آخرین بروز رسانی :
چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله
آلْتینْ اُرْدو، (= اردوی
زرین)، اصطلاحی که به حکومت اولاد باتو، پسر جوچی، در دشت قبچاق
و ولایات و ممالک شرقی و جنوبی و غربی و شمالی آن
گفته میشود. این حکومت از نیمۀ دوم سدۀ ۷ق /
۱۳م تا نیمۀ ۹ق / ۱۵م دوام داشت و بعد به دولتهای کوچکتری
منقسم شد و سرانجام همۀ متصرفات آن به دست دولت روسیۀ تزاری
افتاد و اکنون جزو خاک شوروی است که از آن جمهوریهای متعددی
پدید آمده است. آلتین اردو ترکیبی ترکی است و معادل
آن در زبان مغولی سیر اردو و در فارسی اردوی زرین و
در روسی «زولوتایا اوردا» ست. پایۀ این
نامگذاری را مورخان غربی (ازجمله در دایرةالمعارف اسلام) به
روسها نسبت میدهند و علت آن را آراستن اردو و خرگاه شاهان
و خانهای این حکومت با اوراق و صفحات زرین میدانند. ابن بطوطه در وصف دربار سلطان ازبک، یکی از خانهای
بزرگ آلتین اردو، مینویسد: که او روزهای
جمعه پس از نماز در قبهای به نام قبۀ زرین مینشست و آن قبه از شاخههای چوبی پوشیده از اوراق
زرین درست شده بود (ص ۳۳۲). شاید نیز بدین
جهت که چادرها و اردوهای ایشان به رنگ زرد بود که از نشانههای اقوام آسیای مرکزی شمرده میشد. این احتمال نیز هست که به منظور نشان دادن عظمت خویش
چنین نامی بر خود نهاده باشند، اما اصطلاح «سیر اردو» ظاهراً از
خود مغولهاست و از روسی ترجمه نشده است. از اوایل سدۀ
۸ ق / ۱۴م دو مأخذ فارسی در دست داریم که در یکی
اصطلاح «سیر اردو» و در دیگری هم اصطلاح سیر اردو و هم
اصطلاح اردوی زرین بهکار رفته است. یکی تاریخ وصاف
است که در آن آمده است: «اردوی زرین را که سیر اردو خوانند
بسوختند» (ص ۵۱۷). این عبارت به مناسبت جنگ خانگی
بزرگی است که در آن عصر میان شاهزادگان مغول در دشتهای آسیا
درگرفته بود. این جنگها میان متحدان چَپَر (چاپار) پسر قَیْدو
(قایدو) از یکسو و میان توا از احفاد چغاتای (پسر چنگیز)
و متحدانش از سوی دیگر بود که به نابودی قوای چپر پسر قیدو
(پسر اوگتای) انجامید. اردوی زرین یا جانشینان
باتو در این جنگها از چپر و قیدوییان حمایت میکردند و شاید هم سپاهی به یاری ایشان
فرستاده بودند و این امر موجب شده بود که نگارندۀ تاریخ
وصاف شکست قیدوییان را شکست اردوی زرین بداند. ایلخانان
ایران با اردوی زرین دشمن بودند و شکست این اردو و همپیمانانش
در کتابهایی که در ایران تألیف شده بود، با نظر مساعد نگریسته
میشد. مأخذ دیگر تاریخ اولجایتو از کاشانی است که
در رویدادهای سال ۷۰۴ق /
۱۳۰۴م جنگهای شاهزادگان چنگیزی را از
زبان فرستادگان ایشان به دربار اولجایتو نقل میکند و میگوید: «عاقبت، ییسور و
چنکشی ایشان (یعنی قیدوییان) را فرو
گرفتند و منهزم کردند و سیره اردو (اردوی زرین) را بغارتیدند»
(ص ۳۶). در اینجا هم مقصود از سیره اردو سپاهیانی
است که خانِ اردوی زرین به یاری قیدوییان
فرستاده بود. پس اصطلاح سیر اردو اصطلاحی است که از خود مغول است.
اردوی زرین در تاریخ
به امپراتوری وسیع باتو پسر جوچی (پسر ارشد چنگیز) و جانشینان
او گفته میشود که از سوی مشرق و جنوب شرقی
به متصرفات آق اردو و از سوی جنوب به کرانههای شمالی
و شمال غربی دریای خزر و به رود تِرِک (که در گرجستان و قفقاز
از مغرب به مشرق جاری است و به دریای خزر میریزد) و به دریای سیاه و از مغرب به کشورهایی
که امروز به اروپای شرقی معروف هستند، محدود بود.
بهترین و جامعترین وصف از قلمرو حکومت خانان اردوی زرین از مؤلفان و
جغرافینویسان عرب سدۀ ۸ و ۹ق / ۱۴ و ۱۵م است؛ زیرا
میان خانهای اردوی زرین و دولت ممالیک مصر، روابط
بسیار نزدیک و دوستانۀ سیاسی و اقتصادی برقرار بود و فرستادگان سلاطین
مصر اطلاعات جامع و دقیقی از اردوی زرین و متصرفات آن کسب
کرده بودند. خلاصۀ این اطلاعات را قلقشندی آورده است (۴ /
۴۵۳-۴۶۹) وی به نقل از مسالک الابصار
از شیخ علاءالدولة بن نعمان خوارزمی، حد قلمرو آلتین اردو یا
به گفتۀ او «خوارزم و قبچاق» را چنین مینویسد: «طول این
مملکت از دریای اصطنبول (یعنی دریای سیاه)
تا نهر اریس (رودی در بلاد ترکستان که از مشرق به مغرب جریان
دارد و به سیر دریا یا سیحون میریزد) مسافت شش ماهه راه است و عرض آن از بلغار (کنار ولگا) تا باب
الحدید (باب الابواب یا دربند یعنی شهر باکو) تقریباً
چهارماهه راه است. مجموع این مملکت از ورعات (درست آن: دَرْغان) خوارزم از
مشرق تا باشقرد و از خوارزم تا نهایت بلاد سیر است که منتهای
بلاد شمال است» (۴ / ۴۵۲). نیز قلقشندی از
مسالک الابصار نقل میکند که «مبدأ عرض این مملکت از دیر
همو (؟) است که از بناهای اسکندر است و از قدیم بر آن دری آهنی
بوده است تا بلاد بوغره، و طولش از آب اریس، از بلاد خطاست تا اصطنبول یعنی
قسطنطنیه و این طول از بلادی که «کَمْخ» نامیده میشود و میان روس و فرنگ مشترک است، کمی تجاوز میکند».
دیرقیو که ابن نعمان گفته
است مُصَحف و مُحَرف «دمیرقَپو»ست که به ترکی به معنی دروازۀ آهنین
یا باب الحدید است و مقصود همان دربند یا باب الابواب است.
«بوغره» صورت دیگری از بلغار و بُرغار است که در کنار ولگا قرار داشت.
بلاد کمخ که میان روس و فرنگ مشترک است همن بلاد کومانهاست (کمخ تحریف
از کُمَن) که نخست بر ترکانِ دشت قبچاق اطلاق میشد و پس از شکست از
باتو و فرارشان به هنگری و مجارستان به قسمتی از هنگری اطلاق میگردید.
نیز قلقشندی میگوید: «از حسن رومی تاجر جهانگرد حکایت شده است که طول
این مملکت از شهر باکو معروف به بابالحدید تا حدود
بلاد خطا (چین شمالی) است و با راه رَویِ کاروانیان پنج
ماهه راه است و عرض آن از جیحون تا طونا (دانوب) است» (۴ /
۴۵۲-۴۵۳). پس از آن قلقشندی کشورهای
گوناگون این ناحیۀ پهناور را این چنین میشمارد: ۱.
خوارزم؛ ۲. دشت قبچاق؛ ۳. بلاد خزر با مرکز آن به نام بَلَنْجَر؛
۴. قِرِم (شبهجزیرۀ کریمه) با مرکز آن به عنوان صُلْغات و با شهرهای اُکَک و
صُوداق و کَفا؛ ۵. بلاد اَزَق (آزوف) با شهرهای کَرْش (کرچ، واقع در
تنگۀ کرچ میان دریای سیاه و دریای آزوف)؛
۶. بلاد چرکس؛ ۷. بلاد بلغار (کنار ولگا)؛ ۸. بلاد اولاق (افلاق
یا والاخی)؛ ۹. بلاد آص (آس)؛ ۱۰. بلاد روس.
متصرفات اردوی زرین، در
قسمت اروپایی، امیرنشینهای روس را دربر میگرفت که شامل کیف، مسکو، ریازان، چرنیکوف، سوزدال، سمولینسک،
ولادیمیر و جز آن میگشت. تصرف بیشتر این
ولایات در زمان اوگتای قاآن صورت پذیرفت و پسران اوگتای و
چغتای و جوچی و نیز سردار بزرگ مغول سبتای یا
سوبادای در این جنگها شرکت داشتند، اما ظاهراً فرمانده کل این
قوای عظیم باتو پسر ارشد جوچی بود. این سپاه بزرگ در «سال
بوزینه» در جمادیالثانیۀ
۶۳۳ ق / فوریۀ ۱۲۳۶م به
سوی روسیه و اروپا روان شد. به گفتۀ رشیدالدین
فضلالله (جامع التواریخ، به کوشش بلوشه، ۲ / ۴۳)،
باتو با لشکر به قصد پولو (لهستان) و باشغرد بر نشست. «پولو قومی بسیار
بودند و به ملت نصاری، و سرحد ولایتِ ایشان به فرنگ متصل». پس
از فتح لهستان آس و بلغار را گرفتند. در پاییز ۶۳۴
ق / ۱۲۳۷م شهر «ریازان» را محاصره کردند و پس از
۳ روز بگرفتند. باتو ۲ ماه شهر کیف را محاصره کرد و سرانجام، به
کمک قدان و بوری، آن شهر نیز گرفته شد و شهر مسکوا را نیز در
۵ روز بگرفتند (همو، ۲ / ۴۵-۴۶). تصرف مسکو
به گفتۀ گروسه در رجب ۶۳۵ ق / فوریۀ
۱۲۳۸م اتفاق افتاد. مغولان شهر سوزدال را آتش زدند و
مردمِ شهرِ ولادیمیر را قتل عام کردند (ص
۴۳۴-۴۳۵).
نیروهای مغول، لهستان و
مجارستان را به باد غارت و کشتار دادند و از رود دانوب گذشته تا نزدیکی
وین پیش رفتند. در این میان خبر رسید که اوگتای
قاآن در ۴ جمادیالثانیۀ
۶۳۹ ق / ۱۰ دسامبر ۱۲۴۱م
در اثر بادهخواری بسیار درگذشته است. بنابراین سپاهیان
مغول دست از پیشروی در اروپای شرقی کشیده به سرعت
به مغولستان بازگشتند.
بنابراین، متصرفات باتو فرزند جوچی
از مغرب تا رودهایی که به دریای سیاه میریزد تا شبه جزیرۀ قرم یا کریمه را شامل
میشد و بنا به وصیت چنگیز تا آنجا که سم اسبان مغول در سمت مغرب
میرسید، به جوچی تعلق داشت و پس از او باتو با توسعۀ این
متصرفات وارث پدر خود گردید.
قلقشندی وصف «اقالیم» اردوی
زرین یا به گفتۀ او «خوارزم و قبچاق» را از خوارزم آغاز میکند و اگرچه مدتها پیش
از روزگار او، خوارزم از اردوی زرین جدا شده و به تصرف تیمور و
اولاد او درآمده بود، اما او زمان باتو و برکه (برکای) و ازبک را وصف میکند. ابنبطوطه که در نیمۀ اول سدۀ ۸ ق /
۱۴م در زمان سلطنت محمد ازبک
(۷۱۲-۷۴۱ق /
۱۳۱۲-۱۳۴۰م) به خوارزم سفر کرده،
امیر خوارزم را قُطْلودَمِر پسرخالۀ ازبک و بزرگترین امرای
او میخواند (ص ۳۶۱).
پس از آن قلقشندی به وصف دشت
قبچاق و شهر صرای (سرای، پایتخت اردوی زرین) میپردازد و سپس از بلاد خَزَروقِرِم (شبه جزیرۀ کریمه)
با مرکز آن «صُلْغات» (امروز استاری ـ کریم[۱]) سخن میگوید. وی ازجملۀ شهرهای قِرِم «اُکَک» را نام میبرد، اما در اینجا
(به پیروی از ابوالفدا در تقویم البلدان) مرتکب اشتباهی
شده و گفته است: اُکَک در کنار اِتِل (= ولگا)، و میان سرای و بُلار
واقع است. پس از آن میگوید اکک در شمال شرقی صوداق و
در شمال غربی کَفاست (۴ / ۴۶۰). اگر اکک در کنار
رود ولگا باشد، از قرم نیست و اگر نزدیک صوداق و کفا باشد از قرم است
ولی نمیتواند در کنار ولگا باشد، اما چنانکه یول
در تعلیقات خود بر سفرنامۀ مارکوپولو یادآور شده است (گیب، 357)، اکک واقع در کنار ولگا
(آن نیز از بلاد آلتین اردو) و در ۶ مایلی ساراتوو
قرار داشت، اما اکک قرم محل کوچکی بود که در نقشههای دریایی
قدیم به نام لوکاکی یا لوکاگ[۲] یاد شده و در ساحل
دریای آزوف قرار داشته و این همان شهر است که ابن بطوطه آن را دیده
و مسافت میان آن و شهر سرای را ده روزه راه دانسته است (ص
۳۴۴؛ گیب، 357).
از شهرهای قِرِم، به نقل قلقشندی
از ابوالفدا در تقویم البلدان، شهر صوداق یا سرداق بود که ابنبطوطه نیز
آن را یاد کرده است. به گفتۀ گیب این شهر امروز سوداق[۳] نامیده میشود (همانجا). شهر معروف دیگر شبه جزیرۀ قرم کَفا یا
کَفَه بود. پس از آن قلقشندی (۴ /
۴۶۱-۴۶۶) به نقل از تقویمالبلدان، به وصف بلاد اَزَق یا آزوف میپردازد و بعد از بلاد
چرکس واقع در مشرق دریای سیاه سخن میگوید و سپس از بلغار کنار ولگا و شهرهای اقجا کرمان و صارمی
کرمان گفتوگو میکند.
شهر آقجا کرمان یا آق کرمان (شهر
سفید) در کنار غربی مصب دنیستر قرار داشت و از
۶۳۸ ق / ۱۲۴۱م به تصرف اردوی زرین
درآمده بود (نک : دایرةالمعارف اسلام، ذیل آق کرمان).
قلقشندی پس از آن از «بلاد
الاَوْلاق» سخن میگوید که همان افلاق و بُغْدان یا
والاخیای زمانهای بعد است. پس از آن از بلاد «آص» (آس، اوست،
آلان) و سپس از بلاد روس سخن به میان میآورد. ازجملۀ شهرهای
آلتین اردو «کوماجر» را نام میبرد که میان
باکو و آزوف واقع است. این همان شهر ماجَر است که ابن بطوطه از آن دیدن
کرده است (صص ۳۲۸-۳۳۱). ماجر در کنار رود کوما[۴]
قرار داشت و به همین جهت آن را کوماجر نیز گفتهاند. این محل
امروز به برگومجاری معروف است و در ۱۱۰ کیلومتری
شمال شرقی گئورگیوسک واقع است (گیب، 357).
شهر سرای
بنا بر تصریح عطاملک جوینی
که اثر خود را در ۶۵۸ ق / ۱۲۶۰م نگاشته
است، «باتو در مخیم خویش که در حدود ایتیل (ولگا) داشت
مقام فرمود و شهری بنا نهاد که آن را سرای میخوانند». این قدیمترین سندی است که
دربارۀ بنای شهر سرای، پایتخت اردوی زرین یا
آلتین اردو در دست است. پس از آن رشیدالدین فضلالله (جامع التواریخ، به کوشش بلوشه، ۲ /
۱۳۷) میگوید: «باتو در سنۀ خمسین
و ستمائة (۱۲۵۲م) بر کنار آب اتیل به موضع سرای
وفات یافت». با این همه بعضی از متأخران بنای شهر سرای
را به برکه (برکای) پسر سوم جوچی نسبت دادهاند (قلقشندی،
۴ / ۴۵۷). احتمال میرود که شهر بناشده
از سوی برکه همان سرای جدید باشد.
بارتولد میگوید: درحالی
که جغرافیدانان از یک شهر به نام سرای بحث میکنند در روی سکههایی که پیدا شده کلمۀ «سرای
الجدید» دیده میشود (یعنی این
سکههای خانان آلتین اردو در شهر سرای الجدید ضرب شده
است). تاریخ قدیمیترین سکهها ۷۱۰ق / ۱۳۱۰م است. تنها
مؤلف قدیم که از سرای الجدید نام برده، شمسالدین شجاعی مصری است که ابن قاضی شهبه از او نقل
کرده است (دایرةالمعارف اسلام، اول، ذیل سرای): بنابراین
گفتار، ازبک خان در سرای الجدید وفات یافته است
(۷۴۳ق / ۱۳۴۲م).
دربارۀ آثار باقیمانده از شهر سرای باید گفت که در کنار نهر آختوبا (آق تپه)
از شعب ولگا، ویرانههای دو شهر به دست آمده است: یکی
از این ویرانهها در شهر تسارِف و دیگری در
کنار شهر سلیت رنویه[۵] یا سلیت رنو
گوردوک[۶] (همانجا). معلوم نیست سرای جدید قسمتی از
شهر سرای و یا شهری نو بوده که در جای دیگری
احداث شده و نیز دانسته نیست کدام یک از این دو شهر پایتخت
آلتین اردو بوده است؟ ابوالفدا میگوید میان
مصب ولگا در دریای خزر و شهر سرای دو روزه راه است. این
سخن با شهر سلیت رنویه تطبیق میکند. اما به گفتۀ همو
شهر سرای در زمین مسطحی بنا شده بود. ابنبطوطه نیز میگوید: «فی بسیط من الارض». به گفتۀ شهابالدین عمری در وسط شهر استخر کوچکی قرار داشت و این
با شهر تسارِف مناسب است (همانجا). بارتولد میگوید: حفریاتی
که ترشچنکو در ۱۲۵۹-۱۲۶۷ق /
۱۸۴۳-۱۸۵۱م در محل سرای
کرده، جای اعتراض باقی نمیگذارد که در این
محل در گذشته شهری بزرگ بوده است. تحقیقات گریگوریف در
۱۲۶۱ق / ۱۸۴۵م نیز این
مطلب را تأیید میکند. سلیت رنویه
شاید محل سرایی بوده است که باتو بنا کرده بود. در
۱۲۶۰ق / ۱۸۴۴م سابلوکوف این
نظر را اظهار کرد که سلیت رنویه بایستی در محل «سرای
قدیم» و تسارف در محل «سرای جدید» بنا شده باشد. این نظر
را دیگر دانشمندان روس نیز بعدها تأیید کردند و البته
نظرهای مخالفی هم اظهار شد. شهر سرای در ۷۹۷ق
/ ۱۳۹۵م به دست تیمور ویران شد. طی
کاوشگریهای ترشچنکو در آنجا اسکلتهای انسانهایی یافت
شده است که سر یا دست و پا نداشتند. شهر سرای دوباره در
۸۷۶ ق / ۱۴۷۲م از سوی راهزنانِ ویاتکا
و شاید در اتحاد با خانان قرم ویران گردید. در حدود
۹۶۱ق / ۱۵۵۴م که روسها شهر استراخان را
تصرف کردند، شهرهای مجاور تسارف و سلیت رنویه به صورت ویرانه
بودند (همانجا).
قلقشندی (۴ /
۴۵۷) از مسالک الابصار نقل میکند که: شهر سرای
در زمین شورهزاری بنا شده است و بارو ندارد. کاخ سلطنتی آن کاخی
بزرگ است که بر بالای آن هلالی زرین به وزن دو قنطار مصری
قرار دارد. در پیرامون کاخ بارویی است و در آن برجهایی
است که امیران در آن مینشینند و اقامتگاه
زمستانی ایشان است. سرای شهر بزرگی است با بازارها و
حمامها و ساختمانهای خیریه. در میان شهر استخری است
که آب آن برای استعمال (شستوشو) است، اما آب آشامیدنی از
رودخانهای است که در کوزهها میآورند. این
کوزهها را بر گردونهها میگذراند و برای
فروش به شهر میآورند. فاصلۀ این شهر
از خوارزم یک ماه و نیم راه است.
ابن بطوطه که در زمان ازبکخان به شهر سرای سفر کرده در اینباره چنین میگوید: «ما به شهر سرای رسیدیم که به سرای
برکه مشهور است. شهر سرای از زیباترین شهرهاست که بسیار
بزرگ است و در زمین همواری است و جای بر مردم آن از بسیاریِ
ایشان تنگ است. بازارهای زیبا و راههای گشاد دارد. روزی
با برخی از بزرگان به قصد گردش بیرون شدیم تا از بزرگی
شهر آگاهی یابیم، منزل ما در کناری از شهر بود. صبح از
آنجا سوار شدیم و بعدازظهر به آخر آن رسیدیم. نماز ظهر را را
خواندیم و غذا خوردیم و بازگشتیم و غروب به منزل خود رسیدیم.
روزی هم عرض شهر را پیمودیم و در یک نصف روز رفتیم
و برگشتیم. آبادانی شهر به هم پیوسته است و در آن ویرانه
و باغ نیست. در شهر ۱۳ مسجد برای اوقات نماز جمعه موجود
است که یکی از آن برای شافعیان است. مساجدی جز
مساجد جمعه بسیار است. در شهر طوایفی از اقسام مردمند که از جملۀ آن
مغولانند که اهل بلاد و سلاطین هستند (یعنی طبقۀ حاکم
بر شهرند). برخی از مغولان مسلمانند. از جملۀ اقوام ساکن در
شهر آسها هستند که مسلمانند. اقوام قبچاق (ترکان قبچاق) و چرکس و روس و روم نصارا
هستند. هر طایفهای (از ملیتها) در محلۀ
جداگانهای زندگی میکنند که در آن بازارهای
خود را دارند. بازرگانان و غربای عراقین و شام و دیگران در محلۀ مخصوصی
هستند که بارویی بر گرد آن است و این برای احتیاط و
پاسداری اموال بازرگانان است. کاخ سلطان را آلتون طاش میخوانند که به معنی سنگ زرین است» (صص
۳۵۶-۳۵۷). این نخستینبار است که «آلتین» یا «آلطون» به معنی زر برای
کاخ زرین آلتین اردو در منبعی دیده میشود. و این نشانۀ ۲ چیز است: یکی چیرگی زبان ترکی
و عنصر و قوم ترک بر زبان و قوم مغولی در دولتی که اصل آن مغولی
بوده است و دیگری ارتباط کاخ زرین و سنگ زرین با نام اردوی
زرین. طبیعی است که کاخ نمیتوانست زرین
باشد و نام آلتین تاش یادگار نامگذاری قدیم سیر
اردو یا اردوی زرین بود که یا برای گرانبها نشان
دادن اردو یا برای رنگ زرین آن بود. البته بودن «هلالی زرین
به وزن دو قنطار مصری» که از مسالک الابصار نقل شد نیز شاید در
این نامگذاری بیاثر نبوده است.
سیاست خارجی خانان آلتین
اردو
خانان اردوی زرین در طول
دوران قدرت خود در شرق با خان بزرگ مغول یا قاآن (که پایتخت او از
زمان قوبیلای قاآن به چین انتقال یافت) و با قیدو
پسر اوگتای (که از فرمان قاآن سرپیچید و امپراتوری پهناوری
برای خود در مغولستان و ترکستان بنا نهاد) و با احفاد چغتای که با قیدوییان
در نبرد همیشگی بودند، پیوسته در گیرودار بودند. امیرنشینهای
روسیه در سمت شمال و غرب باجگزار ایشان بودند و دولت ایلخانان
مغول در ایران با ایشان خصومت و کشمکش داشتند. خانهای آلتین
اردو اران و آذربایجان را که در تصرف ایلخانان مغول بود، جزو قلمرو
جوچی پسر بزرگتر چنگیز میدانستند و در نتیجه خود را وارث او میشمردند. خانهای
اردوی زرین در هر فرصتی که مییافتند بر
مرزهای ایلخانان در ایران میتاختند و حتێ گاهی
تا تبریز پیش میآمدند، ولی به هیچروی
به مقصود اصلی خود که تصرف اران و آذربایجان باشد نرسیدند. این
سیاست جغرافیایی با سیاست دینی توأم شد
و سیاست دینی دستاویز و بهانهای برای
پیشبرد مقاصد سیاسی و جغرافیایی گردید.
اجمال مسأله آنکه برکه برادر باتو ظاهراً به دست سیفالدین باخَرْزی
عارف بزرگ سدۀ ۷ق / ۱۳م اسلام آورد و این هنگامی بود که
باتو او را برای شرکت در نشاندن منکوقاآن بر کرسی قاآنی به
قراقوروم فرستاده بود. (قلقشندی، ۴ / ۴۷۴) وی
پس از جلوس بر تخت حکومت اردوی زرین در ترویج دین اسلام
کوشید و چون هولاکوخان خلافت عباسی را در بغداد برانداخت، این
کار بر او سخت گران آمد.
رشیدالدین فضلالله میگوید: «خاطر هولاکو از تحکمات برکای (برکه)
ملول شد» (جامع التواریخ، به کوشش علیزاده، ۳ /
۸۷) و علت آن بود که برکای از سوی باتو به قراقوروم رفت و
در نشاندن منکوقاآن بر تخت سلطنت از عوامل مؤثر شد. از اینرو برکای خود را در تثبیت حکومت منکوقاآن و برادرش هولاکوخان
مؤثر میدانست و پس از آنکه در دشت قبچاق به حکومت آلتین اردو رسید، ایلچیان
متواتر به خدمت هولاکو فرستاد و تحکمات کرد. کیفیت این تحکمات
را رشیدالدین توضیح نداده است، اما در کتاب النهج السدید
(نک : مقریزی، ۱ (۲) /
۴۷۳-۴۷۴، حاشیۀ ۵) از
قول یک اسیر بغدادی در اردوی هولاکو آمده است: رسم بر آن
بود که از فتوحات مغول از نهر جیحون به سوی مغرب هرچه به دست آید
۵ قسمت شود و از این ۵ سهم ۲ سهم از آنِ خان بزرگ و
۲ سهم از آنِ لشکر و یک سهم از خاندان باتو باشد. این رسم یا
عادت، ظاهراً قراری بوده که در نتیجۀ مساعدت باتو
برای رسیدن منکوقاآن به جانشینی خان بزرگ گذاشته شده بود.
در ۶۶۰ ق / ۱۲۶۲م از سوی برکه
۲ فرستاده به دربار هولاکو آمدند و سهم خاندان باتو را از فتوحات هولاکو در
ایران و بغداد خواستار شدند. در میان همراهان این ۲
فرستاده جادوگران هم بودند که جادوگران هولاکو را بفریفتند تا او را به پذیرش
درخواستهای برکه وا دارند. هولاکو آگاه گشت و آن جادوگران را بکشت. چون این
خبر به برکه رسید، به دشمنی با هولاکو برخاست و با بَیْبَرس
(المَلِکُ الظاهِر) سلطان مملوک مصر بر ضد هولاکو متحد گردید (همانجا). آنچه
در گزارش مذکور میتواند حقیقت داشته باشد همان مطالبۀ سهم
خاندان باتو از فتوحات هولاکو در ایران و عراق است، اما دربارۀ جادو
که در نزد مغولان سخت مهم بود، آنچه ظاهراً درست است، قضیۀ توتار
نوادۀ جوچی است که در نزد هولاکو بود و او را به جادوگری متهم
ساختند. هولاکو او را نزد برکه فرستاد و برکه او را به موجب قوانین چنگیزی
نزد هولاکو باز فرستاد. او را به فرمان هولاکو بکشتند (۱۷ صفر
۶۵۹ ق / ۲۱ ژانویۀ
۱۲۶۱م) (رشیدالدین، جامع التواریخ، به
کوشش علیزاده، ۳ / ۷۷). برکه نمیخواست توتار کشته شود
و منتظر بود تا هولاکو او را ببخشد، ولی چون هولاکو او را کشت برکه کینهاش را به دل گرفت (همانجا). هولاکو گفته بود اگرچه برکه بزرگتر است و او
«آقا»ست و من «اینی» هستم، اما چون رفتارش با من از «آزرم و حیا»
دور است و مرا تهدید میکند، دیگر او را تحمل
نخواهم کرد. چون برکا (برکه) از خشم هولاکو آگاه شد، گفت او شهرهای مسلمانان
را خراب کرده است و خاندانهای پادشاهان اسلام را برانداخته است و خلیفۀ
مسلمانان را بیمشورت با دیگران به قتل رسانده است.
اگر خداوند یاری دهد، انتقام خون بیگناهان را از او
خواهم گرفت. پس مسألۀ دین، پوششی بود بر هدفهای اساسی دیگر خان
آلتین اردو که مطالبات سهم فتوحات و مطالبۀ اران و آذربایجان
از آن جمله بود.
از آن تاریخ به بعد روابط ایلخانان
و آلتین اردو به تیرگی کشید و بارها به دشمنی و
نبرد انجامید و این دشمنیها و جنگها تا زمان توقتمش خان و چپاول
و کشتار فجیع او در تبریز ادامه داشت.
روابط خانهای آلتین اردو با
ممالیک مصر
روابط آلتین اردو با ممالیک
مصر از ۶۶۰ ق / ۱۲۶۲م یعنی
از همان هنگامی آغاز گشت که روابط آلتین اردو با هولاکو تیره
گردید. پیش از تیرگی روابط با هولاکو، برکه خان گروهی
را به یاری هولاکو در جنگ با مصریان (واقعۀ عین
الجالوت، ۶۵۸ ق / ۱۲۶۰م) فرستاده بود.
مصریان عدهای از این تاتارها یا
مغولان را در حالی که میخواستند از دمشق به مصر
بروند، بگرفتند. پس از آن در ۶۶۱ ق /
۱۲۶۳م جنگی میان هولاکو و برکه درگرفت که پیروزی
نخست از آنِ هولاکو و پس از آن از آنِ برکه بود. سپاهیان برکه ربیعالاول ۶۶۱ ق / ژانویۀ
۱۲۶۳م در کنار آب تِرِک لشکر هولاکو را شکست سختی
دادند و چون این خبر به مصر رسید، سلطان مصر، الملک الظاهر، و نیز مردم مصر
از اینکه هولاکو در جای دیگر دچار گرفتاری شده و از شام و
دمشق منصرف گشته است، شادمان شدند. الظاهر نامهای به نواب خود
نوشت تا آن تاتارها را که به فرمان برکه روی به مصر نهاده و گرفتار شده
بودند گرامی بدارند و پذیرایی کنند (مقریزی،
۴۷۳-۴۷۵).
اما، چنانکه از برخی منابع تاریخی
برمیآید، پذیرایی از تاتارها پیش از شکست سپاهیان
هولاکو از برکه و ظاهراً زمانی بوده است که روابط میان برکه و هولاکو
تیره شده، اما هنوز به جنگ نینجامیده بود، زیرا به گفتۀ رشیدالدین
(۳ / ۸۹) جنگ در ربیعالاول
۶۶۱ ق / ژانویۀ ۱۲۶۳م رخ
داده بود (جامعالتواریخ، به کوشش علیزاده، ۳ /
۸۹) در حالی که سپاهیان برکه در ۶۶۰ ق
/ ۱۲۶۲م به مصر رسیده بودند و سلطان مصر با آگاهی
از اختلاف میان دو دولت مغول درصدد جلب حمایت برکه برآمده بود. در
۹ محرم ۶۶۱ ق / ۲۳ نوامبر
۱۲۶۲م خلیفۀ عباسی الحاکم بامرالله که
از جانب سلطان مصر منصوب شده بود، در نماز جمعه که در آن سپاهیان برکه نیز
حضور داشتند، خطبهای خواند. سپس نامهای مبنی بر دلجویی از برکه و تحریض او بر
جهاد نوشته شد. پس از آن سلطان مصر نیز نامهای به برکه
نوشت و او را به جنگ با هولاکو برانگیخت (مقریزی، ۱ /
(۲) ۴۷۷-۴۷۹).
برکه در اول رجب ۶۶۱
ق / ۱۱ مۀ ۱۲۶۳م به سلطان مصر نامه نوشت و در آن از اسلام
خود و قومش آگاهی داد و از سلطان مصر خواست که او را در جنگ با هولاکو یاری
دهد. در ۱۶ شعبان ۶۶۱ ق / ۲۵ ژوئن
۱۲۶۳م خلیفه الحاکم بامرالله نماز جمعه را با حضور
فرستادگان برکه برپا کرد و در خطبۀ نماز سلطان و برکهخان را دعا گفت. در رمضان / ژوئیۀ همین
سال فرستادگان برکه در قلعۀ جبل قاهره حاضر شدند و خلیفه بر ایشان لباس پوشانید و
سلطان هدایای بسیاری برای برکه آماده کرد که تفصیل
آن در کتاب مفرج الکروب، نوشتۀ ابنواصل و نیز در کتاب النهج السدید آمده است (مقریزی،
۴۹۷، حاشیه). نامه در ۷۰ ورق به قطع بغدادی
نوشته شده و در آن سلطان، برکه را به جهاد بر ضد هولاکو ترغیب کرده بود.
چون این هدایا با فرستادگان
به قسطنطنیه رسیدند، امپراتور بیزانس، میخائیل هشتم
پالئولوگوس، از حرکت فرستادگان به سوی برکه جلوگیری کرد، زیرا
در همان زمان فرستادگانی از سوی هولاکو به دربار بیزانس آمده
بودند و امپراتور از ترس اینکه فرستادگان هولاکو از رسیدن رسولان
سلطان مصر آگاه شوند، آنان را از حرکت مانع آمد. این امر مایۀ خشم
الملک الظاهر گردید و سرانجام امپراتور ناچار شد فرستادگان را آزاد کند و به
سوی دشت قبچاق روانه سازد. در کتاب النهج السدید تفصیل مهمی
دربارۀ رسیدن سفیران مصر به دربار برکهخان هست که در آن از
آداب و رفتار مغولان و لباس و قیافۀ برکه تصویر دقیقی
آمده است (مقریزی، ۵۱۴، حاشیه).
برکه در ۶۳ ق /
۱۲۶۵م (رشیدالدین، جامع التواریخ، به
کوشش علیزاده، ۳ / ۱۰۴) در کنار رود کُر در حال لشکرکشی
به اران درگذشت و «صندوق او را به سرای باتو بردند» و منکوتمر پسر توقوقان
(طغان) پسر باتو در ۶۶۴ ق / ۱۲۶۶م به
جای او نشست.
منکوتمر مسلمان نبود، اما با ممالیک
مصر روابط حسنه داشت. وفات او به گفتۀ رشیدالدین (جامع
التواریخ، به کوشش بلوشه، ۲ / ۱۴۲) در
۶۸۱ ق / ۱۲۸۲م بود و پس از او تودا
مونککا (تودامنکو، تُدان منکو) پسر سوم توقان در همان تاریخ بر تخت نشست. او
در ۶۸۲ ق / ۱۲۸۳م نامهای به خط مغولی به سلطان مصر نوشت و در آن از اسلام آوردن خود
آگاهی داد (مقریزی، ۱ (۳) /
۷۱۶).
در ۶۸۶ ق /
۱۲۸۷م سلطان مصر، ملک منصور سیفالدین قَلاوون الفی، نامهای به دشت
قبچاق (آلتین اردو) نوشت و ۰۰۰’۲ دینار برای
تعمیر مسجد جامع قرم فرستاد و فرمود تا القاب سلطان را بر آن بنویسند.
در همین سال تدان منکو از سلطنت اردوی زرین استعفا کرد و راه
پارسایی و گوشهگیری در پیش گرفت و خواست تا برادرش
تلابُغا پسر منکوتمر را بر تخت بنشانند (مقریزی،
۷۳۸). رشیدالدین (جامع التواریخ، به کوشش
بلوشه، ۲ / ۱۴۲) میگوید پسران
منکوتمر وپسران تارتو، تدان منکو را به عنوان دیوانگی از پادشاهی
برکنار ساختند و خود به مشارکت، ۵ سال پادشاهی کردند. پس از آن به تفصیلی
که رشیدالدین آورده، توقتا پسر منکوتمر به کمک نوقای به پادشاهی
اردوی زرین رسید. تفصیل جنگهای توقتا با نوقا و
کشته شدن نوقا را رشیدالدین آورده است (همان،
۱۴۵-۱۵۰).
روابط ممالیک مصر با آلتین
اردو در زمان سلطنت ازبکخان بر اردوی زرین
(۷۱۲- شوال ۷۴۲ق /
۱۳۱۳-مارس ۱۳۴۲م) و سلطنت ملک
ناصر محمد بن قلاوون (بار سوم پادشاهی: شوال
۷۰۹-۲۱ ذیحجۀ
۷۴۱ق / مارس ۱۳۱۰-۷ ژوئن
۱۳۴۱م) به اوج خود رسید. ملک ناصر قلاوون از بزرگترین
سلاطین مملوک مصر بود و همو بود که در دومین دوران پادشاهی خود
در ۷۰۲ ق / ۱۳۰۳م در جنگ معروف
شَفْحَب، سپاهیان غازان را شکست سختی داد، اما سلطان (محمد) ازبک پسر
طغریلجه پسر منکوتمر که او را ملک مظفر غیاثالدین میخوانند نیز بزرگترین پادشاه خاندان جوچی از آلتین
اردو است که در رمضان ۷۱۲ق / ژانویۀ
۱۳۱۳م پس از عمش توقتا (طقطای مورخان عرب) در سرای
به تخت نشست. او مسلمان بود و در مسلمانی تعصب داشت و بسیاری از
بخشیان (روحانیون مغول) و جادوگران را کشت و با سلطان الملک الناصر
روابط بسیار نزدیکی برقرار کرد. در زمان او فرستادگان از هر دو
طرف به دربار یکدیگر آمد و رفت داشتند، چنانکه یکبار شمار فرستادگان ازبک به دربار سلطان مصر به ۱۷۴ نفر
میرسید (مقریزی، ۲ / ۱۳۲، حاشیه
به نقل از النهج السدید). ملک ناصر دختری از خاندان جوچی را از
سلطان ازبک خواستگاری کرد که نخست به علت درخواست مهر سنگین از سوی
ازبک، ناصر از آن چشم پوشید و بعد ازبک دختری را به نام طُلُنْبای
یا دُلُنْبیه از خاندان جوچی با جلال و شکوه فراوان فرستاد که
تفصیل آن در کتابهای مورخان مصر آن زمان آمده است. این دختر را
ملک ناصر نپسندید و پس از چندی او را طلاق داد و به عقد یکی
از امیران خویش درآورد. سرانجام این زن پس از چند بار ازدواج در قاهره درگذشت و این امر موجب سردی روابط دو
کشور شد که بعداً اصلاح شد (برای تفصیل، نک : مقریزی،
۲ / ۲۰۳، ۲۰۴، ۲۰۵،
۲۹۸).
مسألۀ دیگری
نیز مایۀ بروز رنجشی میان ازبکخان و الملک الناصر
گردید و آن حملات ازبکخان به قلمرو ایلخانان بود. ازبکخان توقع داشت که الملک الناصر در این حملات او را یاری
دهد. به گفتۀ وصاف (صص ۶۳۵- ۶۳۸) ازبکخان در زمان پادشاهی سلطان ابوسعید بهادر، آخرین ایلخان
بزرگ مغول در ایران، در «قلب شتاء» ۷۱۸ ق /
۱۳۱۹م به اران لشکرکشی کرد و تا کنار رود كُر آمد و
سپس جنگ ناکرده بازگشت، زیرا به او گفته بودند که امیر چوپان، سردار
ابوسعید، با ۱۰ ترمان لشکر
(۰۰۰’۱۰۰ نفر) در راه او کمین کرده
است. سمرقندی این بازگشت را هزیمت میداند (ص ۳۳). بار دیگر در ۷۲۵ق /
۱۳۲۵م امیر چوپان از سوی ابوسعید، لشکر
به دیار ازبک کشید و تا کنار آبِ تِرِک پیش رفت (همو،
۵۹). در ۷۳۶ق / ۱۳۳۶م
سلطان ابوسعید برای دفع حملۀ ازبک خان، به اران و شروان رفت و
همانجا فوت کرد (همو، ۹۸-۹۹).
به نقل رمزی (۱ /
۵۲۸)، ازبکخان از ملک ناصر در جنگ با سلطان ابوسعید
یاری خواسته و ملک ناصر به این استمداد پاسخ نداده بود زیرا
گویا ابوسعید و امیرچوپان از ملک ناصر درخواست آشتی کرده
بودند و ملک ناصر، ابوسعید را از قصد ازبک در حمله به اران و آذربایجان
آگاه ساخته و امیرچوپان از این امر سپاسگزاری کرده هدایایی
به ارزش ۰۰۰’۵۰ تومان برای ملک ناصر فرستاده
بود. این مسأله بر ازبکخان گران آمد و نامهای عتابآمیز
برای ملک ناصر فرستاد. ناصر عذر آورد که این امر برای پاسخ به
دعوت به اقامۀ شعایر اسلام بوده و او نمیتوانسته از آن تخلف
کند.
مقریزی در ذکر رویدادهای
سال ۷۱۷ق / ۱۳۱۸ م میگوید که در این سال نامۀ اسماعیل
بن محمد بن یاقوت سلامی به الملک الناصر رسید که ابوسعید
پسر اُلجایتو (یعنی سلطان محمد خدابنده) و وزیرش خواجه علیشاه
و امیرچوپان و امیران بزرگ مغول به صلح (با سلطان مصر) گردن نهادهاند و با این نامه هدیهای از خواجه رشیدالدین
همراه بود. از سوی سلطان مصر هدیۀ بزرگی
برای سلطان ابوسعید فرستاده شد (۲ / ۱۷۵). این
گفته نشان میدهد که نامۀ ابوسعید
در همان آغاز سلطنت او و پیش از قتل رشیدالدین بوده است. نیز
میرساند که سیاست دربار ابوسعید (چون خود ابوسعید در آن
زمان نوجوان بود) تغییر کلی کرده بود و دربار او میخواست به هر وسیله اتحاد سلطان مصر را با آلتین اردو بر هم
بزند و در این کار توفیق هم به دست آورده بود. شاید بزرگترین
علت این کار، نومیدی کلی دربار ایلخان از هدف قدیمی
خود، یعنی رخنه در شام بوده است و از اینرو میخواستهاند با آشتی با ممالیک مصر تمام هم خود را متوجه دشمن شمالی
یعنی آلتین اردو سازند.
روابط آلتین اردو با امیران
روسیه
امیران روسیه در مسکو و
شهرهای دیگر تابع و باجگزار خانهای آلتین اردو بودند.
آلکساندر نوسکی[۱] (۶۱۶-۶۶۱ ق /
۱۲۲۰-۱۲۶۳م) امیر بزرگ روسیه
که در مغرب، آلانها و سوئدیها و لیتوانیاییها را
شکست داده بود و به علت مغلوب ساختن سوئدیها بر روی رودخانۀ
نوا[۲] (در ۶۳۷ ق / ۱۲۴۰م) به
لقب نوسکی معروف شده بود، در مشرق و جنوب در برابر مغولها یعنی
خانهای آلتین اردو سیاست فرمانبری و تبعیت را در پیش
گرفت و فرمان مغولان را مبنی بر سرشماری، برای گرفتن مالیات
از روسها، گردن نهاد. باتو او را در ۶۴۰ ق /
۱۲۴۲م با برادرش اندری به قراقوروم نزد خان بزرگ
اوگتای فرستاد. آلکساندر نوسکی در ۶۶۱ ق /
۱۲۶۳م هنگام بازگشت از دربار آلتین اردو از دنیا
رفت.
در زمان اوزیکخان دخالت آلتین اردو در امور امرای روس به اوج خود رسید
و به حوادث مهمی در تاریخ روسیه انجامید. میخائیل،
امیر تِوِر با گئورگی (یورمی) امیرِ مسکو در رسیدن
به مقام امارت بزرگ روس به ستیز پرداختند و روسها به عللی جانب میخائیل
امیر تِوِر را گرفتند. پس از مرگ توقتا و جلوس ازبکخان، میخائیل
برای بیعت با ازبک و تبریک جلوس او به دربارش رفت و ۲ سال
در سرای ماند. ازبک فرمانی دایر بر تصدیق امارت (کینیاز
بودن) او صادر کرد و او را روانۀ تِوِر ساخت. در این میان گئورکی امیرِ مسکو به
وسایل بسیاری متشبث گشت تا فرمان کینیاز بودن خود
را از ازبکخان گرفت و میخائیل از امارت عظمێ معزول گردید.
میخائیل به فرمان ازبک گردن ننهاد، ولی فرستادگان مغول را با
احترام پذیرفت. پس از آن میخائیل و گئورکی برای
محاکمه به دربار ازبکخان رفتند و گئورگی معایب و
نافرمانیهای میخائیل را برشمرد تا آنجا که ازبک فرمان قتل
وی را صادر کرد (۷۱۸ق / ۱۳۱۸م)
و گئورکی کینیازِ بزرگ روس گردید. پس از آن دیمتری
پسر میخائیل به آلتین اردو رفت و خدمات و اخلاص پدر خود را به
ازبکخان گوشزد کرد تا آنجا که ازبک دیمتری را به جای پدرش میخائیل
به مقام کینیازی منصوب کرد. در ۷۲۵ق /
۱۳۲۵م گئورگی به اردوی زرین رفت و دیمتری
نیز به آنجا شتافت و چون چشمش به گئورگی افتاد او را همانجا به قتل
رسانید. ازبک پس از چندی دیمتری را به قصاص قتل گئورگی
بکشت و مقام کینیازی را به آلکساندر برادر دیمتری و
پسر میخائیل داد. پس از آن ازبک، شفقالخان پسرعم خود را برای
اصلاح برخی امور به تِوِر فرستاد ولی کینیاز آلکساندر با
برخورداری از حمایت مردم تِوِر شفقالخان را با بسیاری
از فرستادگان ازبک به قتل رساند. ازبک، ایوان اول پسر دائیل و برادر
گئورگی مقتول را که کینیاز مسکو بود به دربار خود فرا خواند و
فرمان داد به تِوِر لشکرکشی کند. ایوان (ایوان دانیلوویچ)
با سپاهیانی از مسکو و سوزدال و مغول، تِوِر را در محاصره گرفت و آن
شهر را به تصرف درآورد و بیشتر مردم آن را کشت. ازبک به پاس این موفقیت
ایوان دانیلوویچ را کینیاز بزرگ سرتاسر روسیه
کرد و از آن تاریخ شهر مسکو روی به ترقی نهاد و دیگر امیران
روسیه به فرمان کینیاز مسکو درآمدند. ایوان حق جمعآوری
مالیات برای آلتین اردو را از نواحی روسیه به دست
آورد و از اینرو به لقب «کالیتا» (کیسۀ پول)
مشهور گردید. ایوان دانیلوویچ در اثر اطاعت از آلتین
اردو نفوذ خود را در داخل روسیه استحکام بخشید. او تا شوال
۷۴۱ق / مارس ۱۳۴۱م زنده بود (رمزی،
۱ / ۵۳۵-۵۴۱؛ بریتانیکا، ذیل
ایوان اول دانیلوویچ[۳]).
پس از مرگ ازبکخان در
۷۴۲ق / ۱۳۴۱م پسرش جانی بیک
خان به پادشاهی رسید. جانی بیکخان در
۷۵۸ق / ۱۳۵۷م پس از بازگشت از تبریز
و رهانیدن مردم آذربایجان از بیداد ملک اشرف چوپانی
درگذشت. پس از او پسرش بردیبیک به پادشاهی
رسید و او نیز پس از دو سه سال درگذشت و كرسی آلتین اردو
با مرگ او از اخلاف باتو خالی ماند و همهجا ازجمله در استراخان و قرم (کریمه)
مدعیان سلطنت و استقلال پیدا شدند. اگرچه بعضی از مورخان ازجمله
ابنخلدون توقتمشخان را پسر بِردیبیک دانستهاند، اما ظاهراً توقتمشخان از اولاد خانهای آق اردو است (نک : آق
اردو، توقتمشخان). در این میان مردی نیرومند به نام مَمایخان در قرم ظهور کرد و بر شهر سرای مسلط شد. به این سبب که او
گاه به گاه یکی از افراد را بهعنوان اینکه از خاندان باتوست به
تخت مینشاند، به تاجبخش معروف گشت. امیر ممای که در کارهای کینیازهای روس نیز دخالت میکرد، سرانجام مجبور
به جنگ با کینیاز بزرگ روس شد.
دیمتری دُنسکوی در
۹ سالگی، با عنوان امیر یا کینیاز مسکو، جانشین
پدرش ایوان دوم شد. وی پس از تأمین موفقیت خود در شمال
شرقی روسیه، توجه خود را معطوف آلتین اردو در جنوب ساخت. ممای
توانسته بود موقتاً از اضمحلال اردوی زرین جلوگیری کند و
به اراضی روسیه که از باجگزاری سر باز میزدند، حمله کند. ولی روسها لشکریان ممای را شکست دادند
و سرانجام ممای با جمعآوری لشکری عظیم به مقابله با دیمتری
شتافت. جنگ بسیار سختی در دشت کالیکوو[۴] در ملتقای
رود دُن با نپریادوا[۵] درگرفت که به شکست اردوی زرین
انجامید و چون این پیروزی برای دیمتری
در کنار رود دُن اتفاق افتاد، او در تاریخ روسیه به دیمتری
دُنسکوی معروف گردید (۷ جمادیالثانی
۷۸۲ق / ۸ سپتامبر ۱۳۸۰م). پس از
آن ممای در جنگ با توقتمشخان شکست خورد و هلاک شد.
چیزی نگذشت که توقتمشخان با سپاهی فراوان روی به مسکو نهاد
(۷۸۳ق / ۱۳۸۱م) و دیمتری
دُنسکوی از ترس او از مسکو بیرون رفت و توقتمشخان شهر را در
۱۳ جمادیالثانی ۷۸۵ق /
۱۳ اوت ۱۳۸۳م گرفت و به باد چپاول داد. پس از
آن باز تا مدتی کینیازهای روسیه و مسکو ناچار به فرمانبری
از خانهای اردوی زرین گشتند.
زوال حکومت آلتین اردو
توقتمشخان یکی
از پادشاهان بزرگ آلتین اردو بود، اما در روزگار او امیرتیمور
۲ بار به دشت قبچاق لشکر کشید و شهر سرای را به باد چپاول و
کشتار داد و توقتمشخان با همۀ قدرت خود از
او شکست خورد و دیگر نتوانست قد راست کند و سرانجام پس از سالها دربهدری
در ۸۰۷ ق / ۱۴۰۴م در ناحیۀ تولس
درگذشت.
تیمور در یورش اول خود به
دشت قبچاق در ۷۹۳ق / ۱۳۹۱م، تیمور
قُتْلُغ پسر تیمور ملک و ایدیگو (یِدیگو) پسر
بالتی چاق (نطنزی، ۹۵: منجمباشی النجاق آورده که
نادرست است) و قویری جق اغلان از خاندان جوچی را نزد خود خواند
و تیمور قتلغ (از شاخۀ آق اردو) را بر اُلوس جوچی فرمانروا ساخت و قویری جق (یا
کویجه) اغلان را با او شریک نمود و ادیگو را نیز با ایشان
همراه کرد. تیمور قتلغ و ایدیگو از ادامۀ خدمت در نزد تیمور
سر باز زدند و قویری جق اغلان در خدمت او ماند. بار دوم که تیمور
توقتمش را شکست داد (۷۹۷ق / ۱۳۹۵م) قویری
جق را احضار کرد و او را بر اُلوس آلتین اردو حاکم ساخت. قویری
جق که نوادۀ اروس خان از شعبۀ آق اردو بود، در ۷۹۷ق /
۱۳۵۹م بر تخت آلتین اردو نشست (منجمباشی،نسخۀ خطی)
و در ۸۱۱ق / ۱۴۰۸م مرد. تیمور
قتلغ که از وفاداری به تیمور سر باز زده بود، در
۷۹۷ق / ۱۳۵۹م به گفتۀ منجمباشی
۱۵ جنگ با توقتمشخان کرد. وفات تیمور قتلغ در
۸۰۲ ق / ۱۴۰۰م اتفاق افتاد و پس از او
شادیبیک پسر تیمورملک (همانجا) به تخت نشست و تا
۸۱۱ ق / ۱۴۰۸م فرمان راند. به گفتۀ نطنزی
(ص ۹۹) میان وی و ایدیگو اختلاف افتاد و شادی
بیک به شیخ ابراهیم امیر شروان پناه برد و در آنجا از دنیا
رفت. پس از شادی بیک پسرش فولادخان ۲ سال پادشاهی کرد و
پس از او تیمور سلطان پسر تیمور قتلغ بر تخت نشست و باز میان وی
و ایدیگو اختلاف واقع شد تا آنکه سرانجام پسران توقتمشخان روی کار آمدند و ایشان نیز کاری از پیش
نبردند و کار آلتین اردو به تباهی و فروپاشی گرایید.
ایدیگو در دوران اقتدار
خود اگرچه نام خانی نداشت، اما حاکم واقعی اردوی زرین بود
و همو بود که در ۸۰۱ ق / ۱۳۹۹م در
ورسکلا[۶] لیتوانیاییها را شکست داد و در
۸۱۰ ق / ۱۴۰۷م در زمان حکومت واسیلی[۷]
اول کینیاز بزرگ مسکو، این شهر را در حصار گرفت و پس از گرفتن
جزیه و باج بازگشت.
آخرین پادشاه معروف آلتین
اردو محمد سلطان معروف به «کوچک محمدخان» پسر تیمور سلطان پسر تیمور
قتلغ است که به گفتۀ منجمباشی در ۸۳۰ ق /
۱۴۲۷م بر تخت نشست و با امیران مسکو و روس به جنگ
پرداخت و از ایشان خراج گرفت و با مردم به عدل و داد رفتار کرد. منجمباشی
او را جد پادشاهان قرم میداند.
اشارۀ منجمباشی
به جنگ محمدخان با مسکو، مربوط است به جنگهایی که میان او و کینیاز
بزرگ مسکو به نام واسیلی دوم یا واسیلی کور روی
داد و شهر مسکو در ۸۴۲ ق / ۱۴۳۸م به
محاصرۀ خان مغول درآمد و نیز جنگ سوزدال در ۸۴۸ ق /
۱۴۴۴م بود که در آن واسیلی اسیر شد (بریتانیکا،
ذیل واسیلی). اردوی زرین در سدۀ
۹ق / ۱۵م به ۳ خاننشین منقسم شد:
خاننشین استراخان، خاننشین قرم یا کریمه
و خاننشین قازان.
اردوی زرین اگرچه بر پایۀ
امپراتوری مغول بود و پادشاهان و خانهای آن از اولاد چنگیز
بودند، اما ماهیت دولت و حکومت، ترک بود. عنصر ترکی به زودی بر
عنصر مغولی غلبه یافت و خط اویغوری با زبان ترکی
قبچاقی زبان رسمی مملکت گردید. دشت قبچاق منبع بیپایانی برای سپاهیان عالم اسلام در مصر شد؛ بیشتر
ممالیک مصر (تا زمان سلطان برقوق) و اکثریت سپاهیان مصر از
ترکان دشت قبچاق بودند که به عنوان غلام در آنجا خریده میشدند و از راه دریای سیاه و امپراتوری بیزانس
به مصر انتقال مییافتند. این غلامان در نتیجۀ کفایت
و شجاعت و قدرت جسمانی خود به مقامات بزرگ نظامی و سیاسی
میرسیدند، چنانکه ممالیک آن سرزمین در جنگ با ایلخانان
ایران بر نیروهایی که از ترکان دشت قبچاق تشکیل میشد متکی بودند. در حقیقت دشت قبچاق در آن زمان جز پوستهای
گرانبها و بردگان نیرومند چیزی برای عرضه به دنیای
متمدن نداشت و منبع اصلی ثروت و اقتصاد آن همان بازرگانی برده بود. در
نتیجۀ گرویدن پادشاهان بزرگ اردوی زرین به دین اسلام،
تمدن اسلامی در سراسر دشتهای جنوب روسیه رواج پیدا کرد و
شهرهای اردوی زرین پر از عالمان و مدارس و مساجد و خانقاهها گردید،
اما خانهای اردوی زرین تسامح سنتی مغول را در برابر ادیان
همچنان حفظ کردند و ادیان دیگر را با معابد خود آزاد گذاشتند و
مخصوصاً به مسیحیت و روحانیون کلیساهای ارتودوکس و
نسطوری آن به چشم احترام مینگریستند. آوازۀ
دادگستری شاهان اردوی زرین در سراسر ممالک اسلامی پیچیده
بود، اما حملات امیرتیمور و ویرانیهای حاصل از آن
در دشت قبچاق موجب تلاشی حکومت آلتین اردو گردید.
مآخذ
ابن بطوطه، محمد بن ابراهیم،
رحلة، بیروت، دارصادر، ۱۳۸۴ق؛ ابن تغری بردی،
یوسف، النجوم الزاهرة، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی،
۸ / ۱۵۵-۲۸۵، ۹ / جم ؛ ابن حجر
عسقلانی، احمد بن علی، انباء الغمر بابناء العمر، به کوشش عبدالمعیدخان،
حیدرآباد دکن، دائرةالمعارف العثمانیة،
۱۳۸۸ق، جم ؛ بریتانیکا، (ذیل ایوان
اول، واسیلی)؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشا، به
کوشش محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن، بریل،
۱۳۲۹ق، ۱ / فهرست، ذیل «باتو بن توشمی
بن چنگیز»؛ دایرةالمعارف اسلام؛ ذیل سرای، آق کرمان،
باتو، باتوییان؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ،
به کوشش ادگار بلوشه، ۱۳۲۹ق؛ همو، همان، به کوشش عبدالکریم
علی اوغلی علیزاده، باکو،
۱۹۵۷م؛ رمزی، م. م، تلفیق الاخبار، اورنبورگ،
۱۹۰۸م، ص ۳۶۴؛ سمرقندی، عبدالرزاق،
مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی،
تهران، طهوری، ۱۳۵۳ش؛ غفاری، قاضی
احمد، تاریخ جهانآرا، به کوشش حسن نراقی، تهران، حافظ،
۱۳۴۳ش، ص ۲۳۶؛ قطبی اهری،
ابوبکر، تاریخ شیخ اویس، به کوشش بن فن لون، لاهه،
۱۳۷۳ق، صص ۱۴۱، ۱۴۲،
۱۴۷، ۱۵۲؛ قلقشندی، احمد بن علی،
صبح الاعشی، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی؛ کاشانی،
ابوالقاسم، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین اسماعیلی،
۱۳۴۸ش؛ گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمۀ
عبدالحسین میکده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،
۱۳۵۳ش؛ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، به
کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر،
۱۳۶۲ش، ص ۵۱۷؛ مقریزی،
احمد بن علی، السلوک، به کوشش محمد مصطفێ زیاده،
قاهره، لجنة التألیف والترجمة والنشر، ۱۹۵۶م؛ منجمباشی،
احمد افندی، جامع الدول، نسخه خطی، ذیل اولاد جوجی؛ نطنزی،
معینالدین، منتخب التواریخ، به کوشش زان اوبن، تهران،
۱۳۳۶ش؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی،
تهران، ابنسینا، ۱۳۳۸ش؛ نیز:
Barthold, W., Hhistoire des Turks
d’Asie Centrale, Paris, ۱۹۴۵, Passim; Gibb, H. A. R., Ibn Battuta, Travels in
Asia and Africa, Translated and selected with an Introduction and notes,
London, ۱۹۳۹; Spuler, B. Geschichte
Mittelasiens (Handbuch der Orientalistik), Leiden, ۱۹۶۶; id, the Muslim world, Part II, the Mongol
period, Leiden, ۱۹۶۹.