responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1494

ابن شکر


نویسنده (ها) :
عبدالمحمد روح بخشان
آخرین بروز رسانی :
سه شنبه 20 خرداد 1399
تاریخچه مقاله

ابن‌شُکر، ابومحمد صفی‌الدین عبدالله بن علی بن حسین شیبی دمیری معروف به ابن‌شکر (548-622 ق / 1153-1225 م)، عالم و فقیه مالکی. وی در دمیره از توابع دمیاط متولد شد (یاقوت، 2 / 602؛ منذری، 3 / 157). هنوز کودک بود که پدرش مرد و مادرش به عقد ازدواج برادرزادۀ شوهر خود فخرالدین مقدام بن قاضی ابوالعباس احمد بن شکر درآمد که تربیت او را برعهده گرفت (مقریزی، المواعظ و الاعتبار، 2 / 371). ابن‌شکر مذهب مالکی داشت و نزد فقهای مالکی آن روزگار به تحصیل پرداخت. نخست در قاهره نزد ابوبکر عتیق بجایی و پس از آن در اسکندریه نزد ابوالقاسم مخلوف بن علی معروف به ابن جاره، امام ابوطاهر اسماعیل بن مکی ابن عوف زهری، ابوالطیب عبدالمنعم بن یحیی بن مخلوف حمیری و ابوالحسین محمد بن احمد بن ابی نوح نحوی درس خواند، از چند تن از اساتید شام همچون حافظ ابوطاهر احمد بن محمد اصفهانی و ابوالحسین احمد بن حمزة بن علی سلمی و مانند ایشان حدیث آموخت و از ابن سلمی، ابوعبدالله محمدبن علی بن صدقۀ حرّانی، ابو محمد عبدالرحمن بن علی بن مسلم لخمی، ابوالفضل اسماعیل بن علی بن ابراهیم حنروی و مانند ایشان اجازۀ روایت حدیث گرفت. چند تن از علمای مصر نیز مانند علامه ابومحمد عبدالله بن برّی بن عبدالجبار نحوی و ابوالقاسم هبةالله بن علی بن سعود انصاری [بوصیری] و ابوعبدالله محمدبن حمد بن حامد ارتاحی به او اجازۀ روایت دادند. پس از آن مدتی در دمشق و قاهره و شهرهای دیگر به روایت حدیث اشتغال داشت (منذری، همانجا). زکی الدین ابومحمد منذری و شهاب قوصی از او روایت کرده و او را ستوده‌اند (ابن شاکر، 2 / 193).
به درستی دانسته نیست که ابن‌شکر در چه سالی به خدمت دیوان درآمده است. مقریزی نوشته است وی در دهم صفر 580 در قاهره دیوان [استیفاء] را از ابن عثمان گرفت و حساب او را تسویه کرد ( السلوک، 1 / 88). همین مورخ در کتاب دیگر خود این تاریخ را 587 ق نوشته است ( المواعظ و الاعتبار، 2 / 372). و نیز همو در وقایع سال 601 ق از او با عنوان صاحب نام می‌برد ( السلوک، 1 / 164-165). او تا 606 ق در وزارت باقی بود و هر روز بر احترامش افزوده می شد، چنانکه در 604 ق خلیفه الناصرلدین الله از بغداد و به دست شیخ شهاب‌الدین ابوعمر [صحیح ابو حفص عمر بن محمد است] محمد بن عمویۀ سهروردی برای ملک عادل و وزیرش خلعتهایی به دمشق فرستاد (مقریزی، همان، 1 / 167- 168). در 606 ق ملک عادل بر او خشم گرفت و از وزارت برکنارش ساخت. از این تاریخ تا 611 ق که به فرمان عادل،. کار سرپرستی سنگفرش صحن مسجد اموی به او سپرده شد، دست کم دوبار دیگر وزارت یافت و باز معزول شد (مقریزی، همان، 1 / 171، 176). در 612 ق، بار دیگر به وزارت رسید و با قدرت و تسلط بسیار حکم راند، بر گروهی از بزرگان سخت گرفت، اموال برخی از منشیان و مستوفیان بزرگ و نیز جمعی از بنی حمدان، بنی الجباب و بنی الجلیس را مصادره کرد، تا جایی که قاضی اشرف از بیم او به بغداد گریخت و الناصرلدین الله، خلیفۀ عباسی را به شفاعت برانگیخت. عادل نیز تا مدتها به رفتار وزیرش اعتراضی نداشت، اما سرانجام، بار دیگر او را معزول و تبعید کرد، این بار ابن شکر تا زمان مرگ سلطان در تبعیدگاه به سر برد (همان، 1 / 192؛ ابن کثیر، 13 / 64، 81). پس از درگذشت عادل، ابن شکر به مصر بازگشت و به وزارت ملک کامل رسید و تا پایان عمر در وزارت او باقی بود (مقریزی، همان، 1 / 259). کار ابن‌شکر در سالهای آخر عمر و وزارت به افراط کشید، چنانکه در 617 ق امر مصادرۀ اموال تجار و منشیان را در مصر و قاهره گسترش داد و مالیاتهای سنگین بر املاک بست (همان، 1 / 205) و در نتیجه جمعی انبوه را به فقر و فلاکت کشاند (همان، 1 / 219).
ابن‌شکر را مردی خوشرو، خوش سخن، بلند قد، تیزهوش، بدطینت و کینه‌توز توصیف کرده‌اند که در انتقام جویی باک نداشت و هیچ عذری را نمی‌پذیرفت، اما چندان ساده و زودباور بود که در اثر تلقین و تملق فرومایگانی که در پیرامون خود گرد آورده بود، خویشتن را در نویسندگی برتر از ابن‌عمید و در فقه همپایۀ مالک و در شعر تواناتر از متنبی می‌دانست (ذهبی، سیر، 22 / 295) در عین حال به قوانین وزارت نیک آگاه بود (ابن تغری بردی، 6 / 280).
زمانی که میان ملک کامل و سرداران فرنگ صلح افتاد و مقرر شد که اسیران دو طرف آزاد گردند، ابن‌شکر از راه دریا به مصر بازگشت و اسیران فرنگی را که برخی از زمان صلاح‌الدین در بند بودند، آزاد کرد (مقریزی، السلوک، 1 / 209). غالب نویسندگان شرح حال او به علم و دانش او و نیز توجه فراوانی که به علما نشان می‌داده، اذعان دارند و حتی او را عالمی بزرگوار می‌دانند (مخلوف، 166) و معتقدند که همۀ عنایت او مصروف علما و فقها و ادبا بود (ابن تغری بردی، 6 / 280).
وی خود اهل دانش بود و کتابی به نام البصائر در فقه مالکی نگاشت (ابن فرحون، 451) که اثری از آن در دست نیست. وی در ایجاد مؤسسات عام المنفعه نیز کوشش داشت و آثار بسیاری در قاهره و دمشق به وجود آورد، مانند بنای مصلی برای عیدین، سنگفرش جامع اموی، تعمیر مسجد الفوّاره، تجدید بنای مسجد حرستا (دمشق) و جامع المزّه در دمشق (ابوشامه، 147). در قاهره نیز برای مالکیان مدرسه‌ای ساخته بود (ابن‌خلکان، 7 / 30) که به صاحبیه مشهور بود (قلقشندی، 3 / 353).
ابن‌شکر با دانشمندان و شعرا مجالست داشت و چند تن از شاعران آن روزگار او را مدح گفته‌اند، مثل ابوالفضل جعفر بن شمس الخلاقه (ابن خلکان، 1 / 362)، مظفر ضریر (همو، 5 / 214)، ابن ساعاتی، ابن‌سناء الملک، ابن نفاده، ابن نبیه، ابن عنین و چند تن دیگر (ابن‌شاکر، 2 / 196).

مآخذ

ابن تغری بردی، النجوم؛
ابن خلکان، وفیات؛
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1398 ق / 1978 م؛
ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛
ابن فرحون، ابراهیم بن علی، الدیباج المذهب، به کوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، 1974 م؛
ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، قاهره، 1351- 1358 ق؛
ابوشامه، عبدالرحمن بن اسماعیل، الذیل علی الروضتین، به کوشش محمد زاهد الکوثـری، قاهره، 1366 ق / 1947 م؛
ذهبی، محمدبن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال السرحان، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛
همو، العبر، به کوشش ابوهاجر محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1985 م؛
قلقشندی، احمدبن علی، صبح الاعشی، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛
مخلوف، محمدبن محمد، شجرة النور الزکیة، قاهره، 1349 ق / 1930 م؛
مقریزی، احمدبن علی، السلوک، به کوشش محمد مصطفی زیاده، قاهره، 1956 م؛
همو، المواعظ و الاعتبار، بولاق، 1270 ق / 1854 م؛
منذری، عبدالعظیم بن عبدالقوی، التکلمة لوفیات النقلة، به کوشش بشار عواد معروف، بغداد، 1405 ق / 1984 م؛
یاقوت، البلدان.

عبدالمحمد روح‌بخشان

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1494
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست