیکیان،
۳۲-۳۳؛ فخرایی، همان، ۲۲۳،
۲۲۵-۲۳۰؛ مدنی،
۷۰-۷۳)؛ حتى گویا پیشنهاد کردند که
۶۰ هزار سرباز مسلح برای حمله به تهران در اختیار سران
جنبش بگذارند (شاکری، ۱۷۰؛ گیلک،
۲۴۸-۲۴۹). اما این پیشنهادها از
طرف نمایندگان و سران جنبش که مخالف ورود نیروهای بیگانه
و مداخلۀ آنان در امور داخلی ایران بودند، رد شد (فخرایی،
همان، ۳۰۹؛ جنگلی، ۱۳۶). با اینهمه،
ارتش سرخ وارد خاک ایران شد و سران جنبش که شاید اکنون میکوشیدند
از این حادثه استفاده کنند (گیلک، ۳۹۰؛ یقیکیان،
۴۹-۵۰)، در ۳۱ اردیبهشت
۱۲۹۹ به دعوت فرماندهی ناوگان شوروی برای
مذاکره وارد انزلی شدند (فخرایی، همان، ۲۴۱).
در این ملاقات که میان میرزا کوچک خان و ۴ نفر از یارانش
با مقامات ارتش سرخ دست داد، نمایندگان حزب عدالت ــ که پس از مدتی
کوتاه نام خود را به حزب کمونیست ایران تغییر داد ــ نیز
حضور داشتند (یودین، ۹۹-۱۰۰؛ رواسانی،
نهضت، ۱۲۰-۱۵۵). مقامات شوروی از جمله
موافقت کردند که به اجرای اصول کمونیزم مانند مصادرۀ اموال
و الغای مالکیت نپردازند و برای مرام خود تبلیغ نکنند. از
جهت سیاسی نیز موافقت کردند که حکومت موقت جمهوری در گیلان
تأسیس شود و پس از ورود مجاهدان به تهران و تشکیل «مجلس مبعوثان»، رشتۀ امور
به دست این مجلس سپرده شود، دولت شوروی در امور ایران مداخله
نکند و قشونی بیش از قشون موجود به ایران نیاورند؛ همچنین
در برابر دریافت پول، به دولت جمهوری ایران هر قدر سلاح لازم
باشد، بفروشد، و مؤسسات بازرگانی روسیه در ایران به حکومت جمهوری
ایران واگذار گردد (فخرایی، همان، ۲۴۴؛ جنگلی،
۱۳۹؛ گیلک، ۲۷۳).
براساس اسناد مربوط به مقدمات این
موافقتنامه و حوادث پس از آن، به نظر میرسد که نیت واقعی دولت
شوروی از ورود به ایران و همکاری با جنبش جنگل، اعمال فشار بر
دولت انگلستان برای عقد قرارداد تجارتی با شوروی (مأموریت
کراسین در لندن) بود. چه، دولت شوروی هیچگاه به مفاد توافق با
جنبش جنگل عمل نکرد (فخرایی، همان، ۲۴۵،
۲۶۰-۲۶۱، ۳۲۰؛ گیلک،
۲۸۸؛ پرسیتس، ۳۲؛ سلطانزاده، ۴ /
۲۸، قس: حاشیه؛ لنزوسکی، ۵۷).
اندکی بعد جنگلیان در اعلامیهای
(۱۶ خرداد ۱۲۹۹) تصریح کردند که به یاری
سوسیالیسم وارد مرحلۀ انقلاب سرخ شدهاند؛ از اینرو، اصول سلطنت را ملغا، و حکومت جمهوری
موقت اعلام میکنند و این حکومت حفظ شعائر اسلام را از جملۀ فرایض
خود میداند (فخرایی، همان،
۲۴۶-۲۵۰؛ گیلک،
۲۷۵-۲۸۰؛ یقیکیان،
۷۷-۸۶).
در کنگرۀ کسما (قصبهای
نزدیک رشت) مرامنامۀ جنبش جنگل به تصویب رسید. ایجاد عدالت اقتصادی و
امحای فقر؛ تساوی مردم بدون توجه به نژاد، دین و جنسیت در
حقوق مدنی؛ جدایی امور روحانی و دینی از امور
سیاسی؛ لغو امتیازات خاص؛ آزادی ابراز عقیده؛ و تأیید
مالکیت خصوصی از جملۀ مواد این مرامنامه بود (فخرایی، همان،
۵۶-۵۸). در ۱۷ خرداد هیئت دولت انقلاب
تشکیل شد و میرزا کوچک سرکمیسر و کمیسر جنگ آن گردید.
کمیتۀ انقلاب سرخ با ارسال تلگرافی به دول خارجی به نام ملت ایران،
الغای سلطنت و تأسیس حکومت موقت جمهوری را اعلام کرد (هدایت،
۳۱۲؛ گیلک،
۲۸۱-۲۸۲).
پس از شکایت دولت ایران به
جامعۀ ملل، دولت شوروی برای جلوگیری از فرستادن قوای
بینالمللی به شمال ایران (مادۀ
۱۰ و ۱۱ اساسنامۀ جامعۀ ملل) در
۳۰ خرداد ۱۲۹۹ش / ۲۰ ژوئن
۱۹۲۰م به دولت ایران اطلاع داد که ارتش سرخ ایران
را تخلیه میکند و این دولت ارتباطی با نهضتی که در
گیلان برپا شده است، ندارد (منشور، ۱ / ۶۴،
۶۶، ۶۷؛ فخرایی، همان،
۲۳۵-۲۳۸)؛ زیرا دولت انگلستان مصمم بود
در صورت حمایت دولت شوروی از انقلاب گیلان، کراسین نمایندۀ شوروی
را برای مذاکرات تجاری نپذیرد (منشور، ۱ /
۶۴). مقارن شروع مذاکرات میان شوروی و انگلستان (شمیم،
۴۹۳-۴۹۴؛ کار، ۱ /
۲۲۹؛ فخرایی، همان،
۳۱۷-۳۱۹؛ سلسله ... ،
۱۶۶)، رفتار رهبران حزب کمونیست و مقامات شوروی در
ایران نسبت به جنبش جنگل نیز تغییر کرد. برخلاف موافقتنامۀ انزلی،
تبلیغات کمونیستی و ضدمذهبی در گیلان تشدید یافت
و نیروهای جدید ارتش سرخ وارد ایران شدند (فخرایی،
همان، ۳۱۰، ۳۲۰-۳۲۲؛
مهرنوش، ۷۲؛ گیلک،
۲۸۹-۲۹۰).
میرزا کوچک به عنوان اعتراض به
نقض موافقتنامۀ انزلی، در ۱۸ تیر ۱۲۹۹
از رشت به فومن رفت. در روز هفتم یا نهم مرداد ماه، در رشت کودتایی
بر ضد دولت انقلابی جنگل، به رهبری چکا، سازمان اطلاعاتی شوروی،
صورت گرفت و احسانالله خان به مقام کمیسری خارجی رسید و
۴ تن از اعضای حزب کمونیست ایران نیز در آن عضویت
یافتند (فخرایی، همان،
۲۷۱-۲۷۲؛ گیلک، ۳۰۱،
۳۱۰-۳۱۲،
۳۲۲-۳۲۳؛ یقیکیان،
۱۴۹-۱۵۰؛ شاهین،
۲۲۱). در اعلامیۀ جنبش جنگل پس از کودتا
(۱۲ مرداد ۱۲۹۹) بر این نکته تأکید
شد که «مقدرات ایرانی باید به دست ایرانیان تعیین
شود» (جنگلی، ۱۶۳-۱۶۹؛ گیلک،
۳۲۵-۳۳۰). آنگاه میرزا کوچک نامههایی
به لنین و مدیوانی، نمایندگان دولت شوروی در گیلان
ارسال، و ضمن اعتراض به نقض موافقتنامۀ انزلی، نظریات سیاسی
جنبش را با تأکید بر استقلال ایران توضیح داد؛ اما به این
یادداشتها پاسخ داده نشد (فخرایی، همان،
۲۷۹-۲۸۳،
۲۸۸-۳۰۲).
در کنگرۀ خلقهای
شرق که در ۹ شهریور ۱۲۹۹ در باکو تشکیل
شد، نمایندگان جنبش جنگل، اعضای حزب کمونیست ایرانِ حاضر
در کنگره را نمایندگان واقعی دولت انقلابی ایران ندانست.
این هیئت پیشنهاد کرد که مسائل انقلاب گیلان در کمیسیونی
مطرح شود؛ ولی به این درخواست نیز توجه نشد. با این همه،
دربارۀ همکاری با جنبش جنگل میان سران حزب کمونیست آذربایجان
و حزب کمونیست ایران اختلاف نظر پیش آمد (فخرایی،
همان، ۲۷۴-۲۷۹،
۲۸۹-۲۹۰؛ یقیکیان،
۲۷۱-۲۷۶؛ گیلک،
۴۲۶-۴۳۶؛ ذبیح،
۳۱-۳۴؛ پرسیتس، ۶۴-۷۰؛ یودین،
۹۸-۱۰۰).
پس از جلب موافقت لنین، کمیتۀ دیگری
به زعامت حیدرخان عمو اوغلی برای بررسی موضوع تجدید
روابط با جنبش جنگل تشکیل گردید (آخوندزاده، «دیدار با لنین»،
۳، «دیدار من با رهبر ... »، ۶؛ پرسیتس،
۷۶-۷۷). پیش از تشکیل کنگرۀ شرق
مذاکرات کراسین با دولت انگلستان قطع شده بود. به نظر میرسد علت
موافقت دولت شوروی با برقراری روابط مجدد با جنبش جنگل بخشی از
استراتژی اعمال فشار دولت شوروی بر انگلستان بود (فاطمی،
۱۷۹؛ دنیس، ۳۸۵)؛ اما چون مذاکرات با
انگلستان تجدید شد، مخالفت مقامات شوروی با جنبش جنگل و کسانی
که از جنبش حمایت میکردند، آغاز گردید. لنین حاضر به
ملاقات با هیئت فرستاده شده از سوی جنبش جنگل در مسکو نشد، اما نمایندۀ دولت
ایران را پذیرفت و خواهان سرعت بخشیدن به مذاکرات با ایران
شد (شیخالاسلامی، سیما ... ، ۲ /
۲۶۸-۲۶۹) و تأکید کرد که دولت شوروی
به اقدامی بر ضد منافع انگلستان در شرق دست نخواهد زد (لنین، «سخنرانی[۱]
... »، ۹۷). این موضع ظاهراً در نتیجۀ کودتای
سیدضیاءالدین در تهران، و امضای قرارداد دوستی ایران
و شوروی (۱۰ اسفند ۱۲۹۹)، و امضای
قرارداد تجارتی انگلستان و شوروی (۱۹ اسفند
۱۲۹۹) بود.
به هر حال حیدرخان پس از جلب
موافقت سران جنبش، مخفیانه وارد انزلی شد (فخرایی، همان،
۳۲۶؛ گیلک،
۴۳۷-۴۳۹). مطابق موافقتنامهای که در
همین ایام میان سران جنبش جنگلی با حیدرخان امضا شد
(۲۹ فروردین ۱۳۰۰) نمایندگان حزب
کمونیست ایران از دولت احسانالله خان فرا خوانده شدند و کمیتۀ مرکزی
آن به باکو منتقل شد (پرسیتس، ۱۳۸؛ شاکری،
۳۳۲-۳۳۳). شرط اصلی تـوافق جنبش جنگل
بـا حیدرخـان ــ که وقوع یک انقلاب کمونیستی در ایران
را ناممکن میدانست ــ عدم مداخلۀ شوروی در انقلاب گیلان
بود (ماریا، ۱۰۱-۱۰۲,
۱۰۴-۱۰۵). این موافقتنامه جنبش جنگل
را از نهضتی که ساخت شوروی بود، خارج میکرد (پرسیتس،
۷۸، ۹۸؛ شاهین، ۲۲۳) و در حقیقت
مخالفتی بود با توافق دولتهای انگلستان، شوروی و ایران
دربارۀ جنبش جنگل.
احسانالله خان و خالوقربان که از نو به
جنبش پیوسته بودند، وارد کمیتۀ انقلاب شدند (اول تیر
۱۳۰۰). در دولت جدید، میرزا کوچک به عنوان
سرکمیسر و کمیسر مالیه، حیدرخان به عنوان کمیسر
خارجه، خالوقربان به عنوان کمیسر جنگ، میرزا محمدی به عنوان کمیسر
داخله، و سرخوش به عنوان کمیسر قضایی شرکت کردند؛ ولی
احسانالله خان شرکت نکرد (فخرایی، همان، ۳۲۹؛ حاج
سیدجوادی، ۲۲۶). در ۲۳ تیر
۱۳۰۰ با موافقت حیدرخان و میرزا کوچک دولت
جمهوریِ شورایی تشکیل شد. برنامۀ این
دولت عبارت بود از سازمان دادن به نیروهای انقلاب و حمله به تهران؛ در
حالی که روتشتاین، سفیر شوروی در تهران، به احمدشاه قول
داده بود که دولت شوروی «مسئلۀ گیلان» را حل خواهد کرد (فخرایی، همان،
۳۵۳-۳۵۴؛ فیشر، I
/ ۱۰۳, ۴۳۰).
گفته شده است که روسهای مقیم
رشت قصد ترور حیدرخان را داشتند؛ زیرا شرکت او در دولت جمهوری
شورایی و همکاری با میرزا کوچک را مخالفت با سیاست
دولت شوروی تلقی میکردند (گیلک، ۴۴۱؛
فخرایی، همان، ۳۶۵؛ جنگلی،
۲۱۹). طبق دستور محرمانۀ روتشتاین، افسران روس که در
حملۀ قوای نظامی احسانالله خان به تهران شرکت داشتند، در حین
جنگ با قوای دولتی از احسانالله جدا شدند (فخرایی، همان،
۳۴۷؛ گیلک، ۴۴۱-۴۴۳)
و این امر موجب شکست نیروهای دولت انقلابی شد. دولت شوروی
همچنین برای تضعیف جنبش جنگل، مانع از کمکهای کارگران ایرانی
مقیم باکو به دولت جمهوری شورایی گیلان و حیدرخان
شد (لنین، «مجموعه[۲] ... »، ۳۶, ۱۱۹؛
شی فیس، ۲۲۵-۲۲۶؛ میرزایی،
۲ / ۱۲۰۸، ۱۲۶۶؛ گیلک،
۳۰۹؛ نجفی، ۳۹۲). با آنکه در این
زمان مکاتباتی میان روتشتاین و میرزا کوچک صورت گرفت، اما
پس از ملاقات نمایندگان جنبش با روتشتاین معلوم شد که او نیز
خواستار تسلیم جنبش جنگل به دولت و شاه ایران است (فخرایی،
همان، ۳۵۶-۳۶۲؛ گیلک،
۴۷۲-۴۸۲،
۴۹۵-۴۹۹؛ کاتام، ۱۰۶).
در همۀ این
احوال، حملات قوای نظامی به فرماندهی رضاخان سردار سپه به گیلان
ادامه داشت. در ۶ مهر ۱۳۰۰ اعضای کمیتۀ
انقلاب در نشستی که در ملاسرا (قصبهای در ۹ کیلومتری
رشت) داشتند، مورد حملۀ مسلحانۀ تنی چند از یاران میرزا کوچک قرار گرفتند. اگرچه میرزا
در این جلسه حضور نداشت، ولی یکی از مهاجمان در خاطرات
خود نوشته است که این هجوم بدون اطلاع میرزا صورت گرفت (آلیانی،
۱۵۰؛ طباطبایی، ۸۶، ۹۴؛
جنگلی، ۲۳۹-۲۴۰؛ فخرایی،
همان، ۳۶۶-۳۶۷). خالو قربان گریخت و به
رشت رفت و حیدرخان دستگیر شد. بر اثر این واقعه که موجب بروز
برخوردهای مسلحانه میان جانبداران سران جنبش شد، جنبش جنگل از درون
متلاشی گردید و حیدرخان تیرباران شد (میرابوالقاسمی،
۲۴۰-۲۴۱؛ آلیانی،
۱۵۲؛ بامداد، ۱ / ۳۴۲؛ گیلک،
۵۲۴؛ جنگلی،
۲۴۰-۲۴۱، ۲۴۸)؛ خالوقربان
با وساطت کلانتر اوف، آتاشۀ (وابستۀ) نظامی شوروی که همراه رضاخان به رشت آمده بود، تسلیم
قوای قزاق شد ( جنبش ... ، ۵۲؛ فخرایی، همان،
۳۷۲؛ گیلک،
۴۹۹-۵۰۰)؛ اما احسانالله خان با وساطت
کلانتر اوف همراه یارانش به قفقاز رفت (فخرایی، همان،
۳۷۴) و رشت در ۲۲ مهر ۱۳۰۰
به تصرف قوای دولتی درآمد. باید یادآور شد که پیش
از آن مکاتباتی میان میرزا و رضاخان صورت گرفته بود که از هر دو
طرف جنبۀ تاکتیکی داشت و به نتیجهای نرسیده بود
(صفایی، ۴۶؛ آبراهامیان، ۹۸؛ مستوفی،
۳۶۱-۳۶۲؛ جنبش، ۲۳،
۴۹).
معینالرعایا که همراه میرزا
کوچک و کائوک آلمانی (هوشنگ) به سوی کوههای خلخال حرکت کرده
بود، با گرفتن تأمین مالی و جانی و تعهد به تحویل قورخانۀ جنبش،
تسلیم قوای دولتی، و سپس حاکم فومن و ماسوله شد (گیلک،
۵۲۴؛ فخرایی، همان، ۳۸۷). کائوک
در میان برف جان سپرد، و پیکر یخزادۀ میرزا
را اهالی قریۀ خانقاه به مسجد محل منتقل کردند. چند ساعت بعد به دستور خان طالش، سرِ میرزا
را که به گفتۀ شاهدان نیمه نفسی داشت، بریدند (ناصر دفتر،
۱۳۸؛ کحالزاده، ۴۴۵؛ فخرایی،
همان، ۳۸۷-۳۹۰؛ گیلک،
۵۲۴؛ جنگلی،
۲۵۶-۲۵۹؛ مدنی،
۸۴-۸۵؛ نهضت جنگل به روایت،
۲۷۴-۲۷۷) و با مرگ او آخرین تکاپوهای
نافرجام نهضت جنگل به پایان رسید (۱۱ آذر
۱۳۰۰).
مآخذ
آبراهامیان یرواند، مقالاتی
در جامعهشناسی سیاسی ایران، ترجمۀ سهیلا
ترابی فارسانی، تهران، ۱۳۷۹ش؛ آخوندزاده،
فتحعلی (سیروس بهرام)، «بشریتین بویوک داهی سی
لنین گه گوروشوم (دیدار من با رهبر بزرگ بشریت لنین)»،
آذر، باکو، شم ۱۸۱۵؛ همو، «دیدار با لنین»،
ماهنامۀ مردم (ارگان حزب تودۀ ایران)، ۱۳۴۸ش، شم ۵۷؛ آلیانی،
شاهپور، نهضت جنگل و معینالرعایا (حسن خان آلیانی)،
تهران، ۱۳۵۷ش؛ املشی، بهاءالدین، گوشههایی
از تاریخ گیلان، رشت، ۱۳۵۳ش؛ ایوانف،
م. س.، انقلاب مشروطیت ایران، ترجمۀ کاظم انصاری،
تهران، ۱۳۵۷ش؛ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران،
تهران، ۱۳۵۷ش؛ برگهای جنگل، به کوشش ایرج
افشار و دیگران، تهران، ۱۳۸۰ش؛ پاینده،
محمود، دکتر حشمت جنگلی، تهران، ۱۳۶۸ش؛ پرسیتس،
مویسی آرونوویچ، بلشویکها و نهضت جنگل، ترجمۀ حمید
احمدی، تهران، ۱۳۷۹ش؛ تمیمی طالقانی،
محمد، دکتر حشمت که بوده، جنگل گیلان چه بوده، تهران،
۱۳۲۴ش؛ جنبش میرزا کوچک خان بنا بر گزارشهای
سفارت انگلیس در تهران، به کوشش غلامحسین میرزا صالح، تهران،
۱۳۶۹ش؛ جنگل (روزنامه)، شم ۴-۳۰؛ جنگلی،
اسماعیل، قیام جنگل، به کوشش اسماعیل رائین، تهران،
۱۳۵۷ش؛ حاج سیدجوادی، حسن، «نقش گیلان
در انقلاب مشروطیت»، کتاب گیلان، تهران،
۱۳۷۴ش، ج ۲؛ دنسترویل، ل. چ.، خاطرات، ترجمۀ حسین
انصاری، تهران، ۱۳۶۱ش؛ دیگار، ژان پیر
و دیگران، ایران در قرن بیستم، ترجمۀ عبدالرضا مهدوی،
تهران، ۱۳۷۷ش؛ دیوسالار، یحیى، «اتحاد
اسلام و پیدایش جنگل»، ارمغان، تهران، ۱۳۴۴ش،
س ۳۴، شم ۴، ۵، ۶، ۸، ۹؛ رابینو،
ی. ل.، ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، ترجمۀ جعفر
خمامی زاده، رشت، ۱۳۷۴ش؛ رواسانی، شاپور،
جمهوری شورایی ایران، نهضت جنگل، تهران،
۱۳۸۴ش؛ همو، «دو جریـان اجتمـاعی در یک
جـامعۀ مستعمراتی»، اطلاعات سیـاسی ـ اقتصادی، تهران،
۱۳۷۹ش، س ۱۵، شم ۵ و ۶؛ همو،
نهضت میرزا کوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورایی
در ایران، تهران، ۱۳۶۸ش؛ رهنمایی،
محمدتقی، «کشاورزی در گیلان»، کتاب گیلان، تهران،
۱۳۷۴ش، ج ۳؛ سپهر، احمدعلی، ایران در
جنگ بزرگ، تهران، ۱۳۳۶ش؛ سلسلۀ پهلوی و
نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمۀ عباس
مخبر، تهران، ۱۳۷۱ش؛ سلطانزاده، آ.، اسنـاد تاریخی
جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران،
انتشارات مزدک؛ شمیم، علیاصغر، ایران در دورۀ سلطنت
قاجار، تهران، ۱۳۴۲ش؛ شیخالاسلامی،
محمدجواد، سیمای احمدشاه قاجار، تهران،
۱۳۷۲ش؛ همو، علل افزایش نفوذ سیاسی روس
و انگلیس در ایران عصر قاجار، تهران، ۱۳۶۹ش؛
صبوری دیلمی، محمدحسن، نگاهی از درون به انقلاب مسلحانۀ جنگل،
تهران، ۱۳۵۸ش؛ صفایی، ابراهیم، کودتای
۱۲۹۹ و آثار آن، تهران، ۱۳۵۳ش؛
طباطبایی، احمد، «ایرانشناسان شوروی و نهضت جنگل»، بزرگمردی
از تبار جنگل، تهران، ۱۳۶۸ش؛ فخرایی، ابراهیم،
سردار جنگل، تهران، ۱۳۴۶ش؛ همو، گیلان در جنبش
مشروطیت، تهران، ۱۳۵۲ش؛ فرخ، مهدی، خاطرات سیاسی،
به کوشش پرویز لوشانی، تهران، ۱۳۴۷ش؛ کار، ا.
ه .، تاریخ روسیۀ شوروی، ترجمۀ نجف دریابندری، تهران، ۱۳۷۱ش؛ کتابی،
احمد، سرزمین میرزا کوچک خان، تهران، ۱۳۶۲ش؛
کحالزاده، ابوالقاسم، دیدهها و شنیدهها، به کوشش مرتضى کامران،
تهران، ۱۳۶۳ش؛ کوچکپور، صادق، نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی
ـ اجتماعی گیلان و قزوین، به کوشش محمدتقی میرابوالقاسمی،
رشت، ۱۳۶۹ش؛ گیلک، محمدعلی، تاریخ
انقلاب جنگل، رشت، ۱۳۷۱ش؛ مدنی، احمد، جنبش جنگل و
میرزا کوچک خان (خاطرات)، به کوشش محمدتقی میرابوالقاسمی،
تهران، ۱۳۷۷ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی
من، تهران، ۱۳۴۳ش؛ مکی، حسین، تاریخ بیست
سالۀ ایران، تهران، ۱۳۵۸ش؛ منشور گرکانی،
م. ع.، سیاست دولت شوروی در ایران از
۱۲۹۶ تا ۱۳۰۶، تهران،
۱۳۲۶ش؛ مهرنوش، تاریخ جنگل، رشت،
۱۳۳۸ش؛ میرابوالقاسمی، محمدتقی، دکتر
حشمت و اندیشۀ اتحاد اسلام در جنبش جنگل، تهران، ۱۳۷۸ش؛ میرزایی،
حسن، قزاقها، تهران، ۱۳۸۳ش؛ ناصر دفتر روایی،
ابراهیم، خاطرات و اسناد، به کوشش ایرج افشار و بهزاد رزاقی،
تهران، ۱۳۶۳ش؛ نجفی، موسى و موسى فقیه حقانی،
تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران،
۱۳۸۱ش؛ نهضت جنگل و اتحاد اسلام، به کوشش فتحالله
کشاورز، تهران، ۱۳۷۱ش؛ نهضت جنگل به روایت اسناد
وزارت امور خارجه، به کوشش رقیه سادات عظیمی، تهران،
۱۳۷۷ش؛ نیکیتین، ب.، ایرانی
که من شناختهام، ترجمۀ فرهوشی، تهران، ۱۳۳۹ش؛ هدایت، مهدیقلی،
خاطرات و خطرات، تهران، ۱۳۴۴ش؛ یادبودهای
انقلاب گیلان، به کوشش حسین جودت، رشت،
۱۳۵۱ش؛ یقیکیان، گریگور، شوروی
و جنبش جنگل، به کوشش برزویه دهگان، تهران، ۱۳۶۳ش؛
نیز:
Algar, H., «Religious Forces in Twentieth
Century Iran», The Cambridge History of Iran, vol. VII, ed. P. Avery,
Cambridge, 1991; Chaqueri, C., The Soviet Socialist Republic of Iran 1920-1921,
London, 1995; Chefiec, A. N., Lenin Velikij Drug Narodon Vostoka, Moskow, 1960;
Cottam, R., Nationalism in Iran, London, 1979; Dennis, A. L., The Foreign
Policies of the Soviet Russia, New York, 1924; Eudin, X. J., Soviet Russia and
the East, 1920-1927, California, 1964; Fatemi, N. S., Diplomatic History of
Persia 1917-1923, New York, 1954; Fischer, L., The Soviet in World Affairs, New
Jersy, 1951; Lenin, V. I., Polnoe Sobranie Sočinenij, Moscow,
1965; id, «Rede in der Fraktion, der KPR (B) ... », Über die Friedliche
Koexisten, Berlin, 1965; Lenczowski, G., Russia and the West in Iran, New York,
1949; Maria, N. E., National no osvoboditel noe Dvizenie V Iran, Moskow, 1961;
Saxin, T., Iran Communist Partiasinin yaranmayi, Baku, 1963; Zabih, S., The
Communist Movement in Iran, Los Angeles, 1966.