responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1174

اسدی طوسی

نویسنده (ها) : ابوالفضل خطیبی

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَسَدی‌طوسی‌، ابومنصور (ابونصر) علی‌ بن‌احمد (د ح‌ ۴۶۵ق‌/ ۱۰۷۳م‌)، شاعر، لغت‌ شناس‌ و كاتب‌ پرآوازۀ ایرانی‌. زندگانی‌ و حتی‌ زمان‌ حیات‌ اسدی‌، به‌ رغم‌ آوازۀ بلندش‌، در هاله‌ای‌ از ابهام‌ است‌ و با اینكه‌ پژوهشگران‌ غربی‌ و شرقی‌ از اواخر سدۀ ۱۹م‌ به‌ این‌ سو، بسیار كوشیده‌اند تا بر نقاط تاریك‌ زندگانی‌ وی‌ پرتوی‌ افكنند، هنوز دوره‌هایی‌ از حیات‌ او برما پوشیده‌ است‌. آگاهیهای‌ اندك‌ موجود دربارۀ اسدی‌ را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ كرد:

الف‌ - اخبار پراكندۀ موجود در آثار خود اسدی‌ و نیز اخبار كوتاه‌ برخی‌ منابع‌ دیگر. اسدی‌ در مؤخرۀ كتاب‌ الابنیۀ ابومنصور موفق‌ هروی‌ نام‌، نسب‌ و تخلص‌ (یا لقب‌) خود را چنین‌ آورده‌ است‌: علی‌ بن‌ احمد اسدی‌ طوسی‌ شاعر (نک‌ : ص‌ ۹۷). او به‌ طوسی‌ بودن‌ خود در دیباچۀ گرشاسپ‌نامه‌ (ص‌ ۱۴، بیتهای‌ ۱۸-۲۰) و نیز به‌ تخلص‌ یا لقب‌ خود (اسدی‌) در پایان‌ این‌ كتاب‌ (ص‌ ۴۷۷، بیت‌ ۳) و در پایان‌ مناظرۀ «مسلمان‌ و گبر» («مناظرات‌»، ۹۰)، به‌ صراحت‌ اشاره‌ كرده‌ است‌. كنیه‌اش‌ «ابومنصور» نیز در دیباچۀ لغت‌فرس‌ (چ‌ مجتبائی‌، ۱۷) آمده‌ است‌. اسدی‌ در مؤخرۀ الابنیه‌، انجام‌ نگارش‌ كتاب‌ را شوال‌ ۴۴۷ آورده‌ است‌ (نک‌ : همانجا). در دیباچۀ گرشاسپ‌نامه‌ نیز می‌گوید كه‌ این‌ منظومه‌ را به‌ خواهش‌ محمد حصی‌ (حصنی‌) وزیر ابودلف‌ شیبانی‌، حكمران‌ نخجوان‌، به‌ نام‌ وی‌ سروده‌ است‌ (نک‌ : ص‌ ۱۳، بیت‌ ۳ به‌ بعد، نیز ص‌ ۱۵- ۱۹، ۴۷۹) و چنانكه‌ در همین‌ منظومه‌ آمده‌ (ص‌ ۴۷۶، بیت‌ ۲)، سرودن‌ آن‌ را در ۴۵۸ق‌/ ۱۰۶۶م‌ به‌ پایان‌ رسانده‌ است‌. در برخی‌ نسخه‌های‌ لغت‌فرس‌، در شاهد واژۀ «آزفنداق‌» (نک‌ : چ‌ دبیرسیاقی‌، ۱۰۵)، بیتی‌ از گرشاسپ‌نامه‌ (ص‌ ۱۵۵، بیت‌ ۴) نقل‌ شده‌ است‌. اگر این‌ بیت‌ را خود اسدی‌ در لغت‌ فرس‌ گنجانده‌ باشد، این‌ كتاب‌ پس‌ از نظم‌ گرشاسپ‌ نامه‌ مدون‌ شده‌ است‌ (نک‌ : هرن‌، ۳۱؛ خالقی‌، «اسدی‌ طوسی‌»، ۶۴۹). از سوی‌ دیگر، می‌دانیم‌ كه‌ اسدی‌ مناظرۀ «رمح‌ و قوس‌» را در ستایش‌ شجاع‌الدوله‌ منوچهر سروده‌ است‌ (نک‌ : «مناظرات‌»، ۱۰۹، بیت‌ ۴۹). گرچه‌ ممدوحان‌ اسدی‌ را در مناظرات‌، به‌ درستی‌ نمی‌توان‌ باز شناخت‌، اما تردیدی‌ نیست‌ كه‌ این‌ شخص‌ همان‌ شجاع‌الدوله‌ منوچهر ابن‌ شاوور (حك ح‌ ۴۵۶-۵۱۲ق‌)، امیر شدادی‌ آنی‌ است‌ كه‌ نامش‌ بر ویرانه‌های‌ باروی‌ شهر آنی‌ به‌ خط كوفی‌ ثبت‌ شده‌ است‌ (نک‌ : چایكین‌، 151 ؛ كسروی‌، ۳۱۷). از آنجا كه‌ منوچهر در ۴۵۶ق‌/ ۱۰۶۴م‌ در خردسالی‌، فرمانروای‌ آنی‌ شد و اسدی‌ نیز در این‌ زمان‌ به‌ نظم‌ گرشاسپ‌ نامه‌ اشتغال‌ داشته‌، احتمالاً این‌ مناظره‌ چند سال‌ پس‌ از نظم‌ این‌ اثر سروده‌شده‌است‌. اسدی‌ در همین‌مناظره‌(«مناظرات‌»، ۱۱۰، بیتهای‌ ۵۸ - ۵۹) و نیز در پایان‌ گرشاسپ‌نامه‌ (ص‌ ۴۷۰، بیت‌ ۵۷ به‌ بعد) از پیری‌ خود سخن‌ می‌گوید. پس‌ تاریخ‌ ۴۶۵ق‌ كه‌ هدایت‌ (۱/ ۲۸۷) به‌ عنوان‌ تاریخ‌ درگذشت‌ اسدی‌ آورده‌، درست‌ می‌نماید (نک‌ : خالقی‌، همان‌، ۶۵۰).

نظامی‌ شاعر پر آوازۀ سدۀ ۶ق‌/ ۱۲م‌، در قطعه‌ای‌ در «سخا و سخن‌» به‌ بخل‌ سلطان‌ محمود نسبت‌ به‌ فردوسی‌ و نواخت‌ یافتن‌ اسدی‌ از سوی‌ ابودلف‌ اشاره‌ دارد (ص‌ ۱۹). رشید وطواط (ص‌ ۷۴) ذیل‌ صنعت‌ «الاغراق‌ فی‌الصفۀ» تنها یك‌ دو بیتی‌ از «علی‌ اسدی‌» شاهد آورده‌ كه‌ در آثار بازمانده‌ از اسدی‌ و منابع‌ دیگر، دیده‌ نمی‌شود. از این‌ رو، آگاهیهای‌ دقیق‌ از زندگانی‌ اسدی‌، تقریباً به‌ واپسین‌ دهۀ عمر او محدود می‌شود و پیش‌ از این‌ تنها می‌دانیم‌ كه‌ در طوس‌ زاده‌ شد و در ۴۴۷ق‌ نسخۀ الابنیه‌ را كتابت‌ كرد.

ب‌ - دستۀ دوم‌، كتابهای‌ تذكره‌ و از همه‌ مقدم‌تر، تذكرۀ الشعرا ی ‌دولتشاه‌ سمرقندی‌ است‌ (تألیف‌: ۸۹۲ق‌/ ۱۴۸۷م‌) كه‌ سرچشمۀ بیشتر آشفتگیهای‌ موجود در شرح‌ حال‌ اسدی‌ به‌ شمار می‌رود. در مآخذ مقدم‌ بر تذكرۀ الشعرا ی‌ دولتشاه‌، از جمله‌ چهار مقالۀ نظامی‌ عروضی‌ و لباب‌ الالباب‌ عوفی‌، از اسدی‌ سخنی‌ در میان‌ نیست‌؛ شاید بدان‌ سبب‌ كه‌ نظامی‌ به‌ شاعرانی‌ كه‌ به‌ دربارهای‌ كوچك‌ رفت‌ و آمد می‌كردند، توجهی‌ نداشته‌، و عوفی‌ بیشتر به‌ شاعران‌ قصیده‌ سرا عنایت‌ داشته‌ است‌ (نک‌ : چایكین‌، 138 ؛ خالقی‌، همان‌، ۶۵۱).

به‌ گفتۀ دولتشاه‌، اسدی‌ استاد فردوسی‌ بوده‌ است‌ و چون‌ او را به‌ سرودن‌ شاهنامه‌ تشویق‌ كردند، پیری‌ را بهانه‌ ساخت‌ و فردوسی‌ را بدان‌ كار برانگیخت‌ و هنگامی‌ كه‌ فردوسی‌، پس‌ از فرار از غزنین‌، به‌ موطن‌ خود طوس‌ بازگشت‌ و وفاتش‌ در رسید، اسدی‌ را نزد خویش‌ خواند و نظم‌ بقیۀ شاهنامه‌ را بر عهدۀ او نهاد. اسدی‌ طی‌ یك‌ شبانه‌ روز «چهار هزار بیت‌ [ ! ] باقی‌ شاهنامه‌ را به‌ نظم‌ آورد و هنوز فردوسی‌ در حال‌ حیات‌ بود كه‌ سواد آن‌ ابیات‌ را مطالعه‌ نمود و بر ذهن‌ مستقیم‌ استاد آفرین‌ گفت‌ و آن‌ نظم‌ از اول‌ استیلای‌ عرب‌ است‌ بر عجم‌ در آخر شاهنامه‌ »(ص‌ ۳۵-۳۶). بر اساس‌ این‌ گزارش‌ اگر اسدی‌ را استاد فردوسی‌ (ح‌ ۳۲۹-۴۱۶ق‌) به‌ شمار آوریم‌، بایستی‌ او بیش‌ از ۱۵۰ سال‌ عمر كرده‌ باشد كه‌ پذیرفتنی‌ نیست‌. تذكره‌ نویسان‌ و نویسندگان‌ بعدی‌ نیز عمدتاً به‌ اخبار دولتشاه‌ استناد جسته‌اند (نک‌ : اته‌، «دربارۀ مناظرات[۱]»، 63 -62 ؛ رازی‌، ۲/ ۲۰۲؛ شوشتری‌، ۲/ ۶۰۹ -۶۱۰؛ اوحدی‌، ذیل‌ «حكیم‌ اسدی‌ طوسی‌»؛ آذر، ۲/ ۴۵۸- ۴۵۹). به‌ گفتۀ تقی‌الدین‌ كاشی‌، اسدی‌ طوسی‌ با فردوسی‌ «نسبت‌ خویشی‌ و قرابت‌» نیز داشته‌ است‌ (نک‌ : اته‌، همانجا)؛ اما همو به‌ این‌ گفتۀ دولتشاه‌ كه‌ بخش‌ پایانی‌ شاهنامه‌، سرودۀ اسدی‌ است‌، به‌ دیدۀ تردید نگریسته‌ است‌. همچنین‌ از لغت ‌فرس‌ اسدی‌ نقل‌ كرده‌اند كه‌ او نسب‌ خود را به‌ «پادشاهان‌ عجم‌» می‌رسانده‌ است‌ (نک‌ : شوشتری‌، ۲/ ۶۰۹؛ هدایت‌، ۱/ ۲۸۳)؛ ولی‌ در نسخه‌های‌ موجود این‌ فرهنگ‌، بدین‌ امر اشارتی‌ نیست‌. از سوی‌ دیگر، در آثار اسدی‌ نه‌ تنها از مضمون‌ اخبار دولتشاه‌ و تذكره‌های‌ دیگر نمی‌توان‌ نشانی‌ یافت‌، بلكه‌ آنچه‌ از این‌ آثار بر می‌آید، آشكارا با آنچه‌ دولتشاه‌ می‌گوید، متناقض‌ است‌.

نخستین‌ بار هرمان‌ اته‌ سخت‌ كوشید تا از راز زندگی‌ اسدی‌ پرده‌ بردارد (نک‌ : «دربارۀ مناظرات‌»، 48 به‌ بعد؛ همو، ۴۰ به‌ بعد). او با اعتماد به‌ اخبار دولتشاه‌، این‌ فرضیه‌ را پیش‌ كشید كه‌ دو شخص‌ با تخلص‌ اسدی‌ در دو زمان‌ مختلف‌ می‌زیسته‌اند؛ یكی‌ پدر با نام‌ ابونصر احمد بن‌ منصور، استاد فردوسی‌ و سرایندۀ «مناظرات‌» كه‌ در زمان‌ سلطان‌ مسعود غزنوی‌ (۴۲۱-۴۳۲ق‌/ ۱۰۳۰-۱۰۴۱م‌) درگذشته‌ است‌؛ دیگری‌ پسر ابونصر به‌ نام‌ علی‌ بن‌ احمد، كاتب‌ الابنیه‌، سرایندۀ گرشاسپ‌نامه‌ و نویسندۀ لغت‌فرس‌ («دربارۀ مناظرات‌»، 64-65). اته‌ كوشید تا ممدوحان‌ اسدی‌ (پدر) را در «مناظرات‌» با دولتمردان‌ دورۀ غزنوی‌ تطبیق‌ دهد. به‌ نظر وی‌ (همان‌، 69 -68 ؛ همو، ۴۱) «شه‌ عادل‌ زاد»(نک‌ : «دربارۀمناظرات‌»، 82؛ بیت‌۴۰؛ قس‌: اسدی‌،«مناظرات‌»، ۹۵، بیت‌ ۴۰: شه‌ عادل‌ را)، ممدوح‌ مناظرۀ «شب‌ و روز» همان‌ سلطان‌ محمود غزنوی‌ است‌ و «والا منوچهر» ممدوح‌ شاعر در مناظرۀ «رمح‌ و قوس‌» (اسدی‌، همان‌، ۱۰۹، بیت‌ ۴۹)، تعبیری‌ است‌ شاعرانه‌ برای‌ همین‌ سلطان‌ و «ابوالوفا مطهر»، ممدوح‌ وی‌ در مناظرۀ «آسمان‌ و زمین‌» (همان‌، ۱۰۱، بیتهای‌ ۵۵ -۵۶)، همان‌ شمس‌ الدوله‌ ابوطاهر، از آل‌بویۀ همدان‌ است‌ و رستم‌ نیز كه‌ در بیت‌ پایانی‌ این‌ مناظره‌ از او یاد شده‌، برادر وی‌ مجدالدوله‌ ابوطالب‌ رستم‌، امیر ری‌ و معاصر سلطان‌ محمود است‌. به‌ گمان‌ اته‌، اسدی‌ به‌ سبب‌ ستایش‌ از همین‌ مجدالدوله‌، سلطان‌ غزنوی‌ را برنجاند و موجبات‌ تبعید خود را فراهم‌ آورد (همانجا).

پس‌ از انتشار مقالۀ اته‌، نظریات‌ او دربارۀ اسدی‌ تا سالها بعد، همچنان‌ استوار بود و بسیاری‌ از خاورشناسان‌ و محققان‌ ایرانی‌، در صحت‌ آن‌ نظریات‌ تردید نكردند. به‌ مثل‌ استوری‌، ذیل‌ «اسدی‌ طوسی‌» چنین‌ آورده‌ است‌: «ابونصر علی‌ بن‌ احمد اسدی‌، پسرِ استادِ فردوسی‌» (III(1)/ 3)، قس‌: V(1)/ 83-85). براون‌ (ص‌ ۲۱۵-۲۱۶) و نفیسی‌ (ص‌ ۴۷) از دیگر پژوهشگرانی‌ بودند كه‌ بر دیدگاههای‌ اته‌ پای‌ فشردند، اما فروزانفر (ص‌ ۴۴۹-۴۵۳) و سپس‌ شیرانی‌ (ص‌ ۱۹۵- ۱۹۸)، بر فرضیۀ اته‌، مبنی‌ بر وجود دو اسدی‌ خط بطلان‌ كشیدند (نیز نک‌ : یغمایی‌، ۹ - ۱۰). چایكین‌ ایران‌شناس‌ روسی‌، در ۱۹۳۵م‌ با بررسی‌ دوبارۀ اخبار مربوط به‌ اسدی‌ و ممدوحان‌ وی‌، به‌ راستی‌ پایه‌های‌ نظریات‌ اته‌ را ویران‌ كرد و نشان‌ داد كه‌ دیدگاههای‌ او حتی‌ تاب‌ پایداری‌ در برابر سطحی‌ترین‌ خرده‌سنجیها را نیز ندارد. به‌ گفتۀ چایكین‌، اته‌ می‌كوشید ممدوحان‌ اسدی‌ را از لابه‌لای‌ تاریخ‌ یمینی‌، ترجمۀ جرفادقانی‌ بازشناسد، آن‌ هم‌ با اتكا و اعتماد به‌ ترجمۀ انگلیسی‌ رینولد از این‌ كتاب‌ كه‌ به‌ ویژه‌ در ضبط اعلام‌، لغزشهای‌ فراوان‌ در آن‌ راه‌ یافته‌ است‌ (ص‌ 144). چایكین‌ تطبیق‌ ممدوحان‌ اسدی‌ را در مناظرات‌ با دولتمردان‌ عصر غزنوی‌ به‌ كلی‌ مردود شمرد و جا به‌ جا به‌ آنها پاسخ‌ گفت‌؛ اما خود اذعان‌ داشت‌ كه‌ به‌ جز شجاع‌ الدوله‌ منوچهر، ممدوح‌ مناظرۀ «رمح‌ و قوس‌» و ابونصر احمد بن‌ علی‌، ممدوح‌ مناظرۀ «گبر و مسلمان‌» هویت‌ بقیۀ ممدوحان‌ مناظرات‌ شناخته‌ نیست‌. چایكین‌ (ص‌ 146-147) به‌ درستی‌ نشان‌ داد كه‌ شجاع‌ الدوله‌ منوچهر، همان‌ امیر شدادی‌ آنی‌ است‌ و ابونصر احمد بن‌ علی‌ احتمالاً همان‌ ممدوح‌ لامعی‌ است‌ (نک‌ : سروری‌ ۳/ ۱۲۴۵، بیتی‌ از لامعی‌ به‌ عنوان‌ شاهد برای‌ واژۀ «گهری‌») كه‌ در آثار بنداری‌ (ص‌ ۱۸: عبدالرزاق‌ ابونصر احمد بن‌ علی‌؟) و حمدالله‌ مستوفی‌ (ص‌ ۳۵۴: عمیدالعراق‌ احمد معمولی‌؟) در ذیل‌ رخدادهای‌ سال‌ ۴۵۰ق‌ از او سخن‌ رفته‌ است‌ (قس‌: اته‌، «دربارۀ مناظرات‌»، 67-68). چایكین‌ خاطرنشان‌ می‌سازد كه‌ شاعران‌ِ پارسی‌ گوی‌، معمولاً از پدر به‌ پسر تغییر تخلص‌ می‌دهند. برای‌ نمونه‌: برهانی‌ و پسرش‌ امیر معزی‌، یا وصال‌ و ۳ پسرش‌ وقار، فرهنگ‌ و داوری‌. در نتیجه‌ اگر دو اسدی‌، پدر و پسر وجود می‌داشتند، پسر می‌بایست‌ تخلص‌ خود را تغییر بدهد. چایكین‌ می‌افزاید: اسدی‌ به‌ سبب‌ فروتنی‌ از نقل‌ اشعار خود به‌ عنوان‌ شاهد لغات‌ در لغت‌فرس‌ خودداری‌ كرده‌ است‌ (چند بیتی‌ كه‌ از اسدی‌ در لغت‌ فرس‌ آمده‌، محل‌ تردید است‌)، اما اگر پدرش‌ شاعر می‌بود، به‌ رغبت‌ ابیاتی‌ از او نقل‌ می‌كرد (ص‌ 143).

پس‌ از چایكین‌، برتلس‌، دیگر ایران‌شناس‌ نامدار روسی‌، با تیزبینی‌ و نكته‌ سنجیهای‌ خردمندانه‌ دوره‌هایی‌ از زندگانی‌ اسدی‌ به‌ ویژه‌ دورۀ نخست‌ زندگانی‌ او را بازسازی‌ كرد. او در مقاله‌ای‌ با عنوان‌ «پنجمین‌ مناظرۀ اسدی‌ طوسی‌» (ص‌ 207 به‌ بعد) و نیز در تاریخ‌ ادبیات‌ فارسی‌ خود به‌ بررسی‌ ژرف‌ و همه‌ جانبۀ مناظره‌های‌ وی‌ می‌پردازد و با ارائۀ همانندیهایی‌ میان‌ ابیاتی‌ از این‌ مناظره‌ و ابیاتی‌ از گرشاسپ‌نامه‌ نتیجه‌ می‌گیرد كه‌ سرایندۀ هر دو اثر یكی‌ است‌ (ص‌ ۱۶ به‌ بعد). سپس‌ می‌افزاید كه‌ از واپسین‌ ابیات‌ مناظرۀ «عرب‌ و عجم‌» چنین‌ دریافته‌ می‌شود كه‌ شاعر اثر خود را به‌ عمید نوقان‌ (یكی‌ از دو ناحیۀ طوس‌)، ابوجعفر محمد، پیشكش‌ كرده‌ است‌ (همانجا؛ نیز نک‌ : اسدی‌، «مناظرات‌»، ۷۸، بیتهای‌ ۱۰۴- ۱۰۵). هویت‌ این‌ ابوجعفر محمد دانسته‌ نیست‌، اما نكتۀ مهم‌ اینجاست‌ كه‌ مناظرۀ «عرب‌ و عجم‌» در طوس‌، زادگاه‌ شاعر سروده‌ شده‌، و می‌توان‌ پذیرفت‌ كه‌ از سروده‌های‌ آغازین‌ و دورۀ جوانی‌ او بوده‌ است‌. در این‌ مناظره‌ وقتی‌ از زبان‌ مرد عجم‌، شخصیتها و سخن‌ سرایان‌ نامدار ایرانی‌ كه‌ مایۀ مباهات‌ اوست‌، برشمرده‌ می‌شوند، از فردوسی‌ سخنی‌ به‌ میان‌ نمی‌آید (نک‌ : همان‌، ۷۱ به‌ بعد). گرچه‌ برتلس‌ (ص‌ ۱۹) برخلاف‌ اته‌ (ص‌ ۴۱) به‌ درستی‌ دریافته‌ است‌ كه‌ اسدی‌ در زمرۀ شاعران‌ دربار غزنویان‌ نبوده‌ است‌، ولی‌ این‌ گمان‌ او كه‌ اسدی‌ از سر رقابت‌ با فردوسی‌ از ذكر نام‌ او خودداری‌ كرده‌ (ص‌ ۴۳-۴۴)، پذیرفتنی‌ نیست‌؛ زیرا از همین‌ مناظره‌، نیك‌ بر می‌آید، اسدی‌ در اوان‌ جوانی‌ نه‌ تنها در حماسه‌سرایی‌ طبع‌ آزمایی‌ نكرده‌، بلكه‌ در قصیده‌ سرایی‌ نیز شاعر چیره‌ دستی‌ نبوده‌ است‌ تا با فردوسی‌ سر همسنگی‌ داشته‌ باشد.

به‌ گمان‌ برتلس‌، از این‌ مناظره‌ بر می‌آید كه‌ اسدی‌ در جوانی‌ از آرمان‌ شعوبیان‌ تأثیر پذیرفته‌ بوده‌، و نیز گرایش‌ آشكاری‌ به‌ تشیع‌ داشته‌ است‌. اما از آنجا كه‌ داشتن‌ آرمانهای‌ شعوبیه‌ و نیز گرایش‌ به‌ تشیع‌ در بارگاه‌ غزنویان‌ یك‌ بزه‌ سیاسی‌ به‌ شمار می‌آمد، هیچ‌ چكامه‌سرایی‌ یارای‌ آن‌ نداشت‌ كه‌ چنین‌ چكامه‌ای‌ در آنجا بسراید و از جان‌ خود بیمناك‌ نباشد(همانجا). پس‌ ممدوح‌ اسدی‌،یعنی‌ عمید نوقان‌،ابوجعفر محمد، احتمالاً یكی‌ از سرداران‌ و دهقانان‌ زمین‌دار ایرانی‌ در طوس‌ بوده‌ كه‌ شاعر در واپسین‌ سالهای‌ زندگانی‌ محمود(حك ۳۸۸-۴۲۱ق‌/ ۹۹۸ -۱۰۳۰م‌) یا در روزگار پسر و جانشین‌ او مسعود، این‌ قصیده‌ را بدو پیشكش‌ كرده‌ است‌؛ زیرا در سراسر زنجیرۀ برهانهای‌ عجم‌، بیزاری‌ دهقان‌ اشرافی‌ از عرب‌ به‌ گونۀ بسیار نمایان‌ به‌ چشم‌ می‌خورد (همو، ۱۸-۲۱). اما شاعر كه‌ نمی‌توانست‌ امیدوار باشد كه‌ همواره‌ برای‌ شعرهایش‌ پاداشی‌ با گشاده‌ دستی‌ پرداخته‌ شود، گویا در اواخر دورۀ غزنوی‌ و مقارن‌ یورش‌ تركمنان‌ و قحط سالی‌ در خراسان‌ (۴۳۱ق‌/ ۱۰۴۰م‌)، از طوس‌ رهسپار غرب‌ ایران‌ شد (همو، ۲۰). طرح‌ كوتاهی‌ كه‌ برتلس‌ از دورۀ دوم‌ زندگانی‌ اسدی‌ به‌ دست‌ می‌دهد، چنین‌ است‌: احتمالاً از طوس‌ به‌ دربار جستانیان‌ طارم‌ و سرانجام‌ به‌ نخجوان‌ رفته‌، و پس‌ از ۴۶۴ق‌/ ۱۰۷۲م‌ در آنی‌، شجاع‌الدوله‌ منوچهر بن‌ شاوور را مدح‌ گفته‌ است‌ و نیز به‌ احتمال‌ بسیار شاعر در سرگردانیهایش‌ سخت‌ تنگدست‌ و نیازمند می‌شود، تا آنجا كه‌ در ۴۴۷ق‌/ ۱۰۵۵ به‌ حال‌ و روز یك‌ كاتب‌ و نسخه‌نویس‌ ساده‌ فرو می‌افتد (همانجا).

پس‌ از برتلس‌، جلال‌ خالقی‌ مطلق‌ - مستقل‌ از برتلس‌ - با بررسی‌ همه‌ جانبۀ اخبار مربوط به‌ اسدی‌ به‌ نتایج‌ جالب‌ توجهی‌ دست‌ یافت‌ و برخی‌ از ممدوحان‌ وی‌ را در «مناظرات‌» باز شناساند و به‌ ویژه‌ بر دورۀ دوم‌ زندگانی‌ او پرتوی‌ افكند كه‌ پژوهشهای‌ برتلس‌ و چایكین‌ را به‌ خوبی‌ تكمیل‌ كرد. خالقی‌ در بررسی‌ خود، بیشتر به‌ مسمطی‌ استناد كرده‌ كه‌ در دیوان‌ قطران‌ آمده‌، ولی‌ در برخی‌ تذكره‌ها از جمله‌ دقائق‌ الاشعار به‌ اسدی‌ منسوب‌ است‌. خالقی‌ یادآور می‌شود كه‌ این‌ تذكره‌ كه‌ ۱۸ باب‌ از ۳۰ باب‌ آن‌ برجای‌ مانده‌ است‌، نمی‌تواند فروتر از سدۀ ۸ق‌ نوشته‌ شده‌ باشد، چه‌ همۀ شاعرانی‌ كه‌ در این‌ مجموعه‌ از آنان‌ سخن‌ رفته‌ است‌، در زمانی‌ پیش‌ از این‌ تاریخ‌ می‌زیسته‌اند («اسدی‌ طوسی‌»، ۶۴۶). سپس‌ خالقی‌ مسمط یاد شده‌ را بر اساس‌ دقائق‌ الاشعار و دیوان‌ قطران‌ (ص‌ ۴۵۰-۴۵۳) از نو تصحیح‌ كرده‌ است‌ (در این‌ مقاله‌ ارجاعات‌ به‌ این‌ مسمط از همین‌ تصحیح‌ او در مقالۀ «اسدی‌ طوسی‌»، ۶۵۳ -۶۵۷ صورت‌ گرفته‌ است‌). در این‌ مسمط دو شخص‌ مختلف‌، یكی‌ امیر جستان‌ (ص‌ ۶۵۵، بیت‌ ۲۴، ص‌ ۶۵۶، بیتهای‌ ۴۳-۴۴)، با كنیۀ ابونصر (ص‌ ۶۵۶، بیت‌ ۳۷)، و دیگری‌ جوانی‌ شمس‌الدین‌ نام‌ (ص‌ ۶۵۵، بیت‌ ۲۴)، با لقب‌ تاج‌ الملك‌ (ص‌ ۶۵۵، بیت‌ ۲۷)، مدح‌ شده‌اند. در دیوان‌ قطران‌، قصاید فراوانی‌ (حدود ۲۰ قصیده‌، برای‌ نمونه‌، نک‌ : ص‌ ۳۶-۳۷، ۵۲، جم‌ ) در ستایش‌ ابونصر جستان‌ وجود دارد و در این‌ قصاید (مثلاً نک‌ : ص‌ ۲۰۶، بیت‌ ۱۲، جم‌ ) از ابوالمعالی‌، به‌ عنوان‌ پسر جستان‌ نیز یاد شده‌ است‌. این‌ جستان‌ امیری‌ است‌ از خاندان‌ كنگریان‌ (یا مسافریان‌، شاخه‌ای‌ از دیلمیان‌) كه‌ در حدود سالهای‌ ۴۲۱-۴۵۳ق‌ بر طارم‌ فرمان‌ می‌راند. در این‌ مسمط، جستان‌ با صفاتی‌ چون‌ مسدد، منصور، مؤید ستوده‌ شده‌ كه‌ تكرار مسدد در قصیده‌ای‌ از قطران‌ (ص‌ ۳۶، بیت‌ ۱۳) نشان‌ می‌دهد كه‌ اینها همه‌ القاب‌ جستان‌ بوده‌ است‌ (نک‌ : خالقی‌، «اسدی‌ طوسی‌»، ۶۵۳ -۶۶۲). سپس‌ خالقی‌ با برسنجی‌ میان‌ آنچه‌ اسدی‌ و قطران‌ دربارۀ جستان‌ گفته‌اند، از یك‌ سو، و تقدیم‌ نامۀ كتاب‌ الابنیه‌ و گفتار نویسندۀ آن‌، ابومنصور هروی‌ از سوی‌ دیگر، چنین‌ نتیجه‌ می‌گیرد كه‌ «الامیر المسدد المؤید المنصور» امیری‌ كه‌ ابومنصور هروی‌ كتاب‌ خود را به‌ نام‌ او نگاشته‌، همان‌ ابونصر جستان‌ ممدوح‌ اسدی‌ و قطران‌ است‌ و از جملۀ دعایی‌ «حرسه‌ الله‌» كه‌ اسدی‌ كاتب‌ كهن‌ترین‌ نسخۀ كتاب‌ (مورخ‌ ۴۴۷ق‌) به‌ دنبال‌ نام‌ ابومنصور هروی‌ آورده‌، پیداست‌ كه‌ نویسندۀ كتاب‌ و امیری‌ كه‌ این‌ اثر بدو پیشكش‌ شده‌، و نیز كاتب‌ آن‌ در یك‌ زمان‌ می‌زیسته‌اند (خالقی‌، همان‌، ۶۶۲ -۶۶۴). در حالی‌ كه‌ پیش‌تر بسیاری‌ از خاورشناسان‌ بر این‌ باور بودند كه‌ این‌ امیر، همان‌ منصور بن‌ نوح‌ سامانی‌ (حك ۳۵۰- ۳۶۵ق‌/ ۹۶۱ -۹۲۷م‌)، ملقب‌ به‌ «السدید» بوده‌ است‌ و پژوهشگران‌ دیگری‌ چون‌ قزوینی‌ (ص‌ ۲۶۴- ۲۶۶)، بهار (۲/ ۲۴- ۲۵) و محبوبی‌ (ص‌ ۹) در این‌ باره‌ به‌ نتیجۀ قطعی‌ نرسیده‌ بودند (برای‌ تفصیل‌، نک‌ : ه د، ابومنصور موفق‌ هروی‌).

بی‌ گمان‌ پژوهش‌ خالقی‌ در زدودن‌ هالۀ ابهامی‌ كه‌ سالها بر زندگانی‌ اسدی‌ طوسی‌ و كتاب‌ الابنیه‌ و نویسندۀ آن‌ افكنده‌ شده‌ بود، تأثیر بسزایی‌ داشته‌ است‌، اما شایستۀ یادآوری‌ است‌ كه‌ موانعی‌ نیز بر سر راه‌ زنجیرۀ استدلالهای‌ او وجود دارد: قدمت‌ جُنگ‌ دقائق‌ الاشعار كه‌ خالقی‌ بارها بدان‌ پای‌ فشرده‌، محل‌ تردید است‌؛ زیرا از ۳۰ باب‌ این‌ كتاب‌ تنها ۱۸ باب‌ برجای‌ مانده‌ است‌ و بر این‌ اساس‌ كه‌ همۀ شعرای‌ نام‌ برده‌ شده‌ در آن‌ به‌ پیش‌ از سدۀ ۸ق‌/ ۱۴م‌ تعلق‌ دارند، نمی‌توان‌ به‌ دیرینگی‌ كتاب‌ حكم‌ كرد. از سوی‌ دیگر، همانگونه‌ كه‌ خالقی‌ خود نیز اشاره‌ دارد، در دیوان‌ قطران‌ حدود ۲۰ قصیده‌ در ستایش‌ ابونصر جستان‌ موجود است‌ (ص‌ ۳۶-۳۷، ۵۲، جم‌ ) و از آن‌ جمله‌ مسمطی‌ است‌ (ص‌ ۴۵۰-۴۵۳) با برخی‌ القاب‌ و الفاظ مدحی‌ مشابه‌ در ستایش‌ این‌ امیر كه‌ نگارندۀ دقائق‌ الاشعار آن‌ را نه‌ به‌ قطران‌، بلكه‌ به‌ اسدی‌ منسوب‌ كرده‌ است‌. از این‌ رو به‌ سادگی‌ نمی‌توان‌ این‌ مسمط را كه‌ در كهن‌ترین‌ دست‌ نویسهای‌ دیوان‌ قطران‌ آمده‌، به‌ استناد گفتۀ نویسندۀ دقائق‌ الاشعار به‌ جای‌ قطران‌ به‌ اسدی‌ نسبت‌ داد. وانگهی‌ نویسندۀ دقائق‌ الاشعار شخصی‌ است‌ به‌ نام‌ میرعبدالوهاب‌، و اته‌ («فهرست‌[۲]...»، I/ 819-824) كه‌ نخستین‌ بار این‌ جنگ‌ بدون‌ دیباچه‌ را معرفی‌ كرده‌، او را با میرعبدالوهاب‌ دولت‌ آبادی‌ نویسندۀ تذكرۀ بی‌ نظیر ( تألیف‌: ح‌ ۱۱۷۲ق‌/ ۱۷۵۹م‌) یكی‌ انگاشته‌ است‌ (نیز نک‌ : گلچین‌، ۱/ ۲۰۰). با اینهمه‌، اگر هم‌ این‌ مسمط سرودۀ اسدی‌ نباشد، پایه‌های‌ نظریۀ خالقی‌ مطلق‌ مبنی‌ بر اینكه‌ اسدی‌ و نویسندۀ كتاب‌ الابنیه‌ هر دو همزمان‌ در دربار ابونصر جستان‌ به‌ سر می‌برده‌اند، فرو نمی‌ریزد؛ چون‌، امیری‌ كه‌ در یكی‌ از مناظرات‌ اسدی‌ (نک‌ : سطور بعد) با لقب‌ «شاه‌ عادل‌» و «امیر عادل‌» ستوده‌ شده‌، با این‌ ابونصر جستان‌ نیك‌ تطبیق‌ می‌كند.

حاصل‌ سخن‌ آنكه‌ اخبار تذكره‌ها، مبنی‌ بر مقام‌ استادی‌ اسدی‌ بر فردوسی‌ و تشویق‌ او به‌ سرودن‌ شاهنامه‌ و نیز وجود هرگونه‌ خویشاوندی‌ میان‌ این‌ دو، بی‌ اساس‌ است‌. به‌ گفتۀ فردوسی‌ در آغاز شاهنامه‌ (۱/ ۲۳-۲۴)، كسی‌ كه‌ او را به‌ سرودن‌ شاهنامه‌ برانگیخت‌، جوانی‌ است‌ از «گوهر پهلوان‌» كه‌ به‌ احتمال‌ فراوان‌، منصور، پسر ابومنصور محمد بن‌ عبدالرزاق‌ (ه م‌) بوده‌ است‌؛ نه‌ آنگونه‌ كه‌ دولتشاه‌ و دیگران‌ آورده‌اند، استاد یا خویشاوند یا خواهر زادۀ فردوسی‌ (برای‌ نسبت‌ اخیر، نک‌ : هرن‌، ۲۰، عبارتی‌ در آغاز نسخۀ واتیكان‌ از لغت‌ فرس‌ ).

احتمالاً همانندی‌ دو اثر بزرگ‌ حماسی‌، شاهنامه‌ و گرشاسپ‌نامه‌، سبب‌ شده‌ است‌ تا تذكره‌نویسان‌ و كسان‌ دیگر این‌ دو حماسه‌سرای‌ نامدار را با نسبت‌ استادی‌ و شاگردی‌ و یا خویشاوندی‌، به‌ نوعی‌ به‌ یكدیگر مربوط سازند. بنابراین‌، در ترسیم‌ زندگانی‌ اسدی‌ باید اخبار تذكره‌ها را به‌ كلی‌ نادیده‌ گرفت‌ و بیشتر به‌ آگاهیهای‌ مندرج‌ در آثار خود وی‌ استناد جست‌ و با توجه‌ به‌ پژوهشهای‌ چایكین‌، برتلس‌ و خالقی‌ مطلق‌، فرضیۀ وجود دو اسدی‌ (پدر و پسر) را نیز باید به‌ یك‌ سو نهاد. آنگاه‌ زندگانی‌ اسدی‌ را می‌توان‌ چنین‌ ترسیم‌ كرد: احتمالاً در اواخر سدۀ ۴ق‌/ ۱۰م‌ یا سالهای‌ آغازین‌ سدۀ ۵ق‌/ ۱۱م‌ در طوس‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. در مكتب‌ شعری‌ همانجا بالید و به‌ ویژه‌ از شاهنامۀ فردوسی‌ تأثیر پذیرفت‌، ولی‌ نخست‌ به‌ قصیده‌ سرایی‌ روی‌ آورد و قصیده‌ای‌ به‌ صورت‌ مناظره‌ (مناظرۀ عرب‌ و عجم‌ ) برای‌ ابوجعفر محمد، عمیدنوقان‌، از دهقانان‌ ایرانی‌ آن‌ دیار سرود. سپس‌، مقارن‌ یورش‌ تركمنان‌ سلجوقی‌ (۴۳۱ق‌) و قحط سالی‌ در خراسان‌، از طوس‌ به‌ سوی‌ غرب‌ ایران‌ رفت‌ و در ۴۴۷ق‌ در دربار ابونصر جستان‌، امیر طارم‌، كتاب‌ الابنیۀ ابومنصور هروی‌ را كتابت‌ كرد و در قصاید خود او را ستود. در حدود سال‌ ۴۵۵ق‌/ ۱۰۶۳م‌ در دربار ابودلف‌ شیبانی‌، فرمانروای‌ نخجوان‌ به‌ سر می‌برد و از این‌ تاریخ‌ تا ۴۵۸ق‌ به‌ نظم‌ گرشاسپ‌ نامه‌ اشتغال‌ داشت‌. سپس‌ لغت‌ فرس‌ را به‌ رشتۀ تحریر درآورد و در كهنسالی‌ به‌ دعوت‌ شجاع‌ الدوله‌ منوچهر، حكمران‌ آنی‌، بدانجا سفر كرد و مناظرۀ «رمح‌ و قوس‌» (نک‌ : «مناظرات‌»، ۱۰۴ به‌ بعد) را برای‌ این‌ امیر شدادی‌ سرود و در یكی‌ از ابیات‌ پایانی‌ این‌ مناظره‌ (ص‌ ۱۰۹، بیت‌ ۵۷) از منوچهر اجازه‌ خواست‌ كه‌ به‌ «مأوای‌» خود شاید همان‌ نخجوان‌ یا طوس‌، باز گردد.

اسدی‌ در حدود سال‌ ۴۶۵ق‌ درگذشت‌ و در كوی‌ سرخاب‌ تبریز به‌ خاك‌ سپرده‌ شد و گورستان‌ محل‌ دفن‌ او بعدها به‌ مقبرۀ الشعرا نامبردار گشت‌ (ابن‌ كربلایی‌، ۱/ ۲۱۱؛ نیز نک‌ : سجادی‌، ۲۵۲). از این‌ رو، شاید بتوان‌ گفت‌ كه‌ اسدی‌ در اواخر عمر در تبریز می‌زیسته‌ است‌. ابن‌ كربلایی‌ (همانجا)، دو بیت‌ شعر او را كه‌ بر لوح‌ مزار وی‌ حك‌ شده‌ بود، آورده‌ است‌ (نیز نک‌ : حشری‌، ۱۱۶).

اسدی‌ در آثار خود تنها اسلام‌ و پیامبر اكرم‌(ص‌) را ستوده‌ است‌، مگر در دیباچۀ گرشاسپ‌ نامه‌ كه‌ پس‌ از مدح‌ پیامبر(ص‌) به‌ موضوع‌ شفاعت‌ (ص‌ ۲، بیت‌ ۱۱)، و سپس‌ در ستایش‌ دین‌ به‌ ظهور مهدی‌ (ع‌) (ص‌ ۴، بیتهای‌ ۲۶-۳۳) در پایان‌ جهان‌ اشاره‌ دارد كه‌ می‌تواند بر گرایش‌ او به‌ تشیع‌ دلالت‌ داشته‌ باشد (نک‌ : خالقی‌، «گردشی‌...»، ۳۹۱). همانگونه‌ كه‌ پیش‌ از این‌ دیدیم‌، از مناظرۀ «عرب‌ و عجم‌» نیز بر می‌آید كه‌ اسدی‌ در جوانی‌ به‌ شعوبیه‌ گرایش‌ داشته‌ است‌. گرچه‌ در مناظرۀ «مسلمان‌ و گبر» («مناظرات‌»، ۷۹ به‌ بعد) در دفاع‌ از دین‌ اسلام‌ بر دیانت‌ زردشتی‌ می‌تازد، ولی‌ به‌ روایات‌ كهن‌ ایرانی‌ دلبستگی‌ دارد و احساسات‌ ملی‌ نیرومندی‌ او را به‌ سرودن‌ گرشاسپ‌نامه‌ می‌كشاند. به‌ هر حال‌، تأثیر تعالیم‌ اسلامی‌ بر اسدی‌ نیك‌ نمایان‌ است‌ و این‌ آموزه‌ها نه‌ تنها در مناظرات‌ او، بلكه‌ در گرشاسپ‌نامه‌ هم‌ كه‌ می‌بایست‌ تنها و تنها بر دیدگاههای‌ باستانی‌ پیش‌ از اسلام‌ استوار شده‌ باشد، به‌ چشم‌ می‌خورد (نک‌ : برتلس‌، ۲۳).

از پاره‌ای‌ مطالب‌ مندرج‌ در گرشاسپ‌نامه‌ به‌ خوبی‌ پیداست‌ كه‌ اسدی‌ افزون‌ بر چیره‌دستی‌ در شعر و حماسه‌سرایی‌، در علوم‌ دینی‌، فلسفه‌، تاریخ‌، جغرافیا و نجوم‌ نیز آگاهیهای‌ چشمگیری‌ داشته‌ است‌ (نک‌ : یغمایی‌، ۲-۳؛ فروزانفر، ۴۴۱) و در همین‌ منظومه‌ چنان‌ به‌ موضوعات‌ علمی‌ و دینی‌ و حكمی‌ توجه‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ او را «حكیم‌» یا «اسد الحكماء» لقب‌ داده‌اند (نک‌ : نخجوانی‌، ۸، ۱۰ ؛ هدایت‌، ۱/ ۲۸۶- ۲۸۷؛ اوحدی‌، ذیل‌ «حكیم‌ اسدی‌ طوسی‌»؛ ریپكا، ۲۶۹). اسدی‌ با دیوانهای‌ شعرای‌ عرب‌ نیز آشنایی‌ داشته‌، و پاره‌ای‌ مضامین‌ آنها را در گرشاسپ‌نامه‌ به‌ كار برده‌ است‌. چنانكه‌ فروزانفر (همانجا، حاشیۀ ۲) نشان‌ می‌دهد، مضمون‌ دو بیت‌ از اسدی‌ با دو بیت‌ از متنبی‌، شاعر پر آوازۀ عرب‌، به‌ خوبی‌ تطبیق‌ می‌كند.

 

آثار

۱. گرشاسپ‌نامه‌. اسدی‌ در دیباچۀ این‌ منظومه‌ (ص‌ ۱۳) در سبب‌ نظم‌ آن‌ گوید: روزی‌ در مجلس‌ وزیر شاه‌ ابودلف‌ به‌ نام‌ محمد و برادرش‌ ابراهیم‌، پسران‌ اسماعیل‌ حصی‌ دفتر باستان‌ می‌خواندند و چون‌ از فردوسی‌ طوسی‌ و شاهنامۀ او سخن‌ به‌ میان‌ آمد، این‌ دو برادر به‌ او پیشنهاد كردند كه‌ داستانی‌ از «نامۀ باستان‌» به‌ نام‌ ابودلف‌ به‌ رشتۀ نظم‌ كشد. اسدی‌ پذیرفت‌ و ۳ سال‌ بعد در ۴۵۸ق‌ نظم‌ گرشاسپ‌نامه‌ را به‌ انجام‌ رسانید و به‌ ابودلف‌ پیشكش‌ كرد (ص‌ ۴۷۶، بیت‌ ۲، ص‌ ۴۷۷- ۴۷۸، حاشیۀ ۱۰، بیت‌ ۴).

گرشاسپ‌ در اوستا (اوستایی‌: كِرِشاسپ‌َ = دارندۀ اسب‌ لاغر) با خاندان‌ كیانی‌ نسبتی‌ ندارد، ولی‌ وجود او سرچشمۀ سلسله‌ داستانهایی‌ است‌ كه‌ در روایات‌ ملی‌ با تاریخ‌ كیانیان‌ پیوندی‌ نزدیك‌ دارد. گرشاسپ‌ در اوستا و نیز متون‌ دینی‌ پهلوی‌، گرزور، نیرومندترین‌ مردان‌ و اژدهاكش‌ معروف‌ و از جاودانان‌ است‌، اما چون‌ به‌ آتش‌ اهانت‌ روا داشت‌ و در برابر اورمزد، آن‌ را به‌ تازیانه‌ بزد، آتش‌، روان‌ گرشاسپ‌ را از وارد شدن‌ به‌ بهشت‌ بازداشت‌، ولی‌ با میانجیگری‌ زردشت‌ در همیستگان‌ (برزخ‌) آرام‌ گرفت‌. گرشاسپ‌ به‌ هنگام‌ رستاخیز، از خواب‌ دیرین‌ بیدار می‌شود تا همراه‌ كیخسرو، ضحاك‌ را بكشد (كریستن‌ سن‌، ۱۴۵- ۱۴۸ به‌ بعد). با گسترش‌ و تكمیل‌ تاریخ‌ داستانی‌ ایران‌ كه‌ پس‌ از دورۀ تدوین‌ یشتها انجام‌ گرفت‌، گرشاسپ‌ نتوانست‌ جایگاه‌ معینی‌ در این‌ تاریخ‌ بیابد؛ چه‌، در همین‌ اوان‌ جای‌ منوچهر و سپس‌ اُزَو (= زو) و بعد نوذر در طرح‌ تاریخی‌ پادشاهان‌ ایران‌ مشخص‌ شده‌ بود و به‌ همین‌ سبب‌ تعیین‌ جایگاه‌ مناسبی‌ برای‌ گرشاسپ‌ دشوار بود. تدوین‌ كنندگان‌ روایات‌، گاه‌ او را وزیر یا مشاور ازو معرفی‌ كردند و گاه‌ پسر و جانشین‌ او، و زال‌ و رستم‌ در همۀ جنگهای‌ دورۀ ۵ سالۀ پادشاهی‌ گرشاسپ‌ نقش‌ اصلی‌ را بر عهده‌ داشتند (همو، ۱۸۷).

برای‌ پر كردن‌ جای‌ تقریباً خالی‌ گرشاسپ‌ در شاهنامۀ فردوسی‌، اسدی‌ طوسی‌ منظومۀ گرشاسپ‌نامه‌ را سرود. اما باید توجه‌ داشت‌ كه‌ نقش‌ گرشاسپ‌ در این‌ منظومه‌ و شاهنامۀ فردوسی‌ و اوستا و متون‌ دینی‌ پهلوی‌ با یكدیگر متفاوت‌ است‌. اسدی‌ بازگو كنندۀ روایاتی‌ است‌ كه‌ برای‌ گرشاسپ‌ همان‌ ارزشها را قائل‌ است‌ كه‌ در شاهنامۀ فردوسی‌ و پاره‌ای‌ مآخذ دیگر برای‌ رستم‌ فرض‌ شده‌ است‌. چكیدۀ داستان‌ گرشاسپ‌نامه‌ چنین‌ است‌: جمشید پس‌ از شكست‌ از ضحاك‌ به‌ سیستان‌ می‌گریزد و در آنجا به‌ دختر شاه‌ گورنگ‌ دل‌ می‌بازد و او را به‌ زنی‌ می‌گیرد و از وی‌ دارای‌ پسری‌ می‌شود كه‌ او را تور نام‌ می‌نهد، ولی‌ چون‌ در می‌یابد كه‌ ضحاك‌ از جایگاه‌ او آگاهی‌ یافته‌ است‌، نخست‌ به‌ هندوستان‌، و سپس‌ به‌ چین‌ می‌گریزد؛ تا اینكه‌ سرانجام‌ در چین‌ به‌ چنگ‌ ضحاك‌ می‌افتد و با اره‌ّ به‌ دو نیم‌ می‌شود. پس‌ از جمشید، پسرش‌ تور و همۀ اخلاف‌ او كه‌ به‌ ترتیب‌ شیدسپ‌، طورگ‌، شم‌ و اثرط نام‌ دارند، در سیستان‌ فرمانروایی‌ می‌كنند. تا آنكه‌ از اثرط پسری‌ می‌آید به‌ نام‌ گرشاسپ‌ و از اینجا شرح‌ داستان‌ گرشاسپ‌ آغاز می‌شود. او در ۱۴ سالگی‌ به‌ خواهش‌ ضحاك‌ كه‌ به‌ مهمانی‌ پدرش‌ اثرط آمده‌ بود، اژدهایی‌ را می‌كشد و از همین‌ زمان‌ گرشاسپ‌ به‌ خدمت‌ ضحاك‌ در می‌آید و به‌ هند لشكر می‌كشد و پس‌ از بازگشت‌ از آنجا به‌ قیروان‌ و سرزمینهای‌ دیگر می‌تازد. منهراس‌ دیو را می‌كشد و در این‌ سرزمینها نیز چون‌ هندوستان‌، شگفتیها می‌بیند. سپس‌ به‌ روم‌ می‌رود و در آنجا دختر شاه‌ روم‌ را به‌ زنی‌ می‌گیرد و با برهمن‌ رومی‌ به‌ گفت‌ و گو می‌نشیند. پس‌ از آن‌ به‌ ایران‌ باز می‌گردد و مقارن‌ مرگ‌ پدر، به‌ خدمت‌ فریدون‌ در می‌آید. از این‌ پس‌ نریمان‌ برادر زادۀ گرشاسپ‌ نیز وارد داستان‌ می‌شود و به‌ نوبۀ خود لشكركشیها و دلیریها می‌كند. گرشاسپ‌ در ۷۰۰ سالگی‌ با شاه‌ طنجه‌ می‌جنگد و سرانجام‌ در ۷۳۳ سالگی‌ می‌میرد (نک‌ : خالقی‌، «گردشی‌»، ۳۹۶-۳۹۷).

اسدی‌ از مأخذ خود در نظم‌ گرشاسپ‌نامه‌ آشكارا سخن‌ نگفته‌ است‌. در آغاز منظومه‌ می‌گوید: دربارۀ گرشاسپ‌، نامه‌ای‌ به‌ یادگار از مهان‌ وجود داشت‌ كه‌ فردوسی‌ در شاهنامه‌ از آن‌ یاد نكرده‌ است‌؛ در حالی‌ كه‌ داستان‌ گرشاسپ‌ نهالی‌ است‌ بررسته‌ از همان‌ درخت‌ كه‌ خشك‌، بی‌ بار و پژمرده‌ گشته‌ است‌ (ص‌ ۱۹، بیت‌ ۱، ص‌ ۲۰، بیتهای‌ ۱۶- ۱۸). اما نام‌ این‌ كتاب‌ چه‌، و نویسندۀ آن‌ كه‌ بوده‌ است‌؟ نویسندۀ گمنام‌ تاریخ‌ سیستان‌ (ص‌ ۳- ۵) مطالبی‌ دربارۀ گرشاسپ‌ نقل‌ كرده‌ كه‌ رئوس‌ آن‌ به‌ همان‌ ترتیب‌ با گرشاسپ‌نامۀ اسدی‌ هماهنگ‌ است‌، ولی‌ او نیز در اینجا از مأخذ خود نام‌ نبرده‌، و تنها آورده‌ است‌ كه‌ «قصۀ گرشاسپ‌ زیاد است‌ و به‌ كتاب‌ او تمام‌ گفته‌ آید» (همانجا). گذشته‌ از پاره‌ای‌ ناسازواریهای‌ جزئی‌، از آنجا كه‌ روایت‌ بنا نهادن‌ شهر سیستان‌ نیز در تاریخ‌ سیستان‌ (ص‌ ۲-۴) و گرشاسپ‌ نامه‌ (ص‌ ۲۶۷- ۲۶۹) با یكدیگر متفاوت‌ است‌، می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ كه‌ گرشاسپ‌نامه‌ مأخذ تاریخ‌ سیستان‌ نیست‌ و این‌ دو از یك‌ منبع‌ مشترك‌ دربارۀ گرشاسپ‌ سود جسته‌اند. نویسندۀ تاریخ‌ سیستان‌ در جای‌ دیگر (ص‌ ۳۵-۳۷) به‌ هنگام‌ نقل‌ روایت‌ آتش‌ كركوی‌ (موضوع‌ آن‌ گشودن‌ دژ آذرگشسپ‌ به‌ دست‌ كیخسرو و رستم‌ است‌) می‌گوید: این‌ روایت‌ را از كتابی‌ به‌ نام‌ كتاب‌ گرشاسپ‌ نگاشتۀ ابوالمؤید بلخی‌ (ه م‌) برگرفته‌ است‌. پس‌ بر اساس‌ این‌ روایت‌ می‌توان‌ حدس‌ زد كه‌ مأخذ گرشاسپ‌نامه‌ نیز همین‌ كتاب‌ گرشاسپ‌ یاد شده‌ در تاریخ‌ سیستان‌ بوده‌ است‌. اما آنچه‌ پایه‌های‌ این‌ فرضیه‌ را سست‌ می‌كند، آن‌ است‌ كه‌ در گرشاسپ‌نامه‌ از آتش‌ كركوی‌ كه‌ به‌ زمان‌ كیخسرو و رستم‌ مربوط است‌، سخنی‌ در میان‌ نیست‌ و نویسندۀ تاریخ‌ سیستان‌ درست‌ به‌ هنگام‌ نقل‌ همین‌ روایت‌ است‌ كه‌ به‌ نام‌ مأخذ خود و نویسندۀ آن‌ آشكارا اشاره‌ دارد. نویسندۀ تاریخ‌ سیستان‌ در ۴ جای‌ دیگر (ص‌ ۱۳-۱۴، ۱۶- ۱۸) نیز مطالبی‌ دربارۀ شگفتیهای‌ سیستان‌ از ابوالمؤید بلخی‌ نقل‌ می‌كند كه‌ هیچ‌ یك‌ در گرشاسپ‌نامه‌ كه‌ پر از شرح‌ شگفتیهاست‌، نیامده‌ است‌ (نک‌ : خالقی‌، همان‌، ۴۰۰-۴۰۲). اما از كتاب‌ دیگر ابوالمؤید كه‌ بلعمی‌ (ص‌ ۱۳۲-۱۳۳) از آن‌ با نام‌ شاهنامۀ بزرگ‌ یاد می‌كند، مطالبی‌ دربارۀ جمشید نقل‌ شده‌ كه‌ دقیقاً با داستان‌ جمشید در آغاز گرشاسپ‌نامه‌ (ص‌ ۲۱ به‌ بعد) یكی‌ است‌. خالقی‌ (همان‌، ۴۰۳) چنین‌ نتیجه‌ می‌گیرد كه‌ مأخذ اسدی‌ در گرشاسپ‌نامه‌ (نیز مأخذ تاریخ‌ سیستان‌ )، بخشی‌ از شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی‌ بوده‌ است‌؛ ولی‌ وی‌ یادآور می‌شود (همان‌، ۴۰۳- ۴۰۵) كه‌ ناهمواریهایی‌ نیز سد راه‌ این‌ فرضیه‌ است‌، از جمله‌ آنكه‌ بنابر اخبار بلعمی‌ (ص‌ ۱۳۳) در شاهنامۀ ابوالمؤید، سام‌ نوادۀ گرشاسپ‌ است‌، ولی‌ در گرشاسپ‌نامۀ اسدی‌ (ص‌ ۳۲۸، بیتهای‌ ۱۶- ۱۸، ص‌ ۴۳۲، بیتهای‌ ۱-۳) پسر برادر او. دیگر اینكه‌ این‌ پرسش‌ بی‌ پاسخ‌ می‌ماند كه‌ چرا نویسندۀ تاریخ‌ سیستان‌ هرجا مطلبی‌ از ابوالمؤید گرفته‌، از او به‌ نام‌ یاد كرده‌ است‌، اما درست‌ آنجا كه‌ چكیدۀ اخبار گرشاسپ‌ را نقل‌ می‌كند، نامی‌ از نویسندۀ مأخذ خود كه‌ او را ابوالمؤید می‌پنداریم‌، نیاورده‌ است‌.

حاصل‌ سخن‌: چنانكه‌ از ابیات‌ آغاز گرشاسپ‌نامه‌ نیك‌ بر می‌آید، مأخذ اسدی‌ به‌ احتمال‌ فراوان‌ كتابی‌ بوده‌ است‌ مستقل‌ دربارۀ كارهای‌ گرشاسپ‌ نوشتۀ ابوالمؤید بلخی‌ كه‌ در تاریخ‌ سیستان‌ با عنوان‌ كتاب‌ گرشاسپ‌ از آن‌ یاد شده‌ است‌. شاید شاهنامۀ بزرگ‌ نیز كتاب‌ دیگری‌ از ابوالمؤید بوده‌ كه‌ گذشته‌ از اخبار پهلوانانی‌ چون‌ نریمان‌، سام‌ و كیقباد، اخبار گرشاسپ‌ را نیز دربر داشته‌ است‌ (نک‌ : مجمل‌ التواریخ‌...، ۲). می‌توان‌ گمان‌ برد كه‌ اسدی‌ طوسی‌ روایاتی‌ را از كتاب‌ گرشاسپ‌ ابوالمؤید، به‌ ویژه‌ آنهایی‌ كه‌ به‌ رستم‌، از نوادگان‌ گرشاسپ‌ مرتبط بوده‌، نادیده‌ گرفته‌ باشد؛ شاید بدان‌ سبب‌ كه‌ نمی‌خواسته‌ است‌ جهان‌ پهلوان‌ شناخته‌ شده‌ای‌ چون‌ رستم‌ به‌ منظومۀ او راه‌ یابد و پهلوانیهای‌ گرشاسپ‌ را كم‌ رنگ‌تر نماید. گویا به‌ همین‌ سبب‌ اسدی‌ روایت‌ آتش‌ كركوی‌ را كه‌ به‌ كرده‌های‌ رستم‌ مربوط است‌ و به‌ روایت‌ تاریخ‌ سیستان‌ (ص‌ ۳۵-۳۷) در كتاب‌ گرشاسپ‌ ابوالمؤید بلخی‌ بوده‌، از قلم‌ انداخته‌ است‌. همان‌ كاری‌ كه‌ به‌ زعم‌ اسدی‌ ( گرشاسپ‌نامه‌، ۱۹-۲۰)، فردوسی‌ بدان‌ دست‌ یازید و در برابر رستم‌، قهرمانیهای‌ گرشاسپ‌ را آگاهانه‌ نادیده‌ گرفت‌.

اسدی‌ (همان‌، ۲۱، بیت‌ ۱) در آغاز داستان‌ گرشاسپ‌ می‌گوید:

 

سراینده‌ دهقان‌ موبد نژاد / ز گفت‌ دگر موبدان‌ كرد یاد

 

این‌ سرایندۀ دهقان‌ موبد نژاد ظاهراً ربطی‌ به‌ ابوالمؤید بلخی‌ ندارد و گویا همان‌ راوی‌ مأخذ اوست‌ كه‌ در منظومۀ اسدی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (نک‌ : خالقی‌، «گردشی‌»، ۴۰۴). حاصل‌ سخن‌ آنكه‌ اسدی‌، گرشاسپ‌نامه‌ را ظاهراً بر اساس‌ یك‌ مأخذ مدون‌ به‌ رشتۀ نظم‌ كشیده‌ است‌ و چنین‌ می‌نماید كه‌ بجز آرایشهای‌ ادبی‌ و صحنه‌پردازیها و وصفها، مطالب‌ آن‌ بر ساختۀ ذهن‌ شاعر نیست‌.

اسدی‌ در اوایل‌ گرشاسپ‌نامه‌ با اینكه‌ اذعان‌ دارد كه‌ فردوسی‌ در نغزگویی‌، گوی‌ از پیش‌ِ گویندگان‌ دیگر ربوده‌ است‌، ولی‌ چنین‌ می‌نمایاند كه‌ گرشاسپ‌ِ منظومۀ او برتر از رستم‌ِ شاهنامۀ فردوسی‌ است‌ و می‌بالد به‌ اینكه‌ رستم‌ بارها در نبردها شكست‌ خورده‌، در حالی‌ كه‌ گرشاسپ‌ از همۀ میدانهای‌ رزم‌ سربلند بیرون‌ آمده‌ است‌ (ص‌ ۱۹، بیت‌ ۱ به‌ بعد). خالقی‌ به‌ درستی‌ یادآور می‌شود كه‌ خواست‌ اسدی‌ از این‌ سخنان‌ پایین‌ آوردن‌ ارزش‌ شاهنامه‌ نیست‌، بلكه‌ بر آن‌ است‌ تا هم‌ فردوسی‌ را كه‌ از شیوۀ سخن‌ سرایی‌ او پیروی‌ كرده‌ است‌، بستاید و هم‌ هنر خود را تبلیغ‌ كند؛ از آن‌ رو كه‌ مبادا دیگران‌ وی‌ را مقلد محض‌ فردوسی‌ پندارند (همان‌، ۴۱۳-۴۱۴).

به‌ گفتۀ هانری‌ ماسه‌، گرشاسپ‌نامه‌ دارای‌ عناصری‌ است‌ كه‌ در حماسۀ ایرانی‌ تازگی‌ دارد. این‌ عناصر عبارتند از: وصف‌ سرزمینهای‌ شگفت‌انگیز، پرسش‌ و پاسخهای‌ فیلسوفانۀ گرشاسپ‌ با دو حكیم‌ و چیستان‌ (ص‌ 12-13). به‌ نظر هانری‌ ماسه‌، اسدی‌ خود این‌ عناصر را به‌ اصل‌ روایت‌ گرشاسپ‌ آمیخته‌ است‌. ذبیح‌الله‌ صفا نیز بر آن‌ است‌ كه‌ در آمیختن‌ گرشاسپ‌نامه‌ به‌ افسانه‌های‌ غلط آمیزی‌ چون‌ شگفتیهای‌ جزایر گوناگون‌ از لطف‌ و رونق‌ حماسی‌ آن‌ تا اندازه‌ای‌ كاسته‌، و اسدی‌ خواسته‌ است‌ با افزودن‌ پاره‌ای‌ بحثها مانند ستایش‌ دین‌، وصف‌ آسمان‌، صفت‌ طبایع‌ چهارگانه‌ و بحث‌ در مذهب‌ فلاسفه‌، خشكی‌ این‌ داستان‌ را از بین‌ ببرد و بدان‌ طراوت‌ بخشد، اما راه‌ به‌ جایی‌ نبرده‌ است‌ (ص‌ ۲۸۵-۲۸۶). اگر مأخذ گرشاسپ‌نامه‌ را همان‌ كتاب‌ منثور ابوالمؤید بلخی‌ دربارۀ گرشاسپ‌ بدانیم‌، بجز نقل‌ قولهای‌ پراكنده‌ای‌ از آن‌ در برخی‌ منابع‌ (نک‌ : سطور پیشین‌)، آگاهی‌ دقیقی‌ از همۀ مطالب‌ آن‌ در دست‌ نیست‌. بنابراین‌، با توجه‌ به‌ ناآگاهی‌ ما از مأخذ اسدی‌، دشوار بتوان‌ گفت‌ كه‌ هیچ‌ یك‌ از مباحث‌ یاد شده‌ در مأخذ اسدی‌ نبوده‌، و شاعر آنها را خود به‌ اصل‌ روایت‌ افزوده‌ است‌. اصولاً مرزبندی‌ میان‌ اصل‌ روایت‌ و افزودگیهای‌ بعدی‌ شاعر در گرشاسپ‌نامه‌، همانند شاهنامۀ فردوسی‌ كاری‌ است‌ بس‌ دشوار. اما پژوهش‌ هانری‌ ماسه‌ در تمییز این‌ ۳ عنصر از حماسۀ ایرانی‌ سخت‌ درخور توجه‌ است‌. ماسه‌ (همانجا) بر آن‌ است‌ كه‌ بر خلاف‌ شاهنامۀ فردوسی‌، شگفتیها مجموعۀ مفصلی‌ را در گرشاسپ‌نامه‌ تشكیل‌ می‌دهد كه‌ جایگاه‌ آنها در هند و اندونزی‌ است‌ و نمی‌توان‌از مقایسۀاین‌بخش‌ گرشاسپ‌نامه‌ بامندرجات‌كتاب‌ عجایب‌ هند چشم‌ پوشید. شاید اسدی‌ از این‌ كتاب‌ كه‌ چند سالی‌ پیش‌ از سرودن‌ گرشاسپ‌نامه‌ نوشته‌ شده‌، تأثیر پذیرفته‌ باشد.

در گرشاسپ‌نامه‌، دو پرسش‌ و پاسخ‌ وجود دارد، یكی‌ میان‌ گرشاسپ‌ و برهمن‌ كه‌ بیشتر در هیأت‌ شناسی‌ است‌ و سپس‌ به‌ بحث‌ دربارۀ روان‌ آدمی‌ می‌پردازد (ص‌ ۱۲۷ به‌ بعد) و دومین‌ پرسش‌ و پاسخ‌ میان‌ گرشاسپ‌ و برهمن‌ِ رومی‌ است‌ دربارۀ روان‌ و خرد (ص‌ ۳۱۲ به‌ بعد). به‌ گفتۀ ماسه‌، سرچشمۀ بسیاری‌ از اندیشه‌هایی‌ كه‌ در این‌ دو پرسش‌ و پاسخ‌ پیش‌ كشیده‌ می‌شود، آراء قدیم‌ترین‌ فلاسفۀ یونان‌ در باب‌ تشكیل‌ عالم‌ و یا آراء افلاطون‌، ارسطو و نو افلاطونیان‌ است‌ و با رسائل‌ اخوان‌ الصفا (تألیف‌: ح‌ ۳۷۰ق‌/ ۹۸۰م‌) همانندیهایی‌ دارد (ص‌ 18-19). اما به‌ درستی‌ دانسته‌ نیست‌ كه‌ این‌ اندیشه‌ها از طریق‌ كدام‌ یك‌ از نویسندگان‌ مسلمان‌ به‌ گرشاسپ‌نامه‌ یا شاید به‌ عبارت‌ درست‌تر، مأخذ گرشاسپ‌نامه‌، راه‌ یافته‌ است‌. همچنین‌ در این‌ منظومه‌ به‌ موضوعات‌ اخلاقی‌ و اندرز توجه‌ ویژه‌ نشان‌ داده‌ شده‌ كه‌ به‌ احتمال‌ فراوان‌ از اندرزنامه‌های‌ پهلوی‌ سرچشمه‌ گرفته‌ است‌ (نک‌ : ص‌ ۴۶۷: در اندرزنامه‌ سخن‌ هرچه‌ گفت‌...).

در گرشاسپ‌نامه‌ تعالیم‌ اسلامی‌ نیز دیده‌ می‌شود، اما در اصل‌ روایات‌ كمتر راه‌ یافته‌ است‌. به‌ مثل‌ هرجا در رد بت‌پرستی‌ سخن‌ رفته‌ است‌، بیشتر رنگ‌ زردشتی‌ دارد تا اسلامی‌. در یكجا گرشاسپ‌ بتخانه‌های‌ دشمن‌ را به‌ آتشكده‌ تبدیل‌ می‌كند (ص‌ ۴۱۸، بیت‌ ۲۷). نیز در آمیختگیهایی‌ كه‌ میان‌ اساطیر ایرانی‌ و سامی‌ در آغاز دورۀ اسلامی‌ صورت‌ گرفته‌ بوده‌، در گرشاسپ‌نامه‌ راه‌ یافته‌ است‌. در یكجا زردشت‌ همان‌ ابراهیم‌ پنداشته‌ شده‌ (ص‌ ۴۴۱، بیت‌ ۵۰)، و در جای‌ دیگر، هود، پیامبر زمان‌ جمشید شمرده‌ شده‌ است‌ (ص‌ ۳۶، بیت‌ ۳۱). با اینهمه‌، اصالت‌ پاره‌ای‌ روایات‌ گرشاسپ‌نامه‌ را از طریق‌ سنجیدن‌ آنها با اوستا و ادبیات‌ پهلوی‌ می‌توان‌ به‌ خوبی‌ نشان‌ داد (نک‌ : خالقی‌، «گردشی‌»، ۴۰۶-۴۱۲).

اسدی‌ بی‌ گمان‌ از شیوۀ سخن‌ سرایی‌ فردوسی‌ سخت‌ تأثیر پذیرفته‌ است‌. بخشی‌ از این‌ تأثیر پذیری‌ با بحر متقارب‌ كه‌ با سبك‌ حماسی‌ پیوندی‌ ناگسستنی‌ یافته‌، مرتبط است‌. گاهی‌ اسدی‌ شیوۀ فردوسی‌ را در نمایش‌ صحنه‌ها و وصفها عیناً تقلید كرده‌ است‌. به‌ مثل‌ گفت‌ وگوی‌ طورگ‌ با پدرش‌ شیدسپ‌ دربارۀ پهلوانی‌ به‌ نام‌ سرند در گرشاسپ‌نامه‌ (ص‌ ۴۶، بیت‌ ۴۱ به‌ بعد)، تقلیدی‌ است‌ از گفت‌ وگوی‌ رستم‌ با پدرش‌ زال‌ دربارۀ افراسیاب‌ در شاهنامۀ فردوسی‌ (۲/ ۶۴، بیت‌ ۲۶ به‌ بعد؛ نیز نک‌ : خالقی‌، همان‌، ۴۱۶-۴۱۷). برای‌ نمونۀ دیگر از تقلید آشكار از شاهنامه‌ می‌توان‌ به‌ وصف‌ شب‌ اشاره‌ كرد (نک‌ : گرشاسپ‌نامه‌، ۲۵۰، بیت‌ ۱۷ به‌ بعد؛ قس‌: فردوسی‌، ۵/ ۶، بیت‌ ۱ به‌ بعد). نیز وصف‌ خرد در گرشاسپ‌نامه‌ (ص‌ ۳۱۶، بیتهای‌ ۱۲-۲۳) و وصف‌ خرد در آغاز شاهنامه‌ (۱/ ۱۲ به‌ بعد) می‌تواند نمونه‌ای‌ دیگر از توجه‌ اسدی‌ به‌ شاهنامه‌ باشد. اما به‌ رغم‌ اینهمه‌ تأثیرپذیری‌، اسدی‌ توانسته‌ است‌ بیش‌ از دیگر پیروان‌ فردوسی‌، به‌ سبك‌ مستقلی‌ دست‌ یابد.

ویژگیهای‌ سبك‌ او را می‌توان‌ چنین‌ برشمرد: ۱. اسدی‌ به‌ صنایع‌ لفظی‌ و تشبیهات‌ و مبالغه‌های‌ دور از ذهن‌، گرایش‌ بسیار دارد و به‌ شیوۀ قصیده‌ سرایان‌، از به‌ كار بردن‌ اصطلاحات‌ علمی‌ زمان‌ خود روی‌ گردان‌ نیست‌؛ ۲. در گرشاسپ‌نامه‌ به‌ برخی‌ از ویژگیهای‌ لغوی‌ و دستوری‌ شاهنامه‌ كمتر بر می‌خوریم‌، مانند به‌ كار بردن‌ «ابر»، «ابی‌»، «ابا» و به‌ كار بردن‌ حروف‌ اضافۀ مضاعفی‌ چون‌: «به‌ سر بر»، «به‌ كوه‌ اندرون‌»، «بر اندازه‌ بر» و جز آن‌؛ ۳. اسدی‌ بیش‌ از فردوسی‌ از واژگان‌ نادر فارسی‌ و كلمات‌ تازی‌ بهره‌ برده‌ است‌ (نک‌ : خالقی‌، همان‌، ۴۲۱-۴۲۲).

اسدی‌ در گرشاسپ‌ نامه‌ از میان‌ صنایع‌ لفظی‌، انواع‌ صنعت‌ جناس‌ (برای‌ نمونه‌، نک‌ :ص‌ ۲۹۷، بیت‌ ۱۷، ص‌ ۳۰۵، بیت‌ ۱، جم‌ ) و مبالغه‌ (ص‌ ۱۲۳، بیت‌ ۱ به‌ بعد، ص‌ ۴۵۵، بیتهای‌ ۵۰، ۵۶، جم‌ ) را بیشتر به‌ كار برده‌ است‌. اما بر خلاف‌ شاهنامه‌ كه‌ صنایع‌ لفظی‌ در آن‌ طبیعی‌ و پوشیده‌ است‌، در گرشاسپ‌نامه‌، ساختگی‌ است‌ و آشكار (نک‌ : خالقی‌، همان‌، ۵۱۷). اسدی‌ در تصویر پردازی‌، مانند فردوسی‌ بیشتر به‌ صنعت‌ تشبیه‌ روی‌ می‌آورد و این‌ تشبیهات‌ را می‌توان‌ به‌ تشبیهات‌ حماسی‌ و غیرحماسی‌ بخش‌ كرد. شاعر در تشبیهات‌ حماسی‌، پیرو فردوسی‌ است‌؛ ولی‌ او كه‌ در صنعت‌ مبالغه‌ بیش‌ از فردوسی‌ اغراق‌ می‌گوید، در صنعت‌ تشبیه‌ نیز بیش‌ از او خیال‌ پرداز است‌ و گاه‌ دامنۀ خیال‌ بافی‌ را بدانجا می‌كشاند كه‌ مانند آن‌ را باید ۶۰۰ سال‌ پس‌ از او در سبك‌ هندی‌ باز جست‌ (برای‌ برخی‌ تشبیهات‌ او، نک‌ : ص‌ ۲۹۴، بیت‌، ۴۱، ص‌ ۴۰۴، بیت‌ ۳۲، جم‌ ). می‌توان‌ گفت‌ كه‌ اسدی‌ در صنعت‌ تشبیه‌ پیرو فردوسی‌ و پیشرو نظامی‌ است‌ (خالقی‌، همان‌، ۵۲۳، ۵۲۴).

در گرشاسپ‌نامه‌ وصفها را نیز می‌توان‌ به‌ دو گروه‌ وصفهای‌ حماسی‌ و وصفهای‌ غنایی‌ بخش‌ كرد و گاهی‌ در یك‌ وصف‌ هر دو شیوه‌ به‌ هم‌ آمیخته‌ است‌. به‌ مثل‌ قطعه‌ای‌ كه‌ در وصف‌ اسب‌ (نک‌ : ص‌ ۶۱، بیت‌ ۲ به‌ بعد) سروده‌ شده‌، در ادب‌ فارسی‌ كم‌ نظیر است‌؛ ولی‌ این‌ توصیفات‌ اسدی‌، بیرون‌ از چارچوب‌ داستان‌ زیباترند تا در چارچوب‌ داستان‌ (خالقی‌، همان‌، ۵۲۹، ۵۳۶).

در شاهنامه‌، پهلوانان‌ هرگاه‌ در مهلكه‌ای‌ گرفتار می‌آیند، از خدا یاری‌ می‌جویند، ولی‌ گرشاسپ‌ اسدی‌ چنین‌ نیست‌. در شاهنامه‌ همه‌ چیز بر محور ایران‌ می‌چرخد، ولی‌ در گرشاسپ‌نامه‌ به‌ دور گرشاسپ‌. یكی‌ از ضعفهای‌ كار اسدی‌ این‌ است‌ كه‌ قهرمانان‌ او بی‌چهره‌اند و خواننده‌ با تصویری‌ از منش‌ پهلوانان‌ او رو به‌ رو نیست‌ كه‌ بتواند آنان‌ را خوب‌ بشناسد و با ایشان‌ انس‌ بگیرد (خالقی‌، همان‌، ۵۳۴ - ۵۳۵؛ نیز نک‌ : برتلس‌، ۴۴). اما درون‌ مایۀ شعر اسدی‌ دربارۀ مسائل‌ اخلاقی‌ و ادب‌، ساده‌، استوار و زیباست‌. او مطالب‌ اندرزی‌ مأخذ خویش‌ را استادانه‌ بازگو كرده‌ است‌ (خالقی‌، همان‌، ۵۵۲ -۵۵۳). همۀ اندیشه‌های‌ خداشناسی‌ اسدی‌ را به‌ سادگی‌ می‌توان‌ در شاهنامه‌ بازیافت‌. به‌ دیدۀ اسدی‌، بهترین‌ دانش‌ در جهان‌، شناخت‌ ایزد است‌ ( گرشاسپ‌نامه‌، ۱۴۶، بیت‌ ۱۴)، هرچند بزرگی‌ او را هیچ‌ گاه‌ نمی‌توان‌ به‌ درستی‌ دریافت‌ (همان‌، ۱۴۶، بیت‌ ۱۵) و در زندگی‌ هیچ‌ گاه‌ نباید امید از یزدان‌ برید (همان‌، ۲۷۳، بیت‌ ۹۵). خرد «سَرِ گوهر است‌» و درستی‌ و بینایی‌ روان‌ از اوست‌ و جز ایزد از همه‌ چیز برتر است‌ (همان‌، ۱۴۸، بیت‌ ۳۹، ص‌ ۳۱۶، بیت‌ ۱۲ به‌ بعد).

گرشاسپ‌نامه‌ در ۳ جلد به‌ دست‌ نوسری‌مهرجی‌پانا به‌ زبان‌ گجراتی‌ ترجمه‌ شده‌، و نسخه‌ای‌ از آن‌ با تاریخ‌ ۱۱۸۹ یزدگردی‌/ ۱۸۲۰م‌ موجود است‌. ترجمۀ گجراتی‌ این‌ منظومه‌ كه‌ در ۱۸۵۲م‌ در هند به‌ چاپ‌ رسید، شاید بر اساس‌ همین‌ نسخه‌ صورت‌ گرفته‌ باشد (نک‌ : استوری‌، V(1)/ 88). نخستین‌ بار كلمان‌ هوار، بخش‌ آغازین‌ گرشاسپ‌نامه‌ را در ۵۴۳ ،۲بیت‌ تصحیح‌، و همراه‌ با ترجمۀ فرانسۀ آن‌ [۱]در ۱۹۲۶م‌ در پاریس‌ منتشر كرد. گرشاسب‌ نامه‌ (ظاهراً گزیده‌) در ۱۳۰۷ق‌ به‌ كوشش‌ میرزا محمد ملك‌ الكتاب‌ در بمبئی‌ به‌چاپ‌ سنگی‌ رسید (نوشاهی‌، ۱/ ۶۶۳ - ۶۶۴). سرانجام‌، حبیب‌ یغمایی‌ همۀ گرشاسپ‌نامه‌ را تصحیح‌، و در ۱۳۱۷ش‌ در تهران‌ منتشر كرد. هانری‌ ماسه‌، كار كلمان‌ هوار را پی‌ گرفت‌ و بر اساس‌ تصحیح‌ یغمایی‌، كل‌ گرشاسپ‌نامه‌ را به‌ فرانسه‌ ترجمه‌ كرد و در ۱۹۵۱م‌ در پاریس‌ به‌ چاپ‌ رسانید. رشید یاسمی‌ اندرزها و بخشهای‌ اخلاقی‌ گرشاسپ‌نامه‌ را استخراج‌، و با مقدمه‌ای‌ در شرح‌ حال‌ اسدی‌ در ۱۳۰۶ش‌ در تهران‌ منتشر كرد. همچنین‌ جلال‌ خالقی‌ مطلق‌ فهرستی‌ از واژگان‌ كتاب‌ فراهم‌ آورد و با عنوان‌ «فرهنگ‌ گرشاسپ‌نامه‌ »در مجلۀ یغما (۱۳۷۰ش‌، شم‌ ۳۲، ص‌ ۶۷ به‌ بعد) به‌ چاپ‌ رسانید.

۲. لغت‌ فرس‌. این‌ كتاب‌ كهن‌ترین‌ لغت‌ نامۀ موجود فارسی‌ دری‌ است‌ كه‌ در نیمۀ سدۀ ۵ق‌/ ۱۱م‌ تألیف‌ شده‌ است‌. همچنین‌ كهن‌ترین‌ و غنی‌ترین‌ گلچین‌ اشعار سخن‌ سرایان‌ متقدم‌ فارسی‌ است‌ كه‌ از دیوان‌ اشعار آنان‌ نشانی‌ در دست‌ نیست‌. در مقدمۀ یكی‌ از نسخه‌های‌ این‌ فرهنگ‌ (نسخۀ اساس‌ چاپ‌ اقبال‌)، گفتاری‌ در خور توجه‌ از اسدی‌، در سبب‌ تألیف‌ كتاب‌ موجود است‌: «... غرض‌ ما اندرین‌ لغات‌ پارسی‌ است‌ كه‌ دیدم‌ شاعران‌ را كه‌ فاضل‌ بودند و لیكن‌ لغات‌ پارسی‌ كم‌ می‌دانستند و قطران‌ شاعر كتابی‌ كرد و آن‌ لغتها بیشتر معروف‌ بودند. پس‌ فرزندم‌ حكیم‌ جلیل‌ اوحد، اردشیر بن‌ دیلمسپار النجمی‌ الشاعر ادام‌ الله‌ عزه‌ از من‌ كه‌ ابومنصور علی‌ بن‌ احمد الاسدی‌ الطوسی‌ هستم‌، لغت‌ نامه‌ای‌ خواست‌ چنانكه‌ بر هر لغتی‌ گواهی‌ بود از قول‌ شاعری‌ از شعرای‌ پارسی‌ و آن‌ بیتی‌ بود، یا دو بیت‌...» (چ‌ اقبال‌، ۱-۲).

از این‌ گفتار نیك‌ پیداست‌ كه‌: ۱. مقصود اسدی‌ از لغات‌ پارسی‌، زبان‌ پارسی‌ دری‌، یعنی‌ گویش‌ اهالی‌ خراسان‌ و ماوراءالنهر است‌ كه‌ در زمان‌ اسدی‌ با ظهور سخن‌ سرایان‌ و نویسندگان‌ نامداری‌ چون‌ بلعمی‌، دقیقی‌، كسائی‌ و فردوسی‌، شهرت‌ و غنای‌ فراوان‌ یافته‌ بود؛ ۲. شاعرانی‌ كه‌ اسدی‌ بدانان‌ اشاره‌ دارد، گویا شعرای‌ ناحیۀ اران‌ و آذربایجان‌ بوده‌اند كه‌ با پارسی‌ دری‌ كمتر آشنایی‌ داشته‌اند (نک‌ : اقبال‌، «ط»)؛ ۳. پیش‌ از اسدی‌، قطران‌ تبریزی‌ كه‌ به‌ گفتۀ ناصرخسرو «شعر نیك‌ می‌گفت‌، اما زبان‌ فارسی‌ [= فارسی‌ دری‌] نیكو نمی‌دانست‌» (ص‌ ۹)، فرهنگی‌ از لغات‌ «معروف‌» فارسی‌ تدوین‌ كرده‌ بود كه‌ به‌ گفتۀ محمد ابن‌ هندوشاه‌نخجوانی‌ (ص‌ ۸)،۳۰۰ لغت‌ دربر داشت‌ و نخستین‌فرهنگ‌ لغات‌ پارسی‌ بود. بنابراین‌ مقصود اسدی‌ از گردآوری‌ این‌ واژه‌ها، تألیف‌ كتاب‌ لغت‌ عام‌ یا جامع‌ نبوده‌، بلكه‌ می‌خواسته‌ است‌، تنها شماری‌ از واژه‌هایی‌ را كه‌ در نظم‌ و نثر پارسی‌ آن‌ روزگار به‌ كار می‌رفته‌، و نزد پارسی‌ سرایان‌ اران‌ و آذربایجان‌ آن‌ روزگار «معروف‌» نبوده‌ است‌، در مجموعه‌ای‌ گرد آورد تا شاعران‌ آن‌ سرزمین‌ را در فهم‌ سخن‌ دری‌ و شعر گفتن‌ بدان‌ زبان‌ به‌ كار آید (نک‌ : مجتبائی‌، ۵). نیز از این‌ گفتار بر می‌آید كه‌ لغت‌ نامۀ قطران‌ فاقد شاهد شعری‌ برای‌ لغات‌ بوده‌ است‌ و شاید این‌ شیوه‌ نخستین‌ بار در لغت‌ فرس‌ اسدی‌ به‌ كار گرفته‌ شده‌ باشد.

به‌ درستی‌ دانسته‌ نیست‌ كه‌ اسدی‌ در تألیف‌ لغت‌ فرس‌ از لغت‌ نامۀ قطران‌ بهره‌ برده‌ است‌، یا نه‌ و اگر بهره‌ برده‌، میزان‌ آن‌ چه‌ اندازه‌ بوده‌ است‌ (نک‌ : دبیرسیاقی‌، فرهنگهای‌...، ۱۹ به‌ بعد).

صورت ‌اصلی‌ و اولیۀ تألیف‌ اسدی ‌امروز در دست‌ نیست‌ و نسخه‌هایی‌ كه‌ به‌ این‌ نام‌ باقی‌ مانده‌اند، در شمار لغات‌ و نوع‌ و میزان‌ شواهد و تعریف‌ لغات‌، چنان‌ گوناگون‌ و متفاوتند كه‌ باید آنها را نمونه‌هایی‌ از تحریرهای‌ مختلف‌ این‌ كتاب‌ دانست‌. از بررسی‌ این‌ نسخه‌ها روشن‌ می‌گردد كه‌ این‌ مجموعه‌ در اصل‌، از آنچه‌ امروز در نسخه‌ها دیده‌ می‌شود، بسیار كوچك‌تر بوده‌، و در دوره‌های‌ بعد شاگردان‌ اسدی‌ و كاتبان‌ لغت‌ فرس‌ هریك‌ در تعریفها تصرف‌ كرده‌، لغات‌ دیگر بر اصل‌ كتاب‌ افزوده‌، و برای‌ افزوده‌های‌ خود، شواهدی‌ تازه‌ درج‌ كرده‌اند. این‌ معنی‌ از مقدمۀ نسخۀ دانشگاه‌ پنجاب‌ كه‌ گرد آورندۀ آن‌ خود را از شاگردان‌ اسدی‌ معرفی‌ می‌كند، آشكارا دریافته‌ می‌شود (نک‌ : مجتبائی‌، همانجا)؛ به‌ ویژه‌ آنكه‌ در برخی‌ نسخه‌های‌ لغت‌ فرس‌ پاره‌ای‌ شواهد از سخن‌ سرایانی‌ چون‌ امیر معزی‌ و ابوطاهر خاتون‌ و جز آن‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ پس‌ از عصر اسدی‌ می‌زیسته‌اند (نک‌ : هرن‌، ۳۶ به‌ بعد).

در لغت‌ فرس‌، واژه‌ها بر اساس‌ حروف‌ انجام‌ آنها مرتب‌ شده‌ است‌ و هر حرف‌ بابی‌ را تشكیل‌ می‌دهد (باب‌ الالف‌، باب‌ الباء و...)، اما واژه‌های‌ ذیل‌ هر باب‌ بر پایۀ حروف‌ الفبا مرتب‌ نگشته‌، و حتی‌ گاه‌ ترتیب‌ الفبایی‌ آخر لغات‌ نیز رعایت‌ نشده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌هایی‌ از این‌ واژه‌ها، نک‌ : مجتبائی‌، ۶). بسیاری‌ از فرهنگ‌ نویسان‌ فارسی‌ پس‌ از اسدی‌، چه‌ مستقیم‌ و چه‌ غیر مستقیم‌ از لغت‌ فرس‌ بهره‌ برده‌اند و تأثیر آن‌ در بسیاری‌ از فرهنگهایی‌ كه‌ از آن‌ پس‌ در ایران‌، هند و آسیای‌ صغیر تدوین‌ شده‌، به‌ خوبی‌ نمایان‌ است‌.

نخستین‌ بار لغت‌ فرس‌ به‌ كوشش‌ پاول‌ هرن‌ در ۱۸۹۷م‌ در گوتینگن‌ به‌ چاپ‌ رسید. این‌ چاپ‌ بر اساس‌ یگانه‌ نسخۀ شناخته‌ شده‌ در آن‌ زمان‌، یعنی‌ نسخۀ كتابخانۀ واتیكان‌ (مورخ‌ ۷۳۳ق‌) انجام‌ گرفت‌ و هرن‌ برای‌ تصحیح‌ آن‌ به‌ فرهنگهای‌ دیگر فارسی‌ مانند معیار جمالی‌، فرهنگ‌ جهانگیری‌ و مجمع‌ الفرس‌ سروری‌ مراجعه‌ كرده‌ است‌ (مجتبائی‌، همانجا)؛ سپس‌ عباس‌ اقبال‌ با استفاده‌ از ۳ نسخۀ دیگر از لغت‌ فرس‌ و نیز چاپ‌ هرن‌ كتاب‌ را تصحیح‌، و در ۱۳۱۹ش‌ در تهران‌ منتشر كرد. در ۱۳۳۶ش‌ دبیرسیاقی‌ با بهره‌گیری‌ از چاپ‌ هرن‌ و تصحیحات‌ علی‌اكبر دهخدا در حواشی‌ آن‌ و نیز چاپ‌ اقبال‌، لغت‌ فرس‌ را از نو تصحیح‌ كرد و در تهران‌ به‌ چاپ‌ رسانید (نک‌ : دبیرسیاقی‌، مقدمه‌، ۸). سرانجام‌، این‌ كتاب‌ به‌ كوشش‌ فتح‌ الله‌ مجتبائی‌ و علی‌ اشرف‌ صادقی‌ با استفاده‌ از ۱۱ نسخه‌، در ۱۳۶۵ش‌ در تهران‌ انتشار یافت‌. نسخۀ اساس‌ چاپ‌ اخیر، نسخۀ موجود در دانشگاه‌ پنجاب‌ است‌ كه‌ به‌ سده‌های‌ ۱۰ و ۱۱ق‌ تعلق‌ دارد، ولی‌ ویژگیهای‌ املایی‌ و سیاق‌ عبارات‌ آن‌ حاكی‌ است‌ كه‌ از روی‌ نسخه‌ای‌ بسیار كهن‌ نوشته‌ شده‌ است‌ (نک‌ : مجتبائی‌، ۱۰، ۱۵).

۳. مناظرات‌. مناظره‌ نوعی‌ قصیده‌ است‌ كه‌ به‌ جای‌ تغزل‌ و تشبیب‌ با بحثی‌ میان‌ دو یا چند طرف‌ از جنس‌ انسان‌، حیوان‌، نبات‌ یا جماد شروع‌ می‌شود و در پایان‌ طرفی‌ طرف‌ِ دیگر را مجاب‌ می‌كند و یا میان‌ آنها آشتی‌ می‌افتد و سپس‌ مانند قصیده‌ به‌ كمك‌ بیتی‌ كه‌ تخلص‌ می‌نامند، شاعر موضوع‌ سخن‌ را به‌ مدح‌ ممدوح‌ می‌كشاند. این‌ قالب‌ شعری‌ پیش‌ از اسدی‌ در شعر فارسی‌ و عربی‌ یا بی‌ سابقه‌ بوده‌، و یا نمونه‌ای‌ از آن‌ باقی‌ نمانده‌ است‌، اما چنانكه‌ قطعۀ «درخت‌ آسوریك‌» (مناظرۀ بز و درخت‌ خرما) نشان‌ می‌دهد، مناظره‌ در ادبیات‌ پهلوی‌ وجود داشته‌ است‌ (نک‌ : خالقی‌، «اسدی‌ طوسی‌»، ۶۷۱-۶۷۲).

از اسدی‌، ۵ مناظره‌ با عناوین‌ «عرب‌ و عجم‌»، «مسلمان‌ و گبر»، «شب‌ و روز»، «آسمان‌ و زمین‌» و «رمح‌ و قوس‌» باقی‌ مانده‌، و كامل‌ترین‌ صورت‌ آنها، چه‌ از لحاظ شمار این‌ مناظره‌ها و چه‌ از نظر شمار ابیات‌، در جنگ‌ دقائق‌ الاشعار آمده‌ است‌ (همان‌، ۶۷۴ - ۶۷۵). برخی‌ از آنها در منابعی‌ چون‌ تذكرۀ الشعرا ی‌دولتشاه‌ سمرقندی‌ (ص‌ ۳۶-۳۷) و مجمع‌ الفصحاء هدایت‌ (۱/ ۲۸۸-۲۹۶) نیز پراكنده‌ است‌.

برسنجی‌میان‌این‌ ۵مناظره‌ بایكدیگر و نیز مناظرات ‌با گرشاسپ‌نامه‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ سرایندۀ هر ۵ مناظره‌ همان‌ سرایندۀ گرشاسپ‌نامه‌ است‌ (برای‌ تفصیل‌، نک‌ : برتلس‌، ۱۸- ۱۹؛ یغمایی‌، ۱۱؛ خالقی‌، همان‌، ۶۷۷ - ۶۷۸، «گردشی‌»، ۳۹۲- ۳۹۵). از این‌ مناظرات‌ دو مناظرۀ «مسلمان‌ و گبر» و «عرب‌ و عجم‌» از نظر هنر شعری‌ ناپخته‌ است‌ و در مرتبۀ فروتری‌ قرار دارد (نک‌ : برتلس‌، ۱۶-۱۷).

مناظرات‌ اسدی‌، در شعر فارسی‌ تأثیر شگرفی‌ برجای‌ نهاد و از آن‌ پس‌ بسیاری‌ از شاعران‌ به‌ تقلید از او اشعاری‌ در قالب‌ مناظره‌ سرودند. از آن‌ جمله‌اند: دو مناظره‌ با عنوان‌ «تیغ‌ و قلم‌» از فخرالدین‌، مدیحه‌ سرای‌ ملكشاه‌ سلجوقی‌ (حك ۴۶۵- ۴۸۵ق‌)؛ مناظره‌ میان‌ نقاشان‌ رومی‌ و چینی‌ اسكندر و خاقان‌ چین‌ دربارۀ هنر نقاشی‌ و معماری‌ در اسكندرنامۀ نظامی‌؛ مناظرۀ آسمان‌ و زمین‌، در منظومۀ عرفانی‌ «گوی‌ و چوگان‌» منسوب‌ به‌ عارفی‌؛ مناظرۀ «نیزه‌ و كمان‌» در منظومۀ شاه‌ و گدا از هلالی‌ (مق ۹۳۹ق‌)؛ «مناظره‌ بین‌ پدر و ۶ پسرش‌» در الهی‌ نامۀ عطار (نک‌ : اته‌، ۴۲-۴۳؛ خالقی‌، «اسدی‌ طوسی‌»، ۶۷۳ -۶۷۴). باب‌ مناظره‌ در ادب‌ عربی‌ نیز راه‌ یافت‌ و اته‌ به‌ معروف‌ترین‌ آنها كه‌ همگی‌ به‌ نثر، و تاریخ‌ تألیف‌ آنها متأخرتر از مناظرات‌ اسدی‌ است‌، اشاره‌ كرده‌ است‌ (نک‌ : «دربارۀ مناظرات‌»، 52-53). با توجه‌ به‌ شباهتهای‌ مهمی‌ كه‌ میان‌ مناظرات‌ فارسی‌ و اروپایی‌ وجود دارد، اته‌ حدس‌ می‌زند كه‌ این‌ قالب‌ ادبی‌ یا از راه‌ اسپانیا و یا مستقیم‌ طی‌ جنگهای‌ صلیبی‌، در ادبیات‌ اروپا، به‌ ویژه‌ در ادبیات‌ انگلیسی‌ راه‌ یافته‌ است‌ (همان‌، 51).

نخستین‌ بار، هرمان‌ اته‌، متن‌ ۳ مناظرۀ اسدی‌ را به‌ نامهای‌ «شب‌ و روز»، «رمح‌ و قوس‌» و «آسمان‌ و زمین‌» بر اساس‌ جنگ‌ دقائق‌ الاشعار تصحیح‌ كرد و در «مذاكرات‌ كنگرۀ خاورشناسان‌»، در برلین‌ به‌ چاپ‌ رساند (نک‌ : همان‌، ۱۶ به‌ بعد). سپس‌ جلال‌ خالقی‌ مطلق‌، هر ۵ مناظرۀ اسدی‌ را بر اساس‌ همان‌ دقائق‌ الاشعار و با استفاده‌ از ضبط برخی‌ مناظرات‌ مندرج‌ در تذكرۀ الشعراء دولتشاه‌ و مجمع‌ الفصحاء هدایت‌ تصحیح‌، و در مجلۀ دانشكدۀ ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ دانشگاه‌ فردوسی‌ (۱۳۵۷ش‌، س‌ ۱۴، شم‌ ۵۳، ص‌ ۶۸ به‌ بعد) منتشر كرد.

 

مآخذ

آذر بیگدلی‌، لطفعلی‌، آتشكده‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ سادات‌ ناصری‌، تهران‌، ۱۳۳۶ش‌؛ ابن‌ كربلایی‌، حافظ حسین‌، روضات‌ الجنان‌ و جنات‌ الجنان‌، به‌ كوشش‌ جعفر سلطان‌ القرایی‌، تهران‌، ۱۳۴۴ش‌؛ اته‌، هرمان‌، تاریخ‌ ادبیات‌ فارسی‌، ترجمۀ رضازادۀ شفق‌، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛ اسدی‌ طوسی‌، علی‌، گرشاسپ‌نامه‌، به‌ كوشش‌ حبیب‌ یغمایی‌، تهران‌، ۱۳۵۴ش‌؛ همو، لغت‌ فرس‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، ۱۳۱۹ش‌؛ همان‌، به‌ كوشش‌ فتح‌ الله‌ مجتبائی‌ و علی‌ اشرف‌ صادقی‌، تهران‌، ۱۳۶۵ش‌؛ همان‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛ همو، «مناظرات‌»، به‌ كوشش‌ جلال‌ خالقی‌ مطلق‌، مجلۀ دانشكدۀ ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ دانشگاه‌ فردوسی‌، ۱۳۵۷ش‌، س‌ ۱۴، شم‌ ۱؛ همو، مؤخرۀ الابنیۀ ابومنصور موفق‌ هروی‌، چ‌ تصویری‌، تهران‌، ۱۳۴۴ش‌؛ اقبال‌، عباس‌، مقدمه‌ بر لغت‌ فرس‌ (نک‌ : هم، اسدی‌ طوسی‌)؛ اوحدی‌ بلیانی‌، محمد، عرفات‌ العاشقین‌، نسخۀ خطی‌ كتابخانۀ ملی‌ ملك‌، شم‌ ۵۳۲۴؛ براون‌، ادوارد، تاریخ‌ ادبیات‌ ایران‌، ترجمۀ فتح‌ الله‌ مجتبائی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌؛ برتلس‌، ی‌. ا.، تاریخ‌ ادبیات‌ فارسی‌، از دوران‌ فردوسی‌ تا پایان‌ عهد سلجوقیان‌، ترجمۀ سیروس‌ ایزدی‌، تهران‌، ۱۳۷۵ش‌؛ بلعمی‌، محمد، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، ۱۳۴۱ش‌؛ بنداری‌ اصفهانی‌، فتح‌، تاریخ‌ دولۀ آل‌ سلجوق‌، بیروت‌، ۱۴۰۰ق‌/ ۱۹۸۰م‌؛ بهار، محمدتقی‌، سبك‌ شناسی‌، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛ تاریخ‌ سیستان‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، ۱۳۱۴ش‌؛ حشری‌ تبریزی‌، محمدامین‌، روضۀ اطهار، به‌ كوشش‌ عزیز دولت‌ آبادی‌، تبریز، ۱۳۷۱ش‌؛ حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌،۱۳۶۲ش‌؛ خالقی‌ مطلق‌، جلال‌، «اسدی‌ طوسی‌»، مجلۀ دانشكدۀ ادبیات‌ و علوم‌ انسانی ‌دانشگاه ‌فردوسی‌، ۱۳۵۶ش‌،س‌ ۱۳،شم ۴؛ همو،«گردشی‌ در گرشاسپ‌نامه‌ »،ایران‌ نامه‌، ۱۳۶۲ش‌، س‌ ۱، شم‌ ۳ و ۴؛ دبیرسیاقی‌، محمد، فرهنگهای‌ فارسی‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌؛ همو، مقدمه‌ بر لغت‌ فرس‌ (نک‌ : هم، اسدی‌ طوسی‌)؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، تذكرۀ الشعراء، به‌ كوشش‌ ادوارد براون‌، لیدن‌، ۱۹۰۰م‌؛ رازی‌، امین‌ احمد، هفت‌ اقلیم‌، به‌ كوشش‌ جواد فاضل‌، تهران‌، ۱۳۴۰ش‌؛ رشید وطواط، محمد، حدایق‌ السحر فی‌ دقایق‌ الشعر، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، ۱۳۰۸ش‌؛ ریپكا، یان‌، تاریخ‌ ادبیات‌ ایران‌، ترجمۀ عیسی‌ شهابی‌، تهران‌، ۱۳۵۴ش‌؛ سجادی‌، ضیاءالدین‌، كوی‌ سرخاب‌ تبریز و مقبرۀ الشعراء، تهران‌، انجمن‌ آثار ملی‌؛ سروری‌، محمدقاسم‌، مجمع‌ الفرس‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، ۱۳۴۱ش‌؛ شوشتری‌، نورالله‌، مجالس‌ المؤمنین‌، تهران‌، ۱۳۶۵ش‌؛ شیرانی‌، حافظ محمود، «اسدی‌ طوسی‌»، مقالات‌، به‌ كوشش‌ مظهر محمود شیرانی‌، لاهور، ۱۹۷۰م‌؛ صفا، ذبیح‌ الله‌، حماسه‌ سرایی‌ در ایران‌، تهران‌، ۱۳۶۳ش‌؛ فردوسی‌، شاهنامه‌، به‌ كوشش‌ برتلس‌، مسكو، ۱۹۶۶م‌؛ فروزانفر، بدیع‌ الزمان‌، سخن‌ و سخنوران‌، تهران‌، خوارزمی‌؛ قزوینی‌، محمد، بیست‌ مقاله‌، تهران‌، ۱۳۳۲ش‌؛ قطران‌ تبریزی‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ محمد نخجوانی‌، تبریز، ۱۳۳۳ش‌؛ كریستن‌ سن‌، آرتور، كیانیان‌، ترجمۀ ذبیح‌ الله‌ صفا، تهران‌، ۱۳۳۶ش‌؛ كسروی‌، احمد، شهریاران‌ گمنام‌، تهران‌، ۱۳۳۵ش‌؛ گلچین‌ معانی‌، احمد، تاریخ‌ تذكره‌های‌ فارسی‌، تهران‌، ۱۳۴۸ش‌؛ مجتبائی‌، فتح‌الله‌ و علی‌ اشرف‌ صادقی‌، مقدمه‌ بر لغت‌ فرس‌ (نک‌ : هم، اسدی‌ طوسی‌)؛ مجمل‌ التواریخ‌ و القصص‌، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ بهار، تهران‌، ۱۳۱۸ش‌؛ محبوبی‌ اردكانی‌، حسین‌، مقدمه‌ بر الابنیه‌، تهران‌، ۱۳۴۶ش‌؛ ناصرخسرو، سفرنامه‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، ۱۳۵۶ش‌؛ نخجوانی‌، محمد بن‌ هندوشاه‌، صحاح‌ الفرس‌، به‌ كوشش‌ عبدالعلی‌ طاعتی‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌؛ نظامی‌ گنجوی‌، هفت‌ پیكر، به‌ كوشش‌ وحید دستگردی‌، تهران‌، ۱۳۳۴ش‌؛ نفیسی‌، سعید، نظم‌ و نثر در ایران‌ و در زبان‌ فارسی‌، تهران‌، ۱۳۴۴ش‌؛ نوشاهی‌، عارف‌، فهرست‌ كتابهای‌ فارسی‌ چاپ‌ سنگی‌ و كمیاب‌ كتابخانۀ گنج‌ بخش‌، اسلام‌ آباد، ۱۳۶۵ش‌/ ۱۹۸۶م‌؛ هدایت‌، رضاقلی‌، مجمع‌ الفصحاء، به‌ كوشش‌ مظاهر مصفا، تهران‌، ۱۳۳۶ش‌؛ هرن‌، پاول‌، مقدمه‌ بر لغت‌ فرس‌، ترجمۀ منوچهر امیرمكری‌، ضمیمۀ لغت‌ فرس‌، چ‌ دبیرسیاقی‌ (نک‌ : هم، اسدی‌ طوسی‌)؛ یغمایی‌، حبیب‌، مقدمه‌ بر گرشاسپ‌نامه‌ (نک‌ : هم، اسدی‌ طوسی‌)؛ نیز:

 

Bertel's, E. E., «Pyatoe munazira Asadi Tusskogo», Istoriya literatury i kul'tury Irana, Moscow, 1988; Chaikin, K. I., «Asadi Starshii i Asadi mladshii», Sb. Ferdousi, Leningrad, 1934; Eth E , H., Catalogue of the Persian, Turkish, Hindustani and Pusht C Manuscripts in the Bodleian Library, Oxford, 1889; id, «Ueber persische Tenzonen» , Verhandlungen des fünften International Orientalisten-Congre- sses, Berlin, 1881; Massé, H., introd. Le livre de Gerchasp, Paris, 1951; Storey, C. A., Persian Literature, Leiden, 1984.

ابوالفضل‌ خطیبی‌

 

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1174
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست