responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1468

ابن بقیه


نویسنده (ها) :
صادق سجادی
آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399
تاریخچه مقاله

اِبْنِ‌بَقيّه‌، ابوطاهر محمد (مق‌ 6 شوال‌ 367 ق‌/ 17 مه 978 م‌) ملقب‌ به‌ نصيرالدوله‌ و الناصح‌، وزير عزالدولۀ بختيار از اميران‌ آل‌ بويۀ عراق‌. وی‌ كشاورز زاده‌ای‌ از مردم‌ آوانا ــ نزديك‌ بغداد ــ بود كه‌ در دوران‌ پرآشوب‌ نيمۀ اول‌ سدۀ 4 ق‌/ 10 م‌ و ضعف‌ خلفای‌ بغداد رشد يافت‌ و با پيوستن‌ به‌ عياران‌، بر عوارض‌ راه‌ دجلۀ عليا دست‌ انداخت‌ (ابن‌ مسكويه‌، 6/ 285). از چگونگی‌ پيوستن‌ او به‌ معزالدوله‌ كه‌ در آن‌ وقت‌ عراق‌ را تهديد می‌كرد، آگاهی‌ چندانی‌ در دست‌ نيست‌. به‌ روايتی‌ برادر ابوطاهر محمد، مكنا به‌ ابوالحسن‌ در آشپزخانۀ امير آل‌ بويه‌ خدمت‌ می‌كرد و ابوطاهر سپس‌ به‌ او پيوست‌ و همانجا به‌ خدمت‌ مشغول‌ شد (ابن‌ جوزی‌، 7/ 61). نيز گفته‌اند كه‌ به‌ خدمت‌ «ممله‌»، خوانسالار معزالدوله‌ كه‌ تكريت‌ و عوارض‌ عبور بر دجله‌ را به‌ اقطاع‌ داشت‌، پيوست‌ و در دستگاه‌ او ترقی‌ كرد. و چون‌ مردی‌ گشاده‌دست‌ بود سرانجام‌ مناصب‌ ممله‌ را در دست‌ گرفت‌ (ابن‌ مسكويه‌، همانجا) و به‌ خوانسالاری‌ معزالدوله‌ (ابن‌خلكان‌، 5/ 118) و سپس‌ عزالدولۀ بختيار رسيد. آنگاه‌ به‌ تدريج‌ به‌ مجالس‌ انس‌ امير راه‌ يافت‌ و چنان‌ در او نفوذ كرد كه‌ بر امور دربار مستولی‌ شد. گويا ابوالفضل‌ شيرازی‌ وزير عزالدوله‌ كه‌ موقعيت‌ خود را از سوی‌ رقيبان‌ در خطر می‌ديد، در اين‌ وقت‌ به‌ ابن‌ بقيه‌ روی‌ آورد تا او در مجلس‌ امير، در حفظ الغيب‌ او بكوشد (ابن‌ مسكويه‌، 6/ 286)، اما بعيد می‌نمايد كه‌ نفوذ ابن‌ بقيه‌ در دربار و اقبال‌ وزير به‌ او موجب‌ شده‌ باشد كه‌ ابن‌ بقيه‌ در انديشۀ وزارت‌ رود، زيرا او خود به‌ خوبی‌ می‌دانست‌ كه‌ از صناعت‌ دبيری‌ و امور ديوانی‌ عاری‌ است‌ و ادعای‌ وزارتش‌ موجب‌ شگفتی‌ خواهد شد. از همين‌ رو وقتی‌ ابونصر ابراهيم‌ بن‌ يوسف‌ معروف‌ به‌ ابن‌ سراج‌، و محمد بن‌ احمد جرجرايی‌ كاتب‌ شرمزن‌، او را بر ضد وزير برانگيختند و حتی‌ پيشنهاد كردند كه‌ خود را نامزد وزارت‌ كند، نتوانست‌ شگفتی‌ و بيمناكی‌ خود را پنهان‌ سازد و از ناتوانی‌ خويش‌ در آن‌ باره‌ آشكارا سخن‌ گفت‌، اما سرانجام‌ به‌ اغوای‌ آن‌ دو تن‌ و همكاری‌ سبكتكين‌ حاجب‌، بختيار كه‌ خود از وزير خوشدل‌ نبود، ابوالفضل‌ شيرازی‌ را عزل‌ كرد و ابن‌ بقيه‌ بلافاصله‌ او را گرفتار ساخت‌ و روز بعد (7 ذيحجۀ 362 ق‌/ 8 سپتامبر 973 م‌) رسماً خلعت‌ وزارت‌ يافت‌ (همو، 6/ 309-313).
با اينهمه‌ آشكار است‌ كه‌ نه‌ امير ضعيفی‌ چون‌ ابوتغلب‌ حمدانی‌ و وزير او علی‌ بن‌ عمرو بن‌ ميمون‌ منصب‌ جديد او را جدی‌ گرفتند (همو، 6/ 316) و نه‌ حتی‌ خود ابن‌بقيه‌، زير در مقام‌ وزارت‌ نيز می‌خواست‌ به‌ اجرای‌ وظايف‌ خوانسالاری‌ خود ادامه‌ دهد كه‌ با مخالفت‌ بختيار روبه‌رو شد. حتی‌ گفته‌اند كه‌ مردم‌ در خفا و آشكار بر وزير جديد طعنه‌ می‌زدند و نجيب‌زادگان‌ و شريفان‌ از هم‌ صحبتی‌ با او خودداری‌ می‌ورزيدند (ثعالبی‌، تحفةالوزراء، 51-52)، اما چون‌ خليفه‌ المطيع‌ نيز او را خلعت‌ داد و به‌ الناصح‌ ملقب‌ ساخت‌، ابن‌ بقيه‌ با مصرف‌ روزانۀ هزار رطل‌ يخ‌ و هر ماه‌ 000‘4 من‌ شمع‌ (همدانی‌، 212-213؛ قس‌: ابن‌ جوزی‌، 7/ 61، كه‌ «ثلج‌» را «ملح‌» خوانده‌ است‌)، عملاً به‌ جرگۀ ديوانسالاران‌ دستگاه‌ آل‌ بويۀ عراق‌ كه‌ اينك‌ سخت‌ از سوی‌ عضدالدوله‌ تهديد می‌شد، وارد گشت‌.
چنين‌ می‌نمايد كه‌ وقتی‌ عضدالدوله‌ نخستين‌ بار وارد بغداد شد، ابن‌ بقيه‌ به‌ اطاعت‌ او گردن‌ نهاد و وی‌ را در مصادرۀ اموال‌ ياری‌ كرد (همدانی‌، 221). ابن‌ مسكويه‌ (6/ 346) بر آن‌ است‌ كه‌ چون‌ ابن‌بقيه‌ از سرانجام‌ خويش‌ در مقام‌ وزارت‌ بختيار بيم‌ داشت‌ و می‌دانست‌ كه‌ اگر او دوباره‌ زمام‌ كارها را در دست‌ گيرد، با ابن‌بقيه‌ همان‌ خواهد كرد كه‌ با وزير سابق‌ كرده‌ بود، به‌ عضدالدوله‌ پيوست‌.
اما اين‌ معنی‌ درست‌ نمی‌نمايد، زيرا پس‌ از آنكه‌ ابن‌ بقيه‌ به‌ درخواست‌ خود، واسط و تكريت‌ و عكبرا و اوانا به‌ اقطاع‌ گرفت‌ و از سوی‌ عضدالدوله‌ به‌ وزارت‌ ابوالحسن‌ پسر عضدالوله‌ گمارده‌ شد (همانجا)به‌ واسط رفت‌(364 ق‌) و بلافاصله‌ سر ازاطاعت‌ عضدالدوله‌ پيچيد و نمايندگان‌ او را دستگير كرد و خود را مطيع‌ بختيار خواند. سپس‌ با عمران‌ بن‌ شاهين‌ امير بطيحه‌ و سهل‌ بن‌ بشر كه‌ اهواز را به‌ اقطاع‌ داشت‌ و نيز با مرزبان‌ پسر عزالدولۀ بختيار امير بصره‌، (ابن‌ اثير، 8/ 651؛ ابن‌ مسكويه‌، 6/ 347؛ قس‌: همدانی، 223) بر ضد عضدالدوله‌ همداستان‌ شد. به‌ روايت‌ همدانی‌ (ص‌ 221) عضدالدوله‌ برای‌ احتراز از جنگ‌، ابن‌بقيه‌ را به‌ آرامش‌ خواند و او را امان‌ داد، اما چون‌ ابن‌ بقيه‌ بر مخالفت‌ خود پايدار ماند، عضدالدوله‌ نيز سپاهی‌ را كه‌ برای‌ فتح‌ بصره‌ آماده‌ ساخته‌ بود، روانۀ واسط كرد (ابن‌ مسكويه‌، همانجا)، در جنگی‌ كه‌ ميان‌ اين‌ سپاه‌ و سپاه‌ ابن‌ بقيه‌ كه‌ از نيروی‌ كمكی‌ عمران‌ بن‌ شاهين‌ نيز برخوردار بود درگرفت‌، ابن‌بقيه‌ پيروز شد. او پس‌ از آن‌ ركن‌الدوله‌ پدر عضدالدوله‌ را از وضع‌ خود و بختيار، و تجاوز عضدالدوله‌ به‌ عراق‌ آگاهانيد (ابن‌ اثير، 8/ 651). خشم‌ ركن‌الدوله‌ و تهديد او باعث‌ شد كه‌ عضدالدوله‌ موقتاً دست‌ از عراق‌ بشويد (نک‌ : ه‌ د آل‌ بويه‌) و به‌ فارس‌ باز گردد (364 ق‌/ 975 م‌). بختيار نيز دوباره‌ به‌ بغداد درآمد، ولی‌ ابن‌ بقيه‌ كه‌ از او بيمناك‌ بود در واسط ماند تا سرانجام‌ به‌ وساطت‌ ابوالحسن‌ محمد بن‌ عمر علوی‌ و ابونصر سراج‌ به‌ بغداد بازگشت‌ و به‌ بختيار خاطرنشان‌ ساخت‌ كه‌ به‌ خاطر او از اطاعت‌ عضدالدوله‌ سرپيچيد. بختيار نيز در بزرگداشت‌ او بيش‌ از پيش‌ كوشيد و شايد به‌ اشارۀ همو بود كه‌ خليفه‌ الطائع‌، ابن‌بقيه‌ را به‌ نصيرالدوله‌ ملقب‌ ساخت‌ (ابن‌مسكويه‌، 6/ 354- 355). ابن‌ بقيه‌ سپس‌ در بغداد خود را به‌ ابوالفتح‌ بن‌ عميد كه‌ عضدالدوله‌ او را آنجا گمارده‌ بود، نزديك‌ ساخت‌ و پيشكشهای‌ چشمگير به‌ او داد (همدانی‌، 224؛ ياقوت‌، 14/ 200). عضدالدوله‌ كه‌ همواره‌ مترصد تسخير عراق‌ بود، پس‌ از مرگ‌ پدرش‌ ركن‌الدوله‌ (366 ق‌)، عزم‌ خود را آشكار ساخت‌. بختيار و ابن‌ بقيه‌ يا امرايی‌ چون‌ ابوتغلب‌ حمدانی‌ و عمران‌ بن‌ شاهين‌ و حسنويۀ كرد و فخرالدوله‌ امير ری‌ بر ضد عضدالدوله‌ همداستان‌ شدند (ابن‌ اثير، 8/ 671). بختيار و ابن‌ بقيه‌ به‌ واسط و از آنجا به‌ اهواز رفتند. عضدالدوله‌ نيز سپاه‌ آراست‌. بختيار كه‌ برخی‌ از متحدانش‌ او را ياری‌ نكرده‌ بودند (همانجا) سخت‌ بيمناك‌ شد و خواست‌ به‌ واسط باز گردد، ولی‌ ابن‌بقيه‌ مانع‌ و او را به‌ پايداری‌ تشويق‌ كرد (ابن‌مسكويه‌، 6/ 367). در جنگی‌ كه‌ در ذيقعدۀ 366 ق رخ‌ داد عراقيان‌ شكست‌ خوردند و ابن‌ بقيه‌ و بختيار گريختند و به‌ كمك‌ عمران‌ بن‌ شاهين‌ و مرزبان‌ پسر بختيار به‌ بصره‌ رفتند (همدانی‌، 233)، اما به‌ واسطۀ جدال‌ ميان‌ مصريان‌ و ربيعيان‌ در آن‌ شهر نيز نتوانستند بمانند و به‌ واسط گريختند. ابن‌ بقيه‌ در آنجا كوشيد تا خشم‌ بختيار را از شكستی‌ كه‌ به‌ گفتۀ ابن‌ خلكان‌ آن‌ را ناشی‌ از سوء تدبير و تحريك‌ وزير می‌دانست‌ (5/ 119)، خاموش‌ سازد. بدين‌ منظور حتی‌ اموالی‌ را كه‌ در اواسط داشت‌ برای‌ استمالت‌ جنگجويان‌ بختيار و سامان‌ دادن‌ به‌ كار او خرج‌ كرد (ابن‌ مسكويه‌، 6/ 370-371)، ولی‌ خشم‌ بختيار فرو ننشست‌ و سرانجام‌ او را به‌ تحريك‌ ابراهيم‌ بن‌ اسماعيل‌ حاجب‌ كه‌ ابن‌ بقيه‌ را به‌ توطئۀ قتل‌ امير متهم‌ ساخته‌ بود، در 17 ذيحجۀ همان‌ سال‌ دستگير كرد. عضدالدوله‌ كه‌ كينه‌ای‌ سخت‌ از ابن‌ بقيه‌ در دل‌ داشت‌، كس‌ فرستاد و حاضر شد كه‌ در مقابل‌ ابن‌ بقيه‌، مالی‌ كلان‌ به‌ بختيار دهد؛ و به‌ روايتی‌ پذيرفت‌ كه‌ غلام‌ مورد علاقۀ بختيار را كه‌ به‌ اسارت‌ او افتاده‌ بود به‌ شرط تسليم‌ ابن‌ بقيه‌، روانۀ واسط كند (همدانی‌، 334). ولی‌ مشاوران‌ بختيار او را به‌ قتل‌ وزير تشويق‌ كردند و بر آن‌ بودند كه‌ اگر ابن‌ بقيه‌ به‌ نزد عضدالدوله‌ رود، ممكن‌ است‌ او را بر ضد بختيار تحريك‌ كند (ابن‌ مسكويه‌، 6/ 371، 377). از اين‌ رو بختيار نيز كه‌ خشنودی‌ عضدالدوله‌ را می‌طلبيد و می‌پنداشت‌ كه‌ با مجازات‌ وزير، او را مقصر جلوه‌ خواهد داد (صابی‌، 276)، ابن‌ بقيه‌ را كور كرد و نزد عضدالدوله‌ فرستاد. عضدالدوله‌ نيز او را نگاه‌ داشت‌ تا پس‌ از آنكه‌ بغداد را تسخير كرد، گفت‌ تا ابن‌ بقيه‌ را لگدكوب‌ پيلان‌ كردند و سپس‌ پيكرش‌ را بر صليب‌ كشيدند (ابن‌ خلكان‌، 5/ 119). او همچنان‌ بر صليب‌ ماند تا پس‌ از مرگ‌ عضدالدوله‌، در روزگار صمصام‌الدوله‌ استخوانهايش‌ را به‌ زير كشيدند و به‌ خاك‌ سپردند (ابن‌ اثير، 8/ 690).
داوری‌ نه‌ چندان‌ بی‌تعصب‌ مورخان‌ درباره‌ ابن‌ بقيه‌، بيرون‌ كشيدن‌ شرح‌ واقعی‌ وزارت‌ او را دشوار ساخته‌ است‌، درست‌ است‌ كه‌ ابن‌بقيه‌ راه‌ دراز ميان‌ آشپزخانۀ امير سست‌ عنصر و خوشگذران‌ آل‌ بويه‌ را تا وزارت‌ به‌ سرعت‌ طی‌ كرد، ولی‌ خرده‌گيريهای‌ نويسندگان‌ بايد بيشتر متوجه‌ بی‌مايگی‌ او در امور ديوانی‌ و وزارت‌ باشد نه‌ نسب‌ حقيرش‌ كه‌ سخاوت‌ و مهارتش‌ در تقديم‌ پيشكش‌ (ياقوت‌، 14/ 200؛ قس‌: ابن‌خلكان‌، 5/ 119) آن‌ را می‌پوشانيد. بی‌تدبيری‌ ابن‌بقيه‌ باعث‌ شد كه‌ در روزگار او دزدان‌ در بغداد پديدار شوند و امنيت‌ تجارت‌ سخت‌ به‌ خطر افتد (ابن‌ مسكويه‌، 6/ 355). او خود نيز مردی‌ مال‌ دوست‌ بود و مالياتها را به‌ خزانۀ خود سرازير می‌كرد. چون‌ بختيار مال‌ می‌خواست‌ ابن‌ بقيه‌ سپاه‌ را به‌ طلب‌ مقرری‌ برمی‌انگيخت‌ (ابن‌ اثير، 8/ 654) تا امير دم‌ فرو بندد. او را همچنين‌ مردی‌ ستمگر و خونريز دانسته‌اند (ابوحيان‌، الامتاع‌ و المؤانسة، 3/ 216)، زيرا محمد بن‌ احمد جرجرايی‌ كاتب‌ را كه‌ به‌ بختيار تقرب‌ می‌جست‌ (ابن‌ مسكويه‌، 6/ 322) برای‌ پوشانيدن‌ راز خود در تصدی‌ وزارت‌ به‌ قتل‌ رساند (ابوحيان‌ توحيدی‌، مثالب‌ الوزيرين‌، 16). همچنان‌ اموال‌ سهل‌ بن‌ بشر را كه‌ بختيار برای‌ رهايی‌ از سلطۀ ابن‌بقيه‌، از او ياری‌ خواسته‌ بود، مصادره‌ كرد و خود وی‌ را كشت‌ (ابن‌مسكويه‌، 6/ 357- 358). گفتۀ ابن‌ مسكويه‌ كه‌ خود از پروردگان‌ نعمت‌ عضدالدوله‌ بود و كوشيد تا هجوم‌ مخدوم‌ خود را به‌ بغداد ناشی‌ از دسيسه‌های‌ وزير جلوه‌ دهد و عضدالدوله‌ را تبرئه‌ كند (6/ 355)، گزاف‌ می‌نمايد. اگر چه‌ ابن‌ بقيه‌ نسبت‌ به‌ عضدالدوله‌ «بی‌ادبيها و تعديها و تهورها كرد و از عواقب‌ نينديشيد كه‌ با چو عضد مردی‌، با سستی‌ خداوندش‌ آنها كرد كه‌ كردن‌ آن‌ خطاست‌» (بيهقی‌، 195)، ولی‌ آشكار است‌ كه‌ عضدالدوله‌ از مدتها پيش‌ در انديشۀ چيرگی‌ بر بختيار بی‌كفايت‌ و سيطره‌ بر عراق‌ بود و فقط می‌توان‌ گفت‌ كه‌ موضع‌ ابن‌ بقيه‌، احتمالاً بهانۀ بيشتری‌ به‌ دست‌ او داد. با اينهمه‌ چنين‌ می‌نمايد كه‌ ابن‌ بقيه‌ نه‌ فقط از پشتيبانی‌ بختيار كه‌ موجب‌ شد وی‌ نخستين‌ وزيری‌ باشد كه‌ دو لقب‌ يافت‌ (ابن‌ خلكان‌، 5/ 120)، برخوردار بود، بلكه‌ حتی‌ پس‌ از مرگ‌ نيز ابوالحسن‌ انباری‌ قصيده‌ای‌ در رثای‌ او گفت‌ (ثعالبی‌، يتيمة الدهر، 2/ 344) كه‌ به‌ سرعت‌ شايع‌ گشت‌ و چون‌ به‌ گوش‌ عضدالدوله‌ رسيد، آرزو كرد كه‌ ای‌ كاش‌ خود او به‌ دار آويخته‌ می‌شد تا آن‌ قصيده‌ را در حق‌ او می‌گفتند (ابن‌ خلكان‌، 5/ 121).

مآخذ

ابن‌اثير، الكامل‌؛
ابن‌ جوزی‌، عبدالرحمن‌، المنتظم‌، حيدرآباد دكن‌، 1358 ق‌؛
ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛
ابن‌ مسكويه‌، احمد بن محمد، تجارب‌ الامم‌، به‌ كوشش‌ ه‌ . ف‌. آمِدروز، قاهره‌، 1333 ق‌/ 1915 م‌؛
ابوحيان‌ توحيدی‌، علی‌ بن‌ محمد، الامتاع‌ و المؤانسة، به‌ كوشش‌ محمد امين‌ و احمد الزين‌، قاهره‌، 1939 م‌؛
همو، مثالب‌ الوزيرين‌، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ كيلانی‌، دمشق‌، 1961 م‌؛
بيهقی‌، ابوالفضل‌، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ قاسم‌ غنی‌ و علی‌اكبر فياض‌، تهران‌، 1324 ش‌؛
ثعالبی‌، عبدالملك‌ بن محمد، تحفة الوزراء، به‌ كوشش‌ حبيب‌ علی‌ الراوی‌ و ابتسام‌ مرهون‌ الصفار، بغداد، 1977 م‌؛
همو، يتيمةالدهر، قاهره‌، 1352 ق‌/ 1934 م‌؛
صابی‌، ابراهيم‌ بن هلال، المختار من‌ الرسائل‌، به‌ كوشش‌ شكيب‌ ارسلان‌، بيروت‌، دارالنهضة الحديثة؛
همدانی‌، محمد بن عبدالملک، تكملة تاريخ‌ الطبری‌، به‌ كوشش‌ آلبرت‌ يوسف‌ كنعان‌، بيروت‌، 1969 م‌؛
ياقوت‌، ادبا.

صادق‌ سجادی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1468
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست