responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1164

استادالدار

نویسنده (ها) : صادق سجادی

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اُسْتادُ الدّار، عنوان‌ برخی‌ از منصبداران‌ بزرگ‌ دربار خلفا، امرا و سلاطين‌ مسلمان‌ كه‌ وظايف‌ و حوزۀ اقتدارشان‌ متغير بود و در اوج‌ قدرت‌ گاه‌ به‌ وزارت‌، امارت‌ و سلطنت‌ نيز می‌رسيدند.

اُستاد الدار را به‌ شكلهای استاددار، استادار و استدار، و منصب‌ او را استاد داريه‌، استاداريه‌ و استداريه‌ نيز آورده‌اند. ظاهراً همين‌ شكل‌ اخير سبب‌ شده‌ كه‌ قلقشندی آن‌ را تركيبی‌ كاملاً فارسی‌ و مركب‌ از «استد» (از استدن‌: گرفتن‌) و «دار» (مادۀ مضارع‌ از داشتن‌، معادل‌ دارنده‌) شمارد (قس‌: عنوان‌ منصبهای ديگر در عصر مماليك‌ چون‌: خازندار، سلاحدار، دوادار) و شكل‌ اِستدّار (به‌ كسر همزه‌ و تشديد دال‌) را درست‌ بداند (۵/ ۴۵۷). اما اين‌ نظر قلقشندی درست‌ نمی‌نمايد و استادالدار تركيبی‌ فارسی‌ - عربی‌ از «استاد» به‌ معنی‌ رئيس‌، بزرگ‌ و «دار» به‌ معنی‌ خانه‌ است‌. وظايفی‌ هم‌ كه‌ برای دارندۀ اين‌ منصب‌ شمرده‌اند، مؤيد همين‌ وجه‌ است‌ و نويسندگان‌ ديگر نيز غالباً آن‌ را به‌ همين‌ شكل‌ به‌ كار برده‌اند. افزون‌ بر آن‌ تركيب‌ «استاد سرای» در زبان‌ فارسی‌ (مثلاً نك: محمد بن‌ منور، ۱/ ۳۵۸-۳۵۹) برابر استادالدار و به‌ همان‌ معنی‌ به‌ كار رفته‌ است‌ (نيز نك: پايان‌ مقاله‌).

به‌ درستی‌ دانسته‌ نيست‌ كه‌ اين‌ منصب‌ از چه‌ وقت‌ پديد آمده‌، اما دست‌ كم‌ از اواسط عصر عباسيان‌ بغداد وجود داشته‌ است‌. با آنكه‌ گفته‌اند نخستين‌ كس‌ كه‌ اين‌ منصب‌ يافت‌، مظفر بن‌ محمد بن‌ جهير استاد دار خليفه‌ مقتفی‌ عباسی‌ بود كه‌ سپس‌ وزارت‌ يافت‌ (ابن‌ تغری بردی، النجوم‌، ۵/ ۲۶۷؛ قس‌: ابن‌ اياس‌، ۱(۱)/ ۳۱۰؛ برای استاددار ديگر از همين‌ خاندان‌، نك: ابن‌ اثير، الباهر، ۵۱ -۵۲)، اما روايات‌ ديگری قدمت‌ اين‌ منصب‌ را بسی‌ پيش‌تر از آن‌ نيز نشان‌ می‌دهد؛ چنانكه‌ در وقايع‌ سال‌ ۴۹۴ق‌ از جم‌ال‌الدوله‌ ابونصر ابن‌ رئيس‌ الرؤسا به‌ عنوان‌ استاددار خليفه‌ مستظهر عباسی‌ (همو، الكامل‌، ۱۰/ ۳۲۶)، و دو نسل‌ پيش‌ از آن‌ در وقايع‌ سال‌ ۳۵۲ ق‌ از فرج‌ خادم‌ به‌ عنوان‌ استاددار ابومحمد مهلبی‌ وزير معزالدولۀ ديلمی‌ (ابوعلی‌ مسكويه‌، ۲/ ۱۹۶-۱۹۷) ياد شده‌ است‌ و گفته‌اند كه‌ عضدالدوله‌ هم‌ استادداری داشت‌ (صابی‌، محمد، ۵۸؛ صابی‌، هلال‌، ۷۷).

گرچه‌ تعاريف‌ روشنی‌ كه‌ دربارۀ وظايف‌ و دايرۀ نفوذ استاددار در دست‌ است‌، از سدۀ ۷ ق‌ عقب‌ تر نمی‌رود، اما معلوم‌ است‌ كه‌ استاددار در عصر عباسی‌ به‌ مثابۀ رئيس‌ دربار در دستگاه‌ خلفا و امرا نفوذی تمام‌ داشته‌ است‌. چنانكه‌ گفته‌اند، استاددار مهلبی‌ وزير بر همۀ امور خاص‌ او مستولی‌ بود و سرانجام‌ نيز وزير را مسموم‌ كرد (ابوعلی‌ مسكويه‌، همانجا). عضدالدين‌ ابوالفرج‌ ابن‌ رئيس‌ الرؤسا استاددار خليفه‌ المستنجد نيز بر دارالخلافه‌ استيلای تمام‌ داشت‌ (نك: ابن‌ خلكان‌، ۵/ ۱۵۱؛ هندوشاه‌، ۳۱۵-۳۱۶؛ ذهبی‌، ۲۱/ ۷۵) و مرگ‌ خليفه‌ را نيز به‌ او نسبت‌ داده‌اند. سپس‌ نيز چون‌ المستضی‌ء را به‌ خلافت‌ نشاندند، ابوالفرج‌ شرط كرد كه‌ او را وزارت‌ دهد و پسرش‌ كمال‌الدين‌ را استاددار گرداند (هندوشاه‌، همانجا؛ ابوالفدا، ۵/ ۶۸). در ۵۷۵ ق‌ هم‌ مجدالدين‌ ابوالفضل‌ بن‌ صاحب‌، استاددار خليفه‌ الناصر عباسی‌، ابن‌ عطار وزير را گرفت‌ و به‌ حبس‌ افكند (همو، ۵/ ۸۳). اين‌ مجدالدين‌ در دربار خليفه‌ مقامی‌ چنان‌ بلند داشت‌ كه‌ حتی‌ وزارت‌ را نيز برای خود كوچك‌ می‌شمرد و آن‌ را نمی‌پذيرفت‌ (ابن‌ شاهنشاه‌، ۱۳؛ قس‌: ابن‌ جبير، ۲۲۷). استاددار در اين‌ عصر گاه‌ شغل‌ ديوانی‌ هم‌ برعهده‌ می‌گرفت‌؛ مثلاً جلال‌الدين‌ عبدالله‌ بن‌ يونس‌ استاددار خليفه‌ الناصر، رياست‌ دواوين‌ را نيز در دست‌ داشت‌ (هندوشاه‌، ۳۲۹) و نصيرالدين‌ احمد بن‌ ناقد در ۶۲۸ق‌ نايب‌ وزير و هم‌ استاددار خليفه‌ بود (ابن‌ فوطی‌، چ‌ بغداد، ۲۱). ابن‌ علقمی‌، وزير مستعصم‌ عباسی‌ هم‌ پيش‌ از وزارت‌، استاددار بود (نك: هندوشاه‌، ۳۵۵-۳۵۶) و چون‌ وزارت‌ يافت‌، محيی‌الدين‌ يوسف‌ ابن‌ جوزی پسر ابوالفرج‌ ابن‌ جوزی استاددار شد (ابن‌ فوطی‌، چ‌ بيروت‌، ۱۰۵؛ ابن‌ كثير، ۱۳/ ۲۱۱). اين‌ يوسف‌ ابن‌ جوزی خود از دانشمندان‌ و مدرسان‌ حنبلی‌ بغداد بود و مدتی‌ رياست‌ حسبت‌ شهر داشت‌ و مدرسۀ جوزيۀ دمشق‌ را همو ساخت‌ و وقف‌ كرد. در ۶۵۶ق‌ هلاكوخان‌ او را گرفت‌ و بكشت‌ (عينی‌، عقد...، ۱/ ۱۷۵- ۱۸۴؛ برای ديگر استاد داران‌ خلفا، مثلاً نك: ابن‌ شاهنشاه‌، ۱۲۴، ۱۲۷- ۱۲۸، ۱۳۲؛ ابن‌ واصل‌، ۳/ ۱۹۷).

جز خلفا، سلاطين‌ ايران‌ و عراق‌ و آسيای صغير نيز استاد دارانی‌ داشتند كه‌ اساساً ناظر و هدايت‌ كنندۀ امور دربار بودند (كائن‌، 223). چنانكه‌ امين‌ الدين‌ امير داد اصفهانی‌ استاد دار و متولی‌ اوقاف‌ ممالك‌ سلطان‌غياث‌الدين‌كيخسرو سلجوقی‌ بود و سلطان‌خردسال‌ را «پيوسته‌ بر آيين‌ خسروانه‌ و مهمات‌ خير... ترغيب‌ می‌داد» (آق‌سرايی‌، ۸۸). سلطان‌ جلال‌الدين‌ مينكبرنی‌ هم‌ استاد داری داشت‌ كه‌ سپس‌ به‌ گناه‌ تصرف‌ اموالی‌ كه‌ برای ادارۀ دربار سلطان‌ به‌ او داده‌ شده‌ بود، عزل‌ شد (نسوی، ۲۹۵-۲۹۶). نسوی نويسندۀ زندگی‌نامۀ اين‌ سلطان‌ خوارزمشاهی‌، تا آنجا كه‌ از منابع‌ بررسی‌ شده‌ به‌ دست‌ می‌آيد، ظاهراً از جم‌لۀ نخستين‌ نويسندگانی‌ است‌ كه‌ به‌طور روشن‌، اما مختصر به‌ وظيفۀ اوليه‌ و اصلی‌ استاد دار يعنی‌ نظارت‌ بر امور دربار و حرم‌ و پرداخت‌ مقرری خدم‌ و حشم‌ سلطان‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (ص‌ ۲۹۴). اما توضيحات‌ مفصل‌ تر در اين‌ باب‌ بيشتر از سوی نويسندگان‌ قرون‌ بعد خاصه‌ در ممالك‌ غربی‌تر جهان‌ اسلام‌ كه‌ استاددار در آنجا قدرت‌ و نفوذ و اختيارات‌ بيشتر داشت‌، عرضه‌ شده‌ است‌. مثلاً ابن‌ فضل‌الله‌ عمری آورده‌ است‌ كه‌ نظارت‌ بر همۀ مايحتاج‌ بيوتات‌ سلطان‌ و رياست‌ غلامان‌ و خادمان‌ و پرداخت‌ مقرريها و مخارج‌ بر عهدۀ استاددار است‌ ( مسالك‌...،۳/ ۲۲۲-۲۲۳). همو در جای ديگر استاددار را نزديك‌ترين‌ كس‌ به‌ مخدوم‌ خود دانسته‌، و گماردن‌ اطرافيان‌ سلطان‌ بر كارهای مختلف‌، استخدام‌ كارمندان‌ لايق‌ يا مجازات‌ كارگزاران‌ خاطی‌، نظارت ‌بر مطبخ‌ و طشت‌خانه‌ و فراشخانه ‌و حتی‌ پرداخت‌ مقرری مماليك‌ سلطانی‌ را از وظايف‌ استاددار دانسته‌ است‌ ( التعريف‌...،۱۳۴-۱۳۶).

چنانكه‌ از گزارش‌ مورخان‌ برمی‌آيد، بی‌گمان‌ نفوذ استاد دار از روزگار امرای آل‌ زنگی‌ و ايوبيان‌ روی به‌ تزايد نهاد و آنان‌ حتی‌ در عزل‌ و نصب‌ حكام‌ نيز مداخله‌ كردند و برخی‌ از آنها امارت‌ شهرهای مهم‌ مصر، شام‌ و بين‌النهرين‌ را در دست‌ گرفتند. چنانكه‌ بدرالدين‌ لؤلؤ امير مشهور موصل‌، استاد دار نورالدين‌ ارسلان‌ شاه‌ زنگی‌ بود (ابن‌ واصل‌، ۳/ ۲۰۲؛ ابن‌ دواداری، ۸/ ۴۵) و محمود پسر سنجرشاه‌ نوادۀ عمادالدين‌ زنگی‌ را نيز استاد دارش‌ بر تخت‌ نشاند (نك: ابن‌ شداد، ۳(۱)/ ۲۳۲).

از مشهورترين‌ استادداران‌ عصر ايوبيان‌ بايد از امير فخرالدين‌ چهاركس‌، استاددار ملك‌ عزيز عمادالدين‌ ايوبی‌ سلطان‌ دمشق‌ (مقريزی، السلوك‌، ۱(۱)/ ۱۱۵؛ ابن‌ واصل‌، ۳/ ۱۱، ۳۱)، عزالدين‌ ايبك‌ امير صَرخَد و استاددار الملك‌ المعظم‌ تورانشاه‌ ايوبی‌ (همو، ۳/ ۲۱۰) و علی‌ ابن‌ رسول‌ استاددار الملك‌ المسعود صلاح‌الدين‌ يوسف‌ سلطان‌ ايوبی‌ يمن‌ نام‌ برد كه‌ اين‌ يكی‌ به‌ عنوان‌ نايب‌ سلطان‌ ايوبی‌ در يمن‌ رشتۀ كارها را در دست‌ گرفت‌ و سرانجام‌، چنان‌ نيرومند شد كه‌ سلسلۀ حكام‌ بنی‌ رسول‌ را در يمن‌ پی‌ افكند (عينی‌، همان‌، ۱/ ۴۹؛ ابوالفدا، ۳/ ۱۸۵). به‌ گزارش‌ مقريزی (همان‌، ۱(۲)/ ۲۷۵) ملك‌ ناصر صلاح‌الدين‌ داوود ايوبی‌ امير كرك‌ نيز به‌ مثابۀ استاددار نخست‌ در دربار ملك‌ عادل‌ سيف‌الدين‌ ابوبكر ايوبی‌ سلطان‌ مصر خدمت‌ می‌كرد.

اما مهم‌ترين‌ دوره‌ای كه‌ استاد دار از قدرت‌ بی‌سابقه‌ای برخوردار شد و بر بسياری از امور لشكری و كشوری سيطره‌ يافت‌، عصر مماليك‌ است‌. اطلاعاتی‌ كه‌ ابن‌ فضل‌ الله‌ عمری و پس‌ از آن‌ قلقشندی دربارۀ وظايف‌ استاددار و انواع‌ استادداريه‌ به‌ دست‌ داده‌، مربوط به‌ همين‌ دوره‌ است‌. با اينهمه‌، گزارشهای منابع‌ دربارۀ استادداران‌ گاه‌ چنان‌ آشفته‌ است‌ كه‌ به‌ دشواری می‌توان‌ دريافت‌ كه‌ استادداران‌ خود دارای مراتب‌ مختلف‌ بودند و به‌ تبع‌ آن‌ به‌ طبقات‌ مختلف‌ تقسيم‌ می‌شدند. چنين‌ می‌نمايد كه‌ استادداريه‌ به‌ روزگار مماليك‌ و جامعۀ نظامی‌ كه‌ پديد آوردند، اصلاً در زمرۀ مناصب‌ لشكری به‌ شمار می‌رفت‌ و استاددار همراه‌ وظايفی‌ كه‌ پيش‌تر بر شمرده‌ شد، از جم‌لۀ «ارباب‌ سيوف‌» شمرده‌ می‌شد. در اين‌ مقام‌، استادداران‌ بر حسب‌ مراتب‌، از جم‌له‌ فرماندهان‌ «دهه‌» (ابن‌ اياس‌، ۱(۱)/ ۳۳۵) و گاه‌ از امرای «صده‌» (قلقشندی، ۴/ ۲۰، ۶۰) و در مرتبه‌ای بالاتر، از امرای «هزاره‌» به‌ شمار می‌رفتند (ابن‌ اياس‌، ۱(۱)/ ۵۸۵). اين‌ مراتب‌ را گزارش‌ قلقشندی (همانجاها) مبنی‌ بر آنكه‌ استاد داريه‌ معمولاً در دست‌ ۴ تن‌ بود كه‌ بزرگ‌ترين‌ آنها فرماندهی‌ «هزاره‌» را در دست‌ داشت‌ و ۳ تن‌ ديگر از امرای طبلخانه‌ يعنی‌ فرماندهان‌ «صده‌» و گاه‌ كمتر از آن‌ بودند (برای مراتب‌ نظامی‌، نك: ايالون‌، «نامها[۱]...»، 190 )، تأييد می‌كند. افزون‌ بر آن‌، اين‌ استاد داران‌ بزرگ‌ هر كدام‌ در دستگاه‌ خود استادداری خاص‌ خويش‌ داشتند و همين‌ معنی‌ باعث‌ خلط بيشتر ميان‌ انواع‌ و مراتب‌ استادداران‌ شده‌ است‌.

به‌ هر حال‌ استاددار گاه‌ در زمرۀ «ارباب‌ قلم‌» يا ديوانيان‌ (قلقشندی، ۴/ ۵۳، ۱۱/ ۱۵۶) نيز محسوب‌ می‌شد. خاصه‌ از آن‌ هنگام‌ كه‌ سلطان‌ ظاهر برقوق‌ امور مالی‌ قلمرو خود را به‌ امير جم‌ال‌ الدين‌ محمود استاددار تفويض‌ كرد و از اين‌ پس‌ استاددار از نظر قدرت‌ بر تصرف‌ در امور رقيب‌ وزير شد (مقريزی، الخطط، چ‌ بولاق‌، ۲/ ۲۲۲؛ نيز نك: ايالون‌، «مطالعاتی‌[۲]... »، 61-62) و چون‌ سلطان‌ ناصر فرج‌ بن‌ برقوق‌ استاددار خود را رسماً به‌ عنوان‌ مشاور سلطان‌ و ناظر بر كار وزارت‌ برگزيد (قلقشندی، ۱۱/ ۱۵۳-۱۵۶)، قدرت‌ وزارت‌ روی به‌ ضعف‌ نهاد، تا آنجا كه‌ گاه‌ وزير معزول‌ را برای مجازات‌ و مصادره‌ به‌ استاددار می‌سپردند (ابن‌ تغری بردی، النجوم‌، ۱۳/ ۵۸). چنانكه‌ از لقب‌ امير يلبغا سالمی‌: «الامير الوزير المشير الاستادار» (مقريزی، همان‌، چ‌ قاهره‌، ۱(۲)/ ۹۲، ۹۳، ۴/ ۷۴) پيداست‌، استاددار علاوه‌ بر منصب‌ خود، گاه‌ وزارت‌ و سمت‌ مشاورت‌ سلطان‌ هم‌ می‌يافت‌ (ابن‌ اياس‌، ۲/ ۸۴) و دست‌ كم‌ در انتخاب‌ وزير اعمال‌ نفوذ می‌كرد (ابن‌ دواداری، ۹/ ۱۲۵). گذشته‌ از آن‌ رياست‌ «ديوان‌ مفرد» كه‌ گفته‌اند سلطان‌ برقوق‌ تأسيس‌ كرد و درآمد سرزمينهايی‌ را خاص‌ آن‌ قرارداد (قلقشندی، ۳/ ۴۵۳؛ مقريزی، همان‌، ۱(۲)/ ۵۴) و وظيفه‌ اصلی‌ آن‌ پرداخت‌ مقرری مماليك‌ سلطانی‌ بود (ايالون‌، «پرداخت‌[۳]... »، 284 -283 )، به‌ استاددار تفويض‌ شد (قلقشندی، همانجا). قلقشندی (همانجا) بر آن‌ است‌ كه‌ ديوان‌ مفرد به‌ روزگار فاطميان‌ نيز وجود داشته‌، و در جای ديگر (۶/ ۲۱۵) آورده‌ كه‌ اين‌ ديوان‌ همان‌ ديوان‌ الاستداريه‌ (ديوان‌ استادداريه‌) است‌ (نك: ايالون‌، همانجا) و از جم‌لۀ ديوانهای چهارگانه‌ای (ديوان‌ وزارت‌، ديوان‌ خاص‌، ديوان‌ جيش‌ و ديوان‌ استادداريه‌) به‌ شمار می‌رود كه‌ می‌تواند مستقيماً با ديوان‌ انشاء مكاتبه‌ كند (قلقشندی، ۶/ ۲۰۱، ۲۱۱، ۲۱۲).

دربارۀ عنوان‌ رئيس‌ ديوان‌ استادداريه‌، روايت‌ مورخان‌ متناقض‌ می‌نمايد، اما از بررسی‌ دقيق‌ اين‌ روايات‌ می‌توان‌ دريافت‌ كه‌ استاددار سلطان‌ را كه‌ بزرگ‌ استادداران‌ بود، استاد دار العاليه‌ می‌ناميدند (مثلاً ابن‌ تغری بردی، همان‌، ۱۳/ ۲۰۵) و شايد همين‌ استاددار منصب‌ مشاورت‌ سلطان‌ نيز می‌يافت‌ (مثلاً نك: عينی‌، السيف‌ ...، ۳۱۸- ۳۱۹) و او جز استاددار ديوان‌ مفرد بود. چنانكه‌ در وقايع‌ سال‌ ۷۹۸ق‌ از امير جم‌ال‌الدين‌ محمود به‌ عنوان‌ استاددار العاليه‌، و از امير قطلوبك‌ علايی‌ به‌ عنوان‌ استاددار ديوان‌ مفرد ياد شده‌ است‌ (ابن‌ فرات‌، ۹(۲)/ ۴۲۹، ۴۳۴، ۴۳۷). اما ناظر ديوان‌ مفرد، ظاهراً نايب‌ يا وكيل‌ استاددار يا رئيس‌ همين‌ ديوان‌ بود. زيرا در همان‌ تاريخ‌ از قاضی‌ سعدالدين‌ ابن‌ غراب‌ نيز به‌ عنوان‌ ناظر ديوان‌ مفرد ياد شده‌ است‌ (همو، ۹(۲)/ ۴۲۹). از اين‌رو ناظر ديوان‌ مفرد، نه‌ نمايندۀ استاددار به‌طور مطلق‌، كه‌ نايب‌ استاددار ديوان‌ مفرد بوده‌ است‌ (قس‌: ايالون‌، همانجا). تفاوت‌ ميان‌ استاددار العاليه‌ و استاددار ديوان‌ مفرد را همچنين‌ از آنجا می‌توان‌ دانست‌ كه‌ وقتی‌ امير جم‌ال‌الدين‌ محمود استاددار العاليه‌ عزل‌ شد، سلطان‌ به‌ جای او ناصرالدين‌ محمد بن‌ قايماز استاددار ديوان‌ مفرد را برگماشت‌ (ابن‌ فرات‌، ۹(۲)/ ۳۰۲-۳۰۳). البته‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ استاددار العاليه‌ كه‌ از جم‌لۀ امرای «هزاره‌» به‌ شمار می‌رفت‌ (ابن‌ اياس‌، ۱(۱)/ ۵۸۵)، بر ساير استادداران‌ رياست‌ داشته‌ است‌.

دربارۀ وظايف‌ اين‌ استادداران‌ بايد گفت‌ كه‌ سلاطين‌ مملوك‌ در جزئيات‌ امور مداخله‌ نداشتند، بلكه‌ اختيارات‌ خود را ميان‌ امرا و بزرگان‌ دولت‌، چون‌ استادداران‌، تقسيم‌ می‌كردند (نك: هالت‌، 247-248). چنانكه‌ وقتی‌ سلطان‌ بيبرس‌ از مصر به‌ شام‌ می‌رفت‌، شمس‌الدين‌ آق‌ سنقر ظاهری، استاددار خود را نايب‌ السلطنه‌ كرد (عينی‌، عقد، ۲/ ۱۸۵). استاددار ديگر او عزالدين‌ ايدمر ظاهری نيز در ۶۶۱ق‌ از سوی سلطان‌ به‌ حكومت‌ كرك‌ منصوب‌ شد (همان‌، ۱/ ۳۵۵) و پس‌ از آن‌ نيابت‌ حكومت‌ دمشق‌ را نيز گرفت‌ (همان‌، ۲/ ۹۰). اميرحاج‌ ابن‌ مغلطای استاددار سلطان‌ منصور بن‌ اشرف‌ شعبان‌ نيز نايب‌ الحكومۀ اسكندريه‌ بود (سخاوی، ۲/ ۳۲۲). نواب‌ استاددار نيز از قدرت‌ و نفوذ بسيار برخوردار بودند. مثلاً تاج‌الدين‌ احمد بن‌ ابی‌ الفرج‌ نايب‌ و مباشر امير ركن‌ الدين‌ بيبرس‌ جاشنگير (چاشنی‌گير) استاددار سلطان‌ ناصر محمد بن‌ قلاوون‌ در ديوان‌ استادداريه‌ بود و حتی‌ در ديوان‌ وزارت‌ هم‌ جز به‌ رأی او كار نمی‌كرد (مقريزی، المقفی‌...، ۱/ ۵۶۳؛ نيز نك: صقاعی‌، ۵۷ - ۵۸). اين‌ ركن‌ الدين‌ بيبرس‌ استاددار سپس‌ با لقب‌ المظفر به‌ سلطنت‌ رسيد. به‌ روزگار منصور قلاوون‌ نيز استاددار او شمس‌ الدين‌ سنقر، معروف‌ به‌ اعسر، امير شام‌ و هم‌ رئيس‌ ديوانها بود (همو، ۸۸، ۱۰۷). ارغون‌ شاه‌ ناصری استاددار سلطان‌ الناصر ناصرالدين‌ حسن‌ هم‌ نيابت‌ سلطنت‌ صفد و حلب‌ و دمشق‌ را در دست‌ داشت‌ (ابن‌ حبيب‌، ۳/ ۱۳۷). گاه‌ استاددار به‌ مأموريت‌ جنگی‌ هم‌ فرستاده‌ می‌شد. مثلاً حسام‌ الدين‌ استاددار سلطان‌ حسام‌ الدين‌ لاجين‌ در ۶۹۷ق‌ به‌ فرماندهی‌ لشكری به‌ سيس‌ هجوم‌ برد و آنجا را تصرف‌ كرد و پس‌ از آن‌ مأمور تصرف‌ يمن‌ شد (ابن‌ دواداری، ۸/ ۳۶۹-۳۷۰). همين‌ حسام‌ الدين‌ به‌ روزگار سلطان‌ ناصر محمد بن‌ قلاوون‌ منصب‌ اتابكی‌ يافت‌ (همو، ۹/ ۷) و ركن‌الدين‌ بيبرس‌ جاشنگير استاددار شد (مقريزی، السلوك‌، ۱(۳)/ ۷۹۴). استاددار سلطان‌ از ۷۳۲ق‌ رياست‌ و فرماندهی‌ مماليك‌ سلطانی‌ را نيز بر عهده‌ گرفت‌، در حالی‌ كه‌ پيش‌ از آن‌ فرماندهی‌ مماليك‌ سلطانی‌ با طواشی‌ - طبقه‌ای از مماليك‌ خاص‌ سلطان‌ كه‌ در دربار پرورش‌ يافته‌، خود مأمور تربيت‌ فرزندان‌ امرا و سلاطين‌ می‌شدند - بود (همان‌، ۲(۲)/ ۳۴۱-۳۴۲؛ قس‌: عرينی‌، ۱۱۹-۱۲۰). از استادداران‌ مشهور اين‌ عصر بايد از بهادربن‌ عبدالله‌ منچكی‌ استاددار سلطان‌ برقوق‌ ياد كرد كه‌ ابن‌ تغری بردی ( المنهل‌...، ۳/ ۴۳۵-۴۳۶) او را بزرگ‌ترين‌ استاددار عصر به‌ شمار آورده‌، و به‌ نقل‌ از عينی‌، رومی‌ يا فرنگيش‌ دانسته‌ است‌.

گذشته‌ از سلاطين‌، بانوان‌ بزرگ‌ دربار نيز استاددارانی‌ خاص‌ خود داشتند. مثلاً از امير علاءالدين‌ علی‌ طيبرسی‌ به‌ عنوان‌ استاددار خوندبَرَكه‌ مادر سلطان‌ اشرف‌ شعبان‌ ياد شده‌ است‌ (ابن‌ اياس‌، ۱(۲)/ ۳۵۶-۳۵۷). خلفای عباسی‌ مصر نيز استاددار داشتند و سلطان‌ ركن‌الدين‌ بيبرس‌ در دربار خليفۀ عباسی‌ قاهره‌ نيز همان‌ مراتب‌ و مشاغل‌ سلطانی‌، از جم‌له‌ استادداريه‌ را برقرار كرد (ابن‌ دواداری، ۸/ ۷۹؛ عينی‌، همان‌، ۱/ ۳۰۹). حتی‌ گفته‌اند كه‌ سازمان‌ حكومتی‌ مماليك‌ به‌ دستگاه‌ مغولان‌ شام‌ نيز منتقل‌ شد و ايشان‌ نيز همان‌ ديوانها و از جم‌له‌ استادداريه‌ را برقرار كردند (ابن‌ دواداری، ۹/ ۳۲۲). از يك‌ گزارش‌ نيز برمی‌آيد كه‌ سلطان‌ سليم‌ عثمانی‌ پس‌ از تصرف‌ مصر، يونس‌ استاددار را مأمور يافتن‌ اقطاعات‌ مماليك‌ چركسی‌ كرد (دهمان‌، ۲۹۴). برخی‌ از استادداران‌ به‌ سبب‌ قدرتی‌ كه‌ داشتند، دست‌ ستم‌ می‌گشودند، يا مالياتهای غير مرسوم‌ می‌گرفتند و مقرری مماليك‌ را نمی‌دادند. از اين‌ رو گاه‌ مجازات‌ و تبعيد می‌شدند، يا اموالشان‌ مصادره‌ می‌شد. چنانكه‌ در ۷۸۲ق‌ ناصرالدين‌ محمد بن‌ آقبغا استاددار سلطان‌ منصور علاءالدين‌ علی‌ از قاهره‌ تبعيد شد (ابن‌ عراقی‌، ۲/ ۴۹۵)، يا امير جم‌ال‌الدين‌ يوسف‌ بن‌ احمد استاددار، از صيادان‌ ماليات‌ غيرقانونی‌ می‌گرفت‌ (مقريزی، الخطط، چ‌ قاهره‌، ۱(۲)/ ۹۷- ۹۸). از ستمگريهای عبدالغنی‌ بن‌ ابی‌الفرج‌ استاددار سلطان‌ المؤيد شيخ‌ محمودی نيز ياد شده‌ است‌ كه‌ باعث‌ گريختن‌ كشاورزان‌ و ويرانی‌ شهرها و روستاها شد و به‌ همين‌ سبب‌ خود از بيم‌ سلطان‌ گريخت‌ (ابن‌ اياس‌، ۲/ ۱۳، ۱۵). شرف‌الدين‌ يونس‌ نابلسی‌ استاددار سلطان‌ قانصوه‌ غوری هم‌ از جم‌له‌ استاددارانی‌ بود كه‌ اموالش‌ مصادره‌ شد و خود به‌ حبس‌ و شكنجه‌ افتاد (همو، ۴/ ۲۸۲). مجدالدين‌ ابن‌ بقری استاددار نيز در ۸۶۹ق‌ به‌ سبب‌ بی‌كفايتی‌ به‌ دستور سلطان‌ ظاهر خوشقدم‌ محبوس‌ و مضروب‌ شد و وضع‌ جانشين‌ او زين‌الدين‌ هم‌ بهتر نبود و سلطان‌ اموالش‌ را مصادره‌ كرد (همو، ۲/ ۴۲۴- ۴۲۵). منصور بن‌ صفی‌ استاددار بعدی هم‌ با آنكه‌ نزد سلطان‌ مقامی‌ بس‌ بلند يافت‌، اما سرانجام‌ در ۸۷۰ق‌ مغضوب‌ و معزول‌ شد (همو، ۲/ ۴۲۷، ۴۳۵).

بعضی‌ از استادداران‌ آثاری چون‌ مدرسه‌ و خانقاه‌ و رباط از خود بر جای گذاشتند كه‌ غالباً به‌ نام‌ خود آنها مشهور شد. مثلاً امير فخرالدين‌ ابوالفتح‌ عثمان‌ استاددار ملك‌ كمال‌ محمد ايوبی‌ مدرسۀ فخريه‌ و مسجد و رباطی‌ در قاهره‌ و رباطی‌ در مكه‌ ساخت‌ (مقريزی، همان‌، چ‌ بولاق‌، ۲/ ۳۶۷- ۳۶۸). جم‌ال‌الدين‌ آقوش‌ از غلامان‌ و هم‌ استاددار الملك‌ الصالح‌ نجم‌الدين‌ ايوب‌ مدرسه‌ و خانقاهی‌ مشهور در دمشق‌ برآورد (عينی‌، عقد، ۲/ ۲۱۱؛ ابن‌ تغری بردی، همان‌، ۳/ ۲۴- ۲۵). امير جم‌ال‌الدين‌ محمود استاددار سلطان‌ برقوق‌ نيز در ۷۹۷ق‌ مدرسۀ محموديه‌ را در قاهره‌ بنا كرد (مقريزی، همان‌، ۲/ ۳۹۵). جم‌ال‌الدين‌ يوسف‌ بن‌ احمد استاددار نيز خانقاهی‌ در آنجا ساخت‌ و جز آن‌ موقوفات‌ بسيار داشت‌ (بركی‌، 141 ، حاشيه‌). مدرسۀ آقبغاويه‌ هم‌ ساختۀ امير علاءالدين‌ آقبغا استاددار سلطان‌ الناصر محمد بن‌ قلاوون‌ بود (مقريزی، همان‌، ۲/ ۳۸۴؛ ابن‌ اياس‌، ۱(۱)/ ۵۰۴). فخرالدين‌ ابن‌ ابی‌الفرج‌ استاددار ارمن‌ نژاد سلطان‌ المؤيد شيخ‌ محمودی نيز در قاهره‌ مدرسه‌ای بنا كرد (همو، ۲/ ۴۱).

چنانكه‌ اشاره‌ شد، ظاهراً استاددار العاليه‌ از ديگر استادداران‌ به‌ رياست‌ و قدرت‌ ممتاز بود. چنين‌ می‌نمايد كه‌ پس‌ از او استاددار الصحبه‌ اهميت‌ خاصی‌ داشت‌. دارندۀ اين‌ منصب‌ عهده‌دار رياست‌ و نظارت‌ بر آشپزخانه‌ و طعام‌ و سفرۀ سلطان‌ بود و در عصر فاطميان‌ او را صاحب‌ المائده‌ می‌خواندند (قلقشندی، ۳/ ۴۸۱، ۵۱۶، ۴/ ۲۱). استاددار الصحبه‌ نيز در زمرۀ «ارباب‌ سيوف‌» و امير «دهه‌» به‌ شمار می‌رفت‌ (همو، ۴/ ۲۱، ۵/ ۱۳۹؛ ظاهری، ۱۱۵)، از جم‌له‌ كسانی‌ كه‌ عهده‌دار اين‌ منصب‌ بودند، اَيْتَمُش‌ بن‌ عبدالله‌ مؤيدی استاددار الصحبۀ سلطان‌ الظاهر چقمق‌ (ابن‌ تغری بردی، المنهل‌، ۳/ ۱۴۲)، و تاج‌ بن‌ سيفۀ شوبكی‌ استاد دارالصحبۀ سلطان‌ المؤيد شيخ‌ محمودی (همان‌، ۴/ ۶) را بايد نام‌ برد (برای برخی‌ ديگر از ايشان‌، نك: همو، النجوم‌، ۱۵/ ۲۶۵، ۲۶۶، ۳۵۵).

استاددار املاك‌ يا رئيس‌ استاد داريۀ الاملاك‌ نيز از مناصب‌ مهم‌ به‌ شمار می‌رفت‌ (ابن‌ اياس‌، ۱(۲)/ ۴۹۰، ۵۱۹، ۵۲۰، ۶۳۱) و درواقع‌ رياست‌ ديوان‌ املاك‌ را بر عهده‌ داشت‌ (قلقشندی، ۳/ ۴۵۷). وظيفه‌ای كه‌ سبكی‌ برای استاددار بر شمرده‌ - كه‌ بايد با كشاورزان‌ و روستاييان‌ به‌ مهربانی‌ رفتار كند و حق‌ امير و روستاييان‌ را ضايع‌ نگرداند (ص‌ ۳۹-۴۰) - بايد مربوط به‌ همين‌ استاددار املاك‌ باشد (نيز نك: ابن‌ يحيی‌، ۳۸۳).

جز اينها ابن‌ اياس‌ از استادداران‌ ديگری نيز سخن‌ به‌ ميان‌ آورده‌ كه‌ وظايف‌ برخی‌ از آنها به‌ درستی‌ معلوم‌ نيست‌، همچون‌: استاددار دوم‌ (۱(۲)/ ۹۵، ۱۷۰) كه‌ شايد زيردست‌ استاددار سلطان‌ يا استاددار العاليه‌ خدمت‌ می‌كرده‌ است‌؛ استاددار خاص‌ الخاص‌ كه‌ در اين‌ موضع‌ از او به‌ عنوان‌ متولی‌ پوشش‌ خانۀ كعبه‌ ياد شده‌ است‌ (۱(۲)/ ۴۷۷)؛ استاددار الذخيره‌ يا استاددار الذخيرۀ الشريفه‌ (۲/ ۲۲۷، ۳/ ۳۹۵، ۵/ ۲۷۷)؛ استادداريۀ الشعير (۵/ ۲۱۰، ۲۲۲) و استادداريۀ البحيره‌ (۱(۲)/ ۷۴).

در ادب‌ فارسی‌ تركيب‌ استادسرای به‌ جای استاددار به‌ كار رفته‌ است‌ (نك: محمد بن‌ منور، ۱/ ۳۵۸-۳۵۹؛ مرزبان‌ بن‌ رستم‌، ۱/ ۶۸؛ خاقانی‌، ۵، ۱۸۱؛ نجم‌الدين‌، ۵۹ -۶۰؛ مولوی، ۴/ ۲۰۸۶).

 

مآخذ

آق‌سرايی‌، محمود، مسامرة الاخبار و مسايرة الاخيار، به‌ كوشش‌ عثمان‌ توران‌، آنكارا، ۱۹۴۳م‌؛ ابن‌ اثير، الباهر، به‌ كوشش‌ عبدالقادر طليمات‌، قاهره‌، دارالكتب‌ الحديثه‌؛ همو، الكامل‌؛ ابن‌ اياس‌، محمد، بدائع‌ الزهور، به‌ كوشش‌ محمد مصطفی‌، قاهره‌، ۱۴۰۲-۱۴۰۴ق‌؛ ابن‌ تغری بردی، المنهل‌ الصافی‌، به‌ كوشش‌ محمد عبدالعزيز و ديگران‌، قاهره‌، ۱۹۸۶م‌؛ همو، النجوم‌؛ ابن‌ جبير اندلسی‌، محمد، رحلة، به‌ كوشش‌ ويليام‌ رايت‌ و دخويه‌، ليدن‌، ۱۹۰۷م‌؛ ابن‌ حبيب‌، حسن‌، تذكرة النبيه‌، به‌ كوشش‌ محمد محمدامين‌، قاهره‌، ۱۹۸۶م‌؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ دواداری، ابوبكر، كنزالدرر، ج‌ ۸، به‌كوشش‌ اولريش‌ هارمان‌، قاهره‌، ۱۳۹۱ق‌/ ۱۹۷۱م‌، ج‌ ۹، به‌ كوشش‌ هانس‌ روبرت‌ رويمر، قاهره‌، ۱۳۷۹ق‌/ ۱۹۶۰م‌؛ ابن‌ شاهنشاه‌ ايوبی‌، محمد، مضمار الحقائق‌ و سر الخلائق‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ حبشی‌، قاهره‌، ۱۹۶۸م‌؛ ابن‌ شداد، محمد، الاعلاق‌ الخطيرة، به‌ كوشش‌ يحيی‌ عباره‌، دمشق‌، ۱۹۷۸م‌؛ ابن‌ عراقی‌، احمد، الذيل‌ علی‌ العبر، به‌كوشش‌ صالح‌ مهدی عباس‌، بيروت‌، ۱۴۰۹ق‌؛ ابن‌ فرات‌، محمد، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ قسطنطين‌ زريق‌، بيروت‌، جامعۀ امريكيه‌؛ ابن‌ فضل‌الله‌ عمری، احمد، التعريف‌ بالمصطلح‌ الشريف‌، به‌ كوشش‌ محمدحسين‌ شمس‌الدين‌، بيروت‌، ۱۹۸۸م‌؛ همو، مسالك‌ الابصار، چ‌ تصويری، به‌كوشش‌ فؤاد سزگين‌، فرانكفورت‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌؛ ابن‌ فوطی‌، عبدالرزاق‌، الحوادث‌ الجامعة، بيروت‌، ۱۴۰۷ق‌/ ۱۹۸۷م‌؛ همو، همان‌، به‌كوشش‌ مصطفی‌ جواد و محمدرضا شيبی‌، بغداد، مكتبۀ العربيه‌؛ ابن‌ كثير، البداية؛ ابن‌ واصل‌، محمد، مفرج‌ الكروب‌، به‌ كوشش‌ جم‌ال‌ الدين‌ شيّال‌، قاهره‌، ۱۹۶۰م‌؛ ابن‌ يحيی‌ يوسفی‌، موسی‌، نزهة الناظر، به‌ كوشش‌ احمد حطيط، بيروت‌، ۱۹۸۶م‌؛ ابوعلی‌ مسكويه‌، احمد، تجارب‌ الامم‌، به‌ كوشش‌ ه. ف‌. آمدرز، قاهره‌، ۱۳۳۳ق‌/ ۱۹۱۵م‌؛ ابوالفدا، المختصر فی‌ اخبار البشر، بيروت‌، ۱۳۸۰ق‌/ ۱۹۶۰م‌؛ خاقانی‌، بديل‌، منشآت‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌؛ دهمان‌، محمد احمد، «طمع‌ دول‌ المجاورۀ بالمماليك‌»، العراك‌ بين‌ المماليك‌ و العثمانيين‌ الاتراك‌، بيروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌؛ ذهبی‌، محمد، سير اعلام‌ النبلاء، به‌كوشش‌ بشار عواد معروف‌، بيروت‌، ۱۹۸۶م‌؛ سخاوی، محمد، الضوء اللامع‌، قاهره‌، ۱۳۵۳ق‌؛ صابی‌، محمد، الهفوات‌ النادرة، به‌ كوشش‌ صالح‌ اشتر، دمشق‌، ۱۳۸۷ق‌/ ۱۹۶۷م‌؛ صابی‌، هلال‌، رسوم‌ دارالخلافة، به‌ كوشش‌ ميخائيل‌ عواد، بيروت‌، ۱۹۸۶م‌؛ صقاعی‌، فضل‌الله‌، تالی‌ كتاب‌ وفيات‌ الاعيان‌، به‌ كوشش‌ ژاكلين‌ سوبله‌، دمشق‌، ۱۹۷۴م‌؛ ظاهری، خليل‌، زبدة كشف‌ الممالك‌، به‌ كوشش‌ پل‌ راوس‌، پاريس‌، ۱۸۹۴م‌؛ عرينی‌، الباز، المماليك‌، بيروت‌، ۱۹۶۷م‌؛ عينی‌، محمود، السيف‌ المهند، به‌كوشش‌ فهيم‌ شلتوت‌ و محمد مصطفی‌ زياده‌، قاهره‌، ۱۹۶۶-۱۹۶۷م‌؛ همو، عقد الجم‌ان‌، به‌كوشش‌ محمد محمدامين‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌؛ قلقشندی، احمد، صبح‌ الاعشی‌، قاهره‌، ۱۳۸۳ق‌/ ۱۹۶۳م‌؛ محمد بن‌ منور، اسرار التوحيد، به‌كوشش‌ محمدرضا شفيعی‌ كدكنی‌، تهران‌، ۱۳۶۶ش‌؛ مرزبان‌ بن‌ رستم‌، مرزبان‌ نامه‌، تحرير سعدالدين‌ وراوينی‌، به‌كوشش‌ محمد روشن‌، تهران‌، ۱۳۵۵ش‌؛ مقريزی، احمد، الخطط، بولاق‌، ۱۲۷۰ق‌؛ همو، همان‌، به‌كوشش‌ گاستون‌ ويت‌، قاهره‌، ۱۹۱۱-۱۹۱۳، ۱۹۲۲-۱۹۲۴م‌؛ همو، السلوك‌، به‌كوشش‌ محمد مصطفی‌ زياده‌، قاهره‌، ۱۹۷۰م‌؛ همو، المقفی‌ الكبير، به‌كوشش‌ محمد يعلاوی، بيروت‌، ۱۹۹۱م‌؛ مولوی، جلال‌الدين‌ محمد، كليات‌ شمس‌، به‌كوشش‌ بديع‌الزمان‌ فروزانفر، تهران‌، ۱۳۳۸ش‌؛ نجم‌الدين‌ رازی، عبدالله‌، مرموزات‌ اسدی، به‌كوشش‌ محمدرضا شفيعی‌ كدكنی‌، تهران‌، ۱۳۵۲ش‌؛ نسوی، محمد، سيرة السلطان‌ جلال‌الدين‌ منكبرتی‌، به‌كوشش‌ حافظ احمد حمدی، قاهره‌، ۱۹۵۳م‌؛ هندوشاه‌ نخجوانی‌، تجارب‌ السلف‌، به‌كوشش‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، ۱۳۵۷ش‌؛ نيز:

 

Ayalon, D., «Names, Titles and Nisbas of the Mamluks», Israel Oriental Studies, 1975,vol.V;id, «Payment in Mamluk Military Society», Journal of Economic and Social History of the Orient, Leiden,1958,vol.I;id, «Studies on the Structure of the Mamluk Army» , Bulletin of the School of Oriental and African Studies, London, 1953-1954, vols. XV-XVI; Berkey, J., The Transmission of Knowledge in Medieval Cairo, Princeton, 1992; Cahen, C., Pre-Ottoman Turkey, tr.J. Jones-Williams, London, 1968; Holt, P.M., «The Position and Power of the Mamluk Sultan», Bulletin of the School of Oriental and African Studies, London, 1975, vol. XXXVIII.

صادق‌ سجادی

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1164
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست