آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اِبْنِ جَوزی، ابوالفرج جمال
الدين عبدالرحمن بن علی بن محمد بن علی بن عبدالله بن حُمادی
بن محمد بن جعفر الجوزی قرشی تيمی بكری بغدادی
(ح ۵۱۱-۵۹۷ ق/
۱۱۱۷-۱۲۰۱ م)، مورخ، واعظ،
مفسر و فقيه حنبلی. نسب عبدالرحمن به محمد فرزند ابوبكر، نخستين خليفه،
میرسد (ذهبی، تذكره، ۴/ ۱۳۴۲). شهرت
وی به ابنجوزی به سبب نسبت جدّ او به فرضة الجوزه (بارانداز
جوزه) در بصره يا محلۀ جوز در غرب بغداد است (ابن جوزی، يوسف، مرآة،
۸(۲)/ ۴۸۱؛ ابن خلكان، ۳/
۱۴۲؛ قس: ذهبی، همانجا). برخی از راويان در نقل
روايات از ابن جوزی، وی را به سبب اشتغال خانوادهاش به
تجارت مس، صفار نيز خواندهاند (ذهبی، همان، ۴/
۱۳۴۴؛ قس: ابن خلكان، همانجا).
عبدالرحمن در محلۀ درب حبيب
(يا باب حبيب) بغداد به دنيا آمد (ابنرجب، ۱/ ۴۰۰).
تولد او را بين سالهای ۵۰۸-۵۱۲ ق/
۱۱۱۴- ۱۱۱۸ م نوشتهاند. ابنرجب
دربارۀ سال ولادت او دو روايت از خود وی به دست میدهد: نخست
اينكه او به خط خود نوشته بوده است كه: «سال ولادتم دقيقاً معلوم نيست،
اين قدر میدانم كه در ۵۱۴ ق كه پدرم درگذشت،
حدوداً سه ساله بودهام»؛ ديگر آنكه: «در سال درگذشت استادم، ابن زاغونی
(۵۲۷ ق)، به سن بلوغ رسيدم» (همانجا). بدينسان تولد وی
در ۵۱۱ يا ۵۱۲ ق خواهد بود.
ابن جوزی كودكی را در
رفاه، صلاح و عفاف (ابن جوزی، عبدالرحمن، صيد الخاطر،
۵۷۸؛ ابنرجب، ۱/ ۴۱۲) و به سرپرستی
مادر و عمهاش سپری كرد، با كسی آميزش نداشت و با كودكان بازی
نمیكرد (ابن كثير، ۱۳/ ۳۲). خود میگويد كه
مادر التفات چندانی به وی نداشته است (عبدالواحد، ۴، به
نقل از صيد الخاطر). عمهاش او را برای كسب علم به داييش، ابوالفضل
محمد بن ناصر بغدادی سپرد (ابنرجب، ۱/ ۴۰۰،
۴۱۲؛ ابن خلكان، ۴/ ۲۹۳؛ ذهبی،
همانجا؛ ابنعماد، ۴/ ۳۳۰). خود در المنتظم مینويسد
كه ابوالفضل عهدهدار آموختن حديث به من شد و من مسند احمد بن حنبل و
ديگر كتابهای مهم و اصلی را به قرائت او نزد شيوخ شنيدم و به
خاطر سپردم (۱۰/ ۱۶۲-۱۶۳، نيز
۷- ۸، ۱۶۴). نيز در مشيخة آورده: شيخ ما ابن
ناصر مرا در كودكی نزد شيوخ میبرد، و عوالی (احاديث دارای
اسناد عالی) را به گوش من میرساند و همۀ سماعات مرا
به خط خود مینوشت و از آنان برای من اجازه میگرفت. پس
آنگاه كه معنی طلب علم را دريافتم، داناترين استادان و فهيمترين
محدثان را برای ملازمت برمیگزيدم و به فضل استادان نظر داشتم،
نه به شمار آنان (ص ۵۳؛ ابنرجب، ۱/
۴۰۱).
نخستين سماع ابن جوزی در
۵ سالگی (۵۱۶ ق) بود (ذهبی، همان،
۴/ ۱۳۴۲). خود در صيد الخاطر مینويسد: من
از كودكی شيفتۀ دانش بودم، پس بدان پرداختم؛ آنگاه علاقهمند شدم كه همۀ رشتههای
علوم را بياموزم و در صدد بر آمدم كه هر رشته را نيز به كمال فرا گيرم (ص
۵۹). نيز میافزايد: تحمل سختيها در راه كسب دانش در كام
جان من از عسل برايم شيرينتر بود، در كودكی قرصی چند نان خشك
بر میداشتم و برای آموختن حديث بيرون میرفتم و بر كنار
نهر عيسی مینشستم، آن نام را بدون آب نمیتوانستم بخورم،
پس لقمهای نام میخوردم و با آن جرعهای آب مینوشيدم،
چشم همت من چيزی جز لذت كسب دانش نمیديد (همان،
۳۱۶). شيفتۀ مطالعه بود. خود مینويسد: از مطالعه سير نمیشوم. فهرست
كتابهای وقف شده بر مدرسۀ نظاميه را كه بالغ بر ۰۰۰‘۶ مجلد است. ديدهام.
همچنين فهرست كتابهای ابوحنفيه، حميدی، شيخ عبدالوهاب بن ناصر
و ابومحمد بن خشاب را هم كه چندين بار چهار پا بود، ديدهام. بيش از
۰۰۰‘۲۰مجلد [!] مطالعه كردهام و هنوز در طلب
آموختنم (همان، ۵۷۱ -۵۷۲).
تحصيلات و استادان
آنچه ابنجوزی در مشيخة و وفيات
المنتظم در باب مشايخ و استادان خود آورده است، تصوير نسبتاً روشنی
از آموختههای او به دست میدهد و با توجه به تاريخ درگذشت
استادانش معلوم میشود كه وی در دوران كودكی و نوجوانی
در مجالس درس بسياری از بزرگان علم و ادب حضور يافته و از آنان در
علوم متداول زمان اجازۀ كتبی يا شفاهی اخذ كرده است. مشهورترين استادان وی
اينانند:
۱. ابوالفضل محمد بن ناصر بن
علی بن عمر بغدادی (۴۶۷-۵۵۰ ق/
۱۰۷۵-۱۱۵۵ م)، معروف به سلامی،
حافظ و اديب كه نخستين آموزشها و هدايت و ارشاد علمی و اخلاقی وی
را بر عهده داشت (مشيخة، ۵۳).
۲. ابوالقاسم علی بن يعلی
علوی هروی كه نخستين استاد خطابۀ وی است
و به تشويق همو بود كه ابنجوزی در ۹ سالگی به منبر رفت
(همان، ۱۱۴- ۱۱۵؛ نيز نک : بخش وعظ و
خطابه در همين مقاله).
۳. ابوالسعادات احمد بن احمد...
بن متوكل (د ۵۲۱ ق/ ۱۱۲۷ م) كه به
وی حديث آموخت و اجازهای به خط خويش به او داد كه در آن
نسبت خود را تا منصور دوانيقی رسانده بود ( مشيخة، ۶۵
-۶۷، المنتظم، ۱۰/ ۷).
۴. فاطمه بنت حسين بن حسن بن
فضلويۀ رازی (بنت محمد بن الحسين بن فضلوية الرازی بزاز:
مشيخة، ۱۹۸) كه ابنجوزی كتاب ذمالغيبة ابراهيم حربی
را به قرائت استادش، ابوالفضل محمد بن ناصر، نزد وی خواند. همچنين
مجالسی از ابن سمعون و مسند شافعی و جز آنها را از او آموخت.
فاطمه واعظی متعبد بود و در رباط خويش به تعليم زنان اشتغال داشت. وی
در ۵۲۱ ق هنگامی كه ابن جوزی ۱۰
ساله بود، درگذشت ( مشيخة، ۱۹۸- ۱۹۹،
المنتظم، ۱۰/ ۷- ۸).
۵. ابوعبدالله حسين بن محمد بن
عبدالوهاب (د ۵۲۴ ق/ ۱۱۳۰ م)، نحوی،
لغوی و شاعر معروف به بارع كه به وی حديث آموخت و اجازۀ كتبی
داد ( مشيخة، ۷۳-۷۵، المنتظم، ۱۰/
۱۶- ۱۹).
۶. ابونصر احمد بن محمد بن
عبدالقاهر طوسی (د ۵۲۵ ق) كه به وی حديث
آموخت و اجازه داد كه همۀ روايات او را نقل كند ( مشيخة،
۱۱۰-۱۱۱، المنتظم، ۱۰/
۲۱).
۷. ابوالقاسم هبةالله بن محمد
شيبانی كاتب (د ۵۲۵ ق) كه همۀ مسند احمد بن
حنبل و تمامی غيلانيات و اجزاء المزكی را به وی آموخت.
ابن جوزی مینويسد كه جز اينها را نيز به قرائت استاد و شيخش،
ابوالفضل محمد بن ناصر، از وی آموخته و كتابت كرده است (مشيخة،
۵۳ -۵۴، المنتظم، ۱۰/ ۲۴).
۸. ابوالعز احمد بن عبيدالله
معروف به ابن كادش (د ۵۲۶ ق) كه به او اجازه داد تا
آنچه از وی شنيده است، روايت كند (المنتظم، ۱۰/
۲۸).
۹. ابوالحسن علی بن
عبيدالله زاغونی (د ۵۲۷ ق)، محدث، نحوی، لغوی،
فقيه و خطيب كه ابنجوزی با وی مصاحبت داشت و از او حديث و
فقه و وعظ فراگرفت ( مشيخة، ۷۹-۸۱، المنتظم،
۱۰/ ۳۰، ۳۲).
۱۰. ابوبكر محمد بن
عبدالله عامری (د ۵۳۰ ق/ ۱۱۳۶
م)، معروف به ابن جنازه، محدث، فقيه و واعظ متصوف كه به وی حديث
و تفسير آموخت ( مشيخة، ۱۴۲- ۱۴۵، المنتظم،
۱۰/ ۶۴).
۱۸. ابوشجاع عمر بن ابیالحسن
بسطامی (د ۵۴۲ ق/ ۱۱۴۷ م) كه
كتاب شمائل النبی ابوعيسی ترمذی و جز آن را به وی
آموخت ( مشيخة، ۱۴۱-۱۴۲، المنتظم، ۱۰/
۱۲۸).
۱۹. ابوالفتح عبدالملك بن
ابی القاسم عبدالله بن ابی سهل كروخی (د
۵۴۸ ق/ ۱۱۵۳ م) كه ابنجوزی
جامع ترمذی و مناقب احمد بن حنبل و جز اينها را از وی شنيده
است (مشيخة، ۸۷- ۸۸، المنتظم، ۱۰/
۱۵۴).
۲۰. ابواسحاق ابوالوقت
عبدالاول بن عيسی سجزی هروی (د ۵۵۳ ق/
۱۱۵۸ م)، مدرس حديث در نظاميۀ بغداد (ابن
خلكان، ۲/ ۳۹۲) كه صحيح بخاری را به روايت
داوودی و نيز مسند دارمی و منتخب مسند عبد بن حميد را برای
ابن جوزی روايت كرده است (ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم،
۱۰/ ۱۷۷،
۱۸۲-۱۸۳).
۲۱. ابوحكيم ابراهيم بن
دينار نهروانی (د ۵۵۶ ق/ ۱۱۶۱
م)، عالم بر مذهب و خلاف و فرائض و مدرس مدرسۀ ابن شمحل و
مدرسۀ باب الازج. ابن جوزی خود میگويد: قرآن و مذهب و فرائض
را نزد وی آموختم و مدتی در مدرسۀ ابن شمحل
معيد او بودم و پس از او مدرسه به من سپرده شد و من در آنجا به تدريس
پرداختم ( مشيخة، ۱۸۴-۱۸۶، المنتظم،
۱۰/ ۲۰۱-۲۰۲؛ ابن رجب،
۱/ ۴۰۴).
۲۲. ابوالبركات سعدالله
بن محمد بن علی بن احمدی (د ۵۵۷ ق/
۱۱۶۲ م) كه ابنجوزی كتاب السنة لالكائی
را به روايت طريثيئی از او شنيد (المنتظم، ۱۰/
۲۰۴، مشيخة، ۱۹۱-۱۹۳:
سعدالله بن علی ابن محمد بن حمدی).
۲۳-۳۱. ابوبكر
محمد بن عبدالباقی انصاری (مشيخة، ۵۴- ۵۸،
المنتظم، ۱۰/ ۹۲-۹۴)؛ ابوالقاسم اسماعيل
بن احمد سمرقندی (مشيخة، ۸۲-۸۵، المنتظم،
۱۰/ ۹۸)؛ ابونصر احمد بن منصور بن احمد (احمد بن منصور
بن حمد: مشيخة، ۱۶۳-۱۶۴) صوفیهمدانی
(المنتظم، ۱۰/ ۹۹-۱۰۰)؛ حافظ
ابوالبركات عبدالوهاب بن مبارك انماطی (مشيخة، ۸۵
-۸۶، المنتظم، ۱۰/ ۱۰۸، صيد الخاطر،
۲۰۰)؛ ابوالمعالی عبدالخالق بن احمد بن عبدالصمد شيبانی،
معروف به ابن البدن (مشيخة، ۱۰۱-۱۰۳،
المنتظم، ۱۰/ ۱۰۹)؛ ابوالحسن محمد بن احمد،
معروف به ابن صرما (مشيخة، ۱۱۱-۱۱۳،
المنتظم، ۱۰/ ۱۱۰)؛ ابومنصور محمد بن عبدالملك
بن حسن بن ابراهيم بن خيرون مقری، آخرين كسی كه از جوهری
(صاحب صحاح) با اجازه روايت كرده است (مشيخة، ۸۱
-۸۲، المنتظم، ۱۰/ ۱۱۵)؛ ابوسعد احمد
بن محمد بغدادی اصفهانی (مشيخة، ۹۳-۹۶،
المنتظم، ۱۰/ ۱۱۶-۱۱۷)؛
ابومنصور موهوب بن احمد جواليقی (د ۵۴۰ ق) مدرس ادب
در نظاميۀ بغداد (سيوطی، بغية، ۴۰۱) كه ابن جوزی
نزد وی حديث، غريب الحديث، ادب و لغت آموخت و كتاب المعرب و ديگر
تصانيفش را نزد او خواند (مشيخة، ۱۲۴-۱۲۶،
المنتظم، ۱۰/ ۳۱، ۱۱۸، صيد الخاطر،
۲۰۰).
ابن جوزی در جای جای
المنتظم به ويژه در وفيات آن (ج ۹، ۱۰) بيش از
۷۰ تن و در مشيخة ۸۹ تن (صص
۱۹۷-۲۰۲) از استادان خود را نام میبرد
كه بسياری از آنان به وی اجازۀ روايت دادهاند
(ابن رجب، ۱/ ۴۰۱).
اوضاع و احوال روزگار او
دوران زندگی ابن جوزی
مقارن با خلافت ۶ تن از خلفای عباسی است: المسترشد
(۵۱۲- ۵۲۹ ق/ ۱۱۱۸-
۱۱۳۵ م)، الراشد
(۵۲۹-۵۳۰ ق)، المقتفی
(۵۳۰- ۵۵۵ ق)، المستنجد
(۵۵۵-۵۶۶ ق)، المستضیء
(۵۶۶-۵۷۵ ق) و الناصر
(۵۷۵-۶۲۲ ق).
بغداد در اين روزگار همچون ديگر شهرها
و مانند بسياری از دورانهای ديگر پرآشوب و محل برخوردهای
تعصبآميز بين فرقههای مختلف و گروههای كلامی و مذاهب
فقهی بود كه به صورتهای گوناگون، مانند مناظره، مجادله و
منازعات شديد، جلوهگر میشد. در اين برخوردها با انتقال قدرت از خليفهای
به خليفۀ ديگر و گاه با عزل و نصب وزيری، يا با روی كار آمدن
اميری، فرقهای يا گروهی بر ديگر گروهها تفوق میيافت.
همچنين گاه اتفاق میافتاد كه برخی از علما با قدرت بيان يا
شخصيت علمی يا مذهبی خويش خليفه يا وزيری را متمايل به
مذهب خويش سازند و موجبات برتری گروه و رونق مذهب خويش را فراهم
آورند و مخالفان را از صحنه خارج و منزوی كنند. ذكر نمونههايی
از وقايع مذكور در المنتظم میتواند تا اندازهای نشان دهندۀ سيمای
فكری و اجتماعی آن روزگار باشد:
در ۵۱۵ ق قاضی
ابوالقاسم اسماعيل بن ابی العلاء صاعد بن محمد بخاری معروف به
ابن دانشمند، مدرس حنفيان، به بغداد آمد و در خانۀ سلطان به
وعظ نشست. سلطان و خواص در مجلس او حضور يافتند. شافعيان به دارالخلافه
شكايت بردند كه ابن دانشمند در باب بزرگان مذهب او بیاعتنايی
روا میدارد (۹/ ۲۲۴).
ابوالفتوح محمد بن فضل اسفراينی
معروف به ابنمعتمد (۴۸۷- ۵۳۸ ق) در رباط
خويش مجلس داشت و بر مذهب اشعری سخن میگفت. سخنان او فتنهها
و لعنها برانگيخت و ميان او و ابوالحسن علی بن حسين غزنوی (د
۵۵۱ ق) معارضاتی درگرفت. يكديگر را بر منبر دشنام میدادند.
ابوالحسن غزنوی نزد سلطان رفت و گفت: ابوالفتوح فتنهانگيز است و
بارها در بغداد آشوب بر پا كرده، صواب آن است كه او را از شهر اخراج كنند.
پس سلطان فرمان داد، و ابوالفتوح در رمضان همان سال اخراج شد
(۱۰/ ۱۰۷- ۱۰۸،
۱۱۰-۱۱۱).
ابوالحسن غزنوی كه به نوشتۀ ابنجوزی
تمايل به تشيع داشت و برای خاندان خلافت احترام چندانی قائل
نبود، پس از مرگ سلطان مسعود (۵۴۷ ق/
۱۱۵۲ م) خود گرفتار شد، اموالش مصادره گشت و او را از
سخنرانی بازداشتند (۱۰/ ۱۶۸، نيز نک :
۱۲۵).
در آغاز خلافت المستضئ، ابوالمظفر محمد
بن محمد بروی (د ۵۶۷ ق) به تبليغ مذهب اشعری
و ذم حنابله پرداخت (۱۰/ ۲۳۹). به نوشتۀ ابن
جوزی وی در نظاميه در سخنرانی خود گفت اگر كار در دست من
بود، بر حنبليان جزيه تعيين میكردم. از اين رو خود و زن و فرزند
كوچكش به دست حنبليان مسموم و كشته شدند (همانجا، حاشيه).
منازعات و اختلافات فرقهها و مذاهب
گاه چنان بالا میگرفت كه منتهی به منع وعاظ از جلوس بر منبر
میشد، چنانكه در المنتظم آمده، از اواسط ۵۵۰ ق تا
آغاز ۵۵۲ ق وعاظ بجز سه تن از سخنرانی بر منابر منع
شده بودند (۱۰/ ۱۶۹).
در لابهلای رويدادهايی
كه ابنجوزی در المنتظم آورده است، به رغم فشارهای فراوان
علمای اهل سنت و دولتمردان عباسی، نشانههايی از تلاشهای
شيعيان اثنا عشری برای كسب قدرت به چشم میخورد:
در ۵۴۷ ق مردی
متصوف كه مردم را موعظه میكرد، دستگير شد. او را به ديوان بردند. نزد
وی الواحی از گل يافتند كه بر آنها نام امامان دوازدهگانه
نوشته شده بود. پس او را به اتهام رفض سر برهنه در محلۀ باب
النوبی گرداندند و پس از تأديب خانهنشين كردند (۱۰/
۱۴۷- ۱۴۸).
همچنين در ۵۵۹ ق
محتسب به فرمان وزير گروهی از حصيربافان را در شهر گرداند، جرم آنان
اين بود كه نام دوازده امام را بر حصيرها نوشته بودند (۱۰/
۲۰۸).
گزارشهای ديگر نيز از زمينۀ مساعد
برای پذيرش تشيع حكايت میكند. چنانكه ابن جوزی يكی
از علل توجه مردم به صدقة بن وزير واسطی را كه در بغداد بر منبر میرفت،
سخنان رفضآميز وی ذكر میكند (۱۰/
۲۰۴). رفتن المقتفی در ۵۵۳ ق به
زيارت مرقد امام حسين (ع) نيز میتواند يكی از نشانههای
نفوذ و قدرت تشيع در اين دوران باشد (نک : ۱۰/ ۱/
۱۸). در وقايع سال ۵۷۱ ق نيز آمده است كه
تشيع در اين ايام نيرو گرفته بوده است، تا آنجا كه صاحب المخزن به خليفه
مینويسد كه ابن جوزی را بايد در مبارزه با بدعتها تقويت كرد
(۱۰/ ۲۵۹؛ ابنرجب، ۱/
۴۰۷). در اين دوران تصوف نيز زمينۀ مساعدی
برای رشد يافت. گزارشهايی اين سخن را تأييد میكند: بنفشه،
كنيز محبوب خليفه المستضئ، در بازار مدرسه رباطی برای زنان صوفی
بنا نهاد و خود آن را گشود و در آن سخنرانی كرد و آن را به خواهر
ابوبكر صوفی، شيخ رباط روزنی، اختصاص داد (ابن جوزی،
عبدالرحمن، المنتظم، ۱۰/ ۲۷۱). ابوالحسن محمد بن
مظفر بن علی بن مسلمه (د ۵۴۲ ق) خانۀ خود
در دارالخلافه را رباط صوفيه كرد (همان، ۱۰/
۱۲۹).
ابن جوزی در صيد الخاطر تصويری
اين چنين از روزگار خود ارائه میكند: از اين روزگار و مردم آن سخت
بپرهيز، نيكی و ايثارگری بر جای نمانده است، كسی
نيست كه در انديشۀ مردم باشد و كسی نيست كه به ياری درويشان برخيزد.
اعانتها يا به عنوان ادای نذر است يا همراه با استخفاف (ص
۴۶۹). در جای ديگر مینويسد كه بيشتر دولتمردان
از بيم بركناری از منصب تن به اجرای فرمانهای ستمكارانۀ
فرمانروايان میدهند و بسياری كسان را ديدهام كه برای
كسب مقام قضا يا شهادت از بذل مال دريغ نمیكنند و هدف آنان از اين
كار جاهطلبی است. آنان ــ گاه با دريافت مبلغی ناچيز و گاه از
بيم صاحبان قدرت ــ بر آنچه شناختی از آن ندارند، شهادت خلاف واقع
میدهند (ص ۴۴۵).
دربارۀ مدارس میگويد:
تأسيس مدارس در روزگار ما مخاطرهآميز است زيرا گروه كثيری از متفقهان
برای آموختن علم جدل در آنها سكنی میگزينند، از علوم
شريعت روی میگردانند، از آمد و رفت به مساجد دوری میجويند
و به مدرسه و القاب بسنده میكنند (ص ۴۷۵).
دربارۀ رباطها و
خانقاهها نيز مینويسد: آنها خالی از هرگونه فايدهاند، زيرا صوفيان
در آنها بساط جهل و تن پروری میگسترند و آوای محبت و قرب
دروغين سر میدهند، از اشتغال به آموختن سرباز میزنند و سيرۀ عرفای
راستين چون سری و جنيد را ترك میكنند (همانجا).
ابن جوزی روزگار خويش را دوران
ريا، شهرتطلبی، عوام فريبی و مريد پروری میخواند و
مینويسد: كسانی را در جامۀ پارسايان میبينيم كه
بهترين غذاها را میخورند، با توانگران دوستی دارند، از درويشان
دوری میجويند، بدون حاجبان و خادمان خويش جايی نمیروند،
بر مردم تكبر میورزند، از اينكه مولانا خوانده شوند، لذت میبرند
و روزگار خود را به بيهودگی تباه میكنند (همان،
۴۸۵). بيشتر سلاطين از راههای نادرست مال گرد میآورند
و در راههای ناشايست خرج میكنند. گويی آن اموال نه از
آن خدا كه از آن خودشان است. دانشمندان نيز يا بر اثر فقر يا از بيم نام و
جان با آنان همراهی میكنند (همان، ۵۱۰).
نكتۀ تأملبرانگيز
در عصر ابنجوزی (سدۀ ۶ ق/ ۱۲ م) سكوت نسبتاً آشكار دستگاه خلافت و
بزرگان بغداد در برابر يكی از بزرگترين رويدادهای تاريخ جهان،
يعنی جنگهای صليبی
(۴۹۰-۶۹۰ ق/ ۱۰۹۴-
۱۲۹۱ م) است كه ميان مسلمانان و مسيحيان و به بيانی
ديگر ميان شرق و غرب، نزديك به ۲۰۰ سال ادامه داشت. ابنجوزی
به عنوان مسلمانی دانشمند و مورخ روزگار خود تقريباً معاصر و شاهد دو
دوره از اين جنگها بوده است: دورۀ فتوحات صليبيان يعنی
تصرف بخش بزرگی از شام و تشكيل امارت نشينهای لاتينی در
شهرهای بيتالمقدس، انطاكيه، طرابلس و رها (اورفا)، و دورۀ واكنش
مسلمانان در مقابل صليبيان به سركردگی سرداران رشيد جامعۀ اسلامی
چون عمادالدين زنگی، نورالدين زنگی و سپس صلاحالدين ايوبی
و باز پس گيری بيتالمقدس و ديگر شهرهای مهم كه تقريباً خود جوش
و بیارتباط با مركز خلافت تحقق يافت.
خلفای ناتوان عباسی،
امرا و وزرای جاهطلب و علمای غافل بغداد چنان سرگرم بازيهای
سياسی، درگيريها و قدرت جوييهای فردی، منازعات كلامی
و كشمكشهای مذهبی بودند كه نه تنها اقدامی در برانگيختن
مسلمانان و گسيل كردن نيرو برای مقابله انجام نگرفت، بلكه استمداد
مكرر گروههايی از مردم جنگزدۀ شام كه به بغداد پناه میآوردند،
نيز بیپاسخ ماند (حتی، ۸۰۷
-۸۲۲).
در آثار ابن جوزی هم، چنانكه
انتظار میرود، به نكاتی كه حكايت از همدردی و نگرانی
وی در برابر اين تصادم بزرگ كند، بر نمیخوريم، حتی در
المنتظم، بزرگترين تأليف تاريخی او نيز بجز خبرهايی كوتاه از
اين درگيريها كه گاه از لابهلای حوادث هر سال به دست میدهد،
چيز قابل توجهی نمیيابيم.
زندگی اجتماعی ـ فرهنگی
میتوان گفت كه زندگی
اجتماعی ـ فرهنگی ابن جوزی با نخستين مجالس وعظ وی
آغاز میشود و بيشترين مايۀ شهرت وی نيز همين بعد زندگانی اوست كه تا پايان عمر
در آثار خود او و ديگران منعكس شده است:
خطابه و وعظ
نخستين بار در ۵۲۰ ق/
۱۱۲۶ م كه هنوز كودكی ۹ ساله بود، بر
منبر رفت. خود مینويسد كه مرا نزد ابوالقاسم علی بن يعلی
علوی هروی بردند. او سخنانی از وعظ به من آموخت و پيراهنی
بر من پوشاند و آنگاه كه برای وداع با مردم بغداد در رباطی
نزديك باروی شهر نشست، مرا بر منبر فرستاد. من آنچه از وی
آموخته بودم، در اجتماعی كه نزديك به ۵۰ هزار تن میشد،
بيان كردم ( المنتظم ۹/ ۲۵۹).
ابن جوزی در زمان وزارت ابن
هبيره (۵۴۴-۵۶۰ ق) با سخنرانيهای
خويش كه هر جمعه در منزل او برگزار میشد، به شهرت رسيد (ابنرجب،
۱/ ۴۰۳). خطوط اصلی محتوای خطبههای
وی احياء قدرت خلافت، دفاع شديد از سنت، رد بدعت و مخالفت با اهل
بدعت، ستايش از امام احمد و پيروان او و سرزنش مخالفان آنان بود (نک :
همانجا؛ EI2). در مجالس وعظ ابن جوزی خلفا، وزرا، دانشمندان و
بزرگان شركت میكردند. وی خود در المنتظم به برخی از اين
مجالس اشاره میكند. مثلاً مینويسد كه پس از درگذشت المقتضی
و در آغاز خلافت المستنجد (ربيعالاول ۵۵۵) مجلسی برای
سوگواری به مدت ۳ روز در بيت النوبه منعقد شد كه من در آن سخن
راندم... المستنجد در پايان ماه سوگواری پدرش به من و گروهی
از دولتمردان و دانشمندان خلعت بخشيد و به من اجازه داد كه در جامع قصر
سخنرانی كنم. از ۲۸ ربيعالآخر در اين جامع به وعظ پرداختم.
در اين مجلس پيوسته بين ۱۰ تا ۱۵ هزار تن شركت میجستند
(۱۰/ ۱۹۳-۱۹۴).
در دورۀ خلافت المستضیء
(۵۶۶ -۵۷۵ ق/ ۱۱۷۱-
۱۱۷۹ م)، ابن جوزی به اوج شهرت خويش رسيد،
تا آنجا كه به عنوان بزرگترين واعظ حنبليان شناخته میشد. در
۲۱ جمادیالاول ۵۷۴ خليفه فرمان داد كه
صفهای در جامع قصر برای جلوس و سخنرانی شيخ ابوالفتح بن
منی فقيه حنبلی بسازند و در جمادی الآخر همين سال فرمان
داد كه قبر احمد بن حنبل را بازسازی كنند. پيروان ديگر مذاهب از اين
كارها كه برای حنبليان انجام میگرفت ــ و پيش از آن معمول
نبود ــ سخت آزرده شدند. ابنجوزی میگويد: مردم به من میگفتند:
گرايش خليفه به حنابله به خاطر تو و از تأثير كلام توست... و من بر اين،
خدای را سپاس میگويم (همان، ۱۰/
۲۸۳-۲۸۴).
در ۵۲۷ ق شيخ و
استاد وی ابوالحسن بن زاغونی كه در جامع منصور، نزديك قبر
معروف، در باب بصره و نيز در مسجد ابن فاعوس مجلس درس و وعظ و مناظره داشت،
درگذشت. ابوعلی بن راذانی جای وی را در اين مجلس
گرفت و به سبب خردسالی ابن جوزی از سپردن آن به وی
خودداری شد. پس وی نزد انوشروان وزير رفت و فصلی در مواعظ
ايراد كرد و بدين سان اجازه يافت كه در جامع منصور به وعظ بنشيند. خود میگويد:
در نخستين روز مجلس من همۀ فقهای بزرگ مذهب ما، چون عبدالواحد بن شنيف و ابوعلی
بن قاضی و ابوبكر ابن عيسی و ابن قسامی و جز اينان حضور
داشتند. آنگاه در مسجد نزديك قبر معروف و باب بصره و نهر معلی سخن
راندم. اين مجالس همچنان ادامه يافت و مورد استقبال قرار گرفت (همان،
۱۰/ ۳۰).
ابنجبير ضمن مشاهدات خويش از بغداد
(۵۸۰ ق/ ۱۱۸۴ م) در گزارش «مجالس
علم و وعظ» با ستايشی مبالغهآميز از شخصيت علمی، ادبی و
دينی ابنجوزی تصويری روشن از يك از مجالس وعظ او به دست
میدهد: بامداد روز شنبه در مجلس شيخ فقيه... ابنجوزی كه در
برابر منزل او در ساحل شرقی دجله برپا میشد، حاضر شدم. پس از
جلوس وی بر منبر و پيش از شروع خطابه بيست و چند تن قاری با
همخوانی و ترتيبی خاص آياتی از قرآن مجيد را تلاوت كردند.
آنگاه وی به خطابه پرداخت و در آغاز هر بخش از سخن خويش اوايل آيات
خوانده شده و در پايان هر بخش اواخر آن آيات را همچون قافيه میآورد
و در عين حال ترتيب آيات را نيز حفظ میكرد... سخن او دلها را شيفته میساخت
و به پرواز درمیآورد و جانها را میگداخت تا آنجا كه بانگ ناله
برمیخاست و گنهكاران فرياد توبه و استغاثه برمیكشيدند و چون
پروانگان كه خود را به شعلۀ شمع میزنند، به پای وی میافتادند... و
گروهی از خود بی خود میشدند... آنگاه طرح مسائل آغاز شد و
از هر سوی مجلس رقعههای سؤال به سوی وی روان گشت.
او سريعاً بدانها پاسخ میداد، بيشترين فايدۀ مجالس او
همين پاسخ به پرسشها بود (صص ۱۹۶- ۱۹۸؛
قس: ابن رجب، ۱/ ۴۱۱).
ابنجبير از دو مجلس ديگر وی در
همان سال گزارش میدهد: يكی در سحرگاه پنجشنبه ۱۱
صفر در باب بدر در صحنی از كاخهای خليفه و ديگری در روز
شنبه ۱۳ صفر در همانجا. در گزارش مجلس اول آورده است كه در اين
مجلس، علاوه بر عموم مردم، خليفه و مادرش و كسانی ديگر از حرم او
حاضر بودند (همان، ۱۹۸- ۱۹۹،
۲۰۰).
ابن جوزی بارها در المنتظم به
مجالس خود و استقبال مردم از آنها اشاره میكند. مثلاً در يك جا مینويسد:
به فرمان خليفه در پنجشنبه ۵ رجب ۵۷۰ بعد از نماز
عصر مجلسی در باب بدر تشكيل شد. مردم از هنگام نماز صبح شروع به
گرفتن جا برای خويش كردند، هر صفه به ۱۸ نفر به بهای
۱۸ قيراط كرايه داده شد. سرانجام كار بدانجا رسيد كه برخی
حاضر شدند برای نشستن در كنار آن ۱۸ تن ۶ قيراط
بپردازند (۱۰/ ۲۵۲). در جای ديگر میگويد:
در روز عاشورای ۵۷۱ ق به فرمان خليفه مجلسی
در حضور وی برپا شد. مردم از نيمه شب برای شنيدن سخنان من به
باب بدر روی آوردند. انبوه جمعيت بيش از حد بود، تا آنجا كه درها را
بستند. ناگزير گروه بيشماری در راههای پيوسته به اين مكان
ايستادند (همان،۱۰/ ۲۵۶).در جايیديگر آورده
است كه در ۱۱رمضان ۵۷۲ در خانۀ
ظهيرالدين صاحب المخزن به وعظ نشستم. خليفه حضور داشت، به عامۀ مردم
نيز اجازۀ ورود داده شد. در اين مجلس چنان سخن گفتم كه همه شگفت زده
شدند، تا آنجا كه ظهيرالدين به من گفت كه خليفه به وی گفت است:
«اين مرد چنان سخن میگويد كه گويی از آدميان نيست» (همان،
۱۰/ ۲۶۵).
ابنجوزی در بسياری جاها
به مجالس ديگر خود اشاره میكند كه در آنها خليفه، وزرا، دولتمردان،
علما، فقها، قضات، شيوخ و بزرگان و ديگر طبقات مردم شركت داشتند. گفته شده
كه شمار شركت كنندگان اين مجالس گاه به ۱۰۰ هزار تن میرسيده
است (همان، ۱۰/ ۲۸۴، جم ؛ نک : ذهبی،
العبر، ۳/ ۱۱۹؛ يافعی، ۳/
۴۸۹). در اين مجالس غالباً عدۀ زيادی
از روی تنبيه توبه میكردند و بعضی از شدت تأثير موی
از سر میكندند (ابن جوزی، همان، ۱۰/
۲۶۳، ۲۶۷، ۲۶۹). به گفتۀ خود
او بيش از ۱۰۰ هزار تن به دست او توبه كردند (القصاص،
۱۱۷) و بيش از ۱۰۰ هزار [؟] تن نيز به دست
وی اسلام آوردند (همانجا). ولی سبط او مینويسد: ۰۰۰‘۱
تن يهودی و نصرانی به دست وی مسلمان شدند (ابنجوزی،
يوسف، مرآة، ۸(۲)/ ۴۸۲). نوشتهاند كه المستضیء
پيوسته، حتی در هنگام بيماری در مجالس وعظ او شركت میجست
(ابن رجب، ۱/ ۴۰۷).
از كارهای بیسابقۀ ابن
جوزی بيان يك دوره تفسير قرآن بر منبر است. خود میگويد: در
۱۷ جمادی الاول ۵۷۰ تفسير قرآن را بر منبر
به پايان رساندم. پس در همانجا سجدۀ شكر به جای آوردم و گفتم
از زمان نزول قرآن تاكنون واعظی را نمیشناسم كه همۀ قرآن
را در مجلس وعظ تفسير كرده باشد (المنتظم، ۱۰/ ۲۵۱).
ابن جوزی در مجالسی كه
خليفه حاضر بود، به موعظۀ وی میپرداخت. چنانكه خود در المنتظم آورده، در مجلس
خطاب به خليفه گفت: «ای اميرالمؤمنين اگر دربارۀ تو سخن گويم،
از تو میترسم و اگر سكوت كنم بر تو میترسم، اما من به سبب
محبت به تو ترس بر تو را بر ترس خويش از تو مقدم میدارم»
(۱۰/ ۲۸۵).
تدريس و شاگردان
جز خطابه و وعظ، تدريس بخش مهمی
از زندگی اجتماعی ابن جوزی را در برمیگرفت. وی
استادی بزرگ و مدرسی توانا بود و چنانكه خود میگويد در پنج
مدرسه تدريس میكرده است (همان، ۱۰/
۲۸۴)، اما در منابع به ۴ مدرسۀ ذيل اشاره
شده است:
۱. ابن شمحل
اين مدرسه را ابن شمحل در مأمونيه
ساخت و ابن جوزی مدتی در آن معيد ابوحكيم نهروانی بود.
سپس اين مدرسه بدو سپرده شد و در آن به تدريس پرداخت (همان،
۱۰/ ۲۰۱).
۲. بنفشه
اين مدرسه خانۀ نظامالدين
ابونصر بن جهير بود. بنفشه آن را خريد و مدرسه كرد و به ابوجعفر صباغ سپرد.
كليد مدرسه مدتی در دست او بود. سپس از وی باز ستد و بدون
درخواست ابنجوزی به وی سپرد. اين مدرسه، چنانكه ابنجوزی
مینويسد، طبق وقف نامۀ آن، وقف پيروان احمد بن حنبل بوده است (همان، ۱۰/
۲۵۲-۲۵۳). ابن جوزی از
۲۵ شعبان ۵۷۰ درس خود را در اين مدرسه با حضور
قاضی القضاة، حاجب الباب و فقهای بغداد آغاز كرد (همانجا).
۳. شيخ عبدالقادر
اين مدرسه تا زمان وزارت ابن يونس
حنبلی (۵۸۳ -۵۸۴ ق) در دست
عبدالسلام بن عبدالوهاب بن عبدالقادر جيلی بود. در اين سال پس از
متهم ساختن وی و سوزاندن كتابهايش مدرسۀ نيای
او را نيز از وی برگرفتند و به ابن جوزی سپردند (ابن رجب،
۱/ ۴۲۵-۴۲۶).
۴. درب دينار
اين مدرسه را ابنجوزی در درب
دينار ساخت و كتابهای خود را بر آن وقف كرد (ذهبی، سير،
۲۱/ ۳۸۳). خود میگويد: در ۳ محرم
۵۷۰ كار در اين مدرسه را آغاز كردم و در آن روز
۱۴ مبحث در رشتههای مختلف علمی تدريس كردم
(المنتظم، ۱۰/ ۲۵۰).
گروهی از نويسندگان و محققان
متقدم و معاصر، چون دولتشاه سمرقندی (ص ۱۵۲)، رازی
(۱/ ۱۹۷)، حالی (ص ۴) و سعيد نفيسی
(ص ۱۲۵) ابن جوزی را به غلط از مدرسان مدرسۀ نظاميۀ بغداد
و استاد سعدی، شاعر نامدار ايران (ح
۶۰۰-۶۹۴ ق) دانستهاند. به احتمال قوی
منشأ اين اشتباه اشارتی است كه سعدی در «بوستان» (ص
۳۵۰) به تحصيلات خويش در نظاميۀ بغداد كرده و
در «گلستان» (ص ۸۰) از «شيخ اجل ابوالفرج بن جوزی» به
عنوان استاد خود نام برده است. با توجه به تاريخ وفات ابن جوزی
(۵۹۷ ق) و تاريخ ولادت سعدی و تاريخ احتمالی
ورود او به بغداد (ح ۶۲۱ ق) اين سخن نمیتواند درست
باشد، و ابن جوزی مذكور در «گلستان» بايد ابوالفرج جمال الدين
عبدالرحمن بن يوسف، پسر ابومحمد محيیالدين يوسف و نوادۀ
ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن جوزی باشد كه در
۶۳۱ ق به نيابت پدرش كه از سوی المستنصر به سفارت
مصر رفته بود، مدرس كرسی حنبلی در مدرسۀ مستنصريه
گرديد و در ۶۵۶ ق در زمان سقوط بغداد به دست تاتار كشته شد
(نک : كسائی، ۲۰۰-۲۰۲). افزون بر
اين خواجه نظامالملك، بانی و واقف مدرسۀ نظاميۀ
بغداد، در وقف نامه شرط كرده بود كه مدرسه و املاكِ موقوفۀ آن
در اصل و فرع وقف بر پيروان شافعی است و بايد مدرسان و واعظان و
كتابدار آن همه شافعی مذهب باشند ( المنتظم، ۹/ ۶۶).
بنابراين نمیتوان پذيرفت كه مردی چون ابن جوزی كه از
كودكی بر مذهب حنبلی باليده و به عنوان واعظ و چهرۀ برجستۀ
حنبليان بغداد شهرت يافته، با مدرسۀ نظاميۀ بغداد ارتباطی
داشته باشد، و بدين سان سخن فؤاد بستانی نيز كه ابن جوزی را
از شاگردان و مدرسان نظاميه دانسته، مردود است (نک : بستانی ف).
گروه زيادی در رشتههای
مختلف علمی از ابنجوزی بهرهمند شده و جمعی كتابهايی
را نزد او خواندهاند، از آن جملهاند: طلحة العلثی و ابوعبدالله بن
تيميه، خطيب حرّان كه كتاب زاد المسير او را در تفسير نزد او خوانده است
(ابن رجب، ۱/ ۴۲۵).
گروه بيشماری از امامان،
حافظان، فقيهان و جز اينها، حديث از وی شنيده و تصانيفش را بر او
خواندهاند.
گروهی نيز از او روايت كردهاند
كه از آن جملهاند: پسرش، صاحب علامه محيیالدين يوسف، استاد
دارالمستعصم؛ پسر ديگرش، علی ناسخ؛ نوهاش، ابوالمظفر شمسالدين يوسف
بن قزاوغلی (معروف به سبط ابنجوزی)؛ شيخ موفقالدين ابنقدامه؛
حافظ عبدالغنی؛ ابن دبيثی؛ ابن قطيعی؛ ابن نجار؛ ضيا؛
يلدانی؛ ابن خليل؛ ابن عبدالدائم؛ نجيب عبداللطيف حرانی كه
او آخرين شاگرد وی در سماع حديث بوده است (همانجا؛ ذهبی، سير،
۲۱/ ۳۶۷).
گروهی ديگر از او اجازۀ روايت
اخذ كردهاند. از آن جملهاند: ابن جبير اندلسی؛ زكیالدين
عبدالعظيم منذری؛ صائن الدين محمد بن انجب نعال بغدادی؛ ناصحالدين
بن حنبلی واعظ (ابراهيم، ۱/ ۳۶)؛ شيخ شمسالدين
عبدالرحمن؛ احمد بن ابی الخير؛ خضر بن حمويه؛ قطب بن عصرون (ذهبی،
همانجا) و الفخر علی بن بخاری كه آخرين اينان بوده است (ابن
رجب، ۱/ ۴۲۵).
منازعات دينی ـ سياسی
ابنجوزی جز وعظ و تدريس و گاه
شركت در مناظرات علمای مذاهب مختلف (ابن جوزی، المنتظم،
۱۰/ ۲۵۸) و تأليف كه تقريباً سراسر اوقات او را
اشغال میكرد، به كاری ديگر نپرداخت و حتی جز برای
سفر حج از بغداد خارج نشد (همان، ۱۰/ ۱۲۰،
۱۸۲؛ ابن رجب، ۱/ ۴۱۱). با آنكه
خلفا و صاحبان قدرت بدو عنايت داشتند ( المنتظم، ۱۰/
۲۸۴؛ ابن رجب، ۱/ ۴۰۹)، هيچ سمت
رسمی و سياسی بر عهده نگرفت و به رغم آنكه مكرر در صيد الخاطر
(مثلاً ص ۵۰۸، ۵۱۱، جم ) و ديگر آثارش
چون تلبيس ابليس ارتباط علما با دولتمردان را نكوهش و تقبيح میكند،
از جای جای المنتظم برمیآيد كه خود با خلفا، وزرا و ديگر
صاحبان قدرت در ارتباط بوده است (مثلاً ۱۰/
۲۵۷، ۲۵۹، جم ). در دو مورد چنانكه خود میگويد
خليفه مسئوليتی به وی میسپارد: نخست اينكه در
۵۶۹ ق كه همۀ وعاظ جز ۳ تن از تشكيل مجالس ممنوع میشوند، وی
به عنوان تنها خطيب حنبليان بغداد تعبين میگردد (همان،
۱۰/ ۲۴۲)، اما اين سمت را نمیتوان مقامی
رسمی و دولتی شمرد، زيرا منشأ آن بيشتر قبول عامی بوده كه
وی نزد هم مذهبان خود داشته است. مورد ديگر اينكه در
۵۷۱ ق به پيشنهاد صاحب المخزن و فرمان خليفه به عنوان
مسئول مبارزه با بدعتها (تفتيش عقايد) برگزيده میشود (همان،
۱۰/ ۲۵۹)، كه اين سمت نيز به نظر میرسد
بيش از آنكه جنبۀ حكومتی داشته باشد، صبغۀ مذهبی دارد و با توجه به
تعصبی كه ابن جوزی نسبت به اهل بدعت داشته، و در آثارش به
ويژه تلبيس ابليس و صيدالخاطر تجلی يافته (نک : ابن رجب، ۱/
۴۰۳)، احتمالاً وی شرعاً خود را مكلف به پذيرفتن اين
شغل میدانسته است.
منازعات و مبارزات او در خطابهها و
جلسات درس با فرقهها و گروههايی كه وی آنان را اهل بدعت میشمرد
و نيز اقدامات شديدی كه وی به عنوان مسئول مبارزه با بدعتها
به عمل آورد، موجب گرفتاری او در سالهای پايانی عمر شد:
در سبب گرفتاری وی نوشتهاند:
ابن يونس حنبلی در ۵۸۳ ق/
۱۱۸۷ م كه وزارت الناصر را بر عهده داشت، احتمالاً
به اشارۀ ابن جوزی و با حضور وی، مجلسی بر ضد عبدالسلام بن
عبدالوهاب بن عبدالقادر جيلی منعقد ساخت و در آن فرمان داد تا كتابخانۀ وی
را به سبب احتوا بر كتابهای زندقه و ستارهپرستی و علوم اوايل
بسوزانند و مدرسۀ نيای او را از وی بازستانند و به ابن جوزی
بسپارند (ابن رجب، ۴۲۵-۴۲۶).
در ۵۹۰ ق الناصر
وزارت خويش را به ابوالمظفر مؤيدالدين محمد ابن احمد معروف به ابن قصاب
كه شيعه بود، سپرد. وی ابن يونس حنبلی را بازداشت كرد و ياران
او را تحت تعقيب قرار داد. عبدالسلام بن عبدالوهاب، ابن جوزی را به
عنوان مردی ناصبی و از فرزندان ابوبكر و يكی از بزرگترين
ياران ابن يونس به ابن قصاب معرفی كرد و گفت مدرسۀ نيای
مرا گرفتند و به او سپردند و با مشورت او كتابخانۀ من سوزانده
شد. ابن قصاب اين داستان را به الناصر كه به شيعيان گرايش داشت و با ابن
جوزی ميانهای نداشت و گاهگاه نيز در مجالس وعظ او مورد سرزنش
قرار میگرفت، در ميان نهاد. پس خليفه فرمان داد تا ابن جوزی
را به عبدالسلام واگذارند. عبدالسلام به خانۀ ابن جوزی
آمد، او را دشنام داد، با وی تندی كرد، بر خانه و كتابخانۀ او
مهر نهاد و خانوادهاش را پراكنده ساخت (ابو شامه، ۶؛ ذهبی، سير،
۲۱/ ۳۷۷؛ ابن رجب، ۱/
۴۲۵-۴۲۶).
ابن جوزی را در بند كردند و با
كشتی به واسط بردند و در خانهای در «درب الديوان» باز داشتند و
كسی را برای خدمت و دربانی او گماشتند. در اين مدت كسانی
نزد او میرفتند و از او حديث میشنيدند و وی از آنجا اشعار
بسياری به بغداد فرستاد. بدين سان ۵ سال را در آنجا سپری
كرد. ابن رجب میافزايد: در حالی كه ۸۰ سال داشت،
خود همۀ كارهای خويش را انجام میداد: جامه میشست، غذا میپخت
و آب از چاه میكشيد. او اجازه نداشت كه برای استحمام يا كاری
ديگر از خانه خارج شود (همانجا). از ابن جوزی نقل شده است كه گفت:
در اين مدت روزی يك بار قرآن را ختم میكردم و به سبب اندوهی
كه از دوری فرزندم يوسف داشتم، سورۀ يوسف را نمیخواندم.
وی در ۵۹۵ ق آزاد شد و به بغداد بازگشت. گروه كثيری
با شادی به استقبال او رفتند (ذهبی، العبر، ۳/
۱۱۰؛ غسانی، ۲۵۳؛ ابن رجب، ۱/
۴۲۷). جمعه با مردم نماز خواند و شنبه در مجلس وعظی
شركت كرد كه در آن مدرسان، صوفيان و مشايخ رباطها شركت داشتند. انبوه
جمعيت تا بدانجا بود كه صدای وی به انتهای مجلس نمیرسيد.
در چگونگی آزادی وی
از زندان نوشتهاند كه پسرش محيیالدين يوسف كه خود به خطابت اشتغال
داشت از مادر خليفه كه نسبت به ابنجوزی تعصبی داشت، ياری
جست و او از پسرش الناصر خواست تا شيخ را به بغداد بازگرداند. پس ابن جوزی
به بغداد باز گردانده شد و چون گذشته به وعظ و درس و تأليف سرگرم بود تا
درگذشت (همانجا).
عقايد و آرا
ابن جوزی با اينكه به عنوان
شخصيت ممتاز حنبليان در روزگار خويش شناخته شده است و معاصران او شوكت و
رونق مذهب حنبلی را بر اثر مجاهدات و شخصيت علمی او میدانستهاند،
بزرگانی از حنبليان پس از او چون شيخ موفقالدين مقدسی در باب
او گفتهاند، از تصانيف وی در سنت و از روش وی در پيروی
از سنت خشنود نيستيم (ابن رجب، ۱/ ۴۱۴-
۴۱۵؛ ذهبی، سير، ۲۱/ ۳۸۱،
۳۸۳).
ابنقادسی پس از ستايش ابنجوزی
در زهد و عبادت مینويسد: گروهی از مشايخ ائمۀ مذهب ما از
او ناخشنودند، زيرا در سخنانش گرايش به تأويل ديده میشود (ابنرجب،
۱/ ۴۱۴). به نظر میرسد كه برخی از سخنان
وی در مجالس وعظ و نيز بعضی از آثار وی در ايجاد ناخشنودی
هم مذهبانش بیتأثير نبوده است. سبط ابن جوزی مینويسد:
روزی جدم ابوالفرج در حضور خليفه الناصر و دانشمندان بزرگ بغداد بر
منبر بود، يزيد را لعن كرد، گروهی برخاستند و مجلس را ترك كردند (ابن
جوزی، يوسف، تذكره، ۲۶۱؛ قس: همو، مرآة،
۸(۲)/ ۴۹۶). همو مینويسد كه جدم در كتاب
الرد علی المعتصب العنيد المانع من ذمّ يزيد گفته: در حديث آمده است
كه هر كس صد يك اعمال يزيد را مرتكب شده باشد، ملعون است... و در اين
زمينه احاديثی را كه بخاری و مسلم در صحاح خويش آوردهاند، ذكر
میكند (همانجا).
نوشتهاند كه وی در عصبيت و
تازش به ديگران تحت تأثير خطيب بغدادی بوده و سبط او در مرآة الزمان
از اين امر اظهار شگفتی كرده است (محفوظ، ۲۲).
تشيع
ستايشهای ابنجوزی از اهل
بيت نظير ذكر فضايل علی (ع) (ابن جوزی، يوسف، تذكره،
۲۸۴) و حضرت فاطمه (ع) (همان، ۲۷۸) و ذكر
رواياتی در ستايش از حضرت امام حسين (ع) (همان،
۲۴۵، ۲۴۶، ۲۵۲) و نقل
حديث از برخی امامان معصوم (همان، ۳۲۴)، بعضی
از بزرگان شيعه را بر آن داشته كه در باب شيعه بودن ابنجوزی سخن
گويند. خوانساری (۵/ ۳۸) مینويسد: بعيد نيست كه
ابن جوزی شيعه بوده و بنا بر مصلحت تظاهر به تسنن میكرده است.
آنگاه اين دلايل را برای نظر خويش بيان میكند: ۱. او بر
منبر روايت «ردالشمس» را در شأن علی (ع) نقل كرده است. ۲.
چنانكه جمهور علما روايت كردهاند، روزی با حضور پيروان دو مذهب (تشيع
و تسنن) از وی سؤال شد كه ابوبكر افضل است يا علی (ع)؟ وی
در پاسخ گفت: «من كان بنته فی بيته». نيز در رجال محدث نيشابوری
آمده است كه از وی دربارۀ شمار امامان سؤال شد. وی پاسخ داد: «اربعة اربعة اربعة».
۳. از او سؤال شد چگونه قتل امام حسين (ع) را به يزيد نسبت میدهند،
در حالی كه يزيد در شام بود و امام در عراق؟ وی در پاسخ اين
بيت شريف رضی را خواند:
سهم اصاب و راميه بذی سلم /
من بالعراق لقد ابعدت مرماك
(نک : شريف رضی، ۲/
۵۹۳). اما با توجه به نكات زير پذيرفتن تشيع وی
درست نيست:
۱. آنچه خوانساری در مورد
حديث «ردالشمس» مینويسد با عبارات ابن جوزی در همين مورد در
تلبيس ابليس (ص ۹۹) مغايرت دارد: «غلو رافضيان در دوستی
علی (ع) آنان را به جعل احاديث بسياری در فضايل او وا داشته
است كه او خود از آن احاديث بيزار است و من برخی از آنها را در كتاب
الموضوعات آوردهام. از آن جمله است حديث ردالشمس. به نظر میرسد كه
خوانساری در مورد اين حديث ابن جوزی را با سبط وی اشتباه
كرده باشد. زيرا سبط بن جوزی در تذكرة الخواص سخن جد خويش را دربارۀ موضوع
بودن اين حديث نفی میكند و مینويسد سخن جد من كه گفته
«اين حديث بلاشك مجعول است»، ادعايی بیدليل است...، اين
حديث را از عدول ثقهای روايت كردهايم كه به هيچ يك از آنها طعنی
وارد نشده و در اسناد آن كسی نيست كه تضعيف شده باشد (۵۳
-۵۴).
۲. توريۀ ابنجوزی
در عبارت «من بنته فی بيته» بيش از آنكه تقيۀ يك شيعه از
اهل سنت باشد، ممكن است تقيۀ يك حنبلی زيرك از قدرت روز افزون شيعيان به شمار آيد، خاصه
آنكه ذهبی در سير (۲۱/ ۳۷۱) چنين آورده:
اين سؤال در زمان اقتدار شعيه به عمل آمده و جواب آن برای خشنودی
فريقين است.
۳. وی در كتاب تلبيس
ابليس برخی از عقايد اصلی شيعه را ذكر میكند و آنها را تلبيس
ابليس میشمارد (نک : ص ۲۲، ۹۷). همچنين برخی
از آرای فقهی شيعه را از بدعتها و خرافاتی میداند كه
با اجماع منافات دارد (ص ۹۹).
۴. وی با فاطميان علناً
مخالفت میكرد ــ چنانكه در المنتظم از آنان با عنوان «دولت آل عبيد»
و از خليفۀ فاطمی با عنوان «صاحب مصر» ياد میكند (۱۰/
۱۹۶) ــ و هنگامی كه صلاحالدين ايوبی حكومت
آنان را برانداخت (۵۶۷ ق) و پس از حدود
۲۸۰ سال مجدداً نام خليفۀ عباسی
بر منابر مصر در خطبهها آورده شد، او به مناسبت اين حادثه كتاب النصر علی
مصر را تأليف و به المستضیء تقديم كرد (نک : همان، ۱۰/
۲۳۷).
۵. به عنوان مبارزه با بدعتها
تا آنجا پيش رفت كه بر منبر اعلام كرد: خليفه به موجب فرمانی به من
اجازه داده است كه با بدعتها مبارزه كنم. پس اگر كسی را ديديد كه
به صحابه اهانت روا میدارد، حتی اگر از وعاظ باشد، به من گزارش
دهيد تا خانۀ او را ويران كنم و او را تا ابد به زندان افكنم (همان،
۱۰/ ۲۵۹؛ ابنرجب، ۱/
۴۰۷). از قراين برمیآيد كه وی شيعيان را از آن
جمله محسوب میداشته است.
۶. ابن جوزی خود در
المنتظم تصريح میكند كه در ۵۷۱ ق پس از آنكه همۀ وعاظ
از سخنرانی منع شدند، به سه تن اجازه سخنرانی داده شد: ابن
جوزی از حنبليان، قزوينی از شافعيان و داماد ابومنصور مظفر ابناردشير
مروزی عبادی از حنفيان (۱۰/ ۲۵۹).
۷. سبط ابن جوزی پرسش و
پاسخی را از جدش نقل میكند كه عبدالرحمن در آن احاديثی
را به منزلۀ نصّ برخلافت ابوبكر معرفی كند (مرآة، ۸(۲)/
۴۹۸). افزون بر اين ابنجوزی خود كتاب آفة اصحاب
الحديث را دربارۀ احاديث مربوط به نماز خواندن ابوبكر در روزهای بيماری
پيامبر، كه از ديدگاه او نصّ برخلافت اوست، تأليف كرده است.
با اين حال معرفت و ارادت او را
نسبت به علی (ع) نمیتوان انكار كرد. وی فصلی از
كتاب صيد الخاطر را با عنوان «الحق مع علی بن ابی طالب» به
بيان منزلت والای آن حضرت نزد پيامبر اكرم اختصاص داده است و میگويد:
علما در اين نظر منفقند كه علی (ع) نجنگيد مگر آنكه میدانست كه
حق با وی است و با اين حديث مشهور نبوی استشهاد میكند كه
«اللهم ادر معه الحق كيفما دار» (ص ۵۰۳).
تصوف
ابن جوزی شديدترين انتقادات
را از صوفيه به عمل میآورد و بيشترين بدعتها را به آنان نسبت میدهد
تا آنجا كه مفصلترين باب كتاب خود، تلبيس ابليس (باب دهم، ص
۱۶۱- ۳۷۸) را به «تلبيس ابليس بر صوفيان»
اختصاص داده است. با اين حال، كتابهای منفرد و مستقلی در مناقب
عرفای بزرگ همچون ابراهيم ادهم، بشر حافی، رابعه، سفيان ثوری
و فضيل بن عياض تأليف كرده است (علوچی، ۲۳۷). بدين
سان از نظر وی بايد ميان صوفيان و عرفای بزرگ امتياز قائل شد.
نگاهی به عنوان فصول باب دهم
تلبيس ابليس نموداری از نظرات وی در باب صوفيه به دست میدهد:
فريبكاری شيطان در طهارت، نماز، مسكن، ترك مال، لباس، خوردن و
آشاميدن؛ ذكر احاديثی كه نادرستی افعال صوفيان را آشكار میسازد.
سماع و رقص و وجد، ادلۀ كراهت غنا و نوحهسرايی، غنای مجاز، مصاحبت با نوجوانان،
ادعای توكل و ترك دارايی و درمان، ترك نماز جماعت و جمعه و روی
آوردن به تنهايی و گوشهنشينی، خشوع و خضوع متكلفانه، ترك
نكاح، امتناع از داشتن فرزند، سير و سياحت بیزاد و توشه، اعمال خلافت
شرع در سفر، بازگشت از سفر، مرگ نزديكان، ترك تحصيل علم، برخی از
سخنان صوفيه در باب قرآن، شطح و طامات، منكرات (اعمال خلافت شرع)،
اباحيه در پوشش صوفيه و رد شبهات اباحيه. ابن جوزی در سراسر اين باب،
چنانكه شيوۀ تأليف وی است، به آيات و احاديث و اخبار استناد كرده است.
از مباحث مهم اين باب بحث نسبتاً مفصل غنا، وجد و سماع است (صص
۲۲۳-۲۶۳). وی پس از مقدمهای
كوتاه مینويسد: در موضوع غنا به تفصيل سخن گفتهاند. بعضی آن
را حرام، بعضی مباح و بعضی مكروه دانستهاند. بايد گفت: پيش از
اطلاق حرمت يا كراهت يا جز آن بر چيزی، بايد نخست ماهيت آن را شناخت.
واژۀ غنا در موارد مختلف به كار برده میشود، از آن ميان آواز
حاجيان در راه حج است كه در آن اشعاری در وصف كعبه، زمرم و مقام
ابراهيم میخوانند و گاه همراه با خواندن اشعار ضربهای بر طبل
فرود میآورند. اين اشعار مباح است و خواندن آنها طربانگيز نيست و
انسان را از اعتدال خارج نمیسازد. آنچه جنگجويان میخوانند نيز
از اين نوع است (ص ۲۲۳)، آنگاه بحث را با استناد به
روايات پيش میبرد و در مواردی كه صوفيان برای توجيه
اعمال خويش محملی از آيات و احاديث تمهيد میكنند، با نقد احاديث
و جرح راويان آنها نظر آنان را باطل میشمرد (مثلاً صص
۲۵۰-۲۵۱، نيز ۱۶۸-
۱۶۹).
مخالفت بنيادی ابن جوزی
با آنچه بدعت میشمارد، او را بر آن داشته كه حافظ ابونعيم را نيز به
سبب آنچه در حلية الاولياء آورده انتقاد و تقبيح كند. در تلبيس ابليس مینويسد:
حافظ ابونعيم اصفهانی كتاب حلية را برای آنان (صوفيان) تصنيف
كرد و در آن دربارۀ تصوف مطالب ناروا و زشتی آورد و از اينكه ابوبكر، عمر، عثمان،
علی (ع) و بزرگان صحابه را از صوفيان شمرد، شرم نكرد (ص
۱۶۵). وی همچنين در مقدمۀ كتاب صفة
الصفوة كه تلخيص و تنقيح خود او از حلية الاولياء است، مینويسد: از
معايب حلية ذكر چيزهايی است از صوفيه كه انجام دادن آنها جايز نيست
(صص ۲۶-۳۱)
علم كلام
ابن جوزی در مورد علم كلام میگويد:
هيچ چيز برای عوام زيان بخشتر از علم كلام نيست و همان طور كه
كودك را از بيم غرق شدن در رود، از رفتن به كنار آن بازمیدارند،
بايد مردم را از شنيدن مسائل كلامی و خوض در آنها بازداشت.
برای عوام تنها كافی است
كه به خدا، فرشتگان او، كتابهای آسمانی، پيامبران و رستاخيز
ايمان داشته باشند و به آنچه گذشتگان (سلف) اعتقاد داشتهاند، بسنده كنند و
بدانند كه قرآن كلام خدا و مخلوق است. استوا بر عرش حقيقت دارد، ولی
چگونگی آن بر ما روشن نيست، رسول خدا مردم را فقط به ايمان مكلف میساخت
و هرگز صحابه دربارۀ جواهر و اعراض سخن نگفتهاند، پس هر كه بر طريق آنان بميرد، مؤمن
و بركنار از بدعت مرده است. آنكه شنا نداند و از ساحل گام فراتر نهد، غرق
شدنش قطعی است (صيد الخاطر،
۴۵۹-۴۶۰، نيز
۱۶۱-۱۶۵).
نظر او دربارۀ غزالی
ابن جوزی با آنكه مقام علمی
و برخی از كتابهای امام ابوحامد محمد غزالی (د
۵۰۵ ق) را ستوده، او را به سبب برخی از محتويات
كتاب الاحياء فی علوم الدين به باد انتقاد گرفته و نوشته است كه وی
در اين كتاب «قانون فقه» را رها ساخته و كتابش را بر وفق مذهب صوفيه
تأليف كرده است. سپس با نقل داستانی از آن كتاب در باب مردی
كه به منظور «محو جاه و مجاهده با نفس» دست به سرقت میزند، مینويسد:
اينها قبيح و مخالف با احكام فقه است، و میافزايد: نظير اين سخنان
در اين كتاب بسيار است. من اين اغلاط را در كتابی گرد آورده و آن را
اعلام الاحياء باغلاط الاحياء ناميدهام، در كتاب ديگر خود تلبيس ابليس نيز
به برخی از آنها اشاره كردهام. آنگاه پس از نقل روايتی ديگر
از كتاب الاحياء و نقد و جرح آن میگويد: احاديث مجعول و غير صحيح در
الاحياء بسيار آمده و سبب آن كم اطلاعی مؤلف آن از نقل حديث است
(المنتظم، ۹/ ۱۶۹-۱۷۰). ابن جوزی
در جای جای آثار ديگرش نيز ابوحامد را سرزنش كرده است (برای
نمونه نک : صيد الخاطر، ۴۵۳).
از مطالعۀ موارد انتقاد
و مخالفت ابنجوزی با غزالی برمیآيد كه زمينههای
اصلی مخالفت همان زمينههايی است كه وی لبۀ تيز
حملۀ خويش را در تلبيس ابليس بر آنها وارد میآورد، يعنی تصوف
و باطنیگرايی. در تلبيس ابليس میخوانيم: ابوحامد غزالی
كتاب الاحياء را بر مذهب صوفيان نوشت و آن را با احاديث باطل كه از بطلان
آنها بیاطلاع بود، بياگند... و گفت: «مراد از كوكب و شمس و قمر كه
ابراهيم (ع) آنها را ديد، نورهايی است كه حجاب خداوندند و خداوند
مصاديق شناخته شدۀ آنها را اراده نكرده است». اين سخن غزالی از سنخ سخنان
باطنيه است. همچنين او در كتاب المفصح بالاحوال نوشته است كه «صوفيان در
بيداری فرشتگان و ارواح پيامبران را مشاهده میكنند و صداهايی
از آنان را میشنوند و از ايشان بهرهها میگيرند. سپس از مقام مشاهدۀ
صورتها برتر میروند و به مقاماتی دست میيابند كه در بيان
نمیگنجد». كم اطلاعی از سنن، احاديث و اسلام سبب بيان چنين
سخنان میشود... (ص ۱۶۶).
حدود عقل
ابن جوزی دربارۀ حدود
عقل میگويد: «بايد با عقل از عقل احتراز كرد» و توضيح میدهد كه
هرگاه بخواهيم خدا را با عقل بشناسيم، در نخستين گام شناخت ما به حس منتهی
میشود و در تشبيه میغلتيم. پس «احتراز از عقل با عقل» اين
خواهد بود كه دقت كنيم و بدانيم كه او جسم نيست و شباهتی به هيچ
چيز ندارد. گاه انسان عاقل به افعال خداوند سبحان مینگرد و چيزهايی
میيابد كه عقل برنمیتابد، مثل دردها، ذبح جانوران، تسلط دشمنان
بر اوليای خدا، مصائب صالحان و ... كه عقل خو كرده به عادات، حكمتی
در آنها نمیيابد. «احتراز از عقل با عقل» در اين مورد چنين است كه
گفته شود، مگر ثابت نشده كه خداوند مالك و حكيم است و هيچ فعلی را
بيهوده انجام نمیدهد؟ با اين بازنگری عقل آشكار میشود كه
حكمت او در اين افعال بر ما پوشيده است. پس بايد به اينكه او حكيم است
تسليم شد. اعتراض گروه بسياری از مردم و نيز نظر بسياری از
بزرگان كه نخستين آنان ابليس بود، از اين سنخ است و بدين سان در چاه
گمراهی میافتند. داستان خضر و موسی (ع) در قرآن كريم
(كهف/ ۱۸/ ۶۸، ۷۸-۸۲) نيز ناظر
بر همين نكته يعنی «احتراز از عقل با عقل» است (صيد الخاطر،
۴۹۱-۴۹۲).
جامعه
ابنجوزی دربارۀ
گروههای مردم نظراتی شگفتانگيز دارد: وی نخست مردم را به
عالم و جاهل و آنگاه جهال را به دستههای زير تقسيم میكند و
مشخصات هر يك را برمیشمارد:
سلاطين
اينان در جهل پرورش يافتهاند، لباس
ابريشمين میپوشند، شراب مینوشند، ستم میكنند و دستيارانی
چون خود دارند كه جملگی از خير بدورند.
بازرگانان
همت آنان مال اندوزی است و
بيشتر آنان زكات نمی پردازند و از ربا باكی ندارند. آنها به ظاهر
مردمانند.
پيشهوران
آنان به كمفروشی، گرانفروشی
و معاملات ربوی سرگرمند و سراسر روز را در بازار میگذرانند و همتی
جز آنچه بدان مشغولند، ندارند. شب هنگام نيز چون مستان به خواب میروند.
جز به خوردن و لذت بردن نمیانديشند... اينان در شمار چهار پايانند.
اراذل
اينان در همۀ امور خويش
پست و حقيرند، كناسان، زبالهكشان و نخالهبران از اينانند، ايشان پستترين
(!) مردمند.
بيكارگان و راهزنان
اينان جز به لذتهای زودگذر نمیپردازند...
و سرانجامشان بر دار رفتن و كشته شدن است.
كشاورزان
اينان يكسره در جهلند و بيشترين آنان
از نجاست پروايی ندارند و در زمرۀ گاوانند (!).
زنان
برخی از آنان زيبا و بدكارند و
برخی در دارايی شوهران خيانت میكنند... (همان،
۴۴۹-۴۵۰).
دربارۀ اخلاق عامۀ مردم
مینويسد: شبانگاه میخوابند، گرچه در حقيقت روزها نيز در خوابند.
بامداران با حرص خوكان، چاپلوسی سگان، درندگی شيران، شبيخون
زدن گرگان و فريبكاری روبهان برای رسيدن به اميان خويش برمیخيزند
(همان، ۴۷۲).
او علما را به مبتديان و متوسطان و
مشهوران تقسيم میكند و مینوسد كه قصد بسياری از مبتديان
در كسب علم تفاخر است نه عمل. اينان به گمان اينكه علم، آنان را از
گناهان باز میدارد، به گناه میگرايند. بيشتر متوسطان و مشهوران
نيز از صاحبان قدرت میهراسند و در برابر منكرات خاموش مینشينند.
تنها شمار اندكی از دانشمندان دارای نيت پاك و مقاصد پسنديدهاند
(همان، ۴۵۰-۴۵۱).
وی دانشمندانی را كه
صرفاً در يك زمينه تبحر دارند، نكوهش میكند و كسانی را كه به
علومی چون كيميا میپردازند، ابله میشمرد و كار آنان را به
هذيان تشبيه میكند (همان، ۴۱۰-۴۱۱،
۵۱۰). وی میافزايد گروهی از علما و وعاظ
كه در تنگنای معاش در میمانند، به دربار سلاطين پناه میبرند
تا به مال دنيا دست يابند، در حالی كه تقريباً همۀ ثروت شاهان
از راه نادرست گرد آمده است (همان ۵۰۸).
وی اهل علم را از همنشينی
با صاحبان قدرت برحذر میدارد و به آنان سفارش میكند كه روش
رسول خدا و صحابه و تابعين را پيش گيرند و از مجالست با علما و توجه به
اقوال گوناگون و مطالعه كتب و اغتنام فرصت و عمل به علم باز نمانند (همان،
۴۱۱-۴۱۲).
ابنجوزی در صيد الخاطر فصلی
را به فقر و آثار آن اختصاص داده است و كسانی را چون علما و پارسايان
كه مايۀ معيشتی ندارند، از در غلتيدن به دامن پادشاهان و يا عوامفريبی
بيم میدهد. وی گروهی از دانشمندان را كه با پيشهوری
و استنساخ كتب به قناعت روزگار میگذرانند، میستايد و برخی
از علمای زمان خويش را كه به سبب دنياپرستی به دربار سلاطين
پناه برده يا به عوام فريبی روی آوردهاند، سرزنش میكند
(ص ۵۱۰ -۵۱۲).
حكومت و سياست
ابن جوزی در باب هفتم از
تلبيس ابليس مینويسد: شريعت سياست الهی است و محال است كه
در آن خللی باشد و به استناد آيۀ «... ما فَرَّطْنا فِی
الكِتابِ مِن شَیءٍ...» (انعام/ ۶/ ۳۸) نظر كسانی
را كه سياست را برتر از شريعت میشمرند، باطل میداند (ص
۱۳۲). در امر حكومت سخن «المأمور معذور» را نادرست میشمارد،
زيرا معتقد است كه گاه فرمانروای برتر به ستم فرمان میدهد و
اطاعت از فرمان او ياری به ستمكار خواهد بود (ص
۱۳۴).
وی ولايت و حكومت را به شرط
مراعات مصالح رعايا و اجرای عدل و پرهيز از ستم خطيرترين و والاترين
منزلت، پس از پيامبری معرفی میكند (المصباح، ۱/
۳۰۰) و عقيده دارد كه خيرخواهی سلطان نسبت به رعايا
و دادگری او سبب فراوانی نعمت، و بدخواهی و ستم او موجب
خشكسالی میگردد (همان، ۱/ ۲۸۹). وی
معتقد است كه رعايا دو گروهند: خواص و عوام. نسبت به خواص بيشتر بايد تفقد
كرد، زيرا آنان به مثابه ابزار حكومتند و اين تفقد نبايد منقطع گردد، زيرا
گاه امين نيز خيانت میورزد و خيرخواه نيرنگ میبازد (همان،
۱/ ۲۷۶). اما عوام را بايد ميان بيم و اميد نگهداشت،
با آنان بيشتر رفق و حلم ورزيد و نبايد به سخنانی كه بر ضد يكديگر میگويند،
وقعی نهاد، زيرا غالباً مردم اغراض خويش را با نيرنگ میپوشانند
(همان، ۱/ ۲۸۰).
ابنجوزی به كار بردن لقب
«شاهنشاه» را برای پادشاهان جايز نمیشمرد و مینويسد روايات
صحيح دلالت بر منع استعمال اين لفظ دارد: هنگامی كه در
۴۳۹ ق/ ۱۰۴۷ م لقب شاهنشاه به
القاب جلال الدوله ابوكاليجار افزوده شد، خليفه القائم فرمان داد كه اين
لقب در خطبهها آورده شود. عامه از شنيدن آن برشوريدند و خطيبان را سنگ
باران كردند. از فقها در اين باره نظرخواهی شد. بيشتر آنان با قياس
اين لقب با عناوين قاضی القضاة و كافی الكفاة و استدلال به
اينكه مقصود از ملكالملوك سروری بر شاهان زمين است، به كار بردن آن
را جايز شمردند. ابنجوزی در المنتظم پس از نقل اين مطلب، نظر قاضی
القضاة ابوالحسن ماوردی را كه از نزديكترين كسان به جلالالدوله و
استعمال آن را جايز نمیشمرد، تأييد میكند (۸/
۹۷- ۹۸؛ عليمی، ۲/
۲۰۰-۲۰۱).
سيما و شخصيت
ابن جوزی را خوش سيما، شيرين
شمايل با صدايی نرم و حركات موزون وصف كردهاند. در منابع آمده است
كه ريش وی بر اثر نوشيدن بلاذر ريخته و بسيار كوتاه شده بود، و تا دم
مرگ آن را خضاب میكرد. بر اساس تجاربی كه از دوران كودكی
كسب كرده بود، اعتقاد داشت كه غذای نامناسب سبب ناتوانی و
بيماری میگردد و آدمی را از عبادت و كار خير باز میدارد
(نک : ابن جوزی، عبدالرحمن، صيد الخاطر، ۵۷۸). از اين
روی بسيار مراقب تندرستی خويش بود و آنچه را برای قوت
عقل و حدت ذهن خود مفيد میدانست، به كار میبرد. خوش غذا بود و
خوراكش بيشتر جوجه و غذاهای سبك بود و به جای ميوه از شربتها و
معجونها استفاده میكرد و آنچه شبهه ناك بود، نمیخورد، جامهاش
بهترين جامهها بود: جامههای سفيد و نرم و عطرآگين (ابن رجب،
۱/ ۴۱۲، ۴۱۳؛ ابن كثير،
۱۳/ ۳۲؛ ابن عماد، ۴/ ۳۳۰).
شيفتۀ كتاب و مطالعه بود، وقتی كتابی را میديد كه پيشتر
آن را نديده بود، حال كسی را میيافت كه بر گنجی دست
يافته است (ابنجوزی، عبدالرحمن، صيد الخاطر، ۵۷۱). بیبهره
از ذوق سليم نبود. حلاوت مناجات را چشيده بود. روزها روزه میداشت و
شبها به عبادت برمیخاست و در تاريكی شب به ديدار صالحان میرفت.
مداعباتش لطيف و شيرين بود. ذهنی وقاد داشت و حاضرجواب بود (ابنرجب،
۱/ ۴۱۲، ۴۱۳)، فی البديهه
پاسخهای شيرين و لطيف میداد، چنانكه وقتی مردی از
او پرسيد: تسبيح گفتن بهتر است يا استغفار كردن؟ پاسخ داد: جامۀ شوخگن
به صابون بيشتر نياز دارد تا به بخور؛ از او دربارۀ غنا سؤال شد،
پاسخ داد: اُقْسِمُ بِالله لَهُوَ لَهْوُ (ابن جوزی، يوسف، مرآة،
۸(۲)/ ۴۹۰؛ ابن رجب، ۱/
۴۲۱، ۴۲۲).
شخصيت علمی و مذهبی ابن
جوزی سبب شدهكه وی را با القابی كه گاه بسيار مبالغهآميز
مینمايد، بخوانند: شيخ العراق و امام الآفاق (ابن جزری،
۳۷۵)، امام الحافظ العلامة (ابن تغری بردی،
۶/ ۱۷۵). شيخ الوقت (ذهبی، دول، ۲/
۷۹)، عالم العراق و واعظ الآفاق (همو، تذكره، ۴/
۱۳۴۲)، الامام الاوحد (ابن جبير،
۱۹۶)، الحبر المتكلم (همو، ۱۹۸).
فرزندان او
از ابنجوزی سه پسر به نامهای
ابوبكر عبدالعزيز، ابوالقاسم علی و ابومحمد يوسف و شش دختر به نامهای
رابعه (مادر يوسف بن قزاوغلی معروف به سبط ابنجوزی)، شرف
النساء، زينب، جوهره، ست العلماء كبری و ست العلماء صغری. اين
دختران همه از پدر و ديگران حديث شنيدهاند.
عبدالعزيز بر مذهب احمد بن حنبل فقه
آموخت و از ابوالوقت، ابن ناصر، ارموی و گروهی ديگر از مشايخ
پدرش حديث شنيد و به موصل سفر كرد و در آنجا به وعظ پرداخت و قبول نام
يافت. گفتهاند كه خاندان شهرزوری بدو رشك بردند و مسمومش ساختند و وی
در ۵۵۴ ق درگذشت.
ابوالقاسم علی از ابن بطی
و جز او حديث شنيد. هنگامی كه پدرش به واسط برده شد، به كتابخانۀ او كه
در درب دينار بود، دست يافت و آنچه از آنها خواست، برداشت و به بهايی
كه قيمت مركب آن نمیشد، فروخت. او در ۶۳۰ ق در حالی
كه پدر او را ترك كرده بود، بیآنكه وی را ببيند، درگذشت.
ابومحمد يوسف ملقب به محيیالدين بسيار حديث شنيد، فقه آموخت و بر
روش درست و اخلاق پسنديده باليد. او بود كه سبب رهايی پدر شد و پس
از مرگ پدر، به وعظ پرداخت و شغل پدر را به بهترين نحو ادامه داد. مدتی
ولايت حسبۀ بغداد بدو سپرده شد و مدتی نيز عهدهدار انشای مكاتبات
خلفا به پادشاهان گرديد و سرانجام به مقام استاد داری المستعصم رسيد
(ابن جوزی، يوسف، مرآة، ۸(۲)/ ۵۰۲
-۵۰۳).
ابنجوزی پس از آخرين وعظ خود
در ۱۷ رمضان ۹۵۷ بيمار شد و پس از ۵ روز در
شب جمعه ميان نماز مغرب و عشا در خانۀ خود در قطفتا (محلهای در
شرق بغداد) درگذشت.
گزارشهايی كه در باب تشييع
جنازۀ او در دست است، شخصيت اجتماعی و نفوذ وی در مردم را
نشان میدهد: در سوگ او بازارها بسته شد و مردم بغداد برای تشييع
جنازه گرد آمدند. انبوه جمعيت تا بدانجا بود كه جنازۀ او تا وقت
نماز جمعه به گوری كه در مقبرۀ احمد بن حنبل برای وی
آماده شده بود، نرسيد و بزرگان مذهب نتوانستند بر او نماز بگزارند و از كفن
او جز اندكی باقی نماند (ابن جوزی، يوسف، مرآة،
۸(۲)/ ۴۴۹- ۵۰۰؛ ابن رجب،
۱/ ۴۲۸- ۴۲۹؛ ابن تغری بردی،
۶/ ۱۷۵).
گفتهاند كه وصيت كرد شعری را
كه بدين مضمون سروده بود، بر قبرش بنويسند: «ای بسيار بخشاينده، ای
كه از گناهكاران در میگذری، گناهكاری به اميد بخشايش
گناهانش نزد تو آمده است. من مهمانم و سزای مهمان جز احسان نيست»
(ابن جوزی، يوسف، مرآة، ۸(۲)/ ۵۰۲).
آثار
ابن جوزی از ۱۳
سالگی به تأليف پرداخت (ابن رجب، ۱/ ۴۱۶) و
از آنجا كه تا پايان عمر از نوشتن باز نايستاد، شمار آثارش بسيار است. قدرت
ذهنی شگفتانگيزش نيز او را ياری داده است. ابن دبيثی میگويد:
«كسی را نمیشناسم كه بيش از ابنجوزی در رشتههای
گوناگون علمی تأليف كرده باشد. جزوهای ديدم كه اختصاص به
نام كتابهای او داشت (ذهبی، المختصر، ۲۳۸).
ناجيه عبدالله ابراهيم مینويسد كه من اين جزوه را كه در دو ورق
تنظيم شده، تصحيح و آماده نشر كردهام (ص ۲۶).
ابن تيميه در اجوبة المصرية مینويسد:
ابن جوزی تصنيفات و تأليفات بسيار در زمينههای مختلف دارد. من
يك بار آثار او را شمردم، بيش از هزار تصنيف بود. پس از آن باز آثاری
از او ديدم كه در آن شمارش به حساب نياورده بودم (ابن رجب، ۱/
۴۱۵). در منابع آمده است كه دربارۀ تأليفات ابن
جوزی از خود او سؤال شد. در پاسخ گفت: «بيش از ۳۶۰
تصنيف است كه برخی از آنها ۲۰ مجلد و برخی فقط يك
جزوه است» (ابنرجب، ۱/ ۴۱۳). سبط ابن جوزی مینويسد:
از او شنيدم كه در اواخر عمر بر بالای منبر میگفت «من با اين
دو انگشتم ۰۰۰‘۲ مجلد كتاب نوشتهام» (ابن جوزی،
يوسف، مرآة، ۸(۲)/ ۴۸۲).
در باب كثرت آثار وی گفتهاند:
اگر شمار جزواتی را كه نوشته است بر روزهای زندگانی وی
تقسيم كنند، معلوم میشود كه وی در هر روز ۹ جزوه كتابت
كرده است (ابنخلكان، ۳/ ۱۴۱؛ قس: ذهبی، سير،
۲۱/ ۳۷۷) و از اين جهت وی را با ابوجعفر
محمد بن جرير طبری كه گفته شده روزی ۴۰ صفحه كتابت
میكرده است، میتوان مقايسه كرد. همچنين نوشتهاند كه ابنجوزی
تراشۀ قلمهايی را كه با آنها احاديث پيامبر اكرم را مینوشته،
گرد آورده بود. هنگام مرگ وصيت كرد كه آب غسل او را با آنها گرم كنند، چنين
كردند. اين تراشهها بيش از مقدار مورد نياز بود (ابنخلكان، همانجا).
برخی از محققان از بسياری
آثار ابن جوزی با ناباوری اظهار شگفتی كردهاند، اما با
توجه به اينكه وی حدود ۹۰ سال زندگی كرده و هرگز
وقت خود را ضايع نمیكرده است، جای شگفتی نيست. خود در
اغتنام فرصت گفته است: گروه كثيری، همان گونه كه مردم عادت
دارند، با من ديدار میكنند. از آنجا كه وقت را گرانبهاترين چيزها میدانم،
اين ديدارها را خوش نمیدارم، اما اگر از اين كار خودداری كنم،
ارتباطات مألوف میگسلد و اگر به اين ديدارها ادامه دهم، وقت ضايع میشود.
پس تا آنجا كه میتوانم از ديدار سرباز میزنم و اگر ناگزير ديداری
پيش آيد، كم سخن میگويم تا زمان ديدار كوتاه شود. افزون بر اين،
كارهايی برای هنگام ملاقات، از پيش آماده میكنم تا آن
زمان بيهوده سپری نشود. پس قطعهقطعه كردن كاغذ، تراشيدن قلم، دسته
كردن دفترها و كارهايی مانند اينها را كه نياز به انديشيدن و حضور ذهن
ندارد ــ و به هر حال بايد وقتی نيز صرف آنها شود ــ برای اين
اوقات مینهم ( صيد الخاطر،
۳۰۶-۳۰۷).
با عنايت به آنچه ابنجوزی
خود در باب شمار تأليفات خويش (۰۰۰‘۲ اثر) بيان كرده
است و با توجه به شمار تأليفات بازمانده از وی (حدود
۳۸۴ اثر)، همانطور كه از منابع برمیآيد، بايد پذيرفت
كه بسياری از آثار وی بر اثر سوانح طبيعی، جنگها و آتشسوزيها
از ميان رفته است (نک : ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم،
۱۰/ ۱۹۰؛ ابنجوزی، يوسف، مرآة،
۸(۱)/ ۲۳۲؛ عليمی، ۱/ ۸۰).
نقد آثار
به رغم بلندی مقام ابن جوزی
در تأليف، وی از طعن و خردهگيری علما بركنار نمانده است. شايد
سبب اصلی آن غرور و خودپسندی او بوده باشد. علاوه بر اين بدگويی
بسيار او از علمای ديگر مذاهب و گاه هم مذهبان خود (ابن اثير،
۱۲/ ۱۷۱؛ ابنكثير، ۱۳/
۳۲) سبب برخی خردهگيريها نسبت به وی شده است. به
هر حال در كارهای او اغلاط بسيار ديده میشود كه منشأ آنها را میتوان
كثرت تأليف، بازبينی نكردن آنها پس از تصنيف و ميل وی به
تأويل در بعضی مسائل دانست، خاصه آنكه در حل شبهات متكلمان و بيان
فساد آرای آنان تبحری نداشته است (نک : ابن رجب، ۱/
۴۱۴).
دانشمندان در ارزيابی آثار ابنجوزی
نظرات گوناگونی اظهار كردهاند: ابنتيميه در اجوبة المصرية میگويد:
او در حديث، وعظ و مباحث مربوط به آنها مصنفاتی دارد كه كسی چون
او تصنيف نكرده است. از بهترين تصانيف او كتابهايی است كه در اخبار
پيشينيان گردآورده، از آن جمله است كتابهای مناقب او. او مردی
ثقه است، از تأليفات ديگران آگاهی بسيار دارد و در حسن ترتيب و تبويب
و جمع و نگارش تواناست. در اين زمينهها برخلاف بسياری از مؤلفان كه
راست را از دروغ باز نمیشناسند، ابن جوزی در بازشناختن درست از
نادرست بینظير است (ابن رجب، ۱/
۴۱۵-۴۱۶). اما در برابر اين سخن گفتهاند
كه وی ابوالوفاء بن عقيل را بسيار بزرگ میداشته و با آنكه نظر
او را در برخی از مسائل رد میكرده، سخت پيرو او بوده و آنچه از
او میيافته، نقل میكرده است و از آنجا كه ابنعقيل با همۀ تبحرش
در كلام، در حديث و آثار آگاهی تام نداشته، سخنانش در اين ابواب
پريشان و ناهماهنگ بوده و اين ناهماهنگی و پريشانی در سخنان
ابنجوزی نيز راه يافته است (ابن عماد، ۴/
۳۳۱).
ذهبی از قول موفق عبداللطيف مینويسد:
«در تصانيف ابن جوزی اغلاط بسيار ديده میشود، زيرا او پس از
اتمام كتاب به تنقيح آن نمیپرداخته است». آنگاه با تأييد اين سخن
میافزايد: به سبب ترك مراجعه به كتاب، سخنان بیاساس در
آثارش مشاهده میشود و آن قدر تأليف كرده است كه اگر عمری
دوباره بيابد، نمیتواند آنها را اصلاح و بازنويسی كند (سير،
۲۱/ ۳۷۸). ابن رجب هم میگويد: ابن جوزی
به محض آنكه كتابی را به پايان میبرد، بیآنكه به
تنقيح آن بپردازد، به تأليف كتابی ديگر میپرداخت و گاه در يك
زمان به تأليف چندين كتاب مشغول بود و اگر جز اين بود، اينهمه آثار متعدد
گرد نمیآمد (۱/ ۴۱۴). همچنين ابن فرات مینويسد:
صاحب المعجم كه كتاب زادالمسير ابنجوزی را بارها نزد او خوانده بوده
است، به وجود اغلاط بسياری در كتابهای او اشاره میكند
(۴(۲)/ ۲۱۱).
تأليفات او را در رشتههای
گوناگون علمی بايد اختصار آثار ديگران به حساب آورد. او بیآنكه
دانشی را نزد استادی فراگرفته و در آن صاحبنظر شده باشد، از
كتابها نقل میكرد و ازاينروست كه از او نقل شده كه گفته است: «من
گرد آورندهام نه مصنف» (ابن رجب، ۱/ ۴۱۴).
در حديث: ابنجوزی خود در باب
احاطهاش بر احاديث نوشته است: «از آنجا كه بيشترين اشتغال من حديث و
علوم مربوط به آن بوده، تقريباً میتوانم دربارۀ هر حديثی
كه بر من عرضه میشود، بگويم كه صحيح است، حسن است، يا محال
(القصاص، ۱۱۸). اين سخن كاملاً با آنچه علمای حديث
چون ذهبی (سير، ۲۱/ ۳۸۲) و سيوطی
(طبقات الحفاظ، ۴۸۰؛ همو، اللآلی، جم ) آوردهاند،
مغايرت دارد.
سيوطی به نقل از ذهبی
دربارۀ او مینويسد: ابنجوزی نزد ما از نظر فن حديث حافظ به
شمار نمیآيد، ولی میتوان او را به اعتبار كثرت اطلاع بر
حديث و گردآوری آن حافظ خواند (طبقات الحفاظ، همانجا). وی در
تفسير، وعظ و تاريخ مبرز، در فقه حنبلی متوسط و در متون حديث دارای
اطلاعی كامل بود، اما در شناخت صحيح و سقيم احاديث ذوق محدثان و
نقادی حافظان مبرز را نداشت (همو، طبقات المفسرين، ۵۱).
همو در مقدمۀ كتاب اللآلی المصنوعة كه در رد كتاب الموضوعات ابن جوزی
تأليف كرده، نوشته است: وی در اين كتاب نه تنها بسياری از
احاديث ضعيف، بلكه صحيح و حسن را به عنوان احاديث موضوعه آورده است.
البته امامان و حافظان حديث از آن جمله ابن صلاح و پيروان او متذكر اين
مطلب شدهاند، ولی من نيز بر آن شدهام كه اين كتاب او را مختصر و
نقد كنم و اغلاط آن را مشخص سازم (۱/ ۲؛ نيز نک : ابوغده،
۱۹۱- ۱۹۵).
برخی قراين نيز نشان میدهد
كه ابن جوزی از تاريخ عمومی و اوضاع و احوال جهان در روزگار
خود اطلاع چندانی نداشته است، مثلاً در صيد الخاطر (ص
۵۳۰) آورده است: پس از آنكه قيصر (در نخستين فتوحات اسلام)
هلاك شد، ديگر قيصری به قدرت نرسيد.
در شعر: عمادالدين كاتب با نقل پنج
نمونه از اشعار ابنجوزی در قوافی مختلف دربارۀ او مینويسد:
وی دارای عباراتی مصنوع و اشاراتی بديع و دلنشين
است و علاقۀ بسيار به تجنيس دارد (۳(۱)/
۲۶۰-۲۶۵). برخی از محققان نوشتهاند
كه مجموعۀ اشعار او به ده مجلد میرسد (ابوشامه، ۲۴). ابن رجب
اشعار او را به زيبايی میستايد و سپس افزون بر اشعاری كه
ابوشامه آورده، ابياتی از او نقل میكند (۱/
۴۲۳-۴۲۴). ابن جوزی خود در المنتظم
قصيدهای را كه در مدح خليفه المستضئ، مشتمل بر ۲۵ مصراع
با قافيۀ «ان» سروده، نقل كرده است (۱۰/
۲۶۳-۲۶۴).
سه كتاب در شعر به ابن جوزی
نسبت داده شده است: احكام الاشعار باحكام الاشعار، ما قتله من الاشعار و
المختار من الاشعار (علوچی، ۲۳۴).
فهرست آثار
مقام علمی و كثرت تأليفات و
خدمت بزرگی كه ابن جوزی به ميراث فرهنگ اسلامی كرده،
جمعی از محققان را بر آن داشته است كه به بحث و استقصای آثار
او بپردازند و ابهامات و اشتباهات موجود در اين زمينه را مرتفع سازند، خاصه
آنكه هنوز بسياری از نسخ خطی آثار ابنجوزی در كتابخانههای
شرق و غرب عالم پراكنده است و برخی از آنها نيز همچنان ناشناخته
مانده است.
ابنجوزی خود نخستين كسی
است كه آثار خويش را فهرست كرده است (ابنرجب، ۱/
۴۱۶). ابنرجب پيش از ذكر آثار ابنجوزی مینويسد
كه ابن قطيعی فهرست ابن جوزی را از آثار خويش به خط خود او
ديده و احتمالاً نام كتابهايی ديگر از او را نيز بدان افزوده است
(همانجا).
از فهرستهای متقدمان كه بگذريم،
سيد عبدالحميد علوچی كتابی با عنوان مؤلفات ابن جوزی
نوشته و در آن به شمارش و طبقهبندی آثار او پرداخته است. وی
در اين كتاب، آثار چاپی، خطی و مفقود ابن جوزی را بر اساس
منابع بسيار و فهرستهای متعدد كتب خطی (به زبان عربی و
زبانهای ديگر، موجود در كتابخانههای مختلف سراسر جهان) معرفی
كرده است (ابن كتاب در بغداد (۱۳۸۵ ق/
۱۹۶۵ م) به چاپ رسيده است. سيد محمدباقر بر اين
كتاب استدراكی نوشته كه در مجلۀ المورد (صص
۱۸۱-۱۹۰) چاپ شده است. در اين استدراك
نام ۱۱ تأليف كه در كتاب علوچی نيامده، ذكر شده و بر
اساس فهرستهای متعددی كه در اختيار علوچی نبوده، عناوين
برخی از آثار نيز تصحيح شده است. علاوه بر اين، سيدمحمد باقر، اطلاعات
بسياری دربارۀ كتابخانههايی كه آثار ابن جوزی در آنها نگهداری
میشود، به دست داده و در پايان نام كتابهای خطی ابنجوزی
را كه پس از نشر كتاب علوچی به چاپ رسيده، آورده است (ابراهيم،
۲۷- ۲۸). به گفتۀ محمد بهجت اثری در حاشيۀ كتاب
خريدة القصر عمادالدين كاتب، هلال ناجی نيز در مجلۀ المورد
مستدركاتی بر كتاب علوچی افزوده است (۳(۱)/
۲۶۱).
ناجيه عبدالله ابراهيم در مورد آثار
ابنجوزی تحقيقات تازهای دارد. وی نكاتی را كه از
قلم علوچی و سيدمحمد باقر افتاده، به ويژه كتابهايی را كه خود
بدانها دست يافته، به عنوان المستدرك علی مصنفات ابن جوزی
آماده انتشار كرده است (ابراهيم، ۲۹). علوچی آثار ابن جوزی
را بر حسب موضوعات به شرح زير طبقهبندی میكند: الف ـ
۲۷ كتاب در قرآن و علوم قرآنی؛ ب ـ ۴۲ كتاب
در حديث، رجال و علوم حديث؛ ج ـ ۵۴ كتاب در مذاهب، اصول، فقه
و عقايد؛ د ـ ۱۴۳ كتاب در وعظ، اخلاق و رياضات كه بيشترين
تأليفات او در اين زمينههاست؛ ه ـ ۱۰ كتاب در طب؛ و ـ
۱۶ كتاب در شعر و لغت؛ ز ـ ۹۲ كتاب در تاريخ،
جغرافيا، سير و حكايات كه مجموع آنها ۳۸۴ كتاب میشود
(صص ۲۲۲-۲۳۶).
از ميان آثار بازماندۀ ابنجوزی
كه نام آنها پس از اين خواهد آمد، المنتظم و تلبيس ابليس دارای
اهميتی خاص است كه در اينجا به بررسی آنها میپردازيم:
۱. المنتظم فی تاريخ
الملوك و الامم: اين كتاب مهمترين اثر ابن جوزی در تاريخ است. در
اين كتاب مؤلف پس از خطبه كه با عبارت «الحمدلله الذی سبق الازمان
و ابتدعها و الالوان واخترعها...» شروع میشود، به اقامۀ دليل
بر وجود خدای تعالی و سپس ذكر نخستين مخلوقات میپردازد و
تاريخ عالم را از آغاز تا دوران حضرت رسول و از آن زمان تا
۵۷۴ ق/ ۱۱۷۸ م (خلافت المستضئ،
۵۶۶ – ۵۷۵ ق/ ۱۱۷۱-
۱۱۷۹ م) میآورد. وی حوادث تاريخی
قبل از هجرت را بر حسب ابواب و بعد از آن را به ترتيب سنوات ذكر میكند
(دارالكتب، ۸/ ۲۵۵). در تاريخ هر سال نخست اخبار مهم
و حوادثی را كه از نظر وی جالب يا شگفتانگيز بوده است، میآورد.
سپس به وفيات بزرگان میپردازد و در اين بخش نام آنان را كه گاه
همراه شرح مختصری از احوال و آثارشان است، به ترتيب الفبايی
ذكر میكند.
حاجی خليفه پس از معرفی
المنتظم و اشاره به فوايد جنبی آن در علم حديث از قول مولا علی
بن حنابی، میافزايد، در اين كتاب مطالب بیاساس و اغلاط
آشكار بسيار است كه من به برخی از آنها در حاشيۀ نسخهای
كه به خط مؤلف است، اشاره كردهام، آنگاه میافزايد كه اين كتاب
را شيخ علاءالدين علی بن محمد مشهور به مصنفك در
۸۷۰ ق/ ۱۴۶۶ م در ادرنه در يك مجلد
خلاصه كرده و آن را مختصر المنتظم و ملتقط الملتزم ناميده است (صص
۱۸۵۰-۱۸۵۱). بروكلمان از اين
كتاب با عنوان المنتظم فی ملتقط الملتزم سخن گفته است (GAL, S, I/ 915)
كه به نظر میرسد تصحيفی از نام مختصر مصنفك باشد. وی مینويسد
قسمت اول اين كتاب مأخوذ از طبری است كه مطالب بسياری در
وفيات بدان افزوده شده است و قسمتهای اخير آن مقتبس از الكامل ابن
اثير است، هر چند كه ابن جوزی خود در المنتظم ابن اثير را مورد انتقاد
قرار داده است (همانجا). در مقايسهای اجمالی كه ميان مطالب
المنتظم و تاريخ طبری و همچنين الكامل ابن اثير به عمل آمد، معلوم
شد كه نظر بروكلمان در مورد قسمت اول صحيح است، اما اقتباس قسمتهای
اخير المنتظم از الكامل ثابت نشد. بنابراين و با توجه به سخن عبدالمنعم در
مقدمه بر كتاب العسجد المسبوكِ غسانی كه مینويسد: گروهی
از مؤلفان پس از ابنجوزی از جمله ابناثير از المنتظم سود جستهاند (ص
۱۱۱). میتوان احتمال داد كه بروكلمان تلخيص مصنفك
را با المنتظم اشتباه كرده و آن را با تاريخ طبری و الكامل ابن اثير
مقايسه نموده باشد.
ابن قفطی در بحث از علم تاريخ
و كتب تاريخی، المنتظم ابن جوزی را به مثابه يكی از
تكملههای متوالی تاريخ طبری كه هر يك برای كامل
كردن كتابهای پيش از خود تأليف شده، به شمار آورده است و میگويد:
ذكر حوادث پس از المنتظم را ابن قادسی تا ۶۱۶ ق
ادامه داده و آن را تكميل كرده است (صص
۱۱۰-۱۱۱).
ابن جوزی در المنتظم نظير آنچه
در روزنامههای روزگار ما میآيد، از حوادث گوناگون سخن میگويد:
رويدادهای مهم سياسی، توطئهها، اخبار مربوط به جنگها، اخبار
فرهنگی (برگزاری مجالس وعظ و خطابه و مناظره، تأسيس مدارس و
نام مدرسان و معيدان آنها...)، منازعات مذهبی و كلامی، تاريخ
آغاز و پايان بناها، قتلها، سرقتها، نيرنگها، آتشسوزيها، رويدادهای شگفتانگيز،
اخبار مربوط به خليفه (شكار، سياحت، بيماری...)، گزارش برخی
نرخها در روزهای گرانی و ارزانی، قحط و غلاها، شيوع بيماريها،
سوانح طبيعی (طغيان رودها، بارانهای شديد، تگرگهای درشت...)،
گزارش گرمترين روز سال، اخبار مربوط به افطاری و مهمانيها به
مناسبتهای مختلف، گزارش اعدامها (دزدان، قاتلان، بدمذهبها...) و ...،
تا آنجا كه اگر صحت اين گزارشها محقق گردد، میتوان اين كتاب، بهويژه
جلد نهم و دهم آن را كه مقارن دوران زندگی مؤلف است، آيينۀ تمام
نمای روزگار او دانست كه از لحاظ مطالعات علوم انسانی به ويژه
علوم اجتماعی حائز اهميت فراوان است (نک : مثلاً ۱۰/
۲۰۳- ۲۰۸).
شش مجلد از اين كتاب (ج
۵-۱۰) مشتمل بر حوادث و وفيات سالهای
۲۵۷-۵۷۴ ق/ ۸۷۱-
۱۱۷۸ م با برخی حواشی و تصحيحات در
۱۳۵۷- ۱۳۵۹ ق در حيدرآباد دكن
به طبع رسيده و در ۱۳۶۰-۱۳۶۲
ق فهرست اعلام مجلدات پنجم تا نهم آن توسط سيدظهيرالدين حسن تهيه گرديده
و به پايان هر مجلد افزوده و منتشر شده است.
ابن جوزی خود كتاب المنتظم را
كه در ده جلد بزرگ تأليف كرده بود، در يك مجلد كوچك مختصر ساخت و آن را
شذور العقود فی تاريخ العهود ناميد. سخاوی اين كتاب را به خط
ابن جوزی ديده است (ص ۳۰۴).
سبط ابنجوزی مینويسد
تاريخ نيايم يعنی المنتظم در ۵۷۴ ق به پايان رسيد.
او تاريخ كوچكی به نام درة الاكليل دارد كه ذيلی بر المنتظم و
حاوی حوادث سالهای ۵۷۵ -۵۹۰ ق
(سال تبعيد او به واسط) است و در اين كتاب حوادث به طور كامل استقصا نشده
است (ابن جوزی، يوسف، مرآة، ۸(۱)/ ۳۵۳).
كسانی ديگر نيز بر المنتظم ذيلهايی نوشتهاند: محمد بن احمد بن
محمد قادسی (د ۶۹۴ ق) ذيل خود را كه در چند مجلد است،
الفاخر فی ذكر حوادث ايام الامام الناصر ناميده است. امام العز
ابوبكر محفوظ بن معتوق بن البزوری نيز ذيلی بر المنتظم دارد
(سخاوی، همانجا).
۲. تلبيس ابليس: ابن جوزی
در مقدمۀ كوتاه اين كتاب مینويسد: پس از رحلت حضرت رسول (ص) و
درگذشت ياران او... هواها بازگشت و بدعتها آفريد... بيشتر مردم به گروههای
گوناگون گرويدند و ابليس سربرآورد تا آنان را بفريبد و باطل را بيارايد و
تفرقه افكند و گمراهان را گرد هم آورد... از اين رو من بر آن شدم تا با
تأليف تلبيس ابليس مردم را از نيرنگهای او بر حذر دارم و دامهايش را
بنمايانم (ص ۴).
ابن جوزی اين كتاب را در
۱۳ باب تأليف كرده كه برخی از ابواب آن خود به فصول و
بخشهای فرعی تقسيم شده است. از آنجا كه فصول و بخشهای
اين كتاب تا حدود زيادی بيانگر عقايد و آرای ابنجوزی است.
اشاره به مباحث اصلی اين ابواب و فصول، به شناخت بيشتر شخصيت او
كمك میكند:
باب اول ـ در امر به پيروی از
سنت و همراهی با جماعت: در اين باب ابن جوزی با استناد به
روايات عامه لزوم پيروی از «سنت» را بر اساس تلقی اهل تسنن
از «سنت» تبيين میكند و با اشاره به حديث افتراق، «اهل جماعت» را
فرقۀ ناجيه معرفی میكند (ص ۸).
باب دوم ـ در نكوهش بدعتها و بدعتگزاران:
در اين باب ابن جوزی بدعت گذاران را به ۶ گروه اصلی و
هر گروه اصلی را به ۱۲ گروه فرعی تقسيم میكند.
گروههای اصلی بدعتگذار از نظر وی عبارتند از حروريه، قدريه،
جهميه، مرجئه، رافضه و جبريه (صص ۱۹-۲۳). وی
از گروههای فرعی رافضه به دو گروه شيعه و اماميه اشاره و آنها
را چنين معرفی میكند: شيعه معتقد است كه علی (ع) وصی
پيامبر خداست و ولی امر بعد از اوست و امت كه با جز او بيعت كردند.
كافر شدند. اماميه معتقدند كه ممكن نيست دنيا از وجود امامی از فرزندان
حسين (ع) خالی باشد. امام را جبرئيل تعليم میدهد و هر گاه
بميرد، كسی چون او جانشينش میشود (ص ۲۲).
باب سوم ـ در تحذير از فتنهها و
نيرنگهای ابليس: در اين باب با استناد به قرآن كريم و احاديث به
بيان فريبكاری شيطان میپردازد و میگويد: هر انسانی
را شيطانی است و شيطان همانند خون در آدمی جريان دارد و آنگاه
فصلی به ضرورت پناه بردن به خدا از شر شيطان اختصاص میدهد.
باب چهارم ـ در معنی تلبيس و
غرور: به نظر وی تلبيس نماياندن باطل به صورت حق و غرور نوعی
نادانی است كه نادرست را درست و زشت را زيبا مینماياند.
باب پنجم ـ در ذكر فريبكاری
ابليس در اعتقادات و دينها: در اين باب به بيان بطلان عقايد سوفسطائيان،
دهريان، طبايعيان (معتقدان به عناصر چهارگانه)، ثنويان، فلاسفه و پيروان
آنان، معتقدان به هياكل (كسانی كه اجرام سماوی را به عنوان
جسم روحانيان علوی میپرستند)، بتپرستان، پرستندگان آتش و
خورشيد و ماه، مردم دوران جاهليت، منكران نبوت، يهوديان، نصاری،
صابئان، مجوس، منجمان، منكران رستاخيز و تناسخيان میپردازد. آنگاه
چگونگی فريبكاری شيطان را در اعتقادات امت مسلمان شرح میدهد
و در اين زمينه از تقليد و اجتهاد و مسائل مربوط به آنها سخن میگويد و
پس از بحثی راجع به كلام و نكوهش متكلمان كيفيت فريبكاری
ابليس را بر خوارج، رافضيان، باطنيان (اسماعيليه، سبعيه، بابكيه، محمره،
قرامطه، خرميه، تعليميه) بيان میكند.
باب ششم ـ در فريفتن عالمان: در اين
باب تلبيس شيطان بر قاريان، محدثان، فقيهان، اهل جدل، واعظان و گويندگان
قصص، لغويان و اديبان، شاعران و دانشمندان مبرز شرح داده میشود.
باب هفتم ـ در فريفتن فرمانروايان و
پادشاهان.
باب هشتم ـ در فريبكاری در
عبادات: در اين باب چگونگی فريفته شدن عابدان در تطهير، وضو، اذان،
نماز، قرائت قرآن، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منكر بيان
میشود.
باب نهم ـ در فريفتن زاهدان و
عابدان: وی در اين باب ترك دنيا، سرزنش علما، روی گردانی
از آموختن علم، ترك مباحات، پشمينهپوشی، حب جاه، ژوليدگی،
ظاهر زاهدانه، احتراز از خريد، انگشت نما شدن، عجب به عبادت، عمل به اوهام
و پندارها به عنوان «واقعه»ها و ... را از مصاديق تلبيس ابليس میشمارد.
باب دهم ـ در فريفتن صوفيان: ابن
جوزی در آغاز اين باب صوفيان را گروهی از زاهدان میشمارد
كه با صفات، نشانهها و احوالی از زاهدان بازشناخته میشوند. سپس
با استناد بر اخبار به بيان وجه تسميۀ اين گروه به صوفيه و متصوفه
میپردازد (صص ۱۶۱-۱۶۲) و آنگاه
مباحثی در نادرستی اعتقادت صوفيان بيان میكند.
باب يازدهم ـ در فريفتن متدينان در
آنچه شبيه كرامات است.
باب دوازدهم ـ در فريفتن مردم عامی.
باب سيزدهم ـ در فريفتن عموم مردم
با آرزوهای دور و دراز.
آثار چاپ شده
۱. در قرآن و علوم قرآنی:
زادالمسير فی علم التفسير، دمشق، در ۱۴۰۶ ق زير
چاپ: المدهش، بغداد، ۱۳۴۸ ق. ۲. در حديث و رجال
حديث و علوم آن: آفة اصحاب الحديث، به كوشش سيدعلی ميلانی
حسينی، تهران، مكتبة نينوی الحديثة؛ اخبار اهل الرسوخ، قاهره،
۱۳۲۲ ق، چاپ ديگر در بمبئی بدون تاريخ.
۳. در مذاهب و اصول و فقه و عقايد: دفع الشبهة التشبيه و الرد علی
المجسمة، دمشق، ۱۳۴۵ ق. ۴. در وعظ و اخلاق و
رياضات: بستان الواعظين و رياض السامعين، قاهره،
۱۹۳۴ م، چاپ ديگر در ۱۹۶۳ م؛
تلبيس ابليس يا الناموس فی تلبيس ابليس، دهلی،
۱۳۲۳، چاپهای ديگر در قاهره،
۱۳۴۰، ۱۳۴۷ و
۱۳۶۸ ق (شرح آن گذشت)؛ روحالارواح، قاهره،
۱۳۰۹ ق؛ رؤوس القوارير، قاهره،
۱۹۱۴ م؛ صيد الخاطر، دمشق،
۱۹۶۰ م، چاپ ديگر بدون تاريخ؛ عجيب الخطب، تهران،
۱۲۷۴ ق؛ لفتة الكبدالی [فی] نصيحة الولد،
مطبعة المنار، ۱۹۳۱ م؛ ياقوتة المواعظ و الموعظة، قاهره،
۱۳۰۹ ق، چاپ ديگر ۱۳۲۲ ق.
۵. در طب: تنبيه النائم الغمر علی حفظ مواسم عمر، مطبعة الجوائب،
۱۸۸۵ م؛ الطب الروحانی، دمشق،
۱۳۴۸ ق. ۶. در شعر و لغت: تقويم اللسان (در
۱۳۸۵ ق آماده طبع بوده است). ۷. در تاريخ،
جغرافيا، سير و حكايات: اخبار الظراف و المتماجنين، دمشق،
۱۳۴۷ ق؛ اخبار النساء، قاهره، چاپ ديگر بيروت (منسوب
به ابن قيم الجوزية)؛ الاذكياء، مصر، ۱۲۷۷ ق و چاپهای
ديگر ۱۳۰۴، ۱۳۰۶ ق و ...؛ تلقيح
فهوم اهل الاثر، چاپ ناقص در ليدن، ۱۸۹۲ م، چاپ
كامل در دهلی، ۱۸۶۹ م، چاپ ديگر
۱۹۲۷ م؛ الحمقی و المغفلين، دمشق،
۱۳۵۷ ق، چاپ ديگر با نام اخبار الحمقی و
المغفلين، به كوشش عثمان خليل، مصر، ۱۹۲۸ م؛ الذهب
المسبوك فی سير الملوك، بيروت، ۱۸۸۵ م؛ ذم الهوی،
قاهره، ۱۹۶۲ م؛ صفوة الصفوة، حيدرآباد دكن،
۱۹۳۶-۱۹۳۷ م، چاپ ديگر با نام
صفة الصفوة، بيروت، ۱۴۰۶ ق/
۱۹۸۶ م؛ مناقب احمد بن حنبل، قاهره،
۱۳۴۹ ق؛ مناقب بغداد، بغداد،
۱۳۴۲ ق؛ مناقب الحسن البصری، قاهره،
۱۹۳۱ م؛ مناقب عمر بن الخطاب يا تاريخ عمر بن
الخطاب، قاهره، ۱۳۴۷ ق؛ مناقب عمر بن عبدالعزيز يا
سيرة عمر بن عبدالعزيز، قاهره، ۱۳۳۱ق، مختصر آن به
نام مختصر مناقب عمر بن عبدالعزيز، لايپزيک، ۱۸۹۹ م،
و چاپ ديگر آن قاهره، ۱۳۳۱ ق؛ ملتقط الحكايات، قاهره،
۱۳۰۹ ق؛ المنتظم، حيدرآباد دكن،
۱۹۳۸-۱۹۴۰ م (شرح آن گذشت)؛
مولد النبی (ص)، بارها به چاپ رسيده است؛ الوفا فی فضائل
المصطفی (ص)، به كوشش بروكلمان.
آثار خطی
علوچی از ۳۸۴
اثر ابن جوزی ۱۳۹ كتاب را به عنوان خطی معرفی
كرده (صص ۲۰۶-۲۱۱) و نام كتابخانههايی
را كه اين نسخهها در آنها نگهداری میشود، آورده و آنها را در
موضوعات مختلف بدين شرح طبقهبندی كرده است: قرآن و علوم قرآنی،
۱۰ اثر؛ حديث، رجال حديث و علوم آن، ۱۴ اثر؛ مذهب،
اصول، فقه و عقايد، ۱۲ اثر؛ وعظ، اخلاق و رياضات، ۷۲
اثر؛ طب، ۳ اثر؛ شعر و لغت، ۲ اثر؛ تراجم عام، ۹ اثر؛ تراجم
خاص، ۹ اثر؛ حكايات و قصص، ۵ اثر؛ تاريخ يك اثر؛ جغرافيا،
۲ اثر (صص ۶۳-۲۰۳، ۲۲۲-
۲۳۹).