آخرین بروز رسانی : دوشنبه
19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله
اِسْماعيل بْن اَحْمَدِ سامانی،
ابوابراهيم (شوال ۲۳۴- صفر ۲۹۵ق/
۸۴۹ -۹۰۷م)، امير سامانی و بنيانگذار
دولت بزرگ سامانيان. اطلاعات ما دربارۀ احوال اسماعيل ، خاصه پيش از
مرگ برادرش امير نصر، بيشتر مبتنی بر تواريخ محلی و دودمانی
ايران، بهويژه تاريخ بخاراي نرشخی است، اما آثاري چون وفيات
الاعيان ابن خلكان كه روايات خود را به تصريح از اخبار خراسان سلامی
برگرفته، و الكامل ابن اثير كه به احتمال بسيار از همان كتاب استفاده
كرده، نيز حاوي نكات مهمی هستند. مآخذ كهنتر چون تاريخ طبري و مروج
الذهب مسعودي كه مركز خلافت اسلامی و وقايع مربوط به آن را بيشتر به
ديده میگرفتهاند، در آنجا كه وضع سياسی دولت اميراسماعيل بهگونهاي
با دستگاه خلافت ارتباط میيافت، خاصه دربارۀ زمان وقوع
بسياري از حوادث كه در تواريخ ديگر مغشوش و متناقض است، اطلاعاتی
دقيق بهدست میدهند. با اينهمه دربارۀ روابط و
جنگهاي اميراسماعيل با صفاريان و زيديان، كتابهايی چون تاريخ طبرستان،
تاريخ سيستان و ديگر تاريخهاي عصر غزنوي چون زينالاخبار و تاريخ يمينی
را نمیتوان ناديده گرفت.
دربارۀ خوي و روش
مُلكداري اميراسماعيل هم جز آثار ياد شده، رجوع به منابعی چون
تاريخ قزوين رافعی، سياستنامه، آثار ثعالبی، تاريخ بيهق علی
بيهقی و الانساب سمعانی خالی از فايده نيست. به هرحال
دربارۀ اسماعيل، پيش از امارتش بر بخارا، فقط میدانيم كه در فرغانه
زاده شد و ۱۶ ساله بود كه پدرش اميراحمد بن اسد بن سامان خُدات
- امير سمرقند و فرغانه از سوي طاهريان - درگذشت (۲۵۰ق) و
برادرش نصر بن احمد (ه م) از سوي طاهر بن عبدالله (حمزه،
۱۷۷) امارت يافت. اميرنصر اين برادر كهتر را نيك مینواخت
و رعايت میكرد و اسماعيل نيز در خدمت او روزگار میگذرانيد (نرشخی،
۱۰۶؛ قس: بارتولد 228 ، كه به استناد همين منبع اسماعيل
را «صاحب الشُرَط» اميرنصر دانسته است. درحالی كه اين شغل مربوط به
پس از اين تاريخ است). در اين ايام يعقوب ليث صفار با طاهريان (ه م) بر
سر خراسان نزاع داشت و چون در ۲۵۹ق ايشان را براند، بخارا
هم مانند شهرهاي خراسان دچار آشوب شد (همو، 222-223) و در ربيعالاول
۲۶۰ حسين بن طاهر طايی كه به احتمال از طاهريان
بود (همانجا)، از خوارزم بيامد و بخارا را گرفت و نهب و غارت بسيار كرد، اما
مردم به مقابله برخاستند و او نيز سرانجام شهر را رها كرد و گريخت. ظاهراً پس
از آن حكومت شهر به دست حسين بن محمد خوارجی افتاد كه خطبه به نام
اميرصفاري كرد (نرشخی، ۱۰۶- ۱۰۸).
حسين بن محمد خوارجی را از جملۀ سران خوارج و از ياران يعقوب
ليث خواندهاند كه در اين ايام ادارۀ شهر را بهدست گرفته بود و با
مدعيان نزاع میداشت (بارتولد، همانجا؛ فراي، ۶۳). افزون
بر آن دامنۀ كشمكش رافع بن هرثمه، سردار پيشين طاهريان با يعقوب در خراسان كه
تا بخارا نيز كشيده شده بود، بيش از پيش باعث آشفتگی اوضاع میشد.
از اينرو برخی از بزرگان شهر به پيشوايی ابوعبدالله فقيه، پسر
خواجه ابوحفص كبير، از اميرنصر در سمرقند خواستند تا اميري بر بخارا بگمارد. او
نيز برادر خود اسماعيل را بدانجا فرستاد. اسماعيل بيامد و در حدود بخارا در
كرمينه فرود آمد. اما چون شنيد در بخارا شورشی شده، بيمناك برجاي
بماند تا اشراف بخارا به استقبال آمدند و او دلگرم شد. همانجا برآن شدند كه
اسماعيل امير بخارا باشد و حسين خوارجی به نيابت از او در شهر حكم
راند. پس از ا¸ن اسماعيل در رمضان ۲۶۰ (قس: طبري،
۹/ ۵۱۴؛ نيز ابن اثير، الكامل، ۷/
۲۸۰، ذيل وقايع سال ۲۶۱ق)، وارد بخارا
شد، اما بیدرنگ حسين خوارجی را كه گويا در آن شورش دست داشت،
گرفت و خود به استقلال در شهر مستقر شد (نرشخی، ۱۰۸،
۱۰۹). گفتهاند كه چون اسماعيل به بخارا رفت، «عمل»
خوارزم را هم از رافع بن هرثمه امير خراسان گرفت (ابناثير، همان،
۷/ ۲۸۱). در همين ايام موفق عباسی منشور حكومت
ماوراءالنهر را به اميرنصر فرستاد و در بخارا به نام او و نايبش اسماعيل خطبه
كردند (نرشخی، همانجا).
اسماعيل پس از چندي برادر ديگر خود
يحيی را در بخارا نشاند و خود بهدستور اميرنصر به سمرقند رفت. اميرنصر
را اين كار خوش نيامد و با اسماعيل سخن نگفت و اعتنا نكرد، اما شرطگی
سمرقند بدو داد تا اينكه برخی از امرا وساطت كردند و اميرنصر با آنكه
نسبت به وفاداري اسماعيل بدگمان شده بود، او را به بخارا بازگردانيد (همو،
۱۱۰، ۱۱۱).
اينبار اسماعيل با دشواريهاي فزونتري
روبهرو شد. چه گذشته از آنكه خود را از درون و بيرون شهر مورد تهديد میديد،
میبايست بدگمانی برادر را نيز كه بیگمان او را در سركوب
مخالفانش ياري نمیرسانيد، دفع كند. در همين ايام حسين بن طاهر باز
به بخارا تاخت و اسماعيل كه نخستينبار مستقيماً به جنگ دست میيازيد،
او را در هم شكست. آنگاه دستههاي راهزن اطراف بخارا را كه همواره به شهر
میتاختند، سركوب كرد. سپس گروهی از اشراف و ثروتمندان بخارا را
كه میپنداشت مانع چيرگی او بركارها شوند، با حيلهاي به سمرقند
فرستاد و از اميرنصر خواست تا آنان را همانجا نگاه دارد. اين كسان همانجا
بودند تا كار اسماعيل سامان گرفت و به بخارا بازگشتند (همو،
۱۱۰-۱۱۳؛ نيز نك : بارتولد، ۸۵،
۸۶).
اسماعيل همچنان در بخارا فرمان میراند
تا در ۲۷۲ق اميرنصر، بدان سبب كه اسماعيل خراج به سمرقند
نمیفرستاد، لشكر به بخارا برد. اسماعيل شهر را رها كرد و به فَرَب رفت
و از رافع بن هرثمه مدد خواست و او نيز با سپاه نزد اسماعيل آمد. اما چون روستاهاي
بخارا همه تابع اميرنصر بودند، لشكر اسماعيل و رافع دچار بیبرگی
شد و قحط سال نيز بيامد و كار را بر ايشان تنگ كرد. سرانجام رافع ميان دو
برادر وساطت كرد و در ۲۷۳ق كار به صلح انجاميد، بر آن قرار
كه اسماعيل عامل خراج بخارا باشد و هر سال نيم ميليون درهم به سمرقند
بفرستد و نام خود از خطبه بيفكند (نرشخی، ۱۱۳-
۱۱۵). بهروايت ابن اثير (همانجا) تخليط سخنچينان بود كه
باعث جنگ ميان دو برادر شد و حمّويۀ بن علی از امراي اسماعيل
و فرستادۀ او نزد رافع كه میانديشيد دعوت رافع به بخارا ممكن است
ماوراءالنهر را همه به كف او افكند و چيرگی جويد، نهانی او را
واداشت تا ميان دو برادر صلح برقرار كند.
اشارۀ صاحب تاريخ
سيستان به حملۀ لشكريان محمد بن عمرو صفاري به رافع بن هرثمه و مددجويی او
از اميرنصر و گسيل شدن اسماعيل به ياري او (ص ۲۴۴) كه در
تواريخ ديگر ذكري از آن نيست، میبايست درحدود همين تاريخ اتفاق
افتاده باشد، اما نمیدانيم پيش از نزاع اسماعيل با اميرنصر بوده يا
پس از آن. به هرحال اسماعيل باز خراج نفرستاد و وساطت رافع نيز سود نداد و
اميرنصر دوباره روي به بخارا نهاد. اسماعيل لشكر سمرقند بشكست و برادر را
گرفتار كرد (نيمۀ جماديالا¸خر ۲۷۵). اما او را بسی محترم داشت
و عذر تقصير خواست و به اطاعتش گردن نهاد و او را به سمرقند بازگردانيد و خود
به نيابت از او در بخارا بماند (نرشخی، ۱۱۵-
۱۱۸؛ ابناثير، الكامل، ۷/ ۲۸۲؛ قس:
گرديزي، ۳۲۳). از اينرو ۴ سال بعد كه اميرنصر به
سمرقند درگذشت (جماديالاول ۲۷۹)، پيشاپيشاسماعيل را حكومت
سراسر قلمرو خود داد و برادران ديگر را به اطاعت از او وصيت كرد. اميراسماعيل
نيز به سمرقند رفت و احمد بن نصر را به نيابت از خود امارت آن ديار داد. در
همين ايام (محرم ۲۸۰) خليفه معتضد هم منشور حكومت
ماوراءالنهر به اسماعيل فرستاد (نرشخی، ۱۱۸؛ طبري،
۱۰/ ۳۰؛ ابناثير، همان، ۷/
۴۵۶). اسماعيل نيز بیدرنگ به تركستان هجوم برد و
فرمانرواي آن ديار را درهم شكست و با اسيران و غنايم بسيار بازگشت و خبر آن
به بغداد رسيد (مسعودي، ۴/ ۲۶۰؛ طبري، ۱۰/
۳۴؛ ابناثير، همان، ۷/ ۴۶۴-
۴۶۵). بهروايت دقيقتر نرشخی (همانجا)، اسماعيل در
اين جنگ، شهر طراز (تَلَس) در تركستان را گشود و كليساي بزرگ آنجا را به
مسجد بدل كرد و امير آن شهر و بسياري از دهقانان آن ديار اسلام آوردند (نيز
نك : بارتولد، ۸۷). سپس خاندان سلطنتی قديم اشروسنه (ه م)
را برانداخت و آنديار را به قلمرو خود افزود (همو، 224).
مهمترين واقعۀ اين دوره كه
خراسان را به دامان امير اسماعيل افكند و دروازۀ طبرستان و
گرگان را هم بر او گشود، هجوم عمرو بن ليث صفار به ماوراءالنهر بود كه به
ناكاميش انجاميد. عمروليث كه در ۲۷۹ق به جاي رافع بن
هرثمه از خليفه معتضد فرمان امارت خراسان گرفته بود (ابناثير، همان،
۷/ ۴۵۷)، سرانجام بر رافع دست يافت و او را به قتل
رساند و از خليفه امارت ماوراءالنهر نيز طلب كرد (همان، ۷/
۵۰۰ - ۵۰۱). خليفه نخست نپذيرفت، اما سپس
فرمان امارت بهنام او نوشت (ابن خلكان، ۶/ ۴۲۵-
۴۲۶، به نقل از سلامی؛ قس: تاريخ سيستان،
۲۵۳- ۲۵۵) و در اواخر محرم
۲۸۵ فرمان امارت عمرو و عزل اسماعيل در بغداد خوانده شد
(طبري، ۱۰/ ۶۷). به روايت نرشخی (ص
۱۱۹-۱۲۱) عمرو بیدرنگ ابوداوود امير
بلخ و احمد بن فريغون امير گوزگانان و امير اسماعيل را به اطاعت خواند. آندو
به فرمانش گردن نهادند و اسماعيل به تدارك جنگ برخاست. عمرو كه گويا هراسی
در دلش افتاده بود، خواست اسماعيل را به نيابت از خود بر حكومت ماوراءالنهر
ابقا كند، اما اسماعيل نپذيرفت و فرستادگان او را به خواري بازگردانيد.
ا¸نگاه عمرو آمادۀ جنگ شد و لشكري كه مورخان در نام فرماندهان متعدد آن اختلاف
دارند (همو، ۱۲۱؛ گرديزي، ۳۱۷؛ تاريخ
سيستان، ۲۵۳)، به مقابل اسماعيل فرستاد. سپس هم محمد بن
بشر را با لشكر به مدد ايشان روانه كرد و خود به نيشابور ماند. اسماعيل براي
ممانعت از عبور لشكر عمرو از جيحون، خود به آن سوي رود رفت و ايشان را
بشكست (شوال ۲۸۶، قس: همان، ۲۵۴؛ نيز ابناثير،
همان، ۷/ ۵۰۱، كه در وقايع ۲۸۷ق از
اين واقعه ياد كرده است). برخی از سرداران عمرو اسير و مقتول گشتند،
اما اسماعيل با بقيۀ لشكر به نيكی رفتار كرد و ايشان را بازگردانيد و خود به بخارا
رفت (نرشخی، همانجا؛ تاريخ سيستان،
۲۵۳-۲۵۴؛ ابن اثير، همان، ۷/
۵۰۰ -۵۰۱). به يك روايت ( تاريخ سيستان،
۲۵۴- ۲۵۵) عمرو پس از اين واقعه از خليفه
حكومت ماوراءالنهر خواست و خليفه معتضد پذيرفت و در عين حال به اسماعيل
نامه فرستاد و او را بر حكومت ماوراءالنهر ابقا كرد.
چنين مینمايد كه خليفه در اين
وقت براي انحراف عمرو از انديشۀ حمله به عراق، بیميل نبود كه او را متوجه ماوراءالنهر كند و
با حريفی چون اسماعيل دراندازد. روايت ابن فقيه (ص
۳۱۲) مبنی بر آنكه خليفه، عمرو و هم اسماعيل را برضد
يكديگر تحريك میكرد و اشارهاي كه در سياستنامه (نظامالملك،
۲۴) در اينباره هست، میتواند مؤيد اين معنی باشد.
ابن عمرانی (ص ۱۱۲) نيز آورده است كه اسماعيل بهدستور
خليفه به جنگ عمرو رفت. به هرحال عمرو پس از اين شكست باز به تجهيز لشكر
پرداخت و از نيشابور به سوي بلخ رفت. اسماعيل به وي نوشت كه به قلمرو
وسيع خود بسنده كند و ماوراءالنهر را بدو واگذارد. عمرو نپذيرفت و اسماعيل هم
لشكري بزرگ از همۀ طبقات مردم بسيجيد و به سوي بلخ رفت و عمرو را محاصره كرد. اين
بار عمرو خواهان صلح شد، ولی اسماعيل وقعی ننهاد و دست به جنگ
زد. برخی از ياران و فرماندهان لشكر عمرو به اسماعيل پيوستند و در همان
آغاز پيكار شكست بر لشكر عمرو افتاد و خود او گريخت، اما چندان دور نشده بود
كه گرفتار شد (طبري، ۱۰/ ۷۶؛ ابن اثير، الكامل،
۷/ ۵۰۰ -۵۰۲؛ ابن خلكان، ۶/
۴۲۸؛ قس: حمدالله، ۳۷۳). اين واقعه در نيمۀ ربيعالاول
يا ربيعالآخر ۲۸۷ رخ داد (ابن خلكان، ۶/
۴۲۷، به نقل از سلامی؛ ابن اثير، همانجا؛ جرفادقانی،
۲۰۰؛ قس: ابن خلكان، ۶/ ۴۲۸، روايت
از ابن ابی طاهر؛ فراي، 138 ، كه از ذكر تاريخ اين جنگ در منابع
اظهار بیاطلاعی كرده است). چون عمرو را به نزد اسماعيل آوردند،
او را بنواخت و نگاه داشت (نرشخی، ۱۲۶) تا خليفه عمرو
را از او طلب كرد. اسماعيل كه چندان ميلی به اين كار نداشت
(همانجا)، او را ميان ماندن و رفتن به بغداد مخير گردانيد و عمرو خواهان رفتن
به بغداد شد (طبري، ۱۰/ ۸۳). به روايت سلامی،
گسيل داشتن عمرو به بغداد در ۲۸۸ق، پس از آنكه خليفه تاج
و خلعت و منشور حكومت خراسان را با رسولی به اسماعيل فرستاد تا عمرو
را به بغداد آورد، رخ داد (ابن خلكان، ۶/ ۴۲۷-
۴۲۸؛ گرديزي، ۳۱۹؛ قس: نرشخی،
۱۲۷؛ ميرخواند، ۴/ ۳۵).
كوتاه زمانی پس از شكست امير
صفاري، محمد بن زيد كه بر خليفه شوريده و بر طبرستان غلبه يافته بود، طمع
در خراسان بست و لشكري بزرگ مهيا ساخت. اسماعيل او را از هجوم به خراسان
منع كرد و چون سود نداد، محمد بن هارون - نايب پيشين رافع بن هرثمه در
خراسان - را به مقابله فرستاد. محمد بن هارون او را در گرگان بشكست و محمد
بن زيد زخمی برداشت و براثر آن بمرد؛ يا به روايتی ابن هارون
او را بكشت و سرش را به بخارا بفرستاد. سپس پسر او ابوالحسن زيد را گرفته،
در شوال ۲۸۷ نزد اسماعيل فرستاد (طبري، ۱۰/
۸۱؛ صابی، ۲۲؛ ابن اسفنديار، ۱/
۲۵۶-۲۵۷؛ قس: مرعشی،
۲۹۹-۳۰۰، كه اسماعيل را مدعی تصرف
طبرستان و آغازگر جنگ خوانده است).
محمد بن هارون پس از اين فتح، از
سوي اسماعيل امارت گرگان و طبرستان يافت (گرديزي، ۳۲۳).
چند ماه بعد طاهر بن محمد صفاري نوادۀ عمروليث به انتقام خون نياي
خود برخاست و لشكريان مزدور فارس و اهواز را هم به شورش برضد خليفه واداشت
و عامل او را براند. خليفه در جمادي الا¸خر ۲۸۸ از بغداد
مالها به خراسان نزد اسماعيل فرستاد تا تدارك دفع طاهر كند و بخشی از
خراج ايالت جبال را نيز بر آن افزود. اسماعيل هم به حيلهاي طاهر را از
فارس بيرون راند و طغيان او فرو نشست (مسعودي، ۴/
۱۷۹-۱۸۰؛ طبري، ۱۰/
۸۴؛ ابن اثير، همان، ۷/ ۵۰۹). در همين
ايام حسن بن علی ملقب به ناصر كبير در ديلمان و گيلان به خونخواهی
محمد بن زيد برخاست و بهسوي آمل آمد. اسماعيل پسر خود احمد و عموزادهاش
ابوالعباس عبدالله بن محمد بن نوح را به دفع او فرستاد و آنان ناصركبير را
بشكستند و دو تن از امراي گيل و ديلم - امير كاكی پدر ماكان، و امير
فيروزان شكوري پدر حسن فيروزان - كه با ناصركبير هم داستان بودند، به قتل
رسيدند و ناصركبير به ديلمان بازگشت.
اسماعيل پس از آن امارت طبرستان را
به ابوالعباس عبدالله داد (ابن اسفنديار، ۱/
۲۵۹-۲۶۰) و خود سر در پی محمد بن
هارون نهاد كه سر به شورش برداشته، و به دعوت مردم ري بدان سامان رفته
(رجب ۲۸۹) و والی آنجا (الدتمش،اوكرتمش) را برانده
بود (طبري،۱۰/ ۸۸ - ۸۹؛ ابناثير، همان،
۷/ ۵۱۷). اسماعيل در ري محمد بن هارون را بشكست و ري
را كه پيش از آن خليفه امارتش را به او داده بود، به تصرف آورد (همان،
۷/ ۵۲۲، ۵۲۷؛ قس: ياقوت، ۲/
۹۰۱) و حكومت آنجا را به ابوصالح منصور بن اسحاق حامی
محمد بن زكرياي رازي داد (منهاج، ۱/ ۲۰۶؛ ميرخواند،
۴/ ۳۵-۳۶). محمد بن هارون به قزوين و سپس به
ديلمان رفت (طبري، ۱۰/ ۹۶؛ قس: گرديزي،
۳۲۳، ۳۲۴) و به ناصر كبير پيوست (ابن
اسفنديار، ۱/ ۲۶۲). به روايت رافعی (۲/
۲۸۹) اسماعيل به تعقيب او وارد قزوين شد و سپس رو به
ديلمان نهاد، اما ابن اسفنديار (۱/ ۲۵۹) آورده است كه
پس از گريز ابن هارون، اسماعيل به آمل آمد و همانجا بماند. محمد بن هارون
با جستان پسر وهسودان از ديلمان قصد تصرف طبرستان كرد. ابوالعباس عبدالله
سامانی به مقابله رفت و اسماعيل پسر خود احمد بن اسماعيل سامانی
(ه م) را نيز به مدد او فرستاد. ابوالعباس لشكر محمد بن هارون و جستان را در
هم شكست (همو، ۱/ ۲۶۲) و در اواخر شعبان
۲۸۹ خبر اين شكست به بغداد رسيد (طبري، ۱۰/
۹۴؛ قس: اقبال، ۱۲۰). چندي بعد هم پارس كبير،
امير جرجان به حيله بر محمد بن هارون كه به مرو (يا آمل) رفته بود، دست
يافت و او را به بخارا فرستاد و در آنجا به فرمان اسماعيل كشته شد، و به
روايتی به زندان افكندند و همانجا بود تا درگذشت (ابن اسفنديار،
۱/ ۲۶۳؛ ابناثير، همان، ۷/
۵۲۷).
ظاهراً درحدود همين ايام اسماعيل
هجوم روسها را كه به طبرستان آمده، و خرابيها به بار آورده بودند، با ارسال
لشكري دفع كرد و ايشان را به كلی برانداخت (مرعشی،
۳۰۲). پس از آن متوجه تركان شد كه در اين زمان لشكري
بزرگ براي حمله به ماوراءالنهر گرد آورده بودند، و ايشان را به سختی
درهم شكست و فتح نامۀ آن در اواخر رجب ۲۹۰ در بغداد خوانده شد (طبري،
۱۰/ ۱۱۶). اسماعيل يكبار ديگر در
۲۹۳ق به تركستان تاخت و بخش بزرگی از آن سرزمين
را تصرف كرد (ابن اثير، الكامل، ۷/ ۵۴۷؛ ابن كثير،
۱۱/ ۱۰۱).
ظاهراً آخرين واقعۀ مهمی
كه در روزگار فرمانروايی اسماعيل و اندكی پيش از مرگش در
۲۹۵ق رخ داد، خروج مردي از قرامطه در كوهپايۀ غور و
غرجه بود كه خلقی كثير بر او گرد آمدند. اسماعيل يكی از حاجبان
خويش به نام تتش را با لشكر بدان سوي فرستاد و او آن قرمطی را بشكست
و بكشت (فصيح، ۳۹۴).
در اين روزگار فرمان اسماعيل در منطقۀ وسيعی
از مرزهاي تركستان چين تا ري روان بود (اصطخري، ۱۲۵؛ بيهقی،
۱۱۸). در ماوراءالنهر افزون بر خاك اصلی، بخش شمالی
خوارزم يعنی گرگانج را نيز در دست داشت و از سكههاي اين عصر برمیآيد
كه چند دولت كوچك آسياي مركزي را نيز منقرض كرده، و سرزمينشان را متصرف
شده بود (فراي، 138). از جملۀ اينها خاندان افشين را بايد نام برد كه تا ۲۷۹ق
اسروشنه را در دست داشتند و پس از آن تاريخ به گواهی سكهها، اسماعيل
آنرا به قلمرو خود ضميمه كرد (بارتولد، 211، به نقل از ماركوف)
در داخل ايران جز آنچه ياد شد،
شهرهاي معتبر ديگري چون اصفهان، كرمان، قزوين و زنجان تا عقبۀ حلوان
را هم جزء متصرفات او شمردهاند (مقدسی، ۳۳۷؛ گرديزي،
۳۲۴؛ ميرخواند، ۴/ ۳۵). هم از اينروست كه
مورخان او را بنيانگذار واقعی و يا نخسنين فرمانرواي دولت سامانيان
دانستهاند (مثلاً: نرشخی، ۱۰۶؛ عتبی،
۳۴۸) و تا آنگاه كه بيمار شد و در ۱۴ يا
۱۵ صفر ۲۹۵ درگذشت (طبري، ۱۰/
۱۳۷)، همواره به توسعۀ قلمرو و بسط نفوذ خويش میكوشيد.
در مُلكداري هم مردي هوشمند و سياستمدار و در عين حال سختگير بود و «در كار
ملك هيچ محابا نكردي» (نرشخی، ۱۲۷)، چنانكه پسر خود
احمد را به اتهام سستی در يكی از جنگهاي طبرستان - كه اسماعيل
آنجا را دروازۀ ماوراءالنهر میخواند - به سختی نكوهيد و از حكومت نيز
معزول كرد (نك : ه د، احمد بن اسماعيل سامانی) و نيز آنگاه كه بر
برادرش اميرنصر چيره شد، اگر با تيزبينی و زيركی به اطاعتش گردن
نمینهاد و كوس استقلال میزد، چه بسا دولت نوخاستۀ سامانی
از همان آغاز دچار تجزيه و بلكه انقراض میشد. رسيدگی به كار
خلق و دادگري او نيز مشهور است (بيهقی، ۱۱۸؛ سمعانی،
۳/ ۲۰۱؛ ابن اسفنديار، ۱/ ۲۵۹؛
رافعی، ۲/ ۲۸۹). وي چندان «آثار عدل و سيرت
خوب ظاهر كرد» (نرشخی، همانجا) كه در ايام حياتش او را امير عادل لقب
دادند و چون درگذشت، همواره او را «امير ماضی» میخواندند (مثلاً
همو، ۸۲، ۱۲۸؛ اقبال، ۲۲۴) زيرا
«مردي عادل منصف خدا ترس بود، جوانبخت حقشناس» (شبانكارهاي،
۲۱) و آنگاه كه درگذشت، مكتفی خليفۀ بغداد او را
يگانۀ روزگارش خواند و بر فقدانش افسوسها خورد (صفدي، ۹/
۸۹؛ ابن كثير، ۱۱/ ۱۰۶).
در جنگ نيز جز دليري، جوانمرديها از
خود نشان میداد (نرشخی، ۱۱۲،
۱۲۱؛ ابناثير، همان، ۷/ ۵۰۴) و چنان
به دليري و كفايت خويش اعتماد داشت كه نمیگذاشت باروي بخارا را كه
نگهداريش مالی گزاف بر گردن خلق میانداخت، مرمت كنند و خود را
باروي بخارا میخواند (نرشخی، ۴۸). همين بخارا را كه
املاك معتبرش در دست فرزندان طغشاده بخارا خدات بود (همو، ۱۱)،
نخستين بار اسماعيل تختگاه كرد (نك : اصطخري، ۲۴۵-
۲۴۶) و از همان هنگام روي به آبادانی نهاد. ملكی
گرانبها در بخارا خريد و آباد كرد و بر مواليان خود وقف كرد و از آن پس به
جوي مواليان (موليان) معروف شد (نرشخی، ۳۳،
۳۹). نيز روستايی كهن بهنام بركه در بخارا خريد و منافع آنرا
بر علويان و فقرا و وارثان خود اختصاص داد (همو، ۲۲). جز آن
رباطهايی در بيابانهاي اطراف براي حفظ امنيت و اقامت مسافران بساخت
و اوقافی بر آنها مقرر داشت (صفدي، همانجا). مسجد جامع بخارا را گسترش
داد و اوقافی بر آن نهاد (نرشخی، ۳۹-۴۰) و
فیالجمله بخارا چنان آباد شد كه با بغداد رقابت میكرد و
دانشمندان از هر سو بدانجا میرفتند.
اسماعيل امارت ولايات مهم قلمرو خود
را غالباً به سامانيان میداد. چنانكه گرگان را به پسر خود احمد،
طبرستان را به پسر عمش ابوالعباس عبدالله، و ري را به پسر عم ديگرش ابوصالح
منصور بن اسحاق داد. اين منصور همان كسی است كه محمد بن زكرياي
رازي كتاب طب منصوري خود را به نام او نوشت (گرديزي، همانجا؛ ياقوت،
۲/ ۹۰۱).
با آنكه اسماعيل بيشتر روزگار خود را
در جنگها سپري میكرد، از توجه به دانشمندان هم غافل نبود (سمعانی،
همانجا؛ ابن اثير، الكامل، ۷/ ۲۸۲؛ سهمی،
۴۴۱) و خود از امراي دانشمند و اديب عصر به شمار میآمد
(ثعالبی، ثمار...، ۱۳۷). از پدرش اميراحمد بن اسد حديث
روايت میكرد (سمعانی، همانجا؛ ابناثير، اللباب، ۲/
۹۴) و كسانی نيز از او حديث نقل كردهاند (سهمی،
۴۷۴). فقيه و محدث مشهور ماوراءالنهر، ابومحمد عبدالله بن
محمد سبذمونی (د ۳۴۰ق)، فقيه دربار امير اسماعيل بود
(ملازاده، ۳۶).
دربارۀ دستگاه اداري
سامانيان در عصر اسماعيل اطلاع چندانی در دست نيست و بررسی اين
معنی كه تا چه اندازه متأثر از ديوانسالاري بغداد بوده، و يا چه
مقدار ساختار بومی داشته، محتاج تحقيقی جداگانه است؛ اما از
فهرست كاتبان و وزيران برجستهاي كه در اين عصر دولت اسماعيل را راه میبردهاند،
پيداست كه براساس محكمی قرار داشته، و بیگمان در تكوين دستگاه
اداري سلسلههاي پسين چون غزنويان و سلاجقه مؤثر بوده است. به هرحال
ابوالفضل بلعمی مشهور، پدر ابوعلی بلعمی را وزير اسماعيل
شمردهاند (فصيح، ۳۸۲؛ خواندمير، ۱۰۸) كه
به گفتۀ فصيح خوافی (همانجا) از ۲۸۷ق يعنی پس
از غلبۀ اسماعيل بر عمرو ليث وزارت يافت. در اين باره جاي ترديد هست و
احتمالاً او وزارت اميرنصر نوادۀ امير اسماعيل را برعهده داشته است (مدرس، ۳۴۷ به
بعد). ابوعبدالله محمد بن احمد جيهانی را نيز وزير اسماعيل دانستهاند
(بارتولد، ۹۱). همچنين ابوبكر نسفی را وزير اسماعيل و پسر و
نوادۀ او خواندهاند (مدرس، ۳۴۶، به نقل از تاريخ سمرقند
). از جملۀ كاتبان او بايد از ابوبكر بن حامد نام برد كه به روايتی سپس
وزير پسر او امير احمد بن اسماعيل شد (ثعالبی، يتيمۀ...، ۴/
۶۴).
Barthold, W., Turkestan Down to the
Mongol Invasion, London, 1977; Frye, R.N., «The Sāmānids»,
The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1975, vol. IV.
صادق سجادي
تكمله - آرامگاه اسماعيل سامانی
مقبرهاي كه تا چندي پيش به استناد
روايات نادرست آرامگاه اسماعيل سامانی دانسته میشد و در واقع
آرامگاه خانوادگی امراي سامانی است. اين بنا در جانب غربی
شهر بخارا در جمهوري ازبكستان قرار گرفته، و پس از ۱۰ قرن همچنان
استوار و پابرجاست. اين آرامگاه به عنوان يكی از كهنترين آثار
معماري ايران و از نخستين نمونههاي شناخته شدۀ بناهاي
آرامگاهی، از اهميت ويژهاي در تاريخ تحول معماري ايرانی و
اسلامی برخوردار است.
طرح آرامگاه سامانیان
اهميت تاريخی و ويژگيهاي
معماري و تزيينات آجري فوقالعادۀ اين بنا آن را از ديرباز مورد توجه باستان شناسان ، معماران و
مورخان هنر قرار داده است. اين پژوهشگران در تأليفات متعدد خود در باب هنر
و معماري جهان اسلام، به ويژه آسياي مركزي از اين ساختمان ياد كردهاند،
ولی اين مقبره به ندرت موضوع اصلی تك نگاري جدي و مستقلی
بوده است. از اين ميان كسانی چون شرودر (ص 949 -945)، كُن - وينر (ص
13)، پوگاچنكوا (ص 60-76) و كرسول (II/ 367-369) به وصف اجمالی بنا
و توضيح مختصر برخی از ويژگيهاي آن بسنده كردهاند. استوك، رمپل و
بولاتف نيز از جمله پژوهشگرانی هستند كه تك نگاريهاي مستقلی
دربارۀ اين مكان نوشتهاند. دو محقق اخير از جمله كسانی هستند كه در
تحليل هندسی بنا به تفسير شخصی و دور از واقعيتهاي معماري پرداختهاند.
نمای خارجی آرامگاه سامانیان
مقبرۀ سامانيان
كتيبۀ تاريخ احداث بنا ندارد. تاريخ بناي آرامگاه را ميان سالهاي
۲۷۹ و ۳۳۱ق/ ۸۹۲ و
۹۴۳م دانستهاند. اين بنا را بر اساس مداركی چند بايد
آرامگاه خانوادگی سامانيان به شمار آورد: ۱. نسخههاي متأخر از
اسناد كهن موقوفات امير اسماعيل سامانی: طوماري به تاريخ
۹۳۱ق/ ۱۵۲۵م (نك : چخويچ،
«يادداشتها[۱]...»، 267 -266)، و نيز عكس نسخهاي از سند موقوفات اسماعيل
سامانی كه احتمالاً در قرن ۱۲ق/ ۱۸م از روي
نسخۀ قديمیتري استنساخ شده، در دست است كه مربوط به موقوفات وي
در بخاراست. در اين اسناد آمده است كه اسماعيل اراضی نوكنده را كه
در غرب بخارا واقع بوده، وقف مزار پدرش كرده است. محل اين مزار نيز در
همان حوالی و در
«خارج از قلعۀ قديمی
بخارا در كوي چهار گنبدان»، در محلی كه امروز با موقعيت مقبرۀ
سامانيان مطابقت میكند، مشخص شده است. شرايط انتخاب «ناظر وقف و شيخ
مزار» نيز در اسناد وقف تعيين شده است (همو، «مجموعۀ تازهاي[۲]...»،
259-270). نرشخی نيز در كتاب تاريخ بخارا از برخی از وقفهاي عام
اسماعيل سامانی ياد كرده است (ص ۳۹-۴۰).
۲. كشف چند قبر در درون آرامگاه:
به دنبال عمليات مرمت و حفاري در ۱۹۲۶م/ ۱۳۰۵ش
به وسيلۀ محقق روسی وياتكين، چند قبر در بنا كشف شد (گرابار، 17؛ بلر،
25؛ استوك، 266) و فرضيۀ خانوادگی بودن آرامگاه را تأييد كرد. از سوي ديگر نرشخی
نيز ياد آور شده است كه احمد بن اسماعيل سامانی را پس از مرگ در
«گورخانۀ نوكنده» نهادند (ص ۱۲۹).
۳. كشف كتيبهاي به خط كوفی
بر سردر شرقی بنا: در ۱۹۳۷م/
۱۳۱۶ش پس از برداشتن لايۀ گچی كه
قسمتی از نماي اصلی ساختمان را پوشانده بود، لوحی چوبی
به ابعاد ۹/ ۴۲ سانتیمتر در بردارندۀ كتيبهاي
به خط كوفی بر بالاي سردر شرقی مقبره آشكار شد. اين كتيبۀ كهن
كه امروزه تنها اندكی از متن آن باقی است، در زمان كشف كاملتر
بوده، و احتمالاً بر دو سوي در هم ادامه میيافته است (بلر ، 25-29).
پژوهشگر روسی بليايف، در قسمتهايی از اين كتيبه كه اكنون از
بين رفته، ظاهراً نام نوۀ اسماعيل، نصربن احمد را تشخيص داده است (نك : همو، 26 -25؛ استوك
، 267 ؛ پوگاچنكوا، 60). تاريخ دقيق نصب اين كتيبه معلوم نيست، ولی
احتمال میرود كه مدتی پس از دفن نصر بن احمد در
۳۳۱ق/ ۹۴۳م بر مقبره جاي گرفته باشد.
بر اساس اين مدارك و شواهد پراكنده،
مقبرۀ خاندان سامانيان میبايست در تاريخی بين اواخر قرن
۳ و اوايل قرن ۴ق بنا شده باشد.
بناي آرامگاه از آجر و به شكل مكعبی
به ابعاد خارجی ۳۰/ ۹ متر و ابعاد داخلی
۲۰/ ۷ متر و ارتفاع ۹ متر (كرسول، II/ 367)
بر يك سكو ساخته شده است. ديوارها با شيب اندكی به سوي داخل بنا
متمايل است (رمپل، 199). بر فراز اين مكعب مربع نسبتاً كامل، گنبدي به
شكل نيمه كروي به ارتفاع حدود ۴ متر قرار گرفته است. محورهاي اصلی
بنا بر جهات چهارگانه واقع شده (همانجا)، و ۴ ورودي يكسان مقبره، در
قسمت ميانی هر يك از ديوارها، بر اين محورها جاي گرفته است. ساختمان
در مقطع عمودي از ۳ قسمت متمايز تشكيل شده است: منطقۀ مكعب
مربع پايه، منطقۀ انتقالی ميان مربع پايه و دايرۀ گنبد، و گنبد
(نك : طرح).
در داخل بنا به كمك عناصر قوسی
از طريق گوشه سازي سكنج، يك منطقۀ انتقالی ۸ ضلعی
پديد آمده كه زمينۀ مربع را به دايرهاي براي اجراي پوشش گنبد تبديل كرده است . هر
يك از سكنجهاي چهارگانه از يك طاق اصلی و يك نيم طاق كه از گوشۀ بنا بر
آن عمود شده است، تشكيل میگردد. در هر يك از دو طاس حاصل كه بدين
ترتيب در فضاي داخلی سكنج پديد میآيد، دو نورگير تعبيه شده است.
هر يك از ۴ ضلع منطقۀ ۸ گوش در ميان سكنجها، و به تبعيت از آنها، طاق نمايی
دارد كه پهنۀ آن با آجركاري مشبك مزين شده، نقش نورگير را ايفا میكند. حد
فاصل ميان منطقۀ انتقالی ۸ ضلعی و دايرۀ گنبد را يك
لايۀ ۱۶ ضلعی تشكيل میدهد كه به كمك ۸
ستون و سر ستونهاي آنها به وجود آمده است. اين ۸ ستون در زواياي منطقۀ
انتقالی واقع شده است (همو، 199-201). حاصل آنكه استاد چيرهدست از
اين طريق و با سهولت و زيبايی، مربع پايه را به دايرۀ گنبد
پيوسته است.
از بيرون، منطقۀ انتقالی
را غلامگردشی كه بر نقشۀ مربع به دور ساختمان میچرخد، تشكيل میدهد. در اين غلامگردش
چندين نيم طاق پشتيبان براي تقسيم فشار و انتقال رانش گنبد بر پا شده است.
نماي اين غلام گردش از رديف طاقگان كه بنا را دور میزند، تشكيل شده
است و به خوبی نيم طاقهاي پشتيبان را از ديد پنهان میكند
(پوگاچنكوا و رمپل، 67).
ساختمان گنبد بر بناهاي مربع شكل يك
پديدۀ مهم معماري ايران است. اما در حالی كه در بناهاي ايرانی
پيش از دورۀ اسلامی گوشه سازي به كمك سكنج در بخشی از حجم مكعب
پايه صورت میگرفت، در بناهاي دورۀ اسلامی
منطقۀ انتقالی خود به صورت بخشی مستقل نمايان شد. مقبرۀ
سامانيان يكی از نخستين نمونههاي اين نو آوري است. بناهايی
چون مقبرۀ عرب اتا در تيم، نزديك سمرقند، از ۳۶۷ق/
۹۷۸م و يا مقبرۀ دوازده امام در يزد، از ۴۲۸ق/
۱۰۳۷م، نمونههاي ديگر اين نوآوري است. تبديل منطقۀ انتقالی
۸ ضلعی به دايره با ابتكاراتی نظير آنچه در مقبرۀ
سامانيان به كار گرفته شده، سرانجام به ساختمان طبقۀ انتقالی
۱۶ ضلعی مستقل دومی انجاميد كه اولين نمونۀ آن
در گنبد نظام الملك در مسجد جامع اصفهان ديده میشود. اين تحول از
اين پس دستاوردهاي مهمی در معماري اسلامی داشت. يكی
ديگر از ابتكارات استاد معمار مقبرۀ سامانيان ساختمان نيم طاقهاي پشتيبان طبقۀ انتقالی
و غلام گردش بنا در جبهۀ بيرونی اين قسمت است. از اين به بعد راههاي ديگري براي
پشتيبانی منطقۀ انتقالی و تقسيم فشار گنبد ابداع شد، اما غلام گردش، با نماي
خارجی متشكل از رديف طاقگان، همچنان بخش مهمی از ارتفاع قسمت
فوقانی بسياري از بناها، از جمله مقبرۀ سلطان سنجر
در مرو و يا گنبد سلطانيه را به خود اختصاص داد (رمپل، 205).
نماي خارجی مقبرۀ
سامانيان در هر طرف، به گونهاي يكسان، از ۳ قسمت تشكيل شده است:
پايه، رديف طاقگان مربوط به غلام گردش منطقۀ انتقالی
كه از ۱۰ طاق نماي جناغی واقع بر دو نيم ستونك توكار در
داخل قابی مستطيل تشكيل شده است، يك گنبد اصلی و ۴ گنبد
فرعی. دو ستون بزرگ توكار سه ربعی زواياي نماها، حركت منحنی
موزونی را در گوشههاي بنا ايجاد نموده است (همو، 199).
وروديهاي چهارگانۀ مقبره بخش
عمدهاي از هر نما را به خود اختصاص داده است. اين وروديها از ارزشی
يكسان برخوردارند و از اين رو بنا فاقد ورودي اصلی است. سردر هر ورودي
از طاقهاي جناغی دوگانهاي كه بر نيم ستونهاي توكار قرار گرفته است
و در قابی مستطيل شكل جاي دارد، تشكيل میشود (پوگاچنكوا و رمپل،
66 ؛ برند، 71، تصوير 44). در بسياري از آرامگاههايی كه پس از مقبرۀ
سامانيان ساخته شد، يك ورودي اصلی، به عنوان بخشی مستقل و
گاه به صورت پيش طاق، جبهۀ اصلی و جهت ورود به بنا را متمايز میكند. يكی از
اولين نمونههاي نوع اخير را میتوان در مقبرۀ عرب اتا يافت.
سطح خارجی بنا، بجز قسمت پوشش
گنبد يآن، با تزيينات آجري بسيار ماهرانه پوشيده شده است. رديفهاي سهتايی
افقی و عمودي آجر به صورت يك در ميان، به پوششی حصيري میماند
كه تمامی بنا را دربر گرفته است. اين پوشش حصير گونه از بخش پاكار طاق
سردرها به پايين با نقش ريزتري ساخته شده است و نما را به دو بخش متمايز
تقسيم میكند. از اين مرز به بالا قاب مستطيل طاق سردر به صورت
نواري از حلقههاي آجري كه يادآور تزيينات مرواريدي دورۀ ساسانی
است، آغاز میشود. در لچكی طاقهاي سردر، بر زمينۀ
آجرهايی كه دندانهاي كار گذاشته شده، دو لوح مربع شكل از جنس گل
پخته با تزيينات هندسی نقش بسته است. بالاي كليد طاق، بنمايهاي
گياهی در دو قاب مثلث جاي گرفته است. پهنۀ طاق كوچكترِ
سردر با نقوش گياهی در شبكهاي هندسی تزيين يافته است.
در ردیف طاقگان قسمت غلام
گردش قاب مستطیل طاقها با دو چرخش حلقهوار در دو طرف و یك چرخش
حلقهوار در بالا و پایین عناصر معماری و تزیینی
را در این ردیف به هم پیوند میدهد. نیمستونكهای
توكار طاقها در این بخش از گل پخته ساخته شده، و به تناوب با نقش
مارپیچ و زیگزاگ تزیین شده است. پهنۀ این
طاقها با آجركاری تزیین شده، در حالی كه لچكیها
دگمههایی از گل پخته دارد. نواری از حلقههای آجری،
همانند قابی كه طاق سردر بنا را دربر میگیرد، حد فوقانی
قسمت مكعب بنا را مشخص میكند (همانجا).
سطح دیوارهای داخلی
نیز همانند نمای خارجی با مهارت كامل به وسیلۀ آجر
تزیین شده است. در اینجا نیز تنوع نقوش تزیینی
با توجه به فضا و عناصر معماری مختلف، شكل یافته، و تأكیدی
است بر تقسیم بندی ساختاری و كاربردی بنا. بدین
ترتیب، قسمت پایین ۴ دیوار مقبره تا ارتفاع
پاكار طاقهای سردر ورودی به تقلید از آجر چینی
سطوح خارجی تزیین یافته است. در بخش فوقانی
دیوارها تا زیر منطقۀ انتقالی، ردیفهای ۵ تایی و
۴ تایی آجر كه یك در میان به صورت افقی
و مورب، با زاویۀ ۴۵، قرار گرفته، جای داده شده، و شبكۀ منظمی
مركب از اشكال مربع و لوزی پدید آورده است. اجزاء بخش ورودی
یعنی قاب، لچكیها و پهنۀ طاق با بنمایههای
متفاوت تزیین شده است و از سطوح جانبی متمایز میگردد.
در تزیین منطقۀ
انتقالی، به خلاف قسمت مكعب پایه، عناصر معماری نقش مهمتری
ایفا میكند. در واقع طاقهایی كه ۸ ضلع منطقۀ
انتقالی را شكل داده، تزیینات آجری را در این
بخش كاملاً تحت - الشعاع قرار داده است. در اینجا نقوش سادۀ گیاهی
گچبری شده، تنها به عنوان تأكیدی بر برخی از خطوط
اصلی عناصر معماری به كار آمده است (رمپل، 201-203).
۱۶ لوح مدور بر لچكیهای ۸ طاق اصلی این
بخش قرار داده شده است. الواح شانزده گانۀ لایۀ زیر
گنبد با نقوش گیاهی از آجر تراشیده، تزیین گردیده
است. دو نوار تزیینی آجری با اشكال حلقوی و
لوزی، مرز منطقۀ انتقالی و گنبد را مشخص میكند (هیلنبراند، 80).
تزیینات آجری مقبرۀ سامانیان
در معماری اسلامی بینظیر است. غالب بناهای
سدههای نخستین اسلامی به تقلید از دورۀ ساسانی
به گچبری تزیین میشده است، از آن جمله است آثار
مكشوف در قدیمیترین بخشهای بنای مسجد جامع
اصفهان، نیشابور، نایین و نُهگنبد بلخ. گرچه استفاده از
گچ در سدههای بعدی نیز ادامه یافت، اما تزیینات
آجری شاخص معماری قرون ۴ و ۵ق (دورۀ سامانیان
و آل بویه) گردید.
مقبرۀ سامانیان
در بخارا، سردر مسجد جورجیر در اصفهان و نیز آثار بازمانده از آل
بویه در مسجد جامع این شهر مثالهای قابل توجهی از
كاربرد آجر در اولیننمونههای پیشرفته و شناخته شدۀ این
نوع تزیینات است. به خلاف معماری سلجوقی و ایلخانی
كه در آن بندهای میان آجرها به كمك نقوش كنده در ملاط تزیین
شده است، در مقبرۀ سامانیان بندها و فواصل میان تركیبات آجرها بی
نقش باقی مانده است. بدین ترتیب، فواصل عمیقی
كه بین تركیبات آجرها، عریان باقی مانده، باعث پدید
آمدن سایه روشنهای متنوع بر سطوح مختلف بنا میگردد و
جذابیت خارقالعادهای به این مقبره میدهد و از آن
اثری منحصر به فرد میسازد (بلوم، 85).
مقبرۀ سامانیان
نخستین نمونه از بناهای آرامگاهی است كه از قرن ۴ق
به بعد بر گور شخصیتهای سیاسی و یا مذهبی
برپا شد و تحول مهمی در معماری اسلامی پدید آورد.
ساختمان مكعب شكل گنبد دار مقبرۀ سامانیان با ۴ ورودی یكسان خود و ردیف
طاقگان و گنبدهای فرعی چهارگانۀ آن برخی
از محققان را به مقایسۀ عینی میان این بنا و بنای چهار طاقیهای
ساسانی رهنمون ساخته است.
علاوه بر ساختار كلی مقبرۀ سامانیان
كه الهام بخش بسیاری از مقابر اسلامی شد، عناصر معماری
و تزیینی آن نیز منشأ تحولات و محرك دستاوردهای
مهمی در معماری دورههای بعد گردید. استفاده از راه
حلهای نوین در سنت دیرینۀ ساختمان منطقۀ
انتقالی میان پایه و گنبد و بنای سكنجهای
مستقل در این منطقه مقبرۀ سامانیان را به یكی از اركان اصلی پیشرفت
فنون معماری ایران در دورۀ اسلامی تبدیل كرده
است. ردیف طاقگان منطقۀ فوقانی در نمای خارجی برخی از بناهای
اسلامی نیز یادآور همین بخش از بنای مقبرۀ
بخاراست. در آرامگاه سامانیان تزیینات آجری، مانند
الیافی از حصیر، تمامی سطوح اصلی و فرعی
بنا را در نوردیده است. هر چند كه از این پس هم تزیینات
آجری نقش غیر قابل انكاری در آرایش بناهای
اسلامی ایفا نمود، اما هیچ یك از آنها توان رقابت با
این شاهكار معماری را نیافت.
مآخذ
نرشخی، محمد، تاریخ
بخارا، ترجمۀ احمد بن محمد قباوی، تلخیص محمد بن زفر، به كوشش
محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۶۳ش؛ نیز:
Blair, Sh. S., The Monumental
Inscriptions from Early Islamic Iran and Transoxiana, Leiden, 1992; Bloom, J.
and Sh. S. Blair, Islamic Arts, London, 1997; Brend, B., Islamic Art, London,
1991; Chekhovich, O. D., «Krest'yanskie obyazatel'stva 1914g. na osnovanii...
», Istoricheskie zapiski, 1950, vol. XXXIII; id, «Novaya Kollektsiya dokumentov
po istorii Uzbekistana», ibid, 1951, vol. XXXVI; Cohn-Wiener, E., Turan,
Berlin, 1930; Creswell, K.A.C., Early Muslim Architecture, New York, 1979;
Grabar, O., «The Earliest Islamic Commemorative Structures, Notes and
Documents», Ars Orientalis, 1966, vol. VI; Hillenbrand, R., «The Islamic
Architecture of Persia», The Arts of Persia, Ahmedabad, 1989; Pugachenkova, G.
A., Iskusstvo zodchikh Uzbekistana, Tashkent, 1963; id and L. I. Rempel,
Vydayushchiesya pamiatniki arkhitektury Uzbekistana, Tashkent, 1958; Rempel, L.
I., « The Mausoleum of Islam'il the Samanid», Bulletin of the American
Institute of Persian Art and Archaeology, 1936, vol. IV; Schroeder, E.,
«Islamic Architecture... », A Survey of Persian Art, London etc., 1967, vol.
III; Stock, G., «Das Samanidenmausoleum in Bukhara I», Archa - ologische
Mitteilungen aus Iran, 1989, vol. XXII.