responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1282

حمزه اصفهانی

نویسنده (ها) : عنایت الله فاتحی نژاد

آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله

حَمْزۀ اِصْفَهانی، ابو عبدالله حمزة بن حسن اصفهانی (ح ۲۸۰ ـ ح ۳۵۱ ق/ ۸۹۳-۹۶۲ م)، مورخ، ادیب و زبان‌شناس ایرانی.

به‌رغم شهرت حمزه آگاهی چندانی دربارۀ زندگی وی در دست نیست. نویسند‌گان و شرح‌حال‌نویسان کهن همچون ثعالبی در ثمار‌القلوب (ص ۱۴۳، ۳۰۹، ۳۶۷)، یاقوت حموی در معجم‌الادباء (۱/ ۱۴۴، ۴/ ۷۵، ۷/ ۱۰۸) و نیز ابن‌خلکان (۲/ ۲۴۵، ۷/ ۱۰۹) با اینکه از آثار وی بسیار بهره‌ها برده‌اند و گاه روایاتی از او نقل کرده‌اند ــ که بسیار در‌خور اهمیت است ــ شرح حالی مستقل و مبسوط به او اختصاص نداده‌اند و علت این امر بر ما پوشیده است. شاید محتاطانه بتوان گفت که اندیشه‌های ایرانی وی و تعصبی که نسبت به ایران و ایرانیان داشته، و به ویژه اتهام وی به شعوبیگری در این امر بی‌تأثیر نبوده است. ابن ندیم (ص ۱۵۴) تنها به ذکر نام وی و بر‌شمردن ۸ کتاب از او بسنده کرده است. نخستین بار شاگردش ابو نعیم اصفهانی در ذکر اخبار اصفهان بسیار مختصر (در دو سطر) به معرفی او پرداخته است (ص ۳۹). پس از وی سمعانی (د ۵۶۲ ق) در الانساب ( ۱/ ۱۷۵) و قفطی (د ۶۴۶ ق) در کتاب انباه‌الرواة (۱/ ۳۳۵-۳۳۶) شرح حالی مستقل، اما بسیار کوتاه به او اختصاص داده‌اند.

از میان محققان معاصر اُیگن میتوُخ رساله‌ای مستقل به زبان آلمانی دربارۀ حمزه و آثار وی منتشر کرده، و نیز در مقاله‌ای مفصل به زندگی‌نامه و تألیفات وی پرداخته است که ترجمۀ خلاصه‌ای از این مقاله در مجلۀ روزگار نو چاپ شده است. همچنین حسین علی محفوظ در دو مقالۀ جداگانه در مجلۀ سومر (ج ۱۹ و ۲۰، س ۱۹۶۳م) به بحث دربارۀ زندگی و آثار و آراء وی در زبان‌شناسی و تاریخ و جغرافیا پرداخته است.

با این حال، حمزه در لا‌به‌لای آثارش مانند تاریخ سنی ملوک‌الارض، شرح دیوان ابی‌نواس و التنبیه على حدوث التصحیف گاه به گوشه‌هایی از زندگی خود، از جمله حوادثی که در اصفهان شاهد آنها بوده، سفر‌هایش به بغداد و استادانش اشاره کرده است که از این راه می‌توان به اطلاعات سود‌مندی دربارۀ او و آثارش دست یافت. وی در کتاب تاریخ سنی ملوک‌الارض (ص ۱۴۸- ۱۴۹) به حوادثی میان سالهای ۲۹۱ تا ۳۴۴ ق در اصفهان اشاره دارد که ظاهراً دورترین خاطره‌ای که از آن حوادث در ذهنش باقی مانده بوده، گرمای شدید و بروز قحطی در ۲۹۱ ق در اصفهان بوده است. از همین رو، به گمان برخی اگر وی در این تاریخ ۱۰ ساله بوده باشد، به تخمین می‌توان ولادت وی را حدود سال ۲۸۰ ق دانسـت (نک‌ : میتـوخ، ۲۹؛ قطامش، ۱/ ۸؛ سعـد، ۹؛ شهـاب، ۵۵۷؛ زلهایـم،128؛ نیز EI2؛ قـس: صدری افشـار، ۳۴؛ صفـا، ۱/ ۶۴۳، کـه ولادت وی را در ۲۷۰ ق در اصفهان ذکر کرده‌اند).

در تاریخ وفات وی نیز اختلاف است. سمعانی درگذشت وی را پیش از ۳۶۰ ق دانسته است (همانجا). برخی قراین ازجمله این عبارت در کتاب تاریخ سنی ملوک‌الارض (ص ۱۷۹)که «... از آن هنگام (سال ۲۸۷ ق) تا کنون ۶۴ سال می‌گذرد» حاکی از آن است که وی در ۳۵۱ ق زنده بوده است و برخی از معاصران در‌گذشت وی را در همین سال، یعنی ۳۵۱ ق دانسته‌اند (نک‌ : قطامش، ۱/ ۹؛ قس: بغدادی، ۱/ ۳۳۶، که به اشتباه وفات وی را در ۴۲۸ ق آورده است). با این حال، تاریخ وفات وی میان سالهای ۳۵۱ تا ۳۶۰ق بوده است (قس: صادقی، ۳).

حمزه بیشتر عمر خود را در اصفهان گذراند و در آغاز همچون پدرش به تعلیم و تربیت کودکان اشتغال داشت و از همین‌رو، وی و پدرش هر دو لقب مودِّب داشته‌اند (ابو‌ نعیم، همانجا؛ قفطی، ۱/ ۳۳۵؛ مصطفیٰ، ۲/ ۲۵، ۳۷۸) چنان که به نظر می‌رسد، حمزه تحصیلات مقدماتی خود را در اصفهان نزد پدرش آغاز کرد و پس از بهره‌مندی از محضر استادان و دانشمندان اصفهان روانۀ بغداد شد (همانجا).

حمزه برای کسب علم و گرد‌آوری روایات و منابع مورد نیاز خود برای تصنیف و تألیف آثارش دست‌کم ۳ بار به بغداد مسافرت کرده است. تاریخ دو سفر را خود به صراحت و دقت تعیین کرده است: یک بار در ۳۰۸ ق (نک‌ : تاریخ ... ، ۷۶) و بار دیگر در ۳۲۳ ق (نک‌ : سعد، همانجا) که تاریخ اخیر به گفتۀ خود وی سومین سفرش به بغداد بوده است. اما ظاهراً این بار اقامتش در بغداد طولانی نبوده، و احتمالاً در پایان همین سال به اصفهان باز گشته است؛ زیرا در اواخر همین سال و اوایل ۳۲۴ ق شاهد قحط‌سالی هولناکی در اصفهان بوده است که به گفتۀ وی ۲۰۰ هزار تن از مردم آن شهر بر اثر آن هلاک شده‌اند (نک‌ : میتوخ، همانجا).

حمزه در اصفهان و بغداد از استادان بسیاری دانش آموخت که از میان آنان مورخ و مفسر مشهور، محمد بن جریر طبری (د ۳۱۰ ق)، عبدان بن احمد جوالیقی (د ۳۰۶ ق)، محمود بن محمد واسطی (د ۳۰۷ ق)، محمد بن صالح بن ذریح عکبری (د ۳۰۷ ق)، ابوعبدالله محمد بن نُصیر مدینی (د ۳۰۵ ق) و عبدالله ابن قحطبۀ صالحی را می‌توان نام برد (ابونعیم، سمعانی، زلهایم، همانجا‌ها). افزون بر اینان، حمزه در لا‌به‌لای آثارش نام برخی دیگر از استادان خود و کسانی را که از آنان روایت شنیده است، همچون ابو بکر احمد بن شقیر، اسماعیل بن اسباط، ابو صالح صدفه آمدی را که هر ۳ از روایان شعر ابو‌نواس بوده‌اند، نام برده است (همان، ۱/ ۹، ۱۰، ۲۳۳). ابوبکر ابن مردویه و ابونعیم اصفهانی نیز در زمرۀ شاگردان وی بوده‌اند (نک‌ : ابونعیم، سمعانی، همانجا‌ها).

حمزه در مدت اقامت خود در بغداد با گروهی از دانشمندان آنجا ملاقات و معاشرت داشته، و از محضر آنان بهره برده است، ازجمله ابن درید (د ۳۲۱ ق) مؤلف جمهرة‌اللغة که حمزه در تألیف آثار و نوشته‌های لغوی خود و نیز در شرح اشعار ابو‌نواس از وی استفاده نموده، و در چند جا به نام وی اشاره کرده است ( التنبیه ... ، ۷۵، ۹۱، «شرح»، ۱/ ۱۴، ۱۶، ۹۸). ابن درید مدتی را در ایران و در خدمت آل‌میکال سپری کرد و در ۳۰۸ق به بغداد رفت (ابن‌خلکان، ۴/ ۳۲۵) و حمزه چنان‌که خود گفته (نک‌ : تاریخ، همانجا)، در این سال در بغداد بوده است. پیدا‌ ست که ابن درید دربارۀ اشعار و اخبار ابو‌نواس اطلاعات فراوان داشته که آن را با یک واسطه از اسماعیل بن نوبخت کسب کرده بوده است (نک‌ : همو، «شرح»، ۱/ ۹۸). حمزه همچنین با خاندان نوبختی نیز معاشرت داشت و در گرد‌آوری و تدوین اشعار ابو‌نواس از آنان بسیار کمک گرفت؛ زیرا ابو‌نواس خود با پسران ابو سهل نوبختی، یعنی اسماعیل، سلیمان و حسن معاشر بود و اشعاری در مدح و گاه هجو آنان سروده است (نک‌ : ۱/ ۴۸-۴۹، ۵۱، ۱۰۷، ۱۱۰، ۲۹۰-۲۹۱؛ اقبال، ۱۷، ۲۱). به گفتۀ حمزه نوادگان این نوبختیان اشعار ابو‌نواس را جمع‌آوری و تدوین کرده بودند و نسخه‌هایی از آن را در اختیار حمزه قرار دادند و او را از اخبار وی آگاه ساختند (نک‌ : همان، ۱/ ۴، ۱۱۷؛ میتوخ، ۳۱). همچنین حمزه از طریق خاندان نوبختی با ابو نضله مهلهل بن یموت، نوادۀ خواهر جاحظ که دربارۀ شعر ابو‌نواس آگاهیهای فراوان داشت، آشنا شد و در گرد‌آوری و تدوین دیوان ابو‌نواس از وی کمک فراوان گرفت (نک‌ : همان، ۱/ ۳۸، ۱۴۷؛ میتوخ، همانجا؛ قطامش، ۱/ ۱۵). یموت بن مزرِّع، پدر مهلهل (شاگرد ابوهفان، راوی اشعار ابو‌نواس) نیز اشعاری از شاعر، به‌جز آنچه در مصر سروده بوده، در اختیار داشته که از طریق فرزندش به دست حمزه رسیده بوده است (نک‌ : حمزه، همان، ۱/ ۲۵۵؛ نیز نک‌ : سز‌گین، ۲(۴)/ ۱۱۳).

حمزه در ۳۲۳ق که بار سوم به بغداد رفت، با مهلهل ملاقات کرد و اشعاری را که ابو‌نواس در مصر سروده بود، از وی گرفت. مهلهل دو رساله یکی دربارۀ سرقات ادبی ابو‌نواس و دیگری در ستایش وی داشته است که رسالۀ اول را حمزه در فصل ۱۳ «شرح دیوان ابو‌نواس» آورده است. این رساله با عنوان سرقات ابی‌نواس به کوشش محمد مصطفى هداره در قاهره به چاپ رسیده است. نسخه‌ای که هداره از سرقات منتشر کرده، متعلق به قرن ۸ ق است و به گفتۀ وی (ص ۱۲)، در صفحۀ اول آن عبارت «ارسلها الى حمزة بن‌الحسن‌الاصفهانی» درج شده است.

حمزه همچنین در گرد‌آوری اشعار ابونواس از ابوبکر محمد‌بن قاسم انباری (د ۳۷۷ ق)، نحوی و لغوی معروف و علی بن سلیمان اخفش (د ۳۱۵ ق) بهره برده، و در بغداد با آن دو ارتباط نزدیک داشته است (نک‌ : التنبیه، ۶۱، «شرح»، ۱/ ۱۴۵، ۳۰۱).

چنان که پیدا ست حمزه در نگارش کتب تاریخی خود تنها به نوشته‌های مورخان کهن امثال طبری اکتفا نکرده، و برای دستیابی به منابع دست اول بسیار کوشیده است. او برای گرد‌آوری و تدوین روایات تاریخی، به‌خصوص تاریخ ایران پیش از اسلام، تاریخ یونان و روم و نیز حوادث و وقایع تاریخی مربوط به بنی‌اسرائیل، افزون بر دانشمندان ایرانی و عرب، از یونانیان، یهودیان و موبدان زردشتی نیز کمک گرفته است. وی چنان‌که خود می‌گوید: برای اطلاع از اخبار یهود و قوم بنی‌اسرائیل و روایتهای تورات، از ۳۰۸ ق با یک دانشمند یهودی به نام صدقیا که اطلاعات تاریخی فراوانی داشته است، در ارتباط بوده، و نزد او شاگردی کرده است (نک‌ : تاریخ، ۶۷)؛ حمزه اطلاعاتی را که از گفته‌ها و نوشته‌های وی به دست آورده، به اختصار در باب پنجم از کتاب تاریخ ذکر کرده است. حمزه همچنین یکی از اسیران رومـی ــ غلام احمد بن عبد‌العزیز بن ابـی دلف ــ کـه بـه زبان یونانی تسلط داشته، برای آشنایی با تاریخ یونانیان بهرۀ فراوان برده است و به گفتۀ خودِ حمزه چون آن غلام زبان عربی نمی‌دانست، آثار یونانی را برای فرزندش می‌خواند و او برای حمزه به عربی ترجمه می‌کرد (همان، ۵۵-۵۶؛ قطامش، ۱/ ۱۷؛ میتوخ، ۳۲).

حمزۀ اصفهانی دانشمند و محققی کم نظیر، و در روزگار خود پدیده‌ای یگانه بود. او پژوهشگری هوشمند و خرد‌ورز بود که چون به عرصۀ هر دانش پای می‌نهاد، با نهایت کنجکاوی و دقت نظر می‌کوشید تا دانش خویش را در هر رشته‌ای خواه شعر و ادب، خواه تاریخ و لغت، از منابع بکر و سرچشمه‌های زلال آن بر‌گیرد؛ چنان‌که برای گرد‌آوری اشعار ابو‌نواس ۳ بار رنج سفر به بغداد را بر خود هموار کرد. او برای تألیف آثار لغوی، ادبی و تاریخی تنها به گرد‌آوری و نقل اخبار و روایات ــ چنان که شیوۀ مؤلفان و نویسندگان هم روزگار او ست ــ اکتفا نمی‌کرد، بلکه پس از فراهم آوردن روایات مختلف با اتکا بر عنصر عقل و خرد به تهذیب و پالایش یافته‌های خود می‌پرداخت و از این جهت، روش او به شیوۀ محققان امروزی بسیار نزدیک است. وی برای نگارش تاریخ ایران پیش از اسلام و اصلاح اشتباهاتی که به گفتۀ وی سبب نقل شفاهی روایات و پس از پیمودن مسیری پر فراز و نشیب در آن رخ داده است، نخست ۸ نسخه از سیر ملوک‌الفرس را گرد‌آورد و پس از مقایسه، تنقیح و تهذیب روایتها به تألیف آن همت گماشت (نک‌ : همان، ۹-۱۰).

شیفتگی حمزه نسبت به ایران و فرهنگ ایرانی در تمامی آثار او به شکل بارزی نمایان است. از همین‌رو، برخی از منابع کهـن وی را شعوبی و از مخالفان عربها دانسته‌اند (نک‌ : قفطی، ۱/ ۳۳۵). بیرونی نیز بدون اینکه او را شعوبی بخواند، از تعصب وی نسبت بـه ایـرانیان یـاد کـرده است (نک‌ : ص ۵۲). از میان خاور‌شناسان، گلد‌سیهر حمزه را نمایندۀ زبان‌شناسان شعوبی می‌داند (ص 192). اما میتوخ نیز که او را شیفتۀ فرهنگ ایرانی دانسته است، اذعان کرده که دربارۀ عربها نیز جانب انصاف را رعایت کرده است (ص ۳۸). برخی از محققان ایرانی و عرب، به پیروی از امثال گلد‌سیهر وی را از شعوبیان دانسته‌اند (نک‌ : مقدسی، ۱۱۰؛ صدری افشار، ۳۴). گروهی به این سبب که حمزه از برخی از دانشمندان عرب ستایش کرده (نک‌ : التنبیه، ۱۲۴-۱۲۵)، و نیز از سهل بن هارون (د ۲۱۵ ق)، از بزرگان شعوبیه در سدۀ ۳ ق انتقـاد کـرده است، در شعـوبی بـودن وی تـردید کـرده‌انـد (نک‌ : سعد، ۱۰). چنان که از لا‌به‌لای آثار حمزه بر می‌آید، تردیدی نیست که وی نسبت به فرهنگ، زبان و آداب و رسوم مردم ایران تعصب داشته، و به ایرانی بودن خود و تاریخ کهن ایرانیان افتخار می‌کرده است؛ اما در هیچ یک از آثار خود عربها را سرزنش نکرده، و حتى ــ چنان که پیش‌تر اشاره شد ــ گاه از آنان به نیکی یاد کـرده است. از ایـن‌رو، بـر‌خلاف گفتۀ برخی از محققان (نک‌ : مقدسی، همانجا؛ سارتن، I/ 687, III/ 376) نمی‌توان او را در ردیف شعوبیان سده‌های ۲ و ۳ ق چون ابو‌عبیده معمر بن مثنّى قرار داد که در تألیفات خود عربها را به باد استهزا گرفته، و آثاری مستقل در بیان معایب عربها (= مثالب‌العرب) و فضایل ایرانیان به رشتۀ تحریر در آورده‌اند.

آقا بزرگ بدون مدرک صریحی، وی را در زمرۀ مؤلفان شیعه آورده است (۱۱/ ۱۱۴، ۱۷/ ۲۵۶؛ نیز نک‌ : امین، ۲۸/ ۴۴-۴۵). البته حمزه در تاریخ سنی ملوک‌الارض در باب نهم، ضمن بر شمردن جنایات بنی‌امیه و دشمنی آنان با فرزندان پیامبر(ص) و اشاره به ماجرای کربلا و شهادت و اسارت خاندان پیامبر(ص)، امامت را حق مورثی امامان شیعه دانسته، و بنی‌امیه را به سبب غصب امامت سرزنش کـرده است (نک‌ : ص ۱۶۴-۱۶۵) و این دیدگاه می‌تواند بیانگر گرایشهای شیعی وی باشد.

حمزه در نگارش آثار خود از منابع ایرانی، اوستا و دیگر کتابهایی که نزد موبدان زردشتی بوده، و نیز آثاری که از پهلوی به عربی ترجمه شده بود، استفادۀ فراوان کرده است (نک‌ : بیرونی، ۱۱۴، ۱۱۵، ۱۲۵) و نویسندگان عرب یا عربی‌نویس نیز بر اینکه وی از آثار و تألیفات ایرانیان بهرۀ بسیار برده، تأکید ورزیده‌اند (نک‌ : زیدان، ۲/ ۳۶۵؛ سر‌کیس، ۴۵۵). به گفتۀ خود او، یکی از موبدان اصفهان به نام امید بن اَشوهَست اطلاعات فراوانی دربارۀ تاریخ ایران پیش از اسلام در اختیار وی قرار داده است (نک‌ : یاقوت، بلدان، ۱/ ۴۲۶). با این حال، به نظر می‌رسد که وی زبان پهلوی نمی‌دانسته، و چنان که خود اشاره کرده، در بسیاری موارد از ترجمۀ این کتابها بهره برده است (نک‌ : تاریخ، ۵۰). دلیل دیگر آنکه چون بر اثر ویرانی بنایی در جی از توابع اصفهان کتابهایی از دوران پیش از اسلام و احتمالاً به زبان پهلوی به دست آمد، وی را توان خواندن و فهمیدن آنها نبود. به گفتۀ حمزه در ۳۵۰ ق کهن‌دژی معروف به سارویه که همچون اهرام مصر از عجایب روزگار بود، در شهر جی ویران شد و آثار مکتوب بسیار، حدود ۵۰ عدل کتاب به دست آمد که همه بر روی پوست و به خطی نگاشته شده بود که هیچ کس نمی‌توانست آنها را بخواند و چون از حمزه خواستند تا آنها را شناسایی کند، وی با مراجعه به کتاب ابو معشر بلخی (د ۲۷۲ ق) که دربارۀ زیج پادشاهان بود، دریافت که به دستور طهمورث برای در امان ماندن علوم اوائل از حوادث و رویداد‌های احتمالی، کهن‌دژ سارویه را بنا کردند و آن علوم را در آنجا محفوظ داشتند. البته به روزگاری پیش از حمزه بخشی از این کهن‌دژ ویران شده، و مقداری از آن کتابها به دست آمده بود، از جمله کتابی دربارۀ گاه‌شماری و حرکت کواکب و ستارگان و سبب حرکت آنها که آن را «سنی و ادوار الهزارات» می‌نامیدند و علما و حکمای هند و بابل از آن استفاده می‌کردند و منجمان زیج شهریـاری را از آن استخراج کـرده بودند (نک‌ : ابن ندیم، ۳۰۱-۳۰۲). به گفتۀ حمزه، آنچه در ۳۵۰ ق بر اثر ویرانی کهن‌دژ سارویه به دست آمد، کتابهایی بود که نه کسی می‌توانست بخواند و نه خط آن شبیه به خطوط اقوام مختلف بود ( تاریخ، ۱۵۱-۱۵۳).

 

آثـار

منابع کهن حدود ۱۲ اثر از وی را نام برده‌اند: ۳ کتاب در تاریخ و ۹ کتاب در لغت و زبان‌شناسی که امروزه ۴ کتاب از وی بر‌جای مانده است:

 

الف ـ چاپی

۱. التنبیه على حدوث التصحیف

ابن ندیم نام این کتاب را التنبیه على حروف المصحف آورده است (ص ۱۵۴). مؤلف در مقدمه‌ای نسبتاً طولانی به بحث دربارۀ تصحیف، علل وقوع آن و نمونه‌هایی از اشعار شاعران که در آنها تصحیف رخ داده، پرداخته است. این مقدمه دربارۀ انواع خطها و زبانهایی که در صدر اسلام رواج داشته (ص ۱۹-۲۰)، پیدایش خط عربی و سیر تحـول و تکامـل آن اطلاعات سودمندی بـه دست می‌دهد (نک‌ : ص ۲۷- ۲۸). وی یکی از ضعفهای زبان عربی را همانندی و شباهت برخی حروف در نگارش از قبیل باء، تاء، ثاء، یاء و نون دانسته است (ص ۲۷) که غالباً سبب وقوع تصحیف در کلمات می‌شوند. وی در این باره به گفتۀ ارسطو استناد کرده که گفته است تشابه حروف باعث وقوع اشتباه در نگارش و سوء برداشت در اندیشه‌ها می‌شود (همانجا). مؤلف پس از این مقدمه، کتاب را به ۹ باب تقسیم کرده، و در آنها تصحیفاتی را که در آثار راویان، نحویان، لغویان و شاعران مشهور و نیز در قرائت آیات قرآن رخ داده، مورد بررسی قرار داده است.

افزون بر این، کتاب التنبیه حاوی اطلاعات فراوان دربارۀ فرهنگ کهن ایران، انواع خطها و زبانهای رایج در ایران قبل و بعد از ظهور اسلام است که به گفتۀ خود، این بخش را از زردشت ابن آزد‌خور، معروف به متوکلی و نیز شلمغانی، معروف به ابن ابی‌العزاقر (د ۳۲۲ ق) که گویا اطلاعات وسیعی دربارۀ زبانهای ایران باستان داشته‌اند، نقل کرده است (نک‌ : ص ۲۰-۲۵). همچنین مؤلف چندین واژگان فارسی در لا‌به‌لای کتاب همچون پا، پنیر، لپ (= لب)، شپ (=شب)، چراغ، چاشت، واژار یا واچار (= بازار)، گچ، خرشید (= خورشید)، خرّم، بو و شیر آورده است(نک‌ : ص ۳۴-۳۵) که از لحاظ زبان‌شناسی و تاریخ زبان فارسی اهمیت فراوان دارد (نیز نک‌ : کراوس، ۱۸۲-۱۸۴).

در سدۀ ۴ ق افزون بر کتاب التنبیه دست کم ۳ کتاب دیگر دربارۀ تصحیفات نوشته شده که دو عنوان آن، شرح ما یقع فیه التصحیف و التحریف و نیز تصحیفات المحدثین از ابو احمد عسکری (د ۳۸۳ ق) است که اولی به کوشش محمد یوسف در دمشق منتشر شده، و دومین اثر در ۱۴۰۸ ق به اشتباه به نام ابوهلال عسکری چاپ شده، و سومی با نام التصحیف تألیف ابو‌الحسن علی دارقطنی (د ۳۸۵ ق) است که هر ۳ کتاب پس از کتاب التنبیه علی الحدوث التصحیف و به تقلید از آن تألیف شده است. در سده‌های بعد نیز التصحیف و التحریف از ابو‌الفتح عثمان‌ ابن عیسى بلطی (د ۶۰۰ ق)؛ تصحیح التصریف و تحریر التحریف فی اللغة از صفدی (د ۷۶۴ ق)؛ و التطریف فی التصحیف از سیوطی (د ۹۱۱ ق) به رشتۀ تحریر در‌آمدند که همه از کتاب حمزه استفاده کرده‌اند(نک‌ : طلس، ۶، ۱۵). از این رو، کتاب التنبیه على حدوث التصحیف نخستین تألیف در نوع خود به شمار می‌رود و می‌توان حمزه را بنیان‌گذار این نوع تألیفات دانست.

میان کتاب التنبیه حمزۀ اصفهانی و شرح مایقع فیه التصحیف و التحریف از ابو احمد عسکری هم در فصل‌بندی و تنظیم کتاب و هم در روایات و محتویات همانندیهای فراوان است. مثلاً حمزه در باب دوم از کتاب خود، تصحیفات ۲۶ تن از راویان و نحویان بزرگ همچون اصمعی، ابو عبیده معمر بن مثنى، خلیل بن احمد، سیبویه و اخفش را آورده است؛ و ابواحمد تقریباً تصحیفات همۀ آنان را آورده، و تنها دو یا ۳ تن دیگر را به فهرست حمزه افزوده است. همچنین بسیاری از روایات این دو کتاب با یکدیگر اشتـراک کامل دارنـد (مثـلاً نک‌ : التنبیه، ۵۸-۵۹؛ قس: ابواحمد، ۱/ ۱۰۲، ۱۰۵؛ التنبیه، ۶۴-۶۵؛ قس: ابواحمد، ۱/ ۱۱۸- ۱۱۹، جم‌ )؛ با این تفاوت که بخشهایی از کتاب ابواحمد عسکری مفصل‌تر از کتاب حمزه است (نک‌ : التنبیه، ۸۸؛ قس: ابواحمد، ۱/ ۲۳۰-۲۳۱؛ التنبیه، ۶۹، دربارۀ حماد راویه؛ قس: ابواحمد، ۱/ ۱۷۵-۱۷۷). جالب توجه اینکه ابواحمد عسکری که بی‌تردید کتاب خود را پس از حمزه تألیف کرده، نه در مقدمه و نه در هیچ ‌جا از کتاب خود نامی از حمزۀ اصفهانی به میان نیاورده است. به گفتۀ منابع، ابواحمد در ۳۴۹ ق در اصفهان بوده (نک‌ : ه‌ د، ابواحمد عسکری)، و حمزۀ اصفهانی نیز آخرین سالهای عمر خود را در اصفهان سپری می‌کرده است. پس بسیار بعید است که ابواحمد عسکری از وجود کتاب التنبیه وی بی‌اطلاع بوده باشد.

به هر حال از مقایسۀ دو کتاب می‌توان به این نتایج دست یافت: ۱. ابو احمد عسکری کتاب حمزه را که نخستین تألیف در این موضوع به شمار می‌رود، اساس کار خود قرار داده، و از شیوۀ تنظیم مطالب و فصل‌بندی کتاب حمزه تقلید کامل کرده است. ۲. برخی روایتها را مستقیماً از کتاب حمزه اقتباس کرده است، بدون اینکه به نام وی اشاره کند. به عنوان نمونه حمزۀ اصفهانی دربارۀ تصحیفات جاحظ روایتی نسبتاً مفصل از قول ابـن‌ درید با عبارت «سمعتُ ابن درید یقول ... » نقل می‌کند (نک‌ : التنبیه، ۹۱-۹۲) که نشان می‌دهد حمزه مستقیماً این روایت را از ابن‌درید شنیده، و ابو احمد عسکری همین روایت را عیناً و بدون هیچ کم و کاست چنین آورده است: «سمعتُ من یَحکی عن ابن‌درید و لم اسمع هذه الحکایة منه ... » (نک‌ : ۱/ ۱۱۳-۱۱۴) که این شخص بی‌گمان کسی جز حمزۀ اصفهانی نیست. ۳. برخی روایتها را هر دو مستقیماً از استادان خود همچون ابوبکر انباری و ابن‌درید شنیده‌اند (نک‌ : التنبیه، ۹۲، قس: ابو‌احمد، ۱/ ۱۱۴؛ نیز التنبیه، ۶۱-۶۲؛ قس: ابو احمد، ۱/ ۱۲۴-۱۲۵). ۴. هر دو، روایتهایی مشابه را از راویان کهن که هم روزگار آنان نبوده‌اند، با سلسله سند مشترک و گاه متفاوت نقل کرده‌اند، بدون اینکه یکی از دیگری اقتباس کرده باشد (مثلاً نک‌ : التنبیه، ۵۷- ۵۸؛ قس: ابواحمد، ۱/ ۱۰۴-۱۰۵؛ نیز التنبیه، ۸۸؛ قس: ابو احمد، ۱/ ۲۳۰، که هر دو از ابو الحسن طوسی نقل کرده‌اند).

اسحاق بن احمد بن شبیب (قرن ۵ ق) کتابی در رد این کتاب حمزه با عنوان الرد على حمزة فی حدوث التصحیف داشته است (یاقوت، ادبا، ۶/ ۶۹؛ سیوطی، ۱/ ۴۳۸؛ طلس، ۱۷). محمد جواد مشکور بخشی از این کتاب را که مربوط به خطهای رایج در ایران است، به فارسی ترجمه کرده، و در مقاله‌ای با عنوان «خطهای ایرانیان باستان» در مجلۀ سخن (مرداد ۱۳۴۸ش) منتشر کرده است.

۲. تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء (نک‌ : ذیل).

۳. «شرح دیوان ابی‌نواس». از دیگر آثار حمزه جمع‌آوری، شرح و تدوین اشعار ابو‌نواس است. به گفتۀ ابن‌ندیم ۱۱ روایت از شعر ابو‌نواس وجود داشته است؛ اما امروزه ۵ روایت از آن باقی ‌مانده که دو روایت صولی و حمزۀ اصفهانی از مهم‌ترین آنها ست. ابوبکر صولی اشعار ابو‌نواس را تلخیص و تهذیب کرده، و با دیدۀ انتقادی به اشعار وی نگریسته، و روایتهای کم‌اهمیت را حذف کرده است؛ اما گویی حمزۀ اصفهانی اشعار وی را بی‌کم و کاست جمع‌آوری کرده است. از همین‌رو، اشعاری که حمزه روایت کرده، ۵۰۰‘۱ قطعه در ۰۰۰‘ ۱۳ بیت، یعنی تقریباً ۳ برابر اشعار گرد‌آوری شده توسط صولی است. ضمن اینکه حمزه افزون بر شرح برخی ابیات، اخبار و روایات مربوط به اشعار را نیز آورده که از اهمیت خاص بر‌خوردار است. حمزه دیوان ابو‌نواس را به ۵ حد در ۱۵ باب تقسیم کرده است (نک‌ : «شرح»، ۱/ ۱؛ نیز واگنر، ۱/ «ز» ـ «ح»). وی در مقدمۀ شرح دیوان ابو‌نواس آورده است که بسیاری از اشعار شاعر، به خصوص سروده‌های وی در مصر، در هیچ یک از نسخه‌های دیوان او نیامده، و حتى برخی از اشعاری را که در عراق سروده، مانند مدایحی که به برمکیان تقدیم داشته، از دیوان وی حذف شده است؛ افزون بر این، اشعار جعلی فراوان در وصف خمر، غزل و انواع هرزگی به دیوان او افزوده شده که وی به نمونه‌هایی از آن اشاره کرده است (نک‌ : همان، ۱/ ۷، ۸، جم‌ ).

حمزه در گرد‌آوری و تصحیح و تهذیب شعر ابو‌نواس وسواسی خاص و روشی محققانه داشته است؛ چنان‌که به گفتۀ خود وی، برای اطمینان از درستی یک بیت که از راویان شعر ابو‌نواس در اصفهان شنیده بوده، در بغداد با گروه بسیاری از دانشمندان و اهل فن به مشورت پرداخته، و آن‌گاه رأی به تخفیف آن داده است (نک‌ : همان، ۱/ ۱۱۷- ۱۱۸). وی با روشی نقادانه و عالمانه که شیوۀ محققان و مصححان امروز است، گاه قرائتهای مختلف از یک بیت را به دقت مورد بررسی قرار داده، و پس از اطمینان کامل، ضبط صحیح را بر‌گزیده است (مانند تصحیف واژۀ مضله به مقله و هقله، نک‌ : همان، ۱/ ۱۱۸، نیز ۱۲۸، ۱۳۴) و سپس با آوردن کلمۀ «ویُرویٰ» دیگر ضبطها و قرائتها را که از اعتبار کمتـری بر‌خوردارند، ذکـر کـرده است (مثلاً نک‌ : همان، ۱/ ۱۳۴، ۱۳۵، جم‌ ).

حمزه گاه افزون بر شرح اشعار و توضیح واژگان نا‌مأنوس، ابیاتی از شاعران دیگر را که از لحاظ معنی و مضمون به شعر ابو‌نواس نزدیک است، آورده، و چنانچه شاعر آن مضامین را از دیگران اقتباس کرده است، یا شاعران دیگر از او گرفته‌اند، از دید تیزبین او پنهان نمانده است (نک‌ : همان، ۱/ ۱۲۹، ۱۴۵، ۱۸۹، ۱۹۸) و این امر بیانگر تسلط و احاطۀ او بر شعر و ادب عربی است. وی در شرح دیوان ابو‌نواس به فرهنگ ایرانی و عناصر فارسی آن توجه خاص داشته، و هر گاه شاعر به نامی ایرانی یا واژه‌ای فارسی اشاره کرده، حمزه به شرح و تفصیل آنها پرداخته (مثلاً نک‌ : همان، ۱/ ۳۶، ۱۴۸، ۱۹۷، ۲۰۲، ۲۵۳)، و اطلاعات ارزنده‌ای دربارۀ زبان فارسی، تاریخ و فرهنگ ایرانی ارائه داده است (نیز نک‌ : ه‌ د، ابو‌نواس). برخی از نویسندگان بدون هیچ مستندی گفته‌اند که حمزه شرح دیوان ابو‌نواس را به عماد‌الدوله، فرمانروای آل‌بویه، حاکم اصفهان تقدیم کرده است (شهاب، ۵۵۸).

 

۴. سوائر‌الامثال

حمزه در مقدمۀ این کتاب ضمن اشاره به سابقۀ تألیف در باب امثال، کسانی را که در این نوع ادبی پیش‌گام بوده‌اند و او از آثار آنان در تدوین کتاب خود استفاده کرده، چنین بر‌شمرده است: اصمعی (د ۲۱۶ ق) که رسالۀ کوچکی دربارۀ امثال در ۱۰ برگ داشته است؛ علی بن مبارک، معروف به لحیانی شاگرد کسائی؛ ابو عبید قاسم بن سلام (د ۲۲۴ ق) که کتاب الامثال وی در مجموعۀ التحفة البهیة در ۱۳۰۲ ق در استانبول منتشر شده است؛ و ابو جعفر محمد ابن حبیب (د ۲۴۵ ق) که یاقوت از کتاب امثال وی یاد کرده است ( ادبا، ۱۸/ ۱۱۵). سپس حمزه می‌افزاید که تمام این آثار را در کتاب خود گنجانده، و با افزودن امثال بسیار بدانها، شمار ضرب‌المثلهای کتاب را به حدود ۲۰۰‘۲ رسانیده است (ص ۴۵-۴۶). حمزه در تنظیم کتاب ترتیب الفبایی را بر‌گزیده، و به شیوۀ لغت‌نویسان، نخستین حرف اصلی از اولین کلمۀ ضرب‌المثل را معیار قرار داده است؛ مثلاً باب اول به ضرب‌المثلهایی اختصاص دارد که با حرف الف آغاز می‌شود، مانند «آمَنُ مِنَ الارض»؛ و باب دوم به مثلهایی که نخستین حرف اصلی کلمه «ب» است: مانند «اَبعَدُ مِنَ الکوکب». وی در هر باب نخست همۀ ضرب‌المثلها را یکجا آورده، و سپس به شرح و تفسیر آنها پرداخته است. حمزه در شرح امثال و موارد کاربرد آنها به ابیات بسیاری از شاعران کهن استناد کرده، و اطلاعاتی جامع در زمینه‌های تاریخی، لغوی و زبان‌شناسی به دست داده است. همچنین گاه سخنان حکمت‌آمیز برخی از حکما و پادشاهان ایرانی را که حکم ضرب‌المثل داشته، در لا‌به‌لای کتاب خود نقل کرده است (مثلاً نک‌ : ص ۵۰) که حائز اهمیت است.

بر‌خلاف ابو هلال عسکری که در جمهرة الامثال از ذکر منابع خویش خود‌داری کرده، حمزه افزون بر دانشمندان و مؤلفانی که در مقدمۀ کتاب از آنان نام برده، در لا‌به‌لای کتاب نیز اسامی نویسندگان بسیاری را که از آثارشان کم و بیش استفاده کرده، آورده است. مهم‌ترین آنان عبارت‌اند از: ابو عبیده معمر بن مثنى، (د ح ۲۱۰ ق) که کتاب الامثال وی از منابع عمدۀ ابوعبید قاسم بن سلام بوده است (نک‌ : زلهایم، 68-69)؛ نَضر بن شُمیل (د ۲۰۴ ق)، اهل مرو و قاضی خراسان که کتابی در امثال داشته است (همو، 55) حمزه در این کتاب همچنین از آثار جاحظ (د ۲۵۵ ق)، خلیل بن احمد فراهیدی، ابن کلبی، ابن اعرابی، ابو عمرو بن علاء، مفضل ضبی و مبرد استفاده کرده است. فهمی سعد نام بیش از ۳۰ تن از کسانی را که آثارشان مورد استفادۀ حمزه در این کتاب قرار گرفته، بر‌شمرده است (نک‌ : ص ۱۱-۲۰).

با توجه به جامعیت این کتاب نویسندگان کتابهای امثال پس از وی همچون ابوهلال عسکری (د ح ۴۰۰ ق) در جمهرة الامثال، و میدانی (د ۵۱۸ ق) در مجمع الامثال از این کتاب استفادۀ فراوان کرده‌اند. همچنین ثعالبی در ثمار القلوب از این کتاب بهرۀ فراوان بـرده است (نک‌ : ص ۱۴۳، ۳۰۹، جم‌ ). میدانی در تألیف مجمع‌الامثال کتاب حمزه را اساس کار خود قرار داده، و بخش دوم از هر فصل را به ذکر امثال حمزه اختصاص داده است و چنان‌که خود می‌گوید: همۀ امثال حمزه را به جز خرافاتی که در میان اعراب رواج داشته، در کتاب مجمع الامثال گرد ‌آورده است (نک‌ : ۱/ ۸). ابو هلال عسکری نیز آن دسته از امثال حمزه را که به گفتۀ وی، «عربی صحیح» (= آنچه از قول بدویان نقل کرده) تشخیص داده، در کتاب جمهرةالامثال آورده است و از ذکر امثالی که حمزه از قول نوگرایان «مولدین» و شهرنشینان نقل کرده (نک‌ : سوائر ... ، ۳۸۳، بب‌ )، خود‌داری کرده است تا به گفتۀ خود، کتابش را از عیوبی که علما و اهل فن به کتاب حمزه نسبت داده‌اند، بپیراید (۱/ ۶؛ طلس، ۱۲). این کتاب به کوشش فهمی سعد در بیروت (۱۴۹ ق/ ۱۹۸۸ م)، و نیز با عنوان الدرة الفاخرة فی الامثال السائرة به کوشش عبد‌المجید قطامش در قاهره (۱۳۹۱ ق/ ۱۹۷۱ م) منتشر شده است.

 

ب ـ آثار یافت نشده

۱. تاریخ اصفهان

یکی از آثار بسیار مهم حمزه کتاب اصفهان یا تاریخ اصفهان بوده که متأسفانه به دست ما نرسیده است. نویسندگان متعدد از این کتاب استفاده کرده‌اند که از مهم‌ترین آنان ما‌فروخی در محاسن اصفهان (نک‌ : ص ۵، ۷، جم‌ )؛ حسن بن محمد قمی (د ۳۷۸ ق) در تاریخ قم (نک‌ : ص ۴۴، ۵۰، جم‌ )؛ و رافعی در التدوین فـی ذکر اخبار قزوین (نک‌ : مصطفیٰ، ۲/ ۲۵؛ روزنتال، 459، حاشیۀ 2) را می‌توان نام برد. همچنین یاقوت حموی (د ۶۲۶ ق) کتاب تاریخ اصفهان را در اختیار داشته، و در معجم البلدان و معجم الادباء از این کتاب بسیار بهره برده است. یاقوت تقریباً شرح حال همۀ شاعران و ادیبان اصفهان را که پیش از حمزه می‌زیسته‌اند، از کتاب اصفهان وی اقتباس کرده است (نک‌ : ادبا، ۳/ ۳۸- ۳۹، ۱۰۳، ۸/ ۱۴۰، جم‌ ). قطعاتی را که یاقوت در معجم‌الادباء از این کتاب نقل کرده، به اندازه‌ای است که با گرد‌آوری و تدوین آنها می‌توان بخشی از کتاب تاریخ اصفهان را بازسازی کرد. وی قطعه‌ای از «کتاب شعرای اصفهان» حمزه را که احتمالاً بخشی از تاریخ اصفهان بوده، در وصف مجلس میهمانی یکی از بزرگان به نام احمد بن محمد کراریسی نقل کرده که در این قطعه برخی کلمات فارسی از قبیل باغ، باغبان، و نام برخی خوراکیها و میوه‌ها همچون سکباجه، زیر باجه، فالوذج و خیار آمده است ( ادبا، ۱۷/ ۱۵۱-۱۵۲).

افزون بر حمزه، ابو نعیم اصفهانی، ابن مردویه و ابن منده نیز هر کدام کتابی دربارۀ تاریخ اصفهان داشته‌اند (نک‌ : سخاوی، ۱۲۲). گفته‌اند: کتاب ابن مردویه که سمعانی از آن بسیار بهره بـرده، تکملۀ تـاریخ اصفهـان استـادش حمـزه بـوده است (نک‌ : روزنتال، 160، نیز 459، حاشیۀ 3؛ مصطفى، همانجا).

اگر چه کتاب تاریخ اصفهان وی به دست ما نرسیده، اما بر‌اساس آنچه دیگران، همچون ما‌فروخی، یاقوت و ثعالبی از آن نقل کرده‌اند، می‌توان به محتویات آن پی‌برد: ۱. شرح حال بزرگانی از اهل ادب و شعر و لغت که از عراق به اصفهان آمده، و تأثیر بسیار در رواج ادبیات عرب در آنجا داشته‌اند؛ ۲. یاد‌آوری کسانی از اهالی اصفهان که به عراق سفر کرده، و پس از فراگیری نحو، لغت و شعر عربی به اصفهان باز‌گشته‌اند؛ ۳. رواج آثار لغوی و اشعار عرب و انتشار کتابهای بزرگانی چون ابو عبیده معمر بن مثنى، ابوزید انصاری و اصمعی در اصفهان؛ ۴. عربهای مهاجر و ساکن اصفهان که علمای اصفهان به خصوص لغویان، دانش خود را از آنان گرفته، و مشکلات خود را نزد آنان بر‌طرف می‌کرده‌اند؛ ۵. شرح احوال و آثار شخصیتهای بر‌جستۀ اصفهان تا روزگار خود او (نک‌ : ما‌فروخی، ۲۷)، همچون ابو علی لغده که حدود ۱۵ کتاب در لغت داشته که یکی از آنها ردیه‌ای بـر کتاب غریب الحدیث ابن‌قتیبه بوده است (نک‌ : یاقوت، ادبا، ۳/ ۱۰۳، ۸/ ۱۴۰-۱۴۵)؛ ۶. شرح حال شعرای عربی سرای اصفهان در آن روزگار مانند منصور بن باذان، ابودلف معقل بن عیسى عجلی، بکر بن عبد‌العزیز، احمد بن علویه، نصر بن مالک، علی ابن مهلب و احمد بن قاسم دیمرتی و نمونه‌هایی از اشعار آنان که به نظر می‌رسد این کتاب حاوی اشعاری بی‌نظیر دربارۀ شعرای اصفهان بوده است (نک‌ : همان، ۸/ ۱۴۲) و از لحاظ سیر تحول شعر عربی و نفوذ زبان و ادبیات عربی در ایران و اصفهان در قرن ۴ق اهمیت فراوان داشته است. ثعالبی نام ۳۵ تن از این شاعران را کـه در تاریخ اصفهان حمـزه یافته، آورده است (نک‌ : یتیمة ... ، ۳/ ۳۴۹-۳۵۰) و چه بسا وی بخشی از یتیمه را که به ذکر محاسن اصفهان و شعرای آن اختصاص داده است، از کتاب اصفهان حمزه اقتباس کرده باشد؛ ۷. کتاب تاریخ اصفهان افزون بر شرح‌ حال بزرگان، دانشمندان و شاعران و مشاهیر اصفهان، مشتمل بر حوادث تاریخی روزگار خود او نیز بوده که مورد استفادۀ مؤلفان قرار گرفته است (مثلاً نک‌ : یاقوت، همان، ۳/ ۳۸-۴۰)؛ ۸. اطلاعاتی دربارۀ بنا‌های کهن و تاریخی مانند کهن‌دژ سارویه (نک‌ : ما‌فروخی، ۹۱-۹۲)؛ ۹. تاریخ پادشاهان ایران پیش از اسلام (نک‌ : همو، ۷)؛ ۱۰. تاریخ ایران و به خصوص اصفهان در دوران پس از اسلام و ذکر برخی حوادث تاریخی.

وی در کتاب تاریخ سنی ملوک الارض تصریح دارد که برخی حوادث و رویداد‌های مهم از صدر اسلام تا روزگار خود را به طور مفصل در کتاب اصفهان آورده، و از این‌رو، در این کتاب به طور مختصر به ذکر برخی از آنها پرداخته است (ص ۱۴۵).

 

۲. الخصائص و الموازنة بین العربیة و الفارسیة

برخی منابع نام این اثر را الموازنـة بین العربی و العجمی ذکـر کرده‌اند (نک‌ : قفطی، ۱/ ۳۳۵) که ظاهراً درست نیست. به گفتۀ قفطی (همانجا) الموازنة کتابی گران‌قدر و بی‌نظیر است که وسعت دانش لغوی حمزه را می‌نمایاند. وی این کتاب را برای عضد‌الدولۀ دیلمی (حک‌ ۳۳۸-۳۷۲ ق) تألیف کرده است. ابو‌ریحان بیرونی در الصیدنة و الجماهر از این کتاب بسیار استفاده کرده است. وی در هر دو کتاب خود هنگام بحث دربارۀ گیاهان و نامهای آنها در زبانها و گویشهای ایرانی به آراء حمزه نیز استناد کرده که به احتمال فـراوان منبع وی همین کتـاب الموازنة بـوده است (نک‌ : صادقی، ۳). یاقوت حموی نیز این کتاب را در اختیار داشته، و در معجم الادباء (۱/ ۱۴۴) بخشی از آن را در شرح ‌حال ابراهیم زجاج آورده است. وی همچنین در معجم البلدان ذیل نامهای جغرافیایی مطالب فراوانی از آن نقل کرده است. از قطعات باز‌ماندۀ این کتاب چنین بر‌می‌آید که الموازنة حاوی اطلاعاتی مهم دربارۀ زبان فارسی، گویشها و لهجه‌های ایرانی و اشتقاق نامهای جغرافیایی ایرانی بوده است.

علی‌اشرف صادقی قطعاتی از الموازنة را در حواشی نسخه‌ای از منهاج البیان ابن جزله (د ۴۹۳ ق) یافته، و آن را در مقاله‌ای با نام «قطعه‌هایی باز یافته از کتاب الموازنة» در مجلۀ نامۀ ایران باستان (تهران، ۱۳۸۱ ش) منتشر کرده است. در این قطعۀ نویافته، حمزه نامهای معرّب برخی گیا‌هان، میوه‌ها و درختان را به ترتیب حروف الفبا یاد کرده، سپس اصل فارسی آنها را همراه با توضیحاتی دربارۀ تعریب آنها و گاه معادل هر یک را در گویشهای اصفهان، همدان، خراسان و جز آن آورده است.

نسخه‌ای با عنوان الخصائص و الموازنة بین العربیة و الفارسیة، منسوب به حمزه در ۱۰۰ صفحه در کتابخانۀ خدیویۀ قاهره موجود است که هیچ مطلبی دربارۀ نامهای جغرافیایی ایـران، زبانها و گویشهـای ایـرانی در آن دیـده نمی‌شود (نک‌ : صادقی، ۴؛ سید، ۱/ ۲۹۵).

حمزۀ اصفهانی افزون بر اینها، آثار دیگری نیز داشته که جز نام آنها چیزی بر‌جای نمانده است، ازجمله: الاشعار السائرة فی النیروز و المهرجان (بیرونی، ۳۱)، التماثیل فی تباشیر السرور، التشبیهات (ابن‌ندیم، ۱۵۴)، الرسائل (طلس، ۱۸)، مضاحک الاشعار که ثعالبی در ثمار‌القلوب بدان استناد کرده، و قطعاتی از آن را آورده است (ص ۳۶۶-۳۶۷، جم‌ ؛ نیز نک‌ : طلس، ۱۹).

 

مآخذ

آقا بزرگ، الذریعة؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابواحمد عسکری، حسن، شرح مایقع فیه التصحیف و التحریف، به کوشش محمد یوسف، دمشق، ۱۴۰۱ ق/ ۱۹۸۱ م؛ ابو‌نعیم اصفهانی، احمد، ذکر اخبار اصفهان، ترجمۀ نور‌الله کسایی، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ ابو‌نواس، دیوان، همراه با «شرح» حمزۀ اصفهانی، ج ۱-۳، به کوشش اوالد واگنر، قاهره، ۱۳۷۸- ۱۴۰۸ ق/ ۱۹۵۸- ۱۹۸۸ م؛ ابو هلال عسکری، حسن، جمهرة الامثال، به کوشش محمد ابو‌الفضل ابراهیم و عبد‌المجید قطامش، بیروت، ۱۴۰۸ ق/ ۱۹۸۸ م؛ اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران، ۱۳۵۷ ش؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، به کوشش حسن امین، بیروت، ۱۳۹۴ ق/ ۱۹۷۴ م؛ بغـدادی، ه؛ بیـرونی، ابـوریحان، الآثـار الباقیة، به کـوشش زاخـاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳ م؛ ثعالبی، عبد‌الملک، ثمار‌القلوب، به کوشش محمد ابو‌الفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ ق/ ۱۹۶۵ م؛ همو، یتیمة الدهر، به کوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛ همو، التنبیه على حدوث التصحیف، به کوشش محمد اسعد طلس، دمشق، ۱۳۸۸ ق/ ۱۹۶۸ م؛ همو، سوائر‌الامثال علیٰ افعل، به کوشش فهمی سعـد، بیـروت، ۱۴۰۹ ق/ ۱۹۸۸ م؛ همـو، «شرح دیـوان ابی‌نواس» (نک‌ : هم‌ ، ابو‌نواس)؛ زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغة العربیة، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، دار‌الهلال؛ سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبیخ، دمشق، ۱۳۴۹ ق؛ سرکیس، یوسف‌الیان، معجم المطبوعات العربیة و المعربة، قاهره، ۱۳۴۶ ق/ ۱۹۲۸ م؛ سز‌گین، فؤاد، تاریخ التراث العربی، ترجمۀ عرفه مصطفى و سعید عبد‌الرحیم، ۱۴۰۳ ق/ ۱۹۸۳ م؛ سعـد، فهمی، مقدمه بـر سوائر‌الامثال (نک‌ : هم‌ ، حمزۀ اصفهانی)؛ سمعانی، عبد‌الکریم، الانساب، به کوشش عبد‌الله عمر بارودی، بیروت، ۱۴۰۸ ق/ ۱۹۸۸ م؛ سید، خطی؛ سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمد ابو‌الفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۹۹ ق؛ شهاب، مظهر، «حمزه الاصفهانی»، الموسوعة العربیة، دمشق، هیئة الموسوعة العربیة، ج ۸؛ صادقی، علی‌اشرف، «قطعه‌هایی باز‌یافته از کتاب الموازنۀ حمزۀ اصفهانی»، نامۀ ایران باستـان، تهران، ۱۳۸۱ ش، س ۲، شم‌ ۱؛ صدری افشار، غلامحسین، تاریخ در ایران، تهران، ۱۳۴۵ ش؛ صفا، ذبیح‌الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۳۶ ش؛ طلس، محمد اسعد، مقدمه بر التنبیه على حدوث التصحیف (نک‌ : هم‌ ، حمزۀ اصفهانی)؛ قطامش، عبد‌المجید، مقدمه بر الدرة الفاخرة فی الامثال السائرة، قاهره، ۱۳۹۱ ق/ ۱۹۷۱ م؛ قفطی، علی، انباه الرواة، به کوشش محمد ابو‌الفضل ابراهیم، قاهره، ۱۴۰۱ ق/ ۱۹۸۱ م؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، قم، ۱۳۸۵ ش؛ کراوس، پاول، «کتاب التنبیه على حدوث التصحیف»، المنتقى من دراسات المستشرقین، به کوشش صلاح‌الدین منجد، بیروت، دار‌الکتاب‌الجدید، ج ۱؛ مافروخی، مفضل، محاسن اصفهان، به کوشش جلال‌الدین حسینی، تهران، ۱۳۱۲ ش/ ۱۹۳۳ م؛ مصطفى، شاکر، التاریخ العربی و المورخون، بیروت، دار‌العلم للملایین؛ مقدسی، انیس، امراء الشعر العربی فی العصر العباسی، بیروت، ۱۹۶۱ م؛ میتوخ، ایگن، «حمزۀ اصفهانی»، روزگار نو، لندن، ۱۹۴۲ م، شم‌ ۱؛ میدانی، احمد، مجمع الامثال، قاهره، ۱۳۵۲ ق؛ واگنر، اوالد، مقدمه بر دیوان (نک‌ : هم‌ ، ابو‌نواس)؛ هداره، محمد مصطفى، مقدمه بر سرقات ابی‌نواس، قاهره، دار‌الفکر‌العربی؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان؛ نیز:

 

EI2; Goldziher, I., Muslim Studies, tr. C.R.Barber and S.M.Stern, New York, 1977; Rosenthal, F., A History of Muslim Historiography, Leiden, 1968; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1947; Sellheim, R., Die klassisch-arabischen Sprichwörtersammlungen insbesondere die des Abū ʿUbaid, The Hague, ۱۹۵۴.

عنایت‌الله فاتحی نژاد

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1282
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست