آخرین بروز رسانی : یکشنبه
18 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اِبْنِ جَرّاح، نام چند تن از وزيران
و نويسندگان و ديوانيان ايرانی نژاد سدههای ۳ و ۴ ق/
۹ و ۱۰ م كه اصل آنان از دير قنّی نزديك بغداد بود
(خطيب، ۱۲/ ۱۴؛ صابی، الوزراء،
۳۰۵) و احتمالاً در آغاز مسيحی بودند. شاخهای از
اين خاندان، منسوب به مخلد بن جراح، همچون حسن و سليمان بن مخلد (ه د،
ابن مخلد) نيز به وزارت و كتابت مشهورند. برخی از افراد اين خاندان
عبارتند از:
۱. داوود بن جرّاح
دربارۀ او آگاهی
چندانی در دست نيست. در روزگار خلافت متوكل
(۲۳۲-۲۴۷ ق/
۸۴۷-۸۶۱ م) يك چند رياست ديوان زمام
داشت (تنوخی، ۱/ ۲۱۲) و در روزگار خلافت مستعين
(۲۴۸-۲۵۲ ق) به سمت كتابت وی
منصوب شد (ابننديم، ۱۲۸). وی از نويسندگان سدۀ
۳ ق/ ۹ م به شمار میآيد و كتابهای التاريخ كه حاوی
اخبار مربوط به ايرانيان و ملل ديگر بوده (مسعودی، ۱/
۲۲)، اخبار الكتّاب كه گويا نخستين اثر در نوع خود به شمار میرفته
(فراج، ص «ن») و تاريخ الرسائل يا كتاب الرسائل (عزام، ۱۶؛
ابننديم، همانجا) از اوست. وی همچنين در املا و روايت حديث نيز دستی
داشته است (نک : ابنكثير، ۱/ ۴۳). داوود جدّ علی بن
عيسی وزير معروف مقتدر عباسی است.
نقادِ ادب، ديوانی و وزير. در
منابع نخستين بار از او هنگامی ياد شده كه احمد بن فرات ديوان الدار
را پديد آورد (احتمالاً در ۲۷۹ ق) و او را همراه با برادرزادهاش
علی بن عيسی (شم ۵ در همين مقاله) در آنجا به كار گمارد
(صابی، همان، ۱۴۸). در ۲۸۵ ق مكتفی
از سوی معتضد خليفه به بلاد جبل رفت (ابن اثير، ۷/
۴۹۱)، و عبيدالله بن سليمان وزير كه در مصاحبت مكتفی
بود، محمد بن داوود را كه در آن وقت رياست مجلس خراج شرق در ديوان الدار
را داشت، برای رسيدگی به كارهای ديوانی با خود برد
(صابی، همانجا).
كفايت و لياقت محمد بن داوود در اين
سفر باعث شد كه در زمرۀ خواص وزير درآمد و با دختر او ازدواج كند (همان،
۱۴۹). اين رويداد مقدمۀ پيشرفت او را در ميان كاتبان و
ديوانيان فراهم آورد؛ چنانكه در ۲۸۶ ق عبيدالله بن سليمان،
گويا به دستور خليفه، ديوان مشرق را از ديوان الدار مستقل كرد و ابن جراح
را به رياست آن گمارد (طبری، ۱۳/
۲۱۹۰؛ ابن اثير، ۷/ ۴۹۶). در
روزگار خلافت مكتفی، كار ابن جراح بيش از پيش بالا گرفت. در
۲۹۴ ق رياست ديوانهای خراج و ضياع مشرق و نيز ديوان
جيش داشت، و عباس بن حسن بن ايوب وزير او را برای بسيج سپاه بر ضد
قرمطيان كه به كاروانهای حاجيان حمله برده بودند، به كوفه فرستاد
(طبری، ۱۳/ ۲۳۷۳؛ قس: قرطبی،
۱۵، ۱۶، كه در ذيل همين واقعه، از محمد بن داوود به
عنوان وزير ياد كرده است). ابن جراح در ۲۹۶ ق نيز يكی
از رؤسای اين ديوانها بود (ديوان جيش: صابی، همان،
۱۰۹) كه با شدت گرفتن بيماری مكتفی، جهت
تعيين خليفۀ جديد مورد مشورت عباس بن حسن وزير واقع شد و اين معتز را برای
خلافت پيشنهاد كرد (ابن مسكويه، ۱/ ۲) و از عقل و ادب و تدبير وی
سخن گفت (ابناثير، ۸/ ۹)، اما چون مقتدر به خلافت رسيد، محمد بن
داوود با حسين بن حمدان بر عزل مقتدر همداستان شد و با گروهی از
كاتبان و قاضيان و اميران، ابنمعتز را به خلافت نشاندند. خليفۀ جديد
نيز محمد بن داوود را به وزارت برداشت (طبری، ۱۳/
۲۲۸۲)، ولی اين خلافت و وزارت يك روز بيشتر
دوام نيافت و ابن جراح پس از حملۀ طرفداران مقتدر گريخت و پنهان
شد (همو، ۱۳/
۲۲۸۲-۲۲۸۳). وی از
مخفيگاه خود نامهای به ابنفرات وزير مقتدر نوشت و از او ياری
خواست. ابنفرات نيز محمد را پند داد كه در مخفيگاه خود بماند تا اوضاع آرام
گيرد و وی به تدبير، كار او را راست كند (ابن مسكويه، ۱/
۱۰). نيز گفتهاند كه مردی به نزد ابن فرات رفت و مدعی
شد كه از جايگاه ابن جراح آگاه است. ابن فرات وی را نگاه داشت و
در نهان كس به نزد ابن جراح فرستاد تا مخفيگاه خود را تغيير دهد. سپس مدعی
را به جرم دروغگويی حد زد (همو، ۱/ ۹-۱۱). گويا
اين شخص همان علی بن حسين قنّای نصرانی بود كه با محمد
بن داوود دوستی داشت و سرانجام با تهديد سوسن حاجب و صافی الحرمی
كه دشمن ابن جراح بودند، و شايد برای دست يافتن به
۰۰۰‘۱۰ ديناری كه در ازای تحويل او
میدادند (قرطبی، ۲۹)، محمد را تسليم آنان كرد (ابن
مسكويه، ۱/ ۹-۱۰). ابن جراح را به زندان افكندند
(صفدی، ۳/ ۶۱) و اندكی بعد وی را كشتند.
محمد بن داوود در كنار فعاليتهای
سياسی، در ادب و نقد نيز دستی قوی داشت و از كاتبان
دانشمند و دانا به ايامالناس و اخبار خلفا و وزرا به شمار میرفت (خطيب،
۵/ ۲۵۵). وی همواره به نزد دانشمندان و اديبان
میرفت (ابن نديم، همانجا) و از كسانی چون عمر بن شبة نميری،
عبيدالله بن سعد زهری، و ابويعلی زكريا بن يحيی منقری
روايت كرده است و كسانی چون احمد بن عبدالله بن عمار، قاضی
عمر بن حسن بن اشنانی و ديگران از او روايت كردهاند (خطيب، همانجا).
مهمترين اثر او كه بخشی از آن
بر جای است، الورقة نام دارد كه گويا همان است كه در برخی
منابع از آن به نام اخبار الشعراء ياد كردهاند (سخاوی،
۲۰۰؛ كحاله، ۴/ ۲۹۵). نسخۀ منحصر
به فرد اين كتاب كه بر اساس تحقيقات نسخهشناسان در روزگار ابن جراح كتابت
شده و در ۶۳۶ ق در تملك محمد بن علی بن مده الديلر
بوده و به ابن مسكويه تعلق داشته است، در ۱۳۴۵ ق
در تهران يافت شد (عزام، ۷- ۹) و در ۱۳۷۲
ق/ ۱۹۵۳ م به كوشش عبدالوهاب عزام و عبدالستار احمد
فراج در قاهره به چاپ رسيد. اين كتاب ظاهراً بخشی از متن اصلی
الورقة است، زيرا در منابع ديگر، اطلاعاتی دربارۀ بعضی
از اديبان به نقل از الورقة ديده میشود كه در نسخۀ موجود
نمیتوان آنها را يافت (مثلاً: ابن خلكان، ۱/ ۴۵،
۲/ ۹۵، دربارۀ صولی و ابونواس). به هر حال كتاب الورقهای كه اينك
در دست است، شرح حال ۶۳ شاعر را در بردارد كه ذيل نام
۵۸ تن ذكر شدهاند. اين كتاب از ديرباز مورد استفاده و مراجعۀ
نويسندگان بوده است (مثلاً: ابننديم، ۵۴، ۱۲۳،
۱۲۴؛ مرزبانی، نورالقبس، ۲۱۸؛ همو،
معجم الشعراء، ۳۷۹؛ ابنحزم، ۴۰۸). آثار
ديگر كه به او منسوب است اينهاست: اخبار الوزراء يا الوزراء (ابوحيان، اخبار
الوزيرين، ۳۸۰؛ ثعالبی، ۱۲). گفتهاند
ابراهيم بن موسی واسطی با نوشتن كتابی دربارۀ وزرا
به رقابت با آن برخاست (مسعودی، ۱/ ۲۴)؛ الشعر و
الشعراء (كحاله، ۴/ ۲۹۵) كه فروخ (۲/
۳۸۲) آن را با دو كتاب طبقات الشعراء (قس: جهشياری،
۱۶۵) و اخبار الشعراء منطبق دانسته است. بنابراين، چنانكه
سخاوی (ص ۲۰۰) گفته است، اگر اخبار الشعراء همان
الورقة باشد، اين چهار، همه نام يك كتاب است اگر چه بروكلمان (GAL, I/ 225)
از آنها به مثابۀ كتابهای جداگانه ياد كرده است؛ من سُمّی من الشعراء
عمرو فی الجاهلية و الاسلام (كحاله، همانجا) كه بروكلمان (همانجا) آن
را به شكل: من اسمه عمرو من الشعراء فی الجاهلية و الاسلام ضبط كرده
است و سرانجام كتاب الاربعة (كحاله، همانجا). از محمد بن داوود اشعاری
نيز نقل شده (صفدی، ۳/ ۶۲)، ولی او را شاعری
اندك شعر و متوسط دانستهاند (فروخ، ۲/ ۳۸۲).
از آغاز كار ديوانی او اطلاعی
در دست نيست. در روزگار وزارت عبيدالله بن سليمان (۲۷۹-
۲۸۸ ق) به نيابت از برادر خود علی بن عيسی،
كارگزار امور زاب عليا بود و سپس خود رياست يافت تا آنكه ابوالعباس احمد بن
فرات او را معزول كرد (صابی، الوزراء، ۱۴۹). چون قاسم
بن عبيدالله به وزارت نشست (۲۸۸ ق) به پيشنهاد علی
بن عيسی كه ابراهيم را مردی با شهامت و مستقل الرأی
معرفی میكرد، وی را به رياست امور ديوانی راذانين
(راذان بزرگ و كوچك نزديك بغداد) و سپس واسط گماشت. ابراهيم در اين شغل
به وجود بسياری از املاك دو ابن فرات كه برای گريز از پرداخت
ماليات، آنها را كتمان میكردند، آگاه شد و وزير از اين راه توانست
مالی هنگفت از آنان طلب كند (همان، ۱۵۰،
۱۵۱). ظاهراً همين معنی سبب شد كه وقتی
ابوالحسن علی بن فرات به وزارت نشست، ابراهيم را به الصافية تبعيد
كرد (همان، ۱۵۲)، ولی در ۳۰۱ ق
برادرش علی بن عيسی كه به وزارت گمارده شده بود، او را آزاد
ساخت و به رياست ديوان جيش منصوب كرد (قرطبی، ۴۲). در
۳۰۴ ق ابوالحسن بن فرات دوباره وزارت يافت و ابراهيم را
گرفت و دستور داد ۰۰۰‘۵۰ دينار از اموالش را
مصادره كنند، ولی ۰۰۰‘۳۰ دينار آن را به
چنگ آورد. ابراهيم از آن پس خانهنشين شد (صابی، همانجا). پس از عزل
ابنفرات (۳۰۶ ق) نام وی را در زمرۀ
نامزدان وزارت برای اظهار نظر به علی بن عيسی دادند، ولی
او ابراهيم را برای اين شغل مناسب ندانست (قرطبی،
۷۲-۷۳). ابن فرات در ۳۱۱ ق سومين
بار به وزارت نشست و پس از آنكه چند بار اموال ابراهيم را مصادره كرد (صابی،
همانجا)، وی را به پسر خود محسن بن فرات سپرد و محسن نيز پس از
آزارهای بسيار كه بر او روا داشت، به بصره (قس: قرطبی،
۱۱۴) نزد ابن ابی الاصبغ، عامل آنجا تبعيدش كرد و او
نيز ابراهيم را با خوراندن زهر به قتل آورد (صابی، همان،
۵۰، ۱۵۲).
نخستين بار در وقايع سال
۲۹۹ ق كه برادرش علی در مكه در تبعيد بود، از وی
ياد شده است (همان، ۱۵۹). به نظر میرسد كه سپس
همراه علی به بغداد آمده باشد، زيرا در ۳۰۲ ق كه
مونس مظفر برای جنگ به مصر رفت، عبدالرحمن از سوی برادرش به
عنوان كاتب مونس با او همراه شد (همدانی، ۱۴). در روزگار
وزارت ابومحمد حامد بن عباس (۳۰۶- ۳۱۱ ق/
۹۱۸-۹۲۳ م)، وی رياست ديوان ناحيۀ سواد
را داشت (صابی، همان، ۳۳۹) و چون ابنفرات به وزارت
نشست، علی بن عيسی را دستگير كرد، ولی به رغم جست و جوی
بسيار نتوانست بر عبدالرحمن دست يابد (همان، ۵۰). گويا دو سال
بعد، در روزگار وزارت احمد خصيبی
(۳۱۳-۳۱۴ ق)، عبدالرحمن به برادرش علی
كه در شام میزيست، پيوست؛ زيرا وقتی علی برای تصدی
شغل وزارت از شام به بغداد آمد (۳۱۵ ق)، عبدالرحمن نيز با
او بود (همان، ۳۳۶)، و سپس از سوی برادر، همراه با
عموزادهاش سليمان بن حسن بن مخلد عهدهدار مشاغل ديوانی، خاصه
نظارت بر ديوان مغرب شد (همان، ۳۳۹). وی در اين شغل
چندان نپاييد، زيرا در ۳۱۶ ق او را با برادرش علی
توقيف كردند (ابن مسكويه، ۱/ ۱۸۵). اگر چه در
۳۱۸ ق كه مقتدر خليفه در باب انتخاب وزير جديد با علی
بن عيسی مشورت كرد و او عبدالرحمن را نامزد اين كار ساخت (همو،
۱/ ۲۰۵)، ولی معلوم نيست كه وی در آن
تاريخ در حبس بوده يا نه. به هر حال از آن پس تا ۳۲۲ ق
كه راضی به خلافت نشست، از عبدالرحمن خبری در دست نيست. در
آن سال راضی در آغاز خلافت خود، علی بن عيسی و عبدالرحمن
را به مشورت خواند و آن دو برای خليفۀ جديد از
قاضيان و نويسندگان و اميران بيعت گرفتند (همو، ۱/
۲۹۰). به گفتۀ صولی (ص ۴)، خليفه در آغاز كار از علی بن عيسی
خواست تا بر مسند وزارت نشيند، ولی وی نپذيرفت و پيشنهاد كرد كه
عبدالرحمن رسماً وزير باشد و خليفه خود بر كارها نظارت كند. ابن اثير
(۸/ ۲۸۲، ۲۸۳) بر آن است كه علی
بن عيسی، ابنمقله را برای اين شغل پيشنهاد كرد و ابن مقله
وزير جديد، عبدالرحمن را به رياست ديوانها منصوب نمود، ولی در صفر
۳۲۳ ق او را معزول ساخت (همدانی، ۸۷).
سرانجام در ۳۲۴ ق پس از عزل ابن مقله از وزارت، به
پيشنهاد علی بن عيسی (ابن مسكويه، ۱/
۳۳۶)، عبدالرحمن به وزارت نشست (صولی،
۸۱؛ همدانی، ۹۴)، در حالی كه به گفتۀ ابن
مسكويه (همانجا) مُلك به تدبير برادرش علی اداره میشد. ابن
مقله را نيز برای بررسی كارهايش، در دوران وزارت، به عبدالرحمن
سپردند و او به مصادرۀ ۰۰۰‘۰۰۰‘۱ دينار از اموال وی
فرمان داد (همو، ۱/ ۳۳۷). با اينهمه عبدالرحمن در
كارها ناتوان ماند و به سبب اوضاع نابسامان مالی كه منجر به وام
خواهی او از خليفه شد، پس از ۵۰ روز از وزارت عزل گرديد
(كتبی، ۱۰/ ۳۴۳؛ صولی،
۸۴) و به حبس افتاد. ابوجعفر محمد بن قاسم كرخی، وزير بعدی،
۰۰۰‘۷۰ دينار از اموال عبدالرحمن را مصادره كرد،
ولی او ۰۰۰‘۳۰ دينار بيشتر نداد (ابنمسكويه،
۱/ ۳۳۸؛ قس: صابی، الوزراء،
۳۵۹). ظاهراً عبدالرحمن ۵ سال خانهنشين شد تا در
۳۲۹ ق متقی خليفۀ جديد كه از قبولاندن شغل وزارت
به علی بن عيسی نااميد شده بود، از عبدالرحمن خواست كه با
اختيار تام رشتۀ كارها را در دست گيرد. ولی علی اين بار عبدالرحمن را از
پذيرفتن آن شغل منع كرد (صولی، ۲۰۳). با اينهمه
عبدالرحمن چند روز بیآنكه به وزارت منصوب شده باشد، به ادارۀ امور
پرداخت تا آنكه محمد بن احمد اسكافی رسماً به وزارت نشست (ابن
مسكويه، ۲/ ۱۸، ۱۹). از اين پس در منابع تاريخی
از عبدالرحمن ياد نشده و از سرانجام وی اطلاعی در دست نيست.
عبدالرحمن بن عيسی مردی
فاضل و دانشمند بود. كتابهای سيرة اهل الخراج و اخبارهم و انسابهم فی
القديم و الحديث؛ التاريخ كه شامل وقايع سال ۲۷۰ ق تا
روزگار او بود و الخراج كه ناتمام ماند (ابننديم، ۲۹) منسوب به
اوست. صابی نيز بسياری از روايتهای خود را دربارۀ وزارت
ابن فرات و علی بن عيسی بن جراح از او نقل كرده است (مثلاً:
الوزراء، ۱۴۹، ۱۵۲، ۱۵۳،
۳۱۱).
از رجال مشهور دولت بنیعباس،
كه در اوايل سدۀ ۴ ق/ ۱۰ م و آغاز هرج و مرجهای سياسی
و نظامی كه به فروپاشی سلطۀ دستگاه خلافت انجاميد، يك چند
به وزارت نشست.
از دوران كودكی و نوجوانی
او چيزی نمیدانيم. با آنكه از سخن باون (EI2) برمیآيد كه او در
۲۶۵ ق يعنی در حدود ۲۰ سالگی وارد
كارهای ديوانی شده است، ولی به گفتۀ صابی
(الوزراء، ۱۴۸)، چون احمد بن فرات ديوان الدار را پديد آورد
(احتمالاً در ۲۷۸ ق)، علی بن عيسی و عمويش
محمد بن داوود را در آنجا به كتابت گمارد. در ۲۸۵ ق كه
معتضد خليفه به آمِد و مرزهای غربی قلمرو خلافت میرفت
(ابن اثير، ۷/ ۴۹۱)، قاسم بن عبيدالله را با خود برد،
و قاسم نيز كه كاتبی چيره دست میطلبيد تا با خود همراه سازد،
به پيشنهاد ابن فرات، علی ابن عيسی را برگزيد. مدتی بعد
چون كفايت و لياقت علی ثابت شد، ظاهراً به دستور خليفه در شوال
۲۸۶ ق ديوان مغرب را از ديوان الدار جدا ساختند (صابی،
همان، ۱۴۸، ۱۴۹) و علی بن عيسی
را به رياست آن گماردند، چنانكه عمويش محمد بن داوود را نيز به رياست
ديوان مشرق منصوب كردند (طبری، ۱۰/ ۷۳). علی
بن عيسی مدتها رياست ديوان مغرب را به عهده داشت (صابی، همان،
۳۱۵) و شايد در ۲۹۰ ق/
۹۰۳ م در همين مقام بود كه، از رقه دربارۀ خروج
قرمطيان به مكتفینامه نوشت ( العيون، ۴(۱)/
۱۸۲). به هر حال در ۲۹۵ ق كه بيماری
مكتفی شدت گرفت، به عنوان يكی از رؤسای ديوانها برای
تعيين خليفۀ جديد مورد مشاورۀ عباس بن حسن جرجرايی وزير واقع شد (ابن مسكويه، ۱/
۲). اين واقعه را میبايد آغاز رقابت ميان دو خاندان ابنجراح و
ابنفرات دانست. چه، محمد بن داوود سركردۀ آل جراح
طرفدار خلافت ابنمعتز بود، در حالی كه خاندان ابنفرات به خلافت
مقتدر برادر مكتفی دل بسته بودند (همو، ۱/ ۳). با پيروزی
جناح ابن فرات و استقرار مقتدر بر مسند خلافت، محمد بن داوود به مخالفت
برخاست و از حسين بن حمدان ياری خواست. با پديد آمدن شورشی
سريع كه به قتل عباس بن حسن وزير و گريز مقتدر انجاميد، ابنمعتز به خلافت
نشست و محمد بن داوود را به وزارت برداشت (همدانی، ۵) و علی
بن عيسی را به رياست ديوانها منصوب كرد (ابن مسكويه، ۱/
۶)؛ اما چيرگی ياران مقتدر، بساط خلافت يك روزۀ ابن
معتز را برچيد و محمد بن داوود و علی بن عيسی به ناچار گريختند.
اگر چه علی بن عيسی اندكی بعد دستگير شد، ولی علی
بن فرات وزير جديد مقتدر به سبب مودتی كه از پيش با او داشت، نزد
خليفه از ابن جراح دفاع كرد و او را در واقعۀ ابن معتز بیگناه
خواند و سپس او را به واسط فرستاد (همو، ۱/ ۸). نيز به سوسن حاجب
رشوه داد تا نزد خليفه از علی بن عيسی ياد نكند و سبب تحريك
خليفه بر ضد او نشود. آنگاه به كارگزار خود در واسط دستور داد كه از ابن جراح
به احترام پذيرايی كند و به خدمتش قيام نمايد (صابی، همان،
۲۹)؛ اما علی بن عيسی پس از آنكه به واسط رسيد، از
ابن فرات اجازه خواست و از طريق بصره به مكه رفت (همدانی،
۶) و همانجا سكنی گزيد.
در پی نابسامانيهای سياسی
و اقتصادی كه در اين روزگار، قلمرو خلافت را فراگرفته بود، ابن فرات
در ۲۹۹ ق بر كنار شد و ابوعلی محمد خاقانی به
وزارت نشست. اندكی نگذشت كه بیكفايتی خاقانی در
ادارۀ امور، و نيز سعايتهايی كه بر ضد او نزد خليفه میشد
(العيون، ۴(۱)/ ۲۴۱) و ظاهراً طرفداران ابنفرات،
وزير معزول، در آن دست داشتند، خليفه را نسبت به بركناری او و انتصاب
مجدد ابن فرات به انديشه واداشت، اما مونس خادم، رئيس شرطۀ
بغداد، كه از ابن فرات دل خوش نبود، نزد خليفه از ديانت و امانت علی
بن عيسی سخن گفت و او را به وزارت پيشنهاد كرد (همدانی،
۱۲). خليفه پذيرفت و دستور به احضارش داد (۳۰۰
ق/ ۹۱۳ م). علی بن عيسی در آغاز سال
۳۰۱ ق وارد بغداد شد (ابن اثير، ۸/ ۶۸) و
بلافاصله با مقرری ۰۰۰‘۵ دينار در ماه و اقطاع
عباسيه كه مخصوص وزيران بود (صابی، همان، ۳۰۶) به
وزارت نشست (قرطبی، ۴۱). ابن جراح در آغاز كار برای
سامان دادن به اوضاع ناهنجار اقتصادی كه بيشتر ناشی از اسرافهای
نزديكان خليفه و وزير اسبق و شيوۀ رشوهخواری در روزگار وزير سابق بود، دست به اقدامات وسيع
زد. او پس از سامان دادن به كار ديوانها (صابی، همانجا)، اقطاعات و
مقرريهای افزون بر اندازۀ لشكريان و نزديكان خليفه را حذف كرد و كارگزاران مالياتی را
زير نظر خود قرار داد و آنان را به رعايت دادگری خواند ( العيون،
۴(۱)/ ۲۵۳، ۲۵۴). نيز برخی
از مالياتهای زايد چون «مَكْس» در مكه و «تكلمة» در فارس و برخی
مناطق ديگر را حذف كرد (ابن مسكويه، ۱/ ۲۸) و به عاملان
شهرها دستور داد تا اموالی را كه بر عهده دارند، به بغداد بفرستند (صابی،
همانجا) و برخی از آنان را كه به مردم آزار میرساندند، عزل كرد
(قرطبی، همانجا). وی حتی در برابر سرپيچی حسين بن
حمدان از پرداخت مالی كه بر عهده داشت، سپاه به سوی وی
فرستاد تا او را دستگير كردند (۳۰۳ ق) و به بغداد بردند (ابن
مسكويه، ۱/ ۳۶-۳۷). اينگونه اقدامات از يك سو
موجب ناخشنودی و مخالفت امرا با علی بن عيسی و بدگويی
از او شد (همدانی، ۱۳) و از سوی ديگر طرفداران ابن
فرات كه وزير را با خواستهای خود همراه نمیديدند، از سعايت
دربارۀ او از هيچ كوششی فروگذار نكردند و برخی نيز نزد خليفه از
بازگشت ابن فرات به وزارت سخن گفتند (ابن مسكويه، ۱/
۳۹، ۴۰). علی بن عيسی كه از اين تلاشها
آگاهی يافته بود، بيمناك از سرانجام كار، املاك خود را وقف كرد و
بندگانش را آزاد ساخت و خواست از وزارت كناره جويد، ولی مقتدر نپذيرفت
و او را به پشتيبانی خويش دلگرم ساخت (صابی، همان،
۳۰۷، ۳۰۸). علی بن عيسی سپس
در نامهای كه به سيده مادر خليفه نوشت، خدمات خود را در اصلاح امور
مالی و ديوانی و مقرری خدم و حشم و سپاه برشمرد و
خاطرنشان ساخت كه افزايش مقرری كسانی كه خواستار آن هستند،
ضرورت ندارد، و وی در مواضع خود پای میفشارد و هر رنجی
را در خدمت خليفه به جان میخرد (همان،
۳۰۸-۳۱۰). با اينهمه چون توطئه بر ضد
وزير، در غيبت مونس كه برای سركوب علويان به مغرب رفته بود، شدت
يافت (ابن مسكويه، ۱/ ۴۴)، خاصه به سبب كدورتی كه
ام موسی قهرمانه، از زنان با نفوذ دربار، از وزير داشت و مقتدر را به
عزل او تحريك میكرد، وی در اواخر سال ۳۰۴ ق
در حالی كه به قصر خليفه میرفت، دستگير و معزول شد (صابی،
همان، ۳۱۰). ابن فرات دوباره به وزارت نشست و دست به
توقيف و مصادرۀ اموال اطرافيان و كارگزاران و كاتبان وزير معزول زد (همدانی،
۱۷؛ العيون، ۴(۱)/ ۲۶۵)، اما به رغم
آنكه علی بن عيسی را در قصر مقتدر (قرطبی، ۶۱؛
ابن مسكويه، ۱/ ۴۰) به حبس افكندند (قس: همدانی،
همانجا، كه از تبعيد او به دير العاقول سخن گفته است)، ولی از مصادره
اموال او چيزی ياد نكردهاند، احتمال دارد اين امر ناشی از وقف
املاك علی بن عيسی توسط خود وی يا به سبب عهدی
بوده كه از پيش ميان علی بن عيسی و ابن فرات بسته شده بود،
مبنی بر آنكه يكديگر را ياری رسانند و بر جان و مال يكديگر آسيبی
وارد نسازند (صابی، همان، ۳۲۰). بیمهری
خليفه نسبت به علی بن عيسی و توقيف او چندان به درازا نكشيد،
چه در ۳۰۵ ق به سادگی توانست خود را از اتهام رابطه
با يوسف بن ابی الساج كه بر خليفه شوريده بود، مبرا سازد و همين امر
باعث شد كه خليفه با او بر سر مهر آيد و از فشار زندانش بكاهد (قرطبی،
۶۷). مدتی بعد در ۳۰۶ ق ابن فرات كه به
بهانۀ جنگ با يوسف بن ابی الساج مقرری لشكريان را به تأخير
انداخته بود، و نيز به سبب كاهش درآمد دولت، از وزارت عزل شد و ابومحمد
حامد بن عباس به پيشنهاد ابوالقاسم بن حواری به وزارت نشست (ابنمسكويه،
۱/ ۵۸). به روايت ابنمسكويه (همانجا) ابن حواری
همچنين از خليفه خواست كه ابن جراح را از توقيف برهاند و به رياست
ديوانها بنشاند. خليفه موافقت خود را به رضايت وزير جديد موكول كرد و چون
حامد بن عباس نيز به اين پيشنهاد روی خوش نشان داد، علی بن
عيسی به رياست ديوانها منصوب شد ( العيون، ۴(۱)/
۲۷۷، ۲۷۸). به گفتۀ قرطبی
(ص ۷۳، ۷۴) به سبب ضعف و پيری حامد بن عباس،
علی بن عيسی را به معاونت او برگزيدند و خليفه در نامهای
به وزير جديد خاطرنشان ساخت كه سبب عزل علی بن عيسی از وزارت،
خيانت وی يا كاری كه موجب ناخشنودی خليفه شده باشد،
نبوده است، بلكه خود وی از وزارت كناره گرفته بوده است.
كار علی بن عيسی در مسند
رياست ديوانها به سرعت بالا گرفت و به استقلال در امور دخل و تصرف میكرد
و برای حامد بن عباس جز نامی از وزارت برجای نماند (ابن
مسكويه، ۱/ ۵۹)، چنانكه حتی خليفه در حضور وزير با علی
بن عيسی به مشورت میپرداخت ( العيون، ۴(۱)/
۲۷۹). شايد كسانی كه گفتهاند ابن جراح سه مرتبه به
وزارت رسيد (ابن نديم، ۱۴۲)، اين روزگار را نيز جزو دوران
وزارت او بر شمردهاند. حامد بن عباس به عنوان واكنشی در برابر قدرت
يافتن علی ابن عيسی، به اقطاع دادن خراج ولايات، و ضياع
خاصه و عامه در عراق و ايران دست زد (العيون، همانجا) و به خليفه چنين
نماياند كه به درآمد دولت بسی افزوده است (ابن اثير، ۸/
۱۱۶)، اما شورش بزرگ بغداد در ۳۰۷ ق (همانجا؛
ابن مسكويه، ۱/ ۷۳- ۷۵) و به قولی در
۳۰۸ ق (العيون، ۴(۱)/ ۲۹۱) يا
۳۰۹ ق (قرطبی، ۸۵) به سبب گرانی و
كمبود ارزاق عمومی، و احتكار غلات توسط حامد بن عباس و امرای
دولت (ابن اثير، ۸/ ۱۱۷) موجبات ضعف وزير را بيش از
پيش فراهم آورد، چنانكه خود وی از خليفه خواست كه اقطاعات او را فسخ
كند و اجازه دهد كه به واسط رود و از وزارت كناره جويد. خليفه دو پيشنهاد
نخست را پذيرفت ولی با استعفای او موافقت نكرد (قرطبی،
همانجا) و سپس كار نظارت بر خراج و ضياعرا به ابن جراح سپرد و وزير نيز به
كارگزارانش نوشت كه وظايف خود را به عاملان ابن حراج تحويل دهند (ابن
مسكويه، ۱/ ۷۵). شايد همين امر سبب شده باشد كه طرفداران
حامد بن عباس اين شورش را ساختۀ علی بن عيسی بدانند (ابن اثير، همانجا)، اما بعيد است
كه علی بن عيسی برای دستيابی به وزارت به چنين
كاری دست زده باشد، خاصه كه گفتهاند او سپس وزارت را كه از سوی
خليفه به وی پيشنهاد شده بود (۳۰۹ ق) نپذيرفت و حتی
از پوشيدن خلعت وزارت كه خليفه برای وی فرستاده بود، خودداری
ورزيد و به دراعۀ خويش بسنده كرد (قرطبی، همانجا).
ناتوانی حامد بن عباس و تسلط
علی بن عيسی بر امور، در كنار عواملی چون سعايت محسن بن
فرات دربارۀ وزير و رئيس ديوانها، و دشمنی برخی از افراد با نفوذ
دربار با حامد، و نيز شكايت فرزندان و اهل حرم و خدم و اطرافيان خليفه از
تأخير در وصول مقرری، و كسر دو ماه از مقرری سالانۀ
كارگزاران دولتی (ابن مسكويه، ۱/ ۸۵، ۸۶)
سبب شد كه خليفه، حامد بن عباس و علی بن عيسی را معزول سازد
(۳۱۱ ق) و ابن فرات را برای بار سوم به وزارت
بنشاند.
در اين ميان ابوطاهر قرمطی به
بصره هجوم برد و پس از قتل و غارت با غنايم بسيار بازگشت. بُنَی بن
نفيس كه از سوی ابن فرات به بصره رفته بود، از قول برخی از
قرامطه مدعی شد كه علی بن عيسی با تجهيز قرامطه آنان را
به اين حمله تشويق كرده است. از اين رو مقتدر دستور داد، ابن جراح را
آوردهاند و با حضور ابن فرات و برخی از قرامطه كه ابننفيس آنان را
به بغداد فرستاده بود، مناظرهای طولانی درگرفت (همو، ۱/
۱۰۵-۱۰۶؛ صابی، همان،
۱۰۵-۱۱۰). دفاع علی ابن عيسی
چنان بود كه حتی به رغم اصرار ابن فرات، قاضيانی كه در مجلس
حاضر بودند، برضد ابن جراح رأی ندادند (ياقوت، ۲/
۱۴۶، ۱۴۷) و نيز قاضی ابوجعفر احمد بن
اسحاق بن بهلول به دفاع از او برخاست (صابی، همان،
۳۱۸-۳۲۰). با اينهمه ابنجراح را به
پرداخت ۰۰۰‘۳۰۰ دينار محكوم كردند، به شرط
آنكه ۰۰۰‘۱۰۰ دينار آن را در يك ماه
تأديه كند تا از زندان خلاص شود (ابن مسكويه، ۱/
۱۰۹) و بقيه را سپس بپردازد (صابی، همان،
۳۲۰). گفتهاند كه محسن بن فرات پسر ابوالحسن بن فرات
برای گرفتن آن مال، ابن جراح را، گويا به دستور خليفه (همان،
۳۲۲، ۳۲۳)، آزار بسيار رسانيد، تا آنجا كه
وزير از كار فرزند اظهار ناخشنودی كرد و تذكر داد كه علی بن عيسی
در ايام قدرت به او ياری كرده است (ابن اثير، ۸/
۱۴۲). سپس نزد خليفه به شفاعت برخاست و درخواست كرد كه
بند از پای و جبۀ پشمينه از تن او بردارند. مقتدر اگر چه بر آن بود كه علی بن
عيسی به بيش از آنچه بر او رفته، سزاوار است، ولی گفت تا بند
از پايش بردارند (ابن مسكويه، ۱/ ۱۱۱) و سپس وی
را به وزير سپرد ابن فرات نيز چندی بعد (قس: ياقوت، ۱۴/
۶۹ -۷۱) او را به مكه و از آنجا به صنعا، در يمن
تبعيد كرد (ابن مسكويه، ۱/ ۱۱۳؛ صابی، همان،
۳۳۳، ۳۳۵؛ مسعودی، ۲/
۲۲۹) و توطئۀ قتل او در راه عراق به مكه كه البته درستی آن محل ترديد
است، ناكام ماند (قرطبی، ۱۱۳). ظاهراً ياقوت
(۱۴/ ۶۹) اين روزگار را دومين دورۀ وزارت ابن
جراح دانسته يا داستان تبعيد به مكه را با پايان دومين دورۀ
وزارتش خلط كرده است. با عزل و تبعيد علی بن عيسی، كار وزارت
بيش از پيش دچار نابسامانی شد و به گفتۀ جعفر بن قدامۀ كاتب
(همو، ۷/ ۱۷۹) شيرازۀ امور از هم
گسيخت. در ۳۱۲ ق/ ۹۲۴ م ابنفرات و پسرش
محسن دستگير و سپس كشته شدند و ابوالقاسم عبدالله بن محمد خاقانی به
وزارت نشست (ابنمسكويه، ۱/ ۱۳۸،
۱۳۹). مونس خام اين بار نيز عهد ديرين خود را با علی
بن عيسی فراموش نكرد و به پايمردی او بود كه وی از يمن
به مكه رفت (همو، ۱/ ۱۴۱) و با
۰۰۰‘۲ دينار مقرری ماهانه به رياست ديوانِ
اشراف مصر و شام منصوب شد (صابی، همان، ۳۳۵). در
۳۱۳ ق خاقانی وزير عزل شد و مونس كوشيد تا زمينۀ وزارت
ابنجراح را ديگر بار فراهم سازد (همدانی، ۴۷، كه دربارۀ تاريخ
عزل خاقانی دچار تناقض شده است)، ولی سرانجام ابوالعباس خصيبی
به سبب تمايل حاجب و ثمل القهرمانه و سيده مادر خليفه به وزارت نشست
(قرطبی، ۱۲۶) و علی بن عيسی را بر جای
خود ابقاء كرد (صابی، همان، ۳۳۵)، اما وزارت خصيبی
نيز كه در منهيات فرو افتاده و كار ملك را مهمل گذارده بود، دوام نيافت و
در ۳۱۴ ق به پيشنهاد مونس و دستور خليفه عزل شد (ابن
اثير، ۸/ ۱۶۴).
علی بن عيسی كه در اين
روزگار در دمشق به سر میبرد، به اشارۀ مونس، از سوی
خليفه نامزد وزارت شد و ابوالقاسم عبيدالله بن محمد كلوذانی به نيابت
از او در بغداد به كار پرداخت (ابنمسكويه، ۱/ ۱۴۹)،
علی بن عيسی در ۳۱۵ ق به بغداد رسيد و بهرغم
آنكه جهت وزارت به عراق آمده بود، نخست از پذيرفتن خلعت وزارت سرباز زد،
ولی سرانجام پذيرفت و رشتۀ كارها را در دست گرفت (قرطبی، ۱۲۹). او اين
بار نيز به روش پيشين، ديوانيان كافی و مورد اعتماد خود را بر كارها
گمارد و از مقرريهای كارگزاران دولت و نزديكان خليفه كاست وی
حتی اقطاع ويژۀ وزيران را نپذيرفت و به رغم اصرار خليفه آن را بازگرداند و خود به
نظارت مستقيم بر عاملان ديوانها پرداخت (ابن مسكويه، ۱/
۱۵۲، ۱۵۷، ۱۵۹) و هر سهشنبه
در ديوان مظالم مینشست (قرطبی، ۱۳۰).
از وقايع مهم اين ايام، میتوان
به قدرتيابی برخی از سران ديلمی و مخالفت با بغداد، و
نيز خروج ابوطاهر قرمطی و چيرگی او بر سپاه خليفه به سركردگی
ابن ابی الساج و تهديد بغداد (همدانی،
۵۱-۵۳) كه موجب بحران شديد سياسی شد، اشاره
كرد. از سوی ديگر عدم توفيق علی بن عيسی در ايجاد توازن
ميان دخل و خرج به سبب اسراف نزديكان خليفه، و نيز مخالفت نصر حاجب با
او، وی را بر آن داشت كه استعفا كند (۳۱۶ ق)، ولی
مقتدر استعفای او را نپذيرفت و با مونس در اين باب مشورت كرد. مونس
نيز مقتدر را به مدارا با وزير خواند و نامزدهای وزارت ــ فضل بن جعفر
بن حنزابه، ابوعلی بن مقله و محمد ابن خلف نيرمانی ــ را
شايستۀ وزارت نديد (ابن مسكويه، ۱/ ۱۸۴). با اينهمه
در ۳۱۶ ق علی بن عيسی از وزارت كنار رفت و
ابن مقله رشتۀ كارها را در دست گرفت (قرطبی، ۱۳۴؛ ابن
مسكويه، ۱/ ۱۸۵). علی بن عيسی با برادرش
عبدالرحمن در خانۀ زيدان القهرمانه به حبس افكنده شد. سپس نصر حاجب مدعی
گرديد كه مردی به نام جوهری اعتراف كرده كه واسطۀ ميان
علی بن عيسی و ابوطاهر قرمطی بوده و علی به توسط
او با ابوطاهر مكاتبه میكرده است. خليفه، خشمناك از اين واقعه،
خواست علی بن عيسی را در حضور قاضيان و فقيهان و ديوانيان
تازيانه زند، ولی سيده مادر خليفه كه حقيقت امر را دريافته بود،
مقتدر را از اين كار بازداشت (ابن مسكويه، ۱/ ۱۸۶،
۱۸۷).
در نيمۀ محرم
۳۱۷ ق به سبب آشوبی كه نازوك رئيس شُرطۀ بغداد
و ابوالهيجاء حمدانی بر ضد خليفه بر پا ساختند، مقتدر از خلافت خلع شد و
قاهر به خلافت نشست. مونس به رغم كدورتی كه از مقتدر يافته بود، او
را همراه با خانوادهاش به خانۀ خود برد و ابنجراح را نيز از زندان برگرفت و نزد خود جای داد
(قرطبی، ۱۴۱؛ قس: تنوخی، ۲/
۵۲، ۵۳). دو روز بعد كه نازوك و ابوالهيجاء كشته شدند
و مقتدر باز به خلافت نشست. علی بن عيسی را به معاونت ابن
مقله برگزيد (همو، ۲/ ۵۵) و رياست ديوان مظالم را نيز به
او داد (همدانی، ۶۰ -۶۳). در
۳۱۸ ق ميان مونس و خليفه اختلاف بالا گرفت تا حدی
كه در جمادیالاول همان سال خليفه از غيبت مونس استفاده كرد و ابنمقله
را به جرم گرايش به مونس توقيف كرد و در پاسخ اعتراض مونس خواست ابنمقله
را به قتل آورد، اما به پايمردی و كوشش علی بن عيسی كه
ميان خليفه و مونس به ميانجيگری پرداخته بود، از آن عزم بازگشت.
خليفه خواست حسين بن قاسم بن عبيدالله را به وزارت بردارد، اما اين بار
نيز مونس به مخالفت برخاست. خليفه به علی بن عيسی پيشنهاد
وزارت داد، ولی او نپذيرفت و خواستار ابقای ابن مقله شد. اين
بار خليفه از پذيرفتن او تن زد و سرانجام سليمان بن حسن بن مخلد را به
وزارت برداشت و علی بن عيسی را به نظارت بر ديوانها و معاونت
وزير جديد برگزيد (ابن مسكويه، ۱/ ۲۰۳-
۲۰۵). ابنجراح در چند ماه وزارت ابوالقاسم كلوذانی
(رجب تا رمضان ۳۱۹ ق) نيز به دستور خليفه در شغل خود ابقا
شد، اما در رمضان همان سال كه حسين بن قاسم به وزارت رسيد، شرط كرد كه
ابن جراح در كارها دخالت نكند و در ديوان مظالم نيز ننشيند و خليفه با اين
شرط موافقت كرد (همو، ۱/ ۲۱۹). وزير جديد سپس خواست
ابن جراح را به مصر تبعيد كند، ولی مونس به دفاع از او برخاست
(همدانی، ۶۵)، تا در شوال ۳۱۹ ق وی
را به دير قنی (قرطبی، ۱۶۵) و به قولی
به الصافيه (همدانی، ۶۵؛ ابن اثير، ۸/
۲۳۲) تبعيد كردند. ابن جراح تا سال بعد كه مقتدر كشته شد،
در همانجا ماند. پس از مقتدر و آغاز خلافت قاهر (۳۲۰ ق/
۹۳۲ م) مونس باز كوشيد تا علی بن عيسی را به
وزارت بنشاند، ولی به توصيۀ علی بن بليق، حاجب خليفه، كه معتقد بود در چنان شرايطی
وزير میبايست مردی بخشنده و خوش اخلاق باشد، با وزارت ابن
مقله موافقت كرد، اما علی بن عيسی را از تبعيدگاه به بغداد
خواند و خليفه وی را بسيار نواخت (همدانی،
۱۷۱). انتصاب او به امارت واسط در ۳۲۱ ق
توسط خليفه (همو، ۷۹) با آنكه اندكی با اين روايت كه ابن
مقله وزير پس از مرگ تكينخاصه امير مصر خواست ابن جراح را به امارت آنجا
گسيل دارد، ولی او به بهانۀ پيری و سستی از آن سرباز زد (ابنمسكويه، ۱/
۲۵۸)، متعارض است، ولی بعيد نمینمايد. با
اينهمه علی بن عيسی از جملۀ كسانی بود كه در خلع
قاهر از خلافت با ابن ابی الشوارب قاضی همداستان شد (همدانی،
۸۲) و گفتهاند كه در كور كردن او نيز دست داشت (ابن مسكويه،
۱/ ۲۹۱). احتمالاً به همين سبب بود كه راضی پس
از آنكه قدرت را در دست گرفت (۳۲۲ ق/
۹۳۴ م) علی بن عيسی و برادرش عبدالرحمن را به
مشورت در كار خلافت خواند و به علی پيشنهاد وزارت داد، ولی او
نپذيرفت و ابن مقله را برای آن شغل نامزد كرد (صولی، ۴؛
ابن اثير، ۸/ ۲۸۲، ۲۸۳). به روايت
همدانی (ص ۹۱) ابن مقله در ۳۲۳ ق علی
بن عيسی را متهم ساخت كه ناصرالدولۀ حمدانی
را به قتل عمويش ابوالعلاء بن حمدان تشويق كرده است. به همين سبب
۰۰۰‘۵۰ دينار از اموال او را مصادره و به
الصافيه تبعيدش كرد. بااينحال خليفه در ۳۲۴ ق پس از عزل
ابن مقله، از علی بن عيسی خواست كه وزارت را بر عهده گيرد و
او به رغم اصرار خليفه نپذيرفت و برادر خود عبدالرحمن را برای اين
كار پيشنهاد كرد و او به وزارت نشست (ابن مسكويه، ۱/
۳۳۶). اندكی بعد خليفه، عبدالرحمن را كه در ادارۀ امور
ضعف بسيار نشان داد، همراه با برادرش علی گرفت و مبلغ هنگفتی
از هر دو مصادره كرد (همدانی، ۹۵). به نظر میرسد كه
علی بن عيسی از اين پس تا ۳۲۹ ق در دستگاه
دولتی شغلی نداشته است. به روايت صولی در اين سال علی
بن عيسی پس از فعاليت برای به خلافت نشاندن متقی و
بيعت گرفتن برای او، از قبول پيشنهاد وزارت خودداری كرد و برادر
خود عبدالرحمان را نيز از پذيرش آن شغل منع كرد (ص ۱۸۷،
۲۰۳)، ولی گويا عبدالرحمن به دستور خليفه، بیآنكه
رسماً به وزارت نشيند، رشتۀ امور را در دست گرفت (ابن مسكويه، ۲/ ۱۸). پس از
اين تاريخ، از ابن جراح تا هنگام مرگ آگاهی چندانی در دست
نيست. به نظر میرسد كه در اين سالها خارج از غوغای سياست، اما
سخت محتشم در بغداد میزيسته و از احترامی عظيم برخوردار بوده
است، چنانكه وقتی معزالدولۀ ديلمی وارد بغداد شد، ابوجعفر صيمری يار و مشاور امير ديلمی،
ابن جراح را بسيار بزرگ داشت و معزالدوله را نيز واداشت تا با او به احترام
بسيار رفتار كند (همدانی، ۱۵۴، ۱۵۵).
به روايت ابن نديم (ص ۱۴۲)، ابن جراح در نيمۀ شب
همان روزی كه معزالدوله وارد بغداد شد، در ۹۰ سالگی
درگذشت و پيكرش را در خانۀ خود وی به خاك سپردند.
علی بن عيسی كه صولی
(ص ۱۸۷) از او با القاب تاجالدوله و جمالالدوله ياد كرده
است، در ميان وزيران خلفا در سدۀ ۴ ق/ ۱۰ م از پايگاه ويژهای برخوردار است.
اين پايگاه اگر نه از نظر سياسی كه در آن توفيق چندانی نداشت،
لااقل از ديدگاه اجتماعی و نيز كار وزارت، دارای اهميت است. در
آن روزگار كه وزارت وسيلۀ دستيابی به مطامع شخصی بود و مدعيان برای نيل
به اين مقام از هيچ دسيسهای بر ضد يكديگر خودداری نمیكردند،
وی علاقهای به اين كار نشان نمیداد و چنينمینمايد
كه اگر به سامان رساندن كارها را وظيفۀخودنمیانگاشت (صابی،
همان، ۳۰۸ و بعد)، به كلی از آن كناره میگرفت،
چنانكه در ۳۱۴ ق به اكراه وزارت را پذيرفت (ابن قرطبی،
۱۲۹) و سپس نيز بارها از پذيرش آن سرباز زد (نک : مثلاً صولی،
۴، ۲۰۳). اين معنی اگر هم از خوی گوشهنشينی
و عافيت طلبی او برخاسته باشد (صابی، همان، ۳۲؛ ابن
ابار، ۱۶۸؛ قس: ابوحيان، البصائر، ۴/
۱۳۸) گواه سلامت نفس او نيز میتواند باشد، چنانكه
چون در ۳۱۴ ق دوباره به وزارت رسيد، از همۀ كسانی
كه در نخستين دورۀ وزارتش با او بدی كرده و موجب عزل و دستگيری او شده
بودند، درگذشت (ابن مسكويه، ۱/ ۱۵۱) و سپس نيز بعد از
سالها وزارت چون به كار ديوانی بازگشت، از توطئه بر ضد ابن مقله وزير
خودداری كرد و خود را از اتباع و ياران او خواند (تنوخی، ۲/
۵۶). با اينهمه نسبت به كارگزاران دولت بسيار سختگير بود (قرطبی،
۷۵، ۷۸؛ ابوحيان، همانجا) و میكوشيد تا آنان را
از ميان مردمان عادل و امين برگزيند (همدانی، ۱۲)، اما
مخالفت او با خرجهای زايد و كاستن مقرّريها و اقطاعات (مثلاً: ابن
مسكويه، ۱/ ۲۷، ۲۸) باعث شد كه او را مردی
بخيل خواندند (قرطبی، ۵۱)، درحالیكه بخش اعظم درآمد
خود را به صدقه میداد (ياقوت، ۱۴/ ۶۸) و در
تبعيدگاه نيز چنين میكرد (صابی، همان، ۳۱۱؛
همدانی، ۱۵۴). اگر چه ابن جراح بلافاصله پس از آنكه
بار نخست به وزارت نشست، دست به اصلاحات اقتصادی زد و كوشيد تا ميان
دخل و خرج تعادلی پديد آورد (صابی، همان، ۳۱۶؛
العش، ۱۶۳)، ولی كار بیسابقۀ تهيۀ
ترازنامۀ مالی دولت، از كارهايی بود كه پس از پايان دورۀ وزارت
و در مقام رياست ديوانها به آن دست زد (صابی، رسوم، ۲۱ و
بعد). وی در مقام وزارت يا رياست ديوانها، نه تنها كوشيد تا برخی
از مالياتهايی را كه خاصله بر دوش كشاورزان و پيشهوران سنگينی
میكرد، بردارد (ابن مسكويه، ۱/ ۲۸، ۲۹؛
العش، همانجا)، بلكه همواره كارگزاران دولت را از ستم بر مردم برحذر میداشت
(همدانی، ۱۲، ۱۳) و از نامههای او به
عاملان شهرها آشكار است (ابن مسكويه، ۱/ ۲۸؛ ماهر حماده،
۳/ ۱۳۸، ۲۴۹، ۲۵۰)
كه تا چه حد در برانداختن رسوم ظالمانه و تشويق به دادگری میكوشيده
است ( العيون، ۴(۱)/ ۲۵۳). گفتهاند وی
دستور داد تا آسيابهای ملك اقطاعی خود را كه مانع از رساندن آب
به كشاورزان منطقه بود، خراب كنند و به جايش مسجد بسازند (صابی،
الوزراء، ۳۱۱). نيز به ساختن و تعمير بيمارستانها و استخدام
پزشكان و ترفيه حال بيماران اهتمام خاص داشت (ابن ابی اصيبعه،
۲/ ۲۰۲، ۲۰۳؛ ابن اثير، ۸/
۶۸، ۶۹)، و به رغم حسابگری در امور مالی
دولت، از ساختن ابنيه و ايجاد آبادانی رويگردان نبود (همدانی،
۱۲؛ العيون، همانجا). در نتيجۀ اين كارها بود كه او را در ميان
وزيران، به عمر بن عبدالعزيز در ميان خليفگان، تشبيه كردهاند (ذهبی،
العبر، ۲/ ۴۸) و گفتهاند كه «هر كاری را بر قاعدۀ مناسب
آن اساس نهاد، و روزگار او از روزگار همۀ وزرای بنیعباس خوشتر
و نيكوتر بود» (هندوشاه، ۲۰۶). ابن جراح حتی مقتدر را
واداشت تا مستغلات خود را در بغداد كه ماهانه حدود
۰۰۰‘۱۰۰ دينار درآمد داشت (ياقوت،
۱۴/ ۷۰)، وقف حرمين كند، و ديوانی به نام
ديوان البر خاص آن بنياد نهاد (تنوخی، ۱/ ۲۲۱).
نيز شماری ديوانهای موقتی چون ديوان ارتفاق برای
اخذ و مصرف اموالی كه كارگزاران دولت میبايست به وزيران پيش
از او میدادند (همانجا) و ديوان «مقبوضات عن امّ موسی» برای
رسيدگی به اموال بیحساب و مصادره شدۀ ام موسی
قهرمانه كه از زنان با نفوذ دربار بود، پديد آورد (ابن مسكويه، ۱/
۸۳، ۸۴)، ولی درست كرداريش مانع از آن بود كه
از اين اموال فراوان كه همه زيرنظر خود او به مصرف میرسيد، چيزی
را به خود اختصاص دهد. گذشته از اين چون تنعم خواه نبود، حتی از
پذيرش اقطاع مخصوص وزيران كه ۰۰۰‘۱۷۰
دينار درآمد داشت، چشم پوشيد (ابن مسكويه، ۱/ ۱۵۹؛
همدانی، ۵۱). ابن جراح به ديانت شهره بود و به فرايض
دينی التزام داشت (خطيب، ۱۲/ ۱۴؛ ابن جوزی،
۶/ ۳۵۱) و از جمله حافظان قرآن به شمار میرفت
(ياقوت، ۱۴/ ۶۹؛ ابنابار، ۱۸۶). چنين
مینمايد كه تشرع وی سبب شد كه در زمرۀ مخالفان
سرسخت حلاج درآيد و در محاكمۀ او مداخله كند (ابن كثير، ۱۱/ ۲۱۷؛
هندوشاه، ۱۹۹). علی بن عيسی همچنين محدثی
چيرهدست بود و ذهبی ( سير، ۱۵/ ۲۹۸) او را
«امام محدث صادق و وزير عادل» خوانده است. از احمد بن بديل كوفی و
حسن بن محمد زعفرانی و حميد بن ربيع و عمر بن شبّۀ حديث
شنيد، و كسانی چون سليمان بن احمد طبرانی و قاضی ابوطاهر
محمد بن احمد ذهلی از او روايت كردهاند (ابن جوزی، ۶/
۳۵۱؛ خطيب، ۱۲/ ۱۴). گفتهاند در
۳۱۰ ق/ ۹۲۲ م كه محمد بن جرير طبری
درگذشت و برخی از مردم بغداد او را رافضی خواندند و از دفن وی
جلوگيری كردند، ابن جراح آنان را سخت مورد سرزنش قرار داد (ابناثير،
۸/ ۱۳۴). همين مايه توجه او به اديبان و نويسندگان و
دانشمندان سبب شد كه كسانی چون ابنقدامه (ياقوت، ۷/
۱۷۹)، ابوسهل بن زياد بن قطان (تنوخی، ۲/
۳۷۸)، و صابی ( الوزراء، ۳۰۶ و بعد) و
ابن دريد (ابوحيان، البصائر، ۴/ ۱۳۷) او را بسيار ستايش
كنند. به علاوه علی ابن عيسی خود از جملۀ نويسندگان و
اديبان به شمار میرفت. قلقشندی كتابی در علم مناظر به
او نسبت داده (۱/ ۴۷۶)، و ابن نديم (ص
۱۴۲) كتابهای جامع الدعا، معانی القرآن و تفسيره
و كتاب الكتاب و سياسة المملكة و سيرة الخلفاء را از آثار او دانسته است. نيز
احمد بن يوسف معروف به ابن دايه، كتاب مختصر المنطق را به نام علی
بن عيسی تأليف كرد (ياقوت، ۵/ ۱۶۰). همچنين
رسالهای از او توسط سوردل (III/ 80-90) به چاپ رسيده است. از
توقيعات او كه آن را بيش از ۰۰۰‘۳۰ دانستهاند
(ياقوت، ۱۴/ ۷۲) معلوم میشود كه مردی
بليغ و فصيح بوده و در ادب عرب دستی قوی داشته است (مثلاً:
ابوحيان، البصائر، ۲/ ۵۶، ۶۵،
۷۶۸؛ همو، مقابسات، ۲۲۱،
۲۳۷).
راوی، اديب، آشنا به علم منطق،
ديوانی مشهور و پسر وزير سابقالذكر، از نام استادان وی در فقه و
ادب آگاهی در دست نيست، اما منطق را از يحيی بن عدی فرا
گرفت (قفطی، ۱۶۳) و در آن دستی قوی يافت
(ابننديم، ۱۴۳). در حديث و روايت نيز پايگاهی بلند
داشت، چنانكه او را «ثبت السماع و صحيح الكتاب» دانستهاند (ابنجوزی،
۷/ ۲۱۸) و ذهبی ( تذكرة الحفاظ، ۳/
۱۰۲۳) «مسند بغداد»ش خوانده است. وی از
ابوالقاسم عبدالله بن محمد بغوی و ابوبكر بن ابی داوود سجستانی
و يحيی بن محمد بن صاعد و ديگران حديث شنيد، و ازهری، حسن بن
محمد خلال، ابوعبدالله صيمری و ابوالقاسم تنوخی از او روايت
كردهاند (خطيب، ۱۱/ ۱۷۹)، و كسانی چون
ابوبكر محمد بن موسی خوارزمی و ديگران در مجالس املاء حديث او
حاضر میشدند (روذراوری، ۳۹۷-
۳۹۸). اين نكته هم بسی قابل توجه است كه محدثی
بدين پايگاه، به دانشهايی كه مستقيماً با شريعت ارتباط ندارند، عنايت
داشته باشد و بلكه از بزرگان آن دانشها به شمار آيد (شهرزوری،
۲/ ۱۵۰؛ ابن نديم، همانجا). شايد به همين سبب بود كه
برخی از كسانی كه در باب حافظان و راويان آثاری پديد
آوردهاند، كوشيدهاند كه اشتغال او را به فلسفه نفی كنند (مثلاً: ذهبی،
ميزان، ۳/ ۳۰۸). عيسی بن علی از جمله
كسانی بود كه در محضر ابن سعدان وزير حضور میيافتند و به مباحثه
در مسائل گوناگون علمی میپرداختند. ابوحيان كه با وی
دوستی داشته و بسياری از آرای فلسفی او را نقل كرده،
گزارشی از يكی از اين جلسات تهيه كرده است ( مقابسات،
۸۵). با اينهمه وی او را در تعليم دانش خود مردی
بخيل دانسته است ( الامتاع، ۱/ ۳۶، ۳۷)، درحالی
كه قفطی (همانجا) و شهرزوری (همانجا) از اشتغال او به تدريس و
شاگردان فراوانش ياد كردهاند.
عيسی بن علی يك چند
كاتب الطّائع خليفه در ديوان رسايل بود (ابن جوزی، ۷/
۲۱۸) و صابی ( الوزراء، ۳۵۷،
۳۷۴، ۳۷۶) و تنوخی (۱/
۲۰۶) كه با او معاصر و مصاحب بودهاند، رواياتی از او
دربارۀ وقايع سياسی دوران پدرش علی بن عيسی نقل كردهاند.
قفطی (همانجا) نسخهای از
كتاب سماع طبيعی با شرح يحيی بن عدی نحوی ديده
بود كه عيسی بن علی آن را نزد يحيی خوانده و خود بر آن
حواشی نوشته بوده است. نيز گفتهاند كه كتابی در لغت فارسی
داشته (ابننديم، همانجا). از اينجا معلوم است كه زبان فارسی را نيز
نيك میدانسته است. چند برگ از بخش دوم امالی او در كتابخانۀ
چستربيتی موجود است ( آربری، II/ 108-109).
پس از آنكه عيسی بن علی
درگذشت، قاضی ابوعبيدالله ضبی بر او نماز گزارد و پيكرش را در
خانۀ خودش به خاك سپردند (روذراوری، ۳۹۷؛ ابن
جزری، ۷/ ۲۱۹).
مآخذ
ابنابار، محمد بن عبدالله، اعتاب
الكتاب، به كوشش صالح الاشتر، دمشق، ۱۳۸۰ ق/
۱۹۶۰ م؛ ابن ابی اصيبعه، احمد بن قاسم، عيون
الانباء، بيروت، ۱۳۷۷ ق/ ۱۹۵۷
م؛ ابناثير، الكامل؛ ابنجراح، محمد بن داوود، الورقة، به كوشش عبدالوهاب
عزام و عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۹۵۳ م؛ ابن جوزی،
عبدالرحمن بن علی، المنتظم، حيدرآباد دكن، ۱۳۵۷
ق/ ۱۹۳۸ م؛ ابن حزم، علی بن احمد، جمهرة انساب
العرب، بيروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م؛
ابنخلكان، وفيات؛ ابنكثير، البداية؛ ابنمسكويه، احمد بن محمد، تجارب الامم،
به كوشش ه. ف. آمدروز، قاهره، ۱۳۳۲ ق/
۱۹۱۴ م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوحيان توحيدی،
علی بن محمد، اخلاق الوزيرين، به كوشش محمد بن تاويب الطنجی،
۱۹۶۵ م؛ همو، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين
و احمد الزين، قاهره، ۱۹۳۹ م؛ همو، البصائر و الذخائر،
به كوشش ابراهيم الكيلانی، دمشق، ۱۳۸۵ ق/
۱۹۶۵ م؛ همو، مقابسات، به كوشش محمد توفيق حسين،
بغداد، ۱۹۷۰ م؛ تنوخی، محسن بن علی، الفرج
بعد الشدّة، به كوشش عبود الشاجی، بيروت، ۱۳۹۸
ق/ ۱۹۷۸ م؛ ثعالبی، عبدالملك بن محمد، تحفة الوزراء،
به كوشش حبيب علی الراوی و ابتسام فرهون الصفار، بغداد،
۱۹۷۷ م؛ جهشياری، محمد بن عبدوس، كتاب الوزراء و
الكتاب، به كوشش عبدالله صاوی، قاهره، ۱۳۵۷ ق/
۱۹۳۸ م؛ خطيب بغدادی، احمد بن علی، تاريخ
بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ق/ ۱۹۳۰ م؛
ذهبی، محمد بن احمد، تذكرة الحفاظ، حيدرآباد دكن،
۱۳۳۳-۱۳۳۴ ق؛ همو، سير اعلام
النبلاء، به كوشش شعيب الارنؤوط و ابراهيم الزيبق، بيروت،
۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴ م؛ همو، العبر،
به كوشش ابوهاجر محمد بن سعيد زغلول، بيروت، ۱۴۰۵ ق/
۱۹۸۵ م؛ همو، ميزان الاعتدال، به كوشش علی
محمد البجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ ق/
۱۹۶۲ م؛ روذراوری، محمد بن حسین، ذيل
تجارب الامم، (نک : ابن مسكويه، در همين مآخذ)؛ سخاوی، محمد بن
عبدالرحمن، الاعلان بالتوبيخ، به كوشش فرانتز روزنتال، بغداد،
۱۳۸۲ ق/ ۱۹۶۲ م؛ شهرزوری،
محمد بن محمود، نزهة الارواح و روضة الافراح، به كوشش خورشيد احمد، حيدرآباد
دكن، ۱۳۹۶ ق/ ۱۹۷۶ م؛ صابی،
هلال بن محسن، رسوم دارالخلافة، به كوشش ميخائيل عواد، بغداد،
۱۳۸۳ ق/ ۱۹۶۳ م؛ همو، الوزراء،
به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۹۵۸ م؛ صفدی،
خليل بن ایبک، الوافی بالوفيات، به كوشش س. ددرينگ، دمشق،
۱۹۵۲ م؛ صولی، محمد بن یحیی،
اخبار الراضی، به كوشش هيورث دن، قاهره، ۱۹۳۵
م؛ طبری، تاريخ؛ عزام، عبدالوهاب، مقدمۀ الورقة (نک :
ابن جراح، در همين مأخذ)؛ العش، يوسف، تاريخ عصر الخلافة العباسية، به كوشش
محمد ابوالفرج العش، بيروت، ۱۳۸۷ ق/
۱۹۶۷ م؛ العيون و الحدائق، به كوشش نبيله عبدالمنعم
داوود، نجف، ۱۳۹۲ ق/ ۱۹۷۲ م؛
فراج، عبدالستار احمد (نک : صابی، الوزراء، در همين مآخذ)؛ فروخ، عمر،
تاريخ الادب العربی، بيروت، ۱۴۰۱ ق/
۱۹۸۱ م؛ قرطبی، عريب بن سعد، صلة تاريخ الطبری،
به كوشش دخويه، ليدن، ۱۸۹۷ م؛ قفطی، علی
بن یوسف، اخبار العلماء، به كوشش محمد خانجی كتبی، قاهره،
۱۳۲۶ ق/ ۱۹۰۸ م؛ قلقشندی،
احمد بن علی، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ ق/
۱۹۶۳ م؛ كتبی، محمد بن شاکر، فوات الوفيات، به
كوشش احسان عباس، بيروت، ۱۹۷۲ م؛ كحاله؛ عمررضا،
معجم المؤلفين، بيروت، ۱۹۵۷ م؛ ماهر حماده، محمد،
الوثائق السياسية و الادارية، بيروت، ۱۴۰۶ ق/
۱۹۸۶ م؛ مرزبانی، محمد بن عمران، نورالقبس، به
كوشش رودلف زلهايم، ويسبادن، ۱۹۶۴ م؛ همو، معجم
الشعراء، به كوشش عبدالستار فراج، قاهره، ۱۹۶۰ م؛
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به كوشش يوسف اسعد
داغر، بيروت، ۱۳۸۵ ق/ ۱۹۶۵ م؛
همدانی، محمد بن عبدالملک، تكملة تاريخ الطبری، به كوشش آلبرت
يوسف كنعان، بيروت، ۱۹۶۱ م؛ هندوشاه بن سنجر، تجارب
السلف، به كوشش عباس اقبال، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ ياقوت،
ادباء؛ نيز:
Arberry, 1956; EI2; GAL, S; Sourdel,
Dominique, «une lettre inédite de Ali b.ʿĪsā», Arabica, 1956.