responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1163

اسبتاریه

نویسنده (ها) : صادق سجادی

آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِسْبِتاريّه‌، عنوانی‌ كه‌ در منابع‌ اسلامی‌ بر فرقه‌ای دينی‌ - نظامی‌ از صليبيان‌ موسوم‌ به‌ مهمان‌ نوازان‌[۱] در دوران‌ جنگهای صليبی‌ اطلاق‌ می‌شد. اين‌ كلمه‌ معرب‌ و مأخوذ از واژۀ لاتين‌ «هُسپيتاليس‌[۲]» است‌ و به‌ شكلهای تحريف‌ و تصحيف‌ شدۀ ديگری چون‌ استباريه‌، استباليه‌ و همچنين‌ تركيب‌ بيت‌ الاسبتار و اخوۀ الاسبتاريه‌ نيز در اين‌ منابع‌ آمده‌ است‌.

اين‌ فرقه‌ در نيمه‌های سدۀ ۵ق‌/ ۱۱م‌ چند سالی‌ پيش‌ از آغاز جنگهای صليبی‌ بنيان‌ نهاده‌ شد. گفته‌اند كه‌ در ۴۴۰ق‌/ ۱۰۴۸م‌ يا ۴۶۳ق‌/ ۱۰۷۰م‌ گروهی‌ از بازرگانان‌ آمالفی‌ - بندری در خليج‌ سالرنو[۳]، تابع‌ ناپل‌ - برای ياری به‌ زائران‌ مسيحی‌ بيت‌ المقدس‌ و پرستاری از بيماران‌ آنها، دير و مهمان‌ سرايی‌ در آنجا با اجازۀ حاكم‌ آن‌ ديار يا خليفۀ فاطمی‌، ساختند كه‌ كارگزاران‌ آن‌ راهبان‌ فرقۀ بنديكتی‌ فلسطين‌ بودند و نام‌ يحيی‌ تعميد دهنده‌، و به‌ روايتی‌ يوحنا قديس‌ مشهور اسكندريه‌ در سدۀ ۷م‌ را بر گروه‌خود نهادند(«دائرةالمعارف‌[۴]...»، VIII/ 217؛ رانسيمان‌،۲/ ۱۸۰؛ مصطفی‌، ۳۷۳؛ عروسی‌، ۷۰). آنگاه‌ كه‌ صليبيان‌ به‌ فلسطين‌ هجوم‌ آوردند، رئيس‌ اين‌ گروه‌ راهبی‌ به‌ نام‌ ژرار بود كه‌ حاكم‌ مسلمان‌ بيت‌المقدس‌ او را بيرون‌ رانده‌ بود و صليبيان‌ به‌ ياری او توانستند شهر را تصرف‌ كنند. از اين‌ رو، ژرار از سران‌ صليبی‌ موقوفاتی‌ برای اين‌ سازمان‌ گرفت‌ و از اطاعت‌ فرقۀ بنديكت‌ خارج‌ شد و با تجديد تشكيلات‌ به‌ فرقۀ مستقلی‌ تبديل‌ گرديد (رانسيمان‌، همانجا؛ بستانی‌، ۱۱/ ۱۴۰- ۱۴۱). شايد به‌ همين‌ سبب‌ بعضی‌ از نويسندگان‌، تأسيس‌ واقعی‌ اين‌ فرقه‌ را مقارن‌ تصرف‌ بيت‌ المقدس‌ به‌ دست‌ صليبيان‌ می‌دانند (نك‌: زياده‌، ۱(۱)/ ۶۸).

اين‌ فرقه‌ كه‌ در اوايل‌ جنگهای صليبی‌ به‌ مداوا و تيمار مجروحان‌ مسيحی‌ می‌پرداخت‌، به‌ سرعت‌ به‌ امور نظاميگری داخل‌ شد و رمون‌ دوپوی [۵]جانشين‌ ژرار، حفظ امنيت‌ راههای قلمرو صليبيان‌ و آماده‌ نگاهداشتن‌ نيرويی‌ دائم‌ از شهسواران‌ منتخب‌ افراطی‌ و زهدگرای مسيحی‌ برای جنگ‌ با مسلمانان‌ را نيز به‌ اهداف‌ فرقه‌ افزود. از اين‌ پس‌ اينان‌ به‌ عنوان‌ يكی‌ از بزرگ‌ترين‌ و پر نفوذترين‌ سازمانهای دينی‌ - نظامی‌ مسيحی‌ يا رهبانيت‌ نظامی‌ با عنوان‌ شهسواران‌ مهمان‌نواز نقش‌ مهمی‌ در دوران‌ دراز مدت‌ جنگهای صليبی‌ در سياست‌ داخلی‌ و خارجی‌ اميرنشينهای فرنگی‌ ومملكت‌ لاتينی‌ فلسطين‌ بازی كردند. پاپ‌ و روحانيان‌ و فرماندهان‌ برجستۀ صليبی‌ نيز برای اينان‌ كه‌ مردانی‌ جنگجو و جانباز در اختيار آنان‌ می‌گذاشتند، اهميتی‌ ويژه‌ قائل‌ بودند و امتيازاتی‌ خاص‌ به‌ آنها می‌دادند؛ چنانكه‌ بيشتر روحانيان‌ مسيحی‌ مملكت‌ لاتينی‌ عُشر درآمد خود را وقف‌ اين‌ سازمان‌ كرده‌ بودند و امرا و فرمانروايان‌ صليبی‌ نيز اموال‌، املاك‌ و اقطاعات‌ بسيار بدانها می‌دادند (مصطفی‌، ۳۷۳-۳۷۴؛ يوسف‌، العرب‌...، ۶۹؛ عروسی‌، ۷۰-۷۱؛ رانسيمان‌، ۲/ ۱۸۰-۱۸۱؛ پينتر، «جنگ‌ سوم[۶]‌... » ، 55). در اين‌ عصر، خاصه‌ در فواصل‌ جنگها كه‌ زائران‌ جنگجو و جنگجويان‌ موقت‌ به‌ سرزمينهای خود باز می‌گشتند، فرمانروايان‌ صليبی‌ برای حفظ شهرها و دژهای خود در شام‌ بيشتر به‌ اسبتاريه‌ متكی‌ بودند كه‌ به‌ سبب‌ داشتن‌ تشكيلات‌ سازمان‌ يافتۀ نظامی‌ و دشمنی‌ عميق‌ با مسلمانان‌، به‌ مثابۀ لشكری سخت‌ كوش‌ و آمادۀ نبرد كار می‌كردند ( اسميل‌ ، ۵۴ ؛ عروسی‌ ، ۶۹). با اينهمه‌، شهسواران‌ اسبتاريه‌ در عصر اوج‌ قدرت‌ و نفوذ خود كه‌ با ضعف‌ مملكت‌ لاتينی‌ قدس‌ مقارن‌ بود، همچون‌ دولتی‌ مستقل‌ در درون‌ قلمرو صليبيان‌ به‌ حيات‌ خود ادامه‌ می‌دادند. نيروی ثابت‌ نظامی‌، ثروت‌ و وسعت‌ اقطاعات‌ و املاك‌ سران‌ آن‌ (يوسف‌، همان‌، ۹۰ -۹۱)، موجب‌ می‌شد تا در بسياری از اوقات‌ كه‌ منافع‌ اين‌ فرقه‌ با اهداف‌ و منافع‌ سياسی‌ دولت‌ لاتينی‌ تعارض‌ می‌يافت‌، به‌ رغم‌ آنها سياست‌ متضادی با امرا و دولتهای مسلمان‌ در پيش‌ گيرند و معاهدات‌ مستقلی‌ منعقد كنند (نك‌: دنبالۀ مقاله‌). نفوذ آنان‌ در اين‌ دوران‌ تا بدانجا بود كه‌ گاه‌ در عزل‌ و نصب‌ شاه‌ قدس‌ نيز مداخلۀ مستقيم‌ داشتند و در برابر سلطۀ عالی‌ كليسا و شخص‌ پاپ‌ نيز گاه‌ سر فرود نمی‌آوردند.

در اين‌ عصر فرقه‌های دينی‌ - نظامی‌ ديگری هم‌ به‌ سرعت‌ نيرومند می‌شدند و دشمنی‌ و رقابتی‌ كه‌ از اين‌ راه‌ ميان‌ اسبتاريه‌ و فرقه‌های ديگر و هسته‌های اصلی‌ جنگجويان‌ صليبی‌ ايجاد می‌شد، گاه‌ منافع‌ بسياری برای مسلمانان‌ در هجوم‌ به‌ فرنگان‌ و عقب‌ راندن‌ ايشان‌ داشت‌ (نك‌: مصطفی‌، ۳۷۴).

دربارۀ فعاليت‌ اين‌ فرقه‌، اطلاعات‌ بسياری از انبوه‌ منابع‌ اسلامی‌ و مسيحی‌ معاصر جنگهای صليبی‌ و پس‌ از آن‌ می‌توان‌ به‌ دست‌ آورد. افزون‌ بر آن‌، كتابها و مقالات‌ ويژه‌ای از نويسندگان‌ معاصر دربارۀ جنگهای صليبی‌ و اسبتاريه‌ منتشر شده‌ است‌ كه‌ گاه‌ حاوی اشاراتی‌ به‌ فعاليت‌ اينان‌ پس‌ از جنگهای صليبی‌ نيز هست‌؛ اما بعضی‌ از اين‌ آثار از نگاه‌ و تحليلی‌ بيطرفانه‌ بر اين‌ موضوع‌ تهی‌ است‌، گرچه‌ نمی‌توان‌ منكر شد كه‌ بعضی‌ از نويسندگان‌ و محققان‌ معاصر آثار جامع‌ و معتبری در اين‌ باب‌ فراهم‌ آورده‌اند.

از ميان‌ مورخان‌ اسلامی‌، ظاهراً ابن‌ قلانسی‌ نخستين‌ كسی‌ است‌ كه‌ از اسبتاريه‌ به‌ عنوان‌ گروهی‌ از جنگجويان‌ صليبی‌ در نبرد سال‌ ۵۵۲ق‌/ ۱۱۵۷م‌ نزديك‌ بانياس‌ ياد كرده‌ است‌. در اين‌ سال‌ مسلمانان‌، پس‌ از آنكه‌ فرنگان‌ در حمص‌ و حماه‌ به‌ خرابی‌ و كشتار دست‌ زدند، گروهی‌ از اسبتاريه‌ و سواران‌ معبد [۷](داويه‌) را كه‌ به‌ تقويت‌ پادگان‌ صليبی‌ بانياس‌ می‌رفتند، در اطراف‌ آن‌ ديار درهم‌ شكستند (ص‌ ۳۳۸- ۳۳۹). از آن‌ سوی فرمانروايان‌ صليبی‌ برای محافظت‌ از راههای مهم‌ قلمرو خود، دژهای مهمی‌ را به‌ اسبتاريه‌ دادند. چنانكه‌ فولك‌ [۸]فرمانروای صليبی‌ قدس‌ در ۵۳۱ق‌/ ۱۱۳۷م‌ قلعۀ بيت‌ جبرين‌ را كه‌ بر سر راه‌ الخليل‌ و عسقلان‌ قرار داشت‌، برای حراست‌ از راه‌ يافا - قدس‌ به‌ ايشان‌ واگذاشت‌ و اسبتاريه‌ با تقويت‌ اين‌ دژ راه‌ اصلی‌ از ساحل‌ مديترانه‌ تا پايتخت‌ مملكت‌ لاتينی‌ را برای صليبيان‌ امن‌ گردانيدند (اسميل‌، ۱۵۹؛ مولر وينر، ۱۸؛ بستانی‌، ۱۱/ ۱۴۲). در ۵۳۶ق‌/ ۱۱۴۲م‌ نيز رمون‌، كنت‌ طرابلس‌ قلعۀ بسيار مهم‌ و استوار حصن‌ الاكراد يا قلعۀ الحصن‌ را كه‌ از بزرگ‌ترين‌ مراكز صليبيان‌ در سواحل‌ شمالی‌ مملكت‌ لاتينی‌ بود، به‌ اسبتاريه‌ واگذاشت‌ (نك‌: مولر وينر، ۷۶- ۷۸؛ بستانی‌، ۱۱/ ۱۴۲- ۱۴۳). بدين‌ گونه‌ اسبتاريه‌ نيرومند شدند و در حملات‌ صليبيان‌ به‌ قلمرو مسلمانان‌ مستقيماً شركت‌ جستند؛ چنانكه‌ در ۵۴۸ق‌/ ۱۱۵۳م‌ همراه‌ بالدوين‌ سوم‌ فرمانروای قدس‌ به‌ عسقلان‌ هجوم‌ بردند (مصطفی‌، ۳۷۷؛ نيز نك: ابن‌ كثير، ۱۲/ ۲۴۸) و در ۵۵۲ق‌ پس‌ از آنكه‌ همفری صاحب‌ تبنين‌ نيمی‌ از شهر تبنين‌ را به‌ اسبتاريه‌ داد، اينان‌ در كوششهای آموری (آمالريك‌) اول‌ برای تسخير مصر سهيم‌ شدند و تعهد كردند كه‌ اگر او پس‌ از تسخير مصر امتيازات‌ ويژه‌ای برای آنان‌ در نظر گيرد، كمك‌ نظامی‌ بزرگی‌ به‌ او خواهند داد (اسميل‌، ۱۶۰). شايد پيروزی لشكر مصر در ۵۵۳ق‌/ ۱۱۵۸م‌ در عسقلان‌ بر صليبيان‌ (ابن‌كثير، ۱۲/ ۲۵۵) در پی‌ همين‌ اتحاد و هجوم‌ به‌ مصر بود.

مدافعات‌ و حمله‌های فيروزمند نورالدين‌ زنگی‌ بر صليبيان‌، اسبتاريه‌ را در مخاطرۀ بسيار قرار داد و بدين‌ سبب‌ از ۵۵۵ق‌/ ۱۱۶۰م‌ به‌ تجديد بنا و تقويت‌ دژهای خود خاصه‌ حصن‌ الاكراد پرداختند (مولر وينر، ۲۱) و با آنكه‌ يك‌بار در ۵۵۸ق‌ از آنجا بيرون‌ آمده‌،نورالدين‌ را به‌تنگنا افكندند (ابن‌ اثير، ۱۱/ ۲۹۴- ۲۹۵)، ولی‌ پيروزيهای نورالدين‌ سبب‌ شد كه‌ تا بوهِمُند امير انطاكيه‌ و شماری از امرای ديگر صليبی‌ بسياری از دژهای قلمرو خود را به‌ اسبتاريه‌ دادند تا از آنان‌ دفاع‌ كنند ( بستانی‌، ۱۱/ ۱۴۳-۱۴۴)؛ چه‌ اينان‌ از ديگر جنگجويان‌ صليبی‌ در جنگ‌ با مسلمانان‌ پايداری بيشتری نشان‌ می‌دادند، چنانكه‌ وقتی‌ آموری شاه‌ قدس‌ در ۵۵۹م‌ به‌ دعوت‌ شاور وزير مصر بر ضد اسدالدين‌ شيركوه‌ ايوبی‌ بدان‌ ديار لشكر كشيد و كاری از پيش‌ نبرد و به‌ صلح‌ گردن‌ نهاد، اسبتاريه‌ كه‌ طمع‌ در تسخير فَرما بسته‌ بودند، اين‌ صلح‌ را تقبيح‌ كردند و آموری را به‌ تجديد لشكركشی‌ برانگيختند (مصطفی‌، ۳۸۷؛ نيز نك: ابن‌ اثير، ۱۱/ ۲۹۸-۳۰۰). چند سال‌ بعد نيز كه‌ صليبيان‌ به‌ كوششهای جديدی برای تسلط بر مصر دست‌ زدند و در ۵۶۳ق‌/ ۱۱۶۸م‌ توانستند به‌ طور مستقيم‌ در قاهره‌ نفوذ كنند (همو، ۱۱/ ۳۲۶-۳۲۷)، اسبتاريه‌ نقش‌ مهمی‌ در اين‌ حوادث‌ داشتند. با كوششها و تشويق‌ ژيلبر داسايی‌ پيشوای آنان‌، آموری به‌ رغم‌ ميل‌ باطنی‌ خود به‌ مصر حمله‌ كرد و اسبتاريه‌ خسارات‌ سنگينی‌ در اين‌ نبرد متحمل‌ شدند (رانسيمان‌، ۲/ ۴۴۵-۴۴۷، ۴۴۹؛ نيز نك: ابن‌ اثير، ۱۱/ ۳۳۵-۳۳۶). در همين‌ سالها بود كه‌ اسبتاريه‌ بسياری از دژهای اطراف‌ قلمرو فرنگان‌ را در اختيار داشتند (مصطفی‌، ۳۷۹) و در ۵۶۵ق‌ هم‌ آموری قلعۀ مهم‌ عكا و شهر عرقه‌ را به‌ آنان‌ داد (رانسيمان‌، ۲/ ۴۵۳).

پس‌ از مرگ‌ آموری در ۵۶۹ق‌/ ۱۱۷۴م‌، رمون‌، كنت‌ طرابلس‌ و پيشوای اسبتاريه‌ نايب‌ السلطنۀ بالدوين‌ چهارم‌ شد. بالدوين‌ كه‌ كودكی‌ بيمار بود، اندكی‌ بعد درگذشت‌ و ميان‌ سران‌ صليبی‌ بر سر جانشينی‌ او اختلاف‌ افتاد. در اين‌ ايام‌ حصن‌ كوكب‌ در جنوب‌ درياچۀ طبريه‌ نيز از مراكز استقرار اسبتاريه‌ بود و بدين‌ سبب‌ اينان‌ در دفاع‌ از مركز مملكت‌ لاتينی‌ نقش‌ مهمی‌ داشتند (مصطفی‌، ۳۷۸، ۳۷۹). چون‌ كنت‌ رمون‌ بر مسند فرمانروايی‌ قدس‌ نشست‌، اسبتاريه‌ بيش‌ از پيش‌ نيرومند شدند و دژهای بيشتری به‌ دست‌ آوردند؛ اما چنين‌ می‌نمايد كه‌ روحيۀ جنگجويی‌ و دشمنی‌ شديد با مسلمانان‌ به‌ تدريج‌ در آنها سستی‌ می‌گرفت‌ و طرفدار سازش‌ و پرهيز از لشكركشيهای پرخطر بودند (رانسيمان‌، ۲/ ۴۷۲؛ مولر وينر، ۶۴، ۷۲). در واقع‌ علت‌ اين‌ سستی‌ را بايد در ظهور قدرتی‌ تازه‌ نفس‌ از مسلمانان‌، يعنی‌ ايوبيان‌ و شخص‌ صلاح‌ الدين‌ دانست‌ كه‌ پيروزيهای برق‌ آسا و متوالی‌ او فرمانروايان‌ صليبی‌ را در بيمی‌ عظيم‌ فرو برده‌ بود. چنانكه‌ در ۵۷۵ق‌/ ۱۱۷۹م‌ در جنگ‌ مرج‌ عيون‌ صليبيان‌ را به‌ سختی‌ شكست‌ داد و گروهی‌ از جم‌له‌ فرمانده‌ اسبتاريه‌ را اسير كرد (ابوشامه‌، ۲/ ۵۶ -۵۷؛ ابن‌ كثير، ۱۲/ ۳۲۳). پيش‌ از جنگ‌ حِطّين‌ در ۵۸۳ق‌/ ۱۱۸۷م‌ صلاح‌الدين‌ پسر خود الافضل‌ را به‌ تسخير عكا مأمور كرد. لشكر الافضل‌ به‌ فرماندهی‌ مظفرالدين‌ كوكبوری سپاه‌ فرنگان‌ و اسبتاريه‌ را درهم‌ شكست‌ و فرمانده‌ اسبتاريه‌ كه‌ از شهسواران‌ نامدار صليبی‌ بود، به‌ قتل‌ رسيد (ابن‌ اثير، ۱۱/ ۵۳۰-۵۳۱؛ ابوشامه‌، ۲/ ۱۳۳-۱۳۴). اما گويا اسبتاريه‌ دوباره‌ عكا را گرفتند؛ زيرا آورده‌اند كه‌ وقتی‌ ريچارد شيردل‌ وارد فلسطين‌ شد، به‌ عكا رفت‌ و در آنجا مستقر شد (پينتر، «جنگ‌ سوم‌»، 69).

جنگ‌ بزرگ‌ حِطّين‌ كه‌ به‌ پيروزی صلاح‌الدين‌ و تسخير قدس‌ انجاميد، پايه‌های قدرت‌ او را سخت‌ استوار كرد. در اين‌ جنگ‌ جم‌ع‌ كثيری از جنگجويان‌ و سران‌ مشهور صليبی‌ از جم‌له‌ فرمانده‌ اسبتاريه‌ كشته‌ شدند و با آنكه‌ صلاح‌ الدين‌ بسياری از اسيران‌ را بخشيد، ولی‌ دستور داد بقيۀ اسبتاريه‌ را به‌ سبب‌ دشمنی‌ بسيار با مسلمانان‌ و ضربات‌ مهلكی‌ كه‌ بر آنان‌ می‌زدند، به‌ قتل‌ آورند (عمادالدين‌، ۸۰-۸۳؛ ابن‌ شداد، ۷۷؛ ابوشامه‌، ۲/ ۱۳۳- ۱۳۸؛ مقريزی، ۱(۱)/ ۹۳؛ رانسيمان‌، ۲/ ۵۳۱ -۵۳۷). گفته‌اند كه‌ صلاح‌الدين‌ هرگاه‌ بر اسبتاريه‌ دست‌ می‌يافت‌، ايشان‌ را باقی‌ نمی‌گذاشت‌ (مثلاً نك: ابن‌ خلدون‌، ۵(۳)/ ۶۹۰ -۶۹۱). وی پس‌ از حطين‌، به‌ طبريه‌ تاخت‌ و آنجا را گرفت‌ و فرمان‌ قتل‌ اسرای اسبتاريه‌ را صادر كرد و نايب‌ خود در دمشق‌ را نيز گفت‌ كه‌ بر اسبتاريه‌ ابقا نكند (عمادالدين‌، ۸۶؛ ابن‌ اثير، ۱۱/ ۵۳۸). او همچنين‌ مقر اسبتاريه‌ در قدس‌ را به‌ مدرسه‌ تبديل‌ كرد (همو، ۱۱/ ۵۵۳).

در اين‌ ايام‌ حصن‌ كوكب‌ مقر اصلی‌ اسبتاريه‌ و انبار سلاح‌ و ذخاير ايشان‌ بود و از نظر نظامی‌ چندان‌ اهميت‌ داشت‌ كه‌ فتح‌ آنجا كليد تسخير بسياری از مناطق‌ صليبيان‌ به‌ شمار می‌رفت‌. صلاح‌ الدين‌ كه‌ پس‌ از حطين‌ به‌ تسخير شماری از دژهای مهم‌ صليبی‌ پرداخته‌ بود، سيف‌الدين‌ محمود قايماز نجم‌ی‌ را به‌ تصرف‌ دژ كوكب‌ فرستاد و اسبتاريه‌ را از آنجا بيرون‌ راند. صلاح‌الدين‌ در نامه‌ای كه‌ به‌ برادرش‌ در يمن‌ نوشت‌، دژ كوكب‌ را مركز و دارالكفر اسبتاريه‌ خواند (ابوشامه‌، ۲/ ۱۸۱-۱۸۲، ۱۹۷؛ قلقشندی، ۷/ ۲۳؛ اين‌ كثير، ۱۲/ ۳۵۱-۳۵۳). از اين‌ رو اسبتاريه‌ به‌رغم‌ قدرت‌ و سطوت‌، در اين‌ عصر نمودی نداشتند و بيشتر در دسته‌ بنديهای خود صليبيان‌ شركت‌ می‌جستند. اينان‌ در واقع‌ هيچ‌ گاه‌ به‌ طور كامل‌ مطيع‌ فرمانروايان‌ و رؤسای مسيحی‌ نبودند و بيشتر هم‌ پيمان‌ به‌ شمار می‌رفتند، نه‌ تابع‌ آنان‌ (اسميل‌، ۱۶۹-۱۷۰). از اين‌ رو، وقتی‌ بوهمند انطاكيه‌ را تسخير كرد، اسبتاريه‌ كه‌ طرفدار رمون‌ روپن‌، مدعی‌ سلطنت‌ قدس‌، بودند، ارگ‌ انطاكيه‌ را گرفته‌، به‌ او ندادند و حتی‌ نايب‌ السلطنۀ قدس‌ را به‌ دست‌ اسماعيليه‌ ترور كردند (رانسيمان‌، ۳/ ۹۶، ۲۰۵-۲۰۶). در ۵۹۳ق‌/ ۱۱۹۷م‌ نيز در قضيۀ انتخاب‌ جانشين‌ هانری دُ شامپيون‌ مداخله‌ كردند و جانب‌ كسی‌ را گرفتند كه‌ ثروت‌ بيشتری داشت‌ (هاردويك‌، 529-530). از همين‌ روست‌ كه‌ آنها را به‌ اسماعيليۀ شام‌ مانند كرده‌اند كه‌ جز نفع‌ خود نمی‌طلبيدند. اينان‌ در اين‌ روزگار بيشتر با ساير فرقه‌های صليبی‌ در رقابت‌ و نزاع‌ بودند (همو، 534 ؛ ابن‌ نظيف‌، ۱۵۰؛ حتی‌، ۲/ ۲۴۳؛ ابن‌ اثير، ۱۲/ ۴۶۴- ۴۶۶) و ترجيح‌ می‌دادند كه‌ با مسلمانان‌ صلح‌ كنند. چنانكه‌ در ۵۹۹ق‌ فرقۀ سواران‌ معبد را واداشتندكه‌ ميان‌ آنها و الملك‌ المنصور برای صلح‌ وساطت‌ كنند (ابن‌ واصل‌، ۳/ ۱۴۶-۱۴۷) و پس‌ از آنكه‌ الملك‌ المنصور اسبتاريۀ حصن‌ الاكراد و مرقب‌ را در هم‌ شكست‌، آنها صلح‌ خواستند (همو، ۳/ ۱۴۸- ۱۴۹، ۱۵۲) و گويا باز كار به‌ صلح‌ انجاميد، زيرا گفته‌اند كه‌ در ۶۰۱ق‌/ ۱۲۰۵م‌ اسبتاريه‌ صلح‌ را شكستند و حماه‌ را به‌ باد غارت‌ دادند (مقريزی، ۱(۱)/ ۱۶۴) و الملك‌ الظاهر ايوبی‌ سلطان‌ حلب‌ نيز به‌ قلعۀ مرقب‌ هجوم‌ آورد (مولر وينر، ۷۲). با اينهمه‌، در ۶۲۷ق‌/ ۱۲۳۰م‌ نيز ميان‌ صلاح‌ الدين‌ شيركوه‌، امير ايوبی‌ مصر با فرنگان‌ صلح‌ شد و سيمون‌ فرستادۀ اسبتاريه‌ مأمور ابلاغ‌ اين‌ خبر به‌ اشرف‌ ايوبی‌ گرديد و ۳ سال‌ بعد نيز همو واسطۀ صلح‌ ميان‌ سواران‌ معبد و الملك‌ العزيز سلطان‌ حلب‌ بود (ابن‌ نظيف‌، ۲۰۳، ۲۶۱). در همين‌ سالها لئون‌ دوم‌ پادشاه‌ ارمنستان‌ در ازای خدمات‌ اسبتاريه‌، سلوكيه‌ را به‌ آنها داد، ولی‌ اسبتاريه‌ از بيم‌ فرو افتادن‌ در نزاعهای داخلی‌ ارمنستان‌ آن‌ را فروختند (مولر وينر، ۱۰۷).

دربارۀ روابط اسماعيليان‌ شام‌ و اسبتاريه‌ كه‌ آن‌ دو را به‌ هم‌ تشبيه‌ كرده‌اند، مآخذ حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ اسماعيليه‌ دست‌ كم‌ در دوره‌ای كه‌ قدرت‌ فرمانروايان‌ مسلمان‌ بقای آنها را تهديد می‌كرد، با اسبتاريه‌ روابط نيكو داشتند و حتی‌ بدانها خراج‌ می‌دادند و به‌ دستور آنها مخالفانشان‌ را از ميان‌ برمی‌داشتند. چنانكه‌ رمون‌، شاهزادۀ صليبی‌ و آلبرت‌، بطريق‌ قدس‌ را كه‌ از مخالفان‌ اسبتاريه‌ بودند، به‌ قتل‌ رساندند (حتی‌، ۲/ ۲۴۵، ۲۴۷؛ رانسيمان‌، ۳/ ۱۶۷، ۲۰۵-۲۰۶). نيز گفته‌اند بدان‌ سبب‌ كه‌ اسبتاريۀ حصن‌ الاكراد و مرقب‌ بر قلاع‌ اسماعيليه‌ ميان‌ حماه‌ و طرابلس‌ مشرف‌ بودند، اسماعيليان‌ برای حفظ راههای ارتباطی‌ خود به‌ آنان‌ خراج‌ می‌دادند (يوسف‌، العدوان‌...، ۲۳۳-۲۳۴).

به‌ هر حال‌ در ۶۲۵ق‌/ ۱۲۲۸م‌ كه‌ فردريك‌ از آلمان‌ به‌ فلسطين‌ آمد و دست‌ به‌ حمله‌ به‌ قلمرو مسلمانان‌ گشود، اسبتاريه‌ چندان‌ با او موافق‌ نبودند (وان‌ كلو، .(۴۵۴ نيز در ۶۳۱ق‌ نزاع‌ شديد ميان‌ اسبتاريه‌ و سواران‌ معبد و ساير امرای صليبی‌ و فردريك‌ باعث‌ تشتت‌ صليبيان‌ شد (پينتر، «جنگ‌ صليبی‌[۹]...»، 464) و هر يك‌ از آنان‌ به‌ رغم‌ مخالفت‌ گروههای ديگر عهدنامه‌هايی‌ با مسلمانان‌ تنظيم‌ می‌كردند، چنانكه‌ در ۶۳۷ق‌/ ۱۲۳۹م‌ كه‌ ميان‌ صليبيان‌ و دمشق‌ صلح‌ شد، اسبتاريه‌ به‌ مخالفت‌ برخاستند (همان‌، 478-479). در اين‌ ايام‌ نزاع‌ برخی‌ ايوبيان‌ فرصتی‌ به‌ صليبيان‌ داد تا قلمرو خود را گسترش‌ دهند، ولی‌ نزاع‌ ميان‌ لوئی‌ فيليپ‌ امپراتور فرانسه‌ و اسبتاريه‌ و سواران‌ معبد مانع‌ پيش‌روی آنها شد. با اينهمه‌، در ۶۴۲ق‌/ ۱۲۴۴م‌ اسبتاريه‌ با بعضی‌ از امرای ايوبی‌ همداستان‌ شدند و با مصريان‌ و خوارزميان‌ به‌ جنگ‌ پرداختند، ولی‌ شكست‌ خوردند و فرمانده‌ ايشان‌ نيز اسير شد (استرير، 489 ؛ يوسف‌، همان‌، ۱۷۵-۱۷۶).

در ۶۴۷ق‌/ ۱۲۵۰م‌ هم‌ جنگ‌ بزرگی‌ ميان‌ مصريان‌ و صليبيان‌ در كنار بحر اشموم‌ درگرفت‌ كه‌ آن‌ را از نبردهای بزرگ‌ صليبی‌ خوانده‌اند. در اين‌ نبرد بر اسبتاريه‌ ضربات‌ خرد كننده‌ای وارد شد و يكی‌ از امرای بزرگ‌ آنان‌ كشته‌ شد (همان‌، ۷۵-۷۶؛ نيز نك‌: ابن‌ كثير، ۱۳/ ۱۸۹). افزون‌ بر آن‌ كشمكش‌ ميان‌ ونيزيان‌ و ديگر بازرگانان‌ اروپايی‌ موجب‌ دسته‌ بنديهای داخلی‌ ميان‌ صليبيان‌ و ضعف‌ آنها می‌شد، چنانكه‌ گفته‌اند در سالهای ۶۵۴-۶۵۶ق‌/ ۱۲۵۶- ۱۲۵۸م‌ فرقه‌ها و گروههای اصلی‌ مملكت‌ لاتينی‌ مانند اسبتاريه‌ و سواران‌ معبد هر يك‌ در اين‌ كشمكش‌ جانب‌ گروهی‌ را گرفته‌، به‌ نزاع‌ پرداختند (اسميل‌، 35-36).

در عصر مماليك‌، بيشترين‌ روايات‌ دربارۀ روابط اسبتاريه‌ با مسلمانان‌ مربوط به‌ عصر سلطان‌ الظاهر بيبرس‌ است‌. چه‌ از اواخر عصر ايوبيان‌ و داستان‌ شجرۀ الدر و ايبك‌ تا برآمدن‌ بيبرس‌، نابسامانی‌ اوضاع‌ داخلی‌ مصر و شام‌، و كشمكش‌ ايوبيان‌ مانع‌ از ادامۀ مقابلۀ جدی مسلمانان‌ با فرنگان‌ شده‌ است‌، و مورخان‌ نيز كمتر از جنگهای پراكندۀ اين‌ عصر ياد كرده‌اند. بيبرس‌ چون‌ به‌ تخت‌ نشست‌ (۶۵۸ق‌/ ۱۲۶۰م‌) بی‌ درنگ‌ به‌ جنگ‌ پرداخت‌ و به‌ القرين‌ كه‌ از دژهای اسبتاريه‌ بود، هجوم‌ برد و پس‌ از جنگی‌ سخت‌ آنان‌ را به‌ تسليم‌ واداشت‌ (ابن‌ تغری بردی، ۷/ ۱۵۳). بيبرس‌ پس‌ از آن‌ مدتی‌ را به‌ بازگرفتن‌ بعضی‌ از شهرهای شام‌ از بقايای ايوبيان‌، و نبرد با مغولان‌ سپری كرد. به‌ نظر می‌رسد كه‌ او در همين‌ دوران‌ بنابر مقتضيات‌ سياسی‌، گاه‌ به‌ صلح‌ با صليبيان‌ تن‌ در می‌داد تا بتواند اوضاع‌ را به‌ نفع‌ خود سامان‌ دهد (نك‌: حماده‌، ۲۵۵). با اينهمه‌، پس‌ از چندی دوباره‌ به‌ صليبيان‌ پرداخت‌ و از ۶۶۴ق‌/ ۱۲۶۶م‌ حملات‌ مداوم‌ و سنگينی‌ را بر ضد اسبتاريه‌ و صليبيان‌ تدارك‌ ديد. در همين‌ سال‌ صفد را گرفت‌ و اسبتاريه‌ و سواران‌ معبد آنجا را به‌ انتقام‌ كشتاری كه‌ از مسلمانان‌ می‌كردند، گردن‌ زد (بيبرس‌، ۳۱-۳۲).

در ۶۶۵ق‌/ ۱۲۶۷م‌ صليبيانی‌ كه‌ از قبرس‌ به‌ شام‌ آمده‌ بودند، به‌ شهر طبريه‌ حمله‌ كردند، اما سپاه‌ بيبرس‌ آنان‌ را به‌ سختی‌ شكست‌ داد و اسبتاريه‌ نيز در اين‌ جنگ‌ خسارات‌ بسيار ديدند (مقريزی، ۱(۲)/ ۵۵۴ - ۵۵۵؛ زياده‌،۱(۲)/ ۵۵۵). در همين‌ سال‌ ميان‌ بيبرس‌ و اسبتاريۀ حصن‌الاكراد و مرقب‌ و عكا و بلاد ساحلی‌ برای ۱۰ سال‌ متوالی‌ صلح‌ شد. از اين‌ صلح‌ نامه‌ بر می‌آيد كه‌ اسبتاريه‌ شاخه‌های متعدد داشتند كه‌ هركدام‌ در دژهای خود با فرماندهی ‌نسبتاً مستقلی‌ می‌زيستند (قلقشندی، ۱۴/ ۳۱- ۳۹؛ بيبرس‌، ۳۶).

در ۶۶۹ق‌ بيبرس‌ دوباره‌ به‌ القرين‌ هجوم‌ برد و اسبتاريه‌ را بيرون‌ راند (همو، ۴۶). در پی‌ اين‌ پيروزيها، اسبتاريه‌ كسانی‌ را به‌ صلح‌ نزد بيبرس‌ فرستادند. شروط وی برای قبول‌ صلح‌ جالب‌ توجه‌، و حاكی‌ از تسلط او بر اوضاع‌ است‌. مطابق‌ اين‌ معاهده‌ مقرر شد كه‌ اسبتاريه‌ از اقطاعات‌ خود در حماه‌و بلاد ابوقبيس‌و قلمرو اسماعيليه‌دست‌بردارندو هرگاه‌ بيبرس‌بخواهد،بتواندصلح‌رافسخ‌كند(مقريزی،۱(۲)/ ۵۵۰).

در همين‌ سال‌ بيبرس‌ فرصتی‌ يافت‌ و سرانجام‌ حصن‌ الاكراد را كه‌ سالها در دست‌ اسبتاريه‌ بود، تصرف‌ كرد. اسبتاريۀ آنجا سپس‌ به‌ طرابلس‌ رفتند (مولر وينر، ۷۸). روايت‌ قلقشندی (۱۴/ ۴۲-۵۱) حاكی‌ از صلح‌ديگریاست‌ كه‌ در همين‌ايام‌ميان‌ بيبرس‌و پسرش‌ الملك‌السعيد بركه‌ با فرمانده‌ اسبتاريه‌ منعقد شد. بر اساس‌ اين‌ صلح‌ مقرر گرديد كه‌ اسبتاريه‌ فقط انطرطوس‌ و مرقب‌ را در دست‌ داشته‌، از ديگر حقوق‌ خود در بلاد اسلام‌ صرف‌ نظر كنند و مرقب‌ و اموال‌ و درآمد آنجا هم‌ ميان‌ بيبرس‌ و اسبتاريه‌ تقسيم‌ شود و آنان‌ به‌ تجديد عمارت‌ آنجا نپردازند (عينی‌، ۷۲).

به‌ هرحال‌، بيبرس‌ توانست‌ اتحاد مصر و شام‌ را دوباره‌ برقرار كند و ميان‌ سالهای ۶۵۸ -۶۷۶ق‌ براثر سلسله‌ حملاتی‌ كه‌ به‌ دژهای صليبيان‌ و خاصه‌ مراكز فرماندهی‌ فرقه‌های نظامی‌ اسبتاريه‌ و توتونی‌ [۱]انجام‌ داد (اسميل‌، 38 )، افزون‌ بر آنچه‌ گذشت‌، بعضی‌ از شهرها و دژهای آنان‌ چون‌ ارسوف‌ و نيز دژهای اسماعيليان‌ چون‌ مصياف‌، قدموس‌، كهف‌ و خوابی‌ را تصرف‌ كرد (حتی‌، ۲/ ۲۴۳- ۲۴۵).

در عصر سلطان‌ قلاوون‌ (۶۷۸ - ۶۸۹ق‌/ ۱۲۷۹-۱۲۹۰م‌) نيز نخست‌ ميان‌ او و اسبتاريه‌ معاهدۀ صلحی‌ ۱۰ ساله‌ منعقد شد (ابن‌ فرات‌، ۷/ ۲۰۴؛ زياده‌، ۱(۳)/ ۹۷۴ - ۹۷۵) و در ۶۸۲ق‌/ ۱۲۸۳م‌ اين‌ صلح‌ دوباره‌ تأييد شد (ابن‌ فرات‌، ۷/ ۲۶۲-۲۶۳). آورده‌اند كه‌ قلاوون‌ در ۶۸۴ق‌ قلعۀ بسيار مهم‌ مرقب‌ و سپس‌ دژهای مَرَقيّه‌ و بلنياس‌ را از اسبتاريه‌ گرفت‌ و در ۶۸۸ق‌ قلعۀ يحمور را فتح‌ كرد (ابن‌ حبيب‌، ۱/ ۹۶؛ مولر وينر، ۶۴، ۷۲). قلاوون‌ اندكی‌ بعد درگذشت‌ و جانشين‌ او الملك‌ الاشرف‌ خليل‌ بلافاصله‌ لشكر به‌ تسخير عكا برد و پس‌ از جنگی‌ شديد اسبتاريه‌ و سواران‌ معبد چاره‌ای جز تسليم‌ نيافتند و عكا فتح‌ شد (۶۹۰ق‌). در پی‌ آن‌ الملك‌ الاشرف‌ شهرهای صور، عتليت‌، صيدا، بيروت‌ و حيفا را تصرف‌ كرد و بقايای اسبتاريه‌ به‌ قبرس‌ كوچيدند (ابن‌ تغری بردی، ۸/ ۶ -۷؛ بيبرس‌، ۹۱ -۹۲) و دژ كولوسی‌ در ليماسول‌ قبرس‌ به‌ مقر فرماندهی‌ اسبتاريه‌ تبديل‌ شد؛ سپس‌ بقيۀ اسبتاريه‌ در رودس‌ جای گرفتند (مولروينر، ۱۲۳؛ عروسی‌، ۷۱). بدين‌گونه‌، جنگهای صليبی‌ با سقوط آخرين‌ دژ صليبيان‌ در سوريه‌ خاتمه‌ يافت‌، ولی‌ اسبتاريه‌ دست‌ از كار برنداشتند و در مراكز ديگری به‌ فعاليت‌ پرداختند و از اين‌ پس‌ به‌ شهسواران‌ رودس‌ مشهور شدند ( موسوعه‌...، ۴/ ۲۰۵؛ برای روابط مماليك‌ و اسبتاريه‌، نيز نك: زياده‌، 735 به‌ بعد).

اسبتاريه‌ از پايگاههای جديد خود همچنان‌ به‌ سواحل‌ مصر و شام‌ هجوم‌ می‌بردند (مولر وينر، ۳۸). در ۷۷۶ق‌/ ۱۳۷۴م‌ ازمير را گرفتند و در پی‌ تسخير يونان‌ بودند. در ۸۱۸ق‌/ ۱۴۱۵م‌ عثمانيان‌ آنها را از ازمير راندند و اسبتاريه‌ بندر هاليكارناسوس‌ صغير را در برابر دژ خود در كوس‌ [۲]به‌ مركز و مقر خويش‌ در خشكی‌ به‌ جای ازمير تبديل‌ كردند (همو، ۳۸- ۳۹).

در ۸۴۶ق‌/ ۱۴۴۲م‌ سلطان‌ الظاهر سيف‌الدين‌ خوشقدم‌ ناوگانی‌ به‌ جنگ‌ با اسبتاريه‌ در رودس‌ فرستاد، اما چون‌ توفيقی‌ نيافت‌، يكی‌ از مراكز ساحلی‌ آنان‌، يعنی‌ حصن‌الاشهب‌ در ساحل‌ آسيای صغير را گرفت‌ و ويران‌ كرد (ابن‌ تغری بردی، ۱۵/ ۳۵۱-۳۵۲). در ۸۴۸ق‌ نيز الظاهر به‌ رودس‌ حمله‌ برد و جنگی‌ سخت‌ درگرفت‌ و چون‌ راه‌ به‌ جايی‌ نبرد، بازگشت‌ (همو، ۱۵/ ۳۶۰-۳۶۳).

در ۸۵۹ق‌/ ۱۴۵۵م‌ عثمانيان‌ به‌ رودس‌ هجوم‌ بردند و در برابر دژهای استوار اسبتاريه‌ ناكام‌ ماندند و ۲۵ سال‌ بعد نيز در تلاش‌ مجدد كاری از پيش‌ نبردند تا در ۹۲۹ق‌/ ۱۵۲۲م‌ سلطان‌ سليم‌ اول‌ سرانجام‌ آنجا را گرفت‌ و نزديك‌ بود كه‌ اسبتاريه‌ را به‌ كلی‌ نابود كند كه‌ شارل‌ پنجم‌ جزيرۀ مالت‌ را به‌ آنان‌ داد و اسبتاريه‌ به‌ ناچار از مستملكات‌ خود در دريای اژه‌ دست‌ برداشتند و به‌ مالت‌ كوچيدند و مركز جديدی تأسيس‌ كردند (مولر وينر، ۳۹) و از اين‌ پس‌ به‌ فرقۀ مالت‌ مشهور شدند و تاكنون‌ دوام‌ دارند (دربارۀ اسبتاريۀ رودس‌، نك‌: لوترل‌، 313 -278 ؛ رسی‌، 339 ,314).

 

مآخذ

ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ تغری بردی، النجوم‌؛ ابن‌ حبيب‌، حسن‌، تذكرة النبيه‌، به‌ كوشش‌ محمد محمد امين‌، قاهره‌، ۱۹۷۶م‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر؛ ابن‌ شداد، يوسف‌، النوادر السلطانية، به‌ كوشش‌ جم‌ال‌ شيال‌، قاهره‌، ۱۹۶۴م‌؛ ابن‌ فرات‌، محمد، تاريخ‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ محمد شماع‌، بصره‌، ۱۳۸۹ق‌/ ۱۹۶۹م‌؛ ابن‌ قلانسی‌، حمزه‌، ذيل‌ تاريخ‌ دمشق‌، به‌ كوشش‌ آمدرز، بيروت‌، ۱۹۰۸م‌؛ ابن‌ كثير، البداية؛ ابن‌ نظيف‌، محمد، التاريخ‌ المنصوری، به‌ كوشش‌ ابوالعيد دودو، دمشق‌، ۱۴۰۱ق‌/ ۱۹۸۱م‌؛ ابن‌ واصل‌، محمد، مفرج‌ الكروب‌، به‌ كوشش‌ جم‌ال‌الدين‌ شيال‌، قاهره‌، ۱۹۵۳م‌؛ ابوشامه‌، عبدالرحمان‌، عيون‌ الروضتين‌، به‌ كوشش‌ احمد بيسومی‌، دمشق‌، ۱۹۹۱م‌؛ اسميل‌، ر. س‌.، فن‌ الحرب‌ عندالصليبيين‌، ترجم‌ۀ محمد وليد جلاد، دمشق‌، ۱۹۸۵م‌؛ بستانی‌؛ بيبرس‌ منصوری، مختار الاخبار، به‌ كوشش‌ عبدالحميد صالح‌ حمدان‌، قاهره‌، ۱۴۱۳ق‌/ ۱۹۹۳م‌؛ حتی‌، فيليپ‌، تاريخ‌ سورية و لبنان‌ و فلسطين‌، ترجم‌ۀ كمال‌ يازجی‌، بيروت‌، ۱۹۸۲م‌؛ حماده‌، محمدماهر، وثائق‌ الحروب‌ الصليبية، بيروت‌، ۱۴۰۶ق‌/ ۱۹۸۶م‌؛ رانسيمان‌، استيون‌، تاريخ‌ جنگهای صليبی‌، ترجم‌ۀ منوچهر كاشف‌، تهران‌، ۱۳۶۰ش‌؛ زياده‌، محمد مصطفی‌، تعليقات‌ بر السلوك‌ (نك: هم، مقريزی)؛ عروسی‌ مطوی، محمد، الحروب‌ الصليبية، تونس‌، ۱۳۷۴ق‌/ ۱۹۵۴م‌؛ عمادالدين‌ كاتب‌، محمد، الفتح‌ القسی‌ فی‌ الفتح‌ القدسی‌، به‌ كوشش‌ محمد محمود صبح‌، قاهره‌، دارالقوميۀ للطباعۀ و النشر؛ عينی‌، محمود، عقدالجم‌ان‌، به‌ كوشش‌ محمد محمد امين‌، قاهره‌، ۱۴۰۸ق‌/ ۱۹۸۸م‌؛ قلقشندی، احمد، صبح‌ الاعشی‌، قاهره‌، ۱۳۸۳ق‌/ ۱۹۶۳م‌؛ مصطفی‌، شاكر، «فلسطين‌ مابين‌ العهدين‌ الفاطمی‌ و الايوبی‌»، موسوعة خاص‌، ج‌ ۲؛ مقريزی، احمد، السلوك‌، به‌ كوشش‌ محمد مصطفی‌ زياده‌، قاهره‌، ۱۹۵۶م‌؛ موسوعة عام‌؛ مولر وينر، ولفگانگ‌، القلاع‌ ايام‌ الحروب‌ الصليبية، ترجم‌ۀ محمد وليد جلاد، دمشق‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۴م‌؛ يوسف‌، جوزف‌ نسيم‌، العرب‌ و الروم‌ و اللاتين‌ فی‌ الحرب‌ الصليبية الاولی‌، اسكندريه‌، ۱۹۸۹م‌؛ همو، العدوان‌ الصليبی‌ علی‌ بلاد الشام‌، اسكندريه‌، ۱۹۸۹م‌؛ نيز:

 

Hardwicke, N. N., «The Crusader States» 1192-1243» , A History of the Crusades , ed . K . M . Setton , London , 1969 , vol. II ; Luttrell, A., «The at Rhodes, 1306-1421», ibid, 1975, vol. III; New Catholic Encyclopedia, San Francisco, 1966; Painter, S., «The Third Crusade: Richard the Lionhearted and Philip Augustus», A History of the Crusades, ed. K. M. Setton, London, 1969, vol. II; id, «The Crusade of Theobald of Champagne and Richard of Cornwall, 1239-1241» , ibid; Rossi, E., «The Hospitallers at Rhodes, 1421-1523», ibid, 1975, vol. III; Smail, R. C., The Crusaders in Syria and the Holy Land, London, 1973; Strayer, J. R., «The Crusades of Louis IX» , A History of the Crusades, ed. K. M. Setton, 1969, vol. II; Van Cleve, Th. C., «The Crusade of Frederick II», ibid; Ziada, M. M. «The Mamluk Sultans, 1291-1517 », ibid, 1975, vol. III.

صادق‌ سجادی

 

نام کتاب : دائرة المعارف بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 4  صفحه : 1163
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست