responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1417

خدیویه

نویسنده (ها) : منوچهر پزشک

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 18 دی 1398 تاریخچه مقاله

خَدیویّه، عنوان خاندان فرمانروایان مصر از سدۀ ۱۳ تا نیمۀ دوم سدۀ ۱۴ ق / ۱۹-۲۰ م. فرمانروایی این خاندان با قیام و چیرگی محمدعلی پاشا (ه‌ م) بر مصر در ۱۲۲۰ ق / ۱۸۰۵ م، بنیان گذاشته شد و با قیام افسران ملی‌گرای ارتش مصر در ۱۳۷۲ ق / ۱۹۵۳ م برافتاد و همراه آن نظام خدیوی یا سلطنتی مصر نیز به جمهوری تغییر یافت.

مصر با اینکه پیش از آن تاریخی پرفراز و نشیب داشت، با آغاز حکومت محمدعلی پاشا، یکسره به مسیری پرحادثه افتاد که می‌توان گفت فرازهایش بیشتر از نشیبهایش بود. ۱۵۰ سال فرمانروایی خدیوان بر مصر، حکایت ساخته شدن ملیّت نوین مصری، بیرون آمدن کشوری تقریباً مستقل از درون سده‌های میـانی، و حرکت بـه سوی پیشرفتهای صنعتی و فرهنگی جدید اروپایی است. بی‌تردید، مصر دوران خدیوی کـه در عین پیشرفتهای داخلی گـاه در برابر نیروهای معارض کشورهای پرقدرت اروپایی ناگزیر به واپس نشستن و تسلیم می‌شد، نقش بزرگی در ساختن تاریخ منطقه در سدۀ ۱۳ و ۱۴ ق / ۱۹ و ۲۰ م داشته است.

خدیو واژه‌ای در اصل فارسی است، به معنی «پادشاه، وزیر، خداوندگار، بزرگ قوم، و یگانۀ عصر» (برهان ... ، ذیل واژه؛ شاهنامه: نخستین خدیوی که کشور گشود ... ). در بعضی از فرهنگهای معاصر عربی واژۀ «الخُدَیویّ» (به ضمّ خ و فتح د)، لقب عزیز مصر در روزگاران کهن، و اصلاً فارسی معرفی شده است ( المنجد، ۱۷۱).

خدیو خواندن فرمانروایان خاندان محمدعلی پاشا، از دورۀ خود او رواج نیافت. اگرچه در زمان او، اداره‌ای در قلعۀ قاهره، که مجتمع حکومتی پایتخت مصر به شمار می‌رفت، وجود داشت، به نام «الدیوان الخدیوی» که خاص کارهای قضایی بود و ارتباطی مستقیم با حکومت داشت (نک‌ : لین، 115).

به هر حال محمدعلی پس از آنکه بر رقیبان داخلی خود، یعنی باقی‌ماندگان قدرتمند و قدرت‌طلب مملوکان باسابقه در مصر و فرماندهان نظامی و فرمانداران سیاسی که از باب عالی گسیل می‌شدند، با تکیه بر خواست مردم مصر و پایداری و قابلیت کم‌نظیر خود فائق آمد، سرانجام در ۱۲۲۰ ق / ۱۸۰۵ م با دریافت فرمان والیگری و لقب پاشایی، به آرزوی خود رسید (نک‌ : طعمی، ۳۶۱-۳۶۲؛ سینویه، ۱۰۱؛ صبری، ۳۱-۳۳، ۳۶). جانشین او عباس اول که پس از حکمرانی طولانی ۴۴ سالۀ محمدعلی پاشا به قدرت رسید، در آغاز کار برای ایستادگی در برابر انگلیس، که درصدد نفوذ در مصر بود، رابطۀ گرم با دولت عثمانی را ترجیح ‌داد.

در ۱۲۶۷ ق / ۱۸۵۱ م، عباس قانون باب عالی را مبنی بر تصویب اعدام به امضای سلطان عثمانی، که به کم کردن قدرت والی یا «نایب السلطنۀ» مصر نظر داشت و محمدعلی پاشا پیش‌تر به آن تن داده بود، نپذیرفت و در این درگیری پیروز شد. اما باب عالی نیز تقاضای او را برای دریافت لقب «عزیز»، که موقعیت او را در میان دیگر والیان سرزمینهای زیر فرمان دولت عثمانی ممتاز می‌نمود، رد کرد. این درگیری البته نتیجۀ نامطلوبی برای عباس و جانشینان او در پی داشت و آن افتادن در دامن انگلیس بود (هانتر، II / 184). سرانجام اسماعیل پاشا (ه‌ م)، پنجمین حاکم این خاندان، توانست با اثبات کفایت و برتری خویش بر دیگران در جریان سرکوب قیام یونان ـ کرت، باب عالی را وادارد تا در فرمانی رسمی در ۱۲۸۴ ق / ۱۸۶۷ م، او را «خدیو» بخواند. این حادثه او را از عنوان یک والی، به مرتبۀ سلطانی تقریباً مستقل ارتقا داد و پس از آن، همۀ حاکمان این خاندان «خدیو» خوانده شدند، جز آنکه با آغاز جنگ جهانی اول، انگلیس مصر را تسخیر کرد و ۳ حاکم آخرین، عنوانهای «سلطان» و «ملک» برای خود به کار بردند. با این همه، این سلسله در تاریخ مصر خدیویه نام گرفته است.

حرکت مصر به سوی دنیای جدید در روزگار حکمرانی خدیوان، در چند مرحله روی داد. تاریخ آن روزگار را می‌توان در نگاهی جامع به ۳ مرحله تقسیم کرد: نخست، دورۀ تشکیل و تثبیت که شامل روزگار محمدعلی و پسرش ابراهیم پاشا (ه‌ م) است؛ دوم، دورۀ تداوم حرکت به سوی اروپاییگری، که روزگار عباس، سعید و اسماعیل را شامل می‌شود؛ و سوم، دورۀ ورود قطعی غرب به مصر که در آن تسخیر مصر به دست انگلیس، سقوط دولت بزرگ عثمانی و سرانجام انهدام خاندان خدیوی روی داد (قس: شکری، علی، ۱۶۴).

 

تشکیل حکومت و تثبیت آن در جامعۀ مصر

محمدعلی پاشا در آغاز سدۀ ۱۳ ق / ۱۹ م موفق به تأسیس دولتی با حیثیت کامل مصری گردید که هم از لحاظ کشوری و لشکری و هم با توجه به دنیای هم‌زمان خود از هویت مصری و در عمل از استقلال برخوردار بود، اگرچه به‌ظاهر تابع دولت عثمانی به شمار می‌رفت (مرقس، ۱۸۳). محمدعلی در شهر قوله (کاوالا)، در مقدونیه زاده شد و در اصل آلبانیایی بود. در نوجوانی به سبب هوش و ذکاوتش مورد توجه تاجری فرانسوی قرارگرفت و محبت او موجب رشد محمدعلی شد. تأثیر این بخش از زندگی‌اش، برای همیشه در او باقی ماند و حتى پس از رسیدن به قدرت همواره به فرانسویان خوش‌بین و علاقه‌مند بود (زیدان، ۲ / ۱۴۷- ۱۴۸).

آغاز جوانی او مصادف با استیلای فرانسویان بر مصر بود. وقتی دولت عثمانی تصمیم گرفت که با کمک انگلیسیها ولایت مصر را از فرانسویان بازستاند، محمدعلی به سپاه ارناؤوط، یعنی آلبانیاییهای ارتش عثمانی پیوست و به سبب لیاقت و اندکی هم خوش‌اقبالی به زودی به فرماندهی آن گروه رسید و همراه دیگر گروههای ارتش چندملیتی عثمانی، وارد مصر شد. درواقع می‌توان گفت که محمدعلی در جریان اشغال مصر و سپس خروج فرانسویان از آنجا رشد کرد. وی که دارای شم سیاسی نیرومندی بود، به زودی ضعف عثمانی و امکان بهره‌برداری از رقابت میان فرانسه و انگلیس را دریافت و از خلأ قدرت ناشی از خروج فرانسویان، به خوبی بهره‌برداری کرد و بر دیگر رقیبان خویش، مملوکها و امیران ترک مستولی شد و چنان در صحنۀ سیاست مصر ظاهر گردید و آن را از پس پرده رهبری کرد که مردم خود طالب حکومت او شدند (همو، ۲ / ۱۴۸، ۱۴۹؛ بنولا، ۶-۷؛ صبری، ۳۱-۳۲؛ شیال، ۴۱؛ یحیى، ۶۲۱، ۶۲۲؛ واتیکیوتیس، «تاریخ نوین ... [۱]»، ۴۹, ۵۳).

سالهای ۱۲۱۹-۱۲۲۰ ق / ۱۸۰۴- ۱۸۰۵ م، سالهای حساس و دوران‌ساز تاریخ مصر در این دوره به شمار می‌رود. محمدعلی تنها با رقیبان داخلی روبه‌رو نبود. انگلیسیها که در اخراج فرانسویان از مصر به دولت عثمانی کمک کرده بودند، مایل بودند وضع مصر به صورت پیش از اشغال به دست فرانسه درآید و مملوکان بر سر قدرت بازگردند تا به دست ایشان مصالح انگلیس حفظ گردد و پیوند با عثمانی نیز برقرار باشد.

البته مملوکان نیز در میان خود رقابت و ستیز داشتند. در این میان تنها چیزی که به فکر انگلیسیها و مملوکان و حتى ترکان نمی‌رسید، این بود که یک آلبانیایی ناشناس قدرت را در دست گیرد. محمدعلی به زودی به همگی فهماند که او را دست‌کم گرفته‌اند. پس از آنکه با محبوبیتی که میان مردم و رهبران روحانی مصر یافته بود، رقیبان را، هر چند سابقۀ طولانی در مصر داشتند، یک به یک و با استفاده از ستیز میان خود آنها کنار زد، عثمانی ناچار موجودیت او را پذیرفت و خواست با دادن والیگری جدّه، او را از مصر دور کند. محمدعلی که کار خود را از پیش میان روحانیان محکم کرده بود، نپذیرفت و ایشان او را «پاشای مصر» اعلام کردند و دولت عثمانی هم ناگزیر از صدور فرمان ولایت مصر برای محمدعلی شد (زیدان، ۲ / ۱۵۰-۱۵۳؛ شبیکه، ۲۰۸- ۲۰۹؛ هالت، 177).

با انتصاب رسمی محمدعلی پاشا به حکومت ولایت مصر در ۱۲۲۰ ق / ۱۸۰۵ م، دورانی جدید از کوشش و مجاهده در راه تثبیت قدرت پیش آمد. گرچه دو مدعی قدرتمند مملوک، بردیسی و الفی بیک، در فاصلۀ سالهای ۱۲۲۱-۱۲۲۲ ق / ۱۸۰۶-۱۸۰۷ م، درگذشتند، اما زعیم جدید ممالیک، یعنی شاهین بیک هم چندان خطری برای دولت در حال قدرت‌یابی محمدعلی پاشا به‌شمار نمی‌آمد (صبری، ۳۳؛ قس: یانگ، ۶۹).

کار برانداختن قطعی مملوکان در زمان فعالیت ابراهیم پاشا، پسر محمدعلی، به وقوع پیوست. درواقع، استحکام قدرت خاندان و گسترش سلطۀ آن افزون بر بینش سیاسی محمدعلی، مرهون استفادۀ او از دو پسرش ابراهیم پاشا (ه‌ م) و طوسون پاشا بود. ابراهیم پاشا هم‌زمان با پدر بعضی رشته‌های مهم امور را در دست داشت و همواره در خدمت او بود. تنها در ۷۰ روز آخر عمر خود، به استقلال بر جای پدرش ــ که به‌سبب پیری اختلال حواس پیدا کرده بود ــ نشست، اما زودتر از محمدعلی در ۶۰ سالگی درگذشت و برادرش عباس به حکومت نشست. پس از سعید، پسر دیگر محمدعلی که جانشین عباس شد، بقیۀ خدیوان خاندان از سلالۀ ابراهیم پاشا بودند. ابراهیم در ۱۷ سالگی به فرمان پدر و همراه برادر خردسالش طوسون، از زادگاهش در مقدونیه به مصر آمد (۱۲۲۰ ق / ۱۸۰۶ م) و فرماندهی قلعۀ قاهره به او سپرده شد.

در ۱۲۲۶ ق / ۱۸۱۱ م، محمدعلی فرصت را برای برکندن کامل بیخ و بـن مملوکان منـاسب دیـد. وی بیکها ــ سران و بزرگان مملوک ــ را برای تودیع طوسون، که به‌عنوان فرمانده سپاهی که به خواست باب عالی به حجاز فرستاده می‌شد، به قلعه دعوت کرد و سپس دستور داد درهای قلعه را بستند و تیغ در میان مملوکان نهادند. شمار آنان ۴۰۰ نفر بود که بسیاری کشته و شماری زندانی شدند. هم‌زمان، خانه‌های آنان نیز غارت و غایبان از میهمانی مرگ، بعداً شکار شدند. کسانی از وابستگان مملوکان به جنوب، مصر علیا، که مسکن اصلی مملوکها بود، پناه بردند، اما چند ماه بعد به وسیلۀ ابراهیم پاشا تعقیب و همراه بازماندۀ مملوکان تارومار شدند و هرکسی که جان به‌در برد، به خارج از مصر گریخت (یانگ، ۷۰-۷۲؛ سینویه، ۱۰۲-۱۰۳؛ طعمی، ۳۶۲، ۳۶۳؛ هالت، 179؛ صبری، ۳۶-۳۷). چند سال بعد باقی‌ماندۀ آنان نیز در ضمن حمله به سودان از میان رفتند و به این ترتیب کار مملوکان که چندین سده بر مصر فرمان رانده بودند، برای همیشه به پایان رسید.

 

اصلاحات بنیادی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی

بیشتر نویسندگانی که به تاریخ مصر سدۀ ۱۳ ق / ۱۹م به بعد پرداخته‌اند، محمدعلی پاشا را، حتى وقتی از جنگهای او که به طور طبیعی خون‌ریزیهایی در پی داشته است سخن می‌گویند، ستوده‌اند (مثلاً نک‌ : لین، 35, 115؛ بنولا، ۶؛ صبری، ۳۹؛ قس: سینویه، که کتاب خویش دربارۀ محمدعلی را الفرعون الاخیر نامیده است). محمدعلی پاشا مایل بود تا مصر را در راه ترقی و پیشرفت

اروپایی بیندازد (صبری، ۳۸؛ شیال، ۴۰)، اما در عین حال مسلمانی معتقد و در عقیدۀ خود راستین بود و با وجود میل به تمدن و صنعت اروپایی، بـه احکام اسلامـی پایبندی داشت (نک‌ : یانگ، ۶۰؛ لین، 115). در حقیقت او دولتی بود مبتنی بر میراث حکومت عثمانی و مصری، شرع اسلام و حکم خود (هانتر، II / 181)، با میلی به سوی غرب و به ویژه فرانسه.

یکی از ویژگیهای اصلاحگریهای محمدعلی، تمایلش به آبادانی و شهرسازی بود. زمانی که به حکومت دست یافت، دولت مرکزی چندان اقتداری نداشت. بدویها به کاروانها حمله می‌کردند. در شهرهای دور از پایتخت قانونی واحد جاری نبود و حتى سپاهیان دولتی نیز از تعدی به مردم ابا نداشتند. شهر قاهره که روزگاری شکوه و عظمتی کم‌مانند داشت، در این زمان خرابه‌ای بیش نبود. به‌دستور محمدعلی پاشا، کارگزاران حکومت خانه‌های نیمه‌خراب را شناسایی می‌کردند تا به خرج دولت نوسازی شود و البته به ملکیت دولت درآید. او در عین حال قاهره را از ۴ طرف گسترش داد. با آبادی شهرها و به‌ویژه قاهره و ساخته شدن راهها و جاده‌های جدید، امنیت هم رفته‌رفته برقرار شد (جبرتی، ۵۰۰-۵۰۲؛ سینویه، ۷۴-۷۵، ۱۰۱-۱۰۲). محمدعلی پاشا به هر جا که دست می‌یافت، نسبت به رفع خرابیها و آبادانی آنجا همت می‌گماشت. وی در حجاز، به گزارش شاهزاده حسام ‌السلطنه که خود از نزدیک شاهد بوده است، ساختمانها و آبادانیهای بسیار از خود به یادگار گذاشت. در بندر اسکندریه نیز افزون بر تقویت قلعۀ آن، نهری از رود نیل به شهر کشید. در محلۀ جدید نیز که قاهرۀ اسماعیلیه نام گرفته بود، مسجد جامع بزرگی بنا کرد (ص ۱۵۱، ۱۷۸، ۲۴۳، ۲۵۱، ۲۵۶).

برای روان شدن حکم دولت خدیوی، ناگزیر نظام دیوانی فعالی پایه‌گذاری شد که نخست با تقسیم کشور به استانها و تعیین استانداران شکل گرفت. محمدعلی پاشا در آغاز مصر را به ۷ حوزۀ مدیریت تقسیم کرد و در رأس هر حوزه مدیری ترک‌تبار گماشت، که نشان می‌دهد که او مایل به نگهداری جانب عثمانی بود. مدیریتها به چند مرکز و خطه تقسیم می‌شدند و کارگزاران دیوانهای این حوزه‌ها مصری بودند. در پایتخت، نیروی انتظامی ایجاد کرد (صبری، ۴۰)، زیرا مایل به نگهداری سپاهیان آلبانیایی و ترک در شهر نبود. این نظام دیوانی مراقب بود که بهرۀ اقتصادی کشور ــ که در آن عهد به‌جز کشورگشایی بر کشاورزی استوار بود ــ به درستی به خزانۀ حکومت برسد (واتیکیوتیس، «تاریخ نوین»، 56).

در مصر، افزون بر مسلمانان عرب‌زبان، دو اقلیت مسیحی شامی و قبطی هم می‌زیستند که به طور سنتی از روزگار مملوکها و ترکها، به نوعی طبقه‌ای جدا به‌شمار می‌رفتند. شامیها، سپس‌تر نقش مهمی در جامعۀ در حال پیشروی مصر یافتند. قبطیها، هرچند در دوران محمدعلی نقشی در شکل‌گیری ملیت مصری، به همان اندازه‌ای که در آن عهد وجود داشت و درواقع تـازه در حال شکل‌گرفتن بود، نداشتند و از حقـوق برابر با دیگران برخوردار نبودند، و در سیر رویدادهایی که پای قدرتهای خارجی را در مصر بازکرد، هرگز، حتى در دورانهای سپسین نیز، با توسعه‌طلبان (امپریالیستهای) اروپایی هم‌آوا نشدند. اینان آرام آرام در جریان اصلاحگریهای محمدعلی وضع بهتری یافتند و به‌ویژه در حرفه‌ها و صنعتهای کوچک فعال شدند. پیدا ست که در آن زمان هنوز نمی‌توانستند نقشی در سیاست و حاکمیت داشته باشند. در «مجلس عالی» که محمدعلی برای کمک به کشورداری تأسیس کرده بود، هیچ فرد قبطی عضویت نداشت (نک‌ : یوسف، ۱۰۷- ۱۰۹، ۱۸۸). افزون بر آن، محمدعلی پاشا که در آغاز کار می‌بایست به سرعت خزانۀ خالی را پر کند، راهی جز فشار آوردن بر طبقۀ ثروتمندان قبطی نیافت (سینویه، ۱۰۳).

مهم‌ترین اقدام حکومت محمدعلی پاشا در مرحلۀ نخست، ایجاد ارتش نوین بود، زیرا هرگونه اصلاح دیوانی و گشودن سرزمینهای جدید به عنوان منبع درآمد و نیرو، و روان ساختن حکم دولت، که در مجموع به «نظم نوین» تعبیر می‌شد، مشروط و منوط بر آن بود. محمدعلی که خود در جوانی با اروپاییان جنگیده بود و به ضعف نیروی سنتی و ارزش ارتش نوین اروپایی کاملاً وقوف داشت، از این‌رو مدرسۀ نظام نوین را با معلمان ایتالیایی و فرانسوی، در اسوان بنیان نهاد. افسری فرانسوی که پس از خروج فرانسویها از مصر بیکار مانده بود، به نام کلنل سِو[۲] که به سلیمان پاشا شهرت یافت، کار تربیت نیروی جدید را آغاز کرد و خدمت سربازی را برای مصریان اجباری ساخت. مصریها که از دیرباز با ارتش مزدور خو گرفته بودند، به سختی در برابر نظام اجباری مقاومت کردند. بسیاری از جوانان به شام گریختند و بازگرداندن آنها به مصر بهانه‌ای بود که حملۀ او را به سرزمین شام میسر ساخت. به هر روی کار نظام اجباری در دورۀ محمدعلی موفق نبود و به خشونت کشیده شد (یوسف، ۱۰۷؛ واتیکیوتیس، «تاریخ مصر[۳]»، 56، «تاریخ نوین»، 60-61؛ هالت، 182-183).

محمدعلی پاشا همچنین از ساختن نیروی دریایی غافل نبود. کشتیهای تجارتی وی در همه جای مدیترانه و دریای سیاه در رفت‌وآمد بودند و او در بندرهای فرانسه و انگلیس و آسیا نیز شعبه و کارگزار داشت. نیروی دریایی وی در زمان خود از بهترینها محسوب می‌شد و کشتیهای نظامی مصر از تجارت دریایی حمایت می‌کردند (طعمی، ۳۶۲؛ قس: رزق، ۱۵۱).

نخستین گامها برای جلب دانش و فناوری نوین اروپایی نیز در راستای تقویت ارتش نوین برداشته شد. ازجمله، کارخانه‌هایی برای تأمین نیازهای ارتش احداث گردید. نخستین مدرسۀ طب زیر نظر دکتر کلوت[۴] فرانسوی، در اصل برای خدمتهای پزشکی به ارتشیان، تأسیس شد. محمدعلی پاشا فرستادن دانشجو را هم زیر نظر ارتش قرار داد و دانشجویانی به اروپا فرستاد که در میان آنها کسانی از خانوادۀ خود او نیز وجود داشتند، ازجمله اسماعیل پاشا که سپس‌تر خدیو شد. تا ۱۲۶۱ ق / ۱۸۴۵ م، مدرسۀ زبانهای خارجی، کشاورزی، مهندسی و طب تأسیس شد؛ و مدرسۀ زبانهای خارجی، ۲۰ سال بعد اثر مهم خود را در تنویر افکار جامعۀ مصر نشان داد (طعمی، همانجا؛ واتیکیوتیس، «تاریخ مصر»، 94 56,، «تاریخ نوین»، 60). اگرچه بسیاری از اقدامهای او نتایج خود را در دوره‌های سپسین جامعۀ مصر نشان دادند، باز هم در دورۀ وی جامعه به خوبی چهرۀ نظم نوین را به خود گرفته بود، چنان‌که برای هر یک از حوزه‌های مربوط به حرکتهای نوین، مجلسهایی از متخصصان تشکیل شده بود، مانند مجلس جنگ، مجلس نیروی دریایی، مجلس کشاورزی، مجلس آموزش، و در رأس همه مجلس حکومت، که درواقع نقش وزارتخانه را در روزگار معاصر داشتند (صبری، ۳۹).

نهضت آموزشی که محمدعلی پاشا به وجود آورد، تا حد زیادی مرهون خدمتهای مسیحیان شامی بود. اینان که با خروج فرانسویان، از مصر رفته بودند، پس از ایجاد امنیت و ثبات به مصر بازگشتند. تأسیس مدرسه‌های گوناگون با استادان اروپایی، ضرورت وجود مترجمان را ایجاب می‌کرد. محمدعلی پاشا دانشجویانی به فرانسه و ایتالیا فرستاده بود، اما نمی‌خواست تا بازگشت آنان کار تعلیم دانشهای نوین اروپایی تعطیل گردد. از این رو، به مترجمانی برای انتقال درس استاد به دانشجویان و ترجمۀ کتابهای درسی نیاز داشت (واتیکیوتیس، «تاریخ مصر»، همانجا).

به این ترتیب نهضت ترجمه‌ای در مصر به راه افتاد و شماری از کارمندان دولتی نیز به جهت رویکرد مثبت پاشا به کار ترجمه، دست به ترجمۀ کتابهای اروپایی زدند (شیال، ۴۰-۴۱). این مترجمان شامیانی بودند که محمدعلی پاشا با تماس با امیر بشیر شهابی، حاکم بخشی از شام آن روز (لبنان امروز)، آنان را به مصر آورده بود. گروهی از خاندانهای کشاورز مسیحی نیز برای بهبود کار کشاورزی با آنها به مصر مهاجرت کردند. محمدعلی از برخی از آنان در کارهای دولت و دیوان بهره گرفت و هم نیکولا (نیقولا) مسابکی را برای فراگیری صنعت چاپ در ۱۸۱۵ م به ایتالیا فرستاد. وی ۴ سال بعد بازگشت و نخستین چاپخانۀ مصر را در بولاق، «مطبعۀ امیریه»، بنا نهاد و در ۱۸۲۲ م، اولین کتاب مطبوع خود را به بازار فرستاد. چندسالی هم در الازهر به آموزش فن چاپ اشتغال داشت. محمدعلی پاشا با امیر شهابی چنین قرار داده بود که از مسیحیان شامی برخی را وارد مدرسۀ پزشکی کند تا پس از آموختن علم طب جدید به لبنان بازگردند و به خدمت مردم خود مشغول شوند، و به این عهد خود وفا کرد (عزباوی، ۷۱-۷۴).

نهضت علمی ـ آموزشی محمدعلی پاشا، شکلهای غیرمستقیمی هم داشت. خواست او از جلب فرهنگ و تمدن اروپا، فناوری، دانشهای نوین، و بیرون آوردن مصر از وضعیت سده‌های میانی بود. ازاین‌رو، هنگامی که نخستین گروه شاگردان اعزامی از فرانسه به مصر بازگشتند، فردینان دو لسپس، کارگزار سیاسی فرانسه، آنها را به حضور محمدعلی پاشا آورد. آنان به مثابۀ نخستین فن‌سالاران (تکنوکراتها) و روشنفکران مصری، پیشنهاد کندن آبراه سوئز را دادند. اما او، نگران از بازشدن پای اروپاییان به مصر، نپذیرفت و ترجیح داد از آنان برای ساختن پل بر روی نیل، ساختن مدرسه‌های جدید و کشاورزی علمی استفاده کند. در آینده تنها شماری از این مردان در مصر ماندند (شکری، علی، ۱۶۳).

وقتی ارتش مصر برای دفع فتنۀ وهابیت به سوی عربستان حرکت کرد، شمار بسیاری متخصص اروپایی و مصری ــ افزون بـر پزشکـان ــ همـراه سپاهیـان شدنـد تـا نخستین‌بـار از راههـا نقشه‌برداری، و فاصلۀ شهرها را از هم معین کنند. نوشته‌های نظامیان فرانسوی همراه این سپاه، نخستین آگاهیهای جدید از شناخت قبیله‌ها و شهرها و یافته‌های مردم‌شناختی منطقه را تشکیل می‌دهد (بنولا، ۷).

محمدعلی پاشا که سخت نیازمند و به دنبال سرچشمه‌های ثروت بود، متخصصان اروپایی را برای کشف معدنهای طلا و هر چیز قیمتی دیگر، ازجمله زرنیخ که برای ساختن باروت لازم داشت، در صحراهای مصر و سپس سودان به کار گرفت. نخست فرانسویها آمدند، ولی به جای اکتشاف معدن، به آثار مهم باستان‌شناختی دست یافتند. سپس انگلیسیها آمدند و کاری بیشتر از فرانسویها نتوانستند کرد. محمدعلی دست‌بردار نبود. آلمانیها را خواست، باز هم طلا پیدا نشد. اما این دانشمندان به کشف دانسته‌های علمی بسیار ارزشمندتر در شناخت منطقه و ساکنان آن توفیق یافتند (همو، ۸ -۱۲). فایدۀ کوتاه‌مدت این یافته‌ها، جدا از ارزش ماندگار کارهای علمی باستان‌شناختی و مردم‌شناختی و جغرافیایی انسانی و محلی برای مصر و تمام جهان، تسلط علمی و فنی بر نقشۀ راهها و شهرها و منطقه‌شناسی بود که ارتشهای پاشا را به پیروزیهای بزرگ می‌رساند (نک‌ : همو، ۱۲-۱۴).

در زمینۀ کارهای زیربنایی، محمدعلی پاشا در عین توفیق در ایجاد نظم نوین، نتوانست اصلاحاتی در وضعیت کشاورزی به طور کامل به انجام رساند. زمانی که محمدعلی به قدرت دست یافت، نظام خاصی از زمین‌داری در مصر رایج بود که «التزام» (نک‌ : ه‌ د، اقطاع) خوانده می‌شد و مطابق آن زمینهای بزرگ شامل روستاها همراه با زارعان آنها، در دست مملوکان، روحانیان متنفذ، کارکنان عالی‌رتبۀ دولتی و شیخهای قبیله‌ها قرارداشت. با تحولاتی که در نتیجۀ اشغال و ستیز قدرتها به وقوع پیوسته بود، بسیاری از این زمین‌داران به طور ارثی صاحبان زمینها شناخته می‌شدند. یک راه برای انحلال این تصاحب خانوادگی، بهره‌برداری از قانون وقف بود. نخستین گام محمدعلی برای سامان‌دادن به وضع زمین‌داری، بستن مالیات جدید بر التزام بود. بسیاری از این زمین‌داران در پرداخت این مالیات جدید درماندند و زمینهای آنان به دست دیوان ضبط شد.

مرحلۀ بعد قتل عام مملوکان و ضبط داراییهای آنان به سود دیوان بود، زیرا پاشا دیگر زمینی به روش التزام به کسی نمی‌داد. مرحلۀ دیگر، مالیات بستن بر زمینهای وقفی بود. در سالهای ۱۸۱۴-۱۸۱۶ م، نظام جدیدی با عنوان «جامعۀ روستایی» تأسیس و مسئول پرداخت مالیات زمین گردید. اکنون زارعان هر یک بر روی زمینی به مساحت ۳ تا ۵ هکتار کار می‌کردند، مسئول آن بودند و فرزندانشان نیز می‌توانستند پس از پدران خود همان‌جا کار کنند، اما مالک زمین نبودند. به این ترتیب زمین کشاورزی تقریباً شکل ملی به خود گرفت، در حالی‌که محصول آن از آنِ کشاورز بود. پاشا به کارکنان عالی‌رتبۀ دیوانی، زمینهای غیرکشاورزی مجانی و آزاد از مالیات به شرط تولید محصول بخشید. نام این روش «عبادیه» بود. به این ترتیب تولید محصول کشاورزی در کشور بالا رفت. اندک اندک در طول زمانی نزدیک به ۲۰ سال، فرزند ارشد می‌توانست زمین را به ارث ببرد و باز در کمتر از دو دهه، انتقال و فروش و اجارۀ زمین هم قانونی شد. اشکال این روشها در آن بود که واگذاری زمین به جای التزام در نظام تازه‌ای به نام «عهده» تعریف شد که مالیاتش با میل پاشا تغییر می‌یافت و وابستگان و اقوام او از زمینهای بسیار بزرگ‌تر بهره می‌یافتند. این نظام که در طول ۴- ۵ دهه به تدریج جا افتاد، طبقۀ ملاکان جدید مصر را که بیشتر از خاندان حاکم بودند، به وجود آورد (نک‌ : واتیکیوتیس، «تاریخ نوین»، ۵۶-۵۹) و به این صورت، وضع کشاورز، جز آنکه کار داشت و در رونق به‌وجودآمده، به سبب بالارفتن تولید سهیم بود، چندان تفاوت عمده‌ای نکرد.

 

شکل‌گیری حرکت به سمت غرب‌گرایی

این دوره شامل حکمرانی جانشینان محمدعلی پاشا مخصوصاً دوران عباس پاشا و سعید و اسماعیل را دربر می‌گیرد.

با مرگ ابراهیم پاشا، برادرش عباس پاشا، پسر دیگر محمدعلی، بر مسند فرمانروایی نشست. عباس البته در دنبال‌کردن اقدامهای پدرش چندان موفق نبود؛ زیرا به نظر می‌رسد که اولاً جریان رویدادها سمت و سویی دیگر یافت، و ثانیاً او از استحکام و توان و دوراندیشی محمدعلی بهرۀ کامل نداشت. با آنکه بیش از ۶ سال حکومت نکرد، اما اقدامهایی تعیین‌کننده در دورۀ او صورت گرفت. مهم‌ترین تحولی که در دورۀ او رخ داد، آغاز نفوذ سیاسی اروپا در مصر، به‌رغم مقاومت محمدعلی پاشا بود. محمدعلی در عین تمایل به فرانسه، سخت همۀ کارها را زیرنظر داشت و به کسی آزادی عمل عنان‌گسیخته نمی‌داد (قس: رزق، ۶۷). با این همه، واقعیت غیرقابل انکار این بود که اروپا، تنها سرمایه، قدرت مادی و فناوری نداشت، بلکه تمدن و فرهنگی بود در حال پیشروی و دارای جاذبه‌های بسیار برای جهان غیر اروپایی.

اروپا، به ویژه فرانسه و انگلیس شوق بسیار به سرمایه‌گذاری در مصر داشتند و با یکدیگر رقابت می‌کردند. انگلیس در پی استفاده از بازارهای مدیترانه بود و فرانسه از زمان محمدعلی، در فکر ایجاد آبراه سوئز. انگلیس نه‌تنها از تجارت با مصر به‌ویژه تجارت محصولات کشاورزی خشنود بود، بلکه برای حفظ هندوستان می‌خواست راه‌آهنی در سرتاسر مصر ایجاد کند (هانتر، II / 182-183). عباس‌پاشا که نخست به استحکام خاندان خود می‌اندیشید، و هم به پول بیشتر برای توسعه و هم به دیوان‌سالاری متکی به اروپاییها نیاز داشت، با وجود برخورداری از برخی از ویژگیهایی که می‌تواند در مسیر استقلال‌طلبی و تثبیت هویت و ملیت مصری ارزیابی شوند، سرانجام راه نفوذ انگلیسیها را باز کرد. ازجمله ویژگیهای او آنکه به کشور و مردم مصر علاقه‌مند بود و خودش به جای ترکی به زبان عربی صحبت می‌کرد که زبان عامۀ مردم بود. آثار باستانی مصر را مهم می‌شمرد و در حفظ آنها می‌کوشید، و طبقۀ کشاورز در دورۀ او کمتر فشار و سوء استفادۀ نظامیان را تحمل کردند. او به تشکیل دادگاههای شهرستانها و روستاها، انجمنهای کشاورزی، ثبت احوال، نظارت بر مالیاتها و بازرسی وضع رفاهی مردم علاقه‌مند بود (نک‌ : همو، 190 II / 183,).

بااین‌حال، برخی از کارهای عباس‌پاشا، شاید تنها به خاطر مخالفت با سیاستهای پدرش صورت گرفته باشد. مثلاً بسیاری از مهندسان مصری را به جای فرانسویانی که برکشیدۀ محمدعلی بودند، به کارهای دولتی گماشت؛ نیز بسیاری از مدرسه‌هایی را که محمدعلی تأسیس کرده بود، بست و تنها چند مدرسه را باقی گذاشت (همانجا؛ شیال، ۱۰۴). او که خود فردی نظامی بود، به ارتش و اصلاح ساختارهای آن توجه نشان داد و با ایجاد مدرسۀ جدیدی برای آموزش نظامیگری، رشته‌های فنی آن را تقویت کرد و به فرستادن دانشجو به اروپا ادامه داد. به جای محکمه‌های سنتی شرعی، دادگاههای استانها و شهرستانها و ادارۀ اوقاف شرعی را تأسیس کرد. اما سرانجام، در برابر نفوذ خزندۀ انگلیسیها تاب نیاورد و آنـان توانستند با وجود مقاومت اولیـۀ او در برابر بازکردن پای خارجیها به مصر، راه‌آهن سرتاسری را به او تحمیل کنند. در حقیقت، دو عامل اصلی موجب موافقت عباس‌پاشا با ایجاد راه‌آهن به دست انگلیسیها شد. نخست درگیری با باب‌عالی بر سر حق اعدام بدون امضای سلطان عثمانی بود که به پیروزی او انجامید؛ و دیگر بریدن پای فرانسویان که همچنان برای آبراه سوئز طرح و نقشه داشتند. عباس در برابر این دو، بر حمایت انگلیس متکی شد و با این فکر که هزینۀ آن تماماً از سوی سرمایه‌گذاران انگلیسی تأمین خواهد شد، موافقت کرد. حسابی که سپس‌تر درست از آب درنیامد و قرار بر سرمایه‌گذاری مشترک گذاشته شد.

عباس در حمایت از کشاورزان مصری، پیش‌خرید (سلف‌خری) محصول به‌ویژه گندم و پنبه را، که بیشتر در دست خارجیان و عاملهای مصری آنان و روی‌هم‌رفته به سود غیرمسلمانان بود، و نیز صدور غله (گندم) را ممنوع کرد. جنگ کریمه، میان عثمانی و روسیه، عباس را ناگزیر ساخت به دولت عثمانی کمک کند، در حالی‌که هنوز خرج راه‌آهن را برعهده داشت. انگلیس فشار می‌آورد که ممنوعیتها، به‌ویژه صدور گندم را لغو کند، و حال که به خاطر جنگ کریمه فرانسه هم با مصر متحد شده بود، فشارها از سوی آن دو و دیگر کشورهای اروپایی بیشتر شد. عباس پاشا، به‌ناچار در ۱۲۷۰ ق / ۱۸۵۴ م، ممنوعیتها را لغو کرد. اما در همان سال (۱۴ ژوئیه) در نتیجۀ توطئه‌ای به قتل رسید (هانتر، II / 183, 184-185).

پس از عباس، برادرش سعید پاشا به حکومت رسید. در دورۀ او محور مصر ـ فرانسه که عباس به مصر ـ انگلیس تبدیل کرده بود، احیا شد. سعیدپاشا هم‌زمان، به تقویت روح ملی مصری و بریدن از باب عالی پرداخت. زبان عربی را به جای ترکی، زبان رسمی کشور کرد. خارجیها را به استخدام دولت و مخصوصاً راه‌آهن درآورد. طی ۴ سال تا ۱۲۷۸ ق / ۱۸۶۱ م، سالانه ۳۰ هزار خارجی، معاف از پرداخت مالیات به مصر آمدند. در ۱۲۷۵ ق / ۱۸۵۸ م، قانونی وضع کرد که به موجب آن وارث کشاورز یا اجاره‌دار اعم از مرد و زن می‌توانست به عنوان مالک، زمین کشاورزی را به ارث ببرد و همین قانون بود که به خارجیان هم حق خرید و مالکیت زمین در مصر داد. تاجران فرنگی در استانها اقدام به پیش‌خرید محصول کردند و به این ترتیب با پولی که به دست زارعان می‌رسید، گردآوری مالیات هم برای دیوانیان آسان‌تر می‌شد. دولتهای اروپایی اکنون به طور مستقیم میان درگیری خاندان محمدعلی با باب عالی قرارگرفتند و در مقابل محور مصر ـ فرانسه، محور انگلیس ـ عثمانی ایجاد شد.

سعید به محض تکیه بر مسند حکومت، نظام تجارت «دولتی تک‌نفری» را الغا کرد؛ تجارت را به‌کلی آزاد ساخت؛ مالیات جنسی را ــ به جز مصر علیا ــ به نقدی تبدیل کرد و راه‌آهن اسکندریه ـ قاهره را با قراردادهای تازه به خط قاهره ـ سوئز گسترش داد. درواقع، تنها زبان‌دانی و میل او به تمدن خارجی موجب این‌گونه کارها نبود، بلکه او برای جبران کسری بزرگ بودجۀ میراث دورۀ عباس، نیاز به پول داشت. اروپای درگیر جنگ کریمه سخت به محصول غلۀ مصر نیازمند بود و سعیدپاشا با گران‌شدن قیمت گندم تجارت را آزاد ساخت تا هم کسری از پیش مانده را جبران کند و هم به اجرای برنامه‌های تازه بپردازد. بانکهای اروپایی در مصر تأسیس شد و شروع به سرمایه‌گذاری کردند. نخستین‌ بار سعید تن به قرض خارجی داد که آغاز دوره‌ای از تعهدهای الزام‌آور برای کشور بود (واتیکیوتیس، «تاریخ مصر»، 56, 71، «تاریخ نوین»، 61؛ هانتر، II / 186؛ شکری، محمد فؤاد، ۱۴۲؛ عوض، ۱ / ۳۹).

مهم‌ترین اقدامی که در این دوره صورت گرفت، قرارداد کندن آبراه سوئز بود. هنوز چندماه از مسندنشینی سعید نگذشته بود که فردینان دولسپس، که به نحوی توانسته بود نقشۀ آبراه را از مهندسان مصری به دست آورد، سعید را به امضای قرارداد کندن آبراه با فرانسویان، به واسطۀ «شرکت بین‌المللی آبراه دریایی سوئز» راضی ساخت (نک‌ : همانجا؛ شکری، علی، ۱۶۳). شرکت آبراه سهم‌بندی شد و هر یک از دو طرف مصری و شرکت ــ که از سرمایه‌گذاران فرانسوی تشکیل شده بود ــ صاحب شماری سهم شدند و سعیدپاشا افزون بر ۰۰۰‘۶۴ سهمی که در آغاز کار خرید، متعهد شد ــ هر چند به طور شفاهی ــ که در سهمهای مشترک هم سهیم شود (عوض، ۱ / ۴۹، ۵۸؛ هانتر، II / 187).

جانشین او اسماعیل پاشا (ه‌ م)، پسر ابراهیم پاشا و نوادۀ محمدعلی که در ۱۲۸۰ ق / ۱۸۶۳ م به قدرت رسید، بسیار جاه‌طلب بود. بردگی در دوران او لغو گردید. شورش سودان به سختی سرکوب شد و دوباره سرزمینهای دیگر چون کناره‌های دریای سرخ، پادشاهی مستقل هرر، ساحل جنوبی خلیج عدن تا رأس الحافون به تسخیر مصر درآمد؛ نیز سرچشمۀ نیل کاملاً کشف شد. ارتش سازمان‌دهی مجدد شد و استقلال مصر از عثمانی رسماً اعلام گردید (نک‌ : السودان ... ، ۵۷- ۵۸، ۶۴، ۶۹؛ عوض، ۱ / ۶۹؛ شکری، محمدفؤاد، ۱۴۱، ۱۴۲).

اسماعیل پاشا در ۱۲۸۴ ق / ۱۸۶۷ م از سلطان عبدالعزیز عثمانی عنوان «خدیو» گرفت و نام‌گذاری خاندان خدیو از همین‌جا ست. از کارهای مهم اجتماعی خدیو توجه به امر آموزش جامعۀ مصری بود. اسماعیل‌ پاشا، علی مبارک پاشا را به ریاست مدارس ابقا کرد و او در این مقام فعالیت بسیار نشان داد و آموزش ابتدایی همگانی ــ اعم از مسلمان و قبطی ــ را پی‌ریزی نمود و مدرسۀ تربیت معلم تخصصی با انتخاب طلبه‌های برگزیدۀ الازهر تأسیس کرد و نخستین مجلۀ جدید مصری را به وجود آورد. «دارالکتب الخدیویه» هم از یادگارهای او ست که کتابهایش را از مسجدهای سراسر مصر گردآورد. خود او نیز کتابهای بسیاری تألیف کرد، ازجمله الخطط التوفیقیة الجدیدة (شیال، ۱۰۴-۱۰۵؛ یوسف، ۱۲۳). خدیو حتى نظام آموزشی الازهر را هم تغییر داد و درس و امتحان را در آن وارد کرد. با این همه، این نهضت جدید حیات علمی، قانون‌گذاری و قضایی، نیم‌نگاهی هم به میراث عربی ـ اسلامی داشت. در این دوره، ملیت مصری به نحوی تثبیت گردید؛ زیرا هم از عثمانی اعلام استقلال شد، هم مسلمانان و غیرمسلمانان دارای حق شهروندی برابر شمرده شدند، و گروههای بیشتری از مردم مصر ازجمله قبطیها، با کنار گذاشتن ترکها و ارمنیها، توانستند عضو مجلسهای قانونی، قاضی دادگاه و حتى وزیر شوند (نک‌ : یوسف، ۱۰۹-۱۱۰، ۱۱۲؛ فقی، چ دارالهلال، ۲۶).

با این‌همه، آنچه بیشتر از همه در دورۀ اسماعیل پاشا شهرت یافت، رونق اقتصادی بی‌نظیر مصر بود که در نتیجۀ زیرساخت‌سازیهای او ــ و البته پیشینیانش ــ و برخی از عاملهای خارجی پدید آمد. او با ایجاد هزارها کیلومتر خط تلگراف، و تأسیس ادارۀ پست جهانی که پیش‌ترها در دست ایتالیاییها بود، لوله‌کشی آب برای شهرها، زیربنای عظیمی برای کشاورزی و تجارت و ارتباطات و زندگی مرفه شهری پدید آورد و سرانجام مصر جدید که از دورۀ محمدعلی پاشا ساخت آن آغاز شده بود، واقعیت یافت. توقف کشاورزی آمریکا بر اثر جنگ داخلی، نیاز جهانی به پنبۀ مصر را در صدر قرار داد (واتیکیوتیس، «تاریخ مصر»، 79). خدیو از این موقعیت نهایت بهره‌برداری را کرد و کشور در پول و رفاه اجتماعی غرق شد.

شاید مهم‌ترین حادثۀ تمام دوران سلسلۀ خدیوی که انعکاسی جهانی داشت، افتتاح آبراه سوئز در ۱۲۸۶ ق / ۱۸۶۹ م بود. اما مشکلات اقتصادی به‌زودی نمودار شد و سرانجام، با دخالتهای اروپاییان به ویژه انگلیس، اسماعیل پاشا از قدرت برکنار شد و پسرش محمدتوفیق، خدیو مصر گردید.

دورۀ سعید ـ اسماعیل در تاریخ سلسلۀ خدیوی، دوره‌ای از رشد سریع مصر بود که سقوطی ناگهانی و ناگزیر را هم در پی داشت. طبقۀ برگزیدگانی که در نتیجۀ نهضت آموزشی اسماعیل پدید آمد، با اشرافیت جدید مصری در تضاد بود (همان، 71). در این دوره، خارجیها در مصر سخت نفوذ یافته و درواقع برای خود مهاجرنشینی مستقل ساخته بودند. آنان نخست با پول وارد شدند. سپس برنامه‌هایی جاه‌طلبانه با سرمایۀ اولیۀ خارجی به خدیو پیشنهاد کردند. برای اجرای برنامه‌ها وام می‌دادند. وامهایی که به سبب مصرف شخصی و گستردگی دیوان‌سالاری در خدمت خدیو، او را با شرکتهای سرمایه‌گذاری اروپایی مربوط می‌کرد و در هر اختلافی، با استفاده از قضاوت کنسولی، خود کنسولها یا مصریهای خریداری‌شده به سود آنها رأی می‌دادند. سهمهای مالی خدیو از او خریداری و در بورسهای اروپایی فروخته می‌شد و سپس به چند برابر قیمت دوباره وارد کشور می‌گردید و به جیب سرمایه‌گذاران اولیه می‌رفت.

اروپاییان خدیو را آن‌قدر بازی دادند تا اینکه دیگر جایی برای وام تازه باقی نماند و آنچه هم خرج شده بود، بیشتر به جیب دلالان و واسطه‌ها رفته بود. از‌این‌رو، با همۀ استقلال‌طلبی و سرعت ترقی و رشد دیوان‌سالاری و ایجاد برخی قوانین و نهادهای نوین همچون قانون دستمزدها، خدمات شهری و بازنشستگی، سرانجام دولت خدیوی محکوم به ورشکستگی شد (نک‌ : هانتر، II / 187-189)؛ زیرا همۀ پیشرفت جامعه از خود جامعه و نیروهای بالقوه و بالفعل آن تأمین و تغذیه نمی‌شد، بلکه همۀ کارها، اعم از آموزش و صنعت و تجارت و سیاست داخلی و خارجی، یکسره به شخص خدیو ختم می‌شد.

 

حرکت در سراشیبی سقوط و پایان عهد خدیوی

دولتهای پیشین، با وجود فکر پیشروی و استقلال مصر، بذر برخی حرکتهای مقاوم و انقلابی را نیز کاشتند. این حرکتها، هم زمینۀ روشنفکری داشت و هم به شکل انقلاب نمایان شد. عمده مطالبۀ آنان، اعتراض به وجود و سلطۀ آشکار خارجیان، غفلت از قانونهای اسلامی، و عدالت‌جویی طبقۀ محرومی بود که بر اثر فراز و نشیبهای اقتصادی پرشتاب وضعیت بدی یافته بودند و امید بهبود هم نداشتند. تردیدی نبود که قدرت حاکم با هرگونه فکر و حرکت مخالف با شدت برخورد می‌کرد. انقلاب «عرابی (عربی) پاشا»، که مردی ارتشی بود و تبعیضهای موجود در نظام ارتش او را به سرکشی وا داشت، در دورۀ اسماعیل پاشا پایه‌گذاری شد، ولی در زمان توفیق، پسر اسماعیل، که برخلاف او به‌سبب فرمانبرداری از کنسولهای خارجی به جای پدر نشانده شده بود، اوج گرفت. پایداری او سرانجام در ۱۲۹۹ ق / ۱۸۸۲ م، در هم شکست و بسیاری از پیروان او تبعید و زندانی شدند. در زمان خدیو عباس دوم مشهور به عباس حلمی، همۀ زندانیان آن رویداد آزاد شدند و تبعیدیها نیز به کشور بازگشتند (دخانیاتی، ۱۳۶-۱۳۷؛ صبیح، ۱۵). این رویداد، که هم‌زمان و هم‌جهت با کوششهای سید جمال‌الدین اسدآبادی پدید آمده و شکل ملی فراگیر به خود گرفته بود، انگلیسیها را بی‌اندازه نگران ساخت؛ چنان‌که مداخلۀ کنسولی را تبدیل به اشغال کشور کردند (نیز نک‌ : یوسف، ۱۱۶).

ماجرای سلسلۀ خدیویه پس از برکناری اسماعیل پاشا، داستان غم‌انگیز کشوری در زیر سلطۀ قدرتهای اروپایی، به‌ویژه انگلیس است، که در آغاز سدۀ ۲۰ م قدرت استعماری بزرگ جهان محسوب می‌شد. مهم‌ترین خدیوان مصر در این دوره توفیق و پسرش عباس حلمی دوم مقارن سالهایی حکومت داشتند که دولت بزرگ عثمانی واپسین دورۀ حیات خود را سپری می‌کرد. گفته‌اند که سلطان عبدالحمید عثمانی، سید جمال را در استانبول به نام میهمان نگهداشته بود و در همین زمان ملاقاتی میان سید و عباس حلمی، که هنوز خدیو نشده بود، رخ داد و بحثی دربارۀ تجدید خلافت به دست عباس درگرفت. از همین‌جا نظر سلطان که می‌خواست دختر خود را به ازدواج عباس حلمی درآورد، تغییر کرد؛ زیرا او را از اینکه انگلیسیها در نظر دارند فرزند آن دو را به خلافت بنشانند و از این طریق استانبول تابع قاهره شود و خلافت زیر سلطۀ مستقیم انگلیس قرار گیرد، ترساندند (صبیح، ۱۶-۱۷).

مسندنشینی توفیق پاشا، آغاز دورانی بود از سلطۀ مستقیم انگلیس بر کشور و رویارویی خدیو با انبوهی از دشواریهای داخلی. او «کابینۀ خارجی»، یعنی دولتی با حضور وزیرانی انگلیسی و فرانسوی را، که اسماعیل به سبب ناسازگاری و مقاومت دربرابر آن برکنار شده بود، از نو احیا کرد. دستگاه دیوانی مصر پر شد از کارمندان عالی‌رتبۀ انگلیسی ـ هندی. اگرچه کشور وضعیتی میان آزاد و اشغال‌شده داشت، سمت حرکتها به سوی سرمایه‌داری آزاد اروپایی بود و به همین سبب، دولتها، هرچند دست‌نشانده، گروههایی از طبقۀ متوسط را به حمایت خود برمی‌انگیختند. چنان‌که گاهی کسانی مانند پیروان شیخ محمد عبده و سید جمال نیز از همسویی مشروط با آنها خودداری نکردند (دخانیاتی، ۱۳۶). با این حال، ماهیت حکومت توفیق پاشا را که در دست بیگانگان بازیچه‌ای بیش نبود، می‌توان سرکوبگر وصف نمود.

دوران خدیوی عباس حلمی دوم با آغاز جنگ جهانی اول پایان یافت. او که در ۱۳۱۰ ق / ۱۸۹۲ م بر مسند نشسته بود، در آغاز فردی ملی‌گرا و علاقه‌مند به میهن می‌نمود، هرچند گفته‌اند که در حمایت از میهن‌پرستان مصری غرضهای سیاسی خاصی را دنبال می‌کرد (نک‌ : فقی، چ دارالهلال، ۳۳). تشتت و پیچیدگی وضعیت کشور همچنان از روزگار توفیق پاشا ادامه داشت. وضعیت اروپا نیز چندان ثباتی نداشت و در این میان سایۀ انگلیس همچنان بـر سر خدیـو سنگینی می‌کـرد. از ایـن‌رو نمی‌تـوان سمت‌گیـری سیاسی خدیو جوان را به روشنی دریافت. او در آغاز کار زندانیان ابدی و تبعیدشدگان انقلاب عرابی پاشا را آزاد کرد (نک‌ : صبیح، ۱۵). در زمان او شیخ محمد عبده که اندیشه‌های سیاسی ملی ـ اسلامی در سر داشت، فکر تبدیل الازهر، به عنوان مرکز آموزش دینی در جهان اسلامی را به مرکزی برای هدایت دینی و سیاسی، مطرح ساخت. خدیو در ۱۳۱۳ ق / ۱۸۹۵ م، او را فاعل مختار الازهر کرد. به طور طبیعی، گروهی از عالمان الازهر با اندیشه‌های متجددانۀ شیخ محمد مخالفت کردند. خدیو هم اندک اندک وجود او را به‌ویژه در قضیۀ زمینهای اوقافی که میل به دست آوردن آنها را داشت و عبده با او مخالفت کرد، مخالف سودآوریهای خود یافت (نک‌ : فقی، چ دارالشروق، ۳۵، چ دارالهلال، ۳۳). در همین زمان اختلاف قبطیها و مسلمانان هم در قالب دو حـرکت حزبـی ملی ـ میهنـی در روزنامه‌ها بـالا گرفت، کـه بـا صدارت پطرس غالی از گروه قبطیها و کوششهای او برای اتحاد با مسلمانان و تشکیل جبهۀ واحد مصری اصلاح شد (همو، چ دارالشروق، ۳۶).

با آغاز جنگ جهانی اول، خدیو عباس حلمی هم از کار کنار گذاشته شد و انگلیس قیمومت مصر را در دست گرفت. در حقیقت می‌توان گفت که کار سلسلۀ خدیویه، در این نقطه به پایان رسید. از این زمان تا ۱۳۷۱-۱۳۷۲ ق / ۱۹۵۲-۱۹۵۳ م، ۳ حاکم آخری سلالۀ محمدعلی پاشا نام سلطان بر خود نهادند و به حکومت خاندان، با از میان رفتن امپراتوری عثمانی پس از جنگ جهانی اول، اما در زیر نفوذ انگلیس ادامه دادند. در حالی‌که قدرتهای تازۀ جهانی هم پا به عرصه گذاشته بودند، مصر، به‌سبب موقعیت سیاسی ـ منطقه‌ای خاص و نقش تاریخی‌اش، در منطقه‌ای که برای آن طرحهای تازه‌ای، همچون ایجاد دولت اسرائیل، در دست اجرا بود، سخت اهمیت داشت. پادشاهان سلسلۀ خدیوی، دیگر نه مانند محمدعلی و ابراهیم پاشا، انگیزه و توان دوران‌سازی داشتند، و نه خوگرفتن آنان با اشرافیت وابسته به غرب به آنان اجازه می‌داد که نقشی برتر در سیاست سازندۀ منطقه برعهده گیرند. مصر پس از جنگ جهانی دوم، به کشوری تبدیل شده بود که از سده‌های میانی بیرون آمده، اما پیشرفت آن در نقطه‌ای متوقف مانده بود. مصر چهرۀ جامعه‌ای دوپاره به خود گرفته بود که زندگی در شهرها و روستاهایش به کلی با هم تفاوت داشت و در شهرها نیز شکاف طبقاتی به خوبی محسوس بود، با اقتصادی بیمار و بی‌تولید و سخت وابسته (قس: واتیکیوتیس، «تاریخ مصر»، 8). این وضعیت با دیوان‌سالاری گسترده و فاسد خاص کشورهای شرقی، چونان آتش زیر خاکستر ادامه داشت تا آنکه گروهی از افسران ملی‌گرای مصری قیام کردند و سلسلۀ خدیویه و سلطنت را در مصر برانداختند و حکومت جمهوری تشکیل دادند که خود منشأ تاریخی جدید برای این کشور گردید.

 

مآخذ

برهان قاطع؛ بنولا، فردریک، کتاب مصر و الجغرافیا، ترجمۀ احمد زکی، بولاق، ۱۳۱۰ ق؛ جبرتی، عبدالرحمان، دراسات و بحوث، به کوشش احمد عزت عبدالکریم، قاهره، ۱۹۷۶ م؛ حسام‌السلطنه، سلطان‌مراد، سفرنامۀ مکه، به کوشش رسول جعفریان، قم، ۱۳۷۴ ش؛ دخانیاتی، علی، تاریخ افریقا (ترجمه و تألیف)، تهران، ۱۳۵۸ ش؛ رزق، یونان لبیب، الخارجیة المصریة، قاهره، ۱۹۸۹ م؛ زیدان، جرجی، تاریخ مصر الحدیث، قاهره، ۱۹۱۱ م؛ السودان فی العهد العثمانی، ترجمۀ صالح سعداوی، استانبول، ۲۰۰۷ م؛ سینویه، ژیلبر، الفرعون الاخیر، ترجمۀ حافظ جمالی، دمشق، ۲۰۰۵ م؛ شبیکه، مکی، تاریخ شعوب وادی النیل، بیروت، ۱۴۰۰ ق / ۱۹۸۰ م؛ شکری، علی، النهضة و السقوط فی الفکر المصری الحدیث، بیروت، ۱۹۸۲ م؛ شکری، محمدفؤاد، مصر و السودان، قاهره، ۱۹۶۳ م؛ شیال، جلال‌الدین، التاریخ و المؤرخون فی مصر فی القرن التاسع عشر، پرت‌سعید، ۱۴۲۰ ق / ۲۰۰۰ م؛ صبری، محمـد، تـاریخ مصر من محمدعلی الی العصر الحدیـث، قـاهره، ۱۴۱۷ ق / ۱۹۹۶ م؛ صبیح، محمد، بطل لاننساه، بیروت / صیدا، منشورات المکتبة العصریه؛ طعمی، محیی‌الدین، معجم باشوات مصر، قاهره، مکتبة مدبولی؛ عزباوی، عبدالله محمد، الشوام فی المصر، قاهره، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛ عوض، لویس، تاریخ الفکر المصری الحدیث، قاهره، ۱۹۸۰ م؛ فقی، مصطفى، الاقباط فی السیاسة المصریة، قاهره، دارالشروق؛ همو، همان، دارالهلال؛ مرقس، سمیر، الحمامة و العقاب، قاهره، ۲۰۰۰ م؛ المنجد، بیروت، دارالمشرق؛ موجانی، علی و امیر عقیقی بخشایشی، تقاریر نجد، قم، کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران؛ یانگ، جرج، تاریخ مصر من عهد الممالیک الى نهایة حکم اسماعیل، ترجمۀ علی احمد شکری، قاهره، ۱۴۱۰ ق / ۱۹۹۰ م؛ یحیى، جلال، مصر الحدیثة، ۱۵۱۷- ۱۸۰۵ م، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب؛ یوسف، ابوسیف، الاقباط و القومیة العربیة، بیروت، ۱۹۸۷ م؛ نیز:

 

Holt, P. M., Egypt and the Fertile Crescent, New York, 1966; Hunter, F. R., «Egypt under the Successors of Muhammad ʿAli», The Cambridge History of Egypt, ed. M. W. Daly, Cambridge , 1998, vol. II; Lane, E. W., An Account of the Manners and Customs of the Modern Egyptians, London, 1981; Vatikiotis, P. J., The History of Egypt, Baltimore, 1980; id, The Modern History of Egypt, London, 1976 .

منوچهر پزشک

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1417
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست